قیام سیدمرتضی در بوشهر


محمدحسین حبیبی
4643 بازدید

قیام سیدمرتضی در بوشهر

بی‌هیچ گفتگو، انقلاب مشروطیت ایران نقطه عطفی در تاریخ معاصر ماست و از نظر نمود تاریخی، «حادثه برجسته»ای به شمار می‌آید. ولی متأسفانه نه تنها هنوز تحلیل علمی و دقیقی از آن نداشته‌ایم، بلکه گزارش جامعی نیز از آن در دست نیست، از این رو جای شگفتی نیست اگر بسیاری از نامداران این نهضت را نشناسیم و بسیاری از قهرمانان آن گمنام مانده باشند در حالی که این امر، قطع نظر از ضرورت تاریخی، از نظر زنده‌سازی و تقویت نهادها و ارزشهای متعالی اجتماعی هم بسیار پراهمیت بوده است.
در اینجا از سر اشاره و یادآوری و شاید زنده‌کردن بعضی از ارزشها و بعضی آدمها و قهرمانانی که در این راه بوده‌اند گوشه‌ای از ماجراها و رخدادهای مربوط به انقلاب مشروطیت در جنوب ایران را که تاکنون «مسکوت» بوده منحصراً از نظر می‌گذرانیم و می‌گذریم. ابتدا باید این نکته را بگویم که در اینجا، جنوب، جنوب کامل جغرافیایی نیست، بلکه این جنوب، یا جنوب من، جنوبی خاصی است که به خطه محدود بوشهر، تنگستان، دشتی و دشتستان محدود و منحصر می‌شود.
در آستانة مشروطیت، این جنوب به جهاتی چند از موقعیت سیاسی ویژه‌ای برخوردار بود که قبل از هر تحلیل و اشاره‌ای باید به توضیح این موقعیت پرداخت.
در آن زمان برای دولتهای استعمارگر مسلط بر ایران تنها جای لذیذ این گوسفند دریدة عزیز «گمرک» بود و گمرک بوشهر هم به لحاظ موقعیت خاصی که از نظر «ارتباط و درآمد» داشت، ناب‌ترین قسمت این لقمة لذیذ بود. بدین دلیل طبیعی است که استعمار هوای بوشهر را بیش از هر جای دیگر دارد و اگر چه ممکن است به قول بعضیها، به جهات و مصالح مشخصی برای جاهای دیگر طالب شورش و آشوب بوده، اما قطعاً برای بوشهر نمی‌تواند چنین چیزی را بخواهد و از هیچ نظر مصلحت و با صرفه نیست اگر بوشهر هم مثل جاهای دیگر آشوب‌زده و ناآرام گردد.
از سوی دیگر موقعیت جغرافیایی بوشهر به دلیل دورافتادگی زیاد از مرکز و وجود راههای صعب‌العبور ارتباطی همه در مجموع «عوامل منفی» در راه اشاعه و گسترش هدفهای آزادیخواهی و آرمان مشروطیت در بوشهر و کلاً در جنوب به شمار می‌آید و قاعدتاً باید دامنه تأثیر مشروطیت در اینجا کمتر از هر جای دیگر در ایران باشد. ولی در عین حال به لطف بعضی از زمینه‌های مساعد و عوامل انسانی و قهرمانی آن، جنوب نیز در مشروطیت شرکت داشت و در جنبش و حرکت آن سهیم بود زیرا در همین زمان‌ها رقم فروش نشریات و روزنامه‌ها در بوشهر بعد از پایتخت (تهران) در ایران مقام اول را حائز است و این خود دلیل روشنی است بر وجود قشری روشنفکر در این منطقة دورافتاده. به هر صورت همان طور که می‌دانیم موقعی که نیروهای ارتجاعی دست‌آورد انقلابیون را بر باد داده و این حرکت تاریخی را متوقف ساخته بودند، نیروهای مترقی ایران و روحانیون پیشرو به پا خاستند و حرکت را به مقطع کامل تاریخی و هویت اصیل آن هدایت کردند. در چنین موقعیتی است که در پاسخ تلگراف و پیام «ملامحمدکاظم خراسانی» مجتهد اعلم شیعه به سیدمرتضی علم‌الهدای اهرمی مجتهد بوشهر، پرچم این جنبش در جنوب هم به دست این مجتهد عالیقدر بالا رفت و مردانه طبل مخالفت با حکومت مرکزی مستبد و مرتجع در برج امپراطوری انگلستان در جنوب به صدا درآمد.
این کار در آن زمانها با توجه به موقعیت فرهنگی جنوب و نبود نیروهای متمرکز و آگاه و پاکباخته، جز قشر روشنفکری که بدان اشاره رفت، امری بس خطیر و پرخطر است زیرا تنها «قشری» که ممکن بود به ندای این مجتهد شجاع و آزاده پاسخ گوید همان قشر روشنفکر بود که آنها نیز از آن جا که بیشتر متعلق به گروه‌های تجار بودند و این کار را به هیچ‌وجه در جهت منافع خود نمی‌دیدند پیام سید را بی‌جواب گذاشتند. دیگر نیروهای اجتماعی نیز در موقعیتی نبودند که بتوان آنها را آگاه و یکپارچه کرد ثانیاً نمی‌شد آثار تبلیغات منفی دولت استعماری انگلیس و عمال آن و همچنین نماینده دولت مرکزی که در این زمان دریابیگی است از ذهن ساده آنها زدود. بدین دلیل، هم دولت استعمارگر انگلیس و هم نمایندة دولت مرکزی قیام سید در بوشهر را جدی نمی‌گیرند و با شناختی که از زمینه اجتماعی و فرهنگی منطقه دارند پیروزی را از آن خود دانسته و حرکت سید را بی‌نتیجه می‌پندارند. اما با وجود این برای محکم‌کاری و احتیاط، محمد علیشاه در این زمان لقب (نظام‌العلماء) را به سیدمرتضی علم‌الهدی داد و حاضر شد ماهانه مبلغ گزافی نیز به او بپردازد. ولی سید به خاطر ایمان پاک و آگاهی عمیق دینی و سیاسی خود به هیچ‌وجه این عطایا را نپذیرفت.
به هر روی، سید مؤمن و جدی است و پاک و بی‌باک بر سر تصمیم آگاهانه خویش از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کند. به همین دلیل فتوی جهاد می‌دهد. و از سران محلی اطراف بوشهر دعوت عام می‌کند، سید در این کار به لطف موقعیت برجسته مذهبی و اجتماعی خود در تبلیغ و آگاهانیدن اهداف و جهات انگیزشهای قیام پیروز می‌شود ولی بوشهر کاملاً در دست نماینده دولت مرکزی و زیر سلطه قدرت جبروتی دولت استعمارگر انگلیس است. به همین جهت تا پیروزی، مشکلات و دشواریهای بسیاری در راه وجود دارد.
سید اصلاً «اهرمی» و تنگستانی است و محبوبیت و اعتبار خاصی در منطقه دارد و از همه بالاتر مرید دلاور و پاک‌باخته‌ای دارد که بی‌درنگ قبل از هر کس در این لحظه تاریخی دعوت سید را لبیک می‌گوید و یک تنه به کمک او می‌شتابد و این همان قهرمان همیشه دلیر تنگستان، رئیسعلی دلواری است که همیشه با شخصیتی پاک در راه هدفهای مقدس مردمی جهت‌گیریهای قاطع و مردانه‌ای دارد. از این رو رئیسعلی به جای همه، سیدمرتضی علم‌الهدای را یاری می‌دهد و شبانه با تعدادی قایق از راه دریا با گروه کوچکی از تفنگچی‌های تنگستانی (تنگسیر) گمرک بوشهر را با نقشه قبلی، اشغال می‌کنند. صبحگاهان وقتی خبر به گوش دریابیگی و نیروهای استعماری می‌رسد، دیگر جز دریغ و یقیناً بهت زیاد اقدام دیگری از دستشان برنمی‌آید.
در پی این پیروزی دیگر نیروهای سران دشتی و دشتستان و تنگستان به دنبال می‌رسند و بدین ترتیب بوشهر و جنوب به دست سیدمرتضی می‌افتد و به زیر سلطه نیروهای محلی درمی‌آید. چرا که اشغال گمرک در واقع فتح بوشهر و فتح بوشهر در واقع فتح جنوب است.
پیداست مسئله بدینجا خاتمه نمی‌یابد و حکومت مرکزی و به خصوص نیروهای استعماری انگلیس که متحمل ضربه‌ای مهلک شده‌اند راحت نمی‌نشینند و در پی تلافی برمی‌آیند در این زمان حکومت مرکزی، خود گرفتار قیام آزادیخواهان مرکز است و از این جهت کاری از دستش ساخته نیست. انگلستان هم که به دلائل زیاد نمی‌تواند در این موقعیت با نیروی نظامی، بوشهر را از دست سید و یاران تنگستانی و دشتستانی‌اش بیرون آورد، در نتیجه در پی یافتن راه دیگری است که پیروزی قطعی‌تر و راحت‌تری همراه داشته باشد، از این رو دست به توطئه و عوامفریبی می‌زند و شدیداً تبلیغ می‌کند که سید چرا این همه نیرو در بوشهر جمع کرده است. اینها هزینه می‌خواهد و درآمد گمرک که باید صرف آزادیخواهان شود، سید برای خود خرج می‌کند و...
فریبکاری و تبلیغات بالا می‌‌گیرد و به خصوص با تأکیدات و مذاکرات دریابیگی این شایعات همه‌گیر می‌شود در این موقعیت وقتی سید می‌بیند نزدیک است در معرض اتهامات ناروائی قرار گیرد به ناچار تسلیم «توطئه» می شود و حرف صادقانه یکی از یاوران دشتی خود را که می‌گوید «تخم این حرفها را انگلیسیها پاشیده‌اند و می‌خواهند با این ترتیب حمله کنند». به جان نمی‌پذیرد. بدین ترتیب سید توطئه را با دست خود اجرا می‌کند و اجازه بازگشت و مرخصی نیروهای مسلح محلی را صادر می‌کند... سرانجام دیری نمی‌گذرد که زمان انجام توطئه فرامی‌آید و در یکی از شبها که در منزل سید جز تعدادی مریدان پاک‌باخته تنگستانی با مقداری مهمات چیز دیگری نیست، انگلیسیها با کمک دریابیگی و یکی از سران فریب‌خورده و خودفروخته محلی خانه او را محاصره می‌کنند و به تلافی و به همان ترتیب سید را در برابر کار انجام شده‌ای قرار می‌دهند. سحرگاه وقتی سید متوجه واقعه می‌شود بی‌آنکه کاری از دستش ساخته باشد، آرام منتظر پی‌آمدهای اتفاق می‌ماند و زن و بچه‌های صغیرش را به امان خدا بیرون می‌فرستد و خود در خانه باقی می‌ماند. مسئله به قدری اسفناک می‌شود که تمام درها به روی عیال و بچه‌های سید بسته می‌گردد و آنها بر حسب اتفاق به خانه یک مسیحی پناه می‌برند. صبحگاه از دو سو خانه سید به توپ بسته می‌شود و مریدان معدود با شلیک گلوله تفنگها سرسختانه با آتش توپها به مقابله برمی‌خیزند. اما مقاومت کاری از پیش نمی‌برد و از هیچ سو به سید و مریدان پاک‌باخته یاوری و مددی نمی‌رسد. چرا که در بوشهر نیروهای یاری‌دهنده متمرکزی وجود ندارد، سران محلی هم به خصوص رئیسعلی دلواری مرید همیشه وفادار سید هم آنقدر نزدیک نیست که در این فرصت خبر را بفهمد و دست به کار تهیه نیرو و حمله شود. بدین جهت سید تصمیم می‌‌گیرد از خانه بیرون بیاید ولی به او می‌گویند در کوچه به او تیراندازی خواهد شد. چاره‌ای جز این نیست و سید پا در راه می‌گذارد و مریدان مؤمن و پاکباخته او را در میان می‌گیرند و از کوچه عبور می‌دهند از هر سو گلوله می‌آید و نتیجتاً بعضی از یاران کشته یا زخمی می‌شوند و منزل به غارت می‌رود. بالاخره سید به منزل یکی از مریدان اهرمی‌الاصل خود، که در کنسولگری فرانسه کار می‌کند می‌رود. مرید اهرمی جوانمردانه او را به خانه می‌پذیرد ولی به او می‌گوید من با تو هستم ولی اگر مخالفان بدانند حتماً به اینجا خواهند ریخت و هم من و هم تو را خواهند کشت و پیشنهاد رفتن به کنسولگری فرانسه را می‌دهد ولی سید شدیداً از رفتن امتناع می‌ورزد. منتهی بعداً با اصرار زیاد این مرد و توضیحات منطقی و معقولانه، سید پیشنهاد را می‌پذیرد. با این ترتیب سید با پناه بردن به کنسولگری فرانسه زنده می‌ماند. پس از آن مذاکرات زیادی بین سید و فرانسویها و انگلیسیها می‌شود تا اینکه بالاخره او را به مقر نماینده دولت مرکزی می‌برند ولی هم آنها و هم انگلیسیها خوب می‌دانند که احتمال حمله از جانب سران محلی بخصوص رئیسعلی دلواری برای کمک و نجات سید زیاد است. به همین جهت سید را به دریا و درون یکی از کشتیها و دور از ساحل زندانی می‌کنند تا از دسترس حمله سران محلی خارج باشد. سید پس از هجده روز و پس از آنکه بی‌حرمتیها و تألمات زیادی می‌بیند به دستور امپراطوری انگلیس و با تأیید دولت مرکزی به بین‌النهرین آن روز (عراق فعلی) تبعید می‌شود. ورود او مقارن ورود سیدعبدالله بهبهانی به آنجا است. سیدمرتضی علم‌الهدی در حدود دو سال در بین‌النهرین می‌ماند و برای بازگشت محترمانه او از طرف دیگر رهبران مشروطیت و علمای طراز اول شیعه مکاتبات و مذاکرات زیادی انجام می‌شود.
در این اثنا بر حسب اتفاقات بعدی کار دریابیگی نیز در بوشهر خراب می‌شود و بی‌حرمتی به سید آن را تشدید می‌کند به حدی که مجبور می‌شود برای اعاده حیثیت و عذرخواهی به عراق برود و در یکی از روزهای غافلگیرانه در بصره خود را به درشکه سید می‌اندازد و پولهای فراوانی هدیه می‌کند و عذرخواهی‌های زیادی می‌کند که سید نمی‌پذیرد.
در این زمان قهرمان دلیر تنگستان رئیسعلی دلواری به فکر برگشت سید می‌افتد و با ترتیب هوشیارانه و دقیقی سید را به دلوار برمی‌گرداند و استقبال می‌کند. بدینصورت که تعدادی کشتی در ظاهر به بهانه آوردن گچ و مصالح ساختمانی و در واقع برای آوردن سید به بصره می‌فرستد. سیدنیز این ترتیب را می‌پسندد و به دلوار برمی‌گردد و مورد استقبال گرم سران محلی و تنگسیریها قرار می‌‌گیرد.
سیدمرتضی چندی بعد به دعوت گورکیها (دهستانی در تنگستان نزدیکی دلوار) که منطقه‌ای آبادتر و بزرگتر بود می‌رود و این امر ادامه دارد تا آنکه ماجرای مبارزه رئیسعلی و انگلیسیها پیش می‌آید. رئیسعلی که در تجربه پیشین خود نسبت به هدفها مؤمن‌تر شده و در مکتب سید بصیرت سیاسی و دینی عمیقی یافته است در برابر امپراطور قدرتمند انگلیس پایداری می‌کند که خود موضوع و مقوله دیگری است.
سرانجام در سال 1316 این مجتهد عالیقدر و مبارز، چشم از جهان فروبست.


روزنامه اطلاعات، 14 تیر 1357