شهید آیت الله اسدالله مدنی شاگرد وفادار امام خمینی
7936 بازدید
اشاره:
بیستم شهریور ماه همه ساله یادآور مرگ سرخ مردی بزرگ است که جان خود را بر سر ایمان نهاد و درسنگر نمازجمعه در یک اقدام تروریستی توسط یک منافق گمراه به شهادت رسید. برای شهید آیت الله اسدالله مدنی و مردان بزرگی چون او ، شهادت فیض الهی بود که او را به همراه همسنگران دیگرش در راه اسلام ، انقلاب و امام خمینی جاودانه ساخت . شهدای محراب مصادق بارز آیه شریفه وَ السّابِقُوْنَ السّابِقُوْنَ * اُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فى جَناّتِ النَّعیمِ * ثُلَّهٌ مِنَ الاَوَّلینَ * وَ قَلیلٌ مِنَ الآخِرِینَ هستند. (سوره واقعه آیات 10 تا 14 ) در اینجا به مروری از زندگی مجاهدانه این عالم بزرگوار می پردازیم
تولد و تحصیلات
در یکی از روزهای سال 1292 شمسی (1323 ق) در خانه با صفای آقا میرعلی از سادات محترم آذر شهر - کودکی پا به عرصه زندگی گذاشت که بعدها خدمات گرانقدری به اسلام و مسلمین کرد.
عشق و ارادت پدرش به امیر مؤمنان علی (ع) او را بر آن داشت تا برای فرزندش یکی از القاب آن حضرت یعنی (اسدالله) را نام بگذارد.
اسدالله در چهار سالگی مادر خود را از دست داد و در کنار پدر و در دامان نامادری پرورش یافت . هر چه بود روزهای سخت و حساس کودکیش سپری شد ، و او در جوار پدر روز به روز قد کشید و با تربیتی اسلامی پا به دنیای نوجوانی گذاشت.
در آن روزها آقا میرعلی در بازارچه بزازان (آذرشهر) مغازه کوچکی داشت که از راه آن امرار معاش می کرد. او هر چند گاه دست این نوجوان را می گرفت و در کتاب خود می نشاند و برای او از رنج و درد روزگار گذشته حکایتها می گفت.
شهید آیت الله مدنی در عنفوان جوانی، به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.او در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهرهمند گردید. مدتی پای درس مرحوم آیتالله حجتکوهکمری (ره) و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سره حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهرهمند گردید.
سیداسدالله مدنی، پس از مدتی به نجفاشرف هجرت کرده، در حوزه علمیه نجف اشرف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرده و به دستور مرحوم آیتالله حکیم (ره)، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزة علمیة نجفاشرف به شمار آمد. شهید محراب، در نجفاشرف، در درس خارج مرحوم آیتالله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیتالله حکیم (ره) و مرحوم آیتالله (ره) خوئی (ره) شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیتالله حکیم در نجف و آیتالله حجتکوهکمری در قم، و آیتالله خوانساری اجازة اجتهاد دریافت کرد.
آغاز مبارزات
شهید بزرگوار آیتالله مدنی، مبارزة سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود، به ستیز با بهائیت بهعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقة آذرشهر پرداخت.
چنانکه تاریخ نشان میدهد، رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند، به طوری که در زمانی کوتاه، سرمایهداران بهایی در آذربایجان ـ بویژه مناطق اطراف تبریز ـ بر بعضی نقاط از جمله کارخانههای برق مسلط شدند. آیتالله مدنی، بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بیدرنگ به زادگاه خود برگشته، مبارزهاش را بر ضد فرقة بهائیت آغاز کرد.
وی با سخنرانیهای روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران و تبلیغکنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقة گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرده، و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقة استعماری پاک کرد.در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری گردید و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه او را به همدان تبعید کردند.
مرحوم آیتالله مدنی، از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شده بود و در زمان آیتالله کاشانی با ایشان ارتباط داشت. این رابطه به حدی بود که وقتی آیتالله مدنی خواست به تبریز مسافرت کند مرحوم آیتالله کاشانی طی تلگرافی به آیتالله سید مهدی انگجی دستور میدهد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجفاشرف به فکر مبارزه با کسرویگری افتاد، آیتالله مدنی، که از اساتید حوزة نجف بودند، مطلع میشود که نواب صفوی، هزینة این مبارزه را ندارد. بدینرو، کتابهای خود را میفروشد و پولش را در اختیار نواب میگذارد؛ بهگونهای که دوستانش میگویند: اسلحهای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتابهایی بود که شهید آیتالله مدنی فروخته بود. آیتالله مدنی در پی فشار رژیم پهلوی سرانجام زادگاه خود را ترک کرد و به همراه، عائلة خود به نجفاشرف بازگشت
مبارزات شهید مدنی در نجفاشرف
مرحوم آیتالله مدنی، در حوزة علمیه نجف، در کنار فعالیتهای علمی، لحظهای از فعالیتهای سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود.وی در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیأتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد.وقتی که گفته شد آلسعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع کرد و گفت: «باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آلسعود مبارزه کنیم». آیتالله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزة چریکی انجام بگیرد؛لکن به علت کار و فعالیت زیاد، به خونریزی گلو و سینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد.
در زمان عبدالکریم قاسم ـ حاکم وقت عراق ـ آیتالله مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛ بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمیتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت یک حرکت بشوم و باعث تحرک بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ مینمود.
در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید، آیتالله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام لبیک گفته، با تعطیل کردن کلاسهای خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهرة پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت. وی در این زمان، در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار میآمد. و وقایع ایران را برای طلاب بیان میکرد.
از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیتالله شاهرودی و آیتالله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: شنیدم که امام را گرفتهاند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم «آقا، امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است.» گفتند: «باشد؛ هر چه بگوئی، میکنم.» گفتم: «اقدام کنید.» ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.»
از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیتالله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمیتوانستند برای اقامة نماز جماعت حاضر شوند، آیتالله مدنی به جای امام به اقامة نماز جماعت میپرداخت.
سفرهای تبلیغی
آیتالله مدنی، در دوران اقامت در نجفاشرف، در ایام تعطیلی حوزه تابستانها، بهطور مرتب به ایران سفر میکرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری سرگرم میشد. مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت، یکی از کارهای اصلی آن شهید بود که به هر دیار که سفر میکرد یا تبعید میشد، این مبارزه، سرلوحة فعالیتها و حرکتها و برنامههای وی قرار داشت.
همدان؛ سالهای 1341 تا 1351
آیتالله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «درة مرادبیک» ـ بهعنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامههای اصلاحی ـ آغاز کرد؛ چنان که خود فرموده است:
«من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک دهکار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود. همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و در درة مرادبیک، یک ده نمونه شد».
این عمل ایشان باعث علاقة مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آورند تا به همدان بیاید. و ایشان با انتقال به همدان، فعالیتهای خود را گسترش داد.آیتالله مدنی، در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ایفا میکرد. همچنین مردم را با نقشههای شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخته، و در سخنرانیهای خود، آنان را به بیداری و قیام دعوت میکرد.در سال 1341، زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گستردة خود میخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند، آیتالله مدنی در 9 آذر 1341 در مسجد جامعه همدان، سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی ایراد کرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد.
آیتالله مدنی مجدداً در تاریخ 5/4/43 در مدرسة آخوند سکنی میگزیند و مردم و روحانیون به دیدار ایشان میروند. در پاییز همین سال نیز چند بار به ملایر سفر میکند که با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه میشود. وی در ملایر، مردم را برای انجام خدمات مذهبی از جمله تأسیس دبیرستان ملی دینی تشویق میکند.
در تاریخ 4/9/43، آیتالله مدنی به عراق باز میگردد و مجدداً در روز 14/10/43 به همدان مراجعت میکند. هوشمند ـ رئیس ساواک همدان ـ در گزارش به ادارة کل سوم اظهار میدارد: از بدو ورود ایشان به همدان، عدهای از افراد اخلالگر که از طرفداران [امام] خمینی میباشند، گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه میباشند.
سالهای 1351 تا 1354؛ خرمآباد
در اوایل دهة 50 در شهر خرمآباد، خلاء حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را برعهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس میشد. مدتی بود که مرحوم آیتالله روحالله کمالوند که سالهای سال زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همة شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. براین اساس، عدهای از روحانیون سرشناس و متعهد خرمآباد، از آیت الله مدنی دعوت به عمل میآورند که فعالیت خود را از همدان به خرمآباد منتقل کند که وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرمآباد، فصل دیگری از زندگی پرفراز و نشیب و سراسر مبارزة خود را آغاز میکند.
آیتالله مدنی در خرمآباد و در حوزة علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز میکند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام قدسسره، سرپرستی این حوزه را نیز برعهده میگیرد.
دیری نمیگذرد که از سوی امام راحل (ره) بهعنوان وکیل تامالاختیار و نمایندة ایشان به روحانیون و مردم خرمآباد معرفی میگردد. وی با دریافت وجوه شرعیه و پرداخت شهریه به طلاب و کمک به افراد محروم و بیسرپرست و با تأسیس مراکز عامالمنفعه، گامهای مهمی در اصلاح امور برمیدارد و همچنان نیز مبارزات خود را در خرمآباد پی میگیرد و با تبلیغ مرجعیت امام خمینی، تألیفات معظمله را در معرض استفادة مردم قرار میدهد و موجب جذب جوانهای مذهبی و انقلابی میگردد. روحانیون متعهد با محوریت وی متحد میگردند. مدرسة علمیه کمالیه، حسینة فاطمیه و مسجد شاهآباد، به پایگاه مبارزاتی تبدیل میشوند و در مناسبتهای مختلف، مردم مذهبی و انقلابی برای شنیدن سخنان وی در این مراکز گردهم میآیند. سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانة وی در فاطمیه و مسجد شاهآباد هرگز از خاطر مردم متعهد خرمآباد فراموش نمیشود.
هر چه از حضور آیتالله مدنی در خرمآباد میگذشت، پایگاه مردمی وی گستردهتر گشته، نقش ارزندة آن عالم ربانی در آگاهی دادن به مردم، بیش از پیش آشکار میشد. مردم انقلابی و جوانان با ایمان، به دور او گرد آمده، روزبهروز بر تعداد علاقهمندان وی افزوده میشد. گسترش نفوذ آیتالله مدنی، ساواک و مخالفین دنیاطلب او را به وحشت انداخته، آنان برای مقابله با وی و خنثیسازی برنامههای ایشان به چارهاندیشی افتادند و نامه هایی در این زمینه تدارک و ارسال می نمایند.
این نامهها از سال 52 شروع میشود و تا سال 54 ادامه دارد که به تدریج محتوای آنها تندتر میشود. محتوای این نامهها، آکنده از انواع تهمتها، ناسزاها و تهدیدهایی است که قلم از ذکر آن شرم میکند؛ اما به برخی از محورهای موجود در این نامههای مرموز اشاره میشود:
الف ـ درخواست از وی برای ترک خرمآباد
ب ـ اتهام اینکه چرا از سهم امام برای خود خانه و منزل خریده است
ج ـ اتهام وابستگی به رژیم؛ بدین دلیل که چرا با این همه مخالفتهای وی با دستگاه ، رژیم شاه با او کاری ندارد و دستگیر نمیشود
د ـ دعوت از مردم برای اخراج ایشان از خرمآباد
هـ انواع تهمتها و سخنان ناروا و ضد اخلاقی
پس از این اقدامات شهدی مدنی به سال حضور اجباری در نورآباد ممسنی محکوم می شود
سال 1354؛ نورآباد ممسنی
آیتالله مدنی در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه میدهد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلابی خرمآباد، آنان را به ادامة مبارزه فرا میخواند. وی در دیدارهای مختلف به کسانی که از خرمآباد برای ملاقات با ایشان میآمدند، توصیه میکردند:
«مساجد و حوزة علمیه را حفظ کنید. مجتهد تربیت کنید. اسلحه شما تبلیغ است. در مقابل ظلم و ستمگر، تبلیغ، از بمب اتم هم مؤثر است».
آیتالله مدنی در اواخر سال 54، از کشور ممنوعالخروج میشود. ثابتی، طی نامهای، اسامی 61 نفر از روحانیون ممنوعالخروج را که یکی از آنان آیتالله مدنی بود، اعلام میکند. ایشان نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل میکند؛ به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله، شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان ـ از نقاط دور و نزدیک ـ به حضور ایشان میرسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت میدارند. ساواک از موقعیت جدید آیتالله مدنی در نورآباد به هراس افتاد، دستور میدهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید؛ اما از این تصمیم هم طرفی نمیبندند. بدینرو، در پایان سال دوم تبعید، محل تبعید ایشان را به گنبدکاووس تغییر میدهند. در تاریخ 11/4/56 دستوری بدین مضمون به ریاست ساواک لرستان میرسد: باتوجه به اقدامات اخیر وی در زمینة تشویق مردم به جمعآوری وجوه جهت تأسیس بانک اسلامی و همچنین ناراحتیهایی که در اثر راهنماییهای او برای خانوادههای بهایی فراهم گردیده، محل اقامت اجباری او به گنبدکاووس تغییر داده شد.
سال 1356؛ گنبد کاووس
به محض ورود آیتالله مدنی به شهرستان گنبدکاووس؛ نامهای از ریاست ساواک استان مازندران به ساواک گنبدکاووس ارسال میگردد که در آن، ضمن معرفی آیتالله مدنی به عنوان یکی از روحانیون افراطی دستور میدهد که از وی دقیقاً مراقبتی به عمل آید.
آیتالله مدنی از بدو ورود به این شهرستان، روحانیون منطقه را تحتتأثیر قرار داده، مدرسة علمیة «منظریه» و «مسجد جامع» این شهر را به پایگاه مبارزاتی خود قرار میدهد. دیری نمیگذرد که ایادی رژیم در گنبدکاووس نیز از حضور آیتالله مدنی احساس خطر کرده، ادامه حضور و تبعید وی در این شهر را باتوجه به مرزی بودن منطقه به هیچوجه به مصلحت ندانسته، از ساواک مرکز درخواست میکنند نسبت به تغییر محل تبعید وی اقدام لازم به عمل آورند. به دنبال آن، این بار کمیسیون امنیت اجتماعی خرمآباد در تاریخ 28/3/57 تشکیل جلسه داده، محل تبعید نامبرده را از گنبدکاووس به بندر کنگان تغییر میدهد.
سال 1357؛ بندرکنگان
مدت اقامت آیتالله مدنی در بندر کنگان، سه هفته بیشتر طول نمیکشد.در این بندر ، روزها در مدرسة علمیه به تدریس و تفسیر قرآن مشغول میشود و ظهرها در مسجد جامع و شبها در مسجد «کوزهگری» این شهر نماز جماعت اقامه میکند.
در این مدت کوتاه، عدهای از اهالی شیراز و کازرون به دیدن وی میآیند و اهالی منطقه «دیّر» نیز از ایشان دعوت به عمل آورده، با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود میبرند.
به هنگام ورود آیتالله مدنی به دیّر، استقبال گرمی از وی به عمل میآید. مردم، مغازهها را تعطیل و در مدرسة علمیة این شهر اجتماع میکنند و با ورود وی به آن مجلس باشکوه، اشعاری در مدح امام خمینی خوانده میشود.
نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب میشود و باتوجه به بیماری آیتالله مدنی که احتمالاً سل بوده است، مجدداً کمیسیون امنیت اجتماعی خرمآباد تشکیل جلسه داده، محل تبعید وی از تاریخ 3/5/57 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا میکند
تابستان 1357، مهاباد
در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به سرزمین تازهای قدم گذاشته است؛ منطقهای که در آتش ظلم و بیداد مضاعف رژیم و عوامل مزدور محلی، چون عزالدین حسینی، فئودالها و خوانین میسوزد.
آیتالله مدنی از بدو ورود به این منطقه پایگاه جدیدی برای مبارزات خود پیریزی میکند و این بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشیع، آنان را بیدار کرده و به قیام در صفی واحد فرا میخواند.
مبارزه ایشان در افشای سیاستهای رژیم و وابستگان آن ـ از قبیل عزالدین حسینی که رسماً از طرف رژیم گمارده شده بود ـ باعث گشت که تعدادی از جوانان مهاباد به خانه عزالدین رفته، ضمن ابراز انزجار و تنفر، شیشههای منزل او را به عنوان اعتراض بشکنند.
گفتنی اینکه مدت تبعید آیتالله مدنی طبق نظر خودش در 6/7/56 به پایان میرسید؛ ولی ایشان تا 14.7/57 در مهاباد باقی میماند. مبارزات و افشاگریهای آیتالله مدنی در مهاباد، بار دیگر ساواک را به چارهاندیشی وا میدارد.
ثابتی در تاریخ 8/7/57 به ساواک خرمآباد دستور میدهد که برای گذراندن بقیه مدت تبعید، ایشان را به تهران منتقل کنند. ساواک خرمآباد، بلافاصله کمیسیون اجتماعی تشکیل داده، طبق دستور ثابتی، رأی صادر میکند؛ اما قبل از اجرای فرمان، کمتر از دو هفته از مدت تبعیدش باقی مانده بود که خود مهاباد را به قصد قم ترک میکند.
سرانجام آیتالله مدنی در پایان مدت تبعید، به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت میکند تا همپای ملت مسلمان ایران، مبارزه بیامان خود را علیه رژیم پهلوی پی بگیرد.
پاییز سال 1357؛ تبریز
آیتالله مدنی قبل از آنکه ساواک بتواند اقدامی به انجام رساند، وارد تبریز می شود و در کنار اولین شهید محراب آیتالله قاضی طباطبایی و روحانیون مبارز تبریز، مبارزات خود را علیه رژیم ستمشاهی ادامه میدهد. مسجد شهیدی و بیت ایشان به پایگاه انقلابیون مسلمان تبریز تبدیل میشود؛
آیتالله مدنی در همین ایام، در مدرسه «ولی عصر (عج) تبریز حاضر شده، در اجتماع طلاب و مسئولین این مدرسه سخنرانی کرده و میگوید باید اسلحه تهیه کنیم و با دشمن بجنگیم.
آیتالله مدنی سفری نیز به آذرشهر ـ زادگاه خود کرده، در مجلس ترحیم شهدای روز نهم آبان ماه آذرشهر شرکت میکند در این مجلس، عدهای از انقلابیون مهاباد جهت اظهار همدردی به حضور ایشان میرسند.
زمستان 1357، بازگشت به همدان
آیتالله مدنی در 1/10/57 در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان میشود. معظمله با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت میکند. نظر به سابقه درخشان آیتالله مدنی از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوجگیری مبارزات حقطلبانه مردم ایران، هجرت آیتالله مدنی به این شهر، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیتالله مدنی به طرف دروازه ملایر حرکت میکنند.
آیتالله مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار میکند. شایان ذکر است که لحظه به لحظه این هدایتها و مبارزات، در گزارش ساواک تا زمان از هم پاشیدن و انحلال آن موجود است.نقش ایشان در هدایت و جهتدهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان 22 بهمن، لشکر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت میکرد، به دستور ایشان، مردم همدان برای سد کردن حرکت تانکها، با دست خالی و کفنپوشان به مقابله با تانکها برخاستند و خود آیتالله نیز در جلوی همه تظاهرکنندگان به راه میافتد که موفق میشوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح، تانکها را از حرکت بازدارند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگیناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظهای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بیوقفهای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.
اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سختتر از خودِ قیام به نظر میرسد، توطئههای استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بیامان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند.
آیتالله مدنی، در زمره چنین افرادی، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار میگیرد و همچون سربازی آماده و افسری فداکار، در هر سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز باشد، با اشاره امام بدان سو میشتابد.
آیتالله مدنی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب میشود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان، از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر میشود.
همراه با آیتالله قاضی طباطبایی در سنگر نماز جمعه تبریز
تبریز این شهر قیام و مبارزه ـ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش جریان مهم و حساسی قرار گرفت. دشمنان انقلاب با شعلهور کردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته کردن اوضاع عمومی شهر ـ به ویژه کمیتههای انقلاب که اکثر آنها در دست ضد انقلابیون حزب خلق مسلمان بود ـ امید داشتند که به اهداف شوم خود برسند.6یاران انقلاب تصمیم گرفتند با آوردن آیتالله مدنی به تبریز، موقعیت جناح انقلاب و خط امام را تقویت کنند. آنان این پیشنهاد را به محضر امام تقدیم کردند و امام امت طی حکمی آیتالله مدنی را روانه تبریز کردند. حساسیت منطقه و اهمیت این حرکت را از پیام امام به شهید بزرگوار میتوان دریافت.
آیتالله مدنی، در سر و سامان دادن به اوضاع سیاسی و اجتماعی تبریز تلاش مخلصانهای کرد و آنگاه برای ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت؛ هنوز چند روزی از مراجعت وی نگذشته بود که حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولین شهید محراب آیتالله سیدمحمد علی قاضی طباطبایی به دست دشمنان انقلاب و مزدوران امریکا علیه روحانیت، اوضاع شهر تبریز را دگرگون ساخت. در این هنگام بار دیگر امام عزیز طی حکم دیگری، آیتالله مدنی را به نمایندگی خود و امامت جمعه شهر تبریز منصوب فرمود.
آیتالله مدنی پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبریز،با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» که جریانهای مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه میگردد؛ اما به یمن آگاهی و هوشیاری مردم آذربایجان و شخصیت و مقبولیت ایشان و همچنین فعالیت شبانهروزی و هوشیاری آن عزیز، این توطئه منجر به شکست میشود.
سختترین روزهای آیتالله مدنی را میتوان ایامی خواند که او در میان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در جریان این غائله خطرناک، آیت الله مدنی از جانب همین گروه ضد انقلابی بارها مورد تهدید قرار گرفت. آنها جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند و از برگزاری نماز جلوگیری کردند؛ اما خود آیت الله مدنی در روز جمعه کفن پوشیده و پیشاپیش جمعیت حرکت کرد و گفت: «تا من زندهام و در این شهر نماینده امام هستم نماز جمعه را برگزار میکنم.»
شهید مدنی و جبهههای نبرد
شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نقش بسزایی داشتند و با شرکت خود در جبهه نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق برای رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دست آن برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، بهعنوان نماینده امام بوسه میزند و کمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فیسبیلالله نشان میدهد.
در اینجا مناسب است خاطره ای از آقای بهاءالدینی در این زمین نقل شود: «عدهای میخواسند برند جبهه. بچهها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: «حاج آقا، چرا ناراحتید؟» گفتند: «تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچهها به جبهه بروم.» پرسیدم چرا حاج آقا؟ «گفتند: «آخر من نمیتوانم ببینم این بچهها میروند جبهه، آنجا میجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شدهام؛ اگر من گذشت این بچهها را نداشته باشم، ایثار این بچهها را نداشتهباشم، وای بر حال من!» اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمیدادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان بود از دنیا.
شهادت
خط سرخ شهادت خط آل علی «علیهالسلام» است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است. سالهای قبل از شهادت، در یکی از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکی این که آیا من سیداسدالله هستم؟ دیگر این که آیا شهید میشوم یا نه؟ یک شب امام حسین علیهالسلام را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنیانت مقتول». «پسرم تو شهید میشوی» که جواب دو سؤال من در آن بود.
آیتالله مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژیم ستمشاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان امریکا چون سدی محکم ایستاد و از حریم اسلام و قرآن حمایت میکرد. نماز جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیتالله قاضی طباطبایی انتخاب گردید. اما مزدوران امریکا که با ترور یاران امام پرداخته بودند بیستم شهریور 1360 نوبت یکی دیگر از چهرههای درخشان آسمان معرفت و معنویت بود. ساعت 45/1 بعدازظهر پس از اتمام خطبههای نماز جمعه، خطبههای نماز را به اتمام رساند. مراسم نماز جمعه پایان گرفت. عدهای از مأمورین شهربانی که عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند از ایشان خواستند به طور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی کوردل، و بازوی آیتالله مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود کشید و نارنجک به طور وحشتناکی منفجر شد و براثر این انفجار انسانی وارسته، عبدی صالح، عارفی از خود گذشته و انسانی نمونه و الگو به لقای حق پیوست. تلاش مردم و کوشش پزشکان سودی نبخشید و امام جمعه تبریز همراه با سه شهید به ملکوت عشق عروج نمودند و بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی، مجرح گردیدند. به حق باید گفت: شهادت بزرگانی چون آیتالله مدنی ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. به دنبال شهادت این امام جمعه بزگوار استان آذربایجان در سوگ عارف و اصل به عزا نشست. در 21 شهریور پیکرآن بزگوار باشکوه هر چه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید. و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
نظرات