ستارخان، مبارزی که خاک خورد و خاک نداد
روز 25 آبان 1293 ستارخان سردار ملی که روز 14 مرداد 1289 در پارک اتابک تهران توسط نیروهای دولتی مجروح شده بود، پس از مدتها بیماری در 48 سالگی چشم از جهان فروبست. او یکی نامدارترین چهرههای مبارز مشروطه و نماد هویت ایرانی بود که با رهبری مردم آذربایجان و مقاومت یک ساله خود در برابر نیروهای دولتی محمدعلی شاه اجازه نداد، تبریز به دست قوای دولتی بیافتد و جنبش مشروطه شکست بخورد.
این جمله از اوست : «این بنده عاصی ستار، برای اجرای احکام شریعت غرای احمدی(ص) مطابق احکام صادره علمای اسلام از جان و مال و اولاد و هستی خود، صرفنظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سیدالمرسلین رویه و مسلک اهل اسلام شود» (ستارخان قراچهداغی).
نقش سردار ملی در نهضت مشروطه
انقلاب مشروطه ایران در ۱۲۸۵ خورشیدی و با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه به پیروزی رسید اما پس از درگذشت مظفرالدین شاه و رویکار آمدن ولیعهدش محمدعلی شاه، تمامی دستاوردهای انقلاب به خطر افتاد تا جایی که اقدامات وی در عرض کمتر از سه سال، دوباره مردم ایران را به نقطه صفر رساند، تنها کانون مبارزهای که خاموش نمیشد، تبریز بود که آن هم پس از جنگهای بسیار، تقریباً به خاموشی گرایید. در چنان هنگامهای ناگهان ستارخان برخاست و آتش انقلاب را جانی دوباره بخشید. در واقع با آغاز دوباره انقلاب مشروطه و سپس سراسر کشور، ستارخان با نام کامل «ستار قراچهداغی» رهبری آزادیخواهان آذربایجان و منطقه قفقاز را برعهده گرفت. هنگامی که تبریز به مدت ۱۱ ماه توسط قشون دولتی محمدعلیشاه قاجار محاصره شد، ستارخان به حمایت از مشروطیت قیام کرد و در مقابل هزاران قشون اعزامی شاه قاجار ایستاد تا جایی که از تسلط ماموران حکومتی بر شهر ممانعت کردند.
ستارخان یکی از چهرههای مردمی و آزادیخواه در تبریز و تربیت شده انجمن این شهر بود که نخست به عضویت در انجمن حقیقت که یکی از مراکز مشروطهخواهان تبریز بود، درآمد سپس به انجمن ایالتی تبریز رفته و آمادگی خود را برای خدمت به مشروطه اعلام کرد.(۱) وی با ایستادگی و مقاومت در برابر نیروهای دولتی و ایجاد ارتباط با آزادیخواهان در شهرهای دیگر سرانجام با کمک باقرخان و با حمله به تهران و سقوط محمدعلی شاه، نهضت مشروطیت را احیاء کرد. علامه قزوینی در خصوص اهمیت این اقدام سردار ملی گفته بود «اگر روز ۱۷ جمادی الاخری ستارخان بیرقهای سفید را پایین نمیآورد، مشروطه تا مدت نامعلوم رخت از ایران بیرون میبرد؛ زیرا آن روز در تمام نقاط ایران به جز از تبریز استبداد حکم روا بود.»(۲)
جریان از این قرار بود که محمدعلی شاه، شجاع الدوله (صمدخان) را مأمور جنگ با ملیون تبریز کرد و وی با سپاه و تجهیزات به طرف تبریز حرکت کرد. برخی از اعضای انجمن از ترس جان و دارایی خود، به کنسولگریهای فرانسه و روسیه پناهنده شدند؛ اما ستارخان در برابر نیروهای دولتی مقاومت کرد و با شجاعت همه بیرق های سفید که در برخی از محلات تبریز زده شده بود و علامت در امان بودن مال و جان به شمار میرفت، سرنگون کرد. این حرکت او هیجان و شور انقلابی را در مردم ایجاد کرد تا دست به مقاومت زدند و سرانجام نیروهای دولتی را طی جنگهایی از تبریز بیرون کردند. (۳)
انجمن تبریز با ملیون و آزادیخواهان دیگر شهرستان ها ارتباط برقرار میکرد و از آنان خواستار شورش و مبارزه میشد که طی آن در شهرهای رشت، اصفهان، خراسان، شیراز و استرآباد قیام و شورش برپا شد و اصفهان به تصرفات نیروهای مجاهدین درآمد. از مهمترین این قیام ها که سرنوشت ساز بود؛ قیام کمیته ستار در رشت بود که شهر را متصرف شدند. برای تصرف قزوین حمله کردند و موفق هم شدند. با فتح قزوین که از هر نظر دارای اهمیت بود، محمدعلی شاه شکست را پذیرفت و دستخط تلگرافی مبنی بر اعطای مشروطیت و اعلان انتخابات و افتتاح مجلس شورای ملی به تمام ایالات و ولایات ایران را صادر کرد. ستارخان نیز تلگرافی به شاه مبنی بر تشکر از موافقت با مقاصد ملی و اعطای مشروطیت مخابره کرد و متذکر شد که مجاهدت فقط راجع به آزادی ملت بود، اکنون که اعلیحضرت همایونی انجام مقاصد ملیّه را مورد توجه شاهانه قرار دادهاند، جان نثارت دست از هر گونه مجاهدت برداشته از پی کار خود خواهم رفت. (۴)
ستارخان خاک خورد اما خاک ایران نداد
باید اذعان کرد که ایران پرستی ستارخان مهم ترین تفاوت قیام او با دیگر شورشها یا آشوبهای تاریخ معاصر ایران است. ستارخان میدانست که در انگیزههای مشروطه اهدافی چون استقلال، وحدت و آگاهی ملی وجود دارد. به معنای آنکه مشروطه میخواست که با عنصر استقلال حضور فیزیکی یا اندیشهای دولتهای بیگانه را به پایان رساند و با عنصر وحدت ملی به یک دولت منسجم و متمرکز دست یابد. هنگامی که اندیشه مشروطیت بر چنین خاستگاههایی استوار بود، دفاع ستارخان از این چنین اندیشههایی خط بطلانی بر تفکرات قومی به شمار می رفت. از طرف دیگر ملیگرایی یکی از عناصر جدانشدنی از انقلاب مشروطیت بود و ستارخان نیز بهعنوان یکی از افراد مهم و موثر در این انقلاب پرچمدار چنین گفتمانی محسوب می شد.
تفکر ایرانشهری که ایران را یک کل واحد و مناطق مختلف آن را جزیی از آن میداند، بیتردید در انقلاب مشروطه نیز وجود داشت و ستارخان برای دفاع از آن به عنوان یک سردار اسلحه بهدست میگیرد و در مقابل هرگونه خطر ملی میایستد. ستارخان در خاطرات خود گفته است که من هیچوقت گریه نمیکنم، چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین میخورَد اما در مشروطه دوبار آن هم در یک روز اشک ریختم. حدود ۹ماه بود که تحت فشار بودم؛ بدون غذا، بدون لباس. از قرارگاه آمدم بیرون؛ چشمم به یکزن افتاد با یکبچه در بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهاردستوپا رفت به طرف بوته و علف. علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد، خاک ریشهها را خوردن. با خودم گفتم الان مادر آن بچه به من فحش میدهد و میگوید که لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته. اما مادر کودک آمد طرفش و بچهاش رو بغل کرد و گفت: عیبی ندارد فرزندم. خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم. آنجا بود که اشکم درآمد. ستارخان این نماد هویت ایرانی، خاک خورد و رنج دوران کشید اما خاک ایران را نداد.
جدیدترین اثر در خصوص زندگی سردار ملی
زندگینامه ستارخان یکی از جدیدترین آثاری است که به قلم حجت فلاح توتکار نوشته و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. اینکتاب در پنج فصل به نگارش درآمده است و بسیاری از زوایای زندگی سردار ملی را رونوشت می کند. فصل نخست این کتاب با عنوان «دوره عیاری» به خاستگاه خانوادگی و رویدادهای زندگی ستارخان در دوره پیشامشروطیت پرداخته شده و در فصل دوم با عنوان «تبدیل شدن عیار به مجاهد»، نویسنده به چگونگی ورود ستارخان به صفوف مشروطه خواهان تبریز و پیوند خوردن با مرکز غیبی و عضویت او در نیروی مجاهدان می پردازد. در فصل سوم کتاب که مربوط به دوره درخشش ستارخان به عنوان رهبر جنبش مقاومت تبریز است به کوششهای او در فرماندهی مبارزه با جبهه متحد استبداد و تالش برای شکلدهی کانون مقاومت ضدخودکامگی در دوره استبداد صغیر پرداخته شده و فصل چهارم هم به چگونگی عزیمت اجباری ستارخان از تبریز به تهران اختصاص دارد. در این بررسی نشان داده شده که چگونه نمایندگان سیاسی روس و انگلیس و والی وقت آذربایجان، مهدیقلی خان مخبرالسلطنه هدایت با هماهنگی دولت ایران زمینه ساز خروج ستارخان و باقرخان از شهر پایگاه قدرتشان شدهاند. این نویسنده در فصل پنجم کتاب خود به ماجرای پارک اتابک و خانه نشینی سردار و سرانجام کارش پرداخته است.
خاموشی
سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر و سردار بزرگ انقلاب مشروطه در آبان ۱۲۹۳ خورشیدی دیده از جهان فروبست و روزی هم که از دنیا رفت از مال دنیا هیچ چیزی نداشت و هیچ از خود جز راه و رسم آزادگی باقی نگذاشت.
منابع
۱- صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، انتشارات جاویدان، چاپ محمد حسن علمی، دوم، ۱۳۶۲، ص ۳۹۱.
۲- امیر خیزی، اسماعیل، قیام آذربایجان و ستارخان، چاپ اول، ۱۳۷۹، دیدآور، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، ۱۳۷۹، ص ۱۲۲.
۳- شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، چاپ مهارت، دوم، ۱۳۸۰، ص ۵۴۱
۴- امیر خیزی، اسماعیل، قیام آذربایجان و ستارخان، چاپ اول، ۱۳۷۹، دیدآور، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، ۱۳۷۹، ص۳۳۱، ۳۳۲
ایرنا
نظرات