هشت دهه زندگی آیت الله شیخ محمدحسین کاشف الغطاء
شرح حال خودنوشت مرحوم کاشف الغطاء از مراجع تقلید نجف، حاوی اطلاعات تازهای درباره وضعیت تعلیم و تربیت در نجف و گزارشی از ایران و برخی از رجال آن در یک مقطع تاریخی بسیار مهم میباشد.
شناخت اوضاع فرهنگی و سیاسی عراق، ایران، حوزه علمیه، وصف شهرهای عراق و ایران بویژه تهران و مشهد، نیز نگاهی به نجف و مواضع سیاسی آن و شرح دیدار وی با رضا شاه و محمدرضا شاه و دیگر علما و رجال ایران را می توان در هشت دهه زندگی این شخصیت علمی و روشن عراق در کتاب شرح حال خود نوشت او با عنوان «عقود حیاتی» ملاحظه کرد.
شرح حال خودنوشت مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (1295 ـ 1373) از مراجع تقلید نجف حاوی اطلاعات تازه ای در باره وضعیت تعلیم و تربیت در نجف و گزارشی از ایران و برخی از رجال آن در یک مقطع تاریخی بسیار مهم در قرن چهاردهم هجری است.
این زمان شهر نجف در کنار کاظمین و سامرا و کربلا مرکز فرهنگ شیعه از یک طرف و مکانی برای بارور شدن ادب عربی شیعی و ورود به عرصه های فرهنگی ـ سیاسی در آن روزگار پرتلاطم عراق است، مناطقی که خاندان های برجسته ای در آنها زندگی کرده و از میان آنان شماری دانشمند و ادیب و فرهیخته برخاسته است.
خاندان کاشف الغطاء که نیمه اول قرن سیزدهم در عرصه مرجعیت و دین و فرهنگ فعال بودند یکی از معروف ترین خاندانهای شیعی است که با داشتن مدرسه و کتابخانه و موقعیت بزرگ دینی، همواره مورد توجه بودهاند. در میان این خاندان شیخ جعفر بنیانگزار این خاندان، شیخ علی و بعد از آنان شیخ محمد حسین که در اینجا مروری بر خاطرات زندگیش داریم، از جمله چهره های بسیار شاخص هستند.
شیخ محمد حسین کاشف الغطاء یک مرجع دینی روشن، فعال در عرصه فرهنگ و فقه و مؤلف آثار بیشماری در دفاع از تشیع است. در کنار آن، آشنای با مسائل جهان اسلام، مدافع وحدت اسلامی، تئوری پرداز تشیع اعتدالی و همزمان نیرومند در نگارش آثار تاریخی و ادبی و نیز تصحیح متون ادبی مهم از جمله دواوین است.
آنچه اکنون بر اساس نسخه خطی مؤلف با عنوان «عقود حیاتی» انتشار یافته است، شرح حال خودنوشت اوست که گزارش هشت دهه زندگی خود را در آن به دست داده و از بسیاری از رویدادهای فرهنگی و سیاسی زمانه، سفرها و ملاحظاتش در باره مسائل بین المللی و دنیای اسلام سخن گفته است.
نخستین دهه زندگیش از سال 1295 تا 1305 دوران کودکی اوست که شرحی از تحصیلات اولیه می دهد. پس از آن از هفت دهه دیگر عمر خود یاد کرده و مهم ترین رویدادها و مسائل مرتبط با زندگی و دیدگاههایش را بیان کرده است.
در سومین دهه زندگیش 1315 ـ 1325 از تحصیلاتش در فلسفه و حکمت و ریاضیات و هیئت یاد کرده و در گزارشی که از سامرا داده، از ارادتش به میرزا حسین نوری که سالهای پایانی زندگیش را می گذرانده یاد کرده است (55). همین زمان ردی هم بر قصیده شکری آلوسی که شعری علیه امام زمان (ع) سروده بوده، گفته است. این زمان به تدریج بقایای شاگردان میرزای شیرازی به نجف بازگشتند که یکی از آنها شیخ محمد باقر اصطهباناتی شیرازی است که وی و تخصص او را در حکمت و فلسفه بیان کرده است. وی سپس از تحصیلش نزد میرزا علی محمد نجف آبادی یاد کرده است. (58). از این اشارات معلوم می شود حکمت و عرفان در سامرا و نجف بسیار نیرومند بوده است. در این سالها که او سخت مشغول تحصیل بوده، از شماری از استادان به نام آن وقت نجف یاد کرده است. آقا رضا همدانی صاحب مصباح الفقیه یکی از مهم ترین اساتید وی بوده است (65). استادان برجسته دیگر او آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی هستند.
یکی از نخستین آثار تألیفی وی کتاب العبقات العنبریه در شرح حال شیخ جعفر کاشف الغطاء، فرزندان و احفاد و دامادهای او و ارائه شرحی از آثار و اشعار آنان است. این اثر خود منبعی مهم برای تاریخ فرهنگ در نجف است. (68 ـ 69).
وی می گوید یکی از مهم ترین تلاش های وی در دوره دوم و سوم زندگی وی یادگیری زبان فارسی و تکلم به آنان است چرا که بیشترین مشایخ و اساتید ما ایرانی بودند. به همین دلیل تلاش داشتم تا آن را فراگیرم. دیوان حافظ و سعدی و مثنوی ملاجلال رومی و همین طور یوسف و زلیخای جامی را می خواندم. در این زمینه تا آنجا پیش رفتم که کتابی را در هیئت از فارسی به عربی درآوردم، چنان که کتاب حجه السعاده فی حجة الشهاده را از صنیع الملک که برای ناصرالدین شاه نوشته بود به عربی ترجمه کردم. (73 – 75).
چهارمین دهه زندگی وی میان سالهای 1325 تا 1335 روزگاری است که سیاست در جسم نجف حلول می کند و این شهر که تا پیش از آن بویی از سیاست نبرده بود یکباره در وسط میدان سیاست قرار می گیرد. از نظر وی ماجرای تنباکو یک اتفاق نادر بود اما این بار نجف با مشروطه شدن ایران سیاسی شد. مظفرالدین شاه با مشروطه موافقت کرد در حالی که نمی دانست ملت او هنوز آماده برای داشتن مشروطه نیست. این مردم بیش از مشروطه نیازمند اخلاق بودند. در نجف شیخ محمد طه نجف و سید محمد کاظم وارد ماجرای مشروطه نشدند. اما دیگران یعنی شیخ حسن مامقانی، فاضل شربیانی، و سه مجتهد دیگر مازندرانی و میرزا حسین و ملامحمد کاظم مدافع شدند (84). سید محمد کاظم بی طرف ماند و به همین دلیل در معرض انواع مصایب قرار گرفت. شیخ محمد حسین می گوید: ما در درس اصول آخوند که صاحب بزرگترین حوزه درسی با حضور یک هزار طلبه بود شرکت می کردیم و در فقه در درس سید محمد کاظم یزدی. وقتی نزاع درگرفت، سید هیچ مدافعی نداشت و من و برادرم به دفاع از او پرداختیم. (87).
این زمان جمال پاشای سفاح از رجال مشروطه عثمانی والی عراق بود. ما به دیدن او به بغداد رفتیم. وی گفت: یا صاحب خود را – یعنی یزدی ـ را همراه با مشروطه می کنید یا همه شما را تبعید خواهم کرد. (89).
شیخ محمد حسین این زمان در برابر انتشار کتابهای الحادی در عراق، شروع به نگارش آثاری کرد. کتاب شبلی شمیل در دفاع از نظریه داروین، کتاب الهدایه از سوی مبلغان مسیحی از آن جمله بود. شیخ کتاب الدعوة الاسلامیة الی مذهب الامامیة را نوشت و در بغداد به چاپ رساند. با انتشار اولین نسخه ها، به توصیه مفتی محمد سعید زهاوی، دولت عراق که والی آن ناظم پاشا بود دستور جمع آوری آن کتاب را داد. پس از آن وی محاکمه شده وحکم به جمع آوری کتاب شد. (91)
شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در سال 1328 از طریق راه شام به حج بیت الله مشرف می شود. آنجا یعنی در سال 1329 ق است که خبر وفات شیخ و استاد خود محمد کاظم خراسانی را می شنود. وی کتابی با عنوان نهزة المسامر و نزهة المسافر دارد که در آن گزارش سفر حج خود را نوشته است. مصحح بخشی از آن را که در باره رسیدن خبر وفات سید محمد کاظم خراسانی بوده در پاورقی آورده است.
از این پس فعالیت علمی و تألیفی شیخ محمد حسین بیشتر و بیشتر می شود. در بازگشت از حج ماهها در شام و بیروت و صیدا میماند. در آنجا کتاب الدین و الاسلام را در دو مجلد در مطبعه العرفان که کهن مجله شیعی لبنان هم همانجا چاپ می شد را منتشر می کند. چندین دیوان را تصحیح و منتشر می سازد. همانجا جزء اول و دوم المراجعات را منتشر می کند. همانجا در صیدا با خاندان آل زین وصلت می کند (95).. در ادامه عازم قاهره شده و سه ماه را با استادان الازهر سپری میکند. (96) بیشترین استادی که وی با او رفاقت دارد شیخ سلیم البشری و مفتی مصر شیخ محمد بخیت مطیعی است که از او با عنوان عالمی نحریر یاد میکند.
وی سفرنامه خود را از این سفر با عنوان نهزة السفر و نزهة السمر می نویسد که تا وقت نگارش این اثر ـ چنان که خود می گوید ـ هنوز انتشار نیافته است. مصر برای وی بسیار جذاب بوده و او از ملاقات با علما و ادبا، چیزهای بسیار زیادی فرا می گیرد. وی بعد از دو سال، یعنی در سال 1331 به عراق باز می گردد و این زمانی است که جنگ بین الملل اول آغاز میشود. سید محمد کاظم یزدی علیه انگلیسی های متجاوز فتوای جهاد می دهد و مجاهدین عراقی آماده مبارزه می شوند. شیخ محمد حسین به عنوان یک سرباز در میان مجاهدین شرکت کرده و در اینجا توضیحاتی در باره این مجاهدات به دست می دهد که جالب است. نقش انگلیسی ها، شکست در شعیبیه و عقب نشینی ترکها، قیام مردم نجف و کربلا و حله، کشته شدن مارشال انگلیسی، محاصره نجف و تصرف آن توسط انگلیسی ها، دستگیری انقلابیون، و نجات شماری از آنان از اعدام و مسائل دیگر که برای تاریخ عراق وبه ویژه نقش شیعیان جالب توجه است. (103 ـ 109).
شیخ محمد حسین در پنجمین دهه زندگیش از 1335 تا 1345 ق بیش از پیش به دروس حوزوی توجه میکند. وی درس خارج فقهی را که شرح و تفصیل عروة الوثقای استادش سید محمد کاظم یزدی است آغاز می کند. کم کم اشغال عراق توسط انگلیس خاتمه یافته و هوای تازه ای احساس میشود. سرپرسی کاکس که به زیرکی سیاسی شهره است با سید یزدی ملاقات ها دارد. او می آید. روی یک حصیر پاره پاره به انتظار می نشیند تا درس سید تمام شود. آنگاه اندکی با او می نشیند و سید تنها چند جمله ای با وی سخن می گوید. (114). اما انگلیسیها برخوردهای ناهنجاری با رؤسای قبایل عرب دارند و در این باره برخوردهای تحقیر آمیز با آنان میکنند و همین بر آتش انقلاب می افزاید.
به نظر وی مرجعیت در این دوره نقش مهمی در انقلاب داشت اما باید دانست که سید، مردم عراق را می شناخت و به آنها اعتماد نداشته مرتب می گفت: من نه شما را امر می کنم نه نهی.
در نیمه های رجب سال 1337 بود که سید محمد کاظم یزدی بیمار شد. در آخرین روزها که شیخ محمد حسین و برادرش نزد او می روند، سید که فرزند بزرگش سید محمد را در سال 1334 به خاطر مسائل جنگ از دست داده بود، به آنان وصیت کرد. این وصیت نامه تنظیم شد و بعد از آن سید یزدی در حضور جمعی آن را مهر کرد. سید در شب 28 رجب مقارن طلوع فجر به رحمت حق واصل گردید. شیخ می گوید که وصیت نامه وی همچنان نزد من موجود است. در پاورقی هم آمده که این دفاتر و اسناد همچنان در کتابخانه آل کاشف الغطاء حفظ شده است.
از این پس، مرجعیت در اختیار شیخ محمد تقی شیرازی قرار می گیرد و شیخ محمد حسین در باره سیاست او و نیز سیاست شیخ الشریعه اصفهانی مطالبی را بیان میکند. شیخ احمد برادر شیخ محمد حسین نیز این زمان در زمره مراجع نجف در آمده و مقلدانی دارد. برادرش در سال 1344 ق به رحمت خدا می رود و به خاطر درگذشت وی بازارها و درسها تعطیل میشود. خود او نیز برای مدتی مریض میشود. این زمان ملک فیصل در عراق بر سر کار آمده و عراق استقلالی به دست آورده است. شیعیان در باره مشارکت در حکومت با یکدیگر اختلاف نظر دارند برخی موافق و برخی مخالف هستند. شیخ محمد حسین به شرح این دیدگاه ها می پردازد هرچند به اختصار (ص 126 ـ 127).
شیخ محمد حسین در ششمین دوره زندگی اش از 1345 تا 1355 سیاست و امور عامه را کنار گذاشته و متمرکز روی درس و بحث میشود. پدرش، نویسنده کتاب الحصون المنیعه در اول محرم 1350 به رحمت خدا می رود. اما مهم دعوتی است که از او برای شرکت در کنفرانس قدس در سال 1350 از سوی مجلس اسلامی فلسطین می شود.
شیخ محمد حسین در این باره با مرحوم آیت الله نائینی مشورت میکند وایشان تأکید می کند که هیچ کس جز شما شایسته شرکت در آن نیست. استخاره می گیرد و آیه اول سوره اسری می آید. این هم یکی از شگفتی هاست. وی با مشایعت علما و اکابر نجف حرکت کرده از حسینیه بزرگی که در محله کرخ است عازم دمشق می شود و از آنجا به رام الله میرود. از این پس شرحی از چگونگی اجتماع میهمانان در این کنفرانس به دست داده و شرحی از سفر خود، شهرهای که وارد شده از جمله بیت المقدس ارائه میدهد.
در مسجد الاقصی، وقت نماز عشاء می شود، در حالی که جمع کثیری از علمای مذاهب مختلف حاضر هستند که از آن جمله رشید رضا، سید محمد زباره، شیخ نعمان الاعظمی و عده ای دیگر هستند. وقتی اذان گفته می شود مفتی فلسطین یعنی امین الحسینی همراه امام مسجد الاقصی نزد شیخ محمد حسین آمده از او می خواهند که نماز را امامت کند و او بعد از اندکی تأمل می پذیرد. در مسجد الاقصی اعلام می شود که امام جماعت کاشف الغطاء است. او نماز را با آداب آن به جای می آورد. آنگاه منبری در وسط مسجد گذاشته شده و از او خواسته می شود که بر آن صعود کند. شیخ بالای منبر رفته و با تلاوت آیات اول سوره اسری بحث خود را آغاز میکند در حالی که تعدادی از روزنامه نگاران نیز اطراف منبر بودهاند. بعد از او چند نفر دیگر هم خطبه میخوانند.
سپس کنفرانس تشکیل شده و رئیس که همان مفتی امین الحسینی است تعیین می شود. در این مجلس سید ضیاء طباطبائی هم از ایران شرکت کرده است و وی از برجستگی او در آن جمع سخن می گوید. (147) هرچند می گوید در عربی حرف زدن ضعیف بود.
وی پس از کنفرانس عازم صور شده و سید شرف الدین و همراهانش با تعداد زیادی ماشین در مرز میان فلسطین و سوریه از وی استقبال کردند. از آنجا به صیدا رفته و علما و شخصیت ها به زیارت وی میآیند که وی از بسیاری از آنان نام می برد. وی که به تدریج بیمار می شود، تصمیم به بازگشت به عراق گرفته و در عراق نیز مورد استقبال اهالی کربلا و نجف قرار می گیرد. (156).
این سفر در نگاه او در گرایش بیشتر به وحدت اسلامی تأثیر می گذارد. وی می گوید که در قدس بیشترین معاشرت وی با مفتی امین الحسینی بوده است. در این سفر برخی از اهالی نابلس به او می گویند: ما بهترین وسیله تقرب به خداوند را آزار و اذیت شیعیان دانسته و خون او را حلال تر از خون کافر می شمردیم. اما اکنون به برکت آمدن شما و شنیدن خطبه تو بهترین وسیله نزدیکی به خدا را خدمت به شیعیان می دانیم. آن زمان شیعه حتی در بیروت نمی توانست بدون تقیه در مسجدی نماز بگذارد همین طور در قدس و حیفا و یافا. اما اکنون بعد از این سفر اوضاع به عکس شده و به شیعه مانند یکی از مذاهب حنفی و شافعی می نگرند. (158).
با ورود وی به نجف مجلس تکریمی برای وی توسط سید محمد بحرالعلوم برگزار شده و اهالی کوفه نیز از او استقبال شایان می کنند. ملک فیصل نیز از وی به خاطر رفتن به این سفر تشکر ویژه می کند. شماری از سنیانِ میهمان در کنفرانس، در بغداد هم با شیخ محمد حسین جلسه مشترک دارند که یکی از آنها بهجت الاثری عالم و ادیب سنی معروف عراق است. یک هیئت مذهبی هم از فلسطین به نجف می آید که از جمله همان سید محمد امین الحسینی و عده ای دیگر است. آنان به خاطر شیخ وارد شده و به حرم امام علی (ع) نیز میروند.
در این وقت، تبلیغاتی علیه شیعه به راه افتاده کتابی با عنوان فتنة الحصان علیه شیعه منتشر می شود که سبب شورش شیعیان می گردد. (163). وی در لابلای این مباحث مطالبی هم در باره همسران و فرزندانش بیان میکند که جالب توجه است (ص 164 و در معرفی چهار همسر و فرزندانش بنگرید ص 235). در این دوره، سفری نیز به ایران برای زیارت امام رضا علیه السلام دارد. در همین سفر است که ماشینی که او سوار شده و از اصفهان عازم شیراز است چپ کرده و وی که برخی از استخوانهای قفسه سینه اش شکسته هشت ماه به مداوی آن مشغول می شود (231). در پایان کتاب شرح مفصل این سفر که سال 1313 ش است آمده است.
در این قسمت تحت عنوان میثاق الشعب، نگاهی به مسائل سیاسی عراق، احزاب موجود و رخدادهای سیاسی مهم و همین طور نقش خود در ارتباط با رؤسای قبایل و عشایر دارد. مشکلات پدید آمده در نجف که حاصل اوضاع سیاسی ناهنجار موجود است او را وادار می کند تا سفری به کربلا داشته باشد. (180). این صفحات که نسبتا طولانی است گزارش مهمی از تاریخ سیاسی عراق به ویژه در ارتباط با نجف و به طور کل عتبات است. سال 1354 ق از نظر وی عام الاحزان و سالی پر از مشقت و رنج و تعب بوده است.
دوره یا دهه هفتم زندگی وی از 1355 تا 1365 ق است، از وقتی که وی به دلیل مشقات موجود در نجف به به کنار شریعه فرات در کوفه و تنها همراهش خادم او محمد شیرازی است.. در بازگشت ندایی او را مخاطب ساخته دعوت به بازسازی مدرسه جدش کاشف الغطاء می کند. کتاب تحریر المجله را در این دوره تألیف می کند و این زمانی است که جنگ جهانی دوم بالا می گیرد. فتنه رشید عالی کیلانی که همراهی با آلمانها سرلوحه کار اوست، در همین هنگام است. در این باره با عبدالاله که نایب السلطنه است درگیر میشود. در این میانه اموال بسیاری از عراقی ها نابود میشود.
از این جا به بعد خلاصه ای از برخی از رویدادهای مهمی که در این هفت دهه زندگیش رخ داده به اجمال مرور میکند. از آن جمله یادی از درگذشتگان از علما در این سالهاست. در واقع، برای هر دوره، یک گزارش از رویدادها و یک گزارش از وفیات علما ارائه کرده است.
شیخ محمد حسین شرحی از برآمدن ادیبان برجسته در عراق از میان خاندان های مشهور در نیمه اول قرن سیزدهم هجری دارد که بسیار جالب است. خاندان هایی چون فحام، اعسم، عطا، قفطان و جز اینها که شماری از شاعران و ادیبان برجسته از میان آنها برخاستند (223).
اهمیت نقش نجف در برکشیدن شمار زیادی از عالمان و ادیبان، در اوائل قرن چهاردهم هجری نکته بعدی است. وی از بسیاری از این عالمان که خود با آنان حشر و نشر داشته یاد کرده و و نکاتی را در باره آنها یاد آور می شود. از جمله در باره شیخ محمد رضا مسجد شاهی که کتابی در نقد فلسفه داروین نوشت. وی از دانش وسیع او در حوزه های مختلف علمی یاد کرده و وی را ستوده است (225). سید جعفر حلی، سید علی علاق، و شماری دیگر، افرادی هستند که وی از آنان یاد کرده است.
اما دوره یا دهه هشتم زندگی وی از سال 1365 تا 1373ق (1333ش) یعنی سال درگذشت اوست که با سفر وی به ایران و رفتن به یکی از شهرهای نزدیک مرز ایران و عراق یعنی کرند آغاز میشود. پس از بازگشت مورد استقبال عراقی ها قرا برگرفته و وارد نجف میشود. وی شرحی از ایام اقامت خود در کرند و قصر شیرین به دست داده که جالب است. (242 ـ 243). اشارات دیگری هم از ارتباط شماری از ایرانیان با وی و تلگرافاتی که برای او ارسال شده در اینجا ارائه کرده است. شاه سه بار به وی تلگراف زده و او را دعوت کرده است. همین طور قوام السطنه که آن زمان رئیس الوزراء بوده است. اما وی این دعوت ها را که فراوان هم بوده رد کرده و نپذیرفته و وعده سال آینده را به آنان داده است. یکی از کسانی که در این سفر با فرستادن یک قاصد خاص او را دعوت کرده مرحوم حاج حسین آقای ملک بوده است. کسی که به قول وی کتابخانه ای مشتمل بر بیش از 25 هزار کتاب داشته که نفایس فراوانی در آنها بوده است. (246).
سال بعد مصمم به رفتن به ایران میشود و از این پس، گزارش سفر او به ایران است. در ایران سید صالح شهرستانی و سفیر وقت عراق محمد سلیم راضی از او استقبال میکنند. او در تجریش به خانه سید صالح میرود. حاج حسین آقا ملک خبردار شده او را به عمارت زیبایی که در گلاب دره داشته دعوت میکند و چندین خدمتکار برای وی معین می نماید. در این وقت، بسیاری از علما و شخصیت های تهران به دیدار او میآیند. محمدرضا شاه نیز شخصی به نام سمیعی را که به قول شیخ محمد حسین، مدیر تشریفات بوده، به دیدار او می فرستد و شیخ محمد حسین عین گفتگوی خود را با او درج میکند. شاه وقت ملاقاتی برای یک ساعت قبل از ظهر را برای وی تعیین کرده اما او دعوت را رد می کند. وزیر دربار اصرار می کند اما شیخ از او می خواهد اصرار نکند (ص 250). وی این مدت را در گلاب دره مانده و سپس به مشهد سفر میکند.
در این جا نام بسیاری از علمای ایران که وی با آنان در تهران و سپس خراسان دیدار داشته آورده است. یکی از آنان شیخ علی اکبر نهاوندی است. دیگری آقا حسین سبزواری، همین طور میرزا احمد کفایی، و بسیاری دیگر. سپس از مشهد به تهران آمده، باز مدتی در گلاب دره است و آنگاه به عراق بر می گردد. این وقایع مربوط به سال 1367 ق است که مصادف با سال 1327 ش است.
پس از بازگشت به دلیل بیماری سفری برای معالجه به بغداد و سپس به لبنان دارد. در اینجا نیز گزارشی از علما و شخصیتهایی که با وی ملاقات داشتهاند به دست داده است. این زمان آیت الله کاشانی هم به صورت تبعید در لبنان بوده که با وی نیز دیداری داشته است. وی دلیل تبعید وی را اصرار وی در امر به معروف و نهی از منکر دانسته است (265). پس از آن سفری به شام دارد و در آنجا در مدرسه المحسنیه دیداری با شیعیان دارد که وصف آن را نگاشته است (271). یکی از مهم ترین وقایع زمان حضور وی در لبنان ، اعدام انطون سعاده با دوازده نفر از روسای حزب قومی اوست.
شیخ محمد حسین در سال 1369 ق (1329) یک بار دیگر به مشهد به قصد زیارت امام رضا علیه السلام مشرف می شود. در اینجا خبر استقبال از آیت الله کاشانی را در تهران درج کرده و خبر ملاقات خود را با سفیر وقت عراق مینویسد. آنگاه به مشهد رفته از سیلی که در این شهر آمده یاد کرده و سفری را که به وکیل آباد و طرقبه داشته نگاشته است. مجددا به تهران برگشته و از دو تلگرافی که در وقت بودنش در خراسان شاه برای او فرستاده یاد کرده است. رزم آرا هم برای وی تلگراف تبریک فرستاده و دوبار هم او را در شمیران زیارت کرده است. دیگر علمای پایتخت مانند سید محمد بهبهانی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا خلیل کمره ای و عده ای دیگر از جمله وزیر معارف وقت نیز به دیدار وی رفتهاند.
دیدار وی با شاه پس از اصراری که صورت گرفته در روز پنج شنبه سوم ذی قعده 1369ق صورت گرفته و شیخ او را نصیحت و وعظ کرده است. (286).
در اینجا فصل مستقلی به عنوان تتمه آنچه مربوط به دهه ششم عمر او بوده آمده است. از آن جمله سفر مشهد او در سال 1352ق (1313 ش) است که در آن سال نیز سفرنامه نوشته و متن آن در اینجا درج شده است. (ص 303 تا آخر کتاب). در این سفرنامه، از شهرهایی که در مسیر بوده یاد کرده است. از جمله شهر کرند و جمعیت علی اللهی های آن. نیز طبیعت زیبای این منطقه. سپس به وصف کرمانشاه و مساجد بزرگ آن پرداخته و از دیدارهایی که علما و اعیان شهر با وی داشته اند یاد کرده است. آثار باستانی موجود در کرمانشاه نیز توجه وی را جلب کرده و گزارشی از آنها به دست داده است. حسینیه معاون الملک در این شهر نیز یکی از شگفتی هایی است که وی دیده است. در شهر اسدآباد، سید کمالی [جمالی؟] را که از نزدیکان سید جمال الدین اسدآبادی بوده ملاقات کرده است. وی آن زمان یک مجله هفتگی نیز داشته است. (320).
وی در همدان اقامه نماز جماعت کرده و سخنرانی به فارسی ایراد کرده است (322). پس از آن قبر بوعلی سینا را زیارت کرده از آنجا به قزوین رفته است. وی به تفصیل از اماکن تاریخی این شهر یاد و آنها را وصف کرده است. دیدار از شهر کرج و پس از آن آمدن به تهران و ملاقات با علما و دیگر طبقات در ادامه آمده است. یکی از آنان شریعت سنگلجی است که مؤلف از وی یاد کرده است. شیخ محمد حسین او را از مبلغین و مبشرین دین اسلام وصف کرده که جمعیت و جماعتی دارد و هر جمله به منبر می رود و به رد شبهات نصارا و ملحدین می پردازد و مردم زیادی دور او جمع می شوند (ص 332). از آیت الله کاشانی هم یاد کرده و این که بحث وی با او در باره مردم آمریکا بوده که آیا پیامبری برای آنان آمده است یا خیر. (ص 335).
دیدار از مدرسه سپهسالار و زیارت شاه عبدالعظیم و برخی از ملاقات های دیگر در ادامه آمده است. مسیر سفر وی به مشهد با گذر از سمنان است که در باره این شهر، برخی از اماکن تاریخی آن از جمله مسجد شاه و سپس دیدار با حاج عباس سمنانی تاجر معروف این شهر سخن گفته است. وی حتی از یک فروشگاه عطاری نیز یاد و آن را وصف کرده است (ص 342).
سپس از دامغان گذشته و به شاهرود رفته و در آنجا در یک میهمانی که علما در آن حاضر بودهاند شرکت کرده است. از جمله کسانی که در این شهر با او دیدار کرده شیخ احمد شاهرودی است که آثاری در رد نصارا داشته و شماری از تألیفاتش را به وی اهدا کرده است (343). از سبزوار و نیشابور گذشته و در مشهد از ضیافت آیت الله سید حسین قمی یاد کرده است. پس از آن از شماری از علمای مشهد که با وی دیار داشتهاند و از جمله متولی آستانه قدس رضوی یعنی محمد ولی اسدی یاد کرده است. (347). شرحی از جغرافیا خراسان، شماری از علمای مشهور این شهر از جمله بهلول و برخی از منبری های شهر را یاد کرده است. همین طور ملاهاشم خراسانی صاحب کتاب منتخب التواریخ را ستوده است (350). در مشهد، به دیدار شماری از نسخ قرآن که در آستان قدس رضوی بوده رفته است.
در بازگشت از مشهد باز به تهران آمده، و شماری از علما و وزراء از جمله ضیاءالملک فروغی و صدرالافاضل و سید نصر الله اخوی و محتشم السلطنه را ملاقات کرده است. (355 ـ 356) همچنین به وصف ادیب پیشابوری پرداخته و از خاندان وی سخن گفته است. زیارت مجدد شاه عبدالعظیم و قم و دیدار با شیخ مهدی بروجردی در قم و وصف این شهر از جمله مقبره شیخان و نیز شرح دیدارش با سید محمد باقر تولیت در ادامه آمده است. در این شهر نیز نماز جماعت خوانده و خطابه ای به فارسی ایراد کرده است (361). وقتی قم بوده، از تهران پیغام داده اند که شاه اراده دیدار شما را دارد و از او دعوت می کند به تهران بیاید که وی آن را رد می کند. (ص 362).
جالب آن که در این وقت هیئتی از مجلس اسلامی فلسطین به سرپرستی مفتی امین الحسینی که به هند رفته بوده از خراسان وارد ایران می شود و به تهران آمده و با وزیر خارجه دیدار دارد. این وقتی که شیخ محمد حسین در شاه عبدالعظیم بوده و آنان موفق به دیدار مجدد در ایران می شوند (363). بعد هم این شعر فارسی را آورده که «چه خوش بود ز یک کرشمه برآید دو کار – زیارت شاه عبدالعظیم و دیدن یار» که البته بسیار بد و پر غلط در این کتاب آمده است (363).
در این وقت، روز 23 رجب با رضا شاه دیدار می کند و عصری را با او بسر می برد. وی می گوید که گفتگوی میان ما در باره مسائل اجتماعی و اخلاقی ادامه یافت. گاهی هم از سیاست صحبت شده بیشتر در باره شرق اسلامی گفتگو می شد. خواست هدیه ای بدهد که نپذیرفتم و گفتم این امور دوستی میان ما را ضایع می کند. (364).
وی سفری هم به اصفهان دارد و در آنجا شیخ ابوالمجد اصفهانی فرزند شیخ محمدرضا نجفی از وی استقبال می کند. وی وصفی طولانی از شهر اصفهان دارد. پس از آن عازم شیراز می شود که در ایزدخواست ماشین آنان به دره سقوط می کند. گویا خواسته اند تندتر بروند تا بتوانند تخت جمشید را ببینند که این اتفاق می افتد. پس از این برای معالجه به آباده میروند. در شیراز میهمان سید محمد رضوی است که نماینده مجلس هم بوده است. در ادامه شرحی از شهرهای کازرون، شیراز و تخت جمشید، و بوشهر به دست داده و آنگاه از بازگشت خود به عراق سخن می گوید. بازگشت از طریق خرمشهر است و از آنجا به آبادان رفته از پالایشگاه که متعلق به انگلیسیها بوده دیدن می کند.
پس از سه روز عازم بصره شده و در آنجا مورد استقبال علمای شیعه و سنی شهر قرار می گیرد. (384 ـ 385). این آخرین مطلبی است که دراین کتاب آمده است.
این کتاب با حواشی بسیار سودمند و مفصل به کوشش امیر الشیخ شریف الشیخ محمد حسین کاشف الغطاء در سال 1433 / 2012 منتشر شده و ناشر آن مدرسه و کتابخانه عمومی امام کاشف الغطاء است.
سایت کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
نظرات