سخنرانی جناب آقای استاد علی معلم دامغانی شاعر و رییس فرهنگستان هنر در آیین رونمایی از کتاب «شرح اسم» 14/5/1391
بسمالله الرحمن الرحیم ، ارجمندان و بزرگواران به حد کافی به تفصیل سخن گفتند، من به نوعی سخن گرامیان را در حد خلاصه کردن ادبی که چه گذشت، بازگو میکنم و دو سه نکتهای هم که به ذهنم میرسد و شاید از نظر همة ما اهمیت داشته باشد، اضافه میکنم.
اولاً با کمال صمیمیت و از ته قلب آرزو میکنم به این اعتقاد که، این اثر، «شرح اسم» است. و درواقع در صدد بیان احوال این شخصیت بزرگ از جهت یک شخصیت حقیقی، کاری فوقالعاده است و در نوع خود، به حد کمال است .
در ایران ما کمتر کسی، از خاندان بزرگ و باسعادت ایشان که از دیرباز متصدی امور بزرگی بودهاند، آنطور که باید و شاید مطلع بودند. و این کتاب اولین کتابی است که این مژده را به همة امثال ایران خواهد گفت. و سایر کمالات و ارجمندیها که بیرون از دو گروه نیست؛ یا عظامی است یا عصامی. یا به استخوان و خاندان و بزرگواریهای سیادتی ایشان بازمیگردد، که الحمدلله در آن معنی، به اندازهایست که به قول آن نویسنده: اگر سر برکنی، کلاه به سر نمیماند. و در مرحلة آموزشها و یافتنها و پوششهای عصامی هم، الحق کتاب مشحون از ارجمندیهایی است که بزرگان، روایت کردهاند و البته شاید کامل هم نیست.
و در باره این کتاب بسیار از آنچه گفتنی بوده است گفته شد، و خصوصاً نکتههایی که جناب آقای وزیر در ستایش این اثر و نکات مثبتش بیان داشتند، قابل توجه بود. در حالی که جناب آقای رشاد نسبت به بخش دیگری ملتفت بودند که البته با اندکی اصلاح در حقیقت آن چیزی است که آرزوی من است و در محضر همة شما عنوان میکنم.
این بیت حافظ را قطعاً همة شما شنیدهاید :
دلبر آن نیست که مویی و میانی دارد بندة طلعت آن باش که آنی دارد
در مصرع نخست؛ این از مسلمات است که دلبر آن است که مویی و میانی دارد، ولی این از بدیهیات آن است، چه کسی منکر چنین مطلبی است که در عالم میتوان دلبری کرد بیآن که لطیفة مو و میان در وسط باشد و مورد توجه قرار بگیرد. اما نکتة دقیق را جای دیگری ذکر میکند: بندة طلعت آن باش که آنی دارد . برای رسیدن به این «آن» آیا واقعاً میخواهد آنها را بگوید که آقای رشاد نکته به نکته شمردند و همة اصناف علم و دانش ایشان را معلوم کردند و تصدیق کردند که بالاتر از این نمیشود یا در نوع خود از بالاترین است. هر چند که این معنی قابل تصدیق است. ظریفه و لطیفهای در بیت مزبور هست که؛ دیگران هم البته بدون اینکه روحالقدس مدد فرماید بتوانند، یعنی کافیست شما در محفل درس و به وقت کارتان را آغاز کنید البته که به این پایه و مایه دست پیدا خواهید کرد، اما آن که «آنی» دارد چیز دیگریست. در حالی که این جا یک نکتة اساسی، بعد از سی و چند سال، در حقیقت، موضوع اصلی کتاب قرار گرفته است.
ما برای چه به «شرح اسم» میپردازیم آن هم متواضعانه ، آن هم شرح اسمی که حد و رسمی در آن از همان ابتدائاً، از ما به تواضع، وجود نداشته باشد. در حالی که این تواضع را چه کسی میکند؟ آیا نویسنده میکند یا آن کسی که اثر به او تعلق دارد؟ و اصلاً تواضع در چنین جایی، حق چه کسی است و چه کسی میتواند در حقیقت این تواضع را داشته باشد؟
به هر حال پُر نگویم و حوصلة شما بعد از شنیدن بحثهای طولانی خیلی مستعد پرگویی نیست. یکی از نکاتی که هم ادبیات و هم طبیعت، هردو تصدیق میکنند اینست که که وقتی ما به سواد اعظمی، یا دلیلی ندارد که حتماً سواد اعظم باشد، به جایی سر میزنیم، اولین نقطهای که از آن بنا یا جایگاه دیده میشود در حقیقت، بالاترین نقطة آن جایگاه هست که در پایان کار به آن پرداختهاند. فرض کنیم وقتی به نزدیک آستان قدس رضوی میشویم ابتدا گنبد طلا را میبینیم ، بگذریم که پیاده یا با وسیلة زمینی حرکت کنیم، آن بالاترین نقطه که در نهایت بنا شده است، پیش از همه، به چشم آدمی میآید. دربارة شخصیتی مانند رهبر این سرزمین، مسلماً آخرین نقطه، اولین نقطه باید باشد.
در کتاب، بزرگیها و عظمتها و دقتهایی به خرج داده شده، جداً از جهت فعالیت، اسناد بسیاری را زیر و رو کردهاند، جمعآوری کرده و اینها را کنار همدیگر به بهترین وجهی مرتب کردهاند، به وجهی میان آنچه غربیها بیوگرافینویسی میگویند و ما سیرهنویسی در گذشته نامگذاری کردهایم. و در این میانه یعنی حد نگاه داشتن، اینکه؛ همان دقتهای تحقیقی غربی باشد ولی خصوصیات آشنای شرقی هم در کتاب موج بزند، و شما وقتی آن را میگشایید تا آنجا که وقت دارید با حوصله آن را مطالعه کنید. یک چنین چیزی در کتاب هست، اما کتاب از آغاز، از ابتدای کار، از جایی که فعلاً در پیش چشم ما نیست، شروع میکند. امروز در پیش چشم ما رهبری است که حکومت جمهوری اسلامی را اداره میکند. اگر جز کلمههای مأنوس ، در واقع نه مرامنامه گویم نه کلمهای ، یک شرحالاسم جایش میگذارم، اگر کسی از مانیفست این انقلاب بپرسد در میان این جمع که نشستهاند چه کسی جواب خواهد گفت و ما را به چه آثاری ارجاع خواهد داد؟ و اگر در حقیقت رهبری، پیشنهاد نوعی حکومت است در این عصر و زمان به بشریت، کدام کتاب در کشور ما در حقیقت این نکته را گوشزد میکند؟ و بعد از سی و اند سال معین میکند که ای مردم شما راه را درست رفتید، اینقدر راه شما درست بود که امروز همة تاریکیها و سیاهیهایی که در جهان موجود است در مقابل شما صفآرایی کرده و میجنگد، و این افتخار بزرگی است، شاید مدتی و مهلتی سختیهایی را تحمل کنید اما به عزتی دست یافتهاید.
پیوسته اسم این را یدک میکشید که پدران ما چنین و چنان بودهاند ،گر پدر تو بود فاضل... امروز، جنگ است، امروز، جنگ است، همین شبها در شبکههای ماهواره ای متعددی که وجود دارد کارهایی را به عرصه میآورند، خدا میداند صدها برابر بیشتر از آن ستمی که در ابتدای اسلام بر بنیهاشم رفت، در قالب آثار هنری روا میدارند. با تحریف تاریخ در روزگار ما، کسانی را برمیکشند که لیاقت چنین را هرگز در عرب آن روز نیافته اند، اینها از همه نوع کرامت خالی بودند، اما امروز در جایگاهی بالا تصویر میشوند. بدون واهمه از کار فرهنگی ما ، برای اینکه در این سی و چند سال کار درخوری نکردیم، و خداوند به امثال آقای بهبودی و دوستان دیگری که در زمینة شهدا کارهایی انجام دادند عمر و سلامتی بدهد که همینقدر کار هم به وسیلة اینها انجام گرفت. امروز دشمن نبایستی جرأت میکرد مرتکب چنین اعمالی در عرصة هنر و کارهای دیگر بشود تا چه رسد به سیاست و تاریخ مردم ما.
تنها یک حکومت در دنیا با کتاب و خدا نسبت حقیقی دارد، و عجیب این است که در شرایطی که، بخش عمدة بشریت هنوز در دایرة ادیان ابراهیمی ایمان و اعتقاد دارند یا کلیمیاند ، یا مسیحیاند یا مسلمانند و در سایر مذاهب مختلف با خواندن کتاب آشنا هستند و بشریت آنقدر لغتهای همجنس دارد که به اندازة «شرح اسم»، مطالب را باید به یکدیگر گوشزد کنند، و ما این وظیفه را عمل نکردیم.
عرض من در حقیقت این است ؛ ما این اثر را بایستی جلد اول کتابی تصور کنیم که معنی فقط یک مصراع حافظ را شرح میکند، یعنی همان که «دلبر آنست که مویی و میانی دارد». این کتاب در مورد رهبر گرانمایة ما مستند است اما مسلماً نویسنده، خود تصدیق میکند، میتوان چیزهایی به آن افزود، چیزهایی که واقعاً گفتنی است و لذتبخش است. اما جلد دوم این کتاب از زمانی شروع میشود که در حقیقت مصداق «بندة طاعت آن باش که آنی دارد» باشد. و این «آن» از لحظهای آغاز میشود که امام(ره) رحلت میکند ، شخصیتهایی پس از دو سه روز اندیشه ، اینکه میگویم اندیشه به معنی عام و وسیع کلمه، ایشان را بر میگزینند، هدف آقایان هر چه هست بماند اما آسمان در این معنی دخیل است. و درواقع این سابقة شگفت(مندرج در شرح اسم) هم، دخالت دارد، اگر این سابقه نبود این امر را به عهده ایشان نمیگذاردند. پس این کتاب لازم است، بلکه واجب است، باید در اختیار مردم قرار میگرفت. اما نکتة اصلی این است که رسیدن ایشان به این پایگاه با اینکه به همة این معانی مربوط میشود و آنچه که آقای رشاد فرمودند در احاطة بر انواع دانشها و شئون و علوم و موضوعشناسی و غیره و غیره، همة اینها به جای خود محفوظ، لطیفة دیگری در کار است که رهبری و دلبری از آن خیزد.
این نقطه در حقیقت همان نقطهای است که 8 سال ، بلکه بیشتر، جوانان این مملکت را بیقید و شرط به عرصة جنگ میبَرَد و وقتی هم جنگ به پایان میرسد نه تنها از کسی طلبکار نیستند، خود را بدهکار هم میدانند، آرزو میکنند خدا آن روزها را برگرداند، به انحاء مختلف، به زبان شعر و نثر میگویند خدا آن روزها را برگرداند تا ما امتحان بدهیم و نشان بدهیم که کم از یارانِ رفته نیستیم، و به هر حال به پای عقیده و بیعت و عهدی که کردهایم ایستادهایم.
رسیدن به آن نکتة شگفت ، یعنی تعیین حقیقت رهبری و حقیقت انقلاب ، این دو مطلب اصلی جلد دوم نانوشته این کتاب است. که من همینجا صمیمانه اولاً به آقای بهبودی و دوستانش پیشنهاد میکنم که سعی و کوشش خودشان را بر این بگذارند که در اسرع وقت ، پیش از اینکه زمان را از دست بدهیم ، پیش از آنکه عقایدی پا در میانی کند و صرف داشتن قدرت و توانایی سیاسی را رهبری تلقی کنند، پیش از اینکه این فاجعة بزرگ اتفاق بیفتد، جلد دوم این کتاب را بنگارند. با نشانههایی که لازم است، بروند و از آنهایی بپرسند که در حقیت شاید امروز در زاویهها نشستهاند ولی نه به خاطر اینکه زاویهنشینی کنند، نه ، یک روزی عرصة جنگ را طی کردند ، به هوشیاریهایی رسیدند و خبرهایی دارند که این خبرها نزد هر کسی نیست. در بین علما کسانی هستند که از خیلی از حقایق خبر دارند از آنها بپرسند، و از خود مردم، که خود مردم از همه روشنتر و آگاهترند. مردم تا این دقیقه اشتباه نکردهاند. غالباً چیزهایی که غربیها و شرقیها به پای مردم ما مینویسند خیالات و آرزوهایی است که آنها دارند، میخواهند که مردم آنچنان باشند، ولی مردم آنچنان نیستند . آقای بهبودی! انشاءا... توفیق این را خواهی داشت که در اسرع وقت جلد دوم این کتاب را یعنی از سال 1357 تا امروز را هم بنویسی. و کتاب هم همانطوری که در پایان گفتههای آقای رشاد هم بود، یعنی کتاب آنچنان باشد، هم در مورد «شهریاران» و هم در باره «شهر ِ» «یاران» باشد. هم در مورد شهریار، آنکه یارِ شهر است، و هم آنکه شهرِ یاران چگونه با یکدیگر میسازند، مدینهالنبی چگونه بود؟ البته روزگاری است که لازم است برای نسلی که بعد از ما آمدهاند استدلال کرد، آنها مثل ما شاهد مستقیم نیستند و مسائل را بیشتر به استدلال میپذیرند ، باید این کار انجام بگیرد و انشاءالله این حق کسانی است که این کار شریف و ارجمند را آغاز کردند. من بیش از این مزاحم وقت شما نمیشوم . صلوات بفرستید .
نظرات