خاطرات مسیح مهاجری از حزب جمهوری اسلامی


2224 بازدید

 
 

 

شهید بهشتی گفت مصدق انسانی مثبت و مورد تأیید است

این گفتگو بازتاب پرونده ویژه مهرنامه در شماره 25 درباره سید حسن آیت است.

 

*خاطره

 

*در ماه مبارک رمضان امسال (تیرماه 1391) فیلمی مستند درباره آقای شهید سید حسن آیت در یک اکران خصوصی پخش شده است که در حاشیه این اکران، افرادی مصاحبه هایی کرده و اظهار نظرهایی درباره شهید آیت و دیگران کرده اند. آیا شما این فیلم را دیده اید؟

 


بسم ا... الرحمن الرحیم. من این فیلم را ندیده ام. مطالب ، مصاحبه ها و حواشی این فیلم را خوانده ام. اظهارنظرهای افراد درحاشیه این فیلم را که در نشریات چاپ شده است همه را خوانده ام.

 


*خانم مهرانه معلم همسر شهید آیت در حاشیه این فیلم اظهار نظر کرده اند که: من 30 سال است سکوت کرده ام و درباره آیت حرف نزده ام. چه آن سالها و چه اکنون. به همین خاطر نیز بنا ندارم که در این باره صحبت کنم و تنها شرطی که برای این جلسه گذاشتم و آمدم این بود که هیچ نگویم. سئوال من از شما این است . به نظر شما چه مطالب و یا اسراری می تواند وجود داشته باشد که در این مدت، این خانم حاضر به افشای آنها نیست؟

 


من نه با این خانم آشنایی دارم و نه نیت خوانی بلدم. تا بتوانم بگویم چه چیزهایی در ذهن ایشان هست. ولی همین اندازه می توانم بگویم که وقتی کسی حرفی دارد، که گفتنی است و می گوید خود این که آدم بگوید من حرف دارم ولی بگویم این نوع تبلیغات است و معمولا هم این تبلیغات متکی به حرف روشنی نیست. اگر واقعا کار خلافی توسط کسی انجام شده، و افشای آن به نفع کشور است باید بگوید. اگر چنین چیزی نیست، اصلا حرفش را نباید زد. بنابر این به نظرم این جور صحبتها اصلا قابل اعتنا نیست. نباید به این حرفها توجه کرد.

 


*آقای جواد منصوری در این فیلم اظهار نظر کرده اند که: «من باید بگویم وقتی در اسفند ماه سال 1359 بنی صدر حکم فرماندهی کل قوا را از امام گرفت. آیت از خشم و ناراحتی می لرزید و میگفت: امام اشتباه می کند، چه کسی به امام خط می دهد تا چنین حکمی صادر کند .» نظر شما درباره این اظهار نظر آقای منصوری چیست؟

 


دو سه نکته را من باید این جا عرض کنم. نکته اول این است که عیبی ندارد. بگوییم امام خمینی اشتباه کرد. امام، معصوم نبود و انسان جایزالخطا بودند. امام خمینی فوق العادگی هایی داشتند. ولی هیچ وقت و هیچ کس معتقد نبود که امام اشتباه نمی کند. خود این تفکر که بگوئیم افراد غیر معصوم و کسانی که مثل بقیه آدمها هستند و حالا به یک سمتی رسیده اند، وزیر می شوند و وکیل می شوند، رئیس جمهور می شوندو رئیس جمهور می شوند ، رهبر می شوند اصلا اشتباهی در کارشان نیست، این فکر اساسا غلط است. بنابر این هیچ عیبی ندارد بگوئیم آقای آیت گفته امام اشتباه کرده، نکته دوم این که ما باید ولایت فقیه را معنا کنیم. ولایت فقیه این نیست که هیچ کس حق نداشته باشدایرادی بگیرد به ولی فقیه. معنایش این است کسی اگر ایرادی، انتقادی ندارد از راههای معمول عرفی یا قانونی، به صورتی که سرو صدایی و جنجالی نباشد، مطلب را با ولی فقیه و رهبری مطرح کند و نظر خودش را بگوید. رهبری هم باید زمینه ای را فراهم کند که حرفها را مردم بتوانند به ایشان برسانند. وقتی ایشان حرفهای مردم را شنیدند، تصمیم گیرنده نهایی رهبری است.اگر تصمیم گرفت حرف آن کسانی را که ایراد دارند بشنود و تصمیم خودش را عوض کند، اگر هم تصمیم گرفت به همان رأی باقی بماند بعد از شنیدن نظرات مخالف ، نظر رهبری نظر نهایی است. مسئولیت آن هم با خود رهبری است.مسئولیت با کسی نیست که مسئولیت رهبری را ندارد. آدم های دیگر مسئولیت دارند نظر خودشان را به رهبری برسانند و بعد از این که رهبری تصمیم خودشان را گرفتند، آنهایی که نظر مخالف داشتند و نظرشان را به رهبری رساندند دیگر باید تسلیم نظر رهبری باشند، نه به معنای این که اعتقادشان راعوض کنند، بلکه درعمل، انقیاد نسبت به نظر رهبری داشته باشند. هم طبق قانون و هم طبع شرع آن کسی که تصمیم نهایی را می گیرد رهبر است. بنابر این قاعدتا باید آقای آیت اگر مخالف این کار امام بود. از راههایی که می توانست به امام نظراتش را می رساند امام هر تصمیمی را که بعد از شنیدن نظرات ایشان گرفتند آن تصمیم قانونی و شرعی و مطاع است و همه باید بر اساس آن عمل کنند. کمااینکه همان زمان علاوه بر آقای آیت، کسانی دیگری هم بودن که این تصمیم اما را اشتباه می دانستند. من یادم هست. خیلی ها بودند که این تصمیم را تصمیم درستی نمی دانستند آنها نظرات خود را به امام رسانده بودند و چون امام بر تصمیم خود باقی مانده بود. آنها بنی صدر را فرمانده کل قوا می دانستند من هم یادم نمی آید که آقای آیت از طریق رسانه ای و علنی و آشکار و از طریق افکار عمومی جامعه با این تصمیم امام مخالفت کرده باشند. این حرفی را هم که از آقای جواد منصوری نقل می کنید قاعدتا این نیست، بلکه این هست که در یک جمع چند نفره و خصوصی این حرف را زده اند. فرض کنید شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی یا دو نفره با هم حرف زده اند . این اشکالی ندارد. نکته سوم این است که آقای منصوری که این مطلب را نقل کرده اند من متوجه نشده ام که خواسته اند از آقای آیت انتقاد کنند که ایشان چرا علیه امام این حرف زده اند یا خواسته اند از ایشان تعریف کنند.

 


*منظور آقای جواد منصوری شایداین است که آقای آیت از امام پیشروتر و بالاتر بوده است؟

 


اگر این است، حرف درستی نیست. برای این که اگر امام اشتباه کند و او این اشتباه را بفهمد. این یک مورد دلیل پیشروتر جلوتر از امام بودن نیست. خیلی از مسائل دیگر وجود دارد که امام جلوتر از همه بودند و این ها نبودند. بنابر این، این نتیجه گیری، نتیجه گیری درستی نیست و باید ایشان این مطلب را تصحیح کند.

 


*کسانی که این فیلم را دیده اند می گویند آنونس فیلم با این جمله آقای دکتر سید محمود کاشانی آغاز می شود: چه کسی آیت را ترور کرد؟ پس از او آقای علی محمد بشارتی جواب می دهد: بنی صدر. آیا واقعا آیت را بنی صدر ترور کرد؟

 


این سئوال شما دو جور جواب دارد. یک جور جواب این است که بنی صدر و منافقین و بقیه گروهکهای ضد انقلاب در آن زمان دستشان توی دست هم بود، کما این که اگر یادتان باشد وقتی که آن ماجراهای هفتم تیر و 30 خرداد و اعلام جنگ مسلحانه از طرف منافقین شد، بنی صدر پنهان شد و بعد با رجوی با هم فرار کردند و بعد در پاریس رجوی شد داماد بنی صدر زن رجوی اشرف ربیعی در تهران کشته شد. در یک خانه تیمی همراه موسی خیابانی دختر بنی صدر( فیروزه بنی صدر) شد. زن رجوی این یعنی چه؟ یعنی اینها دستشان توی دست هم بوده. به این معنا حرف آقای بشارتی می تواند درست باشد.

 


یعنی بنی صدر عنصر دانه درشت این مجموعه بود و این مجموعه این کار را کرده است. یک معنای دیگر این حرف هم این است که بنی صدر شخصا این کار را انجام داده این حرف را هر کسی بزند باید اثبات کند. حالا آقای بشارتی باید دلیل خودش را بگوید. اگر آقای بشارتی در این فیلم حرفی زده و دلیل ارائه نداده، این حرف ناقص است و باید دلیل ارائه بدهد. قاعدتا این ترور، ترور منافقین بوده است.

 


*آقای محمود کاشانی مدعی است که شهادت آقای حسن آیت یک ترور نبوده ، یک قتل سفارشی بوده. اشاره ای هم به این که این قتل سفارشی توسط چه کسی و چه کسانی انجام شده ، نمی کند. نظر شما درباره این ادعای آقای محمود کاشانی چیست؟

 


من در مورد آقای محمود کاشانی به شما نکته ای را باید عرض کنم. من با آقای محمود کاشانی آشنا هستم ایشان یک مدتی در حزب جمهوری اسلامی بودند. عضو شورای مرکزی حزب بودند. بعد نماینده ایران در مسائل حقوق ایران و امریکا بودند و آن مسائل را دنبال میکردند. من با ایشان زیاد نشست و برخاست داشته ام. ایشان جنبه های مثبت دارند، اما حرفهای بی مأخذ هم زیاد می زند اگر آقای دکتر محمود کاشانی انی حرف را بزند و بگوید سفارش دهنده چه کسی بوده، خب! این جا آدم بررسی می کند نهادهای مسئول پیگیری می کنند، مملکت دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی دارد و می توانند موضوع را پیگیری کنند و کاملا هم قابل بررسی است وبعد معلوم می شود که آقای محمود کاشانی درست می گویند یا نه. اما اگر خوش بینانه نگاه کنیم یک حدس و گمان است، احتمالات ذهن خود را به صورت رسمی بیان کرده است. قاعدتا هم منظور آقای محمود کاشانی آن کسانی هستند که در جبهه مقابل ایشان قرار داشتند. ایشان هم خودش را در مقابل همه می بیند، آقای کاشانی هر کس را که افکارش را قبول نداشته باشد. در مقابل خودش می بیند. مثلا اگر کسی مصدق را دشمن نداند، آقای کاشانی او را در مقابل خودش می داند. من خودم از کسانی هستم که همیشه علیه مصدق مطلب گفته ام، مطلب نوشته ام و مصدق را قبول نداشته و ندارم، ولی این جور هم نیست که اگر کسی در تعریف و تمجید از مصدق جمله ای بگوید من بگویم این دیگر دشمن ما و کافر است. آقای محمود کاشانی به دلیل این که پسر مرحوم آیت ا... کاشانی است و دعوای بین آیت ا... کاشانی دکتر مصدق هم یک دعوای معروفی هست، بر اساس همان مسئله فکر میکند هر کس یک گوشه چشمی به مصدق داشته باشد دشمن خدا و پیغمبر و دشمن ایت ا... کاشانی و دشمن دکتر محمود کاشانی و بقیه است. در حالی که نباید این طوری فکر کرد. بعضی از آدمهایی که مورد حمله قرار می گیرند، بر این اساس است . از جمله بد نیست. به همین مناسبت یک نکته ای بگویم که مربوط به نظر خودم است و گفتم آقای مصدق را قبول نداشته و ندارم و همه جا هم علیه او مطلب می نوشتم و اگر کسی از او دفاع کرد من در مقابلش مطلب نوشتم، این مسئله را می خواهم روشن کنم و در مورد دوم هم نتیجه گیری کنم که اگر کسی گوشه چشمی به مصدق داشت ، نباید او را دشمن فرض کنیم زمانی که آقای مهندس میر حسین موسوی مسئول روزنامه جمهوری اسلامی بود، یعنی در سالهای 58 و 59 من هم با روزنامه جمهوری اسلامی از بیرون کار می کردم گاهی مطلب می نوشتم. من در شورای مرکزی حزب بودم، روزنامه هم متعلق به حزب بود. گاهی برای روزنامه مقاله می فرستادم . بیانیه های حزب را هم می نوشتم. البته بعد ازنوشتن، آقای بهشتی می دیدند و بعد منتشر می شد. یک بار دیدم در روزنامه جمهوری اسلامی مقاله ای به نفع مصدق و علیه آیت ا... کاشانی چاپ شده است. خیلی تعجب کردم. اولا این که علیه آقای کاشانی مطلبی چاپ شود قبول نداشتم. من آقای کاشانی را قبول داشتم و دارم. ثانیا روزنامه ارگان حزب بود. روزنامه ای که متعلق حزب بود و حزبی های ما گرایش شان این نبود. البته در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی افرادی بودند که مصدق را قبول داشتند از جمله خود آقای بهشتی ، ولی در این روزنامه به هرحال علیه آقای کاشانی نباید مطلبی چاپ می شد. من نشستم و مقاله ای نوشتم علیه مصدق و به نفع آیت ا... کاشانی و آن مقاله ما مفصل نقد کردم. به آقای موسوی مقاله را دادم و به او اعتراض کردم و گفتم: « چرا چنین مقاله ای را علیه آیت ا... کاشانی چاپ کردید؟ ایشان گفت: من مصدق را قبول دارم . اختلاف نظر من و آقای مهندس موسوی همین جا آشکار شد. آقای موسوی مصدق را قبول داشت و به کاشانی انتقاد داشت و من بر عکس. آیت ا... کاشانی را قبول داشتم. این موضوع دردفتر سیاسی حزب هم مطرح و قرار شد بررسی شود و بعد از بررسی مشخص شود که نظر حزب چیست و آیا حق با من است یا مهندس موسوی یا هیچ کدام، من قبل از همه این کارها مقاله ام را دادم به آقای موسوی و او مقاله را در روزنامه چاپ کرد. مقاله ای که علیه آقای مصدق و به نفع آقای کاشانی بود. صفحه اول هم برایش تیتر زد و مثل سرمقاله چاپ کرد فکر می کنم، سه شماره روزنامه بود . این معنایش چه بود؟

 


معنایش این بود که آقای موسوی که طرفدار مصدق بود ، درعین حال یک آدم با سعه صدری هم بود. آدم دگم نبود. این نشاندهنده این است که نمی شد هر کسی به خاطر دلیلی که برای خود دارد و طرفدار مصدق یا مخالف آقای کاشانی بود، بگوئیم این دیگر خدا و پیغمبر را قبول ندارد و آدم کافر و مرتدی است. این یک نظر است و باید او را از نظرش برگردانیم. نظر او را باید درست کنیم. از این حرف نتیجه می گیرم که آقای دکتر محمود کاشانی چون دراین بخش افراط دارد، بر اساس آن افراط کسانی را قاعدتا متهم می کند که طرفدار مصدق بودند و آقای آیت چون شدیدا با مصدق مخالف بود، مثلا می خواهد بگوید این دعواها باعث شده که سفارش کنند تا او را بکشند و این حرف درستی نیست، ایشان اگر واقعا در این زمینه علمی دارد و بر اساس احتمالات حرف نمی زند، باید بگوید تا بررسی شود و بعد از بررسی آدم بتواند نظر بدهد.

 


*حالا که بحث دفتر سیاسی و روزنامه جمهوری اسلام و آقای مهندس میرحسین موسوی پیش آمد، دو تا نقل قول دارم که متناسب همین بحث است. آقای شجوتی می گوید: صبح روزی که آیت ترور شد او اسراری علیه میر حسین موسوی داشت و می خواست به مجلس ببرد و در صحن علنی مجلس آنها را بیان کند، اما ترورش کردند. آقای جواد منصوری هم می گوید:آیت مدارکی را علیه موسوی جمع آوری می کرد و می گفت: مبارزه با موسوی از مبارزه با شاه سخت تر است، نظر شما چیست؟

 


من آقای آیت را خیلی زیاد می دیدم. در شورای مرکزی حزب بود. اتفاقا با من هم خیلی نزدیک بود . خیلی با هم بحث می کردیم. آقای آیت با همین مبانی امثال مصدق و این ها با بعضی ها مخالف بود، اما هیچ وقت از قبیل حرف ها من از آقای آیت نشنیدم و لذا این حرفها را بی اساس و پایه می دانم.

 


*در خلال مصاحبه اشاره فرمودید آقای بهشتی مصدق را قبول داشت. بفرمایید چه طور آقای بهشتی، مصدق را قبول داشت؟

 


آقای بهشتی و خیلی های دیگر از جمله آقای مهندس میر حسین موسوی در دوران مبارزه و قبل از پیروزی انقلاب ارتباطات زیادی با اعضای نهضت آزادی داشتند. نهضت آزادی هم فرزندان مصدق هستند. همه جزو کسانی بودند که با مصدق کار کردند بعدها در جبهه ملی انشعاب ایجاد شد و آقایان بازرگانی و سحابی و یزدی و امثال اینها برای خودشان تشکیلات جداگانه ای درست کردند تحت عنوان نهضت آزادی ایران، آقای بهشتی و آقای مهندس موسوی و خیلی های دیگر با همین آقایان روابطی داشتند ولی عضو نهضت آزادی نبودند. آقای طالقانی هم با اینها کار می کرد و عضو نهضت آزادی بود. این ها با مصدق مخالف نبودند. این که من می گویم آقای بهشتی هم این طور بود من نمی خواهم حرف بی سند بزنم. وقتی همین ماجرای آقای مهندس موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی پیش آمد و این مقاله علیه آیت ا... کاشانی چاپ شد من این را با آقای مهندس موسوی مطرح کردم. همین اعتراض را دردفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی هم مطرح کردم. رئیس دفتر سیاسی حزب همیشه دبیر کل بود که در آن زمان آیت ا... بهشتی به عنوان دبیر کل، رئیس دفتر سیاسی هم بودند.

 


در آن جلسه آقای موسوی هم بود. آقای موسوی دبیر دفتر سیاسی حزب بود. کارهای اجرایی دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی با آقای مهندس موسوی بود، ولی رئیس آقای بهشتی بود. من هم یکی از اعضای دفتر سیاسی بودم. در آن جا این بحث مطرح شد. من در جلسه گفتم که آقای موسوی یک چنین مقاله ای را در روزنامه چاپ کرده اند من این مقاله را قبول ندارم. من با آقای کاشانی موافقم و این مطلب نباید در روزنامه چاپ می شد. آقای بهشتی در این جلسه اظهار نظر کردند و بعد از اظهار نظر هم یکی از مطلبی را مقرر کردند. این هم از قطعه های جالب تاریخ انقلاب و تاریخ حزب جمهوری اسلامی است که حالا من برای شما می گویم. آن مطلبی که ایشان گفتند اینبود که :بله، مصدق انسانی مثبت و مورد تأیید است.البته آقای کاشانی را هم قبول داشتند منتها می گفتند مصدق و کاشانی اشتباهاتی هم داشتند. مصدق را رد نکردند، من اصرار کردم که موضوع بررسی شود. آقای بهشتی پذیرفتند و گفتند: خب! پس ما بیاییم همین دفتر سیاسی را مأمور کنیم به بررسی مقوله مصدق و اختلافش با آقای کاشانی، بررسی تحقیقی و علمی بکنند. چند نفر در دفتر سیاسی بنیشینند این بررسی را انجام بدهند و وقتی این پژوهش انجام شد و به پایان رسیده نتیجه این تحقیق به شورای مرکزی حزب عرضه و تبدیل به معیار برای حزب شد، یعنی همان نتیجه ای که این تحقیق نشان می دهد، همان موضع حزب بشود، اگر نتیجه این بود که مصدق مردود است و قبول نیست، نظر حزب را آقای بهشتی گفتند و دفتر سیاسی را مسئول این کار کردند و بر همین اساس، بنا شد دفتر سیاسی برود دنبال تحقیق.

 


نکته خیلی جالب این جاست که قبل از این که دفتر سیاسی تحقیق بکند امام خمینی صحبتی کردند علیه مصدق، بعد از این آقای بهشتی گفتند که دیگر تکلیف روشن شد و تحقیق لازم نیست. هم آقای مهندس موسوی و هم آقای بهشتی گفتند که چون امام این طور موضع گیری کرده اند ما تابع هستیم و دیگر تحقیق لازم نیست، بحث مصدق بین من و آقای مهندس موسوی هم تمام شد. آقای بهشتی هم همین طور و معیار حزب هم همان شد. یعنی نظر امام.

 


معیار قضاوت در مورد مصدق و کاشانی هم برای حزب مشخص شد. من نتیجه می گیرم از این مسئله که هم آقای بهشتی، هم آقای مهندس موسوی در عین حال که مخالف مصدق نبودند، اما آدم های منصفی بودند. وقتی می دیدند که امام چنین نظری دارد چون امام را آگاه تر از خودشان می دانستند و معتقد بودند که نظر امام نظری صائب و متکی به اطلاعات دقیق و دور از هوی نفس است، تابع نظر امام شدند.

 


*شما هم در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و هم عضو دفتر سیاسی حزب بودید، به هر حال در جلسات محرمانه و خصوصی حزب درباره مظفر بقایی و رابطه آیت با مظفر بقایی بحثهایی داشته اید، آیا امکان دارد بفرمایید نتیجه گیری حزب از ماجرای پیچیده مظفر بقایی و نیز رابطه آیت یا مظفر بقایی چه بوده است؟

 


آن چیزی که خیلی روشن گفته می شد و خیلی ازافرادی که در حزب بودند، ارتباط سابق آقای آیت با مظفر بقایی و حزب زحمتکشان بود. این قابل انکار نیست و همه قبول داشتند و همه هم می دانستند، اما این که بعد از پیروزی انقلاب و در زمانی که آقای آیت عضو حزب جمهوری اسلامی بود آیا او هنوز با مظفر بقایی مرتبط بود و علاقمند و پیرو او بود یا نه. این چیزی نبود که درحزب مطرح شده باشد، یعنی بحث بکنند که بله الان هم آقای آیت طرفدار بقایی است و پیرون بقایی یا عضو حزب زحمتکشان است. قاعدتا هم نتیجه این بود که آقای آیت یک زمانی از مظفر بقایی و حزب زحمتکشان دور شده بود. ممکن است که بعد از آن ماجر دیگر شرایط زمان هم ایجاب میکرد و به هر حال جدایی پیش آمده بود.
بنابر این دو نکته مسلم است . اول این که آقای آیت سابقه طرفداری از بقایی و عضویت در حزب زحمتکشان را دارد نکته دیگر هم این که در یک مقطعی از بقایی و حزب او دور شده بود . این دو مسلم است.

 


نکته دیگر در مورد این ماجرا این که ، بله، آقای آیت با توجه به روحیه خاص و تندروی ها و افراطی که دراظهارنظرهای خودش داشت، بعد از این که آن ماجرای معروف به نوار آیت پیش آمد و آقای مهندس موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی موضع گرفت و آقای آیت هم خوشش نیامد و از آقای موسوی ناراحت شد و او هم علیه آقای موسوی موضع گرفت، این ماجرا در حزب مطرح شد، وقتی که درحزب مطرح شد، ادامه پیدا کرد و ختم نشد. چون آقای آیت رسمش این بود که با کسی که در می افتاد، تا آخر جلو می رفت و مشکل را حل نمیکرد. آقای مهندس موسوی هم از نظر خودش کوتاه نیامده بود تا این که رسیدیم به جریان بنی صدر و این که حزب جمهوری اسلامی پیشنهاد کرده بود که آقای مهندس موسوی شود وزیر خارجه.

 


در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ماجرای وزیر خارجه شدن آقای مهندس موسوی مطرح شد. آقای آیت مخالفت کرد و در جلسه شورای مرکزی حزب گفت اگر آقای موسوی بخواهد وزیر خارجه شود، بایداز مجلس رأی اعتماد بگیرد و بنده در مجلس با او مخالفت می کنم و نمی گذارم ، آقای بهشتی به عنوان دبیر کل حزب به آقای آیت گفتند: شما حق چنین کاری را ندارید. برای این که شما عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی هستید، حزب جمهوری اسلامی اگر به این نتیجه برسد که آقای مهندس موسوی در مجلس باید رأی بیاورد، باید از او دفاع شود و شما می توانید از آقای مهندس موسوی دفاع نکنید، شما حتی می توانید به آقای مهندس موسوی رأی مخالف هم بدهید، اما نمی توانید علیه آقای موسوی در مجلس صحبت کنید.باید از حزب استعفا بدهید، جدا شوید و بعد آزاد هستید، علیه آقای موسوی صحبت کنید، شما به طور رسمی نمی توانید برخلاف نظر حزب در مجلس عمل کنید. شما می توانید سکوت کنید؛ این مقررات حزب است.

 


آقای آیت در جواب آقای بهشتی گفت:« نه! من این حرف را قبول ندارم و درمجلس علیه آقای موسوی صحبت میکنم. نظرخودم را می گویم و رأی مخالف هم می دهم.
آقای بهشتی این جا ناراحت شدند و گفتند: اگر شما چنین کاری بکنید، من شما در حزب و در همین شورای مرکزی حزب محاکمه حزبی می کنم و و از حزب اخراج می شوید. شما حق ندارید چنین کاری بکنید. این کار خلاف مقررات حزبی است.
خب! این گذشت و آقای بهشتی هم روز هفتم تیر شهید شد و آن جلسه رأی اعتماد مجلس هم بعد برگزار شد البته با یک مقدار تأخیر. آقای مهندس موسوی به عنوان وزیر خارجه مطرح شد. آقای آیت هم طبق آن چه گفته بود عمل کرد. یعنی به اخطار آقای بهشتی اعتنا نکرد. شهادت آقای بهشتی هم در او اثر نکرد. این ماجراهای هفتم تیر و حوادث مشابه هم هیچ تأثیری در آقای آیت نگذاشت و آقای آیت در مجلس علیه آقای مهندس موسوی هر چه می توانست گفت. من همین جا این را هم اضافه کنم که آقای آیت اگر حرف داشت علیه آقای موسوی ، این که می گویند اسنادی زیر بغل داشت و می خواست برود و بگوید. آنجا جای گفتنش بود. در مجلس می گفت. اگر قرار بود چیزی بگوید، باید می گفت، آقای آیت هر چه داشت همان بود که در مجلس و هنگام رأی اعتماد مهندس موسوی به عنوان وزیر خارجه گفت. چیزی بیشتر از آن نداشت و آن حرف هایی هم که آقای آیت علیه مهندس موسوی گفت الان در اسناد مجلس و صورتجلسه و نطق های مجلس وجود دارد چیزی بیشتر از آن ندارد. آقای آیت مصمم بود که مهندس موسوی رأی نیاورد. حتی بعد از دعوا با آقای بهشتی هم در شورای مرکزی حزب اگر اسنادی داشت. می توانست رو کند می توانست به تک تک اعضای شورای مرکزی حزب و دفتر سیاسی حزب ارائه کند. ما را متوجه کند و حزب را از این که آقای مهندس موسوی را به عنوان وزیر خارجه معرفی کند، منصرف کند. در مجلس هم هیچ چیز نداشت. تمام حرفهای آقای آیت علیه مهندس موسوی دعوای شخصی بود. اگر چیزی داشت آن جا جای گفتنش بود. آقای آیت دو جا می توانست اسنادش را رو کند یکی در مجلس و روز معرفی مهندس موسوی به عنوان وزیر خارجه و یکی هم در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی. هیچی نداشت. فقط مسائل شخصی خودش را مطرح می کرد. این ها باعث شد که کسی هم به حرف آقای آیت در مجلس گوش نداد. آقای مهندس موسوی هم به عنوان وزیر خارجه رأی آورد وشد وزیر خارجه. یک نکته دیکر هم بگویم، من همین جا خوب است این را بگویم. وقتی آقای آیت این کارها را کرد . همان کارهای قبلی که میکرد ـ یعنی حاضر نبود کوتاه بیاید ـ دگم برخورد میکرد . افراطی مخالفت میکرد. با افراد برخوردهای تند و غیر منطقی می کرد، من یک روز به آقای بهشتی گفتم: خب! حالا بالاخره نظرتان در مورد آقای آیت چیست؟ می خواهید چه کار کنید؟ خیلی ها از این که آقای آیت این برخوردها را دارد ناراحت هستند. از حرفهایش ناراحت هستند. چه تصمیمی می خواهید درمورد آقای آیت بگیرید.

 


آن زمان، زمانی بود که ما داشتیم مقدمات برگزاری اولین کنگره حزب را فراهم می کردیم. سال 1360 بود. بنا بود کنگره حزب در تابستان سال 60 برگزار شود. بعد از ماه مبارک رمضان ماه رمضان در تیر ماه و چند روزی هم در مرداد ماه بود. وسط تابستان قرار بود کنگره حزب برگزار شود. در کنگره حزب طبعا اعضای شورای مرکزی با نظر کنگره یعنی مجمع عمومی انتخاب می شدند. تا آن روز اعضای شورای مرکزی حزب را هیئت مؤسس انتخاب کرده بودند. حالا بنا بود کنگره تشکیل و اعضای شورای مرکزی توسط کنگره انتخاب شوند.

 


آقای بهشتی گفتن حال که قرار است کنگره تشکیل شود، ما خوب است قبل از برگزاری کنگره علیه آقای آیت اقدامی نکنیم. بگذارید کنگره تشکیل شود و در کنگره شما و سایر دوستان که ازماجراهای آقای آیت ناراحت هستند با دوستان دیگری که می آیند و در کنگره شرکت می کنند صحبت کنید و آنها را متوجه وضعیت و موضع آقای آیت کنید. بعد از این که متوجه شدند، خود اعضای کنگره در رأی گیری رأی ندهند تا از شورای مرکزی حزب حذف شود، راه درست این است اگر از من هم سئوال بکنند، نظر منفی خودم را نسبت به آقای آیت می گویم ولی تصمیم نهایی باید در کنگره گرفته شود.
من هم دیدم نظر آقای بهشتی نظر خوبی است و الان اخراج او از شورای مرکزی حزب خوب نیست . تصمیم درستی نیست . من پسندیدم که صبر کنیم تا کنگره.

 


البته به علت اتفاقاتی که افتاد، جریان هفتم تیرو ترورها و گرفتاری ها و مشکلاتی که پیش آمد، کنگره عقب افتاد و در سالهای بعد کنگره تشکیل شد. آقای آیت هم درتابستان همان سال ترور شد و ماجرای حضورش درحزب به طور طبیعی منتفی شد. ولی این واقعیت که آقای بهشتی هم از آقای آیت به دلایلی ناراحت بود و معتقد بود که آقای آیت باید به صورت رأی گیری و از طریق کنگره تکلیفش روشن شود و حذف بشود، یک واقعیت بود.
بنده تا امروز این خاطرات خودم را نگفته ام. آقای آیت ترور شد و به دیار باقی رفت و باید از خدا طلب آمرزش و مغفرت برایش بکنیم، اما این سالهای اخیر من می بینم افرادی با اهداف خاص، دشمنی هایی با افرادی می کنند و به خاطر همان اهدافی که دارند هر چه می خواهند بدون سند می گویند، هر کسی از راه می رسد وهر چیز از دهانش در می آید می گوید. من به این دلایل الان جواب دادن به سئوال شما را لازم دانستم. این نکات باید درتاریخ بمانند. حالا به دلیل این که آقای مهندس موسوی در این ماجراهای انتخابات وضعیتی پیدا کرده که الان در شرایط خاص قرار دارد، نباید باعث شود که هر کس هر چه دلش می خواهد علیه او بگوید. همیشه باید حق را گفت. اگر در مورد آقای مهندس موسوی کسی حرف مستندی دارد، چه به نفعش است و چه به ضررش. باید بگوید. بحثی نداریم. این جا بحث، بحث طرفداری ازآقای موسوی نیست. بحث، بحث زیر پا گذاشتن واقعیت ها است. بحث این است که اگر کسی زمین خورد، حالا نباید بی خودی به او لگد بزنند.چون آقای موسوی نمی توانداز خودش دفاع کند. حالا هر کس از راه می رسد برای این که خودش را شیرین کند پیش یک عده ای، هر چه دلش می خواهد میگوید. این درست نیست، این زشت است. با سند باید حرف زد.من اگر در درون این جریانات نبودم، اگر در شورای مرکزی نبودم، اگر در جریان اختلافات آقای بهشتی و آقای آیت نبودم، اظهار نظر نمی کردم. من به نظر آقای بهشتی درباره آقای آیت کاملا واقف بودم. خودم از آقای بهشتی سئوال کردم. اگر اطلاعات من مستقیم و بلاواسطه نبود، باز هم نمی گفتم. همین ها را هم اگر این اتفاقات نیفتاده بود وعلیه آقای موسوی این حرف های باطل و نادرست زده و نمی شد، باز هم نمی گفتم. این حرفها را هم به عنوان حرف هایی علیه آقای آیت نگفتم. برای این گفتم که جواب کسانی را بدهم که دروغ می گویند. جواب کسانی را بدهم که حرفهایی می زنند که از روی حب و بغض است. حرفهایی می زنند که فقط برای چند روزی خریدار دارد. می خواهم به آنها بگویم برادران، خدایی هست، قیامتی هست، سئوالی هست، جوابی هست. در پیشگاه خدا باید جواب بدهید. چرا از روی هوای نفس حرف می زنید؟ اگر آقای آیت سندی داشت، این سندها را چرا در شورای مرکزی حزب مطرح نکرد؟ چرا در دفتر سیاسی حزب مطرح نکرد؟ چرا درمجلس مطرح نکرد؟ آن روزی که می خواست نگذارد آقای موسوی رأی بیاورد، چرا آن روز مطرح نکرد؟ این ها همه نشان می دهد این ادعاها نادرست است. مهمتر ازهمه این که مگر سندها با ترور آقای آیت از بین رفت؟ شما بالای سر آقای آیت بودید. پلیس بالای سر آقای آیت رفت سندها را در بیاورند و منتشر کنند. اگر سندی هست همین الان رو کنید. ما هم تسلیم می شویم. ولی وقتی سندی نیست و یک مشت موهومات است. چرا حرف های بی سند و بی مأخذ می زنید؟ این را به معنای مخالفت با آقای آیت با طرفداری از آقای مهندس موسوی نمی گویم. این هارا باید به عنوان نصیحت قلمداد کرد، کسانی که می خواهند حرف بزنند متعادل باشند. طرفدار حق باشند و به آدم هایی که امکان دفاع از خود ندارند حمله نکنند. اجازه بدهید خودشان هم باشند و رودررو علیه آنان صحبت کنید تا آنها هم جوابتان را بدهند.*

 

*مسیح مهاجری
مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی


تاریخ شفاهی