ضعفهاى اخلاقى در ساختار و تشکیلات و طیف مهدی هاشمی
بروز خصلتهاى درونى و ملکات نفسانى افراد وابسته به هر طیفى در تشکلهاى درونى و نیز جریانهاى سیاسى و فکرى امرى است اجتنابناپذیر؛ به گونهاى که هیچ جریان و تشکلى هر چند بسته، محدود، مقرراتى و مرموز توان جلوگیرى از بروز خصلتهاى درونى افراد وابسته به خود را ندارد از این رو طیف تشکلهاى غیر اسلامى و التقاطى همواره در صدد تحمل، تعدیل و یا سرپوش نهادن بر فساد اخلاقى حاکم در درون گروه خود بر مىآید.
شناخت و شناسایى ماهیت واقعى و ساختار اخلاقى هر تشکل و جریانى را باید در دگرگونیهاى سیاسى، و تحولات اجتماعى جستجو کرد ؛ چرا که خمیر مایه وجودى افراد هر طیف که شاکله هر جریانى را سازماندهى مىکنند بنابر سنت الهى روزى به منصه ظهور مىرسد تا جایى که وجود مقدس امام زینالعابدین (ع) مىفرماید «فى تقلب الاحوال تعرف جواهرالرجال» در دگرگونیهاى اجتماعى ماهیت واقعى افراد نمایان مىشود. گذشته از علل و عوامل بیرونى، فروپاشى هر تشکل از درون، زمانى آغاز مىگردد که اولاً: نیروهاى معتقد به یک تشکل در رهگذر زمان عملاً به تناقض شعار و عمل مسئولین آن و نیز مغایرت داشتن عملکردها با ایدئولوژى و برنامههاى تدوین شده از سوى تشکیلات دست یابند و عملاً تشکل، روند استحاله خود را در پیش گیرد و از نیروهاى اصیل خود خالى شود. و ثانیا: خصلتهاى درونى و صفات شخصیتى و غیراخلاقى نیروها به گونهاى بروز کند که تشکیلات را به سوى هرج و مرج داخلى سوق دهد و عدم اعتماد، فساد، و...فضاى تشکیلات را پر نماید.
جداى از عوامل بیرونى دو عامل یاد شده، تشکل و طیف مهدى هاشمى را به سوى از هم گسیختگى و فروپاشى سوق داد.
از طرفى عملکرد و موضعگیریهاى غیراخلاقى، غیر اسلامى و نیز ضد دولتى آن با ایدئولوژى تعریف شده از سوى این طیف و شعار وابستگى آن به حوزه و بیت مرجعیت مدافع انقلاب و نهضتهاى اسلامى مغایرت ماهوى داشت و از طرف دیگر بروز خصلتهاى غیراخلاقى از نیروهاى وابسته به این گروه و طیف و جذب نیروهاى غیر مهذب عملاً زمینه فروپاشى این تشکل را از درون فراهم ساخته بود و هرج و مرج و خودمحورى را بر آن حکمفرما نموده بود ؛ به گونهاى که به تصویر کشیدن وضعیت درون گروهى این طیف خارج از توان این نوشتار است. از این رو در این فصل تنها نگاهى کوتاه به عامل دوم فروپاشى جریان مهدى هاشمى از درون خواهیم داشت.
بروز صفات شخصیتى در برخوردهاى درون گروهى
بروز خودمحورى و استبداد فکرى
تجربیات زندگى سیاسى، مطالعات و مخفى کاریهاى پلیسى، حیلهگریها و سایر خصلتهایى که پیشتر مهدى هاشمى از آن به عنوان صفات اخلاقى و ذاتى خود نام برد، او را به فردى پیچیده و ناشناخته مبدل ساخته بود که تاکنون که موجب شده است برداشتها و قضاوتهاى مختلفى از سوى اشخاص و افراد گوناگون از شخصیت او ارائه شود. اما این پیچیدگى شخصیتى مهدى هاشمى و زیرکى و مخفى کارى او هرگز نتوانست خودمحورى و استبداد به رأى او را پنهان سازد. خصلتى که مىتوان گفت و اولین صفت رذیلهاى بود که در صحنههاى گوناگون سیاسى، فرهنگى و اجتماعى خصوصا در نزد دوستان و نزدیکان، بروز کرد.
احمد عربزاده مشهور به حسنى از نیروهاى فعال این طیف در اعترافات خود به خودمحورى مهدى هاشمى در برخوردهاى درون گروهى اشاره مىکند و مىگوید:
«... اما همانطور که گفتم قبلاً احترامى برایش (مهدى هاشمى) قایل بودم خصوصا با تعریفهایى که از آقا (آقاى منتظرى) از او به ما مىرسید و بعد هم با حکمى که آقا (آقاى منتظرى) به او دادند. اینها را ناشى از صفات ضعیف و قوى هر انسانى مىدانستم. پس از سپاه که او ظاهرا ضربهاى خورده بود در نهضتهاى جدید، رفت و آمد و کارمان بیشتر شد. در این دوران عدم صداقت را در چند مورد مشخص در او یافتم و اینکه برخوردهایش را پیش خودم برخورد سیاسى تصور مىکردم احساس مىکردم علاقه دارد در اکثر مسایل خودش محور باشد.»
اصغر صالحى یکى دیگر از مرتبطین مهدى هاشمى در بخشى از اعترافات خود به تصمیمگیریهاى خودمحورانه او اشاره مىکند و مىنویسد:
«... در برخوردهایش گرم برخورد مىکرد و اصلاً عصبانى نمىشد ولى در تصمیمگیریها خودش تنها تصمیم مىگرفت و به نظر دیگران گاهى زیاد اهمیت نمىداد.»
مسعود عربزاده از دیگر مرتبطین مهدى هاشمى نیز در بیان ویژگیهاى فردى مهدى هاشمى و بروز خصلتهاى درونى او در واحد نهضتها ضمن اذعان به آرامش ظاهرى او در اعترافاتش به خودمحورى، قدرتطلبى و دستیابى به اهداف از سوى مهدى هاشمى به بهاى برداشتن هر مانع از سر راه خود اشاره مىکند و مىگوید:
«... در صحبتهایش از شعارهاى تند و به اصطلاح مترقیانه زیاد استفاده مىکرد و سعى مىکرد از مسایلى صحبت کند که مورد توجه مخاطبانش مىباشد و این از زیرکى اوست. در اعتقاد به عقایدش پایبندى در افراط داشته است به طورى که حاضر بود هر مانعى را از سر راهش بردارد.»
با نگاهى کوتاه و گذرا به دیدگاهها و برداشتهاى مرتبطین و متهمین این طیف از شخصیت فردى مهدى هاشمى مىتوان ویژگیهاى خودمحورى او را از زاویههاى گوناگون و متفاوت چون مخالفت با نظام، مسئولین، برنامههاى دولت و در قالب مضامین و واژههاى متفاوت دنبال کرد. محمد شورى در اعترافات خود در خصوص شخصیت او مىنویسد:
«بنده ایشان را این طور شناختم:
1 ـ شخصیت مبارز قبل از انقلاب و همرزم شهید محمد منتظرى.
2 ـ قرابت و نزدیکى با فقیه عالیقدر (آقاى منتظرى).
3 ـ دارا بودن تفکرى مستقل و خوشفکر و با ذوق.
4 ـ نقطه منفى که از ایشان به نظر مىآمد عدم مدیریت صحیح و احاطه داشتن بر روى کارها و عدم تسلط کافى بر کارهایى که در اختیار ایشان بود.»
استقلال فکرى که در بیان محمد شورى و در مضمونى تحت عنوان «دارا بودن تفکرى مستقل» خود را مىنمایاند سنگ پایه مبانى فکرى مهدى هاشمى است که در جلد نخست بدان اشاره شد؛ اما نکتهاى که اشاره به آن در این فصل از نوشتار ضرورى به نظر مىرسد این است که بىشک این مقوله ریشه در خودمحورى او دارد.
مىتوان گفت: مهدى هاشمى از معدود افرادى بود که با مهارت تمام به مقولههاى سیاسى صبغه مذهبى مىداد و حتى به مقولههاى ضد اخلاقى رنگ مذهبى مىبخشید و در این کار استادى به تمام معنا به شمار مىرفت، او از مذهب و دین به عنوان ابزارى نیرومند در راستاى جذب و بدست گرفتن مهار تودههاى عوام استفاده مىکرد و از روحیههاى خشنى که در ادامه تبلیغات او در قهدریجان رنگ دین و مذهب به خود گرفته بود در قتلها و کشمکشهاى قبیلهاى و خطى بهره مىگرفت. بیان این نکته در اینجا ضرورى است که این مقوله، به خودى خود، زاویهاى است که مىتوان زندگى، آثار، سخنرانیهاى او را مورد تحلیل و بررسى قرار داد. از این رو به جرأت مىتوان گفت: مقوله استقلال فکرى که مهدى هاشمى در سخنرانیها کلاسها و مقالات از آن یاد مىکند، در حقیقت روح خودمحورى است که در گذر زمان رنگ و لعاب فکرى به خود گرفته است که بىشک، اشاره مهدى هاشمى در مقاله «بینشها و برخوردها» مؤید پیچیدگى این مقوله است. مقولهاى که فرد در گذر زمان به جایگاهى نایل آید که مفاهیم غیراسلامى و غیراخلاقى را در زرورق نو و تازه ارائه دهد و یا مسایل نفسانى را صبغه فکرى دهد:
«در مقام شناخت خودمحورى و عوارض آن نمىتوان بدون تیزبینى و تیزهوشى و ژرف نگرى موفق شد. با سادهاندیشى و ظاهربینى امکان ندارد بتوان ابعاد این غریزه خطرناک را شناخت.»
ابعاد این خصیصه خطرناک براى انقلاب و نظام مقدس جمهورى اسلامى را از قلم مهدى هاشمى مىخوانیم که روزى براى متهم ساختن مخالفین خود به خودمحورى و استبداد رأى در یکى از روزنامهها تحت عنوان «بینشها و برخوردها (22)» به نگارش درآورده است:
«... روایت معروف «آخر ما یخرج من قلب المؤمن حب الجاه» نمودار روشنى است از ریشههاى نیرومند قدرتطلبى که همان خودمحورى و حب ذات است. با این وصف نباید مطلق بین بود و تصور نمود خودمحورى که اساس بینش معادلاتى است، الزاما با عدم تزکیه و تهذیب نفسانیات ملازم و همراه است؛ چه آنکه مىتوان پذیرفت که انسانها در مبارزه با حب و بغضها و شهوترانیها و شکم پرستیها موفق شده باشند ولى در نقطه حب ذات شکست خورده باشند. بخصوص در مورد افراد انقلابى که چه بسا سالهاى متمادى بار سنگین آوارگى و فلاکت و تنهایى و فقر و افلاس را بدوش کشیده و مىتوان گفت اژدهاى نفس خویش را در راه مبارزه با استکبار مهار ساختهاند؛ اما جریان مرموز خودمحورى که کمتر از دیگر غرایز ظهور و بروز دارد در ژرفاى نفس آنان فعال باشد.
با این حال، غریزه خودمحورى چنان تو در تو و پیچیده است که ظاهرا نمىتوان میان آن و جمعى حرکت کردن و متشکل بودن و سازمان یافتگى تباین قایل شد؛ ولى در حقیقت چنین نیست که افراد خودخواه بتوانند در یک جمع تشکیلاتى و حرکت دستهجمعى زندگى نمایند زیرا غریزه خودمحورى طبعا به دنبال یافتن میدان تاخت و تاز و قلمرو عمل، تلاش مىکند. تنها به یک شرط که بتواند جمع و جامعه و تشکیلات و حرکتهاى جمعى را به عنوان یک اهرم در خدمت خویش درآورد و همه چیز را به محور خود جذب کند.
گرچه آفت خودمحورى و عوارض آن اختصاص به نیروهاى انقلابى در جهان ندارد و کلیه اقشار و اصناف و تودههاى انسانى در معرض چنین آفت خانمانسوزى قرار دارند و عملاً دیدهایم وجود همین غریزه حیوانى چه نیروهایى را از حریم مقدس مبارزه و انقلاب دور ساخته و هنوز هم کششهاى منفى آن، عامل بازدارنده آن از شرکت در بازسازى کشور و سازماندهى جامعه مىباشد ولى چنانچه در اثر ضعف و تهذیب و تزکیه در بین انقلابیون و مدعیان سیر و سلوک الى الله هنوز غریزه حب ذات و خودمحورى فعال باشد، عوارض و عواقبى وحشتناک نسبت به انقلاب اسلامى خواهد داشت. شاید علت اصلى تأکید بر نیروهاى انقلاب همین نکته باشد وگرنه از نظر اخلاقى تفاوتى میان مبارزین و غیرمبارزین از این بابت وجود ندارد. در مقام شناخت خودمحورى و عوارض آن نمىتوان بدون تیزبینى و تیزهوشى و ژرفنگرى موفق شد. با سادهاندیشى و ظاهربینى امکان ندارد بتوان ابعاد این غریزه خطرناک را بازشناخت چه آنکه یکى از ترفندهاى زیرکانه بینش معادلاتى، نکوهش شدید بر ضد خودمحورى و خودخواهى هاست و چه بسا از بینش معادلاتى شدیدا انتقاد نمایند.
تضاد در قول و عمل
در پس چهره آرام مهدى هاشمى شخصیت دیگرى نهفته بود که شناخت و شناساندن آن براى نزدیکترین افراد به وى مشکل مىنمود. براى گروهى از همفکران و دوستان او که همواره با وى نشست و برخواست داشتند مشکل واقعى گذر از موانع و پیچیدگیهایى بود که او با لطائف الحیلى در برابر چهره واقعى خود ایجاد کرده بود. مسعود عربزاده در ابتداى اعترافات خود از شخصیت مهدى هاشمى به این نکته اشاره مىکند و مىگوید:
«نامبرده (مهدى هاشمى) از افراد پیچیدهاى است که ترسیم شخصیت و خصوصیاتش مشکل مىباشد.»
گروهى دیگر از دوستان و همفکرانش که موفق به گذر از پیچیدگیها، تاکتیکها و شیوههاى خاص مهدى هاشمى در استتار شخصیت خود مىشدند و به آن سوى چهره به ظاهر آرام او راه پیدا مىکردند، مشکل دیگرى فرا روى خود مىدیدند و آن، این مسئله بود که فردى که در مقابل آنان هم اینک ایستاده و یا سخن مىگوید کدام شخصیت و کدام مهدى هاشمى است؟ شخصیت درونى و پنهان او و یا شخصیت ظاهرى و دیگر او، شخصیتى که خشونت را جزئى از زندگى مىپندارد و یا شخصیتى که سعه صدر و آرامى او زبانزد دیگران است؟
مهدى هاشمى در اعترافى به دوگانگى شخصیت خود اشاره مىکند و مىنویسد:
«من با توجه به مبانى فکرى و اعتقادى خود باید در روش تحلیل راه غلط نمىپیمودم ولى بدبختانه شخصیت درونى من برخلاف آنچه به ظاهر پیدا بود از چندین آفت نفسانى برخوردار بود...»
برداشتهاى ضد و نقیض همفکران و همراهان مهدى هاشمى از ویژگیهاى اخلاقى، فکرى و سیاسى او نشان از شخصیت دوگانه او دارد؛ به گونهاى که اگر به دور از غور و بررسى در مسایل مطروحه سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و نیز عملکردهاى او تنها به عینىترین، ملموسترین و محسوسترین وظیفه و نمود زندگى یک فرد مسلمان چون نماز انگشت بگذاریم، باز به برداشتهاى متفاوت نزدیکان به او برمىخوریم که نمایانگر عملکرد و چند شخصیتى بودن وى است. محسن ابراهیمى یکى از همکاران مهدى هاشمى در این خصوص مىگوید:
«در رابطه با مسایل عبادى اطلاع ندارم فقط در آن موقع که ما مىدیدیم نمازش را اول وقت مىخواند».
مرتضى باقرى یکى دیگر از متهمین این باند مىگوید:
«بیشتر از اندازه احساسى برخورد مىکند. ظاهرا به علت مشغله زیاد مقید به خواندن نماز در اول وقت نیست».
یکى دیگر از مرتبطین مهدى هاشمى در ضمن اعترافى در این خصوص مىگوید:
«... مثل اینکه کارى با وى نداشتهاند ولى شفیعزاده و جعفرزاده از آدمهاى خوب این دارو دسته هستند و نسبت به رضا مرادى و سید مىتوان تو دامنشان نماز خواند و خود سید مهدى که توى زندان بعضى مواقع نماز نمىخواند من به او گفتم چرا؟ گفت همین مبارزه نماز است و دیگر نماز نیست و این کار فرقى با نماز ندارد.»
عدم صداقت، یکى دیگر از ویژگیهاى مهدى هاشمى است که ریشه در تناقض و تضاد در قول و عمل او دارد. عدم صداقت و دوگانگى شخصیت وى مقولهاى است که به روشنى در زندگى سیاسى، اجتماعى وى به چشم مىخورد و در لابلاى اعترافات دوستان او دیده مىشود. احمد حسنى در خصوص زمان پىبردن به این خصلت غیراخلاقى مهدى هاشمى مىگوید:
«... آخرین بارى که احساس عدم صداقت کردم، سه یا چهار ماه قبل از پیش آمدن حادثه بود که ما مرتب صحبت داشتیم یک مجله خوب بینالمللى حتىالامکان به زبان عربى یا اردو زبان منتشر شود که محور وحدت اسلامى را از دیدگاههاى شیعه و سنى کلاً مسایل وحدت را طرح نماید و نظرات حضرت امام و فقیه عالیقدر و رهنمودهاى این دو بزرگوار را تحلیلاً منعکس گرداند و خلاصه مجله وزینى باشد که ناگهان بنده مطلع شدم یک نشریه به نام نهضت جهانى اسلام منتشر شده و دوستان گفتند متعلق به نهضتهاست که من اول آن را رد کردم بعدا شاید پس از شماره دوم آن بود که ایشان به من گفت: با این مجله همکارى کن که من دقیقا متوجه شدم این مجله را منتشر مىکند و در اینجا عدم صداقت را ملموسا دریافتم.»
توجیهگرى
حل معادله تضاد بین قول و عمل در عینیت جامعه و در برخورد با مخاطبین و همفکران از سوى مهدى هاشمى را جز با «توجیه» میسر نبود و او همواره سعى داشت تا ناتوانیهاى مدیریتى و نیز تناقض در شعار و عمل را با تمسک به این شیوه از ذهن و اندیشه مخاطبین خود محو سازد، تا جایى که مهدى هاشمى از سوى نیروهاى خود به توجیهگر بسیارى از کارهاى ناصواب به شمار مىرفت. مرتضى باقرى در این خصوص مىگوید:
«... از صفات حسنه ایشان [مهدى هاشمى ]گرم گرفتن با بچهها و بسیار صمیمى برخورد کردن مىباشد. اکثر بچهها از برخورد صمیمى و خودمانى ایشان لذت مىبرند.
از دیگر خصایص ایشان که ما را رنج مىداد، توجیهگرى ایشان [بود]. آقاى هاشمى توجیهگر بسیار ماهرى است و واقعا تبحر دارد. وقتى جلسهاى به خاطر عدم کار، ضعفها، کمبودها و... برگزار مىشود، ایشان براحتى این گونه مسایل را توجیه مىکنند و بچهها را هم در ظاهر قانع...
بعضى اوقات چنین تصور مىشود که کار آقاى هاشمى توجیه کردن است. اشتباهات، انحرافات و کمبودها و... را فقط توجیه مىکند.
مطلقگرایى
مجموعهاى از علل و عوامل درونى و بیرونى موجب گشته که، مهدى هاشمى به فردى «سیاسى کار» و «خطى» مبدل شود و همه چیز را به چشم خط و طیف نگاه کند و جریانات سیاسى اجتماعى، فرهنگى، و حتى مذهبى جامعه را در چارچوب معادلات خطى مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
بى شک اولین نمود روحیه سیاسى کارى و نگاه خطى به مسایل گوناگون، مطلق انگارى افراد و اشخاصى است که به نحوى با جریان و یا تشکلهاى سیاسى وابسته به او در ارتباط هستند. به گونهاى که فرد سیاسى کار و خطى با بینش مطلقنگرى، بر همه گفتار و کردار همفکران و همراهان خود هر چند خلاف قانون و شرع باشد اصالهالصحه جارى مىسازد و به نوعى قایل به اباحهگرى درون گروهى مىشود. چنین فردى درستى و نادرستى افراد، خطوط و جریانات سیاسى را با معیار خط و جریان خود و همفکر و همراهش مىسنجد، و از شرع و قانون در راستاى توجیه و درستى خویش و دوستانش مایه مىگذارد و اقدامات خود و طیف خود و طیف وابسته به خود را قانونى و قابل دفاع قلمداد مىنماید.
مهدى هاشمى در خصوص این ویژگى غیراخلاقى و غیرقانونى در صحنه عمل مىگوید:
«... در مورد دوستان خودمان، نهى از منکر، خودمان که کم مىکردیم؛ به خاطر این بود که من دوستان خودم را یک مقدار همچنین در جوّ خطى بعد از انقلاب، مطلقشان مىکردم و به قول آن مثل معروف که مىگویند بین لیلى و مجنون چون رابطه عشق حاکم بوده و اینه؛ا خربزه تلخ را شیرین احساس مىکرده از دست معشوق. ما هم آن رابطه تنگاتنگى که بین دوستانمان برقرار شده بود و همه را حق مىدانستیم. این رابطه اسلامى را حق مىدانستیم مثلاً چقدر خب، دوستان دروغ مىگفتند، غیبت مىکردند در مجمعى، البته حالا من گاهى نهیشان مىکردم؛ منتهى این سیره بر من حاکم بود که در همه موارد اگر یک روزى توى مراسم غیبت شده جلوش را بگیرم یا اگر تهمتزده شده بگیرم و اگر مثلاً منکر، بىتقوایى شد بگویم این کار را نکن. این سنت نهى از منکر بین دوستان خودمان، مىتوانم بگویم که بطور مطلق نه بطور نسبى متروک بوده عمل نمىشده مضافا به اینکه مثلاً در همان زمان یادم است که قبل از بازداشت، بعضى دوستان بودند که خوشبختانه این کار را مىکردند و همین کارشان باعث خشم مفرط بقیه دوستان مىشد که چرا جلوش را مىگیرند و اعتراض مىکنند به بعضى از منکر؛ ولى خود من نهى از منکرم کم بود، ضعیف بود، متأسفانه.»
غمض عین درون گروهى
فرد «سیاسى کار» و «مطلقنگر» که با چشم پوشى از لغزشهاى فکرى و اخلاقى وابسته به گروه، نهایت نرمش و گذشت را از خود نشان مىدهد، همواره در صدد است تا در مقابل رقیب و جناح خود کوچکترین لغزش آنها را افشا کند و به نوعى شیطنت ذاتى خود را عینیت بخشد.
وجود چنین نگرشى نسبت به مخالفین و رقبا، در جریان و طیف مهدى هاشمى حتى براى آنانى که کوچکترین برخورد و یا معاشرتى با عناصر آن داشتهاند به قدرى ملموس و محسوس بوده و هست که محتاج به ارائه دلیل و سندى در این زمینه نیست.
این طیف در راستاى رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده خود تا بدانجا از ارزشهاى اسلامى و انقلاب عقب نشستند که همواره، همگان و همراهان خود حتى وابستگان به گروهکها ضد انقلاب و پرورش یافتگان مکتبهاى الحادى و التقاطى را به افراد انقلابى، خط امامى و نیز اشخاص غیر مهذب وابسته به خود را به انسانهاى حزباللهى معرفى مىکردند. مهدى هاشمى در خصوص چشمپوشى از لغزشهاى نیروهاى در ارتباط با او و افشاى لغزشهاى جناحهاى مقابل و مخالف مىگوید:
«مثلاً در اصفهان یادم است که در میان بچههاى حزباللهى اصفهان (وابسته به جناح مهدى هاشمى) که به عنوان یک طیف مطرح بودند، خوب چند نفرى بودند که اینها فرض کنید از لحاظ مسایل اخلاقى خیلى مهذب نبودند. حالا به آن صورت که بگوییم آلوده هم بودند، نبودند اما مهذب نبودند. اینها را مثلاً دوستان ما توى اصفهان مىرفتند سراغشان به عنوان یک نیرو...
دوستان مثلاً خیلى عیب نمىگرفتند یا یک آدمى که لات است، چاقو کش است، یعنى براى هر قضیهاى چاقو در مىآورد و مىزند، این یک پدیده منکرى است در عرف انقلاب اسلامى منتهى به خاطر اینکه از نظر تظاهر و شعار آن فرد شاید گرایش به این خط داشته باشد نه به خط مقابل، مثلاً یک نمونه یا دو نمونه این طورى داشتیم که بچهها جذبش مىکردند که در عمل خود دوستان مثلاً وقتى بهشان مىگفتى چرا این کار را کردى مىگفتند این مثلاً تفکرش خوب است. حالا از نظر خط و اینها اشکال ندارد، یعنى بد نمىدانستند این کار را. اگر دیگران مىکردند رویش افشاگرى هم مىکردند که مثلاً فلانى چاقوکش است، لات است، ولى براى افرادى که معتقد به خط خودشان بوده این کار را نمىکردند. این نمونهها را مثلاً در اصفهان سراغ دارم.»
توجیه مبارزاتى
نگرش دوگانه مهدى هاشمى و سایر تشکلهاى وابسته به او در جذب و پشتیبانى از افراد و اشخاص جامعه و نقد مغرضانه از برخى مسئولین و تأیید همه جانبه از برخى دیگر، ریشه در برداشتى دارد که او در مسیر مطالعات خارجى و عوامل درونى دیگر، به آن دست یافته بود. برداشتى که مىتوان از آن به «توجیه مبارزاتى» یاد کرد. مقولهاى که خاص تشکلها و گروههاى الحادى و التقاطى است.
مهدى هاشمى و طیف وابسته به او با نادیده گرفتن پیشینه سیاسى، اخلاقى و فکرى افراد تنها بر احساس نیاز طیف خود و مصلحت زمان و مکان انگشت مىنهادند و با اصل، قرار دادن این مؤلفه، جریانى را پایهریزى کردند که در بسیارى از موارد با مبانى اسلام و انقلاب اسلامى در تضاد و تعارض بود.
حاصل این نگرش از سوى مهدى هاشمى و دوستانش، جذب و جمع شدن برخى افراد در جناح او و جناح انشعابى دیگر این طیف در قبل و بعد از انقلاب شد که به بسیارى از اصول اخلاقى پایبند نبودند. افرادى که بىواهمه از روز عقبى از هیچ تهمت و افترا، هتاکى و خشونتى نسبت به مخالفین سرباز نمىزدند.
مهدى هاشمى در خصوص تضاد بین شعار و عمل در گزینش افراد و جذب افراد غیر مهذب، مسئلهدار، تصفیه شده، اخراجى ارگانها و سازمانها مىگوید:
«در مقام تئورى و مفهوم بودیم که نه؛ انسان باید اهل معروف باشد و مخالف منکر؛ منتهى در تشخیص موضوع به خاطر همان ذهنیات غلط، ما موضوع را عوض مىکردیم؛ یعنى اگر یک فردى مثلاً در مقابل یک ارگان هتاکى مىکرد یا حتى در زندگیش یک سرى نقاط ضعفى هم داشت یا مالى یا اخلاقى یا خانوادگى، این را به خاطر آن تفکر خطى هماهنگى که با ما داشت، این را معاف مىدانستیم ؛ یعنى موضوع را خارج مىکردیم از منکر مىگفتیم منکر نیست یا مىگفتیم مثلاً معفوّ است و قابل اغماض است یا با شرح صدرى که شعار مىدادیم ما در عمل مىگفتیم در طول عمل ساخته مىشود. یک همچه حالتى، لذا در مورد دوستانى که جذب مىشدند به ما مثلاً کسانى که از ارگانها تصفیه مىشدند یا اخراج مىشدند. مخصوصا اگر نقاط ضعفى هم مىدیدیم در آن لحظه، مثلاً در مسایل خانوادگى خب بعضى دوستان مثلاً با خانوادهشان درگیر بودند یک منکرى بود منتهى این را مجوز و معافیتى برایش درست مىکردیم. از نظر موضوعى هتاکى به یک سرى جریانات را بد نمىدانستیم مىگفتیم این کار خوبى است و یک آدم سلحشور و انقلابى داغ و قاطعى است و قابل جذب است. این است که در بخش مفهومى همان طور که عرض کردم معتقد بودیم به آن اصل کلى مفهوم، منتهى در مصداق و تشخیص موضوع یک مقدار تصرفات بىجا مىکردیم.
مقدم داشتن روحیه مبارزه بر تزکیه
تکیه مهدى هاشمى بر این معنا که «ما در عمل مىگفتیم در طول عمل ساخته مىشود» پرده از یکى دیگر از مؤلفههاى التقاطى جذب نیرو، از سوى او و دوستانش برمىدارد. مؤلفهاى که قبل از هر عامل دیگر به ذهنیات و نگرش ایدهآل نگرى او به برخى از مفاهیم باز مىگردد. ایدهآلهایى که نه تنها کسى آنان را عملى نساخته است، بلکه عملى شدن آنان در سطح جامعه غیر عملى مىنماید.
اصالت دادن به «مبارزه» و باورمند بودن به این مقوله که افراد غیرمهذب در راستاى مبارزه و قیام به انسانهاى مهذب و متقى مبدل شده و سیر تکاملى خود را طى خواهند کرد از معتقدات مهدى هاشمى است که درست در نقطه مقابل اندیشههاى امام و انقلاب اسلامى قرار دارد. شکى نیست که نفس مبارزه و حرکت در راه حق موجب شکوفایى برخى از صفات حسنه و تهذیب نفس مىگردد، اما این مقوله که هر فرد بدون هیچ پیشینه و تمهیدى در خلال مبارزه و حرکت، بذر باورهاى اعتقادى و اخلاقى در نهاد او کاشته مىشود و یا اینکه ملکات نفسانى و هواهاى شیطانى رخت برمىبندد، در فرهنگ تربیتى مکتب اسلام جایگاهى ندارد.
حضرت امام (ره) در طول نهضت، حتى در سختترین شرایط و مراحل آن بدون کوچکترین نرمشى در مقابل افکار و افراد معلومالحال، اصالت در آغاز مبارزه و استمرار آن را به پیشه داشتن «تقوى»، «تزکیه» و «خدامحورى» مىدادند و در این مسیر از این باور خویش یک لحظه تخطى نکردند تا جایى که در همه ادوار انقلاب و عملکرد و موضعگیرى این مرد الهى حاکمیت اصل تقدم تزکیه بر مبارزه به خوبى مشهود است.
تقدم «کلاس اخلاق» از سوى امام (ره) براى طلاب قبل از شروع «نهضت روحانیت» و نیز تقدم نگارش کتاب «جهاد اکبر» بر «ولایت فقیه» نمایانگر تفکر تقدّم اخلاق و تزکیه به شروع هر کار سیاسى و اجتماعى از نگاه امام راحل (ره) است که همانا نگاه مکتب تشیع است. مهدى هاشمى در آخرین نوار اعترافات خود ضمن اذعان به تأثیرپذیرى از الگوهاى خارجى در باورمند شدن به این اصل و تکیه بر این مطلب که ضعف اعتقادى و عملى را «مىگفتیم این را در خلال عمل حلّش مىکنیم» مىگوید:
«... در نمودهاى عینىتر، یک مقدار همچنین بدون اینکه حالا به عنوان یک اصل براى ما پذیرفته شده بود ولى عملاً یک حالت چى اسمش را بگذارم؟
حالت بىقید و بندى در جذب نیروها یعنى مىخواهم تفصیل بدهم بعد... یک کمى همچنین باز فکر مىکردیم در جذب نیرو، حالا جوانهایى که مثلاً جذب بشوند به این حرکت تربیت بشوند و اینها اگر احیانا ضعف اعتقادى و ضعف عملى هم داشتند مىگفتیم این را در خلال عمل حلش مىکنیم این طور نبود که حالا یک نیروى صد در صد پایبند و مهذب صد در صد مثلاً اگر درصدى هم ناخالصى، ضعف، نمىدانم فلان داشته باشد این هم مثلاً فکر مىکنیم یک مقدار تأثیرات منفى همان الگوهاى خارجى بود که در ما اثر گذاشته بود.
یک سرى مسلمانهایى که ضعیف الاعتقاد بودند، یعنى اعتقاد ایمانى آنها ضعیف بود مثلاً ریش مىتراشیدند و یا در یک سرى عبادات سهلانگار بودند اینها را ما چیز [= مهم ]نمىدانستیم در مسایل مبارزه. مىگفتیم فعلاً مسایل مهمتر هست. این یک نقطه انحرافى بود که در جذب نیرو و معاشرت با نسل جوان یک مقدار وجود داشت.»
مهدى هاشمى در رهگذر برداشتهاى غلط از اسلام و آیات قرآنى، در سخنرانى در قبل از انقلاب خود تحت عنوان «تجسم عاشورا» حتى پا را از باور حل شدن معضلات اخلاقى در مسیر مبارزه یک گام جلوتر مىگذارد و تا آنجا پیش مىرود که به استناد آیه «لیغفر لک اللّه ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» نفس پیروزى، انقلاب و تغییر حاکمیت را موجب آمرزش گناهان برمىشمارد و با مطلق کردن این برداشت و تمایز قایل نشدن بین مؤمنینى که به عشق «احدى الحسنین» به پیش رفته و آنانى که تنها تغییر حاکمیت و انقلاب را با تمسک به هر شیوهاى در سر مىپرورانند، تالى فاسدى را القا مىکند که همان پایبندى به اصل «هدف وسیله را توجیه مىکند» مىباشد چرا که این اصل مورد پذیرش مخاطبین مهدى هاشمى قرار مىگیرد که بکارگیرى هرگونه ابزار و شیوهاى در راستاى پیروزى انقلاب و در مسیر استمرار انقلاب و حاکمیت اسلامى از جانب خداوند بخشیده مىشود.
استقلال فکرى! و جذب نیرو
در کنار باورمندى مهدى هاشمى به «اصالت مبارزه» و «توجیه مبارزاتى»، مىتوان به پذیرش «استقلال فکرى» و «آزاداندیشى» از سوى مهدى هاشمى و همفکرانش اشاره کرد که از سوى این طیف به عنوان یک اصل اساسى مورد تأکید است. اصلى که از مبانى فکرى مهدى هاشمى و دوستانش در جذب نیروهاى غیراخلاقى و التقاطى به تشکیلات وابسته به خود به شمار مىرود.
مهدى هاشمى در طول زندگى سیاسى و مبارزاتى خود همواره «استقلال فکرى» و «آزاداندیشى» را به عنوان یکى از ویژگیهاى برترى هر فرد نسبت به دیگر افراد جامعه به شمار مىآورد. آن هم آزاداندیشى و تفکر مستقلى که طیف مهدى هاشمى و دوستانش در ادامه تأثیرپذیرى از مبانى غیراسلامى و غربى چارچوب آن را مشخص و معین مىنمودند. چهار چوبى که با بسیارى از اصول اسلامى همسویى نداشت و احیانا در تعارض بود. جایگاه این شاخصه از سوى این طیف در جذب نیرو به قدرى از ارزشمندى والایى برخوردار است که ویژگیهاى اخلاقى، روحى و مذهبى افراد را تحت الشعاع قرار داده است.
مهدى هاشمى در سخنرانى خود، تحت عنوان «شخصیت کودک» در قبل از انقلاب شخص غیر مهذب را با ویژگى «استقلال فکرى» ـ آن هم استقلال فکرى خاص و مورد نظر مهدى هاشمى ـ بر فرد باتقوا و مهذب اما فاقد استقلال فکرى ترجیح مىدهد و مىگوید :
«آنان که مىخواهد شخصیت کامل باشد باید در شخصیتش هم علم باشد (آگاهى)، اراده (تصمیم)، نیازمند قدرت (توانایى)، تقوى (کنترل داشتن و دور بودن از کارهاى زشت)، صبر (بردبارى)، بُعد علم لازم است، بُعد صبر لازم است، بُعد اراده لازم است، بُعد قدرت لازم است، این چهار بُعد اساسى و ریشه هر شخصیتى است براى هر شخصیت کاملى حتما لازم است و هر چه که از این ابعاد کم شود، این شخصیت عیب پیدا مىکند. مىشود معیوب. ... امیرالمؤمنین (ع) شخصیت کاملى است صبر و... کامل است ابعاد علم (دانستن) اراده (خواستن) قدرت (توانستن) و صبر یعنى بردبارى تقوى یعنى کنترل و... این ابعاد و این جنبههایى که در شخصیت انسان نهفته است اگر مستقل باشد، اگر استقلال پیدا کرد ولو اینکه کم باشد و مستقل رو به تکامل است. خواهش مىکنم آقایان خوب دقت کنید این مطالب ضرورى است. براى درک مطلب است شما اگر خواسته باشید در مسیر تکامل اسلامى قرار گرفته باشید باید حتما این مطلب را بدانید...
یک شخصیتى که تقوى دارد (کنترل)، اگر این تقوایش مستقل باشد و استقلال داشته باشد تقوایش کم و محدود اما چون داراى استقلال است این شخصیت بهتر است تا آن شخصیت که تقواى زیاد دارد خیلى پرهیزکار است و مقدس اما استقلالى از خودش ندارد. بنده است و برده و ذلیل آن کسى که تقواى کمى دارد اما استقلال زیاد بهتر است تا آنى که تقوى دارد و استقلال اصلاً ندارد.»
مؤلفهاى در تضاد با اندیشه حضرت امام (ره)
آزاداندیشى و استقلال فکرى در فرهنگ اسلام از جایگاه ویژهاى برخوردار است و هیچ کس منکر ارزشمندى این مقوله در این مکتب حیات بخش، خصوصا در تضارب و تعاطى با افکار و آرا دیگران نیست.
شاید در وهله نخست سخنان مهدى هاشمى چون دیگر گفتهها و برداشتهایش با مقبولیت عام و حتى خواص مواجه شود اما با تأمل و ریز شدن در آن به وضوح به انحراف او در درک مبانى اعتقادى و دینى مىتوان پى برد.
در فرهنگ اسلام مقولههایى چون قدرت، اراده، صبر و استقلال فکرى از دامان تقوا و مبانى دینىزاده مىشوند و تقوى و پرهیزکارى است که به این مفاهیم جهت مىبخشد و آنان را در شاهراه کمال انسانى قرار مىدهد. بىشک تکیه امیرمؤمنان (ع) به «تقوى_'feالله و نظم امرکم» ریشه در همین معنا دارد. معنایى که نظمى ارزشمند و بىشائبه است که یا از دامان تقوىزاده شده باشد و یا تالى تلو تقوا باشد.
مهدى هاشمى در این سخنرانى استقلال فکرى را در عرض مقولههاى دیگر قرار مىدهد و حتى تقوا را به عنوان عنصرى مستقل و جداى از استقلال فکرى به تصویر مىکشد که نتیجه این برداشت نادرست مفاهیم اسلام، نوعى استقلال فکرى و آزاداندیشى ـ که بریده از مبانى اخلاقى و دینى است ـ بروز و ظهور پیدا مى کند و بىگمان این برداشت مهدى هاشمى و همفکرانش یا ریشه در مبانى مکاتب غربى چون لیبرالیسم و... دارد و یا خودمحورى و استبداد رأى است که در رهگذر زمان و در راستاى جذب نیروهاى خودمحور صبغه فکرى به خود گرفته است.
در تبیین و شفاف شدن نگرش مهدى هاشمى به جذب نیرو و خط بطلان کشیدن بر مؤلفههاى اخلاقى باید اذعان داشت که مهدى هاشمى در خصوص صدور انقلاب بر این باور بود که تغییر حاکمیت یک کشور در گام نخست و سپس رویکرد به کارهاى فرهنگى و اسلامى یک «معادله قرآنى» است که این باور، درست در مقابل اندیشههاى امام راحل قرار داشت.
امام راحل (ره) بالا بردن سطح بینش هر جامعه و شناساندن حق و باطل به آنان، معرفى اندیشههاى اسلام ناب و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و کاشتن بذر دین باورى در نهاد ملل مستضعف را زیربناى هر انقلابى و حرکتى برمىشمارند که بدون این مهم، هر حرکتى فاقد نیروهاى مؤمن و فداکار خواهد بود و در کوتاه مدت هر انقلابى از مسیر اصلى خود خارج خواهد شد. در باور امام راحل تا جامعه، خود به رشد فرهنگى نرسد، توان پاسدارى از فرهنگ خود را نخواهد داشت و در مقابل سیل تبلیغات و جریانهاى غوغاسالار و بدلى زانو خواهد زد. اما لازمه بینش طیف مهدى هاشمى و هفکرانش در گام اول، حاکمیت اسلام توسط افراد غیرمهذب و استمرار و پاسدارى از دستاوردهاى آن توسط نسلى است که مراحل تهذیب و تزکیه را نگذراندهاند.
مهدى هاشمى در نوار هشتم سلسله درسهاى «انقلاب بینالملل، ضرورت صدور انقلاب» بینشى را تبیین مىکند که بیانگر تمسک جستن به نیروهاى غیراخلاقى و غیرمهذب در انقلاب است که یکى دیگر از عوامل جذب نیروهاى غیراخلاقى و التقاطى به تشکلات وابسته به او را روشن مىسازد.
«... آیه بعدى هم در سوره قصص هست، آیه 4 و 5 همان آیه معروفى که همتون از حفظید «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض تا آخر آیه» که یعنى، خداوند، مىخواسته که منتى بذاره بر سر مستضعفین و محرومین و اینها را در رابطه با مبارزهاى که با استکبار و طاغوت داشتند به امامت برساند که این آیه به قرینه اینکه در رابطه با داستان موسى و فرعون نازل شده یعنى خداوند در اون رابطه که مىخواهد مبارزات موسى و فرعون را تبیین بکند این آیه را مىگوید که «و نرید ان نمن» و از این آیات این دست هست در قرآن، تعدادى به عناوین مختلف؛ حالا من همهاش را نیاوردم اما از این خانواده هست باز هم این آیات وقتى خوب دقت بکنید انسان مىفهمد که وظیفه جامعه اسلامى کلاً رهبران اسلام در مقام برخورد با مستضعفین این نیست که بروند روى خودشان کار بکنند؛ از این آیات این را نمىفهمیم ما، بلکه از این آیات و مشابهش مىفهمیم که در راه نجات اینها باید با مستکبرین جنگید باید یک خط مشى مبارزاتى محکمى را اسلام تنظیم کند براى جنگ با آنها؛ یعنى با ابرقدرتها و طواغیت به خاطر نجات اینها. در حقیقت هدف غایى و نهایى از این جنگ، نجات محرومین است اما نه اینکه بیاییم حالا روى محرومین کار فکرى بکنیم که اینها خودشان قوى بشوند بروند، طاغوت را سرنگون بکنند این نیست مضمون آیات، مضمون آیه این است که خداوند عتاب مىکند، خطاب مىکند، به مسلمین که چرا در رابطه با نجات این محرومین مستضعف نمىروید با طواغیت و کفار بجنگید و سلطه بىرحمانه آنها را بردارید تا اینکه اینها بتوانند رشد بکنند. معلوم مىشود که آنها وجودشان و حضورشان، (طواغیت و کفار)، باعث سد از رشد ملتها و مردم هست و بوده و تا مادامى که این جریان طاغوتى حاکمه [= حاکم است] رفتن، کار فرهنگى کردن روى ملت به یک معنا اصلاً بیهوده است. مگر اینکه مبارزه با طاغوت شروع شده باشد یعنى جنگ با استکبار آغاز شده باشد و در این رابطه انسان برود روى ملتها کار بکند کار فکرى و فرهنگى که اونها متحد این وضعند، متحد ما خواهند بود. مىتوانند ما را در این جنگ با استعمار یارى کنند. در این صورت خوب است؛ اما فرض کنید یک ملتى در یک گوشه از جهان تمام عناصر وجودش زیر چنگال خونین استکبار است و ما هم با استکبار کارى نداریم و مبارزه نمىخواهیم بکنیم برویم آنجا، بله جهانبینى اسلام این است که خدایى هست در این جهان، هدفى هست، آفرینش خطى داشته چى و چى و... اینها را بخواهیم به عنوان جهانبینى منتقل بکنیم و یا اینکه ایدئولوژى اسلام این است، احکام، واجبات، محرمات براى ملتى که همه وجودش زیر اشغال استکبار است. هم ابعاد مادى و هم ابعاد معنوى این اصلاً معقول نیست، یعنى عملاً مىکنند الان، خیلى، اما با منطق قرآن معقول نیست که بگوییم منظور قرآن این بوده که مستکبرین بچاپند و ما هم با مستکبرین کارى نکنیم برویم ملتها را آگاه بکنیم به امید اینکه خود ملتها در اثر آگاهى قیام کنند و معرکه استکبار را برچینند. این معادله معادله قرآنى نیست.
خودمعیارى در جذب نیرو
گذشته از مؤلفههایى چون اصالت قائل شدن براى «مبارزه» و «استقلال فکرى» که از عوامل مهم جذب نیروهاى غیر مهذب به این طیف محسوب مىشود، «خودمعیارى» و تکیه بر برداشتهاى شخصى نیز مؤلفههاى دیگرى است که مهدى هاشمى از آن به عنوان یکى از عوامل جذب نیروهاى مسئلهدار از آن یاد مىکند و مىگوید :
«یک حالت عجولانه برخورد کردن در همین جذب این نیروها بود که حالا بدون اینکه ما تحقیق بکنیم این که مثلاً از ارگانها آمده بیرون (اخراج شده) محق بوده یا محق نبوده، آیا مثلاً ضعفى در کار داشته یا عیب شرعى، ضعف اخلاقى، فساد اخلاقى داشته یا نه مسئله خطى کاملاً بوده یا مسئله دینى. بدون تعقیب این جنبهها، همین که مثلاً یک نیروى داغى پروپا قرص فلانى است و اینها ما این را جذبش مىکردیم و بهش اعتماد مىکردیم و کلاً مىتوانم بگویم که در این محور همین حالت عدم تحقیق بیشتر بر ما عارض بود و این عدم تحقیق هم شاید معلول این بود که ما در مجموعه برداشتهایمان و روشهایى که داشتیم و اینها خیلى متکى به خودمان بودیم و بر اساس آن اتکایى که احساس کردیم براى خودمان مىگفتیم حالا وقتى تشخیص دادیم که این فرد خوب است همین تشخیص حجت است و اصل است سنت و روش مشورت هم که بر ما حاکم نبود.»
در ادامه تمسک جستن این جریان به شعارهاى جذاب و عوامفریب در راستاى جذب نیرو از هر قشر و صنفى این جریان عملاً به مأمنى براى برخى جوانان غیرمهذب در سطوح مختلف تبدیل گشت که دنباله روى این طیف در عملى ساختن این شعارها و خشنود ساختن جوانان غیرمهذب مهدى هاشمى و دوستانش را به سمت بنبستى سوق داد که در وهله نخست خود فریادگر آن بودند. مهدى هاشمى در این خصوص مىگوید :
«بعضى جوانها خیلى جلف بودند یعنى هنوز به تهذیب کامل اخلاقى نرسیده بودند ولى ما چون موج حمایت از جوانها را سر داده بودیم، آنها مىآمدند جزو طیف ما محسوب مىشدند ولى در مقام عمل، مثلاً تعبدشان ضعیف بود یا از نظر اخلاقى خیلى منظم نبودند.»
معیارهاى گزینش خاص مهدى هاشمى که پیشتر از آن یاد شد، موجب گشت کسانى جذب او و تشکلهاى منسوب به وى شوند که باور آن نیز حتى براى گزینش شدگان تعجبآور بود. شنتیا رضایى از همکاران این طیف در اعترافات خود ضمن اشاره به این نکته مىگوید:
«مىاندیشیدم که این جریان [نهضتها] با توجه به [اینکه] تحت سرپرستى حضرت آیتالله منتظرى [ و] زیر پوشش بیت ایشان [ بود، این ]جریانى اصلى است که بدون خط و خطبازى براى نشر فرهنگ اسلام و دستآوردهاى انقلاب اسلامى ایران در جهان خارج بوجود آمده و با توجه به معرفیهایى که از این جریان مىشد این گروه را حاصل بجاى مانده و یادگار شهید محمد منتظرى مىدانستم و بسیار مقدس. تنها ارثى که مىتوانست در جهت وارثین ستم کشیدگان جهان خارج از ایران و مسلمانان در بند مثمر ثمر واقع گردد. و حتى با توجه به اعتقادات ضعیف و ایمانى نه چندان مستحکم بسیار بعید مىدانستم که بتوانم با این گروه هماهنگ شوم و کار کنم. وقتى براى اولین بار براى مصاحبه با آقاى حسنى (احمد حسنى) روبرو شدم چنان از درون مىلرزیدم و احساس عدم توانایى مىکردم که شاید عدم مطالعات و آگاهیهاى من و مسایل اعتقادى، مانع از قبول همکارى با آنها بشود ولیکن برخورد ایشان چنان ضعیف و دور از پذیرش من بود که خوشحال شدم و چنان مىپنداشتم که حال الحمدلله مورد قبول واقع گردیدم این نیز مجراى رحمت الهى است که مىتوانم از این طریق تحت تربیت و پرورش آنها به موقعیتهاى اعتقادى، سیاسى و اجتماعى بالاترى دست یابم و این همان آرزوى دیرینه من بود که به دنبال آن در جستجو بودم. پس در پى کسب شخصیتى اسلامى و انقلابى با توجه به عدم مربى قبلى و دارا بودن نیروى مستقل و قوى و منیّت نفسانى در دست مسئول یکى از قسمتهاى گروه مذکور بنام آقاى حسنى قرار گرفتم و درست در نقطهاى قرار گرفته بودم که آمال و آرزوهایم (با توجه به اعتقادات و شخصیت کاذبى که داشتم در پى ماجراجویىهاى بىمورد که فکر مىکردم حرکتهاى انقلابى است که مىتواند مرا به مرحله متعالى از اسلام برساند) به تحقق مىپیوست بنابراین بعد از اقامت مدتى را در محل خانه یوسفآباد، کوچه دوم، پلاک 15 آقاى حسنى مرا به... اعزام داشت.»
عدم رعایت موازین اسلامى و انسانى و جذب نیروهاى غیر مهذب به تشکلهاى وابسته به طیف مهدى هاشمى و دوستانش موجب گشت تا این طیف در درون، دستخوش بحرانهاى غیراخلاقى و غیراسلامى گردد. بحرانهایى که گروهکهاى ضدانقلاب و التقاطى نیز با آن مواجه بوده و هستند. از آنجا که «واحد نهضتها» را مىتوان الگو و نماد عملى و کوچکى از باورها و ایدهآلهاى ذهنى مهدى هاشمى به شمار آورد، به تصویر کشیدن گوشههایى از بحرانهاى درونى این واحد و بروز مسایل اخلاقى درون تشکیلاتى مىتواند، اندیشههاى این طیف را پس از گرفتن قدرت براى آیندگان شفافتر سازد.
عدم تقید در واحد نهضتها
تصویرى که یکى از نیروهاى واحد نهضتها فراروى مخاطبان مىگذارد بخوبى نمایانگر فضاى حاکم بر این واحد است. تصویرى که نتیجه نادیده گرفتن روح تقوى و تقید در جذب نیرو و رسیدن به اهداف خود به هر وسیله ممکن از سوى این طیف است.
«... همان گونه که عرض شد به دلیل نبودن ضابطه و معیارهاى دقیق جذب نیرو و همچنین نبودن برنامه و طرح مشخص براى واحد نهضتها همه تیپ افراد وارد این واحد شدند. جوّ و فضاى این واحد به دو علت آن گونه که انتظار مىرفت و مىرود متناسب با جوّ سپاه، انقلاب و اسلام نشد. علت اول به خاطر طیف فعلى واحد و یکنواخت و همطراز نبودن اعضا از جهت رعایت مسایل و اخلاق اسلامى است و اینها با علم مىتوان گفت که اکثریت اعضاى واحد متأسفانه از جهت انجام فرایض دینى و خصایص و فضایل اصیل اسلامى در سطح پایینى قرار دارند. آن گونه که لازم است به انجام فرایض اهمیت داده نمىشود. در رابطه بین بچهها اخلاص و ایثار لازم کمتر دیده مىشود به اعتقاد ما در بررسى و اظهار نظر در مورد یک واحد، این مسایل مهم است. تعداد کمى از اعضا قبل از خوردن ناهار یا شام نماز مىخوانند. مگر آنکه برنامه اجبارى باشد. در واحد نهضتها قرآن خوان کم داریم. بچهها آن چنان غرق کار مىشوند که بعضا، اصلاً فراموش مىشود توجه به معنویات. احیاى روحیات خلوص، ایثار و دیگر صفات عالیه، به سطح پایینى تنزل مىکند. کلاً جوابگو نیست که، انسان احساس نمىکند که در یک جو معنوى مشغول انجام کار مىباشد و این ضعف بزرگى است.
علت دوم که به اعتقاد من سبب وجود چنین جوى در محیط کارى واحد نهضت شده است، اهمال و سستى و کمتوجهى مسئولین واحد مىباشد هر چقدر هم اعضاى واحد در انجام فرایض بىقید باشند مسئولین واحد با دستورالعمل و برنامههایى لااقل مىتوانند ظواهر امر را در واحد حفظ نمایند. ولى در عمل مىبینیم کوشش واقعى براى حاکم ساختن جو معنوى و صفات نیک و حسنه در واحد نمىشود و حتى بسیار اوقات ظاهر خشک و خالى نیز مراعات نمىگردد. در اکثر جمعها و جلسات واحد، روحیه جمود سرد و خشک حاکم است و این تا حدودى متأثر از کم توجهى مسئولین مىباشد.
من کمتر دیدهام مسئول واحد و یا افراد سطح بالاى واحد اول وقت نمازشان را بخوانند و یا در نمازهاى جماعت شرکت کنند.»
ایجاد پستهاى کاذب در جذب نیرو
ایجاد پستهاى کاذب و شخصیت دادنهاى کاذب از اصول تشکیلاتى گروههاى چپى است که طیف مهدى هاشمى و دوستان او به خاطر بسط مبانى فکرى و فرهنگى، گسترش دایره نفوذ و نیز حذف رقبا و حفظ نیروهاى وابسته به خود بخوبى از این اصل بهره مىگرفته و مىگیرند. در سرلوحه برنامههاى این طیف تنها چیزى که به عنوان یک اصل کلى مطرح بوده و هست جذب نیرو و پیدا کردن جایگاه پُستى براى آنان و نیز طیف وابسته به خود، آن هم بدون هیچ نظارتى بر عملکردهاست.
قرار گرفتن در پستهاى کاذب، پیدا کردن شخصیت کاذب، در کنار امکانات مادى فراوان و بهرهگیرى از پشتوانههایى چون بیت آقاى منتظرى موجب شد آنانى که حتى براى تهذیب نفس به این تشکیلات گام مىنهادند بیش از گذشته در لجنزار فساد فرو روند.
شنتیا رضایى یکى از وابستگان به این طیف با بیان عدم اعتناى مهدى هاشمى به نابسامانیهاى نهضتها، موقعیت خود در این واحد را زمینهاى براى رشد منفى خود برمىشمارد و مىگوید:
«در رابطه با مأموریت سوم که انجام نشد و به پاکستان نرفتم پیش سید مهدى رفتیم و ضمن صحبت پیرامون مأموریت، کلیه مشکلات و مسایل و نابسامانیهاى خود را با آقاى حسنى و کلاً نهضتها گفتم و فقط گفت درست است. ضمنا جهت مأموریت آینده من مسایل را به صورت یک درس مشخص و یا دستورالعمل خواهند داد تا دچار انجام کارهاى زاید و انحراف کارى نشوم ولیکن هیچ وقت انجام نشد. به هر حال من نیز که براى تحول، به آنها پناه آورده بودم موقعیتى برایم آماده شد تا کاملاً در جهت منفى رشد کافى نمایم.»
هرج و مرج درون تشکیلاتى
جذب و نفوذ اشخاص و افراد معلومالحال فکرى و اخلاقى، ایجاد پستهاى کاذب براى جذب نیرو و بازگشتن مطرودین شهید محمد منتظرى از سوى مهدى هاشمى به تشکلهاى وابسته به خود خصوصا واحد نهضتها را با بحرانى اخلاقى روبرو ساخت که بىاعتمادى، اختلافات، درگیرى و سوءظن نخستین پیامد آن بود.
فضاى غیراخلاقى و غیراسلامى حاکم بر تشکیلات مهدى هاشمى، عملاً واحد نهضتها را از درون با بحران روبرو ساخته بود و این واحد را در معرض متلاشى شدن قرار داده بود. مهدى هاشمى در اعترافى به هرج و مرج، استفاده از وسایل جعلیات از سوى نیروها و بىنظمى حاکم بر این واحد اشاره مىکند و در این خصوص مىنویسد:
«اصولاً در دستگاه فعالیتهاى ما یک حالت هرج و مرج و بىنظمى حاکم بود در همه زمینهها و دلایلى داشت. به این دلیل بخش آقاى حسنى که مستقیما عهدهدار انجام کارهاى جعلى بود بیش از سایر بخشها از بىنظمى و هرج و مرج برخوردار بود و در چنان اوضاع و احوالى حریم یک عمل بسیار حساس مانند جعلیات شکسته مىشود و چه بسیار استفادههاى نامشروعى از آن صورت مىگیرد.»
شنتیا رضایى نیز در بیان انگیزههایى که او را بر دور شدن از این جریان ترغیب ساخت، در کنار مؤلفههاى دیگر به حاکمیت هرج و مرج بر فضاى طیف مهدى هاشمى اشاره مىکند و مىنویسد :
«علت تصمیم به قطع رابطه و بریدن از این گروه :
الف) عدم تشکیلات منسجم و مسئولیت و مدیریت مشخص.
ب) نبودن هدف برنامهریزى شده در رابطه با... علىرغم امکاناتى که مصرف مىشد.
ج) ترتیب اثر ندادن به کلیه زحمات و جمعآوریى که در رابطه با فعالیت برون مرزى مىشد.
د) توجیه عدم موفقیت در پیشبرد اهداف نهضتها به بودن مسایلى در دولت و مسئولین.
ه) عدم ثبات داخلى و هرج و مرج حاکم و جدا شدن بعضى از افراد گروه از نهضتها به دلایل بالا.
و) کشیده شدن این گروه از اهداف اصلى خود (فعالیتهاى برون مرزى) به انتشارات در داخل کشور.»
عدم اعتماد به یکدیگر
گذشته از علل و عواملى چون ضعف مدیریت و عدم برنامهریزى از سوى مسئولین این واحد، هرج و مرج زمانى بر فضاى یک تشکیلات، یک طیف و یک جریان حاکم مىشود که اعتماد نیروهاى آن تشکل به نقطه صفر تنزل یابد؛ به گونهاى که نیروهاى وابسته به یک طیف، جریان و تشکلى خاص، خود را در بنبستى اخلاقى نظاره کنند، بىاعتمادى نیروهاى مهدى هاشمى به یکدیگر چه در واحد نهضتها و چه در تشکلهاى دیگر در حوزه به عدم پایبندى آنان به اصول انسانى اخلاقى باز مىگردد. اصلى که پایه همدلى و همراهى نیروها و عمود خیمه یک تشکیلات در پیشبرد اهداف بشمار مىرود. در تبیین حاکمیت روح باید گفت که در بین نیروهاى وابسته به مهدى هاشمى خصوصا در واحد نهضتها این عدم اعتماد به مرزى رسیده بود که حتى خواص این جریان، اسناد و مدارک خود را از منظر چشم یکدیگر دور مىداشتند.
محمد شورى از دیگر همکاران این طیف در مورد... یکى از متهمین پرونده مهدى هاشمى و نیروهاى واحد نهضتها مىگوید:
«من از این مرد زیاد خوشم نمىآمد مخصوصا یک روز ماه رمضان که مشغول چاپ و نشر بودیم، بعد از اتمام کار خواستم منزل بروم دیدم گواهینامهام، کارت شناسایىام و کارت ماشینم نیست، مفقود شده است و من مطمئن بودم که این وسایل در دفتر کارم بود لکن کسى آنها را برداشته است و تنها ظنم به آقاى.... بود.»
بىاعتمادى افراد وابسته به این طیف در مخفى کردن اسناد و مدارک از چشم دیگرى را مىتوان در انگیزه مادى و شگردهاى سوء استفاده آنان از پاسپورتها و شناسنامهها جستجو کرد.
یکى از متهمین به چگونگى دستیابى به پاسپورتها و شناسنامه و نیز نحوه استفاده از آنان اشاره مىکند و مىنویسد:
«... دو عدد پاسپورت ایرانى دیگر از دوستانم که به آنها گفتهام دادهام سفارتخانه... و خانه است و مىخواستم پاسپورت آنها را دزدى کنم و عکس آنها را عوض کرده و در فرصتهاى مناسب که با پاسپورت خودم ممنوعالخروج مىشوم از آنها جهت خروج غیر مجاز از کشور استفاده نمایم.
مثلاً در میدان امام از پشت گیشه فروش بلیط شرکت واحد اتوبوسرانى تهران وقتى رد مىشدم اگر شناسنامهاى آنجا نصب شده بود تا صاحبش او را دیده و گمشده خود را پیدا کند من با یک حرکت سریع این را برداشته و دیگر نمىگذاشتم مسئول باجه حرف بزند و با ده تومان و بیست تومان دهانش را مىبستم. به عنوان شیرینى و سندخام آورده دور از چشم همسر و فرزندانم روى آن کار مىکرده و او را براى خود درست مىکردم منظور استفاده از مثلاً شناسنامه این بود که با آن به مشهد یا زاهدان مىرفتم و هر افغانى که مىخواست به تهران و یا شهرهاى دیگر برود عکس او را روى شناسنامه چسبانده براى او بلیط تهیه مىکردم و با او به آن شهر رفته و در مقابل اضافه بر خرج راه به مقدار دو یا سه هزار تومان از او اخاذى مىکردم.»
روح بىاعتمادى و جو کشمکش حاکم بر طیف مذکور، هر از گاهى در اعترافات مهدى هاشمى خود را مىنمایاند. مهدى هاشمى در بیان فراهم ساختن زمینه ترور فردى بنام حشمت و پسرانش به بىاعتمادى نیروهاى خاص خود نسبت به یکدیگر اشاره مىکند و مىنویسد:
«... رضا به غلامرضا اعتماد نمىکند از این طرف به او قول مىدهد که در آینده خواهیم نشست و برنامهریزى مىکنیم و از طرفى بدون اطلاع غلامرضا رفته بود با دوستان مورد اعتماد خودش یعنى محمد کاظمزاده فرزند ح... و ر... که از بچههاى جهاد سازندگى نجفآباد است برنامهریزى کرده بودند.
غلامرضا در انتظار رضا بود که او رفته و کار را انجام داده است.»
مهدى هاشمى در جایى دیگر به بىاعتمادى نیروها نسبت به او و پنهانکارى آنها نسبت به خود اشاره مىکند و مىنویسد :
«... من در اظهارات قبلىام توضیح دادم که رضا مرادى با زرنگى خاصى که داشته غلامرضا مرادى را که واسطه اصلى بین من و او محسوب مىشده و در حقیقت پیام را رسانده او را اغفال کرده و گفته است، قریب به این مضمون، که ظرف چند روز آینده مىنشینیم و برنامهریزى مىکنیم و از این طرف او را در حال صبر و انتظار نگه داشته است که تا مدتى قبل از وقوع حادثه غلامرضا دچار حالت انتظار بوده است. بعدا با گزینش و انتخاب خودش افراد مناسب براى این کار را یافته است. بر اساس همین زرنگى خصوصیات امر را تعمد داشت که براى من نگوید؛ زیرا فکر مىکرده ممکن است زمانى از ناحیه من قضیه تحت فشار قرار گیرم و مطالب را بگویم.»
بىاعتمادى همفکران و نیروهاى خاص مهدى هاشمى نسبت به او تا بدانجا پیش رفت که فردى که زمانى از او به حسن صباح یاد مىشد و به اعتراف برخى، روزى دهها فدایى و پیشمرگ به گرد او حلقه مىزدند، اینک همان پیشمرگان و فدائیان او را ملزم به سکوت مىکردند که این مسئله بخوبى بیانگر این واقعیت است که مهدى هاشمى با گذشت زمان هر روز بیش از روز گذشته اعتماد نیروهاى خود را از دست مىداد. مهدى هاشمى در خصوص عدم اعتماد کاظمزاده به او و ملزم کردن وى به سکوت درباره قتل حشمت و پسرانش مىنویسد:
«مدتها پس از واقعه یک روز سراسیمه به قم آمد و براى همین کار نیز به قم آمده بود و گفت که رضا، من و مهدى را دید و دعوت کرد به همکارى در کار حشمت و من نیز پذیرفتم چون گفته بود که اینها قصد کشتن و ترور شما را داشتهاند، ولى زیر این آسمان جز رضا و مهدى و شما هیچ کس نمىداند که من در این قضیه شرکت داشتهام و چنانچه زمانى این قضیه لو برود از ناحیه رضاست یا مهدى و یا شما و تأکید بیشترش من بودم یعنى شاید او نیز احتمال مىداده زمانى از ناحیه من چیزى به کسى گفته شود. آمده بود با قسم خوردن قصد داشت از من قول بگیرد که هیچ کس جز این دو سه نفر یعنى رضا و مهدى و شما از این خبر ندارد و اگر زمانى چیزى در جایى گفته شد من از چشم شما مىبینم... من در پاسخ او گفتم اگر رضا از قول من به شما چیزى گفته من هرگز راجع به دو فرزندش صحبتى نکردهام و کار خلافى بوده است اما نسبت به اصل مسئله من قول مىدهم اسم شما را در هیچ کجا مطرح نسازم.»
مسیرى در اسناد، حاکى از آن است که روح بىاعتمادى مرتبطین مهدى هاشمى ریشه در قبل از انقلاب دارد. آن زمان که همفکران او قبل از انقلاب شاهد و ناظر افشاى نام خود از سوى مهدى هاشمى به ساواک و برخورد غیردوستانه او با همفکرانش در دادگاه بودند.
مهدى هاشمى در دادگاه محاکمه قاتلان مرحوم شمسآبادى براى نجات خود، یاران و همفکران خود را جنایتکارانى خواند که باید به سزاى اعمال خود برسند. از این رو براى همراهان و همفکران او دور از انتظار نبود که او بار دیگر براى نجات خود آنها را قربانى اندیشهها و خواستههاى نفسانى خود کند:
«رئیس : عدهاى گفتهاند صبح روز واقعه قتل مرحوم شمسآبادى شما را در داخل اتومبیل در جاده کنار قنات مشاهده کردهاند چه مىگویى؟
متهم : این تئورى ساختگى است. آن عده مىخواستند مرا متهم کنند.
رئیس : ادعا شده با کمک و همراهى محمد حسین جعفرزاده، اسدالله شفیعزاده، محمد اسماعیل ابراهیمى، حسین مرادى، عباسعلى رحیمى و امیرقلى حمزهزاده به ارتکاب قتلها مبادرت کردهاى و همچنین ادعا شده جمعیتى را اداره کردى که قصد داشتند علیه مردم اقداماتى بکنند؛ اظهارات بعضى از مطلعین راجع به این موضوع است. گزارش مأمورین نیز مؤید این مطلب است چه مىگویى؟
متهم : آنچه مسلم است این عده که جنایت کردهاند، باید مجازات شوند زیرا جنایتکارند و من افتخارم این است که در دوران جوانى هم به اسلام و هم به مردم خدمت کردهام و اگر کسانى علیه من مطالبى گفتهاند به روى اغراض شخصى است من نه جمعیتى داشتهام و نه اهل جنایت و جنایتکارى هستم و تمام اتهامات انتسابى را تکذیب مىکنم.»
مخفى کارى
از عوامل بىاعتمادى نیروها نسبت به مهدى هاشمى وجود روحیه مخفى کارى و بکارگیرى این مقوله به عنوان یکى از ابزارهاى پیشبرد اهداف از سوى این طیف است.
نیروهاى وابسته به این طیف همواره بدین نکته واقف بودند که مهدى هاشمى ناگفتههایش بیشتر است از گفتههایش و او همواره بر اطلاعات و اخبار زمان، گام برمىدارد و بر محور همان یافتهها و دریافتهاى خود نیز تصمیم مىگیرد. از این رو قربانى کردن آنها براى پیشبرد اهداف و یا رهایى خود از کمینگاهى امرى طبیعى مىنمود؛ چرا که به خدمت گرفتن هرگونه تاکتیک و روشى در رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده از مبانى فکرى وى به شمار مىرفت تا جایى که مهدى هاشمى در خصوص این خصیصه خود مىگوید :
«... ما گاهى مثلاً در کارهامان مخفى کارى مىکردیم، نفس مخفى کارى خوب قبل از انقلاب موجه بود، ولى در نظام جمهورى اسلامى نفس مخفى کارى کردن یک عمل انحرافى بوده است که این باز از نظر درونى و فکرى ریشههایى در همان مسئله تقیه مىتوانیم برایش پیدا بکنیم یعنى انسان احساس بکند که توسل به هر تاکتیکى و به هر شیوهاى مجاز است. براى اینکه به اهدافش برسد که عملاً همان جمله معروف «الاهداف تُبیحُ الوسائل» مىشود که انسان وسیلهها را مشروع بداند بخاطر اینکه هدفش را مشروع مىداند، هر وسیلهاى را انتخاب بکند. این هم به طور نسبى مىتوانم بگویم که ریشههایى در همین بستر داشته است.»
روحیه مخفى کارى و باورمندى به اصل دستیابى به اهداف با هر وسیله ممکن، مقولهاى است که بین مهدى هاشمى و دوستانش رابطهاى متقابل ایجاد کرده بود. از یک سو مهدى هاشمى چه قبل و چه بعد از انقلاب سعى در مخفى کردن اعمال و رفتار خود مىنمود که در این خصوص مىگوید:
«... آن زمان کار مبارزاتى بود. بعضى دوستان خیلى نزدیک که انتظار داشتند بدانند که ما چه مىکنیم و مطلع بشوند اینها ناراحت مىشدند و قهر مىکردند و واکنش نشان مىدادند که ما زیاد داغش مىکردیم مخفى کارى را؛ از این قبیل دو سه مورد داشتیم.»
از سوى دیگر وابستگان این طیف با همان بینش «هدف وسیله را توجیه مىکند» و روحیه مخفى کارى همان گونه با مهدى هاشمى برخورد مىکردند که او با آنان برخورد مىکرد. این عدم اطمینان ناخودآگاه هر فردى را به یاد آن ضربالمثل مىاندازد که: گرگها با یک چشم مىخوابند و با چشم دیگر مراقب رقیب و دوست خود هستند.
مهدى هاشمى در خصوص سوابق و افکار و اندیشه الف ... مىگوید:
«... او بعد از انقلاب هم عمیقا به مخفى کاریهاى قبل از انقلاب اعتقاد داشت و تغییر نام به..... نیز از همین بود، او در پنهان ساختن امور، حتى از دوستان نزدیکش معروف بود و حتى از من که قدیمىترین دوستش بودم خیلى مسایل را مخفى مىکرد.
او عملاً به «هدف وسیله را توجیه مىکند» اعتقاد داشت و مورد فشار دوستان بود و براى رسیدن به بعضى اهدافش با بعضى از افراد قدیمى واحد اطلاعات که در مفاسد اخلاقى غرق شده بودند هنوز رقابت و رفت و آمد داشت.
به هر صورت مىتوان گفت مجموع زندگى سیاسى، اجتماعى و حتى خانوادگى او اسرارآمیز و مرموز بود و آن هم به دلیل بعد مخفى کارى است که.... عمیقا بدان معتقد بود.»
هتاکى و ناسزا
هتاکى و ناسزا از دیگر جلوههاى زشتى است که بوضوح مىتوان در جاى جاى حضور افراد این طیف در عرصههاى گوناگون سیاسى، فرهنگى و اجتماعى به نظاره نشست؛ اما بروز این خصلت در تشکلهاى وابسته به مهدى هاشمى بیانگر بحران درون گروهى این جریان است. بحرانى که حتى نیروهاى مهدى هاشمى در واحد نهضتها از ناسزا و هتاکى افراد دیگر در امان نبودند. یکى از افراد واحد نهضتها در این خصوص مىگوید:
«... در میان افرادى که مسئولیت حفظ و خرج بیتالمال را داشتهاند افراد ناباب و متخلق به صفات رذیله نیز یافت مىشده است که به عنوان نمونه از افرادى به نام مسئول امور خانههاى واحد نهضتها مىتوان نام برد ایشان فردى چند چهره، زشت اخلاق و دور از صفات یک پاسدار بود. فحشها و سخنان رکیک در میان کلام این فرد بسیار شنیده مىشد و آن وقت، مسئول واحد، امکانات و اختیارات وسیع خرج و مصرف بیتالمال [در] امور خانههاى مصادرهاى واحد را به چنین فردى با آن خصوصیات مىدهد...»
درگیرى درون گروهى
بحران اخلاقى موجود در طیف وابسته به مهدى هاشمى پیامدهایى همچون از هم گسیختگى، عدم تسلط بر نیروها، باند بازى و تطمیع... را در پى داشت. نمود بارز این از هم گسیختگى را مىتوان در نزاعها و درگیریهاى درون گروهى واحد نهضتها به مشاهده کرد. نزاعها و درگیریهاى این واحد به قدرى شدید رخ نموده بود که هر یک از بخشهاى این واحد، به میل خواست خود به گزینش نیرو، برنامهریزى و مصرف بیتالمال در مجارى کانالهاى خاص به خود مىپرداختند. شنتیا رضایى در گوشهاى از اعترافات خود درباره اختلافات درون گروهى ـ که مىتوان عکسالعمل افراد در صرف بیتالمال در کارهاى شخصى و رقابت در استفاده بهینه از امکانات به شمار آورد ـ مىگوید:
«مهندس... نیز بر سر مسایل شدیدا با حسنى اختلاف داشتند و گویا اختلافات آنها بر سر این بود که آنها (...و...) معتقد بودند که حسنى همه کارها را در قبضه خودش نگاه مىدارد و کسانى را به کار مىگمارد در اروپا که اصلاً کار نمىکنند و کاملاً خودشان را در اختیار او مىگذارند. به هر حال اختلافات آنها این قدر شهرت داشت که حتى سید مهدى و خیلى کسانى دیگر را تحت تأثیر گذاشته بود.»
درگیریهاى درون گروهى تنها به درگیرى نیروهاى مهدى هاشمى در واحد نهضتها، جلسات مدارس تحت پوشش در قم و... ختم نمىشود، بلکه درگیرى نیروهاى وابسته به این طیف در اصفهان نیز در اسناد و اعترافات از جایگاه خاصى برخوردار است.
شنتیا رضایى در ضمن اعترافات خود به جلسهاى پیرامون درگیریهاى درون گروهى اشاره مىکند که در آن جلسه ـ زیر پوشش بررسى درگیریهاى اصفهان ـ تفاهم نیروهاى وابسته به این طیف در اصفهان و جلوگیرى از درگیرى درون گروهى آنان بررسى و دنبال مىشد. وى در این رابطه مىگوید:
«در ساختمان مطهرى چند جلسه اتفاق افتاد که من در آنها بودم. البته جلسات زیادى بود که من در اکثر آنها نبودم. یک جلسه در رابطه با درگیرى داخلى جبهه متحد افغانستان بود که براى شوراى مرکزى آن و انتخابات تشکیل شد و من بودم و یک جلسه راجع به مقامات مربوط به انتشارات نهضتها مجله نهضتهاى جهانى اسلام و یک جلسه در این اواخر مربوط به درگیریهاى داخلى گروه بود که در آن به صورت پوشیده از درگیریهاى اصفهان صحبت مىشد که در این رابطه مهندس.... اشارهاى به کتک زدن دکترى در اصفهان نمود....»
استفاده از شیوههاى غیراخلاقى در نزاعهاى درون گروهى
عدم پایبندى به مبانى اخلاقى، تضاد درون گروهى و درگیریهاى نیروهاى وابسته به مهدى هاشمى عملاً این افراد را به استفاده از شیوههایى علیه یکدیگر سوق مىداد که این طیف سالها آن شیوهها را علیه مخالفان خود به انحا و اشکال مختلف به خدمت مىگرفتند که به عبارتى مىتوان گفت : افراد وابسته به این طیف در گذر زمان چون «گیوتین» به «گیوتینى» سپرده مىشدند که خود سازنده آن بودند.
مهدى هاشمى در خصوص تخلفات یکى از نیروهاى وابسته به طیف اصفهان.... و افشاگرى مهدى امیر شهنوازى (امیرى) علیه او مىگوید :
«... در همان جلسه یکى دیگر از ادعاهایى که شاه زمانى علیه امیرى مطرح کرد این بود که : تو عکس..... را که قبل از انقلابى شدن مشغول نوشیدن گیلاس مشروب بوده پیدا کردهاى و تکثیر نمودهاى که باز امیر آن را تکذیب مىکرد.
حق سکوت
مهدى هاشمى در جایى ضمن اشاره به ضعف نیروهاى وابسته به خود در زمینههاى گوناگون، ابقاى آنان را در جایگاههاى حساس در راستاى جلوگیرى از معارضه و افشاى ضعفهاى درون گروهى در اعتراض مورد تحلیل قرار مىدهد که بىشک این ابقا و نادیده گرفتن تخلفات آنان حق سکوتى بود که وى به نیروهاى خویش عطا مىکرد. او در این خصوص مىگوید:
«در اثر کمبود کادرهاى قوى، افرادى ضعیف به کارهاى بزرگ گمارده مىشدند و چنان رشد مىکردند تا سر حد معاونت و مسئول قسمت و دیگر پس از آن امکان نداشت او را از کار برکنار کنى زیرا به معارضه برمىخاست و ناچار بودى با علم به ضعف او وى را ابقا کنى.»
ابقاى نیروهاى ضعیف و مسئلهدار در جایگاههاى حساس و ایجاد پستهاى کاذب با هزینههاى هنگفت بیتالمال را که قبلاً بدان اشاره شد مىتوان تنها راه حلى برشمرد که از سوى مهدى هاشمى براى این معضل ارائه مىشد که به تعبیر بعضى از نیروهاى واحد نهضتها باج سبیلى بود که مهدى هاشمى هر از گاهى به کسى مىداد.
شنتیا رضایى در خصوص وضعیت غیرقابل تحمل واحد نهضتها و عکسالعمل مهدى هاشمى در برابر اعتراض برخى از نیروها به چنین وضعیتى مىگوید:
«مسئولین عمدهاى که در رابطه با فعالیتهاى برون مرزى کار مىکردند، آقایان حسنى و قاسمى که شدیدا نیز با هم اختلاف کارى داشتند در این رابطه من موضوع اختلاف این دو نفر را به آقاى هاشمى تذکر دادم و گفتم اختلافات این دو نفر باعث درگیریهاى گوناگون در میان بچهها مىشود و در جهت تفرقه است که او جواب داد : ما نمىتوانیم به خاطر حسنى، قاسمى را از کار برکنار کنیم یا به خاطر قاسمى حسنى را؛ و هر دو را در دو محور جدا گذاشتیم که براى خود کار کنند. این تقریبا شبیه یک باج سبیلى بود که آقاى هاشمى به آنها داده بود.»
بازگذاردن دست نیروها در تصرف بىحد و حصر از بیتالمال، سوءاستفاده آنان از امکانات واحد نهضتها در سفرهاى خارجى، معاملات شخصى و جعل اسناد براى فرار از قانون و محدودیتهاى نظام مقدس اسلامى، در حقیقت ابزارهایى بودند که از سوى مهدى هاشمى براى ابقاى نیروها و نیز جذب نیروهاى دیگر به خدمت گرفته مىشد. ابزارهایى که جز حق سکوت نمىتوان نام دیگرى بر آن نهاد.
مهدى هاشمى در خصوص اجازه دادن به نیروها در استفاده از جعلیات براى عدم پرداخت پول به بانک مرکزى جمهورى اسلامى در راستاى کارهاى شخصى مىنویسد:
«... دو سال قبل برادر...... در یک مأموریت به اروپا پس از آنکه مدارک لازم را تهیه کرده به آقاى حسنى مراجعه و نسبت به تهیه برگ خاصى که در ازاى پرداخت مبلغى پول به بانک مرکزى براى هر مسافر به خارج کشور، باید تهیه شود از جعلیات استفاده مىکنند که من پس از انجام آن اطلاع یافتم.
یا مثلاً آقاى قاسمى در رابطه با مسایل تجارى با افرادى از خارجیها روابطى داشت که به ایران مسافرت مىکردند از قرارى که برادر حسنى حکایت نموده در یکى دو مورد از وسایل جعلى به نفع آنان استفاده کرده که البته در این مورد من مقصرم زیرا قاسمى از من خواهش کرد با آقاى حسنى بگویند برخى مشکلات رفت و آمد این افراد را برطرف سازد من به برادر آقاى حسنى گفتم بلا اشکال است (اللهم اغفرلنا) به طور کلى مىتوان گفت سوءاستفاده از جعلیات بعضا صورت گرفته است.»
تکیه مهدى هاشمى بر بلا اشکال بودن استفاده از جعلیات و تجویز و مباح شمردن استفاده غیرشرعى و غیرقانونى افراد وابسته به این گروه، از سوى وى زمینه را براى رشد و گستره تخلفات افراد این طیف باز گذارده بود به گونهاى که هر کس به فراخور جایگاه خود و در دسترس داشتن امکانات ابراز و وسایل جعلیات به جعل اسناد و مدارک در راستاى کارهاى شخصى و خرید و فروش کارتهاى جعلى مبادرت مىورزید. شنتیا رضایى در خصوص جعلیات صورت گرفته توسط خود، مىنویسد:
«یک شناسنامه ایرانى براى تمرین جعل کردهام [که] استفاده نشده. یک کارت صدا و سیما جعل کردهام براى تمرین خراب شد و استفاده نشد و یک مهر جعلى در خارج از کشور در پاسپورت زدهام که براى خروج از کشور پاکستان در رابطه با فرزندم که از طریق سفارتخانه به طول مىانجامید و من باید فورا از کشور پاکستان خارج مىشدم و از طریق سفارتخانه طول مىکشید؛ مجبور شدم خودم اقدام کردم و جعل مهر کنسولگرى کراچى را کردم و به ایران آمدم استفاده کردم یک کارت جعلى که توسط سازمان نصر افرادى جعل شده استفاده نمودم. جهت خروج غیر محسوس غیر مجاز (کارت از شوراى اتفاق است و یک کارت بدون عکس که پیدا کردم از حزب اسلامى استفاده نشده و یک کارت از اسلام مکتب توحید که آن جعل نیست و صادره از طریق آقاى قاسمى مسئول آن دفتر است و یک بار از روى فتوکپى شناسنامه خودم جعل را تمرین کردهام که استفاده نشده.»
وى در اعترافى دیگر به جعلیاتى که توسط دوستان دیگرش صورت مىگرفت اشاره مىکند و مىنویسد:
«مسعود عربزاده (معتمدى) متولد 1339 اصفهان متأهل. برادر احمد عربزاده (حسنى) اهل اصفهان بعد از حسنى در خانه یوسفآباد، مسعود همه کاره بود و همه امکانات و اختیارات دست وى بود. بعضى از کارهاى محرمانه جعلى را وى انجام مىداد او به ما نشان نمىداد ولیکن مشخص بود. ساعتها در زیرزمین براى چه مىرفت و بعد با دستهاى پر از مرکب و جوهر مىآمد بالا.»
فروپاشى درونى تشکیلات
بىشک نه تنها جریان مهدى هاشمى و طیف همفکر و همراه او بلکه هر تشکل و گروهى که در راستاى نیل به اهداف خود، بر تزکیه و تهذیب نفس خط بطلان بکشد و در جذب نیرو مؤلفههاى اخلاقى را نادیده بگیرد سرنوشتى جز جریان مهدى هاشمى را در پیش رو نخواهد داشت. سرنوشتى که قبل از آنکه موضعگیریهاى نظام و مردم بر آن نقطه پایان نهد، فروپاشى آن از داخل آغاز مىشود. مهدى هاشمى در اعترافات خود در تبیین علل و عوامل فروپاشى واحد نهضتها به فضاى غیراخلاقى حاکم بر آن اشاره مىکند و مىگوید:
«مجموعه عوامل گذشته مانند ضعف مدیریت، ضعف پرسنل و کادرها، شیوع خط بازى (در اثر نفوذیها، باندها و همشهرى بازیها و...) و تغییر مستمر مسئولین و.... نوعى سوءظن در اعضاى واحد بروز داده بود که به سختى امکان رفع آن وجود داشت و همین سوءظنها امر خوبى براى متمردین و سازماندهندگان شورش داخلى گشت.»
مهدى هاشمى در جایى دیگر از اعترافات خود به جدا شدن طیفى از نیروها به سال 64 در قهدریجان اشاره مىکند که بیانگر فروپاشى طیف مهدى هاشمى از درون، آن هم در پایگاه قدرت خود است.
وى در این خصوص مىگوید:
«... در اواخر همین چند سال قبل هم شنیدم که آن برادرمان با طیفى که دارد ـ طیف، طیف عاقل جماعت ما بودند ـ همه رفتهاند یک سو و کل بچههاى تندرو ماندهاند و بچههاى تندرو به خاطر تندیشان یک روز نمىتوانستند با هم درگیر نشوند ؛ یعنى همیشه بینشان اختلاف بود. آنها یک طیف وسیع و قوى شده بودند از دوستان قدیم ما و با هم خیلى رابطه خوبى داشتند یعنى اتحادشان محال بود. من دیدم که معادله خیلى به هم خورده و یک مشت بروبچههاى داغ و تند دو آتشه بین ما جمع شدهاند که همه دچار اختلاف و هى روز به روز تضعیف مىشوند. این بود که من خودم پیشنهاد کردم که بیایند در صحنه و رفتم، با اینکه از من خیلى بعید بود این حرکت و رفتم پیش همان طرف آن حرف را پذیرفتم. از خودم انتقاد کردم، عذرخواهى کردم ازش که حق با شما بوده من این طورها بودم و بیا دسته آن هم گفت من آزمایشى باز مىآیم توى صحنه ولى گفت من مطمئن نیستم شما این خط را ادامه بدهید. من باز فکر مىکنم تو افراطى بشوى خوب آمدند، نشستند.»
مهدى هاشمى که در ادامه برخورد خطى با مخالفان و مطلق انگارى افراد وابسته به طیف خود همواره از مخالفان به حزب شیطان، انجمن حجتیه، خط آمریکا و... یاد مىکرد، سرانجام خود را در انزواى بنبستى سیاسى، حتى در درون تشکیلات خود یافت. مهدى هاشمى که تنها چاره گریز از این بنبست و امید به ادامه حیات خود و تشکلهاى وابسته به خود را ـ در حیات سیاسى ـ در گرو قانع کردن نیروهاى وابسته به خود و تجدید نظر در شعارها و برخوردى منطقى و واقع بینانه با مسایل سیاسى و اجتماعى مىدانست، نه تنها توان باز گرداندن مریدهاى فکرى و اخلاقى خود را در بیراهه ایدهآلهاى ذهنى نداشت بلکه خود را در باتلاقى گرفتار دید که پیشتر خود تابلو راهنماى آن به شمار مىرفت. وى در نوار دوم کالبد شکافى انحراف و در ضمن تبیین حزباللّه از دیدگاه او و همفکرانش مىگوید:
«این را اگر بخواهم منصفانه قضاوت بکنم خود من هم در یک مقطعى این اواخر داشته متوجه مىشدم، منتهى دوستان پافشارى شدید داشتند یعنى من مىخواستم نام حزباللّه لنجان سفلى را عوض بکنم مىگفتم آخر یعنى چه؟ که شما یک جمع شدید مىگویید حزباللّه یعنى بقیه که نیستند حزب الشیطانند، خب در خارج آدمهاى مقدستر از شما، باسوادتر از شما، انقلابىتر از شما مىبینیم حالا به صرف اینکه مخالف خط شما بود منتهى رفقا پافشارى مىکردند اما مبدع این بدعت خود ما بودیم.»
در پایان این فصل باید اذعان داشت که ضعفها و انحرافات اخلاقى و فکرى مهدى هاشمى و همفکران او در تشکلهاى وابسته، هیچ گاه از چشم برخى از دوستان قدیمى و حوزوى او پنهان نماند. از این رو به همان اندازه که افراد و گروههاى معلومالحال و غیر اخلاقى جذب تشکلهاى وى در حوزه و غیر حوزه مىشدند، نیروهایى که در راستاى خدمت به نظام مقدس اسلامى با عصاى احتیاط گام بر مىداشتند از وى دورى مىجستند.
در بین اعترافات مهدى هاشمى به افرادى بر مىخوریم که او ضمن اعتراف به علم و تقواى آنان به دورى جستن این افراد از خود اشاره مىکند که بیان یکى از آنان خالى از لطف نیست :
«... ایشان را از سالهاى قبل از انقلاب که در مدرسه فیضیه قم به تحصیل اشتغال داشت، مىشناختم آن روزها محصل جدى بود و در امور انقلاب کمتر شرکت داشت. پس از انقلاب زمانى.... بود یکى دو بار او را دیدم پس از تصدى امامت جمعه و فرماندهى... از راه دور تلفنا با او سلام و علیکى داشتهام و از نزدیک شدن به من خائف بود لذا یکى دو مرتبه که به او زنگ زدم که قصد آمدن به... را دارم مىگفت شما نیایید من مىآیم و مىآمد.»
پی نوشت:
1. پرونده احمد عربزاده، ص 235.
2. پرونده اصغر صالحى، ص 232.
3. پرونده مسعود عربزاده، ص 232.
4. محمد شورى با نام مستعار رضا سعیدى و نام جعلى حسین مرتضوى از اعضاى واحد نهضتها بود و در تاریخ 2/12/66 به جرم همکارى و همفکرى با باند مهدى هاشمى، انتقال اسناد و مهمات از داخل سپاه به مخفیگاههاى این طیف و نشر اکاذیب و جعلیات علیه نظام و مسئولین به دادگاه معرفى گردیده است.
5. پرونده محمد شورى، ص 228.
6. پرونده مسعود عربزاده، ص 233.
7. پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 52
8. محسن ابراهیمى یکى از همکاران مهدى هاشمى و از متهمین این باند است که انتقال و اختفاى سلاح و مهمات از سپاه شرکت فعال و مؤثر در اشاعه مطالب کذب و خلاف واقع از طریق پخش و تکثیر اعلامیه و نشریات از فعالیتهاى نامبرده در باند مزبور بود.
9. پرونده محسن ابراهیمى، ص 215.
10. پرونده مرتضى باقرى، ج 1، ص 2 و 1.
11. پرونده مربوطه، ص 49
12. پرونده احمد عربزاده حسنى، ج 3، صص 123 و 235.
13. پرونده مرتضى باقرى، ج 1 ص 1
14. کالبد شکافى انحراف، مهدى هاشمى، نوار 2.
15. کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
16. کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
17. . این باور در جناح انشعابى به صورت اعتقاد به بهرهگیرى از مخالفان و معاندان نظام در سیاستهاى فرهنگى کشور بروز کرد. این جناح بر این باور است افرادى که جز به حذف خط واقعى امام راضى نیستند، در ضمن به کار گرفتن، از ایدهها و اندیشههاى خود عقبنشینى مىکنند.
18. . کالبد شکافى انحراف، نوار 10.
19. . افراد وابسته به جناح انشعابى نیز بسیارى از مقولههاى فکرى و فرهنگى، استقلال فکرى، آزاداندیشى را در عرض مبانى اسلام قرار مىدهند و بر مبناى همین نگاه، سیاستهاى فرهنگى خود را جهت مىبخشند.
20. . کالبد شکافى انحراف، نوار 10.
21. . کالبد شکافى انحراف، نوار 8.
22. . پرونده شنتیا رضایى، ج 1، ص 23.
23. . پرونده مربوطه، ج 1، ص 13
24. . پرونده بازجویى شنتیا رضایى، ج 1، ص
25. . پرونده مهدى هاشمى، ج 3، ص 106
26. . پرونده بازجویى شنتیا رضایى، ج 1، ص 96.
27. . پرونده محمد شورى، ج 1، ص 4.
28. . پرونده مربوطه، صص 151 ـ 158.
29. . پرونده مهدى هاشمى متفرقات ص 57
30. . پرونده مهدى هاشمى، متفرقات، ص 58
31. . پرونده مهدى هاشمى، متفرقات، ص 59
32. . کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
33. . کالبد شکافى انحراف، نوار 9.
34. . پرونده مهدى هاشمى، ج 6 صص 22 و 23
35. . پرونده مهدى هاشمى ج 1، ص 11.
36. . پرونده رضایى، ج 1، ص 12.
37. . پرونده رضایى، ج 1، ص 50.
38. . پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 22
39. . پرونده مهدى هاشمى متفرقات ص 10
40. . پرونده رضایى، ج 1، ص 27.
41. . اصل : اغفرنا
42. . پرونده مهدى هاشمى، ج 3، صص 106 و 107
43. . پرونده رضایى، ج 1، ص 46.
44. . همان، ص 11.
45. . اصل : کرده
46. . پرونده مهدى هاشمى (متفرقات) ص 71
47. . کالبد شکافى انحراف، نوار 6.
48. . کالبد شکافى انحراف، نوار 2.
49. . پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 54.
50. برگرفته از کتاب «بن بست» منتشره از سوی اداره کل اطلاعات اصفهان
نظرات