یک یادداشت پشت نسخهای درباره قحطی در کردستان
نوشتههای پشت نسخهای، یکی از منابع با ارزش برای بررسی تاریخ فرهنگی و اجتماعی ما به شمار میآید؛ هرچند هنوز تحقیق جامع و گستردهای درباره ی آنها صورت نگرفته و آنگونه که بایسته است مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفته اند.
در اینجا با یادداشت نویافتهای دربارهی قحطی سال 1242هجری روبهرو هستیم؛ که در پشت جلد کتاب جامع الفضایل نوشته شده است. این یادداشت، حاوی اطلاعات تازه و نکات جالبِ توجّهی درباره وضعیت قحطی و مرگ و هلاکت در کردستان و به ویژه، در سنندج یا به تعبیر دیگر، حوزه امارت اردلانیها میباشد. نویسنده تلاش کرده است تا گوشهای از قحطی و فلکزدگی مردم را به تصویر بکشد و همزمان به نقش والی آن روزگار، یعنی خسروخان دوم اردلان در مهار قحطی و گرسنگی اشاره نموده و سخاوت و بخشش وی را میستاید.
درباره ی نویسنده یادداشت:
نویسندهی یاداشت مذکور، یکی از فضلای سنندج به نام حاج مصطفی کردی است؛ این نامی است که در آغاز کتاب جامع الفضایل آمده است و از آنجایی که هم متن یادداشت و هم متن کتاب جامع الفضایل، با خط نستعلیق و از نظر ظاهری یکسان نوشته شدهاند، بنابراین هیچ تردیدی در درستی آن نداریم. این کتاب اکنون در کتابخانهی ملی به شمارهی ف۴۴۷۳ نگهداری میشود که مشتمل بر 72برگ بوده و با خط نستعلیق بر روی کاغذ فرنگی کتابت گردیده است. این نسخه که به خطّ مؤلف میباشد در جلد تیماج مشکی صحافی شده است.
یادداشت حاج مصطفی کردی درباره ی قحطی:
خواهیم دید که این یادداشتِ دو صفحهای را حاج مصطفی در 1244هجری قمری نوشته است او اصل کتاب «جامع الفضایل» را در دوم شعبان 1244هجری نوشته و لذا باید گفت که این یادداشت را هم در همان تاریخ درج نموده است؛ ولی، وقوع قحطی در سال 1242هجری بوده است.
متن بازخوانی شدهی یادداشت:
هو العلیم الحکیم
لِمُحرّره، از وقایع دهر دون آنکه بتاریخ سنه تنکوزئیل یکهزار و دویست و چهل و دوی هجری یک نوع قحط و غلا در صفحات جهان و اقطار و اکناف زمان، خصوصاً در ولایت سنگلاخ کردستان پدید آمد که ما لا عینَ رَأت و لا أُذُن سَمعت. یأس تمام و حرمان لاکلام باحوال خاص و عام راه یافت و نایرهی غلا بحدی بالا گرفت که خلایق دست از جان شسته، زبانها بعجز و نیاز پیوستند، نِعمَ ما قال الشیخ:
«چنان قحطی سالی شد اندر دمشق
کـه یاران فـراموش کـردند عشق»
نه عاشق را با معشوقه نظری و نه معشوقه را از عاشق خبری؛ تمامی نگران و لب خاموش، دهکی با جان ولی مدهوش، راوی که مدام باده آمالشان در جام و ایاغ مرامشان پیوسته لبریز مدام بود اکنون در کوچه و محله پشته پشته روی هم افتاده، آب از دهانشان بسان فواره در سیلان و عندلیب خوش آوای مقالشان، قرین ناله و فغان چنان شده است، ببازارها روائی نان که بوی نان از ترازو نمیرسد بتنور و زیاده از بیست هزار تن از نَفس دارالایاله و محلات و بلوکات بواسطه عدم غذا در حجابِ تراب کشیدند و جماعتی که ایشان را قدرت مالی بود در کلی احوال، رنجورْ دل و شکسته خاطر و لذات استراحت و استنامت بر ایشان مکدّر، چه از زبان مرد و زن در کوی و برزن اگرچه قوه در تن نداشتند و ذکر نان چون آب، جاری و روان. نمیداند در این واقعه جانسوز چه نگارد و از این سانحهی حیرتاندوز زیاده بر این خاطر احباب را بخارِ خارِ تأسف و تحسّر چه آزارد و أعاذنا الله و جمیعَ المسلمین من عذابه و رَزَقنا طریقَ رُشده و صوابه.
از آنجا که سبب الاسباب حقیقی جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه، متقلب اوضاع روزگار و مغیث و متهجی اقسام دشواری و اعسارات، بقدرت کاملهی ازلی و حکمت شاملهی لمْ یَزلی، گشایش عقدهی این کار دشوار و سکهی این زر کامل العیار را بنامِ نامی و اسمِ سامی خسرو باذل عادل و والی روشن ضمیر عاقل و کامل، صهر خلافت[؟]، یکتا گهر صدفِ ولایتِ عظمی، برازندهی سریر حکومت و عدالت، فرازندهی مسند نصبت و ایالت، مهر سپهر بزرگی و جلال، بدرِ سمای سروری و اقتاب، نظر کردهی حضرت یزدان، برداشتهی مرحمت ظلّ سبحان، الوالی ابن الوالی ابن الوالی والی والاجاه والانشان خسروخان، ابنالمرحوم امانالله خان والی جنّت مکان مدی الله تعالی ایامَ دولته و ظلال رأفته و عنایته الی آخر الزمان، زیب آرا و زینت پر ارخت در سمای قَبل و بعد السنه که اوضاع چنان سالها الهی قرنها مسلمان نشنود کافر مبیناد، دست گهرپاش والی والاشأن در بخشش و بخشایش طومار روزنامه آلبرامکه را طی نمود، کف دریانوالش در ایثار درهم و دینار روح و روان حاتم طائی را حیّ گویا، روزگار، وجود ذیجود والی والاتبار را برای روز بد خویش در کنف حمایت آباء اعلوی و امّهات سفلی نگاهداشته بود؛ انبارات حبوبات دوازده سالهی حبوبات خاصهجات که موافق سررشتجات محاسبین سرکار یکصد هزار و اند قفیز گندم و جو و برنج و شلتوک و غیرهم موجوداً فی الانبار و تسعیر از قرار یک کیسه دو روپه سفید که هر کیسه دو تبریزی و کسری باشد اسم داشت و نشان نداشت مصدوقه آیه وافی هدایه: «و أقرضُوا للهَ قرضاً حسناً» همت بحر حیاضتش محفاً تیه بمدلول: «و أنفقوا فی سبیلِ اللهِ بتموُّج» درآمده بدون ملاحظه کیش و ملة تمامی انبارات را بفرقه فرقه و گروه گروه و طبقه طبقه مسلمان و یهود و نصاری از خارج و داخل احسان و نفقه فرمودند، با ساعیین جز حرف نَعم بر زبانش نمیگذشت و با غنی و فقیر غیر از بیا و بگیر سخنی نمیرفت؛ بُرنا و پیر از خوانسالار احسانش کامیاب و دور و نزدیک و ترک و تاجیک از ریزش کف دریانوالش روزی یاب. بحمدلله تعالی آتش قحط و غلا بزلال رأفت و مرحمت والی والاشأن منطقی و از برکت مایدهی عام خسرو زمان، بیم هلاک جُوع از اهالی ولایت کردستان منتفی گشت.
آری صبح سعادت از چاک گریبان چنین بختیاری تابان باید و عقدهی مهام شدید الآلام باشارهی سر انگشت عطای چنین جوانْ بختِ، بختْ جوان گشاده آید؛ بقیت بقاء الدهر یا کهفَ أهله و هذا دعا له بقریة شامل.
ical.ir
نظرات