تحلیل عملیات مرصاد در گفت وگو با سردار محمد کوثرى
منافقین رؤیاى رژه مهران تا تهران را به گور بردند
قصه منافقین یک قصه به سر رسیده است، کسانى که مدعى مبارزه با امپریالیسم جهانى بودند به مزدور آن ها تبدیل شدند و راهروهاى مجالس اروپایى به گدایى و دریوزگى مشغولند و تا عمر دارند هم از آن ها به عنوان مزدور بارخواهند کشید. این سرنوشت شوم سرنوشت عبرت آموزى است. مخصوصاً براى کسانى که هنوز هم آن نگاه احمقانه منافقین را دارند، حمایت امریکا هیچ کس را به هیچ جا نخواهد رساند، وسوسه شدن در برابر حمایت هاى امریکا همان سرنوشت منافقین را براى گروه ها و جریانات درپى خواهد داشت.
براى تحلیل این عملیات و بررسى نقش منافقین به سراغ سردار حاج محمد کوثرى رییس اداره امنیت ستاد کل نیروهاى مسلح رفته ایم و نظرات وى را پیرامون عملیات مرصاد جویا شده ایم. سردار کوثرى در آن تاریخ فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بوده است. با هم این گفت وگو را مى خوانیم.
* سردار چه طور شد که منافقین و در کنار آن ها عراق مجدداً تصمیم گرفتند به ایران حمله کنند و در عملیاتى درصدد پیاده کردن اهداف خود باشند؟
** براى این که بخواهیم در مورد عملیات مرصاد که در سال ۶۷ رخ داد صحبت کنیم باید کمى به عقب تر از این تاریخ برگردیم. دو، سه ماه قبل از عملیات مرصاد، عراقى ها پس از شکست هاى پى درپى تاکتیک خودشان را عوض کردند و حالت تهاجمى گرفتند. با تمام قوا و تجهیزات وارد میدان شدند. انواع سلاح هایى که موجود داشتند را استفاده کردند. امریکا نیز علناً به پشتیبانى از ارتش حزب بعث وارد آب هاى خلیج فارس شد. البته امریکایى ها و شوروى سابق قبل از شروع جنگ از صدام حمایت مى کردند و اصلاً خود آن ها در ۲۶ تیر ۵۸ پس از پیروزى انقلاب اسلامى صدام را با یک کودتاى بدون جنگ در عراق به قدرت رساندند. و چراغ سبز نشان دادند تا او به ایران حمله کند. آن ها در اذهان عمومى جا انداخته بودند که کارى با ارتش عراق ندارند ولى از سال ۶۶ به خصوص در اواخر جنگ حمایت هایشان علنى شد.
حالت تهاجمى عراق و به دست آوردن بعضى پیروزى هاى آن ها، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در تیر ۶۷ به دستور حضرت امام (ره) و پشتیبانى علنى امریکا از عراق با تهاجم موشکى به هواپیماى مسافربرى ایران در آب هاى خلیج فارس یک احساسى را بین نیروهاى ضدانقلاب خصوصاً گروهک منافقین ایجاد کرد که مى توانند دست به کار شوند و کارى را انجام دهند لذا گروهک منافقین که چند عملیات کرده بود و فکر مى کرد توانى براى درگیرى با ایران دارد با فشار قدرت هاى جهانى تدارک برنامه اى علیه ایران را دید. گروهک منافقین با این استنباط و تحلیل بچه گانه شان به این نتیجه رسیده بودند که با توجه به حمله عراقى ها و به دست آوردن نتایج به ظاهر پیروزى دیگر مردم ایران به نظام پشت کرده و از جبهه ها حمایت نمى کنند، لذا با این تحلیل و پشتیبانى و تحریک قدرت هاى جهانى دست به عملیات علیه ایران زدند.
پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ دو، سه روزى مرزها نسبتاً آرام بود. توپخانه ها آنچنان کار نمى کرد. نیروهاى زیادى در یگان ها و لشکرها جمع شده بود. چون از نظر ما جنگ هنوز تمام نشده بود و باید بند بند قطعنامه اجرا مى شد و از طرفى مى دانستیم صدام پایبند به هیچ اصل بین المللى نیست لذا نیروهاى لشکر ۲۷ حضرت رسول را در دوکوهه و مدارس شهرهاى نزدیک مثل اندیمشک سازماندهى کردیم و چند گردان هم در اردوگاه کاروان نگه داشتیم و به نوعى آماده بودیم.
* خود شما در این مدت کجا بودید؟
** با توجه به آرامش نسبى با چند تن از فرماندهان لشکر تصمیم گرفته شد که به سمت اصفهان براى شرکت در شب هفت شهید صالحى جانشین لشکر حرکت کنیم. کلیه نیروها و فرماندهان را توجیه کردیم و به سمت نجف آباد زادگاه شهید صالحى رفتیم. شب هفت در آن جا حاضر بودیم. سپس فردا که جمعه بود گفتیم چند سالى است از شهادت حاج همت مى گذرد سرى به خانواده این شهید بزنیم. شب در نجف آباد ماندیم و صبح به شهر رضا رفتیم. وقتى وارد خانه شهید همت شدیم برادر حاج همت گفت آقا رحیم (صفوى) تماس گرفت این شماره را داد و گفت زنگ بزن. تلفن را گرفتم بعد از سلام و علیک کردن آقا رحیم گفت برو به جاده اهواز- خرمشهر که عراقى ها آمدند. تلفنى با دو کوهه هماهنگ کردیم و یکسرى کارها را گفتیم و خودمان نیز به راه افتادیم. آنقدر سریع رفتیم که بعدازظهر به دوکوهه رسیدیم. دیدم بچه ها آشفته اند. با بى سیم به گردان هاى اردوگاه کاروان گفتم چه کارهایى بکنند تاخود من برسم. دو ساعت از دو کوهه تا کارون فاصله بود. ساعت ده، ده و نیم شب رسیدم اردوگاه کارون و اقداماتى را انجام دادیم. صبح فردا با نیروها بعد از نماز صبح به جاده اهواز- خرمشهر رفتیم که این عملیات به نام «عملیات غدیر» نام گذارى شد.
* در این زمان عراقى ها جاده اهواز- خرمشهر را تصرف کرده بودند؟
** بله. عراقى ها از مرز گذشته بودند و در جاده اهواز خرمشهر جولان مى دادند. از یک طرف به ایستگاه حمیدیه و حسینیه رسیده بودند. شش کیلومتر جلوتر یک بیمارستان صحرایى را منهدم کرده بودند و از طرف دیگر به سمت ما در کارون آمدند. با چند تا از بچه ها PMPهاى آن ها را زدیم سپس با هماهنگى یگان هاى همجوار و قرارگاه به جلو پیش رفتیم تا این که به مرز خودمان رسیدیم و در دژهاى مرزى مستقر شدیم. از جاده اهواز خرمشهر تا مرز ۱۳ کیلومتر فاصله است. در نتیجه عملیات غدیر با موفقیت انجام گرفت ولى عراقى ها انتظار شکست را نداشتند و فکر نمى کردند نیروهاى ایران این چنین بعد از قطعنامه آمادگى داشته باشند.
همان شب منطقه را پاکسازى کردیم و از آن جا که مى دانستیم ارتش حزب بعث فهم و شعور کافى ندارد و فقط قلدرى و زور را سرلوحه خودش قرار داده است لذا با نظر قرارگاه به منظور ایجاد امنیت مرزها تصمیم بر این شد که کمى جلوتر از مرزهاى خودمان برویم و دژهاى مرزى آن ها را تصرف کنیم تا زمان مذاکره پیش باشیم. عملیات قرار بود سه روز بعد انجام گیرد.
* در همین زمان بود که در سمت غرب منافقین حمله کردند؟
** بله، صبح روزى که مى خواستیم عملیات کنیم بعد از نماز صبح بى سیم من را خواست. گفتند فلانى از اردوگاه کوزران با شما کار دارد- اردوگاه کوزران که متعلق به لشکر ۲۷ حضرت رسول بود در شرق تنگه «چارزبر» قرار داشت که بعدها به تنگه مرصاد معروف شد. در غرب این تنگه نیز اردوگاه لشکر ۳۲ انصار همدان قرار داشت- پاى بى سیم که رفتم دیدم مى گویند منافقین دیشب حمله کردند. ابتدا عراقى ها تا سر پل ذهاب آن ها را همراهى کردند سپس خود منافقین با پشتیبانى هوایى و هوانیروز ارتش عراق به سمت کرمانشاه در حرکت اند. گفتم هر چه اسلحه و مهمات دارید بردارید و بروید به ارتفاعات تا از بالا به جاده مسلط شوید و از اردوگاه دفاع کنید. خود من هم به قرارگاه در دارخوئین رفتم.
در قرارگاه به آقا محسن (رضایى) گفتم این طورى خبر دادند شما مطلعید گفت بله، چون شما امشب مى خواستید عملیات کنید نخواستم ذهنتان را درگیر این منطقه بکنم. شما امشب عملیات را انجام بدهید و عراقى ها را در جنوب نگاه دارید. برگشتیم لشکر. همین که رسیدم با بى سیم خبر دادند که نه تصمیم گرفته شد لشکر ۲۷ هم غرب عملیات کند و هم جنوب. خود من گفته بودم که ما مى توانیم همزمان در دو منطقه عملیات کنیم. بچه ها وقتى شنیدند که چه اتفاقى افتاده خیلى با روحیه بالا آمده شدند تا با منافقین بجنگند چون جنایات آن ها را دیده بودند. دوستان و آشنایان شان به دست آن ها در تهران ترور شده بودند. توجیهات و هماهنگى هاى لازم را انجام دادیم.
* در مورد نحوه عملیات توضیح مى دهید؟
** دو هلى کوپتر شنوک آمد. در هر یک از این ها یک دستگاه تویوتا و چند موتور جاسازى کردیم. ابتدا گردان حمزه تیپ دو که براى این عملیات آماده شده بود سوار کردیم و قرار شد مابقى گردان هاى عمل کننده پشت سر آن ها منتقل بشوند. من با اولین هلى کوپتر به سمت کرمانشاه پرواز کردم. در کرمانشاه ابتدا در سه راه ملاوى زمین نشستیم تا موقعیت را ارزیابى کنیم. قرار بود یکى از بچه هاى سپاه آن جا باشد تا هماهنگ کنیم ولى خبرى نبود لذا دوباره پرواز کردیم به سمت اسلام آباد رفتیم. نزدیک کارخانه نمک اسلام آباد هوا به تاریکى مى رفت در نتیجه نشستیم و نیروها پیاده شدند.
نیروها وسایل را آماده کردند خودرو و موتورها را به عنوان جلودار فرستادیم تا منطقه را ارزیابى کنیم. احساس مى کردیم منافقین تا این منطقه آمده باشند و در تنگه اى که مقابلمان بود کمین زده باشند. هیچ خبرى نبود. در نتیجه همان شب تا ۳۰ کیلومترى سه راه اسلام آباد پیش رفتیم. آن جا چون بچه ها کمى خسته شده بودند یک ساعتى استراحت کردیم و دوباره به راه افتادیم. در ۱۵ کیلومترى سه راه اسلام آباد دیدم مردم روستا بیرون ریختند و وحشت زده سردرگم هستند. نیروهاى مردمى هم سنگر زده بودند تا موقع احتیاج دفاع کنند. از این ها گذشتیم تا این که به باند اضطرارى سه راه اسلام آباد رسیدیم.
* منافقین تا اسلام آباد آمده بودند؟
** در اسلام آباد گروهک منافقین از شهر بیرون آمده بودند. عده اى از مردم وحشت زده در حال خارج شدن از شهر بودند. عده اى نیز از کرمانشاه براى مقابله در حال ورود به شهر بودند. لذا این ها در هم گره خورده و حرکت منافقین را کند کرده بود. گروهى دیگر از منافقین که متوجه این قضایا شده بودند و مى خواستند با خودروهایشان برگردند با هم برخورد کرده بودند. منافقین بسیار آشفته و درهم شده بودند. این ها را فیلم داریم، از خود منافقین به دست آمده است.
* در این موقع نیروهاى ایرانى کجا بودند؟
** بچه ها از طرف دیگر بعد از سر پل ذهاب که متوجه گروهک منافقین شده بودند سریع یگان هاى خودشان را به تنگه چارزبر (مرصاد) آورده و در آن جا موضع گرفته بودند. ما وقتى به سه راه اسلام آباد رسیدیم عقبه نیروهاى منافقین در آن جا بود. چون منطقه را مى شناختیم شبانه شناسایى هاى لازم انجام شد. سپس گردان حمزه را وارد میدان کردیم. بچه ها ماشین هاى این ها را زدند و چون خودروهاى پشتیبانى بود و حامل بنزین و مهمات بود در نتیجه آتش عجیبى به هوا بلند مى شد. این گونه عقبه نیروهاى منافقین ناامن شد.
* در اصل با زدن عقبه منافقین آن ها محاصره شدند و شکستشان حتمى شد؟
** بله. با ناامن شدن عقبه و بسته بودن تنگه چارزبر، در مقابل، گروهک منافقین غافلگیر شد لذا نیروهاى آن ها سریع به فکر فرار افتادند. از آن جا که مابقى گردان ها هم رسیده بود براى ایجاد امنیت، بعضى از مناطق و دشت ها را پوشاندیم تا مانع فرار آن ها شویم. روز بعد کلیه یگان ها در محل هاى تعیین شده مستقر بودند و قرار بود هر یگانى از یک منطقه به کمر ستون منافقین بزند تا عملیات پایان یابد. شهید صیاد شیرازى هم با هلى کوپتر در سمت ریجاب و جوانرود عقبه آن ها را مورد حمله قرار داد. با این وضعیت و هجوم برق آساى نیروها به جرأت مى توانم بگویم که یک خودرو از منافقین نتوانست از منطقه خارج شود.
نیروهاى منافقین در ماشین هاى صفر کیلومتر که به سفارش کشورهاى عربى ساخته شده بود نشسته بودند و انتظار داشتند همه مردم از آن ها استقبال کنند و تا تهران نیز با هیچ مشکلى روبه رو نشوند. آن ها مردم را نشناخته بودند. نه فهم داشتند و نه شعور سیاسى- نظامى. امریکایى ها نیز یک تحلیل درست به این وفاداران خودشان نداده بودند.
* در واقع مى توان گفت عملیات مرصاد نشان داد منافقین چقدر در نادانى به سر مى بردند.
** یک مطلب جالب بگویم از اسناد و مدارک غنیمت گرفته شده و اقرار اسرا، حماقت منافقین به وضوح مشخص مى شد. آن ها کارت هاى شناسایى صادر کرده بودند که مشخصات کامل افراد در آن درج بود. در آن کارت ذکر شده بود که اعزامى از فلان کشور. حالا این اعزام ها چه موقع انجام گرفته بود؟ سه روز قبل، دو روز قبل و حتى همان روز حمله. مسوولین این گروهک گفته بودند که بیایید که اگر نرسید در دولت آینده ایران مسوولیتى نخواهید داشت! بعضى از این افراد وقتى با آن ها صحبت مى کردید مى دیدید که حتى یک تیر هم نزده اند و آشنایى با ابتدایى ترین اصول نظامى ندارند. آن ها فقط مى خواستند سیاهى لشکر جمع کنند. واقعاً دل انسان به درد مى آمد وقتى در عملیات مرصاد این جوانان را مى دید که به گروهک منافقین پیوسته اند. جوان هایى که از طرفى خودشان را به ظاهر روشنفکر مى دانستند و از طرف دیگر به راحتى فریب مسعود و مریم رجوى را خورده بودند.
حماقت این گروه همین بس که فکر مى کردند به راحتى مى توانند بدون هیچ مقاومتى در کمترین زمان ممکن به تهران برسند. در نقشه اى که از آن ها به دست آمد و با دست کشیده شده بود، نوشته بودند از سر پل ذهاب تا «کرند» و از مرند تا اسلام آباد هر کدام نیم ساعت! از اسلام آباد تا کرمانشاه نیم ساعت .
تمام مقرهاى سپاه و کمیته و ژاندارمرى را هم ذکر کرده بودند. از کرمانشاه تا همدان دو ساعت. در مجموع زمان مورد نیازشان را هشت ساعت در نظر گرفته بودند. آن ها حتى پیش بینى حوادث و اتفاقاتى مثل پنچرى، خرابى اتومبیل ها و غیره را نکرده بودند.
خداوند آنقدر این گروه را کر و کور و لال و نفهم کرده بود که فقط به ذوق این که بدون مقاومت به تهران خواهند رسید پیش مى رفتند. اگر در یک کار کوچک هم تدبیر نباشد به نتیجه نخواهد رسید چه برسد به چنین کار عظیمى. به نظر من این لطف خدا بود. اگر بعد از پذیرش قطعنامه این ضربه بزرگ به منافقین وارد نمى شد شاید براى ما ایجاد مشکل مى کردند ولى خداوند اراده کرده بود تا چنین نشود. فلذا گروهک منافقین بدون تدبیر بدون فکر و اندیشه دست به این کار زدند و رویاى رژه مهران تا تهران را به گور بردند.
* نقش رهبرى حضرت امام (ره) چگونه بود؟
** انسان وقتى به عملیات مرصاد و یا دیگر عملیات ها مى نگرد تفاوت رهبرى الهى را با رهبرى دنیوى به عینه مى بیند. حضرت امام چقدر با طمأنینه روزى وارد شد با آن که امکانات و تجهیزات نداشت ولى توانست تمام قلوب را تسخیر کند. رزمندگان هم با خدا و امام معامله کردند و تا آخرین لحظه ایستادگى کردند و امروز نیز ایستادگى مى کنند تا این پرچم را به رهبرى مقام معظم رهبرى به دست صاحب اصلى اش برسانند.
* الان، آینده این گروهک تروریستى را چگونه ارزیابى مى کنید؟
** ماهیت گروهک منافقین براى مردم از پیش از انقلاب مشخص بود. روزى که مردم با سلاح مقابل رژیم پهلوى ایستادگى مى کردند این گروه به دنبال جمع آورى سلاح براى خودش بود. از یک طرف با مردم رو راست نبودند، از طرف دیگر آن ها به هیچ وجه توانایى اداره حتى چند هزار نفرى را ندارند چه برسد به اداره یک کشور. لذا این گروه چه بخواهد و چه نخواهد در دامان امریکا است. آن ها امروز هم به ظاهر در اردوگاه اشرف هستند ولى در واقع براى امریکایى ها کار مى کنند. گروهک منافقین فقط مجموعه خودش را مى بیند. به مردم کارى ندارد. منافع خودش را مى بیند. کسى که این گونه باشد چه سازمان و چه فرد هیچ موقع نمى تواند براى مردم دلسوزى کند. مردم با این گروهک آشنایند. هیچ وقت جنایات آن ها را در حزب جمهورى در نخست وزیرى و ترور مردم عادى فراموش نخواهند کرد. مگر مى شود گروهى این گونه با مردم رفتار کند بعد انتظار هم داشته باشد مورد حمایت و مقبولیت مردم باشد!
مگر این که توبه واقعى کنند و با ضوابطى به ایران باز گردند تا محاکمه شوند. در صورتى که دست شان آلوده به خون بى گناهى نباشد به زندگى شان در کشور ادامه دهند. در غیر این صورت با توجه به این که به عنوان یک گروهک تروریستى در دنیا شناخته شده اند نمى توانند زندگى راحتى داشته باشند.
http://m-farhangi.iut.ac.ir/edare/pages/page651.html
نظرات