مصاحبه آیتالله خامنهای در سال ۱۳۶۱ در مورد ابعاد گوناگون جنگ تحمیلی
آیتالله خامنهای:«حصر آبادان باید شکسته شود» یک فرمان تاکتیکی امام بود
3296 بازدید
آقای خامنهای در پاسخ این سؤال که شروع جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال این مسأله چیست؟، گفت: درباره جنگ و مسائل آغاز جنگ سخنان بسیاری است، لکن یکی از هیجانانگیزترین مسأله جنگ لحظه شروع و یا لحظه اطلاع از حمله ناجوانمردانه رژیم بعثی-صهیونیستی عراق بر کشورمان است. همانطور که ملت ایران آگاهند، جنگ در بعدازظهر سیویکم شهریور اتفاق افتاد که در آن موقع من مشغول دیدار از یک کارخانه در نزدیکی فرودگاه مهرآباد بودم که ناگهان صدای عجیبی ناشی از موج انفجار به گوش رسید و بلافاصله خبر آوردند که چند هواپیمای شکاری را دیدهاند که بمب روی فرودگاه و جاهای دیگر پرتاب کردند. من سخنرانی در کارخانه را انجام داده و در اتاق جنگ در ستاد مشترک حضور یافتم که مسأله جنگ را با سایر مسئولین نظامی و سیاسی مورد بررسی قرار دهیم. البته در اوایل، جنگ برای ما غیرمترقبه بود و از آنجا که هر چیز غیرمترقبه در آغاز مقداری بهتانگیز است، برای ملت ایران که چندان اطلاع دقیقی از اوضاع مرزی و نظامی نداشتند، طبعاً قدری پیچیدهتر و غیرمنتظره میشد. در آنجا بحث شد که این مسأله را چگونه برای مردم توضیح دهیم که چگونه در مقابل جنگی قرار گرفتهاند که ابعاد آن معلوم نیست. تصمیم بر این شد که من به عنوان نماینده امام و امام جمعه مطلب را با مردم در میان بگذارم، که اطلاعیهای در این زمینه از رادیو برای مردم خواندم و آنها در جریان قرار گرفتند. نکاتی در این زمینه وجود دارند که ملت عزیز ایران حتماً بایستی با آنها آشنا بشوند. یکی این که اگرچه جنگ ظاهراً در ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ شروع شد ولی بایستی گفته شود که جنگ رژیم عراق با ایران از اوایل پیروزی انقلاب شروع شده بود. امروزه رژیم رو به زوال عراق در تلاش است که نشان دهد که برای دفاع از مرزهایش به ایران حمله کرده است، ولی باورکردن این مسأله مضحک است که کسی به خاطر دفاع، حدود ۷۰ الی ۸۰ کیلومتر در خاک کشور دیگر نفوذ کند، و این که انتشار دادهاند که ایران قبلاً به مرزهای عراق تجاوز کرده و آن را در همهجا شایع کردهاند، من لازم است که تاریخچهای را برای ملت ایران توضیح دهم و آن این که ما از اوایل فروردین ۱۳۵۸ تا ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که یکسالونیم طول کشید، حدود ۲۸۹ تجاوز مرزی عراق به ایران را ثبت کردیم که همانوقت نیروهای انتظامی این مسأله را به وزارت خارجه منعکس و این وزارتخانه یادداشتهای اعتراضآمیزی را برای دولت عراق فرستاده و یا به وسیله سفارتخانه ما به رژیم مزبور ارسال داشته است. از ۱۳ فروردین ۵۸ که اولین تجاوز ثبت شده به مرزهای ایران در مهران انجام گرفت، تا ۳۰ اسفند ۵۸(در حدود یک سال) که ۵۹/۱/۱ به وزارتخانه منعکس شده، در حدود ۸۴ تجاوز به مرزهای ایران ثبت شده است. از فروردین ۵۹ که تجاوزی در دهلران انجام شد تا ۵۹/۳/۲۹ که تجاوزی در حوالی نفتشهر انجام گرفت، ۸۸ مورد تجاوز انجام گرفته بود. به عبارتی در طول سال ۵۸ تعداد ۸۴ مورد تجاوز و در طول سه ماه اول سال ۵۹ تعداد ۸۸ مورد تجاوز در مرزهای جمهوری اسلامی ایران از سوی رژیم بعثی انجام گرفته که این مسأله نشاندهنده تصمیم عراق در سال ۵۹ بر تشدید جنگ و نزدیک بودن زمان درگیری با ایران میباشد و از ۵۹/۴/۴ که تجاوزی در خسروآباد واقع در جزیره آبادان انجام شد تا ۶/۳۱ که شروع حمله عمومی بود، در حدود ۱۱۷ مورد تجاوز انجام گرفته، یعنی ۲۸۹ مورد تجاوز ثبت شده و اگر این موارد تفکیک بشوند، نشان میدهد در طول سال ۵۸ تعداد تجاوز، در سهماهه اول سال ۵۹ تعدادی بیشتر و سه ماه قبل از آغاز تجاوز عمومی تعداد تجاوز به مراتب بیشتر میشود که همه این مسائل حاکی از آنست که دولت عراق از بدو پیروزی انقلاب، مقدمات یک درگیری مرزی با ما را شروع کرده و بایستی گفته شود که همه این تجاوزات به طور موذیانه و به صورت پرتاب توپ، موشک، خمپاره، حمله به پاسگاههای مرزی و به رگباربستن آنها، حمله به کشاورزان در حال کار، ربودن قایق افراد مستضعف و یا ربودن خود افراد و شکنجه آنها، آتشزدن چاههای نفتی و بالاخره بمباران مناطق مسکونی بودهاند. دولت جمهوری اسلامی از آغاز شروع این تجاوزات به دولت عراق اعتراض کرده که این اعتراضات متأسفانه هیچگونه اثری نداشته است. از حدود ۱۵ روز به حمله بزرگ، یک حمله مهم دیگری در غرب شروع شد و نیروهای عراقی وارد خاک کشورمان شدند، منتهی چون همهجانبه و گسترده نبود، لذا ما آن را شروع جنگ به حساب نمیآوریم و به قول نظامیها به اینگونه عملیات حمله پشتیبانی گفته میشود. این حمله پشتیبانی بدان جهت صورت میگیرد که مثلاً وقتی یک نیروی نظامی میخواهد حملهای نسبتاً گسترده را در جایی شرع کند، قبلاً برای رد گمکردن طرف مقابل یک حمله نه چندان وسیع را شروع و بعد از آن حمله گسترده خود را شروع میکند، و عراق نیز با حمله به غرب کشورمان تقریباً در اواسط شهریورماه چنین قصدی داشت و بعد از آن حمله اصلی را در جنوب و در قسمت خوزستان آغاز کرد. بنابراین، برای کسانی که مقداری از مسائل آگاهی داشتند، مسأله تجاوز عراق به خاک کشور ما به طور صد درصد هم غیرمترقبه نبود، البته تقصیری هم متوجه کسانی هست که نشانههای حمله قریبالوقوع رژیم عراق به مرزهای کشورمان را ندیده میگرفتند، از جمله هستند برخی سران نظامی آن موقع که بنیصدر هم عقاید آنها را تأیید میکرد. مثلاً گزارش سپاه مبنی بر تقویت نیروهای عراقی در آن سوی مرزها و سنگرکنیهای آنها، که معتقد بودند این آمادگی دلیلی جز برای تجاوز به خاک ما ندارد، ولی بنیصدر حتی به کسانی که معتقد به حمله قریبالوقوع عراق بودند، تشر میزد و میگفت هیچ حملهای ما را تهدید نمیکند.
حجتالاسلام والمسلمین خامنهای در مورد انگیزههای صدام در شروع جنگ و تجاوزات گفت: ما از اول جنگ در مورد انگیزههای صدام بارها و بارها صحبت کردیم و الآن به طور مجمل میگویم که انگیزه اصلی صدام برای شروع جنگ، مبارزه با انقلاب اسلامی بود که وی و دیگر همفکرانش معتقد بودند یکی از راههایی که میتوان با آن شعلههای فروزان انقلاب را خاموش کرد، یک حمله وسیع به کشوری بود که تازه انقلاب کرده، محتاج آرامش، صلح، سازندگی بوده و مشغول رسیدگی به کارهای سیاسی خود است که فکر میکردند جنگ، آن کشور را از این کارها غافل خواهد کرد. البته این انگیزه را آمریکا و برخی دولتهای اروپایی در کنار آمریکا [و] بالاخره دولتهای وابسته به آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا داشتند، و حتی میتوان گفت که برخی رژیمهای کاملاً وابسته به آمریکا، از خود آمریکا در دشمنی با انقلاب ما دستپاچهتر بودند، بنابراین لازم بود که این حمله گسترده از یک جایی شروع بشود. در منطقه آن حاکم جاهطلب، تندخو، و غافلی که مناسب برای آتشافروزی جنگ با جمهوری اسلامی باشد، صدام، حاکم فعلی رژیم عراق بود که کاملاً استعداد آتشافروزی در او بود. برای این که میترسید این انقلاب به عراق سرایت کند و مردم عراق هم که آماده انقلاب بودند، به تبع مردم ایران انقلاب کنند و این برای رژیم او خطرناک بود، و علاوه بر این، جاهطلبی صدام نیز که میخواست در خاورمیانه یک شخصیت معروف، بزرگ، مقتدر و فاتح جلوهگر باشد، دلیل دیگر این اقدام صدام بود که حتی میخواست جای برخی از شخصیتهای بزرگ دنیای عرب را به اصطلاح بگیرد. این مسائل به علاوه این که به او پول دادند، وعده کمک دادند و سلاح دادند و با یک ارتش و سلاح مدرن و با ده لشگر آماده و تربیتشده و مجهز به انواع سلاحها با کاربرد عالی به مرزهای ایران گسیل داشتند، و انگیزه صدام در این کار مخلوطی از جاهطلبی و قدرتطلبی و روحیه ضدانقلابی شخصی خود او و انگیزههای ضد انقلابی دولتهای مخالف انقلاب اسلامی ایران بود.
رئیس جمهوری در پاسخ این سؤال که انتظار جهان از این جنگ چه بوده؟، گفت: در اوایل شروع تجاوز، انتظار دولتهایی که جنگ را راه انداختند این بود که جنگ در عرض چند روز به نفع صدام خاتمه یابد و صدام هم صریحاً گفته بود که جنگ را تا یک هفته تمام و دولت جمهوری اسلامی ایران را ساقط خواهد کرد. حتی جالب توجه است که برخی از ضد انقلابیون فراری خود را آماده کرده بودند که به ایران بیایند. دولتهای ناظر جهان نیز عموماً همین انتظار را داشتند. در حالی که ملتهای مستضعف در سراسر جهان با دلهره و اضطراب این جنگ را تعقیب میکردند و انتظار این که ایران این جنگ را ببرد، نداشتند. ما این مسأله را بعداً در برخورد با شخصیتهای مختلف کشورها احساس کردیم، منتها مطمئنیم که در سراسر جهان نیروهای مؤمنی وجود داشتند که معتقد بودند ایران این جنگ را خواهد برد. همچنان که تودههای مختلف مردم ایران و شخص امام از آغاز وعده پیروزی ایران را در این جنگ میدادند.
حجتالاسلام خامنهای در مورد وضع نظامی ایران در اوایل جنگ گفت: متأسفانه این وضع در آن موقع رضایتبخش نبود و این مسأله را با توجه به این که دو سال از آغاز جنگ میگذرد، میتوان گفت. به برخی مسائل دیگر، هنوز زود است که اشاره شود. آقای رئیس جمهور با اشاره به نمونهای از وضعیت ضعیف نیروهای ما در آغاز جنگ که یک تیپ ما فقط ۱۷ یا ۱۸ تانک در مقابل سه لشکر کاملاً مجهز عراقی در منطقه دب حردان داشت، گفت: ما در اول کار، چند عیب اساسی داشتیم. یکی این که مسئولان کشور از وضع ارتش به طور دقیق اطلاع نداشتند. نه ارتشیها را میشناختند و نه توان رزمی و امکانات لجستیکی و جنگی آنها را میدانستند و نه اصلاً میدانستند که جنگ چگونه انجام میگیرد و با این که ما در اوایل کار در مناطق مرزی با برخی از خرابکاران جنگیده بودیم، اما جنگ تحمیلی عراق به کشورمان یک جنگ واقعی و گسترده و مدرن بود و رویارویی با این مسأله را مسئولان ذیربط وقت کشور نمیدانستند. در حقیقت وقتی برای اولینبار در ستاد مشترک جمع شدیم، اغلب مسئولان نمیدانستند که دولت و نظامیان باید چه کار بکنند. همه در یک حالت سردرگمی به سر میبردند. جالب آن که در آن روز حتی فرماندهان نظامی هم ارتش را درست نمیشناختند و این بدان دلیل بود که فرماندهان نظامی که برخی از آنها شهید شده و به رحمت ایزدی پیوستهاند و برخی دیگر به خدمات صادقانه مشغولند، از رتبههای نسبتاً پایینتری به مقام فرماندهی رسیده بودند. فرض کنید که معاون فرمانده یکی از مراکز نظامی در فلان گوشه کشور، یک پست خیلی حساس را در ستاد مشترک داشت، یا فرمانده نیروی زمینی در زمان انقلاب، فرمانده یک لشکر بود. قبل از انقلاب هم که خیلی پایینتر از این رتبهها بودند. بنابراین، این افراد امکانات عظیم این ارتش بزرگ را نمیشناختند. از شمار سلاحها و نفرات اطلاعی نداشتند، حتی از وجود برخی سلاحهای موجود ارتش تا ۱۰ الی ۱۱ ماه بعد از آغاز جنگ خبر نداشتند، که مثلاً از جمله این سلاحها یک توپخانه بسیار سنگین و ارزنده نیز در ارتش ما وجود دارد، و بایستی بگوییم این بدان دلیل بود که افراد با درجات پایینتر ارتش مثلاً فلان درجهدار که مسئول حفظ و نگهداری انبارهای این مهمات است، چون موفق به دیدار فرماندهان ردههای بالا نمیشد، قاعدتاً نمیتوانست وجود برخی امکانات را به اطلاع آنها برساند، ولی خیلی راحت میتوانستند به من که نماینده امام در ارتش بودم، دسترسی پیدا کنند. امکانات را به من میگفتند و من آنها را به اطلاع فرماندهان میرساندم، تا این که به مرور زمان این مشکلات حل شد. عیب اساسی ما در اوایل جنگ این بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آن موقع هنوز به طور صحیح جا نیفتاده بود. ما چقدر خون دل میخوردیم که حتی یک تفنگ ۱۰۶ برای سپاه بگیریم. حتی از تحویل تفنگ برنو که از رده خارج شده بود نیز به آنها مضایقه میشد و اگر توجه امام در درجه اول و اصرار ما نبود این سلاحهای جزئی نیز به سپاه داده نمیشد که البته غالباً سوءنیتی در کار نبود، مگر در مواردی، و این که گفته شد سوءنیتی در کار نبود بدین صورت است که در ارتش روال و قانونی وجود نداشت که مثلاً بشود یک قبضه توپ یا تفنگ ۱۰۶ را از انبار فلان واحد درآورده و به سپاه که جزو ارتش نبود تحویل داد. یک روزی لیستی آوردند که سپاه بایستی یک مبلغ خیلی گرافی بابت سلاحهای تحویلی خود به ارتش بپردازد که از چگونگی پرداخت یا عدم پرداخت آن من اطلاعی ندارم. چون سپاه آن موقع جا نیفتاده بود و پولی هم نداشت که بپردازد، سپاه را جدی نمیگرفتند و به نظر من یکی از علل پیروزیهای ما در یک سال اخیر این بوده که فرماندهان ارتش نیروی عظیم سپاه را شناختند و نیروی بزرگتر از آن، یعنی مردم و بسیج مردمی که در اختیار سپاه است را درک کردند، و این کاری بود که در اول جنگ به آن اهمیت داده نمیشد و بایستی این را نیز بگویم که سپاه هم در آن موقع آمادگی نداشت. سپاه امروز با سپاه دو سال پیش قابل مقایسه نیست. امروز سپاه یک قدرت کارآمد و بسیار شایسته رزمی است. آقای رئیسجمهور مشکل بزرگ بعدی را وجود بنیصدر توصیف کرد و گفت: بنیصدر اخلالگر در جنگ بود. چند نظامی به عنوان مشاور دورش را گرفته بودند و به او خط میدادند که او در جلسات شورای عالی دفاع آن خط را تعقیب میکرد، و برادران نظامی به این علت که چون او فرمانده کل بود، با او در نمیافتادند و ماها هم که مخالفت میکردیم اولاً متهم میشدیم که نظامی نیستیم و حق دخالت نداریم و در ثانی در روزنامهاش تحت عناوینی چون «کارنامه» که ما آن را «بیکارنامه» میخواندیم، یک جوّ مخالف سیاسی ایجاد میکرد و از من و آقای هاشمی رفسنجانی و غیره بدین عنوان که مطلع در مسائل نیستند، مطالبی مینوشت. در حقیقت خواستِ عمومی مردم و سایر فرماندهان را به خاطر داشتن یک خط به خصوص تلقینی، ندیده میگرفت و سوءنیت اغلب افرادی که در اطراف او بودند، بعدها آشکار شد.
آقای خامنهای در پاسخ این سؤال که وضع سیاسی و اقتصادی داخلی ما در اوایل جنگ به چه صورت بود؟، گفت: وضع سیاسی ما عبارت بود از یک تضاد روزافزون میان رئیس جمهور پرمدعای گزافهگوی متوقع و افزونطلب با دولت شهید رجایی که مرتب با هم درگیری داشتند و به تبع این درگیری سیاسی داخلی، در کل ارگانهای کشور رکود و سستی پیش آمده بود و یک وضع بحرانی به شمار میرفت. جلسات شورای عالی دفاع یک جلسات جنگ اعصاب بود. گروهکها به نحوی فعالیت میکردند. یادم میآید همان روز جنگ و یا فردای آن روز همه تلاش ما در راه جنگ مصرف میشد، خواب و استراحت نداشتیم. من غالباً شبها به منزل نمیرفتم و اغلب با فرماندهان در ستاد میماندیم و به طور خلاصه کلیه کارهای مملکت تحتالشعاع جنگ قرار گرفته بود. در آن روزها سازمان منافقین جوانهای کم سنوسال ۱۵ یا ۱۶ ساله را با دادن پلاکاردهایی در سر چهارراهها قرار داده بود و روی آنها شعارهایی که مردم را به کلی از جنگ غافل میکرد نوشته بود. از آن جمله راجع به مجلس، شهید بهشتی، دادگاه انقلاب و یا راجع به افرادی از منافقین که در زندان بودند. برای این که ذهن مردم را از جنگ منحرف کنند و علاوه بر این وضعیت گروه منافقین، ۱۰ الی ۱۵ گروه مخالف دیگر نیز داشتیم که هر کدام به نحوی مشغول خرابکاری بودند. گذشته از این وضع سیاسی، بایستی بگویم که انصافاً وضع اقتصادی آن زمان یک وضع نابسامانی بود، [و آن] بدین علت بود که بنیصدر با تعیین وزیر دارایی مخالفت میکرد. رئیس کل بانک مرکزی که منتخب بنیصدر بود، یک فرد کاملاً غیر مطمئن و خائنی بود. از ذخایر ارزی ما روز به روز کاسته میشد و بعد از آن ماشین عظیم مخارج جنگی وارد اقتصاد کشور شد که همه این عوامل وضع کشور را دچار ابهام کرد. بالفعل وضع بحرانی نداشتیم، ولی روز به روز به این وضع نزدیکتر میشدیم، تا این که به تدریج به این مشکل غلبه حاصل کردیم و همانطور که الآن مشاهده میکنید با کوشش مردم و دولت داریم به وضع بهتری نیز میرسیم.
حجتالاسلام خامنهای همچنین در پاسخ این سؤال که امام از ابتدا چه برخوردی با مسأله جنگ داشتند و چه راهنماییهایی در این زمینه داشتند؟، گفت: بایستی بگویم که فرمانده واقعی جنگ از اول تا به امروز امام بودند و این نه به معنای فرماندهی تاکتیکی است، بلکه فرماندهی معنوی و روحی است و میدانید در جنگ ما و به طور کلی در همه جنگهای عالم روحیه و معنویت سهم بزرگتر و بیشتری را دارا است و این را امام عهدهدار بودند و با توجه به فرمایش معروف امام که گفتند: الخیر فی ما وقع، میتوان فهمید که این جمله چقدر میتواند برای مردم ما جهتبخش باشد. مردم ما به ویژه مردم مناطق جنگی که در اضطراب کامل بودند با این فرمایش امام تسکین یافتند. بنابراین نقش امام بسیار نقش حساس و تعیینکنندهای بود. علاوه بر این، امام حتی جنگ را به صورت تاکتیکی هم هدایت کردند و این بسیار شگفتآور است. اولاً در آغاز جنگ، شورای دفاع را به وجود آوردند. میدانید که این شورا یک ارگان رسمی است که در قانون اساسی پیشبینی شده است و در عین حال با این که شورای دفاع همه ارکان آن جمع شده بود و نماینده امام هم تعیین شده بود، بنیصدر آن را تشکیل نمیداد تا این که جنگ شروع شد و باز هم به خاطر زیادهطلبی بنیصدر در فرماندهی، خود این شورا تشکیل نشد، چون شورای دفاع استقلال وی را میگرفت و برایش مزاحمت ایجاد میکرد. در حدود شاید یک ماه بعد از آغاز جنگ امام دستور دادند که شورای عالی دفاع تشکیل شود و چون من و شهید چمران به عنوان نمایندگان امام در آن موقع در اهواز بودیم، امام دستور دادند در شورا به جای ما، دو نفر از مجلس شورای اسلامی یعنی آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس و یک نماینده دیگر به علاوه نفر سومی هم از سوی خود مجلس حضور بهم رسانند. این هم یکی دیگر از اقدامات بسیار مهم امام بود. به هر صورت این شورای دفاع بود که سؤال میکرد، درخواست میکرد، استیضاح میکرد و بالاخره کندیها را جبران میکرد. اقدام دیگر امام علاوه بر شورای دفاع، عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا بود که در غیر این صورت موقعیت جنگ ما در ۱۵ کیلومتری اهواز و ۱۴ کیلومتری دزفول بود که میتوان گفت به عبارتی هیچگونه پیشرفتی در جنگ حاصل نمیشد و از خروج نیروهای عراق از خاک ما نیز خبری نمیبود و سیاست بنیصدر یک سیاستی نبود که بتواند با آن جنگ را پیش ببرد و به عبارتی سیاستی نبود که بخواهد با آن جنگ به پیروزی بیانجامد. با وجود این که مرتب فشار میآورد که صلح کنیم، ممکن بود که تاکنون ما را به سوی یک صلح تحمیلی فضاحتبار سوق دهد. بنابراین عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا را میتوان یکی دیگر از اقدامات بسیار مهم امام برای پیروزی در جنگ به شمار آورد. بعد قبول پیشنهاد شورای عالی دفاع برای فرماندهی سرکار سرهنگ صیاد شیرازی برای فرماندهی نیروی زمینی و همینطور سایر پیشنهادات این شورا در مورد فرماندهان که معظمله مطابق قانون پذیرفتند. امام حتی در مواردی هم اشتباهات عمده تاکتیکی را تذکر دادند. مثلاً حصر آبادان باید شکسته شود، یک فرمان تاکتیکی بود. اگر چه به علت وجود مخالفت بنیصدر دیر اجرا شد، و به مجردی که بنیصدر رفت، این فرمان اجرا شد. شکستن حصر آبادان پیشقراول پیروزیهای بزرگ دیگر ما شد.
سؤال دیگر خبرنگار در مورد کمکهای مردمی و خدمات پشت جبهه و چگونگی شکلگیری و پیشرفت آن بود. رئیس جمهوری در پاسخ گفت: مردم از روز اول احساس کردند که در جنگ شریکند، جنگ فقط مربوط به نظامیان و رزمندگان و یا افراد آواره شده مناطق جنگی نیست، و مشغول کمک شدند. بعد هم امام دستور کمک مردم به جبهه را صادر فرمودند. شروع به کمک مردم تقریباً از ابتدای جنگ آغاز شد و با این که این کمکها هیچگونه نظمی نداشت، ولی بایستی گفته شود اگر صورت نمیگرفت دشواریهای بسیار عظیمی برای دولت به وجود میآمد. بنابراین با آغاز این کمکها، ارتش یک پشتوانه عظیمی را در پشت سر خود دید و دلگرم شد و حضور مستقیم مردم در رساندن کمکها به رزمندگان و دیدار آنها با این پشتوانه معنوی و مادی، نوعی قدرت خاص به آنها میبخشید، لکن مهمترین کمک مردم برای رزمندگان، بسیج نیروها برای یاریدادن سایر برادران حاضر در جبههها بود که این افراد بسیج شاید نیمی از نیروهای ما را تشکیل میدهند. بنابراین، نقش بسیار عظیمی را در جنگ دارا میباشند. اگر چه افراد ارتش، ژاندارمری و سپاه نیز از خود مردم هستند، لکن افراد بسیج به طور خالص از بطن مردم برخاستهاند. نقش دیگر مردم تحمل و صبر مردم در فقدان عزیزانشان است. ما میبینیم جوان خلبان برازنده در عملیاتی شرکت میکند و هواپیمایش سقوط میکند و یا آتش میگیرد، شهید میشود، بعد همسر و مادر او در مصاحبه میگویند که من به شهادت جوان شهیدشده افتخار میکنم و این مسأله کمک شایانی در تقویت روحیه سایر رزمندگان است. آقای خامنهای در این رابطه همچنین در مورد نقش جهاد سازندگی گفت: نقش جهاد نیز در جادهسازی، کانالسازی، سنگر کندن، خاکریز، تعمیرات و در سایر کارها برای ارتش و سپاه حائز اهمیت است و چیزی که اهمیت بسیار دارد این است که افراد جهاد سازندگی در مواردی جلوتر از افراد ارتش و سپاه مجبورند حرکت کنند. مثلاً در موقع ایجاد خاکریز و حفر سنگر قبل از رسیدن نفرات و یا تانکها.
رئیس جمهوری در مورد تحوّلات و اثرات جنگ در طول دو سال گذشته و برکات حاصل از آن برای مردم و رزمندگان گفت: برکات جنگ برای ما غیر قابل تصوّر بوده است. اولین برکتی که برای ما عاید شد این بود که ما مسأله دشمن را جدی نمیگرفتیم و این چیز مضر و خطرناکی است که یک دولت و یک انقلاب وجود دشمنان خود را جدی نگیرد. برکت دیگر جنگ، کارآمدساختن ارتش بود، چون ارتش ما یک ارتش بدون تجربیات جنگی بود. مثل یک استاد و معلم شنا که هرگز توی آب نرفته باشد، و یا مثل یک سخنران که هرگز پشت تریبون قرار نگرفته باشد. درس سخنرانی را خوانده، ولی عملاً با آن مواجه نشده است. فعالیتهای نظامی ما محدود میشد به مانورهای تقریباً نه به صورت جدی، بلکه به صورت فقط تمرینی و آزمایشی و اغلب با استفاده از تیرهای مشقی، و این ارتش ناگهان با یک جنگ جدی که از زمین، هوا و دریا به او حمله شد و وارد کلاس آموزش جنگ یعنی میدان جنگ شد. امروز ارتش ما با سابقه دو سال جنگ تقریباً در خاورمیانه مشابه ندارد. تجربیاتی که ما در این جنگ به دست آوردیم، میتواند و میباید به صورت تئوریهای جدید تاکتیک به حساب بیاید و در کتابهای آموزش شیوهها و فنون جنگ گنجانده بشود و تعلیم داده بشود. خیلی چیزها را ما در طول دو سال فرا گرفتیم که هرگز در کتابهای مدوّن نظامی گنجانده نشده بود. به علاوه مردم و نظامیان ما فهمیدند که در جنگ نیز مانند سایر کارها بایستی روی پای خود بایستند، که اتّکا به دیگران انسان را لنگ میگذارد که قبلاً نیز ما آن را میدانستیم، ولی در طول جنگ آن را عملاً دیدیم.
حجتالاسلام خامنهای رلیس جمهوری در بخش دیگری از سخنان خود یکی از مواهب این جنگ را بیدارشدن استعدادهای خفته خواند و گفت: چون ما به سلاح احتیاج داشتیم و دیگران به ما نمیدادند، مجبور شدیم روی استعدادها و موجودی خودمان حساب کنیم و همین کار را هم کردیم و نتیجه هم گرفتیم. امروز ما در داخل ایران ابزاری میسازیم و مهماتی تولید میکنیم که در آغاز جنگ آنها را نمیشناختیم. امروز ما روی هواپیما، روی تانک، روی نفربر، روی وسایل گوناگون و تجهیزات نظامی کارهای فراوانی آموختهایم که قبلاً جرأت آن را نداشتهایم و هرگز نمیآموختیم. من بارها گفتهام که بسیاری از دستگاهها بود که به صورت دربسته از توی تانک و هواپیما بیرون کشیده میشد و جهت تعمیر به خارج ارسال میشد و در خارج آنها را تعمیر میکردند و بستهبندی میکردند و به ایران فرستاده میشد. یعنی همافر، درجهدار یا افسر هوایی یا زمینی ما جرأت نمیکرد این جعبه را باز کند، ولی امروز باز میکنند، همه چیزشان را بیرون میآورند، کم میکنند، زیاد میکنند، به راه میاندازند، دومرتبه سرجایش میگذارند. بنابر این ما جرأت اقدام و خلاقیت و ابتکار را هم پیدا کردهایم. این هم یکی از برکات جنگ بود. از دیگر برکات جنگ تجهیز و آموزش سپاه بود. سپاه اگرچه به وجود آمده بود و اگرچه در قانون اساسی پیشبینی شده بود، اما نه از طرف بسیاری از مسئولان جدی گرفته میشد و نه خود سپاه رسالت بزرگ خودش را باور میکرد. جنگ باعث شد که سپاه به میدان کشیده شد و فداکاری کرد و پاداش فداکاری را از مردم، از خدا و از امام گرفت، و دید و احساس کرد که نیاز به نفرات دارد. نیاز به آموزش و انضباط دارد. چیزهایی که تا آن وقت خیلی جدی گرفته نمیشد و همچنین نیاز به امکانات و تسلیحات دارد. ما الآن در کنار ارتش و ژاندارمری و در کنار نیروهای نظامی-انتظامی سنتی، یک نیروی نظامیِ با انقلاب متولدشده و از انقلاب جوشیده داریم که صد درصد مکتبی است و با آنها و هماهنگ با آنها یکسان حرکت میکند. این چیزی است که ارزشش برای یک انقلاب اصلاً غیرقابل توصیف است. این هم یکی از برکات جنگ بود. این جنگ مردم ما را از سرگرم شدن به مسائل کوچک و هدفهای حقیر آزاد کرد. بعضی از اختلافاتی را که دستهای دشمن بین مردم و بین بعضی از قشرها ایجاد میکرد، از یاد مردم برد. اینها احساس کردند که مسائل مهمتری در پیش است. حالت اسراف، راحتطلبی و رفاهطلبی را از مردم گرفت و مردم خودشان را آماده زندگی سخت کردند و پیش رفتند. البته باید بگویم که تلاش مسئولان هم در اینباره بسیار مهم بود. حقیقت این است که ما در دوران این جنگ نگذاشتیم به مردممان خیلی سخت بگذرد. البته چرا، گوشت کم است، تخم مرغ گاهی هم کم است. گاهی هم هست. صابون کم است، فلان چیز کم است، تاید کم است، اینها هست، اما اینها کمبودهای دوران جنگ نیست. مسئولان دولتی از زمان شهید رجایی رضواناللهعلیه و کابینه ایشان تا امروز دائماً دارند تلاش میکنند که به مردم خیلی هم فشار نیاید. سخت نگذرد. اما مردم هم همان سختی که وجود داشته واقعاً تحمل کردند و به دولت این امکان را دادند که بتواند آزادانه کار کند. به هرحال برکات مادی و معنوی بسیاری از این جنگ عاید ما شده است.
آقای خامنهای در خصوص کنفرانس فاس گفت: در حقیقت کنفرانس فاس از نظر ما از هیچ اعتبار و ارزشی که بتواند آینده ما را ترسیم بکند، برخوردار نیست. همانطوری که در نمازجمعه از برادرمان آقای هاشمی رفسنجانی شنیدید، یکی از هدفهای تشکیل این کنفرانس اساساً این بوده که تصمیماتی برای جنگ عراق و ایران اتخاذ کند و ایران را در فشار سیاسی هرچه بیشتری قرار بدهد و خوشبختانه با مخالفت بعضی از کشورهای دوست و برادر ما این تلاشها به جایی نرسید و اگر هم آن قطعنامهای که عراق پیشنهاد کرده بود تصویب میشد، باز برای ما هیچگونه تغییر وضعی ایجاد نمیکرد، برای این که دولت عراق به تنهایی با ما نجنگیده و همه آن کسانی که در کنفرانس فاس از طرحهای آمریکایی و شبهآمریکایی حمایت میکردند، به او به نحوی کمک کردند. اردن، مصر، بعضی از دولتهای خلیج فارس یا اکثرشان و از شمال آفریقا حتی به عراق کمک کردند، انواع کمکهای پولی و تسلیحاتی و تا آنقدر هم که زورشان رسیده کمکهای انسانی[=نیروی انسانی] به عراق کردهاند. از لحاظ تبلیغات و برخورد و فشار سیاسی هم در آن حدی که برای چند دولت وابسته به آمریکا میسور است که حد زیادی هم هست و تا آنجا که قدرت داشتند، علیه ما در این دو سال در سراسر جهان تبلیغات سیاسی کردند و فشار تبلیغاتی وارد آوردند و در مواردی که میتوانستند فشار سیاسی وارد میکردند، و بعد از دو سال زورآزمایی میان آن دولتها و انقلاب اسلامی نتیجه این است که ملاحظه میکنید. یعنی دولت تحریکشده آنها از مرزهای جمهوری اسلامی ایران با کمال سرکوفتگی و سرشکستگی و با از دستدادن انسانهای زیاد و تجهیزات زیاد و خسارات فراوان به پشت مرزها رفته. البته در مواردی در کنار یا داخل مرزهای ما هست ولی به هرحال مجبور شده مناطقی را که اشغال کرده بود، آزاد کند و به عقب رود. این نتیجه زورآزمایی آنهاست در این دو ساله. رئیس جمهوری گفت: کنفرانس فاس هیچگونه تأثیری در آینده ما ندارد و همانطور که گفتم اعتبار سیاسی هم ندارد، چون این کنفرانس، کنفرانس سران عرب نیست، کنفرانس وابستگان به آمریکاست. اگر سران عرب میخواستند برای مسائل خاورمیانه و به خصوص مسائل لبنان کنفرانس [برگزار] بکنند و تصمیمگیری بکنند، وقتش حالا نبود، وقتش در هنگام درگیری جنگ بود که اتفاقاً آن وقت چند کشور مترقی عرب تقاضای تشکیل کنفرانس را کردند ولی هیچ کس اعتناء نکرد. بنابراین، این کنفرانس از لحاظ سیاسی و عملی و واقعی هیچگونه ارزش و اعتبار تعیینکننده برای ما ندارد. ما این حرفی را که امروز میزنیم، دقیقاً همان حرفی است که روز اول جنگ میزدیم. ما به همه دنیا اعلام میکنیم: ما به ادامه این جنگ مایل نیستیم. آنچه موجب این جنگ و ادامه این جنگ شده، آن را از بین ببرید، ما جنگی نخواهیم داشت. آنچه موجب این جنگ و ادامه این جنگ شده چیست؟ آیا جز این است که یک رژیمی مایل بود که به کشور همسایه خودش تجاوز و تعدی کند و بعد که تجاوز کرد تسلیم سخنان و شرایط صحیح و به حق او نشود. خسارت ندهد، عقبنشینی نکند. اینها بوده است که تا به حال جنگ را طول داده. خیلی خوب همه اینها را کنار بگذارید، یعنی این موانع را کنار بزنید تا این که جنگ تمام شود. بنابر این ما از آغاز هم گفتیم که جنگطلب نبودیم، امروز هم جنگطلب نیستیم. آن وقتی که دشمن ما، یعنی کسی که به ما تجاوز کرده مجازات بشود، آن وقت که خسارتهای این ملت داده شود، ما به کسی کاری نخواهیم داشت. اما این دشمن با آن روحیه جاهطلبانه، با سبکسری و سادهاندیشی که دارد و با پشتیبانی که از قدرتهای بزرگ دارد، من فکر نمیکنم که هنوز هم این آمادگی را داشته باشد که این شرایط را بپذیرد و موجبات ادامه جنگ را تمام کند، و من در اینجا یک پیامی به ملت عزیز ایران بدهم و آن پیام این است: ملت شریف ایران، برادران و خواهران، بدانید همچنانی که شما از آغاز این جنگ تا امروز مقاومت کردید و حاضر شدید همه چیزتان را در این راه بدهید، مسئولان در کنار شما هستند و بودند و خواهند بود. آنچه را که میل ملت ایران و خواست انقلابی آنهاست، یعنی رسیدن ایران به حقوق حقه و تأمین و تضمینشدن انقلاب، این چیزی است که هدف مسئولان جمهوری اسلامی است و این کار را به حول و قوه الهی و به فضل الهی تا آخرین نفس انجام خواهند داد، و به شما برادران عزیز که شهید دادید یا به شما جانبازان عزیز انقلاب که به شما خسارتهای جسمی وارد شده، من باید مژده بدهم که شما به هدفها و مقاصد خودتان رسیدید. شما توانستید انقلاب را تثبیت کنید. عزیزان شما که در این جبههها شرکت کردند، یا شهید یا معلول شدند و یا همچنان استوار و سرپا میجنگند، که خدا آنها را سالم و استوار بدارد، اینها توانستهاند نظام جمهوری اسلامی را پابرجا و مستحکم کنند و این افتخار شماست و این چیزیست که برای شما مایه سربلندی همیشگی است. مادامی که ما برای خدا حرکت میکنیم این پیروزی از آن ما و متعلق به ما خواهد بود. مادامی که ما برای انقلاب و برای اسلام تلاش میکنیم، هیچ نیرویی در جهان قدرت مقابله با ما را نخواهد داشت. اگرچه این سخن به گوش مستکبران جهانی سنگین میآید، به گوش دنیاطلبان و دنیاخواهان غیرقابل باور میآید، اما باید بگوییم یک روزی حرفهای دیگری هم بود که به گوش اینها سنگین و باورناپذیر میآمد، اما انجام گرفت. روز اول اگر ما میگفتیم که ما عراق را شکست خواهیم داد، خیلیها باور نمیکردند. قبل از آن اگر گفته میشد که رژیم منحوس شاهنشاهی از بین خواهد رفت و زایل خواهد شد، که اکثراً باور نمیکردند. امروز ما در مقابل تجربه کمکهای بیدریغ الهی به مردمی هستیم که برای خدا، برای اسلام، انقلاب کردند و پای این انقلابشان با همه کوشششان نشستند و این تجربه به ما نوید میدهد که در آینده هم ما بر همه این قدرتها انشاءالله پیروز خواهیم بود. سلام خدا بر شما ملت عزیز ایران و درود و رحمت بیپایان خدا بر شهدا و بر جانبازان انقلاب و درود صمیمانه عمیق قلبی همه ملت ایران بر امام امت.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی؛ ۱ مهر ۱۳۶۱
نظرات