جنبش جمهوری و قتل ایمبری


1529 بازدید
ایمبری

جنبش جمهوری  و قتل ایمبری

 رضاخان در 7 اکتبر 1922 استعفای خود را از وزارت جنگ اعلام کرد؛ یک سال بعد از پس گرفتن «استعفای» خود، در نهم اکتبر 1923، رضاخان دست به کودتا[یی دیگر] زد و در 28 اکتبر 1923 بر مسند ریاست وزرا تکیه زد: «وزیر جنگ بدون در نظر گرفتن مراحل قانونی، قوام‌السلطنه، رئیس‌الوزرای پیشین را دستگیر کرده و به زندان انداخته است؛ دستگیری شماری از افراد برجسته نیز انتظار می‌رود. وزیر جنگ مدعی است که مدارکی علیه او دارد که ثابت می‌کند قوام درصدد توطئه بوده است. با این حال بسیاری بر این عقیده‌اند که این تنها بهانه‌ای است برای سرنگون کردن دولت و حاکم کردن دیکتاتوری بر کشور. اوضاع بسیار وخیم است.»  بعد از ظهر روز دوشنبه، 9 اکتبر 1923، قزاق‌ها منزل قوام‌السلطنه را محاصره و پس از دستگیری قوام، او را به وزارت جنگ منتقل کردند. یک هفته بعد، زمانی که کرنفلد گزارش خود را می‌نویسد، وی همچنان در بازداشت به سر می‌برد. ترس از تکرار حوادث پس از کودتای سوم اسفند 1299 و دستگیری‌های فراوان، باعث شد که جو متشنجی بر شهر حکم فرما گردد. کرنفلد اذعان می‌کند که اتهام توطئه‌چینی که به قوام نسبت داده شده است، تنها بخشی از نقشه رضاخان برای رسیدن به نخست ‌وزیری است:
بر اساس گزارش‌های موثقی که به دست ما رسیده است، مجازات تعیین شده برای قوام از این قرار است: تبعید از ایران و مصادره بخش قابل توجهی از اموال وی. من کاملاً مطمئن هستم که اتهام وارده به قوام هیچ پایه و اساس درستی ندارد و نابجاست، اما مجازاتی که برای وی تعیین شده دقیقاً متناسب با خواسته‌ها و نقشه‌های وزیر جنگ است. شاه، یکشنبه بعد از ظهر، 13 اکتبر، مرا به گفتگوی کوتاهی دعوت کرد و به من گفت که وزیر جنگ می‌کوشد به هر نحو ممکن پس از سرنگونی دولت مشیرالدوله، به مقام ریاست وزرا دست یابد. از آنجا که وی امیدوار است به هدف خود دست یابد، لذا سعی می‌کند هرگونه مانعی را، از سر راه خود بردارد. ایران به شدت از نداشتن رئیس‌الوزرایی کارآمد رنج می‌برد. اکنون تنها سه تن ممکن است متصدی این مقام شوند: مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله و قوام‌السلطنه. از آنجا که مجلس چهارم در آخرین اقدام خود، کابینه مستوفی‌الممالک را رد صلاحیت کرد، بعید به نظر می‌رسد که شاه تا زمان تشکیل مجلس پنجم، او را به عنوان رییس‌الوزرا انتخاب کند. مشیرالدوله هم، کمترین اشارة وزیر جنگ باعث استعفایش می‌شد. بنابراین تنها کسی که به حساب می‌آمد قوام بود. و همین، برای از میان برداشتنش دلیل کافی بود؛ وزیر جنگ نیز همین کار را کرد؛ و دقیقاً با این کار هم شاه و مشیرالدوله را مرعوب کرد؛ و هم به آرزویش دست یافت. در رابطه با مصادرة اموال قوام هم می‌توان گفت که از مدتها قبل رضاخان در فکر این کار بوده است؛ حتی پیش از آن که دوستانش توطئه قوام علیه جان او را کشف کنند. با توجه به اینکه وزیر جنگ همة ثروت هنگفتش را از طریق اخاذی و زورگیری به دست آورده، بدون شک اموالی را هم که دادگاه به عنوان جریمه از قوام می‌گیرد، به خود اختصاص خواهد داد.  
همانطور که کرنفلد پیش‌بینی کرد، قوام به شرط اینکه ایران را ترک کند و به اروپا برود، در 22 اکتبر از زندان آزاد شد.  پس از تبعید قوام «هیچکس در مورد توطئه‌ای که به قوام نسبت داده می‌شد سخن به میان نیاورد و ماجرا کاملاً فراموش شد و اصل ماجرا در ‌هاله‌ای از شک و تردید فرو رفت.»  همانطور که از نوشته کرنفلد برمی‌آید، مشیرالدوله به شدت از رضا می‌ترسید: «مشیرالدوله اگر چه از معدود سیاستمداران ایران است که می‌تواند ادعای شرافت و پاکدامنی و بافرهنگی کند، اما به شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت نیز شهرت دارد. این مسامحه و دست به دست کردن او هم ممکن است ناشی از همین شکست اخیر باشد. روابط او و وزیر جنگ روز به روز بدتر می‌شود. وزیر جنگ در عمل دیکتاتور مطلق ایران است و همة امور را در دست دارد. اقدام اخیر وی در زندانی کردن بدون محاکمه قوام، به شدت به اعتبار و حیثیت کابینة فعلی لطمه زده است. مشیرالدوله آشکارا از گرفتن تصمیم قاطع در اینباره واهمه دارد.»  
مشیرالدوله در 22 اکتبر 1923 از کار کناره‌گیری کرد: «شب گذشته رئیس‌الوزرا استعفای خود را تقدیم کرد که مورد پذیرش شاه قرار گرفت. وزیر جنگ که از سوی انگلیسی‌ها حمایت می‌شود، از هر وسیله‌ای برای فشار آوردن به شاه استفاده می‌کند تا او را به نخست‌وزیری منصوب کند.»  گوتلیب نیز در مورد کناره‌گیری مشیرالدوله در 22 اکتبر، چنین اظهارنظر می‌کند: «کاملاً روشن است که رضاخان، وزیر جنگ، به ریاست وزرا منصوب می‌شود.»  تلگرام کرنفلد در 29 اکتبر از این قرار است: «رضا [خان] به منصب ریاست وزرا دست یافت. وی هنوز تشکیل کابینه نداده است. شاه در چهارم نوامبر عازم اروپا می‌شود. رضاخان همواره مورد حمایت بریتانیا بوده است، اما هرگز موفق نشده بود اطمینان روس‌ها را جلب کند... تا وقتی که روس‌ها مخالف نخست‌وزیری او بودند، شاه به خوبی توانست در مقابل فشارهای وی ایستادگی کند. برای از میان بردن این مخالفت‌ها وی کاملاً آماده بود هر‌گونه تضمینی که روس‌ها مطالبه کنند، بپردازد.»  گوتلیب در این باره می‌نویسد: «من کاملاً مطمئن هستم که رضاخان دیروز به سفارت شوروی رفت تا ایشان را متقاعد کند برای تشکیل کابینه تحت ریاست خود، از وی حمایت کنند. مقامات شوروی نیز به دو شرط حاضر شدند از وی حمایت کنند. اول این که چندین تن از ملیّون را وارد کابینه خود کند؛ دوم، منافع روسیه در شمال ایران را کاملاً تضمین و قبول کند... گفته می‌شود رضاخان به هر دوی این خواسته‌ها تن در داده است...»  کرنفلد در نوشته‌های خود توضیح بیشتری در این زمینه می‌دهد.‌همانطور که پیش از این ذکر شد، پس از تبعید قوام‌السلطنه به دست رضاخان، مشیرالدوله استعفا داد: «اگر شاه نمی‌دانست که سفارت روس به نخست‌وزیری رضاخان رضایت ندارد، وزیر جنگ در کار خود عجله نمی‌کرد. وزیر جنگ نیز به هر طریق برای مصالحه با سفارت روس فرصت را از دست نمی‌دهد. زمانی که شاه متوجه شد هیچ قدرت خارجی از او حمایت نمی‌کند، تسلیم شد و در 28 اکتبر رضاخان را به ریاست وزرا منصوب کرد و در همین زمان اعلام کرد برای معالجه کشور را به مقصد اروپا ترک خواهد کرد.»  
در 29 اکتبر 1923 رضاخان کابینه خود را معرفی کرد: «مطالعه سوابق اعضای کابینه، ملاک‌های انتخاب رئیس‌الوزرا را کاملاً روشن می‌سازد و شکی در این زمینه باقی نمی‌گذارد. آشکار است که وی امیدوار است هر دو سفارت را از خود راضی کند؛ دو قدرتی که به او کمک کردند به خواسته خود برسد. مدیرالملک، یکی از دوستان کاملاً شناخته شده انگلیسی‌ها، به تازگی به عنوان رئیس معاونت خواروبار در وزارت مالیه برگزیده شده است. از سوی دیگر، روس‌ها احتمالاً به ذکاءالملک گرایش داشته باشند؛ وی در دوران خدمت خود در کابینه مستوفی‌الممالک به عنوان وزیر خارجه، خوش خدمتی خود را به روس‌ها بر همگی آشکار ساخت.» مدیرالملک [محمود جم] با خواهر عباسقلی نواب ازدواج کرده است؛ «عباس‌قلی مشاور دوم سفارت انگلیس است که برای مدت زیادی به این سفارت خدمت کرده و به تبعیت انگلیس در آمده است.»  جدلیکا در مورد خروج احمدشاه می‌نویسد: «در اعلامیه دربار که شاه در 27 اکتبر امضا کرد به مردم ایران اعلام شده است که شاهنشاه به منظور معالجه موقتاً ایران را به مقصد اروپا ترک می‌کند. به نظر می‌رسد که رسوایی توطئه‌چینی قوام‌السلطنه برای ترور رضاخان، وزیر جنگ ایران، و تهمت‌هایی که این وزیر به برادر شاه، ولیعهد و وارث تاج و تخت وارد کرده و او را در این توطئه دخیل دانسته، منجر به ناخوش احوالی شاه شده است. رفتار خشن وزیر جنگ، سقوط کابینه مشیرالدوله و منصوب شدن رضاخان به ریاست وزرا، همگی دست به دست هم داده و مزاج شاه را به هم ریخته است. تاریخ خروج شاه برای روز یکشنبه، چهارم نوامبر، مقرر شده است... بعید به نظر می‌رسد مردم ایران از اینکه «شاهنشاه» سرزمین خود را ترک می‌کند، ناراحت و غمگین شوند؛ همچنین انتظار نمی‌رود که غیبت او تأثیر چندانی بر سرنوشت ایران بگذارد. یکی از روزنامه‌های تهران در مورد سفر شاه به ممالک خارجه اظهارنظر کرده و می‌نویسد از آنجا که اعلی‌حضرت مصمم به خروج از کشور هستند، از ایشان تقاضا می‌شود که تاج و تخت خود را به ملت بسپارد.»  کرنفلد می‌افزاید: «سفر شاه از همه بیشتر رضاخان را خوشحال کرد. در واقع [باید بگویم] بر اساس اخبار موثقی که به من رسیده است او در پی این است که ولیعهد نیز کشور را ترک کند تا با استفاده از این فرصت خود را نایب‌السلطنه کند. شکی نیست که روس‌ها به این قضیه تن نداده و مخالفند.» اما دوران سلطنت قاجارها به سر آمده بود: «رسیدن به ریاست وزرا پایان آمال و آرزوی رضاخان نیست. وی درصدد است سلطنت غیررسمی کنونی خود را به شاهنشاهی قانونی تبدیل کند؛ البته این کار به همین زودی انجام خواهد شد. خانواده سلطنتی نیز متوجه شده است که به روزهای پایان عمر خود رسیده است. ولیعهد و همچنین سالارالسلطان، عموی شاه، صراحتاً به من گفتند که سلسله قاجار نیز محکوم به فناست.»  شاه در مسیر سفر خود به اروپا، در 13 نوامبر 1923 به بیروت رسید. کمیسر عالی فرانسه با برپایی ضیافت شام، از اعلی‌حضرت پذیرایی کرد: «به من خبر رسید که مقامات انگلیسی در بغداد توجه چندانی به عبور شاه از این کشور نکردند اما در مقابل، فرانسوی‌ها به شدت مراقب عبور کاروان شاه ایران بودند. گمان می‌رود که فرانسوی‌ها با توجه به اوضاع کنونی ایران اهداف مهمی را در این کشور دنبال می‌کنند.»  در 10 نوامبر 1923، علاء [وزیرمختار ایران در واشنگتن] به وزارت خارجة آمریکا مراجعه کرد. او در این دیدار تلاش کرد تصویری زیبا و خوب از اوضاع ایران ارائه دهد: «وزیرمختار پرسید که آیا گزارش نامطلوبی از اوضاع ایران داشته‌ایم؟ وقتی جواب شنید که تا آن لحظه ما هیچ گزارش تازه‌ای از تهران نداشته‌ایم، گفت که شخصاً گزارش‌های اطمینان‌بخشی از تهران دریافت کرده است. [علاء گفت] هیچ رابطه‌ای میان نخست‌وزیری رضاخان و سفر شاه به اروپا نیست؛ و شاه مدتها قبل از نخست‌وزیری سردارسپه تصمیم به خروج از کشور گرفته بود.»  در 12 نوامبر 1923 رضاخان اعلامیه‌ای صادر کرد: «همه می‌دانند که در یک کشور مستقل هیچ چیز از این بدتر نیست که فردی از آن ملت به آلت دست عمال خارجی تبدیل شده یا به بیگانگان اجازه دهد در امور سیاسی کشور دخالت کنند.» کرنفلد در این زمینه می‌نویسد: «کاملاً آشکار است این اعلامیه برای اغفال کسانی منتشر شده که گمان می‌کنند رئیس‌الوزرا به مدد سفارت‌های خارجی به این منصب رسیده است و قرار است آلت دست و در خدمت آنان باشد.» روزنامه طوفان در این زمینه می‌نویسد: «این بیانیه با حسن‌نیت صادر نشده است؛ صادرکنندة آن کسی است که نفوذ سفارت‌های خارجی در شکل‌گیری کابینه وی مؤثر بوده است.»  رالف اچ. ساپر، نماینده کمپانی سینکلر، بریتانیا را عامل اصلی کناره‌گیری مشیرالدوله معرفی می‌کند: «رئیس‌الوزرای پیشین با شروط قرارداد ما موافقت کرده بود و آن را به هیأت وزرا و میلسپو نیز ارائه کرده بود و در نظر داشت ماه آینده این قرارداد را به عنوان لایحه به قوه مقننه معرفی کند. می‌توان گفت مخالفت بریتانیا تا اندازه‌ای در سقوط او نقش داشته است. رضاخان اکنون رئیس‌الوزرا و عملاً دیکتاتور ایران است. این روزها او در رکاب شاه است و او را تا مرزهای کشور بدرقه می‌کند. شاه احتمالاً در اروپا خواهد ماند.»  انگلیسی‌ها نتوانستند خوشحالی خود را از این وقایع پنهان کنند. در مجمع سالیانه بانک شاهنشاهی ایران در لندن در دسامبر 1923، سر‌ هیو بارنس، رئیس جلسه، با اشتیاق فراوان انتصاب رضاخان را اعلام می‌کند و می‌گوید: «شاهنشاه ایران در حال ترک ایران و سفر به اروپا بود» و سپس اضافه می‌کند: «سال گذشته خبر از پیروزی‌ای دادم که تشکیلات نظامی سردارسپه به همراه خود آورده و سخن از آرامشی به میان آوردم که سراسر ایران را در نتیجة کنترل نظامیان فرا گرفته؛ سردارسپه اکنون با به دست آوردن فضای عمل بیشتر تلاش می‌کند توانایی اجرایی خود را بیشتر به کار گیرد... و به نظر می‌رسد که با ارتشی متشکل از سربازان مردمی و وفادار، ایران به سمت نظمی مستحکم و ثباتی بیشتر پیش می‌رود که سالهاست ایران هرگز به خود ندیده است.»  
در مقابل آمریکایی‌ها تصویری بسیار متفاوت از رضاخان ارائه کرده‌اند. کمتر از یک ماه پس از انتصاب رضاخان به ریاست وزرا، کرنفلد چنین گزارش می‌کند: «رئیس‌الوزرا در انتخاب افراد برای پست‌های مهم به ندرت شایستگی و لیاقت ایشان را در نظر می‌گیرد.» وی می‌افزاید: «[رضاخان] در 22 نوامبر، در مراسم افتتاح نمایشگاه صنایع دستی، دو تن از افسران پلیس را به شدت کتک زد؛ چون به او خوب سلام نداده بودند. حادثه مشابهی در 24 نوامبر تکرار شد؛ زمانی که رئیس‌الوزرا وارد وزارت عدلیه می‌شد، آخوندی که در آن حوالی بود و در آن جلسه حضور داشت نابینا بود هنگام ورود رئیس‌الوزرا از جای خود برنخاست.* کاملاً روشن است که رضاخان با این کارهایش، از اعتبار خود در نزد شرقی‌ها نیز می‌کاهد. از آنجا که کسی جرأت نمی‌کند آشکارا علیه او دست به اقدام بزند، افراد از هیچ توطئه‌چینی مخفی بر ضد او فروگذار نمی‌کنند. در 25 نوامبر روزنامه طوفان رفتار توجیه ناپذیر رئیس‌الوزرا با روحانی مذکور را مورد انتقاد قرار داد و همچنین تبعید خودسرانه سردبیر روزنامه اقدام را نکوهش کرد؛ این فرد در روزنامه خود نوشته بود که زمان آن رسیده است که زنان ایرانی به پیروی از خواهران ترک خود حجاب را بردارند. همانطور که انتظار می‌رفت روزنامه طوفان نیز به سرعت سرکوب شد... از زمانی که رضاخان بر مسند ریاست وزرا تکیه زده است، با بذل و بخشش‌های فراوان و همچنین حضور در مجامع عمومی، سعی می‌کند خود را در نظر مطبوعات بزرگ و در خور ستایش جلوه دهد. تقریباً هر روز روزنامه‌ها با درج اشعاری او را ستوده و عنوان مرد سرنوشت و منجی ایران به او می‌‌دهند.»  وابسته نظامی آمریکا نیز در مورد خشونت و بد رفتاری رضا چنین می‌نویسد: «رضاخان، رئیس‌الوزرای جدید ایران، با اینکه اکنون بالاترین منصب سیاسی را در این کشور اداره می‌کند، اما هنوز نمی‌تواند اخلاق و رفتار دوران قزّاقی خود را کنار بگذارد... وقتی که وزیر جنگ بود، افراد مختلفی را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد؛ رئیس‌الوزرا، افسران نظمیه، سردبیران روزنامه‌ها، افسران نظامی و ... از جمله این افراد هستند. در دو هفته گذشته نیز چندین بار افراد مختلف مورد خشم و غضب رئیس‌الوزرا قرار گرفته‌اند که در تمام موارد شخص خاطی مستقیماً توسط جناب رئیس‌الوزرا کتک زده شده است. همین اخیراً یک افسر پلیس و یک روحانی، قربانی رفتار خشن وی شده‌اند. نبود کف نفس در شخصیت رضاخان و رفتار خشن او بسیار رقت‌انگیز و اسفناک است. همین موجب بدگویی دیگران به ویژه اتباع بیگانه می‌شود. یکی از روزنامه‌های تهران که از این رفتار رضاخان انتقاد کرده بود به سرعت توقیف شد. برای درک روان‌شناسی رفتار وی باید فضایی را که وی در آن رشد کرده است بررسی کنیم و به نحوة تربیت وی توجه نمائیم.»  کنسول گوتلیب نیز در این مورد می‌نویسد: «رئیس‌الوزرای فعلی ایران، یک دهاتی نادان و بی‌سواد با غریزه حیوانیست... او به هیچ‌وجه نمی‌تواند خشم و غضب خود را کنترل کند ـ وی اخیراً رئیس‌الوزرای پیشین را مورد ضرب و شتم قرار داده است (بنا به گزارشاتی که به دست من رسیده است در حضور شاه چنین جسارتی را به وی روا داشته است)؛ رضاخان با دست خود یکی از روزنامه‌نگاران منتقد را کتک زد؛ این روزنامه‌نگار پیرمردی ریش سفید بود. یکی از اتباع آمریکا که شاهد این ماجرا بوده است اظهار می‌کند که این رقت‌انگیزترین و خفت‌بارترین صحنه خشنی بوده که تا کنون دیده است. از زمانی که وی بر مسند ریاست وزرا تکیه زده بارها در مواضع مختلف ملتزمین و همراهان خود را مورد ضرب و جرح قرار داده است؛ از جمله به تازگی یک روحانی پیرمرد، که به علت نابینایی متوجه ورود رضاخان نشد و از جای خود برنخاست، به شدت مورد ضرب و شتم وی قرار گرفت. بار دیگر تکرار می‌کنم، چنانچه اولین نشانه‌های مخالفت از جانب یک مقام اقتصادی مشاهده شود، به احتمال قوی، خوی حیوانی رئیس‌الوزرا طغیان خواهد کرد و دیگر کسی نمی‌داند چه خواهد شد.»  در گزارشی که جدلیکا به تاریخ 10 دسامبر 1923 تحت عنوان «ناپدید شدن روزنامه‌های تهران» می‌نویسد، می‌خوانیم: «از زمان روی کار آمدن رضاخان و در دست گرفتن ریاست وزرا، چندین روزنامه در تهران توقیف شده‌اند؛ و شماری دیگر از روزنامه‌ها هم به علت فقدان درآمدهای حاصل از تبلیغات، از هستی ساقط شده‌اند. تحت حکومت رضاخان، شرایط سیاسی کاملاً روشن و مشخص است؛ هر سیاستمداری که «در» این نظام بگنجد نیازی ندارد که با صرف پول، خود را در روزنامه‌ها معرفی کند؛ و کسانی هم که «خارج» از این چارچوب قرار می‌گیرند، از آنجا که مطمئن هستند خرج کردن پول برای تبلیغ در روزنامه‌ها، کار عبثی است، دست به چنین کاری نمی‌زنند. با توجه به شرایطی که رژیم فعلی به وجود آورده است، انتظار می‌رود از سی روزنامه‌ای که در دوسال اخیر پا به عرصه وجود نهاده‌اند، حداکثر ده روزنامه، یعنی مهمترین آنها که بر پشتوانه‌های مالی قدرتمندی تکیه زده‌اند، از این بحران جان سالم به در برند... چندان دور از ذهن نیست که بگوییم آن دسته از روزنامه‌هایی که نجات یافته‌اند، ادامة حیاتشان در گرو حمایت از رضاخان؛ و یا امتناع از حمله و انتقاد به دولت خواهد بود.»  

مجلس پنجم و «جنبش جمهوری»
کرنفلد در گزارش خود به تاریخ 10 دسامبر 1923 می‌نویسد: «انتخابات مجلس پنجم، زیر فشار رئیس‌الوزرا و توأم با شتاب غیرعادی آغاز شده است. انتظار می‌رود هفتم فوریه، نمایندگانی که شمارشان برای شروع کار مجلس به حدّ نصاب رسیده در تهران حضور یابند. گزارش‌های مختلفی که از استان‌های مختلف به دست من رسیده، حاکی از آن است که کاندیداهای مشخصی که تحت عنوان ناسیونالیست، ترقی خواه و دموکرات به انتخاب رضاخان وارد پارلمان شده‌اند، مجلس را قبضه خواهند کرد.» کرنفلد همچنین در گزارشی اعلام می‌کند که هیأتی سه نفره به اروپا اعزام شده است. زین‌العابدین رهنما، سردبیر روزنامه ایران، نیز در این هیأت است: «کسی در مورد مأموریت و اهداف این کمیته چیزی نمی‌داند. عده‌ای بر این عقیده‌اند که این سه نفر برای زیرنظر داشتن حرکات [احمد] شاه و اطرافیان وی از کشور خارج شده‌اند. عده دیگری که نگاه مثبتی به این قضیه دارند، معتقدند که وظیفه این کمیته تبلیغ برای رژیم جمهوری [در ایران] است که به گمان ایشان رئیس‌الوزرای فعلی ایران برای رسیدن به آن در حال برنامه‌ریزی است.»  دالس در گزارش گفتگوی خود با [حسین] علاء به تاریخ 10 دسامبر 1923 چنین می‌گوید: «وزیرمختار ایران سئوال کرد که آیا وزارت ‌خارجة آمریکا مدرکی برای تأیید شایعات روزنامه‌ها در مورد تأسیس نظام جمهوری در ایران دارد؟ وی اظهار داشت که شخصاً اعتباری برای این شایعات قائل نیست؛ و دلیلی ندارد که رضاخان با خاندان سلطنت مخالف باشد یا بخواهد از راههای خشونت‌آمیز به قدرت دست یابد. من [دالس] به وزیرمختار گفتم که ما نیز مدرکی برای تأیید این شایعات نداریم؛ جز اینکه سفارت ما در تهران، چند هفته پیش گزارش سفر شاه به اروپا را ارسال کرده است.»  جدلیکا در گزارش 8 ژانویه 1924 خود خبر از گشایش مجلس در آیندة نزدیک می‌دهد: «رضاخان، رئیس‌الوزرا، با صدور بخشنامه‌ای به تمام فرمانداران دستور داد آن دسته از وکلایی را که به تازگی به مجلس شورای ملی ایران راه یافته‌اند ملزم سازند تا پیش از هشتم فوریه خود را به تهران برسانند. رئیس‌الوزرا مُصر است که در تاریخ مذکور مجلس پنجم کار خود را آغاز کند. در این بخشنامه همچنین رضاخان به فرمانداران هشدار داده است چنانچه وکلا در تاریخ مقرر به تهران نرسند، مسئولیتش بر عهده ایشان خواهد بود. عده‌ای بر این باور بودند که رضاخان پس از به دست گرفتن قدرت، تشکیل مجلس را تا جایی که امکان داشته باشد به تعویق خواهد انداخت، تا مانع دخالت‌های پارلمان و کاهش قدرت خود شود؛ اما صدور این بخشنامه این عقیده را باطل کرد. بدون شک مجلس پنجم، همانند کابینه فعلی، کاملاً تحت اختیار و تابع اوامر رئیس‌الوزرا خواهد بود. بر اساس گزارشی ناموثق، قرار است مجلس شورای ملی به مدت دو یا سه سال، تمام امور را به رئیس‌الوزرا واگذار کرده و به او اختیار کامل دهد و در این مدت مجلس نیز موقتاً تعطیل خواهد بود. این کار به دیکتاتوری رئیس‌الوزرا ماهیت قانونی می‌بخشد و او را قادر می‌سازد بدون هیچ محدودیتی دست به اصلاحات موردنظر خود بزند. اگر فشار و نفوذ رضاخان در مجلس به اندازه کافی مؤثر باشد و بتواند آن را تحت کنترل خود درآورد، احتمال دارد که وی با دست باز سرنوشت ایران و ایرانیان را رقم زند.»  کرنفلد در این باره می‌نویسد: «انتصاب رضاخان به ریاست وزرا در 27 اکتبر مهمترین حادثة این دوره است و می‌توان گفت نقطه عطفی است در تاریخ ایران. همانطور که پیش از این به اطلاع وزارت [خارجه] رسید، طرق مشکوکی که وی برای رسیدن به خواسته‌های خود به کار گرفت به سرعت فراموش شد [و کسی سؤالی در مورد آنها نپرسید]. از زمانی که وی قدرت را در دست گرفته است، تمام اعمال و رفتار او مورد تأیید و تمجید همگان قرار گرفته است... مطبوعات، که اساساً در خدمت رضاخان هستند، دست به تبلیغات گسترده به نفع وی زده‌اند. این تلاش‌ها، اثر بسیار عمیقی داشته است... (وزرای کابینه) به هر وسیله ممکن در وزارت‌خانه مربوطه خود تلاش می‌کنند به رئیس و فرمانده خود اعتبار بخشیده و از او حمایت کنند.» رضاخان بلافاصله پس از روی کار آمدن دستور داد درِ تمام قمارخانه‌ها را تخته کنند و شهرداری را موظف ساخت به تهیدستان رسیدگی کند. اقدام اخیر وی «نه از روی دلسوزی و همدردی با تهیدستان، بلکه برای عوام‌فریبی بود.» رضا همچنین با ارائه طرحی به مجلس خواهان 000/45 تومان بودجه برای خرید ساختمان دانشگاه شد. این عمل نیز «به منظور بالا بردن سطح آموزش و تحصیلات در کشور نبود، بلکه برای خودنمایی بود.» استنباط کرنفلد از این قضایا چنین است: «تمام این صحنه‌ها پیش زمینه صحنه پایانی نمایشنامه وی می‌باشد، که در آن صحنه رضاخان یا شاه این کشور و یا رئیس‌جمهور آن است.» کرنفلد در مورد کمیته سه نفره‌ای که قبلاً ذکر شد چنین گزارش می‌دهد: «در گفتگویی که اخیراً با رئیس‌الوزرا داشتم، وی ادعا کرد هدف از کمیته سه نفره به اروپا، جلب کردن توجه کشورهای اروپایی به پیشرفت‌های اقتصادی ایران است؛ اما شکی نیست که هدف واقعی این گروه از سفر به اروپا آماده ساختن دول اروپایی برای برخورد مثبت با تغییراتی است که در حکومت ایران رخ خواهد داد.»  جدلیکا در 26 ژانویه 1924 می‌نویسد: «حتی این روزها که بی‌لیاقتی خاندان قاجار بر کسی پوشیده نیست و همگان بر بی‌توجهی شاه نسبت به وظایفش صحه می‌گذارند و کسی نیست که از تبلیغات جمهوری‌خواهانه رئیس‌الوزرای جاه‌طلب خبر نداشته باشد، باز هم توده مردم توجهی به این امور نمی‌کنند و تنها عده قلیلی که بهره‌ای از علم و تحصیلات دارند به این مسائل علاقه نشان می‌دهند و آن را پیگیری می‌کنند... رئیس‌الوزرای جدید با اینکه اصل و نسب اصیلی ندارد و بی‌سواد است، اما برای تغییر نظام حکومتی این کشور و تبدیل آن به جمهوری و رسیدن به ریاست جمهوری به خوبی برنامه‌ریزی می‌کند.»  کرنفلد در 1 فوریه 1924 می‌نویسد: «بر اساس اخبار موثقی که به دست من رسیده است، پارلمان که ماه آینده کار خود را آغاز می‌کند مطمئناً شاه را برکنار و سلطنت خاندان قاجار را منسوخ اعلام خواهد کرد. همچنین انتظار هیچ‌گونه مخالفتی هم نمی‌رود. اینکه شکل حکومتی ایران پادشاهی باقی بماند و یا به جمهوری تغییر یابد، هنوز مشخص نگردیده است؛ اما پیش‌بینی می‌شود جمهوری اولویت داشته باشد.»  وزارت خارجه چنین پاسخ می‌دهد: «چنانچه تغییری اساسی در ایران رخ داد، وزارت را در جریان بگذارید و به هیچ وجه در امور داخلی و یا هرگونه تصمیمی که در نظام اساسی کشور مؤثر است، دخالت نکنید.»  جدلیکا در 11 فوریه 1924 می‌نویسد: «چهارشنبه بعد از ظهر، یازدهم فوریه، مجلس پنجم به نام شاهنشاه وارث تاج و تخت ایران، کار خود را رسماً آغاز کرد. تشکیل جلسه مجلس چهار روز پس از تاریخی که به فرمان رضاخان، رئیس‌الوزرا و وزیر جنگ مقرر گردیده بود، صورت گرفت... آغاز به کار این دوره از مجلس در اذهان ایرانیان باقی خواهد ماند، چرا که انتظار می‌رود در این دوره، خاندان قاجار تاج و تخت را از دست بدهد و خاندان جدیدی برای پادشاهی انتخاب گردد یا شکل حکومتی تغییر کند و به جمهوری تبدیل شود. ولیعهد که در غیاب برادر خود به عنوان شاه جانشینی وی را بر عهده دارد، آشفته و عصبی بود. رضاخان عامل اصلی تمام مشکلاتی است که دست و پا گیر قاجارها شده است؛ وی با حفظ وقار و بزرگی خود و با اعتماد به نفس کامل نقشه‌های خود را عملی کرد. از آنجا که می‌بایست اعتبارنامه هر یک از نمایندگان انتخابی، در جلسات خصوصی مجلس تأیید گردد، پارلمان حداقل تا یک ماه دیگر به طور جد کار خود را آغاز نمی‌کند. هفتاد و چهار نماینده در جلسه اول مجلس حاضر بودند. مؤتمن‌الملک که در دوره چهارم ریاست مجلس را بر عهده داشت، ریاست مجلس پنجم نیز موقتاً بر عهده وی گذاشته شد.» جدلیکا گزارش خود را چنین به پایان می‌رساند: «جالب توجه است که طی چند روز گذشته روزنامه‌های تهران مطالب طعنه‌آمیزی نسبت به شاه و قاجارها منتشر کرده‌اند. از شاه به عنوان کسی یاد شده است که همواره به فکر سفرهای اروپایی است و تنها به نوع رفتار و منش خود در آن سوی مرزها می‌اندیشد. از سوی دیگر، هر روز از رضاخان تمجید می‌شود و مصرانه از او می‌خواهند که زمام امور را به طور کامل در دست گیرد؛ عملاً هم او این کار را کرده است و اکنون فرمانروای مطلق کشور است؛ فقط اسم فرمانروا ندارد. مجلس جدید کاملاً در اختیار او و اقدامات مجلس، بیانگر همان خواسته‌ و اراده اوست.»  تفسیر کرنفلد از این قضایا چنین است: «همگان پذیرفته‌اند که مجلس هم توانایی و هم تمایل به تغییر رژیم دارد؛ لذا رئیس‌الوزرا روند انتخابات این دوره از مجلس را تسریع بخشید. 11 فوریه بیشتر نمایندگان منتخب برای آغاز کار مجلس وارد تهران شدند. ولیعهد، که از سویی با شمار کثیری از افسران نظامی یا همان دست‌پرورده‌های رئیس‌الوزرا مواجه بود و از سویی دیگر نمایندگانی را پیش روی خود می‌دید که به شدت مخالف سلطنت بودند، کاری از دستش برنمی‌آمد جز اینکه احساس کند دارد مجلس سردارسپه را افتتاح می‌کند. وی ذره‌ای هم احتمال نمی‌داد که این مجلس ظرف یک ماه آنقدر خود را قدرتمند احساس کند که با شخص رئیس‌الوزرا به چالش برخیزد.»  گوتلیب در 28 فوریه می‌نویسد: «مفتخرم به استحضار برسانم پارلمان ایران که در یازدهم فوریه کار خود را آغاز کرد، همچنان در حال بررسی و تأیید اعتبارنامه نمایندگان منتخب است.»  جدلیکا در 29 فوریه می‌نویسد: «این روزها موج حملات به شاه بسیار شدت گرفته و ادامه دارد و مطبوعات بیش از پیش به تبلیغ جمهوری می‌پردازند. یک یا دو فقره از روزنامه‌هایی که در مطالب خود مخالفت اندکی با تغییر نظام حکومت نشان دادند، بلافاصله توقیف شدند. بسیاری از روزنامه‌های مهم شهر با چاپ کاریکاتورهای گستاخانه‌ای شاه و خاندان قاجار را به استهزا گرفته‌اند و سرنگونی آنها را قریب‌الوقوع می‌دانند. مقالاتی در مورد وقوع انقلاب در دیگر مناطق دنیا به چاپ می‌رسد که در آنها سخن از خلع و حتی اعدام پادشاهان به میان آمده است تا به مردم بقبولانند که چنین حوادثی ممکن و شدنی است. یکی از تأثیرگذارترین تبلیغاتی که تا کنون صورت گرفته، انتشار تصویری از شاه در لباس اروپایی است. در ایران پوشیدن لباس و به خصوص کلاه اروپایی به معنی «نجس شدن» و عدم کفایت و صلاحیت شاه برای رهبری دولتی اسلامی است... رضاخان در مواجهه با ولیعهد، که در غیاب شاه نایب‌السلطنه هم هست، برخوردی گستاخانه و پیش‌دستانه دارد؛ خبر رسیده است که به مأمورین محافظ کاخ سلطنتی دستور داده شده است از خروج اموال سلطنتی از کاخ جلوگیری شود؛ دلیل صدور چنین فرمانی این است که هیچ یک از جواهرات و اشیاء قیمتی سلطنتی، از کاخ خارج نگردد. افرادی هم مستقیماً برای زیرنظر داشتن ولیعهد اجیر شده‌اند که کوچکترین حرکات وی را به رئیس‌الوزرا گزارش می‌‌دهند. پیش بینی می‌شود که ظرف شش ماه آینده ایرانیان از شر دولت شاهنشاهی خلاص شده و شکل جدیدی از حکومت تحت فرماندهی رضاخان در مملکت بنا شود.»  
گوتلیب در گزارش خود به تاریخ 5 مارس 1924 تحت عنوان «نکات قابل توجه اوضاع سیاسی کنونی» می‌نویسد: «مطبوعات محلی مستقیماً شاه غایب را مورد حمله قرار داده و خاندان قاجار را به باد انتقاد و استهزا می‌گیرند و همزمان از استقرار جمهوری در ایران و ریاست جمهوری رضاخان جانبداری می‌کنند. تقریباً شکی نیست که همه این وقایع زیر سر رضاخان است؛ و افکار عمومی نیز بر این است که او نیز به تحریک بریتانیا ولیعهد را تبعید و با خلع شاه خود را دیکتاتور ایران اعلام می‌کند... آقای ساپر نماینده محلی شرکت نفتی سینکلر محرمانه به من خبر داد که چند روز پیش شماری از اعضای سفارت شوروی به دیدار او رفته و مدعی می‌شوند که بریتانیا به شدت تلاش می‌کند تا رضاخان زمام کشور را در دست بگیرد. آنها از آقای ساپر (که ارتباط نزدیک و صمیمی با رضاخان دارد) درخواست کردند که رئیس‌الوزرا را از اتخاذ تصمیمات عجولانه منصرف کند. آنها همچنین مدعی شدند که انگیزه انگلیسی‌ها در حمایت از این اعمال کاملاً آشکار است ـ بلافاصله پس از اینکه رئیس‌الوزرا اعلام دیکتاتوری کند، استان‌های جنوبی که در منطقه نفوذ انگلیسی‌ها قرار دارند، اعلام استقلال کرده و به جامعه ملل شکایت می‌کنند. نتیجه احتمالی چنین شکایتی این است که یکی از اقمار تحت‌الحمایه بریتانیا در جنوب ایران شکل خواهد گرفت. علاوه بر این، سقوط ناگهانی شاهنشاهی ایران با توسل جستن به طرق غیرقانونی، حداقل برای مدتی از اعتبار ایران در نزد دول خارجه می کاهد و قطعاً از سرمایه‌گذاری آمریکا برای گرفتن امتیاز نفتی و به راه انداختن پروژه ساخت راه آهن جلوگیری می‌کند.»  در 11 مارس 1924 کرنفلد در تلگراف خود می‌نویسد: «بر اساس گزارش‌هایی که در روزنامه‌ها منتشر می‌شود، در استان‌های مختلف مردم با برگزاری تظاهرات خواهان خلع شاه و برقراری حکومت جمهوری در کشور شده‌اند. به نظر می‌رسد تغییرات زودتر از آن چیزی که انتظار می‌رفت رخ دهد.»  همچنین در همین تاریخ کرنفلد در گزارش خود خبر از تشکیل سه گروه پارلمانی می‌دهد: بزرگترین گروه با 43 نفر عضو، حزب تجدّد را شکل می‌‌دهند که روحانی‌ای به نام سیدمحمد تدین آن را اداره می‌کند*؛ دومین گروه لیبرال‌ها هستند که شامل 21 نفر می‌باشند و گروه محافظه‌کار به رهبری مدرس که پنج نفر عضو دارد. 25 نفر باقی مانده با گروه خاصی در ارتباط نبوده و بی‌طرف هستند. شماری از وکلا ساختار حکومتی آمریکا را مطالعه می‌کنند و «انتظار می‌رود حزب محافظه کار نیز، که اکنون مخالف تغییر در قانون اساسی است، به زودی به اکثریت مجلس بپیوندد.»  در 12 مارس: «مفتخراً به اطلاع وزارت‌خانه می‌رساند جنبش تغییر قانون اساسی روز به روز قوی‌تر می‌شود. در پایتخت و همچنین در استان‌های مختلف مردم با برگزاری راهپیمایی‌های مختلف، شاه را تقبیح و از سردارسپه تمجید می‌کنند. وکلای مجلس هر روز با حجم انبوهی از تلگرام روبه رو هستند که در آنها موکلانشان خواستار تغییر قانون اساسی هستند. به نظر می‌‌رسد که چنین تغییری به زودی رخ خواهد داد؛ احتمالاً کمتر از دو ماه دیگر شاهد آن خواهیم بود. اخیراً با صمصام‌السلطنه، رئیس ایل بختیاری، به گفتگو نشستم؛ وی در سال 1906 یکی از رهبران اصلی مشروطیت بود. پس از این گفتگو متوجه شدم که بختیاری‌ها بسیار علاقه‌مند هستند که حکومت ایران به جمهوری تبدیل شود. این واقعیت بسیار حائز اهمیت است، چرا که نه تنها رویکرد بختیاری‌ها بلکه نگرش انگلیسی‌ها را آشکار می‌گرداند؛ زیرا بختیاری‌ها از گذشته تا به امروز همواره تحت تأثیر بریتانیا بوده‌اند.»  [در همین گیر و دارها] بریتانیا اعلام کرده که شمار نیروهای «گارد کنسولی» در بوشهر از 400 نفر به 79 نفر تقلیل پیدا خواهد کرد. روزنامه تایم در 14 مارس 1924، در گزارش این واقعه، چنین اظهارنظر می‌کند: «حذف چنین نیرویی که باعث نزاع میان ما و ایرانی‌ها شده است، نتایج بسیار مطلوبی خواهد داشت؛ این کار در زمان بسیار مناسبی هم انجام شده است؛ رضاخان، سردار سپه، رئیس‌الوزرا و وزیر جنگ، تلاش‌ بسیاری برای برقراری و حفظ نظم در کشور کرده است و او نیز در آینده شاهد قدردانی دولت انگلستان خواهد بود که به او اعتماد داشته و علاقه‌مند به دوستی نزدیک با اوست. از زمانی که تصمیم مذکور اعلام گردید، حس اعتماد و احساسات قلبی وی [نسبت به دولت بریتانیا] افزایش پیدا کرده است و امید می‌رود که این حس اعتماد به نفس وی در آرام نگاه داشتن کشور، جایگاه او را به مدد مردم خود تقویت گرداند.»  
گوتلیب در 17 مارس 1924 می‌نویسد: «جنبش جمهوری‌خواهی به اوج خود رسیده است و به نظر می‌رسد که طی سه یا چهار روز آینده مجلس با تغییر قانون اساسی شاه را خلع و حکومتی جمهوری در ایران تأسیس کند. با این حال گزارش‌ها حاکی از این است که مجلس این تصمیم را به رفراندوم می‌گذارد؛ در ارتباط با این ماجرا، در کمتر از دو ماه آینده انتظار هیچ پیش آمد قطعی را نمی‌توان داشت. به هر حال قانونی بودن تغییر شیوه حکومت در ایران، مسلم و بی چون چرا خواهد بود.»  کرنفلد در 19 مارس می‌نویسد: «مفتخرم که به اطلاع وزارت‌خانه برسانم که در 16 مارس، شاهزاده فرمانفرما، یکی از نوادگان فتحعلی شاه و شمار دیگری از شاهزادگان و اعیان با تقدیم درخواست کتبی، از رئیس‌الوزرا خواستند نظام حکومت ایران را به جمهوری تغییر دهد. البته چنین درخواستی نشانه تغییر احساسات و افکار درخواست‌کنندگان نیست. علاقه‌مندی ایشان به جمهوری از سر اعتقاد و ایمان ایشان نیست؛ بلکه از ترسویی و بزدلی آنها حکایت می‌کند. در 17 مارس کارمندان تمام وزارت‌خانه‌ها و همچنین کارمندان وزارت دربار به حضور رئیس‌الوزرا رسیده و درخواست مشابهی ارائه کردند. روز به روز بر شمار تظاهرات‌ها و اصرار و پافشاری مردمی افزوده می‌گردد. با این حال اکثر نمایندگان مجلس به خود اجازه نمی‌‌دهند بر خلاف اختیارات خود که در قانون اساسی مشخص شده، عمل کنند. نمایندگان تأکید دارند که پیش از هرگونه تغییر در شکل حکومت، آنها باید به عضویت در مجلسی با قدرت تأسیسی (مجلس مؤسسان) منصوب شوند.»  

رسوائی بزرگ
«جنبش جمهوری‌خواهی» به ناکامی بزرگی منتهی شد. کرنفلد در 18 مارس 1924 می‌نویسد: «مفتخرم که به اطلاع وزارت‌خانه برسانم که برخلاف انتظار، مدرس، رهبر جناح محافظه‌کار، با سرسختی فراوان در مقابل جنبش جمهوری‌خواهی ایستادگی می‌کند... علت اصلی مخالفت او این است که در نظر وی جنبش جمهوری‌خواهی اجباری و تحمیل اراده یک شخص و نه تجلی خواسته واقعی مردم است... با اینکه مدرس در روزهای آغازین کار مجلس اهمیت چندانی در میان نمایندگان نداشت، اما پس از حوادث 16 مارس در مجلس، توانست نفوذ زیادی در میان نمایندگان پیدا کند. در این جلسه، مدرس با اعتبارنامه یکی از نمایندگان عضو جناح اکثریت به مخالفت برخاست؛ و در نتیجه درگیری شدیدی میان وی و تدین بروز کرد؛ و جلسه متشنج شد و بر هم خورد و به روز دیگری موکول گردید. هنگامی که نمایندگان به سمت اتاق استراحت حرکت کردند، مدرس اقدامات رئیس‌الوزرا و هواداران او را تقبیح کرد. در هیاهو و بلوایی که پس از این سخنان به بار آمد، نماینده‌ای از خراسان (برادر رئیس کابینه در وزارت جنگ) مدرس را کتک زد و بدین طریق از او یک قهرمان ساخت.*
اینکه مدرس چگونه از نفوذ خود برای رهبری جریان‌های آینده استفاده خواهد کرد، فعلاً مشخص نیست؛ به هر حال وی اکنون چهره‌ای تأثیرگذار است که باید مورد توجه قرار گیرد.»  تلگرام کرنفلد در 24 مارس 1924: «بیستم مارس، طرحی قانونی به مجلس تسلیم کردند که در آن پیشنهاد شده بود، رژیم جمهوری در ایران تأسیس گردد؛ و در صورت تصویب، نمایندگان مجلس پنجم حق تجدیدنظر در قانون اساسی داشته باشند.* در 22 مارس، زمانی که مجلس برای بررسی این طرح تشکیل جلسه داد، پانزده هزار نفر از مردم به تحریک علما در اطراف ساختمان مجلس دست به تظاهرات زده و حکومت جمهوری را مخالف شرع مقدس محمدی اعلام کردند. رئیس‌الوزرا که متوجه تهدید شد، با به کار گیری نیروی نظامی جمعیت را پراکنده کرد. بسیاری دستگیر شدند. پس از برقراری آرامش، علما از رئیس‌الوزرا خواستند که شاه را برکنار کند، اما شکل حکومت را به جمهوری تغییر ندهد. وی نیز قول داد که این موضوع را بررسی کند. جلسه پارلمان به 26 مارس موکول گردید. اوضاع تهران کاملاً آرام است.»  
تفصیل ماجرا در گزارش 28 مارس کرنفلد از این قرار است:
مفتخراً به اطلاع وزارت‌خانه می‌رساند که در 16 مارس مؤتمن‌الملک، رئیس مجلس، کمیسیونی متشکل از دوازده نفر را موظف ساخته که با بررسی اوضاع، راهکاری مناسب در پاسخ به خواسته مردم مبنی بر تغییر رژیم ارائه دهند. گزارش این کمیسیون که پیش از این در جلسه خصوصی مجلس استماع گردید، به تاریخ 20 مارس در جلسه علنی مجلس در قالب قطعنامه ذیل ارائه گردید: «تلگرام‌های بیشماری از شهرها و استان‌های مختلف و به امضای تمام اقشار جامعه ایرانی به دست ما رسیده است که در آنها مردم خواهان سرنگونی خاندان قاجار هستند؛ در تمام این تلگرام‌ها از مجلس خواسته شده است رژیم جمهوری در کشور تأسیس گردد و به مجلس نیز اختیار تغییر دادن رژیم داده شد؛ از آن رو که چنین تلگرام‌هایی برای ایجاد تغییر در رژیم اعتبار قانونی ندارند و با در نظر گرفتن دو مطلب بالا، ما یعنی تمام کسانی که این قطعنامه را امضا کرده‌اند، مصرانه سه ماده زیر را به مجلس تقدیم می‌کنیم: ماده 1. تغییر رژیم مشروطه به جمهوری. ماده 2. دادن اختیارات لازم به نمایندگان مجلس پنجم برای ایجاد اصلاحات در قانون اساسی مطابق با خواسته‌های مردمی و رژیم جدید. ماده 3. پس از اینکه نتیجه رأی‌گیری مردمی مشخص شد، مجلس تغییر رژیم را اعلام کند.» اگر آئین‌نامه مجلس اجازه می‌داد که فوراً این مسئله مورد بررسی و بحث قرار گیرد، تصویب این مواد قطعی و مسلماً نتیجه به نفع تأسیس حکومت جمهوری می‌بود. همانطور که گذشت، بررسی این طرح به 22 مارس موکول گشت. در این فاصله چهل و هشت ساعته، مخالفین تظاهرات گسترده‌ای ترتیب دادند که منجر به عقب‌نشینی جنبش جمهوری‌خواهی شد. درست در ساعتی که نمایندگان برای بررسی طرح تشکیل جلسه دادند، جمعیتی قریب به 15000 نفر به سرکردگی عده‌ای از علمای برجسته در اطراف ساختمان مجلس تجمع کرده و نمایندگان را تهدید کردند چنانچه به بیانیه رأی مثبت دهند علیه آنها متوسل به خشونت خواهند شد. بلافاصله پس از اینکه خبر به گوش رئیس‌الوزرا رسید، با یک هنگ نظامی به سمت مجلس به راه افتاد. وی نیروهای خود را جلوی ورودی مجلس مستقر ساخت و با حرکت به سمت جمعیت به آسانی ایشان را متفرق ساخت. پس از آن رئیس‌الوزرا به سراغ علما رفت و این در حالی بود که آنها با چشمانی اشک‌آلود به او التماس می‌کردند که به خاطر [امام] علی و [امام] حسین و دیگر امامان [معصوم] با تبدیل کردن مملکت ایران به جمهوری، این کشور را بی‌حرمت نکند. پس از اینکه رئیس‌الوزرا قول داد درخواست ایشان را مورد بررسی قرار دهد، علما [از سر خوشحالی] گونه‌های یکدیگر را بوسیدند؛ این کاری است که ایرانی‌ها پس از مصالحه و آشتی انجام می‌‌دهند. ساعت 10:30 بعد از ظهر، رئیس‌الوزرا به خانه ییلاقی خود در پانزده کیلومتری تهران رفت و تا 25 مارس یعنی روزی که عازم قم شد، در آنجا استراحت کرد. ظاهراً هدف او از سفر به قم خداحافظی با علمایی بود که به عراق بازمی‌گشتند. با این حال می‌توان گفت دلیل حقیقی او این بود که علما را مطمئن کند که حکومت جمهوری تهدیدی متوجه شرع مقدس محمدی نمی‌کند... با تمام احوال تظاهراتی که شد به شدت به ضرر جنبش جمهوری‌ تمام شد و آن را تحت‌تأثیر قرار داد. مجلس به کلی طرح مذکور را فراموش کرد. پرچم‌های سرخ رنگ، که نماد حکومت جمهوری هستند و تا آن زمان آشکارا همه جا به چشم می‌خورد، به یکباره برچیده شد. شاهزادگان از این که فرمانبردار یک حکومت جمهوری باشند، نجات پیدا کردند و مردم ایران نیز از آنجا که علاقه شدیدی به سجع و قافیه دارند، «جمهوری» را- که به معنای حکومت مردمی است- با لفظ «جمبوری»- که به معنای هر چیز مسخره و بی‌معنی است- جابجا کرده و آن را به سخره گرفته‌اند.
در گزارش بعدی، موری به نقش مدرس در شکست جنبش جمهوری اشاره کرده و می‌نویسد: «مدرس در به راه انداختن تظاهرات مردمی روز 22 مارس نقش مؤثری داشت و با این کار باعث شکست خوردن جنبش جمهوری شد.»  رضاخان تلاش کرد این شکست را جبران کند. کرنفلد در تلگرام خود به تاریخ 1 آوریل 1924 می‌نویسد: «رئیس‌الوزرا با انتشار بیانیه‌ای از مردم خواست بحث و تقاضا در مورد جمهوری را متوقف کنند و سخنی از آن به میان نیاورند. احترام به علما و جلوگیری از هر‌گونه بی‌نظمی ممکن دلایلی بود که برای این تصمیم ذکر شد. وی همچنین خواهان برداشته شدن موانع ترقی و پیشرفت ایران شد.»  رضاخان در اعلامیه خود اعلام کرد که در سفر به قم و ملاقات با علما «بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف [کنند]. ... به تمام وطن‌خواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت می‌کنم که از تقاضای جمهوری صرفنظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی نمایند.»* کرنفلد در این زمینه توضیحات بیشتری می‌دهد: «مفتخرم به ضمیمه این گزارش ترجمه اعلامیه‌ای که رئیس‌الوزرا در 1 آوریل منتشر ساخت برای شما ارسال کنم؛ وی در این اعلامیه از مردم می‌خواهد که از تلاش برای تغییر رژیم دست برداشته و بیش از این بر چنین خواسته‌ای پا فشاری نکنند. اصلاح‌طلبان بر این باورند که این حرکت، اعتبار رضاخان را که پس از سرکوب تظاهرات ضد جمهوری از دست رفته بود، بازگرداند و این در حالی است که محافظه کاران از اینکه جنبش جمهوری‌خواهی فروکش کرد و به کنار گذاشته شد بسیار خوشحال و راضی هستند. هواداران رئیس‌الوزرا مطمئن هستند که مجلس در اولین جلسه خود به وی [رئیس‌الوزرا] رأی اعتماد خواهد داد.»  
یکی از دلایل مهمی که باعث شد علما در برابر «جنبش جمهوری» موضع‌گیری کرده و با آن مخالفت ورزند این باور بود که چنین جنبشی یک توطئه بهایی است. موری مدعی است که در زمان سلطنت مظفرالدین شاه (1907- 1896) بهاءالله استقرار جمهوری در ایران را پیش‌بینی کرد: «به زودی اوضاع بر تو تغییر خواهد کرد. جمهوری مردم بر تو حکم خواهد راند. این عبارات سلاح بسیار مؤثری علیه جنبش جمهوری‌خواهی در سال 1924 شد و در بسیاری این باور را به وجود آورد که تمام این جنبش یک توطئه بهایی است. این باعث شد که سردارسپه را متهم به بهایی بودن کنند و در ضمن تصویر دستکاری شده‌ای از وی منتشر شد که سردارسپه را در حالی نشان می‌داد که تمثال بهاءالله را به گردن داشت. زمانی که رضاخان متوجه خطر اینگونه تبلیغات شد، علمای شیعه در کربلا و نجف را بر آن داشت که تمثالی از امام علی به او پیشکش کنند. با بررسی دقیق اوضاع و احوال ایران می‌توان گفت قطعاً اگر رضاخان می‌توانست در ماه مارس سال جاری حکومت جمهوری را در ایران مستقر سازد، عملاً دست علما از قدرت بریده می‌شد و به کنار رانده می‌شدند، و علما به خوبی به این امر پی بردند. علاوه بر این بنده شخصاً به این نتیجه رسیده‌ام که رئیس‌الوزرا مصمم بود که بلافاصله پس از استقرار جمهوری در کشور، با اصلاح و تعدیل قانون اساسی دین و دولت را از یکدیگر جدا کرده و قانون عرفی (سکولار) کند.» پس از شکست جنبش جمهوری، «علما برتری را با خود دیدند و همان کسانی که تا دیروز التماس و زاری می‌کردند، تبدیل به دیکتاتور شدند. از آن پس این علما بودند که گام بعدی را به رئیس‌الوزرا دیکته کردند که او می‌بایست بی‌درنگ به قم سفر کرده و علمای تبعیدی عراق را بدرقه کند؛ در آنجا بود که علما از او خواستند که فرمان مشهور خود را مبنی بر کنار گذاشتن بحث جمهوری منتشر کند. با اینکه رضاخان مردی بی‌سواد است و ضعف اخلاقی او در مواقع مختلف آشکار گردیده است، اما (با اقبال خوش ایرانیان) وی از لحاظ مذهبی بردبار و آزاداندیش است؛ و در امور نظامی و دولتی آزادانه از خدمات با ارزش بهایی‌ها استفاده می‌کند. این تنها امید اسلام تلقی می‌گردد و این امر به نوعی اعتبار رضاخان را بالا می‌برد. پس از قدرت یافتن دوباره روحانیت، دشمنان سیاسی رضاخان موفق شدند از این حربه استفاده کرده و با جنجال و هیاهو او را متهم به بهائیت کنند؛ در چنین زمانی و با توجه به جهالت توده مردم ایران، خطر هرگونه اتهامی [مبنی بر وابستگی به بهائیان] نباید دست کم گرفته شود.»  موری در گزارش خود به تاریخ 8 ژانویه 1925 می‌افزاید: «بهائیان بلندپایه در تهران به من اطلاع داده‌اند که رئیس‌الوزرا به صورت مخفی از طرفداران جدی نهضت [با هیأت]‌ است، اما بنا به ملاحظات سیاسی خودش جرأت نمی‌کند که این موضوع را علنی سازد.
گفته می‌شود از زمانی که وی یک قزاق ساده بود و در بیمارستان روشنایی (متعلق به بهائیان) خدمت می‌کرد، چنان تحت‌تأثیر مهربانی و نوع‌دوستی بهائیان قرار گرفت که هرگز فراموش نخواهد کرد. خواه این جریان واقعیت داشته باشد و یا خیر، او به افسران بهایی که قابلیت‌های ایشان غیرقابل انکار است اجازه داده است تا به درجات عالی نظامی نائل گردند.»  

رضا استعفای خود را پس می‌گیرد
پس از شکست جنبش جمهوری‌خواهی، مجلس سعی کرد از شرّ رضاخان خلاص شود و بار دیگر حوادث اکتبر 1922 تکرار شد. بلافاصله پس از شکست [جمهوری‌خواهی]، رضاخان توهین به شاه را از سر گرفت: «مفتخراً به اطلاع وزارت‌خانه می‌رساند بر خلاف سالهای گذشته، امسال در سالروز تولد و تاجگذاری شاه که مصادف با 2 آوریل بود هیچگونه ضیافت یا مهمانی رسمی بر پا نشد.
بر اساس اخبار موثقی که به من رسید، ولیعهد از وزیر خارجه خواست که تمهیدات لازم برای جشن تولد و تاجگذاری شاه را ترتیب داده و از هیأت‌های دیپلماتیک نیز دعوت کند. وزیر خارجه موضوع را با رئیس‌الوزرا در میان گذاشت اما او راضی به این امر نشد و اظهار داشت چنانچه اعمال و رفتار او برای ولیعهد قابل قبول نیست، می‌تواند خواهان استعفای او [رضا] شود. اما ولیعهد بسیار عاقلانه رفتار کرد و بر خواستة خود اصرار نورزید و از حق ویژة خود [در باب خواستن استعفای رضا] استفاده نکرد.»  تلگرام کرنفلد در 7 آوریل 1924، از سستی موقعیت رضاخان حکایت دارد: «رئیس‌الوزرا در نامه‌ای به رئیس مجلس، به علت احتیاج مبرم به استراحت درخواست کناره‌گیری کرد. اکنون پارلمان در حال برگزاری جلسه خصوصی است و به احتمال زیاد به او رأی اعتماد دهند و کمیسیونی نیز تعیین شده که از او بخواهد در تصمیم خود تجدیدنظر کند. به نظر من رئیس‌الوزرا برآن است که نفوذ خود را در پارلمان بسنجد و شک و ابهامی را که طی چند روز اخیر به آن دچار شده برطرف کند.»  تلگرام کرنفلد در 8 آوریل از این قرار است: «جلسه [اخیر] مجلس، کاهش نفوذ رئیس‌الوزرا را در مجلس آشکار ساخت. رأی اعتمادی صادر نشد. کمیسیونی هم که قرار بود برای ابقای رئیس‌الوزرا تلاش کند، منتفی گردید و پارلمان تصمیم گرفت انجام هر‌گونه اقدامی را به پس از جلسه خصوصی امشب موکول کند. درست پیش از پایان جلسه خصوصی 7 آوریل، مشخص شد که شاه در تلگرامی به رئیس مجلس اعلان کرده است که به رئیس‌الوزرا اعتماد ندارد. همین مسئله اقدامات از پیش تعیین شده را به تعویق انداخت.»  تلگرام کرنفلد به تاریخ 9 آوریل: «در جلسه خصوصی 8 آوریل، مجلس با 86 رأی مثبت در مقابل 20 رأی مخالف، به رئیس‌الوزرا رأی اعتماد داد و مراتب به اطلاع شاه نیز رسانده شد. همچنین به رئیس‌الوزرا گوشزد شد که می‌بایست به قانون اساسی احترام بگذارد.»  تلگرام کرنفلد در 12 آوریل: «رئیس‌الوزرا شرایط پارلمان را پذیرفت و بر مسند خود ابقا شد. انتظار می‌رود که تا 13 آوریل کابینه خود را به مجلس معرفی کند.»  تنها سه هفته پس از رسوایی 22-20 ماه مارس، رضاخان موفق شد جایگاه خود را بار دیگر تثبیت کند. تلگرام کرنفلد در 14 آوریل 1924 از این قرار است: «شاه سردارسپه را تأیید کرد و مجلس نیز با رأی اکثریت کابینه و برنامه او را پذیرفت؛ محورهای اساسی برنامه او از این قرار است: اتمام مذاکرات نفتی، ادامه ساختمان خط آهن و مقرر کردن تحصیلات اجباری.»  
همانند اکتبر 1922 رضاخان یکبار دیگر به مدد نیروهای ارتش نجات یافت. کرنفلد در گزارش 15 آوریل 1924 این ماجرا را اینگونه تشریح می‌کند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که تظاهرات ضد جمهوری‌خواهی که در گزارش شماره 434 به تاریخ 28 مارس 1924 به اطلاع وزارت خارجه رسید، جایگاه رئیس‌الوزرا را در مجلس بسیار متزلزل ساخت. بر کسی پوشیده نماند که وی به شدت به دنبال تغییر رژیم بود؛ بنابراین انتظار می‌رفت که وی در آخرین اقدام خود برای رسیدن به هدف از نیروی نظامی بهره گیرد. اما از آنجا که وی به چنین حربه‌ای متوسل نشد، شایع شد که وی حمایت ارتش را از دست داده است. این گمان مخالفان او را تشجیع و شور و اشتیاق هواداران او را سرد کرد. رئیس‌الوزرا دو هفته تمام سعی کرد مخالفان را آرام و هواداران خود را تقویت کند. از آنجا که تلاش‌های او بی‌نتیجه ماند، تصمیم دیگری گرفت.» 7 آوریل 1924 رضاخان به رئیس مجلس چنین نوشت: «پس از فعالیت بسیار در امور نظامی و دیگر امور دولتی، چندی است که به شدت احساس خستگی می‌کنم؛ لذا تلاش کردم مجلس کار خود را آغاز کرده و تشکیل جلسه دهد. حال که مجلس برقرار گردیده و مملکت مرکز ثقل خود را یافته است، من کناره‌گیری کرده و رسیدگی به امور نظامی را به ستاد کل ارتش واگذار می‌کنم. امیر اقتدار* (فرماندار پیشین اصفهان) واسطه میان پارلمان و ستاد کل ارتش خواهد بود.» کرنفلد اینچنین ادامه می‌دهد: «سپس [رضاخان] اعضای کابینه، کارمندان و افسران ستاد را گرد هم آورد و خطابه پرشور و تأثیرگذاری ایراد نمود؛ در این خطابه از اینکه در ایجاد اصلاحات بسیار ضروری در کشور شکست‌خورده است اظهار دلشکستگی کرد. همچنین اعلام کرد به زودی به کربلا و نجف عزیمت می‌کند. با این حال از دوستان خود خواهش کرد که کشور را ترک نکنند و پس از این سخنرانی به روستای خود بومهن، در نزدیکی دماوند بازگشت.» وکلای مجلس احساس کردند که فرصتی برای راحت شدن از شر رضاخان به وجود آمده است: «از آنجا که ماه رمضان، ماه روزه، فرا رسیده است، مجلس فقط در ساعات بعد از غروب تشکیل جلسه می‌دهد. بعد از ظهر هفتم آوریل مجلس جلسه خصوصی تشکیل داد. رئیس مجلس نامه رئیس‌الوزرا را قرائت کرده و سپس به گروه‌های مختلف پارلمانی پیشنهاد کرد که به صورت جداگانه به شور بنشینند و سپس برای تصمیم‌گیری گرد هم آیند. با نزدیک شدن نیمه شب، هواداران رئیس‌الوزرا مطمئن شدند که مجلس به او رأی اعتماد داده و گروهی را برای برگرداندن نظر او تعیین خواهد کرد. اما زمانی که اعضای مجلس در ساعت 2:30 صبح گرد هم آمدند، رأی اعتمادی صادر نشد و رئیس مجلس اعلام کرد که تشکیل جلسه مجلس به عصر روز هشتم آوریل موکول می‌گردد. تلگرامی که از جانب شاه به دست رئیس مجلس رسید و از بی‌اعتمادی شاه نسبت به رئیس‌الوزرا حکایت داشت، باعث شد که انجام هرگونه اقدامی به تعویق افتد و تصمیم‌گیری به مشورت و رایزنی بیشتری موکول گردد.»
رضاخان درست در زمانی که به رئیس مجلس نامه نوشت، ارتش را به کار گرفت. در اکتبر 1922 ارتش با «رژه» در خیابان‌های تهران ایجاد رعب و وحشت کرده بود. اما این بار تنها تهدید به «رژه» کافی بود: «صبح روز هفتم آوریل رئیس‌الوزرا تلگرام ذیل را به فرماندهان تمام هنگ‌های ارتش ارسال کرد: «به یاری و مدد شما‌ـ افسران شجاع من‌ـ توانستم سرزمین خود را از نفوذ بیگانگان پاک گردانم و نظم را بر سراسر مملکت مستقر ساخته و بی‌نظمی داخلی را محو گردانم. پس از این همه خدمات، عده‌ای شیطان‌صفت مرا وادار به کناره‌گیری کرده‌اند. در غیاب من رئیس ستاد کل ارتش، فرماندهان نظامی (امیران لشگر) را راهنمایی و دستورات لازم را برای برقراری نظم و آرامش صادر می‌کند... همچنین در این مدت امیراقتدار واسطه میان ستاد کل ارتش و پارلمان خواهد بود. من ارتش را به شما و شما را به خدا سپردم.» طی همان روز (8 آوریل)، چندین تلگرام به دست نمایندگان مجلس رسید که در آن فرماندهان ارتش تهدید کرده بودند چنانچه مجلس حمایت همه‌جانبه خود را از سردارسپه اعلام نکند در خیابان‌های تهران رژه خواهند رفت. مجلس بار دیگر در بعد از ظهر روز هشتم آوریل جلسه خصوصی تشکیل داد و با رأی اکثریت به رئیس‌الوزرا رأی اعتماد داد و شاه را نیز از این امر آگاه ساخت. همچنین پارلمان با تمجید و ستایش فراوان از زحمات و خدمات سردارسپه و در خواست برای ادامه همین روش، بر احترام به قانون اساسی تأکید کرد. کمیته‌ای نیز انتخاب و به بومهن اعزام شد تا با سردارسپه در این باره مذاکره کند. در 9 آوریل کمیته اعزامی، در بومهن با وی ملاقات کرد و در 11 آوریل رئیس‌الوزرا به تهران بازگشت. در 12 آوریل شاه با ارسال تلگرامی به مجلس، سردارسپه را به عنوان گزینه موردنظر خود برای ریاست وزرا معرفی کرد و در 13 آوریل رئیس‌الوزرا کابینه و برنامه خود را به مجلس ارائه کرد که نمایندگان از سر چاپلوسی و تملق، به آن رأی اعتماد دادند.  با وجود این کرنفلد از این که نمایندگان مجلس شجاعانه جلوی رضاخان درآمدند بسیار خوشحال شد: «طی این سه ماه، [رضاخان] تمام تلاش خود را کرد تا رژیم را تغییر دهد. برخلاف تظاهرات‌های عمومی که به نفع جمهوری برگزار گردید، این حرکت به تمامی جنبشی تصنعی بود؛ بنابراین شکست خورد... به نظر من مجلس پنجم یاد خود را در تاریخ جاودانه ساخت؛ چرا که به خود جرأت داد و به رئیس‌الوزرا اعلام کرد تا زمانی که صلاحیت و قدرت مجلس مؤسسان به ایشان تفویض نشده نمی‌توانند رژیم را تغییر دهند و تظاهرات عمومی و تلگرام‌هایی بیشماری که درخواست جمهوری دارند، نمی‌توانند به جای رفراندوم تلقی شوند. مجلس نه تنها اعتبار بلکه ساختار واقعی خود را بازیافت... همین موفقیتهای مجلس موجب شده است که در برابر نفوذ روحانیون، که با شکست نهضت جمهوری بیشتر هم شده بود، موازنه‌ای ایجاد شود؛ و اگر سردارسپه در همین موقعیت باقی بماند، روحانیون دلیلی برای تأسف خوردن بر از دست رفتن پیروزی‌شان بر سردارسپه خواهند داشت.»
علی‌رغم اینکه رضاخان یکبار دیگر از مجلس «رأی اعتماد گرفت»، اما شکست در جنبش جمهوری‌ باعث شد که وی احساس ضعف کند و لازم ببیند که نشان دهد قشون همچنان در اختیار اوست. کرنفلد در 27 آوریل 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که در 23 آوریل شماری از فرماندهان هنگ‌های ارتش در استان‌های مختلف برای نشستی با رئیس‌الوزرا وارد تهران شدند. هدف برگزاری این کنفرانس هنوز مشخص نشده است. رئیس‌الوزرا در مورد مسائل مربوط به ارتش بسیار کم سخن و محتاط است. گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که رئیس‌الوزرا قرار است در مورد تغییرات در ارتش و وزارت جنگ بحث کند. به نظر می‌رسد سردارسپه تصمیم گرفته است دو لشکر دیگر به ارتش اضافه کند و سمت برخی از فرماندهان ارتشی را تغییر دهد و در نهایت اینکه معاونی برای وزیر جنگ در نظر بگیرد. پیش‌بینی می‌شود سمت مذکور به ژنرال عبدالله‌خان طهماسبی*، که در حال حاضر فرماندهی لشگر شمال غرب را بر عهده دارد، داده شود. بعید نیست که این نشست برای این تشکیل شده باشد که فرماندهان با نظرات نخست‌وزیر درباره رویکرد آیندة ارتش به جنبش جمهوری آشنا شوند؛ این جنبش، بنا به گفتة طرفدارانش، در آینده نزدیک تجدید حیات خواهد یافت.»  این نشست، یکی از طولانی‌ترین نشستهای نظامیان ایران بود. کرنفلد در 14 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم فرماندهانی که برای کنفرانس نظامی در تهران گرد هم آمده بودند، به محل خدمت خود بازگشتند. تاکنون شخصی برای تصدی معاونت وزارت جنگ برگزیده نشده است. آخرین خبرها حاکی از آن است که وزیر جنگ تصمیم گرفته است ژنرال اسماعیل‌خان* را بر این مسند بنشاند؛ وی پیش از این فرماندار استان آذربایجان بود. گفته می‌شود دلیل چنین انتخابی، علاقه شدید شاه به او است و [از همین رو] رئیس‌الوزرا اصرار دارد که کاملاً او را تحت‌نظر بگیرد.»  6 می: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم بر اساس اخبار موثقی که به اینجانب رسیده است، شاه اقامتگاهی در پاریس خریداری کرده است. این نشان می‌دهد که وی قصد ندارد به ایران بازگردد.»  این مسئله رضاخان را تشجیع کرد و باعث شد که فشار‌های وی به ولیعهد بیشتر شود. گزارش کرنفلد در 10 می 1924: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که در 6 می، همزمان با روز عید فطر [و اتمام ماه رمضان] مراسم سلام درباری برگزار شد. از آنجا که شمار اندکی از افسران نظامی موظف به شرکت در این مراسم شدند و با توجه به این مسئله که تمام این افسران با یونیفرم نظامی در مراسم شرکت کردند، به نظر نمی‌رسد که روابط میان رئیس‌الوزرا و خاندان سلطنتی رو به بهبود رفته باشد. سلطنت‌طلبان برای ترمیم این نقیصه شماری از علما و تجار را به کاخ شاهنشاهی فرستادند تا مراتب تبریک خالصانه «مردم ایران» را به ولیعهد برسانند.»  
رضاخان کم کم پا را فراتر گذاشته و گستاخ‌تر شد و خواستار کناره‌گیری شاه شد. کرنفلد در 26 می می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم بر اساس اخبار و اطلاعات محرمانه‌ای که به اینجانب رسیده است، چند روز پیش رئیس‌الوزرا شیخ یحیی دولت‌آبادی، نماینده مردم اصفهان، را نزد ولیعهد فرستاد تا از وی بخواهد با استفاده از نفوذش بر شاه از او بخواهد کناره‌گیری کند.
این پیشنهاد به شدت ولیعهد را خشمگین ساخت و اظهار داشت با توجه به وفاداری او به برادرش و همچنین وظیفه‌اش در قبال شاه فکر این کار هم برایش مشمئزکننده است.»  
مجلس لردها «جنبش جمهوری‌خواهی» را به بحث می گزارد
بحثی که در 14 می 1924 در مجلس لردهای بریتانیا در گرفت و در بولتن مذاکرات پارلمانی بایگانی شده، حاکی از آن است که نگرانی انگلیسی‌ها از عامل ایرانی خود کاهش یافته است.
لرد لمینگتون:
دو یا سه ماه پیش، زمانی که شاه کشور را ترک کرد بسیاری بر این باور بودند که وی هیچگاه به عنوان شاه به ایران باز نخواهد گشت و جنبش بسیار قدرتمندی برای بنیان نهادن جمهوری، در ایران به راه افتاد. مجلس درصدد بررسی این مسئله بود؛ اما شمار زیادی از تظاهر‌کنندگان به رهبری مقامات روحانی در تهران در برابر مجلس تجمع کردند و اعلام نمودند که به عقیده ایشان [حکومت] جمهوری برخلاف مبانی مذهبی مردم ایران است و در نتیجه نمی‌تواند در این کشور پا بگیرد. در میان تمام این تغییرات رنگارنگ چهره بسیار قابل توجهی پا به میدان گذاشت که او را با نام سردارسپه، فرمانده کل قوا، می‌شناسند. کسی که به نظر من می‌بایست دیکتاتور ایران نام بگیرد. امیدوارم که دولت اعلی‌حضرت در آینده نزدیک اطلاعاتی در مورد اوضاع فعلی امور در اختیار ما بگذارد و خبر از بهتر شدن روابط میان ما و ایران بدهد.» لرد پارمور، رئیس مجلس لردها: «جایگاه فعلی ما در ایران چنین است. تا آنجا که قانون و نظم در کشور ایران اجازه می‌دهد، به نفع ماست که پایدارترین شکل حکومت در ایران مستقر گردد و از سویی دیگر جایگاه اقتصادی ایران می‌بایست بر بنیانی استوار بنا نهاده شود.
طی دو سال اخیر تلاش‌های بسیاری در این دو زمینه صورت گرفته است. شکی نیست که در این مدت حوادث [مهمی] رخ داده است، حوادثی که لرد عزیز نیز بدانها اشاره کرد و بنده نیز باید به آنها اشاره کنم؛ حوادثی که در ارتباط با جنبش جمهوری‌خواهی و تظاهرات ضد جمهوری‌خواهی است؛ اما در کل ایران، طی دو سال گذشته هم در ثبات بخشی به حکومت خود و هم در پیدا کردن مبنایی مستحکم برای اقصاد خود، به سمتی پیش رفته است که کاملاً به نفع دولت انگلستان است. جناب لرد پیش از هر چیز به اوضاع سیاسی ایران اشاره کردند. این اوضاع طی دو سال اخیر دچار تغییر قابل‌توجهی شده است؛ طی این مدت کشور ایران شاهد ظهور چیزی بودند که به نظر بنده می‌بایست آن را دیکتاتوری رضاخان (سردارسپه) بنامیم. فردی با ویژگی‌های منحصر به فرد که به ندرت در میان ایرانیان دیده می‌شود. این ویژگی‌ها او را قادر ساخت ارتشی متشکل از 22000 پیاده نظام و 8000 سواره نظام تشکیل داده و 94 توپ و 200 مسلسل به همراه تعدادی هواپیما و ماشین زرهی در اختیار این ارتش بگذارد. نتیجه این شد که وی توانست اراده خود را بر سراسر کشور ایران حاکم گرداند و با به پدید آوردن شرایطی ویژه، موفق شد اوضاع سیاسی ایران را تثبیت کند و اوضاعی را بر این کشور حاکم گرداند که سالهای سال کسی طعم لذت بخش آن را نچشیده بود. از ماه اکتبر سال گذشته وی علاوه بر وزارت جنگ، ریاست وزرا را نیز بر عهده گرفته است و باید گفت از سیزدهم می به بعد وزارت‌خانه جدیدی به رهبری او تأسیس شده است. همنطور که لرد عزیز متذکر شدند، بی‌تردید مطبوعات محلی برای مدت زمان مشخصی مکرراً به بریتانیای کبیر حمله کرده و روابط [حسنه] ما و دولت ایران را به چالش می‌کشیدند؛ اما از زمان به قدرت رسیدن رضاخان، دیکتاتور نظامی و کسی که مردم ایران به شدت از او می‌ترسند، این‌گونه تبلیغات منفی پایان یافته است و در حال حاضر تبلیغی علیه بریتانیا صورت نمی‌گیرد... من بر این عقیده‌ام که رضاخان یک دیکتاتور نظامی است و چنین تلقی از وی به هیچ وجه اشتباه نیست. [با این حال] گمان نمی‌کنم که وی هیچگاه درصدد آسیب وارد کردن به این مملکت باشد. همانطور که جناب لرد اشاره فرمودند، در اوایل سال جاری جنبش جمهوری‌خواهی در ایران به راه افتاد؛ اما مخالفت علما باعث شد که این جنبش در ماه مارس به پایان کار خود برسد.
در این زمینه، آخرین گزارشی را که از ایران به دست من رسیده است، برای شما قرائت می‌کنم و مطمئنم اوضاع را به خوبی برای شما روشن خواهد نمود. در این گزارش آمده است: «این جریان- جنبش جمهوری‌خواهی- اکنون بار مذهبی به خود گرفته است و علمای دینی پا به عرصه نهاده و همانند قهرمانان ضد جمهوری عمل می‌کنند. از این رو تمام تظاهرات ضدجمهوری که برگزار می‌گردد اساس مذهبی دارد و سخنرانی‌هایی که ایراد می‌گردد بر مبانی اسلامی استوار است. اکثر این مردم بی‌سواد و جاهل هستند اما علاقه وافری به امور مذهبی دارند. ضد‌جمهوری‌خواهان از شعاری استفاده می‌کنند که افراد بی‌طرف و دو دل را نیز به سوی خود کشانده‌اند، در نتیجه احساسات یکپارچه‌ای در میان گروه‌های مختلف مردمی تهران به وجود آورده‌اند که یک صدا با شیوه حکومتی جمهوری مخالفت می‌ورزند.» بنابر اطلاعاتی که ارائه کردم، با اینکه گام بلندی به سوی حکومت جمهوری برداشته شد، اما کارکرد احساسات مذهبی مردم ایران باعث عقب‌نشینی این حرکت شد و به نظر نمی‌رسد که بیش از این گامی به آن سو برداشته شود. همانطور که جناب لرد نیز می‌دانند، شاه و نزدیکان بلافصل او، چون آزادی شخصی و حتی جان خود را در خطر می‌دیدند، تهران را ترک کردند. اما از زمانی که وی تهران را ترک کرده است، شدت و حدت جنبش جمهوری‌خواهی، همانند آن زمان نیست.» لرد کرزن نفر بعدی بود که به سخنرانی پرداخت: «قسمت عمده‌ای از مطالبی که امروز ایراد گردید، شخصیت و دستاورد‌های رئیس‌الوزرای فعلی ایران، رضاخان را کاملاً آشکار گردانید. گفته‌های هر دو عالیجناب را تأیید می‌کنم. این دولتمرد سرباز که ریشه در خانواده‌ای حقیر و غیراصیل دارد- و مدتی در دیویزیون قزاق مشغول خدمت بوده است ـ به وسیله اشخاص و خدمات دولتی جایگاهی برای خود دست و پا کرده است که از چهل یا پنجاه سال پیش تا کنون در ایران دیده نشده است.
وی فرمانده قوا و رئیس دولت است و دستاورد‌های او همچون تأسیس ارتشی منظم، قدرتمند و مؤثر، برقراری نظم و حاکم نمودن قانون و آرام و منظم نمودن عشایر دردسرساز مناطق کوهستانی جنوب، بسیار قابل توجه است. در تمام این مدت، با اینکه سیاست‌های وی تنها در راستای خدمت به اهداف ملی کشور؛ و از نگاه وطن‌پرستان درصدد برآوردن منافع کشور بوده است، اما تا آنجا که بنده مطلعم هیچگاه رویکرد خصومت‌آمیزی نسبت به ما نداشته است... مطمئناً سِر پرسی لورن، وزیرمختار اعلی‌حضرت [پادشاه انگلستان] در تهران- که طی دو سال اخیر بسیار تلاش کرده است و در دفاع از منافع ما در ایران به موفقیت بزرگی نائل آمده است؛ و نیز دولت اعلی‌حضرت پادشاه بریتانیا نسبت به تلاش‌های این دولتمرد [رضاخان]، رویکردی مثبت و سرشار از رضایت‌مندی دارند.
من نیز به شما عالیجنابان پیوسته و آرزو می‌کنم که وی در تمام تلاش‌های خود به موفقیت دست یابد.  
منظور لرد کرزن از «عشایر دردسرساز در مناطق کوهستانی جنوب»، شورش‌هایی بود که در بهار 1924 لرستان را فرا گرفت. همانطور که در فصل سوم ذکر شد، در تابستان سال 1920، لرستان درگیر آشوب و ناآرامی بسیار بود. در آگوست 1922 بختیاری‌ها شماری از نیروهای دولتی را قتل‌عام کردند، اما برخورد شدیدی با ایشان نشد؛ این ملایمت، لرها را تشجیع کرد. کرنفلد در گزارش خود به تاریخ 15 می 1924 می‌نویسد:
مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که عشایر لر که اکنون از جنوب به سمت اقامتگاه تابستانه خود در لرستان باز می‌گردند، مشکلات فراوانی برای دولت به وجود آورده‌اند. بنابراین دولت دو هنگ نظامی خود را از تهران راهی لرستان کرده است تا به نیروهای دائمی مستقر در این استان کمک کنند. اولین هنگ امروز به سمت خرم‌آباد حرکت کرد... همچنین به من خبر رسید که به دستور دولت شماری از نیروهای نظامی کرمانشاه به کردستان اعزام شده‌اند تا در برابر سرداررشید جوانرودی، رهبر اشرار کردستان، به نیروهای این استان کمک کنند. سرداررشید جوانرودی در آخرین روزهای ماه مارس، زمانی که بحران تغییر کابینه تهران را فرا گرفته بود، از زندان فرار کرد. رئیس‌الوزرا پس از نشست نظامی اخیر در تهران به من خبر داد که شیخ محمره و بختیاری‌ها، لرها را علیه دولت تحریک می کنند.  
در 19 می کرنفلد می‌نویسد:
مفتخراً به اطلاع وزارت خارجه می‌رساند که اوضاع و احوال لرستان بسیار وخیم‌تر از آن چیزی است که رئیس‌الوزرا به اطلاع من رساند. بر اساس گزارش‌های رسیده از خرم‌آباد، دویست تن از نظامیان دولتی کشته شده‌اند و این شهر که به نوعی پادگان نظامی محسوب می‌شود، به محاصره درآمده است. ارتباط میان خرم‌آباد و بروجرد قطع شده است. نیروهای دولتی به سرعت از تهران عازم منطقه شده‌اند و تمام اتومبیل‌های موجود برای جابجایی این نیروها به کار گرفته شده است. لرها همواره با دولت مرکزی خصومت و دشمنی داشته‌اند. خبرها حاکی از آن است که اخیراً فرمانده نیروهای نظامی در این منطقه با قسم خوردن به قرآن به عشایر لر قول داده بود که کوچ آنان به سمت اقامتگاه تابستانی بی‌خطر و بدون مزاحمت باشد؛ اما فرمانده مذکور قسم خود را شکسته و پنج نفر از سران این عشایر را به طرز فجیعی به قتل می‌رساند؛ از این رو عشایر لر نیز سر به شورش برمی‌دارند.  
در گزارشهای بعدی مکرراً به تأثیر منفی قتل خائنانه سران عشایر لر اشاره می‌شود. اندکی بعد کرنفلد با سرداراسعد بختیاری، والی خراسان به گفتگو نشست؛ وی برای شرکت در مجلس پنجم به تهران آمده بود: «سرداراسعد نسبت به اوضاع و احوال لرستان بسیار خوشبین بود. وی معتقد است با اینکه عشایر لر بسیار دلیر و شجاع هستند اما رهبری لایق و منظم ندارند و نبود چنین رکنی از دوام ایشان کاسته و باعث می‌شود تنها برای مدت کوتاهی ایستادگی کنند و در نهایت برتری از آن نیروهای دولتی خواهد بود.»  
کرنفلد در 2 ژوئن 1924 چنین گزارش می‌کند: «اوضاع در لرستان تغییر نکرده است و همچنان ناآرام گزارش می‌شود. چند روز پیش دولت دو هواپیمای دیگر به صحنه درگیری‌ها اعزام کرد.»  9 ژوئن 1924 کرنفلد بر اساس گزارش‌هایی که در اختیار دارد چنین می‌نویسد: «نیروهای دولتی شکست سنگینی بر لرها وارد آورده و به پیروزی قطعی دست یافتند» و خرم‌آباد پس از بیست و نه روز محاصره آزاد شد و ارتباط این شهر با بروجرد به حالت عادی بازگشت.  
همانطور که در ادامه ذکر خواهد شد، غارت عشایر لر و کرد به دست نیروهای دولتی یکی از مواردی است که مدرس در آگوست 1924 هنگام استیضاح دولت به آن اشاره می‌کند. در فصول بعدی در مورد حوادث هولناکی که در اواخر دهه 1920 دامن‌گیر لرها شد بیشتر صحبت می‌شود؛ این حوادث در سال‌های 1929 تا 1930 به اوج خود می‌رسد و در این برهه بسیاری از مردم لر به اجبار به مناطق دوردست کوچانده می‌شوند.

افزایش مخالفت با رضا
ژوئن ـ جولای 1924
با اینکه ارتش به خوبی نمایندگان مجلس را مرعوب ساخته بود، اما بر دیگر گروه‌های مردم تأثیر چندانی نداشت. به دنبال شکست جنبش جمهوری‌خواهی، علما احساس قدرت کردند و از مجلس خواهان اجرای ماده‌ای از قانون اساسی شدند که به ایشان قدرت وتوی تمام قوانین مصوبه مجلس را می‌داد. کرنفلد در 22 آوریل 1924 می نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که بر اساس بند دوم متمم قانون اساسی سال 1907، علمای حوزه می‌بایست نام بیست تن از علما را به مجلس شورای ملی اعلام کنند و نمایندگان شورا از میان این بیست تن، پنج نفر را انتخاب کنند؛ این پنج نفر موظفند با نظارت بر قوانین مصوبه مجلس، قوانینی را که مخالف شرع اسلام هستند، وتو کنند. این ماده قدرت وتوی کامل را به ایشان تفویض کرده است. اما با توجه به اختلافاتی که در میان خود علما وجود داشت، آنها هرگز بر سر این بیست نفر به توافق نرسیدند، در نتیجه این بند از قانون اساسی متروک گذاشته شد. با این حال بر اساس اخبار موثقی که به من رسیده است، علما تلاش می‌کنند با سازماندهی مجدد، این ماده را در این دوره از مجلس، به مورد اجرا بگذارند. مدرس، یکی از علما و رهبر جناح محافظه کار مجلس است که نیابت رئیس مجلس را نیز برعهده دارد. وی به منظور تحقق هدف مذکور اخیراً به قم، یکی از شهرهای مقدس در ایران، سفر کرده است. چنانچه این تلاش‌ها به بار بنشیند این خطر به وجود می‌آید که علما هر چیزی را که برخلاف منافع شخصی‌شان باشد، بر خلاف قوانین مذهبی تفسیر می‌کنند.»  علما به فشارها خود ادامه دادند: «مفتخرم که به ضمیمه این گزارش ترجمه تلگرامی را که از جانب علمای نجف به علمای تهران نوشته شده، برای شما ارسال کنم. در این تلگرام تأکید شده که علمای تهران از این امتیاز ویژه قانونی خود استفاده کرده و پنج تن از علمای طراز اول را در مجلس حاضر کنند تا ایشان با استفاده از حق وتو کامل خود، قوانینی را که مخالف شرع اسلام است وتو کنند. از آنجا که طی چند ماه اخیر، اعتبار روحانیت بسیار افزایش یافته است، هیچ بعید نیست که این ماده متروک قانون اساسی احیا و اجرا شود.» بر اساس گزارشی که روزنامه کوشش به تاریخ 9 ژوئن 1924 منتشر ساخت، آیت‌الله نائینی و اصفهانی، از علمای برجسته نجف، با ارسال تلگرامی به رضاخان این مسئله را به وی گوشزد کردند. تلگرام آنان با این عبارات به پایان می‌رسد: «به هر حال تا کنون خبری مبنی بر اینکه این ماده عملی شده باشد و شماری از علما به منظور نظارت بر تصویب قوانین در مجلس حاضر شده باشند، به دست ما نرسیده است. این چیزی بود که هنگام ترک قم از شما تقاضا کردیم و آن را به تلاش‌ها و خدمات شایسته شما و دیگر حامیان دین واگذار نمودیم. ما مشتاقانه منتظریم هرچه زودتر جناب عالی ما را از عملی شدن این خواسته باخبر سازید.»  
با فرا رسیدن ماه ژوئن سال 1924، مخالفین رضاخان یکبار دیگر برای کنار زدن وی دست به کار شدند. این بار برقراری حکومت نظامی او را نجات داد؛ پس از کشته شدن کنسولیار ایمبری حکومت نظامی شدیدی برقرار شد و به رضاخان امکان داد که مخالفین خود را دستگیر کند. آغاز این دوره از مخالفت‌ها به 6 ژوئن 1924 باز می‌گردد؛ یعنی زمانی که وی در تلاش برای خنثی کردن این شایعه که وی بهایی است، وی مراسمی کاملاً تصنعی و برنامه‌ریزی شده به راه انداخت: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم، روز جمعه 6 ژوئن، رضاخان، رئیس‌الوزرا، در حضور جمعیتی قریب به بیست هزار نفر، با تمثالی از امام علی حاضر گردید. هیچ یک از نمایندگان طرفدار شاه در این مراسم شرکت نکردند؛ ولیعهد نیز در این جمع حضور نیافت.»  بر اساس گزارشی که روزنامه کوشش منتشر ساخت تلگرامی که از نجف به دست رضاخان رسید حاوی این مطالب بود: «امیدواریم که شما توجه و احترام لازم را در مورد تمثال مقدس امیر‌المؤمنین (امام علی) علیه و آله السلام مبذول دارید؛ مدت زمان مدیدی است که این تصویر در خزانه مقدس حیدریه نگاهداری می‌شود. امید می‌رود جناب اشرف رئیس‌الوزرا در حفظ دین و دولت کوشا باشد، ان‌شاء‌الله. الاحقر محمدحسین غروی؛ الاحقر ابوالحسن الموسوی اصفهانی.»  کرنفلد در 16 ژوئن می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که اخیراً تمثالی از امام علی به دست رئیس‌الوزرا رسیده و وی نیز در مراسمی آن را حمایل کرده است؛ یکی از عکاسان شهر در ابتکاری جالب با انداختن عکس رئیس‌الوزرا در لباسی که بر روی آن نوشته شده است «الله ابهی» دست به استهزاء وی زده است. با توجه به کینه و عداوتی که مسلمانان نسبت به بهائیان دارند، انگیزه این تصویرپردازی کاملاً آشکار است. شکی نیست تصویرگری که دست به چنین توهین و جسارتی زده از جانب علما تحریک شده است. تمام تصاویر جمع‌آوری و عکاس نیز دستگیر شده است.»  
در ماه ژوئن روزنامه‌ها به شدت به وابسته نظامی تازه وارد بریتانیا حمله کردند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که از لحظه‌ای که سرگرد کانینگام فریزر، وابسته نظامی جدید بریتانیا پا به تهران گذاشته است، شدیداً از جانب روزنامه‌های ایران مورد حمله قرار گرفته است. برخی از روزنامه‌ها پا را فراتر گذاشته و او را قاتل نامیده‌اند. بر اساس اخبار محرمانه‌ای که به اینجانب رسیده است، سفارت بریتانیا مراتب شدید اعتراض خود را به دولت ایران اعلام کرده است.»  کرنفلد در 11 ژوئن 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که اوضاع سیاسی به شدت متشنج شده است. روابط میان رئیس‌الوزرا و شماری از اعضای کابینه به شدت رو به تیرگی می‌رود و پیش‌بینی می‌شود در آینده‌ای نزدیک ترکیب هیأت دولت تغییر کند. بر اساس اطلاعات محرمانه، شاهزاده فیروز به مدد استعدادی که در توطئه‌چینی و زد و بند دارد می‌کوشد به این اختلافات دامن بزند و از این طریق خود و دیگر دوستان سلطنت‌طلبش را وارد هیأت دولت کند؛ وی می‌داند که اگر موفق شود می‌تواند حامیان سوسیالیست و جمهوری‌خواه رئیس‌الوزرا در مجلس را از اطراف او پراکنده و در نتیجه اکثریت موافق مجلس را از دست او خارج گرداند. به من خبر رسیده که شاهزاده سلیمان‌میرزا و طباطبائی، سفیرکبیر جدید ایران در ترکیه، به معین‌الدین پاشا، سفیرکبیر ترکیه در ایران، هشدار داده‌ا‌ند که مواظب دامهایی که برای او گسترده شده است باشد؛ این فرد بسیار مورد توجه رئیس‌الوزراست.»  14 ژوئن 1924: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که اخیراً سالارالسلطنه، یکی از عموهای شاه، به شکل بسیار محرمانه به من خبر داد که شماری از علمای برجسته تهران، با ارسال تلگرامی به شاه، از او درخواست کرده‌اند که با ارسال تلگرامی به رئیس‌الوزرا ضمن تشکر از تلاش‌های بی‌دریغ او اعلام کند آماده است که به تهران بازگردد. شاه در پاسخ خود را از انجام چنین کاری معذور دانست و پیشنهاد کرد که رئیس‌الوزرا می‌بایست به او تلگراف زده و خواهان بازگشت شاه به تهران شود و همچنین شاهنشاه را از حمایت خالصانه خود مطمئن سازد. این خواستة شاه به رئیس‌الوزرا پیشنهاد شد، اما وی از فرستادن چنین پیامی سر باز زد. شاید برای وزارت خارجه جالب باشد که بداند ولیعهد احترام و عزت خود را حفظ کرده و جایگاه خاندان سلطنتی را تحکیم کرده است.»  کرنفلد در 15 ژوئن چنین می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که علمای تهران نام بیست تن از علما را به رئیس مجلس ارائه کرده‌اند تا پارلمان از میان ایشان پنج تن را برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس انتخاب کند. این پنج نفر می‌توانند بنابر تشخیص خود قوانینی را که با شرع اسلام تناقض دارد، وتو کنند. پیش‌بینی می‌شود، طی چند روز آینده پارلمان این پنج تن را انتخاب کند. رئیس مجلس (مؤتمن‌الملک) نگران هیچگونه کارشکنی از جانب آنان نیست.»  کرنفلد همچنین در 15 ژوئن می‌نویسد: «مفتخراً به اطلاع می‌رساند که شمار روزنامه‌هایی که در مخالفت با رئیس‌الوزرا مطالبی را منتشر می‌سازند افزایش یافته و مخالفت‌ها روز به روز شدیدتر می‌شود. بعد از ظهر روز دوازدهم ژوئن اعلامیه‌ای بی‌نام منتشر گردید که حملات شدید‌الحنی به رئیس‌الوزرا کرده و خواستار استعفای او شده بود. این ‌اعلامیه‌ها با نام شب‌نامه شناخته می‌شوند، زیرا کسی جرأت نمی‌کند در این‌گونه اعلامیه‌ها نامی از خود ببرد. امضایی با عنوان «چهل افسر» در انتهای آن به چشم می‌خورد. کاملاً آشکار است که هدف نویسنده اعلامیه این بوده است که نشان دهد رئیس‌الوزرا حمایت ارتش را از دست داده است و بنابراین دیگر این نباید از کنار گذاشتن او ترس و واهمه داشت.»  تلاش برای تضعیف جایگاه رضاخان در ارتش در گزارشی به تاریخ 16 ژوئن 1924 مورد بحث قرار گرفته است: « به اطلاع وزارت خارجه می‌رساند که بر اساس اطلاعات محرمانه، ژنرال امیر موثق*، فرمانده مدرسه نظام، در همکاری با علما در حال توطئه‌چینی برای سرنگون کردن سردارسپه است، به این امید که وی به عنوان وزیر جنگ جایگزین رضاخان شود. با اینکه ژنرال مذکور شخص چندان مهمی نیست، اما مخالفت وی بسیار قابل توجه است؛ چرا که این دشمنی حاکی از آن است که رئیس‌الوزرا حمایت همه جانبه ارتش را ندارد. در زمان جنگ، ژنرال امیر موثق، آجودان ژنرال استاروسلسکی، فرمانده روسی نیروهای قزاق ایران بود و پس از تکیه زدن سردار سپه بر مسند فرماندهی کل قوا، مدت زمان کوتاهی، ریاست ستاد کل ارتش را بر عهده داشت.»  کرنفلد در 20 ژوئن 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که بر اساس اخبار محرمانه‌ای که به دست من رسیده است، در حال حاضر هیچ تغییری در کابینه صورت نخواهد گرفت. جناح مخالف که چندان به قدرت خود اطمینان ندارد، تصمیم گرفته است بر تغییر کابینه پافشاری نکند، زیرا ممکن است چنین کاری [اثر معکوس داشته باشد و] به رأی اعتماد [مجدد] مجلس به کابینه بینجامد.»  
با فرا رسیدن روزهای پایانی ماه ژوئن، رضاخان در اوضاع وخیمی به سر می‌برد. روزنامه ایران در 20 ژوئن 1924 در گزارشی می‌نویسد که سه تن از مجتهدین برجسته، شیخ‌عبدالکریم حائری، حاج‌میرزاحسین نائینی و سید‌ابوالحسن [اصفهانی]، نامه‌ای به رئیس مجلس نوشته و خواستار رعایت ماده‌ای از قانون اساسی شده‌اند که در آن مقرر شده است با انتخاب پنج تن از علما، کمیته‌ای نظارتی تشکیل و حق کامل وتو به ایشان تفویض گردد؛ و در ادامه نام بیست تن از علما نیز اضافه شده بود [تا پنج نفر از میانشان انتخاب شوند]. رئیس مجلس اعلام کرد که نامه در جلسه بعدی پارلمان قرائت می‌شود. روزنامه ایران در 23 ژوئن گزارش می‌کند که نامه در جلسه بیست و دوم ژوئن مجلس قرائت شد و «سپس در اختیار کمیته‌ای قرار گرفت که موظف است بر سر انتخاب پنج تن از علمایی که در قانون اساسی مقرر شده است، بحث کند.» کرنفلد در مورد تفاسیر مطبوعات از اوضاع سیاسی، چنین می‌نویسد: «روزنامه سیاست و دیگر روزنامه‌های وابسته به جناح محافظه کار در 22 ژوئن و روزهای پیش از آن بارها مدعی شدند که رئیس‌الوزرا پشتیبانی اکثریت مجلس را از دست داده است، بنابراین مجبور است کناره‌گیری کند. روزنامه سیاست مدعی است که کابینه، [حمایت] اکثریت مجلس را از دست داده است و رد شدن لایحه پیشنهادی وزیر مالیه را در جلسه نوزدهم ژوئن، دلیلی بر این مدعی می‌داند. این لایحه با اکثریت آرا رد شد.»  کرنفلد در 23 ژوئن 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که در گفتگویی که اخیراً میان من و رئیس‌الوزرا، سردارسپه، صورت گرفت، وی اظهار داشت قصد دارد با ارسال تلگرامی به شاه، از او خواهش کند که به کشور بازگردد. فشار گروه‌های مخالف، یعنی علما، سلطنت‌طلبان و عوامل خارجی (روسها) او را به چنین کاری وادار کرده است. بسیار بعید به نظر می‌رسد که چنین کاری موقعیت او را ترمیم کند. از آنجا که مخالفین وی نمی‌توانند او را حذف کنند، سخت می‌کوشند که او را خسته و درمانده کنند. پس از رد و بدل شدن این سخنان به این نتیجه رسیدم که وی بسیار دلسرد و مأیوس شده است.»  رضاخان با ناامیدی تمام رو به مدرس آورده و به او التماس کرد: «در 29 ژوئن رئیس‌الوزرا با مدرس، رهبر جناح مخالف مجلس، به گفتگو نشست. با اینکه ماهیت این گفتگو روشن نشده است اما شکی نیست که آنها می‌کوشند برای برطرف ساختن بن‌بستی که در حال حاضر دامنگیر مجلس شده است، راه‌حلی بیابند. بر اساس اطلاعات محرمانه‌ای که در اختیار من قرار گرفته، مدرس اعلام کرده است چنانچه سردارسپه دو شرط ذیل را بپذیرد دست از مخالفت برداشته و از او حمایت می‌کند: (1) ترمیم فوری کابینه و (2) بازگشت شاه.»  روزنامه کوشش در 30 ژوئن 1924 مدعی شد که مدرس، مجاب شده است که دست از مخالفت با دولت بردارد. روزنامه سیاست هم در همان تاریخ، با شدت کمتری، چنین ادعایی را تکرار کرد. بر اساس گفته‌های این روزنامه، مدرس: «پاسخ [نهایی] خود را موکول به مشورت با اعضای جناح اقلیت در مجلس کرده است.» کرنفلد در مورد ادعاهای روزنامه‌ها می‌افزاید: «روزنامه سیاست اصرار دارد که تنها راه درمان آشفتگی و تشتت فعلی در مجلس استعفای رئیس‌الوزرا می‌باشد.»  کرنفلد در 5 جولای 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که بر اساس اطلاعات محرمانه‌ای که فرزانه، مشاور مخصوص رئیس‌الوزرا، در اختیار من قرار داده است، رضاخان با ارسال تلگرامی به شاه از او خواهش کرده است که به کشور بازگردد. فرزانه بر این باور است که اگر شاه به کشور بازگردد، قوام‌السلطنه به جای سردار سپه به ریاست وزرا منصوب می‌شود.»  کرنفلد در 10 جولای 1924 چنین می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم بر اساس اخبار موثقی که در دست است، در صحبت‌هایی که میان رئیس‌الوزرا و مدرس رد و بدل شد، مدرس خود و یا همفکران خود را ملزم به چیزی نساخت که حکایت از تغییر نگرش ایشان نسبت به دولت داشته باشد. وی به رئیس‌الوزرا قول داد که با همکاران خود مشورت کند و طی چند روز آینده پاسخی قطعی به او بدهد. تاکنون پاسخی داده نشده است. بسیاری از هواداران رئیس‌الوزرا بر این گمانند که وی قادر به مغلوب ساختن مدرس نیست و مدرس نیز تا زمانی که کنترل کامل را به دست نگیرد، دست از مخالفت‌های خود برنمی‌دارد.»  نگرش مدرس در این زمان تحت‌تأثیر این باور عمومی بود که رضاخان در قتل میرزاده عشقی، روزنامه‌نگار معروف دخیل بوده است.

قتل عشقی، رویداد‌های «ضد بهایی» و کشته شدن ایمبری
قتل میرزاده عشقی، سردبیر روزنامه قرن بیستم، به منزله زنگ خطری برای مطبوعات بود؛ حملات روزنامه‌ها به رضاخان و بریتانیا به شدت در حال افزایش بود: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که روز پنجشنبه، 3 جولای، میرزاده عشقی، سردبیر روزنامه قرن بیستم، ترور شد. مراسم تشییع جنازه او در 4 جولای با شرکت 000/30 نفر برگزار شد. جناح مخالف معتقد است که دولت در قتل نامبرده دخیل بوده و این باور خود را علناً اظهار می‌کنند.»  گزارش ایمبری در 14 جولای 1924 تحت عنوان «تظاهرات سیاسی و مذهبی در تهران»، قتل عشقی و تظاهرات گستردة پس از تشییع جنازه او را توصیف می‌کند؛ در این تظاهرات مردم رضاخان را قاتل و جنایتکار نامیدند. تفصیل این گزارش در پژوهشی دیگر آمده است.  جالب‌ترین قسمت گزارش وی مربوط به تظاهرات‌های «ضد بهایی» است، که بسیار شبیه به شورش‌های «ضد یهودی» سپتامبر 1922 است. همانطور که در فصل 6 ذکر شد، با توجه به اینکه ایمبری مدعی بود شورش‌های ضد یهودی به تحریک انگلیسی‌ها به وجود آمد، هیچ بعید نیست که ناآرامی‌های اخیر نیز از همان منبع سرچشمه گرفته باشد. آنها همچنین چند روز بعد، زمینه قتل خود ایمبری را هم فراهم کردند: «در این اثنا، از روز دوشنبه 6 جولای، تظاهرات‌های کاملاً متفاوتی به رهبری جناح اکثریت به راه افتاده است. این تظاهرات که به رهبری روحانیون و حمایت دولت صورت می‌گیرد، شکل ضدبهایی به خود گرفته است. در تمام قهوه‌خانه‌ها، یک روحانی برای مردم نطق می‌کند. انبوه جمعیت که در اثر استعمال مواد مخدر و تحت‌تأثیر سخنان روحانی، به شدت تحریک شده‌اند، به خیابان‌ها هجوم آورده و علیه بهائی‌ها داد و قال می کنند؛ حتی نیروهای پلیس هم توانایی کنترل آنها را ندارد. در بازار تمام مغازه‌هایی که متعلق به بهائی‌هاست، تعطیل شده است. تظاهرات گسترده‌ای نیز علیه دو تن از مبلغ‌های بهائی آمریکایی در تهران برگزار شد و با اینکه افراد مذکور مورد حمله قرار نگرفتند اما توهین فراوانی به ایشان شد. با این حال پلیس در پاسخ به درخواست اینجانب برای محافظت از این خانم‌ها، پاسخ مثبت داده و فوراً چند تن از نیروهای خود را در اطراف خانه ایشان مستقر ساخت.»
ایمبری با تأکید ویژه‌ای می‌افزاید: «این تظاهرات‌ها در تمام طول هفته ادامه داشت و در دوازدهم جولای به پایان رسید؛ زیرا هدف اصلی برآورده شده بود و توانستند اذهان مردم را از قتل عشقی منحرف سازند، لذا به ناآرامی‌ها پایان دادند. اکنون که این مطالب را می‌نویسم، تهران کاملاً به حالت عادی خود بازگشته است.» ایمبری چنین نتیجه‌گیری می‌کند: «این حوادث بسیار حائز اهمیت و قابل توجه است، چرا که از طرفی بی‌ثباتی سیاسی در ایران را ترسیم می‌کند و از طرف دیگر شیوه‌هایی را که برای جهت‌دهی به افکار عمومی به کار گرفته می‌شود، روشن می‌سازند. همچین با بررسی این حوادث می‌توان پیش‌بینی کرد که در ماه آینده، یعنی در ماه محرم چه رویدادهایی ممکن است رخ دهد.»  
دو مُبلغی که ایمبری به آنها اشاره کرد، خانم دکتر سوزان مودی* و همکارش بودند. مودی در مورد تظاهراتی که علیه این دو «مبلغ بهائی آمریکایی» صورت گرفت، توضیحات بیشتری می‌دهد: «بر اساس گفته‌های خانم مودی، به وی خبر می‌رسد که شماری از مسلمانان متعصب تصمیم گرفته‌اند که روز 12 جولای او را به قتل برسانند؛ لذا چند روز پیش از برگزاری تظاهرات از کنسولیار آمریکا درخواست می‌کند از امنیت محل سکونت وی اطمینان حاصل کند. کنسولیار ایمبری به سرعت خود را به رئیس پلیس رسانده و از او می‌خواهد که یک گروه امنیتی کامل در همسایگی خانه دکتر مودی مستقر کند. شب دوازدهم جولای، شماری از مردم که به تخمین خانم مودی بیش از دویست و پنجاه نفر بودند، در اطراف خانه وی تجمع کرده و درصدد کشتن او برمی‌آیند. اما با دخالت پلیس، جمعیت به سرعت متفرق شده و خسارتی به بار نمی‌آید. نکته قابل توجه این ماجرا این بود که نیروهای امنیتی مستقر شده در اطراف خانه مبلغ‌ها، توسط یکی از فرماندهان برجسته بهایی هدایت می‌شدند و بدون شک این فرمانده برای انجام چنین مأموریتی کاملاً آماده بود.»  
اینجانب ‌[مجد] شرح مستند و کاملی از قتل رابرت ویتنی ایمبری، کنسولیار آمریکا در تهران، در تاریخ 18 جولای 1924، را تهیه کرده‌ام.  در اینجا تنها به بیان خلاصه‌ای از این ماجرا بسنده می‌کنیم. درشکه حامل ایمبری و همراه او توسط یک مرد موتورسوار رو به روی هنگ محافظ خانة رضاخان پهلوی متوقف شد. لازم است که تأکید کنم این دو آمریکایی به دست افسران قزاق و درست در برابر محل استقرار هنگ محافظ خانة رضاخان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. جراحات شدیدی به هر دو تن وارد شد. مجروحین به بیمارستان نظمیه، واقع در مرکز فرماندهی نظمیه تهران، منتقل شدند. ایمبری دوباره در داخل بیمارستان مورد حمله واقع شد و از شدت جراحات وارده درگذشت. از آنجا که رضاخان پست‌های مهمی را در ارتش و پلیس به افسران بهائی واگذار کرده بود، به نظر می‌رسد که بهائیان در قتل ایمبری دست داشته‌اند. زمانی که کنسولیار ایمبری و همراه او، در 18 جولای 1924، درست رو به روی محل استقرار هنگ پهلوی مورد حمله چند تن از افسران قزاق قرار گرفتند و پس از آن در بیمارستان پلیس نیز به آنها تعرض شد، این «افسران نظامی برجسته بهایی» کجا بودند؟ دولت آمریکا برای اجتناب از پیچیده شدن روابط سیاسی‌اش با ایران، داستان کاملاً متفاوتی را پذیرفت و قبول کرد که ایمبری قربانی تعصب مذهبی مسلمانان شده است؛ با اینکه ادلّة فراوانی وجود داشت که ثابت می‌کرد ماجرا بر عکس است. موری در گزارش خود به تاریخ 29 نوامبر 1924 می‌نویسد: «[حسین] علاء در ارتباط با قتل ایمبری مدعی است که بروز چنین رویدادی در ایران بدون دخالت‌های مضر و مهلک بیگانگان، امکان‌پذیر نیست.»  کرنفلد در تلگرام خود به تاریخ 19 جولای 1924 از برقراری حکومت نظامی خبر می‌دهد و متذکر می‌شود که این کار تنها بهانه‌ای به دست رضاخان می‌دهد تا مخالفین خود را دستگیر کند.  روز بعد وی در تلگرام خود اعلام می‌کند که شمار زیادی از مردم از جمله خالصی‌زاده و بسیاری از علمای برجسته دستگیر شده‌اند.  روزنامه ترقی در 20 جولای می‌نویسد: «پس از قتل کنسولیار آمریکا، شمار زیادی دستگیر شده تحت بازجویی مقامات پلیس قرار گرفته‌اند... شمار زیادی از مخالفین دولت و افراد دیگری که دستگیری ایشان امکان‌پذیر نبود گرد هم آمده و در خانه مدرس بست نشسته‌اند.»  30 جولای 1924، سردبیران روزنامه‌های شهاب، ناصرالمله، سیاست، قانون و آسیای وسطی، که پس از قتل عشقی در مجلس بست نشسته بودند، در نامه‌ای به کرنفلد حاکم شدن فضای ترور و اختناق را چنین توصیف می‌کنند: «دولت فعلی که اقداماتش موجب ناامنی و وحشت شده، از حادثة قتل کنسولیار آمریکا استفاده کرده است. دولت همزمان با دستگیری مسببین این جنایت و توقیف تمام روزنامه‌های آزادیخواه و ملی، اکنون به انتقام‌جویی از مخالفان سیاسی خود یعنی مردم، احزاب مشروطه و اقلیت مجلس، برخاسته است. دولت پا را فراتر نهاده، زن و کودک و پیر و جوان را دستگیر می‌کند و عده‌ای از آزادیخواهان را نیز تبعید کرده است. هر روز شمار زیادی از مردم در مرکز پلیس به فلک بسته می‌شوند. شماری از مدیران روزنامه‌های کوچک و عده‌ای از مردم بیگناه تهران، که هیچ ارتباطی با قضایای اخیر ندارند، دستگیر و روانه زندان شده و شکنجه‌های سختی را متحمل می‌شوند... لازم می‌دانیم که به استحضار جناب عالی برسانیم تمام این سختی‌ها و خشونت‌ها که مردم ایران می‌بایست متحمل آن شوند و فشار غیرقابل تحملی که بر مخالفان دولت وارد می‌شود، همگی به بهانه یافتن مسببین قتل کنسولیار آمریکا، صورت می‌گیرد... اما ما بر این باوریم که مردم نجیب آمریکا به هیچ وجه راضی نیستند که دولت فعلی از این رویداد سوء‌استفاده کرده و به بهانه کشف حقیقت و دستگیری قاتلین، دست به نابودی مخالفین خود بزند... ما برآنیم تا اعلام کنیم تا آخرین لحظه حیات خود در مقابل سرکوب ایستادگی خواهیم کرد و مطمئن هستیم که مردم بزرگوار آمریکا نیز به ما کمک خواهند کرد.»  
در همین اثنا، انگلیسی‌ها که از قتل ایمبری شکایتی نداشتند، سر آرنولد تی. ویلسون، مدیر عامل شرکت نفت ایران- انگلیس در ایران، در چهارم آگوست 1924، دو هفته پس از قتل ایمبری، مصاحبه مهمی با روزنامه کریستین ساینس مونیتور کرد. بر اساس این مصاحبه مقاله‌ای با عنوان زیر منتشر شد: «گزارش‌ها از بهبود اوضاع و احوال ایران حکایت دارند. سر آرنولد ویلسون، چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی [ایران] را روشن توصیف کرد.» سر آرنولد اوضاع ایران را مثبت توصیف کرده و آن را موجب «مسرت و رضایت» خود دانست؛ این در حالی بود که دو هفته پیش از این مصاحبه، ایمبری به قتل رسیده بود و از آن زمان به بعد حکومت نظامی برقرار شد و بسیاری دستگیر شدند. قابل‌توجه‌ترین بخش مصاحبه اظهارات ویلسون در مورد رضاخان می‌باشد: «سردارسپه از بسیاری جهات مرد بسیار دوست داشتنی است. با اینکه او مردی کم سواد است، همواره در امور روزمره خود موازین اخلاقی را رعایت کرده و حتی به دشمنان خود که شمارشان اندک نیست نیز احترام می‌گذارد.» تعریف و تمجید وی درست عکس توصیفی است که سرکنسول گوتلیب از او دارد و او را «مردی جاهل و بی‌سواد» می‌نامد. ویلسون در مورد اوضاع سیاسی اینچنین اظهارنظر می‌کند: «چهره شاخص فعلی در سیاست ایران، رضاخان یا همان سردارسپه است. وی ریاست وزراء، وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا را بر عهده دارد. وی در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و کار خود را از پایین‌ترین رده‌های نظامی آغاز کرد و با توانایی‌های نظامی صرف به جایگاه فعلی رسید و از خلوص نیت و آزاداندیشی قابل تحسین و کمیاب خود، در این راه بهره برد. وی تا سال گذشته با در اختیار داشتن وزارت جنگ، عملاً در ایران دیکتاتوری می‌کرد. با این حال هنگامی که در پاییز سال 1923، مسند ریاست وزرا به وی پیشنهاد شد، رضاخان به ناچار متحمل موج شدیدی از انتقادات شد که قبلاً همکاران او با آن رو به رو بوده‌اند. در نتیجه، موقعیت فعلی او، به ویژه پس از شکستش در قضیة جمهوری، به استحکام سابق نیست. گمان عمومی بر این بود که وی نظر مساعدی نسبت به این جنبش داشت؛ و بدون شک پیروزی جنبش جمهوری منجر به انتخاب او به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران می‌شد. ناظران خوش‌بین امیدوارند که وی راهی برای حل اختلافات خود با شاه پیدا خواهد کرد؛ شاه که اکنون در اروپا به سر می‌برد قرار است در آینده نزدیک به تهران بازگردد و به عنوان رئیس قانونی کشور مشروطه، به همراه سردارسپه، رئیس‌الوزرای خود، امور مملکتی را اداره کند.» موری درباره عدم اشاره ویلسون به قتل ایمبری، چنین اظهارنظر می‌کند: «من دربارة اظهارات رضایتمندانه سر آرنولد در مورد اوضاع فعلی ایران، نظری ندارم؛ اما لازم است به تاریخ این مصاحبه توجه شود؛ در این زمان، تنها دو هفته از قتل کنسولیار ایمبری می‌گذرد و بسیار عجیب است که سر ویلسون هیچگونه اشاره‌ای به این فاجعه نکرده است.»  نگرانی بیشتری از اوضاع آشفته ایران در روزنامه‌های انگلیسی زبان بغداد منعکس می‌شد: «مفتخرم که گزارش کنم مطالب زیر در روزنامه بغداد تایمز به تاریخ 8 آگوست 1924، در مورد اوضاع ایران منتشر شده است: «ایران که به سرعت در سراشیبی سقوط حرکت می‌کند، بازگشت خود را به مسیر اصلی بسیار دشوار می‌بیند. از زمانی که سردارسپه به ایده حکومت جمهوری روی خوش نشان داد و سپس علما او را مجبور کردند که از این فکر دست بردارد، وی قدرت پیشین خود را از دست داده است.»

تلاش مدرس برای استیضاح دولت؛ آگوست 1924
روزنامه ستاره ایران در 24 جولای 1924 مدعی می‌شود که «رهبر جناح اقلیت (مدرس)، که از تمام ابزارهای در دسترس خود بی‌بهره مانده است؛ ابزارهایی چون محافل متشکل از سردمداران با نفوذ در میان عوام‌الناس ناآگاه، که همگی دستگیر شده‌اند از این رو وی تصمیم گرفته است دولت را به دلیل برقراری حکومت نظامی در تهران، استیضاح کند. گزارش‌ها حاکی از آن است که روز گذشته وی با تمام توان تلاش کرد تا زمینه را برای این استیضاح فراهم کند. به نظر می‌رسد که وی از این حقیقت غافل است که تنها با همراهی 13 نماینده بدنام که اقلیت مجلس را تشکیل می‌‌دهند، نمی‌توان دولتی قدرتمند، مترقی و آرامش‌طلب را استیضاح کرد؛ و همچنین فراموش کرده است که کسی به او نمی‌پیوندد.»  کرنفلد در 31 جولای 1924 در تلگرام خود چنین می‌نویسد: «به دنبال اعلام حکومت نظامی، دولت در تاریخ 29 جولای 1924 با توجه به اتهامات زیر استیضاح شد: بی‌کفایتی در سیاست داخلی و خارجی، تخطی از قانون اساسی و بی‌توجهی به مجلس، عدم بازگرداندن اموالی که ارتش از سران عشایر و دیگران به یغما برده است.» قرار بر این شد که دولت 5 آگوست پاسخ خود را ارائه کند: «بسیاری بر این عقیده‌اند که دولت باز هم رأی اعتماد می‌گیرد.»  منظور از اموالی که در بالا ذکر شد، اموالی است که در ماه‌های می‌ تا ژوئن 1924 از عشایر لرستان و کردستان به غارت رفت که ماجرای آن پیش از این یاد شد. در 19 آگوست 1924، از 91 نفر نماینده حاضر در مجلس، 91 نفر به دولت رأی اعتماد دادند. البته با توجه به اظهاراتی که در ادامه از موری نقل می‌کنیم، نتیجه دیگری انتظار نمی‌رفت. بر اساس نوشته‌های روزنامه ایران در بیست و نهم آگوست، تدین معاون مجلس اظهار داشت: «دولت می‌بایست برای یافتن و مجازات کسانی که به اعضای جناح اقلیت مجلس توهین کرده‌اند، تمهیدات جدی و مؤثری بیندیشد.» رئیس مجلس نیز مراتب تأسف و تأثر خود را اظهار داشت و اعلام کرد که رئیس‌الوزرا در نامه‌ای که اخیراً خطاب به وی نوشته، قول داده است مجرمین مذکور را «که تحت تعقیب هستند، به زودی مجازات کند.»
موری قضیه را اینچنین تشریح می‌کند: «پس از قتل کنسولیار ایمبری و اعلام حکومت نظامی در تهران، مدرس مدعی شد که دولت با استفاده از این موقعیت و اعلام حکومت نظامی فقط در صدد است که مخالفان خود را سرکوب کند و بسیاری از آنها را نیز تبعید کرده است. از آنجا که مدرس یکی از نمایندگان مجلس است و دولت حق دستگیری هیچ یک از نمایندگان را ندارد، دولت با تمام قوا می‌کوشد از نفوذ وی بر مردم بکاهد. به دستور سردارسپه عده‌ای قزاق رو به روی خانه مدرس مستقر شده‌اند و تمام کسانی را که سعی می‌کنند وارد خانه وی شوند، دستگیر می‌شوند. بالاخره در 19 آگوست مدرس تصمیم گرفت دولت را استیضاح و چنانچه ممکن شود، آن را سرنگون کند. یکبار دیگر عدة زیادی در باغ‌های صحن مجلس گرد هم آمدند و مشتاقانه به انتظار ورود نمایندگان و نتیجه استیضاح نشستند. هنگام ورود رهبر بزرگ جناح مخالف، شماری از نظامیان مستقر در اطراف مجلس تلاش کردند که با ایجاد ناآرامی جمعیت را بشورانند و گفته می‌شود که با این کار سعی داشتند مدرس را زیر دست و پای مردم لگدکوب و له کنند. اما دوستان فداکار، جان او را نجات داده و مدرس با سختی فراوان خود را به بالکن مشرف بر میدان رساند. هواداران و نظامیان حاضر شعار می‌دادند «زنده باد سردارسپه! زنده باد جمهوری»؛ در مقابل مدرس نیز با صدایی طنین‌انداز و سرشار از دلاوری شعار می‌داد «مرده باد سردارسپه! مرده باد جمهوری! زنده باد مدرس!». به منظور ارعاب نمایندگان مجلس و گرفتن رأی اعتماد از ایشان در صورت استیضاح دولت، شایع شد که عوامل سردارسپه بدون کسب اجازه از انتظامات مجلس در تمام راهروها و دالان‌های مجلس مستقر شده و سلاح‌های خود را نیز مخفیانه وارد ساختمان مجلس کرده‌اند. هنگامی که این مسئله بر انتظامات مجلس آشکار گردید، ارباب کیخسرو، نماینده زرتشتیان، فوراً مسئله را به مؤتمن‌الملک، رئیس مجلس، اطلاع داد؛ که مسلماً وی در آن موقعیت نمی‌توانست امنیت و سلامت جان نمایندگان را تضمین کند. این حیله کارگر افتاد و نمایندگان اقلیت همگی به اتفاق اعتصاب کرده در نتیجه نمایندگان باقی مانده به اتفاق آرا، به رئیس‌الوزرا «رأی اعتماد» دادند و پس از آن نمایندگان جناح‌های مختلف به وی تبریک گفتند. این رویداد تجربه تلخی برای مدرس بود و به علاوه پیرمرد بیچاره در راه خانه مورد ضرب و شتم قرار گرفت؛ که در نتیجه وی و همفکرانش در جناح اقلیت برای مدتی از شرکت در جلسات مجلس خودداری کردند.»  
در 23 آگوست 1924، تنها یک روز پس از صدور رأی اعتماد، تمام وزرای رضا به غیر از یک نفر، استعفا دادند. کرنفلد این حوادث را چنین گزارش می‌کند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که استعفای این وزرا به شیوه‌ای خاص و غریب صورت گرفت. یکشنبه صبح، 23 آگوست، اعضای کابینه برای برگزاری نشستی در ساعت 8 صبح، گرد هم آمدند. پس از اینکه وزرا به مدت سه ساعت به انتظار رئیس‌الوزرا نشستند، پیشخدمت وی وارد شد و یادداشت‌هایی به تمام وزرا داد و تنها کسی که یادداشتی دریافت نکرد ذکاءالملک، وزیر خارجه، بود. در این یادداشت از اعضای کابینه خواسته شده بود که فوراً استعفا دهند. به نظر نمی‌رسید که هیچ‌یک از ایشان از علت ماجرا باخبر باشد؛ چرا که چند روز پیش نمایندگان مجلس به اتفاق آرا به دولت رأی اعتماد دادند. ذکاء‌الملک، وزیر خارجه نیز روز بعد پیشنهاد کرد او نیز استعفا دهد؛ اما چون وی همچنان مهره‌ای کارآمد به حساب می‌آمد، کاملاً روشن بود که استعفای وی پذیرفته نمی‌شود.»  31 آگوست 1924 کابینه جدید معرفی شد. موری بر طرفداری شدید این کابینه از بریتانیا تأکید می‌کند. مشارالملک به عنوان وزیر خارجه جدید برگزیده شد؛ در حالی که مدیرالملک، «که وفاداری او به سفارت بریتانیا و منافع این کشور در ایران، غیرقابل انکار است»، نامزد تصدی وزارت مالیه گردید. اما روس‌ها با انتخاب وی مخالفت کرده و فروغی جایگزین او شد: «از دید دکتر میلسپو، ذکاء‌الملک بر دیگران رجحان دارد؛ چرا که او هیچ چیز در مورد امور مالی نمی‌داند، بنابراین علاقه‌ای هم ندارد که در کار مستشاران دخالت کند.» مشارالدوله، وزیر جدید وزارت معارف، مدتی فرمانداری عربستان [خوزستان] را بر عهده داشت. این استان «جزء مناطق تحت نفوذ بریتانیاست. بسیاری از مردم بر این باورند که او نیز به شدت به انگلیسی‌ها وابسته است.» سرداراسعد بختیاری، وزیر پست و تلگراف، یکی دیگر از وزرایی بود که «انتظار می‌رفت تمنیات و خواسته‌های انگلیسی‌ها را برآورده سازد.» رضاخان، محمود انصاری را جایگزین امیر اقتدار 53 ساله کرد. امیر اقتدار درجه امیرلشکری را یدک می‌کشید و متصدی وزارت داخله بود. انصاری در سال 1922 فرماندار نظامی تهران و در سال‌های 24-1923 فرماندار اصفهان بود و در آوریل 1924 وزارت پست و تلگراف بر عهده‌اش گذاشته شد: «وی از نزدیک‌ترین دوستان رئیس‌الوزرا است و به نظر می‌رسد مشاور سیاسی مورد اعتماد وی نیز به شمار می‌رود.» تنها تیمورتاش، وزیر فواید عامه و ادیب‌السلطنه، وزیر عدلیه، آشکارا به عنوان طرفداران بریتانیا شناخته نمی‌شوند.  با اینکه رضاخان این بحران را نیز پشت سر گذاشت، مقامات بریتانیا در بغداد همچنان نگران وضعیت «رئیس‌الوزرای نظامی» ایران بودند: «مفتخرم که به ضمیمه این نامه بریده‌ای از روزنامه بغداد تایمز را که به تاریخ 1 سپتامبر 1924 منتشر شده است، برای شما ارسال کنم که در آن به بررسی اوضاع و احوال ایران و موقعیت کنونی رئیس‌الوزرا و کابینه وی پرداخته شده است: «کسانی که به تازگی از ایران بازگشته‌اند، اخبار جالب توجهی از اوضاع و احوال ایران نقل می‌کنند... سلطة دولت سردارسپه تا اندازه‌ای متزلزل و لرزان است؛ چرا که کابینه وی از سه گروه ناموزون تشکیل شده است، که هر یک از این گروه‌ها، با کنار گذاشتن شخص رئیس‌الوزرا، جایگاه خود را در کابینه غیرقابل اشغال و استرداد می‌دانند. بنابراین رئیس‌الوزرای نظامی ایران می‌کوشد، شیوه‌هایی عجیب و غریب، تسلط خود را بر ملت حفظ کند. وی ترتیبی داد که علمای عراق تمثال امام علی را در مراسمی رسمی به او تقدیم کنند. این نشان بالاترین نشان مذهبی است که تا آن موقع به سلاطین اختصاص داشت. این واقعه، آن هم چند ماه پس از غائله به اصطلاح جمهوریخواهی، که در حقیقت حرکتی بیشتر ضدقاجاری بود تا ضدسلطنتی، در نظر طرفداران سردارسپه بسیار «معنادار» بود. به نظر می‌رسد آمال و آرزوهای رئیس‌الوزرا[ی ایران] به افکار و اندیشه‌ها و خواسته‌های مصطفی کمال پاشا نزدیک شده است.»

 جنبش جمهوری  و قتل ایمبری

برگرفته از کتاب قاجار تا پهلوی منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

همانطور که در فصل ششم ذکر شد، رضاخان در 7 اکتبر 1922 استعفای خود را از وزارت جنگ اعلام کرد؛ یک سال بعد از پس گرفتن «استعفای» خود، در نهم اکتبر 1923، رضاخان دست به کودتا[یی دیگر] زد و در 28 اکتبر 1923 بر مسند ریاست وزرا تکیه زد: «وزیر جنگ بدون در نظر گرفتن مراحل قانونی، قوام‌السلطنه، رئیس‌الوزرای پیشین را دستگیر کرده و به زندان انداخته است؛ دستگیری شماری از افراد برجسته نیز انتظار می‌رود. وزیر جنگ مدعی است که مدارکی علیه او دارد که ثابت می‌کند قوام درصدد توطئه بوده است. با این حال بسیاری بر این عقیده‌اند که این تنها بهانه‌ای است برای سرنگون کردن دولت و حاکم کردن دیکتاتوری بر کشور. اوضاع بسیار وخیم است.»  بعد از ظهر روز دوشنبه، 9 اکتبر 1923، قزاق‌ها منزل قوام‌السلطنه را محاصره و پس از دستگیری قوام، او را به وزارت جنگ منتقل کردند. یک هفته بعد، زمانی که کرنفلد گزارش خود را می‌نویسد، وی همچنان در بازداشت به سر می‌برد. ترس از تکرار حوادث پس از کودتای سوم اسفند 1299 و دستگیری‌های فراوان، باعث شد که جو متشنجی بر شهر حکم فرما گردد. کرنفلد اذعان می‌کند که اتهام توطئه‌چینی که به قوام نسبت داده شده است، تنها بخشی از نقشه رضاخان برای رسیدن به نخست ‌وزیری است:
بر اساس گزارش‌های موثقی که به دست ما رسیده است، مجازات تعیین شده برای قوام از این قرار است: تبعید از ایران و مصادره بخش قابل توجهی از اموال وی. من کاملاً مطمئن هستم که اتهام وارده به قوام هیچ پایه و اساس درستی ندارد و نابجاست، اما مجازاتی که برای وی تعیین شده دقیقاً متناسب با خواسته‌ها و نقشه‌های وزیر جنگ است. شاه، یکشنبه بعد از ظهر، 13 اکتبر، مرا به گفتگوی کوتاهی دعوت کرد و به من گفت که وزیر جنگ می‌کوشد به هر نحو ممکن پس از سرنگونی دولت مشیرالدوله، به مقام ریاست وزرا دست یابد. از آنجا که وی امیدوار است به هدف خود دست یابد، لذا سعی می‌کند هرگونه مانعی را، از سر راه خود بردارد. ایران به شدت از نداشتن رئیس‌الوزرایی کارآمد رنج می‌برد. اکنون تنها سه تن ممکن است متصدی این مقام شوند: مستوفی‌الممالک، مشیرالدوله و قوام‌السلطنه. از آنجا که مجلس چهارم در آخرین اقدام خود، کابینه مستوفی‌الممالک را رد صلاحیت کرد، بعید به نظر می‌رسد که شاه تا زمان تشکیل مجلس پنجم، او را به عنوان رییس‌الوزرا انتخاب کند. مشیرالدوله هم، کمترین اشارة وزیر جنگ باعث استعفایش می‌شد. بنابراین تنها کسی که به حساب می‌آمد قوام بود. و همین، برای از میان برداشتنش دلیل کافی بود؛ وزیر جنگ نیز همین کار را کرد؛ و دقیقاً با این کار هم شاه و مشیرالدوله را مرعوب کرد؛ و هم به آرزویش دست یافت. در رابطه با مصادرة اموال قوام هم می‌توان گفت که از مدتها قبل رضاخان در فکر این کار بوده است؛ حتی پیش از آن که دوستانش توطئه قوام علیه جان او را کشف کنند. با توجه به اینکه وزیر جنگ همة ثروت هنگفتش را از طریق اخاذی و زورگیری به دست آورده، بدون شک اموالی را هم که دادگاه به عنوان جریمه از قوام می‌گیرد، به خود اختصاص خواهد داد.  
همانطور که کرنفلد پیش‌بینی کرد، قوام به شرط اینکه ایران را ترک کند و به اروپا برود، در 22 اکتبر از زندان آزاد شد.  پس از تبعید قوام «هیچکس در مورد توطئه‌ای که به قوام نسبت داده می‌شد سخن به میان نیاورد و ماجرا کاملاً فراموش شد و اصل ماجرا در ‌هاله‌ای از شک و تردید فرو رفت.»  همانطور که از نوشته کرنفلد برمی‌آید، مشیرالدوله به شدت از رضا می‌ترسید: «مشیرالدوله اگر چه از معدود سیاستمداران ایران است که می‌تواند ادعای شرافت و پاکدامنی و بافرهنگی کند، اما به شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت نیز شهرت دارد. این مسامحه و دست به دست کردن او هم ممکن است ناشی از همین شکست اخیر باشد. روابط او و وزیر جنگ روز به روز بدتر می‌شود. وزیر جنگ در عمل دیکتاتور مطلق ایران است و همة امور را در دست دارد. اقدام اخیر وی در زندانی کردن بدون محاکمه قوام، به شدت به اعتبار و حیثیت کابینة فعلی لطمه زده است. مشیرالدوله آشکارا از گرفتن تصمیم قاطع در اینباره واهمه دارد.»  
مشیرالدوله در 22 اکتبر 1923 از کار کناره‌گیری کرد: «شب گذشته رئیس‌الوزرا استعفای خود را تقدیم کرد که مورد پذیرش شاه قرار گرفت. وزیر جنگ که از سوی انگلیسی‌ها حمایت می‌شود، از هر وسیله‌ای برای فشار آوردن به شاه استفاده می‌کند تا او را به نخست‌وزیری منصوب کند.»  گوتلیب نیز در مورد کناره‌گیری مشیرالدوله در 22 اکتبر، چنین اظهارنظر می‌کند: «کاملاً روشن است که رضاخان، وزیر جنگ، به ریاست وزرا منصوب می‌شود.»  تلگرام کرنفلد در 29 اکتبر از این قرار است: «رضا [خان] به منصب ریاست وزرا دست یافت. وی هنوز تشکیل کابینه نداده است. شاه در چهارم نوامبر عازم اروپا می‌شود. رضاخان همواره مورد حمایت بریتانیا بوده است، اما هرگز موفق نشده بود اطمینان روس‌ها را جلب کند... تا وقتی که روس‌ها مخالف نخست‌وزیری او بودند، شاه به خوبی توانست در مقابل فشارهای وی ایستادگی کند. برای از میان بردن این مخالفت‌ها وی کاملاً آماده بود هر‌گونه تضمینی که روس‌ها مطالبه کنند، بپردازد.»  گوتلیب در این باره می‌نویسد: «من کاملاً مطمئن هستم که رضاخان دیروز به سفارت شوروی رفت تا ایشان را متقاعد کند برای تشکیل کابینه تحت ریاست خود، از وی حمایت کنند. مقامات شوروی نیز به دو شرط حاضر شدند از وی حمایت کنند. اول این که چندین تن از ملیّون را وارد کابینه خود کند؛ دوم، منافع روسیه در شمال ایران را کاملاً تضمین و قبول کند... گفته می‌شود رضاخان به هر دوی این خواسته‌ها تن در داده است...»  کرنفلد در نوشته‌های خود توضیح بیشتری در این زمینه می‌دهد.‌همانطور که پیش از این ذکر شد، پس از تبعید قوام‌السلطنه به دست رضاخان، مشیرالدوله استعفا داد: «اگر شاه نمی‌دانست که سفارت روس به نخست‌وزیری رضاخان رضایت ندارد، وزیر جنگ در کار خود عجله نمی‌کرد. وزیر جنگ نیز به هر طریق برای مصالحه با سفارت روس فرصت را از دست نمی‌دهد. زمانی که شاه متوجه شد هیچ قدرت خارجی از او حمایت نمی‌کند، تسلیم شد و در 28 اکتبر رضاخان را به ریاست وزرا منصوب کرد و در همین زمان اعلام کرد برای معالجه کشور را به مقصد اروپا ترک خواهد کرد.»  
در 29 اکتبر 1923 رضاخان کابینه خود را معرفی کرد: «مطالعه سوابق اعضای کابینه، ملاک‌های انتخاب رئیس‌الوزرا را کاملاً روشن می‌سازد و شکی در این زمینه باقی نمی‌گذارد. آشکار است که وی امیدوار است هر دو سفارت را از خود راضی کند؛ دو قدرتی که به او کمک کردند به خواسته خود برسد. مدیرالملک، یکی از دوستان کاملاً شناخته شده انگلیسی‌ها، به تازگی به عنوان رئیس معاونت خواروبار در وزارت مالیه برگزیده شده است. از سوی دیگر، روس‌ها احتمالاً به ذکاءالملک گرایش داشته باشند؛ وی در دوران خدمت خود در کابینه مستوفی‌الممالک به عنوان وزیر خارجه، خوش خدمتی خود را به روس‌ها بر همگی آشکار ساخت.» مدیرالملک [محمود جم] با خواهر عباسقلی نواب ازدواج کرده است؛ «عباس‌قلی مشاور دوم سفارت انگلیس است که برای مدت زیادی به این سفارت خدمت کرده و به تبعیت انگلیس در آمده است.»  جدلیکا در مورد خروج احمدشاه می‌نویسد: «در اعلامیه دربار که شاه در 27 اکتبر امضا کرد به مردم ایران اعلام شده است که شاهنشاه به منظور معالجه موقتاً ایران را به مقصد اروپا ترک می‌کند. به نظر می‌رسد که رسوایی توطئه‌چینی قوام‌السلطنه برای ترور رضاخان، وزیر جنگ ایران، و تهمت‌هایی که این وزیر به برادر شاه، ولیعهد و وارث تاج و تخت وارد کرده و او را در این توطئه دخیل دانسته، منجر به ناخوش احوالی شاه شده است. رفتار خشن وزیر جنگ، سقوط کابینه مشیرالدوله و منصوب شدن رضاخان به ریاست وزرا، همگی دست به دست هم داده و مزاج شاه را به هم ریخته است. تاریخ خروج شاه برای روز یکشنبه، چهارم نوامبر، مقرر شده است... بعید به نظر می‌رسد مردم ایران از اینکه «شاهنشاه» سرزمین خود را ترک می‌کند، ناراحت و غمگین شوند؛ همچنین انتظار نمی‌رود که غیبت او تأثیر چندانی بر سرنوشت ایران بگذارد. یکی از روزنامه‌های تهران در مورد سفر شاه به ممالک خارجه اظهارنظر کرده و می‌نویسد از آنجا که اعلی‌حضرت مصمم به خروج از کشور هستند، از ایشان تقاضا می‌شود که تاج و تخت خود را به ملت بسپارد.»  کرنفلد می‌افزاید: «سفر شاه از همه بیشتر رضاخان را خوشحال کرد. در واقع [باید بگویم] بر اساس اخبار موثقی که به من رسیده است او در پی این است که ولیعهد نیز کشور را ترک کند تا با استفاده از این فرصت خود را نایب‌السلطنه کند. شکی نیست که روس‌ها به این قضیه تن نداده و مخالفند.» اما دوران سلطنت قاجارها به سر آمده بود: «رسیدن به ریاست وزرا پایان آمال و آرزوی رضاخان نیست. وی درصدد است سلطنت غیررسمی کنونی خود را به شاهنشاهی قانونی تبدیل کند؛ البته این کار به همین زودی انجام خواهد شد. خانواده سلطنتی نیز متوجه شده است که به روزهای پایان عمر خود رسیده است. ولیعهد و همچنین سالارالسلطان، عموی شاه، صراحتاً به من گفتند که سلسله قاجار نیز محکوم به فناست.»  شاه در مسیر سفر خود به اروپا، در 13 نوامبر 1923 به بیروت رسید. کمیسر عالی فرانسه با برپایی ضیافت شام، از اعلی‌حضرت پذیرایی کرد: «به من خبر رسید که مقامات انگلیسی در بغداد توجه چندانی به عبور شاه از این کشور نکردند اما در مقابل، فرانسوی‌ها به شدت مراقب عبور کاروان شاه ایران بودند. گمان می‌رود که فرانسوی‌ها با توجه به اوضاع کنونی ایران اهداف مهمی را در این کشور دنبال می‌کنند.»  در 10 نوامبر 1923، علاء [وزیرمختار ایران در واشنگتن] به وزارت خارجة آمریکا مراجعه کرد. او در این دیدار تلاش کرد تصویری زیبا و خوب از اوضاع ایران ارائه دهد: «وزیرمختار پرسید که آیا گزارش نامطلوبی از اوضاع ایران داشته‌ایم؟ وقتی جواب شنید که تا آن لحظه ما هیچ گزارش تازه‌ای از تهران نداشته‌ایم، گفت که شخصاً گزارش‌های اطمینان‌بخشی از تهران دریافت کرده است. [علاء گفت] هیچ رابطه‌ای میان نخست‌وزیری رضاخان و سفر شاه به اروپا نیست؛ و شاه مدتها قبل از نخست‌وزیری سردارسپه تصمیم به خروج از کشور گرفته بود.»  در 12 نوامبر 1923 رضاخان اعلامیه‌ای صادر کرد: «همه می‌دانند که در یک کشور مستقل هیچ چیز از این بدتر نیست که فردی از آن ملت به آلت دست عمال خارجی تبدیل شده یا به بیگانگان اجازه دهد در امور سیاسی کشور دخالت کنند.» کرنفلد در این زمینه می‌نویسد: «کاملاً آشکار است این اعلامیه برای اغفال کسانی منتشر شده که گمان می‌کنند رئیس‌الوزرا به مدد سفارت‌های خارجی به این منصب رسیده است و قرار است آلت دست و در خدمت آنان باشد.» روزنامه طوفان در این زمینه می‌نویسد: «این بیانیه با حسن‌نیت صادر نشده است؛ صادرکنندة آن کسی است که نفوذ سفارت‌های خارجی در شکل‌گیری کابینه وی مؤثر بوده است.»  رالف اچ. ساپر، نماینده کمپانی سینکلر، بریتانیا را عامل اصلی کناره‌گیری مشیرالدوله معرفی می‌کند: «رئیس‌الوزرای پیشین با شروط قرارداد ما موافقت کرده بود و آن را به هیأت وزرا و میلسپو نیز ارائه کرده بود و در نظر داشت ماه آینده این قرارداد را به عنوان لایحه به قوه مقننه معرفی کند. می‌توان گفت مخالفت بریتانیا تا اندازه‌ای در سقوط او نقش داشته است. رضاخان اکنون رئیس‌الوزرا و عملاً دیکتاتور ایران است. این روزها او در رکاب شاه است و او را تا مرزهای کشور بدرقه می‌کند. شاه احتمالاً در اروپا خواهد ماند.»  انگلیسی‌ها نتوانستند خوشحالی خود را از این وقایع پنهان کنند. در مجمع سالیانه بانک شاهنشاهی ایران در لندن در دسامبر 1923، سر‌ هیو بارنس، رئیس جلسه، با اشتیاق فراوان انتصاب رضاخان را اعلام می‌کند و می‌گوید: «شاهنشاه ایران در حال ترک ایران و سفر به اروپا بود» و سپس اضافه می‌کند: «سال گذشته خبر از پیروزی‌ای دادم که تشکیلات نظامی سردارسپه به همراه خود آورده و سخن از آرامشی به میان آوردم که سراسر ایران را در نتیجة کنترل نظامیان فرا گرفته؛ سردارسپه اکنون با به دست آوردن فضای عمل بیشتر تلاش می‌کند توانایی اجرایی خود را بیشتر به کار گیرد... و به نظر می‌رسد که با ارتشی متشکل از سربازان مردمی و وفادار، ایران به سمت نظمی مستحکم و ثباتی بیشتر پیش می‌رود که سالهاست ایران هرگز به خود ندیده است.»  
در مقابل آمریکایی‌ها تصویری بسیار متفاوت از رضاخان ارائه کرده‌اند. کمتر از یک ماه پس از انتصاب رضاخان به ریاست وزرا، کرنفلد چنین گزارش می‌کند: «رئیس‌الوزرا در انتخاب افراد برای پست‌های مهم به ندرت شایستگی و لیاقت ایشان را در نظر می‌گیرد.» وی می‌افزاید: «[رضاخان] در 22 نوامبر، در مراسم افتتاح نمایشگاه صنایع دستی، دو تن از افسران پلیس را به شدت کتک زد؛ چون به او خوب سلام نداده بودند. حادثه مشابهی در 24 نوامبر تکرار شد؛ زمانی که رئیس‌الوزرا وارد وزارت عدلیه می‌شد، آخوندی که در آن حوالی بود و در آن جلسه حضور داشت نابینا بود هنگام ورود رئیس‌الوزرا از جای خود برنخاست.* کاملاً روشن است که رضاخان با این کارهایش، از اعتبار خود در نزد شرقی‌ها نیز می‌کاهد. از آنجا که کسی جرأت نمی‌کند آشکارا علیه او دست به اقدام بزند، افراد از هیچ توطئه‌چینی مخفی بر ضد او فروگذار نمی‌کنند. در 25 نوامبر روزنامه طوفان رفتار توجیه ناپذیر رئیس‌الوزرا با روحانی مذکور را مورد انتقاد قرار داد و همچنین تبعید خودسرانه سردبیر روزنامه اقدام را نکوهش کرد؛ این فرد در روزنامه خود نوشته بود که زمان آن رسیده است که زنان ایرانی به پیروی از خواهران ترک خود حجاب را بردارند. همانطور که انتظار می‌رفت روزنامه طوفان نیز به سرعت سرکوب شد... از زمانی که رضاخان بر مسند ریاست وزرا تکیه زده است، با بذل و بخشش‌های فراوان و همچنین حضور در مجامع عمومی، سعی می‌کند خود را در نظر مطبوعات بزرگ و در خور ستایش جلوه دهد. تقریباً هر روز روزنامه‌ها با درج اشعاری او را ستوده و عنوان مرد سرنوشت و منجی ایران به او می‌‌دهند.»  وابسته نظامی آمریکا نیز در مورد خشونت و بد رفتاری رضا چنین می‌نویسد: «رضاخان، رئیس‌الوزرای جدید ایران، با اینکه اکنون بالاترین منصب سیاسی را در این کشور اداره می‌کند، اما هنوز نمی‌تواند اخلاق و رفتار دوران قزّاقی خود را کنار بگذارد... وقتی که وزیر جنگ بود، افراد مختلفی را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد؛ رئیس‌الوزرا، افسران نظمیه، سردبیران روزنامه‌ها، افسران نظامی و ... از جمله این افراد هستند. در دو هفته گذشته نیز چندین بار افراد مختلف مورد خشم و غضب رئیس‌الوزرا قرار گرفته‌اند که در تمام موارد شخص خاطی مستقیماً توسط جناب رئیس‌الوزرا کتک زده شده است. همین اخیراً یک افسر پلیس و یک روحانی، قربانی رفتار خشن وی شده‌اند. نبود کف نفس در شخصیت رضاخان و رفتار خشن او بسیار رقت‌انگیز و اسفناک است. همین موجب بدگویی دیگران به ویژه اتباع بیگانه می‌شود. یکی از روزنامه‌های تهران که از این رفتار رضاخان انتقاد کرده بود به سرعت توقیف شد. برای درک روان‌شناسی رفتار وی باید فضایی را که وی در آن رشد کرده است بررسی کنیم و به نحوة تربیت وی توجه نمائیم.»  کنسول گوتلیب نیز در این مورد می‌نویسد: «رئیس‌الوزرای فعلی ایران، یک دهاتی نادان و بی‌سواد با غریزه حیوانیست... او به هیچ‌وجه نمی‌تواند خشم و غضب خود را کنترل کند ـ وی اخیراً رئیس‌الوزرای پیشین را مورد ضرب و شتم قرار داده است (بنا به گزارشاتی که به دست من رسیده است در حضور شاه چنین جسارتی را به وی روا داشته است)؛ رضاخان با دست خود یکی از روزنامه‌نگاران منتقد را کتک زد؛ این روزنامه‌نگار پیرمردی ریش سفید بود. یکی از اتباع آمریکا که شاهد این ماجرا بوده است اظهار می‌کند که این رقت‌انگیزترین و خفت‌بارترین صحنه خشنی بوده که تا کنون دیده است. از زمانی که وی بر مسند ریاست وزرا تکیه زده بارها در مواضع مختلف ملتزمین و همراهان خود را مورد ضرب و جرح قرار داده است؛ از جمله به تازگی یک روحانی پیرمرد، که به علت نابینایی متوجه ورود رضاخان نشد و از جای خود برنخاست، به شدت مورد ضرب و شتم وی قرار گرفت. بار دیگر تکرار می‌کنم، چنانچه اولین نشانه‌های مخالفت از جانب یک مقام اقتصادی مشاهده شود، به احتمال قوی، خوی حیوانی رئیس‌الوزرا طغیان خواهد کرد و دیگر کسی نمی‌داند چه خواهد شد.»  در گزارشی که جدلیکا به تاریخ 10 دسامبر 1923 تحت عنوان «ناپدید شدن روزنامه‌های تهران» می‌نویسد، می‌خوانیم: «از زمان روی کار آمدن رضاخان و در دست گرفتن ریاست وزرا، چندین روزنامه در تهران توقیف شده‌اند؛ و شماری دیگر از روزنامه‌ها هم به علت فقدان درآمدهای حاصل از تبلیغات، از هستی ساقط شده‌اند. تحت حکومت رضاخان، شرایط سیاسی کاملاً روشن و مشخص است؛ هر سیاستمداری که «در» این نظام بگنجد نیازی ندارد که با صرف پول، خود را در روزنامه‌ها معرفی کند؛ و کسانی هم که «خارج» از این چارچوب قرار می‌گیرند، از آنجا که مطمئن هستند خرج کردن پول برای تبلیغ در روزنامه‌ها، کار عبثی است، دست به چنین کاری نمی‌زنند. با توجه به شرایطی که رژیم فعلی به وجود آورده است، انتظار می‌رود از سی روزنامه‌ای که در دوسال اخیر پا به عرصه وجود نهاده‌اند، حداکثر ده روزنامه، یعنی مهمترین آنها که بر پشتوانه‌های مالی قدرتمندی تکیه زده‌اند، از این بحران جان سالم به در برند... چندان دور از ذهن نیست که بگوییم آن دسته از روزنامه‌هایی که نجات یافته‌اند، ادامة حیاتشان در گرو حمایت از رضاخان؛ و یا امتناع از حمله و انتقاد به دولت خواهد بود.»  

مجلس پنجم و «جنبش جمهوری»
کرنفلد در گزارش خود به تاریخ 10 دسامبر 1923 می‌نویسد: «انتخابات مجلس پنجم، زیر فشار رئیس‌الوزرا و توأم با شتاب غیرعادی آغاز شده است. انتظار می‌رود هفتم فوریه، نمایندگانی که شمارشان برای شروع کار مجلس به حدّ نصاب رسیده در تهران حضور یابند. گزارش‌های مختلفی که از استان‌های مختلف به دست من رسیده، حاکی از آن است که کاندیداهای مشخصی که تحت عنوان ناسیونالیست، ترقی خواه و دموکرات به انتخاب رضاخان وارد پارلمان شده‌اند، مجلس را قبضه خواهند کرد.» کرنفلد همچنین در گزارشی اعلام می‌کند که هیأتی سه نفره به اروپا اعزام شده است. زین‌العابدین رهنما، سردبیر روزنامه ایران، نیز در این هیأت است: «کسی در مورد مأموریت و اهداف این کمیته چیزی نمی‌داند. عده‌ای بر این عقیده‌اند که این سه نفر برای زیرنظر داشتن حرکات [احمد] شاه و اطرافیان وی از کشور خارج شده‌اند. عده دیگری که نگاه مثبتی به این قضیه دارند، معتقدند که وظیفه این کمیته تبلیغ برای رژیم جمهوری [در ایران] است که به گمان ایشان رئیس‌الوزرای فعلی ایران برای رسیدن به آن در حال برنامه‌ریزی است.»  دالس در گزارش گفتگوی خود با [حسین] علاء به تاریخ 10 دسامبر 1923 چنین می‌گوید: «وزیرمختار ایران سئوال کرد که آیا وزارت ‌خارجة آمریکا مدرکی برای تأیید شایعات روزنامه‌ها در مورد تأسیس نظام جمهوری در ایران دارد؟ وی اظهار داشت که شخصاً اعتباری برای این شایعات قائل نیست؛ و دلیلی ندارد که رضاخان با خاندان سلطنت مخالف باشد یا بخواهد از راههای خشونت‌آمیز به قدرت دست یابد. من [دالس] به وزیرمختار گفتم که ما نیز مدرکی برای تأیید این شایعات نداریم؛ جز اینکه سفارت ما در تهران، چند هفته پیش گزارش سفر شاه به اروپا را ارسال کرده است.»  جدلیکا در گزارش 8 ژانویه 1924 خود خبر از گشایش مجلس در آیندة نزدیک می‌دهد: «رضاخان، رئیس‌الوزرا، با صدور بخشنامه‌ای به تمام فرمانداران دستور داد آن دسته از وکلایی را که به تازگی به مجلس شورای ملی ایران راه یافته‌اند ملزم سازند تا پیش از هشتم فوریه خود را به تهران برسانند. رئیس‌الوزرا مُصر است که در تاریخ مذکور مجلس پنجم کار خود را آغاز کند. در این بخشنامه همچنین رضاخان به فرمانداران هشدار داده است چنانچه وکلا در تاریخ مقرر به تهران نرسند، مسئولیتش بر عهده ایشان خواهد بود. عده‌ای بر این باور بودند که رضاخان پس از به دست گرفتن قدرت، تشکیل مجلس را تا جایی که امکان داشته باشد به تعویق خواهد انداخت، تا مانع دخالت‌های پارلمان و کاهش قدرت خود شود؛ اما صدور این بخشنامه این عقیده را باطل کرد. بدون شک مجلس پنجم، همانند کابینه فعلی، کاملاً تحت اختیار و تابع اوامر رئیس‌الوزرا خواهد بود. بر اساس گزارشی ناموثق، قرار است مجلس شورای ملی به مدت دو یا سه سال، تمام امور را به رئیس‌الوزرا واگذار کرده و به او اختیار کامل دهد و در این مدت مجلس نیز موقتاً تعطیل خواهد بود. این کار به دیکتاتوری رئیس‌الوزرا ماهیت قانونی می‌بخشد و او را قادر می‌سازد بدون هیچ محدودیتی دست به اصلاحات موردنظر خود بزند. اگر فشار و نفوذ رضاخان در مجلس به اندازه کافی مؤثر باشد و بتواند آن را تحت کنترل خود درآورد، احتمال دارد که وی با دست باز سرنوشت ایران و ایرانیان را رقم زند.»  کرنفلد در این باره می‌نویسد: «انتصاب رضاخان به ریاست وزرا در 27 اکتبر مهمترین حادثة این دوره است و می‌توان گفت نقطه عطفی است در تاریخ ایران. همانطور که پیش از این به اطلاع وزارت [خارجه] رسید، طرق مشکوکی که وی برای رسیدن به خواسته‌های خود به کار گرفت به سرعت فراموش شد [و کسی سؤالی در مورد آنها نپرسید]. از زمانی که وی قدرت را در دست گرفته است، تمام اعمال و رفتار او مورد تأیید و تمجید همگان قرار گرفته است... مطبوعات، که اساساً در خدمت رضاخان هستند، دست به تبلیغات گسترده به نفع وی زده‌اند. این تلاش‌ها، اثر بسیار عمیقی داشته است... (وزرای کابینه) به هر وسیله ممکن در وزارت‌خانه مربوطه خود تلاش می‌کنند به رئیس و فرمانده خود اعتبار بخشیده و از او حمایت کنند.» رضاخان بلافاصله پس از روی کار آمدن دستور داد درِ تمام قمارخانه‌ها را تخته کنند و شهرداری را موظف ساخت به تهیدستان رسیدگی کند. اقدام اخیر وی «نه از روی دلسوزی و همدردی با تهیدستان، بلکه برای عوام‌فریبی بود.» رضا همچنین با ارائه طرحی به مجلس خواهان 000/45 تومان بودجه برای خرید ساختمان دانشگاه شد. این عمل نیز «به منظور بالا بردن سطح آموزش و تحصیلات در کشور نبود، بلکه برای خودنمایی بود.» استنباط کرنفلد از این قضایا چنین است: «تمام این صحنه‌ها پیش زمینه صحنه پایانی نمایشنامه وی می‌باشد، که در آن صحنه رضاخان یا شاه این کشور و یا رئیس‌جمهور آن است.» کرنفلد در مورد کمیته سه نفره‌ای که قبلاً ذکر شد چنین گزارش می‌دهد: «در گفتگویی که اخیراً با رئیس‌الوزرا داشتم، وی ادعا کرد هدف از کمیته سه نفره به اروپا، جلب کردن توجه کشورهای اروپایی به پیشرفت‌های اقتصادی ایران است؛ اما شکی نیست که هدف واقعی این گروه از سفر به اروپا آماده ساختن دول اروپایی برای برخورد مثبت با تغییراتی است که در حکومت ایران رخ خواهد داد.»  جدلیکا در 26 ژانویه 1924 می‌نویسد: «حتی این روزها که بی‌لیاقتی خاندان قاجار بر کسی پوشیده نیست و همگان بر بی‌توجهی شاه نسبت به وظایفش صحه می‌گذارند و کسی نیست که از تبلیغات جمهوری‌خواهانه رئیس‌الوزرای جاه‌طلب خبر نداشته باشد، باز هم توده مردم توجهی به این امور نمی‌کنند و تنها عده قلیلی که بهره‌ای از علم و تحصیلات دارند به این مسائل علاقه نشان می‌دهند و آن را پیگیری می‌کنند... رئیس‌الوزرای جدید با اینکه اصل و نسب اصیلی ندارد و بی‌سواد است، اما برای تغییر نظام حکومتی این کشور و تبدیل آن به جمهوری و رسیدن به ریاست جمهوری به خوبی برنامه‌ریزی می‌کند.»  کرنفلد در 1 فوریه 1924 می‌نویسد: «بر اساس اخبار موثقی که به دست من رسیده است، پارلمان که ماه آینده کار خود را آغاز می‌کند مطمئناً شاه را برکنار و سلطنت خاندان قاجار را منسوخ اعلام خواهد کرد. همچنین انتظار هیچ‌گونه مخالفتی هم نمی‌رود. اینکه شکل حکومتی ایران پادشاهی باقی بماند و یا به جمهوری تغییر یابد، هنوز مشخص نگردیده است؛ اما پیش‌بینی می‌شود جمهوری اولویت داشته باشد.»  وزارت خارجه چنین پاسخ می‌دهد: «چنانچه تغییری اساسی در ایران رخ داد، وزارت را در جریان بگذارید و به هیچ وجه در امور داخلی و یا هرگونه تصمیمی که در نظام اساسی کشور مؤثر است، دخالت نکنید.»  جدلیکا در 11 فوریه 1924 می‌نویسد: «چهارشنبه بعد از ظهر، یازدهم فوریه، مجلس پنجم به نام شاهنشاه وارث تاج و تخت ایران، کار خود را رسماً آغاز کرد. تشکیل جلسه مجلس چهار روز پس از تاریخی که به فرمان رضاخان، رئیس‌الوزرا و وزیر جنگ مقرر گردیده بود، صورت گرفت... آغاز به کار این دوره از مجلس در اذهان ایرانیان باقی خواهد ماند، چرا که انتظار می‌رود در این دوره، خاندان قاجار تاج و تخت را از دست بدهد و خاندان جدیدی برای پادشاهی انتخاب گردد یا شکل حکومتی تغییر کند و به جمهوری تبدیل شود. ولیعهد که در غیاب برادر خود به عنوان شاه جانشینی وی را بر عهده دارد، آشفته و عصبی بود. رضاخان عامل اصلی تمام مشکلاتی است که دست و پا گیر قاجارها شده است؛ وی با حفظ وقار و بزرگی خود و با اعتماد به نفس کامل نقشه‌های خود را عملی کرد. از آنجا که می‌بایست اعتبارنامه هر یک از نمایندگان انتخابی، در جلسات خصوصی مجلس تأیید گردد، پارلمان حداقل تا یک ماه دیگر به طور جد کار خود را آغاز نمی‌کند. هفتاد و چهار نماینده در جلسه اول مجلس حاضر بودند. مؤتمن‌الملک که در دوره چهارم ریاست مجلس را بر عهده داشت، ریاست مجلس پنجم نیز موقتاً بر عهده وی گذاشته شد.» جدلیکا گزارش خود را چنین به پایان می‌رساند: «جالب توجه است که طی چند روز گذشته روزنامه‌های تهران مطالب طعنه‌آمیزی نسبت به شاه و قاجارها منتشر کرده‌اند. از شاه به عنوان کسی یاد شده است که همواره به فکر سفرهای اروپایی است و تنها به نوع رفتار و منش خود در آن سوی مرزها می‌اندیشد. از سوی دیگر، هر روز از رضاخان تمجید می‌شود و مصرانه از او می‌خواهند که زمام امور را به طور کامل در دست گیرد؛ عملاً هم او این کار را کرده است و اکنون فرمانروای مطلق کشور است؛ فقط اسم فرمانروا ندارد. مجلس جدید کاملاً در اختیار او و اقدامات مجلس، بیانگر همان خواسته‌ و اراده اوست.»  تفسیر کرنفلد از این قضایا چنین است: «همگان پذیرفته‌اند که مجلس هم توانایی و هم تمایل به تغییر رژیم دارد؛ لذا رئیس‌الوزرا روند انتخابات این دوره از مجلس را تسریع بخشید. 11 فوریه بیشتر نمایندگان منتخب برای آغاز کار مجلس وارد تهران شدند. ولیعهد، که از سویی با شمار کثیری از افسران نظامی یا همان دست‌پرورده‌های رئیس‌الوزرا مواجه بود و از سویی دیگر نمایندگانی را پیش روی خود می‌دید که به شدت مخالف سلطنت بودند، کاری از دستش برنمی‌آمد جز اینکه احساس کند دارد مجلس سردارسپه را افتتاح می‌کند. وی ذره‌ای هم احتمال نمی‌داد که این مجلس ظرف یک ماه آنقدر خود را قدرتمند احساس کند که با شخص رئیس‌الوزرا به چالش برخیزد.»  گوتلیب در 28 فوریه می‌نویسد: «مفتخرم به استحضار برسانم پارلمان ایران که در یازدهم فوریه کار خود را آغاز کرد، همچنان در حال بررسی و تأیید اعتبارنامه نمایندگان منتخب است.»  جدلیکا در 29 فوریه می‌نویسد: «این روزها موج حملات به شاه بسیار شدت گرفته و ادامه دارد و مطبوعات بیش از پیش به تبلیغ جمهوری می‌پردازند. یک یا دو فقره از روزنامه‌هایی که در مطالب خود مخالفت اندکی با تغییر نظام حکومت نشان دادند، بلافاصله توقیف شدند. بسیاری از روزنامه‌های مهم شهر با چاپ کاریکاتورهای گستاخانه‌ای شاه و خاندان قاجار را به استهزا گرفته‌اند و سرنگونی آنها را قریب‌الوقوع می‌دانند. مقالاتی در مورد وقوع انقلاب در دیگر مناطق دنیا به چاپ می‌رسد که در آنها سخن از خلع و حتی اعدام پادشاهان به میان آمده است تا به مردم بقبولانند که چنین حوادثی ممکن و شدنی است. یکی از تأثیرگذارترین تبلیغاتی که تا کنون صورت گرفته، انتشار تصویری از شاه در لباس اروپایی است. در ایران پوشیدن لباس و به خصوص کلاه اروپایی به معنی «نجس شدن» و عدم کفایت و صلاحیت شاه برای رهبری دولتی اسلامی است... رضاخان در مواجهه با ولیعهد، که در غیاب شاه نایب‌السلطنه هم هست، برخوردی گستاخانه و پیش‌دستانه دارد؛ خبر رسیده است که به مأمورین محافظ کاخ سلطنتی دستور داده شده است از خروج اموال سلطنتی از کاخ جلوگیری شود؛ دلیل صدور چنین فرمانی این است که هیچ یک از جواهرات و اشیاء قیمتی سلطنتی، از کاخ خارج نگردد. افرادی هم مستقیماً برای زیرنظر داشتن ولیعهد اجیر شده‌اند که کوچکترین حرکات وی را به رئیس‌الوزرا گزارش می‌‌دهند. پیش بینی می‌شود که ظرف شش ماه آینده ایرانیان از شر دولت شاهنشاهی خلاص شده و شکل جدیدی از حکومت تحت فرماندهی رضاخان در مملکت بنا شود.»  
گوتلیب در گزارش خود به تاریخ 5 مارس 1924 تحت عنوان «نکات قابل توجه اوضاع سیاسی کنونی» می‌نویسد: «مطبوعات محلی مستقیماً شاه غایب را مورد حمله قرار داده و خاندان قاجار را به باد انتقاد و استهزا می‌گیرند و همزمان از استقرار جمهوری در ایران و ریاست جمهوری رضاخان جانبداری می‌کنند. تقریباً شکی نیست که همه این وقایع زیر سر رضاخان است؛ و افکار عمومی نیز بر این است که او نیز به تحریک بریتانیا ولیعهد را تبعید و با خلع شاه خود را دیکتاتور ایران اعلام می‌کند... آقای ساپر نماینده محلی شرکت نفتی سینکلر محرمانه به من خبر داد که چند روز پیش شماری از اعضای سفارت شوروی به دیدار او رفته و مدعی می‌شوند که بریتانیا به شدت تلاش می‌کند تا رضاخان زمام کشور را در دست بگیرد. آنها از آقای ساپر (که ارتباط نزدیک و صمیمی با رضاخان دارد) درخواست کردند که رئیس‌الوزرا را از اتخاذ تصمیمات عجولانه منصرف کند. آنها همچنین مدعی شدند که انگیزه انگلیسی‌ها در حمایت از این اعمال کاملاً آشکار است ـ بلافاصله پس از اینکه رئیس‌الوزرا اعلام دیکتاتوری کند، استان‌های جنوبی که در منطقه نفوذ انگلیسی‌ها قرار دارند، اعلام استقلال کرده و به جامعه ملل شکایت می‌کنند. نتیجه احتمالی چنین شکایتی این است که یکی از اقمار تحت‌الحمایه بریتانیا در جنوب ایران شکل خواهد گرفت. علاوه بر این، سقوط ناگهانی شاهنشاهی ایران با توسل جستن به طرق غیرقانونی، حداقل برای مدتی از اعتبار ایران در نزد دول خارجه می کاهد و قطعاً از سرمایه‌گذاری آمریکا برای گرفتن امتیاز نفتی و به راه انداختن پروژه ساخت راه آهن جلوگیری می‌کند.»  در 11 مارس 1924 کرنفلد در تلگراف خود می‌نویسد: «بر اساس گزارش‌هایی که در روزنامه‌ها منتشر می‌شود، در استان‌های مختلف مردم با برگزاری تظاهرات خواهان خلع شاه و برقراری حکومت جمهوری در کشور شده‌اند. به نظر می‌رسد تغییرات زودتر از آن چیزی که انتظار می‌رفت رخ دهد.»  همچنین در همین تاریخ کرنفلد در گزارش خود خبر از تشکیل سه گروه پارلمانی می‌دهد: بزرگترین گروه با 43 نفر عضو، حزب تجدّد را شکل می‌‌دهند که روحانی‌ای به نام سیدمحمد تدین آن را اداره می‌کند*؛ دومین گروه لیبرال‌ها هستند که شامل 21 نفر می‌باشند و گروه محافظه‌کار به رهبری مدرس که پنج نفر عضو دارد. 25 نفر باقی مانده با گروه خاصی در ارتباط نبوده و بی‌طرف هستند. شماری از وکلا ساختار حکومتی آمریکا را مطالعه می‌کنند و «انتظار می‌رود حزب محافظه کار نیز، که اکنون مخالف تغییر در قانون اساسی است، به زودی به اکثریت مجلس بپیوندد.»  در 12 مارس: «مفتخراً به اطلاع وزارت‌خانه می‌رساند جنبش تغییر قانون اساسی روز به روز قوی‌تر می‌شود. در پایتخت و همچنین در استان‌های مختلف مردم با برگزاری راهپیمایی‌های مختلف، شاه را تقبیح و از سردارسپه تمجید می‌کنند. وکلای مجلس هر روز با حجم انبوهی از تلگرام روبه رو هستند که در آنها موکلانشان خواستار تغییر قانون اساسی هستند. به نظر می‌‌رسد که چنین تغییری به زودی رخ خواهد داد؛ احتمالاً کمتر از دو ماه دیگر شاهد آن خواهیم بود. اخیراً با صمصام‌السلطنه، رئیس ایل بختیاری، به گفتگو نشستم؛ وی در سال 1906 یکی از رهبران اصلی مشروطیت بود. پس از این گفتگو متوجه شدم که بختیاری‌ها بسیار علاقه‌مند هستند که حکومت ایران به جمهوری تبدیل شود. این واقعیت بسیار حائز اهمیت است، چرا که نه تنها رویکرد بختیاری‌ها بلکه نگرش انگلیسی‌ها را آشکار می‌گرداند؛ زیرا بختیاری‌ها از گذشته تا به امروز همواره تحت تأثیر بریتانیا بوده‌اند.»  [در همین گیر و دارها] بریتانیا اعلام کرده که شمار نیروهای «گارد کنسولی» در بوشهر از 400 نفر به 79 نفر تقلیل پیدا خواهد کرد. روزنامه تایم در 14 مارس 1924، در گزارش این واقعه، چنین اظهارنظر می‌کند: «حذف چنین نیرویی که باعث نزاع میان ما و ایرانی‌ها شده است، نتایج بسیار مطلوبی خواهد داشت؛ این کار در زمان بسیار مناسبی هم انجام شده است؛ رضاخان، سردار سپه، رئیس‌الوزرا و وزیر جنگ، تلاش‌ بسیاری برای برقراری و حفظ نظم در کشور کرده است و او نیز در آینده شاهد قدردانی دولت انگلستان خواهد بود که به او اعتماد داشته و علاقه‌مند به دوستی نزدیک با اوست. از زمانی که تصمیم مذکور اعلام گردید، حس اعتماد و احساسات قلبی وی [نسبت به دولت بریتانیا] افزایش پیدا کرده است و امید می‌رود که این حس اعتماد به نفس وی در آرام نگاه داشتن کشور، جایگاه او را به مدد مردم خود تقویت گرداند.»  
گوتلیب در 17 مارس 1924 می‌نویسد: «جنبش جمهوری‌خواهی به اوج خود رسیده است و به نظر می‌رسد که طی سه یا چهار روز آینده مجلس با تغییر قانون اساسی شاه را خلع و حکومتی جمهوری در ایران تأسیس کند. با این حال گزارش‌ها حاکی از این است که مجلس این تصمیم را به رفراندوم می‌گذارد؛ در ارتباط با این ماجرا، در کمتر از دو ماه آینده انتظار هیچ پیش آمد قطعی را نمی‌توان داشت. به هر حال قانونی بودن تغییر شیوه حکومت در ایران، مسلم و بی چون چرا خواهد بود.»  کرنفلد در 19 مارس می‌نویسد: «مفتخرم که به اطلاع وزارت‌خانه برسانم که در 16 مارس، شاهزاده فرمانفرما، یکی از نوادگان فتحعلی شاه و شمار دیگری از شاهزادگان و اعیان با تقدیم درخواست کتبی، از رئیس‌الوزرا خواستند نظام حکومت ایران را به جمهوری تغییر دهد. البته چنین درخواستی نشانه تغییر احساسات و افکار درخواست‌کنندگان نیست. علاقه‌مندی ایشان به جمهوری از سر اعتقاد و ایمان ایشان نیست؛ بلکه از ترسویی و بزدلی آنها حکایت می‌کند. در 17 مارس کارمندان تمام وزارت‌خانه‌ها و همچنین کارمندان وزارت دربار به حضور رئیس‌الوزرا رسیده و درخواست مشابهی ارائه کردند. روز به روز بر شمار تظاهرات‌ها و اصرار و پافشاری مردمی افزوده می‌گردد. با این حال اکثر نمایندگان مجلس به خود اجازه نمی‌‌دهند بر خلاف اختیارات خود که در قانون اساسی مشخص شده، عمل کنند. نمایندگان تأکید دارند که پیش از هرگونه تغییر در شکل حکومت، آنها باید به عضویت در مجلسی با قدرت تأسیسی (مجلس مؤسسان) منصوب شوند.»  

رسوائی بزرگ
«جنبش جمهوری‌خواهی» به ناکامی بزرگی منتهی شد. کرنفلد در 18 مارس 1924 می‌نویسد: «مفتخرم که به اطلاع وزارت‌خانه برسانم که برخلاف انتظار، مدرس، رهبر جناح محافظه‌کار، با سرسختی فراوان در مقابل جنبش جمهوری‌خواهی ایستادگی می‌کند... علت اصلی مخالفت او این است که در نظر وی جنبش جمهوری‌خواهی اجباری و تحمیل اراده یک شخص و نه تجلی خواسته واقعی مردم است... با اینکه مدرس در روزهای آغازین کار مجلس اهمیت چندانی در میان نمایندگان نداشت، اما پس از حوادث 16 مارس در مجلس، توانست نفوذ زیادی در میان نمایندگان پیدا کند. در این جلسه، مدرس با اعتبارنامه یکی از نمایندگان عضو جناح اکثریت به مخالفت برخاست؛ و در نتیجه درگیری شدیدی میان وی و تدین بروز کرد؛ و جلسه متشنج شد و بر هم خورد و به روز دیگری موکول گردید. هنگامی که نمایندگان به سمت اتاق استراحت حرکت کردند، مدرس اقدامات رئیس‌الوزرا و هواداران او را تقبیح کرد. در هیاهو و بلوایی که پس از این سخنان به بار آمد، نماینده‌ای از خراسان (برادر رئیس کابینه در وزارت جنگ) مدرس را کتک زد و بدین طریق از او یک قهرمان ساخت.*
اینکه مدرس چگونه از نفوذ خود برای رهبری جریان‌های آینده استفاده خواهد کرد، فعلاً مشخص نیست؛ به هر حال وی اکنون چهره‌ای تأثیرگذار است که باید مورد توجه قرار گیرد.»  تلگرام کرنفلد در 24 مارس 1924: «بیستم مارس، طرحی قانونی به مجلس تسلیم کردند که در آن پیشنهاد شده بود، رژیم جمهوری در ایران تأسیس گردد؛ و در صورت تصویب، نمایندگان مجلس پنجم حق تجدیدنظر در قانون اساسی داشته باشند.* در 22 مارس، زمانی که مجلس برای بررسی این طرح تشکیل جلسه داد، پانزده هزار نفر از مردم به تحریک علما در اطراف ساختمان مجلس دست به تظاهرات زده و حکومت جمهوری را مخالف شرع مقدس محمدی اعلام کردند. رئیس‌الوزرا که متوجه تهدید شد، با به کار گیری نیروی نظامی جمعیت را پراکنده کرد. بسیاری دستگیر شدند. پس از برقراری آرامش، علما از رئیس‌الوزرا خواستند که شاه را برکنار کند، اما شکل حکومت را به جمهوری تغییر ندهد. وی نیز قول داد که این موضوع را بررسی کند. جلسه پارلمان به 26 مارس موکول گردید. اوضاع تهران کاملاً آرام است.»  
تفصیل ماجرا در گزارش 28 مارس کرنفلد از این قرار است:
مفتخراً به اطلاع وزارت‌خانه می‌رساند که در 16 مارس مؤتمن‌الملک، رئیس مجلس، کمیسیونی متشکل از دوازده نفر را موظف ساخته که با بررسی اوضاع، راهکاری مناسب در پاسخ به خواسته مردم مبنی بر تغییر رژیم ارائه دهند. گزارش این کمیسیون که پیش از این در جلسه خصوصی مجلس استماع گردید، به تاریخ 20 مارس در جلسه علنی مجلس در قالب قطعنامه ذیل ارائه گردید: «تلگرام‌های بیشماری از شهرها و استان‌های مختلف و به امضای تمام اقشار جامعه ایرانی به دست ما رسیده است که در آنها مردم خواهان سرنگونی خاندان قاجار هستند؛ در تمام این تلگرام‌ها از مجلس خواسته شده است رژیم جمهوری در کشور تأسیس گردد و به مجلس نیز اختیار تغییر دادن رژیم داده شد؛ از آن رو که چنین تلگرام‌هایی برای ایجاد تغییر در رژیم اعتبار قانونی ندارند و با در نظر گرفتن دو مطلب بالا، ما یعنی تمام کسانی که این قطعنامه را امضا کرده‌اند، مصرانه سه ماده زیر را به مجلس تقدیم می‌کنیم: ماده 1. تغییر رژیم مشروطه به جمهوری. ماده 2. دادن اختیارات لازم به نمایندگان مجلس پنجم برای ایجاد اصلاحات در قانون اساسی مطابق با خواسته‌های مردمی و رژیم جدید. ماده 3. پس از اینکه نتیجه رأی‌گیری مردمی مشخص شد، مجلس تغییر رژیم را اعلام کند.» اگر آئین‌نامه مجلس اجازه می‌داد که فوراً این مسئله مورد بررسی و بحث قرار گیرد، تصویب این مواد قطعی و مسلماً نتیجه به نفع تأسیس حکومت جمهوری می‌بود. همانطور که گذشت، بررسی این طرح به 22 مارس موکول گشت. در این فاصله چهل و هشت ساعته، مخالفین تظاهرات گسترده‌ای ترتیب دادند که منجر به عقب‌نشینی جنبش جمهوری‌خواهی شد. درست در ساعتی که نمایندگان برای بررسی طرح تشکیل جلسه دادند، جمعیتی قریب به 15000 نفر به سرکردگی عده‌ای از علمای برجسته در اطراف ساختمان مجلس تجمع کرده و نمایندگان را تهدید کردند چنانچه به بیانیه رأی مثبت دهند علیه آنها متوسل به خشونت خواهند شد. بلافاصله پس از اینکه خبر به گوش رئیس‌الوزرا رسید، با یک هنگ نظامی به سمت مجلس به راه افتاد. وی نیروهای خود را جلوی ورودی مجلس مستقر ساخت و با حرکت به سمت جمعیت به آسانی ایشان را متفرق ساخت. پس از آن رئیس‌الوزرا به سراغ علما رفت و این در حالی بود که آنها با چشمانی اشک‌آلود به او التماس می‌کردند که به خاطر [امام] علی و [امام] حسین و دیگر امامان [معصوم] با تبدیل کردن مملکت ایران به جمهوری، این کشور را بی‌حرمت نکند. پس از اینکه رئیس‌الوزرا قول داد درخواست ایشان را مورد بررسی قرار دهد، علما [از سر خوشحالی] گونه‌های یکدیگر را بوسیدند؛ این کاری است که ایرانی‌ها پس از مصالحه و آشتی انجام می‌‌دهند. ساعت 10:30 بعد از ظهر، رئیس‌الوزرا به خانه ییلاقی خود در پانزده کیلومتری تهران رفت و تا 25 مارس یعنی روزی که عازم قم شد، در آنجا استراحت کرد. ظاهراً هدف او از سفر به قم خداحافظی با علمایی بود که به عراق بازمی‌گشتند. با این حال می‌توان گفت دلیل حقیقی او این بود که علما را مطمئن کند که حکومت جمهوری تهدیدی متوجه شرع مقدس محمدی نمی‌کند... با تمام احوال تظاهراتی که شد به شدت به ضرر جنبش جمهوری‌ تمام شد و آن را تحت‌تأثیر قرار داد. مجلس به کلی طرح مذکور را فراموش کرد. پرچم‌های سرخ رنگ، که نماد حکومت جمهوری هستند و تا آن زمان آشکارا همه جا به چشم می‌خورد، به یکباره برچیده شد. شاهزادگان از این که فرمانبردار یک حکومت جمهوری باشند، نجات پیدا کردند و مردم ایران نیز از آنجا که علاقه شدیدی به سجع و قافیه دارند، «جمهوری» را- که به معنای حکومت مردمی است- با لفظ «جمبوری»- که به معنای هر چیز مسخره و بی‌معنی است- جابجا کرده و آن را به سخره گرفته‌اند.
در گزارش بعدی، موری به نقش مدرس در شکست جنبش جمهوری اشاره کرده و می‌نویسد: «مدرس در به راه انداختن تظاهرات مردمی روز 22 مارس نقش مؤثری داشت و با این کار باعث شکست خوردن جنبش جمهوری شد.»  رضاخان تلاش کرد این شکست را جبران کند. کرنفلد در تلگرام خود به تاریخ 1 آوریل 1924 می‌نویسد: «رئیس‌الوزرا با انتشار بیانیه‌ای از مردم خواست بحث و تقاضا در مورد جمهوری را متوقف کنند و سخنی از آن به میان نیاورند. احترام به علما و جلوگیری از هر‌گونه بی‌نظمی ممکن دلایلی بود که برای این تصمیم ذکر شد. وی همچنین خواهان برداشته شدن موانع ترقی و پیشرفت ایران شد.»  رضاخان در اعلامیه خود اعلام کرد که در سفر به قم و ملاقات با علما «بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف [کنند]. ... به تمام وطن‌خواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت می‌کنم که از تقاضای جمهوری صرفنظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی نمایند.»* کرنفلد در این زمینه توضیحات بیشتری می‌دهد: «مفتخرم به ضمیمه این گزارش ترجمه اعلامیه‌ای که رئیس‌الوزرا در 1 آوریل منتشر ساخت برای شما ارسال کنم؛ وی در این اعلامیه از مردم می‌خواهد که از تلاش برای تغییر رژیم دست برداشته و بیش از این بر چنین خواسته‌ای پا فشاری نکنند. اصلاح‌طلبان بر این باورند که این حرکت، اعتبار رضاخان را که پس از سرکوب تظاهرات ضد جمهوری از دست رفته بود، بازگرداند و این در حالی است که محافظه کاران از اینکه جنبش جمهوری‌خواهی فروکش کرد و به کنار گذاشته شد بسیار خوشحال و راضی هستند. هواداران رئیس‌الوزرا مطمئن هستند که مجلس در اولین جلسه خود به وی [رئیس‌الوزرا] رأی اعتماد خواهد داد.»  
یکی از دلایل مهمی که باعث شد علما در برابر «جنبش جمهوری» موضع‌گیری کرده و با آن مخالفت ورزند این باور بود که چنین جنبشی یک توطئه بهایی است. موری مدعی است که در زمان سلطنت مظفرالدین شاه (1907- 1896) بهاءالله استقرار جمهوری در ایران را پیش‌بینی کرد: «به زودی اوضاع بر تو تغییر خواهد کرد. جمهوری مردم بر تو حکم خواهد راند. این عبارات سلاح بسیار مؤثری علیه جنبش جمهوری‌خواهی در سال 1924 شد و در بسیاری این باور را به وجود آورد که تمام این جنبش یک توطئه بهایی است. این باعث شد که سردارسپه را متهم به بهایی بودن کنند و در ضمن تصویر دستکاری شده‌ای از وی منتشر شد که سردارسپه را در حالی نشان می‌داد که تمثال بهاءالله را به گردن داشت. زمانی که رضاخان متوجه خطر اینگونه تبلیغات شد، علمای شیعه در کربلا و نجف را بر آن داشت که تمثالی از امام علی به او پیشکش کنند. با بررسی دقیق اوضاع و احوال ایران می‌توان گفت قطعاً اگر رضاخان می‌توانست در ماه مارس سال جاری حکومت جمهوری را در ایران مستقر سازد، عملاً دست علما از قدرت بریده می‌شد و به کنار رانده می‌شدند، و علما به خوبی به این امر پی بردند. علاوه بر این بنده شخصاً به این نتیجه رسیده‌ام که رئیس‌الوزرا مصمم بود که بلافاصله پس از استقرار جمهوری در کشور، با اصلاح و تعدیل قانون اساسی دین و دولت را از یکدیگر جدا کرده و قانون عرفی (سکولار) کند.» پس از شکست جنبش جمهوری، «علما برتری را با خود دیدند و همان کسانی که تا دیروز التماس و زاری می‌کردند، تبدیل به دیکتاتور شدند. از آن پس این علما بودند که گام بعدی را به رئیس‌الوزرا دیکته کردند که او می‌بایست بی‌درنگ به قم سفر کرده و علمای تبعیدی عراق را بدرقه کند؛ در آنجا بود که علما از او خواستند که فرمان مشهور خود را مبنی بر کنار گذاشتن بحث جمهوری منتشر کند. با اینکه رضاخان مردی بی‌سواد است و ضعف اخلاقی او در مواقع مختلف آشکار گردیده است، اما (با اقبال خوش ایرانیان) وی از لحاظ مذهبی بردبار و آزاداندیش است؛ و در امور نظامی و دولتی آزادانه از خدمات با ارزش بهایی‌ها استفاده می‌کند. این تنها امید اسلام تلقی می‌گردد و این امر به نوعی اعتبار رضاخان را بالا می‌برد. پس از قدرت یافتن دوباره روحانیت، دشمنان سیاسی رضاخان موفق شدند از این حربه استفاده کرده و با جنجال و هیاهو او را متهم به بهائیت کنند؛ در چنین زمانی و با توجه به جهالت توده مردم ایران، خطر هرگونه اتهامی [مبنی بر وابستگی به بهائیان] نباید دست کم گرفته شود.»  موری در گزارش خود به تاریخ 8 ژانویه 1925 می‌افزاید: «بهائیان بلندپایه در تهران به من اطلاع داده‌اند که رئیس‌الوزرا به صورت مخفی از طرفداران جدی نهضت [با هیأت]‌ است، اما بنا به ملاحظات سیاسی خودش جرأت نمی‌کند که این موضوع را علنی سازد.
گفته می‌شود از زمانی که وی یک قزاق ساده بود و در بیمارستان روشنایی (متعلق به بهائیان) خدمت می‌کرد، چنان تحت‌تأثیر مهربانی و نوع‌دوستی بهائیان قرار گرفت که هرگز فراموش نخواهد کرد. خواه این جریان واقعیت داشته باشد و یا خیر، او به افسران بهایی که قابلیت‌های ایشان غیرقابل انکار است اجازه داده است تا به درجات عالی نظامی نائل گردند.»  

رضا استعفای خود را پس می‌گیرد
پس از شکست جنبش جمهوری‌خواهی، مجلس سعی کرد از شرّ رضاخان خلاص شود و بار دیگر حوادث اکتبر 1922 تکرار شد. بلافاصله پس از شکست [جمهوری‌خواهی]، رضاخان توهین به شاه را از سر گرفت: «مفتخراً به اطلاع وزارت‌خانه می‌رساند بر خلاف سالهای گذشته، امسال در سالروز تولد و تاجگذاری شاه که مصادف با 2 آوریل بود هیچگونه ضیافت یا مهمانی رسمی بر پا نشد.
بر اساس اخبار موثقی که به من رسید، ولیعهد از وزیر خارجه خواست که تمهیدات لازم برای جشن تولد و تاجگذاری شاه را ترتیب داده و از هیأت‌های دیپلماتیک نیز دعوت کند. وزیر خارجه موضوع را با رئیس‌الوزرا در میان گذاشت اما او راضی به این امر نشد و اظهار داشت چنانچه اعمال و رفتار او برای ولیعهد قابل قبول نیست، می‌تواند خواهان استعفای او [رضا] شود. اما ولیعهد بسیار عاقلانه رفتار کرد و بر خواستة خود اصرار نورزید و از حق ویژة خود [در باب خواستن استعفای رضا] استفاده نکرد.»  تلگرام کرنفلد در 7 آوریل 1924، از سستی موقعیت رضاخان حکایت دارد: «رئیس‌الوزرا در نامه‌ای به رئیس مجلس، به علت احتیاج مبرم به استراحت درخواست کناره‌گیری کرد. اکنون پارلمان در حال برگزاری جلسه خصوصی است و به احتمال زیاد به او رأی اعتماد دهند و کمیسیونی نیز تعیین شده که از او بخواهد در تصمیم خود تجدیدنظر کند. به نظر من رئیس‌الوزرا برآن است که نفوذ خود را در پارلمان بسنجد و شک و ابهامی را که طی چند روز اخیر به آن دچار شده برطرف کند.»  تلگرام کرنفلد در 8 آوریل از این قرار است: «جلسه [اخیر] مجلس، کاهش نفوذ رئیس‌الوزرا را در مجلس آشکار ساخت. رأی اعتمادی صادر نشد. کمیسیونی هم که قرار بود برای ابقای رئیس‌الوزرا تلاش کند، منتفی گردید و پارلمان تصمیم گرفت انجام هر‌گونه اقدامی را به پس از جلسه خصوصی امشب موکول کند. درست پیش از پایان جلسه خصوصی 7 آوریل، مشخص شد که شاه در تلگرامی به رئیس مجلس اعلان کرده است که به رئیس‌الوزرا اعتماد ندارد. همین مسئله اقدامات از پیش تعیین شده را به تعویق انداخت.»  تلگرام کرنفلد به تاریخ 9 آوریل: «در جلسه خصوصی 8 آوریل، مجلس با 86 رأی مثبت در مقابل 20 رأی مخالف، به رئیس‌الوزرا رأی اعتماد داد و مراتب به اطلاع شاه نیز رسانده شد. همچنین به رئیس‌الوزرا گوشزد شد که می‌بایست به قانون اساسی احترام بگذارد.»  تلگرام کرنفلد در 12 آوریل: «رئیس‌الوزرا شرایط پارلمان را پذیرفت و بر مسند خود ابقا شد. انتظار می‌رود که تا 13 آوریل کابینه خود را به مجلس معرفی کند.»  تنها سه هفته پس از رسوایی 22-20 ماه مارس، رضاخان موفق شد جایگاه خود را بار دیگر تثبیت کند. تلگرام کرنفلد در 14 آوریل 1924 از این قرار است: «شاه سردارسپه را تأیید کرد و مجلس نیز با رأی اکثریت کابینه و برنامه او را پذیرفت؛ محورهای اساسی برنامه او از این قرار است: اتمام مذاکرات نفتی، ادامه ساختمان خط آهن و مقرر کردن تحصیلات اجباری.»  
همانند اکتبر 1922 رضاخان یکبار دیگر به مدد نیروهای ارتش نجات یافت. کرنفلد در گزارش 15 آوریل 1924 این ماجرا را اینگونه تشریح می‌کند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که تظاهرات ضد جمهوری‌خواهی که در گزارش شماره 434 به تاریخ 28 مارس 1924 به اطلاع وزارت خارجه رسید، جایگاه رئیس‌الوزرا را در مجلس بسیار متزلزل ساخت. بر کسی پوشیده نماند که وی به شدت به دنبال تغییر رژیم بود؛ بنابراین انتظار می‌رفت که وی در آخرین اقدام خود برای رسیدن به هدف از نیروی نظامی بهره گیرد. اما از آنجا که وی به چنین حربه‌ای متوسل نشد، شایع شد که وی حمایت ارتش را از دست داده است. این گمان مخالفان او را تشجیع و شور و اشتیاق هواداران او را سرد کرد. رئیس‌الوزرا دو هفته تمام سعی کرد مخالفان را آرام و هواداران خود را تقویت کند. از آنجا که تلاش‌های او بی‌نتیجه ماند، تصمیم دیگری گرفت.» 7 آوریل 1924 رضاخان به رئیس مجلس چنین نوشت: «پس از فعالیت بسیار در امور نظامی و دیگر امور دولتی، چندی است که به شدت احساس خستگی می‌کنم؛ لذا تلاش کردم مجلس کار خود را آغاز کرده و تشکیل جلسه دهد. حال که مجلس برقرار گردیده و مملکت مرکز ثقل خود را یافته است، من کناره‌گیری کرده و رسیدگی به امور نظامی را به ستاد کل ارتش واگذار می‌کنم. امیر اقتدار* (فرماندار پیشین اصفهان) واسطه میان پارلمان و ستاد کل ارتش خواهد بود.» کرنفلد اینچنین ادامه می‌دهد: «سپس [رضاخان] اعضای کابینه، کارمندان و افسران ستاد را گرد هم آورد و خطابه پرشور و تأثیرگذاری ایراد نمود؛ در این خطابه از اینکه در ایجاد اصلاحات بسیار ضروری در کشور شکست‌خورده است اظهار دلشکستگی کرد. همچنین اعلام کرد به زودی به کربلا و نجف عزیمت می‌کند. با این حال از دوستان خود خواهش کرد که کشور را ترک نکنند و پس از این سخنرانی به روستای خود بومهن، در نزدیکی دماوند بازگشت.» وکلای مجلس احساس کردند که فرصتی برای راحت شدن از شر رضاخان به وجود آمده است: «از آنجا که ماه رمضان، ماه روزه، فرا رسیده است، مجلس فقط در ساعات بعد از غروب تشکیل جلسه می‌دهد. بعد از ظهر هفتم آوریل مجلس جلسه خصوصی تشکیل داد. رئیس مجلس نامه رئیس‌الوزرا را قرائت کرده و سپس به گروه‌های مختلف پارلمانی پیشنهاد کرد که به صورت جداگانه به شور بنشینند و سپس برای تصمیم‌گیری گرد هم آیند. با نزدیک شدن نیمه شب، هواداران رئیس‌الوزرا مطمئن شدند که مجلس به او رأی اعتماد داده و گروهی را برای برگرداندن نظر او تعیین خواهد کرد. اما زمانی که اعضای مجلس در ساعت 2:30 صبح گرد هم آمدند، رأی اعتمادی صادر نشد و رئیس مجلس اعلام کرد که تشکیل جلسه مجلس به عصر روز هشتم آوریل موکول می‌گردد. تلگرامی که از جانب شاه به دست رئیس مجلس رسید و از بی‌اعتمادی شاه نسبت به رئیس‌الوزرا حکایت داشت، باعث شد که انجام هرگونه اقدامی به تعویق افتد و تصمیم‌گیری به مشورت و رایزنی بیشتری موکول گردد.»
رضاخان درست در زمانی که به رئیس مجلس نامه نوشت، ارتش را به کار گرفت. در اکتبر 1922 ارتش با «رژه» در خیابان‌های تهران ایجاد رعب و وحشت کرده بود. اما این بار تنها تهدید به «رژه» کافی بود: «صبح روز هفتم آوریل رئیس‌الوزرا تلگرام ذیل را به فرماندهان تمام هنگ‌های ارتش ارسال کرد: «به یاری و مدد شما‌ـ افسران شجاع من‌ـ توانستم سرزمین خود را از نفوذ بیگانگان پاک گردانم و نظم را بر سراسر مملکت مستقر ساخته و بی‌نظمی داخلی را محو گردانم. پس از این همه خدمات، عده‌ای شیطان‌صفت مرا وادار به کناره‌گیری کرده‌اند. در غیاب من رئیس ستاد کل ارتش، فرماندهان نظامی (امیران لشگر) را راهنمایی و دستورات لازم را برای برقراری نظم و آرامش صادر می‌کند... همچنین در این مدت امیراقتدار واسطه میان ستاد کل ارتش و پارلمان خواهد بود. من ارتش را به شما و شما را به خدا سپردم.» طی همان روز (8 آوریل)، چندین تلگرام به دست نمایندگان مجلس رسید که در آن فرماندهان ارتش تهدید کرده بودند چنانچه مجلس حمایت همه‌جانبه خود را از سردارسپه اعلام نکند در خیابان‌های تهران رژه خواهند رفت. مجلس بار دیگر در بعد از ظهر روز هشتم آوریل جلسه خصوصی تشکیل داد و با رأی اکثریت به رئیس‌الوزرا رأی اعتماد داد و شاه را نیز از این امر آگاه ساخت. همچنین پارلمان با تمجید و ستایش فراوان از زحمات و خدمات سردارسپه و در خواست برای ادامه همین روش، بر احترام به قانون اساسی تأکید کرد. کمیته‌ای نیز انتخاب و به بومهن اعزام شد تا با سردارسپه در این باره مذاکره کند. در 9 آوریل کمیته اعزامی، در بومهن با وی ملاقات کرد و در 11 آوریل رئیس‌الوزرا به تهران بازگشت. در 12 آوریل شاه با ارسال تلگرامی به مجلس، سردارسپه را به عنوان گزینه موردنظر خود برای ریاست وزرا معرفی کرد و در 13 آوریل رئیس‌الوزرا کابینه و برنامه خود را به مجلس ارائه کرد که نمایندگان از سر چاپلوسی و تملق، به آن رأی اعتماد دادند.  با وجود این کرنفلد از این که نمایندگان مجلس شجاعانه جلوی رضاخان درآمدند بسیار خوشحال شد: «طی این سه ماه، [رضاخان] تمام تلاش خود را کرد تا رژیم را تغییر دهد. برخلاف تظاهرات‌های عمومی که به نفع جمهوری برگزار گردید، این حرکت به تمامی جنبشی تصنعی بود؛ بنابراین شکست خورد... به نظر من مجلس پنجم یاد خود را در تاریخ جاودانه ساخت؛ چرا که به خود جرأت داد و به رئیس‌الوزرا اعلام کرد تا زمانی که صلاحیت و قدرت مجلس مؤسسان به ایشان تفویض نشده نمی‌توانند رژیم را تغییر دهند و تظاهرات عمومی و تلگرام‌هایی بیشماری که درخواست جمهوری دارند، نمی‌توانند به جای رفراندوم تلقی شوند. مجلس نه تنها اعتبار بلکه ساختار واقعی خود را بازیافت... همین موفقیتهای مجلس موجب شده است که در برابر نفوذ روحانیون، که با شکست نهضت جمهوری بیشتر هم شده بود، موازنه‌ای ایجاد شود؛ و اگر سردارسپه در همین موقعیت باقی بماند، روحانیون دلیلی برای تأسف خوردن بر از دست رفتن پیروزی‌شان بر سردارسپه خواهند داشت.»
علی‌رغم اینکه رضاخان یکبار دیگر از مجلس «رأی اعتماد گرفت»، اما شکست در جنبش جمهوری‌ باعث شد که وی احساس ضعف کند و لازم ببیند که نشان دهد قشون همچنان در اختیار اوست. کرنفلد در 27 آوریل 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که در 23 آوریل شماری از فرماندهان هنگ‌های ارتش در استان‌های مختلف برای نشستی با رئیس‌الوزرا وارد تهران شدند. هدف برگزاری این کنفرانس هنوز مشخص نشده است. رئیس‌الوزرا در مورد مسائل مربوط به ارتش بسیار کم سخن و محتاط است. گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که رئیس‌الوزرا قرار است در مورد تغییرات در ارتش و وزارت جنگ بحث کند. به نظر می‌رسد سردارسپه تصمیم گرفته است دو لشکر دیگر به ارتش اضافه کند و سمت برخی از فرماندهان ارتشی را تغییر دهد و در نهایت اینکه معاونی برای وزیر جنگ در نظر بگیرد. پیش‌بینی می‌شود سمت مذکور به ژنرال عبدالله‌خان طهماسبی*، که در حال حاضر فرماندهی لشگر شمال غرب را بر عهده دارد، داده شود. بعید نیست که این نشست برای این تشکیل شده باشد که فرماندهان با نظرات نخست‌وزیر درباره رویکرد آیندة ارتش به جنبش جمهوری آشنا شوند؛ این جنبش، بنا به گفتة طرفدارانش، در آینده نزدیک تجدید حیات خواهد یافت.»  این نشست، یکی از طولانی‌ترین نشستهای نظامیان ایران بود. کرنفلد در 14 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم فرماندهانی که برای کنفرانس نظامی در تهران گرد هم آمده بودند، به محل خدمت خود بازگشتند. تاکنون شخصی برای تصدی معاونت وزارت جنگ برگزیده نشده است. آخرین خبرها حاکی از آن است که وزیر جنگ تصمیم گرفته است ژنرال اسماعیل‌خان* را بر این مسند بنشاند؛ وی پیش از این فرماندار استان آذربایجان بود. گفته می‌شود دلیل چنین انتخابی، علاقه شدید شاه به او است و [از همین رو] رئیس‌الوزرا اصرار دارد که کاملاً او را تحت‌نظر بگیرد.»  6 می: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم بر اساس اخبار موثقی که به اینجانب رسیده است، شاه اقامتگاهی در پاریس خریداری کرده است. این نشان می‌دهد که وی قصد ندارد به ایران بازگردد.»  این مسئله رضاخان را تشجیع کرد و باعث شد که فشار‌های وی به ولیعهد بیشتر شود. گزارش کرنفلد در 10 می 1924: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که در 6 می، همزمان با روز عید فطر [و اتمام ماه رمضان] مراسم سلام درباری برگزار شد. از آنجا که شمار اندکی از افسران نظامی موظف به شرکت در این مراسم شدند و با توجه به این مسئله که تمام این افسران با یونیفرم نظامی در مراسم شرکت کردند، به نظر نمی‌رسد که روابط میان رئیس‌الوزرا و خاندان سلطنتی رو به بهبود رفته باشد. سلطنت‌طلبان برای ترمیم این نقیصه شماری از علما و تجار را به کاخ شاهنشاهی فرستادند تا مراتب تبریک خالصانه «مردم ایران» را به ولیعهد برسانند.»  
رضاخان کم کم پا را فراتر گذاشته و گستاخ‌تر شد و خواستار کناره‌گیری شاه شد. کرنفلد در 26 می می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم بر اساس اخبار و اطلاعات محرمانه‌ای که به اینجانب رسیده است، چند روز پیش رئیس‌الوزرا شیخ یحیی دولت‌آبادی، نماینده مردم اصفهان، را نزد ولیعهد فرستاد تا از وی بخواهد با استفاده از نفوذش بر شاه از او بخواهد کناره‌گیری کند.
این پیشنهاد به شدت ولیعهد را خشمگین ساخت و اظهار داشت با توجه به وفاداری او به برادرش و همچنین وظیفه‌اش در قبال شاه فکر این کار هم برایش مشمئزکننده است.»  
مجلس لردها «جنبش جمهوری‌خواهی» را به بحث می گزارد
بحثی که در 14 می 1924 در مجلس لردهای بریتانیا در گرفت و در بولتن مذاکرات پارلمانی بایگانی شده، حاکی از آن است که نگرانی انگلیسی‌ها از عامل ایرانی خود کاهش یافته است.
لرد لمینگتون:
دو یا سه ماه پیش، زمانی که شاه کشور را ترک کرد بسیاری بر این باور بودند که وی هیچگاه به عنوان شاه به ایران باز نخواهد گشت و جنبش بسیار قدرتمندی برای بنیان نهادن جمهوری، در ایران به راه افتاد. مجلس درصدد بررسی این مسئله بود؛ اما شمار زیادی از تظاهر‌کنندگان به رهبری مقامات روحانی در تهران در برابر مجلس تجمع کردند و اعلام نمودند که به عقیده ایشان [حکومت] جمهوری برخلاف مبانی مذهبی مردم ایران است و در نتیجه نمی‌تواند در این کشور پا بگیرد. در میان تمام این تغییرات رنگارنگ چهره بسیار قابل توجهی پا به میدان گذاشت که او را با نام سردارسپه، فرمانده کل قوا، می‌شناسند. کسی که به نظر من می‌بایست دیکتاتور ایران نام بگیرد. امیدوارم که دولت اعلی‌حضرت در آینده نزدیک اطلاعاتی در مورد اوضاع فعلی امور در اختیار ما بگذارد و خبر از بهتر شدن روابط میان ما و ایران بدهد.» لرد پارمور، رئیس مجلس لردها: «جایگاه فعلی ما در ایران چنین است. تا آنجا که قانون و نظم در کشور ایران اجازه می‌دهد، به نفع ماست که پایدارترین شکل حکومت در ایران مستقر گردد و از سویی دیگر جایگاه اقتصادی ایران می‌بایست بر بنیانی استوار بنا نهاده شود.
طی دو سال اخیر تلاش‌های بسیاری در این دو زمینه صورت گرفته است. شکی نیست که در این مدت حوادث [مهمی] رخ داده است، حوادثی که لرد عزیز نیز بدانها اشاره کرد و بنده نیز باید به آنها اشاره کنم؛ حوادثی که در ارتباط با جنبش جمهوری‌خواهی و تظاهرات ضد جمهوری‌خواهی است؛ اما در کل ایران، طی دو سال گذشته هم در ثبات بخشی به حکومت خود و هم در پیدا کردن مبنایی مستحکم برای اقصاد خود، به سمتی پیش رفته است که کاملاً به نفع دولت انگلستان است. جناب لرد پیش از هر چیز به اوضاع سیاسی ایران اشاره کردند. این اوضاع طی دو سال اخیر دچار تغییر قابل‌توجهی شده است؛ طی این مدت کشور ایران شاهد ظهور چیزی بودند که به نظر بنده می‌بایست آن را دیکتاتوری رضاخان (سردارسپه) بنامیم. فردی با ویژگی‌های منحصر به فرد که به ندرت در میان ایرانیان دیده می‌شود. این ویژگی‌ها او را قادر ساخت ارتشی متشکل از 22000 پیاده نظام و 8000 سواره نظام تشکیل داده و 94 توپ و 200 مسلسل به همراه تعدادی هواپیما و ماشین زرهی در اختیار این ارتش بگذارد. نتیجه این شد که وی توانست اراده خود را بر سراسر کشور ایران حاکم گرداند و با به پدید آوردن شرایطی ویژه، موفق شد اوضاع سیاسی ایران را تثبیت کند و اوضاعی را بر این کشور حاکم گرداند که سالهای سال کسی طعم لذت بخش آن را نچشیده بود. از ماه اکتبر سال گذشته وی علاوه بر وزارت جنگ، ریاست وزرا را نیز بر عهده گرفته است و باید گفت از سیزدهم می به بعد وزارت‌خانه جدیدی به رهبری او تأسیس شده است. همنطور که لرد عزیز متذکر شدند، بی‌تردید مطبوعات محلی برای مدت زمان مشخصی مکرراً به بریتانیای کبیر حمله کرده و روابط [حسنه] ما و دولت ایران را به چالش می‌کشیدند؛ اما از زمان به قدرت رسیدن رضاخان، دیکتاتور نظامی و کسی که مردم ایران به شدت از او می‌ترسند، این‌گونه تبلیغات منفی پایان یافته است و در حال حاضر تبلیغی علیه بریتانیا صورت نمی‌گیرد... من بر این عقیده‌ام که رضاخان یک دیکتاتور نظامی است و چنین تلقی از وی به هیچ وجه اشتباه نیست. [با این حال] گمان نمی‌کنم که وی هیچگاه درصدد آسیب وارد کردن به این مملکت باشد. همانطور که جناب لرد اشاره فرمودند، در اوایل سال جاری جنبش جمهوری‌خواهی در ایران به راه افتاد؛ اما مخالفت علما باعث شد که این جنبش در ماه مارس به پایان کار خود برسد.
در این زمینه، آخرین گزارشی را که از ایران به دست من رسیده است، برای شما قرائت می‌کنم و مطمئنم اوضاع را به خوبی برای شما روشن خواهد نمود. در این گزارش آمده است: «این جریان- جنبش جمهوری‌خواهی- اکنون بار مذهبی به خود گرفته است و علمای دینی پا به عرصه نهاده و همانند قهرمانان ضد جمهوری عمل می‌کنند. از این رو تمام تظاهرات ضدجمهوری که برگزار می‌گردد اساس مذهبی دارد و سخنرانی‌هایی که ایراد می‌گردد بر مبانی اسلامی استوار است. اکثر این مردم بی‌سواد و جاهل هستند اما علاقه وافری به امور مذهبی دارند. ضد‌جمهوری‌خواهان از شعاری استفاده می‌کنند که افراد بی‌طرف و دو دل را نیز به سوی خود کشانده‌اند، در نتیجه احساسات یکپارچه‌ای در میان گروه‌های مختلف مردمی تهران به وجود آورده‌اند که یک صدا با شیوه حکومتی جمهوری مخالفت می‌ورزند.» بنابر اطلاعاتی که ارائه کردم، با اینکه گام بلندی به سوی حکومت جمهوری برداشته شد، اما کارکرد احساسات مذهبی مردم ایران باعث عقب‌نشینی این حرکت شد و به نظر نمی‌رسد که بیش از این گامی به آن سو برداشته شود. همانطور که جناب لرد نیز می‌دانند، شاه و نزدیکان بلافصل او، چون آزادی شخصی و حتی جان خود را در خطر می‌دیدند، تهران را ترک کردند. اما از زمانی که وی تهران را ترک کرده است، شدت و حدت جنبش جمهوری‌خواهی، همانند آن زمان نیست.» لرد کرزن نفر بعدی بود که به سخنرانی پرداخت: «قسمت عمده‌ای از مطالبی که امروز ایراد گردید، شخصیت و دستاورد‌های رئیس‌الوزرای فعلی ایران، رضاخان را کاملاً آشکار گردانید. گفته‌های هر دو عالیجناب را تأیید می‌کنم. این دولتمرد سرباز که ریشه در خانواده‌ای حقیر و غیراصیل دارد- و مدتی در دیویزیون قزاق مشغول خدمت بوده است ـ به وسیله اشخاص و خدمات دولتی جایگاهی برای خود دست و پا کرده است که از چهل یا پنجاه سال پیش تا کنون در ایران دیده نشده است.
وی فرمانده قوا و رئیس دولت است و دستاورد‌های او همچون تأسیس ارتشی منظم، قدرتمند و مؤثر، برقراری نظم و حاکم نمودن قانون و آرام و منظم نمودن عشایر دردسرساز مناطق کوهستانی جنوب، بسیار قابل توجه است. در تمام این مدت، با اینکه سیاست‌های وی تنها در راستای خدمت به اهداف ملی کشور؛ و از نگاه وطن‌پرستان درصدد برآوردن منافع کشور بوده است، اما تا آنجا که بنده مطلعم هیچگاه رویکرد خصومت‌آمیزی نسبت به ما نداشته است... مطمئناً سِر پرسی لورن، وزیرمختار اعلی‌حضرت [پادشاه انگلستان] در تهران- که طی دو سال اخیر بسیار تلاش کرده است و در دفاع از منافع ما در ایران به موفقیت بزرگی نائل آمده است؛ و نیز دولت اعلی‌حضرت پادشاه بریتانیا نسبت به تلاش‌های این دولتمرد [رضاخان]، رویکردی مثبت و سرشار از رضایت‌مندی دارند.
من نیز به شما عالیجنابان پیوسته و آرزو می‌کنم که وی در تمام تلاش‌های خود به موفقیت دست یابد.  
منظور لرد کرزن از «عشایر دردسرساز در مناطق کوهستانی جنوب»، شورش‌هایی بود که در بهار 1924 لرستان را فرا گرفت. همانطور که در فصل سوم ذکر شد، در تابستان سال 1920، لرستان درگیر آشوب و ناآرامی بسیار بود. در آگوست 1922 بختیاری‌ها شماری از نیروهای دولتی را قتل‌عام کردند، اما برخورد شدیدی با ایشان نشد؛ این ملایمت، لرها را تشجیع کرد. کرنفلد در گزارش خود به تاریخ 15 می 1924 می‌نویسد:
مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که عشایر لر که اکنون از جنوب به سمت اقامتگاه تابستانه خود در لرستان باز می‌گردند، مشکلات فراوانی برای دولت به وجود آورده‌اند. بنابراین دولت دو هنگ نظامی خود را از تهران راهی لرستان کرده است تا به نیروهای دائمی مستقر در این استان کمک کنند. اولین هنگ امروز به سمت خرم‌آباد حرکت کرد... همچنین به من خبر رسید که به دستور دولت شماری از نیروهای نظامی کرمانشاه به کردستان اعزام شده‌اند تا در برابر سرداررشید جوانرودی، رهبر اشرار کردستان، به نیروهای این استان کمک کنند. سرداررشید جوانرودی در آخرین روزهای ماه مارس، زمانی که بحران تغییر کابینه تهران را فرا گرفته بود، از زندان فرار کرد. رئیس‌الوزرا پس از نشست نظامی اخیر در تهران به من خبر داد که شیخ محمره و بختیاری‌ها، لرها را علیه دولت تحریک می کنند.  
در 19 می کرنفلد می‌نویسد:
مفتخراً به اطلاع وزارت خارجه می‌رساند که اوضاع و احوال لرستان بسیار وخیم‌تر از آن چیزی است که رئیس‌الوزرا به اطلاع من رساند. بر اساس گزارش‌های رسیده از خرم‌آباد، دویست تن از نظامیان دولتی کشته شده‌اند و این شهر که به نوعی پادگان نظامی محسوب می‌شود، به محاصره درآمده است. ارتباط میان خرم‌آباد و بروجرد قطع شده است. نیروهای دولتی به سرعت از تهران عازم منطقه شده‌اند و تمام اتومبیل‌های موجود برای جابجایی این نیروها به کار گرفته شده است. لرها همواره با دولت مرکزی خصومت و دشمنی داشته‌اند. خبرها حاکی از آن است که اخیراً فرمانده نیروهای نظامی در این منطقه با قسم خوردن به قرآن به عشایر لر قول داده بود که کوچ آنان به سمت اقامتگاه تابستانی بی‌خطر و بدون مزاحمت باشد؛ اما فرمانده مذکور قسم خود را شکسته و پنج نفر از سران این عشایر را به طرز فجیعی به قتل می‌رساند؛ از این رو عشایر لر نیز سر به شورش برمی‌دارند.  
در گزارشهای بعدی مکرراً به تأثیر منفی قتل خائنانه سران عشایر لر اشاره می‌شود. اندکی بعد کرنفلد با سرداراسعد بختیاری، والی خراسان به گفتگو نشست؛ وی برای شرکت در مجلس پنجم به تهران آمده بود: «سرداراسعد نسبت به اوضاع و احوال لرستان بسیار خوشبین بود. وی معتقد است با اینکه عشایر لر بسیار دلیر و شجاع هستند اما رهبری لایق و منظم ندارند و نبود چنین رکنی از دوام ایشان کاسته و باعث می‌شود تنها برای مدت کوتاهی ایستادگی کنند و در نهایت برتری از آن نیروهای دولتی خواهد بود.»  
کرنفلد در 2 ژوئن 1924 چنین گزارش می‌کند: «اوضاع در لرستان تغییر نکرده است و همچنان ناآرام گزارش می‌شود. چند روز پیش دولت دو هواپیمای دیگر به صحنه درگیری‌ها اعزام کرد.»  9 ژوئن 1924 کرنفلد بر اساس گزارش‌هایی که در اختیار دارد چنین می‌نویسد: «نیروهای دولتی شکست سنگینی بر لرها وارد آورده و به پیروزی قطعی دست یافتند» و خرم‌آباد پس از بیست و نه روز محاصره آزاد شد و ارتباط این شهر با بروجرد به حالت عادی بازگشت.  
همانطور که در ادامه ذکر خواهد شد، غارت عشایر لر و کرد به دست نیروهای دولتی یکی از مواردی است که مدرس در آگوست 1924 هنگام استیضاح دولت به آن اشاره می‌کند. در فصول بعدی در مورد حوادث هولناکی که در اواخر دهه 1920 دامن‌گیر لرها شد بیشتر صحبت می‌شود؛ این حوادث در سال‌های 1929 تا 1930 به اوج خود می‌رسد و در این برهه بسیاری از مردم لر به اجبار به مناطق دوردست کوچانده می‌شوند.

افزایش مخالفت با رضا
ژوئن ـ جولای 1924
با اینکه ارتش به خوبی نمایندگان مجلس را مرعوب ساخته بود، اما بر دیگر گروه‌های مردم تأثیر چندانی نداشت. به دنبال شکست جنبش جمهوری‌خواهی، علما احساس قدرت کردند و از مجلس خواهان اجرای ماده‌ای از قانون اساسی شدند که به ایشان قدرت وتوی تمام قوانین مصوبه مجلس را می‌داد. کرنفلد در 22 آوریل 1924 می نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که بر اساس بند دوم متمم قانون اساسی سال 1907، علمای حوزه می‌بایست نام بیست تن از علما را به مجلس شورای ملی اعلام کنند و نمایندگان شورا از میان این بیست تن، پنج نفر را انتخاب کنند؛ این پنج نفر موظفند با نظارت بر قوانین مصوبه مجلس، قوانینی را که مخالف شرع اسلام هستند، وتو کنند. این ماده قدرت وتوی کامل را به ایشان تفویض کرده است. اما با توجه به اختلافاتی که در میان خود علما وجود داشت، آنها هرگز بر سر این بیست نفر به توافق نرسیدند، در نتیجه این بند از قانون اساسی متروک گذاشته شد. با این حال بر اساس اخبار موثقی که به من رسیده است، علما تلاش می‌کنند با سازماندهی مجدد، این ماده را در این دوره از مجلس، به مورد اجرا بگذارند. مدرس، یکی از علما و رهبر جناح محافظه کار مجلس است که نیابت رئیس مجلس را نیز برعهده دارد. وی به منظور تحقق هدف مذکور اخیراً به قم، یکی از شهرهای مقدس در ایران، سفر کرده است. چنانچه این تلاش‌ها به بار بنشیند این خطر به وجود می‌آید که علما هر چیزی را که برخلاف منافع شخصی‌شان باشد، بر خلاف قوانین مذهبی تفسیر می‌کنند.»  علما به فشارها خود ادامه دادند: «مفتخرم که به ضمیمه این گزارش ترجمه تلگرامی را که از جانب علمای نجف به علمای تهران نوشته شده، برای شما ارسال کنم. در این تلگرام تأکید شده که علمای تهران از این امتیاز ویژه قانونی خود استفاده کرده و پنج تن از علمای طراز اول را در مجلس حاضر کنند تا ایشان با استفاده از حق وتو کامل خود، قوانینی را که مخالف شرع اسلام است وتو کنند. از آنجا که طی چند ماه اخیر، اعتبار روحانیت بسیار افزایش یافته است، هیچ بعید نیست که این ماده متروک قانون اساسی احیا و اجرا شود.» بر اساس گزارشی که روزنامه کوشش به تاریخ 9 ژوئن 1924 منتشر ساخت، آیت‌الله نائینی و اصفهانی، از علمای برجسته نجف، با ارسال تلگرامی به رضاخان این مسئله را به وی گوشزد کردند. تلگرام آنان با این عبارات به پایان می‌رسد: «به هر حال تا کنون خبری مبنی بر اینکه این ماده عملی شده باشد و شماری از علما به منظور نظارت بر تصویب قوانین در مجلس حاضر شده باشند، به دست ما نرسیده است. این چیزی بود که هنگام ترک قم از شما تقاضا کردیم و آن را به تلاش‌ها و خدمات شایسته شما و دیگر حامیان دین واگذار نمودیم. ما مشتاقانه منتظریم هرچه زودتر جناب عالی ما را از عملی شدن این خواسته باخبر سازید.»  
با فرا رسیدن ماه ژوئن سال 1924، مخالفین رضاخان یکبار دیگر برای کنار زدن وی دست به کار شدند. این بار برقراری حکومت نظامی او را نجات داد؛ پس از کشته شدن کنسولیار ایمبری حکومت نظامی شدیدی برقرار شد و به رضاخان امکان داد که مخالفین خود را دستگیر کند. آغاز این دوره از مخالفت‌ها به 6 ژوئن 1924 باز می‌گردد؛ یعنی زمانی که وی در تلاش برای خنثی کردن این شایعه که وی بهایی است، وی مراسمی کاملاً تصنعی و برنامه‌ریزی شده به راه انداخت: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم، روز جمعه 6 ژوئن، رضاخان، رئیس‌الوزرا، در حضور جمعیتی قریب به بیست هزار نفر، با تمثالی از امام علی حاضر گردید. هیچ یک از نمایندگان طرفدار شاه در این مراسم شرکت نکردند؛ ولیعهد نیز در این جمع حضور نیافت.»  بر اساس گزارشی که روزنامه کوشش منتشر ساخت تلگرامی که از نجف به دست رضاخان رسید حاوی این مطالب بود: «امیدواریم که شما توجه و احترام لازم را در مورد تمثال مقدس امیر‌المؤمنین (امام علی) علیه و آله السلام مبذول دارید؛ مدت زمان مدیدی است که این تصویر در خزانه مقدس حیدریه نگاهداری می‌شود. امید می‌رود جناب اشرف رئیس‌الوزرا در حفظ دین و دولت کوشا باشد، ان‌شاء‌الله. الاحقر محمدحسین غروی؛ الاحقر ابوالحسن الموسوی اصفهانی.»  کرنفلد در 16 ژوئن می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که اخیراً تمثالی از امام علی به دست رئیس‌الوزرا رسیده و وی نیز در مراسمی آن را حمایل کرده است؛ یکی از عکاسان شهر در ابتکاری جالب با انداختن عکس رئیس‌الوزرا در لباسی که بر روی آن نوشته شده است «الله ابهی» دست به استهزاء وی زده است. با توجه به کینه و عداوتی که مسلمانان نسبت به بهائیان دارند، انگیزه این تصویرپردازی کاملاً آشکار است. شکی نیست تصویرگری که دست به چنین توهین و جسارتی زده از جانب علما تحریک شده است. تمام تصاویر جمع‌آوری و عکاس نیز دستگیر شده است.»  
در ماه ژوئن روزنامه‌ها به شدت به وابسته نظامی تازه وارد بریتانیا حمله کردند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که از لحظه‌ای که سرگرد کانینگام فریزر، وابسته نظامی جدید بریتانیا پا به تهران گذاشته است، شدیداً از جانب روزنامه‌های ایران مورد حمله قرار گرفته است. برخی از روزنامه‌ها پا را فراتر گذاشته و او را قاتل نامیده‌اند. بر اساس اخبار محرمانه‌ای که به اینجانب رسیده است، سفارت بریتانیا مراتب شدید اعتراض خود را به دولت ایران اعلام کرده است.»  کرنفلد در 11 ژوئن 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که اوضاع سیاسی به شدت متشنج شده است. روابط میان رئیس‌الوزرا و شماری از اعضای کابینه به شدت رو به تیرگی می‌رود و پیش‌بینی می‌شود در آینده‌ای نزدیک ترکیب هیأت دولت تغییر کند. بر اساس اطلاعات محرمانه، شاهزاده فیروز به مدد استعدادی که در توطئه‌چینی و زد و بند دارد می‌کوشد به این اختلافات دامن بزند و از این طریق خود و دیگر دوستان سلطنت‌طلبش را وارد هیأت دولت کند؛ وی می‌داند که اگر موفق شود می‌تواند حامیان سوسیالیست و جمهوری‌خواه رئیس‌الوزرا در مجلس را از اطراف او پراکنده و در نتیجه اکثریت موافق مجلس را از دست او خارج گرداند. به من خبر رسیده که شاهزاده سلیمان‌میرزا و طباطبائی، سفیرکبیر جدید ایران در ترکیه، به معین‌الدین پاشا، سفیرکبیر ترکیه در ایران، هشدار داده‌ا‌ند که مواظب دامهایی که برای او گسترده شده است باشد؛ این فرد بسیار مورد توجه رئیس‌الوزراست.»  14 ژوئن 1924: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که اخیراً سالارالسلطنه، یکی از عموهای شاه، به شکل بسیار محرمانه به من خبر داد که شماری از علمای برجسته تهران، با ارسال تلگرامی به شاه، از او درخواست کرده‌اند که با ارسال تلگرامی به رئیس‌الوزرا ضمن تشکر از تلاش‌های بی‌دریغ او اعلام کند آماده است که به تهران بازگردد. شاه در پاسخ خود را از انجام چنین کاری معذور دانست و پیشنهاد کرد که رئیس‌الوزرا می‌بایست به او تلگراف زده و خواهان بازگشت شاه به تهران شود و همچنین شاهنشاه را از حمایت خالصانه خود مطمئن سازد. این خواستة شاه به رئیس‌الوزرا پیشنهاد شد، اما وی از فرستادن چنین پیامی سر باز زد. شاید برای وزارت خارجه جالب باشد که بداند ولیعهد احترام و عزت خود را حفظ کرده و جایگاه خاندان سلطنتی را تحکیم کرده است.»  کرنفلد در 15 ژوئن چنین می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که علمای تهران نام بیست تن از علما را به رئیس مجلس ارائه کرده‌اند تا پارلمان از میان ایشان پنج تن را برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس انتخاب کند. این پنج نفر می‌توانند بنابر تشخیص خود قوانینی را که با شرع اسلام تناقض دارد، وتو کنند. پیش‌بینی می‌شود، طی چند روز آینده پارلمان این پنج تن را انتخاب کند. رئیس مجلس (مؤتمن‌الملک) نگران هیچگونه کارشکنی از جانب آنان نیست.»  کرنفلد همچنین در 15 ژوئن می‌نویسد: «مفتخراً به اطلاع می‌رساند که شمار روزنامه‌هایی که در مخالفت با رئیس‌الوزرا مطالبی را منتشر می‌سازند افزایش یافته و مخالفت‌ها روز به روز شدیدتر می‌شود. بعد از ظهر روز دوازدهم ژوئن اعلامیه‌ای بی‌نام منتشر گردید که حملات شدید‌الحنی به رئیس‌الوزرا کرده و خواستار استعفای او شده بود. این ‌اعلامیه‌ها با نام شب‌نامه شناخته می‌شوند، زیرا کسی جرأت نمی‌کند در این‌گونه اعلامیه‌ها نامی از خود ببرد. امضایی با عنوان «چهل افسر» در انتهای آن به چشم می‌خورد. کاملاً آشکار است که هدف نویسنده اعلامیه این بوده است که نشان دهد رئیس‌الوزرا حمایت ارتش را از دست داده است و بنابراین دیگر این نباید از کنار گذاشتن او ترس و واهمه داشت.»  تلاش برای تضعیف جایگاه رضاخان در ارتش در گزارشی به تاریخ 16 ژوئن 1924 مورد بحث قرار گرفته است: « به اطلاع وزارت خارجه می‌رساند که بر اساس اطلاعات محرمانه، ژنرال امیر موثق*، فرمانده مدرسه نظام، در همکاری با علما در حال توطئه‌چینی برای سرنگون کردن سردارسپه است، به این امید که وی به عنوان وزیر جنگ جایگزین رضاخان شود. با اینکه ژنرال مذکور شخص چندان مهمی نیست، اما مخالفت وی بسیار قابل توجه است؛ چرا که این دشمنی حاکی از آن است که رئیس‌الوزرا حمایت همه جانبه ارتش را ندارد. در زمان جنگ، ژنرال امیر موثق، آجودان ژنرال استاروسلسکی، فرمانده روسی نیروهای قزاق ایران بود و پس از تکیه زدن سردار سپه بر مسند فرماندهی کل قوا، مدت زمان کوتاهی، ریاست ستاد کل ارتش را بر عهده داشت.»  کرنفلد در 20 ژوئن 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که بر اساس اخبار محرمانه‌ای که به دست من رسیده است، در حال حاضر هیچ تغییری در کابینه صورت نخواهد گرفت. جناح مخالف که چندان به قدرت خود اطمینان ندارد، تصمیم گرفته است بر تغییر کابینه پافشاری نکند، زیرا ممکن است چنین کاری [اثر معکوس داشته باشد و] به رأی اعتماد [مجدد] مجلس به کابینه بینجامد.»  
با فرا رسیدن روزهای پایانی ماه ژوئن، رضاخان در اوضاع وخیمی به سر می‌برد. روزنامه ایران در 20 ژوئن 1924 در گزارشی می‌نویسد که سه تن از مجتهدین برجسته، شیخ‌عبدالکریم حائری، حاج‌میرزاحسین نائینی و سید‌ابوالحسن [اصفهانی]، نامه‌ای به رئیس مجلس نوشته و خواستار رعایت ماده‌ای از قانون اساسی شده‌اند که در آن مقرر شده است با انتخاب پنج تن از علما، کمیته‌ای نظارتی تشکیل و حق کامل وتو به ایشان تفویض گردد؛ و در ادامه نام بیست تن از علما نیز اضافه شده بود [تا پنج نفر از میانشان انتخاب شوند]. رئیس مجلس اعلام کرد که نامه در جلسه بعدی پارلمان قرائت می‌شود. روزنامه ایران در 23 ژوئن گزارش می‌کند که نامه در جلسه بیست و دوم ژوئن مجلس قرائت شد و «سپس در اختیار کمیته‌ای قرار گرفت که موظف است بر سر انتخاب پنج تن از علمایی که در قانون اساسی مقرر شده است، بحث کند.» کرنفلد در مورد تفاسیر مطبوعات از اوضاع سیاسی، چنین می‌نویسد: «روزنامه سیاست و دیگر روزنامه‌های وابسته به جناح محافظه کار در 22 ژوئن و روزهای پیش از آن بارها مدعی شدند که رئیس‌الوزرا پشتیبانی اکثریت مجلس را از دست داده است، بنابراین مجبور است کناره‌گیری کند. روزنامه سیاست مدعی است که کابینه، [حمایت] اکثریت مجلس را از دست داده است و رد شدن لایحه پیشنهادی وزیر مالیه را در جلسه نوزدهم ژوئن، دلیلی بر این مدعی می‌داند. این لایحه با اکثریت آرا رد شد.»  کرنفلد در 23 ژوئن 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که در گفتگویی که اخیراً میان من و رئیس‌الوزرا، سردارسپه، صورت گرفت، وی اظهار داشت قصد دارد با ارسال تلگرامی به شاه، از او خواهش کند که به کشور بازگردد. فشار گروه‌های مخالف، یعنی علما، سلطنت‌طلبان و عوامل خارجی (روسها) او را به چنین کاری وادار کرده است. بسیار بعید به نظر می‌رسد که چنین کاری موقعیت او را ترمیم کند. از آنجا که مخالفین وی نمی‌توانند او را حذف کنند، سخت می‌کوشند که او را خسته و درمانده کنند. پس از رد و بدل شدن این سخنان به این نتیجه رسیدم که وی بسیار دلسرد و مأیوس شده است.»  رضاخان با ناامیدی تمام رو به مدرس آورده و به او التماس کرد: «در 29 ژوئن رئیس‌الوزرا با مدرس، رهبر جناح مخالف مجلس، به گفتگو نشست. با اینکه ماهیت این گفتگو روشن نشده است اما شکی نیست که آنها می‌کوشند برای برطرف ساختن بن‌بستی که در حال حاضر دامنگیر مجلس شده است، راه‌حلی بیابند. بر اساس اطلاعات محرمانه‌ای که در اختیار من قرار گرفته، مدرس اعلام کرده است چنانچه سردارسپه دو شرط ذیل را بپذیرد دست از مخالفت برداشته و از او حمایت می‌کند: (1) ترمیم فوری کابینه و (2) بازگشت شاه.»  روزنامه کوشش در 30 ژوئن 1924 مدعی شد که مدرس، مجاب شده است که دست از مخالفت با دولت بردارد. روزنامه سیاست هم در همان تاریخ، با شدت کمتری، چنین ادعایی را تکرار کرد. بر اساس گفته‌های این روزنامه، مدرس: «پاسخ [نهایی] خود را موکول به مشورت با اعضای جناح اقلیت در مجلس کرده است.» کرنفلد در مورد ادعاهای روزنامه‌ها می‌افزاید: «روزنامه سیاست اصرار دارد که تنها راه درمان آشفتگی و تشتت فعلی در مجلس استعفای رئیس‌الوزرا می‌باشد.»  کرنفلد در 5 جولای 1924 می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که بر اساس اطلاعات محرمانه‌ای که فرزانه، مشاور مخصوص رئیس‌الوزرا، در اختیار من قرار داده است، رضاخان با ارسال تلگرامی به شاه از او خواهش کرده است که به کشور بازگردد. فرزانه بر این باور است که اگر شاه به کشور بازگردد، قوام‌السلطنه به جای سردار سپه به ریاست وزرا منصوب می‌شود.»  کرنفلد در 10 جولای 1924 چنین می‌نویسد: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم بر اساس اخبار موثقی که در دست است، در صحبت‌هایی که میان رئیس‌الوزرا و مدرس رد و بدل شد، مدرس خود و یا همفکران خود را ملزم به چیزی نساخت که حکایت از تغییر نگرش ایشان نسبت به دولت داشته باشد. وی به رئیس‌الوزرا قول داد که با همکاران خود مشورت کند و طی چند روز آینده پاسخی قطعی به او بدهد. تاکنون پاسخی داده نشده است. بسیاری از هواداران رئیس‌الوزرا بر این گمانند که وی قادر به مغلوب ساختن مدرس نیست و مدرس نیز تا زمانی که کنترل کامل را به دست نگیرد، دست از مخالفت‌های خود برنمی‌دارد.»  نگرش مدرس در این زمان تحت‌تأثیر این باور عمومی بود که رضاخان در قتل میرزاده عشقی، روزنامه‌نگار معروف دخیل بوده است.

قتل عشقی، رویداد‌های «ضد بهایی» و کشته شدن ایمبری
قتل میرزاده عشقی، سردبیر روزنامه قرن بیستم، به منزله زنگ خطری برای مطبوعات بود؛ حملات روزنامه‌ها به رضاخان و بریتانیا به شدت در حال افزایش بود: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که روز پنجشنبه، 3 جولای، میرزاده عشقی، سردبیر روزنامه قرن بیستم، ترور شد. مراسم تشییع جنازه او در 4 جولای با شرکت 000/30 نفر برگزار شد. جناح مخالف معتقد است که دولت در قتل نامبرده دخیل بوده و این باور خود را علناً اظهار می‌کنند.»  گزارش ایمبری در 14 جولای 1924 تحت عنوان «تظاهرات سیاسی و مذهبی در تهران»، قتل عشقی و تظاهرات گستردة پس از تشییع جنازه او را توصیف می‌کند؛ در این تظاهرات مردم رضاخان را قاتل و جنایتکار نامیدند. تفصیل این گزارش در پژوهشی دیگر آمده است.  جالب‌ترین قسمت گزارش وی مربوط به تظاهرات‌های «ضد بهایی» است، که بسیار شبیه به شورش‌های «ضد یهودی» سپتامبر 1922 است. همانطور که در فصل 6 ذکر شد، با توجه به اینکه ایمبری مدعی بود شورش‌های ضد یهودی به تحریک انگلیسی‌ها به وجود آمد، هیچ بعید نیست که ناآرامی‌های اخیر نیز از همان منبع سرچشمه گرفته باشد. آنها همچنین چند روز بعد، زمینه قتل خود ایمبری را هم فراهم کردند: «در این اثنا، از روز دوشنبه 6 جولای، تظاهرات‌های کاملاً متفاوتی به رهبری جناح اکثریت به راه افتاده است. این تظاهرات که به رهبری روحانیون و حمایت دولت صورت می‌گیرد، شکل ضدبهایی به خود گرفته است. در تمام قهوه‌خانه‌ها، یک روحانی برای مردم نطق می‌کند. انبوه جمعیت که در اثر استعمال مواد مخدر و تحت‌تأثیر سخنان روحانی، به شدت تحریک شده‌اند، به خیابان‌ها هجوم آورده و علیه بهائی‌ها داد و قال می کنند؛ حتی نیروهای پلیس هم توانایی کنترل آنها را ندارد. در بازار تمام مغازه‌هایی که متعلق به بهائی‌هاست، تعطیل شده است. تظاهرات گسترده‌ای نیز علیه دو تن از مبلغ‌های بهائی آمریکایی در تهران برگزار شد و با اینکه افراد مذکور مورد حمله قرار نگرفتند اما توهین فراوانی به ایشان شد. با این حال پلیس در پاسخ به درخواست اینجانب برای محافظت از این خانم‌ها، پاسخ مثبت داده و فوراً چند تن از نیروهای خود را در اطراف خانه ایشان مستقر ساخت.»
ایمبری با تأکید ویژه‌ای می‌افزاید: «این تظاهرات‌ها در تمام طول هفته ادامه داشت و در دوازدهم جولای به پایان رسید؛ زیرا هدف اصلی برآورده شده بود و توانستند اذهان مردم را از قتل عشقی منحرف سازند، لذا به ناآرامی‌ها پایان دادند. اکنون که این مطالب را می‌نویسم، تهران کاملاً به حالت عادی خود بازگشته است.» ایمبری چنین نتیجه‌گیری می‌کند: «این حوادث بسیار حائز اهمیت و قابل توجه است، چرا که از طرفی بی‌ثباتی سیاسی در ایران را ترسیم می‌کند و از طرف دیگر شیوه‌هایی را که برای جهت‌دهی به افکار عمومی به کار گرفته می‌شود، روشن می‌سازند. همچین با بررسی این حوادث می‌توان پیش‌بینی کرد که در ماه آینده، یعنی در ماه محرم چه رویدادهایی ممکن است رخ دهد.»  
دو مُبلغی که ایمبری به آنها اشاره کرد، خانم دکتر سوزان مودی* و همکارش بودند. مودی در مورد تظاهراتی که علیه این دو «مبلغ بهائی آمریکایی» صورت گرفت، توضیحات بیشتری می‌دهد: «بر اساس گفته‌های خانم مودی، به وی خبر می‌رسد که شماری از مسلمانان متعصب تصمیم گرفته‌اند که روز 12 جولای او را به قتل برسانند؛ لذا چند روز پیش از برگزاری تظاهرات از کنسولیار آمریکا درخواست می‌کند از امنیت محل سکونت وی اطمینان حاصل کند. کنسولیار ایمبری به سرعت خود را به رئیس پلیس رسانده و از او می‌خواهد که یک گروه امنیتی کامل در همسایگی خانه دکتر مودی مستقر کند. شب دوازدهم جولای، شماری از مردم که به تخمین خانم مودی بیش از دویست و پنجاه نفر بودند، در اطراف خانه وی تجمع کرده و درصدد کشتن او برمی‌آیند. اما با دخالت پلیس، جمعیت به سرعت متفرق شده و خسارتی به بار نمی‌آید. نکته قابل توجه این ماجرا این بود که نیروهای امنیتی مستقر شده در اطراف خانه مبلغ‌ها، توسط یکی از فرماندهان برجسته بهایی هدایت می‌شدند و بدون شک این فرمانده برای انجام چنین مأموریتی کاملاً آماده بود.»  
اینجانب ‌[مجد] شرح مستند و کاملی از قتل رابرت ویتنی ایمبری، کنسولیار آمریکا در تهران، در تاریخ 18 جولای 1924، را تهیه کرده‌ام.  در اینجا تنها به بیان خلاصه‌ای از این ماجرا بسنده می‌کنیم. درشکه حامل ایمبری و همراه او توسط یک مرد موتورسوار رو به روی هنگ محافظ خانة رضاخان پهلوی متوقف شد. لازم است که تأکید کنم این دو آمریکایی به دست افسران قزاق و درست در برابر محل استقرار هنگ محافظ خانة رضاخان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. جراحات شدیدی به هر دو تن وارد شد. مجروحین به بیمارستان نظمیه، واقع در مرکز فرماندهی نظمیه تهران، منتقل شدند. ایمبری دوباره در داخل بیمارستان مورد حمله واقع شد و از شدت جراحات وارده درگذشت. از آنجا که رضاخان پست‌های مهمی را در ارتش و پلیس به افسران بهائی واگذار کرده بود، به نظر می‌رسد که بهائیان در قتل ایمبری دست داشته‌اند. زمانی که کنسولیار ایمبری و همراه او، در 18 جولای 1924، درست رو به روی محل استقرار هنگ پهلوی مورد حمله چند تن از افسران قزاق قرار گرفتند و پس از آن در بیمارستان پلیس نیز به آنها تعرض شد، این «افسران نظامی برجسته بهایی» کجا بودند؟ دولت آمریکا برای اجتناب از پیچیده شدن روابط سیاسی‌اش با ایران، داستان کاملاً متفاوتی را پذیرفت و قبول کرد که ایمبری قربانی تعصب مذهبی مسلمانان شده است؛ با اینکه ادلّة فراوانی وجود داشت که ثابت می‌کرد ماجرا بر عکس است. موری در گزارش خود به تاریخ 29 نوامبر 1924 می‌نویسد: «[حسین] علاء در ارتباط با قتل ایمبری مدعی است که بروز چنین رویدادی در ایران بدون دخالت‌های مضر و مهلک بیگانگان، امکان‌پذیر نیست.»  کرنفلد در تلگرام خود به تاریخ 19 جولای 1924 از برقراری حکومت نظامی خبر می‌دهد و متذکر می‌شود که این کار تنها بهانه‌ای به دست رضاخان می‌دهد تا مخالفین خود را دستگیر کند.  روز بعد وی در تلگرام خود اعلام می‌کند که شمار زیادی از مردم از جمله خالصی‌زاده و بسیاری از علمای برجسته دستگیر شده‌اند.  روزنامه ترقی در 20 جولای می‌نویسد: «پس از قتل کنسولیار آمریکا، شمار زیادی دستگیر شده تحت بازجویی مقامات پلیس قرار گرفته‌اند... شمار زیادی از مخالفین دولت و افراد دیگری که دستگیری ایشان امکان‌پذیر نبود گرد هم آمده و در خانه مدرس بست نشسته‌اند.»  30 جولای 1924، سردبیران روزنامه‌های شهاب، ناصرالمله، سیاست، قانون و آسیای وسطی، که پس از قتل عشقی در مجلس بست نشسته بودند، در نامه‌ای به کرنفلد حاکم شدن فضای ترور و اختناق را چنین توصیف می‌کنند: «دولت فعلی که اقداماتش موجب ناامنی و وحشت شده، از حادثة قتل کنسولیار آمریکا استفاده کرده است. دولت همزمان با دستگیری مسببین این جنایت و توقیف تمام روزنامه‌های آزادیخواه و ملی، اکنون به انتقام‌جویی از مخالفان سیاسی خود یعنی مردم، احزاب مشروطه و اقلیت مجلس، برخاسته است. دولت پا را فراتر نهاده، زن و کودک و پیر و جوان را دستگیر می‌کند و عده‌ای از آزادیخواهان را نیز تبعید کرده است. هر روز شمار زیادی از مردم در مرکز پلیس به فلک بسته می‌شوند. شماری از مدیران روزنامه‌های کوچک و عده‌ای از مردم بیگناه تهران، که هیچ ارتباطی با قضایای اخیر ندارند، دستگیر و روانه زندان شده و شکنجه‌های سختی را متحمل می‌شوند... لازم می‌دانیم که به استحضار جناب عالی برسانیم تمام این سختی‌ها و خشونت‌ها که مردم ایران می‌بایست متحمل آن شوند و فشار غیرقابل تحملی که بر مخالفان دولت وارد می‌شود، همگی به بهانه یافتن مسببین قتل کنسولیار آمریکا، صورت می‌گیرد... اما ما بر این باوریم که مردم نجیب آمریکا به هیچ وجه راضی نیستند که دولت فعلی از این رویداد سوء‌استفاده کرده و به بهانه کشف حقیقت و دستگیری قاتلین، دست به نابودی مخالفین خود بزند... ما برآنیم تا اعلام کنیم تا آخرین لحظه حیات خود در مقابل سرکوب ایستادگی خواهیم کرد و مطمئن هستیم که مردم بزرگوار آمریکا نیز به ما کمک خواهند کرد.»  
در همین اثنا، انگلیسی‌ها که از قتل ایمبری شکایتی نداشتند، سر آرنولد تی. ویلسون، مدیر عامل شرکت نفت ایران- انگلیس در ایران، در چهارم آگوست 1924، دو هفته پس از قتل ایمبری، مصاحبه مهمی با روزنامه کریستین ساینس مونیتور کرد. بر اساس این مصاحبه مقاله‌ای با عنوان زیر منتشر شد: «گزارش‌ها از بهبود اوضاع و احوال ایران حکایت دارند. سر آرنولد ویلسون، چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی [ایران] را روشن توصیف کرد.» سر آرنولد اوضاع ایران را مثبت توصیف کرده و آن را موجب «مسرت و رضایت» خود دانست؛ این در حالی بود که دو هفته پیش از این مصاحبه، ایمبری به قتل رسیده بود و از آن زمان به بعد حکومت نظامی برقرار شد و بسیاری دستگیر شدند. قابل‌توجه‌ترین بخش مصاحبه اظهارات ویلسون در مورد رضاخان می‌باشد: «سردارسپه از بسیاری جهات مرد بسیار دوست داشتنی است. با اینکه او مردی کم سواد است، همواره در امور روزمره خود موازین اخلاقی را رعایت کرده و حتی به دشمنان خود که شمارشان اندک نیست نیز احترام می‌گذارد.» تعریف و تمجید وی درست عکس توصیفی است که سرکنسول گوتلیب از او دارد و او را «مردی جاهل و بی‌سواد» می‌نامد. ویلسون در مورد اوضاع سیاسی اینچنین اظهارنظر می‌کند: «چهره شاخص فعلی در سیاست ایران، رضاخان یا همان سردارسپه است. وی ریاست وزراء، وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا را بر عهده دارد. وی در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و کار خود را از پایین‌ترین رده‌های نظامی آغاز کرد و با توانایی‌های نظامی صرف به جایگاه فعلی رسید و از خلوص نیت و آزاداندیشی قابل تحسین و کمیاب خود، در این راه بهره برد. وی تا سال گذشته با در اختیار داشتن وزارت جنگ، عملاً در ایران دیکتاتوری می‌کرد. با این حال هنگامی که در پاییز سال 1923، مسند ریاست وزرا به وی پیشنهاد شد، رضاخان به ناچار متحمل موج شدیدی از انتقادات شد که قبلاً همکاران او با آن رو به رو بوده‌اند. در نتیجه، موقعیت فعلی او، به ویژه پس از شکستش در قضیة جمهوری، به استحکام سابق نیست. گمان عمومی بر این بود که وی نظر مساعدی نسبت به این جنبش داشت؛ و بدون شک پیروزی جنبش جمهوری منجر به انتخاب او به عنوان اولین رئیس‌جمهور ایران می‌شد. ناظران خوش‌بین امیدوارند که وی راهی برای حل اختلافات خود با شاه پیدا خواهد کرد؛ شاه که اکنون در اروپا به سر می‌برد قرار است در آینده نزدیک به تهران بازگردد و به عنوان رئیس قانونی کشور مشروطه، به همراه سردارسپه، رئیس‌الوزرای خود، امور مملکتی را اداره کند.» موری درباره عدم اشاره ویلسون به قتل ایمبری، چنین اظهارنظر می‌کند: «من دربارة اظهارات رضایتمندانه سر آرنولد در مورد اوضاع فعلی ایران، نظری ندارم؛ اما لازم است به تاریخ این مصاحبه توجه شود؛ در این زمان، تنها دو هفته از قتل کنسولیار ایمبری می‌گذرد و بسیار عجیب است که سر ویلسون هیچگونه اشاره‌ای به این فاجعه نکرده است.»  نگرانی بیشتری از اوضاع آشفته ایران در روزنامه‌های انگلیسی زبان بغداد منعکس می‌شد: «مفتخرم که گزارش کنم مطالب زیر در روزنامه بغداد تایمز به تاریخ 8 آگوست 1924، در مورد اوضاع ایران منتشر شده است: «ایران که به سرعت در سراشیبی سقوط حرکت می‌کند، بازگشت خود را به مسیر اصلی بسیار دشوار می‌بیند. از زمانی که سردارسپه به ایده حکومت جمهوری روی خوش نشان داد و سپس علما او را مجبور کردند که از این فکر دست بردارد، وی قدرت پیشین خود را از دست داده است.»

تلاش مدرس برای استیضاح دولت؛ آگوست 1924
روزنامه ستاره ایران در 24 جولای 1924 مدعی می‌شود که «رهبر جناح اقلیت (مدرس)، که از تمام ابزارهای در دسترس خود بی‌بهره مانده است؛ ابزارهایی چون محافل متشکل از سردمداران با نفوذ در میان عوام‌الناس ناآگاه، که همگی دستگیر شده‌اند از این رو وی تصمیم گرفته است دولت را به دلیل برقراری حکومت نظامی در تهران، استیضاح کند. گزارش‌ها حاکی از آن است که روز گذشته وی با تمام توان تلاش کرد تا زمینه را برای این استیضاح فراهم کند. به نظر می‌رسد که وی از این حقیقت غافل است که تنها با همراهی 13 نماینده بدنام که اقلیت مجلس را تشکیل می‌‌دهند، نمی‌توان دولتی قدرتمند، مترقی و آرامش‌طلب را استیضاح کرد؛ و همچنین فراموش کرده است که کسی به او نمی‌پیوندد.»  کرنفلد در 31 جولای 1924 در تلگرام خود چنین می‌نویسد: «به دنبال اعلام حکومت نظامی، دولت در تاریخ 29 جولای 1924 با توجه به اتهامات زیر استیضاح شد: بی‌کفایتی در سیاست داخلی و خارجی، تخطی از قانون اساسی و بی‌توجهی به مجلس، عدم بازگرداندن اموالی که ارتش از سران عشایر و دیگران به یغما برده است.» قرار بر این شد که دولت 5 آگوست پاسخ خود را ارائه کند: «بسیاری بر این عقیده‌اند که دولت باز هم رأی اعتماد می‌گیرد.»  منظور از اموالی که در بالا ذکر شد، اموالی است که در ماه‌های می‌ تا ژوئن 1924 از عشایر لرستان و کردستان به غارت رفت که ماجرای آن پیش از این یاد شد. در 19 آگوست 1924، از 91 نفر نماینده حاضر در مجلس، 91 نفر به دولت رأی اعتماد دادند. البته با توجه به اظهاراتی که در ادامه از موری نقل می‌کنیم، نتیجه دیگری انتظار نمی‌رفت. بر اساس نوشته‌های روزنامه ایران در بیست و نهم آگوست، تدین معاون مجلس اظهار داشت: «دولت می‌بایست برای یافتن و مجازات کسانی که به اعضای جناح اقلیت مجلس توهین کرده‌اند، تمهیدات جدی و مؤثری بیندیشد.» رئیس مجلس نیز مراتب تأسف و تأثر خود را اظهار داشت و اعلام کرد که رئیس‌الوزرا در نامه‌ای که اخیراً خطاب به وی نوشته، قول داده است مجرمین مذکور را «که تحت تعقیب هستند، به زودی مجازات کند.»
موری قضیه را اینچنین تشریح می‌کند: «پس از قتل کنسولیار ایمبری و اعلام حکومت نظامی در تهران، مدرس مدعی شد که دولت با استفاده از این موقعیت و اعلام حکومت نظامی فقط در صدد است که مخالفان خود را سرکوب کند و بسیاری از آنها را نیز تبعید کرده است. از آنجا که مدرس یکی از نمایندگان مجلس است و دولت حق دستگیری هیچ یک از نمایندگان را ندارد، دولت با تمام قوا می‌کوشد از نفوذ وی بر مردم بکاهد. به دستور سردارسپه عده‌ای قزاق رو به روی خانه مدرس مستقر شده‌اند و تمام کسانی را که سعی می‌کنند وارد خانه وی شوند، دستگیر می‌شوند. بالاخره در 19 آگوست مدرس تصمیم گرفت دولت را استیضاح و چنانچه ممکن شود، آن را سرنگون کند. یکبار دیگر عدة زیادی در باغ‌های صحن مجلس گرد هم آمدند و مشتاقانه به انتظار ورود نمایندگان و نتیجه استیضاح نشستند. هنگام ورود رهبر بزرگ جناح مخالف، شماری از نظامیان مستقر در اطراف مجلس تلاش کردند که با ایجاد ناآرامی جمعیت را بشورانند و گفته می‌شود که با این کار سعی داشتند مدرس را زیر دست و پای مردم لگدکوب و له کنند. اما دوستان فداکار، جان او را نجات داده و مدرس با سختی فراوان خود را به بالکن مشرف بر میدان رساند. هواداران و نظامیان حاضر شعار می‌دادند «زنده باد سردارسپه! زنده باد جمهوری»؛ در مقابل مدرس نیز با صدایی طنین‌انداز و سرشار از دلاوری شعار می‌داد «مرده باد سردارسپه! مرده باد جمهوری! زنده باد مدرس!». به منظور ارعاب نمایندگان مجلس و گرفتن رأی اعتماد از ایشان در صورت استیضاح دولت، شایع شد که عوامل سردارسپه بدون کسب اجازه از انتظامات مجلس در تمام راهروها و دالان‌های مجلس مستقر شده و سلاح‌های خود را نیز مخفیانه وارد ساختمان مجلس کرده‌اند. هنگامی که این مسئله بر انتظامات مجلس آشکار گردید، ارباب کیخسرو، نماینده زرتشتیان، فوراً مسئله را به مؤتمن‌الملک، رئیس مجلس، اطلاع داد؛ که مسلماً وی در آن موقعیت نمی‌توانست امنیت و سلامت جان نمایندگان را تضمین کند. این حیله کارگر افتاد و نمایندگان اقلیت همگی به اتفاق اعتصاب کرده در نتیجه نمایندگان باقی مانده به اتفاق آرا، به رئیس‌الوزرا «رأی اعتماد» دادند و پس از آن نمایندگان جناح‌های مختلف به وی تبریک گفتند. این رویداد تجربه تلخی برای مدرس بود و به علاوه پیرمرد بیچاره در راه خانه مورد ضرب و شتم قرار گرفت؛ که در نتیجه وی و همفکرانش در جناح اقلیت برای مدتی از شرکت در جلسات مجلس خودداری کردند.»  
در 23 آگوست 1924، تنها یک روز پس از صدور رأی اعتماد، تمام وزرای رضا به غیر از یک نفر، استعفا دادند. کرنفلد این حوادث را چنین گزارش می‌کند: «مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم که استعفای این وزرا به شیوه‌ای خاص و غریب صورت گرفت. یکشنبه صبح، 23 آگوست، اعضای کابینه برای برگزاری نشستی در ساعت 8 صبح، گرد هم آمدند. پس از اینکه وزرا به مدت سه ساعت به انتظار رئیس‌الوزرا نشستند، پیشخدمت وی وارد شد و یادداشت‌هایی به تمام وزرا داد و تنها کسی که یادداشتی دریافت نکرد ذکاءالملک، وزیر خارجه، بود. در این یادداشت از اعضای کابینه خواسته شده بود که فوراً استعفا دهند. به نظر نمی‌رسید که هیچ‌یک از ایشان از علت ماجرا باخبر باشد؛ چرا که چند روز پیش نمایندگان مجلس به اتفاق آرا به دولت رأی اعتماد دادند. ذکاء‌الملک، وزیر خارجه نیز روز بعد پیشنهاد کرد او نیز استعفا دهد؛ اما چون وی همچنان مهره‌ای کارآمد به حساب می‌آمد، کاملاً روشن بود که استعفای وی پذیرفته نمی‌شود.»  31 آگوست 1924 کابینه جدید معرفی شد. موری بر طرفداری شدید این کابینه از بریتانیا تأکید می‌کند. مشارالملک به عنوان وزیر خارجه جدید برگزیده شد؛ در حالی که مدیرالملک، «که وفاداری او به سفارت بریتانیا و منافع این کشور در ایران، غیرقابل انکار است»، نامزد تصدی وزارت مالیه گردید. اما روس‌ها با انتخاب وی مخالفت کرده و فروغی جایگزین او شد: «از دید دکتر میلسپو، ذکاء‌الملک بر دیگران رجحان دارد؛ چرا که او هیچ چیز در مورد امور مالی نمی‌داند، بنابراین علاقه‌ای هم ندارد که در کار مستشاران دخالت کند.» مشارالدوله، وزیر جدید وزارت معارف، مدتی فرمانداری عربستان [خوزستان] را بر عهده داشت. این استان «جزء مناطق تحت نفوذ بریتانیاست. بسیاری از مردم بر این باورند که او نیز به شدت به انگلیسی‌ها وابسته است.» سرداراسعد بختیاری، وزیر پست و تلگراف، یکی دیگر از وزرایی بود که «انتظار می‌رفت تمنیات و خواسته‌های انگلیسی‌ها را برآورده سازد.» رضاخان، محمود انصاری را جایگزین امیر اقتدار 53 ساله کرد. امیر اقتدار درجه امیرلشکری را یدک می‌کشید و متصدی وزارت داخله بود. انصاری در سال 1922 فرماندار نظامی تهران و در سال‌های 24-1923 فرماندار اصفهان بود و در آوریل 1924 وزارت پست و تلگراف بر عهده‌اش گذاشته شد: «وی از نزدیک‌ترین دوستان رئیس‌الوزرا است و به نظر می‌رسد مشاور سیاسی مورد اعتماد وی نیز به شمار می‌رود.» تنها تیمورتاش، وزیر فواید عامه و ادیب‌السلطنه، وزیر عدلیه، آشکارا به عنوان طرفداران بریتانیا شناخته نمی‌شوند.  با اینکه رضاخان این بحران را نیز پشت سر گذاشت، مقامات بریتانیا در بغداد همچنان نگران وضعیت «رئیس‌الوزرای نظامی» ایران بودند: «مفتخرم که به ضمیمه این نامه بریده‌ای از روزنامه بغداد تایمز را که به تاریخ 1 سپتامبر 1924 منتشر شده است، برای شما ارسال کنم که در آن به بررسی اوضاع و احوال ایران و موقعیت کنونی رئیس‌الوزرا و کابینه وی پرداخته شده است: «کسانی که به تازگی از ایران بازگشته‌اند، اخبار جالب توجهی از اوضاع و احوال ایران نقل می‌کنند... سلطة دولت سردارسپه تا اندازه‌ای متزلزل و لرزان است؛ چرا که کابینه وی از سه گروه ناموزون تشکیل شده است، که هر یک از این گروه‌ها، با کنار گذاشتن شخص رئیس‌الوزرا، جایگاه خود را در کابینه غیرقابل اشغال و استرداد می‌دانند. بنابراین رئیس‌الوزرای نظامی ایران می‌کوشد، شیوه‌هایی عجیب و غریب، تسلط خود را بر ملت حفظ کند. وی ترتیبی داد که علمای عراق تمثال امام علی را در مراسمی رسمی به او تقدیم کنند. این نشان بالاترین نشان مذهبی است که تا آن موقع به سلاطین اختصاص داشت. این واقعه، آن هم چند ماه پس از غائله به اصطلاح جمهوریخواهی، که در حقیقت حرکتی بیشتر ضدقاجاری بود تا ضدسلطنتی، در نظر طرفداران سردارسپه بسیار «معنادار» بود. به نظر می‌رسد آمال و آرزوهای رئیس‌الوزرا[ی ایران] به افکار و اندیشه‌ها و خواسته‌های مصطفی کمال پاشا نزدیک شده است.»

 


برگرفته از کتاب قاجار تا پهلوی منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی