سی خرداد، طناب دار رجوی
سلسله پیام های آموزشی مسعود رجوی تحت عنوان استراتژی قیام و سرنگونی، آموزش برای نسل جوان در داخل کشور که طی ماه های بهمن و اسفندماه سال گذشته منتشر شد، در برگیرنده تاریخچه سازمان و انقلاب سال ۱۳۵۷ از نگاه رجوی بود که اما در مقطع بازخوانی فاز نظامی در سی خرداد سال ۱۳۶۰ و مصادف شدن با خرداد ۱۳۸۹ به طور غیر منتظره قطع و تعطیل شد. سوای دلایل و انگیزه ها و اهداف کلان رجوی جهت شروع و قطع این پیام ها، آنچه بیشتر جلب توجه می کند و می توان انگیزه تعطیلی و متوقف شدن پیام ها را بر آن معطوف و ریشه یابی کرد، بازخوردها و پی آمدهای ناگزیر ناشی از سرفصل سی خرداد است. هر چند پیشتر در سلسله مقالاتی به اجمال و اشاره جنبه هایی از این مهم مورد تاکید قرار گرفت، اما در این مختصر سعی بر آن است تا سایر جنبه های ناپیدای این تقارن مورد بازخوانی و بررسی قرار بگیرد. این تصمیم در تقابل با آن اهمیتی که رجوی به صورت استراتژیک برای سی خرداد قائل بوده و هست، باز تاکیدی است بر اهمیت این پیام ها از یک سو و متوقف کردن آنها از سوی دیگر. در اینجا به اجمال بخشی از چالش ها و بن بست های ناشی از بازخوانی سی خرداد در این سلسله پیام ها را اشاره می کنیم.
اول، به دلیل نفس تصمیمی که رجوی تنها ۲۴ ماه پس از پیروزی انقلاب اتخاذ می کند.
دوم، به بررسی ریشه ها و زمینه ها و مستنداتی که رجوی به اتکاء آنها سی خرداد را رقم زد.
سوم، تاثیرات منفی و بازخوردهای بالفعل و بالقوه اجتماعی و سیاسی حاصل از سی خرداد بر موضوع دمکراتیزه شدن جامعه.
چهارم، بررسی روند غیر قابل کنترل خشونت محوری در شرایطی که جامعه تازه به سمت غلبه بر فضای احساسی و ملتهب و شکل گیری نهادهای مدنی میل می کند.
پنجم، شکست این استراتژی در همان ماه های اولیه و اصرار بی جای رجوی بر ادامه آن،
ششم، کیفیت و ابعاد خشونت ورزی رجوی که در نوع خود فقط خشونت هایی از نوع مثله کردن مجید شریف واقفی توسط هم فکران رجوی را تداعی می کند.
هفتم، اصراری که رجوی کماکان بر صحت تصمیم خود و بالطبع آن درستی استراتژی مسلحانه دارد.
هشتم، ضرورت شفاف سازی در خصوص مسئولیت بعضی انفجارها از جمله دفتر نخست وزیری که رجوی کماکان در پذیرش یا نفی آن به نعل و میخ می زند.
نهم، ارزیابی تبعات و هزینه های سه دهه خشونت ورزی رجوی بر شرایط اجتماعی و سیاسی داخل و خارج کشور.
دهم، حذف هیستریک و خصومت آمیز سایر منتقدین و جریان های مدنی و ضدخشونت از طریق طرح اتهامات بی پایه و دروغ کردن در جهت نامشروع کردن جریان نقد و گفتمان سیاسی،
یازدهم، به خشونت کشاندن کنش های مدنی از طریق عوامل نفوذی.
دوازدهم، ضرورت پاسخگویی به بسیاری سوالات که به صورت مبنایی ریشه آنها را بایستی در سرفصل سی خرداد جستجو کرد.
عجالتا از طرح این سوالات می گذریم به این دلیل که پرداختن به آنها در نهایت به معنای شخم زدن بسیاری موضوعات و اتفاقات است که هم در درون و هم در بیرون مناسبات و در ارتباط با متحدان رجوی و سازمان رقم خورده است. تا همین مقدار این سوالات و تیترها می تواند برای چرایی ابتلاء رجوی به سکته مدنظر کافی باشد. اما مسئله اینجاست که اهمیت این موضوعات در ارتباط با مخاطبان فرضی رجوی یعنی داخل ایران معنا پیدا می کند، واِلا رجوی حداقل بر اساس آنچه خود ادعا می کند، در ارتباط با مناسبات و مخاطبان درونی در خصوص این موضوعات مشکل چندانی ندارد. اما مسئله اینجا است که رجوی برای بیرون آمدن از انزوای سیاسی و موج سواری با داخل و کسب مشروعیت حداقلی به بازخوانی گذشته سیاه و خیانت بار خود و به طور اجتناب ناپذیر نیازمند است. بر اساس همین ضرورت تا آنجا که توانست در بازسازیی گذشته از شیوه تحریف، دروغ، حذف، وارونه نمایی، مظلوم نمایی، جابجایی رویدادها و اتفاقات، و ... به دفعات و درجات مختلف استفاده کرد. اما مشکل از جایی شروع شد که او در مواجه با بخشی از این تاریخ و مشخصا سی خرداد نه امکان حذف و تحریف داشت و نه امکان توضیح دادن و به عهده گرفتن یا نفی مسئولیت اقدامات خشونت باری که در آن شرایط انجام داده بود. رجوی برای بیرون آمدن از این مخمصه متوقف کردن اصل پیام ها را به عنوان یک راهکار حداقلی در دستور کار قرار داد. راه حلی که النهایه نخواهد توانست علاج واقعی بحران رجوی باشد. چرا که در ادامه بیشتر از دو گزینه پیش رو نخواهد داشت.
یا به ناچار این پیام ها را برای همیشه تعطیل خواهد کرد، که در این صورت توضیح بخش قابل ملاحظه و مهمی از حرف های خود را که به آینده موکول کرده، به فراموشی سپرده یا حداقل معلق خواهد گذاشت، یا ناگزیر پس از مدت زمانی آنها را ادامه خواهد داد. در این صورت رجوی ناچار است باز از سرفصل سی خرداد شروع کند. رندی رجوی شاید در اینجا باشد که به انتظار تغییر و تحولات فرضی در ایران مانده است تا بر اساس آنچه رخ خواهد داد مقطع مورد نظر را بازخوانی و تبیین کند. اما با هر فرضی سی خرداد بر خلاف گذشته که به تصور رجوی نقطه قوت و حیات او محسوب می شد، اینبار بیشتر به طناب دار او شبیه شده است. و اهمیت این موضوع را چنانچه در مقدمه اشاره شد بایستی در تقابل با ماهیت جریانی جستجو کرد که رجوی به طمع موج سواری و بهره برداری خود را به آن گره زده است. در این خصوص به ضرورت موضعی که رجوی در آینده اتخاذ خواهد کرد، سخن خواهیم گفت.
نظرات