غفلت تاریخی ما و چرایی بازنگرداندن اشیای باستانی ایران
انتشار خبر یافتن بقایای سربازان ایرانی دوره پادشاهی کمبوجیه ، این بارقه امید را ایجاد کرد که موضوع حفظ و بازیابی آثار هویتی ایرانیان به ویژه در حوزه آثار باستانی و نمادهای فرهنگی با جدیت بیشتری از سوی دستگاههای متولی امر پیگیری شود.
پس از خبر انتشار کشف بقایای اجساد سربازان ایرانی در صحرای مصر و پوشش وسیع این خبر توسط رسانههای داخلی و بینالمللی، رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در گفتوگو با خبرنگاران، از پیگیری و رایزنیهای سازمان مطبوعش برای گفتوگو با مقامات مصری در این باره سخن گفت.
به نظر میرسد باید در روند بازگرداندن آثار باستانی و اشیاء تاریخی ایران که در بیشتر موزههای معروف دنیا پراکنده شدهاند، بازنگری صورت پذیرد. برای نمونه، چندی پیش، نقش برجستهای از تخت جمشید در حراج کریستی لندن به قیمت یک میلیون و صد و هشتاد هزار و دویست و هشتاد و چهار دلار به فروش رفت (سوم آبان سال 1386). ابعاد این نقش 24 در 31 سانتیمتر است و سر سرباز هخامنشی را به همراه قسمتی از نیزه این سرباز نشان میدهد. در معرفی این اثر گفته میشد که نقش سربازی است از کاخ خشایارشاه در تخت جمشید اما با آگاهی سازمان میراث فرهنگی ایران از این حراجی و بررسی کارشناسان مشخص شد؛ این حجاری مربوط به پلکان شرقی کاخ آپاداناست. در ادامه این روند و با شکایت دولت ایران از حراج «کریستی» این اثر از فهرست حراجی خارج شد و دارنده آن آقای «دنیس برند» و سازمان میراث فرهنگی ایران در دادگاه عالی لندن در برابر هم صف آرایی کردند. اما یک پرسش؟ چرا دولت ایران نسبت به آثار دیگری که در سراسر موزههای دنیا پراکنده است واکنشی نشان نمیدهد؟ پاسخ شاید این باشد: به یک دلیل ساده. و آن اینکه بخش اعظمی از این آثار زمانی از ایران خارج شدهاند که کشور ما فاقد قانونی برای حفاظت و نگهداری آثار ملی و باستانی بوده و یا بدتر از آن چنین آثار نفیسی با قراردادهای رسمی و رضایت رسمی دولتمردان (به ویژه در زمان سلسله قاجار) به موزهها و مجموعههای خارجی راه یافتهاند و با اینکه تعلق فرهنگی و تاریخی این آثار به ایران مسلم و محرز است، از نظر حقوقی نمیتوان ادعا یا شکایتی را مطرح کرد؛ اما موضوع این سرباز هخامنشی با نمونههای قبلی تفاوتی عمده داشت. این اثر زمانی از ایران به سرقت رفته یا خارج شده که به طور قطع، کشور ما دارای قانون عتیقیات بوده است. پلکان شرقی آپادانا در پی حفاریهای «ارنست هرتسفلد»، باستانشناس آلمانی در سال 1933کشف شده و پیش از آن، ایران قانونی برای حراست و حفاظت از آثار ملی خود در سال 1929به تصویب رسانده بود. اما دریغ که غرض ورزیهای سیاسی باعث شد که دادگاه عالی لندن مدارک ایران برای اثبات مالکیت اثر را نپذیرد و سر سرباز هخامنشی به فروش برسد. بهانه اصلی دادگاه این بود که چرا دولت وقت ایران در اکتبر 1974 که دنیس برند، نقش برجسته را در یک حراجی نیویورک خریده بود، هیچ واکنشی از خود نشان نداده است. به دنبال این خبر موجی از ناراحتی و اعتراض در میان دوستداران میراث فرهنگی دیده شد.
دکتر میرسنجری عضو هیات علمی دانشگاه به «تابناک» گفت: در حالی که کشف اجساد سربازان ایرانی هخامنشی در مصر و همزمان مژده انتقال موقت منشور حقوق بشر از لندن به تهران احیای غرور ملی بسیاری از ایرانیان را در سراسر جهان به دنبال داشته، متأسفانه تاکنون توجه به تاریخ تمدن و پیشینه سترگ ملی در ایران در برخی موارد با بی توجهیهایی همراه بوده است. با این حال، خبر مسرتبخش واکنش مسئولانه دستاندرکاران میراث فرهنگی برای باز گرداندن اجساد فرزندان میهن بعد از 2500 سال نشان دهنده یک تغییر نگرش و آشتی با پیشینه پر افتخار نیاکانمان و افتخارات تاریخی وملی ما بوده است. امید این که در مواردی چون بازسازی و تبلیغ برای خانه زادگاه نظامی گنجوی در روستای «تا» در تفرش، شناساندن، مرمت و احیای آثار هخامنشی در معرض ویرانی در در استان بوشهر، از میان بردن سد مخرب سیوند و ...به طور منظم تداوم یابد ...
ایشان در ادامه افزود: در اینجا بد نیست به اجمال نظری بیندازیم به کوروش دوم ، بنیانگذار دولت هخامنشی و دیدگاههای او؛ پدران کوروش ، «کامبیز»، «کوروش اول»، «چیش پیش»، و «هخامنش» همگی رؤسای قوم پارس بودهاند. پس فرمانروا شدن کوروش چندان دور از ذهن نبود؛ اما چرا او مردی متفاوت است؟ دگراندیشی او بیشتر به روش حکومتش باز میگردد. بنیانگذار حکومت هخامنشیان زمانی به قدرت رسید که رسم بود، پادشاهان پس از گسترش قلمروی خود یا تمدن و آیین سرزمین اشغال شده را نابود میکرد و مردمان آن را وادار به پذیرش مذهب و حتی زبان خود مینمودند و یا اگر نمیخواستند سرزمین اشغال شده را به قلمروی خود پیوند دهند، پس از غارت داراییها و گرفتن بردگان مورد نیاز آن را ویران میکردند.
«بخت النصر» (با نام اصلی Nebuchadnezzar) پادشاه سرزمین بابل و معاصر کوروش بود. بخت النصر که بسیار مورد علاقه دیکتاتور بغداد بود و صدام حسین همواره خود را با او مقایسه میکرد و حتی تندیسی از خود با شباهت زیاد به او در بخشهای گوناگون عراق نصب کرده بود، کتیبه ای از زمان تسخیر فینیقیه توسط بابلیان از او باقی مانده که در آن چگونگی اشغال فنیقیه توصیف شده که فرهنگ غالب آن روز جهان را به خوبی به تصویر میکشد: «...فرمان دادم صدهزار چشم از کاسه درآورند و صدها هزار قلم پا را بشکنند. با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم. خانهها را چنان کوفتم که دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد.»
«آشورنسیرپال دوم»، امپراتور دیگری است که تقریبا با هخامنشیان معاصر بود. در کتیبه ای که از این فرمانروای آشور باقی مانده میخوانیم: «...شهر را تسخیر کردم، 600 تن از جنگجویان را از دم تیغ گذراندم، 3000 اسیر را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز دیوار شهر پهن کردم...»
اما کوروش دوم زمانی که در واکنش به حمله بخت النصر به ایران، سرزمین بابل را فتح میکند، بنا بر روش و منش ایرانی پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک، روشی کاملا متفاوت را در برخورد با کشور مغلوب برمیگزیند. در استوانه معروف کوروش که با نام منشور حقوق بشر معروف است و اصل آن امروز در موزه بریتانیا در لندن و نمونه ساخته شده اش در موزه ملی ایران (موزه ایران باستان) نگهداری میشود، او پس از معرفی خود به عنوان کوروش، شاه بزرگ، شاه شاهان، فرزند کمبوجیه... مینویسد: «...نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این سرزمین وارد آید. من برده داری را برانداختم. درماندگیهایشان را چاره کردم. فرمان دادم همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارد. من همه شهرهای ویران را از نو ساختم. همه نیایشگاههای بسته شده را گشودم. همه مردمان آواره را به جایگاههای خود برگرداندم. خداوند از کارهای من خشنود باشد.»
وی افزود: متفاوت بودن کوروش در زندگی شخصی او هم پیدا است. «زنوفون»، تاریخ نویس یونان باستان در کتاب Cyropaedia در بخشی از وصیت نامه کوروش مینویسد: «...پس از مرگ، بدنم را مومیایی نکنید و در طلا و زیور نپوشانید. آن را در خاک دفن کنید تا ذره ذره بدنم خاک ایران را تشکیل دهد.» هرچند زنوفون متهم است که همواره افسانهها را با تاریخ آمیخته، اما دست کم این یک مورد کاملا با واقعیت هماهنگ است. و این گونه بود که کوروش کبیر بنیانگذار پادشاهی هخامنشی در پاسارگاد دفن شد.
در بخشی دیگر از همان کتاب، زنوفون از کوروش نقل میکند که «...همواره حامی کیش یزدان پرستی باشید، اما هیچ قومی را مجبور نکنید که از آیین شما پیروی نماید. به خاطر داشته باشید که هر کس باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میخواهد پیروی کند.» این نقل قول هم در رفتار خود کوروش دیده میشود و هم در عملکرد پادشاهان هخامنشی پس از او. چنانکه هخامنشیان پس از تصرف مصر مردم آن سرزمین را در پیروی از آیین، زبان، و فرهنگ خود آزاد گذاشتند. تا جایی که در تاریخ مصر «هخامنشیان» سلسله ای از دودمان فرعونهای مصر هستند؛ یعنی مصریان، هخامنشیان را نه یک قوم بیگانه که به عنوان بخشی از تاریخ خود پذیرفتهاند. در کتابهای مقدس یهودیان (کتاب حضرت داود، کتاب حضرت اشعیاء، و...) کوروش به عنوان فرستاده خدا و رهایی بخش یهودیان معرفی شده است و در قرآن هم از فردی به نام «ذوالقرنین» بسیار تمجید شده که به عقیده بیشتر مورخان غیرعرب و حتی مرحوم آیتالله العظمی علامه طباطبائی؛ او همان کوروش دوم هخامنشی است. از همه جالبتر آن که یونانیان باستان که همواره دشمن شماره یک ایرانیان بودند و در تاریخ نویسی خود هیچگاه از تحقیر ایران فروگذار نمیکردند، برای کوروش احترام بسیار قایل بودند و به او لقب «بزرگترین پادشاه جهان پیش از اسکندر» را داده بودند...
با این اوصاف، به نظر میرسد سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری باید با تغییر استراتژی خود در پیگیری آثار ایرانی در موزههای دیگر کشورها نسبت به بازگرداندن این آثار و یا جلب همکاری و دریافت امتیازهایی از موزههای یاد شده در راستای تقویت حوزه میراث فرهنگی کشورمان، زمینه را برای معرفی بهتری از ایران و ایرانیان در جهان فراهم سازد.
تابناک ، ۱ آذر ۱۳۸۸
نظرات