نظام‌السلطنه رئیس دولت مهاجرین در جنگ جهانی اول از ظهور تا افول


 نظام‌السلطنه رئیس دولت مهاجرین در جنگ جهانی اول از ظهور تا افول

 تاریخ جنگ جهانی اول در ایران نشام میدهد هنگامی که مهاجران در ادامه راهشان جهت نجات کشور از سلطه امپریالیستی متفقین به همکاری با آلمانها مصمم شدند، نیاز به شخصیتی ممتاز، ملیگرا و با تجربه همواره احساس میشد تا رهبریهای خردمندانهاش، هدایتگر سکان کشتی طوفانزده ملت باشد. کمیته دفاع ملی و آلمانها نگاهها و امیدهایشان را به سوی رضاقلی خان نظامالسلطنه والی لرستان دوخته بود. چهرهای که همه تواناییها، خصایص برجسته و شایستگیهای یک قائد ملی را دارا بود.

او فرزند حیدرقلیخان، بیگلربیگی مشهد و برادرزاده حسینقلیخان نظامالسلطنه والی پیشین خوزستان بود. وی پس از فراگیری علوم قدیمه به کارهای اجرایی و سیاسی مشغول شد. از 1246 تا 1294خ مشاغل و مناصب بسیاری را به عهده داشت. اموری چون پیشکاری و نمایندگی در تهران، ممیزی خمسه، وکالت امور خوزستان و بنادر فارس، نایبالحکومه بنادر خلیج فارس، استانداری خوزستان و لرستان، پیشکاری ولیعهد در آذربایجان، حکمرانی مستقل بوشهر و بنادر آن. در 1286 با درگذشت حسینقلیخان نظامالسلطنه والی خوزستان، رضاقلیخان، برادرزادهاش لقب نظامالسلطنه یافت و به حکومت کرمانشاهان منصوب گردید. او به سرعت بر شورشهای منطقه غلبه کرد و بر اوضاع تسلط یافت.

نظامالسلطنه در دوران نیابت سلطنت ناصرالملک به فرمانروایی فارس برگزیده شد. اما بر اثر تحریکات انگلیسیها و صمصامالسلطنه عزل گردید.[1]  اندکی بعد جهت معالجه

به اروپا رفت و دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفت. معروف است که در جراحی دوم به شدت ضعیف شد. این زمان جنگ جهانی درگرفته بود و روزنامهها خبر پیشروی ارتش صرب، یونان و بلغارستان و شکست عثمانیها را با حروف درشت مینوشتند. هنگامی که وی توسط مترجمش از این اخبار آگاهی یافت به دلیل عرق دینی بر کسالتش افزوده شد. عاقبت پزشک معالج به این نکته پی برد و رساندن اخبار شکست دولت عثمانی را به وی غدقن کرد.[2]  هنگامی که به کشورش بازگشت دولت مستوفی اعلان بیطرفی کرده

بود. مستوفیالمماک به لحاظ سوابق درخشان فعالیت او در میان ایلات غرب، وی را به حکومت لرستان منصوب نمود. با آغاز جنبش مهاجرت، نظامالسلطنه در کانون توجهات کمیته دفاع ملی به عنوان نامزد رهبری مهاجرین قرار گرفت.

کمیته دفاع ملی به سرعت نمایندگانی به رهبری محمدرضا مساوات که از دوستان و یاران قدیمی نظامالسلطنه محسوب میشد، به سوی بروجرد جهت دعوت وی گسیل داشت. همزمان با او کنت کانیتز نیز به نمایندگی از سوی آلمانها به دیدار وی شتافت. تا با همراهیش به ایجاد یک دولت موقت به منظور مبارزه منسجم و سازمان یافته در چهارچوب تشکلات سیاسی و نظامی، دست زنند. پس از یک رشته گفتوگوهای دشوار و طولانی طرفین به امضای یک قرارداد همکاری تن دادند. در پی این موافقتنامه محرمانه، رضاقلیخان نظامالسلطنه به ریاست آزدیخواهان مهاجر برگزیده شد. گفتنی است که او در برابر تضمینهای سیاسی و حمایتهای گسترده مالی و تسلیحاتی آلمانها این شرایط را پذیرفت. متن این توافق سالها از دید محققان دور مانده بود. تا سرانجام از متون فرانسوی به فارسی برگردانده شد. نظر به اهمیت این قرارداد متن آن را عینآ نقل میکنیم:

«کنت کانیتز نماینده مجاز امپراطوری آلمان به نام دولت خود با جناب آقای نظامالسلطنه قرارداد ذیل را امضاء میکند:

1. جناب نظامالسلطنه ریاست جنبش ملی برای رهایی را به عهده میگیرد و همه نفوذ و همه وسایل خود را به کار خواهد برد که جنگ با روسیه و انگلستان را تا صلح عمومی یا لااقل تا زمانی که دولت ایران استقرار بیطرفی و استقلال کامل خود را به دست نیاورده باشد، به پایان برساند.

2. دولت آلمان تا پایان جنگ، فرماندهی تمام نیروهای ملی ایران و ریاست همه لشکریان آلمانی و ترک را در ایران در برابر روسها و انگلیسها به جز آنهایی که در آذربایجان هستند، ضمانت میکند.

3. جناب نظامالسلطنه صریحآ اظهار میکند که حاضر است از دستورهایی که جناب مارشال فندرگولتس یا جانشین او میدهد، پیروی کند.

4. دولت آلمان یک دسته صاحب منصب در اختیار جناب نظامالسلطنه میگذارد که ستاد ارتش خود را از آن تشکیل دهد. این ستاد نقشه عملیات را ترتیب خواهد داد که پس از تصویب جناب نظامالسلطنه مجری خواهد شد. در موقع اختلاف در میان جناب نظامالسلطنه و ستاد ارتش، برای حل آن کمیسیونی مرکب از جناب نظامالسلطنه و آتاشه نظامی آلمان و رئیس ستاد آلمان و کسی که جناب نظامالسلطنه معین خواهد کرد، تشکیل خواهد شد.

5 . دولت آلمان اسلحه و مهمات لازم برای جنگ را در اختیار جناب نظامالسلطنه خواهد گذاشت و مراقب خواهد بود که لشکریان امدادی ترک و آلمانی به ایران فرستاده شوند.

6. دولت آلمان هر اندازه که لازم باشد مخارجی را که جنگ پیش آورد به وسیله وجوهی که در اختیار سفارت کبرای آلمان در تهران است یا وجوهی که احتمال میرود برای این مقصود فرستاده شود، خواهد پرداخت به همین مقصود جناب نظامالسلطنه تمام وسایلی را که ممکن باشد در کشور به دست خواهد آورد.

7. دولت آلمان هر ماه برای مخارج شخصی و سیاسی جناب نظامالسلطنه مبلغ بیست هزار تومان (هشتاد هزار مارک طلا) در اختیار او میگذارد.

8 . جناب نظامالسلطنه هر چه ممکن بشود خواهد کرد تا مبالغی که برای جنگ به مصرف میرسد تبدیل به قرض بشود که ایران در مدت معین مستهلک کند.

9. جناب نظامالسلطنه در هر حال به عهده میگیرد که تا 14 ژانویه 1916 (بهمن 1294) چهار هزار تن مسلح داشته باشد. اگر بتواند دو ماه ولایات کرمانشاه و کردستان و ناحیه کنگاور را نگاه دارند، باز شش هزار تن دیگر را مسلح خواهد کرد.

10. دولت آلمان به تمام وسایل قانونی و سیاسی از جناب نظامالسلطنه و دارایی و خانوادهاش تا مدت پانزده سال پس از خاتمه جنگ حمایت خواهد کرد.

11. چون جناب نظامالسلطنه بیاجازه دولتش وارد جنگ میشود، دولت آلمان چه خاتمه جنگ مساعد به حال آلمان باشد و چه نباشد در هر حال مالکیت همه دارایی منقول و غیر منقول او و املاک او را حمایت میکند.

12. در صورتی که جناب نظامالسلطنه بمیرد دولت آلمان مواد 10 و 11 را به نفع ورثهاش اجرا خواهد کرد. در دو نسخه در بروجرد، 26 دسامبر 1915 و 17 صفر 1334 نوشته و به امضاء رسید».[3]

 بر اساس ماده 11 همه املاک نظامالسلطنه در همان روز امضای قرارداد صد هزار لیره انگلیسی قیمت زده شد.[4]  این معاهده که میان یک شخص و یک دولت امضاء

میشد، به دلیل فقدان یک نهاد یا سازمان سیاسی منسجم و قانونی از اعتبار و کارایی چندانی برخوردار نبود و صرفآ برای تشویق و ترغیب شخص نظامالسلطنه به همکاری (قبل از ورودش به تشکیلات سیاسی مورد رضایت طرفین و پس از شکست اردوی ملی در ساوه و رباط کریم) امضاء میشد. اهمیت سوقالجیشیِ ایران سبب میشد تا آلمانها به هواداران ایرانی خود هرچه بیشتر امتیاز دهند و برای سازماندهی و تقویت آنها، درخواستها، شرایط و ضمانتهای نظامالسلطنه را پذیرا شوند. با این همه نباید از نظر دور داشت که بخشی از مفاد این قرارداد برای حاکمیت ملی ایران تهدیدی جدی به شمار میرفت. از این میان خصوصآ باید از ماده دوم قرارداد در استثنای آذربایجان نام برد که نشانگر این حقیقت است که آلمانها دست عثمانیها را در این ایالت مطلقآ آزاد گذاشته آن را به عنوان پاداشی برای متحد نزدیک خود در نظر گرفته بودند. یا ماده هشتم قرارداد ایران را ملزم میساخت که در جنگی که امپریالیستهای جهانی و در رأس آن آلمان به راه انداخته بودند و ایران در شروع آن نقشی نداشت و منافعش تنها در شکست دو دشمنش روسیه و بریتانیا نهفته بود، بخشی از مخارج جنگ را صرفنظر از همه آثار مخرب و هولناک آن متحمل شود.

بسیاری از نویسندگان عصر ما به دلیل عدم دسترسی به متن این تعهدنامه، درباره مضامین آن به طرح نظریاتی پرداختهاند که هیچگاه با مفاد این قرارداد و حوادث مربوط به آن سازگار نیست. مسائلی چون تضمین دوازده سال ریاست وزرائی ایران پس از پیروزی جنگ برای نظامالسلطنه، یا تعهد نظامالسلطنه مبنی بر بسیج حداقل چهل هزار رزمجو یا تلاش برای به رسمیت شناختن این قرارداد از طرف دولت مرکزی و نظایر آن. اما از آنجا که دامنه شمول این موافقتنامه فراتر از صلاحیت یک آتاشه میلیتر (وابسته نظامی) بود و اعتبار آن به وسیله دولت آلمان زیر سؤال رفت، نمایندگان بعدی دولت آلمان مجبور شدند که در یک چهارچوب حقوقی با دولت موقت مهاجرین درباره شرایط همکاری، مذاکره کنند. نظامالسلطنه به سرعت فعالیتش را آغاز کرد. او حکومت بروجرد را به تقیخان نایب الایاله سپرد و همسر خود را به همراه جمعی خدمه روانه کربلا نمود.[5]  خبر حرکت نظامالسلطنه در تهران و در محافل ملی با استقبال و انعکاس

شدید وطنخواهانه مواجه گشت و موجی از امید و سرور برانگیخت. فرمانفرما نخستوزیر وقت، با عجله نامه و قاصدی ویژه نزد وی فرستاد و خواهش کرد که محل خدمتش را ترک ننماید. حتی به او پیشنهاد نمود که دولت حاضر است وی را به استانداری هر ایالتی که او مایل باشد اعزام دارد.[6]  در همین زمینه شیخ خزعل نیز از

خوزستان برایش پیغام فرستاد و اندرز داد. بعلاوه از سوی انگلیسیها به او پیشنهاد حکومت ایالت فارس ارائه شد.[7]  اما نظامالسلطنه در راهی قدم گذاشته بود که به آن

ایمانی استوار داشت. لذا به هیچ یک از این باغهای سبز بند وقعی ننهاد. در نتیجه واکنش بعدی دولت عزل وی از سمتش (یعنی حکومت بروجرد و لرستان و حوالی عربستان) بود. بلافاصله پس از عزل نظامالسلطنه، رکنالدوله به جای وی منصوب گردید.

با این همه برخی از محققان و حتی بعضی از مهاجران نظامالسلطنه را به داشتن گرایشهای انگلیسیدوستی تا سرحد روابط دوستانه با بریتانیای قبل از جنگ متهم کرده یا نسبت به آن سوءظن داشتهاند. در این میان نظرات پیتر آوری[8]  استاد ایرانشناسی  

دانشگاه کمبریج، و از مهاجرین سخنان یحیی دولتآبادی به عنوان نمونه صراحت بیشتر دارند.[9]  در حقیقت عدم پیشرفت و کندی کار او در آغاز راه، وارد شدن چندین شکست

به اردوی ملی، اضطراب وی در فرماندهی قشونی که بیش از هر چیز به مارکهای آلمان دلبسته مینمود و تضمینهایی که نظامالسلطنه در ارتباط با خودش از آلمانها گرفته بود، زمینههای این سوءظن را فراهم میآورد. گذشته از این، حضور عباس میرزا سالار لشکر در میان مهاجرین که از یک سو داماد نظامالسلطنه و از سوی دیگر فرزند فرمانفرما نخست وزیرِ هوادار بریتانیا بود بر دامنه این نگرانیها میافزود، زیرا عباسمیرزا به سرعت ارتقای مقام یافته به جرگه مشاوران نزدیک نظامالسلطنه پیوسته بود. اگرچه بعدها تا سمت وزارت جنگ در کابینه دوم مهاجرت پیش رفت اما بسیاری از مهاجرین او را علیرغم جایگاه بلندش تا حد یک جاسوس یا فتنهگر تنزل میدادند. صرفنظر از این ماجرا بروز برخی ناملایمات دیگر بویژه ناسازگاری و سوء نگرش برخی از سران دموکرات با وی همواره به این جو عدم اعتماد دامن میزد و باعث میشد که شایعات فراوانی در باب انگلیسیدوستیِ وی انتشار یابد.

در یک نگاه تحلیلی و کلان نباید فراموش کرد که حساسیتِ سِمتِ نظامالسلطنه به عنوان رهبر مخالفان سازش ناپذیر بریتانیا و روسیه و وسواسی که ملیون و آلمانها برای این مقام قائل بودند، با توجه به این حقیقت که وی دارای موقعیت مناسب سیاسی در دستگاه هیأت حاکم کشور بود و از پذیرش همه پیشنهادهای بزرگتر دولت در این باره سرپیچیده و، همه خطرات و مسئوولیتهای این راه دشوار را به جان پذیرفت (اگرچه به امید صعود سیاسی و اقتصادی در آیندهای نامعلوم هم باشد)، تصور گرایشهای انگلیسی وی را بکلی متزلزل میکند. این موضوع بویژه با قضایای پس از جنگ که انگلیسیها تا سالها از بازگشت وی به کشورش ممانعت میکردند، تأیید میگردد.

به هر صورت نظامالسلطنه پس از توافقش با آلمانها به عنوان محور عملیات و رئیس قوای ملی قدم به عرصه فعالیتها نهاد و بلافاصله برای جمعآوری قوا و دعوت از عشایر لرستان و الشتر روانه گشت. بر همین مبنا کنت کانیتز در بروجرد منتظر ماند که رابطه میان کرمانشاه و اصفهان را حفظ کند تا وی با اردویش باز گردد و متفقآ عازم کرمانشاه شوند. نظامالسلطنه با مهارت چشمگیری که در سازماندهی و فرماندهی یک ارتش نامنظم داشت، با کمک قشونی که فراهم آورده بود از صحنه راهی کرمانشاه شد. در این صفحات جنگهای پراکنده میان ژاندارمری، مجاهدین محلی و ایلات هوادار دموکراتها و متحدین از یک سو با روسها از سوی دیگر همچنان ادامه داشت. نظامالسلطنه پس از پیروزی در نخستین پیکار با روسها در گردنه بیدسرخ، در میان استقبال پرشور مردم وارد کرمانشاه شد و به انتظار پیوستن مهاجران که اینک از اصفهان به سوی کرمانشاه در حرکت بودند، نشست و مترصد رسیدن اسلحه و پول مکفی که کنت کانیتز وعده داده بود، ماند.

کرمانشاه که یکی از فعالترین مراکز مبارزات ضد روسی و ضد انگلیسی از آغاز جنگ بود. پس از گسترش جنگ به قلمرو ایران، در این خطه طرفداران حزب دموکرات، ژاندارمری، سران ایلات و مأمورین آلمانی نظیر شونمان، با کمک موثر نیروهای مذهبی و با توسعه اقدامات ضد متفقین به ویژه اعلان جهاد و اتحاد اسلامی بر اوضاع مسلط بودند. با غلبه هواداران آلمان بر این نواحی اتباع و کارگزاران روسیه و انگلیس از صحنه گریختند. با شروع مهاجرت، «کمیته محلی دموکرات کرمانشاه» با همکاری ژاندارمری و نیروهای داوطلب محلی به طرز شگفتآوری توانست اعضای خود را در میان کارمندان دولتی، متنفذان محلی و بازاریان گسترش دهد و بدین وسیله نفوذ و اعتبار قابل ملاحظهای کسب نماید.

گذشته از این، کمیته مزبور با کمک نیروهای مختلطی که قبلا محرمانه از اعضای ژاندارمری، مجاهدین داوطلب و عناصر ایلی، با همکاری کمیته مرکزی حزب دموکرات و آلمانها در این منطقه تشکیل شده بود، توانست اداره راه قصرشیرین به کرمانشاه را در دست بگیرد. و اندکی بعد طی یک اقدام متهورانه و آشکار در صدد غلبه مستقیم بر شهر کرمانشاه برآمد. اعضای آن در اواخر آذر 1294 / 1915 م توانستند تمام ادارات دولتی ازجمله پست و تلگراف و مراکز گمرکی را اشغال نموده، زیر نظارت «کمیته دفاع ملی کرمانشاه» قرار دهند. کمیته در سراسر دیماه توانست عملیات فراگیر شهری خویش را تقویت کرده و با حمایتهای مردمی، مخالفان را از صحنه خارج کند.

طرفداران حزب اعتدال که با اقبالالدوله غفاری، حاکم کرمانشاه متحد شده بودند، اینک از دولت فرمانفرما در تهران حمایت میکردند. فرمانفرما که قبل از مهاجرت در رونق یافتن حزب دموکرات در کرمانشاه نقش بازی کرده بود، اکنون امید داشت که آنان به اقبالالدوله بپیوندند. این موضوع منجر به شکافی در حزب اعتدال کرمانشاه گردید که طی آن بخشی به جانبداری از اقبالالدوله و بخشی دیگر به پشتیبانی از کمیته دفاع ملی برخاست.

بدینترتیب اقبالالدوله که اوضاع را وخیم یافت، پا به گریز نهاد. ولی با تلاش پنهانی فوزی بیگ نماینده ویژه عثمانی به منطقه بازگردانده شد تا علیه برتری هیأت آلمانی و همچنین برای اعمال نفوذ بیشتر بر نظامالسلطنه فعالیت نماید.  او به سرعت انجمنهای اتحاد اسلامی را در میان برجستگان محلی که از حامیان وی بودند، تأسیس کرد. هنگامی که نظامالسلطنه به اردوگاه نظامی «صحنه» رفته بود، اقبالالدوله عناصر قبیلهای را به ایجاد ناامنی در کرمانشاه تحریک نمود تا عرصه را هر چه بیشتر بر نظامالسلطنه تنگ نماید. لیکن این رویدادها با انتشار خبر مربوط به ورود مهاجران به کرمانشاه، با توجه به زمینههای قبلی آن ناگهان به سود کمیته دفاع ملی کرمانشاه تغییر یافت که در این میان باید از تلاشهای مؤثر میرزا طاهر تنکابنی و حسن طالقانی نمایندگان کمیته دفاع ملی در قم و اعزامی به کرمانشاه یاد کرد که توانستند توافق کاملی میان احزاب اعتدالی و دموکرات در کرمانشاه به وجود آورند و با تدارک تجهیزات مورد نیاز به انتظار ورود مهاجران بنشینند.

نظامالسلطنه پس از توافق با کنت کانیتز و رسیدن اولین محموله پول و تدارکات آلمان توانست یک نیروی پنج هزار نفری تشکیل داده، شورش قبایل در منطقه را آرام سازد. علاوه بر نیروی نظامی ورود مهاجرین موضع سیاسی نظامالسلطنه را سخت تقویت نمود به گونهای که اقدامات تفرقه انگیز اقبالالدوله برای طرفین تحمل ناپذیر به نظر میرسید. اقبالالدوله که در تنگنا قرار گرفته بود، بازداشت شد و اندکی بعد به تهران گریخت. از آن پس حامیان او مجبور شدند از هر گونه تحریکات اختلاف انگیز در آینده دست بکشند. در نتیجه نظامالسلطنه و کمیته دفاع ملی کرمانشاه با رسیدن مهاجرین توانستند، آرامش را بر شهر حکمفرما ساخته، تلاششان را بر تشکیل یک دولت موقت متمرکز نمایند.

پس از ورود مهاجرین به کرمانشاه دگرگونیهای مهمی در مناسبات دیپلوماتیک آلمان در روابطش با ایران، به وقوع پیوست که به نوبه خود بر سرنوشت مهاجرت تأثیر مستقیم داشت. مهمترین این تحولات فراخواندن پرنس رویس به آلمان و اعزام دکتر واسل به عنوان وزیر مختار جدید به جای وی بود که تقریبآ همزمان با نظامالسلطنه وارد کرمانشاه گردید.

اما کنت کانیتز با حفظ سمتش برای تدارک قوای جدید مشغول همکاری با نظامالسلطنه شد. در پی این تلاشها دو افسر و هشتاد سرباز عثمانی و نیز یکصد و بیست ژاندارم کارآزموده به همراه سیصد چریکی که آلمانها در استخدام داشتند، به نیروی ملی پیوند خوردند. کنت کانیتز وعده میکرد که به زودی حجم عظیمی از مهمات جنگی از برلن از راه عثمانی به ایران میرسد و هر قدر که لازم باشد جوانان ایرانی را مسلح خواهد کرد،[10]  این تجهیزات هیچ گاه به ایران نرسید. گفته میشد که این محموله به علت

شدت درگیریها در جبهه بینالنهرین جهت دفع حملات انگلیسیها، تغییر مسیر داده است. حساسیت و اهمیت این جبهه بویژه استراتژی حفاظت از بغداد سبب میشد تا آلمانها هر گونه تأخیر یا اهمال در ارسال تسلیحات به اردوی ملی را به بهانه بینالنهرین توجیه نمایند.

به نظر میرسید که در این شرایط متحدین قادر نیستند به ملیون ایرانی ــ که با هزاران امید پا به کرمانشاه، این مأمن خیالی، نهاده بودند ــ کمک رسانند. به همین دلیل آلمانها کوشیدند تا با یک رشته اقدامات نظامی و دیپلوماتیک بر این معضل فایق آیند. در همین زمینه ژنرال فن درگولتس، قدرتمندترین شخصیت آلمانی در آسیا و فرمانده مشترک قشون آلمان ـ عثمانی در جبهه شرق، طی دیداری کوتاه از کرمانشاه سعی کرد تا در سازماندهی قوای ملی تحرکی تازه ایجاد نماید. اندکی بعد کنت کانیتز وابسته نظامی آلمان که نقش رابط را میان فن درگولتس و قوای ملی بازی میکرد، به واسطه ورود یک هیأت هشت نفری از افسران آلمان به ریاست کلنل بوپ، از مقام خود تنزل یافت وتحت فرمان بوپ درآمد.[11]  این هیأت در صدد بود که عملیات نظامی ملیون را نظم و ترتیب داده

با نقشه جنگی ارتش عراق هماهنگ سازد. در این زمینه بعدها میان کانیتز و بوپ اختلاف نظر پدید آمد. کانیتز به خاطر تعهدات سنگین که در قبال مهاجرین پذیرفته بود و نیز ولخرجیهایش در میان عشایر، مورد سرزنش قرار میگرفت.[12]  این مسائل طبیعتآ

برای افسر فعالی که در دشوارترین شرایط مأموریت خود را به نحو احسن انجام داده بود، قابل تحمل نمینمود. لذا وی بعدها هنگامی که همراه قوای ملی در کنگاور به جنگ روسها رفته بود خودکشی کرد یا بر اثر سکته فوت نمود.

هرچند که پرنس رویس به علت ناکامی در انتقال پایتخت به اصفهان و اعلان جنگ ایران علیه متفقین، به آلمان فرا خوانده شد در عوض دکتر فلیپ واسل جانشین وی حامل پیامهای تازه بود. او مأموریت داشت که به اصفهان رفته، با نمایندگان مهاجر، یک دولت ملی علیه کابینه فرمانفرما تشکیل دهد و قراردادهای لازم را درباره همکاری طرفین به امضای آن دولت برساند.[13]  این دولت میبایست به عنوان یگانه حکومت

قانونی ایران از سوی متحدین به رسمیت شناخته شود.[14]  اما از آنجا که ورود واسل مقارن

با خروج مهاجران و حرکتشان به سوی کرمانشاه بود وی تصمیم گرفت نقشه تشکیل دولت مزبور را در کرمانشاه به اجرا گذارد.[15]  دکتر واسل یک تضمین نامه از جانب دولت

آلمان به همراه داشت که مفاد آن در بر گیرنده ضمانت استقلال و تمامیت ارضی ایران به شرط ورود در جنگ بود. این نامه در اصل خطاب به مستوفیالممالک صادر شده بود[16]  و  

نشان میداد که هنوز آلمانها بر مبنای اندیشه انتقال پایتخت تصمیم میگیرند و هدف واسل نیز کماکان همان مقاصد تحقق نیافته پرنس رویس است. اما از آنجا که نگرانیهای فراوان بویژه وحشت از آینده نامعلوم و هراس از تقسیم و تجزیه کشور مهاجرین را سخت میآزرد و با توجه به این حقیقت که قیام مهاجرت را صرفآ برای اعتلا و نجات میهن و پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی آن به راه انداخته بودند ناگزیر شدند که با دکتر واسل به گفتوگو بنشینند و برای رفع نگرانی تضمین و تعهد رسمی از دولت آلمان بخواهند. در این مذاکرات مهاجرین خاطرنشان ساختند که دولت ایران واقعآ به عرصه کشمکش با متفقین افتاده است و تنها ورود قشون روسیه به تهران مانع از شرکت رسمی دولت ایران در جنگ گشته است. لذا نمایندگان دولت آلمان باید همان تعهدات مقرر در معاهده سری مستوفی ـ رویس را تقبل کنند،[17]  زیرا تلگرافها بیانیهها و اظهار

قدرشناسیهای وزارت خارجه یا دولت آلمان در این باره کافی نیست.[18]  دکتر واسل با

این بهانه عذر میآورد که دولت آلمان به لحاظ قانونی نمیتواند با یک عده از ملیون معاهده منعقد نماید، و طبق قواعد بینالملل یک دولت فقط با یک دولت دیگر میتواند معاهده رسمی و سیاسی امضا کند.[19]  اما از آنجا که دسترسی به حکومت مرکزی ایران

ــ که اینک به وسیله متفقین محصور شده بود ــ امکان نداشت، مطابق تصمیم عمومی همه نمایندگان و مهاجرین مقرر گردید که یک حکومت موقت تشکیل شود تا به انعقاد معاهدات مذکور اهتمام ورزد.[20]  لذا از سوی عموم وکلا و موافقت کلی رؤسای احزاب و

سایر ملیون نظامالسلطنه ــ که قبلا از طرف کمیته دفاع ملی به ریاست مهاجرین برگزیده شده بود ــ مأمور تشکیل کابینه گردید.

شایان ذکر است که از بدو ورود مهاجرین به کرمانشاه بازار مباحثات سیاسی گرما و رونقی خاص داشت. جناحهای گوناگون سخت تلاش میکردند تا هواداران خود را به نحوی در ترکیب کابینه ملی جای دهند. نظامالسلطنه با پشتیبانی کامل مهاجرین و آلمانها فعالیت اجرایی خویش را آغاز کرد. در حالی که تعدادی از نمایندگان مجلس به ویژه رؤسای احزاب دموکرات (سلیمان میرزا اسکندری) و اعتدالی (محمدصادق طباطبائی) هنوز در راه بودند و تنها چند روز بعد به کرمانشاه رسیدند.

با این همه در جلسهای که نظامالسلطنه به اتفاق آرا به ریاست قوه مجریه انتخاب گردید، نمایندگان مجلس و عموم مهاجرین بهرغم یک رشته مجادلات حزبی و کشاکش سیاسی سرانجام سید محمدصادق طباطبائی را به ریاست «هیأت نمایندگان» برگزیدند.[21]  این مجمع در حقیقت مجلس و قوه مقننه مهاجرین محسوب میگردید و

میبایست وظایف قانونگذاری حکومت ملی را بر عهده گیرد.

طبیعتآ تشکیل دولت با توجه به توقعات نابرابر، اعمال نفوذها، منافع ملی و حزبی و ناهمگونی ترکیب فکری و سیاسی مهاجرین در عمل دشوار مینمود. به ویژه آنکه در میان دموکراتها بالنسبه افراد لایقتری از نقطه نظر اجرایی وجود داشتند. اما از آنجا که پذیرش این حقیقت از سوی اعتدالیون دشوار مینمود آنها از همان ابتدا کوشیدند تا خود را از موضع یک گروه اقلیت برهانند. بدین منظور جهت برقراری تعادل سیاسی، دست توسل به دامان رؤسای اعتدالی کرمانشاهان دراز کردند[22]  تا یکی از برجستگان آن

را به عنوان عضو کابینه معرفی یا تحمیل نمایند. این قضایا به انضمام تأخیر ورود بخشی از نمایندگان سبب به تعویق افتادن تشکیل دولت میشد. سرانجام پس از مدتها اتلاف وقت، و جدال سیاسی و حزبی اعضاء کابینه به این شرح انتخاب شدند:

1. رضاقلیخان نظامالسلطنه   نخستوزیر و رئیس قوه مجریه و فرمانده کل قوا

2. محمدعلی نظاممافیسالارمعظم وزیر امورخارجه (بیطرف)

3. سلیمان میرزا اسکندریوزیر داخله     (دموکرات)

4. محمدعلی فرزین (کلوب)وزیر مالیه  (دموکرات)

5 . فِطنالملک جلالیوزیر پست و تلگراف          (دموکرات)

6. صادق طباطبائیوزیر عدلیه  (اعتدالی)

7. سیدحسن مدرسوزیر فرهنگ و موقوفات مذهبی           (هیأتعلمیه)

8 . عزالممالک اردلانوزیر تجارت و فواید عامه    (دموکرات)

 این اولین کابینه دولت ملی بود که ترکیب نمایندگان آن بیانگر نقش مسلط حزب دموکرات در ساختار دولت ملی است. مناصب سلیمان میرزا و صادق طباطبائی را تا رسیدن آنها موقتآ دو تن از حاضرین نیابت کردند. امور خارجی و ریاست آن به عهده نظامالسلطنه و پسرش بود. این کابینه وزارت جنگ نداشت. هرچند که ریاست کل قوا را نظامالسلطنه منحصرآ در اختیار داشت اما فرماندهی قشون نظامی را هیأتی به ریاست کلنل بوپ آلمانی و کسانی چون کنت کانیتز در دست داشتند و این موضوع به خاطر آنکه ملیون را بیش از حد وابسته آلمانها خواهد کرد، سبب شد که دموکراتها و بعدها سلیمانمیرزا از نظامالسلطنه سخت انتقاد نمودند. بر همین اساس در کابینه دوم تغییراتی در ترکیب وزرا ایجاد شد از جمله اینکه وزارت جنگ را عباس میرزا سالارلشکر رهبری میکرد.

اندکی پس از معرفی کابینه موقت، بازمانده نمایندگان بهتدریج خود را به کرمانشاه رسانیدند. سلیمانمیرزا و صادق طباطبائی نیز فعالیت خویش را در سمتهای اجرایی محوله از سر گرفتند. در کنار آن هیأت نمایندگان دو روز پس از ورود صادق طباطبائی ــ از سردمداران مورد احترام مشروطه ــ تلاشهایش را بر سه محور ذیل متمرکز نمود :

الف) رهاندن سلطان احمدشاه قاجار از محاصره و تهدید قشون روس و دفع دشمنان اجنبی به وسایل ممکنه.

ب) تکمیل و تاکید روابط دولت ایران با دول متحده آلمان و عثمانی و اتریش، عقد معاهدات و مقاولات سیاسی که متضمن مصالح مملکت بوده و استقلال تام سیاسی و ملکی و اقتصادی ایران را کاملا در آتیه تأمین نماید.

ج) حفظ انتظامات داخلی مملکت و ترتیب امور ملی به شکلی که از هرگونه هرج و مرج جلوگیری شود.[23]  

 

وظایفی که از طرف هیأت نمایندگان به عهده نظامالسلطنه محول شد به قرار زیر بود:

1 ـ ریاست و فرماندهی کل قشون و قوای نظامی اعم از داخله و خارجه به نام نامی اعلیحضرت شاهنشاه معظم سلطان احمدشاه قاجار بهتوسط قوه مجریه.

2 ـ تدارک و اخذ اسلحه و مهمات جنگی با تعیین مقدار و مدت آن و جلب دستجات قشون خارجی و صاحبمنصبان آنها و تعیین روابط و حدود آنها به موجب قراردادهای مفصل و مخصوص خواهد بود که فیمابین ریاست قوه و مقامات عالیه نظامی دول متحد به اسرع وسایل به عمل خواهد آمد.

3 ـ حفظ و تشیید روابط حسنه موجوده دول غیرمتخاصم با ایران.

4 ـ تعیین و اعزام فوری حکام و نصب مأمورین ایرانی لایق و اهتمام در استقرار و حفظ امنیت و انتظام در کلیه نقاط و تشکیل فوری حکومتهای نظامی در نقاطی که ضرورت محلی اقتضا کند.

5 ـ اخذ و جمعآوری عایدات معموله مملکتی با رعایت مرکزیت کامل و صرف و طرح آن برطبق ترتیبات منظمه اداری و تقلیل و جلوگیری از هر حیف و میل و بی ترتیبی مصارف قشونی از محل عواید داخلی و وجوهی که به موجب قرارداد مخصوص از خارجه اخذ و دریافت میشود. باید از مجرای اداره مستقل مرکزی مالیه به توسط مباشرین ایرانی پرداخت شود.

6 ـ مراقبت و اهتمام در تسهیل و تکثیر وسایل پستی، تلگرافی و تلفنی و ایجاد و حفظ خطوط جدید در نقاط و موارد لازمه.

7 ـ تأسیس و تکمیل ادارات عدلیه و سعی در تصفیه امور قضائی موافق قوانین جاریه مملکتی.

8 ـ کلیه معاهدات سیاسی و مقاولات و قراردادهای داخلی و نظامی به نام نامی بندگان شاهنشاه متبوع معظم سلطان احمدشاه قاجار به تصویب و تصدیق هیأت نمایندگان ملت و هیأتهای با صلاحیت در حدود مقرره به عمل خواهد آمد.

از طرف نمایندگان صادق طباطبائی[24]

پس از تعیین حوزههای وظایف و اختیارات، هیأت نمایندگان دفاع ملی، این انتصابات و اساسآ تشکیل دولت را به نظامالسلطنه تبریک گفتند. نظامالسلطنه هم تلگرافهایی برای امپراطور آلمان و وزیر جنگ عثمانی ارسال داشت و خواستار مساعدت آنان شد. و آنان نیز در پاسخ ضمن اعلان همکاری، اِحرازِ این سمت را به وی تبریک گفتند.[25]  با این همه نظامالسلطنه بیش از یک جلسه اعضای کابینهاش را به صورت  

اجتماع ملاقات نکرده بود که بر اثر تهاجم روسها کرمانشاه از دست رفت و همه مهاجران به سوی قصرشیرین حرکت کردند.

البته درباب تشکیل دولت به این شکل و انتصاب نظامالسلطنه به عنوان نخستوزیر نظرات مخالف و بعضآ جالب هم وجود داشت که از آن میان دیدگاه علیمحمد دولتآبادی از رؤسای اعتدالیون شنیدنی است. وی معتقد بود که به جای هیأت نمایندگان که تعداد آن اکنون چهارده نفر است بهتر آن بود که یک هیأت عالی مرکب از عموم بزرگان مهاجر تشکیل میشد مانند آنچه در مورد نیابت سلطنت احمدشاه تشکیل شد. چه در میان مهاجرین صاحبنظران غیر وکیل هم وجود دارند که کنار نهادن آنها فوقالعاده خطرناک است اگر بنا باشد که چهارده وکیل کابینه تعیین کنند برای وکلای باقیمانده در تهران که تعدادشان بیش از این است مشروع است که دولت فرمانفرما را تصدیق نمایند.[26]

 

ظاهرآ همه امور آرام آرام بر وفق مراد پیش میرفت و مهاجرین مسلط بر اوضاع بهنظر میرسیدند. اما از آنجا که این رویداد از نگاه دولت فرمانفرما و متفقین به مثابه یک حادثه هراسآور نگریسته میشد، روسها پس از هماهنگی با انگلیسیها با یک یورش خشونتبار کوشیدند تا اساس این دولت نوبنیاد را ــ که به آنها اعلان جنگ داده بود ــ از بیخ برکنند.

به این ترتیب دوره اقامت مهاجرین در کرمانشاه بیست روز بیشتر ادامه نیافت. تصمیم به تشکیل دولت و هیات نمایندگان نیز تنها در روزهای پایانی به ثمر نشست در نتیجه نظامالسلطنه و اعضای کابینهاش تنها یک بار تشکیل جلسه دادند. دولت بدون آنکه بهکار اجرایی بپردازد، به علت تهاجم گسترده روسها از شمال که درصدد رساندن خود به اردوی مهاجم بریتانیا در بینالنهرین بودند، به ناچار پس از یک رشته جنگ و گریزهای فراوان به همراه مهاجرین به سوی قصرشیرین جا خالی کرد تا با دریافت تدارکات آلمان ـ عثمانی به مقابله با متفقین برخیزد. ولی شدت درگیریها در جبهه بینالنهرین مانع ارسال کمکهای فنی و نظامی متحدین به ایران میشد. بنابراین باتوجه به حجم و استعداد قشون روسیه امکان مقاومت در قصرشیرین دست نداد و مهاجرین راه بغداد را در پیش گرفتند که در این میان تعدادی از آنها به اوطان خویش بازگشتند.

به هرتقدیر تصورعمومیمهاجران درکرمانشاهمبنی براین بودکه دوران عسرت بهسر رسیده است.. و آنان با تشکیل یک دولت و یا سازمان و تشکیلات منسجم و کمکهای تسلیحاتی و تدارکاتی آلمان به همراه بسیج مجاهدین ملی و قشون عثمانی، اجانب را از کشور بیرون خواهند راند؛ شاه، دولت مرکزی و کشور را نجات خواهند داد، به ناکامی گرائید.

قشون ملی به رغم همه کمبودها اعم از تغذیه، البسه و مهمات، بیوقفه در سراسر آذر و زمستان 1294 خ. در مقابل روسها جنگید. چندین شکست خصوصآ در حوالی سنندج و کنگاور و بیدسرخ بر آنها وارد ساخت و حتی مزاحمتهای جدی بر سر راه پیوستن قشون روسیه به جبهه بینالنهرین ایجاد نمود. اما شدت جنگ در بینالنهرین که دلمشغولی عمده متحدین در جبهه شرق به حساب میآمد، سبب گردید تا کمکهای تدارکاتی و تسلیحاتی آلمانها به آن سو سرازیر شود و در نتیجه اردوی ملی در حاشیه قرار گرفته نتواند در برابر سپاه تازه نفس روسیه که تحت فرمان ژنرال باراتف میکوشید به قشون بریتانیا در بغداد بپیوندد، ایستادگی نماید. لذا همه مقاومتهای ملیون در هم شکسته شد. مهاجرین به همراه دولت ملی و هیأت نمایندگان به سرعت از کرمانشاه به سوی قصرشیرین عقب نشستند. مردم کرمانشاه هم طی توافق با فرماندهی ارتش روسیه از تهاجم و تخریب در امان ماندند. اقبالالدوله که منتظر چنین فرصتی بود با موافقت فرماندهان روس دوباره با سمت حاکم کرمانشاه بر اوضاع مسلط شد.[27]

 

در واپسین لحظات در حوالی کرند سی نفر صاحب منصب آلمانی با مقادیری مهمات جنگی به اردوی کلنل بوپ پیوستند تا راه جدیدی برای حمل تسلیحات به ایران پیدا کنند. اما فرصت از دست رفته بود. در نتیجه کلنل بوپ، این افسران را جایگزین فرماندهان سوئدی ژاندارمری ساخت. و همه سوئدیان را مرخص نمود.[28]  بدین ترتیب

فرماندهی قشون ملی تحت نظارت مستقیم آلمانها قرار گرفت. در کنار آن صندوق مالی و تدارکاتی مهاجرین هم، در دست یک آلمانی موسوم به لیسکیگ متمرکز گردید که خود به موضوع تازهای برای جدال میان دموکراتها و نظامالسلطنه تبدیل شد تا نسبت به سلطه بی حد و حصر آلمانها بر دولت ملی به وی قاطعانه هشدار دهند. در رأس معترضین شخص سلیمان میرزا قرار داشت.[29]  این موضوع بویژه با تفوق عددی

دموکراتها همواره برای حیات دولت ملی تهدیدی خطرناک به حساب میآمد. اگرچه حضور پرشکوه پیشوایان مذهبی همچون آیتالله سید محمد طباطبائی، سید عبدالمهدی طباطبائی، آقانورالله اصفهانی و آقا نورالدین عراقی و دیگران که نفوذ و اعتباری به مراتب بیشتر از هر دموکرات داشتند، خود میتوانست تعادل میان گروهبندی دموکرات و اعتدال هیأت علمیه را کاهش دهد.  اما این اختلافنظرها و شکستهای پیاپی

قوای ملی که با کشاکش حاد حزبی تشدید میشد، برای اهداف نهضت بسیار خطرآفرین و زیانبار بود. این حقیقتی بود که اینک طرفین بخوبی آن را درک میکردند. درنتیجه میان نظامالسلطنه و سران خیراندیش فراکسیون دموکرات مقاولهنامهای در نُه ماده مبادله گردید[30]  و تا حدی از اختلافات کاست.این موافقتنامه بر همان اهداف نهضت و وظایفی  که بعهده نظامالسلطنه از طرف هیأت نمایندگان نهاده شده بود، تاîکید میورزید.

چند جریان دیگر از جمله توطئه براندازی نظامالسلطنه، انتشار شبنامهها و تداوم کشاکش سیاسی سرانجام در قصرشیرین مهاجران را به طرح یک وحدت پایدار و انحلال احزاب جهت پایان دادن به منازعات گروهی کشاند. شکست اردوی ملی در مواجهه با روسها، خانه به دوشی و بی سروسامانی مهاجرین، فشارهای روانی وسیاسی، کمبود تدارکات و آذوقه خصوصآ در قصرشیرین و امرونهی بیش از اندازه عمال آلمان باعث میشد تا عدهای همه اینها را به بی کفایتی نظامالسلطنه نسبت داده نارضایتی از وی را گسترش دهند. بعلاوه تشکیل جلسات و گفتوگوهای بی حاصل در باب چگونگی ادامه راه دشوار مبارزه و عقد پیمانهای سیاسی ـ نظامی با متحدین و جلب کمکهای آنان بر دامنه اختلافات افزود و روحیه مهاجران را سخت تضعیف نمود. این مسأله تا آنجا ادامه یافت که برخی از مهاجرین تاب نیاورده، راه دیار خویش را در پیش گرفتند.

نگرانیها و ناخرسندیها آرام آرام از صورت گفتوگوهای مجلسی و تذکرات دوستانه به شبنامهها و توطئههای تروریستی منتهی شد. تعدادی از مهاجرین که ضعف دولت ملی را در بعد نظامی مییافتند، خواستار آن بودند که شخصی انقلابی و کارکُشته در امور نظامی نظیر یفرمخان را برای فرماندهی قشون ملی بیابند.[31]  این گروه سرانجام به    حیدرخان عمواغلی ابراز تمایل کردند و طی مکاتباتی وی را با توجه به سوابق انقلابیاش که اکنون با درجه سلطانی در قشون عثمانی خدمت میکرد، شایسته این مقام شمردند. سلسله جنبان این فکر بیشتر سید محمدرضا مساوات، میرزاطاهر تنکابنی، ابوالقاسمخان بختیاری، کلنل محمدتقیخان پسیان و سلطان اکبرمیرزا رئیس سواره نادری بودند که با صمصامالممالک حاکم وقت قصرشیرین روابط نیکو داشتند.[32]  آنان بی

اطلاع نظامالسلطنه به ژنرال فن درگولتس فرمانده کل جبهه شرق نامه نوشته خواستار توجه بیشتر به امور ایران شدند و اعزام حیدرخان را برای سازماندهی یک ارتش ملی صریحآ تقاضا کردند.[33]  حامل این نامه کلنل بوپ بود. وی که بزودی از متن نامه آگاهی

یافت، دانست که فعلا برای دولت آلمان تجهیز چنین نیرویی ممکن نیست، و آن را به نظامالسلطنه نشان داد. وی آن را توطئهای علیه خود خواند. اما به دلیل امضای حاکم قصرشیرین ــ یار وفادار مهاجرین ــ که در زیر آن نقش بسته بود و نظامالسلطنه به وی اعتماد کامل داشت از تعقیب عاملان آن تنها با گله از اینکه چرا وی را از آن آگاه نکردهاند، درگذشت.

این پایان ماجرا نبود. هنگامی که عناصر افراطی از آوردن حیدرخان به طور علنی مأیوس شدند با ارتباط محرمانه از وی کسب تکلیف نمودند. او نیز برای حل نهایی قضیه بنا به عادت، پیغام داد که نظامالسلطنه را از میان بردارند.[34]  این بار مجریان گروهی

دیگر بودند که در میان آنان دست پنهان عوامل متفقین نیز در لباس مهاجر دیده میشد.[35]

در این سوء قصد احسانالله خان، حسین خانلله، کریم دواتگر، داشی مجاهد، ابوالفتحزاده (افسر ژاندارمری)، حبیبالله خان خوانساری (از اعضای کمیته دفاع ملی) و میرزاصادق بروجردی که همگی در قصر شیرین بودند، شرکت داشتند.  محمدرضا مساوات که به چنین روش خصمانه و خشونتآمیز اعتقاد نداشت این توطئه را کشف کرد. چه وی باور داشت که اعمالی نظیر آن میتواند هرگونه امید به همکاری شکننده موجود میان احزاب را بکلی خاموش کند و مصیبتهای جبران ناپذیر تا حد یک فاجعه ملی ایجاد نماید. میرزاصادق بروجردی، حسین خانلله و حبیبالله خان خوانساری دستگیر شدند. احسانالله خان، کریم دواتگر، داشی مجاهد و ابوالفتحزاده به تهران گریختند و با همکاری جمعی دیگر کمیته مجازات را که هدفش ترور عوامل وابسته به بیگانه خصوصآ انگلیس بود، تاîسیس کردند.[36]  حیدرخان نیز به توصیه فوزی بیک،  

وابسته نظامی عثمانی در دولت ملی، روانه استانبول شد و تحت نظر قرار گرفت.

حادثه متعاقب آن انتشار شبنامهای موسوم به «حرفهای حسابی» بود[37]  که با جمله  

«بهخاطر که و برای چه؟» شروع میشد. این سرآغاز یک جنجال بزرگ میان مهاجران بود که از حد بحثها و مخالفتهای شخصی گذشته و اساس مهاجرت را مورد سؤال قرار داده بود و درحقیقت اعلان مخالفت آشکار با راهی بیفرجام که در پیش گرفته بودند، محسوب میشد. یعنی همان نظرگاه دولت مرکزی و مخالفان که مهاجرت را عملی لغو و مهاجران را مفسدهطلب و ماجراجو میخواند، و اینبار از زبان مهاجران شنیده میشد. بهرغم رنجش برخی، این شبنامه بیانگر مکنونات قلبی عدهای دیگر بود. اما انتشار آن به شکل شبنامه حکایت از نوعی سانسور و اختناق داشت. شبنامه با عبارتی استوار و محتوای هشداردهنده، مستدل و منطقی ایرانیان را به چارهاندیشی اصولی در مصلحتبینی و اجتناب از دنبالهروی کورکورانه از اجانب بهویژه آلمان و متحدانش دعوت میکرد. در آن از تمام تلاشهای دولت، زمامداران ایران، مهاجرین، متفقین و متحدین انتقاد شدید شده بود. در بخشی از آن آمده بود که:

... ایرانیان حق دارند و باید بپرسند برای چه و بهخاطر که بدین روز سیاه افتادیم آیا برای سلامت مملکت و استقلال قومیت خودمان کو؟ بهموجب کدام معاهده؟ آیا به امید مداخله از تجاوزات دشمن کو؟ بموجب کدام معاونت مادی و معنوی؟ آیا به آرزوی حفظ تمامیت ملکی وطن کو؟ بهتأمین کدام ضمانت رسمی؟ ... آیا بهخاطر آلمانها و عثمانیها باز برای چه؟ ... کدامین وعدهها را دادند، کدامین حرف را زدند و از عهدهاش برآمدند؟ ...

 

این موضوع که سرانجام آشکار گردید به قلم «اسماعیل یکانی» نگاشته شده و توسط مجاهدین آذربایجانی تکثیر گشته، نگرانیهای بسیار در میان همه گروهها از افراد عامی تا شخص رئیس دولت ملی برانگیخت و بهعنوان زنگ خطر جدی سبب شد تا همه مخالفتها و حزببازیها را موقتآ کنار نهند و با اخذ تضمینهای رسمی از دکتر واسل و اعزام نمایندگان رسمی به برلن و استانبول، دولت خویش را مورد شناسایی رسمی متحدان خود قرار دهند. بهعلاوه با انحلال احزاب به یک وحدت سیاسی پایدار دست یابند.

اکنون همه مهاجرین بهویژه آنان که در راه بودند مانند سلیمان میرزا، محمدصادق طباطبائی، سردار محیی، میرزاکریم خان، سردار سعید افشار و ... به قصرشیرین رسیده بودند و طی جلسات طولانی، سخت به آینده میاندیشیدند. تجربه تلخ حوادث گذشته خصوصآ از کرمانشاه تا قصرشیرین همه مهاجران و رؤسای احزاب را واداشت تا برای بقای سیاسی خود به یک ائتلاف پایدار دست زنند تا متحد و هماهنگ، آرمان نهضت را به پیش برند. نظامالسلطنه که خود زیر بار فشارها و کشاکش حزبی و نیز مداخلات پنهان و آشکار کمیته دفاع ملی فرسوده شده بود به این تدبیر گردن نهاد. بنابراین مجموعه مهاجرین به یک اتفاقنظر درباره انحلال همه احزاب، انجمنها و گروههای سیاسی و در رأس همه انحلال کمیته دفاع ملی دست یافتند. یحیی دولتآبادی مدعی است که این اندیشه را اولین بار وی مطرح کرده است که سرانجام طی مباحثات گوناگون در فرودین 1295/آوریل 1916 بهشکلی مدون تنظیم گردیده و از طرف عموم نمایندگان به تصویب رسیده است.[38]  در مقدمه آن آمده بود که تجارب گذشته ثابت کرده است که

حالت کنونی تشکیلات حزبی قهرآ موجب تقسیم و تجزیه قوای ملی است و برای تأمین و پیشرفت امور لازم است که قوای ملی مرکزیت حاصل کرده، مشترکآ و متفقآ در راه مصالح و منافع عمومی تلاش کنند و مادام که جنگ ادامه دارد تشکیلات اختصاصی حزبی را در هر نقطه مملکت بهکلی ملغیû و منسوخ داشته و همه عناصر ملی تحت لوای یگانگی و اتحاد در «جمعیت مدافعین وطن» گرد آیند.[39]  مفاد این توافق در سه ماده

گنجانده شده بود :

1 ـ منظور از این اتحاد مقدس محافظت از استقلال و تمامیت ایران در برابر نفوذ، سلطه و تجاوزات دشمنان و حفاظت از اصول اسلام است.

2 ـ این توافقنامه تا شش ماه پس از پایان جنگ جهانی اول و رهایی سرزمین ایران از دست دشمن ادامه خواهد یافت.

3 ـ از امضای این سند تا انقضایش، تمام سازمانهای احزاب دموکرات و اعتدالی منحل میشوند و تاسیس هر حزبی ممنوع میباشد. تمام احزاب و انجمنهای سابق که قبلا تشکل یافتهاند (مانند کمیته دفاع ملی) میبایست منحل گردند و تمام گروهها باید تحت نام حزب مدافعین وطن متحد شوند.

با انحلال احزاب تلاش متمرکز مهاجران به دریافت تضمیننامهای درباره استقلال ایران پس از جنگ از دکتر واسل که وی با خود آورده بود، معطوف گردید.[40]  لذا دولت

ملی میرفت تا بهعنوان یک حاکمیت قانونی از سوی متحدین، رسمآ مورد شناسایی قرار گیرد. بر همین اساس گفت وگو برای عقد قراردادهای دوجانبه از سرگرفته شد. با اصرار مهاجران، شرط ورود ایران به جنگ نیز اکنون تحقق یافته بود و ژنرال فندر گولتس هم با آن موافقت کامل داشت. در نتیجه دولت ملی محمدصادق طباطبائی لیدر اعتدالیون را به استانبول و وحیدالملک شیبانی از سران دموکرات را به برلن به عنوان نمایندگان سیاسی خویش اعزام نمود.

اقامت در قصرشیرین، حدود یک ماه ادامه یافت که اغلب به جنگ و گریز با روسها میگذشت. از آنجا که این شهر کوچک به دلیل حاکمیت شرایط جنگی بهویژه کمبودهای نمایان آذوقه، تدارکات و علیق توان تحمل و اداره اردوی چند هزار نفری مهاجران را نداشت و از سویی دیگر آلمانها نیز به دلایل گوناگون در ادامه کمکهای مالی خست میورزیدند، کلنل بوپ برای رفع این استیصال پیشنهاد کرد که بخشی از نظامیان کارآمد، اعضاء دولت ملی، نمایندگان مهاجر و دیگر بلندپایگان مهاجر موقتآ به عراق مهاجرت نمایند و مابقی به اوطان خویش بازگردند.[41]

بدینترتیب آلمانها که دیگر امیدی به جلوگیری از پیشروی قشون روس نداشتند، پرداخت سهمیه پول و اسلحه به قشون ملی بهویژه عشایر را به حداقل تقلیل دادند. این قضیه باعث پراکنده شدن بسیار کسان شد که حضورشان جز بر سنگینی بار نمیافزود. واکنش افسران و نظامیان ایرانی در مقابل این تمهیدات آلمانها، اعتراض آشکار به نقشه جنگی آلمان بود. آنها معتقد بودند که آلمانها از ساوه تا قصرشیرین همه جا به ایرانیان دستور عقبنشینی دادهاند، حال آنکه در بسیاری از جاها امکان دفاع وجود داشته است لذا مأموران آلمان از این عمل چیزی جز کشاندن جنگ بهداخل ایران نمیخواستهاند[42]  اما

کلنل بوپ مصممتر از آن بود که با این اتهامات صحنه را خالی کند. وی تا آنجا پیش رفت که سران سوئدی ژاندارمری را به خیانتهای گوناگون ازجمله همکاری با روسها متهم کرد و از کار منفصل ساخت. بخش دیگری از قوای ایرانی را نیز تحت فرماندهی مستقیم افسران آلمانی قرار داد.

در برابر این تحولات ماژور محمدتقی خان پسیان تنها افسر ایرانی بود که به ریاست بخشی از قوای ملی منصوب گردید. در عوض، کلنل بوپ عدهای از افسران معترض ایرانی را به خیانتهای گوناگون متهم کرد و به کرکوک تبعید نمود[43]  اما همه تلاشهایی که

برای نوسازی و تجدید سازمان قشون ایرانی صورت گرفت هیچگاه نتوانست جلو موج توفنده ارتش مهاجم روسیه را سد کند. همه مهاجران دریافته بودند که سرنوشت سیاسیشان به بقا و پیشرفت قوای عثمانی در جبهه بینالنهرین بستگی دارد. لذا با ظهور اولین علائم پیروزی متحدین در این ناحیه، مهاجرین تدریجآ با اجازه تشکیلات سیاسی یا بدون اجازه آن راه بغداد را در پیش گرفتند،[44]  برخی نیز زیارت عتبات عالیات توجیهگر  

ورودشان بهخاک عراق بود.

فوزیبیگ نماینده عثمانی که اینک ابتکار عمل را بهدست گرفته بود مقدمات ورود مهاجرین به بغداد را تدارک میدید. در 24 اردیبهشت 1295 روسها قصرشیرین را اشغال کردند و مهاجرین در 26 اردیبهشت وارد بغداد شدند.

اما آیا ورود به قلمرو عثمانی به لحاظ سیاسی اقدامی عقلانی و کاملا سنجیده بوده است یا نه جای بحث بسیار دارد. تجارب گذشته نشان میداد که عثمانیان همسایگانی توسعهطلب، آشوبگر و ناپایدارند و چشمی طمعآلود و دستی استیلاگر به سوی غرب و شمال غرب ایران دراز نمودهاند. موضوعی که در سالهای جنگ نیز به اثبات رسید. اما مهاجران از آنجا که پایگاه خویش را نزد دولت مرکزی و ایالات تابع آن از دست داده بودند و از نظر آنها همچون عناصری فاسد و ماجراجو مورد طعن، حمله و نفرت قرار داشتند، و سازشناپذیری آنان با دولت مرکزی از طرفی و حملات بیامان روسها که اینک موجودیت آنها را تهدید میکرد، از طرف دیگر طبیعتآ آنان را بهداخل خاک عثمانی کشاند. کشوری که از متحدان دولت ملی و پشتیبانان نهضت مهاجرت بهحساب میآمد و دولت ملی از متحد خویش انتظار داشت که در آن شرایط بحرانی آنان را پناه دهد. اما از آنجا که این تصمیم در شرایطی کاملا اضطراری و بدون توافق یا پیمان قبلی اتخاذ میشد، موضع دولت ملی را در برابر اقتدارگرایی عثمانیان آسیبپذیر میساخت و به نوعی سلطهپذیری سوق میداد.

اقامت در بغداد تقریبا دو ماه بهطول انجامید و در خلال آن حوادث مهمی بهوقوع پیوست. نظامالسلطنه در قصرشیرین دانست که از این پس سر و کارش با عثمانیان خواهد بود و دیگر میدانی برای جولان صاحبمنصبان آلمان باقی نمانده است. از اینرو روابط با عثمانیان را گسترش داد. او فوزیبیک، مأمور عثمانی در میان مهاجرین را ــ که در غوغای تحرکات وسیع آلمانها گم شده بود ــ به گرمی پذیرفت.[45]  تا در قلمرو عثمانی امکان تحرک برای مهاجرین محفوظ بماند.

اگرچه ورود به بغداد در واقع به معنای فرو غلطیدن در آغوش عثمانیان بود، اما اکنون یک رشته رویدادهای دیگر به افزایش نقش عثمانیان به عنوان عامل مسلط بر سرنوشت مهاجرین آشکارا کمک میکرد که عمدهترین آنها عبارت بودند از: فتح کوتالعماره و اسارت حقارتبار 13 هزار سرباز انگلیسی و به چنگ آمدن غنایم فراوان و از همه مهمتر وفات ژنرال فندر گولتس فرمانده جبهه شرق و جانشینی وی بهوسیله خلیل پاشا از منسوبان انور پاشا وزیر جنگ عثمانی. بهعلاوه متعاقب آن مأمورین سابق آلمانی که در اردوی ملی فعالیت میکردند، از مقام خویش معزول و به کشورشان فراخوانده شدند. در پی آن یک هیأت بلندپایه سیاسی و نظامی به ریاست رودلف نادلنی به ایران گسیل شد. بدینترتیب اعاده مجدد حکومت ملی به مساعدت نزدیک عثمانیان نیاز داشت. کلنل بوپ و همه مأمورین نظامی آلمان ایران را ترک گفتند و اداره غرب ایران به عثمانیان واگذار شد.[46]

 

چرخش به سوی عثمانی، طبیعتآ برای بسیاری از مهاجرین که نهضت را به پشتگرمی و حمایت مطلق آلمان آغاز کرده بودند، زجرآور مینمود، از همین رو در بغداد بازار مباحثات و مجادلات میان نمایندگان بالا گرفت. گروه دموکرات تحت شرایط جدید زیر بار فرماندهی و ریاست نظامالسلطنه نمیرفت و سلیمان میرزا را برای احراز این مقام اولی و سزاوارتر میشمرد. لکن اعتدالیون اعتقاد داشتند که کمیته دفاع ملی که همواره به تضاد و اختلاف نظر میان مهاجران دامن زده است نیک نشان میدهد که سلیمان میرزا رهبری موفق نیست.[47]

 

ریشه این نارضایتیها به پیوند دیرینه و استوار دموکراتها با آلمان میرسید. اصولا هنگامی که آلمانها هدایت مستقیم سیاستهای متحدین را در ایران در دست داشتند، دموکراتها کاملا خرسند به نظر میرسیدند. اما هنگامی که عثمانیان نظریه اتحاد اسلامی را تحت رهبری خویش مطرح ساختند و از 1295خ /1916م به بعد در پرتو آن خواستار نقش برتر برای خویش شدند، دموکراتها احساس بیتابی و نارضایتی میکردند، اگرچه ممکن بود گروههای مذهبیتر و محافظهکار به آن رغبت نشان دهند.  اما به هرحال با نمایان شدن علایم برجستگی نقش عثمانیان، دموکراتها که به آینده مینگریستند، دانستند که با ادامه چنان روشی نفوذشان در مقابل رقبا کاهش خواهد یافت. لذا از هر فرصتی برای به نمایش گذاشتن اعتراضهایشان سود میجستند. نخستین اعتراض از این نوع در قصرشیرین انجام گرفت که طی آن محمدرضا مساوات رهبر عملی دموکراتها ــ در غیبت سلیمان میرزا که هنوز در راه بود ــ آشکارا با هر حرکت نظامالسلطنه برای دعوت به افزایش نفوذ عثمانی، مخالفت نمود.  اما شرایط جنگی ایجاب میکرد که با پنهان داشتن اختلافاتشان، موقتآ به داخل خاک عثمانی مهاجرت کنند و به انتظار بازگشت به کشور بنشینند. نظامالسلطنه که به عمق خطر پی برده بود، زیرکانه میکوشید تا با اتکا به عناصر غیر دموکرات روابطش با عثمانی را بهبود بخشد.

اندکی بعد انورپاشا جهت بازدید نتایج فتح کوتالعماره به بغداد آمد. او در این سفر یک روز از نمایندگان، اعضای حکومت ملی و رؤسای مهاجرین طی یک ضیافت نیمهرسمی پذیرایی کرد، چه حداقل نتیجه تلاش این کانون ضد متفقین در غرب ایران، جلوگیری از اجرای بموقع نقشه نظامی روسها در الحاق به قوای انگلیس در بینالنهرین بود[48]  و کشاکش قوای ملی در حقیقت آن را تا آنجا به تأخیر انداخت که دیگر عملا رسیدنشان سودی نداشت. انورپاشا در این دیدار به هر یک از نمایندگان یک تفنگ ده تیر انگلیسی از غنایم کوتالعماره بهیادگار فتح قشون عثمانی، هدیه داد.[49]  

 

جلسات هیأت نمایندگان و دولت ملی با مشارکت هم جهت شور در کارهای عمومی و اجرایی بهطور مرتب بهویژه در کاظمین تشکیل میشد. با استفاده از چاپخانههای عثمانی اوراقی هم بهنام «حکومت موقت ایران» چاپ شد که علامت شیر و خورشید در گوشه سمت راست آن درج گشته بود و بر بالای آن نوشته شده بود: بهنام نامی اعلیحضرت همایون سلطان احمدشاه قاجار». و در ذیل آن عنوانِ حکومت موقتی ایران و وزارتخانههای مربوط چاپ شده بود. به جای وزیر از کلمه مسؤول استفاده شده بود.[50]

 

اوضاع نسبتآ آرام پیش میرفت تا آنکه سخن از عقد یک معاهده سری میان نظامالسلطنه و انورپاشا به میان آمد و به یک جنجال سیاسی تبدیل شد. اینک برای ترکان موقعیتی استثنایی جهت تحمیل نظراتشان به ایرانیان مهاجر فراهم آمده بود. زیرا که در گذشته هنگامی که پرنس رویس با مستوفیالممالک تا سرحد یک توافق نهایی پیش رفت، عاصم بیگ سفیر عثمانی در تهران نیز برای حصول به توافقی مشابه آن با دولت مستوفی تلاش نمود، اما نتیجه نگرفت. چه همه این ابتکارات بهوسیله پرنس رویس و کنت کانیتز خنثی شد.  دولت عثمانی به همین دلیل همواره از مأمورین آلمانی به دلیل اداره انحصارگرایانه امور متحدین در ایران، انتقاد میکرد. موضوعی که تقریبآ تا ورود مهاجرین به خاک عثمانی همچنان به قوت خود باقی بود. هرچند که فوزیبیک سعی داشت تا با در اختیار گرفتن جریان ورود اسلحه و تدارکات برای قشون ملی نقش قابل ملاحظهای ایفا کند. نفوذ فوقالعاده حزب دموکرات و همکاری و پیوند آن با آلمانها همواره سلطه عثمانی را کمرنگ میساخت. ولی اینک اقبال به آنان روی آورده بود. زیرا با ورود بهخاک عثمانی این معادلات کاملا بهسود ترکها تغییر یافت. در همین زمینه فوزی بیگ برای ایجاد همکاریهای مستقیمتر با نظامالسلطنه به گفت وگو پرداخت. بهعلاوه از آنجا که حزب دموکرات و نظامالسلطنه اکنون دو عامل محوری مهاجرت محسوب میشدند عثمانیان سعی داشتند با توسعه اختلاف میان آنها، نفوذ خود را هرچه بیشتر اعمال کنند. در همان حال دولت مرکزی ایران نیز تلاش میکرد تا از رقابت عثمانی ـ آلمانی سود جسته به تحکیم موقعیت خویش بپردازد. در همین احوال انورپاشا محرمانه با نظامالسلطنه، مدرس، محمدعلی مافی و برخی دیگر از نمایندگان، ملاقاتهایی ترتیب داد و آنان را نسبت به کمکهای مالی و حمایتهای نظامی در اعاده دولت ملی مطمئن ساخت، و برای برقراری روابط مستقیمتر میان آن دو پیشنویس ناتمام قرارداد ایران ـ عثمانی که بهوسیله عاصمبیگ و مستوفیالممالک تنظیم شده بود، بار دیگر مورد مذاکره قرار گرفت.[51]  اما اکنون میبایست به تناسب شرایط، مفاد آن تغییر یابد تا به نحوی          

موافقت شاه جلب گردد و از سوی نظامالسلطنه به عنوان فرمانده ارتش ایران از طرف احمدشاه بهرسمیت شناخته شود.[52]

             

این معاهده یک اتحاد دفاعی محسوب میشد که میان دولت عثمانی و نظامالسلطنه به عنوان نماینده شاه و دولت ایران امضا میگردید. در این معاهده از اعطای کمکهای مالی عثمانی به منظور رفع همه احتیاجات نظامی ایران در راه آزادی این کشور و نیز اتحاد با عثمانی برای رهایی دیگر ملل اسلامی و .... سخن رفته بود. اگرچه یکی از شروط قرارداد ضمانت استقلال کامل سیاسی ـ اقتصادی و تمامیت ارضی ایران بعد از جنگ بود، اما مواد دوم و هفتم این قرارداد با این اصل تناقض آشکار داشت. چه به موجب آنها دولت ایران حق نداشت، بدون اجازه عثمانی با ملل دیگر پیمان اتحاد یا هر نوع معاهده دیگر امضاء کند.[53]  این امر آزادی ایران را زیر سؤال میبرد و تداعیگر          

مداخلات بریتانیا و روسیه در ایران بود. اگرچه متن کامل معاهده فاش نشد اما گفته میشد که براساس یکی از مواد آن، دولت ایران خلیفه اعظم بودن عثمانی را میپذیرفت.[54]  

 

البته بسیاری از مهاجران هوشیار، خصوصآ دموکراتها به چنین مذاکراتی مظنون بودند. و هنگامی که شایعات قوت گرفت به همراهی نمایندگان آلمان و رهبران مذهبی مقیم کربلا و نجف مشترکآ علیه آن بهپا خاستند و آن را بهشدت مورد انتقاد قرار دادند. نظامالسلطنه و مدرس که بیش از دیگران با انورپاشا محشور بودند، در کانون این حملات قرار داشتند. در همین زمان نیروهای ملی و ارتش عثمانی در حال پیشروی به سوی کرمانشاه بودند و بهتدریج مقدمات بازگشت مهاجران به کرمانشاه فراهم میآمد. لذا مدرس و نظامالسلطنه برای رفع این ابهامات و نیز تدارک وسایل جهت بازگشت به ایران، مهاجرین را به یک نشست در بغداد دعوت کردند و طی چند سخنرانی از عدم رسمیت این معاهده و حتی تکذیب آن سخن راندند. آنها تأکید نمودند که منافع ایران به خطر نیفتاده است زیرا نمایندگان رسمی دولت ملی در برلین و استانبول با دول متحد مشغول مذاکره هستند. اکثر نمایندگان و بسیاری از دموکراتها به مقاصد نیک نظامالسلطنه ایمان پیدا کردند. بدین ترتیب سوءظنها به نحو مؤثری کاهش یافت و مهاجرین برای بازگشت به کشورشان و تجدید سازمان دولت ملی به فعالیت پرداختند.

پایان یافتن کار کوتالعماره، فرصت مناسبی برای بیرون راندن قوای روس از مرزهای عثمانی و نواحی غرب ایران فراهم آورد. این، بخشی از نقشه جنگی متحدین بود که میبایست اینک به فرماندهی ژنرال فندر گولتس انجام پذیرد اما با مرگ نابهنگام وی انورپاشا، علیاحسان بیک را مامور عقب راندن ارتش روس به فرماندهی ژنرال باراتف نمود. قوای مشترک عثمانی و دولت ملی طی نبردی برقآسا و تحمیل چندین شکست به قشون روسیه بهویژه در کرند و بالاطاق، به سرعت کردستان و کرمانشاهان را فتح کردند و روسها را تا همدان و حوالی قزوین عقب راندند. اعضای حکومت موقت نیز پس از چند روز توقف در کرند و سروسامان دادن به امور و فراهم آوردن قوای جدید، عازم پایتختشان، کرمانشاه، شدند. در داخل عثمانی نیز طی توافق نظامالسلطنه و انورپاشا قرار شد که همه ایرانیان مقیم آن کشور تحت عنوان اتحاد اسلامی، تجهیز و به جبهههای جنگ فراخوانده شوند.[55]  از اینرو در تابستان 1295خ بسیاری از ایرانیان

ساکن عثمانی به میدانهای جنگ برده شدند[56]  تا استراتژی ورود ایران به جنگ، تکمیل گردد.

پس از پیروزی بزرگ قوای متحدین در جبهه بینالنهرین ارتش عثمانی و اردوی ملی ایران به سرعت پیشروی خود را به سوی ایران آغاز کردند. اندکی بعد نواحی غربی ایران به ویژه استانهای کرمانشاه و بخشهایی از کردستان، آذربایجان، لرستان به تصرف درآمد. در پی این فتوحات دولت ملی و هیأت نمایندگان نیز توانست با تجهیز و تدارک قوا و سازماندهی آن فورآ در تیر 1295 خود را به کرمانشاه برساند و ابتکار عمل و اداره ایالات فتح شده را به دست گیرد و بر اوضاع مسلط گردد.

با استقرار قشون عثمانی و دولت ملی، بخشی از مهاجرین که دسته دسته در شهرهای مختلف عراق سکونت گرفته بودند یا آن گروه از آزادیخواهان، که از بیم تجاوز روسها به قصرشیرین در میان ایلات و عشایر پناه جسته بودند، جهت پیوستن به اردوی ملی راه کرمانشاه را در پیش گرفتند. انتشار اخبار توفیقات دولت ملی، شور و هیجان بسیار برانگیخت. آزادیخواهان و ملیگرایان را به جنبش درآورد، بستگان روس و انگلیس را به وحشت انداخت و دگرگونیهای حاصل از آن، حکومت تهران را سخت تحت تأثیر قرار داد.

از آنجا که دولت ملی، موفقیتهای خویش را مدیون مساعدتهای نظامی دولت عثمانی میدید، نظامالسلطنه از این پس آشکارا از سیاست ترکها متابعت مینمود و در این راه از حمایت نمایندگان اعتدالی و گروههای دیگر به استثنای دموکراتها برخوردار بود.[57]  زیرا

که دموکراتها دستاندازی قشون عثمانی به خاک ایران خصوصآ ادامه آن را مضر و خطرناک میدانستند و مواعید انورپاشا را از اساس بیاعتبار تلقی میکردند. آنانمنحصرآ همکاری باآلمان رابرای وصول به اهداف سیاسی و ملی ایران مفید میشمردند. این گرایشهای متضاد به همراه رقابت و رویارویی مأموران عالیرتبه آلمان و عثمانی و هواداران آنها، سرانجام تا سرحد کارشکنی ــ اگر نگوییم درگیری ــ در امور مختلف خود را نمایاند.

در واکنش به این وضعیت، دولت آلمان برای تقویت مواضع خود دکتر واسل و کلنل بوپ را به علت کوتاهی در اعمال نفوذ بیشتر بر امور مهاجران، فراخواند و به دلیل حساسیت موضوع، رودلف نادلنی کاردار سفارت آلمان را به عنوان سفیر و ژنرال گرسمن، از رؤسای ستاد نظامیان آلمان را به ایران اعزام داشت. هدف این هیأت بهطور کلی مخالفت با خطمشی عثمانیان در مورد ایران و نیز روش نظامالسلطنه و تلاش برای متمایل ساختن دولت ملی و وکلای آن به سمت آلمان با استفاده از اهرم مالی بود.[58]  اما از

آنجا که نظامالسلطنه و مهاجران خود را در زیر فشار نظامی عثمانی مییافتند تدابیر آلمان کارایی کمتری داشت. این برخوردها بهزودی در ترکیب وزرای کابینه ملی دوم که اینک در شرف تشکیل شدن بود، خود را به خوبی نشان داد.

به رغم رهبران حزب دموکرات، تقسیم قدرت در شرایط جدید منعکسکننده طرفداری آشکار از عثمانیان بود. از اینرو ترکیب جدید برای دست کم چهار تن از سران بلندپایه کمیته مرکزی حزب دموکرات یعنی سلیمان میرزا، محمدرضا مساوات، سلیمان خان میکده و جلیل اردبیلی قابل پذیرش نبود. آنان باتوجه به اوضاع حاکم تصمیم به دور ماندن از قدرت در کابینه ملی گرفتند یا به دلایل گوناگون کنار گذاشته شدند. در همان حال اکثریت اعضای این حزب با سهم کمتری از قدرت، فعالانه با آن به تشریک مساعی پرداختند. اما نظامالسلطنه و حامیانش برای تحکیم موقعیت مسلط خود، از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. به هر تقدیر اعضای کابینه دوم در تیرماه 1295 به شرح زیر معرفی شدند:

 

نام سمت وابستگی حذبی

1 ـ رضاقلی خان نظامالسلطنهنخستوزیرجناح نخستوزیر

2 ـ محمدعلی نظاممافیوزیرامورخارجهجناح نخستوزیر

3 ـ عباسمیرزا سالارلشکروزیر جنگجناح نخستوزیر

4 ـ حسین سمیعی ادیبالسلطنهوزیر داخلهدموکرات

5 ـ محمدعلی فرزین (کلوب)وزیر مالیهدموکرات

6 ـ امانالله خان عزالممالک اردلانوزیر تجارت و دموکرات

فواید عامه

7 ـ سیدحسن مدرسوزیر عدلیههیأت علمیه

8 ـ میرزاقاسم خان صوراسرافیلوزیر پست و  اعتدالی

تلگراف

اختلاف در ترکیب هیأت وزرا میان کابینههای اول و دوم نشانگر تحول چشمگیری در تعادل قوای احزاب مختلف و شخص نظامالسلطنه است. حزب دموکرات در مقایسه با کابینه اول، آشکارا در موقعیت ضعیفتری قرار داشت؛ رهبرانی چون سلیمان میرزا، مغز متفکر دموکراتها، و محمدرضا مساوات در آن سهمی نداشتند. بهعلاوه حزب دموکرات نسبت به کابینه پیشین، وزارت پست و تلگراف را از دست داده بود، اگرچه ادیبالسلطنه به جای سلیمان میرزا به عنوان وزیر داخله انتخاب شد، اما قدرت اصلی این حزب میبایست از طریق محمدعلی کلوب به عنوان طراح بودجه و مسؤول امور اقتصادی و مالی اعمال میشد که او هم تخصص چندانی در امور مالیه نداشت.[59]  گروه

اعتدال ـ هیأت علمیه هرچند که همان تعداد وزارتخانه را ریاست میکرد که در کابینه اول داشت (دو تا) در اختیار داشت، اما همکاری نزدیکترشان با نظامالسلطنه که اکنون به عنوان فرمانده کل قوا و رئیس قوه مجریه، وزارت خارجه و جنگ را برای پسر ارشد و دامادش نگاه داشته بود، نشان از ضعف و تا حدودی انزوای حزب دموکرات داشت. فقدان تجربه لازم و ناآشنایی پسر و داماد نظامالسلطنه در اداره مقامات حساسی که احراز کرده بودند، حکایت از آن داشت که نظامالسلطنه میکوشیده است تا این مشاغل کلیدی را منحصرآ در دست خود نگاه دارد.[60]  شاهد این مدعا عباس میرزا سالارلشکر

وزیر جنگ و داماد نظامالسلطنه بود. او در تمام مذاکرات مهم حضور داشت، بدون اینکه اصلا لب به سخن بگشاید.[61]  این جریانها بهویژه کنار نهادن افراد کاردان و با نفوذ حزب

دموکرات قطعآ از نقاط ضعف کابینه بهشمار میرفت.

محمدعلی نظاممافی وزیر خارجه کابینه ملی دارای تحصیلات دکترا در رشته حقوق از دانشگاه ژنو بود. مدتها به تدریس در مدرسه سیاسی مشغول بود و در مجلس سوم از حوزه خرمآباد به نمایندگی برگزیده شد. بهعنوان وکیل بیطرف در مهاجرت به کوچندگان پیوست و در تمام دوران مهاجرت دستیار مؤثر نظامالسلطنه در سمت وزارت خارجه و نیز جزو نویسندگان نشریات دولت ملی بود.[62]  

 

عباس میرزا سالارلشکر فرزند فرمانفرما و داماد نظامالسلطنه که در کابینه ملی وزیر جنگ بود، تحصیلات جدید داشت. به هنگام مهاجرت حکمران همدان بود. او ابتدا به عنوان یک مخالف بهوسیله ژاندامری دستگیر شد اما نظامالسلطنه وی را آزاد کرد. وی نیز بلافاصله بهصف ملیون پیوست. از آنجا که پدرش گرایش شدید انگلیسی داشت وجودش در میان مهاجران، همواره با شک و سوءظن نگریسته میشد و شایع بود که نقش جاسوس، دو به همزن و اختلافانداز را بازی میکند.[63]  از همینرو همواره مخالفت  

دموکراتها را برمیانگیخت. نظامالسلطنه هم درصدد بود که از وی به عنوان اهرم فشار علیه فرمانفرما استفاده کند اما فرمانفرما مطلقآ به آن اعتنا نمیکرد.[64]

 

ادیبالسلطنه رشتی تحصیلات عربی و فارسی خصوصآ در حوزه ادبیات داشت. در دارالفنون نیز علوم جدید آموخته بود. مدتها در وزارت داخله و وزارت خارجه کار کرده بود. وی نماینده مردم رشت در مجلس سوم و از طرفداران حزب دموکرات بود.

محمدعلی خان کلوب دارای تحصیلات جدید و سابقه فعالیت در گمرکات و پایهگذار «انجمن فرهنگ» بود. او به علت آنکه مدتی در کلوپ فرنگیان مدیریت میکرد، به "کلوب" مشهور شد. وی در کابینه سپهدار رئیس مالیه بود. در مجلس سوم بهعنوان یکیاز اعضای حزب دموکرات به نمایندگی همدان برگزیده شد و در کابینه ملی سمت وزارت مالیه را تصدی میکرد.

میرزا قاسم خان صوراسرافیل از رجال آزادیخواه و از بنیانگذاران روزنامه صوراسرافیل و از نویسندگان ضد استبداد بود. وی طی دو دوره به نمایندگی از سوی مردم تهران به مجلس راه یافت. او از هواداران حزب اعتدالیون شمرده میشد و در کابینه ملی عهدهدار وزارت پست و تلگراف بود.

سیدحسن مدرس از علمای مسلم اصفهان به شمار میرفت او به سبب تدریس در حوزه علوم دینی به "مدرس" شهرت یافت. در مجلس دوم به جرگه هیأت علمای ناظر بر قوانین مصوب مجلس و تطبیق آن با اسلام، پیوست. در مجلس سوم از سوی اهالی تهران به وکالت انتخاب شد. وی پیشرو گروه هیأت علیمه در مجلس سوم بود و اندکی بعد به صورت یکی از فعالان مهاجرت درآمد و به وزارت عدلیه منصوب گردید.

همه اعضای دولت ملی بعدها به مقامات مهم سیاسی اعم از استانداری، نمایندگی مجلس، وزارت و ... دست یافتند.

کابینه مهاجرت با ترکیب جدید، فعالیت اجرایی و سیاسی خویش را به همراه هیأت نمایندگان از سر گرفت. جلسات نمایندگان مجلس در هر هفته سه مرتبه تشکیل میگردید. هیأت حکومت نیز هر روز عصر جلسه داشت و صبحها به کار اداری وزارتخانهها رسیدگی میکردند.[65]  در این جلسات مسائل مهم داخلی و خارجی بررسی  

میشد. با توجه به حساسیت تعادل در روابط خارجی، چند جلسه پیاپی صرف رسیدگی به اختلافنظرها یا به عبارت دیگر رقابتهای میان نمایندگان آلمان و عثمانی شد.[66]

حکومت موقت سعی داشت که این تعارضها را از میان بردارد یا از آنها به نفع کشور بهره جوید.[67]  نشستهای نمایندگان و دولت روال عادی خویش را طی میکرد و همگی اهتمام

داشتند تا مردمان تحت فرمان آنها در امنیت و آسایش به سر برند و از ظلم و تعدی، تجاوز و بروز اختلافات مصون بمانند، چنانکه نخستین فرمان جدی نظامالسلطنه منع مجاهدان و سربازان از تجاوز به اموال و نفوس اهالی و کسبه بود که با دقت و مراقبت کامل به اجرا گذاشته شد و تحسین روزنامههای تهران را برانگیخت.[68]

 

حوزه فرمانروایی دولت ملی اینک کرمانشاهان، کردستان، همدان، عراق و ایالات ثلاث، بروجرد و لرستان را در برمیگرفت. دولت به سرعت برای این نواحی حکامی در نظر گرفت و به آن مناطق گسیل داشت که عمدهترین آنها به ترتیب ذیل بود: حکومت کردستان به سردار رشید اردلان، کرمانشاهان به امیرناصر خلج، همدان به مشارالدوله حکمت، ولایات ثلاث، ملایر، تویسرکان و نهاوند به امیرمقتدر کاشانی، لرستان و بروجرد به سردار محیی، گروس به مشیرالسلطان واگذار شد. شاهزاده اقبالالسلطان برادر مرآتالسلطان جهت اداره مالیه بروجرد و لرستان بهویژه نظارت بر محصولات تریاک آن ولایت و علیزاده تبریزی برای مالیه ملایر، نهاوند و تویسرکان انتخاب و به محل مأموریتشان فرستاده شدند. بهعلاوه برای تمام دوایر دیگر کارگزاران متخصص و مقتضی درنظر گرفته شد.[69]

 

در دیماه 1295/1916 م هنگامی که قبایل بختیاری چهارمحال به تحریک دولت ملی سعی داشتند شهر اصفهان را به تصرف درآورند، قلمرو حکومت ملی به بالاترین حد وسعت خود رسید و مناطقی در حوالی اصفهان بر آن افزوده شد. اما این نقشه در پی اعزام فوقالعاده نیروهای هندی ـ بریتانیایی به اصفهان، بهکلی ناکام ماند. در نتیجه سازمانهای اعتدال و دموکرات به همراه مشاوران آلمانیشان ــ که در حوالی اصفهان استقرار یافته بودند ــ به کوهستانهای بختیاری گریختند. پس از آن دولت ملی همت خویش را بر پیشرفت امور داخلی و اصلاحات گوناگون گماشت. اگر چه در این مرحله نیز رنجش از نظامالسلطنه همچنان از سوی دموکراتها ادامه داشت، اما افراد مختلف و کارگزاران دولت صرفنظر از گرایشهای حزبی در اداره محلی و مرکزی این کانون مقاومت درجه بالایی از تشریک مساعی را بهنمایش گذاشتند که در زمینههای اجرای قانون، جمعآوری مالیات، امنیت و نظم سپاهیان و برخی اصلاحات دیگر زبانزد خاص و عام شد.

تقویت بنیه نظامی بهعنوان عاملی در حفاظت از امنیت و پاسداری از بقا و هستی دولت ملی اینک بیش از هر زمان دیگر ضرورت یافته بود. یک ارتش ملی میبایست شکل میگرفت تا بتواند جایگزین قوای خارجی گردد یا در این شرایط نابسامان که قلمرو دولت ملی از هر سو مورد تعرض دشمنان قرار داشت، بتواند قاطعانه به دفاع برخیزد لذا سیاستگزاری و اقدام در این زمینه، در رأس برنامهها و اولویتهای دولت ملی جای داشت. از همینرو اسمنویسی به منظور ایجاد قشون ملی بلافاصله آغاز گردید. به سرعت جمع کثیری از عشایر و داوطلبان به ترکیب قبلی اردوی ملی پیوستند. تهیه اسلحه، تجهیزات و تدارکات بهویژه منابع مالی کماکان از سوی آلمانها تأمین میشد. درنتیجه این تلاشها، دولت ملی نیروی قابل توجهی در مقایسه با دولت مرکزی ایران ترتیب داد.

در عرصه سیاست داخلی همّ و غم دولت مصروف ایجاد یک هسته سالم، توانمند و پرجاذبه و تربیت کارگزارانی صادق، صالح و مجرب بود تا به صورت یک کانون ملی، به مایه غرور و مباهات و امید همه وطنپرستان و آزادیخواهان سراسر کشور، تبدیل گردد.

دولت برای بقیه مشاغل و منصبهای اجرایی به سرعت کارمندان جدید معرفی نمود: میرزااسدالله خان مصفیû به ریاست کل امور مالی، میرزاحسن طبیبزاده به ریاست کل صندوق، احمدعلی خان زند به ریاست محاسبات منصوب شدند و میرزاصادق بروجردی مأمور پرداخت شد.[70]  سایر وزارتخانهها هم به همین ترتیب نوسازی شدند یا  

تجدید حیات یافتند. به عنوان نمونه رضاعلی دیوانبیگی به دلیل تجارب فراوانش در امور خارجی به ریاست دفتر امور خارجه یعنی معاون وزیر خارجه انتخاب شد که با چند منشی روابط خارجی و ارتباط با نمایندگان آلمان و عثمانی مقیم کرمانشاه را تنظیم میکرد. مکاتبه با سفرای رسمی حکومت ملی در استانبول و برلن و تهیه نشریههای رسمی نیز از وظایف وی بهشمار میرفت.[71]  ارتباط منظم با شهرستانهای تحت حاکمیت

دولت ملی به منظور اداره هرچه بهتر برقرار گردید.

با تلاش وزارت پست و تلگراف یک خط تلگرافی مابین کرمانشاهان و کردستان برقرار شد.[72]  اگرچه هنوز مخابره با تلگراف بیسیم و استفاده از رادیو در ایران رواج  نیافته بود، اما حکومت موقت از طریق یک خط تلگراف زمینی میتوانست با جهان خارج (استانبول و احیانآ برلن) ارتباط دائمی برقرار کند، که البته بخشی از مخابرات دولت عثمانی، محسوب میشد.[73]  به دلیل اقبال و توجه مردم به اخبار جنگ و همچنین

مخابره اخبار ایران به جهان خارج، دولت ملی توانست از طریق «دفتر تلگراف ولف» در آلمان، با دنیای بیرون ارتباط داشته باشد.[74]  با مرمت راهها و احداث جادههای جدید و

احیای مسیرهای ویران شده در جنگ، کار پست از نو بهراه افتاد. بیمارستانها و مدارس جدیدی افتتاح شدند.[75]  در کرمانشاه نیز کنسولخانه انگلیس به عنوان بیمارستان مهاجرین

مورد استفاده قرار گرفت.[76]

نظامالسلطنه را اینک "حضرت اشرف" میخواندند.[77]  وی به اقتضای سیاست خود

ظاهرآ در امور داخلی بیشتر با مدرس و پسرانش (محمدعلی و میرزاتقی) و در امور خارجی با فوزیبیک مشورت میکرد.[78]  او که در حقیقت عهدهدار کلیه عملیات جنگ و

سیاست خارجی بود، اکنون به چنان قدرت و شکوهی دست یافته بود که هرگز پیاده جایی نمیرفت. اغلب سواره و با کمال تأنی و وقار حرکت میکرد. همیشه گارد مخصوصش مرکب از 70 الی 80 سوار در عقب یا پیشاپیش وی او را همراهی میکردند.[79]

 

بودجه ماهانه دولت ملی حدود 350 هزار تومان به پول آن روزگار برآورد شده است که بخش اعظم آن به امور دفاعی اختصاص مییافت.  درصد قابل توجهی از عواید ثابت، برای احیا و گسترش تجارت محلی بهکار میرفت. دولت موقت همچنین مواد غذایی انبار شده را برای مردمان خریداری میکرد و سعی داشت که نوعی رفاه برقرار کند. رودلف نادلنی وزیرمختار جدید آلمان که مقارن با دولت ملی، در میان استقبال گرم مهاجرین وارد کرمانشاه شد، برای پیشبرد اهدافش حدود چهار میلیون مارک اسکناس 10 و 20 و 100 مارکی به همراه آورده بود. این پول یا به عبارتی ارز هنگفت میتوانست بخشی از هزینههای جاری دولت ملی را تأمین نماید. برای به جریان انداختن مارکهای آلمان که با مهر قرمز، معادلش با پول ایران تعیین شده بود، یکی از بازرگانان آلمان بهدستور نادلنی بانکی در کرمانشاه تاسیس کرد. اگرچه در آغاز کار مردم هنوز اعتماد کاملی به عملیات بانک و اسکناسهای آن نداشتند هر روز درصدد معاوضه پول آن با سکههای طلا و نقره بودند. اما چون بانک با ذخایر فراوان خود توانست همارز آن طلا و نقره پرداخت کند، کمکم اطمینان به بانک بالا گرفت و مارک آلمان در بازار مقام ثابتی احراز نمود و معاملات بازرگانی به جریان افتاد و رونق گرفت.[80]

قسمتی از بودجه دولت ملی را آلمانها تامین میکردند و بخشی هم از عواید سنتی و محلی نظیر درآمدهای گمرکی و سایر مالیاتهای معمولی فراهم میشد که وزارت مالیه آن را برحسب مخارج وزارتخانهها تقسیم میکرد. بهطور کلی هیچ هزینه و پرداختی بدون تصویب مجلس نمایندگان، صورت نمیپذیرفت. حدود 20 هزار تومان از این بودجه حقوق شخصی نظامالسلطنه بود که امور جنبی سِمتِ خویش را با آن اداره میکرد.[81]  تلاش همه دستاندرکاران دولت ملی آن بود که با اجتناب از ریخت و پاشهای

بیمورد خزانه دولت را که همواره در معرض تهی شدن بود، با یک ترتیب اصولی و تدوین دقیق ترازنامه مالی به ثبات اقتصادی برسانند. مأمورین دولت و سربازان موظف بودند که آذوقه و علیق مورد نیاز را از طریق حکام دولتی تأمین کنند و از اعمال فشار بر مردم بپرهیزند.[82]  دولت ملی سعی داشت که با نظارت بر بازار و توزیع ارزاق از خطر

قحطی قریبالوقوع که اینک بخشهایی از کشور را در کام خود فرو برده بود، جلوگیری نماید. طبق یک برنامه منظم برای همه کارمندان دولت، نظامیان، روحانیان، سران مهاجر، نمایندگان مجلس، وزرا، حقوق معینی برحسب جایگاهشان درنظر گرفته شد. مثلا برای وکلا ماهیانه 200 تومان، یا برای مجتهدینی چون سیدمحمد طباطبائی ماهیانه 500 تومان و برای حاج آقا نورالله مجتهد 400 تومان منظور شده بود و به نظامیان و حتی مهاجرین معمولی نیز به همین ترتیب مستمری پرداخت میگردید.[83]

 

بهرغم محظورات جنگی، مضیقههای مالی کمتر به وجود آمد، پرداخت حقوق کارکنان دولت و نیروهای امنیتی کمتر به تعویق میافتاد. کافی است بدانیم که دولت ملی اکنون در حدود ده هزار نفر قوای نظامی اعم از ژاندارم، بنیچه و سوار محلی در اختیار داشت که در جبهه ایران با ارتش عثمانی همکاری میکردند. به علاوه یک ژاندارمری ملی جهت تأمین امنیت در مناطق تحت فرمان یا آزاد شده، تحت آموزش افسران آلمانی تشکیل گردید.[84]  حکام جدید ایالات موظف بودند که طبق اصول بنیچه سربازانی فراهم

آورده جهت تعلیم به کرمانشاه اعزام دارند، سربازان داوطلب پس از فراگیری فنون جنگی و تیراندازی به جبههها اعزام میشدند. این افراد همچنین به خدمات دیگری از قبیل مباشرت در حمل و نقل و حفاظت از راهها، مبارزه با اغتشاش و جمعآوری مالیات میپرداختند. سربازخانه کرمانشاه تحت فرماندهی خلیلخان امیرپنجه قرار داشت که گروهی از صاحبمنصبان و افراد ژاندارم در اداره آن و سازماندهی نیروها با وی همکاری میکردند. جعفرقلی خان سهامالدوله مأمور جمعآوری قوا بود و سردار مقتدر کاشانی بهعنوان رئیس ارکان حرب بههنگام بازگشت ازبغداد تا استقراردولت ملی فعالیت میکرد. اینها گوشههاییاز تلاش دولتملی جهتگرفتن ابتکارعملازارتشعثمانی بود.

با تحکیم موقعیت و استقرار دولت ملی به دستور شخص نظامالسلطنه، کلیه مهاجرین اعم از وزرا و وکلا هر هفته چند روز، به نوبت، در سربازخانه حاضر شده، تیراندازی میآموختند.[85]  خود او نیز گاه برای نظارت و تشویق بیشتر جهت فراگیری

تعلیمات نظامی در سربازخانه حاضر میشد.[86]  گروهی از مهاجرین که در کسوت

روحانیت بودند مانند مدرس، شیخ یعقوب شیرازی، مساوات و دیگران با حضور در پادگانها و تلاوت قرآن و بیان خطبه و ایراد سخنرانیهای مهیج در باب جهاد و شهادت و دفاع از دین و میهن، سپاهیان را به پایداری دعوت میکردند.[87]

 

بههر تقدیر در سایه مجاهدت، فداکاری و همدلی همه مهاجرین، تمشیت امور در مسیر مستقیم و مناسب افتاد و به پشتوانه آن با هرگونه تعرض و قحطی، احتکار، اجحاف و سرقت  شدیدآ مبارزه شد.[88]  درنتیجه باتوجه به صرفهجوییهای اعمال شده و نظارت

مستمر دولت، گرانی، رکود و قحطی که از نتایج طبیعی جنگهاست، به حداقل رسید.

از آنجا که سرنوشت دولت ملی با پیروزی یا ناکامی متحدین رقم میخورد، ناگفته پیداست که حیات و بقای آن نیز به کلاف سردرگم سیاست آلمان ـ عثمانی گره خورده بود و دولت ملی تابعی از متحدین به شمار میرفت. اما همین قدر باید اشاره نمود که بسیاری از رخدادهای ایران آن روز از جمله: جنبش مهاجرت؛ اندیشه انتقال پایتخت؛ عقد پیمان دفاعی به منظور اعلان جنگ به متفقین میان مستوفیالممالک و پرنس رویس؛ شورشهای داخلی علیه بریتانیا و روسیه و به خطر انداختن منافع، اموال و اتباع آنها؛ تشکیل شدن کمیته دفاع ملی در قم و حرکتش تا قصرشیرین، دعوت به همکاری نظامالسلطنه، تدارک سپاهیان ملی و تجهیز آنها و اعطای کمکهای مالی همگی با هدایت و بلکه مداخله مستقیم آلمانها صورت میگرفت. ترکان عثمانی در بسیج حرکتهای ملی ایرانیان علیه متفقین تا زمان عقبنشینی مهاجران به بغداد نقش چندانی ایفا نمیکردند. و درحقیقت در پرتو فعالیتهای گسترده و چشمگیر آلمانها عاجز و ناتوان به نظر میرسیدند.

اما پس از عقبنشینی مهاجرین به قلمرو عثمانی به دلایلی که قبلا گفته شد ورق برگشت.[89]  زیرا بازگشت به کرمانشاه و اعاده دولت ملی، عقب راندن روسها تا حوالی قزوین و همدان با کمک و رهبری مستقیم عثمانی تحقق یافت. این زمان، دوران سلطه و اعمال نفوذ ترکها بر دولت ملی به شمار میرود. و آلمان نقش درجه دوم را بازی میکرد. البته در این جابهجایی قدرت، کشاکش فراوان میان دیپلماتها و مأموران دو کشور در گرفت. اگر دولت ملی تجدید حیاتش را مدیون فتوحات نظامی علیاحسانبیگ ــ که اینک بهخاطر پیروزیهایش لقب پاشا، یافته بود ــ میدید، به همان نسبت تسلیحات و کمکهای مالی و تدارکاتی آلمان در تداوم و بقای دولت ملی نقش داشت. هرچند که نفوذ آلمان در مقایسه با نقش آغازینش، کاهش یافته بود. در کنار آن باید از همسایگی دولت ملی با قلمرو عثمانی یاد کرد که امکان مداخله آن کشور را هر چه بیشتر تسهیل مینمود.

بهطور کلی عموم ملیون ایرانی با ملاحظه قدرت فزاینده صنعتی، نظامی و اقتصادی آلمان و خصومتش با روسیه و انگلیس که میتوانست رقیب قدرتمندی برای انهدام آنها بهشمار آید، با آن کشور به عنوان «نیروی سوم» همکاری میکردند. در این میان، عثمانی این مرد بیمار اروپا، قدرت قابل ملاحظهای به حساب نمیآمد و ایرانیان هیچگاه نمیتوانستند یا نمیخواستند با اتکا به عثمانی ــ که برتری چشمگیری نسبت به ایران نداشت ــ قدم در این راه خطرناک بگذارند. اما اولین عقبنشینی به داخل خاک عثمانی این اندیشه را با تردید مواجه ساخت. ناتوانی آنها در اعزام قوای نظامی به جبهههای شرق از یک سو و وجود عثمانی در مجاورت دولت ملی که به هنگام بروز خطرات حاد پناهگاه و مأمنی مناسب به شمار میرفت و اکنون با ارتش خویش آنان را به پایتختشان بازگردانده بود، از سوی دیگر بر دامنه این تردید میافزود. اما این ماجرا پیامد متناسب خویش را بر سرنوشت دولت ملی بر جای نهاد. دموکراتها، این یاران وفادار آلمان، که از چنین چرخشی خشنود نبودند، منزوی شدند. جناح محافظهکار اعتدال هیأت علمیه و نظامالسلطنه با گرایش به سوی ترکها قدرت را با کمک عناصر درجه دوم دموکرات بهدست گرفتند. این آغاز افول سیاسی آلمان در ایران بود، هرچند که سلطه اقتصادی خویش را تا پایان ادامه داد.

همزمان با استقرار دولت ملی، رودلف نادلنی از دیپلماتهای برجسته و از طراحان نقشههای جنگی آلمان در افغانستان و ایران به سمت کاردار سفارت آلمان در رأس یک هیئت هفتنفری و با مقادیر عظیمی پول (چهار میلیون مارک طلا) وارد کرمانشاه شد. وی مأمور نظارت بر امور دولت ملی و متمایل نمودن آن به آلمان بود. او تلاش میکرد تا نفوذی تمام عیار بر مهاجرین اعمال نموده از نقش انحصارگرانه ترکها در اداره عملیات ایران بکاهد و در عین حال خود و دولت متبوعش را از زیر بار تعهدات فراوان و اغلب دست و پاگیر نسبت به دولت ملی برهاند.[90]  از طرف دیگر در ملاقات با رهبران دموکرات  

خصوصآ سلیمان میرزا و گفتوگو با سفیرکبیر آلمان در استانبول، آشکارا دریافت که به رغم تلاش آلمان در پذیرش ایران بهعنوان یک متحد و ضمانت حدود و ثغور آن، عثمانیها به خاک ایران چشم دوختهاند و در پنهان، مطامع خویش را دنبال میکنند.[91]

بدینترتیب آلمان در موضع انفعالی افتاده بود.

نادلنی به دلیل سیطره مالی خود، دستور داد تا از شمشهای نقره ضرابخانه برلین، طبق نمونه سکههای ایران، قران ضرب کنند تا در ایران مورد استفاده قرار گیرد.[92]  این

سکهها با چنان دقت و ظرافتی ضرب شده بود که اساسآ از سکههای رایج ایران قابل تمیز نبود.

نادلنی در ادامه فعالیتهایش  ژنرال گرسمن را در رأس هیأتی از افسران آلمانی و با نظارت نظامالسلطنه مأمور بازسازی نیروی جدید ژاندارمری برای حفاظت از مناطق تحت حاکمیت دولت ملی نمود. گفته میشود که وی بسیار خودسرانه و گاه خشن عمل میکرده است اما دولت ملی که اکنون در اوج قدرتش بود، بناگزیر او را به پذیرش دیدگاههای خود متقاعد میساخت.

نظامالسلطنه در برابر زیادهطلبیهای متحدین، اصرار داشت تا آلمان متعهد گردد که در کنفرانس صلح از استقلال و تمامیت ایران جانبداری کند. آن هم نه در صورتی که شاه به متفقین اعلان جنگ دهد بلکه حتی اگر بیطرف بماند.[93]  به علاوه او تلاش میکرد تا حکومت موقت در نظر آلمان ادامه همان کابینه مستوفیالممالک تلقی گردد و به عنوان قدرتی که وارد جنگ شده است، پذیرفته شود.[94]  اما آلمانها با توجه به حاکمیّت محدود دولت ملی آن را مشروط به اعلان حسن نیت شاه، با حداقل تضمین بیطرفیش در جنگ میکردند. گفت وگوها در برلین و کرمانشاه ادامه یافت تا اینکه وحیدالملک شیبانی دیپلمات و سفیر کاردان دولت ملی با حمایت سفیر دولت مرکزی ایران و دموکراتهای ایرانی مقیم آلمان، توانست سرانجام در 7 شهریور 1295خ/1916م معاهده ذیل را میان دولت ملی و متحدین به امضاء رساند:

1 ـ به رسمیت شناختن دولت موقت تحت ریاست نظامالسلطنه به عنوان تداوم یا ترجیحآ تجلی دولت مستوفیالممالک که قانونآ برای ادامه مذاکرات تشکیل شده است تا به امضای قراردادی میان دولت ملی با آلمان و متحدانش منتج شود (این شرط را ترکان نیز پذیرفتند).

2 ـ هیچ شرطی ضمانت استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران را مخدوش نکند. به ایران وعده حضور در کنفرانس صلح داده شود (ترکان این ماده را پذیرفتند).

3 ـ آگاهی رسمی از نتایج این قرارداد و امضای آن در تهران بهوسیله مستوفیالممالک و محتشمالسلطنه از یک طرف و نمایندگان آلمان، اتریش، مجارستان و ترک از سوی دیگر (ترکان این ماده را پذیرفتند).

4 ـ انجام ترتیبات مالی جهت یافتن راهی برای مواجهه با افزایش احتیاجات نظامی و غیرنظامی. هزینهها تمامآ در دست ایرانیان تحت نظارت یک مباشر آلمانی قرار خواهد گرفت.

5 ـ تأسیس و سازماندهی یک نیروی نظامی بعد از سربازگیری به سیستم قدیم (بنیچه) ضروری خواهد بود. این نیرو میبایست تعلیم دیده و بهوسیله افسران آلمان و ترک فرماندهی شود. تسلیحات، مهمات و تدارکات آن فراهم خواهد شد.

6 ـ مأموران آلمان حقوق دولت موقت را مراعات خواهند کرد.

7 ـ رفع ناسازگاریها و دستهبندیها میان عناصر نظامی و غیرنظامی و تمایل برای به دست آوردن قدرت برتر از طریق عامل دیپلماتیک ضرورت دارد.

8 ـ اعزام یک نیروی آلمانی به ایران، و به کار انداختن نیروهای ترک در ایران ضروری است.

9 ـ اعطاء تسهیلات جهت برقراری روابط تلگرافی با نظامالسلطنه.

 

این معاهده به رغم تضمین استقلال و تمامیت ارضی ایران، نقش مسلط اجرایی را به جای دولت ملی همچنان در انحصار متحدین قرار میداد و لشکرکشیهای آنها را در خاک ایران مواجه میساخت. بر همین اساس عثمانیها اکنون نقش برتر را در اداره عملیات ایران ایفا میکردند، و علیاحسان پاشا این امر را تا آنجا پیش برد که به دنبال پیشرویهای موفقیتآمیزش، نقشه اشغال تهران را طرح کند. هرچند که این تاکتیک جنگی در عمل علاوه بر مخالفت سرسختانه دولت ملی به دلایل ذیل اساسآ امکانپذیر نمینمود: اعلان جنگ رومانی به متحدین و قطع راههای ارسال تدارکات و تسلیحات آلمان به عثمانی، شورش قبایل عرب در سرزمینهای عربی، تلاشهای خستگیناپذیر لورنس انگلیسی، و بیم زمامداران ترک از گسترش هر چه بیشتر جبهههای نبرد، آسیبپذیری آنها در مقابل حملات روسها و همچنین شدت درگیریها در حوالی کوتالعماره از سوی قوای تازهنفس بریتانیا برای سقوط بغداد و ... بهزودی نیروی متحدین بهویژه ترکها را زمینگیر ساخت.

علاوه بر این دولت ملی یک رشته تلاشهای دیپلماتیک برای ممانعت از اجرای این تصمیم بهکار بست. قبل از همه نظامالسلطنه و برجستگان مهاجر رسمآ با این نقشههای جسورانه احسانپاشا مخالفت ورزیدند. قاصدان احمدشاه نیز مهاجران را به برحذر داشتن احسان پاشا از تصمیمش فراخواندند.[95]  چون فوزیبیک و خلیلپاشا با اظهار

بیاطلاعی از نقشه احسان پاشا، درصدد فریب دادن نظامالسلطنه برآمدند، وی بهوسیله نماینده دولت ملی در استانبول یعنی محمدصادق طباطبائی، مستقیمآ به انورپاشا و باب عالی متوسل شد و به زودی با مساعی نمایندگان آلمان از انصراف وی اطمینان یافت. اما این به معنای رویگردانی علیاحسان پاشا از تصرف تهران نبود. بلکه دولت ملی امیدوار بود که با تشکیل و تجهیز ارتش جدید خود و با کمک تدارکات و تسلیحات آلمانها که در قرارداد طرفین به آن اشاره شده بود، در بهار 1296 عازم تهران گردد[96]  و شاه و میهن را از

سلطه متفقین برهاند. آرزویی که هیچگاه مجال تحقق نیافت.

تضعیف روحیه متحدین در پی شکستهای آلمان در جبهههای اروپایی و درنتیجه ناتوانی آن کشور از ارسال مهمات و تدارکات به منظور تقویت مالی و نظامی جبهههای شرقی، از دست رفتن ممالک وسیع و سوقالجیشی در خاورمیانه، اعلان جنگ رومانی و تعدادی از کشورهای اروپای شرقی که در آغاز جنگ با اعلان بیطرفی خویش کمک مؤثری در راه تقویت مواضع و استحکامات متحدین بهشمار میرفتند، از همه مهمتر ورود کشور امریکا در جنگ به سود متفقین که مانع عمدهای در راه ارسال نیرو و تجهیزات به مناطق در حال سقوط بود. و از نقطهنظر داخلی باید از رخدادهای زیر نام برد: طغیان اقوام عرب به تحریک جاسوسان و عوامل نفوذی متفقین که اینک حالتی فراگیر یافته بود، سردادن نغمههای صلحطلبی از سوی متحدین که آشکارا از انهدام ماشین جنگی آنها حکایت داشت، موفقیت بریتانیا در تصرف کوتالعماره که طی یک تهاجم غافلگیرانه بغداد را در آستانه سقوط حتمی قرار داد و به گفته تحلیلگران به این ترتیب یکی از حوادث بزرگ جنگ اول جهانی رقم خورد، همچنین بروز حوادث حاد در عثمانی یعنی استعفای دولت طلعت پاشا که از دولتهای قدرتمند عثمانی در زمان جنگ بود و به صدارت رسیدن شوکت پاشا در واکنش به از دست رفتن سرزمینهایی چون عراق، حجاز، شام، طرابوزان و ارزنجان نشانگر وقوع تحولات بنیادی بود متفقین بود. به همین دلیل عقبنشینی قشون عثمانی از خاک ایران، یک ضرورت اجتنابناپذیر بود. چنانکه اندکی بعد علیاحسان پاشا فرمانده ارتش عثمانی در جبهه ایران به اشاره وزارت جنگ کشورش، به عمق فاجعه وقوف یافت و فورآ نظامالسلطنه و دولت ملی را از لزوم یک عقبنشینی فوری و تاکتیکی به سوی قصرشیرین خبر داد. این عقبنشینی میبایست در نهایتِ سرعت و اختفا و دور از تیررس متفقین صورت میگرفت، چه هرگونه درنگ خطر محاصره و گرفتار آمدن به چنگ قوای بریتانیا را در پی داشت.

بدین ترتیب دولت ملی و عموم مهاجران نیز پس از هشت نه ماه اقامت، از تیر تا اسفند 1295 در کرمانشاه، میبایست این پایتخت تازه تأسیس را ترک میگفتند و این به نظر میرسید که سرنوشتی محتوم است. به هر تقدیر، مهاجرین پس از سپری کردن یک دوره نسبتآ آرام و موفقیتآمیز و نمایش یک دولت موقت اما کارآمد، با همه امیدهای واهی که برای فتح تهران برانگیختند، اینک به پایان راه رسیده بودند. آرزوها و امیدها به یاس بدل شد زیرا که یک دوره از آوارگی در پیش بود. اما چرا دولت ملی نتوانست به عنوان یک حاکمیت مستقل به حکومتش در کرمانشاه پس از خروج قوای عثمانی ادامه دهد؟

به نظر میرسد که قوای ملی و ارتش عثمانی هنوز قادر به حراست از مواضع خویش بودهاند. اما قبل از آن سرنوشت جنگ در اروپا و خاورمیانه رقم خورده بود و دولت ملی اکنون در تنگنای یک محاصره جدی و همهجانبه قرار داشت. در داخل کشور کانونهای آزادیخواهی ملی و جنبشهای ضدمتفقین به شدت سرکوب شده بودند و حاکمیت مرکزی و زمامداران ایران به حد آلاتی بیاراده در دست متفقین تنزل یافته بودند. تهاجم سهمگین قوای روسیه از شمال و بریتانیا از جنوب که اینک عثمانی را به سوی اضمحلال پیش میبرد، خواهناخواه دولت ملی را بهزودی در حلقه یک محاصره میافکند که دفاع یا مقاومت در برابر آن اساسآ از توان دولت ملی خارج مینمود. از سوی دیگر غرور دولت ملی اکنون به وی اجازه بازگشت و تسلیم به تهران را نمیداد زیرا روزگاری مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود. بنابر همین ملاحظات دولت ملی در پی قوای عثمانی دست به عقبنشینی زد و حکم عمومی برای تخلیه سریع کرمانشاهان و عقبنشینی به سوی قصرشیرین صادر گردید.

به این ترتیب تشکیلات دولت ملی درهم فروریخت و این ناگوارترین دوران حیات دولت ملی و مهاجران بود.

با این همه، به مهاجرین اعم از نمایندگان، نظامیان، مأموران، تجار و گروههای دیگر گفته شد که در صورت تمایل میتوانند در کرمانشاه بمانند.[97]  اما عموم آنان رخت سفر  

بستند. در 6 اسفند کوتالعماره به دست بریتانیا افتاد. علیاحسان پاشا که خطر را در چند قدمی خود میدید، در 12 اسفند از همدان، دولتآباد، بیجار، صحنه و سنندج عقب نشست و در 20 اسفند کرمانشاهان را به همراه مهاجرین کاملا مخفیانه ترک کرد، تا تجهیزات و نفرات خود را از خطر انهدام رهانیده، سالم به آن سوی مرز برساند. سربازان روسی که اکنون آتش انقلاب در کشورشان زبانه میکشید، زمانی متوجه تخلیه همدان شدند که سپاه عثمانی از گردنه بیدسرخ گذشته بود.[98]  

 

دولت ملی و هوادارانش از حوادث جاری مبهوت به نظر میرسیدند. مردم نواحی تحت حاکمیت آنها که با سردرگمی و با ناباوری به اوضاع مینگریستند، با هجوم به بانکها، اسکناسهای مارک را تبدیل نمودند. مأموران آلمان نیز مهاجران را به عقبنشینی خوانده فورآ خود را به حوالی قصرشیرین رساندند. بار دیگر این قصبه کوچک به اردوگاهی بزرگ تبدیل شد. هنگامی که قشون روسیه در تعقیب مهاجرین به کرمانشاه رسید، قوای عثمانی از مرز خارج شده بود.

به رغم اهتمام ملیون و عثمانیان در اجتناب از تحمیل خسارات و زیانهای مالی به مردم در اثنای این عقبنشینی، آسیبهای فراوان به اهالی وارد آمد. خصوصآ دارایی و چهارپایان مردم به غارت رفت و بسیاری از آنها از بیم خشونت روسها به اطراف متواری گشتند. روسها از دولت ایران خواستار حکمرانان جدید و متمایل به متفقین برای اداره مناطق متصرفی خود شدند.[99]  

 

در همین زمان بغداد سقوط کرد. مهاجران و دولت ملی که اغلب آنها به دلیل قطع خطوط تلگراف و دیگر راههای مبادله اخبار و اطلاعات، از رویدادهای جهان بی خبر مانده بودند، در کار خویش فروماندند. اما همه آنان خصوصآ با روشنگریهای نادلنی ــ که تا این زمان از انتشار اخبار ویژه جنگ در میان مهاجرین وحشت داشت ــ سرانجام به وخامت اوضاع و چرخش حوادث جنگ به سود متفقین آگاهی یافتند. آنان که ابتدا در انتظار فرا رسیدن بهار نشسته بودند تا نقشه تصرف پایتخت و استخلاص کشور را عملی سازند، اکنون خود به سرنوشتی غمانگیز گرفتار آمده بودند که هیچگاه آن را تصور نمیکردند. علاوه بر تحقق نیافتن آمال ملی و نجات میهن، وضعیت موجود مهاجرین در قصرشیرین به دلیل کمبود آذوقه، پول و مکان برای اقامت موقت بسیار نگرانکننده بود. تا آن که ایل سنجابی به کمک آنان شتافت و با یک اقدام بشردوستانه حلقه یاری خویش را تکامل بخشید. این ایل همچون سایر ایلات غرب از هواداران ملیون به حساب میآمد. علیاکبر خان رئیس ایل، بازماندگان مهاجران را که حدود 200 تن برآورد میشدند، پناه داد و به گرمی پذیرائی نمود.[100]  او میگفت «خانه من خانه ملت است».[101]

 

وی مدتها از آنها نگهداری کرد تا مقدمات مهاجرت به استانبول فراهم آمد.

آشکار بود که اقامت در قصرشیرین به دلیل تهاجمات متفقین ممکن نیست و مهاجرین میبایست راه استانبول را که تصور میشد مأمنی تسخیرناپذیر است، در پیش گیرند. اما فقدان استطاعت مالی، تنگناهای سیاسی و ناامنیهای گسترده، مسافرت یکپارچه همه مهاجران به استانبول را ناممکن میساخت[102]  و از طرفی دولت عثمانی نظر

به فعالیت جاسوسان و عوامل متفقین، تنها به کسانی اجازه ورود میداد که گذرنامه مخصوص داشته باشند.[103]  این مسائل دست به دست هم داد تا ترکها به یک اقدام گزینشی

دست زده، اعلام کردند که تنها برای 50 تن از برجستگان اردوی ملی میتوانند گذرنامههای ویژه صادر نمایند. سرانجام در پی تلاشهای مستمر عزالممالک اردلان و دیوانبیگی که متصدی صدور آن بودند، گذرنامههای مذکور دریافت شد و مهاجران گزینش شده به سوی کرکوک و خانقین عزیمت نمودند.[104]

 

در این هنگام سال 1296 خ رسید. بقایای مهاجرین اعم از کارگزاران دولت موقت، مجاهدان داوطلب، قوای ژاندارمری، برخی از نمایندگان مجلس، و سایر حامیان آنها به سرعت پراکنده شدند یا در میان ایلات کلهر و سنجابی پناه گرفتند تا در فرصت مقتضی به اوطان خویش بازگردند. در این زمان در نتیجه تسلط بریتانیا و روسیه در هر جا که کسی از مهاجرین را مییافتند دستگیر میکردند یا به هلاکت میرساندند تا اینکه در همین زمان با استعفای امپراطور روسیه و پیروزی مرحله اول انقلاب، این تجاوزات کاهش یافت. مأموریت آلمانها نیز پس از شکست آن کشور پایان گرفت. سلیمان میرزا، امیرحشمت نیساری، سردار محیی و برخی دیگر از سران ملی از بیم انتقام روسها و نیز عدم تمایلشان برای سفر به استانبول، در میان دهات یا در نزد خوانین عشایر پناه گرفتند. با این همه چندی بعد سلیمان میرزا توسط عوامل بریتانیا دستگیر شد.[105]

 

علیاحسان پاشا که در حال گریز از ایران مدعی بود که بنابه خواست و تقاضای احمد شاه ایران را تخلیه میکند،[106]  به سرعت خود را به جبهه در حال سقوط بینالنهرین رساند.

او به رغم موفقیتش در انجام نقشه ماهرانه در تخلیه ایران، ویرانی بسیار به جای گذاشت. پلها ازجمله پل بزرگ «قراسو» به بهانه مسدود کردن راه روسها در همه جا ویران نمود.[107]

قوای روس پس از چندین زد و خورد کوچک، مناطق تحت حاکمیت دولت ملی را اشغال کرد. معاضدالملک به عنوان کارگزار کرمانشاه از تهران تعیین و با همکاری روسها بر اوضاع مسلط شد. حاکم کرمانشاه از روسها برای مهاجران متواری تأمین گرفت و دو تن از زیردستانش را به دنبال آنان فرستاد. مهاجران متواری از میان ایلات منطقه، پشتکوه و اطراف به کرمانشاه بازگشتند. اما روسها اسب و اسلحه آنان را ضبط کردند.[108]

آنها اندکی بعد رهسپار منازل خویش گشتند. در همان حال تعدادی از همکاران آنها در خاک عثمانی منتظر رفتن به استانبول یا برلن بودند. در این میان ماژور ابوالحسن خان و محمدتقی خان پسیان آهنگ آلمان نمودند.

دولت عثمانی مهاجران را پس از چند هفته سرگردانی در کرکوک به استانبول دعوت کرد. این دعوت تنها نظامالسلطنه و بستگانش و حدود بیست و چند نفر از سران مهاجر را با نام و نشان در برمیگرفت.[109]  بقیه مهاجرین به همراه مأموران آلمان در موصل رحل

اقامت افکندند. عثمانیها همانند آنچه طی سالیان متمادی بارها در حق ایران و زوار ایرانی روا داشته بودند با رفتاری خشن و غیردوستانه همه آنها را خلع سلاح نموده پول و اموال آنها را مصادره کردند.[110]  درنتیجه عدهای به ایران بازگشتند. بدینترتیب تعداد  

نهایی مسافران استانبول به کمتر از نصف تقلیل یافت.

مهاجران دعوت شده با کامیونهای ارتش خود را به حوالی نصیبین رساندند و از آنجا با قطار به حلب رهسپار شدند و سپس در استانبول مورد استقبال محمدصادق طباطبائی سفیر دولت ملی و مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی عثمانی نظیر حیدرپاشا قرار گرفتند و طی مراسم رسمی از قطار پیاده شدند.[111]  ده روز از طرف باب عالی یعنی دربار عثمانی        

مورد پذیرایی رسمی قرار گرفتند. در همین روزها سلطان عثمانی عالیترین نشان دولت خویش را به نظامالسلطنه تقدیم کرد.[112]  نظامالسلطنه و سران مهاجر با سلطان محمد

خامس امپراطور عثمانی، طلعت پاشا صدراعظم و انور پاشا وزیر جنگ و دیگر مقامات عالیرتبه آن کشور ملاقاتها و گفت وگوهایی انجام دادند.

از آنجا که مسلم بود که مهاجرین تا روشن شدن وضعیتشان در استانبول خواهند زیست، دولت عثمانی برای آنها حقوق و مزایایی بهعنوان کمک هزینه درنظر گرفت.[113]  و

چون این مستمریها به دلیل بحران اقتصادی و کاهش شدید ارزش پول عثمانی، کفاف هزینهها و گذران زندگی روزمره آنان را نمیداد، عدهای از آنها به امور دیگر از جمله تدریس و تعلیم و نظایر آن اشتغال یافتند. خود نظامالسلطنه ابتدا در عمارتی بزرگ و سپس در ویلای وسیعی در کنار دریای مرمره به گونهای مرفه اقامت گزید. وی یک قایق موتوری و یک اتومبیل نو و زیبا که آن موقع در استانبول منحصر به فرد بود، در اختیار داشت.[114]

 

اکنون برای مهاجرین با وجود سانسورهای گوناگون، دستیابی به اخبار جنگ و جهان خارج ممکن شده بود. در روز مولود سلطان احمدشاه ضیافت مفصلی از طرف نظامالسلطنه و رؤسای مهاجرین در هتل «پراپالاس» جایی که خود مورد پذیرایی قرار گرفتند، برگزار گردید. برخی از سران عثمانی از جمله صدراعظم، وزرا و وکلای عثمانی به این میهمانی دعوت شدند.[115]

 

بیتردید برجستهترین دستاورد سیاسی دولت ملی در استانبول ــ اگر نگوییم در سراسر مهاجرت ــ با حضور در کنفرانس صلح «برست لیتوسک» رقم خورد. دولت ملی با شرکت فعال در این کنفرانس مواضع آزادیخواهان ایران را مطرح ساخت و آنها را با موفقیت به تصویب اعضای کنفرانس رساند. بدینترتیب پیروزی چشمگیری برای ایرانیان در سطوح بینالمللی به ارمغان آورد.

پس از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و کمک آلمانها به گسترش آن که نهایتآ به سقوط دولت کرنسکی و به قدرت رسیدن بلشویکها به رهبری لنین و تروتسکی انجامید، گفت وگوهای صلح بین زمامداران انقلابی و ظاهرآ ضدامپریالیست شوروی و امپراطوری آلمان آغاز گردید. نظامالسلطنه به منظور حفظ حقوق ایران و تضمین استقلال و تمامیت ارضی کشور که بیش از همه از سوی روسیه آسیب یافته بود و آلمان ضمانت آن را به عهده گرفته بود، با استفاده از این فرصت گرانبها، نمایندگانی برای مذاکره به کنفرانس صلح برست لیتوسک اعزام داشت.

در کنار مساعی نظامالسلطنه، تلاشهای گستردهای از سوی کمیته ایرانیان مقیم برلن، سفیر دولت ملی (وحیدالملک شیبانی) و دموکراتهایی چون نواب انجام گرفت و موافقت کنفرانس جلب گردید و نمایندگانی از سوی دولت ملی جهت مذاکره رهسپار کنفرانس شدند. این هیأت را محمدعلی نظام مافی (سالار معظم)، میرزاقاسم خان صوراسرافیل و احمد عمارلو تشکیل میدادند که همگی از استانبول اعزام شده بودند.[116]

 

سرانجام با تلاشهای پیگیر نمایندگان دولت ملی، دو ماده از این معاهده به ایران اختصاص یافت. در مواد مذکور آشکارا از استقلال و تمامیت ایران و لزوم تخلیه کشور از قوای متخاصم دفاع شده بود. شایان گفتن است که این معاهده در تاریخ 29 آذر 1296 برابر با 15 دسامبر 1917 به امضا رسید. دو ماده فوق عبارت بودند از:

«ماده 7. نظر به اینکه ایران و افغانستان دولتهای آزاد و مستقلی میباشند طرفین متعاهدین خود را موظف و متعهد میدانند که استقلال سیاسی و تمامیت ارضی این دو دولت را محترم شمارند.

ماده 10. براساس اصول و استقلال و مصونیت ارضی ایران فرماندهان عالی قشون ترکیه و روسیه حاضرند قشون خود را از ایران بیرون ببرند. فرماندهان مذکور هرچه زودتر با دولت ایران داخل مذاکره میشوند برای اینکه جزئیات خروج قشون و سایر اقدامات لازم را برای تأمین اصول نامبرده بالا، ترتیب بدهند».[117]  

 

 

این دو ماده ارمغان قابل ملاحظهای برای دولت ملی محسوب میشد که درحقیقت تلاش چندین ساله آنها را به ثمر نشاند و خطر قراردادهای استقلالبرانداز 1907 و 1915 را به کلی منتفی ساخت. این توفیق درخشان که درنتیجه زحمات فراوان و هوشیاری سیاسی ملیگرایان آزادیخواه صورت پذیرفت، مبنای عهدنامه سخاوتمندانه و دو جانبه 1921 موسوم به عهدنامه «مودت ایران و شوروی» شد. اگرچه اندکی بعد قشون عثمانی تحت اندیشه منحط پانتورانیسم و پانترکیسم، مناطق شمال غرب خصوصآ آذربایجان ایران را اشغال نمود و عملا معاهده فوق را زیر پا نهاد و با ورود جناحهای مخالف رژیم کمونیست به شمال ایران، این خطه به صحنه درگیریهای شدید هواداران و مخالفان شوروی تبدیل شد و جنگ تا سال 1299 خ/1921 م در ایران به انحای گوناگون ادامه یافت، اما از اهمیت قرارداد فوق کاسته نشد. زیرا که این مخاطرات به سرعت مرتفع گردیدند.

پس از امضای معاهده، نظامالسلطنه طی تشکرنامهای در روزنامههای استانبول از دولتهای عاقد آن، از جانب خود به عنوان «رئیس حکومت موقتی» تشکر کرد. اما این عنوان به سرعت به یک جنجال سیاسی مبدل گردید. طی آن صدای اعتراض احتشامالسلطنه سفیر ایران در عثمانی برخاست. او در ادامه تلاشهایش رسمآ به خلیل بیگ وزیر خارجه عثمانی شکایت برد. در جدالی که متعاقب آن میان موافقان و مخالفان این عنوان در گرفت، مهاجران ایرانی مقیم استانبول که در دولت ملی سمتهای سیاسی و نظامی و اداری داشتند، با انتشار اعلامیهای به تاریخ 15 دیماه 1297 ضمن حمایت از بیانات و تشکرات نظامالسلطنه به سفارت کبرای دولت ایران در استانبول خاطرنشان ساختند که عنوان دولت موقتی و ریاست آن یا هر سمت دیگر به مقتضای مصلحت وقت و پیشرفت مقاصد سیاسی و مخصوص داخل ایران بوده است و بعد از ترک ایران و برهم خوردن آن شرایط، آن عناوین یا هر عنوان دیگر مصداقی نخواهد داشت و اگر سیاستی هست همان سیاست دولت مرکز است.[118]  و این متن که به امضای همه بزرگان  

ایرانی در استانبول حتی وزرای دولت ملی و نمایندگان آن رسیده بود به معنای پایان قطعی حیات دولت ملی و نهضت مهاجرت بود.

در سالهای پایانی جنگ جهانی، آمریکا بهعنوان قدرت مسلط متفقین به آلمانها که مدام با زیردریاییهای خود کشتیهای آن کشور را مورد حمله قرار میدادند، اعلان جنگ داد و پیشنهادهای صلح متحدین را نپذیرفت. در مقابل، یک طرح چهارده مادهای به وسیله ویلسون رئیسجمهور وقت آمریکا پیشنهاد شد که بعدها بهعنوان مبنای صلح جهانی در ورسای مورد حمایت دول فاتح قرار گرفت. شکست و اضمحلال آلمان و عثمانی که مقدمات آن از سال 1296 خ/1917م آغاز شده بود در اواخر 1297 خ/ 1918م بهپایان رسید. دول متحد اسلحه بر زمین نهادند و تسلیم شدند. این اوضاع اثرات ناخوشایندی بر مهاجرین ایرانی نهاد و آنان را به چنان دشواری معیشتی گرفتار ساخت که با فروش اسباب و اثاثیه و ملزومات خود روزگار میگذراندند. اقتصاد آلمان و عثمانی از هر حیث به مخاطره کامل افتاده بود. ایرانیان مهاجر که خطر را به خوبی حس کرده بودند، رخت سفر بستند. حسین رئوف پاشا در قرارداد متارکه جنگ مادهای گنجانید که به ایرانیان اجازه بازگشت به کشورشان میداد.[119]  البته قبل از آن کسانی از

مهاجران نظیر مدرس به ایران بازگشته بودند. مدرس همچون برخی از مهاجران بلندپایه با مقامات رسمی و عالیرتبه عثمانی، بهویژه شخص سلطان عثمانی گفت وگوهایی انجام داده بود.[120]  در این دیدارها مدرس و یارانش از مشروطیت و نهضت آزادیخواهی ملی

ایران به شدت دفاع نمودند و درعین حال نسبت به مقاصد شوم و استیلاگرانه ترکها در انضمام بخشی از قلمرو ایران از جمله آذربایجان قاطعانه به مقامات عثمانی هشدار دادند.

سرانجام وزارت خارجه ایران با تلاش مشاورالممالک وزیر خارجه، فروغی و فیروز که عازم کنفرانس صلح پاریس بودند، اقدامات و کمکهای مالی برای بازگشت مهاجرین ترتیب دادند. در همان حال دولت ایران خواستار مراجعت آنان شد. در اردیبهشت 1298/ مه 1919 متفقین استانبول را اشغال نمودند و تمام داراییها و اموال رجال عثمانی را توقیف کردند. دارایی نظامالسلطنه از جمله اتومبیل سواری او را مارشال دسپره فرانسوی فرمانده کل متفقین ضبط کرد.[121]  نظامالسلطنه درصدد بود که تسلیحاتی را که

قبلا در اختیارش نهاده بودند به سفارت ایران در استانبول تحویل دهد اما احتشامالسلطنه نپذیرفت. لذا همه آنها به دریا ریخته شد.[122]  عموم مهاجرین که تعدادشان

ــ با همه کسانی که از قبل به استانبول عزیمت کرده بودند یا بعدها به جرگه آنان پیوستند ــ حداکثر به 50 تن میرسید پس از دو سال اقامت در استانبول و گذشت یک ماه از اشغال آن شهر با کشتی «گل جمال» از استانبول به دریای سیاه آمدند و از مرز گرجستان، تفلیس، بادکوبه به کشور بازگشتند.[123]  گفتنی است تعدادی از آنها قبلا به صورتهای  

 

انفرادی یا به طرق دیگر مراجعت نموده بودند.

نظامالسلطنه سرنوشتی دیگر داشت. که اکنون با خروج روسیه از صحنه سیاسی ایران، بریتانیا یگانه قدرت مسلط در سراسر منطقه محسوب میگردید. اغلب نقاط ایران را به دلایل گوناگون تحت اشغال داشت و مقدرات کشور را مطابق آمال امپریالیستی خود رقم میزد. قرارداد تحتالحمایگی مستور 1919 را بر ایران تحمیل نمود و دولتهای هوادار خویش را یکی پس از دیگری به قدرت رساند. درنتیجه، بریتانیا و دولت ایران با مراجعت نظامالسلطنه به کشورش شدیدآ مخالفت میورزیدند.[124]  از طرفی به علت

شرایط نامساعد زندگی در استانبول به ویژه فقر فزایندهای که در پی رکود و بحران اقتصادی ناشی از جنگ، عثمانی را درنوردیده و او نیز به نحوی دچارش بود، بناچار همراه فرزند کوچکش راه اروپا را در پیش گرفت. اما فرزندان دیگر و خانوادهاش به ایران مراجعت کردند. دو سال بعد دولت ایران در زمان نخستوزیری اول قوامالسلطنه با بازگشت او به وطن موافقت نمود. او نیز بلافاصله از راه دریا به خرمشهر آمد و شیخ خزعل از وی پذیرایی کرد اما هنگامی که نظامالسلطنه از سوءقصد برای مسموم کردنش اطلاع یافت[125]  عازم تهران گردید. در اصفهان و بختیاری با هدایت حاج آقا نورالله مجتهد

بزرگ و سردار محتشم بختیاری به مثابه یک مجاهد یا قهرمان ملی از او استقبال و تقدیر شد.[126]  با ورودش به تهران اموالش از توقیف آزاد شد. و از طرف قوام به استانداری

خراسان برگزیده شد. اما پس از 16 ماه بر اثر کسالت قلبی به تهران بازگشت و انزوا گزید و به استراحت و دیدار با مردمان پرداخت. و در فروردین 1303 وفات یافت.

مهاجران بازگشته، آزادیخواهان و بخش عمده جامعه سیاسی ایران متحدآ با قرارداد 1919 ایران ـ انگلیس (وثوقالدوله ـ کاکس) مخالفت کردند چه جو ضد انگلیسی در ایران به ویژه در دوران جنگ چندان بالا گرفته بود که امکان هر نوع توافق با انگلیس را ولو به سود ایران غیرممکن میساخت. پس از انقلاب اکتبر روسیه، 18 تن از دموکراتها که در تهران مانده یا از مهاجرت بازگشته بودند از جمله ملکالشعرای بهار، تصمیم گرفتند که حزب از هم پاشیده دموکرات را احیا کنند و به کابینه وثوقالدوله نزدیک شوند.[127]  کمیته مرکزی احیا شده دموکرات با دولت قرار گذاشته بود که انتخابات مجلس

چهارم را زودتر آغاز کنند و به فترت پایان دهند.[128]  اما شرایط حاد سیاسی حاکم بر کشور،

غیبت برخی از رجال کشور و مخالفت عدهای دیگر، سرانجام انشعاب بزرگی در داخل حزب ایجاد کرد و مشاجرات قلمی و مبارزات سیاسی در حول و حوش آن گسترش یافت. لذا گروهی از دموکراتها که در غیاب یاران مهاجرشان با تشکیل مجلس مخالفت کردند به "دموکراتهای ضد تشکیلی" معروف شدند. رهبر این گروه سید محمد کمرهای بود. گروه دیگر از جمله بهار، تدین و دیگران که از تشکیل مجلس طرفداری میکردند به "دموکراتهای تشکیلی" معروف شدند. اگرچه مجلس در 1297 انتخابات را آغاز کرد و دموکراتها اعم از تشکیلی و ضدتشکیلی اکثریت را حائز شدند، اما اندکی بعد قرارداد 1919 و مبارزات سیاسی، مخالفتها و احیانآ حمایتهای پیرامون آن این شکاف را به اوج رساند و به قول ملکالشعرای بهار، حزب دموکرات را در مقبرهای که خود و افرادش کنده بودند، بدون تشییع و تشریفات درخور احترام دفن کرد.[129]

 

 

[1]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه، تهران، انتشارات جاویدان، 1363¡ چاپ دوم، جص .159

[2]. همان منبع، ص .161

[3]. نفیسی، سعید. «حکومت موقتی ایران»، سالنامه دنیا، شماره بیست و یکم، سال 1344¡ ص 183-.184

[4]. بنگر به همان منبع، ص .184

[5]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه، جص .176

[6]. همانجا.

[7]. همان، ص .177

[8]. آوری، پیتر. تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران،انتشارات عطائی، 1363¡ چاپ اول، ص 366-.368

[9]. دولت آبادی، یحیی. حیات یحیی، جص .306

[10]. دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی، جص .317

[11]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه، جص .184

[12]. همانجا.

[13]. دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی، جص .318

[14]. همانجا.

[15]. همانجا.

[16]. برای مطالعه متن این نامه ر. ک: صفائی، ابراهیم: رهبران مشروطه، ج 2 ص 180. اصل نامه در بخش ضمایمآمده است.

[17]. سپهر احمدعلی (مورخالدوله). ایران در جنگ بزرگ (1918-)1914¡ ص .288

[18]. همانجا.

[19]. همان، ص .289

[20]. همانجا.

[21]. دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی، جص .332

[22]. همان، ص .333

[23]. اعظام قدسی، حسن. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله. جص .348

[24]. همان، ص 348 ـ .349

[25]. برای اطلاع از متن تلگرافهای فوق ر. ک: سپهر، احمدعلی (مورخالدوله). ایران در جنگ بزرگ 1918 ـ 1914.ص 309 ـ310. متن این تلگرافها و پاسخهای آنها در بخش ضمیمه نقل شده است.

[26]. دولتآبادی، علیمحمد. خاطرات سید علیمحمد دولتآبادی. انتشارات ایران و اسلام، تهران، 1362. چاپاول، ص 146 ـ .148

[27]. سپهر، احمدعلی (مورخالدوله): ایران در جنگ بزرگ (1918 ـ 1914)¡ ص 311 ـ .312

[28]. احرار، احمد: توفان در ایران، جص 689 ـ .690

[29]. گرانتوسکی و دیگران: تاریخ ایران از باستان تا امروز، ص .415

[30]. برای متن این مقاولهنامه ر. ک: صفائی، ابراهیم: رهبران مشروطه،جص 194 ـ 195. این مقاولهنامه دربخش ضمایم آمده است.

[31]. بنگرید به: رائین، اسماعیل: اسناد و خاطرههای حیدرخان عمواوغلی، بینا، تهران،1358¡ چاپ اول؛ ج 2 ص30 ـ 29 متأسفانه آقای رائین اشتباهآ جریان مهاجرت را به اعتراض در برابر قرارداد 1919 منسوب داشتهاند.اما از آنجا که در همین کتاب درباره موضوع فوق از سندی که کریم سنجابی در اختیارشان قرار داده استمورد استفاده ما قرار گرفته است.

[32]. همان منبع، ص 31 ـ .30

[33]. همان منبع، ص 32-.31

[34]. احرار، احمد: توفان در ایران، جص .709

[35]. صفائی، ابراهیم: رهبران مشروطه، جصص 186 ـ 187

[36]. درباره جزئیات کمیته مجازات بنگرید: تبریزی، جواد: اسرار تاریخی کمیته مجازات، انتشارات فردوسی،تهران، 1362¡ چاپ دوم.

[37]. متن این شبنامه تحت عنوان حرفهای حسابی در اغلب منابع آمده است از جمله ر.ک: دولتآبادی، یحیی.حیات یحیی جص 366ـ369 همچنین بنگرید به ضمایم همین کتاب.

[38]. دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی. جص .364

[39]. همان، ص 364 و 365.

[40]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص 185 ـ .186

[41]. همان، ص .186

[42]. خانملک ساسانی، احمد. یادبودهای سفارت استانبول. تهران، انتشارات بابک، 1354. چاپ دوم، ص .32

[43]. همان جا.

[44]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و اردلان، امانالله خان (حاج عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .87

[45]. دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی. جص .355

[46]. همان جا.

[47]. دیوان بیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص .62

[48]. جودت، حسین. حزب دموکرات از صدر مشروطیت تا انقلاب سپید. ص .41

[49]. ر. ک: سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و امانالله خان اردلان (عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .88

[50]. همان، ص 89 و .90

[51] Ibid. pp. 262-263..

[52] Ibid..

[53] Ibid..

[54]. اعظام قدسی، حسن. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله. جص .376

[55]. خانملک ساسانی، احمد. یادبودهای سفارت استانبول. ص 112ـ.113

[56]. همان، ص .113

[57]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص 68 و .69

[58]. همان، ص .69

[59]. بلوشر، ویپرت. سفرنامه بلوشر. ص .77

[60]. همان، ص 77 و .78

[61]. همان، ص .78

[62]. شرح حال وزرا از کتاب زیر اقتباس شده است: علوی، سیدابوالحسن. رجال عصر مشروطیت. بهکوششحبیب یغمائی و ایرج افشار، انتشارات اساطیر، تهران، 1363¡ چاپ اول.

[63]. در بیشتر منابع آمده است ر.ک: قاسمی، ابولفضل. الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران (خاندانفرمانفرمائیان). ص 43 و .91

[64]. نفیسی، سعید. حکومت موقتی ایران. ص .184

[65]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و امانالله خان اردلان (عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .96

[66]. همان جا.

[67]. همان، ص .97

[68]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص .181

[69]. اعظام قدسی، حسن. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله. جص .395

[70]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و امانالله خان اردلان (عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .95

[71]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص .71

[72]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و امانالله خان اردلان (عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .97

[73]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص .76

[74]. بلوشر، ویپرت. سفرنامه بلوشر. ص .108

[75]. همان، ص .79

[76]. اعظام قدسی، حسن. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد سال. جص .397

[77]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص 76.

[78]. همان، ص .71

[79]. سپهر، احمدعلی (مورخالدوله). ایران در جنگ بزرگ (1918 ـ )1914. ص 284.

[80]. بنگرید به: سپهر، احمدعلی (مورخالدوله). ایران در جنگ بزرگ (1918 ـ )1914. ص 281 و .282

[81]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص .197

[82]. احرار، احمد. توفان در ایران. جص .841

[83]. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اعظام قدسی، حسن. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله. جص .364

[84]. بلوشر، ویپرت. سفرنامه بلوشر، ص .79

[85]. احرار، احمد. توفان در ایران. جص .838

[86]. همان، ص .839

[87]. همان، ص 839 و .840

[88]. سپهر، احمدعلی (مورخالدوله). ایران در جنگ بزرگ (1918 ـ )1914. ص .292

[89]. بنگرید به بخش سوم، فصل دوم، گفتار «مهاجرین در بغداد»، معاهده سری با انور پاشا و بازگشت به کرمانشاه.

[90]. در این باره بنگرید به: باست، الیور. آلمانیها در ایران (نگاهی به تحولات ایران در جنگ جهانی اول بر اساسمنابع دیپلماتیک فرانسه). ص .64

[91]. احرار، احمد. توفان در ایران. جص .787

[92]. بلوشر، ویپرت. سفرنامه بلوشر. ص .73

[93]. همان، ص .107

[94]. همان جا.

[95]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص 74 ـ .75

[96]. همان، ص .75

[97]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و امانالله خان اردلان (عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .102

[98]. احرار، احمد. توفان در ایران. جص .983

[99]. کسروی، احمد. تاریخ هیجده ساله آذربایجان بازمانده تاریخ مشروطه ایران. ص .667

[100]. همان، ص .667

[101]. طاهرزاده بهزاد، کریم. قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران. با مقدمه سید حسن تقیزاده و دکتررضازاده شفق. تهران انتشارات اقبال، 1332¡ چاپ اول، ص 500.

[102]. همان، ص .500

[103]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص 80 ـ .81

[104]. همان، ص .500

[105]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص 80 و .81

[106]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص .201

[107]. همان، ص 201 و .202

[108]. همان، ص 202 و .203

[109]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص .86

[110]. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا. تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی.ص .350

[111]. در قطار مدرس متواضعانه به مهاجران چای میداد. برخی از مسافران تا قبل از استقبال رسمی تصورمیکردند که وی آبدارچی است. دیوانبیگی مینویسد: هنگامی که نظامالسلطنه از استقبال مهاجرین خبریافت به وی گفت تا به مهاجران اعلام کند که لباسهای مرتب و پاکیزه بپوشند. وی به نظامالسلطنه گفت باید بهآقایان معمم هشدار داد که هر کدام به جای جامهدان بقچهای به دست میگیرند و یک آفتابه مخصوصطهارت دارند که از آنها جدا نمیشود. و لذا ترتیبی داد تا آنها در پایان مراسم استقبال پیاده شوند. عارف، اینشاعر رنجور و معترض، این تدبیر را نپذیرفت و بلافاصله کت و شلوار پوشید ولی مدرس که همواره مورداحترام بود هیچگاه عبا و عمامه را برنگرفت و در همان حال وارد استانبول شد. درحالی که عمومآ عمامه وعبا را به کنار نهادند و کت و شلوار پوشیدند.

[112]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص .90

[113]. همان، ص 92 و .93

[114]. همان، ص 92 تا .95

[115]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنهو امانالله خان اردلان (حاج عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص .111

[116]. دیوانبیگی، رضاعلی. سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی. ص .106

[117]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص 206 و .207

[118]. برای اطلاع از متن اعلامیه و جریانات متعاقب آن بنگرید به: خانملک ساسانی. یادبودهای سفارت استانبول،تهران، انتشارات بابک، 1354¡ چاپ دوم، ص 33 تا 35 و همچنین بخش ضمایم همین کتاب.

[119]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص .209

[120]. مدرسی، علی. مدرس. تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1366¡ چاپ اول، ص 16 مقدمه.

[121]. خانملک ساسانی. یادبودهای سفارت استانبول. ص .36

[122]. همان جا.

[123]. سمیعی، حسین (ادیبالسلطنه) و امانالله خان اردلان (حاج عزالممالک). اولین قیام مقدس ملی در جنگبینالمللی اول. ص 113 ـ .114

[124]. صفائی، ابراهیم. رهبران مشروطه. جص .209

[125]. همان، ص 209 ـ .210

[126]. همان، ص .210

[127]. شمیم، علیاصغر. ایران در دوره سلطنت قاجار. ص .576

[128]. همان جا.

[129]. بهار، محمدتقی (ملکالشعرا). تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران یا انقراض قاجاریه. جص .29


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران