روایتی از یک دیدار تلخ با آیت‌الله منتظری/ مهدی هاشمی چگونه اعتراف کرد؟/ ماجرای یک قتل‌عام هولناک+تصاویر


3858 بازدید

مساله برکناری آیت الله منتظری که در پی اقدامات انحرافی و جنایات مهدی هاشمی حادث شد یکی از مباحث مهم تاریخ انقلاب اسلامی است. مهدی هاشمی، برادر داماد مرحوم منتظری از جمله افرادی بود که پیش از انقلاب به اتهام معاونت در قتل آیت‌الله شمس آبادی دستگیر و محکوم گردیده بود. وی پس از پیروزی انقلامی اسلامی نیز در سایه حمایت مرحوم منتظری به اقدامات جنایتکارانه خود ادامه داد و فجایع و جنایاتی را به بار آورد.

نحوه فعالیت و بازجویی‌های وزارت اطلاعات از مهدی هاشمی و نحوه برخورد آقای منتظری با این موضوع که به برکناری او از قائم مقامی رهبر کبیر انقلاب انجامید در کتاب خاطرات آیت الله محمد ری‌شهری، وزیر اطلاعات وقت آمده است که حاوی نکات قابل توجهی در این زمینه است.بخشی از خاطرات آیت الله ری‌شهری که حاوی اسناد و مدارک تاریخی و تنها یک نمونه از جنایات باند مهدی هاشمی در این زمینه در ادامه ارائه می‌شود.

 

**************************************

  
دیداری تلخ با آقای منتظری


چند روز پس از بازداشت مسئول خانه تیمی (آقای احمد عرب زاده)، از دفتر آقای منتظری اطلاع دادند که ایشان می‌خواهد مرا ببیند. هدف از این دیدار مشخص بود. در پاسخ گفتم که به ایشان بگویید: «ان شاءالله پس از چند روز دیگر که بازجویی‌های عرب‌زاده، کمی پیشرفت کرد، جهت توضیح روشن‌تر مسائل، خدمت‌تان خواهم رسید».

قبل از پایان هفته، به مسئول دفتر خود گفتم که مقدمات ملاقات با آقای منتظری را فراهم سازد.

وی پس از تماس با دفتر آقای منتظری گفت که می‌گویند: «آقا فرموده‌اند که با همان شرط، حاضرم ایشان را بپذیرم»!

این جمله، گنگ و نامفهوم بود؛ چون کسی شرطی را برای ملاقات با آقای منتظری، با من مطرح نکرده بود و در ضمن ـ اگر گفته دفترش صحیح باشد ـ آقای منتظری خواسته بود مرا ببیند.
 

 
 

پس از تحقیق، معلوم شد که آقای منتظری، توسط آقای قاضی خرم‌آبادی پیغامی برای من فرستاده که به من نرسیده و مضمون آن پیام، این بود که «آقای منتظری در صورتی حاضر است با من ملاقات کند، که همراه با متهم دستگیر شده مرتبط با خانه متعلق به نهضت‌ها (خانه تیمی مربوط به مهدی هاشمی) باشم»!

پس از اطلاع از این موضوع، به آقای قاضی خرم‌آبادی گفتم: «من همراه متهم، نزد آقای منتظری نخواهم رفت و اگر ایشان مایل است در مورد مسائلی که پیش آمده کسب اطلاع کند، آماده‌ام خدمت ایشان برسم».

پس از اندکی معطلی، بالاخره رضایت دادند که وزیر اطلاعات، بدون اینکه متهم، همراه او باشد، برای ادای توضیح، خدمت قائم مقام رهبری برود!

روز جمعه، همراه آقای فلاحیان، قائم مقام وقت وزارت اطلاعات، خدمت آقای منتظری رسیدیم. در این دیدار، ماجرای خانه تیمی مهدی هاشمی و موارد غیرقانونی موجود در آن را به تفصیل، برای ایشان توضیح دادم. انتظار این بود که ایشان با شنیدن این خبر، که گروهی با پول ایشان و با سوء استفاده از نامشان، پودرهای سرطانزا، مواد منفجره، تریاک و ... تهیه می‌کنند تا انقلاب اسلامی را صادر نمایند! اندکی تکان بخورد؛ از ما تشکر کند و لااقل به احترام امام (ره) که دستور برخورد با این جریان را صادر کرده، سد راه تحقیقات در این زمینه نشود؛‌ اما بر خلاف انتظار ایشان نه تنها تشکر نکرد، بلکه ما را به شدت توبیخ کرد که چرا بدون حضور صاحب‌خانه، خانه یاد شده را تخلیه کرده‌اید؟!‌ چرا ضعیف کشی می‌کنید؟! چرا خط بازی می‌کنید؟! و شگفت آورتر اینکه : برای صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره و جعلیات ضروری است و ...!

باری، گفتگو با آقا منتظری، ثمری نداشت و ایشان همچنان بر درستی راه مهدی هاشمی و خطا بودن اقدامات وزارت اطلاعات در تخلیه خانه تیمی و عدم پیگیری این ماجرا اصرار می‌ورزید. سرانجام، این دیدار با تلخی پایان یافت.

شایعه ارتباط دستگیری مهدی هاشمی با ماجرای مک فارلین

یکی از اقدامات طرفداران مهدی هاشمی، پس از دستگیری او، جَوسازی در جهت مرتبط جلوه دادن دستگیری مهدی هاشمی با ماجرای مک فارلین است و هادی هاشمی در این باره، متهم ردیف اول است. در اعلامیه‌ای ـ که طبق تحقیقات ـ با حضور وی و با امضای «جمعی از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم» تهیه و توزیع شد، آمده:

    «آیا قطع ملاقات‌ها در ارتباط با کوتاه آمدن و سازش برخی، در مقابل فشارهای بین‌المللی و ابرقدرت‌ غرب و شرق نمی‌باشد؟!»

در اعلامیه دیگری از طرف این افراد، با امضای «جمعی از اساتید حوزه علمیه قم» تهیه و توزیع گردید، آمده:

    «در پایان، با اذعان به اصالت حفظ نظام اسلامی، متذکر می‌شود متأسفانه اخبار متواتر، حتی حاکی از مفاسدی از قبیل ارتباط با دول ملحده در شرق و کشورهای معاند در غرب می‌باشد».

آقای محمود صلواتی، در نخستین اوراق بازجویی خود، می‌نویسد:

    «در سخنرانی خود برای طلبه‌های مدرسه رسول اکرم(ص) و امام باقر(ع) گفتم: یکی از به اصطلاح مسئولین بلندپایه آمریکایی آمده در ایران و به طور غیررسمی و با واسطه، می‌خواسته است صحبتی داشته باشد در رابطه با جنگ و صدام، و حدود یک هفته در ایران بوده و ـ آن جور که شنیده‌ام ـ یکی از شرایط آنها، این بوده که ما از ایران چشم پوشیده‌ایم؛ ولی در رابطه با سایر کشورها، ایران باید قول بدهد که دست از ماجراجویی بین‌المللی بردارد. ما در مقابل این شرط، حاضریم صدام را برداریم. و گفتم این تحلیل از من است که شاید دستگیری سید مهدی و افرادش در همین رابطه باشد؛ چون در خارج از کشور، سمبل ماجراجویی بین‌الملی، سید مهدی بوده است...».

برخی از رسانه‌های خارجی، مانند مجله الشراع هم به این شایعات دامن زدند. مهدی هاشمی در آخرین بازجویی‌های خود در تاریخ 5/7/1366 درباره ریشه این شایعات می‌گوید:

    «مسئله مک فارلین، وقتی که مطرح شد ـ یعنی گزارشش را من با آقای هادی باهم خواندیم ـ و اینها در همین محورها بود، اولین جرقه‌ای که به ذهن ما رسید، همان لحظه که با آقای هادی با هم خواندیم، همین بود که یعنی این تحلیلی که بعداً اینها متأسفانه نوشتند و پخش کردند، این تحلیل را قبلاً خود من با آقای هادی نشسته بودیم [و] روی آن صحبت کرده بودیم که مثلاً در اثر گرایشی که اینها به غرب پیدا کرده‌اند مثلاً بعضی مقامات و دولتمردان، یک چنین توافق‌هایی صورت گرفته که مثلاً «نهضت‌ها» را از این طرف، اینها بایکوت کنند و در اِزایش هم غرب، یک تعهدی به ایران بدهد که در رابطه با جنگ و صدام و اینها، مسئله به یک صورتی حل بشود. این چیزی بود که به ذهن ما رسید؛ منتها به مرحله ابراز نرسید که رویش تصمیم‌گیری عملی و اقدام عملی بکنیم؛ چون مصادف بود با همان روزهایی که من بازداشت شدم که خب، دنباله قضیه را خود آقای هادی و دوستانی که بیرون بودند ـ آن طوری که من شنیدم ـ در طی یک اعلامیه صادر کردند و این تحلیل را به این صورت منعکس کردند...».


با این وصف، آقای منتظری در خاطرات خود می‌گوید:

    «البته افشای قضیه مک فارلین هم در مجله الشراع لبنان ـ که به وسیله مهدی هاشمی انجام شد ـ در تشدید این قضایا نقش داشت. آقایان برای خرید اسلحه، روابط مخفیانه‌ای با آمریکایی‌ها برقرار کرده بودند و مک‌فارلین، مشاور رئیس جمهور آمریکا و همراهان او به طور مخفیانه به ایران آمده بودند و مذاکراتی صورت گرفته بود... ظاهراً سید مهدی توسط یکی از دوستانش به الشراع رسانده بود و آقایان با عَلَم کردن این مسائل می‌خواستند به طرف‌های آمریکایی خود بفهمانند که ما، با طرفداران صدور انقلاب ـ به قول آمریکایی‌ها: تروریسم‌ ـ و با مخالفان این مذاکرات و افشاکنندگان آن برخورد کرده‌ایم».

افزون بر این، در جای دیگری ضمن اظهار مخالفت با شماری از اقدامات آقای امید نجف‌آبادی، در مورد قضاوت‌های وی در سِمَت قاضی دادگاه انقلاب، می‌گوید:

    «ولی بازداشت و اعدام او، برا این امور نبود و ظاهراً آقای امید هم قربانی قضیه مک فارلین شد».

ملاحظه می‌کنید، فقیهی که سال‌ها در حوزه تدریس کرده و قرار بوده پس از امام سکاندار رهبری جمهوری اسلامی گردد، سال‌ها پس از کشف جنایات هولناک مهدی هاشمی و به رغم اعترافات صریح وی، در مورد چگونگی شایعه مرتبط بودن دستگیری او با ماجرای مک فارلین، برای اثبات نادرستی برخورد با مهدی هاشمی، چگونه آسمان را به ریسمان می‌بافد! مهدی هاشمی و یارانش را طرفداران صدور انقلاب معرفی می‌کند و هدف از برخورد با وی را سازش با آمریکا!

تو خود، حدیث مفصل بخوان از این مُجْمل! که دیگر تحلیل‌های وی در کتاب خاطراتش نیز از چنین وزن و اعتباری برخوردار است.


غربت وزارت اطلاعات و دشواری راه
در فضای سیاسی آن روز، غربت وزارت اطلاعات، مشهود بود. برخی از مسئولان بلندپایه سیاسی نظام، به دلیل مصالح سیاسی، حرکتی را که با دستور امام آغاز شده بود، مصلحت نمی دانستند و از آینده آن بیمناک بودند؛ اما در برابر قاطعیت امام، راهی جز سکوت نداشتند. برخی از شخصیت‌های سیاسی صریحا می‌گفتند که با این گونه برخورد، موافق نیستند؛ لیکن از نظر امام تبعیت می‌نمایند.

شنیدم یکی از مسئولان عالی رتبه قضایی گفته بود:
«‌این چه کاری است که وزارت اطلاعات انجام می‌دهد؟ آقای منتظری رهبر آینده است. چرا وزارت اطلاعات با این برخوردها، او را زیر سئوال می‌برد؟ آقای ری‌شهری مرتب پیش امام می‌رود و امام بر اساس گفته‌های او، تصمیم می‌گیرد. اشتباه ما این بود که نرفتم تا مسائل خود را با امام در میان بگذاریم.  ما زودتر در این رابطه اقدام می‌کردیم. این حرکتی که وزارت اطلاعات شروع کرده، معلوم نیست به کجا بینجامد...»

با اندکی تامل در مواضع مسئولان بلندپایه سیاسی و قضایی که بدان اشاره شد، مشخص می گردد که پیگیری اتهامات مهدی هاشمی تا چه اندازه دشوار بود.

تردیدی ندارم که اگر به مصلحت اندیشی‌ها گوش فرا می دادم و مصلحت شخصی ظاهری خود را بر انجام تکالیف الهی ترجیح می‌دادم، امروز جمهوری اسلامی در کام جریان منحرف مهدی هاشمی فرورفته بود. در آن ایام، یکی از سران قوا به آقای هاشمی رفسنجانی فرموده بود:«‌در صورت موفق شدن این جریان، ما هر دو را برای یک چوبه دار، اعدام می‌کنیم.»

به هر حال همراهی با امام حقیقتا دشوار بود اما آنچه دشواری راه را مضاعف می‌کرد، پیشرفت بازجویی مهدی هاشمی بود.
 


 

گفت‌وگو با مهدی هاشمی

او را به یکی از اتاق‌های بازداشتگاه آوردند. پیش از آن که با وی وارد گفتگو شوم، به حقیقت قرآن و ارواح طیبه معصومان، متوسل شدم. از خدا خواستم که کلامم را نافذ و کارا سازد. اگر خداوند متعال یاری نمی‌کرد، کاری از من ساخته نبود. فضای روحانی بر محیط حاکم شد و با این پرسش ، سر گفتگو با مهدی هاشمی باز کردم:

پرسیدم: تو از خدا نمی‌ترسی؟
پاسخ داد: چرا.
گفتم:‌می‌ترسی؟
گفت: بله.
گفتم: خدا می‌داند که تو چه کاره‌ای و چه کرده‌ای . خودت هم می‌دانی. چرا نمی‌گویی؟
پاسخ داد: گفته‌ام. بعضی جزئیات هست که شاید نگفته باشم.
گفتم:‌همه این مسائل را گفته ای؟
گفت:‌نه
گفتم: خب، بگو؟
گفت:‌خیلی خوب، خواهم گفت.
آری خداوند متعال در همین کلمات ساده، اثری نهاد که به اصطلاح، « متهم برید».
 

 


دستگیری همدست مهدی هاشمی و افشای جنایت هولناک

هاشمی توضیح داد که چگونه به دستور او و به همراهی و همکاری فردی به نام محمدکاظم‌زاده، پس از تعقیب و مراقبت و زیر نظر گرفتن رفت و آمدهای حشمت و فرزندانش آنان را ربوده‌اند و به قتل رساندند.

ماموران وزارت اطلاعات، بر اساس دانسته‌های مشمئز کننده جدید، برای دستگیری کاظم زاده و نیز کشف جنازه‌های افراد مقتول به اصفهان رفتند ولی به سبب عدم کشف اجساد به تهران بازگشتند.محل دقیق دفن اجساد را، تنها کاظم‌زاده می‌دانست و او حاضر نبود در این مورد حرفی بزند.

کاظم زاده به تهران منتقل شد و بعد از تلاش‌های فراوان، صحبت‌های طولانی ماموران وزارتخانه و روبرو شدن او با مهدی هاشمی و در میان آمدن اعترافات و صحبت‌های دیگر، سرانجام کاظم‌زاده هم برید و به هم درستی و ربودن و قتل حشمت‌زاده و فرزندانش اعتراف کرد.او گفت جنازه‌ها را به قنات متروکه‌ای، در گوشه باغ خود انداخته و روی آن را با لودر، همواره کرده است.
 


جستجو برای یافتن اجساد آغاز شد و بعد از مدتی جنازه‌ها که حاکی از کشته شدن صاحبانشان به گونه‌ای فیجع بودند از درون خاک بیرون کشیده شدند. گفتنی است کاظم‌زاده، وقتی وارد باغ خود- که محل وقوع جنایت بود- شد و مشاهده کرد که برای پیدا کردن پیکر مقتولان، قبل از حضور وی، چند درخت بریده شده است، بسیار نارحت و برآشفته شد. او که با قساوت تمام، ریشه زندگی سه انسان را در همین محل قطع کرده و خم به ابرو نیاورده بود، به شدت به قطع چند درخت معترض بود.

ماجرای قتل حشمت‌ و فرزندانش از زبان مرادی

س. آقای مرادی! نحوه‌ی تصمیم گیری و اقدامات خودتان بعد از پیغام آقای هاشمی را توضیح دهید؟

ج: همانطور که برادرم آقای هاشمی گفتند، در اوایل سال 64، پیغام به من رسید که عباسقلی حشمت، قصد ترور آقای مهدی هاشمی را دارند و من هم موضوع را با برادرم، آقای کاظم‌زاده در میان گذاشتم و گفتم عباسقلی حشمت طرح ترور آقای هاشمی را دارند و ما وظیفه داریم او را ترور کنیم.» و برادرمان آقای کاظم‌زاده مامور رسیدگی شد که رفت و آمد آنها را کنترل کند. یک روز گفت که امروز عباسقلی حشمت به باغ خود رفته است و فلذا ما هم با ماشین شخصی خود که یک پیکان قرمز است به باغ روبرو آنها رفتیم و مخفی شدیم و موقعی که عباسقلی و دو پسرش با تویوتا می خواستند به منزلشان بروند، در بین راه یک جای خلوتی جلوی آنها پیچیدیم و با اسلحه که در اختیار داشتیم( من کلت داشتم و برادر کاظم‌زاده، کلاشینکف) با تهدید آنها را سوار ماشین کردیم و چادری که برای ماشین تهیه کرده بودیم روی سرشان کشیدم و نزدیک غروب رفتیم به باغ محمد کاظم‌زاده و در فاصله 20 الی 30 متری آنها را از هم جدا نشاندیم. با پارچه چشم‌های انها را بستیم تا اینکه مطمئن شدیم کسی ما را تعقیب نکرده و هوا هم تاریک شده. قطعه طنابی برادرمان، کاظم‌زاده تهیه کرده بود؛ آن را به گردن عباسقلی حشمت انداختیم و دو نفری آن را آنقدر کشیدیم تا خفه شد و بعد به سراغ همایون رفتیم و بعد سراغ سعید و بعد از اینکه کارمان تمام شد، اول همایون را به داخل قنات انداختیم و برگشتیم، سعید را به همان جا بردیم بعد، عباسقلی را به همان شکل پهلوی همان دو نفر انداختیم و به وسیله بیلی روی آنها خاک پوشاندیم و ساعت یازده شب به منزل برگشتیم.


فردا