واکاوی نقش گروهها و احزاب در انقلاب اسلامی ایران
در خلال سالهای 40 تا 57 گروهها و سازمانهای بسیاری در عرصه سیاسی ایران ظاهر شدند که مدعی رهبری مبارزات بودند و مشی سیاسی یا نظامی خویش را راهی صحیح و اصولی میدانستند. بعضی از این گروهها همچون نهضت آزادی و جبهه ملی مبارزه در چارچوب قانون اساسی (یعنی پذیرش نظام شاهنشاهی) را هدف قرار داده بودند و برخی دیگر که مشی مسلحانه را به عنوان تنها راه براندازی رژیم پهلوی در پیش گرفته بودند، در عمل در برابر ساواک شکست خوردند و از دور مبارزات خارج شدند. در چنین معرکه غریبی که هیچ امیدی به سرنگونی رژیم پهلوی نمیرفت، امام خمینی رهبری مبارزه را با شعار سرنگونی شاه و نظام شاهی و برقراری حکومت اسلامی به دست گرفت و در مدت کوتاهی توانست طومار این رژیم را در هم بپیچد. مقاله حاضر نقش گروهها، احزاب و سازمانهای مارکسیستی، التقاطی و ملیمذهبی را در دوران تبعید امام خمینی وا میکاود.
نظام دوقطبی حاکم بر ساختار بینالمللی در دو دهه 1960 و 1970 کشورهای جهان سوم را میان سردمداران دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده، آرایش ژئوپلتیکی خاصی برای جهان ترسیم کرده بودند که در آن پازل، کشورها فقط در چهارچوب استراتژی و منافع تعریف شده یکی از دو ابرقدرت در برابر ابرقدرت دیگر معنا و هویت پیدا میکردند. در چنین وضعیتی، ایران در دوره پهلوی دوم به عنوان ژاندارم غرب در منطقه، یکی از حکومتهایی بود که در چهارچوب استراتژی و منافع جهانی ایالات متحده آمریکا هویت مییافت و ایفای نقش مینمود. از این رو به رغم خدشههایی که بر مشروعیت سیاسی محمدرضا شاه در پی رخدادهایی مانند کودتای 28 مرداد 1332 و قیام 15 خرداد 1342 و عملکرد مستبدانهاش وارد شده بود، او همچنان مورد حمایت همهجانبه دولت آمریکا قرار داشت. بدین ترتیب، اقتدار این گونه حکومتها ریشه در وابستگی آنها به قدرتهای خارجی داشت و تابعی از شرایط حاکم بر روابط ابرقدرتها بود. بنابراین، حتی هنگامی که قدرتهای بزرگ دنیا، سیاست تنشزدایی را برای ثبات جهان تحت سلطه خود در پیش گرفتند، این وضعیت به دولتهای اقماری، مانند رژیم پهلوی نیز تسری مییافت و بر ثبات موقعیت آنها میافزود. از این رو در سالهای پایانی عمر حکومت پهلوی دوم، شاهد روابط مناسبی میان دولتهای قدرتمند بلوک شرق، مانند شوروی و چین، با ایران بودیم.
با چنین پشتوانه بینالمللی، در دهه 1350 حکومت پهلوی توانست بحرانهای عمده را پشت سر بگذارد. مخالفان داخلی خود را به شیوههای گوناگون سرکوب کرده، بیاثر و بیخطر سازد. قدرتمندترین ارتش و مخوفترین سازمان امنیت منطقه را در اختیار بگیرد، ثروت ناشی از چند برابر شدن قیمت نفت را نیز به دست آورد و در اوج ثبات سیاسی و اقتدار اقتصادی، برنامه مدرنیزاسیون مورد نظر خود را پی گرفته، وعده تمدن بزرگ را به جامعه بدهد. موقعیت رژیم به گونهای مستحکم به نظر می رسید که نه تنها مردم عادی و حتی نخبگان سیاسی، بلکه مهمترین دستگاههای اطلاعاتی جهان، مانند سیا و موساد، در آستانه انقلاب اسلامی، ایران را حتی در وضعیت قبل از انقلاب هم نمیدانستند. با این همه در سالهای 56 و 57 مجموعهای از حوادث منجر به انقلاب فراگیر مردمی شد و حکومت پهلوی را سرنگون ساخت و مهمتر از آن، بساط نظام شاهنشاهی را در ایران برچید.1 درباره این رخداد بزرگ، پژوهشگران مباحث فراوانی را در خارج و داخل از کشور مطرح کردند و در آنها به طور مستقیم و غیرمستقیم به بررسی نقش و تاثیر افراد و احزاب و طبقات و مکاتب مختلف در سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی پرداختند. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که آیا سقوط سلسله پهلوی و تغییر نظام شاهنشاهی، مطالبه گروههای سیاسی و گروههای مختلف اجتماعی بوده، رهبر صرفا سخنگوی این مطالبه بود یا این که او طراح و مبتکر طرح سقوط حکومت پهلوی و تغییر نظام سلطنتی شمرده میشود و مردم و احزاب مختلف را به سوی این هدف رهنمون میساخت؟
احزاب و جریانهای سیاسی
ابتدا به بررسی اجمالی نقش احزاب و افراد تاثیرگذار بر بینش و کنش جامعه پرداخته به تاثیر آنها در تحولات سالهای 57 1356 و پیروزی انقلاب اسلامی اشاره میکنیم. اما قبل از آن لازم به یادآوری است که هدف از روشنکردن میزان تاثیر احزاب و افراد در مقطع تاریخی مورد بحث هیچگونه داوری ارزشی درباره عملکرد آنها و همچنین نادیده گرفتن فعالیتهای آنها در مبارزه با حکومت پهلوی نیست، بلکه تنها بدینمنظور است که سطح و سقف مطالبات و فعالیت آنها را روشن کرده و در پرتو آن، میزان تاثیر آنها در روند تحولاتی که به سقوط سلسله پهلوی و نظام شاهنشاهی و استقرار جمهوری اسلامی انجامید، روشن گردد. به همین علت به تحلیل گسترده پیشینه عملی و مبانی نظری آنها نپرداخته فقط مواضع آنها را در سالهای 56 و 57 مورد توجه قرار دادهایم. همچنین در بررسی مواضع آنها در دوره مورد بحث، از منابعی که مشتمل بر تحلیل و ارزیابی و داوری بوده کمتر استفاده شده، بر منابع سندی که واقع نماتر به نظر میرسیدند. تکیه شده است.
1. جبهه ملی
در 27 شهریور 1356، پس از پیروزی جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سه تن از رهبران جبهه ملی با تکیه بر شعار حقوق بشر و طرح فضای باز سیاسی از سوی شاه در نامه سرگشادهای به شاه، ضمن برشمردن مسائل و مشکلات کشور، اظهار داشتند که تنها راه رهایی از بحران، «ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت؛ احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسوول اداره مملکت بداند.»2 در 22 آذر 1356 یکی دیگر از افراد وابسته به تشکیلات یاد شده اظهار کرد: ما برنامه نداریم و اگر روزی دستگاه به ما اجازه فعالیت بدهد ما نمیدانیم چه کار باید بکنیم و حتی اگر آمریکا هم به ما کمک کند باز نمیدانیم در صورت اجازه دولت چه اقدام و چه عملیاتی داشته باشیم. در بین افراد اختلافات زیادی وجود دارد و از طرف دیگر زندگی سیاسی آنها به پایان رسیده و وحدت عقیده ندارند.3در 22 بهمن 1356 اعضای کمیته اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران درباره اعلامیه امام خمینی که قانون اساسی را برای مبارزه با رژیم سلطنت و سرنگونی آن کافی نمیدانست به بحث و گفتگو نشستند، همه افراد به اتفاق آراء گفتند راه ما همان راه قانون اساسی است.4 در این جلسه که در آستانه مراسم سراسری چهلم شهدای 19 دی 1356 قم برگزار شده بود، شرکتکنندگان در جلسه موافقت کردند که اگر روحانیون شروع کردند ما هم همکاری خواهیم کرد.
2. نهضت آزادی
گروه دیگری که در مقطع تاریخی مورد بحث، از بازیگران صحنه سیاست ایران بود و اشاره به مواضع آن ضروری مینماید، نهضت آزادی است. این تشکل با جبهه ملی تفاوتهایی داشت. یکی از مهمترین این تفاوتها، رویکرد مذهبی نهضت آزادی و اعتقاد و تقید رهبران آن نسبت به این مطلب، در چارچوب بینش و دریافتشان از مذهب بود. از این رو نهضت آزادی نسبت به جبهه ملی از نفوذ و اعتبار بیشتری در محافل سیاسی و دانشگاهی برخوردار بود. این تشکل از بدو تاسیس در سال 1340 تا 1357 همواره در مسیر مبارزه با حکومت پهلوی قرار داشت، اما مبارزهای پارلمانتاریستی و در محدوده قانون اساسی مشروطیت. یکی از پیامدهای این رویکرد، پذیرش و رضایت نسبت به بقای رژیم پهلوی بود به گونهای که شاه سلطنت بکند و نه حکومت. این راهبرد بر همه مواضع نهضت آزادی در عرصه سیاست ایران بهویژه در تحولات سالهای 56 و 57 از قبیل استقبال از مواضع دولت شریفامامی با شعار آشتی ملی و یا استقبال از طرح شاه برای انتصاب یکی از رجال ملی به نخستوزیری، حاکم بود. از سیاست یاد شده به «سیاست گام به گام» تعبیر شد که نهضت آزادی خود آن را تاکتیک سنگر به سنگر مینامید. 5 در مجموع، براساس این راهبرد، نهضت آزادی در مقطع تاریخی مورد بحث به حذف سلطنت و نظام سلطنتی باور نداشت و نزدیک به همان ایامی که دکتر سنجابی برای رایزنی با امام خمینی(ره) به پاریس رفته بود، مهندس مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی نیز در 30 مهر 57 برای متقاعد ساختن رهبری انقلاب عازم فرانسه شد. بازرگان در چند مورد به گفتگوی خود با رهبر انقلاب در پاریس اشاره دارد و از جمله در مصاحبه با اوریانافالاچی میگوید:
... اولین برخورد ما هنگامی رخ داد که من برای ملاقات او به پاریس رفتم تا برای سرکوب ساختن رژیم به مطالعه استراتژی صحیح بپردازم. معلوم است که من معتقد به سیستم گام به گام بودم. یعنی سیستم تدریجی ... به او گفتم بیایید قدرت را با گامهای کوچک به سمت خود انتقال دهیم. نخست مدرسه، سپس مطبوعات، بعد قوه قضایی، بعد اقتصاد و ارتش، وگرنه گرفتار هرج و مرج و شاید هم گرفتار یک مستبد دیگری شویم. امام خمینی درست برعکس آن را میگفت. در آن هنگام تقریبا مشاجره لفظی بین ما رخ داد. ولی او بسیار مطمئن به نظر میرسید که حق با اوست و پیروز خواهد شد. ایمان او به قدری شدید و به قدری شکستناپذیر بود که من تسلیم شدم و گفتم باشد ریسک میکنیم. انقلاب میکنیم.6
آیتالله شهید دکتر بهشتی در این باره گفته است: «سه ماه قبل از انقلاب، همین آقای مهندس بازرگان در پاریس آمده بود که امام را قانع کند که اگر شورای سلطنت باشد و یک آزادی انتخابات هم باشد، مبارزه تا همینجا ختم شود و ایشان (امام) تشریف بیاورند. امام هم بعد از دیدار گفته بودند که این طور نمیشود. اگر میخواهی با من دیدار دوم داشته باشی، باید بر ضد این رژیم سلطنتی اعلامیه بدهی. اگر اعلامیه دادید میتوانید با من ملاقات دوم داشته باشید و الا نه... و چون آقای بازرگان آنجا اعلامیه ندادند... دیدار دوم هم با امام نداشتند.7 البته در آن شرایط، نهضت آزادی و مهندس بازرگان نیز چارهای جز پذیرش موضع رهبر انقلاب نداشتند و مهندس بازرگان صدور اعلامیه در این باره را موکول به بازگشت به ایران و رایزنی با دیگر اعضای نهضت کرد. بدین ترتیب، سرانجام نهضت آزادی در 14 آبان 57. در اعلامیهای زیر عنوان:«آیا وقت آن نرسیده است که نظام حاکم، واقعبین باشد.» رسما موضع رهبر انقلاب مبنی بر ضرورت حذف سلسله پهلوی و نظام سلطنتی را پذیرفته، آن را اعلام کردند. 8
3. کانون نویسندگان
تشکل دیگری که صبغه فرهنگی بیشتری را از خود بروز میداد، تحت عنوان «کانون نویسندگان ایران» فعالیت میکرد. این کانون از سال 1347 به تدریج شکل گرفته بود و بخش عمدهای از جریان روشنفکری را در بر میگرفت. این تشکل از شخصیتهای علمی فرهنگی متعددی با گرایشهای فکری ایدئولوژیک متنوع و متفاوت مارکسیستی، مذهبی، سکولار، ناسیونالیست و مستقل تشکیل شده بود. اینان نیز در اعلام مواضع سیاسی خود بر اجرای قانون اساسی تاکید داشته 9 با تایید و امضای اعلامیههایی بر اجرای تجزیهناپذیر اصول قانون اساسی ایران تاکید میورزیدند.10 روشن است که در آن فضای سیاسی، تاکید یاد شده متضمن حفظ سلطان، سلطنت و نظام سلطنتی بود.
4. جریان مارکسیستی
بخش دیگری از جریانهای ضد حکومت پهلوی، جریان مارکسیستی بود. مهمترین تشکل این جریان حزب توده به شمار میرفت که پس از کودتای 28 مرداد 1332 عملا مضمحل شده رهبران سیاسی آن از کشور خارج گردیده بودند و در کشورهای اروپای شرقی زندگی میکردند. بنابراین، حزب توده عملا در صحنه سیاست ایران پس از سال 1332 تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی حضور نداشت و در صورت حضور نیز به دلیل دارا بودن ایدئولوژی مارکسیستی و تنفر عمومی جامعه ایرانی از این ایدئولوژی و همچنین اشتهار حزب یاد شده به وابستگی مزدورانه به همسایه شمالی (شوروی)، امکان هیچگونه تاثیرگذاری در جهتگیری جامعه ایران، بویژه در مقطع تاریخی مورد بحث را نداشت. از آنجا که این موضوع از بدیهیات تاریخ معاصر ایران است از شرح آن صرفنظر میکنیم. اصولا جریان مارکسیستی در تاریخ معاصر ایران آثار ویرانگر فراوانی داشته که شرح و تحلیل آنها بیرون از هدف این نوشته است ولی برای نمونه ذکر آن خالی از فایده نیست که وجود آنها نه تنها عامل شتابزای مبارزه نبود بلکه به عنوان دستاویزی از سوی حکومت پهلوی برای بدنام کردن و سرکوب مبارزان اصیل و راستین مورد بهرهبرداری قرار میگرفت.
تشکلهای دیگری نیز در جریان مارکسیستی فعالیت میکردند که از نظر کمی و کیفی حائز اهمیت نبوده و به دلیل عدم تاثیرگذاری در روند تحولات جامعه از ذکر و شرح مواضع آنها خودداری میکنیم. تنها اشاره مختصری به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران مفید به نظر میرسد. سازمان مذکور که در سال 1350 رسما تاسیس شد و مشی مسلحانه را برای مبارزه با حکومت در پیش گرفت، به دلیل ماهیت ایدئولوژیک، نداشتن پیوند و پایگاه در میان تودههای مردم و معدود و محدود بودن تعدد نفراتشان، امکان مبارزه موثر با حکومت را پیدا نکردند. در سال 1355 حدود 65 نفر از اعضای آن که 90 درصد آن تشکل را شامل میشد، به وسیله پلیس از بین رفتند و سازمان یاد شده عملا متلاشی شد، به گونهای که آن سال را سال مرگ سازمان میدانند. در پی این واقعه، بقایای اعضای غیرموثر سازمان از مبارزه مسلحانه دست کشیده به مبارزه سیاسی روی آوردند و برخی از آنان نیز به خارج از کشور رفتند. 11 بدین ترتیب، جریان چپ، اگرچه به سرنگونی حکومت پهلوی باور داشت و مقید به قانون اساسی مشروطیت نبود، اما در حوادث انقلاب هم تاثیرگذار نبود.
5- سازمان مجاهدین خلق
تشکل دیگری که به عنوان یکی از فعالان عرصه سیاست مقطع مورد بحث در خور توجه است، سازمان مجاهدین خلق است. این تشکل که از آغاز تاسیس در سال 1344 مشی مسلحانه را در مبارزه با رژیم برگزید، از جمله تشکلهایی بود که به سرنگونی حکومت پهلوی میاندیشید و مقید به قانون اساسی مشروطیت نبود. سازمان مجاهدین خلق به دلیل صبغه اسلامی بنیانگذاران آن در ابتدا از سوی برخی از علما و طبقات جامعه مورد حمایت قرار گرفت ولی پس از تحولات ایدئولوژیک و تغییراتی که در کادر سازمان به وجود آمد نه تنها حمایت علما و جامعه را از دست داد بلکه گرفتار آشفتگی سازمانی و تصفیههای خونین درونگروهی و دریافت ضربههای پی در پی از سوی ساواک شد و عملا در سالهای 54 و 1355 چنان به بنبست رسید که «تئوری رکود» را تدوین و تبیین میکرد.12 ساواک بیشتر از هر کس دیگری از این انحطاط سازمان آگاهی داشت و در مقطع تاریخی مورد بحث، دیگر از ناحیه این سازمان، خطری احساس نمیکرد.13
6 - مواضع و راهبرد امام خمینی(ره)
بنابر آنچه که درباره مواضع احزاب و سازمانها و نقش آنها در حوادث سالهای 1356و 57 به اختصار گفته شد، روشن گردید که از مجموعه جریانهای یاد شده، برخی مانند جریانهای چپ و سازمانهای چریکی به تغییر رژیم سیاسی باور داشتند اما بنا به علل مختلف، اعتبار اجتماعی و توانایی آن را نداشتند. برخی مانند جبهه ملی و نهضت آزادی و طیفی از روشنفکران اصولا به سقوط سلسله پهلوی و تغییر نظام شاهنشاهی نمیاندیشیدند. اینان در چارچوب مبارزهای پارلمانتاریستی به رفورم نظام موجود و تغییر آن از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه و سهیم شدن در قدرت از طریق انتخابات قانع بوده و همین را به عنوان غایت مطالبات خود، پی میگرفتند. بدین ترتیب، بنا بر سیمایی که از آرایش سیاسی مجموعه جریانهای حاضر در صحنه سیاست ایران در دوره یاد شده ترسیم شد، میبایست سیر تحولات به تحقق مطالبات در محدوده قانون اساسی مشروطیت میانجامید. حال آن که تحولات یاد شده به انقلابی بنیادین، حذف سلسله پهلوی و نظام شاهنشاهی و تاسیس نظامی نوین به نام جمهوری اسلامی منجر شد. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که چرا چنین شد؟ و چه عاملی ورای عوامل یاد شده، مسیر حوادث را به سوی انقلابی تمام عیار رهنمون گردید؟
دادههای تاریخی، پاسخ به پرسش بالا را در مواضع امام خمینی(ره) مییابند. مواضع ایشان از سال 1340 به بعد، مهمترین عامل حرکت عمومی جامعه بر ضد حکومت پهلوی بود که در اعتراض به نگارش مقاله اهانتآمیز روزنامه اطلاعات مورخ 17 دی 1356 با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» نسبت به ایشان، صورت گرفت. از این مقطع، تعیینکننده مسیر حوادث و سرنوشت جامعه، در مرتبه اول موضع و در مرتبه بعد حسن تدبیر و ویژگیهای شخصیتی وی بود. موضع اصلی امام(ره) که او را از دیگران متمایز میسازد تاکید بر ضرورت سرنگونی سلسله پهلوی، تغییر نظام شاهنشاهی و تاسیس جمهوری اسلامی بود. چنین موضعی اختصاصی از نخستین سخنان ایشان در آغاز مقطع مورد بحث یعنی سخنان ایراد شده در نجف به مناسبت کشتار 19 دی 1356 قم14 تا 22 بهمن 1357 استوار ماند. اما عظمت او تنها در اتخاذ این تصمیم عظیم و تعیین راهبرد بزرگ یاد شده به عنوان هدف و سطح مطالبات جامعه نبود، بلکه تجلی تدبیر و هوشیاری و ژرفاندیشی و جامعنگری و دوراندیشی و قاطعیت و شجاعت و دیگر ویژگیهای شخصیتی او، در هدایت جامعه و اقناع نخبگان سیاسی و خنثی کردن دسیسههای حکومت پهلوی و حامیان بینالمللی او، بخش دیگری از قدرت رهبری و هنر مدیریت او را به نمایش میگذاشت. تغییر دولتها و طرح شعارهای جذاب و فریبنده از سوی آنها برای ادای مطالبات جامعه، رعب و وحشت ناشی از سرکوبی و کشتار مردم، قول اجرای کامل قانون اساسی و به کار بستن دهها تاکتیک متنوع برای تهدید یا تطمیع جامعه و نخبگان آن، گاهی چنان امر را مشتبه میساخت که نخبگان جامعه هم در عزمشان برای پیمودن راه دشوار انقلاب دچار تزلزل و تردید میشدند. در سطور قبل به مسافرت برخی از رهبران گروههای سیاسی به پاریس برای گفتگو با رهبر انقلاب و قانع کردن ایشان به نوعی سازش با حکومت، اشاره شد. اما او پس از آن گفتگوها در یکی از بیانات خود اظهار کرد: «این شاه اینقدر خیانت کرده در این مملکت که دیگر راه آشتی نیست... اگر یک روحانی، یک سیاسی، یک بازاری، یک دانشگاهی و... به مردم بخواهد این را بگوید بیایید با هم خوب سازش کنید، شاه امروز آمده توبه کرده و... استغفار کرده. خوب بیاید ببخشید، این [شخص] را مردم خائن میدانند... در هر صورت مسیر همین است. غیر از این هر کس فکر کند خائن به ملت است، خائن به مملکت است. هر کس غیر از این فکر کند، خائن به اسلام است.15 و در سخن دیگری بیان میدارد:«ما این مراتبی که اصلش که عبارت از رفتن این آدم [شاه] و به هم خوردن این سلسله و...کوتاه کردن دست اینها، اینها همهشان جزء مقاصد است. منتهی مقصد اصلی عبارت از این است که یک حکومت عدلی، یک حکومت اسلامی عدلی، مبتنی بر قواعد اسلامی حاصل بشود، آن مقصد اعلای ماست.»16
شرح و تبیین تدابیر امام خمینی(ره) برای عبور از بحرانها و موانع، و خنثی کردن تاکتیکهای حکومت پهلوی و حامیان جهانی او، و منسجم کردن ملت و نخبگان برای رسیدن به این هدف اعلا در 22 بهمن 1357 و پس از آن، از حوصله این نوشته بیرون است و دستکم، نیازمند مطالعه دوره بیست جلدی صحیفه نور است.
سخن آخر این که چرا امام خمینی(ره) در سیر مبارزات خود به این نتیجه رسید که باید سلسله پهلوی و نظام شاهنشاهی از صحنه تاریخ ایران حذف شود و جمهوری اسلامی تاسیس گردد؟ در این باره به اختصار میتوان گفت که از مجموعه سخنان ایشان، حتی قبل از سالهای 1340، روشن میشود که او به عنوان فقیهی که پاسداشت دین را یگانه رسالت حیات خود میدانست، در سالهای 1340 که پس از فوت مرحوم آیتالله بروجردی مسوولیت مرجعیت را نیز بر دوش داشت، اسلام را در معرض هجوم استعمار جدید میدید و دولت پهلوی را در آن مقطع تاریخی مجری اهداف استعمار تشخیص میداد. بدون تردید، اگر دولت پهلوی از منظر او تنها یک دولت مستبد و نالایق اما مستقل میبود، در برخورد با آن شاید راهبرد دیگری را در پیش میگرفت. اما به دلیل خطری که او از سوی استعمار و حکومت پهلوی برای اسلام احساس میکرد، در مبارزه با دولت پهلوی اهل هیچگونه سازشی نبود و طرح سرنگونی آن و استقرار جمهوری اسلامی را به عنوان هدف والا و غیرقابل گذشت انقلاب مطرح کرده، همه احزاب و طبقات جامعه را بدین سوی رهنمون شد. این تشخیص جهان آگاهانه و زمان شناسانه بود که با ایمان و شجاعت همراه شد و به اتخاذ آن مواضع و تدابیر انجامید و انقلابی عظیم را به وجود آورد.
شکست سیاسیکارتر
سقوط شاه در ایران برای جیمی کارتر رئیسجمهوری وقت آمریکا شکست بزرگی به حساب میآمد به طوری که زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر در این مورد میگوید: سقوط شاه، مصیبتی بزرگ برای رئیسجمهور آمریکا بود، این واقعه نتایج سیاسی موافقتنامه کمپدیوید (قرارداد صلح مصر و اسرائیل) را خنثی کرد و کوششهای او را در عادی ساختن روابط چین و آمریکا بیاثر ساخت و به شخصیت سیاسی پرزیدنت کارتر به عنوان یک رهبر جهانی در اواسط اولین دوره ریاست جمهوری او لطمه بزرگی وارد کرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمریکاییها، موجبات شکست سیاسی او را فراهم نمود. (ص492) از سوی دیگر اهمیت انقلاب ایران تا حدی بود که کلیه مسائل سیاسی آمریکا را تحتالشعاع قرار داد. به نحوی که کارتر پس از شکست در مبارزات انتخاباتی دور دوم ریاست جمهوری خود در خاطراتش میگوید: این نکته بسیار جالب توجه است که سرنوشت یک رئیسجمهوری در مبارزات سخت انتخاباتی با رقیب آمریکاییاش نه در میشیگان یا پنسیلوانیا و یا در نیویورک، بلکه در ایران تعیین میشود. (ص493)
پینوشتها:
1. لدین، مایکل و لوییس، ویلیام، هزیمت یا شکست رسوای آمریکا، ترجمه احمد سمیعی (گیلانی)، تهران، نشر ناشر، 1363، ص 168.
2. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 263.
3. همان، ص 252
4. همان، ص 259
5 . سلطانی، مجتبی خط سازش، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367، ص 105.
6 . بادامچیان، اسدالله، بررسی تحلیلی نهضت آزادی ایران، تهران، اندیشه ناب، 1384، ص 28.
7. همان، ص 29.
8 . خط سازش، پیشین، ص 107.
9. کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، ص 478.
10 صفحاتی از تاریخ معاصر ایران، اسناد نهضت آزادی ایران، نهضت آزادی ایران، 1362، صص 62 61.
11. علوی، سید محمدصادق، بررسی مشی چریکی در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. 1379، ص 79.
12. سازمان مجاهدین خلق: پیدایش تا فرجام ، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 296.
13. برای آگاهی کامل از مجموعه مسائل مربوط به آغاز و انجام این سازمان، مطالعه مجموعه سهجلدی زیر بسیار سودمند است: سازمان مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام ، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، دوره 3 جلدی.
14. صحیفه نور، پیشین، ص 2 به بعد.
15. صحیفه نور، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، صص 2324.
16. همان، ص 116.
نظرات