زمینه‌ها و بسترهای شورش مسلحانه منافقین در 30 خرداد 1360


5446 بازدید

انقلاب اسلامی بهمن ماه 1357، به اذعان اغلب فعالان آن، انقلابی بود که زودتر از پیش‌بینی‌ها به ثمر رسید؛ از این رو فرصت مناسب، برای پرورش کادرهای جایگزین تشکیلات حکومت پیشین و سازماندهی مناسب نیروهای جدید فراهم نشد. «شورای انقلاب»، نخستین نهاد انقلابی تشکیل شده، «فعالیت تشکیلاتی» مدید و عمیقی را پیش از پیروزی انقلاب تجربه نکرده بود. رهبری قدسی و فراگیر امام خمینی(ره) تلاش‌های محدود احزاب و سازمان‌های متعدد سیاسی را تحت‌الشعاع قرار داده و شبکه تشکیلات روحانیت و مساجد و هیئات مردمی را به پشتوانه اصلی انقلاب تبدیل نمود.
تا هنگام پیروزی انقلاب، تحرکات دیرهنگام احزاب و گروه‌ها عمدتاً حول محور اتحاد و همبستگی شکل گرفت؛ و زمانی که موج انقلاب از سرنگونی سلسلة پهلوی خبر می‌داد، آنان خود را به حرکت مردمی ملحق ساختند. هیچ‌یک از احزاب و صاحب‌نظران وابسته به آنها، به انکار رهبری امام خمینی(ره) اقدام نکردند. آنچه بعد از پیروزی انقلاب غالباً محل نزاع واقع ‌شد، سهمی بود که هر یک از گروه‌ها برای خود قایل می‌شدند.
بخش عمدة شبکه بسیج‌گری انقلاب، در روحانیت و مساجد شکل گرفت: تشکیلات اصلی و فراگیری که در مسیر پیروی از امام خمینی(ره) نقش عمده‌ای در بسیج عمومی داشت. البته هر از گاهی، بیانیه‌ها و اعلامیه‌هایی در تیراژهای محدود و با تأثیرگذاری نه چندان زیاد از سوی گروههای سیاسی صادر می‌شد. در این میان، تا آستانة انقلاب، نیروهای عمدة برخی از گروههای سیاسی از بستر اصلی جنبش اجتماعی منتهی به پیروزی انقلاب دور مانده بودند. آزادی گروههایی از زندانیان سیاسی در مهرماه و دی ماه 1357 آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار داد؛ تا آنجا که توانایی انطباق حوزه‌های مطالعاتی تئوریک قبلی و درون زندان‌ با فضای اجتماعی ملتهب انقلاب برای آنها دشوار شد. یکی از این گروهها «سازمان مجاهدین خلق» بود که اصلی‌‌ترین عناصر و سران آن در دی ماه 57 از زندان آزاد شدند. این پس‌افتادگی از جریان اجتماعی، تبعات ذهنی و عینی بسیاری را به این سازمان تحمیل کرد. نخستین اطلاعیة مجاهدین خلق از زندان در 21 دی ماه 1357، در تأیید اعتصاب روزنامه‌نگاران، گویای این واقعیت است که سران این سازمان، پس از مشاهدة پیشرفت‌های جنبش انقلابی که در غیاب آنها به بار می‌نشست، بیش از هر چیز نگران و نیازمند یک تریبون تبلیغاتی وسیع بودند؛ و با این بیانیة کوتاه دو سطری قصد داشتند علاوه بر جلب‌نظر روزنامه‌نگاران، تمایل خود را در معرفی و تبلیغ خویش نیز نشان دهند.(۱)
در میان تشکل‌ها و گروههای سیاسی موجود در جامعة سیاسی آن روز ایران که مجزّا از جریان روحانیت محسوب می‌شدند، سه جریان وجود داشت که درصدد ائتلاف با رهبری انقلاب برآمده بودند و عبارت بودند از:
الف) ملیّون: که پایبندی جدی به اسلام نشان نمی‌دادند و ناسیونالیزم لیبرال را ترویج می‌کردند. برخی از وابستگان دور و نزدیک این گروه‌ها، حتی در رژیم پهلوی نیز عهده‌دار مسئولیت‌های اجرایی بودند و یا با لایه‌هایی از رژیم گذشته و مقامات امریکایی و غربی ارتباط داشتند.
ب) ملیّون مذهبی: این طیف با محوریت نهضت آزادی و معتقدان به تفسیر علمی(ساینتیفیک) از دین در عین پایبندی به لیبرالیسم و ملی‌گرایی، تمایلات اسلامی آشکار نیز داشتند.
ج) سازمان مجاهدین خلق: این گروه با ایدئولوژی مبتنی بر مارکسیسم که داعیه التزام به «اسلام راستین» را مطرح می‌نمود و به رغم ادعاهای خود در اتخاذ مشی مسلحانه علیه رژیم پهلوی با ناکامی روبه رو شد، خود را پیشتاز نیروهای انقلاب و جایگزین (آلترناتیو) اصلی رژیم پهلوی می‌دانست.
امام خمینی (ره) که در روند انقلاب هیچ‌گاه مشی مسلحانه را تأیید نکرده بود و از آن سو محافظه‌کاری و حرکات سازشکارانه ملیّون را نیز نسبت به رژیم پهلوی محکوم می‌کرد، به توصیة استاد شهید مرتضی مطهری و تأیید شورای انقلاب، مذهبی‌ترین و موجه‌ترین چهرة آن زمان در طیف میانه(مهندس مهدی بازرگان) را برای دوران کوتاه انتقالی ،مأمور تشکیل دولت موقت کرد. پس از پیروزی انقلاب، برای مجاهدین خلق ـ که تجربیاتی در زمینه‌های سازماندهی و تشکیلات مخفی داشتند ـ این توهم و توقع ایجاد شد که باید سهم قابل توجهی را در تسخیر مناصب حکومتی جمهوری اسلامی به دست آورند. ولی چون گروهی از ملیّون مذهبی، در مدیریت‌های اجرایی و فعالیت‌های اجتماعی و گروهی، پیشینة بیشتری داشتند و از طرفی سازماندهی و مدیریت تشکیلات پنهان با مدیریت کلان جامعه سنخیتی نداشت، سازمان مجاهدین خلق از تصرف مصادر حکومتی مهم در دوران انتقالی ناامید شدند. بدین سبب بود که پس از پیروزی انقلاب، شورای انقلاب، بازرگان و دولت موقت، به عنوان رقیب مورد حمایت امام(ره) آماج تبلیغات منفی مجاهدین خلق قرار گرفتند؛ تبلیغاتی که بعدها صرفاً متوجه روحانیت و نیروهای همراه و پیرو امام(ره) شد. این حملات در شرایطی صورت می‌گرفت که مجاهدین خلق احساس می‌کردند با کنار رفتن یک رقیب «صاحب تشکیلات» خود در درون حاکمیت، راه نفوذشان برای تصاحب کلی نظام گشوده می‌شود.
به موازات این حملات، تشکیلات اصلی انقلاب نیز که نفوذ و جایگاه به سزا و خدشه‌ناپذیری در میان اقشار گوناگون جامعه داشت یعنی روحانیت و تشکل‌ها و نیروهای همسو با آن، با لفظ «ارتجاع» مورد هجوم گسترده مجاهدین خلق واقع شد. در بسیاری از موارد، وانموده‌های سازمان بر این شعار مبتنی بود که سرمایه‌داری و ارتجاع دو روی یک سکه و هر دو «جاده صاف‌کن امپریالیسم»‌اند. تصور مجاهدین خلق از تشکیلات متکثر و متنوع روحانیت، نوعی از هم گسیختگی و بی‌نظمی را در ذهن آنها تداعی می‌کرد؛ ولی انسجام نیروها و تشکیلات روحانیت، در واقع‌ عمیق‌تر از تنوع گرایشها و سلیقه‌ها بود؛ که می‌توان آن را سازمانی شبکه‌ای عنوان نمود. از جمله شعارهای اصلی انقلاب («نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی») که تشکیلات منسوب به امام(ره) نمایندگی می‌کرد، گویای گذشتن از لایه‌های «وابستگی» به «استقلال» بود؛ که در همان زمان گویای مدرنیسم انقلاب اسلامی تلقی می‌شد. همین جلوه‌ها بود که اندیشمندانی چون «میشل فوکو» را نسبت به ماهیت و محتوای انقلاب اسلامی به وجد آورده بود.
پس از تسخیر سفارت امریکا و استعفای دولت موقت، تحلیل‌های سازمان مجاهدین خلق با بن‌بست رو به رو شد؛ زیرا آنان در تحلیل‌های خود سرنوشت دولت موقت با روحانیت و امام خمینی(ره) را یکسان جلوه می‌دادند؛ و از آنجایی که به زعم سازمان هیچ‌یک از این دو نمی‌توانستند در عرصة حاکمیت ماندگار شوند و از عهده برآیند،‌هر دو می‌بایست توأماً سرنگون شده حکومت به تمامی، به آنان اهدا شود. برخلاف انتظار سازمان و سایر گروههای چپ و مؤتلف آن، پس از استعفای دولت موقت، حاکمیت با نیروهای وفادار به رهبری انقلاب نوسازی شد و نیاز به گروه‌هایی مانند مجاهدین خلق ـ عملاً ـ زمینة بروز نیافت. همچنین برخلاف پیش‌بینی سازمان مزبور، با خروج ملیّون مذهبی، روحانیت از حاکمیت خارج نشد.

 دلایل عدم اعتماد رهبری انقلاب به سازمان مجاهدین خلق (منافقین)

روحانیت به رهبری امام خمینی(ره)، اعتماد کافی را در احراز مناصب اجرایی نظام جمهوری اسلامی نسبت به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) نداشتند؛ زیرا:
1ـ رهبری انقلاب، طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال 1351 با ایشان، با مواضع ایدئولوژیک مجاهدین خلق از نزدیک و بی‌واسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی(ره) را نسبت به خود جلب کنند. حضرت امام(ره) این دیدار را چنین تشریح کرده است:
« ... بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می‌کنند آمدند در نجف. یکی‌شان بیست و چند روز آمد در یک جائی؛ من فرصت دادم به او تا حرف‌هایش را بزند؛ او به خیال خودش که می‌خواهد من را اغفال کند! مع‌الاسف از ایران هم بعضی از آقایان که تحت‌تأثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان کند ـ آنها را هم اغفال کرده بودند، آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند... که اینها «انّهم فتیة» ـ قضیة اصحاب کهف. من گوش کردم به حرف‌های اینها که ببینم اینها چه می‌گویند. تمام حرف‌هاشان هم از قرآن بود و از نهج‌البلاغه... این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همه‌اش را گوش کردم. فقط یک کلمه را که گفت « ما می‌خواهیم قیام مسلحانه بکنیم»، گفتم «نه، شما نمی‌توانید قیام مسلحانه بکنید؛ بیخود خودتان را به باد ندهید». » (۲)
طرفه آن که این نمایندگانی که در سال 1351 با امام خمینی(ره) در نجف دیدار کردند، به فاصله اندکی پس از آن دیدار (در سال 1354) رسماً و علناً به ایدئولوژی کمونیسم پیوستند.(۳)
2ـ سازمان مجاهدین خلق علاوه بر مواضع ایدئولوژیک و سیاسی خود در گذشته، همواره مبلغ افراط‌گرایی و تحول مارکسیستی بود؛ از تبلیغات سازمان مزبور نیز چنین بر می‌آید که محتوی و روش انقلاب اسلامی را به رهبری امام خمینی(ره) نپذیرفته و آن را در چارچوب دیدگاه‌ها و اعتقادات خود نمی‌دانستند. بعدها «رجوی» به این حقیقت اعتراف کرد:
« ... حتی یک سال قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، از روی اطلاعیه‌هایی که می‌‌‌داد، تفکر و ماهیتش را [در زندان] به طور مکتوب تحلیل نموده و بر خصایص ارتجاعی او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل، که بعداً خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید، آشکارا گفته بودیم که اگر [امام] خمینی بیاید هیچ مسئله‌ای را از جامعه نخواهد توانست حل نماید و باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود. »(۴)
امام خمینی(ره) نیز از این گونه مواضع سازمان مجاهدین خلق مطلع بود اما تا هنگامی که نقض آشکار قانون صورت نگرفته بود و شورشگری منتهی به جنگ مسلحانه به مرحلة علنی و عینی نرسیده بود، با اعمال محدودیت وسیع نسبت به سازمان مزبور موافقت نکرد. آیت‌الله محمد یزدی در خاطرات خود به این نکته اشاره می‌کند:
« ... امام (ره) در پاسخ [یکی از روحانیون] فرمودند: «من اعضای مجاهدین را می‌شناسم و با مواضع آنها آشنایی دارم و کتاب‌هایشان را هم خوانده‌ام؛ اما تا زمانی که اینها دست به اسلحه نبرده‌اند با آنها کاری نداریم. »
یکی از افراد شرکت کننده در جلسه گفت: «حضرتعالی می‌فرمایید کتاب‌های اینها را خوانده‌اید؛ آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟» بعد، از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد کرد. امام مجدداً فرمودند: «من این طور نیست که اینها رانشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبسته‌اند، با آنها کاری نداریم.»
یکی دیگر از اعضای جلسه گفت: «یعنی شما واقعاً از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمی‌کنید؟» امام بار دیگر همان جملة خود را تکرار کردند و در واقع به سیرة جدشان در مورد خوارج عمل کردند. بعد از آن، دیگر اجازه ندادند که در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا کند... »(۵)
با تداوم عملکرد منفی و خصومت بار سازمان مجاهدین خلق «منافقین» زمینة تفاهم و گفت‌ و گو میان رهبری انقلاب و سازمان کاملاً از بین رفت. آنان هرگونه اقدام و تحولی را که خارج از خواسته‌ها و برنامه‌های این سازمان در نظام جمهوری اسلامی شکل می‌گرفت، باطل می‌شمردند؛ و همواره انقلاب اسلامی را «قیام» ناتمام برمی‌شمردند که بایستی توسط آنان به یک انقلاب تمام عیار دیگر تبدیل شود.
3ـ تا هنگام پیروزی انقلاب، آنچه تحت عنوان «سازمان مجاهدین خلق» شناخته می‌شد، بخش مارکسیست شدة این سازمان بود که بیشتر در خارج از کشور فعالیت می‌کردند. افراد سازمان که از زندان آزاد شدند، به رغم آن که بسیاری از آنها و حتی خود رجوی مخفیانه تغییر ایدئولوژی داده بودند، نخست تشکیلات خود را با عنوان «جنبش ملی مجاهدین» در سراسر کشور معرفی کردند؛ و پس از مدتی، باز با نام مذکور معروف شدند. ناگفته نماند که مرکزیت مارکسیست شدة سازمان تا اواسط سال 1357 در خارج از کشور به سر می‌برد و بعد در هماهنگی با سران سازمان، تحت عنوان « سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» به فعالیت پرداخت. اما همواره ابهام جدی و اساسی در هویت واقعی سازمان پس از انقلاب وجود داشت.
4ـ سازمان مجاهدین خلق، اساساً به مشارکت و همکاری صادقانه در ارکان و نهادهای جمهوری اسلامی اعتقاد نداشت. تمامی اسناد و قراین نشان می‌دهند که آنان پیوسته در صدد نفی تمامی نیروهای اصیل انقلاب بوده‌اند و از لحظة پیروزی انقلاب به تدارک رویارویی مسلحانه پرداخته‌اند. آنان سال 1358 را «سال افشاگری ارتجاع» و سال 1359 را «سال مقاومت» اعلام کردند. این پدیده نشان می‌دهد که مجاهدین خلق عرصة سیاسی کشور را با دیدگاهی استراتژیک به عنوان صحنة نبرد و رویارویی می‌‌نگریستند. در وهلة اول قصد تضعیف پایگاه مردمی روحانیت بالاخص رهبری امام خمینی (ره) داشتند و در وهلة بعد در پی یک حکومت جانشین برای جمهوری اسلامی بودند.
علاوه بر این، شواهد و قراین دیگری نیز وجود دارد که به روشنی گویای قدمت و ریشه‌دار بودن موضع تمامیت خواهانة مجاهدین خلق بود.
در خاطرات برخی فعالان سیاسی آن زمان چنین آمده است:
« با اوج‌گیری مبارزة مردم در سال 57، بچه‌های سازمان [مجاهدین خلق] از زندان پیغام فرستادند که نظر ما این است که انقلاب الآن دارد به سرعت پیش می‌رود و به طور زودرس پیروز می‌شود. با امام صحبت کنید که به نحوی عمل شود که بختیار ـ که آن موقع نخست‌وزیر شده بود ـ فعلاً بماند و سقوطش به تأخیر بیفتد. استدلال‌شان این بود که ما هنوز زندانیم و آمادگی نداریم.
این را صریح نمی‌گفتند ولی به طور تلویحی روشن بود که سازمان ضربه دیده، آمادگی ندارد جنبش را رهبری کند و در پیروزی و تشکیل حکومت جدید نقش درجة اول داشته باشد.»(۶)
گذشته از پیغام‌هایی که از سوی سازمان مزبور به بیرون زندان فرستاده می‌شد و قصد داشتند تا انقلاب را در غیاب خود به تأخیر اندازند، سران مجاهدین خلق کوشش می‌کردند در زندان نیز این روند را پیش برند. از جمله در مراجعات سرکردگان سازمان به بعضی روحانیون زندانی، تلاش می‌کردند تا از طریق ایشان به امام پیغام بدهند و القاء کنند که تنها گروه تشکیلاتی که پس از پیروزی قادر به در دست گرفتن قدرت است، سازمان مجاهدین است و امام باید امور را به آنها تفویض کند و تنها به آنان اتکاء نماید.

جامعه‌شناسی انقلاب‌ها و زمینه‌های 30 خرداد

مطابق نظریات جامعه‌شناختی معطوف به پدیدة «انقلاب» همواره انقلاب در شرایطی بروز می‌کند که بدیل‌هایی چون «رفرم» یا «تحولات بخشی» نه تنها پاسخگوی مطالبات نیست بلکه ممکن است حرکت آن را با کندی مواجه کند. پس از پیروزی انقلاب تا استقرار نظم و نظام نوین، به دلیل مشکلات و چالش‌های برآمده از فروپاشی رژیم قبل و فراوانی بحران‌های باقیمانده و اوج‌گیری مطالبات فزایندة اقشار مختلف مردم، شرایط دشوار و پیچیده‌ای به وجود می‌آید.
در نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران نیز که در فضای مقابله و دسیسه ابرقدرتها دچار مشکلات مضاعف بود، بسترهای تهدیدزا و بحران‌آفرین بسیاری پدید آمدند.
سه چالش ناشی از تسریع پیروزی انقلاب اسلامی زمینة بهره‌برداری گروههایی مانند سازمان مجاهدین خلق را فراهم ساخت و آنان با تجربة تشکیلاتی سیاسی خود، این سه چالش در عرصة : شکل‌گیری نظام، تحقق شعارها، و برنامه‌ریزی حل مشکلات، را به سه فرصت سیاسی برای خویش تبدیل کردند.
فعالیت‌های تبلیغی سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصیت‌های محبوب مردم انجام می‌شد. در ابتدا تظاهر به پیروی از امام خمینی(ره)، اظهار نزدیکی به آیت‌الله طالقانی و بعدها مصادرة آنچه که توسط مجاهدین خلق «محبوبیت سیاسی بنی‌صدر» تصور می‌شد، گویای این فرایند است.
از آنجا که اختلافات سیاسی به مرور موجب آن شد که پاره‌های پراکنده‌ای از انواع مشروعیت سیاسی و اجتماعی، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقی بمانند و سازمان مجاهدین خلق به مصادرة بخش‌هایی از این پاره‌های پراکندة مشروعیت‌های فاقد متولّی بپردازد، در مورد مشروعیت مطلق و همه‌جانبة امام(ره) نیز دچار توهم گردید. سران سازمان از این واقعیت غافل بودند که جذابیت تام و مقبولیت عام رهبری و گفتمان حضرت امام(ره) هیچ‌گاه در فضای خرده مشروعیت‌های سرگردان مبادله نمی‌شود. عدم درک صحیح این واقعیت، آنان را به ورطة پیوند حیات سیاسی این سازمان با حیات سیاسی بنی‌صدر و سایر جریانهای ضدانقلاب سوق داد که درنهایت به واقعة 30 خرداد 1360 منجر شد.
عرصة پاره‌های حاشیه‌ای قدرت، ناشی از دوران انتقالی و عدم استقرار کامل نظام جدید که خارج از کنترل به نظر می‌رسید، همان عرصه‌ای بود که گروه‌های سیاسی معاند مانند مجاهدین خلق، پیکار، فدائیان خلق و ... در آن به تنازع و ادامة حیات می‌پرداختند. واقعیت آن است که اگر ادعای این گروهها مصداق واقعی و دقیقی در متن انقلاب داشت و ایشان صاحب سهمی اساسی در پیروزی جنبش انقلابی منتهی به انقلاب اسلامی بودند، نیازی به تبلیغات گسترده در «عرصه‌های خاکستری» جامعه نمی‌داشتند.
با مروری بر حقایق سالهای نخست انقلاب می‌توان دریافت که بیشترین عضو‌گیری‌ها و گسترش‌های سازمانی این گروه‌ها، پس از پیروزی انقلاب صورت گرفته است. از جمله سازمان مجاهدین خلق در آستانة پیروزی انقلاب مجموعاً تشکیلاتی با 150 عضو بود؛ در حالی که در نیمة دوم سال 1359، پراکندگی دفاتر و اعضاء و هواداران تشکیلاتی به چند برابر رسیده بود.
این امر از یک سو خود گویای عدم توان و ظرفیت مجاهدین خلق در شکل‌گیری انقلاب بود و از سوی دیگر حاصل بهره‌برداری از چالش‌های سه‌گانه پیش گفته و عرصه‌های خاکستری نقش‌های اجتماعی بوده است.
در مقایسه با سایر انقلاب‌ها، سرعت و سهولت پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این انتظار را پدید آورده بود که فاصله زیادی تا سرمنزل مقصود وجود ندارد و اگر برای تحقق آرمانها اقدام نمی‌شود، اراده و توان انقلابی، به عنوان پشتوانه، وجود ندارد. سازمان مجاهدین خلق با تکیه بر ضعف‌ها و خلاءهای دولت موقت، که به تصریح مهندس بازرگان از عوارض «سیاست گام به گام» بودند، به فضای یأس و بدبینی دامن می‌زد.
این تبلیغات با اشغال سفارت امریکا (که نه توسط نیروهای مدعی «مبارزه با امپریالیسم» بلکه از سوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) که هیچ‌گونه پیوند و اعتقادی جز به حضرت امام(ره) نداشتند، صورت گرفت) دچار آسیبی جبران‌ناپذیر شد.
با همزمانی استعفای دولت مهندس بازرگان و اشغال سفارت امریکا، تلاش سازمان مجاهدین خلق (منافقین) برای جا انداختن برچسب «ارتجاع» و «وابستگی به امپریالیسم» دچار شکست شد. در مرحلة بعد، مجاهدین خلق فرایند مشروعیت سیاسی خود را در پیوند با رئیس ‌جمهور بنی‌صدر تعریف کردند و با تصور آنکه آرای انتخاباتی کسب شده توسط وی به معنی ـ یا قابل تبدیل به ـ مخالفت با امام (ره) است، روی بنی‌صدر سرمایه‌گذاری گسترده‌ای کردند. این سرمایه‌گذاری همه‌جانبه حتی جنبه خانوادگی نیز یافت و پس از فرار از ایران، در یک پیوند تبلیغاتی، دختر بنی‌صدر به ازدواج رجوی درآمد. رودررویی‌های بعدی بنی‌صدر با نیروهای پیرو خط امام و در نهایت رهبری انقلاب، نتایج جاه‌طلبی‌های شخصی و تأثیر تبلیغات سازمان مزبور بر روی بنی‌صدر بود؛ شاید بتوان گفت که مجموعة طرح‌ها و عملکردهای سازمان در رویکرد بنی‌صدر تأثیر اساسی و تعیین کننده داشت.

 تأخرها و فرصت‌های مجاهدین خلق (منافقین)


با نگرش نظری به ضرورت‌ها و استلزامات انقلاب‌ها و تبیین شرایط حاکم بر اوضاع قبل و بعد از انقلاب، می‌توان چارچوبی را با عنوان تأخرها و فرصت‌های سازمان مجاهدین خلق که بعد از تیرماه 1359 در افکار عمومی به نام «سازمان منافقین» شهرت عام یافت، به این شرح تصویر و تبیین نمود:

تأخرها

1ـ تأخر تئوریک: مجاهدین خلق، مشی چریکی را که در رژیم پهلوی سرلوحة عمل خود قرار داده بودند، در فضای پس از انقلاب همچنان به عنوان خط‌مشی اصلی برگزیدند. در واقع این سازمان مانند چند گروه مسلح مارکسیست و مائوئیست، نسبت به فرمان تحویل سلاح‌ها سرپیچی نمود و در این زمینه با هیچ‌یک از نهادهای انقلابی و انتظامی همکاری نکرد.
با وجود آنکه این سازمان، قبل از انقلاب، از طیف مارکسیست شدة خود (سازمان پیکار بعدی) انتقاد می‌کرد اما عملاً مارکسیسم را مبنای ایدئولوژیک خود می‌دانست. تأکید عمده بر مفهوم «تکامل» با رویکرد داروینیسم اجتماعی و با پیش‌فرض‌های مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی و ... از نشانه‌های دوگانگی مبنایی یا التقاط ایدئولوژیک سازمان مزبور بود.
2ـ تأخر استدراکی: در مباحث سازمان مجاهدین خلق، همواره التباس و اشتباهی بین جنبش چریکی و جنبش اجتماعی وجود داشت؛ گویی ذهنیت شرطی شدة سازمان، جنبش اجتماعی را که برآمده از یک جنبش چریکی نباشد، هضم نمی‌کرد. این در حالی بود که تبیین انقلاب اسلامی و شرایط ایران پس از انقلاب، با تئوری‌های جنبش چریکی به سان جای دادن اقیانوسی در یک استکان، غیرممکن و محال بود. بدین ترتیب خطای تحلیل سازمان مجاهدین خلق در عمق چارچوب استدراکی آن نهفته بود و سران سازمان تحت‌تأثیر جمود و تنگ‌نظری در استدراک انقلاب، به خطاهای فاحش استراتژیکی و تاکتیکی مبتلا شدند.
3ـ تأخر معرفتی: سران مجاهدین خلق، نسبت به میزان توان و امکانات خود، همواره دچار نوعی توهم و خودشیفتگی بودند. برآوردهای ایشان نسبت به سازمان‌شان، واقعیت را نشان نمی‌داد. در نتیجة این تحلیل، به سیاست تهدید و عداوت قهرآمیز روی آوردند و با پیروی از رویة «همه یا هیچ» ، در انتظار تصرف کامل حاکمیت سیاسی بودند. سران این سازمان هیچ‌گاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبیت فراگیر امام(ره) و نیروهای پیرو وی برنیامدند. این واقعیت که برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در 30 خرداد 1360 بر روی آراء میلیونی بنی‌صدر سرمایه‌گذاری کردند، نشانگر بی‌اطلاعی آنان از گسترش عام گفتمان امام خمینی(ره) بود؛ چرا که عمدة آرای بنی‌صدر، ناشی از آن بود که وی خود را پیرو خط امام خمینی(ره) نشان داده بود. مشروعیت بنی‌صدر نیز همانند مشروعیت دولت بازرگان، تبعی و نامستقل بود؛ زیرا در باور عمومی، رهبری قدسی امام خمینی(ره) تنها عنصر مشروعیت بخش نظام به شمار می‌رفت.
4ـ تأخر محیطی: سران مجاهدین خلق در برقراری نسبتی صحیح با محیط و فضای اجتماعی انقلاب اسلامی دچار نوعی گنگی و ابهام بودند. آنها در فضای انقلاب و تظاهرات و اعتراضات خیابانی تنفس نکرده بودند؛ از این رو در چارچوب گفتمان محدود و بستة زندان، خیال باز تولید وجهة سیاسی خود را داشتند. دریافت نادرست محیطی نسبت به شرایط، موجب آن شده بود که سازمان مزبور تصور می‌کرد پس از یک انقلاب میلیونی، خواهد توانست از طریق جنگ چریکی شهری، یک نظام سیاسی دارای مشروعیت همه‌جانبه را به چالش طلبد.
5ـ تأخر روش شناختی: روش‌های تبلیغاتی و تاکتیک‌های سیاسی مجاهدین خلق نیز کهنه بود. مشی چریکی و شورش‌گری به عنوان یک روش، دست کم نزد نظریه‌پردازان آن، استلزاماتی مانند حاکمیت چند پاره و بحران مشروعیت دارد. بنابراین اتخاذ این روش، در شرایط رهبری امام خمینی(ره) با شعار اصلی «وحدت کلمه» و افزایش روزافزون یکپارچگی و انسجام در بدنة حاکمیت با ریشه‌های عمیق مردمی، به لحاظ روش شناختی، یک خطای فاحش استراتژیک به شمار می‌رفت.
6ـ تأخر گفتمانی: تولیدات تبلیغی مجاهدین خلق در فاصلة پیروزی انقلاب تا خرداد 1360 دارای مشخصه‌های قابل توجهی بوده است. در حالیکه گفتمان برآمده از انقلاب اسلامی، تعقل، آزادی خواهی ، باورمندی و آرمان خواهی را در میان مردم گسترش می‌داد، از جمله برجسته‌ترین مشخصات گفتمان منافقین، لمپنیسم بود. بخش عمده‌ای از تلاش‌های سازمان مزبور در آنتاگونیستی کردن تضادهای سیاسی و قطبی ساختن فضای بحث سیاسی، در گفتمان مبتنی بر لمپنیسم آن بروز می‌کرد که پرده‌دری، برچسب زنی، فحاشی، رجزخوانی و قلدرمآبی از بارزترین نشانه‌های آن بود. اصطلاحات و لحن زبانی تولیدات تبلیغی سازمان گویای نگاه هژمونیک و تحکم‌آمیز آن ‌بود. در مباحث تئوریک، عموماً از قیدهای اطلاق (قطعاً، به هیچ‌وجه، مطلقاً و ...) استفاده شده است. هنگامی که به لحاظ کارکردی این گفتمان به سمت تهییج می‌رود، نوعی رمانتیسیسم شبه شاعرانه در آن به چشم می‌خورد. هرگونه انتقادی به سازمان، در پاسخ آنها «لجن‌پراکنی» نامیده شده و به لجن کشیده می‌شد.
عقب‌ماندگی‌های پیش گفته و تأخیر فازی که سازمان منافقین را به ورطة مقابله با ارادة ملی عموم مردم ایران کشاند، سران این سازمان را بیش از پیش در گرداب اوهام و خیالات فروبرد.
اگر شناختی واقع‌گرایانه در آنان وجود می‌داشت، به خوبی درمی‌یافتند که مشی چریکی و مسلحانه، نحوة سازماندهی متمرکز، و کنترل استالینیستی و همه‌جانبه، در شرایط پس از انقلاب اسلامی موجب انحطاط و سیر ارتجاعی سازمان می‌گردد. آنان در دوران فعالیت علنی، از مشی مسلحانه فاصله نگرفتند، و با عدم تحویل اسلحه به دولت انقلاب، ایجاد خانه‌های تیمی و تلاش در جهت استخدام و کاشتن نفوذی‌هایی در درون نهادهای جمهوری اسلامی، به هسته اصلی جریان ضدانقلابی بدل گشتند.
در اردیبهشت 1360 سازمان مجاهدین خلق طی یک اقدام تاکتیکی و عوام‌فریبانه از امام خمینی(ره) درخواست ملاقات کرد. امام خمینی(ره) در پاسخ تأکید کرد که اگر شما اسلحه‌ها را تحویل دهید، من نزد شما می‌آیم. آشکار بود که نه تنها هیچ تلاش مناسبی از سوی آنها صورت نگرفت بلکه روند تشدید خشونت و آماده‌سازی شورش مسلحانه توسط منافقین گسترش یافت. در نتیجه، نزاعی شکل گرفت که با آمادگی قبلی و سازماندهی منافقین در روز 30 خرداد 1360 به اوج خود رسید. قابل توجه است که در این درگیری، تعداد کشته‌ها و زخمی‌های حزب‌الله بیش از سازمان بود.

ویژگیها و فرصت‌ها

1ـ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از معدود گروههای سیاسی بود که در کار تشکیلاتی طبق الگوهای مارکسیستی، تجربة ویژه‌ای در پیشینة خود داشت و از انسجام و پیوند شبه فرقه‌ای برخوردار بود.
2ـ سازمان مزبور با در اختیار داشتن اعضای سازمان یافتة میلیشیا و اسلحة فراوان، از ابتدا در انتظار ساعت «س» و گسترش و علنی‌سازی جنگ با نظام جمهوری اسلامی بود.
3ـ سازمان برای آماده‌سازی عملیات براندازی، افرادی را از ماه نخست پیروزی انقلاب اسلامی در اماکن حساس دولتی و امنیتی نفوذ داد.
4ـ سازمان با هویت التقاطی و دوگانه از قدرت بسیج و بازتولید شعارهای انقلاب اسلامی به خوبی سوءاستفاده می‌کرد و از مفاهیم و ارزشهای انقلاب ـ همچون شهادت، ایثار، فداکاری و ... ـ حداکثر بهره‌برداری را در جذب هواداران به عمل می‌آورد.
5ـ حرکات سازمان غالباً حساب شده و برنامه‌ریزی شده پیش می‌رفت و معمولاً تاکتیک و اسلوب حرکات بعدی آن، پیش‌بینی و از قبل مشخص می گردید.
6ـ پس از اتحاد کامل با بنی‌صدر، سازمان به وفور از امکانات مالی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی نهاد ریاست جمهوری استفادة وسیع تشکیلاتی کرد.
7ـ سازمان، توانایی عجیبی در نوسان و ‌تغییر شیوه‌ها و شعارهای خود داشت. فرصت‌طلبی سیاسی و چرخش‌های گوناگون در مواضع و رفتارهای سازمان معمولاً برای هواداران با شیوه‌های پیچیدة مغزشویی، توجیه می‌شدند و «پراگماتیسم» به مثابة رکن اصلی ایدئولوژی آن تئوریزه و ترویج می‌گشت. می‌توان سازمان منافقین را پیشگام و سرمشق عمل‌گرایی منفعت‌جویانه ـ ولی ناکام ـ در تاریخ پس از انقلاب اسلامی محسوب نمود.
8ـ این سازمان در انجام حرکات تخریبی در موارد زیادی موفق بود و در این راه از هرگونه وسیله نامشروعی استفاده می‌کرد.
9ـ سازمان مجاهدین خلق در بسط خشونت در جامعه، نقش اصلی را داشت. هم از طریق تبلیغ گستردة فرهنگ خشونت و هم از راه رفتارهای خشونت‌گرایانه و تحریک به خشونت در عرصه سیاسی و در نهایت رسیدن به اوج خشونت ممکن در شورش مسلحانه 30 خرداد 60 و ترورهای وسیع مردم و مسئولان.

 واقعه سی ام خرداد ۱۳۶۰


در تبیین شرایط و عوامل ورود سازمان منافقین به شورش مسلحانه تمام عیار علیه نظام جمهوری اسلامی در 30 خرداد 60 به این واقعیت نیز بایستی تأکید شود که سازمان توانسته بود تا پیش از آن به «محور» اصلی کلیه گروههای متخاصم و معاند نظام از طیف چپ تا راست تبدیل شود. سازمان بعد از برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعیه‌ای از وی حمایت کرد و با تظاهرات پراکنده در بعضی نقاط کشور مقدمات شورش علیه نظام را آغاز نمود.
پس از تصویب بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی، سازمان که می‌پنداشت بهانه و فرصت مناسبی برای اعلام شورش علیه امام و نظام جمهوری اسلامی به دست آورده است به سرعت به تدارک و آماده‌سازی یک حرکت مسلحانه وسیع و گسترده در 30 خرداد 60 پرداخت. سی‌ام خرداد روزی بود که طرح عدم کفایت رئیس جمهور در جلسة علنی مجلس به بحث و رأی‌گیری گذاشته می‌شد.
در رهنمودهای درون گروهی به اعضاء و هواداران تشکیلاتی سازمان در آن زمان، اینگونه اعلام موضع شد:
«کارهای پراکنده کافیست و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیمایی‌های مقطعی اثر خود را کرده و مرحله گذار کمی به کیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده کنیم انقلاب انجام می‌شود. این قابل پیش‌بینی است که پس از قیام 30 خرداد تمامی امکانات سرخ [= غیرقابل استفادة علنی] ما سفید بشود.» (۷)
عصر روز سی‌ام خرداد درگیری‌های وسیع و گسترده‌ای توسط دسته‌های مسلح سازماندهی شدة میلیشیا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضی شهرستانها نیز اقدامات مشابهی از سوی عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از آن تاریخ این سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و کشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی گردید.
بعد از این روز موج ترورهای گسترده سازمان در نقاط مختلف کشور اقشار گوناگون مردم از پیر و جوان و کسبه جزء، کارمند، کارگر، جهادگر، سپاهی، نمازگزاران مساجد، نیروهای بسیجی و نوجوانان و جوانان اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزی و دانشجویی و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در این حملات تروریستی چند هزار تن طی سالهای دهة 60 به شهادت رسیدند. حتی به اعمال فجیعی مانند آتش زدن کانکس نیروهای جهادگر در زاهدان با یک نوزاد شیرخواره، به آتش کشیدن اتوبوس حامل مردم در شهر شیراز، شکنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتل‌عام یک خانواده روزه‌‌دار بر سر سفره افطار و اقداماتی از این دست که در تاریخ گروه‌های تروریستی جهان کم‌سابقه و بعضاً بی‌سابقه بود، مبادرت نمودند. در این میان گروه زیادی از مسئولان خدمتگزار مردم در قوة مقننه و مجریه و ائمه جمعه نیز قربانی تروریسم کور منافقین شدند که انفجار 7 تیر شهادت آیت‌الله بهشتی و 72 تن، و 8 شهریور شهادت رئیس‌جمهور رجایی و نخست‌وزیر باهنر، از موارد برجستة آن بودند. جالب اینکه این سازمان در اعلامیه‌های رسمی منتشره در لندن و پاریس و نشریة رسمی ارگان خود با عناوین مختلف رسماً مسئولیت اغلب اقدامات تروریستی را پذیرفته و گزارش آنها را مستنداً ارائه کرده‌اند.
همچنین مجموعة جریان تروریسم ضدمردمی سازمان منافقین به مثابة تکمیل عملیات ارتش بعث متجاوز عراق علیه تمامیت ارضی و استقلال کشور محسوب می‌‌گردید. پیوند سازمان و رژیم متجاوز صدام که به طور محرمانه از سال ۵۹ آغاز گردیده بود و در سال ۶۱ به امضاء پیمان رسمی با طارق عزیزمنجر شد ، تا به آنجا رسید که سازمان از سال 1364 علنآ و رسماً وارد خاک عراق شد و با استقرار در پادگانهای ارتش صدام به عنوان بخشی از سیستم سرکوب و جنایت و تجاوز رژیم بعث به ایفای وظایف خویش پرداخته است.
___________________________________________
پی‌نوشت‌ها:

1. مجموعة اعلامیه‌های سازمان مجاهدین خلق، ج 1، 1358، ص 15.
2. «صحیفة نور»، ج 13، صص 198ـ197 (با تلخیص).
3. این دو نفر عبارت بودند از «تراب حق‌شناس» و «حسین احمدی روحانی»، که پس از انقلاب در جرگة مرکزیت گروه مارکسیستی «سازمان پیکار» یا همان مجاهدین خلق پنجاه و چهار به بعد، درآمدند. عنوان این سازمان پس از انقلاب اسلامی از سازمان مجاهدین خلق تغییر یافت تا رجوی و همفکرانش فرصت تجدید سازمان با عنوان مجاهدین و بهره‌برداری از سوابق قبل از تغییر ایدئولوژی آن در سال 54، را بیابند و بتوانند ماهیت مارکسیستی و الحادی خود را در پوشش نام اسلامی «مجاهدین» پنهان نمایند.
4. مسعود رجوی، «جمع ‌بندی یکساله»، چاپ پاریس، صص 15 و 18.
5. خاطرات آیت‌الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1380، صص 489ـ488.
6. خاطرات حبیب‌الله پیمان، منتشره در برخی مطبوعات.
7. تروریسم ضدمردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دی‌ماه 61، ص 39.