پروفسور هشترودی
وقتی محسن، 40 روز داشت همراه خانوادهاش به تهران آمد. ابتدا برای تحصیلات مقدماتی به مدارس اقدسیه و سیروس و سپس به دبیرستان دارالفنون رفت. او در اوایل تحصیل در دبیرستان، زبان فرانسه را بدون معلم یاد گرفت. در همان آغاز تحصیل، معلم هندسه او، برای آزمایش میزان معلومات او، او را به پای تخته کلاس فرستاد و یکی از قضایای هندسی را از او پرسید. محسن بیدرنگ و باکمال خونسردی، قضیه را از راه دیگری که خودش ابداع کرده بود، اثبات کرد. این زبردستی،معلم و همه شاگردان را شگفتزده کرد به طوری که هر وقت همشاگردان او و حتی شاگردان کلاس بالاتر سوالی داشتند به او رجوع میکردند. از 17 سالگی پا به پای تحصیل، شغل معلمی را نیز داشت و بالاخره در سال 1304 از دارالفنون فارغالتحصیل شد و بعد چند سالی به تحصیل علم پزشکی پرداخت و بعد هم برای تحصیل مهندسی مکانیک جزء گروه اول هیئت اعزامی از طرف وزارت فوائد عامه به فرانسه رفت، ولی چون هیچکدام از این رشتهها با ذوق او همساز نبودند، آنها را رها کرد و به تهران برگشت و در دارالمعلمین مرکزی (که بعداً دانشسرایعالی و سپس تربیت معلم نامگذاری شد) در رشته ریاضی به تحصیل پرداخت. به این ترتیب رشته دلخواه خود را پیدا کرد و آن را ادامه داد و در سال 1311 لیسانس خود را دریافت کرد و چون شاگرد اول شد، جزء دومین دوره فارغالتحصیلان و گروه پنجم اعزامی به فرانسه، عزیمت کرد و پس از کسب امتیاز اول در امتحانات آنالیز عالی در پاریس (1312 شـ 1933م)،لیسانس دوم در رشته ریاضی از دانشگاه سوربن (2سال زودتر از موعد) را اخذ نمود و بالاخره در سال 1315 (1937 م) موفق به دریافت دکترای دولتی در رشته ریاضی از دانشکده علوم
آن دانشگاه شد. ضمناً قرار بود، وی با رهنمایی رالی کارتان بنیانگذار ریاضی جدید استاد ریاضی خود، برای مطالعه نظریه مجموعهها همراه لیشترویچ به آلمان برود که با مخالفت سفارت ایران روبرو شد و تصمیم بازگشت به ایران را گرفت و با سمت دانشیاری در دانشکده علوم و دانشسرایعالی در رشتههای ریاضی وحتی ادبیات و فلسفه و زیباشناسی به تدریس پرداخت و بالاخره در سال 1320 به استادی رسید و در سال 1321 هم کرسی مکانیک تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به وی اعطا شد. و بالاخره در سال 1348 بنا به تقاضای خود بعد از 31 سال قدمت در کسوت استادی تمام وقت دانشکده علوم، بازنشسته شد ولی همیشه به خدمات فرهنگی خود و شرکت در کنگرههای داخل و خارج از کشور ادامه داد و منبع خیر برای دانشپژوهان و فرهیختگان بود تا آنکه در روز 13 شهریور 1355 بین ساعات 15 و 16 به دلیل سکته قلبی درگذشت و جسد او در روز17 شهریور از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد و در مقبره خانوادگی خود به شماره 834 به خاک سپرده شد البته او گفته بود: «اگر سنت جاری اجازه میدهد، جسد من در دانشگاه دفن شود تا استخوانهایم خاک نشین قدم جوانان این مرز و بوم باشد»
معلمین و اساتید او: در درجه اول، برادر بزرگتر پروفسور هشترودی ، یعنی محمد ضیاء هشترودی معلم او بود وی متولد 1276 ش درنجف، تحصیل مقدماتی و علوم قدیم و سپس در مدارس آلیانس ، سن لویی و دارالفنون، آن را تکمیل کرد و سپس در شهرهای مختلف به شغل معلمی پرداخت. زبانهای عربی و فرانسه را خوب میدانست و با ریاضیات مالی نیز کاملاً آشنا بود. به ادبیات فارسی عشق میورزید و تا پایان عمر به مطالعه و نویسندگی و کارهای فرهنگی مشغول بود او در وزارت خانههای دارایی و فرهنگ نیز کار میکرد. اساتید تأثیرگذار روی او عبارتند از: غلامحسین رهنما (ریاضی) ، عبدالعظیم قریب (ادبیات) ، دکتر علی اکبرسیاسی (روان پزشکی) ، و وایل و رالی کارتان استاد ریاضی او در فرانسه ( بنیانگذار ریاضی جدید). آقای کیهان نیز علاوه بر تعلیم، مدت طولانیای نظر تربیت به استاد هشترودی داشتهاند. (دانشمند، مهرماه 1366 ص11، زندگینامه ص15).
از آن جایی که استاد هشترودی علاقه شدید به دانستن دانشهای نو داشته و میدانسته که در تعامل با دانشمندان و متفکران، انسان به مسایل جدید دست پیدا میکند که برای ترویج علم و دانش و آموزش در دانشگاه و رسیدن به افکار جدید، مفید است، همیشه کوشش کرده چه در داخل و چه در خارج از کشور با اندیشمندان و دانشمندان تماس داشته باشد. خود او در مصاحبهای که در تابستان سال 1343 با مجله ریاضی ( یکان) انجام داد. اسامی عدهای از آنها را ذکر کرده است: اینشتین، برتراند راسل، ازرمن (سوربن)، لیش نه روویچ (کلرد و فرانس) ، وایل (پرنیستون)، سخوتن (هلند) ،فینیکوف (مسکو)، وینگودراف، استروویک (ام. آیتی) ، زاریسکی (شیکاگو) ، اشلینسکی (مسکو) ، الکساندرف (لنین گراد) ، کالوژین (کیف) ، بوپیانی (ایتالیا) ، استویلوف (بخارست) و ... (یکان مهرماه 1343).
زندگی شخصی و رفتار او با خانوادهاش – هشترودی در سن 37 سالگی با خانم ربابه مدیری ازدواج کرد و صاحب سه فرزند به نامهای فرانک، رامین و فریبا شد. ولی متاسفانه ، فرانک (28 ساله) در سال 1352 فوت کرد و پدرش را بسیار متأثر ساخت. رامین و فریبا برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتند و به اخذ دکترا در رشته های الکترونیک و باستانشناسی نایل گشتند. همسر هشترودی میگوید:
«دکتر آنقدر بزرگ و بزرگوار بود که کلامی پیدا نمیکنم تا حق مطلب را ادا کنم . او بسیار مهربان ، انسان دوست ، درویش و اندیشمند بود. روحش سرکش و حساس بود و دنیا برای او کوچک مینمود، رنج زیستن در این دنیا او را از بین برد. او پیوسته به نابسامانی دنیا و زندگی پرآشوب موجود و سرنوشت همه مردم به ویژه جوانان فکر میکرد. بجز اوقات غذاخوردن از اتاق خود بیرون نمیآمد و شبانه روز، 16 ساعت مطالعه میکرد، به مادیات ارزش نمیداد بجز به کتاب . همیشه برای مطالعه و تحقیق بیشتر دنبال خرید و تهیه کتاب بود، حتی در سفرهای خارج. هشترودی، چون موقع ازدواج پول چندانی نداشت، بعداً که پولی به مقدار 6000 تومان بدستش رسید، این پول را به من داد و گفت هر چیزی که لازم است، خریداری کن! ما هم با کمکهای دیگر و این پول، خانه کوچکی خریداری کردیم. فریبا خانم در ادامه میگوید، بین من و پدرم، رابطه خیلی نزدیکی بود، او روی من بسیار اثر گذاشت، حتی حالا که فوت کرده ، من همیشه به فکر او هستم، یکی از دلایلش ، نحوه برخورد و معاشرت او با جوانان است، او بسیار تأثیرگذار بود. با اینکه من ناراحتیام را به درون خود میریختم تا پدرم ناراحت نشود، ولی نگاه ژرف بینش همه چیز را درک میکرد.
رامین نیز اضافه میکند که رابطه ما بسیار معنوی بود و در درجه دوم قرار داشت، چون در درجه اول، او دوست و برادر بزرگتر ما بود. من او را به حد پرستش دوست داشتم، چون انسان والایی بود، همسر هشترودی اضافه میکند که ما در زندگی طوری دچار تنگدستی شدیم که هشترودی 3 بار کتابهایش را به دانشگاه فروخت، او به این گفته حافظ که میگفت: «درعین تنگدستی در عیش کوش و مستی» اعتقاد داشت، ادب و دانشی که هشترودی کسب میکرد، نه تنها جان وی را تازه میکرد، بلکه به اعضاء خانواده و دوست و همکارانش هم گرمی میبخشید . چون لب به سخن میگشود، چنان لطافت و ظرافتی از آن میتراوید که آدمی را به سوی خود میکشاند. مهری که به انسانها داشت، آدمی را شیفته او ساخت.
پروفسور هشترودی سعی داشت که فرزندانش متکی به خود، وارسته و دانشدوست بار آیند. هر چهار پسرش هم کم و بیش چنین شدند.
او بسیار نازکدل و حساس بود و هرجا، نشانی از ستم مییافت، بر میآشفت و بیدرنگ واکنش نشان میداد».(زندگینامه ص 30-29).
روزنامه اطلاعات
نظرات