علی موسیو، دومین شهردار تبریز
انقلاب مشروطه شاهد حضور شخصیتهایی بود که از اقشار مختلف اجتماعی برخاسته و هریک در حد خود برای محو استبداد و برقراری حکومت مردمی جنگیدند و جان بر سر عقاید خویش نهادند. مردانی که بسیاری از آنان نقشی تعیینکننده در پیروزی این انقلاب داشتند اما آنگونه که شایسته بود، معرفی نشدند و تنها در منطقهای خاص نامشان محدود ماند. آنچه امروز بهعنوان حزب در ایران شناخته میشود، اولین بار توسط تاجری روشنفکر از اهالی تبریز شکل گرفت؛ مردی که شناخت او از جهان، اراده و پاکباختگیاش وی را به صف مجاهدان آزادی و رهبران انقلاب مشروطه در تبریز بدل ساخت. کربلایی علی موسیو، یکی از فعالان جنبش آزادیخواهانه مردم در تبریز از مبارزان انقلاب مشروطه بود که متاسفانه اطلاعات زیادی از زندگی او در دست نیست.
کربلایی علی موسیو، فرزند حاج محمدباقر تبریزی از بازرگانان محترم، آگاه و بافرهنگ تبریز بود که در محله نوبر این شهر زاده شد و مانند پدر تجارت را پیشه خود قرار داد. او به زبانهای فارسی، عربی و فرانسه تسلط کامل داشت و بهواسطه مسافرتهایی که به اتریش، قفقاز و استانبول کرده بود، شناخت خوبی از اروپا و بالاخص انقلاب کبیر فرانسه داشت و با زیر و بم این انقلاب بخوبی آشنا بود. مشاهده اروپا و پیشرفتهای آن سبب شده بود که همواره آرزومند ترقی ایران باشد. او کارخانه چینیسازی در تبریز تاسیس کرد و قصد توسعه این صنعت را در این شهر داشت. علی موسیو در سفرهای تجاری خود به قفقاز که گاهی مدتها طول میکشید با انقلابیون آن خطه آشنا شده بود و با آنان مشورت میکرد. در یکی از این سفرها بود که با نریمانف ملاقات کرد. تسلط علی موسیو به زبانهای متعدد و شناخت او از انقلاب فرانسه توجه و احترام نریمانف را جلب کرد. نریمان نریمانف، آموزگاری اصالتا ایرانیتبار از اهالی تفلیس بود که با مشاهده زندگی سخت مهاجران ایرانی در 1900 میلادی با همکاری چند عنصر آگاه، تشکیلاتی به نام کمیته اجتماعیون - عامیون را در قفقاز سازماندهی کرد که برابری، آزادی و عدالت را شعار خود قرار داده بود. مهاجران ایرانی قفقاز کسانی بودند که بر اثر ستم استبداد موجود در ایران، جلای وطن کرده و به قفقاز رفته بودند و در آنجا به کار پرداختند. براساس اسناد موجود روسها، در سال 1283 خورشیدی در تبریز و ارومیه 54846 روادید به کارگران غیرماهر داده شد و در سال 1284 خورشیدی کل ایرانیانی که از مرز گذشتند، نزدیک به 300هزار نفر بود. یکسوم جمعیت باکو، ایرانی بودند. حزب اجتماعیون – عامیون در اندک زمانی به تشکیلاتی قدرتمند تبدیل شد که در نقاط مختلف شعب ایجاد کرد.
علی موسیو با تجاربی که داشت، میدانست پیروزی قیام تنها در سایه داشتن نیروهای ورزیده و سازماندهی شده ممکن و میسر است که بتوانند با حکومت محمدعلیشاه مقابله کنند. او که به کمک نوراللهخان بُکایی و چند نفر از همدستانش کمیته حزب اجتماعیون – عامیون تبریز را تاسیس کرده بود، به فکر افتاد تشکیلاتی مخفی را سازماندهی کند.
علی موسیو در سازماندهی بویژه فعالیتهای پنهانکارانه، نبوغ خارقالعاده داشت. مرکز غیبی برای عضوگیری در بدو امر افرادی از روشنفکران آزادیاندیش و زحمتکشان مستعد را جلب میکرد و ضمن تماسهای انفرادی که با آنها میگرفت، اقدام به جذب افراد مناسب میکرد. مرکز غیبی، اصول کار مخفی را کاملا رعایت میکرد. پس از مرکز که جنبه فرماندهی داشت، مسوولان حوزهها قرار داشتند که هریک 7 تا 11 نفر عضو را هدایت میکردند. برای اینکه شناخته نشوند تا مدتها در تاریکی با یکدیگر ملاقات میکردند. هر 7 تا 11 نفر دستورات حزبی را از مسوول همان حوزه دریافت میکردند و خطرناکترین دستورات کمیته مرکزی را بدون کوچکترین تخلفی به اجرا میگذاشتند. کسانی که از جانب دولت و درباریان حمایت میشدند، اعضای اجتماعیون ـ عامیون را افرادی بیدین و منکر خدا مینامیدند و قتل آنان را مجاز میشمردند. گزمگان دولتی، فراشهای محلات که توسط فئودالها حمایت میشدند، دستور اکید داشتند که اعضای حزب، بویژه اعضای مرکز غیبی را دستگیر، شکنجه و اعدام کنند.
سختترین روزهای زندگی برای علی موسیو و مشروطهخواهان تبریز از روزی شروع شد که لیاخوف به دستور محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست و بگیر و ببند مشروطهطلبان آغاز شد.
با افزایش فشار بر مجاهدین تبریز از جانب نیروهای دولتی فئودالها، کمیته اجتماعیون ـ عامیون قفقاز با ارسال نیرو و سلاح به کمک مبارزان تبریز آمد، اما در روزهای پیش از آن و در سختترین روزها که تنها عده اندکی باقی مانده بودند. یکی دیگر از نقاط قوت مجاهدان تبریز، حمایت علمای ثلاثه نجف از آنان بود که پس از شنیدن خبر اعزام سپاه از جانب محمدعلیشاه و شنیدن پایداری مجاهدان شهر، فتوا دادند: «رفتن به شهر تبریز به منزله جنگ با امام زمان و بستن خواربار برای آن شهر در حکم بستن آب فرات روی اصحاب سیدالشهداست.» این فتوا در زمانی که مجاهدان و مبارزان تبریز از سوی آخوندهای درباری شهر و هواداران فئودالها به بیدینی متهم میشدند، نقطه قوت بزرگی بود. سرانجام پس از جنگ 11 ماهه و مقاومتی دلیرانه که در تاریخ مبارزاتی مردم ایران جاودانه خواهد ماند، مجاهدان تبریز پیروز شدند و شاه با فتح تهران توسط مشروطهخواهان به روسیه فرار کرد.
مردم تبریز سرنوشت غمانگیزی داشتند. آنها پس از 11 ماه جنگ، گرسنه به باغهای اطراف شهر ریختند و از ریشه گیاهان تغذیه میکردند، اما هنوز آرامش به شهر برنگشته بود که روسیه تزاری که توانسته بود انقلاب 1905 در داخل کشور خود را خاموش کند، با کینهای که از شکست نوکرش محمدعلیشاه داشت، برای حفظ منافع خود نیروی عظیمی را روانه ایران کرد. اردیبهشت 1288 خورشیدی نیروهای روسیه به جلفا رسیدند، اما با نیروی مبارزان تبریز به رهبری نوراللهخان یکانی روبهرو شدند. خانه ستارخان در محله امیرخیزی (امیرهقیز)، خانه علی موسیو در محله (دوهچی) و خانه میرهاشمخان خیابانی که بهعنوان مراکز تصمیمگیری و تجمع انقلابیون مطرح بود، توسط روسها بهگونهای با خاک یکسان شد که حتی نشانی از آن بهجا نماند. از میان این خانهها، تنها خانه حاج مهدی کنانی (ابوالمله) باقی ماند که امروز با نام خانه مشروطه ایران به موزهای تبدیل شده است.
منابع:
احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، امیرکبیر: 1340
نصرتالله فتحی،مجله امید ایران: 1346
نشریه ایام روزنامه جام جم
نظرات