سیده نصرت بیگم امین (بانوی ایرانی)


سیده نصرت بیگم امین (بانوی ایرانی)

 حاجیه خانم سیده نصرت بیگم امین(معروف به بانوی ایرانی) در سال ۱۲۶۵ه.ش در اصفهان متولد شد. پدر ایشان حاج سید محمدعلی امین‎التجار اصفهانی، فردی مومن و سخاوتمند و مادرشان بانویی بسیار شریف، متعبد و خیرخواه بود که خداوند پس از سه فرزند پسر، این دختر را به ایشان عطا کرد. مادر با روشن‌بینی در چهار سالگی، فرزند را برای آموزش قرآن و فراگیری خواندن و نوشتن به مکتب می‌فرستد، در حالی که فضای حاکم بر آن ایام به گونه‌ای بود که کمتر خانواده‌ای به خود اجازه می‌داد که دخترش را برای کسب دانش به مکتب یا مدرسه بفرستد و چه بسیار والدینی که آموزش و آشنایی با خط و نوشتن را برای دختران خود جایز نمی‌دانستند.

در حقیقت عظمت کار این بانو و تلاش‌های مستمر وی در آن زمان، بسیار درخور توجه است البته ایشان به دلیل این که اوقات زندگی‌شان به فراگیری درس و علم می‌گذشت، بیشتر در خانه بودند و کمتر از خانه خارج می‌شدند. ولی در ایامی که لازم می‌دیدند که باید دفاع صورت بگیرد و کاری انجام شود، از منزل خارج می‌شدند و به تدریس و راهنمایی بانوان می‌پرداختند.

از دوران قاجار که بگذریم، دوره رضاخان تقریبا مقارن با اندیشه تجددخواهی و تبلیغات وسیع اسلام‌زدایی، خصوصاً در اصفهان بود. در آغاز این دوره، خانم امین ۳۵ ساله بودند و اصفهان هم در آن ایام حوزه‌های علمیه‌ بسیار داشت. این شهر بعد از تهران آماج فعالیت‌های تجددخواهی بعضی از بانوان، قرار گرفت.

یکی از دست پروردگان محفل پر فیض بانو امین در باب نظم، تدبیر و عظمت معنوی وی می‌گفت: «در مورد زندگی خانم امین باید بگویم که در تنظیم وقت، ابتکاری عجیب داشتند و چنان اوقات خود را تنظیم می‌کردند که به تمام کارهایشان می‌رسیدند، گویا خداوند به وقت ایشان هم، برکت داده بود. هرگز از حوادث نمی‌ترسیدند و در کارها به خدا توکل می‌کردند و از میهمانان با خوشرویی و سادگی پذیرایی می‌کردند. می‌خواستند جوانان را بدون اجبار و با منطق، جذب اسلام کنند.»

کلیه شاگردان و پرورش یافتگان محضر با برکتش، به جز جهات علمی و آنچه که مربوط به علوم قرآنی و دانش‌های الهی می‌شد، در درجه اول، درس معرفت می‌آموختند. رفتار و سلوک این بانوی مجتهد، مهم‌ترین مطلبی بود که آنان را جذب خود می‌نمود.

از دیگر درس آموختگان او گفته است: اولین برخورد من با ایشان مانند یک بیمار بود. در خودم خیلی احساس دردمندی می‌کردم، و احتیاج به طبیب حاذقی داشتم. بیانات و چهره ایشان برای من دارویی بسیار موثر بود. همان طور که خودشان بیان می‌فرمودند، دارویی که طبیب می‌دهد تلخ است ولی شفایش شیرین است. البته مسایل، خیلی زیاد است. من برایشان از ناراحتی‌هایم گفتم و ایشان توجه پیدا کردند که من احتیاج به کمک دارم. ایشان قدرت تشخیص داشتند و با یک نگاه عمیق متوجه می‌شدند که طرف چه می‌خواهد، بعد به من پیشنهاد کردند که اگر مایلی، کتاب(حقایق) فیض کاشانی را به تو درس بدهم، چون چندین مرتبه خودم این کتاب را مطالعه کرده‌ام و می‌دانم که خیلی برای شما مناسب است. من هم قبول کردم و درس شروع شد.

یک روز خدمت ایشان رسیدم. گفتند برایم حمد بخوان. گفتم: من که قابل نیستم برای شما حمد بخوانم. فرمودند: بخوان تا قلب من روشن شود. من کنار تختشان نشستم و دستشان را گرفتم و شروع به خواندن هفتاد مرتبه حمد کردم. همین طور که حمد می‌خواندم در خود فرو رفته بودم که من قابلیت ندارم، خودشان منبع عرفان و شناخت و موحد حقیقی هستند. ناگهان نگاهم به بیرون افتاد. درختان را شاهد گرفتم و گفتم: خدایا تو می‌دانی، در قیامت، تمام این درختان شهادت می‌دهند که این شخصیت که اکنون در این بستر افتاده است در شبانه روز چقدر با خدا مناجات داشته است. بعد از این احساس کردم که همه درختان حمد می‌گویند. بدنم شروع کرد به لرزیدن.

آنچه را مشاهده کرده بودم به حاج خانم گفتم. آهی کشیدند، دست روی قلبشان گذاشتند و فرمودند که حالم خوب شد و احساس آرامش می‌کنم. سپس «انا انزلناه» را خواندند و از جا برخاستند و فرمودند که:« قلبت تا اندازه‌ای روشن شده است، مواظب باش آن را کدر نکنی.» ایشان بسیار متواضع و فروتن بودند، و با مهربانی و دلسوزی، دلشان می‌خواست به همه کمک کنند، کمک فکری، کمک علمی و کمک اخلاقی.

 

ایشان روی تحصیلات بالا تاکید داشتند. می‌فرمودند: علم با عمل، علم با تهذیب، علم با تزکیه. اگر علم بدون تزکیه شد، برای انسان غرور و حجاب می‌آورد، ممکن نیست که انسان بتواند صعود کند، سقوط، حتمی و صد در صد است. می‌فرمودند: «نفس را تزکیه کنید که بعثت انبیا به همین دلیل بوده است.»

نسبت ایشان با سی واسطه به امام علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) می‌رسید. وی در بیان مقام و موقعیت خاندان عصمت و طهارت و منزلت و جایگاه آنان تلاش می‌کرد، به طوری که عشق و علاقه‌اش به مقام والای ولایت در کتاب « مخزن اللئالی فی مناقب مولی الموالی حضرت علی(علیه‌السلام)»، روشنگر این حقیقت است.

بانو امین، از شیفتگان و معتقدان به انقلاب اسلامی ایران و رهبری عظیم الشأن آن بود. در این مورد یکی از شاگردان ایشان آورده است: «در سال ۵۹ که حاجیه خانم امین، اصلاً نمی‌توانستند از منزل خارج شوند، از طریق تلویزیون در جریان انقلاب قرار داشتند، زمانی که امام(ره) از تلویزیون سوره حمد را تفسیر کردند، شیفته بیان و مطالب امام شده بودند. به همین علت، به مطالعه آثار امام پرداختند.

روزی بعد از مطالعه کتاب‌های امام، ایشان فرمودند که: معرفت امام بالاست و عرفان ایشان به حد اعلای خود رسیده است. اگر کسی خواست، خدای ناکرده تهمتی بزند یا توهینی بکند، از قول من بگویید که بد می‌بینی. مبادا یک وقت خدای ناکرده توهین کنید. چون معرفت ایشان بالاست که می‌توانند این کارهای محیرالعقول را انجام بدهند. حاج خانم خیلی شیفته کتاب‌ها و بیانات امام شده بودند:« زیرا که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری.»

همین طور امام نیز جویای احوال این بانوی مجتهده می‌شدند. یکی از روحانیون اصفهان در این خصوص گفته است: «چند مرتبه که حضور حضرت امام خمینی(ره) مشرف شدم، ایشان جویای حالات و اشتغالات و سلامتی بانو مجتهده امین شدند و در مقابل به منزل حاجیه خانم امین که می‌رفتم، بانوی ایرانی مقید بودند، برای سلامتی حضرت امام(ره) و موفق شدن ایشان و پیشرفت در اهداف مقدس اسلام دعا کنند.

آثار و کتاب‌های قلمی به جامانده از بانوامین بانوی ایرانی عبارتند از:
۱- تفسیر قرآن مجید بهنام «مخزن العرفان»در ۱۵جلد.
۲- «نفحات الرحمانیه»،به زبان عربی مشتمل بر ۹۶ عنوان.
۳- «سیر و سلوک»که در روش اولیا و طریق سیر سعدا است.
۴- «معاد» یا آخرین سیر بشر.
۵-روش خوشبختی و توصیه به خواهران دینی و ایمانی.
۶- «اربعین هاشمیه»به زبان عربی مشتمل بر مسایل و احکام.
۷- «جامع الشتات»به زبان عربی مشتمل به مسایل و احکام.
۸- «اخلاق»که در بسیاری از محافل علمی و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود.
۹- «مخزن اللئالی»که در فضایل حضرت علی بن ابیطالب(علیه‌السلام) است.

در آن زمان، رضاخان آرمان‌های جدید و کاذبی داشت و ایدئولوژی مخصوص خودش را ترویج می‌کرد. مثلا در مورد تجددخواهی، در باره ناسیونالیسم افراطی که این ناسیونالیسم افراطی را برد و اصل تحقیر فرهنگ و محو آثار تمدن اسلامی و همچنین برگشت به ایران قبل از اسلام قرار داده بود. اتفاقاً در همین زمان بودکه خانم امین از نام مستعار «بانوی ایرانی» استفاده کردند.

بانو امین پس از آن که صرف، نحو، بلاغت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول و فلسفه را آموخت، به مطالعات خود در سطوح عالیه ادامه داد تا به درجه اجتهاد رسید. جدیت وی در امر تحصیل به حدی بود که می‌فرمود: «هیچ چیز نمی‌تواند کلاس درس را تعطیل کند، حتی مرگ فرزند.» یکی از اساتید بانو امین، مرحوم آیت الله حاج میر سید علی نجف آبادی نقل کرده است: «روزی شنیدم فرزند ایشان فوت شده است، فکر کردم، خانم دیگر درس را تعطیل خواهد کرد، ولی برعکس، دو روز بعد کسی را به سراغم فرستاد که برای تدریس به منزل ایشان بروم و من از این علاقه ایشان به درس و تحصیل، سخت تعجب کردم.»

ابتلائات و آزمایش‌هایی که خداوند کریم برای صیقلی شدن و خالص ‍ گردیدن روح مطهر این بنده مقربش نمود، مسئله از دست رفتن فرزندان ایشان بوده است. چنان که هشت فرزندش به علل مختلف از قبیل بیماری و… از دست رفتند و تنها یک پسر برایش باقی ماند. این مصائب نتوانست خللی در عزم و اراده این یگانه بانوی مجتهده و عارف به وجود آورد و این نشانگر آن است که اگر زنان قدم در راه کمال و تعالی زنند و خدا را ناظر اعمال خویش و مالک همه هستی و دارایی ‌های خویش بیابند، حتی در فقدان فرزند نیز عنان اختیار از کف نمی‎دهند و متانت و صبوری که در خور انسان خلیفة الله است پیشه می‎سازند.

گفته‌اند در جریان جنگ جهانی اول دو فرزند کوچک ایشان به فاصله چند روز فوت کردند. بدین مناسبت استادشان آیة الله نجف آبادی سه روز درس را تعطیل می‎کنند و به خانه‌شان نمی ‎روند؛ روز چهارم بانو امین به دنبال استاد می‎ فرستند و وقتی ایشان می‎ آیند، علت تعطیلی درس را جویا می ‎شوند. آیة الله نجف آبادی می ‎گویند که من شرمم می‎ شود که بچه‌تان تازه از دنیا رفته برای درس بیایم و خانم امین پاسخ می‌دهند: من پیش خدا شرمم می ‌شود که سه روز است چیزی نخوانده‎ام. خدا یک چیزی به من داد خودش هم گرفت.

او بیشتر علوم را در خانه و نزد علامه آیت الله سید محمد علی نجف آبادی و شیخ مرتضی مظاهری فرا گرفت. آیت الله آقا سیدمحمد علی نجف آبادی از اساتید برجسته‎ی بانو امین که این مجتهد گرانقدر، فقه و اصول و حکمت را نزد وی خوانده بود، گفته است: «حکمت را دایی‌ام به من درس داد و یکی نیست که من به او درس بدهم.  من می‌خواهم به این خانم درس بدهم که از من یادگاری باقی مانده باشد.» زمانی که بانو امین اولین کتاب خود را به نام «اربعین هاشمیه» نوشت و کتاب، به حوزه علمیه نجف رسید و علما از آن استقبال کردند، آیت الله آقا سیدمحمد علی نجف آبادی در تکمیل تشویق‌های علما گفتند: «بانو امین هر چه در این کتاب نوشته‌اند از تراوشات فکری خودشان بوده و ربطی به تعلیمات من ندارد.»

سیده نصرت امین مجتهد، توسط تعدادی از آیات عظام و مراجع عظیمالشان زمان خود به اخذ درجه اجتهاد و روایت نایل گردید که برخی از آنان عبارتند از مرحومان: آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری  یزدی (موسس حوزه علمیه قم)، آیت الله العظمی آقا سیدمحمدکاظم شیرازی، آیت الله ابراهیم حسینی شیرازی اصطهبناتی، آیت الله شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی، حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضی مظاهری نجفی اصفهانی.

مقام شامخ علمی و معنوی این بانوی فرزانه از اجازه روایت آیت الله شیخ محمدرضا نجفی به خوبی استنباط می ‌شود که در باره وی فرموده است: «به این سیده دانشمند و شریف، گوهر گرانقدر مستور، گل سر سبد باغ فرزندان زهرای اطهر، بانوی فرزانه، حکیم و عارف کامل… اجازه دادم که روایت کند از من، هر چه را که روایتش برای من صحیح است از کتب تفسیر و ادعیه و حدیث و فقه.»

نتیجه آن همه تلاش و کوشش علمی، که زمینه‎ی‎ آن را تقوای علمی و زهد آن بانوی پرهیزگار فراهم کرده بود به طوری که حتی دانشمند بزرگ، فقیه اهل‌بیت و رجال عظیم‎الشان، آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی، از خانم امین، درخواست اجازه روایت نمود و ایشان در قسمتی از این اجازه نامه که به تاریخ اول محرم الحرام ۱۳۵۸ه. ق جهت آیت الله مرعشی نوشته، چنین آورده است: «پس از استخاره به ایشان اجازه دادم که روایت کند از من هر چه را که روایتش برای من صحیح است از کتب تفسیر و ادعیه و حدیث و فقه و غیره، اینها که از تالیفات شیعه، آنچه اصحاب، از غیر شیعه روایت کرده‌اند، به جمیع طرقی که معلوم و در خود مضبوط است.»

همچنین شخصیت‌هایی چون آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمةالله علیه و مرحوم علامه طباطبایی رحمةالله علیه، با توجه به مقام علمی و عرفانی خانم امین، محضر درس او را مایه فیض و افاده می‎دانستند.

این بانوی مجتهد، نه تنها در مسایل علمی و عملی بلکه در توجه به نیازهای جامعه نیز بسیار دقیق بود، طوری که اخلاق و رفتارش در شاگردانش تاثیر عمیقی داشت. وی دانشگاهی در اصفهان به نام پر برکت «مکتب فاطمیه» تاسیس نمود که تشنگان علم و دانش از آن سیراب می‌گشتند و جا دارد که بگوییم از این مکتب، دانش‎پژوهانی پرورش یافتند که بسیاری از آنان اینک صاحب تالیفات و آثار پر ارجی هستند.

آن چه شاگردان این بزرگوار نقل قول کرده‌اند این است که: «ایشان در عین تواضع و سادگی، دارای جاذبه معنوی و ابهت خاصی بود. کتاب “روش خوشبختی” را به زبان ساده و شیرین و دلپذیر به عنوان زیربنای معتقدات اخلاقی، تدریس می‌نمود، تمام زندگیش در امر تعلیم و تربیت و تحقیق و تالیف و حفظ مکتب، خلاصه شده بود. از جمله ابعاد شخصیت این بزرگوار، دیانت و اعتماد به نفس بود و به همین دلیل است که پرورش یافتگان او از این فضایل معنوی بهره‌مند می‌ شدند. دانش را ره‌گشای حیات بشر می‌دانست و عقیده داشت که باید از گنجینه‌های گرانقدر بشر استفاده نمود. عشق و علاقه او به قرآن کریم در قالب زبان و بیان نمی‌گنجد و تفاسیر مخزن العرفانش در پانزده مجلد،خود دلیل این اشتیاق است.»

 

موقعیت علمی و عرفانی ایشان به آنجا رسید که اکابر و اعاظمی از علما و عرفا، حضور در محضر ایشان را مایه فیض می‌دانستند. وی از نظر مقام، تنها بانوی مجتهد عصر خود قرار گرفت و علما و افراد بسیاری از کشورهای اسلامی برای ملاقات و گفتگو نزد ایشان می‌آمدند. علمای معاصر از جمله آیت الله مرعشی نجفی، علامه آیت الله سیدمحمدحسین طباطبایی، استاد محمدتقی جعفری و اساتید حوزه و دانشگاه نیز، با ایشان ارتباط علمی داشتند.

بانوی مجتهده، سیده نصرت امین، خود نمونه‌ای از فضیلت‌ها بود و به بسیاری از چشمه‌های جوشان علم و معرفت دست یافت و سراسر عمر پر برکتش را صرف تحصیل و ترویج دین جدش نمود و آثار گرانقدر یرادر ابعاد دینی، علمی، ادبی، فقه و اصول، عقلی و نقلی و اخلاق، از خود به یادگار گذاشت.

این حکیم الهی و عارف به نفحات رحمانی، نابغه دوران و مجتهد زمان، پس از یک عمر خدمت خالصانه و صادقانه، در شب دوشنبه در بیست و سوم خردادماه ۱۳۶۲مطابق با اول ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۳ ه.ق سر در نقاب خاک کشید و به جوار رحمت الهی شتافت.

آرامگاه ایشان در تکیه خانوادگیشان در تخت فولاد اصفهان و در کنار قبر حاج میرزا آقا معین التجّار اصفهانی می باشد.