چه کسی حسینیه ارشاد را از رونق انداخت؟


چه کسی حسینیه ارشاد را از رونق انداخت؟

در سال 1346 حسینیۀ ارشاد به همت محمد همایون و با همکاری شهید استاد مطهری، حجت‌الاسلام سیدعلی شاهچراغی و میناچی تأسیس شد، آیت‌الله مطهری، بر اثر اختلافاتی که با ناصر میناچی پیدا کرده بود، دیگر به به حسینیه ارشاد رفت و آمدی نداشت،دکتر شریعتی به همراه آیت‌الله سید علی خامنه‌ای سعی کردند برای حل این مسئله راه حلی پیدا کنند چرا که با رفتن آقای مطهری، حسینیه از روح خالی شده بود، اما متاسفانه این دو نتوانستند مشکل را حل و فصل کنند و استاد مطهری هم  پس از خروج از حسینیه ارشاد مانند آنچه پیش از آن نیز انجام می‌داد، کلاس‌ها و سخنرانی‌ها و مجالس خود را در مساجد و دانشگاه‌ها و انجمن‌های مهندسین و پزشکان و بسیاری از محافل مردمی‌و روشنفکری برگزار کرد، روایت این ماجرا در صفحات 464 تا 466 از کتاب «شرح اسم» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در تابستان 91 توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به قلم هدایت‌الله بهبودی منتشر شده است و خواندن آن خالی از لطف نیست:

 

آقای مرتضی مطهری سفری به مشهد آمد. او هر گاه همراه خانواده به زیارت امام هشتم می‌آمد، در رز هتل یا خانه مادر همسرش اقامت می‌کرد. این هتل مورد توجه مذهبی‌ها بود، چرا که صاحب آن از پذیرش افرادی که نسبت به امور مذهبی مقید نبودند، خودداری می‌کرد. دیدار با آقای خامنه‌ای از اولویت‌های حضور او در مشهد بود. گاه به خانه‌اش می‌رفت و گاه آقای خامنه‌ای به رز هتل می‌آمد. دیدار آنان ساعت‌ها به درازا می‌کشید، به طوری که متوجه گذر زمان نبودند. آقای مطهری به سادگی با هر کسی انس نمی‌گرفت، اما ارتباط این دو، هم جنبه عاطفی داشت و هم علمی، نمونه‌ای از مناسبت اخیر را می‌توان در تمایل آقای مطهری به تدوین یکی از سخنرانی‌های خود به دست آقای خامنه‌ای دید. «اسلام و مقتضیات زمان» عنوان سخنرانی‌های آقای مطهری در یکی از ماه‌های رمضان بود که وی شخصی جز آقای خامنه‌ای را شایسته تدوین آن نمی‌دید. هر چند این پیشنهاد پذیرفته شد و آقای خامنه‌ای مدتی را بدان اختصاص داد، اما گرفتاری‌های ریز و درشت بار شده، اجازه نداد تدوین آن را به پایان برساند.
آقای مطهری از اسفند سال گذشته، بر اثر اختلافاتی که با ناصر میناچی پیدا کرده بود،رفت و آمدی به حسینیه ارشاد نداشت. میناچی، به عنوان مدیر داخلی حسینیه، دست آقای مطهری را از مدیریت دیگر بخش‌ها کوتاه کرده بود و این موضوع برای آقای مطهری که یکی از سه عضو هیأت امناء و در واقع از مؤسسان حسینیه ارشاد به شمار می‌رفت پذیرفتنی نبود. او می‌گفت... نمی‌شود ما یک مؤسسه را به وجود آورده‌ایم؛ مردم این جا را متعلق به ما می‌دانند؛ ما ندانیم این جا کی سخنرانی می‌کند؛ یا مثلا چه موقع کتابش می‌خواهد چاپ شود؛ یا چه مطالبی گفته می‌شود. »
دکتر علی شریعتی مشهد بود. او، و آقایان محمدتقی شریعتی، مرتضی مطهری و سیدعلی خامنه‌ای دور هم نشستند تا راجع به این موضوع بحث کنند و راه حلی بیابند. دو نشست چهار پنج ساعته برگزار شد. در این دوره مرحوم شریعتی (دکتر) در مذاکره با من طرح جامعی برای حسینیه فراهم کرده بود و ارائه کرد. من آن را موکول به مشورت با آقایان باهنر و ‌هاشمی‌کردم. اگر چه در بعضی جزئیات میان ما و او اختلاف نظر بود، لکن اصل وجود چنین طرحی را مثبت می‌شمردیم. یک شرط اساسی این بود که من به تهران بیایم و حتی امامت مسجد حسینیه را که هنوز ناتمام هم بود بر عهده بگیرم. این رامن قبول نکردم و این یکی از علل موفق نشدن آن طرح بود. برای آقای مطهری هم در این طرح، در حد عضو هیأت علمی، نقشی در نظر گرفته شده بود. »[1][…]
نتیجه گفت و گوهای آقایان برای رسیدن به تفاهم به آنجا ختم شد که دکتر شریعتی پس از رفتن به تهران گردانندگان حسینیه را وادار به پذیرش طرح خود کند. دکتر شریعتی در این طرح مسئولیت‌های اداری، تبلیغی و تحقیقی را چنان پیش بینی کرده بود که می‌توانست نظر طرفین را جلب کند. همچنین بنا شد آقای خامنه‌ای نیز با سفر به تهران جناح آقای مطهری را با طرح یادشده آشنا و به ثمربخش بودن آن مطمئن نماید. چند هفته بعد به تهران رفت و در خانه ای که حسینیه برای آقای محمد تقی شریعتی در همان نزدیکی تهیه کرده بود، ساکن شد. عصر روز ورود در روزنامه خواند که حسینیه ارشاد، فردا، میزبان سخنرانی اوست. این اقدام گردانندگان حسینیه او را خوش نیامد و به آنان فهماند که سخنرانی نخواهد کرد. مذاکرات روزهای بعدی او با دوستانش درباره طرح دکتر شریعتی با موفقیت پیش رفت. اما همه چیز منوط به آن شد که طرح، توسط مسئولان حسینیه به ثبت برسد. موضوع را به دکتر شریعتی گفت و به مشهد برگشت. اولیای حسینیه نخواستند یا نتوانستند با این شرط کنار بیایند. با شکست طرح دکتر شریعتی، حسینیه ارشاد نیز از رونق افتاد. حتی دکتر شریعتی نیز در همکاری گذشته خود تجدیدنظر کرد. «حسینیه عملا بایکوت شد؛ منتها بعد دوستان برای این که چراغ حسینیه خاموش نشود و در ماه محرم و صفر برنامه‌هایش تعطیل نشود، گفتند هفته‌ای یک بار آقای باهنر یک سخنرانی اینجا بکند.» اما چندی بعد ناصر میناچی دکتر شریعتی را قانع کرد که سخنرانی‌های خود را ادامه بدهد. دکتر میناچی و دیگران، مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه، دیر می‌شود و دین از دست می‌رود. این بود که ایشان کلاس‌ها را شروع کرد و عملا آن طرحی که راجع به حسینیه بود متوقف شد و آقای مطهری هم دیگر با حسینیه آشتی نکرد. »[2]

 


[1] جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی، صص 461 و 462.

[2] پاره ای از خورشید. گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری)، گردآوری و تدوین: حمیدرضا سید ناصری و امیررضا ستوده، تهران، ذکر، 1377ش، صص 185 و 186 



ناصر میناچی هنگام مصاحبه با خبرنگاران بعد از انقلاب اسلامی