نگاهی به کتاب «زیر نخلهای حاشیه اروند»
بیست روایت از زندگی سردار خراسانی
کتاب «زیر نخلهای حاشیه اروند» بیست داستان کوتاه زندگی سردار شهید شکرالله خانی، از فرماندهان سپاه خراسان است که به مقاطع مختلف زندگی این شهید از کودکی تا زمان شهادت میپردازد.
خبرگزاری فارس- علی الله سلیمی: دوران زندگی و حماسه آفرینیهای سرداران رشید سال های دفاع مقدس، آینه تمام نمایی از ایثا ها، فداکاریها، رشادتها و رفتارهای ناب انسانی است که هر یک از این سلوک معنوی و مقدس به تنهایی میتواند در سعادت بشر امروزی تأثیر گذار باشد. در این راستا، مطالعه سرگذشتنامه سرداران شهید دوران دفاع مقدس، یکی از راه های برقراری ارتباط معنوی با آن فضاهای روحانی است.
خوشبختانه در این زمینه نیروهای متعهد و با ایمانی هستند که با پشتکار و تلاش بی صبرانه همواره کوشش می کنند و حاصل کار آن ها انتشار کتاب های متعدد در خصوص سرگذشت سرداران شهید دوران دفاع مقدس است. از جمله افراد فعال در این زمینه، نویسنده معاصر «نسرین پرک» است که اخیراً کتاب «زیر نخلهای حاشیه اروند» را تألیف و منتشر کرده که سرگذشتنامه سردار شهید شکرالله خانی، از فرماندهان سپاه استان خراسان است.
شیوه نگارش این کتاب به صورت پردازش داستانی خاطره های بر جا مانده از مقاطع مختلف زندگی شهید شکرالله خانی است که از اقوام و دوستان و همزمان شهید نقل است. نویسنده سعی کرده توالی زمانی را در نگارش این خاطرات داستانی رعایت کند و به این صورت، خاطرات اولیه و ابتدای کتاب مربوط به زندگی شهید خانی در مقاطع سنی کودکی و نوجوانی است و به مرور خاطرات جوانی و زمان حضور در جبهه ها هم روایت می شود.
نسرین پرک در مقدمه کتاب درباره نحوه مواجه خود با مجموعه خاطرات بر جا مانده از شهید شکرالله خانی نوشته است: من از بین 643 صفحه پرونده شهید خانی که مصاحبه های بود با پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر، دوستان و همرزمانش شهید، بیست خاطره را برگزیدم و به صورت داستان های کوتاه روایت کردم.
مخاطب در همان ابتدای کتاب و قبل از مطالعه 20 داستان کوتاه از مقاطع مختلف زندگی شهید خانی با چکیده ای از زندگی این شهید آشنا می شود؛ شکرالله خانی دهنوی سال 1337 در نیشابور به دنیا آمد. دوران کودکی و دبستان خود را در روستانی کوچکی به نام آقا مزار، از توابع بجنورد گذراند. سپس بنا به دلایلی خانواده وی به مشهد مهاجرت کردند و در شهرک شهید رجایی سکنی گزیدند. شکرالله بیشتر از سن خود می فهمید و همین دانستن ها یک بار منجر به اخراج او از دوران راهنمایی و بار دیگر در دبیرستان شد. یک ماه هم در ساواک زندانی بود. بعد از انقلاب متولدین سال 1337 از سربازی معاف شدند. با وجود این او به سربازی رفت چون احساس می کرد در آن برهه، حکومت نوپای جمهوری اسلامی به سرباز نیاز دارد. بیش از 8 ماه از خدمت سربازی اش گذشته بود که وارد سپاه شد. سال 1360 ازدواج کرد. مهدی، محمد و مرتضی حاصل این ازدواج هستند. یک سال از چهار زندگی مشترک آنها در بیمارستان گذشت و سه سال دیگر زندگی مشترک آنها در کردستان، ارومیه و اهواز سپری شد. سرانجام در 9 اسفند سال 1364، در پایان عملیات والفجر9 هنگامی که قصد داشت برگردد و از پشت خط، دستگاه مهندسی دیگری را به مناطق آزاد شده منتقل کند، خودروی او مورد اصابت تانک دشمن قرار گرفت و شکرالله خانی به شهادت رسید.
داستان های اول و دوم کتاب با عناوین «من نمی خورم حرومه» و «تو با بقیه فرقی نداری» بر اساس خاطراتی از علی خانی، برادر شهید شکل گرفته است که در آنها به برخی از روحیات شهید شکرالله در دوران کودکی اشاره شده است. داستان بعدی با عنوان «جعبه چوبی»، بر اساس خاطره ای از بتول خانی، خواهر شهید شکرالله خانی نوشته شده است.
همچنین بر اساس خاطره ای از مخدره خانی، خواهر دیگر شهید خانی، داستان «اخراج» نوشته شده و داستان بعدی با عنوان «زندانی» هم بر اساس خاطره ای از زکیه خانی، خواهر دیگر شهید شکرالله خانی روایت شده است. مجموعه این داستان ها که در بخش اولیه کتاب آمده و بر اساس خاطراتی از خانواده شهید نوشته شده همگی به اتفاق های زندگی شهید خانی در دوران کودکی و نوجوانی اشاره دارد.
در بخشی از داستان زندانی می خوانیم: «نشسته ام روی لبه سنگی حوض و زل زده ام به در چوبی و باز زیرزمین. شکرالله که بود با دوستانش، عباس و مختار و علیا کبر می چپیدند توی اتاقک نمور و تاریک. پرده ها را می کشیدند و حلقه می زدند دور ضبط صوت بی در و به صدای خش دار نواری که تازه به دست شان رسیده بود، گوش می دادند. مثل سایه، بی صدا می آمدند و بی صدا می رفتند. غذای شان نان بود و با ترشی لیته، گاهی هم مربا. آخرین شبی که آمد، چنان نفس نفس می زد که انگار تمام شهر را دویده بود. بی آن که حالم را بپرسد پرید توی زیر زمین و رفت داخل پستو. ایستاده بودم زیر درخت توت و نگاهش می کردم که یک عالمه نوار کاست ریخت توی بغلم. گفت: پنهان شان کن، جایی که عقل جن هم بهش نرسه...» ( ص 23)
در این روایت و چند روایت بعدی فعالیت های مبارزاتی شهید خانی بیان شده که همگی در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است. در این بخش همچنین داستان «سربازی نمی رم، مگه نظام عوض بشه» بر اساس خاطره ای از سرهنگ سید حسن حسینی زاده، همرزم شهید، بیان شده که باز هم از روحیه مبارزاتی شهید خانی در ایام انقلاب حکایت دارد. با وقوع انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن آنها که باعث کینه و دشمن ضد انقلاب نسبت به نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران می شود، شهید خانی خود را مصمم می کند برای مبارزه با ضد انقلاب به نقاط ناامن کشور اعزام شود.
داستان«ماموریت» که بر اساس خاطره ای از مصطفی کرمانشاهیان، همرزم شهید خانی روایت شده است، به بخشی از اتفاق های زندگی شهید خانی در این مقطع حساس تاریخی می پردازد. شکرالله گفت: مصطفی آماده شو بریم ماموریت. پرسیدم: کجا؟ گفت: بچه های اطلاعات یک خونه تیمی رو شناسایی کردن. پشت سر شکرالله نشستم روی موتور و از مقر سپاه حرکت کردیم به طرف فلکه امام خمینی. نرسیده به چهارراه لشکر، راه بندان بود. از لابه لای آدم ها و ماشین ها گذشتیم. عده ای وسط چهارراه ایستاده بودند و شعار می دادند. گفتم: می دونی امروز قراره آیت الله بهشتی، بعد از نماز ظهر، توی صحن جمهوری سخنرانی کنه؟ گفت: می دونم...» ( ص 33)
در ادامه کتاب، داستان های دیگری از زندگی شهید خانی آمده که به روایان اولیه ، خاطره ها اشاره نشده است. این داستان ها اغلب به اتفاق های زندگی شهید در جبهه ها می پردازد. البته بخشی از وقایع این داستان ها به بیمارستان و زمان مجروحیت شهید اختصاص یافته که به نظر می رسد راوی این بخش از خاطره ها همسر شهید باشد ولی در انتهای داستان ها و همانند داستان های بخش اول کتاب به نام راوی خاطره اشاره نشده است.
کتاب «زیر نخل های حاشیه اروند» نوشته نسرین پرک، از مجموعه قصه سرداران است که با در 84 صفه با شمارگان 3000 نسخه از سوی انتشارات ستاره ها (کنگره بزرگداشت سرداران شهید و بیست و سه هزار شهید استان های خراسان) در مشهد چاپ و منتشر شده است.
فارس
نظرات