سفری به مکه همراه شیخ شهید فضل الله نوری


رسول جعفریان
1195 بازدید

 مجموعه آثار حاجی عبدالله خان قراگزلو از شخصیت های قاجاری که به نوعی درگیر انقلابات مشروطه هم شد مجموعه ای از چند سفرنامه جالب توجه می باشد. کتابچه خوزستان، گزارش سرخس ، کتابچه مرو، کلات نادری و مهم تر و مفصل تر از همه سفرنامه مکه است که به سال 1319 هجری قمری از طریق انزلی به سمت استانبول و از آنجا با کشتی به سمت جده به انجام رسیده است. صفحات 205 تا 342 کتاب سفرنامه مکه است.
سفرنامه های مکه در دوره قاجاری فراوان نوشته شده و به صورت یک رسم و نوعی کلاس برای فرهیختگان قاجاری درآمده است. افرادی مانند فرهاد میرزا، برادرش حسام السلطنه، حتی دختر فرهاد میرزا و بسیاری دیگر ، هر کدام از خود سفرنامه ای برجای گذاشته و نکات جالب و ارزشمندی را از این راه مذهبی برجای گذاشته اند.
اما اهمیت سفرنامه حاجی عبدالله خان بدان است که در این سفر مرحوم شیخ فضل الله نوری هم همراه وی بوده و از آنجا که کاروان آنها یک کاروان متشخص بوده در هر شهری با استقبال روبرو می شده و به خصوص در استانبول آنان دیداری هم با سلطان عثمانی داشته اند. این اطلاعات از شیخ فضل الله کاملا جدید است و تاکنون در دسترس نبوده است.
مولف برای خود سفرنامه اش را می نوشته و هر کجا که مساله خاصی رخ می داده و شیخ اظهار نظری داشته یا کاری صورت داده آن را را یادآوری کرده است.
در این سفر که با کشتی دولتی از بندر انزلی آغاز شده مهمان دار شیخ فضل الله ، شریعتمدار رشتی بوده است.
تفلیس، باطوم، گذر از دریای سیاه با کشتی ، طرابوزان ، و بعد هم استانبول.
در این سفر مسائل فقهی جماعت را شیخ حل می کرد و مولف فرهیخته و صاحب نظر کتاب هم گهگاه مطالبی می گوید که قابل توجه است. وقتی بحث تیمم و اختلاف فقها و نظر شیخ در بیان نظر شیخ انصاری می رسد مولف می گوید: حال چه می شد که قول یکی از مجتهدین یا ائمه هدی را سایر علما یک دفعه تصحیح می فرمودند و حکم معینی در باب تیمم تصریحا نوشته می شد و ... دیگر این قدر اوقات خواص و عوام صرف حل این مساله جزئی نمی شد و این افکار ، اوقاتی را که از اول اسلام تا به حال و بعدها صرف این مساله کرده اند و خواهند نمود صرف مسائل دیگر فرمایند (ص 228)

 

بالاخره به استانبول می رسند. در آنجا ارفع الدوله می خواهد جماعت را به مراسم سلام لوق سلطان ببرد. قراگزلو می نویسد: دیدیم جناب حاجی شیخ فضل الله و سایرین همه جمع اند و می خواهند بروند سلام لوق . و صحبت این است که جناب شیخ برود در مسجد و به قانون اهل سنت اقتدا به وکیل سلطان نماید و دست بسته نماز بخواند. من این مساله را صلاح ندیده اظهار کردم که ماها جناب حاجی شیخ فضل الله را به سمت مجتهد العصری و حجه الاسلامی ایران معرفی کرده ایم حجه الاسلام شیعه که ماها در این حدود معرفی کرده ایم چه داعی شده است بدون جهت برود تقیه در غیر لزوم نماید.. در جایی که اول مجتهد ما اقتدا به جماعت اهل سنت نماید دیگر چه شانی برای ما باقی می ماند (ص 232).
اما کار به استخاره می رسد و خوب می آید و ترک بد. همه می روند و در مسیر حرکت سلطان در جایی ایستاده تعظیم تمنا می کنند و سلطان هم جواب تمنا را می دهد . مولف وصفی از قیافه سلطان آورده و سپس گوید که به مسجد اندر شدیم. در مسجد زوار بخارائی و ترکمانی فراوانی بود. نماز در ظاهر دست بسته خوانده شد. بعد سلطان پیغام داد که می خواهد نشان بدهد. جناب شیخ از حسن اتفاق جواب دادند که نشان برای علما در ایران معمول نیست. عصا یا انگشتری یا امتیاز دیگر بدهند (ص 233). بالاخره به دیدار سلطان می روند که در آنجا دو ساعت معطلشان می کنند. وقتی نزد سلطان می روند عذرخواهی می کند که با سفیر انگلیس مشغول صحبت بوده است. وقتی برابر سلطان می نشینند خیلی اظهار مهربانی کرده از موافقت مذهب و ملیت و اهتمامی که سلطان در آسایش اهالی عتبات عالیات و حجاج بیت الله الحرام صحبت کرد. اما مولف ما از این که اجازه نشستن به علما داده نشده و همان ایستاده پذیرایی کرده اظهار ناراحتی و گلایه می کند (ص 235). نظر وی این است که این کار یعنی رفتن جناب شیخ به مسجد خبط بو و ایستادن در معبر سلطان نیز . نظر او این است که ناموس شیعه به این ترتیب بر باد رفته است.

اطلاعات مولف در باره استانبول و روزنامه اختر و ایرانیانی مقیم آن دیار بسیار ارجمند است. از حمام های بسیار کثیف استانبول سخن می گوید و این که وقتی حاجی عبدالله خان به حمام رفته بچه پسر برای او آورده اند و او که بسیار خشمگین شده گفتم: من حاجی هستم به مکه می روم. گفت حاجی ها را خیلی دیده ام همه به این حمام ها می آیند، برای این کار... (ص 242).
مساله دیگر که سفیر دنبال آن بوده ملاقات دادن شیخ فضل الله با شیخ الاسلام عثمانی بوده است. باز هم مولف ما با آن مخالفت کرده است. اما وضع به گونه ای پیش رفته که اساسا مقدمات آن فراهم نشده است. مولف شرحی از مراکز فرهنگی عثمانی داده و از جمله می نویسد: در کتابخانه کتابی که لفظ حریت و آزادی داشته باشد ، نمی توانند داشته باشند. (ص 250).
بالاخره کاروان با کشتی عازم اسکندریه شده از آنجا با قطار به سمت قاهره و بندر پورت سعید رفته از طریق کانال سوئز عازم دریای سرخ شده به جده می روند. در تمام بازدیدی که از اماکن مختلف قاهره و باغ وحش و غیره داشتند طبعا همراهان همه با یکدیگر بوده اند. در مواردی از شیخ فضل الله و نظرات وی هم یاد شده است. مثلا یکجا می نویسد: عصر رفتیم با جناب حاجی شیخ فضل الله و سایرین به جزیره پلاس هتل (ص 283).
در مسجد محمدعلی پاشا از اشعار سنگلاخ یاد شده و این که محمل عایشه را که کاروان حج مصر بوده از آنجا حرکت می داده اند (ص 279) .
بالاخره وارد جده می شوند و به جحفه رفته در آنجا بعد از مغرب و عشا محرم شده به امامت شیخ فضل الله نماز جماعت خوانند. (ص 293).
یک اتفاق در بندر جده افتاد و آن این که کشتی احمدی که از بوشهر آمده بود به یک کشتی فرانسوی خورده آن را شکست و به دنبالش آن کشتی فرانسوی غرق شد. مولف ما از این امر خوشحال شده می نویسد این مساله را به فال میمون گرفتم که کشتی موسوم به احمدی که متعلق به تجار ایرانی است زد و کشتی موسوم به الکسناندر امپراطور روس را غرق کرد. بعد هم شعری از سید علی سادات اخوی که در این باره سروده نقل می کند که بیت آخرش این است
گفت ار شکست خورد الکسندر ز احمدی
اسلام را مسلم بر کفر اعتلاست (ص 298)
اما مولف بهتر می داند که نمی شود با این حرفها دل خوش کرد. بنابرین می نویسد: عجالتا که علاجی در استخلاص مملکت خودمان نمی توانیم نمود . باید دل خود را به این قبیل تفال ها خوش کنیم. (ص 299). این مطالب در عین حال حقد ایرانیان را از روسها نشان می دهد که ریشه در جنگهای ایران و روس داشت.
شیخ فضل الله اصرار می کند که همان شب راه بیفتند و هرچه حاجی عبدالله خان مخالفت می کند شیخ نمی پذیرد. بالاخره با استخاره قصد رفتن می کنند. در اینجا مولف از قونسول ایران در جده بدگویی فراوان می کند : چند نفر ایرانی در جده مقیم شده اند که در این کار و غارت حجاج ایران همدست واسباب کار هستند و تمام اینها در اذیت مسلمان ایرانی به یکدیگر تقویت می کنند (ص 303).
حاجی عبدالله می گوید که امسال قریب صد هزار نفر از ایران به حج مشرف شده اند . زمانی که راه مکه را سوار بر الاغ در پی می گیرند در میانه راه اعراب بدوی به آنان حمله کرده غارتشان می کنند. در این غارت دار و ندار حجاج را می برند و عده ای را هم زخمی می کنند.
اما یک حکایت جالب از برخورد یک اعرابی برای گرفتن پول یکی از حجاج:
عماد المحققین اصلا وسواسی است. در بین راه ادرار کرده و آب تطهیر نیافته دستمالی به خودش بسته بوده است. عرب می رسد. احرام او را باز می کند می بیند دستمالی بر سر حشفه (احلیل) خود بسته. به خیال عرب که این دستمال پول است می گیرد، عماد می گوید به محض گرفتن نزدیک بود روح از بدنم مفارقت کند. گرفت، او کشید من کشیدم. آخر عرب دستمال را از دست من ربود. دید که چیزی در آن نیست انداخت و گفت لعن الله اباک. و رفت. و همچنین میرزا محمد علی خان موسیو سه چهار لیره داشته به خایه خود بسته بود او را کشیده که غالب مردم خودشان به اختیار کشف العوره شدند. جناب شیخ خودشان احرام ها را باز کرده و خود را لخت به اعراب نشان داده . آقای آقا علی اکبر قطیفه های احرام را دور انداخته مدتی بدون ساتر کشف العورده ایستاده بود. (ص 310)
زرنگ تر از همه میرزا حسن رشدیه بوده که او هم در این سفر بوده است. او بالافاصله دستمال لیره ها را در خاک می کند و پس از رفتن اعراب آن را در می آورد.
به هر حال از جناب شیخ چند دانه پنج هزاری طلا و شصت و هشت لیره برده اند . (ص 310 – 311).
آنها به مکه می روند و اعمال را انجام می دهند. مولف ما به قدری از کثیف بودن محیط مسجد و مسعی سخن گفته که حد و حصر ندارد. وی این مسائل را به شریف مکه هم منتقل کرده و گفته است که در حالی که اروپا به آن تمییزی است چرا باید اینجای مقدس این اندازه کثیف باشد. در باره مسعی می نویسد : تمام فضله سگ و آدم و ادرار و سرگین و شاش الاغ ، انواع کثافتها در این راه موجود است. در دعا می خوانند ان الصفا و المروه من شعائر است شعار خداوند به این ... (ص 313). وی در جای دیگر هم می نویسد که در دنیا کثیف تر از شهر مکه شهری نیست (ص 316).
در باره بازار برده در مکه می نویسد : دکاکین برده فروشی در بازار سرپوشیده است که غلام و کنیز سیاه می فروشند و آنها را به طور عربی به عقیده خودشان زینت کرده و نشانده اند هر جائی پنجاه الی صد نفر از پنج شش ساله الی سی ساله نشانده اند و مثل این که اسب و الاغ بفروشند و می فروشند. رفتم تماشا به نظرم خیلی قبیح آمد... می خواستم خواجه بخرم نبود (ص 318).
و از این دست مطالب که در این کتاب بسیار فراوان است.