سندی از عملیات مهندسی منافقین
مردادماه 61 که هنوزکشور درگیر ترورهای منافقین بود، یکی از آنها در حال سرقت یک موتورسیکلت دستگیر میشود. اطلاعاتی که او ارائه میدهد منجر به کشف ماجرای مهمی میشود که در تاریخ ایران بیسابقه است: «عملیات مهندسی» یا شکنجه وحشیانه و شهادت نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی .
منافقین سه پاسدار کمیته مرکزی انقلاب اسلامی به نامهای «طالب طاهری»، «محسن میرجلیلی» و «شاهرخ طهماسبی» و یک کفاش به نام «عباس عفتروش» را ربوده و پس از چند روز شکنجه وحشیانه در یکی از خانههای تیمی به شهادت رسانده بودند.
آنچه در ادامه میآید برگی از اعترافات تفصیلی «مهران اصدقی» یکی از عوامل این جنایت است:
برادران پاسدار را بنوبت داخل حمام میبردیم و در حالیکه پاهایشان تاول زده بود و حال نداشتند آنها را روی صندلی میبستیم و صندلی را میخواباندیم و من با کابل میزدم و آنها که از درد ناله میکردند و فریاد میزدند مصطفی دهان انها را با پارچه گرفته بود.آنقدر آنها را زدم که تاولهای پاهای آنها ترکید و خونریزی کرد. علیرغم تمامی کارها اطلاعاتی بدست نیاوردیم، ولی چون به ما گفه شده بود که به هر شکل شده باید اطلاعات لازم را بدست آورید ما شکنجه را ادامه دادیم.
وقتی پاهای انها خونریزی کرد مصطفی پاهای آنها را باندپیچی کرد و آنها را برای شکنجه مجدد آماده میکردیم. من مرتب از آنها سوالاتی را میپرسیدم که از آنها اطلاعی نداشتند لذا همه چیز را انکار میکردند و جوابی نمیدادند. تا عصر همین وصعیت ادامه داشت و بالاخره آنروز عصر به حانه تیمی خودمان آمدم تا گزارش کارم را به مسئولم مسعود قربانی (تقی) بدهم. به تقی گفتم که نتوانستهاین اطلاعاتی بدست بیاوریم ولی او به من گفت فردا نیز برو و کارت را ادامه بده، مراقب باش آنها حتما اطلاعات را دارند.
روز بعد جهت ادامه پرسیدن سوالات به خانهای که برادران پاسدار در آن بودند مراجعه کردم و ابتدا از مصطفی گزارش وضعیت خانه و پاسداران را گرفتم. گفت خبری نیست. گفتم امروز کار زیادی داریم هرطور شده باید اطلاعات لازم را بدست بیاوریم. بچههای بالا گفتهاند اینها حتما اطلاعات زیادی دارند. کار را طبق روال روز گذشته شروع کردیم. در همین موقع طاهر وارد خانه شد و با ورود به خانه به جان پاسداران افتاد و بعد از محلی که آنها در آن بودند بیرون آمد و گفت اینطوری نمیشود از اینها اطلاعات گرفت. اولا باید اینها را بترسانید و با شدیدترین وجه از آنها اطلاعات بگیریم.
ابتدا آنها مثل دفعه های قبل روی صندلی بستیم و سپس روی پاهای متورم و خونآلود آنها آب جوش ریختیم طوری که پوست بدن آنها ترک خورده بود و تاولها میترکید. دندانهای آنها را در حالیکه با مشت دهانشان را خونآلود کرده بودیم و شکسته بود با انبردست کشیدیم. اینها در حالی بود که دیگر رمقی در بدن نداشتند و در حالیکه ناله میکردند ما به این هم اکتفا نکرده و گوش آنها را با چاقو بریدیم. در همین حال که ما این کارها را انجام میدادیم آنها بارها بیهوش میشدند و مجددا به هوش میامدند و هربار که به هوش میامدند ما شیوه دیگر و شدیدتری را بر آنان اِعمال میکردیم. یکبار که یکی از آنها به هوش آمده بود تقی اتو را به کمر او گذاشت و در حالیکه اتو داغ شده بود بدن آنها را سوزاند و مجددا بیهوش شد و پس از به هوش آمدن مجددا آب داغ روی سر آنها ریختیم و سر وصورت آنها تاول زد و سپس موهای آنها را به همراه پوست سرشان که سوخته بود کندیم و با میلههای سربی که داشتیم به سر و صورت آنها زدیم طوری که فک یکی از آنها شکست.
روی جاهایی که تاول ترکیده بود ما کابل میزدیم و به همین خاطر خون از همه جای بدن آنها براه افتاده بود و خون زیادی از بدنشان رفته بود. در آنموقع پاسداران هر لحظه هزار بار آرزوی مرگ میکردند چون دیگر کاری نبود که روی آنها انجام نداده باشیم.
طاهر با نوک چاقو به جاهای مختلف بدنشان میکشید طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خونآلود نباشد و حتی در آخر کار که مایوس شده بودیم و چیزی بدست نیاورده بودیم، چشم یکی از آنها را درآوردیم و سپس تصمیم گرفتیم آنها را بکُشیم.
موسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی
نظرات