«قیام ۲۹ بهمن تبریز» به روایت اسناد لانه جاسوسی آمریکا

گزارش و ارزیابی کنسول آمریکا از وقایع ۲۹ بهمن تبریز


تاریخ سند: ۲۳ فوریه ۱۹۷۸ (۴ اسفند ۱۳۵۶)

 

محرمانه

از: کنسولگری آمریکا، تبریز

به: وزارت امور خارجه

رونوشت: کنسولگری‌های آمریکا در اصفهان، شیراز و سفارت آمریکا در تهران

 

موضوع: شورش و قیام داخلی در تبریز: یک تحلیل مقدماتی

شروع خلاصه: روز شنبه ۱۸ فوریه ۱۹۷۸ جمعیتی که در حدود چند هزار نفر تخمین زده می‌شد تمام روز سرگرم شورش و زد و خورد با پلیس و نیروهای ارتش بودند. خسارات فراوانی به اموال دولتی و خصوصی وارد آمد و عده کشته و مجروح‌شدگان به صدها نفر می‌رسید. از ۲۱ فوریه خیابان‌های شهر همچنان تحت کنترل ارتش قرار دارد و انتظار می‌رود که اثرات این آشوب‌ها تا مدت زیادی باقی بماند. پایان خلاصه.

کمی قبل از ساعت ۱۰ صبح روز شنبه ۱۸ فوریه گروه‌هایی از مردم که عمدتاً متشکل از مردان جوان بودند در بازار و منطقه مرکز خرید و فروش شهر گرد آمدند و در پی تلاش پلیس محلی برای متفرق کردن اجتماع‌کنندگان، درگیری با شدت آغاز و با سرعت و شدت به سایر نقاط شهر کشیده شد. با وجود اینکه روز شنبه یک روز اداری رسمی بود، اعلامیه‌هایی از هفته گذشته به چاپ رسیده و در سطح شهر توزیع شده بود که از مردم می‌خواست به مناسبت بزرگداشت چهلم کشته‌شدگان مرکز مذهبی قم، در روز شنبه مغازه‌های خود را تعطیل کنند و لذا بازار و همچنین اکثریت مغازه‌‌های شهر تعطیل بودند. کلیه ادارات و مراکز خرید و فروش دولتی و همچنین بانکها باز بودند، اما با شروع اغتشاش مورد حمله شورشیان قرار گرفتند. در طی روز همچنان که شورش ادامه می‌یافت، روشن و روشن‌تر می‌شد که حمله به ساختمان‌های مختلف از قبل به خوبی طرح‌ریزی شده و شورشیان اهداف مشخصی در سر داشتند.

علیرغم گزارشات وسیعی که راجع به بسته بودن مغاز‌ه‌ها، به خاطر یادبود کشته‌شدگان قم، رسیده بود، مقامات پلیس شهر به طرز عجیبی در برخورد با چنین انفجار خشونتی، غیرآماده می‌نمودند و ظاهراً از پیش هیچ طرحی برای مقابله، تدارک نشده بود و یا اینکه طرح محدودی بوده است. به دنبال اولین تلاش برای منصرف ساختن جمعیت و تیراندازی هوایی، پلیس محلی به سرعت کنترل اوضاع را از دست داده و عقب‌نشینی نمود و متعاقب آن افراد بیشتری در قسمت‌های دیگر شهر بیرون ریختند. نیروی کمکی پیاده تا اوایل بعدازظهر آن روز نرسید (این سربازان از پایگاه‌های ارتش واقع در شهرهای مرند به فاصله ۴۵ دقیقه با اتومبیل از تبریز، و از مراغه که حدود ۲ ساعت راه تا تبریز است به این شهر اعزام شده بودند). زمانی که این قوای کمکی رسیدند و تیراندازی به سوی جمعیت را به صورت جدی آغاز کردند این شورش در وسعتی به طول ۱۲ کیلومتر از دانشگاه آذرآبادگان در شرق تا ایستگاه راه‌آهن در غرب، و در عرض ۴ کیلومتر از مقر حزب رستاخیز در شمال تا دو خیابان مانده به کنسولگری آمریکا در جنوب گسترش یافته بود. با ورود ارتش و خصوصاً حضور اتفاقی تانک‌های چیفتن به صحنه (که استفاده از آنها در کنترل شورش باعث ایجاد نگرانی‌هایی برای سفارت انگلیس شد) برای گشت‌زنی در شهر، حملات شورشیان کاهش یافت، و اکثر تلفات حاصله به این سربازان پیاده نسبت داده می‌شود.

در حالی که برخورد دولت با اغتشاشات، در مدت چندین ساعت، بدون برنامه و بلااثر به نظر می‌رسید، تاکتیک‌هایی که شورشیان به کار می‌بردند نشانگر آمادگی کامل آنان بود. شورشیان اهداف مشخصی در سر داشتند. ظاهرشدن گروه‌های مختلف در نقاط مختلف شهر- گروه‌هایی که به خوبی با مواد آتش‌زا مجهز شده بودند تا نقاط کاملاً مشخصی را به آتش بکشند - حکایت از وجود هسته‌های محرکی دارد که به خوبی از اهداف حملات خود آگاه بودند. به آتش کشیدن چنین ساختمان‌هایی که تنها چند مایل با یکدیگر فاصله داشتند، آن هم در فاصله زمانی کوتاه، این احتمال را که دستجات مردم بدون برنامه‌ریزی قبلی گرد آمده باشند، منتفی می‌سازد. گرچه اسلحه‌های جمعیت کلاً محدود به سنگ، چوبدستی و چاقو بود (گزارشاتی در مورد شورشیان و تک‌تیراندازان مسلّح به تفنگ واصل شده، ولی در حال حاضر، اینگونه موارد استثنایی به نظر می‌رسد)، ولی دست بردن به این سلاح‌های ابتدایی توسط شورشیان نیز نمی‌تواند به طور تصادفی و بدون برنامه قبلی بوده باشد. میزان خسارت وارده به ساختمان‌ها، به ویژه در مناطق تجاری که بخش اعظم خسارات به آنها وارد آمده، نیز دال بر این است که اقلام فوق از قبل تدارک دیده شده است.

منابع رسمی میزان تلفات روز حادثه را ۶ کشته و ۱۲۵ زخمی، که چندین نفر از مجروحین افراد پلیس و مقامات امنیتی ذکر شده‌اند، تخمین زده‌اند. اما سایر منابع ارقام بیشتری ارائه می‌دهند. طبق گزارش تنها در یک بیمارستان بیش از ۱۵۰ نفر معالجه شده‌اند و یک ناظر خارجی که آپارتمان وی مشرف بر منطقه شدیداً آسیب‌دیده بازار است، مدعی است که هفت کامیون کوچک در روز حادثه اجساد کشته‌شدگان را بارگیری کرده‌اند. آمار غیررسمی، تعداد کشته‌شدگان را ۲۰۰ تن برآورد می‌کند، ولی به دلیل تمایل دولت به کم جلوه‌دادن چنین ارقامی و نیز عکس‌العمل طبیعی مردم یعنی اغراق در این زمینه، آگاهی از تعداد واقعی تلفات، تقریباً غیرممکن می‌باشد.

چیزی که به مراتب بیشتر جلب‌نظر می‌کند خسارات شدید فیزیکی حاصله است، که بیشترین لطمات متوجه ساختمان‌های بانک‌ها در سرتاسر شهر بوده است. شیشه‌های بیش از ۷۰ شعبه بانک خرد شده و دست کم ۱۰ بانک به طور کلی ویران شده است. رسیدها و پرونده‌های بانکی در سرتاسر شهر ریخته شده بود و در نتیجه کار تنظیم امور مالی هزاران مشتری بانک وظیفه‌ای مشکل خواهد بود. جمعیت با حمله به ساختمان دو شعبه شهرداری، اداره آموزش و پرورش، اداره اوقاف، دادگاه شهر، اداره دارایی، یک ساختمان اداره تلفن و تلگراف، دو شعبه از فروشگاه‌های تعاون روستایی، چندین کیوسک پلیس، ساختمان بیمه اجتماعی، و مهم‌تر از همه، مقر حزب رستاخیز که به آتش کشیده شد، خسارات شدیدی به ساختمان‌های دولتی وارد آوردند. مؤسسات فرهنگی نیز مورد حمله واقع شدند، که اهم آنها عبارت بودند از انجمن ایران و آمریکا، که بسیاری از شیشه‌هایش خرد شد و باشگاه معلمین و مؤسسه دولتی «کاخ جوانان» که بر اثر آتش‌سوزی خسارات بدی[=زیادی] به آن وارد آمده است.

در بخش خصوصی، چندین مغازه و دست‌کم یک سینما ویران شد؛ به کارخانه پپسی‌کولا و یکی از هتل‌ها خسارت سنگینی وارد آمد، و شیشه‌های چندین هتل دیگر، و تقریباً همه سینماهای شهر، و مغازه‌های انتخاب‌شده، خرد شده بود. ساختمان‌هایی که مورد حمله واقع شده یا به آتش کشیده شدند، به نظر می‌رسد که به دستجات مشخصی تقسیم می‌شوند، یا به دولت و یا به بانک تعلق داشته و یا در مورد کارخانه پپسی‌کولا و برخی مغازه‌های سوزانده شده، که به جامعه محلی بهاییان متعلق می‌باشد. عمومی‌ترین دلیلی که در توجیه حمله به سینماها ارائه می‌شود این است که در این مکان‌ها زنان بر روی پرده به نمایش گذارده می‌شوند، و یا در مورد کاخ جوانان، انجمن ایران و آمریکا، و باشگاه معلمین و هتل‌ها، گفته می‌شود که در این مکان‌ها، زنان و مردان آزادانه با هم اختلاط دارند و این مسأله برخلاف شعائر یک مسلمانِ خداترس می‌باشد. نکته‌ای که در مورد تخریب ساختمان‌ها توسط جمعیت مشهود بود، این بود که آنها به خوبی می‌دانستند که چه ساختمان‌هایی باید مورد حمله واقع شود (به عنوان مثال در مورد انجمن ایران و آمریکا)، و به گونه‌ای به ساختمان‌های مزبور حمله می‌کردند که خانه‌ها و مغازه‌های مجاور هیچ‌گونه آسیبی نبینند. به ساختمان‌های معمولی در مدت شورش، خسارت ناچیزی وارد شد و نشانگر این است که سازمان‌دهندگان جمعیت کنترل کاملی بر گروه‌های خود برای ممانعت از تخریب این‌گونه ساختمان‌ها داشته‌اند. خود شورشیان دست به غارت نزدند و یا اگر زدند میزان آن خیلی ناچیز بود، و به نظر می‌رسد دزدی‌های مختصری که در آن روز اتفاق افتاد کار افرادی (منجمله تعدادی زن) بوده که در عقب جمعیت حرکت می‌کرده‌اند.

به نظر می‌رسید که آشوب‌طلبان عمدتاً از مردان جوان باشند که کم‌سال‌ترین آنها نوجوانان بودند. علیرغم اعلامیه‌های رسمی که جمعیت را «مارکسیست‌های اسلامی» معرفی می‌کرد، نظرات محلی و غیررسمی حاکی از این است که این اصطلاح هیچ‌گونه معنا و مفهومی در مورد آنچه که در تبریز اتفاق افتاد، ندارد. توافق کلی بر این است که آشوب‌طلبان افراد بیکار و یا دارای پایین‌ترین سطوح شغلی، طبقات ناراضی و سبک‌مزاج از میان عوام‌الناس بوده‌اند که در اثر آشوب چیزی را از دست نمی‌دادند و به سهولت توسط محرکینِ آشوب‌ها رهبری می‌شوند. هنگامی که این افراد را می‌توان مسلمان نامید، استفاده از برچسب «مارکسیست» در مورد آنها، متناقض به نظر می‌رسد. تبریز مانند سایر شهرهای بزرگ ایران شاهد هجوم شدید روستاییان جوان که به دنبال کار هستند، بوده است، که این موجب افزایش فشار بر پایین‌ترین طبقات اجتماعی که از قبل در آن سکونت داشته‌اند، بوده است. تلاش برای زندگی در جامعه بسیار بسته و بسیار محافظه‌کار تبریز، توسط مردانی که اکثراً یا بی‌سواد و یا کم‌سوادند، و به سر بردن این مردان جوان غالباً جدا از خانواده‌هایشان و بنابراین جدا از حمایت خانوادگی که نیاز روحی ایرانیان است، به کار گرفتن آنها در پست‌ترین کارهای خدماتی - البته اگر بتوانند شغلی پیدا کنند - و یا ناتوانی در پرداخت هزینه برای انجام هرگونه تفریح عادی که بتواند انرژی آنها را آزاد کند (فعالیت‌های ورزشی و تماشای فیلم مستلزم داشتن پول و اوقات فراغت بوده، و هرگونه تماس با جنس مخالف ممنوع است)، همه اینها باعث می‌شود که در آمدن این افراد به صورت گروهی سبک‌مزاج، تعجبی را برنیانگیزد*. با توجه به محیط فراگیر و غم‌آلوده مذهبی[!] که در این محیط بر نقش محدود زن تأکید می‌شود و لذات دنیوی از قبیل سینماها و محل‌هایی که زنان خود را در معرض نمایش مردان قرار می‌دهند ـ مانند سازمان‌هایی از قبیل باشگاه‌های اجتماعی، هتل‌ها، کاخ جوانان و انجمن ایران و آمریکا، تمامی مکان‌هایی که به خاطر هزینه‌های زیاد آنها تنها برای طبقات متوسط و بالا قابل استفاده است - محکوم می‌شوند، جای تعجب نیست که بتوان چنین گروهی را به اقدامات عاطفی و خشونت‌آمیز برانگیخت. مذهب یکی از معدود موارد ثابت مانده برای این قشر از مردم است و برداشت محدودشان از اسلام و احترام به سلسله مراتب [روحانیت] شیعه، جزو معدود چیزهایی است که در جامعه‌ای که احساس می‌کنند این ارزش‌ها منزوی شده و مورد تهدید واقع شده، می‌‌توانند درصدد حراست از آنها برآیند.

اتخاذ تصمیم توسط رهبران مذهبی مبنی بر بستن بازار و به تعطیل کشاندن شهر، جهت یادبود کشته‌شدگان قم می‌تواند به عنوان یک مبارزه مستقیم علیه حاکمیت دولت[=رژیم پهلوی] تلقی شود، ولی از دیدگاهی دیگر، به این مطلب می‌توان به عنوان ایفای یک وظیفه مذهبی توسط مردمی که عمیقاً مذهبی بوده و معتقدند که کشته‌شدگان در قم شهید محسوب می‌شوند، نگریست. قدرت واقعی روحانیون در بین بخشی از توده مردم به وضوح به نمایش گذاشته شد، و فریادهای «مرگ بر شاه» و درخواست بازگشت خمینی (رهبر مذهبی شیعه که هم‌اکنون در تبعید به سر می‌برد) به ایران را هم می‌توان به عنوان وسیله‌ای برای ابراز نارضایتی سیاسی و هم بیان اعتقاد مذهبی تلقی نمود. اینکه قصد اولیه سازمان‌دهندگان جمعیت صرفاً جنبه سیاسی داشته یا صرفاً از جنبه مذهبی برخوردار بوده، یا ترکیب از هر دو با دخالت سایر محرکه‌های سیاسی برای گیج‌کردن رژیم بوده، چیزی است که شاید هرگز به وضوح دانسته نشود. چیزی که روشن است این است که جمعیت آشوبگر(بدین‌گونه در ایران) و تمامی اقشار ناراضی مردم که این جمعیت آشوبگر از میان آنها برخاسته‌اند، بار دیگر به عنوان سلاحی نیرومند بر ضد رژیم به کار گرفته شد. افرادی که شورش را طراحی کردند، خواه روحانیونی باشند که درصدد اثبات نیروی ایمان و اخلاصشان به اسلام - که به نظر آنان از جانب دولت[=رژیم پهلوی] مورد تهدید واقع شده - و خواه واقعاً «محرکین مارکسیست» باشند، به هر صورت حملات آنها علیه بسیاری از مؤسسات که به منظور مبارزه جدی علیه رژیم انجام شد، اثرات بسیار گسترده‌ای خواهد داشت.

در کوتاه‌‌مدت، زندگی اجتماعی و اقتصادی شهر، هنگامی که مؤسسات خسارت دیده بازگشت به فعالیت عادی خود را آغاز کنند، شدیداً تحت ‌تأثیر قرار خواهد گرفت، و احتمالاً به دلیل عدم پیش‌بینی و جلوگیری از شورش‌، تزلزلی جدی در میان سلسله مراتب دولتی پدید خواهد آمد. بدون تردید افرادی با قاطعیت و سختگیری بیشتر، جانشین بسیاری از مقامات شهر و استان خواهند شد، و می‌توان پیش‌بینی کرد که رژیم به عنوان عکس‌العمل در قبال این حوادث، پروژه‌های عمرانی و اجتماعی در سطح منطقه را لغو نماید. در دراز‌مدت و مهم‌تر از همه، اغتشاشات تبریز نشان داد که کنترل واقعی رژیم بر استان‌ها، می‌تواند توسط نیروهای مذهبی و اجتماعی که از جانب تهران نادیده گرفته شده بودند، مورد تهدید جدی قرار گیرد، و [این نیروها] اکنون بسیار قوی‌تر از آن هستند که به آنها توجه نشود یا به سادگی بتوان آنان را آرام کرد. مترینکو

 

-----------------------------------------------------------------------------------

* بر اساس شواهد و مستندات تاریخی و حتی بخش‌هایی از همین گزارش، این دلایل را نمی‌توان انگیزه‌ای برای قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ به شمار آورد.

 

 

متن انگلیسی سند:

 

Document From The American Embassy In Tehran About events of February 18, 1978 in Tabriz

 

CONFIDENTIAL

FROM: AMCONSUL TABRIZ

TO :DEPARTMENT OF STATE

INFO : AMCONSUL ISFAHAN ,AMCONSUL SHIRAZ ,AMEMBASSY TEHRAN

DATE: February 23, 1978

 

SUBJECT: RIOTING AND CIVIL INSURRECTION IN TABRIZ: AN INITIAL ANALYSIS

 

BEGIN SUMMARY: On Saturday, February 18, 1978, crowds estimated in the low thousands spent a full day rioting and fighting police and army forces. Damage to government and private property was extensive, and injuries and fatalities were estimated to be in the hundreds As of February 21, the city streets are still under military control, and the effects of the disturbance are expected to be long-lasting.   END SUMMARY.

Beginning shortly before 10 a.m. on Saturday, February 18 crowds of mainly young men began to form in the bazaar and central shopping district of the city, and after some attempt by local police to break up the gathering mobs, fighting broke out in earnest, spreading rapidly and violently to other city areas. Despite the fact that Saturday was an official work day, printed leaflets had been in circulation since the preceding week ordering city shops to remain shut on Saturday in commemoration of the 40th day anniversary of the deaths in the religious center of Ghom, and the bazaar area, as well as the vast majority of the city shops were closed. All government offices, government shops and banks were open however, and as the rioting began, these places were attacked by mobs: As the rioting continued during the course of the day, it became more and more evident that the attacks on various buildings had been well planned and that the mobs had specific targets in mind.

Despite the widespread reports that shops would be closed in memory of the deaths at Ghom, city police officials seemed to be singularly unprepared for the explosion of violence that occurred, and apparently little or no advance planning had been made. After first attempting to dissuade the crowds, and then firing over their heads, local police forces rapidly lost control and retreated as more mobs sprang up in other parts of the city. It was not until the early afternoon that infantry assistance was brought to the scene (reportedly from army bases in the nearby cities of Marand, a 45-minute drive from Tabriz, and from Maraghe, about 2 hours away). By the time that these reinforcements arrived, and shooting into the crowds began in earnest, the rioting had spread out over an area 12 kilometers in length, from Azarabadegan University in the east to the railway terminal in the west, and some 4 kilometers in width, from the Rastakhiz (Resurgence) Party Headquarters in the north to within two blocks of the American Consulate in the south. The arrival of the military, and especially the eventual advent of Chieftain tanks (the use of which in riot control is causing some concern to the British Embassy) to patrol the city, marked the beginning of the decline in the mob offensive, and the majority of local casualties are being attributed to these infantry forces.

While government response to the rioting seems to have been unplanned and ineffective for several hours, the tactics of the mob bore every indication of good preparation. The rioters had specific targets in mind, and the appearance of different group: in different parts of the city groups well-supplied with flammable materials to start fires in very selective locations. presupposes a core of instigators who knew very well what they wanted to accomplish. The burning of such buildings several miles apart from each other with such a fairly short time, span would preclude the possibility that the mobs were haphazard groups. While mob weapons were, in general, limited to stones, clubs and knives (reports of rioters and snipers with guns have been circulated, but these now appear to have been exceptional occurrences), even these primitive weapons could not have been picked up at random by the rioters. So much damage was done to buildings that there had to have been a pre-supply of these items, especially in the commercial areas which bore the brunt of the destruction.

The day's casualties have been officially estimated at 125 wounded and 6 dead, with several of the wounded being police and security officials, but other sources give much higher figures. In one hospital alone, more than 150 people were reportedly treated, and one foreign observer whose apartment overlooks the heavily-damaged bazaar area claims that seven small pick-up trucks there were loaded with dead bodies. Informal estimates run as high as 200 dead, but given the government propensity to downplay such figures and the normal popular reaction to exaggerate, it will be almost impossible to learn the real casualty toll.

Far more apparent is the extensive physical damage, with the hardest hit being bank buildings throughout the city. Over 70 bank branches had windows smashed, and at least 10 have been totally gutted. Bank receipts and files were littered all over the city, and the task of sorting out the financial affairs of thousands of customers will be a major one.

Government buildings also suffered severe damage, with mobs attacking two Municipality branches, the Education Department, the Endowments Department, the city Court, the Tax Office, a Telephone/Telegraph office building, two branches of the Rural Cooperative stores, several police kiosks, the Social Insurance building, and most prominently, the Rastakhiz (Resurgence) Party Headquarters, which was set on fire.

Cultural institutions were also targeted, with the most important being the Iran-America Society, which had extensive window breakage; the Teachers' Club; and the government-sponsored "Youth Palace", which was badly damaged by fire.

In the private sector several shops and at least one cinema were gutted; the local Pepsi-Cola plant was heavily damaged, as was one city hotel; and several other hotels,' virtually all the city's movie houses, and selected shops had their windows smashed.

The buildings burned or attacked seem to fall into definite categories, with either government or bank affiliation, or as in the case of the Pepsi-Cola plant and some of the burned-out shops, affiliation with the local Bahai community. The most common reason being given for the attacks on the cinemas is that they were places where women could be seen on the screen, or in the case of the Youth Palace, the Iran-America Society, the Teachers' Club and the hotels, places where the sexes mix freely and are thus anathema to the pious Moslem.

What was very apparent in the physical destruction was that the mobs. knew very well which buildings to attack, going out of their way (as in the case of the Iran-America Society) for some, and leaving homes and shops adjacent to their targets completely untouched. There was little damage done to ordinary buildings in the course of the rioting, and the mob organizers must have had firm control of their groups to prevent such destruction. The rioters themselves did little or no looting, and such small-scale looting as did occur seems to have been done by people (including some women) who followed in the wake of the mobs.

The rioters themselves seem to have been mainly young men, with the lowest age limit being given as early teens. Despite the official pronouncement that the mobs were "Islamic Marxists," the local, unofficial view is that the term has no meaning in the context of what happened in Tabriz. The general consensus is that the rioters were from among the unemployed and the lowest of the working classes, the disaffected and very volatile strata of the male populace who have nothing to lose by rioting and who are easily led by instigators. While such a group can be called "Moslem," it seems paradoxical to also put the tag "Marxist" on them. Like other large cities in Iran, Tabriz has seen a heavy insurge of young villagers trying to find work, adding an ever-increasing burden to the already overly-large lowest social class. Attempting to live in the very conservative and very closed society which exists in Tabriz, most of them illiterate or only semi-literate; young, male, often apart from their families and thus without the family support so necessary to the Iranian psychology; being given the lowest manual labor, if they can find jobs at all; and not being able to afford any normal recreation to release their energy (sports activities and movies require leisure time and money, and any real contact with the opposite sex is forbidden), it should come as no surprise that they are a volatile group*. Given the pervasive and grim religious environment[!], with its emphasis on the restricted role of women and condemnation of such mundane pleasures as the cinema and places where women "expose" themselves to men -- i.e. organizations such as social clubs, hotels, the Youth Palace and the Iran-America Society, all places which are, in effect, accessible only to the middle and upper classes because of the expense involved in mere attendance -- it is no wonder that such a group can be led into emotional and violent action. Religion is one of the few remaining constants to this class of people, and their limited conception of Islam and veneration of the Shi'ite hierarchy are among the few things they can retain in a society in which they feel abandoned and threatened.

The decision by the religious leaders to close the bazaar and to shut down the city in commemoration of the deaths at Ghom can be seen as a direct challenge to the authority of the government, but in another sense, it can be viewed as a religious duty by people who deeply believe that the dead at Ghom were martyrs to their faith. The very real power of the clergy over a segment of the populace was clearly displayed, and the cries of "Down with the Shah" and calls for Khomeini (the now-exiled Shi'ite religious leader) to return to Iran can be seen as expressions of both political discontent and religious faith. Whether the primary intention of the mob organizers was purely political, purely religious, or a combination of both with interference by other political instigators to embarrass the regime will perhaps never be clearly known. What is clear is that the mob (as such in Iran) and the whole disaffected class of people from whom the mob sprung have once again become a potent weapon to use against the regime. Whether the people who planned the rioting were clergy intent on proving their intensity of faith and devotion to an Islam they see as threatened by the government, or whether they were indeed "Marxist instigators," the serious challenge posed to the regime by the attack on so many institutions will have far reaching effects.

In the short run the city's social and economic life will be strongly affected as the damaged institutions start to return to normal business, and presumably there will be a serious shake-up in the local government hierarchy for its failure to foresee and prevent the rioting. Many of the easy-going and somewhat placid city and province officials will undoubtedly be replaced by a more strict and repressive group, and one can predict that the regime will react by cancelling development and social projects in the area. In the longer run, and far more importantly, the Tabriz insurrection has shown that the actual control of the regime over the provinces can be seriously threatened by religious and social forces long ignored by Tehran, and now far too powerful to be dismissed or easily placated.   METRINKO

 

-----------------------------------------------------------------------------------

* Based on historical evidence and documents and even parts of this report, these reasons cannot be considered as a motive for the uprising of the people of Tabriz on February 18, 1978.

 

 

SOURCE: documents from the u.s. Espionage den (american embassy in iran)

 

منبع: اسناد لانه جاسوسی آمریکا؛ کتاب نهم؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی


گزارش و ارزیابی کنسول آمریکا از وقایع ۲۹ بهمن تبریز