زنان؛ قبل و بعد از مشروطه
درباره نقش سیاسى اجتماعى زنان معاصر ایرانى، چند دیدگاه وجود دارد:
الفــ زنان در دوره معاصر تاریخ ایران همانند دوره هاى پیش از آن، چندان نقشى نداشتند، و اگر هم در گوشه و کنار تاریخ از نقش آنان سخن به میان آمده، این نقش بسیار اندک است.
بــ برخلاف دیدگاه قبلى، برخى معتقدند زنان تاریخ معاصر داراى نقش بودهاند، ولى این نقش مثبت و ارزنده نبوده، بلکه اغلب آنان به ایفاى نقش حرمسرایى، مفسدهانگیزى و روشنفکرى ضددینى پرداختهاند.[۱]
جــ دیدگاه سوم معتقد است نقش اصلى در تحولات سیاسى اجتماعى یک سده اخیر را زنانى که نه در دربار بودهاند و نه از طایفه روشنفکران، برعهده داشتهاند، ولى این نقش به دلایلى چون دسترسى نداشتن به امکانات چاپ و نشر و… چندان در تاریخ معاصر برجسته نشده است.
نوشته حاضر با تقسیم فعالیتهای سیاسی ــ اجتماعی زنان دوره قاجار به سه دوره قبل از مشروطه، انقلاب مشروطه و پس از آن میکوشد فعالیتها و دستاوردهای زنان ایرانی را که هم مىخواستند از مدنیت برخوردار باشند و هم دیانت خود را پاس بدارند، به تصویر بکشد.
۱ــ فعالیت سیاسى ــ اجتماعى زنان قبل از انقلاب مشروطه
الفــ حادثه گریبایدوف: بر پایه ماده سیزدهم عهدنامه ترکمنچاى (۱۲۰۷٫ش/ ۱۸۲۸٫م) همه کسانى که طى دو جنگ پیشین ایران و روس از دو طرف به اسارت درآمده بودند، باید چهار ماه پس از انعقاد عهدنامه به سرزمینهاى خود بازگردانده میشدند. دولت روسیه گریبایدوف را براى بازگرداندن اسراى روسى و اجراى دیگر مفاد قرارداد ترکمنچاى، به ایران فرستاد. گریبایدوف براى بازگرداندن اسراى زن، شیوه نادرستى را در پیش گرفت و فرمان داد اسراى زن روسى که به همسرى و کنیزى مردان ایرانى درآمدهاند را بدون اجازه شوهران و صاحبانشان به نزد او ببرند تا خود از آنان بپرسد آیا از روى رضا و رغبت در ایران مىمانند یااینکه مىخواهند به وطنشان بازگردند. ازجمله این زنان، دو اسیر گرجى بودند که با پذیرش دین اسلام به همسرى و کنیزى آصفالدوله، دولتمرد قاجارى، درآمده بودند. مخالفت آصفالدوله سودى نبخشید و او تحت فشار شاه، به بردن آن دو زن به سفارت روس رضایت داد، اما کنیزان به گریبایدوف گفتند مایلاند در تهران بمانند و بههیچروى قصد بازگشت به گرجستان ندارند. بااینوصف، گریبایدوف تصمیم گرفت این زنان را چندروزى در سفارت نگاه دارد تا شاید بتواند آنان را تشویق نماید که بازگردند.[۲] طولانیشدن اقامت زنان، بر خلاف میل شخصى آنان بود و این امر شوهرانشان را نگران مىساخت. لذا آیتالله میرزا مسیح، مجتهد معروف تهران که درخواستهایش از دولت قاجارى و سفارت روس در تهران براى رهاکردن این زنان رد شده بود، فتوا داد: «تکلیف است بر هر مسلمان تا هممذهبان خود را از دست کافران نجات دهد.» مردان و زنان که غیرت دینىشان به جوش آمده بود، به سوى سفارت روس رفتند. قزاقان حافظ سفارت، به سوى آنان آتش گشودند. جوان چهاردهسالهاى به شهادت رسید. پسازآن مردم به درون سفارت هجوم آوردند و هر کسى را که مانع آزادسازى زنان میشد، کشتند. آنها حتى گریبایدوف را با خنجرى از پاى درآوردند و از این میان فقط مالتسف، منشى سفارت که پنهان شده بود، نجات یافت. رقم کشتههاى روسى را در این ماجرا بین سیوپنج تا هشتاد نفر شمردهاند.[۳]
در حادثه گریبایدوف چند نکته مهم در ارتباط با زنان وجود دارد: ۱ــ علت اساسى شکلگیرى حادثه، زنانى بودند که اغلب بر خلاف میلشان به سفارت برده شدند ۲ــ فتوایى که میرزا مسیح داد، بهخاطر آزادسازى زنان بود ۳ــ بخشى از جمعیتى که به سوى سفارت رفتند و سپس به آن حمله کردند، زنان تهرانى بودند ۴ــ جمعیتى که به سفارت حمله برد، همه تلاش خود را براى آزادى زنان به کار گرفت و کار نخستشان آزادى آنان بود ۵ــ زنان در این حرکت خواستههاى جنسیتى نداشتند، بلکه در تلاش براى تحقق آموزههاى دینى بودند.
بــ جنبش تنباکو: شاه از مخالفت آیتاللهمیرزاحسن آشتیانى با قرارداد توتون و تنباکو بر آشفت و سرانجام دستور داد او را به عراق تبعید کنند. زنان مصمم شدند مانع از تبعید مجتهدشان شوند و لذا دستهدسته به سوى محله سنگلج حرکت نموده و در دارالشرع اجتماع کردند. آنها سپس به طرف بازار آمدند و هر مغازهاى را که گشوده میدیدند، بستند. آنگاه با فریاد و فغان روی به ارگ سلطنتى آوردند. مردانى که قبل از زنان در سنگلج و دارالشرع گرد آمده بودند، به دنبال زنان راه افتادند. برخى از مردان براى مراقبت از آنان، در اطراف زنان راه مىرفتند. زنان در میدان ارگ به داد و فریاد پرداختند، بهگونهاىکه شاه را وحشت فرا گرفت. زنان همچنان فریاد مىزدند: «اى خدا مىخواهند دین ما را ببرند، علماى ما را بیرون کنند، تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند، اموات ما را فرنگیان کفن کنند و دفن کنند، بر جنازه ما فرنگیان نماز بگذارند. نایبالسلطنه کامرانمیرزا، با ملایمت به آنها مىگفت: همشیرهها، فرنگى را بیرون مىکنیم، هیچیک از علما را نمىگذاریم بیرون بروند، خاطرتان جمع باشد و… اما پیشازآنکه سخن وى به پایان برسد، زنان او را با داد و فغان فرارى دادند.»[۴]
به جمعیت زنان اطلاع رسید امامجمعه منصوب شاه، به تهدید مردم مشغول شده است. ازاینرو، زنان به مسجد شاه رفتند و او را از منبر به زیر کشیدند. آنها سپس به میدان ارگ بازگشتند و شعارهای واشریعتا، واسلاما، یاعلى و یاحسین آنان در تمام کوچهها و بازارهاى اطراف ارگ به گوش مىرسید. شاه بار دیگر با ارسال پیغام آنان را به آرامش دعوت کرد؛ اما زنان فریاد مىزدند: ما شاه نمىخواهیم. دراینمیان، زنان، وزیر دربار را که به آنها گفته بود چرا دیگر به خانههاىتان نمىروید، به باد کتک گرفتند و به نایبالسلطنه که بار دیگر به قصد متفرقکردن زنان آمده بود، حمله بردند و او را وادار به عقبنشینى و فرار به داخل عمارت سلطنتى نمودند. یکى از زیردستان نایبالسلطنه که وضع را اینگونه دید، به دستهاى از سربازان که به بىپدران معروف بودند، دستور شلیک داد. عدهاى از مردان و زنان کشته شدند. پسازآن، مردم به دستور علما متفرق شدند اما روز بعد دوباره بازگشتند و این کار تا لغو قرارداد توتون و تنباکو ادامه یافت.[۵]
اعتراض زنان به قرارداد رژى، به زنان تهران محدود نماند بلکه زنان دیگر شهرها بهویژه شیراز و تبریز را در بر گرفت. در شیراز، زنان در کنار مردان به اعتراض عمومى دست زدند. زمانىکه حکمران شیراز، روحانى مبارز سید علىاکبر فالاسیرى را بهخاطر سخنگفتن علیه قرارداد، دستگیر و تبعید کرد، قریب سه الى چهارهزار زن و مرد در شاهچراغ جمع شدند و تعدادى از آنان، به بستن بازار پرداختند. زنان ایلاتى اطراف شیراز هم همراه و همگام با مردان، همهروز تلگرافهاى تهدیدآمیز به تهران مخابره مىکردند. در تبریز، دستهاى از زنان مسلح درحالیکه چادرنمازهایى به کمر بسته بودند، به بازار آمدند و بازار را در اعتراض به قرارداد رژى بستند و بهسرعت ناپدید شدند. رهبرى این زنان را زینبباجى بر عهده داشت. ماموران بارها کوشیدند بازار را باز نگاه دارند، اما هر بار گروه زینب، با اسلحه و چماق مانع از بازشدن بازار مىشد و این کار را تا لغو قرارداد ادامه داد.[۶]
جــ فعالیتهای زنان دهقانزاده دربارى: چرا زنان حرمسراى سلطنتى، قلیانها را شکستند؟ چرا برخى از آنان، خبرهاى اندرونى را به مخالفان حکومت دادند؟ و به چه دلیل بعضى از زنان دربارى، از افکار سیدجمالالدین و از اقدام میرزارضاى کرمانى علیه ناصرالدینشاه حمایت کردند؟ به این سوالها، پاسخهاى مختلفى داده شده و از جمله گفته شده است اغلب زنان شاه را دهقانزادگانى تشکیل مىدادند که شاه بیشتر آنان را در گردش و شکار و بهصورتتصادفى مییافت و به همسرى برمیگزید. اغلب این زنان وضعیت رضایتبخشى نداشتند. تعداد زیادى از آنها، تنها چندبار در سال همسر خود را مىدیدند و گاه اتفاق مىافتاد شاه حتی از تولد و مرگ فرزندان این زنان آگاه نمىشد. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه، درباره وضع این زنان شاه نوشته است: «در خانههایى که دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد، مخلوقاتى سر و دست شکسته، بعضى با رنگهاى زرد و پریده، برخى گرسنه، برخى برهنه، بعضى در تمام شبانهروز منتظر و گریهکننده، در زنجیر به سر مىبرند. در مقابل این زندگانى تاریک، مرگ، روز سفید ما است.»[۷] تلاش این دسته از زنان در مخالفت با سلطنت را نمىتوان در پرونده زنان مرفه و اشراف قرار داد، آنان بیشازآنکه به دربار تعلق داشته باشند، به جامعه دهقانى و روستایى تعلق داشتند. برخى از مهمترین حرکتهاى ضددولتى زنان شاه و درکل زنان دربار را به شرح زیر مىتوان نام برد:
۱ــ یکى از برجستهترین مخالفتهاى این زنان دربارى با اقدامات شاه، طغیان آنها علیه قرارداد رژى بود. در این حادثه بسیارى از زنان دربارى به حدى منقلب بودند که تمام قلیانهاى بلورى، چینى و گلى را شکستند و همه آثار دخانیات را از عمارت سلطنتى پاک کردند. در این حرکت، همه زنان، چه کوچک و چه بزرگ، همدست بودند. همدستى زنان و پافشارىشان، شاه را شگفتزده کرد، بهطورىکه شاه با خشم و غضب مىگفت: «زنهایم حاضر بودند، براى خوشى من جان خود را فدا کنند، اما امروز حتى از دادن یک سیگار به من مضایقه مىکنند.»[۸]
۲ــ جلوه دیگر مخالفت زنان شاه با قرارداد رژى، زمانى ظاهر شد که ماموران دولتى به سوى مردان و زنان تظاهرکننده آتش گشودند. در پى آن، زنان اندرونى بناى گریه و زارى گذاشتند. یکى از آنها، گریه و زارى بیشتر مىکرد. ناصرالدینشاه وقتى او را دید، براى آرامکردنش گفت: حکم تحریم تنباکو، از میرزاى شیرازى نیست، و الا من هم اطاعت مىکردم. آن زن پاسخ داد: پس این صداى تیر و تفنگ که به طرف سادات و علما شلیک مىشود را نمىشنوید. شاه براى گمراهکردن آن زن گفت: این تیرها به هوا شلیک مىشود.[۹]
۳ــ اوج مخالفت زنان حرمسرا با قرارداد را مىتوان در اقدام انیسالدوله، سوگلى شاه، مشاهده کرد. شاه قلیان درخواست نمود اما او که ریاست حرمسرا را بر عهده داشت، گفت: کشیدن قلیان حرام است. شاه گفت: چه کسى آن را حرام کرده. وى جواب داد: همان کسى که مرا بر تو حلال کرده است. انیسالدوله که دختر یکى از دهقانان لواسان تهران بود و در جریان مسافرت شاه به لواسان به عقد شاه درآمد، بارها در جهت خواست عمومى گام برداشت. بهعنوانمثال، «وى از شاه خواست که رکنالدوله حاکم شیراز را عوض نکند تا مردم مجبور نشوند با آمدن حاکم جدید، دوباره مالیات بدهند. شاه با تقاضاى وى موافقت کرد.»[۱۰]
دــ شورش نان: از حوادث مهمى که در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه روى داد، اعتراض مردم، بهویژه بانوان، به کمبود نان بود. کمى نان، دلایل مختلفى داشت: قحطى، خشکسالى، خرابى راههاى کشور و سوءاستفاده دولتیها و… . مردان و زنان تهران به اعتراض دست زدند، اما بىفایده بود و همچنان نانواییها شلوغ و نان کم بود، تااینکه هزاران زن، جلوى شاه را در بازگشت از شکار گرفتند و از شاه تقاضاى نان کردند. شاه دستور داد براى مهار و سرکوب شورش، دروازههاى شهر را ببندند. اما چند هزار زن هجوم آوردند و با سنگ و چوب، دروازهبانان را از پاى درآوردند. ماموران محمودخان نورى، کلانتر تهران، به اشاره شاه به زنان حمله بردند. حتى کلانتر با چوبدستىاش چند نفر از زنان را مضروب ساخت. بااینوصف، غوغاى زنان براى نان ادامه داشت. شاه بهدلیل ناتوانى کلانتر در مهار شورش و شاید هم براى خواباندن ماجرا، فرمان داد کلانتر را در همان مکان به دار آویختند. آن روز، طغیان فرو نشست، اما مشکل نان حل نشد.[۱۱]
روز بعد زنان بار دیگر اجتماع کردند. این بار شاه سربازان و توپچىها را وارد عمل کرد اما در بین زنان، عدهاى بودند که شجاعانه به سربازان و نظامیان حمله آوردند. ماموران به زحمت جلوى زنان را گرفتند. براى متفرقساختن زنان گوش چند نفر از مردان معترض را بریدند. در پى آن، زنها متفرق شدند، اما آنچه به آرامشدن نهایى شورش نان کمک کرد، دستور شاه به بزرگان شهر برای ترتیب جلسهای در خانه نصرتالدوله بود. طی این جلسه میرزا موسى، وزیر دارالخلافه ناصرى را که گفته مىشد با نانواها سروسرى داشت، از کار برکنار کردند و امور نانوایان را به ملکالتجار واگذار نمودند. علما موضوع را پایانیافته تلقى کردند و از زنان و مردان خواستند تا به غائله خاتمه دهند.[۱۲]
همزمان با تهران، کمبود نان در تبریز هم آشوب آفرید. در این شورش، حدود سههزار زن چوببهدست به رهبرى زینبباجى علیه ناتوانى دولت در تامین نان شهروندان به اعتراض دست زدند. هشت زن جان خود را در تیراندازى دولتیها از دست دادند و تعدادى هم زخمى شدند. زینبباجى با شناسایى انبارهاى گندم احتکارشده، آنها را مورد حمله قرار میداد و گندمها را میان مردم تقسیم مىکرد. یکى از این انبارها، انبار والى آذربایجان بود. در جریان حمله گروه زینب به این انبار، سی نفر کشته و شصت نفر مجروح از طرفین به جاى ماند. سرانجام والى با پناهبردن به خانه ولیعهد، تسلیم شد و از مبارزه با گروه زینب دست برداشت و انبار گندمش به دست زینبپاشا افتاد.
البته همه فعالیت سیاسى ــ اجتماعى زنان دوره ناصرى به آنچه برشمردیم، خلاصه نمىشود بلکه تاریخ، فعالیتهاى دیگرى را از آنان ثبت کرده است. از جمله: افزایش رنگ و بوى سیاسى مجالس روضهخوانى (مانند سخنرانیهای سیاسى واعظ اصفهانى در مجالس روضه زنان) و قلمزنى در عرصه اعتراض سیاسى (مانند رساله نورىخانمجان تهرانى درباره راه نجات زنان). با مشاهده این تلاشهای زنان ایرانی بود که خانم مرىشیل، همسر وزیر مختار انگلیس در زمان ناصرالدینشاه، درباره زنان ایران اذعان کرد: «باید اعتراف کنم با آنکه پنهانبودن آنها در وراى حجاب و پوشیدگى کاملشان یک حقیقت انکارناپذیر است، ولى مطرودبودن زنهاى ایرانى واقعیت ندارد.»[۱۳]
۲ــ حضور سیاسى ــ اجتماعى زنان در دوره انقلاب مشروطه
الفــ حمایت از علماى دین: هنگامى که علاءالدوله (حاکم تهران) برخى از بازرگانان را به بهانه گرانى قند به فلک بست، مردم در اعتراض به ظلم حکومت، مغازهها را بستند و در مسجد شاه به تحصن پرداختند. علما نیز از این اقدام حمایت کردند. عینالدوله (صدراعظم) دستور داد مردم و علما را متفرق سازند. پس از ضرب و شتم مردم و وعاظ و نیز هتک حرمت علماى متحصن، آنها به حضرت شاه عبدالعظیم(ع) پناه بردند و آنجا متحصن شدند. نمایندگانى از سوى علما براى مذاکره درباره تاسیس عدالتخانه نزد عینالدوله آمدند، اما او به آنها اجازه بازگشت نداد. در پى آن، مردم بار دیگر شورش کردند و بازارها را بستند.
در همین گیرودار، شاه به میهمانى خانه امیربهادر (وزیر جنگ) مىرفت. دو زن، عریضههایى به شاه دادند و شاه را تهدید کردند به اینکه تاج و عصاى سلطنت را که به دست تو دادهایم، از تو میگیریم. زنان به هنگام بازگشت شاه، راه را بر او بستند و بازگشت علما را خواستار شدند. پس از این وقایع، شاه به عینالدوله دستور داد خواسته علما را بپذیرد و آنان را به تهران بازگرداند؛ ضمنا شاه فرمان تاسیس عدالتخانه را صادر کرد.[۱۴]
در اقدامات مذکور، زنان ضمن همراهى با مردان، بههنگام آوردن علما به مسجد براى سخنرانى، گاه مسئولیت حفظ جان علما را بر عهده میگرفتند. زنانى چون همسر حیدرخان تبریزى، با چماقهایى که زیر چادر پنهان مىساختند، مىکوشیدند مانع از هرگونه اغتشاش به هنگام سخنرانى شوند.[۱۵]
بــ تلاش براى تاسیس بانک ملى: اواخر سلطنت مظفرالدینشاه، دولت مشیرالدوله تصمیم گرفت براى تامین برخى مخارج دولتى و کشورى، از دولت روس و انگلیس وامى با سود هفت درصد دریافت کند. این تصمیم با مخالفت مجلس و مردم روبرو شد. در نتیجه آن، دولت از اجراى تصمیم خود دست برداشت و مجلس براىآنکه پول کافى براى دولت فراهم کند، تاسیس بانک ملى را به تصویب رساند. زنان در فراهمآوردن پول و تاسیس مجلس، فداکارانه شرکت جستند.[۱۶]
مساعدت مالى زنان در انقلاب مشروطه، به کمک آنان در تاسیس بانک ملى محدود نماند. زمانىکه مبارزان مشروطه براى تامین هزینههاى مقاومت و خرید اسلحه با مشکل مالى مواجه شدند، زنان با فداکارى و ایثار و با فروختن جواهرات یا وسایل خانه، به کمک آمدند؛ از جمله پس از فتح اصفهان به دست سواران بختیارى، عدهاى از زنان به انجمن ایالتى اصفهان رفته و زیورآلات خود را هدیه کردند. دراینمیان، زنى کاسهای مسین را که تنها دارایى او بود، به مشروطهخواهان تقدیم نمود.[۱۷]
جــ مشارکت در برخوردهاى مسلحانه: در دوره استبداد صغیر که درگیرى نظامى بین مردم و محمدعلىشاه شدت یافت و برخوردهاى مسلحانه سختى روى داد، در موارد ضرورى، زنان نیز نقشی مستقیم و فعال داشتند. در این زمینه، نقش زنان تبریز، پررنگتر و برجستهتر از همهجا بود. ماجراى زنان در تبریز زمانى شروع شد که شاه پس از بهتوپبستن مجلس و تعطیلکردن آن، عینالدوله را براى تصرف تبریز فرستاد. او شهر تبریز را به محاصره خود درآورد و در مدت محاصره یازدهماهه تبریز، زنان علاوه بر پختن غذا، دوختن لباس، بافتن جوراب، پرکردن پوکه، خبررسانى جنگى و پرستارى از مجروحان، حتی به جنگیدن با لباس مردانه در میدان رزم پرداختند. یکى از همین زنان در این باره گفته است: «در بحرانىترین روزهاى قیام، مجبور بودیم براى رعایت پنهانکارى، تکههاى نان را زیر چادر به سینه و شکممان ببندیم و به سنگر مجاهدان برسانیم.»[۱۸] ستارخان تحتتاثیر نامه یکى از زنان تبریزى، فرمان حمله به مقر مستبدان شهر تبریز را صادر کرد و در این حمله، حداقل بیست زن کشته شدند. پاولویچ دراینباره نوشته است: «یکى از سنگرهاى تبریز را زنان چادربهسر تبریزى اداره مىکردند.»[۱۹]
یکى از این زنان، عزتالحاجیه، مادر کلنل تقىخان پسیان بود. این شیرزن وقتى خبر مرگ کلنل را برای او آوردند، مجلس جشن ترتیب داد، لباس سفید پوشید و به هیچکس اجازه نداد لباس سیاه به تن کند. در بین زنان مبارز تبریز، زنانى از گیلان و کردستان نیز دیده مىشدند که گاه در بین آنان پیرزن شصتهفتادساله و دختر سیزدهچهاردهساله به چشم مىخورد.[۲۰] زنان کشاورز روستاهاى آذربایجان هم در حالى که نوزادان خود را بر پشت بسته بودند، اسلحه برداشتند و دوش به دوش مردان جنگیدند.[۲۱]
در جنگهای ضداستبدادی مردم با محمدعلىشاه، علاوه بر زنان تبریز، زنان شهرهاى دیگر هم به ایفاى نقش پرداختند؛ از جمله زمانىکه محمدعلىشاه در تهران مجلس را به توپ بست و برخى از جوانانى را که به دفاع از مجلس میپرداختند، کشت، مردان جرات نمىکردند جنازه جوانان را بردارند و به خاک بسپارند، تااینکه زنان همت کردند و آنها را برداشتند و به خاک سپردند.[۲۲]
دــ حضور در صحنههاى دیگر: مشروطه، شاهد حوادث دیگرى نیز بود که زنان در آنها نقش آفریدند و در اینجا به برخى از آنها اشاره مىشود:
۱ــ عینالدوله براى کنترل اوضاع، دستور داد از بیرونآمدن زنان از خانهها جلوگیرى کنند. ماموران هرکس از ایشان را مىدیدند، دستگیر مىکردند. بههمیندلیل همانگونهکه حاج سیاح نوشته است: «در زندانهاى دولتى از زنان مبارز کم نبودند.» بااینوصف، اقدام عینالدوله فایده زیادى نبخشید، زیرا هنگامىکه علما و مردم قصد بستنشستن در شاه عبدالعظیم را نمودند، زنان بسیارى کفن پوشیده و ضمن سینهزنى و نوحهسرایى به بازار آمدند و علیرغم مخالفت و تلاش دولتىها، بازار را تعطیل کردند.[۲۳]
۲ــ امیر بهادر از طرف دولت مامور شد بهزور، بستنشینان شاهعبدالعظیم را پراکنده سازد. وى وقتى به شاهعبدالعظیم رسید، تعدادى از سربازان مسلح خود را در اطراف صحن مطهر مستقر کرد و به آنها دستور داد تفنگهایشان را به سمت متحصنین نشانه گیرند. زنان ساکن شاهعبدالعظیم به بالاى بامهاى صحن مطهر رفتند و آماده شدند تا اگر سربازان شلیک کردند و به مرقد مقدس بىاحترامى نمودند، تفنگچیان را سنگباران کنند.[۲۴]
۳ــ اتحادیه غیبى نسوان، نامهاى به روزنامه نداى وطن فرستاد و از نمایندگان مجلس درخواست کرد بهسرعت متمم قانون اساسى را تدوین و تصویب کنند و به بىسروسامانى کشور خاتمه دهند و اگر از عهده این کار برنمىآیند، استعفا کنند و کار مملکت را به زنان بسپارند. این نامه طولانى به نکات دیگرى نیز اشاره کرده بود: «بدون قانون امکان ندارد، احدى از شما اطاعت کند. چرا قانون به دست ما نمىدهید که هرکس در هر کجا که هست، تکلیف خود را بداند.»[۲۵]
۴ــ زنان تبریز براى تدوین و تصویب متمم قانون اساسى، سخت در تلاش بودند. در نامه انجمن غیبى تبریز به نمایندگان آذربایجان آمده است: «تمامى اهل شهر در هیجاناند. حتى طایفه نسوان با بچههاى شیرخواره در مساجد جمعاند.» زنهاى شیراز نامه نوشتند که اعیان و اشراف مانع تدوین و تصویب قانون اساسى میشوند، پس علیه آنان انقلاب کنید. تعدادى از زنان ماکو در اعتراض به تدویننشدن متمم قانون اساسى، توسط اقبالالسلطنه کشته شدند و این امر، اعتراض زنان تهران و اصفهان را در پى داشت.[۲۶]
در همه فعالیتها و تلاشهاى زنان مشروطه، بوى دین و وطن به مشام مىرسید. این فعالیتهاى سیاسى ــ اجتماعى، هیچگاه باعث بىتوجهى زنان به حجاب نشد و در همه اجتماعات زنانه این دوره تاریخى، حجاب پا بر جا بود. البته علیرغم افزایش حضور سیاسى ــ اجتماعى زنان در جریان انقلاب مشروطه، زنان همچنان بیشازاینکه در بیرون از خانه باشند، در خانه مشغول خانهداری و تربیت فرزندان بودند.
۳ــ حضور زنان در حوادث پس از مشروطه
با تلاش مردان و زنان این مرز و بوم، انقلاب مشروطه سرانجام در سال ۱۲۸۵٫ش/ ۱۹۰۶٫م به پیروزى رسید. محمدعلىشاه تبعید شد و احمدمیرزا به جاى او نشست، اما انقلاب نوپاى مشروطه، همچنان خود را به حمایت و حضور مردم نیازمند مىدید. زنان با درک شرایط و موقعیت، به شکل دیگرى اینبار به معاونت و مساعدت دولت و مجلس آمدند. این تلاشها، حاصل و برآیند قیام عمومى آنان در مساله گریبایدوف و حادثه تنباکو بود و آنان علیرغمآنکه از حق رای و انتخابشدن برخوردار نشدند، صحنه دفاع از انقلاب مشروطه را ترک نکردند.
الفــ مطالبات سیاسى: در جریان انقلاب مشروطه، زنان هیچگاه خواستههاى صنفى خود را مطرح نکردند، اما پس از پیروزى انقلاب، آنان خواهان آن شدند که تشکلهاى سیاسى آنان از سوى مجلس به رسمیت شناخته شوند. زنان در اولین اقدامشان براى رفع موانع موجود بر سر راه فعالیت تشکلهاى سیاسى بانوان، از مرتضىقلىخان، نماینده اصفهان، خواستند این مساله را در مجلس مطرح نماید و زمینه را به گونهاى فراهم آورد که مجلس مجوز قانونى فعالیتهای زنان را به تصویب برساند.[۲۷]
عدهاى از نمایندگان، طرح مساله را در مجلس غیرضرورى دانسته و آن را جزء وظایف وزارت داخله قلمداد کردند. البته آنها معتقد بودند وزارتخانه باید تشکلهاى سیاسى زنان را قدغن نماید. عدهای دیگر مىگفتند: اصل اجتماع سیاسى زنان اشکالى ندارد، ولى چون امکان فاسدشدن برخى توسط این تشکلها وجود دارد، باید از تاسیس و تداوم آنها جلوگیرى کرد. اما تعدادى ــ مثلا وکیلالرعایا، نماینده همدان ــ در دفاع از این تشکلها میگفتند: «اگر در آن مفسدهاى راجع به دین و دنیا بروز کرد، آن وقت باید در آن را گل گرفت.» ولى سرانجام، مجلس رأى به غیرقانونىبودن این تشکلها داد. البته این تصمیم مجلس چندان بر فعالیت تشکلهاى سیاسى زنان تاثیر نگذاشت و تاریخ پس از پیروزى انقلاب، شاهد افزایش کمى و کیفى این تشکلها بود.[۲۸]
از دیگر مطالبات سیاسى زنان، برخوردارى از حق رأى بود، اما با کمال شگفتى، علیرغم نقش موثرى که زنان در انقلاب مشروطه ایفا کردند، ماده چهار نظامنامه انتخابات، آنان را در کنار محجورین، صغار، متکدیان و مرتکبین قتل و سرقت قرار داد و آنها را از حق رأى محروم ساخت. طبق ماده هفت نظامنامه، حق انتخابشدن نیز از ایشان سلب گردید. در سال ۱۲۸۷٫ش/ ۱۹۰۸٫م اصلاح نظامنامه در دستور کار نمایندگان مجلس دوم قرار گرفت اما بار دیگر کمیسیون نظامنامه، زنان را از حق انتخابشدن و انتخابکردن، محروم ساخت. شهید مدرس، از کمیسیون به دلیل آنکه زنان را در زمره دیوانگان و سفیهان قرار داده بود، انتقاد کرد اما به علت تلاش گرایشهاى سیاسى مخالف شرکت زنان در انتخابات، زنان موفق به کسب حق رأى نشدند. یکى از نشریات در اعتراض به این مساله نوشت: «تا روزىکه زنان از حق رأى و ورود به مجلس، حتى براى تماشاکردن محروماند، امید به ترقى در این کشور نیست.»[۲۹]
بــ مبارزه با اولتیماتوم روسیه: مجلس دوم در ۱۲۸۸٫ش/۱۹۰۹٫م افتتاح گردید و بىدرنگ یکى از کارهاى خود را سروساماندادن امور مالیه کشور اعلام کرد. ازاینرو، دولت تصمیم گرفت مستشار خارجى استخدام کند. درهمینراستا، مورگان شوستر امریکایى به ایران دعوت شد و به عنوان مسئول امور مالیه کشور و با اختیارات وسیع شروع به کار کرد. روسها با حضور شوستر در ایران به مخالفت برخاستند و در پى آن، ارتش خود را به بندر انزلى فرستادند و تهدید کردند اگر شوستر از ایران اخراج نشود، ارتش تزارى مستقر در رشت به سوى قزوین و تهران حرکت خواهد کرد.
به دنبال اولتیماتوم دولت روسیه، فریاد مردم از جمله زنان اصفهان، قزوین، آذربایجان و تهران از هر سو برخاست و حتى زنان هندى در همدردى با زنان ایرانى، صداى اعتراض خود را بلند کردند. در تهران، حدود پنجاههزار نفر ضمن اعلام اعتصاب، به خیابانها ریختند. هزاران زن درحالىکه مىگریستند و برخى از آنها کفن پوشیده بودند، آمادگى خود را براى جنگ با روسیه و دفاع از کشور اعلام کردند.[۳۰] بدرالملوک بامداد دراینباره نوشته است: «هزاران زن ایرانى در تظاهرات گردآمدند و بعضى از آنها بر فراز دیوار یا سکویى رفتند و براى مردم سخن گفتند و بر ضرورت دفاع از انقلاب پاى فشردند و از مجلس خواستند که در برابر تهدیدهاى خارجى بایستد.»[۳۱]
زمانىکه خبر تصمیم سرى و محرمانه مجلس مبنى بر تسلیمشدن در مقابل اولتیماتوم روسیه افشا شد، زنان به یک اقدام متهورانه دست زدند. شوستر این اقدام را اینگونه توصیف کرده است: «سیصد زن محجوب ایرانى از خانههاى خود بیرون ریختند و آهنگ پارلمان کردند. بسیارى از ایشان با خود سلاح داشتند که در آستین و زیر دامن خویش پنهان کرده بودند. سپس در برابر مجلس گرد آمدند و خواستار ملاقات با رئیس مجلس گردیدند و درنتیجه، تنى چند از ایشان به درون پارلمان راه یافتند. زنان سلاحهاى خود را به نمایش گذاشتند و پرده از چهره برگرفتند و به رئیس مجلس اخطار کردند که اگر او و همکارانش، لحظهاى از اجراى وظایف خود که همانا پاسدارى از آزادى و حیثیت مردم ایران است، غفلت ورزند، در آن صورت، ما زنان، نخست شوهران و پسران خود و سپس خود را از میان بر مىداریم.»[۳۲] زنان حتى پا را از این فراتر گذاشتند؛ چنانکه در حمایتى آشکار، جماعتى از زنان فقیر به پارک اتابک رفتند، تا به شوستر بگویند چون اداره خزانه تحت امرش، پول مورد درخواست ارتش را نمىپردازد، دولت و ارتش با وى مخالفاند.
علیرغم همه این تلاشها، دولت و مجلس اولتیماتوم روسیه را با اندکى تغییر در مفاد آن پذیرفتند و حتى به پیشنهاد اعضاى دولت، مجلس منحل گردید. با بستهشدن مجلس، دیگر دستاوردهاى انقلاب مشروطه نیز در معرض سقوط قرار گرفت.[۳۳]
جــ تحریم کالاهاى خارجى: بارها زنان در مخالفت با استعمارگران، به تحریم کالاهاى خارجى روى آوردند و چون اغلب زنان مسئول خرید خانه و یا تعیینکننده نوع مصرف منزل بودند، تحریم کالا از سوى آنان، به منزله کاهش فروش کالاى خارجى در سطح کشور بود و این امر مىتوانست زیانهاى فراوانى بر کشورهاى خارجى و اجنبى صادرکننده کالا به ایران، بگذارد. زنان با درک این مساله، بارها به تحریم کالاهاى خارجى پرداختند. از جمله:
۱ــ یکى از زنان در راهپیمایى علیه اولتیماتوم روسیه، به سخنرانى پرداخت و در پایان سخنانش گفت: «خانمهاى عزیز! نترسید و جداً بکوشید تا پاى اجنبى را از خاک پاک مملکتمان دور سازیم.» پس از آن، زنان کوشیدند مصرف کالاهاى روسى و انگلیسى را کاهش دهند و حتى به مغازههایى که کالاهاى خارجى مىفروختند، با سنگ و چماق حمله مىکردند. زنان حتی از سوارشدن به ترامواى تهران بهگمانآنکه متعلق به روسها بود، خودداری میکردند.[۳۴]
۲ــ تحریم کالاهاى خارجى از سوى تشکلهاى سیاسى ــ از جمله انجمن مخدرات وطن زنان ــ هم توصیه مىشد. این انجمن در پایان یکى از راهپیمایىهایش علیه اولتیماتوم روسیه، نامهاى به مجلس فرستاد و در آن نوشت: «قشون روس در داخله رحل اقامت انداخته و انگلیس بهغیرحق… ما را تهدید مىکند.» این موضعگیرى که با توصیه به تحریم کالاى خارجى به پایان رسید، نشان مىداد انجمن مخدرات وطن که توسط بانوآغابیگم در ۱۲۸۹٫ش/۱۹۱۱٫م تاسیس شد، همچنان به هدفهاى اولیه خود پاىبند است. این هدفها عبارت بودند از: دفاع از استقلال کشور، مخالفت با وامگیرى خارجى، جلوگیرى از خرید کالاهاى اجنبى، تبلیغ کالاى داخلى.[۳۵]
۳ــ پس از اعلام حمله روسیه به ایران که با توافق و رضایت انگلیس صورت مىگرفت، زنان براى انتقامگرفتن از دولتهاى اروپایى، به قهوهخانهها رفتند و از صاحبان این اماکن خواستند یا مصرف شکر اروپایى را متوقف کنند و یا قهوهخانهها را ببندند. علاوهبراین آنها استفاده از کالسکه اروپایى را که اغلب وسیله انتقال زنان بود، تحریم کردند. روزنامه ایران نو، در گزارش اقدامات زنان در تحریم کالاهاى خارجى، آن را با عنوان مردانگى زنان ستود.[۳۶]
دــ مجاهدتهاى زنان دشتستانى: انگلیسیها بارها به مناطق جنوبى ایران حمله کردند. آنها در زمان محمدشاه، جزیره کیش را تصرف و بوشهر را به محاصره در آوردند، اما سرانجام مجبور به عقب نشینى شدند. در دوره ناصرى، بار دیگر قواى انگلیس به بوشهر حمله کردند و البته اینبار آن را به اشغال درآوردند. مرحله سوم حمله انگلیسیها، در جریان اشغال ایران در جنگ جهانى اول (دوره احمدشاه) روى داد که اوج مبارزات تنگستانیها و دشتستانیهاى بوشهر در دفاع از کشور ایران بود. این فداکارى هنوز بارقههایى از امید به مشروطه را زنده مىکرد. گرچه انگلیسیها به کمک عوامل داخلى، سرانجام قیام را سرکوب کردند، اما مردان و زنان جنوبى با کمترین امکانات، بیشترین مقاومت را نشان دادند.
از جمله این مقاومتها، حمله تعدادى از زنان دشتستانى به قواى دشمن بود. حدود پنجاه زن دشتستانى که از گستاخی دشمن سخت به ستوه آمده بودند، در کوه گیسکان به استقبال مرگ و شهادت رفتند و تا پاى جان، از آب، خاک و حیثیت ملى ایران دفاع کردند. آنها زمانىکه نیروهاى دشمن در حال بازگشت پیروزمندانه بودند، اسلحه برجاىمانده از شهداى خویش را برداشته و انگلیسیها را به گلوله بستند. عدهاى از مردان بوشهرى، با استفاده از این موقعیت، خود را از بند دشمن رها کرده و به صفوف زنان جنگجو پیوستند. این جنگ و رزم دلیرانه، چنان صفوف دشمن را به هم ریخت که آنان را واداشت با دادن تلفات زیاد، عقبنشینى کنند. زنان گیسکانى کشتههاى دشمن را دفن نکردند تا استخوانهاى آنان سالها در محل نبرد باقى بماند و مایه عبرت دیگران شود.[۳۷]
جالبآنکه زنان دشتستانی علیرغمآنکه در آن موقع هیچ خانوادهاى نبود که عزیزى را از دست نداده و در غم آن داغدار نباشد، براى مرگ پدر، شوهر، برادر و فرزندشان نمىگریستند تا دشمن از غم و ناله و ناتوانى آنان خرسند نشود.[۳۸] شجاعت زنان دشتستانى در جنگ با انگلیسىها و صبرشان در مصیبت ازدستدادن خویشان و نزدیکان، موجى از غیرت را در مردان آن دیار پدید آورد؛ چنانکه مردان دلاور بوشهرى، با شبیخونهایشان هرگز نگذاشتند دشمن در خطه جنوب احساس امنیت کند.[۳۹]
دستاوردهای مشروطه برای زنان
زنان به هنگام سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه، پرچم قرمز بر سر در خانههاىشان نصب مىکردند. آنها وقتى از خانههاىشان خارج مىشدند، پرچم کوچک قرمزى در دست مىگرفتند. این شور و شوق نشان مىداد که آنان قصد دارند نقش بیشترى نسبت به قبل از انقلاب، بر عهده بگیرند اما مردان مشروطه، نقش آنها را صرفا تا مرحله پیروزى پذیرفتند و پس از آن بیشتر مایل بودند زنان در خانه باشند تا در اجتماعات. چنین فضایى، زنان را وامىداشت کمتر در عرصه سیاسى حضور یابند.
زنان در جریان جنبشى که به انقلاب مشروطه انجامید، حضورى فعالانه و همهجانبه داشتند. گاه از ظلم و ستم دولت بر علما به خروش مىآمدند و گاه بازاریان را وامىداشتند در اعتراض به دولت، بازار را ببندند. آنها براى بهثمرنشاندن انقلاب، حتى از بذل مال و جواهرات خویش و مهمترازهمه از اهداى جان خود، مضایقه نکردند. زنان بارها جواهراتشان را براى کمک و پیروزى به انقلاب، هدیه کردند و کم نبودند زنانى که در این راه، به زندان رفتند، تومار نوشتند، فریاد زدند، جنگیدند و به شهادت رسیدند. البته همه اینها، تنها بخشى از فعالیتهاى آنان است؛ زیرا اقداماتشان در تشویق و حمایت از مردانى که به انقلاب پیوستند، کمتر در نوشتههاى تاریخى آمده است.
زنان پس از پیروزى انقلاب مشروطه، چند درخواست سیاسى مطرح کردند: اولآنکه مجلس به تشکلهاى سیاسى آنان رسمیت ببخشد و دوماینکه به آنان حق انتخابشدن و انتخابکردن داده شود. اما مجلس با هیچیک از این دو خواسته موافقت نکرد. زنان بىتوجه به این بىمهرىها و زمانىکه روسیه و انگلیس شمال و جنوب کشور را مورد تجاوز قرار داده بودند، صحنه را ترک نکردند و با شرکت در راهپیماییها و حتى با جنگ علیه قواى انگلیسى جنوب، تلاش کردند از مرزهاى کشور و ارزشهاى انقلابىشان پاسدارى کنند. آنان در این راه، جان خود را به خطر انداختند و هنگامىکه باید از زندگى آسودهترى که انقلاب مشروطه وعده آن را داده بود، بهرهمند میشدند، با تحریم کالاهاى خارجى، زندگىشان سختتر گردید.
سخن نهایی
واقعیتهاى تاریخى نشان مىدهد زنان ایرانى در حادثهآفرینى وقایع ایران معاصر نقش داشتهاند و این نقش، موثر، وسیع، کارساز و مثبت بوده و اغلب زنان ایفاگر این نقش، در کنار ملیگرایی و وطنخواهی، به شعائر و ظواهر اسلامی پایبند و متوجه بودهاند. زنان دربارى اغلب مشغول دسیسهچینى و حرمسرایى و زنان روشنفکر نیز در بهترین وضعیت، مبلغ آرا و اندیشههاى فمینیستى غربى و کمونیستى شرقى بودند. آنها تعدادشان اندک و گستره فعالیتشان تنها به دولت، دربار، دانشگاه و مدارس ختم مىشد. فعالیت این دو دسته کمتر با مبانى ملى و مذهبى مردم ایران ارتباط داشت و علت واکنش سرد توده زنان به فعالیتهاى آنان، همین مساله بود. توده زنان ایرانی با حفظ ارزشهاى ملى و مذهبى به میدان آمدند و با این کار ثابت کردند شرط حضور زنان مسلمان در عرصه سیاسى ــ اجتماعى، کنارنهادن ارزشهاى ملى و مذهبى نیست، بلکه با حفظ آن مىتوان عالىترین حضور و فعالیت موثر و وسیع را به نمایش گذاشت. جالباینکه این زنان هیچگاه نکوشیدند فعالیتهاى خود را با چاپ و نشر آن، به رخ دیگران بکشند؛ چون هدفشان انجام تکلیف ملى و دینى بود.
نقش اصلى مخالفتهاى ضد دولتى و حتى فعالیتهای ضداستعمارى و نیز مخالفت با استبداد را زنانى برعهده داشتند که با اشاره علماى دینى، با انگیزههاى مذهبى و با هدف حفظ کیان کشور و دین، پاى به میدان مبارزه نهادند و در این راه شیفته اندیشههاى غیربومى نشده و نشان دادند اندیشههاى دینى از عناصر تحرک سیاسى ــ اجتماعى برخوردارند.
پینوشتها
[۱]ــ محمدابراهیم باستانی پاریزی، گذر زن از گدار تاریخ، تهران، نشر کیانا، ۱۳۸۲، ص۳۶
[۲]ــ علیاصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، علمی، ۱۳۷۰، ص۱۰۴؛ رابرت گرانت واتسن، تاریخ ایران دوره قاجاریه، ترجمه: وحید مازندرانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶، ص۲۵۳
[۳]ــ کلمنت مارکام، تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه: میرزارحیم فرزانه، تهران، فرهنگ ایران، ۱۳۶۴، ص۶۶؛ سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ج۲، تهران، بنیاد، ۱۳۶۴، ص۱۹۳
[۴]ــ سعید سیرجانی، وقایع اتفاقیه، تهران، نوین، ۱۳۶۲، ص۳۸۷
[۵]ــ حسن اعظام قدسی، کتاب خاطرات من یا روشنشد تاریخ صد ساله، بیجا، بیتا، ۱۳۴۲، ص۴۴
[۶]ــ حسن کربلایی، تاریخ الدخانیه یا تاریخ انحصار دخانیت، اراک، بینا، بیتا، ص۱۱۰
[۷]ــ مجله زنان، مهر ۱۳۸۰
[۸]ــ مصطفی اجتهادی، دائرهًْالمعارف زن ایرانی، ج۱، تهران، مرکز امور مشارکت زنان، ۱۳۸۲، ص۱۶۲
[۹]ــ جعفر بوشهری، گوشهای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم، تهران، سیمرغ، ۱۳۴۷، ص۴۸
[۱۰]ــ فریدون آدمیت و هما ناطق، افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشده دوران قاجار، تهران، آگاه، ۱۳۵۶، ص۱۵۶
[۱۱]ــ ناصر نجمی، طهران عهد ناصری، تهران، عطار، ۱۳۷۰، ص۱۵۹
[۱۲]ــ کلنل کاساکوفسکی، خاطرات کلنل کاساکوفسکی، ترجمه: عباسقلی جلی، تهران، سیمرغ، ۱۳۵۳، ص۲۴۰
[۱۳]ــ مریشیل، خاطرات لیدی شیل، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، ۱۳۶۸، ص۱۷۵
[۱۴]ــ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۲، تهران، نوین، ۱۳۶۲، ص۳۹۵
[۱۵]ــ عبدالحسین ناهید، زنان ایران در جنبش مشروطه، تبریز، احیاء، ۱۳۶۰، ص۵۵
[۱۶]ــ ناظمالاسلام کرمانی، همان، ص۵۵
[۱۷]ــ همان.
[۱۸]ــ محمدرضا عافیت، سردار ملی ستارخان. تبریز، اندیشه، ۱۳۵۲، ص۷۰
[۱۹]ــ میخائیل پاولویچ، سه مقاله درباره مشروطه، ترجمه: م. هوشیار، تهران، حبیبی، ۱۳۵۷، ص۵۵
[۲۰]ــ اسماعیل امیرجعفری، قیام آذربایجان و ستارخان، تهران، کتابفروشی تهران، ۱۳۵۶، ص۴۶۷
[۲۱]ــ ناظمالاسلام کرمانی، همان، ص۴۵۷
[۲۲]ــ یحیی دولتآبادی، تاریخ معاصر یا حیات یحیی، ج۲، تهران، عطار، ۱۳۶۱، ص۲
[۲۳]ــ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابنسینا، ۱۳۵۳، ص۸۱
[۲۴]ــ یحیی دولتآبادی، همان، ص۲۲
[۲۵]ــ ژانت آفاری، انجمنهای نیمهسری زنان در نهضت مشروطه، ترجمه: جواد یوسفیان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹، ص۱۰۵
[۲۶]ــ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، تهران، علمی، ۱۳۷۱، ص۲۶
[۲۷]ــ محمدحسین خسروپناه، هدفها و مبارزه زن ایرانی، تهران، پیام امروز، ۱۳۸۱، ص۲۹
[۲۸]ــ بشری دلریش، زنان در دوره قاجار، تهران، سوره، ۱۳۷۵، ص۳۶
[۲۹]ــ محمد هاشمی، مذاکرات مجلس شورای ملی در دوره دوم، ج۳، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵، ص۵۳۰
[۳۰]ــ ژانت آفاری، همان، ص۴۸
[۳۱]ــ بدرالملوک بامداد، مشعلداران و پیشتازان آزادی زنان، ج۲، تهران، زیتون، ۱۳۵۲، ص۴۸
[۳۲]ــ ژانت آفاری، همان، ص۴۸
[۳۳]ــ مورگان شوستر، اختناق در ایران، ترجمه: اسماعیل رائین، تهران، صفیعلیشاه، ۱۳۶۸، ص۲۳۶
[۳۴]ــ بدرالملوک بامداد، همان، ص۴۸
[۳۵]ــ همان.
[۳۶]ــ ژانت آفاری، همان، ص۶۰
[۳۷]ــ علیمراد فراشبندی، گوشهای از تاریخ انقلاب مسلحانه، تهران، رسا، ۱۳۶۲، ص۱۷۳
[۳۸]ــ همان.
[۳۹]ــ محمدحسین رکنزاده آدمیت، فارس و جنگ بینالملل، ج۲، تهران، اقبال، ۱۳۵۷، ص۴۵۹
نشریه زمانه
نظرات