روایت برژینسکی از مداخله آمریکا در طبس
با اشغال لانه جاسوسی آمریکا در ایران، توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در 13 آبان 1358، به «حیثیت جهانی» شیطان بزرگ ضربه شدید و بیسابقهای وارد شد. و به ورشکستگی و کنارهگیری جناح لیبرالی انجامید؛ که توانسته بود اهرمهای دستگاه دولتی نظام نوپای برخاسته از انقلاب را بدست گیرد. این جناح، علیرغم آرمانها و خواستهای رهبری انقلاب و ملت انقلابی، سیاست سازش با غرب را، در حد تسلیم بیقید و شرط به آمریکا و تمکین در برابر ساختهای سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی نظام پوسیده و فاسد گذشته، در پیش گرفته بود. خشم آمریکا فقط از تسخیر لانه جاسوسی نبود، بلکه بیشتر به خاطر پیامدهای مردمی ـ سیاسی این «انقلاب دوم» بود. آمریکا مدتها بود که به وجود عوامل مستقیم خود در دولت موقت (مانند امیرانتظام) و نیز به گرایشات فکری غربگرایانه برخی از اعضای آن امید جدی بسته بود. او دولت موقت را اهرم لیبرالی میدانست که امواج انقلاب را مهار خواهد کرد و بتدریج ایران را مجدداً به حوزه نفوذ آمریکا بازخواهد گرداند.
این حرکت عظیم، که «انقلاب دوم» نام گرفت، و امام امت آن را «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» نامیدند، شیطان بزرگ را به تکاپو واداشت و استراتژیستهای واشنگتن به هیاهو از سوئی و چارهجوئی از سوی دیگر پرداختند.
دانیل کرین، نماینده کنگره آمریکا، گفت: «من به کارتر اصرار کردهام که ناو هواپیمابر آمریکائی را به خلیج فارس بفرستد تا نشان دهد عمو سام جدی است.»
جان کانالی، نامزد ریاست جمهوری حزب جمهوریخواه، گفت:
اشغال لانه جاسوسی «باید با عکسالعمل شدید دولت آمریکا روبرو شود حتی اگر به تحریم نفتی ایران منجر شود. ما باید هرچه زودتر تصمیم بگیریم... واشنگتن نباید اجازه دهد مورد مسخره و استهزاء قرار بگیرد.»
در پاسخ به این تهدیدهای مکرر شیطان بزرگ، که بیانگر اهمیت این مرحله از انقلاب در شکست مطامع آمریکای جهانخوار بود، امام امت جمله تاریخی و معروف خود را بیان کردند:
«آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
امام همچنین خطاب به غربگرایان لیبرالی که از «منافع» آمریکا در ایران حمایت میکنند و برای از زیر ضربه خارج ساختن شیطان بزرگ، «خطر شوروی» را مطرح میسازند تا «آمریکا منسی شود»، فرمودند: «آدمی که ملی است با آمریکا دشمن است همانطور که همه ملت ما دشمن است، همانطور که همه ملت ما دشمن شماره اول خودش را امروز آمریکا میداند برای اینکه دشمن شماره اول ما [شاه معدوم] را برده است آمریکا نگه داشته، آن وقت هم که او بود دشمن شماره یک ما آنها بودند...»
به هر روی، صرفنظر از تهدیدها و جنگ روانی ـ تبلیغاتی، در جمع بستة استراتژیستهای «کاخ سفید» واشنگتن مسائل پنهانی میگذشت، که چندی بعد نتیجة آن به صورت تجاوز طبس نمایان شد.
برژینسکی، که مهمترین مغز متفکر دستگاه حکومتی آمریکا بود، چنانکه در کتاب خود بنام «قدرت و اصول اخلاقی» نوشته، از همان آغاز به عملیات نظامی علیه ایران میاندیشید. این فکر در جلسه مشاوران جیمی کارتر مورد تصویب قرار گرفت و عملیات اجرائی آن به برژینسکی سپرده شد.
آمریکا، ابتدا آخرین شانس «آشتی» را آزمود و «در باغ سبز» نشان داد. برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، در اجرای این «ژست آشتی» گفت: «کشور ایران با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی و سیاسی آن از بسیاری جهات همیشه در معرض مخاطره است و به خاطر روابط نزدیک دوستانه با آمریکا بوده است که ایران توانسته است استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کند.»
کارتر در نامة مورخه 26 مارس 1980 (فروردین 1359) خود خطاب به امام خمینی چنین نوشت: «ما آماده پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران است میباشیم. این امر همچنان هدف و آرزوی ما است، زیرا من تصور میکنم ما هدف واحدی را که صلح جهان و برقراری عدالت برای همه ملل است تعقیب میکنیم.»
کارتر که در همین زمان مخفیانه مشغول مذاکرات پشت پرده با ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده بود، شاید با رهنمود این دو، نامه فوق را مخفیانه برای امام ارسال داشت. شیطان بزرگ میخواست تا گشایش «کانال محرمانه» با رهبری انقلاب را دستاویز طرحهای آینده خود قرار دهد. امام امت با صلانت و ژرفاندیشی عجیب خویش بلافاصله دستور انتشار این نامه را دادند و نقشه کارتر نقش برآب شد. انتشار نامه محرمانة کارتر یک افتضاح سیاسی برای رئیسجمهور آمریکا بود و استراتژیستهای واشنگتن اگر این حادثه را دستمایة تجربههای آتی قرار میدادند، بعدها رسوائی مک فارلین پیش نمیآمد. بلافاصله پس از انتشار نامه کارتر در تهران، کیسینجر اعلام داشت: «آمریکا به مقامات ایرانی باید بگوید مهمانی تمام شد.»
بدینسان آمریکا هرگونه امید به سازش با رهبری انقلاب را از دست داد و توطئه تجاوز نظامی در دستور روز قرار گرفت. عملیات تجاوز نظامی به دو بخش تقسیم شد: بخش اول حمله نظامی با نام «عملیات نجات» بود که به ماجرای طبس معروف شد.
برژینسکی، از طراحان اصلی تجاوز طبس و مسئول اجرائی آن، چنین مینویسد: «طرح عملیات نجات، از نخستین روزهای گروگانگیری تحت مطالعه بود و من روز 11 نوامبر (یک هفته پس از گروگانگیری) برای بررسی نقشههای عملیاتی و مشکلات این کار به پنتاگون رفتم. تصمیم برای رهائی گروگانها با توسل به زور در فاصله 3 هفته بین 21 مارس تا 11 آوریل 1980 (فروردین 1359) اتخاذ شد. روز شنبه 22 مارس کارتر با مشاوران اصلی خود ونس، ماندیل، براون، ترنر، جوردن، جونز، پاول و خود من جلسهای در «کمپ دیوید» تشکیل داد... ژنرال جونز گزارشی از اقداماتی که طی چند ماه گذشته برای تهیه مقدمات «نجات» به عمل آمده بود به رئیس جمهوری داد. کارتر دستور داد مقدمات اجرائی این عملیات و ترتیب فرودآمدن هواپیماها و هلیکوپترها در محل تعیین شده در داخل خاک ایران و سوختگیری آنها برای بازگشتن داده شود...»
به اعتراف برژینسکی، تجاوز طبس خفیفترین شکل عملیات نظامی بود که در دستور کار آمریکا قرار داشت:
«طرح عملیات نجات را من ابتدا به عنوان آخرین چاره یا یک اقدام اضطراری در صورت به خطر افتادن جان گروگانها تعقیب میکردم و به مؤثر بودن عملیات نظامی نظیر محاصرة دریائی ایران یا تصرف جزیرة خارک و حملات هوایی به هدفهایی در داخل خاک ایران بیشتر اعتقاد داشتیم.»
بهانه تجاوز نظامی «نجات» گروگانها بود، ولی همانطور که برژینسکی اعتراف میکند علت واقعی چیز دیگری بود: آمریکا قصد داشت ضربة شدیدی را که با اشغال لانه جاسوسی به «حیثیت جهانی» و «مطامع» او وارد شده بود جبران کند. برژینسکی مینویسد: «اگر این کار با موفقیت انجام میشد آمریکا یک بار دیگر زور بازوی خود را نشان میداد. چیزی که بیست سال است به آن احتیاج دارد.»
و کارتر گفت که «آبرو و حیثیت ملی ما به خطر افتاده و افزود که سادات به او گفته است اعتبار و موقعیت بینالمللی ما به علت سستی در این کار [اقدام نظامی علیه ایران انقلابی] لطمه شدیدی خورده است.»
هامیلتون جوردن، رئیس «کاخ سفید» در زمان کارتر، مینویسد: «این کار میتوانست موجب اتکاء و پشتگرمی جامعه جهانی باشد که تردیدش نسبت به قدرت آمریکا هردم رو به افزایش داشت.»
آمریکا برای تجاوز طبس به همیاری ارتجاع منطقه و عمال داخلی خود در ایران پشتگرم بود.
برژینسکی مینویسد: «در انجام این عملیات ما از همکاری صمیمانه یک کشور دوست و همکاری غیرمستقیم چند کشور دیگر منطقه که از چگونگی این عملیات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار شدیم. سادات همانطور که انتظار داشتیم بیدریغ امکانات خود را در اختیار ما گذاشت. چند کشور دیگر هم در تدارک این عملیات در داخل ایران با ما همکاری کردند.»
نام این کشورها چیست؟ برژینسکی بدلائل سیاسی ـ امنیتی پاسخ نمیدهد. ولی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به این سئوال چنین پاسخ میدهند: «کشورهای مصر، عربستان سعودی، ترکیه، عمان و پاکستان در این عملیات امکانات خود را در اختیار امپریالیسم آمریکا قرار دادند.»
عمال داخلی آمریکا که در این عملیات مشارکت داشتند، که بودند؟ اسنادی که بعداً فاش شد، نقش صادق قطبزاده و بنیصدر را در رأس این نیروها روشن ساخت:
ابوالحسن بنیصدر پیش از انقلاب مدتی کارمند «مؤسسه تحقیقات اجتماعی» زیرنظر دکتر احسان نراقی و دکتر هوشنگ نهاوندی بود و در کنگره سازمان جهانی جوانان در حیفای اسرائیل شرکت جسته بود. او پیش از انقلاب با حقوق ماهیانه 1000 دلار و با نام مستعار «اس. دی. لور ـ ا» با سازمان «سیا» همکاری میکرد.
مأمور «سیا» مینویسد:
«به من گفته شده بود که دولت آمریکا بطور اعم و «سیا» بطور اخص در نظردارند که اگر امکاناتی موجود باشد، با افرادی که میتوانند در انقلاب ایران نقشی داشته باشند تماس برقرار شود. لذا زمانی که امام در فرانسه بود، یک افسر بازنشسته «سیا» مأمور شد که به فرانسه رفته و با آقای بنیصدر تماس برقرار نماید... زمان این ملاقات اولیه کمی قبل از مراجعت امام به تهران است که در فرانسه برقرار شده بود... هدف نهائی ما به استخدام درآوردن بنیصدر بود... در آخرین جلسه بنیصدر موافقت نمود که بعنوان مشاور اقتصادی قابل اطمینان این کمپانی فعالیت نماید و پیشنهاد حقوق ماهیانه 1000 دلار را پذیرفت.»
همزمان با اشغال لانه جاسوسی، بنیصدر در پست سرپرست وزارت خارجه جمهوری اسلامی دست به اقدامی زد که در آن روز اعماق آن برای مردم پنهان بود و به «احساسات تند» و «انقلابی» ایشان نسبت داده میشد. 12 آذرماه 1358 روزنامه «کیهان» به درستی نوشت:
«اولین عکسالعمل بنیصدر در زمان به دست گرفتن صدارت و در رابطه با گروگانگیری اعلام عدم پرداخت دیون ایران به بانکها و شرکتهای خارجی بود. این بیانیه که از طرف یک مقام مسئول و یک اقتصاددان که همه انظار جهت پیاده کردن یک اقتصاد توحیدی بدو دوخته شده بود[!!] صورت میگرفت آنچنان دستاندرکاران سیاست خارجی و داخلی را حیران نمود و نتیجة آن توقیف تمامی سپردههای ایران در بانکهای خارجی بود. انگیزة این مصاحبه و اعلام ضبط سپردهها هنوز برای هیچکس روشن نیست. وزیر امور خارجه قبلی هم در هیچیک از گزارشات خود سعی ننمود که این ابهام را برای مردم روشن کند...»
نقش بنیصدر در تجاوز طبس نیز جالب توجه است: توسط فرماندهان نظامی که بنیصدر گماشته بود، تیمسار شادمهر، رئیس ستاد مشترک وقت و تیمسار باقری، فرمانده وقت نیروی هوائی، روز 5/2/1359 به پایگاه یکم شکاری (پایگاه مادر) دستور داده شد که سریعاً توپهای 23 میلیمتری ضدهوایی، که حریم حفاظتی فرودگاه و پایگاه را تأمین میکرد، جمعآوری شود. این عمل در پایگاههای دیگر (مانند شیراز، ایستگاه رادار شرآباد مشهد و ...) نیز انجام شد. باند فرودگاه تهران تا روز یکشنبه 7/2/1359 (روز تجاوز) بدون مراقبت بود.
و بالاخره، پس از شکست رسوای تجاوز توسط یک عامل عجیب و محاسبه نشده، طوفان شن، توسط کارتر و هارولد براون، وزیر جنگ آمریکا، اعلام شد که اسناد طبقهبندی شده سری در صحنه عملیات به جای مانده است. بلافاصله، بدستور مستقیم بنیصدر، که در آن زمان فرماندهی کل قوا را به دست داشت، فانتومهای ایران هلیکوپترهای بیدفاع و در شن مانده را بمباران کردند! اسناد مهم و فوق محرمانه آمریکا نابود شد تا چهره عمال داخلی شیطان بزرگ و ابعاد اعلام نشدة این تجاوز در پس پرده بماند.
در این حادثه برادر پاسدار، محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه یزد، به شهادت رسید.
برژینسکی مینویسد: «ساعت 10 و 20 دقیقه صبح روز 24 آوریل، ژنرال جونز به من اطلاع داد که هوای منطقه مساعد بوده و هر هشت هلیکوپتر در راه مأموریت خود هستند... اما در ساعت 4 و 45 دقیقه همه چیز ناگهان تغییر کرد و براون تلفنی خبر داد که یکی از هلیکوپترها بعلت اشکال فنی در نتیجة طوفان شن نمیتواند در مأموریت شرکت کند... یکی از هلیکوپترها با یک هواپیمای «سی ـ 130» برخورد کرده و آتش گرفته و منجر به تلفاتی هم شده است...»
«کارتر با ناراحتی و غرغرکنان زیرلب گفت: لعنت بر ...، لعنت بر...! کارتر حالت کسی را داشت که کاردی در بدن او فرو کرده باشند. درد و رنج تمام وجود و چهرة او را فراگرفته بود... کارتر با چهرهای غمزده به من نگاه کرد و گفت: برنامه لغو شد و بعد سرش را بین دو دست گرفته و در حدود 5 ثانیه روی میز خیره ماند. تأثر فوقالعادهای برای او و برای آمریکا به من دست داد. در آن روز غمانگیز با وجود ناراحتی و تأثر شدیدی که در چهرة همه خوانده میشد آرامش و سکون غریبی بر کاخ سفید حکفرما بود... نیازی نیست بگویم که شکست عملیات نجات تلخترین شکست و دلشکستگی برای خود من در مدت چهار سال خدمت در کاخ سفید بود.»
سایروس ونس، وزیر خارجه آمریکا، مینویسد: «همه ما گیج و پریشان شده بودیم. پس از آنکه از حالت گیجی و شوکه حاصله از شنیدن این اخبار وحشتناک به درآمدیم...»
و هامیلتون جوردن مینویسد: «هلیکوپترها، هلیکوپترهای لعنتی! چیزی که قرار است آمریکا بهترین سازندهاش باشد! بهترین وسیله مکانیکی ما چنین از آب درآمده است... برای من جای تعجب بود و معنیاش را نمیفهمیدم...»
و تنها امام بود که «معنی» این حادثه را میفهمید: «روی حساب قدرت مادی، قدرتهای آنها میلیونها برابر شما بود: روی حساب دنیائی نباید شما غلبه کنید. آنها باید با یک یورش شما را از بین ببرند. لکن همه حسابهایی که حسابگرها میکردند، باطل شد. پیروزی موافق با هیچ حسابی نبود... این حساب معنوی است نه حساب مادی.»
کودتای نوژه، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1380، ص 81 تا 90
نظرات