زندگی و فعالیت های اللهیار صالح

اللهیار صالح دبیرکل حزب ایران و رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی


1048 بازدید

اللهیار صالح دبیرکل حزب ایران و رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی

زندگینامه :

اللهیارخان صالح فرزند میرزا حسن مبصرالممالک کاشانی در سال 1276شمسی(1315ق)[1] در قریه آران کاشان به دنیا آمد.

تحصیلات مقدماتی را در سال 1282 شمسی در مکتب‌خانه آغاز نمود و در مدارس مظفریه و علمیه کاشان ادامه داد[2] و در سال 1290 در حالی که 14 ساله بود، به تهران آمد و در کالج آمریکائی‌ها مشغول تحصیل شد و در سال 1297 دیپلم گرفت.

مدرسه مظفریه یکی از اولین مدارسی بود که بعد از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه در کاشان تأسیس و به همین دلیل نیز «مظفریه» نامیده شد. مدیر این مدرسه جوانی بیست و پنج ساله به نام میرزا محمدخان پرورش و از اعضای حزب دموکرات بود که «افکار آزادیخواهی و مشروطه‌طلبی» را ضمن تدریس به دانش‌آموزان تعلیم می‌داد و مشقِ نظامی هر روزه نیز یکی از آموزش‌های او بود. وی اللهیار صالح را در مدرسه شناسائی کرد و به معاونت خود برگزید و به نوعی سمت سرپرستی او را به عهده گرفت. سفر به تهران و دیدار با علی‌اکبر آگاه که از مجاهدین و مشروطه‌خواهان آن دوران بود به همراه میرزا محمدخان پرورش نشانگر این مسئله است.[3]

اللهیار صالح در کالج آمریکائی‌ها با علی‌اصغر حکمت و تعدادی دیگر که در دیوان سالاری پهلوی دارای مقاماتی شدند، همدوره و تا پایان عمر نیز، «رئیس جامعه فارغ‌التحصیلان کالج البرز» بود.[4]

آخرین مدرک تحصیلی وی همان دریافت دیپلم از کالج آمریکائی‌ها می‌باشد.

مشاغل

  اللهیار صالح بلافاصله پس از فارغ‌التحصیلی از کالج آمریکائی‌ها به عنوان منشی و مترجم در سفارت آمریکا در تهران شروع به کار کرد که شرح فعالیت‌ها و دیگر مشاغل او به شرح زیر است:

سال 1297. استخدام در سفارت آمریکا به عنوان منشی و مترجم.

سال 1306. استعفاء از کارمندی سفارت آمریکا و ورود به دادگستری به دعوت علی‌اکبر داور.

سال 1307. اشتغال در عدلیه اصفهان به عنوان مدعی‌العموم بدایت.

سال 1308. معاونت مدعی‌العموم و مدعی‌العموم دیوان جزای عمّال دولت. سپس عضو شعبه دوم همان دیوان.

سال 1312. انتقال به وزارت دارائی، رئیس اداره انحصار تریاک.

سال 1314. رئیس اداره کل گمرک.

سال 1316. معاون وزارت دارائی و عضو هیئت نظارت بانک ملی.

سال 1317. معاون وزارت دارائی، عضو هیئت اعزامی به مسکو برای مذاکرات بازرگانی، رئیس هیئت مدیره شرکت سهامی بیمه ایران، عضو مجمع عمومی بانک ملی.

سال 1319. معاونت کل وزارت مالیه.

سال 1320. رئیس هیئت اقتصادی ایران در آمریکا.

سال 1321. رئیس هیئت اقتصادی ایران در آمریکا بود که برای تصدی وزارت دارائی در دولت احمد قوام احضار و در بهمن ماه به مجلس معرفی شد. در همین ماه، احمد قوام به علت اختلافات موجود، استعفاء داد و علی سهیلی جایگزین او گردید که وی نیز اللهیار صالح را به عنوان وزیر دارائی به مجلس معرفی کرد.

سال 1322. استعفاء از وزارت دارائی به علت اختلاف با میلسپو، رئیس بانک رهنی.

سال 1323. وزیر دادگستری در کابینه ساعد مراغه‌ای و عضویت در هیئت شرکت‌کننده در کنفرانس سانفرانسیسکو.

سال 1324. عضویت در هیئت‌مدیره شورای عالی اقتصاد و وزیر دادگستری در کابینه حکیمی و پس از 5 ماه از وزارت دادگستری برکنار و به عنوان وزیر مشاور و یک ماه بعد نیز به عنوان وزیر کشور در کابینه حکیمی معرفی شد.

سال 1325. وزیر دادگستری در کابینه ائتلافی احمد قوام، عضویت در شورای عالی انتخابات برای مجلس پانزدهم و 5 ماه بعد نماینده مجلس دوره پانزدهم مجلس شورای ملی از تهران.

سال 1329. عضو کمیسیون نفت مجلس شورای ملی و مخالفت با دولت سپهبد رزم آراء.

سال 1330. عضویت در هیئت نظارت بر خلع ید از طرف مجلس شورای ملی و عضو هیئت همراه دکتر مصدق برای شرکت در جلسه شورای امنیت و وزیر کشور در کابینه مصدق.

سال 1331. عضویت در هیئت همراه دکتر مصدق در دادگاه لاهه، سفیر کبیر ایران در آمریکا.

سال 1332. استعفاء از مقام سفیر کبیری ایران در آمریکا.

اللهیار صالح در نهایت به عنوان کارمند وزارت دادگستری بازنشسته شد. وی دارای پروانه وکالت دادگستری نیز بود[5] که ظاهراً هیچگاه از آن استفاده نکرد.

خانواده

پدر اللهیار صالح، میرزا حسن خان مبصرالممالک، نایب‌الحکومه دهستان آران بیدگل و نوش‌آباد،(سه روستای متصل به هم) از توابع کاشان بود و مادرش، خواهرِ «شریف الدوله بنی‌آدم» از کارگزاران سیاست خارجی دوران قاجار که در تثبیت شاهنشاهی رضاخان نیز نقش عمده‌ای ایفا نمود.[6] مادرِ وی در سند دیگری، عمه «دکتر عبدالله معظمی» نیز معرفی شده است.[7]

در اسناد موجود به گونه‌ای از نام فرزندانِ اللهیار صالح سخن گفته شده که گویا وی دارای دو همسر و از هر یک دارای فرزندانی بوده است.

همسر وی به نام مهین بانو «دختر آقای انگجی معروف» و خاله‌ی «مهرداد پهلبد»[8] که همسر شمس پهلوی بود؛ و فرزندانش به نام فریدون و پروین معرفی شده‌اند که این نام‌ها در جای دیگر «منوچهر. پریچهر و فریدون» آمده و پروین، همسرِ محمود یا میرمحمد قائم‌مقامی کارمند شرکت نفت معرفی شده است.[9]

در مصاحبه وی با «روزنامه ایران ما» در سال 1324ش از مرگ یکی از فرزندانش در 22 سالگی سخن گفته که خبر درگذشتِ وی در زمان مأموریت در سانفراسیسکو توسط همسر برادرش در نیویورک به او داده شده است[10] و در گزارش دیگری که از خودکشی و یا احتمالِ کشته شدنِ زیر شکنجه ایرج شفاهی ، داماد وزیرتبار صحبت شده، وزیرتبار «برادرزن اللهیار صالح» معرفی گردیده است.[11]

فریدون، در سال 1335ش، کارمند سازمان برنامه و شاغل در «اداره اصل چهار» بوده که درباره‌اش نوشته‌اند: پس از ازدواج با دختر علی پاشا صالح که عمویش بود، «عضو سفارت آمریکا شد» و بنا به توصیه عمویش خانه پدرش را ترک کرد.[12]

در سال 1339ش، همسر او دخترِ «دوام‌الملک» و فرزندانش به نام «فریدون و پروین»[13] و در جائی دیگر نیز نوشته‌اند:«یک دخترش همسر افسر آمریکائی بوده و خواهرش نیز همسر سرهنگ بازنشسته مین‌باشیان است که اغلب به وسیله آقای پهلبد در میهمانی‌های دربار شرکت می‌نماید.»[14]

و در گزارش دیگری«سروان سابق فشارکی عضو سابق حزب منحله توده که فعلاً به نام موسی مهران و مشاور حقوقی شرکت ماشین‌سازی ایران می‌باشد» به عنوان «داماد آقای اللهیار صالح» معرفی شده است.[15]

خصلت‌ها

روزنامه اطلاعات در سال 1323ش درباره معایبِ برجسته وی نوشت: «از مبارزه گریزان است و به محض برخورد با اولین مخالفت از کار فرار می‌کند.»[16] و در گزارش‌های موجود نیز در رابطه با خصلت‌های شخصیتی وی نوشته‌اند: «فوق‌العاده مایل است در مجلس نماینده باشد. خودخواه و عصبانی» است و در سال 1339 نیز شخصی «محتاط و در سیاست قابل انعطاف» معرفی شد.

رفتار و منش و سابقه فعالیت‌های وی به گونه‌ای بود که احترام دیگران را نسبت به خود برمی‌انگیخت. گزارش زیر نمونه‌ای از این نوع رفتار است:

«در مسجد کاظمیه واقع در خیابان ری به علت فوت یکی از سران فامیل کاظمی، مجلس ترحیمی از ساعت 4 تا 7 دایر بوده ... هنگامی که اللهیار صالح که لباس مندرسی در تن داشت، به اتفاق مهندس حق‌شناس وارد آنجا شده عده زیادی به احترام مشارالیه به پا خاسته[17] و تواضع خارج از حد به او نموده‌اند؛ به طوری که طبقات دیگر مردم که اللهیار صالح را نمی‌شناختند با کنجکاوی زیاد از یکدیگر هویت نامبرده را جویا می‌شدند.»[18]

مذهب

  درباره‌ی نوع گرایش مذهبی خاندان صالح، گزارشی در سوابق موجود نیست، ولی در سند بیوگرافی سال 1339ش، درباره اللهیار صالح نوشته‌اند:

«در سال 1312 که صالح در دادگستری بازپرس بود، رئیس شهربانی کل کشور نامه‌ای به وزیر عدلیه وقت(مرحوم داور) نوشته و به او اطلاع داده که صالح روزهای یکشنبه در خیابان قوام‌السلطنه به کلیسا می‌رود و پس از تحقیق معلوم گردیده که صالح هنگام تحصیل در کالج البرز، مسیحی شده و در نتیجه پلیس وقت او را ملزم می‌نماید که گزارش هایی از کلیسا بدهد و تا سال 1320 نامبرده با دستگاه شهربانی همکاری می‌کرده است.»[19]

و این مطلبی است که از آن در هیچ یک از اسناد تنظیمی دیگر سخنی به میان نیامده ولی در تنظیم همین سند در پاسخ به این سئوال که «به چه نوع کتب و روزنامه بیشتر علاقمند است» نوشته شده:

 

«اغلب وقت خود را به قرائت قرآن می‌گذرانند؛ از لحاظ عوام‌ فریبی.»

در سال 1329ش نیز روزنامه طلوع حکایتی را از یکی از نطق‌های اللهیار صالح در مجلس شورای ملی نقل کرده که نشانگر این روحیه است:

«صالح وقتی پشت تریبون رفت که سئوال خود را راجع به لوله کشی تهران مطرح کند، اول گفت بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از وکلا گفت احسنت. آقای شوشتری و سایرین از ته دل خندیدند.»[20]

از نکاتِ جالبِ پیرامون رفتارِ مذهبی اللهیار صالح نوعِ نماز خواندن او در جلسات هیئت‌های مذهبی است که درباره آن نوشته‌اند:

«شرکت اللهیار صالح در مجالس روضه‌خوانی کاشان بی مأخذ و منظور نیست و نامبرده با استفاده از نوع افکار اهالی کاشان به وسایل مختلف و به جذب افکار و جلب افراد به جهت رسیدن به هدف خود می‌پردازد و محتملاً برای اجرای مقاصد خود مشاهده شده که در چندین مجلس نماز می‌گزارد.»[21]

در این میان حمایتِ وی از طرح‌هائی مانند طرح‌های مهرانگیز منوچهریان که ماهیت ضد دینی و ضد اخلاقی داشت، نشانگر نوعِ نگاه او به مذهب و دین که نقطه مقابل علماء و مردم متدین بود می‌باشد:

«اللهیار صالح از طرحی که خانم سناتور منوچهری در مجلس سنا مطرح کرد ولی به اشاره‌ای مدفون شد و هیچکس جرأت نکرد از آن صحبت کند، بحث کرد و گفت این نمونه وضع فشار و غیرعادی کشور ما است که می‌کوشند نشان دهند در اینجا دموکراسی است و حالا که هنوز کسی و هیچ روزنامه‌ای نتوانسته اصل این طرح را منعکس کند.»[22]

پس از حضور اللهیار صالح در صحنه سیاسی کشور همراه با جبهه ملی در سال 1328ش، که بخشی از آن متصل به نیروهای مذهبی بود، نوعِ برخورد او با مسائل دینی نیز در برخی از گزارش‌ها به ثبت رسیده که قدری متناقض به نظر می‌رسد و در اینجا به بخشی از آن اشاره خواهد شد:

الف. هیئت‌های مذهبی و مراسم محرم

نقش هیئات مذهبی و مراسم محرم در تاریخ ایران کاملاً مشهود است و اللهیار صالح نیز با شناخت از این مسئله، در جریان فعالیت جبهه ملی دوم و در زمان کاندیداتوری مجلس شورای ملی از کاشان، به خوبی از این ظرفیت بهره گرفت. در زمانی که در یکی از جلسات انتخاباتی در کاشان صحبت از ایجاد تشکیلات شد او با صراحت گفت:

«به اسم هیئت‌های مذهبی هم می‌شود این کار را کرد و به همین اسم هیئت‌هائی تشکیل دهید.»[23]

و چند روز بعد نیز پس از سخنرانی انتخاباتی خود که در ایام ماه صفر بود «مردم را به مجلس روضه‌‌خوانی دعوت» نمود.[24]

طبیعی بود که هواداران او در اینگونه مراسم برای او شعار «صلوات» می‌دادند و وی را از معتقدین به امور دینی معرفی می‌کردند:

«کراراً برای سلامتی اللهیار صالح ابراز احساسات شدید نموده و مردم را در بین عزاداری موظف می‌نمودند که برای سلامتی آقای اللهیار صالح قهرمان آزادی و مرد مبارز ایران صلوات بفرستند.»[25]

رهنمود اللهیار صالح مبنی بر تشکیل هیئت مذهبی موجب گردید تا گروهی از اعضای هیئت «ابوالفضل» کاشان، ضمن انشعاب از آن هیئت، هیئتی دیگری را با همین نام تشکیل دهند:

«بین هیئت مذهبی «ابوالفضل» کاشان و هیئت دیگری به همین نام که از اولی منشعب و وابسته به اللهیار صالح می‌باشد، اختلافات بسیار عمیقی وجود دارد و در چند روز گذشته نیز این اختلافات به نحو بارزی مشهود بوده و احتمال قوی می‌رود که در روزهای تاسوعا و عاشورا، هنگام عزیمت دسته‌های منتسب به دو هیئت مزبور به بازار کاشان، تصادم و زد و خوردی بین آنان روی دهد.»[26]

عطارپور که مأمور بررسی این مسئله بود، پس از گزارش مفصلی از چگونگیِ درگیری‌های این دو هیئت نتیجه‌گیری نمود:

«اصولاً وجود دودستگی‌ها که فعلاً به نام هیئت عزاداری شهرت یافته به کلی مربوط به این موضوع نیست و کلاً از همان مخالفت‌های موقع انتخابات و همچنین وجود آقای صالح در کاشان ناشی شده و رؤسای مسئول ادارات کل به طور غیرمستقیم آن را دامن می‌زنند و چنانچه وضع بدین منوال پیش رود اغتشاش و بی‌نظمی بزرگی در این ‌شهر به وجود خواهد آمد.»[27]

به دلیلِ همین مسائل بود که سرپرست هیئت ابوالفضل(ع) کاشان در گزارشِ خود به عوام‌ فریبی اللهیار صالح اشاره نمود و نوشت:

«اللهیار صالح به کاشان آمده است و سر قبر امامزاده‌ها و در قبرستان‌ها بر مزار مرده‌های مردم می‌رود بلکه دو دفعه مردم را اغفال نماید.»[28]

لازم به ذکر است که بهره‌گیری از جلسات مذهبی و تعصبِ دینی مردم برنامه‌ای بود که در «هیئت اجرائیه جبهه ملی» درباره آن تصمیم گرفته شد:

«هیأت اجرائیه جبهه ملی برای خنثی کردن اتهامات و جلوگیری از تشتت جبهه ملی به فعالیت پرداخته است تا از تعصبات مذهبی مردم به نفع خود استفاده نموده و برای این منظور به کمیته علمیه جبهه ملی دستور داده شده است که فعالیت کرده و در جلسات به ظاهر دینی و علمی خود به نفع جبهه ملی استفاده نماید.»[29]  شرکتِ مستمر او در اینگونه مراسم در کاشان موجب گردید تا درباره او نوشته شود:

«نامبرده برای آنکه در اذهان عمومی، مردم کاشان را طرفدار خود قلمداد نماید همیشه در ایام اعیاد و یا سوگواری‌های مذهبی که اهالی صرفاً به منظور برگزاری مراسم مربوطه اجتماعاتی را تشکیل می‌دهند، به شهرستان مذکور مسافرت و در مجالس و اجتماعات آنان شرکت می‌نماید.»[30]

ب. ارتباط با روحانیون

تشکیل جبهه ملی در سال 1328 ش و مبارزات ملی‌شدن صنعت نفت موجب ارتباط قابل توجه سرانِ ملیّون با علمایِ دینی گردید که اللهیار صالح نیز از این قاعده مستثنی نبود:

«بین آقای آیت‌الله بهبهانی و اللهیار صالح مکاتبه می‌شود مبنی بر اینکه چون اوضاع فعلی کشور ایجاب نمی‌کند از طرف اللهیار صالح و رفقایش مطالبی انتشار و اقداماتی علیه دولت و اوضاع فعلی صورت گیرد؛ گویا آقای اللهیار صالح نیز ضمن تنقید از اوضاع کلی کشور و عملیات دولت کتباً اظهار اطاعت و توصیه آقای آیت‌الله بهبهانی را قبول می‌کند.»[31]

«عصر دیروز اللهیار صالح به وسیله تلفن تولد امام حسین(ع) را به آیت‌اله بهبهانی تبریک گفته، آیت‌اله بهبهانی هم ضمن تشکر، توفیق اللهیار صالح را در کارهای خود خواستار شده است.»[32]

«بعدازظهر سه‌شنبه 1 / 12 / 40 آقای اللهیار صالح به مسجد محمدیه واقع در باستیان شرقی رفته و شیخ باقر نهاوندی از بالای منبر حضور نامبرده را در مسجد یادآور گردید است.»[33]

«در ساعت 1700 آقای اسلامی بالای منبر رفت و درباره فساد در جامعه صحبت کرد... سپس درباره اللهیار صالح صحبت کرد و اظهار داشت که ایشان یکی از مردان مبارز و واقعاً فرهنگی هستند و امیدوارم روزی برسد که مردم ایران بیشتر از این از وجود این شخص استفاده بکنند.»[34]

«روز سه‌شنبه 9 / 5 / 41 در تکیه قلهک که مجلس سوگواری برپا بود ... قبل از ناهار آقای اللهیار صالح با اتومبیل شماره 20332 به اتفاق آقای سلطانی(معمم) و یک سید معمم دیگر که در گذشته وکیل مجلس از قزوین بوده، در مجلس سوگواری حضور به هم رسانیدند.»[35]

ج. زیارتگاه‌ها

مرقد امامزاده سلطان علی فرزند امام محمدباقر علیه السلام واقع در مشهد اردهال، که هر ساله در مهر ماه مراسمی مشهور به «قالی‌شویان» در آن برگزار می‌شد و جمعیت قابل توجهی در آن شرکت داشتند، فرصت مناسبی برای بهره‌برداری‌های تبلیغاتی اللهیار صالح بود:

«آقای لاجوردی که کاندیدای کاشان هستند، قبلاً همه محلها را اشغال و رزرو نموده و حتی به تعدادی هم پول داده که در محل حضور بهم رسانند ... صالح هم برای این که در جریان باشد، پیش‌بینی‌های زیادی نموده و قبلاً در محلی چادر زده‌اند و قصد دارند روز جمعه خود صالح در مراسم شرکت نماید.»[36]

«اللهیار صالح ساعت 2100 روز 21 خرداد به کاشان وارد و مستقیماً به مسجد سلطانی رفته... سپس به زیارت حبیب ابن موسی(محله پشت مشهد کاشان) رفته و در ساعت 1200 جلو دسته عزاداران هیئت ابوالفضل(وابسته به خودش) حرکت کرده. شب همان روز در مجلس هیئت حیدری دروازه فین حاضر شده.»[37]

و این درحالی بود که برای تنقید از رفتار دینی رجالِ دربار شاهنشاهی و ساخت ضریح برای زیارتگاه آقا علی عباس در کاشان می‌گفت:

«ما در کاشان امامزاده نامعلومی به نام سید علی عباس داریم که ضریح بزرگی در اصفهان برای آن ساخته شده، با رؤسای اصفهان و کاشان و با تظاهرات وسیع و شدید مذهبی ضریح را روی امامزاده گذاشتند.»[38]

آیه شریفه‌ی «انّا لله و انّا الیه راجعون» در صدر وصیتنامه‌ی کوتاه وی نشانگر این است که اللهیار صالح علی‌رغم فراز و نشیب‌هائی که در شرایط مختلف زمانی در باورهای خود داشته، به قرآن کریم باورمند بوده است.

فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی

اللهیار صالح از سال 1304ش با عضویت در حزب رادیکال علی‌اکبر داور فعالیت سیاسی خویش را آغاز کرده بود، از سال 1312ش به وزارت دارائی منتقل شد و به مدت هشت سال با پلیس سیاسی رضاخان نیز همکاری پنهان داشت. در سال 1317ش در مقام معاونت وزارت دارائی همراه با هیئتی جهت امور بازرگانی به مسکو رفته بود، به میزانی از وضع آن کشور بی‌اطلاع بود که درباره آن گفت:

 

«چون شایع بود که در روسیه بعد از استقرار رژیم کمونیستی مردم دچار قحطی و وضع بسیار بدی شده‌اند و همه از حکومت ناراضی‌اند، وقتی به بندرانزلی(بندرپهلوی سابق) رسیدیم، یک ماهی بزرگ به‌ عنوان سوغات برای ساعد خریدیم که به او بدهیم. پس از ورود به مسکو مشاهده نمودیم که وضع به صورتی که در ایران شایع کرده‌اند نمی‌باشد، یعنی نه قحطی است... ما از این همه فراوانی در شگفت بودیم و عجیب آنکه در مدت اقامتمان که چندین روز به طول انجامید، ساعد گاه ‌و بیگاه با ماهی‌های بسیار خوب از ما پذیرایی می‌کرد و سر سفره می‌گفت آقای صالح از ماهی مرحمتی میل ‌فرمایید. روزی دیگر که به قصد گردش به مرکز شهر رفته بودیم، از وفور نعمت تعجب کردیم... من مراتب تجربه خودم را با ساعد در میان گذاشتم. نامبرده گفت، آقای صالح همه چیز اینجا فراوان است ولی چون رضا شاه از حکومت کمونیستی روسیه وحشت دارد، از قبل به او گزارش شده است که اینجا قحطی و ناامنی است تا خیالش راحت باشد. پس از مراجعت به ایران برای اینکه ذکر حقایق موجب مورد غضب قرار گرفتن مأمورین سابق و فعلی سفارت نشود، ما بدون ابراز خلاف حقیقت درباره همه مسائل داخلی روسیه سکوت اختیار کردیم.»[39]

پس از ماجرای شهریور 1320ش و بازگشت از مأموریت اقتصادی در آمریکا و قرار گرفتن در رأس وزارت دارائی در سال 1321ش، به علت ارتباطی که با آمریکائی‌ها داشت، با آیزنهاور که فرمانده کل متفقین بود نیز ارتباط گرفت. در این موقع حضور آرتور میلسپو برای مرحله دوم در ایران که به عنوان «رئیس کل دارائی» تعیین شده بود، موجبات اختلافاتی بین اللهیار صالح و در نهایت استعفای صالح از وزارت دارائی گردید. وی در سال 1324 ش در این‌باره گفت:

«هنوز چند هفته از ورود دکتر میلسپو نگذشته بود که بر من مسلّم شد با او نخواهم توانست کار بکنم. در آن ایام ما توقعات زیادی از آمریکائیان داشتیم. آنها را منجی خود فرض و تصور می‌کردیم اگر میلسپوی آمریکایی بر رأس مالیه و اقتصاد کشور قرار گیرد او خواهد توانست حقانیت ایران را به دنیا ثابت کند و به این وسیله کلاه ایران در معرکه بین‌المللی حفظ خواهد شد. روی همین نظر علاوه بر دکتر میلسپو و عده کثیری که او برای مالیه و اقتصاد استخدام کرد، در پاره‌ای از قسمت‌های حساس دیگر هم (از قبیل ارتش و ژاندارمری و شهربانی) آمریکاییان را دخالت دادیم... در آن موقع دکتر ملسپو خود را ناجی ایران می‌دانست و زمامداران ایران هم توقعات مخصوصی از آمریکاییان داشتند و کسی نبود که در مسئله استخدام آمریکائیان تجدیدنظر نماید و یا لااقل شخص میلسپو را تغییر دهند و همه خیال می‌کردند باید به او مجال بیشتری داد؛ باشد که به مرور زمان نبوغ خود را ظاهر کند. برای من در آن موقع چاره‌ای جز استعفاء از وزارت دارایی و اطاعت از افکار عمومی نبود. پس از استعفاء چند ماه به اصطلاح خانه‌ نشین بودم ولی اشخاص مغرض که آب را گل‌آلوده می‌نمایند تا ماهی بگیرند، در صدد برآمدند که از خانه‌‌نشینی من استفاده کنند. بعضی از آنان سعی می‌کردند به مأمورین دولت آمریکا در تهران این طور جلوه دهند که من از آمریکا ناراضی برگشته و اصولاً با آمریکاییان مخالف شده‌ام(و حال آنکه محبتی که دولت آمریکا موقع توقف آنجا درباره من نمود، بی‌سابقه بوده است؛ مثل اینکه شخص آقای مور کنتو وزیر دارایی آمریکا به افتخار من ناهار داد و تلگراف خداحافظی که از آقای سامنرولز معاون کل وزارت خارجه آمریکا در موقع ورود اینجانب به قاهره رسید که توسط آقای جم سفیر کبیر ایران به من داده شد، در آرشیو وزارت خارجه ایران موجود می‌باشد.)؛ عده دیگر کوشش می‌نمودند کناره‌گیری من را پیراهن عثمان قرار داده وسیله قیام برعلیه آمریکاییان قرار دهند. این بود که من دعوت میلسپو را بعد از چند ماه قبول نموده، ابتدا ریاست بانک رهنی را پذیرفتم و بعد از مدت کوتاهی همین که ایشان و مستر رابین سن رئیس قسمت تثبیت قیمت‌ها به من گفتند از سهمیه‌های سال 1943 هندوستان استفاده ‌نشده و تا من به هندوستان نروم اطمینان نخواهند کرد یازده میلیون روپیه برای خرید جنس به آنجا بفرستند، با انتخاب به سمت ریاست هیئت بازرگانی ایران موافقت کرده، عازم هندوستان گردیدم و در اواخر آذر 1323 وارد بمبئی شدم ... در مرداد ماه گذشته پس از هفت ماه توقف در بمبئی ... به تهران آمدم ... آقای ساعد ... از من خواهش کردند که در تهران بمانم و عضویت کابینه جدید را قبول کنم...»[40] این اظهارات در حالی است که دکتر محمد مصدق، آرتور میلسپو را آدمِ انگلیسی‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید:

«سال 1302 بود که کرن فلد، وزیر مختار دول متحد آمریکای ‌شمالی، به من که وزیر خارجه وقت بودم به واسطه مترجم خود، آقای اللهیار صالح گفت: دکتر میلسپو را انگلیس‌ها آورده‌اند که مطالبات آنها را از دولت ایران تصدیق کند.(مقصود پول‌هایی است که دولت انگلیس در آن جنگ، بدون قراردادی با دولت ایران خرج نمود و بعد از جنگ می‌خواست حساب کند.) من از حقیقت اظهارات وزیر مختار اطلاعی ندارم و تکذیب آن را به عهده خود آقای دکتر میلسپو وامی‌گذارم و فقط مقصودم این است که قاعدتاً آنچه را که به من گفته است، باید به دولت خود گزارش داده باشد و اگر دولت آمریکا می‌خواست بدون تحقیق و رسیدگی به گفته‌های مأمور خود ترتیب اثر بدهد، باید بلادرنگ دکتر میلسپو را احضار کند، زیرا که شایسته نبود آن دولت کسی را معرفی کند و آن کس برخلاف وظایف خود کاری نماید.»[41]

و در همین سال(1323ش) در مقاله روزنامه اطلاعات «تسهیل و ایجاد حسن تفاهم بین بازرگانان ایرانی و آمریکائی» از جمله خدمات مهم وی برشمرده شده و از استعفای وی از وزارت دارائی به این علت که «اگر او مانده بود دولت ایران از وجود با ارزش روبنسون و لمپ و دیگران محروم نمی‌شد» به عنوانِ «خبط بزرگ» یاد شده است.[42]

کانون مهندسینِ ایران که هسته اولیه حزب ایران بود، در سالهای ابتدائی پس از شهریور 1320ش شکل گرفت و اللهیار صالح نیز زمانی که از هندوستان بازگشت و وزیر دادگستری کابینه ساعد شد، به سراغ حزب ایران رفت. چگونگیِ عضویت وی در حزب ایران به نقل از مهندس جهانگیر حق‌شناس چنین بیان شده است:

«ما در سال 22 یا 23 به کمک جمعی از مهندسین و سایر تحصیل کرده‌های عالیمقام، حزب ایران را تشکیل داده و شروع به فعالیت کردیم. یکی دو سال بعد شخص شیک‌پوشی به نام اللهیار صالح که چندین بار سابقه وزارت داشت و به خوشنامی مشهور بود، به حزب ما آمد و تقاضا داشت به عنوان عضوی ساده نام‌نویسی کند. چنین امری برای همه ما بی‌سابقه و موجب تعجب بود؛ لیکن صالح اظهار داشت که: برای خدمت به مملکت و تشویق جوانان پرشور جهت شرکت در فعالیت‌های سیاسی حاضر به قبول این خدمت اجتماعی شده است.»[43] 

در همین ایام بود که با روزنامه ایرانِ ما مصاحبه کرد و ضمن توضیح درباره فعالیت‌های «نمایندگان ایران در سانفرانسیسکو» درخصوص چگونگیِ اطلاع خود از انتصاب به مقام وزارت گفت:

«ما وقتی از اینجا حرکت کردیم، هیچ برنامه‌ای نداشتیم، نمی‌دانستیم چه باید بکنیم، چه پیشنهاداتی لازم است تهیه نمائیم ... یک روز من با یکی از نمایندگان آمریکا صحبت می‌کردم او مرا وزیر خطاب کرد. من گفتم وزیر اسبق هستم. او گفت عجب! مگر شما خبر ندارید که وزیر هستید؟ گفتم چطور؟! گفت مدتی است که کابینه بیات سقوط کرده است و حکیم‌الملک روی کار آمده و شما را وزیر دادگستری نموده است ... شما نمی‌دانید من آن روز چقدر خجالت کشیدم.»[44]

از جمله مسائلی که در زندگی سیاسی اللهیار صالح از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، امضای اعلامیه ائتلاف حزب ایران با حزب توده است. با توجه به روایت چگونگیِ عضویت اللهیار صالح در حزب ایران توسط جهانگیر حق‌شناس و طی مراحل رشد و ترقی و قرار گرفتن در جایگاه رهبری حزب در مدتی کوتاه، هدفمند بودنِ این عضویت با توجه به ایفای نقشی که در این ائتلاف داشت به ذهن متبادر می‌گردد:

«در سال 1325 نامبرده عضو مؤثری بوده که باعث ائتلاف حزب توده با حزب ایران گردید و به همین منظور در جلسه روز 12 شهریور سال 25(نخستین جلسه ائتلافی دو حزب) به سلامتی پیشه‌‌وری جامی نوشیده و درباره حزب توده اظهار نموده «حزب توده یکی از احزاب مترقی ایران است که برای سربلندی و پیشرفت ایران گام‌های مؤثری بر می‌دارد...»[45]

 

و این مسئله‌ای بود که بارها از طرف محمدرضا پهلوی به رخ اللهیار صالح کشیده شد و حتی شاهپور بختیار نیز در سال 1357ش به آن اشاره نمود؛ ولی اللهیار صالح در رابطه با چگونگیِ پذیرائی از هیئتی که به ریاست دکتر سلام‌الله جاوید از آذربایجان به تهران آمد، در باشگاه حزب ایران و قسم خوردنِ آنان به قرآن، می‌گوید:

«حال چرا شاه مملکت که خود و خانواده‌اش همگی شرابخوار بودند به ما که هرگز لب به مشروبات الکی نزده بودیم، در روزی که هزاران نفر در کلوپ حزب ایران شاهد و ناظر بودند این اتهام را وارد می‌ساخت، بر ما مجهول است.»[46]

مجله خواندنیها در جریان ائتلاف حزب ایران با حزب توده و جایگاه اللهیار صالح در این ائتلاف نوشت:

«روزنامه رهبر صورت کابینه را به طرز عجیبی انتشار داده بود. اول وزرای توده‌ای و آقای صالح عضو حزب ایران را ذکر کرده و بالای آن نوشته بود احزاب آزادیخواه و بعد از آن نام آقای مظفر فیروز را با قید اینکه از دموکرات ایران است در پشت سر قرار داده.»[47]

سال 1329. ملی شدن صنعت نفت

حزب ایران یکی از ارکان اصلی تشکیل جبهه ملی بود و در این زمان اللهیار صالح که سمت رهبری آن را به عهده داشت، مورد حمایت مصدق و طرفداران او بود و به همین دلیل نیز در جریان انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی در مسافرت‌های خود مورد استقبال و مشایعت قرار می‌گرفت.[48]

در این زمان مراسم استقبال از آیت‌الله کاشانی برای ورود به کشور در حال برنامه‌ریزی بود و گفته شد:

«صنف قصاب در نظر دارد گاو و گوسفند زیادی در مسیر او ذبح کند.»[49]

و کمیته سرّی حزب توده نیز اعضای خود را به شرکت در برنامه‌های جبهه ملی توصیه می‌نمود،[50] و تعدادی از افراد سیاسی کشور هم برای «افتتاح نمایشگاه فیلم فستیوال شوروی» به انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی رفتند که یکی از آنان اللهیار صالح بود.[51]

آیت‌الله کاشانی در بیستم خرداد ماه همراه با تشریفاتی مردمی و خاص، که تعداد مستقبلین ایشان در فرودگاه را 12000 نفر نوشته‌اند، با شکوهی فراوان به ایران بازگشت[52]

«با اینکه جبهه ملی زیاد مایل است که چنین وانمود کند که سید ابوالقاسم کاشانی هم جزو همکاران جبهه است ولی هنوز در عمل به طور قطع مسجل نشده که آقای کاشانی همکاری نزدیک با جبهه خواهد داشت، یا نه؟... جبهه ملی از عصبانیت و صراحت آقای کاشانی ضمناً مایل است استفاده نماید و ایشان را تحریک کند تا در مجلس شورای ملی به خصوص علیه تیمسار رزم آراء مطالبی مطرح نماید.»[53]

در این شرایط بود که گفته شد:«در جبهه ملی، اللهیار صالح و سرتیپ بازنشسته کاظم شیبانی از سید ابوالقاسم کاشانی زیاد طرفداری می‌کنند.»[54]

در این زمان که صحبت پیرامون مسئله نفت یکی از اصلی‌ترین مباحث محافل سیاسی و دینی بود، اللهیار صالح نیز که در جرگه نمایندگان اقلیت مجلس قرار داشت همراه با دکتر محمد مصدق و تعدادی دیگر به عضویت در کمیسیون نفت انتخاب شد.

در جلسه‌ای که نمایندگان اقلیت در منزل آیت‌الله کاشانی داشتند، چند روز پیش از صدور فرمان نخست‌وزیری سپهبد حاجعلی رزم‌آراء تصمیم گرفته شد:

«اولاً با لایحه نفت شدیداً مخالفت و ضمناً از وکلای دیگر کمک گرفته شود. ثانیاً با دولت آقای [رجبعلی] منصور تا زمانی که از لایحه نفت طرفداری نمی‌کند، به ملایمت و مدارا رفتار گردد. ثالثاً مانند سابق با رئیس ستاد ارتش [حاجعلی رزم‌آراء] و طرفداران او مخالفت به عمل آید.»[55]

انتخابِ رزم‌آراء در پنجم تیرماه به نخست‌وزیری با واکنش تند آیت‌الله کاشانی و رهبران جبهه ملی همراه بود، ولی با تمامی مخالفت‌هائی که صورت گرفت، کابینه‌ی او از تعداد 107 رأی مأخوذه، با 93 رأی موفق به کسب رأی اعتماد شد.

اللهیار صالح که به علت حضور در دولت‌های مختلف با سپهبد رزم‌آراء آشنائی داشت و برادرش جهانشاه صالح وزیر بهداری کابینه او بود، ترتیب ملاقاتی را بین رزم آراء و مصدق در منزل مسکونی خود داد که درباره چگونگیِ آن می‌گوید:

«وقتی دکتر مصدق با تعرض و بدون خداحافظی از رزم‌آراء منزل ما را ترک گفت، هاج و واج ماندم که چه کنم. ما به رزم‌آراء قول داده بودیم با اتومبیل دکتر مصدق[او را] به منزلش بفرستیم و این وقت شب که ساعت 12(نیمه شب) بوده است، پیدا کردن وسیله کار آسانی نیست و اگر به رزم آراء سوءقصد بشود تا چه حد من ناراحت خواهم شد اما در این ضمن که با رزم آراء گفتگو داشتم بلکه وی را متقاعد سازم و متأسفانه نشد، صدائی از حیاط به گوشمان رسید. این صداها، صدای سرتیپ شیبانی فامیل ما بود که در آن زمان وکیل کاشان بوده است و به دکتر مصدق هم اظهار اخلاص و صمیمیت می‌نمود. صالح از حضور سرتیپ شیبانی در خانه خود و آن هم در آن وقت شب اظهار تعجب می‌کرد که چگونه توانسته است در آن ساعت آنجا باشد و احتمال می‌داد وی و رزم آراء با هم تبانی کرده بودند. والله اعلم بحقایق الامور. بالاخره رزم آراء با اتومبیل سرتیپ شیبانی به منزلش می‌رود.»[56]

در جریان بررسی قرارداد (ساعد. گس) درباره مسئله نفت، ابتدا در هماهنگی بین آیت‌الله کاشانی و سران جبهه ملی قرار شد:

«عده‌ای از جوانان متعصب بازاری به دستور کاشانی و عده‌ای از دانشجویان طرفدار جبهه ملی برای تحریک مردم علیه لایحه الحاقی نفت و جمع‌آوری امضاء و تحت نظر گرفتن و تهدید نمایندگان اکثریت، شروع به فعالیت و تظاهراتی بنمایند.»[57]متعاقبِ این تصمیم آیت‌الله کاشانی در سخنرانی روز سوم آذرماه در منزل خود گفت:«نباید بگذارید نفت به انگلیس‌ها داده شود... باید جلو مجلس اجتماع کنید و به نمایندگان خود بگوئید ما را بکشید و نفت را به بیگانگان ندهید.»[58]

و فردایِ این روز، در چهارم آذرماه، کمیسیون نفت رأی به عدم استیفای ملت ایران از قرار الحاقی داد و 22 روز بعد پیشنهاد ملی نمودن صنعت نفت تقدیم مجلس گردید.[59]

در بررسی سوابق اللهیار صالح در ساواک در سال 1339ش، درباره نقش اللهیار صالح در جریان ملی‌شدن صنعت نفت آمده است:

«اللهیار صالح در سال 1329 ضمن ملاقات‌هائی که با(گویران) رئیس اداره جاسوسی آمریکا(C. I. A) در منزل او و محل‌های دیگری می‌نمود، لذا عضو مؤثری برای طرح‌ریزی ملی شدن صنعت نفت گردید و در این راه می‌توان وی را از پیشقدمان طرح مذکور دانست.»[60]

یکی از اقدامات سپهبد حاجعلی رزم‌آراء در این موقع، که مأموریت داشت به هر وسیله ممکن با ملی شدنِ صنعت نفت مخالفت نماید، بستن روزنامه‌های مخالف بود. به همین دلیل بود که شایع شد:

«اللهیار صالح روز 13 ماه جاری به آقای نخست‌وزیر التیماتوم داده است که اگر از این به بعد جراید جبهه ملی را توقیف نمایند، طرفداران جبهه که قاطبه اهالی تهران را تشکیل می‌دهند، علیه شما قیام خواهند کرد و ممکن است دست به ترور بزنند و عده‌ای به سرنوشت هژیر گرفتار شوند و بر اثر این تهدید آقای نخست‌وزیر دستور داده‌اند که از توقیف روزنامه‌های جبهه ملی خودداری نمایند.»[61]

تلاش خستگی‌ناپذیر آیت‌الله کاشانی در جریانِ مبارزه با انگلیس و صدور اعلامیه و تشکیل میتینگ در مقابل مجلس شورای ملی برای ملی شدنِ صنعت نفت، حقیقتی غیرقابل انکار است. در همین راستا بود که دراسفندماه طی پیامی برای اللهیار صالح، که هم نماینده مجلس وهم لیدرحزب ایران بود، دستور داد:

«به کلیه اعضاء اعلام شود که در میتینگ فدائیان اسلام که ساعت سه بعد از ظهر روز جمعه 11 / 12 / 29 در مسجد شاه برگزار می‌شود، شرکت نمایند.»[62]

در جریان تظاهرات و اجتماعاتی که به دعوت آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام پیرامون ملی شدنِ صنعت نفت صورت می‌گرفت، رزم‌آراء طی نطق شدیداللحن و توهین‌آمیزی در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی، با این مسئله مخالفت نمود. پس از این سخنرانی تظاهرات و اجتماعات و صدور اعلامیه‌ها بیشتر شد تا اینکه در 16 اسفند ماه زمانی که وی برای شرکت در مجلس ترحیم آیت‌الله فیض به مسجد شاه آمده بود مورد حمله خلیل طهماسبی قرار گرفت و کشته شد و یک روز بعد از آن کمیسیون نفت ملی شدنِ صنعت نفت را مورد تصویب قرار داد. هر چند این مصوبه مورد اعتراض سفارت انگلیس واقع گردید ولی این اعتراض راه به جائی نبرد و ملی شدن صنعت نفت در جلسه علنی مجلس شورای ملی مورخه 24 اسفند ماه به اتفاق آراء تصویب شد و سه روز بعد نیز مجلس سنا به آن رأی موافق داد و به امضای محمدرضا پهلوی رسید. در همین روز نیز حسین علاء که جانشین رزم‌آراء شده بود ضمن اعلام حکومت نظامی کابینه خود را به مجلس معرفی کرد.

سال 1330. نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق

همزمان با اعلام حکومت نظامی رفت و آمد به بیت آیت‌الله کاشانی مورد کنترل و محدودیت قرار گرفت[63] و در همین زمان گزارش شد:

«توسط یکی از اعضاء حزب ایران(وزیری، عضو کانون تبلیغات حزب) اطلاع حاصل شد که چندی قبل اللهیار صالح در جلسه کمیته مرکزی حزب ایران گفته مرحوم رزم‌آرا تا قبل از کشته شدن، چندین بار وسیله شیبانی وکیل دوم کاشان(سرتیپ بازنشسته ارتش) در صدد تطمیع و سپس تهدید شخص من و فراهم آوردن اساس تحریم فعالیت حزب ایران بود؛ ولی در هر بار تمام جریان‌ را من در جبهه ملی مطرح نموده و برای بقاء حزب ایران، شخص دکتر مصدق و مخصوصاً کاشانی رسماً تعهد هرگونه کمک‌های معنوی نمودند و چنانچه رزم‌‌آرا ترور نمی‌شد، حزب ایران مانند حزب توده تحریم و غیرقانونی شناختن آن از طرف رزم‌‌آرا فراهم شده بود.»[64]

با وجود تضییقاتی که در این موقع و در شرایط حکومت نظامی برای مردم وجود داشت، آیت‌الله کاشانی ضمنِ تلاش برای لغو حکومت نظامی با دولت حسین علاء نیز به مخالفت برخاست:

«کاشانی در مقابل طرفداران خود از دولت فعلی انتقاد و اظهار داشته این دولت قادر به حل مشکلات کشور نخواهد شد ولی برای اداره امور کشور و زمامداری بهتر بود دکتر مصدق السلطنه را انتخاب می‌نمودند.»[65]

دکتر محمد مصدق در جریان معرفی اعضای کابینه خود «اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور» را یکی از برنامه‌های خود اعلام کرد و در همین زمان نیز از سوی مجلس شورای ملی، هیئتی با مأموریت نظارت بر «خلع ید» متشکل از 6 نفر از نمایندگان مجلس معرفی گردید[66] که یکی از آنان اللهیار صالح بود.

حاشیه‌های سیاسی ملی شدنِ صنعت نفت که شاملِ اعزام نمایندگان انگلیس و آمریکا به ایران بود، در صدر اخبار سیاسی کشور قرار داشت. در تاریخ چهاردهم مهرماه دکتر محمد مصدق در رأس هیئتی برای شرکت در جلسه شورای امنیت به آمریکا رفت که اللهیار صالح نیز به علت جایگاهی که در کمیسیون نفت داشت از اعضای هیئت همراه او بود.

در شرایطی که کشور در بحران‌های ناشی از ملی شدنِ صنعت نفت قرار داشت، انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی نیز در سراسر کشور برگزار شد که در برخی از حوزه‌های انتخاباتی با درگیری‌هائی نیز همراه بود. پس از اعلام نتایج انتخابات که آیت‌الله کاشانی نیز به عنوان یکی از نمایندگان شهر تهران انتخاب شده بود، در بیست و چهارم بهمن ماه اللهیار صالح به عنوان وزیر کشور کابینه مصدق معرفی گردید.[67]

سال 1331. سفیر کبیر ایران در آمریکا

سال 1331شمسی با اعلام حکومت نظامی یک ماهه تهران در دهم فروردین ماه آغاز شد و چند روز پس از آن نیز، مجلس هفدهم افتتاح گردید. شکایت انگلستان از ایران برای بررسی به دادگاه بین‌المللی لاهه داده شده بود و به همین دلیل در هفتم خرداد ماه دکتر محمد مصدق به همراه اللهیار صالح، غلامحسین مصدق، مظفر بقائی، کریم سنجابی، کاظم حسیبی، عبدالحسین علی‌آبادی و تعدادی منشی و روزنامه‌نگار راهی ژنو شد. این شکایت در مدتی طولانی که حدود 24 روز بود، مورد بررسی قرار گرفت و رأی دادگاه لاهه به نفع ایران بود. مصدق پس از بازگشت از ژنو بنا بر سنت موجود و به علت تشکیل مجلس جدید از نخست‌وزیری استعفاء داد. نمایندگان مجلس شورای ملی به نخست‌وزیری مجدد او اظهار تمایل کردند ولی مجلس سنا از این کار طفره رفت. این اقدام مجلس سنا، اعلامیه شدیداللحن آیت‌الله کاشانی را به دنبال داشت و به همین دلیل نیز فرمان نخست‌وزیری او صادر شد.[68]

تقاضای اختیارات شش ماهه و تصدی وزارت جنگ توسط مصدق در این زمان که با مخالفت شاه همراه بود به استعفای او منجر گردید و احمد قوام با شعارِ: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مأمور تشکیل کابینه شد. این اقدام تهران و دیگر شهرهای کشور را دچار تشنج و ناامنی نمود و بازار تهران تعطیل گردید و قیام سی‌ام تیر ماه شکل گرفت و خونِ شهدائی که بر سنگفرش خیابان‌ها ریخته شد، صدور فرمان نخست‌وزیری مجدد دکتر مصدق را به دنبال داشت. در کابینه‌ی جدید دکتر مصدق، غلامحسین صدیقی وزیر کشور شد و اللهیار صالح در سی‌ام شهریور ماه به عنوان سفیر کبیر ایران به آمریکا اعزام گردید.[69]

اللهیار صالح که در کالج آمریکائی‌های تهران تحصیل کرده و پس از آن نیز به عنوان مترجم در سفارتخانه آمریکا در تهران به خدمت پرداخته بود و به خوبی با روحیات آمریکائی‌ها آشنائی داشت و ظاهراً به همین دلیل در بحبوحه‌ی شهریور 1320ش که ایران در معرض اشغال قرار داشت، برای برقراری روابط و همچنین تنظیم قرارداد تجاری اقتصادی بین ایران و آمریکا از طرف رضاشاه به آمریکا اعزام گردید، در این موقعیت نیز با هدف تعدیل نظر آمریکائی‌ها در برخورد با جریان ملی شدن نفت و عدم هواداری از انگلیس، به این مأموریت فرستاده شد. به همین دلیل بود که در روزهای پایانی دولت دکتر محمد مصدق در گزارشی به او نوشت:

«بعد از عدم موافقت دولت ایران با آخرین پیشنهاد دولت انگلستان، رؤسای درجه اول آمریکا ظاهراً از خود یک حالت خشم و عصبانیت نسبت به ایران ابراز می‌دارند و به جای اینکه با دلسوزی و همدردی مشکلات ما را در نظر بگیرند و راه چاره‌ای برای آن بیندیشند، از یک طرف رویه‌ی بی‌اعتنائی پیش گرفته و از طرف دیگر هر وقت فرصتی به دست می‌آید، به بهانه‌ای اظهارات غیردوستانه نسبت به ایران می‌نمایند.»[70] 

1332. کودتای 28 مرداد

اللهیار صالح مدعی است که پس از کودتای 28 مرداد، فضل‌الله زاهدی «طی تلگرامی با ابراز محبت مخصوصی» از وی تقاضا نمود به کار خود در مقام سفیر کبیری ایران در آمریکا ادامه دهد که با پاسخ منفی او مواجه شده و پس از او، شخصِ محمدرضا پهلوی نیز این تقاضا را تکرار نموده که به علت وفاداری به مصدق مورد موافقت صالح قرار نگرفته است.[71] و این درحالی است که استعفای وی در تاریخ سی‌ام مرداد ماه یعنی دو روز پس از انجام کودتا ثبت شده است.[72]

به هر حال اللهیار صالح پس از کودتای 28 مرداد به ایران بازگشت و به دیدار آیت‌الله کاشانی رفت:

«آیت‌الله کاشانی در موقع خداحافظی با چشمانی گریان عبایش را به دور گردنم انداخت و خواست که برای او و رهائی مملکت از مخمصه به درگاه خداوند دعا کنم.»[73] 

در ششم مهرماه سال 1332ش، غلامعباس آرام به عنوان جایگزین اللهیار صالح به آمریکا اعزام شد و 24 روز پس از آن نصرالله انتظام به عنوان «سفیر فوق‌العاده و تام‌الاختیار» راهی آمریکا گردید.[74]

بازگشت اللهیار صالح در شرایطی صورت گرفت که دکتر مصدق و تعداد قابل توجهی از دیگر اعضای جبهه ملی و همکاران دولتی او دستگیر و زندانی شده و عده‌ای نیز تحت تعقیب و کنترل قرار داشتند.

بازگشت مجدد سفیر انگلیس به ایران پس از کودتای 28 مرداد به میزانی تأثربرانگیز بود که آیت‌الله کاشانی در اعلامیه‌ای به مردم توصیه نمود:«لباس سیاه [بر تن کنند] و یا علامت سیاه نصب نمایند و در مغازه‌های خود هم علامت سیاه آویزان کنند.»[75]

برنامه‌ریزی برای انجام انتخابات دوره هیجدهم مجلس شورای ملی در دستور کار دولت فضل‌الله زاهدی قرار داشت، از مسافرت اللهیار صالح به کاشان جلوگیری به عمل آمد:

«در اجرای دستور تیمسار فرماندار نظامی، دو نفر کارآگاه در مقابل منزل آقای اللهیار صالح گمارده شد که از مسافرت ایشان به خارج جلوگیری نموده، به رئیس شهربانی قم هم به وسیله تلفون ابلاغ گردید در صورتی که به آنجا وارد شود، تحت نظر قرار داده و از فرمانداری نظامی تهران کسب آموزش نمایند.»[76]

این درحالی بود که هندرسن که سفیر کبیر آمریکا در ایران بود، در ملاقات خود با اللهیار صالح، پیشنهاد نخست‌وزیری وی را مطرح می‌نمود:

«هندرسن در روز معهود آمد و پس از تعارفات معمول، سخن را به اوضاع کشور کشانید و از فساد حکومت زاهدی و سوءاستفاده از کمک‌های بلاعوض آمریکا و از نارضایتی مردم مطالبی گفت و در پایان اظهار داشت که: دولت زاهدی مورد علاقه شاه نیست و رفتنی است و صلاح اندیشان معتقدند که با وجهۀ خاصی که شما در افکار عمومی دارید، خوب است خود را برای پذیرفتن مسئولیت نخست‌وزیری آماده نمائید تا آنجا که معلوم است شاه هم با شما نظر مخالفی ندارد.»[77]

سال 1333. تشکیل کنسرسیوم

با تشکیل کنسرسیوم نفتی متشکل از هشت کمپانی نفتی آمریکائی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی، که وزیر دارائی کابینه کودتا، دکتر علی امینی تعزیه‌گردان آن بود؛ با وجود مخالفت‌هائی که توسط نیروهای مذهبی و ملی صورت گرفت و اعلامیه‌هائی که از سوی آیت‌الله کاشانی صادر شد، قرارداد منعقده بین ایران و کنسرسیوم با 113 رأی موافق در مجلس شورای ملی به تصویب رسید[78]و در این نوبت نفتِ ملی شده با این شیوه به غارت برده شد.

در این سال تنها اتفاق ثبت شده پیرامون اللهیار صالح این است که منزل مسکونی وی بنا به دستور فرماندار نظامی در تاریخ 5 / 11 / 1333 تحت مراقبت قرار داشت.[79]

سال 1334. دستگیری اللهیار صالح

در اردیبهشت ماه سال 1334 خبر از دستگیری پنج نفر از اعضای جبهه ملی داده شد که اللهیار صالح نیز یکی از آنان بود[80] ولی از چگونگی و مدت دستگیری وی مطلبی در دست نیست و در این مدت نیز هیچگونه فعالیتی از اللهیار صالح به ثبت نرسید، جز اینکه در فروردین ماه سال 1335، تیمور بختیار نامه‌ای به سردار فاخر حکمت که رئیس مجلس شورای ملی بود، نوشت که نشانگر برخی از فعالیت‌ها و تلاش برای احضار او بود:

«چون آقای اللهیار صالح در پرونده مربوط به تحریکات برعلیه دولت و برهم زدن نظم عمومی، بنا به اعتراف متهمین بازداشتی پرونده مزبور در جریان سال 34 الی حال دست داشته و به دستور و راهنمائی ایشان متهمین اقداماتی را در زمینه اشاره شده دنبال می‌نموده‌اند؛ لذا ایجاب می‌نموده که از طرف بازپرس از او تحقیقاتی به عمل آید. علیهذا در تاریخ 22 / 1 / 35 به وسیله شعبه اجرائیات این فرمانداری اقدام برای احضار او به عمل آمد و به قرار گزارش شعبه اجرائیات، نامبرده خود را مخفی نموده و در حدود ساعت 11 صبح امروز برای فرار از بازجوئی بازپرس، به مجلس شورای ملی پناهنده شده است. چون حضور متهم مزبور در شعبه بازپرسی این فرمانداری برای تسریع در رسیدگی این پرونده‌ای که زندانی دارد و تحقیقات از خود نامبرده که به قرار گفته شده بنا به اظهار سایر متهمین اقدام به تحریکات برعلیه دولت و نظم و آسایش عمومی می‌نموده، ضرورت دارد؛ استدعا می‌نماید مقرر فرمایند شخص متهم فراری مزبور(آقای اللهیار صالح) را از ساحت مقدس مجلس شواری ملی خارج نموده تا مأمورین اجرائیات فرمانداری بتوانند وظیفه قضائی و قانونی خود را برای جلب او به بازپرسی این فرمانداری انجام دهند.»[81]

سال 1335. دکترین آیزنهاور

حمله‌ی انگلیس و فرانسه و رژیم اشغالگر قدس به مصر در آبان ماه با واکنش تند آیت‌الله کاشانی همراه بود و در این موقع که هنوز رفت و آمدهای منزل اللهیار صالح و دیدار با افرادی همچون سناتور رضا رفیع،[82] گزارش می‌گردید، از تردد اتومبیل‌هائی به منزل او خبر داده شد که دارای نمره سیاسی بودند:«در ساعت 17 ماشین سیاسی شماره: TT0656 752 که چند نفر مرد و زن سوار بودند داخل منزل شدند.»[83]

«در ساعت 10 / 10 صبح یک نفر مرد اتومبیل شماره VR /  90102 که پلاک آن سفید و علامت صلیب سرخ داشت به منزل نامبرده داخل شده پس از مدتی توقف به اتفاق یکدیگر از منزل خارج شدند.»[84] در بین گزارش‌های موجود در این زمان، اطلاعیه‌ای موجود است که در آن به ارتباط آیت‌الله کاشانی با اللهیار صالح اشاره شده است:

«آیت‌الله از آقای مصطفوی سئوال کرده که پیغام مرا به آقای اللهیار صالح رساندید و آقای مصطفوی اظهار داشت که امروز جهت ملاقات ایشان رفتم، ولی مأمورین انتظامی که در جلوی درب منزل آقای اللهیار صالح بودند، از ورود بنده به منزل جلوگیری کردند. آیت‌الله تأکید می‌کنند به هر وسیله که توانستید سعی نمایید که پیغام مرا به ایشان برسانید.»[85]

از محتوایِ پیام آیت‌الله کاشانی برای اللهیار صالح اطلاعی در سوابق موجود نیست ولی در همین ایام که لایحه تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت در مجلس سنا به تصویب رسید و شایعه تغییر نخست‌وزیر مطرح بود، گفته شد:

«پس از انتشار شایعات مربوط به تغییر دولت و احتمال زمامداری اللهیار صالح، عده‌ای از اعضاء سابق حزب ایران جهت اطلاع از چگونگی امر و بعضاً برای تبریک‌گوئی به منزل اللهیار صالح مراجعه می‌نمایند ... طرفداران دکتر مصدق و اعضاء سابق حزب ایران شهرت داده‌اند که به اللهیار صالح تکلیف نخست‌وزیری شده و بنا به امر اعلیحضرت همایون شاهنشاه قرار است از طرف کارگردانان حزب ایران، حزبی هم به نام دموکرات نو یا ایران نو تأسیس شود.»[86]

پس از جریانِ کانال سوئز و حاشیه‌های آن که حمله اسرائیل و پیاده کردن نیرو توسط انگلیس و فرانسه در کشور مصر را به دنبال داشت، آیزنهاور در پنجم دی ماه سال 1335ش، لایحه‌ای را به کنگره آمریکا پیشنهاد داد که اصول کلی آن چنین بود:

«1. مقابله همه جانبه با اتحاد شوروی و کمونیسم. 2. ممانعت از نفوذ شوروی و محصور ساختن آن در خاک روسیه از طریق ایجاد یک دیوار آهنین به دور این کشور. 3. گسترش و نفوذ سلطه آمریکا در کشورهای همجوار شوروی. 4. استفاده از تبلیغ خطر کمونیسم برای گسترش تسلط آمریکا بر کشورهای جهان سوم، به ویژه کشورهای همجوار شوروی.»[87]

پس از منتشر شدنِ این لایحه، کمیته مرکزی حزب ایران با امضای اللهیار صالح اعلامیه‌ای صادر و از آن حمایت نمود؛[88] اعلامیه‌ای که همراه با عکس اللهیار صالح در پشت جلد و درجِ شرح آن در سرمقاله مجله امید ایران همراه بود[89]و صدور آن توسط ساواک به ارتباط و مراوده مداوم اللهیار صالح «با میس کاترین کلارک، دبیر اول سفارت آمریکا» نسبت داده شد.[90]در نیمه دوم سال 1336 اللهیار صالح اعلامیه‌ای علیه کمونیزم بین‌الملل و به نفع دکترین آیزنهاور می‌دهد. این اعلامیه در اثر تشویق و مراوده مداوم با (میس کاترین کلارک) دبیر اول سفارت آمریکا در همان سال بوده است.

از جمله بازتاب‌های صدور این اعلامیه خشم و عصبانیت دکتر جهانشاه صالح بود که به شرح زیر گزارش گردید:«دو روز قبل بین آقایان دکتر جهانشاه و اللهیار صالح در مورد صدور اعلامیه اخیر، گفتگو و مشاجره لفظی صورت گرفته و دخالت منسوبین به منظور ختم مشاجره و رفع کدورت بین آنها مؤثر واقع نشده است. علت اصلی مشاجره این بوده که آقای دکتر جهانشاه از اللهیار بازخواست نموده چرا اعلامیه را بدون صلاحدید و مشورت ایشان منتشر کرده است. آقای جهانشاه صالح مدعی بوده‌اند که مخالفین، ایشان را به دخالت در انتشار این اعلامیه و همکاری با اللهیار صالح و اعضاء حزب ایران متهم نموده‌اند.»[91]

در همین ایام، گزارشی تهیه گردید که در آن به پیشنهاد صالح برای عضویت در کابینه حسین علاء و عدم پذیرشِ او و همچنین ملاقات وی با محمدرضا پهلوی اشاره شده بود:

«خبری که به صورت خیلی محرمانه تلقی شده، مأموریت آقای اللهیار صالح به یکی از پست‌های سفارت کبری به خارج از کشور است. در این مورد اظهار شده شرفیابی آقای صالح به همین منظور بوده و خود او هم با این مأموریت موافقت داشته و به زودی به خارج خواهد رفت. این مأموریت در صورتی که به زودی عملی شود، محاسن و معایبی دارد. حُسن سرعت در اعزام صالح این است که چون در بدو تشکیل کابینه آقای علاء به شرکت در آن حاضر نشد، به این طریق این دولت و کلیه اعمال آن را تأیید کرده است؛ زیرا در زمان این کابینه شغلی را قبول کرده است. عیب آن این است که تصور خواهد شد چون موجبات زمامداری صالح فراهم بوده او را به این عنوان به خارج فرستاده‌اند. شق دوم این است که مأموریت ایشان مدتی به تأخیر افتد و چنانچه کابینه آقای علاء کنار رفت در کابینه بعدی به مأموریت خارج برود. در این صورت آن توهم نیز از بین خواهد رفت. در هر دو صورت جنبه سازشکارانۀ آقای صالح به قوت خود باقی خواهد ماند.»[92]

و به طور طبیعی در این شرایط، نام اللهیار صالح در بین برخی از اعضای جبهه ملی برای بار دیگر بر سرِ زبان افتاد و هماهنگی با او در دستور کار قرار گرفت[93]و کنترل رفت و آمدهای امنیتی منزل او نیز پایان یافت:«برنامه‌پذیرایی از ملیون روز شنبه 27 / 11 / 35 در منزل اللهیار صالح شروع شد و اشخاص معروفی هم اصولاً در منزل بودند مانند آقای مهندس زیرک‌زاده و همکاران و دوستان ملی اللهیار صالح و مردم چند نفر از ساعت 9 رفت ‌و آمد داشتند و آقای اللهیار صالح با وصف اینکه مریض بودند، از همه پذیرایی کردند. فعلاً قرار شد روزهای شنبه و دوشنبه و چهارشنبه از ساعت 9 صبح الی 12 از ملیون پذیرایی کند. ضمناً درب منزل بسته و اشخاص غیرآشنا را به هیچ وجه راه نمی‌دهند و باید حتماً آشنا باشد تا بتواند به منزل ایشان بروند.»[94]

سال 1336. رویای نخست‌وزیری

با وجود شایعاتی که پیرامونِ نخست‌وزیری اللهیار صالح شکل گرفته بود، در پانزدهم فروردین ماه سال 1336ش، دکتر منوچهر اقبال جایگزین حسین علاء شد و کابینه خود را معرفی نمود. بازتاب این انتصاب در تحلیل اعضای حزب ایران که در این زمان به صورت علنی جلسات خود را تشکیل می‌داد، به این شرح گزارش گردید:

«با روی کار آمدن آقای دکتر اقبال میدان عملیات حزب ایران وسعت پیدا کرده و فعالیت‌های بیشتری خواهند کرد و امیدواریم که بتوانیم دربار را ریشه‌کن نمائیم و حکومت را به دست بگیریم و... بعداً اظهار داشته‌اند که فعلاً در خاورمیانه دولت آمریکا و انگلیس در حال زورآزمایی هستند. مخصوصاً در مورد ایران سعی می‌کنند که ایران را به طرف خودشان بکشند. آمریکائی‌ها از راه کمک مالی و اداره کردن زندگی مردم وارد شده‌اند و ملت گرسنه‌ هم دارند به طرف آنها کشیده می‌شوند؛ ولی حزب ایران و در رأس آن اللهیار صالح نمی‌خواهند سرگذشت دکتر مصدق تکرار شود، چون در مقابل کمک‌های آمریکا در زمان دکتر مصدق، انگلیس‌ها حزب توده را تقویت نمودند و کار را به جایی رسانیدند که آمریکایی‌ها به جای کمک، دکتر مصدق را کوبیدند. حتی آقای دکتر اقبال در چندی قبل که به آمریکا مسافرت کرده بود، قبلاً وضع را روشن کرده و متذکر شده است که اگر می‌خواهید من با شما همکاری نمایم باید آزادی عمل به من بدهید.»[95] در این موقع دید و بازدیدهای اللهیار صالح باز هم مورد توجه قرار گرفت:

«در ساعت چهار و نیم بعدازظهر ماشین سواری شماره 3399 ط 35 دولتی که علامت پرچم آمریکا به اطراف ماشین مزبور بوده، آمده جلوی درب منزل توقف نموده دو نفر شخصی به اتفاق یک نفر خانم از ماشین پیاده شده، آمدند درب منزل را زده، یک نفر جوان از منزل بیرون آمده به آنها سلام نموده، چند کلمه حرف زدند بعداً کارت داده خداحافظی نمودند و به وسیله همان ماشین رفتند.»[96]

همزمان با آغاز بازی دموکراسی در ایران با هدف آماده‌ سازی زمینه برای اجرای اصلاحات آمریکائی، که تشکیل حزب مردم، شروعِ آن بود، به اللهیار صالح نیز چراغ سبز نشان داده شد تا فعالیت‌های حزبی خود را به صورت جدی‌تر دنبال نماید:

«پس از فرمایشات اعلیحضرت شاهنشاه دایر به موافقت با وجود و فعالیت احزابی جز حزب اقلیت و اکثریت، صالح مجدداً در صدد احیاء و تجدید فعالیت حزب ایران برآمده»[97]

این موقعیت، به میزانی برای حزب ایران دارای اهمیت بود که به نقل از یکی از بستگان اللهیار صالح، یکی از دلایل اساسی برکناری حسین علاء «فشار دولت آقای علاء به حزب ایران و جلوگیری از فعالیت حزب مذکور و غیرقانونی اعلام نمودن آن» عنوان گردید.[98]

بدیهی بود که دادنِ اجازه فعالیت به حزب ایران که بنا بر اعتقاد اللهیار صالح «بر اثر علاقه و اصرار مقامات آمریکائی» صورت گرفته بود،[99] تنها در بازی‌های انتخاباتی تبلور داشت:

«اعضاء سابق جبهه ملی و طرفداران اللهیار صالح تصمیم گرفته‌اند به عنوان عدم آزادی انتخابات، از شرکت در انتخابات مجلس سنا خودداری کنند.»[100]

اللهیار صالح با توجه به شرایط منطقه، دیده در راه تحولات آمریکائی داشت و دعوت از محمدرضا پهلوی برای شرکت در مانور ناوگان ششم نیروی دریائی آمریکا را مقدمه «تحولات و نقل و انتقالات در آینده» می‌دانست[101] وی در این مسیر از ارتباط با سید ضیاءالدین طباطبائی نیز ابائی نداشت تا جائی که در این خصوص گفته شد:

«در پاره‌ای از محافل جسته و گریخته راجع به نزدیک شدن اللهیار صالح و سید ضیاءالدین طباطبایی به یکدیگر فعالیت‌هایی که از طرف مقامات سیاسی خارجی جهت واگذاری مشاغل حساس از جمله شرکت آنها در کابینه به عمل می‌آید، مطالبی به گوش می‌رسد.»[102]

وی اصلی‌ترین تحولِ مورد نظر آمریکایی‌ها در این زمان را، نخست‌وزیر شدن خود می‌دانست و می‌گفت:«با اینکه مقامات آمریکایی نسبت به زمامداری وی نهایت علاقمندی را نشان داده‌اند، معهذا تاکنون در این مورد اقدام مؤثری به عمل نیامده است و چندی قبل هم با توجه و استفاده از این موضوع، اعلامیه‌ای به طرفداری از دکترین آیزنهاور منتشر نموده و چون با عکس‌العمل شدید مخالفین مواجه و سر و صدای زیادی در مجلس به راه افتاد و اعلیحضرت همایونی شاهنشاه هم به طور غیرمستقیم با این جریان مخالفت فرموده و مخصوصاً از طرف والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به منظور غیرقانونی شناختن حزب ایران و بازداشت وی فشار زیادی به دولت وارد آمد، لذا فعالیت را متوقف کرده و اکنون هم که زمینه تا حدی جهت فعالیت حزب ایران مساعد شده، باز حتی‌المقدور از هرگونه اقدام تند در این باره خود خودداری خواهند نمود.»[103]

در این شرایط، دکتر سیف‌الله فروزین که با درجه سرهنگ دومی به ساواک منتقل شده بود، اللهیار صالح را درخصوص فعالیت‌های سیاسی و ارتباطات احتمالی با اعضای نهضت مقاومت ملی مورد بازجوئی قرار داد، که صالح ضمن اعلام پایبندی به سلطنت،در پایان نوشت:

«اینجانب و همکارانم خود را مقید به احترام به مقام شامخ سلطنت و حفظ قانون اساسی می‌دانیم.»[104]

سال 1337. مقدمات تشکیل جبهه ملی دوم

 

همزمان با دستگیری سپهبد ولی‌الله قر‌نی در اسفندماه سال 1336ش به اتهام طرح توطئه کودتا علیه رژیم شاهنشاهی، شایعه دستگیری اللهیار صالح نیز به اتهام «دست داشتن در توطئه اخیر» به گوش رسید؛[105] که البته این شایعه کاملاً بی‌اساس بود چرا که اللهیار صالح در حال سازماندهی مجدد حزب ایران برای شرکت در فعالیت‌های سیاسی بود.[106] وی ضمن انتظار برای تغییر و تحول در اوضاع و احوال سیاسی توسط آمریکائی‌ها، آینده‌نگری رفتار آنان با ایران را مورد تحلیل قرار می‌داد:

«اللهیار صالح اظهار داشته: طبق اطلاع موثق تا وقتی که ترکیب کابینه دولت ایران به شکل فعلی است، دولت آمریکا سیاست مالی و اقتصادی ثابتی نسبت به ایران اتخاذ نخواهد کرد و چنانچه مسافرت آینده شاهنشاه ایران به آمریکا در پیش نبود، آمریکایی‌ها روش تندتری نسبت به ایران در پیش می‌گرفتند و تا انجام این مسافرت نیز، سیاست آمریکا در ایران جنبه موقت و روزمره خواهد داشت.»[107]

و در عین حال، کماکان شایعه نخست‌وزیری او مطرح بود،[108] تا اینکه گفته شد:

«پس از کودتای عراق و تماس بعضی از مقامات دولتی با اللهیار صالح و پیشنهاد وزارت امور خارجه از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به صالح، چون نامبرده از قبول وزارت خودداری کرده لذا منزل او و عده‌ای از سران جبهه ملی مجدداً از طرف مأمورین انتظامی تحت نظر قرار گرفته و با این وصف مقامات دولتی نسبت به صالح بیش از سابق احترام قائل می‌شوند و برای مراجعین و ملاقات کنندگان با ایشان تضییقاتی ایجاد نمی‌گردد.»[109]

در این اوضاع و احوال، شالوده‌ی جبهه ملی دوم تحت نظر وی و باقر کاظمی و شمس‌الدین امیرعلائی درحال شکل گیری و سازماندهی بود[110]و مسافرت‌هائی نیز در این رابطه صورت می‌گرفت[111] و این درحالی بود که دکتر محمد مصدق ضمن توصیه به «مبارزه منفی» و ارجاعِ طرفداران خود «برای کسب دستورات لازم» به اللهیار صالح، می‌گفت:

«فعلاً محیط برای اقدام مثبت آماده نیست و طرفداران آنها نیز قادر به انجام اقداماتی نیستند، زیرا هنوز مردم ایران آماده فداکاری نمی‌باشند.»[112]

بر این اساس، پیام دکتر مصدق به کلیه سران جبهه ملی ابلاغ شد تا کلیه فعالیت‌ها در جهت جلب نظر موافق مقامات آمریکایی به پشتیبانی کامل از اعضای جبهه ملی و تبلیغات بین مردم و تشریح نقاط ضعف دولت و دربار شاهنشاهی سوق داده شود و در همین رابطه گزارش گردید:

«فعالیت اللهیار صالح و سایر اعضاء جبهه ملی در چند روزه اخیر به نسبت قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته؛ زیرا مقامات دولت آمریکا که به هیچوجه از اقدامات دولت آقای دکتر اقبال راضی نبوده و معتقدند که دولت ایران به منظور عوام ‌‌فریبی و تبلیغات، مبادرت به تقدیم لوایحی به مجلس نموده که هرگز اجرا نخواهد شد، [و]جهت تغییر دولت آقای دکتر اقبال تصمیم قطعی اتخاذ نموده است.»[113]

برقراری ارتباط و نزدیکی اعضای جبهه ملی با طرفداران علی امینی برای «توافق نسبت به زمامدار آینده»، اقدامی بود که در این مرحله اجرائی گردید و با صراحت بیان شد:

«دولت آمریکا به سران جبهه ملی توصیه نموده است که جهت سقوط دولت آقای دکتر اقبال و زمامداری شخص دیگری که مورد اعتماد و اطمینان عمومی باشد، با طرفداران دکتر علی امینی همکاری و معاضدت نمایند؛ ولی چون اعلیحضرت همایون شاهنشاه به هیچوجه با زمامداری اللهیار صالح موافق نیستند لذا قرار شده ابتدا دکتر علی امینی به نخست‌وزیری منصوب و سپس مشارالیه وسایل روی کار آمدن جبهه ملی را در ایران فراهم نماید و روی همین اصل سران جبهه ملی فعلاً با زمامداری دکتر امینی موافقت نموده‌اند.»[114]با وجود این اظهارنظرهای سیاسی و اینکه گفته می‌شد:

«در حال حاضر اللهیار صالح ظاهراً هیچگونه فعالیت سیاسی ندارد و اکثر اوقات خود را در منزل صرف نوشتن و تنظیم کتاب‌هائی می‌نماید که در نظر دارد آن را به چاپ برساند و حتی‌الامکان از تماس و ملاقات با اشخاص احتراز دارد.»[115]

ولی حسن ارسنجانی که چندی بعد در کابینه علی امینی به وزارت کشاورزی رسید و در متن این فعل و انفعالات قرار داشت و یکی از مهره‌های اصلی اجرای اصلاحات آمریکائی بود، می‌گفت:

«اللهیار صالح با نظر و صلاحدید مقامات آمریکایی، برای توجیه نمودن فعالیت افراد وابسته به جبهه ملی به نفع دکتر علی امینی دست به ‌کار ‌شده است.»[116]و پس از آن نیز گزارش گردید:

«اللهیار صالح غالباً از ساعت 8 تا 9 صبح با تلفون و درخواست ملاقات قبلی، دوستان و آشنایان خود را در منزل می‌پذیرد و در این ملاقات‌ها هم اقدامات و فعالیتی که جنبه سیاسی داشته باشد، مشاهده نمی‌شود و مقصود از این ملاقات‌ها دیدن دوستان و آشنایان و در صورت لزوم رفع گرفتاری‌های آنها در سازمان‌های دولتی است.»[117]

این اقدامات موجب گردید تا دکتر منوچهر اقبال مجدداً از «اعضای جبهه ملی و بالاخص آقای اللهیار صالح و دوستان ایشان و دکتر بقائی رهبر حزب زحمتکشان» برای «همکاری و ائتلاف با حزب ملیون» دعوت نموده و آنان را به واگذاری «مشاغل آبرومند» وعده دهد؛[118] ولی اللهیار صالح که چشم به پست نخست‌وزیری داشت این دعوت را نپذیرفت تا درباره او گفته شود:

 

«اعلیحضرت همایون شاهنشاه در مذاکره با نمایندگان آمریکا و حتی سفیرکبیر آمریکا در تهران تمایل خود را به واگذاری هر پست و سمتی که مورد نظر اللهیار صالح باشد به مشارالیه ابراز داشته و حتی یادآور گردیده‌اند که در صورت تبعیت از دستورات معظم‌له، حاضرند وی را به نخست‌وزیری منصوب نمایند.»[119]

سال 1338. سرخوردگی سیاسی

در جریانِ فعالیت‌های حزب مردم و حزب ملیون و در زمانی که جنگ لفظی بین شوروی و ایران حتی به نصب بلندگو و پخش برنامه‌های رادیوئی در مرزها کشیده شده بود،[120] ساختار تشکیلاتی حزب ایران نیز مورد توجه قرار گرفت و درباره آن گفته شد:

«در حال حاضر حزب ایران به رهبری اللهیار صالح اداره می‌شود ولی دارای تشکیلات علنی حزبی نیست و جز عده‌ای از رهبران آن که بعضاً یکدیگر را ملاقات می‌نمایند، سایر افراد فاقد جلسات می‌باشند و در زمانی هم که حزب ایران تشکیلات علنی داشت، تعداد افراد کارگر و بیسواد آن بسیار ناچیز بود و در هنگام دمونتراسیون و میتینگ غالباً افراد توده با دستور کمیته مرکزی حزب تحت عنوان کارگران وابسته به حزب ایران به تظاهرات می‌پرداختند و می‌توان گفت تعداد کارگران وابسته به این حزب از بدو تأسیس قابل‌ ملاحظه نبوده است و پس از برکناری مصدق و متلاشی شدن تشکیلات حزب ایران، آن عده از کارگرانی هم که به این حزب سمپاتی داشتند به عضویت حزب توده درآمده‌اند ... به ‌طورکلی در حال حاضر حزب ایران به رهبری اللهیار صالح و کمک و مساعدت دکتر عبدالله معظمی. شایگان. مهندس حسیبی. مهندس زیرک ‌زاده و علی پاشا صالح. علی اکبر سیاسی رئیس سابق دانشگاه و چند نفر دیگر اداره می‌شود و دکتر معظمی با اینکه رسماً عضو حزب ایران نیست ولی در امور حزب از مشاورین اللهیار صالح محسوب می‌شود»[121]

با وجود پیش‌بینی‌های اللهیار صالح در رابطه با سرنگونی دولت منوچهر اقبال این اتفاق صورت نگرفت و اقبال در جایگاه نخست‌وزیری ماندگار شد. اللهیار صالح که از این مسئله ناراحت بود و زحمات خود را بر باد رفته می‌دید، به «قابل اطمینان» نبودن دولت آمریکا و رجال آن «حتی برای یک روز» اشاره نمود و گفت:  «اقدامات اخیر آمریکا در ایران و حمایت آنان از دولت آقای دکتر اقبال و برقراری روابط دوستانه با شاهنشاه، موجبات عصبانیت و یأس شدید سران و اعضای جبهه ملی را از دولت آمریکا فراهم نموده است... آمریکا و رجال آن حتی برای یک روز هم قابل اطمینان نیستند و نه تنها منافع خود را تشخیص نمی‌دهند بلکه منافع و موقعیت طرفداران خود را نیز متزلزل می‌نمایند، کما اینکه در دو ماه اخیر زحمات چندین ساله افراد جبهه ملی را که نزدیک به ثمر بود، بر باد داده‌اند»[122]

در این شرایط که خروشچف طی نامه شدیداللحنی به انعقاد قرارداد نظامی بین ایران و آمریکا اعتراض کرده و رژیم شاه نیز گروهی از مردم را برای ابراز تنفر از برنامه‌های رادیوئی بلوک شرق در محله سیده ملک خاتون در خیابان خاوران شهر تهران سازماندهی کرده بود، این بار شایعه نخست‌وزیری اللهیار صالح از طریق «سیاستمداران توده‌ای» مطرح گردید و به نقل از آنان گزارش شد:

«اللهیار صالح این موضوع را نپذیرفته و گفته است که شخصاً باید آزاد باشد تا کابینه خود را تشکیل داده و هر که را که میل دارد به روی کار بیاورد.»[123]

سال 1339. جبهه ملی دوم

صدور فرمان انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی در دی ماه سال 1338ش فرصت دیگری برای ظهور و بروز اللهیار صالح در صحنه سیاسی کشور فراهم نمود[124] تا با اشاره به برقراری روابط حسنه بین ترکیه و شوروی و تحلیل اوضاع سیاسی ایران، با اظهار نظرهائی چون:

«وضع دولت آقای دکتر اقبال شدیداً در مخاطره قرار گرفته و مقامات عالیه کشور در صدد تعویض دولت برآمده و در حال حاضر بیش از همه سیدضیاءالدین طباطبایی برای ایجاد سیاست موازنه بین شرق و غرب شانس نخست‌وزیری دارد.»

به میدان رقابت‌های انتخاباتی ورود نماید.[125] این زمان موقعیت مناسبی برای تشکیل رسمی جبهه ملی دوم حول محور اللهیار صالح به علت ارتباط دیرینه او با آمریکائی‌ها بود:

«چون اللهیار صالح مورد توجه مقامات آمریکایی است، همکاری با او در امر انتخابات برای جلب نظر سیاست مذکور انجام می‌گیرد.»[126]

و از این پس، با انجام رایزنی‌هائی که داشت، «نظر مقامات مربوطه» را نسبت به کاندیدا شدنِ خود مساعد نمود[127] و سفرهای مکرر وی به کاشان آغاز گردید[128] و متعاقبِ آن نامه سرگشاده‌ای درباره انتخابات دوره بیستم صادر نمود:

«هموطنان عزیز. انتخابات بیستمین دوره تقنینیه در وضع و حالی انجام می‌گیرد که همه کم و بیش از آن مطلع هستیم. دولت اعلام نموده است که انتخابات حتماً آزاد است ولی آقای دکتر اقبال در بیانات خود چه در مجلس شورای ملی و چه در سخنرانی‌هایی که در مراکز استان‌ها ایراد کرده‌اند، جمع کثیری را از این آزادی صریحاً محروم نموده و مثلاً گفته‌اند به «رفراندومچی‌ها» اجازه حرف زدن هم داده نخواهد شد... باید توجه داشت که در اوضاع و احوالی وعده آزادی انتخابات داده می‌شود که به ‌هیچوجه شرایط آن آزادی موجود نیست... جریان تاریخ نشان داده است که رعایت آزادی انتخابات در هر کشور به نفع کسانی است که زمامداران آن کشورند؛ زیرا تمکین دولت‌ها به آزادی حقیقی و قانونی ملت از ایجاد بن ‌بست‌های خطیر جلوگیری می‌کند.»[129]و چند روز بعد هم اعلامیه تشکیل جبهه ملی دوم متشکل از: حزب ایران. حزب پان‌ایرانیست (شاخه داریوش فروهر که سپس به حزب ملت ایران تغییر نام داد) و حزب مردم ایران صادر شد[130] و این درحالی بود که گفته شد:

«از طرف مقامات آمریکائی به اعضای حزب ایران و جبهه ملی و طرفداران سیاست آمریکا توصیه شده که با شدت و قدرت در فعالیت‌های انتخاباتی شرکت نمایند.»[131]

اولین بازتابِ تبلیغاتی کاندیداتوری اللهیار صالح، چاپ عکس وی بر روی جلد یک نوع از کبریت‌های بغلی بود که در طرف دیگر آن، وی را نماینده کاشان معرفی کرده بو؛ که پس از پیگیری‌ها معلوم شد:

«سازنده کبریت بغلی در تهران فقط یک کارخانه بوده(روغن‌ نباتی گل است که زیر نظر آقای حاج حبیب القانیان اداره می‌شود) و سایر کارخانجات کبریت بغلی نمی‌سازند.»[132]

در این مرحله، پخش اطلاعیه‌های تبلیغاتی به شیوه مرسوم و همچنین سخنرانی‌های انتخاباتی نیز در دستور کار قرار گرفت:

«من از پول و درآمد نفت برای مردم کاشان کشاورزی را رونق خواهم داد و برای رفت و آمد، جاده قم کاشان را آسفالت خواهم کرد.»[133]

این ایام مصادف با شناسائی رژیم اشغالگر قدس به صورت دوفاکتو توسط رژیم شاه بود و جامعه مذهبی ایران در التهاب این مسئله قرار داشت. محمدرضا پهلوی در مصاحبه مطبوعاتی روز اول مرداد ماه سال 1339ش، ضمن اشاره به روابط ایران با اسرائیل گفت: «ایران مدتها پیش اسرائیل را به رسمیت شناخته است.»[134] در این موقع، حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی که در راه بازگشت از سفر اروپا از طریق کشور عراق به ایران بازگشته بود در جلسه‌ی منزل خود در این‌باره گفت:

«در عراق بین مردم هیجان شدیدی در سر شناسائی دولت اسرائیل از طرف دولت ایران به وجود آمده و تمام عراقی‌ها با عصبانیت زیاد به ما در این قضیه بدگوئی می‌کردند.»[135]

و این درحالی بود که اللهیار صالح بدون هیچگونه توجهی به این مسئله، در سخنرانی انتخاباتی خود در مسجد سلطانی کاشان به «تجلیل از مقام شامخ سلطنت و اظهار تشکر از توجهات مخصوص اعلیحضرت همایونی در مورد آزادی انتخابات» مشغول بود.[136]

طبیعی بود که در جریانِ این رقابت کاندیداهای حزب ملیون و حزب مردم نیز به فعالیت‌های خود مشغول بودند و در این رابطه از سوابق قبلی اللهیار صالح در جریان ائتلاف با حزب توده و حضور در کابینه ائتلافی قوام بهره می‌گرفتند:

«طبق اطلاعات حاصله قصد دارید برای روز جمعه 14 / 5 / 39 به اتفاق افرادی ناشناس که به کمک شما به این شهر آمده، به قریه برزک تشریف بیاورید. البته تصدیق می‌فرمائید این تشریف فرمائی شما جز فتنه و فساد و تولید اختلافات به نوعی که در شهر کاشان مشاهده می‌شود، نتیجه دیگری نخواهد داشت و ما اهالی قریه برزک ... تا به حال اجازه نداده‌ایم فردی از افراد حزب منحله توده بد نام در قریه ماها قدمی بگذارد زیرا آسایش و امنیت ماها از بین می‌رود. استدعا داریم از این مسافرت صرف نظر فرمائید.»[137]و این تبلیغات منفی درحالی صورت می‌گرفت که حتی منوچهر اقبال نیز اللهیار صالح را توده‌ای خطاب کرده بود:

«دکتر جهانشاه اظهار داشته: برای اعتراض به اظهارات آقای دکتر اقبال و نسبت‌هائی که ایشان به برادرش داده بود، تقاضای شرفیابی کرده و روز دوشنبه از ساعت 10 الی 11 شرفیاب بوده و به شرف عرض ملوکانه رسانیده که آقای نخست‌وزیر، برادرش را توده‌ای خوانده است و سپس خدمات گذشته اللهیار صالح و افراد خانواده خود را به شاهنشاه و کشورش به شرف عرض رسانیده و اعلیحضرت همایونی ضمن تائید عرایض وی از این عمل دولت اظهار نارضایتی فرموده و خدمات گذشته و شاهدوستی و میهن‌پرستی اللهیار صالح را ستوده‌اند.»[138]

در این موقع تبلیغات پیرامون سوابق ارتباط وی با حزب توده به میزانی بود که طرفداران او را برای رهائی از این اتهام مجبور به چاپ اعلامیه‌ای کرد که در یک طرف آن عکس محمدرضا پهلوی و در طرف دیگر عکس اللهیار صالح قرار داشت و در آن نوشته شد:

«اللهیار صالح که میلاد ولیعهد را جشن ملی اعلام می‌کند، نمی‌تواند کمونیست باشد.»[139]

برگزاری انتخابات دوره بیستم به میزانی دارای فساد بود که حتی حزب مردم به رهبری اسدالله علم نیز تقاضای ابطال آن را نمود و این مسئله‌ای بود که منجر به برکناری منوچهر اقبال از نخست‌وزیری شد.

انتخاب جان اف کندی به عنوان رئیس جمهوری آمریکا در آبان ماه سال 1339ش اتفاقی بود که در بین اعضای جبهه ملی با شادی همراه شد:«موفقیت سناتور کندی در انتخابات آمریکا موجب تقویت روحیه طرفداران مصدق گردیده و به امید اینکه شاید از طرف حکومت جدید آمریکا موجبات تقویت آنان فراهم شود. این روزها جنب و جوش بیشتری از ناحیه آنان مشاهده می‌شود.»[140]

در این رابطه تصمیم به برگزاری جلسات عمومی، در حالی که «دستگاه حکومت با فعالیت جبهه ملی مخالفتی نداشت و محدودیت‌هائی برای آنها فراهم نمی‌‌ساخت»، «موکول به مراجعت اللهیار صالح از کاشان و کسب نظر از ایشان» گردید[141] و این درحالی بود که خلیل ملکی درباره شرایط موجود جبهه ملی و عدم مقبولیت اللهیار صالح معتقد بود:

«بین آقایان رهبران جبهه ملی اختلاف افتاده و به دو سه جناح تقسیم شده‌اند. عده‌ای صحبت و پیشنهاد کرده‌اند که آقای اللهیار صالح به عنوان رهبر نهضت رسماً و علناً انتخاب شود، اما گروه طرفدار باقر کاظمی گفته‌اند که آقای صالح که جشن تولد نوزاد دربار را در کاشان برپا کرد، نباید به این سمت انتخاب شود و آقای کاظمی برای این امر مناسب‌تر است. ظاهراً خود کاظمی هم برای چنین جریانی تمایل نشان داده است. در این میان جناح دکتر کریم سنجابی هم نظرهائی دارد و تک مضراب‌هائی می‌زند. شورای مرکزی جبهه ملی هم دچار وضع مبهمی شده به ‌طوری که ظاهراً جز نمایندگان نهضت مقاومت ملی، نمایندگان سایر دستجات در آن مرتباً شرکت نمی‌نمایند.»[142]

و ابوالفضل قاسمی نیز که از اعضای کمیته مرکزی حزب ایران بود از چگونگیِ رابطه اللهیار صالح با نخست‌وزیر و دربار سخن می‌گفت:

«بعد از آنکه اللهیار صالح اخیراً از کاشان به تهران آمد، از طرف اعلیحضرت همایونی شاهنشاه، آقایان مهندس شریف ‌امامی نخست‌وزیر و علاء وزیر دربار شاهنشاهی با نامبرده ملاقات و در نظر بوده ترتیبی داده شود که صالح به حضور شاهنشاه شرفیاب شود؛ لیکن مشارالیه پاسخ داده به شرطی حاضر به قبول شرفیابی می‌شود که درخواست‌هایش مورد موافقت ذات ملوکانه قرار گیرد... یکی در مورد مطالب (کتاب مأموریت برای وطنم)که گفته شایسته نیست شاهنشاه به دکتر مصدق و جبهه ملی حمله کند و دیگر آنکه شاهنشاه باید قبول فرمایند که همان مقام غیرمسئول بوده و در رأس مملکت قرار داشته باشند واجازه فرمایند یک دولت دموکراسی روی کاربیاید.»[143]به علتِ همین ارتباط بود که گفته شد:

«بین سران نهضت و اللهیار صالح مختصر کدورتی ایجاد گردیده بدین معنی که نامبردگان از وی خواهش کرده‌اند که از نفوذ خود در دستگاه دولتی برای نجات دادن زندانی‌های طرفدار مصدق استفاده نماید لیکن اللهیار صالح این مأموریت را نپذیرفته و علاوه بر این احترامی که گویا دربار برای صالح قائل گردیده موجب سوءظن سران نهضت ملی شده و آنها را نسبت به صالح کمی بدبین نموده.»[144]

و همزمان با آغاز زمزمه‌های برگزاری مجدد انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، درخصوص وضعیت اللهیار صالح در انتخابات آتی گزارش گردید:«بالاخره بر اثر فشار و توصیه مکرر مقامات دولت آمریکا، اعلیحضرت همایون شاهنشاه موافقت فرموده‌اند که چند نفر از افراد جبهه ملی نیز که موقعیت صد در صد محلی دارند، به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شوند و تا کنون با انتخاب اللهیار صالح از تهران موافقت فرموده‌اند.»[145]

و در این نوبت نیز با وجود اینکه گفته شد: «عده‌ای از دوستان مشترک وزیر بهداری و اللهیار صالح می‌کوشند که صالح از انتخاب شدن از کاشان خودداری نماید.»[146] وی فعالیت گسترده تبلیغاتی خود را در کاشان آغاز نمود:

«تمام بازار کاشان پر از عکس اللهیار صالح است و ضمن شعارهایی که داده‌اند از اعلیحضرت همایونی تقاضا کرده‌اند که به کاندیدای اهالی کاشان(اللهیار صالح) رأی داده ‌شود.»[147]

پس از پایان رأی‌گیری و اعلام نتیجه انتخابات، نسبتِ فامیلی جعفر شریف امامی با اللهیار صالح، مسئله‌ای بود که در بین اعضای حزب ایران به پیروزی وی در این مرحله ربط داده شد:

«انتخاب اللهیار صالح به نمایندگی مجلس شورای ملی از کاشان، بر اثر فشار آقای مهندس شریف امامی نخست‌وزیر بوده که با بعضی از رهبران جبهه ملی خویشاوندی دارد و روی این اصل با اینکه سران جبهه ملی در تظاهرات خود از آقای نخست‌وزیر بدگوئی و انتقاد می‌کنند، حاضر به سقوط و یا تغییر دولت فعلی نیستند.»[148]

همزمان با برگزاری انتخابات تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به وضع سیاسی کشور برگزار شد و تعدادی از رهبران جبهه ملی نیز با تقاضای آزادی انتخابات، در مجلس سنا متحصن شدند. دانشجویان قصد ادامه این تظاهرات راداشتند که این حرکت با دستوراللهیار صالح به سکوت کشانده شد:

«در ساعت 35 / 8 عالیخانی به دانشگاه خبر داده است که به دستور اللهیار صالح فعلاً متفرق شوید و به خانه‌های خود مراجعت کنید و منتظر دستور بعدی باشید.»[149]

و این اقدام درحالی صورت گرفت که به نقل از مهندس مهدی بازرگان گفته شد:

«توفیق اللهیار صالح در انتخابات کاشان و موضوع تحریم انتخابات کنونی مجلس شورای ملی از طرف اکثریت هسته‌های وابسته به نهضت ملی، موجب پیدایش تضادی در داخل دستگاه رهبری‌کننده جبهه ملی گردیده و قبول نمایندگی را از طرف مشارالیه به عنوان صحه نهادن بر انتخابات کنونی تلقی می‌نمایند. ضمناً مخالفین نمایندگی وی معتقدند که چون وی در مجلس منشأ اثری نیست، لذا استعفای وی اجتناب ناپذیر گردیده است و تا کنون اکثریت آراء بر لزوم استعفای وی می‌باشد، ولی هنوز تصمیم قاطعی در این مورد اتخاذ نگردیده است.»[150]وابستگی اللهیار صالح به دربار به میزانی علنی و آشکار بود که برخی از مرتبطین او را وادار به اظهاراتی مبنی بر فریبکاری و ظاهرسازی او در روش سیاسی نمود:

«آقای اللهیار صالح به صورت ظاهر و در جلسات عمومی زیاد تظاهر نمی‌کند و خودش را تا اندازۀ[ای] موافق دستگاه نشان داده ولی در باطن یکی از فداکارترین رهبران جبهه ملی بوده است و کلیه دستورات تظاهرات چند روز اخیر در خیابان‌ها به دستور ایشان بوده است.»[151]

اعلامیه‌ای هم که در رابطه با دلیل عدم حضور خود در اجتماع مردم تهران به علت بیماری با خطاب «مردم شرافتمند تهران» صادر نمود به نوعی بیانگر این روحیه بود:

«با آنکه میل وافر داشتم که در اجتماع امروز شما حضور یابم و شاهد احساسات گرم شما باشم و از صمیم قلب به شما سلام کنم و درود بفرستم، معهذا به علت کسالتی که از چند روز پیش عارض شده است، نتوانستم بستر بیماری را ترک کنم و به اینجا بیایم تا با مبارزین راه آزادی و حقیقت همدرد و همگام باشم ... من با احترام فراوان مبارزات شما را که با عقل و تدبیر کامل صورت می‌گیرد، می‌ستایم و از اینکه در راه تحصیل آزادی‌های مندرج در قانون اساسی مملکت و اعلامیه حقوق بشر، نظم و خونسردی کامل را رعایت می‌کنید و با اطاعت از سازمان ملی خود، رشد اجتماعی و در عین حال زنده بودن روح ایرانی را به مردم دنیا نشان می‌دهید، سر تعظیم فرود می‌آورم... من در خدمت شما و شما در خدمت وطن و تاریخ خواهیم کوشید تا حکومت قانون و عدالت اجتماعی و آزادی‌های فردی را برقرار سازیم. این مسیر تاریخ است و به حکم تاریخ از این مسیر خواهیم گذشت. خادم وطن. اللهیار صالح.»[152]این فرضیه، زمانی قوت بیشتری یافت که ساواک در گزارشی پیرامون مریضی وی نوشت:«به قرار اطلاع اللهیار صالح به راهنمائی برادرش پاشا صالح برای احتراز از ملاقات با سران جبهه ملی در بیمارستان نجمیه بستری شده است.»[153]

در روز بیست و دوم اسفند ماه سال 1339ش، آورل هریمن به عنوان فرستاده ویژه رئیس جمهوری آمریکا به تهران آمد و اللهیار صالح یکی از متقاضیان ملاقات با وی بود:

«اللهیار صالح نماینده مجلس شورای ملی توسط یکی از آشنایان خود از مستر هریمن درخواست کرده بود که با ایشان ملاقات نماید.»[154]

سال 1340. نخست‌وزیری علی امینی و تظاهرات دانشجوئی و معلمان

سفر نوروزی اللهیار صالح به کاشان در روزهای ابتدائی سال 1340ش، به همراه برادرش جهانشاه صالح، که وزیر فرهنگ کابینه شریف امامی بود، مسافرتی در هیئتِ یک نماینده مجلس بود تا با ایراد سخنرانی در مدرسه سلطانی ضمن تشکر از مردم «وعده اصلاحات و عمران شهر و دهات» را به آنان بدهد.[155]نخستین جلسه رسمی مجلس شورای ملی در روز هفدهم فروردین ماه تشکیل شد که به احترام آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) که یک هفته پیش از آن رحلت نموده بود، تعطیل شد.[156] در این موقعیت، جلسات منزل اللهیار صالح نیز دارای رونق بیشتری شد:

«در روز‌هائی که مجلس جلسه ندارد، عده‌ای از دانشجویان وابسته به جبهه ملی از ساعت 1000 در منزل اللهیار صالح حضور یافته و با ایشان مذاکراتی به عمل می‌آورند.»[157]

هنوز برپائی جلسات دوره بیستم مجلس شورای ملی به خوبی شکل نگرفته بود که زمزمه‌ی انحلال آن به گوش رسید، انحلالی که به نظر اللهیار صالح بر اثر «فشار سیاست آمریکا» و برای انتخابِ «رهبران جبهه ملی» در آینده صورت می‌گرفت.[158]

در این رابطه، محیط‌های دانشجوئی ناآرام بود و تظاهرات گاه و بیگاه و تعطیلی کلاس‌های درس را به دنبال داشت:«در ساعت 1000 دانشجویان به طرف میدان بهارستان حرکت کرده‌اند ... دانشجویان شعارهایی از قبیل ما اللهیار صالح را پشتیبانی می‌کنیم. جبهه ملی پیروز است. دانشگاه پیروز است، داده... در ساعت 1220 اللهیار صالح از مجلس بیرون آمده و دانشجویان با در دست داشتن گل به طرف ایشان رفته‌اند و دسته‌گل را به گردن وی انداخته‌اند. در این موقع مأموران پلیس دخالت کرده و دانشجویان را متفرق نموده‌اند. در این موقع دانشجویان شعارهائی بدین مضمون که مجلس بیستم ننگ مشروطیت است. جبهه ملی پیروز است. دانشگاه پیروز است، می‌داده‌اند.»[159]

اعلامِ حمایت از اللهیار صالح به این علت بود که وی ضمن مطالبه انحلال مجلس، در جلسه مورخه 31 / 1 / 1340 نیز با اعتبارنامه آقا جمال اخوی مخالفت کرد و گفت:«صلاح خود آقایان این خواهد بود که هرچه زودتر مجلس بیستم منحل شود.»[160]با وجود اینکه گفته می‌شد:

«اللهیار صالح تصمیم دارد در جلسات آینده مجلس شورای ملی نطق‌های قبل از دستور دیگری در مورد فساد دستگاه‌های دولتی و سوءاستفاده از درآمد نفت در سازمان برنامه و مطالب انتقادی دیگری بیان کند.»[161]

ولی سخنان او برخلاف انتظار اعضای جبهه ملی بود و آن را «تائید ضمنی وضع موجود و دولت آقای شریف امامی» می‌دانستند و «دانشجویان دانشگاه که به امیدواری زیادی در جلو مجلس شورای ملی اجتماع نموده و قصد تظاهرات به نفع اللهیار صالح داشته‌اند و فکر می‌کردند نطق اللهیار صالح خیلی شدید و جنبه انقلابی خواهد داشت، پس از انتشار متن نطق وی متوجه روش سیاسی اللهیار صالح گردیدند؛ چند روز اخیر به انتقاد از این طرز عمل پرداخته و با نهضت مقاومت ملی[نهضت آزادی]که روش انقلابی دارد، نزدیک شده‌اند.»[162]

به نظر می‌رسد علت اصلیِ نارضایتی‌های موجود از روش اللهیار صالح، به محاق بردنِ مبارزات علنی بود که بعد از جریان تظاهرات سی و یکم فروردین ماه، به دانشجویانی که در صحنه حضور داشتند گفته بود:«از این به بعد باید ما عوض شما مبارزه کنیم، بس است دیگر، شما مبارزات خود را تا اعلا درجه رساندید؛ بروید به درس‌های خود مشغول شوید و بیشتر از این خود را معطل نکنید.»[163]

به همین دلیل بود که به نقل از مهندس مهدی بازرگان که در این ایام با تشکیل «جمعیت نهضت آزادی ایران» در حال انجام حرکت جدیدی بود، نوشته شد:

«اللهیار صالح به طرف دربار گرایش پیدا کرده و باقر کاظمی و دیگران نیز تشتت رأی دارند.»[164]

در حاشیه‌ی این نارضایتی‌ها در بخش‌هائی از حرکت دانشجوئی در برخی از محافل شعارهائی مانند: «زنده باد اللهیار صالح و زنده باد جبهه ملی. جبهه ملی پیروز است.»، که با عکس‌العمل نیروهای انتظامی نیز مواجه می‌گردید، داده می‌شد.[165]

در این گیر و دار اعتصابِ معلمان تهران در مقابل مجلس شورای ملی به علت کمی حقوق، در روز سیزدهم اردیبهشت ماه به خون نشست و کشته شدن دکتر ابوالحسن خانعلی در این جریان، زمینه سقوط دولت شریف امامی و روی کار آمدن علی امینی و تعطیلی مجلسین شورای ملی و سنا را فراهم نمود.[166] متعاقبِ این تغییر و تحول گزارش گردید:

«سران جبهه ملی، شورای مرکزی خود را با حضور کلیه سران تشکیل و تصمیم گرفته‌اند که فوراً به کلیه افراد دستجات جبهه ملی دستور داده شود که خود را متشکل و منظم کنند و ضمناً تصویب کرده‌اند که از دولت دکتر امینی بخواهند که کلوپ آنها باز باشد و اصل آزادی رعایت گردد.»[167]

برپائی میتینگ در میدان جلالیه تهران در بیست و هشتم اردیبهشت، مهمترین اقدامِ جبهه ملی در این موقع بود و برگزاری فوری انتخابات از دولت اصلی‌ترین مطالبه آن به شمار می‌رفت.

اظهار نظر اللهیار صالح مبنی بر اینکه: «قریباً وضع و رژیم مملکت تغییر خواهد کرد و وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی در انتظار دستور من هستند.» که گزارش آن برای علی امینی نیز ارسال گردید،[168] موجب برخورد منفی با اللهیار صالح شد و عدم موافقت با مسافرت تشکیلاتی وی به اصفهان، نمونه‌ی آن بود[169] و متعاقبِ آن در بخشنامه سراسری به کلیه ساواک‌ها اعلام گردید:

 «طبق دستور آقای نخست‌وزیر، تأسیس شعبات جبهه ملی در تمام شهرستان‌ها تا دستور ثانوی ممنوع است. همچنین تشکیل میتینگ به کلی ممنوع می‌باشد.»[170] 

در مقابل اللهیار صالح نیز در مصاحبه با ادوارد حلیم صعب خبرنگار روزنامه اوریان چاپ بیروت بود، ضمن پرده برداشتن از ملاقات خود با دکتر علی امینی و اعلام این موضع که «جبهه ملی با دربار و شخص اعلیحضرت مخالفتی ندارد.»، علت مخالفت جبهه ملی با دولت را «تعویق انتخابات و تعطیل مشروطیت» بیان کرد.[171]

اللهیار صالح از دل بستگانِ سیاست آمریکا در ایران بود و در این موقع که علی امینی مأمور انجام برخی اصلاحات آمریکائی شده بود از ابراز صریحِ این علاقه‌مندی، با وجود اذعانِ ضمنی به نقش آمریکا در جریان کودتای 28 مرداد، نیز هیچ ابائی نداشت و با صراحت می‌گفت:

«جبهه ملی‌خواهان دوستی ایران با کشورهای متحده آمریکا است و اگر سیاست آمریکا در ایران دچار اشتباهات و لغزش‌هائی بوده، نمی‌توان آن را دلیل محکومیت آن سیاست دانست. جرائد آمریکا و محافل سیاسی این کشور در تقویت مجدد جبهه ملی نقش حساسی را عهده‌دار بوده‌اند.»[172]

به همین دلیل بود که دکتر کریم سنجابی که در این زمان از اعضای هیئت اجرائیه جبهه ملی بود نیز با صراحت می‌گفت:

«دولت آمریکا و سیاست خارجی آن کشور از دکتر محمد مصدق جانبداری نمی‌کند و روی این اصل ما مجبور شده‌ایم فعالیت جبهه ملی را مستقیماً و بدون نظر دکتر محمد مصدق شروع کنیم و فقط از نام او برای جلب نظر افراد استفاده نمائیم ... ما برای اینکه پشتیبانی حزب توده را در تظاهرات از دست ندهیم، ظاهراً مخالفتی با نظریات حزب توده نشان نمی‌دهیم.»[173]

برپائی جلسات و تصمیم‌گیری پیرامون انتخاب اعضای هیئت اجرائیه جبهه ملی و برنامه‌ریزی برای برخی تجمعات در این موقع، از جمله فعالیت‌هائی بود که اللهیار صالح نیز در آن شرکت داشت. برپائی تجمع در روز سی‌ام تیر ماه در میدان جلالیه، در حالی که اللهیار صالح در بیمارستان نجمیه بستری بود![174] و دستگیری تعدادی از سران جبهه ملی مانند: شمس‌الدین امیرعلائی، داریوش فروهر و کریم سنجابی و ...، ضمن آن که این حرکت را با مشکلاتی همراه نمود؛[175] اللهیار صالح را در کانون تصمیم‌گیری‌های جبهه ملی قرار داد:

«افراد جبهه ملی در نظر دارند چون عده‌ای از سران جبهه دستگیر شده‌اند با آقای اللهیار صالح تماس گرفته و کسب دستور نمایند.»[176]

برخوردِ دولت علی امینی با تجمع هواداران جبهه ملی در میدان جلالیه موجب گردید تا اللهیار صالح ضمن انتقاد از آن، این حرکت را «حیله ورزی دولت» و «یک توطئه برای هتک حیثیت جبهه ملی» و نتیجه آن را اثباتِ «تناقض در حرف و عمل» تحلیل نماید.[177]

در بحبوبه‌ی این جریانات و تلاشی که برای آزادی تعدادی از دستگیر شدگان جبهه ملی صورت می‌گرفت،[178] مصاحبه مطبوعاتی اللهیار صالح که قرار بود در تاریخ 15 / 5 / 40 انجام شود،[179] سه روز بعد در جمع تعدادی از خبرنگاران داخلی و به صورت مکتوب صورت پذیرفت. وی در این مصاحبه ضمن اشاره به پیگیری‌های صورت گرفته درخصوص «توقیف عده‌ای از سران جبهه ملی و دانشجویان در حوادث سی تیر» در رابطه با ادامه مبارزه گفت:

«حالا هم چون راه دیگر برای مبارزه نداریم ناچار اقداماتمان را به این ترتیب و در این خانه محقر دنبال می‌کنیم.»[180]

ولی دانشجویان که این روشِ مبارزه را برنمی‌تابیدند به اللهیار صالح پیشنهاد تشکیل میتینگ برای 28 مرداد را دادند که تقاضای آنان جز «سکوت» پاسخ دیگری نداشت؛[181] و در همین شرایط بود که گزارش گردید:«با بازداشت عده‌ای از سران جبهه ملی و مبارزه دولت با آنها، سران جبهه اول اغلب روحیه خود را باخته‌اند.»[182]و درخصوص تغییر روش مبارزاتی اللهیار صالح نیز گفته شد:

«علاقه اللهیار صالح نسبت به همکاری با سران جبهه ملی به نحو محسوسی کاهش یافت است.»[183]

از این پس منزل اللهیار صالح به محل تشکیل جلسات کمیته اجرائی و سازمان‌های وابسته به جبهه ملی در راستای سازماندهی و ساماندهی فعالیت‌ها تبدیل شد[184] و این درحالی بود که گفته شد:

«آقای دکتر جهانشاه صالح سخت می‌کوشد تا آقای اللهیار صالح را از همکاری با سران جبهه به اصطلاح ملی باز دارد. آقای دکتر صالح در این زمینه چندین بار با برادرش صحبت کرده و به ایشان گفته است اگر از جبهه ملی جدا شوی، شانس نخست‌وزیری خواهی داشت. من و تو هیچ چیز از آن‌هائی که نخست‌وزیر شده‌اند، کم نداریم.»[185]در این موقع اعضای کمیته دانشجوئی جبهه ملی با سران جبهه ملی اختلاف داشتند و معتقد بودند:«سران و رهبران آنها با دولت سازش کرده و سکوت آنها ناشی از این امر می‌باشد.»[186]

اینگونه اظهارنظرها و موضع‌گیری‌ها، سران جبهه ملی را وادار به اظهاراتی انقلابی و متناقض می‌نمود تا پس از اعتراضات دانشجوئی در تبریز به دولت دکتر امینی، اللهیار صالح نیز با بهره‌گیری از این ظرفیت بگوید:«اکنون نوبت دانشگاه تهران است و زمینه اعتراضات و تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران فراهم شده است.»[187]

و در جریانِ این سازماندهی، باز هم معلوم شد که آمریکائی‌ها کارگردانی این حرکت را به عهده دارند:

«از طرف مقامات سفارت آمریکا به اللهیار صالح توصیه ‌شده در صورتی که سران جبهه ملی دست به تشکیل حزب یا جبهه جدیدی تحت رهبری شخص خوشنام و مورد اعتماد مقامات عالیه کشور بزند، دولت آمریکا حتی‌المقدور از این حزب پشتیبانی و مخارج آن را نیز به وسیله مقتضی تأمین خواهد نمود.»[188]و در بازار تهران نیز که یکی از کانون‌های اصلی مبارزه محسوب می‌گردید، گفته شد:

«زمانی که آقای اللهیار صالح سفیرکبیر ایران در آمریکا بوده، روابط دوستی و صمیمیت نزدیکی با پرزیدنت جان کندی رئیس ‌جمهور فعلی آمریکا داشته و دوره‌های هفتگی با شرکت نامبرده در آمریکا تشکیل می‌داده و حالیه نیز مورد حمایت رئیس‌ جمهوری آمریکا می‌باشد و کمک‌هائی نیز به وی می‌شود.»[189]

چند روز پس از این گزارش اللهیار صالح ضمن تبیین شرایطِ فعالیت مبنی بر اینکه «اگر ما یک تراکت بخواهیم چاپ کنیم به ‌مجرد اینکه اسمی از جبهه ملی در آن باشد، هیچ کدام از چاپخانه‌ها قبول نمی‌کنند. سازمان امنیت و نیروی پلیس ترس عجیبی در بین آنها ایجاد کرده و آنها را از هستی ساقط نموده است.» سازمان جدید جبهه ملی را به این شرح اعلام نمود:

«سازمان جدید شامل شورای ‌عالی جبهه ملی است که دارای 37 نفر عضو می‌باشد و دیگر هیئتی به نام هیئت اجرائیه است که افراد آن تقریباً تماماً وزراء و سفرای زمان حکومت دکتر مصدق می‌باشند.»[190] و در جایِ دیگری گفت:

«ما تشکیلات وسیعی به سازمان خود داده‌ایم که عنقریب ملت ایران از آن آگاهی خواهند یافت.»[191]

در این شرایط که دولت امینی از سوی جناح‌های مختلف مورد انتقاد قرار داشت و عدم برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی به یکی از مواد اصلی انتقادات تبدیل شده بود، دانشگاه تهران نیز شاهد تظاهرات دانشجوئی به عنوان همدردی با مبارزان الجزایری بود و این درحالی بود که آیت‌الله طالقانی(ره) اعتقاد داشت:«اتحاد واقعی کمیته‌های جبهه ملی، خصوصاً دانشجوئی به زودی ملت ایران را پیروز خواهد کرد و به این مظالم و خلاف‌کاری‌ها خاتمه خواهد داد.»[192]

پیشینه‌ی اللهیار صالح در جریان ائتلاف با حزب توده مطلبی بود که به فراخور زمان در موقعیت‌های مختلف و در جریان فعالیت‌های انتخاباتی از سوی مخالفین وی یادآوری می‌شد. در این زمان که فضاسازی برای برگزاری مجدد انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی صورت می‌گرفت باز هم این موضوع مطرح بود تا هواداران وی در کاشان را وادار به تهیه اعلامیه‌هائی مبنی بر اینکه «نامبرده کمونیست نیست»، بنماید.[193]

مخالفین وی در کاشان با شعارهائی چون: «زنده باد اعلیحضرت همایونی. مرگ بر حزب منحله توده. مرگ بر هم‌پیمانان پیشه‌وری. مرگ بر صالح. مرگ بر جبهه ملی» از وی استقبال و او را ناگزیر به ترک صحنه می‌نمودند.[194]

با وجود اعلامیه شورای دانشگاه تهران خطاب به دانشجویان مبنی بر اینکه «دانشگاه فقط محیط تعلیم و تربیت و تحقیق است»[195] تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران در روز شانزدهم آذر ماه همراه با شعارهائی چون: «دانشجو پیروز است» صورت گرفت.[196]

ادامه‌ی این تظاهرات در روز اول بهمن ماه، در زمانی که اللهیار صالح در کاشان بود،[197]منجر به زد و خورد و دستگیری تعدادی از سران جبهه ملی که دکتر صدیقی، دکتر سنجابی، دکتر آذر، مهندس حسیبی، مهندس زیرک‌زاده، دکتر امیرعلائی و داریوش فروهر نیز جزء آنان بودند، گردید.[198]

همزمان با تظاهرات دانشجوئی و دانش‌آموزی اول بهمن ماه، انتخاب هیئت اجرائیه جبهه ملی نیز صورت گرفت که «اللهیار صالح. حسن کشاورز صدر. مهندس جهانگیر حق ‌شناس. باقر کاظمی و مهندس عبدالحسین خلیلی» به عنوان اعضای آن تعیین شدند.[199] درهمین جلسه بود که اللهیار صالح دستور داد:«از اقدام به هرگونه عملی علیه دولت که موجب تضعیف یا سقوط آن گردد خودداری کنند زیرا در صورت برکناری دولت آقای دکتر امینی، دولت نظامی مقتدر و دیکتاتوری به روی کار خواهد آمد که آزادی‌های موجود فعلی را از آنها سلب خواهد کرد و ممکن است برای مدتی طولانی دیگر به‌ هیچوجه امکان فعالیت برای جبهه ملی وجود نداشته باشد و در شرایط و موقعیت فعلی بهتر است حتی در پاره‌ای از موارد از دولت حمایت و پشتیبانی شود.»[200]

چهار روز بعد از این اظهارات چستر پاولز که مشاور مخصوص کندی بود به ایران آمد و شجاعت علی امینی در اجرای برنامه اصلاحات ارضی را مورد تحسین قرار داد.[201] چگونگیِ ملاقات چستر پاولز با اعضای جبهه ملی به این شرح گزارش شده است:

«موقعی که آقای چستر باولز به ایران آمد از آقای اللهیار صالح دعوت نمود که به ملاقات او برود ولی اللهیار صالح قبول نمی‌کند و یکی از اعضاء مؤثر وزارت امورخارجه که با آقای صالح از قدیم همدوره بوده و جزء جبهه ملی است، تعیین می‌شود که به اتفاق آقای میرفندرسکی از چستر باولز ملاقات کنند.»[202]

در همین ایام به نقل از یکی از اعضای نیروی سوم، در رابطه با تحرکات دانشجوئی و دانش‌آموزی در بهمن ماه گزارش گردید:

«عده‌ای از رهبران جبهه ملی نظیر اللهیار صالح به طور کلی با این رویه مخالف بوده‌اند و دستور تظاهرات به وسیله دکتر صدیقی و دکتر مسعود حجازی داده شده بود و خود آنها هم نمی‌‌دانستند که جریانات را به اینجاها خواهند کشید.»[203]

در روزی هم که آیت‌الله کاشانی(ره) پس از یک عمر تلاش و مبارزه، دار فانی را وداع گفت، تشکیل دولت ائتلافی علی امینی با جبهه ملی از منویات اللهیار صالح عنوان شد:

«اللهیار صالح به دوستان خود اظهار داشته حداکثر تا دو ماه دیگر آقای دکتر علی امینی مجبور خواهد بود که کابینه را ترمیم و کابینه مؤتلفی با شرکت بعضی از سران جبهه ملی تشکیل بدهد و در غیر این صورت تغییر دولت آقای دکتر امینی حتمی خواهد بود.»[204]

سال 1341. اصلاحات آمریکائی و رابطه با اسدالله علم

زمزمه‌های سقوط دولت دکتر علی امینی همزمان با سفر محمدرضا پهلوی در 21 فروردین ماه سال 1341ش به آمریکا شدت بیشتری یافت[205] و همزمان با گشایشِ دانشگاه تهران که در جریان تظاهرات بهمن ماه سال 1341ش تعطیل شده بود، اللهیار صالح در دیدار با عده‌ای از دانشجویان وابسته به جبهه ملی «شرایط را برای تظاهرات مساعد» ندانست و به آنان دستور داد: «تا دستور ثانوی آرامش را حفظ نمائید.»[206]

با فرا رسیدنِ اربعین رحلت آیت‌الله کاشانی(ره)، اعلامیه‌ای با امضای «جامعه اسلامی کاشان» در تجلیل از مقام ایشان منتشر گردید که در آن ضمن انتقاد از اللهیار صالح آمده بود:

«چهل روز قبل حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید ابوالقاسم کاشانی که مبارزات ایشان مورد تأیید عموم میهن‌پرستان است، دعوت حق را لبیک گفته به رحمت ایزدی پیوست و مردم متدین و شرافتمند و مسلمان ایران به نحو احسن و اکمل از مقام شامخ روحانیت آن فقید سعید تجلیل نمود ولی با کمال تأسف بایستی به عرض عموم همشهری‌های عزیز برسانیم که صالح صرف نظر از اینکه خود شخصاً در مراسم تدفین و نه در مجالس سوگواری شرکت نکرد، به فریب خوردگان و طرفداران خود دستور داد در این مراسم و تجلیل از مقام شامخ این عالم بزرگ ربانی خودداری نمایند.»[207]

در این زمان بین اللهیار صالح و دربار شاهنشاهی با وجود دلگیری‌هایی که از محدودیت‌های ایجاد شده داشت و می‌گفت: «محیط مملکت ما دیگر خفقان‌آور و غیرقابل تحمل است» رابطه خوبی برقرار بود:

«دیروز یک نفر از طرف آقای علاء برای دیدن من آمده بود... ایشان به من پیغام فرستاده بودند که آقا شما چرا این جوان‌ها را رهبری نمی‌کنید. من هم در جواب پیغام فرستادم که مگر شما می‌گذارید ما رهبری بکنیم، شما حتی از مصاحبه مطبوعاتی ما هم جلوگیری می‌کنید.»[208]

«دو هفته قبل آقای اللهیار صالح در کاشان به منزل یکی از درباریان رفته و چند نفر از اعضاء جبهه ملی از ایشان گله کرده‌اند که چرا با این قبیل اشخاص رفت ‌و آمد می‌نماید. آقای اللهیار صالح در جواب اظهار نموده ممکن است شما فکر کنید که این عمل به وجهه من لطمه می‌زند لیکن این کار به صلاح ما است.»[209]در همین موقع یکی از دانشجویان دانشکده حقوق، از حضور «کلنل یاتسویچ» در منزل اللهیار صالح و ملاقات با وی خبر داد.[210]

این فرآیند در شرایطی بود که نام اللهیار صالح در کنار نام امیراسدالله علم به عنوان یکی از کاندیداهای نخست‌وزیری که «توصیه شده از طرف واشنگتن می‌باشد» مطرح[211] و باغ وی در محله دربند شمیران نیز به محل جلسات عمومی حزب ایران و جبهه ملی تبدیل گردیده بود[212] تا ضمن تبیین شرایط سیاسی و فشارهای موجود برنامه فعالیت‌های آتی را به این شرح ابلاغ کند:

«با این شرایط بهترین وسیله‌ای که افراد حزب می‌توانند با یکدیگر تماس داشته و از عقاید یکدیگر و تصمیمات حزب مطلع شوند، ترتیب دادن گردش‌های دسته جمعی است که بعد از این به طور مرتب برگزار خواهد شد.»[213]

اولین گزارش‌های اختلاف در بین سرانِ جبهه ملی در این زمان، با این مطلب آغاز گردید که درباره اعضای «هیئت ششگانه» جبهه ملی که یکی از آنان ابوالحسن بنی‌صدر بود، گفته شد:

«به غیر از مهندس حق‌‌شناس که به وسیله اللهیار صالح به عضویت هیئت انتخاب گردیده، بقیه با نفوذ دکتر صدیقی به عضویت هیئت فوق انتخاب شده‌اند و به نظر می‌رسد با توجه به مطالب فوق،گرداننده این هیئت دکتر غلامحسین صدیقی باشد.»[214]احتمالاً به دلیل همین اختلافات بود که اللهیار صالح در جلسه اول تیرماه 1341 در باغ خود درباره آن گفت:

«مخالفین ما در کار جبهه ملی کارشکنی می‌کنند و اینها اغلب افرادی هستند که در خارج جبهه را تقویت می‌کنند، دسته‌ای هم افراد کادر جبهه هستند که از جبهه انتقاد دارند البته به انتقاد افراد داخل کادر باید توجه کرد ولی مشکلات ما هم زیاد است.»[215]

و شمس‌الدین امیرعلائی نیز در همین جلسه عنوان نمود:

 

«شایع کرده‌اند که بین سران جبهه ملی اختلاف پیدا شده ولی ما هیچ اختلاف با هم نداریم، همه ما برای به دست‌‌آوردن مشروطه از دست رفته هماهنگ و همگام هستیم.»[216]

همانگونه که شکل‌گیری جبهه ملی اول در سال 1328شمسی توسط دکتر محمد مصدق در جریانِ تحصن در دربار و با موافقت محمدرضا پهلوی شکل گرفت، در این زمان نیز که جبهه ملی دوم با چراغ سبز و هدایت آمریکائی‌ها برای بار دیگر به میدان آمده و در حال شکل گیری بود، همزمان با استعفای علی امینی از نخست‌وزیری، گفته شد:

«روابطی بین اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و اللهیار صالح ایجاد شده و قرار است طرح و برنامه آتیه جبهه ملی تهیه و تقدیم گردد. هم‌اکنون فعالیت‌هائی در کمیته اجرائیه دیده می‌شود و طبق اطلاع آقای اللهیار صالح به کمک آقای علی اصغر حکمت و نجم‌الملک مشغول تهیه برنامه سیاسی و آقای مهندس حق‌‌شناس و دکتر مهدوی استاد دانشکده ادبیات مشغول طرح‌ریزی اقتصادی و آقای دکتر صدیقی با مشاوره با چند تن دیگر مشغول تهیه طرح امور اجتماعی می‌باشند.»[217]چند روز بعد شایع گردید:

«در زمان این حکومت، اللهیار صالح فراوان فعالیت خواهد کرد و دانشجویان تظاهرات را شروع خواهند کرد و خیلی فعالیت‌ها خواهد شد و در انتخابات، جبهه ملی نماینده خواهد داد و تظاهرات مفصل و فعالیت‌های اجتماعی زیاد شروع شده و خواهد شد.»[218]متعاقبِ آن گفته شد:

«اعضاء جبهه ملی می‌خواهند در روز 14 / 5 / 41 با لباس سفید در حوالی بازار و میدان فوزیه و بلوار کرج میان مردم بایستند، البته دکتر صدیقی در میدان فوزیه و اللهیار صالح در بلوار کرج و کشاورز، صدر و امینی اراکی در حوالی بازار حضور خواهند داشت ولی ممکن است دولت از این عمل جلوگیری کند.»[219]

در سوم شهریور ماه، لیندون جانسون که معاون رئیس جمهوری آمریکا بود به ایران آمد و همزمان با حضور او، جمشید آموزگار که خود از عوامل اصلی آمریکا در ایران بود، در رابطه با جایگاه ویژه اللهیار صالح در نزد آمریکائی‌ها گفت:

«دولت آمریکا نسبت به دولت آقای علم خوشبین نیست و تمام کوشش خود را صرف تغییر دولت و زمامداری شخص دیگری که دارای تمایلات سیاسی به نفع دولت آمریکا باشد، می‌نماید و در درجه اول به منظور تأمین نظر شاهنشاه دکتر عبده و نصراله انتظام مورد توجه آنها می‌باشد ولی در حقیقت کاندیدای اصلی آنان اللهیار صالح می‌باشد و در مواقع بحرانی و موقع مناسب برای جلب رضایت شاهنشاه و صدور فرمان نخست‌وزیری اللهیار صالح از هیچ کوششی فروگذار نمی‌نمایند.»[220]

زلزله بوئین زهرا در دهم شهریور ماه 1341،که واقعه‌ای دلخراش بود و صدمات مالی و جانی فراوانی به دنبال داشت، فرصتی برای جبهه ملی بود تا با امضای اللهیار صالح اعلامیه‌ای صادر و شماره حسابی را برای دریافت کمک‌های مردمی اعلام نماید:

«جمعی بلند همتان تاکنون مبالغی اهداء کرده‌اند و در حساب شماره 125003 شعبه دانشگاه بانک ملی که به نام اینجانب و مخصوص کمک به زلزله‌زدگان است، موجود می‌باشد ... هموطنان عزیزی که مایل به کمک نقدی برای امور مهم مذکور می‌باشند، می‌توانند همه روزه در منزل اینجانب که محل کمیسیون تعاون است، مراجعه فرمایند و یا کمک نقدی خود را به حساب شماره بالا تحویل و رسید بانکی را تسلیم کمیسیون تعاون نمایند.»[221]

در بحبوبه‌ی این اقدام، خبرِ استعفای اعتراض‌گونه‌ی دکتر کریم سنجابی از کمیته اجرائیه، به مثابه‌ی شوکی در مسیر فعالیت‌های جبهه ملی بود که حل و فصلِ آن به عهده اللهیار صالح گذاشته شد.[222]

در این زمان در حالی که رفت و آمدهائی که به منزل اللهیار صالح صورت می‌گرفت، تحت نظر بود،[223] وی به ریاست هیئت اجرائی جبهه ملی انتخاب شد.[224]

این انتخاب در موقعیتی صورت گرفت که در «جلسه سازمان جوانان حوزه دبیرستان رهنما»، رفتار دوگانه وی مورد انتقاد قرار داشت:

«یکی از افراد سئوال نمود که آیا اللهیار صالح برای جبهه ملی کار می‌کند یا برای شاه؟ [غلامرضا] پدر در جواب گفت برای شاه. آن فرد پرسید پس چرا در نهم آبان سال 39 به افتخار تولد ولیعهد جشنی برپا کرد، ولی در روز 14 مرداد در اعلامیه خود به شاه فحش داد؟ پدر در جواب گفت که این خود یک نوع سیاست است و البته من این موضوع را سئوال می‌کنم و بعداً پاسخ خواهم داد.»[225]

اعلام تصویبِ «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» در هئیت دولت و اعتراضِ امام خمینی(ره) و دیگر مراجع تقلید نسبت به این اقدام در پانزدهم مهر ماه 1341، آغاز نهضتِ مردم ایران به رهبری امام خمینیو فصل نوینی در مبارزه با رژیم شاهنشاهی بود.در این موقع که مراجع تقلید با ارسال تلگراف‌های جداگانه به محمدرضا پهلوی درخواست لغو این لایحه را داشتند، گزارشی به ثبت رسید که روایتگر ملاقات اللهیار صالح با امیراسدالله علم، پیش از اعلامِ رسمی تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و توافقات صورت گرفته بین آنان بود:«اخیراً ملاقاتی بین آقای علم نخست‌وزیر با اللهیار صالح رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی روی داده و در این ملاقات آقای نخست‌وزیر ضمن نشان دادن رویه ملایمی نسبت به جبهه ملی، به اللهیار صالح وعده داده است که با تأسیس کلوپی از طرف جبهه مذکور موافقت خواهد نمود.»[226]

و این ملاقات‌هائی بود که در بحبوبه‌ی اعتراضات حوزه‌های علمیه و مراجع معظم تقلید به تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، ادامه یافت:

«روز 23 / 7 / 41 آقای نخست‌وزیر نزدیک ظهر در منزل آقای اللهیار صالح با نامبرده ملاقات و در حدود یک ساعت بحث و گفتگو نمودند.»[227]

«در جبهه ملی مطرح است که در ملاقات اخیر آقای نخست‌وزیر با اللهیار صالح، پیشنهاد نخست‌وزیری به اللهیار صالح شده، مشروط بر اینکه دکتر مصدق کما فی‌السابق تحت نظر باشد؛ ولی شورای مرکزی جبهه ملی مخالفت نموده و به اللهیار صالح توصیه می‌کند که نبایستی نخست‌وزیر مشروط شود. موجبات دلگرمی و خوشحالی اعضاء جبهه ملی از این ملاقات فراهم شده است.»[228]

با علنی شدنِ این ملاقات‌ها و در زمانی که عموم مردم متدین ایران به پیروی از مراجع تقلید به مخالفت با دولت برخاسته بودند، وجهه‌ی جبهه ملی در بین برخی از اعضاء و هواداران مذهبی خدشه‌دار شد، از این رو اللهیار صالح نیز به یکی از دوستان صمیمی خود گفت:

«من به شخص شاهنشاه علاقه دارم ولی در عین حال باید بگویم ما دست دولت فعلی را خوانده‌ایم. علم می‌خواهد ما را بازی داده و گول بزند و به نفوذ وجهۀ ما در بین مردم و دانشجویان لطمه وارد سازد.»[229]و بلافاصله گزارش شد:

«با پشتیبانی آمریکائی‌ها پست نخست‌وزیری به اللهیار صالح پیشنهاد شده و ایشان قبول خود را مؤکول به آزادی سیاسی دکتر مصدق نموده‌اند.»[230]پیشنهاد نخست‌وزیری به اللهیار صالح، مطلبی بود که به شکل زیر نیز مطرح گردید:«آقای اللهیار صالح با آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی تماس گرفته و آقای علاء از نامبرده دعوت نموده‌اند که رئیس دولت آینده بشوند، لیکن آقای صالح در پاسخ گفته است که اگر اعلیحضرت همایونی در کشور حکومت کنند من مسئولیت این کار را قبول نمی‌کنم ولی اگر ایشان حاضرند که در ایران سلطنت نمایند من این سمت را متقبل می‌گردم.»[231]

در حالی که در جلسات جبهه ملی نیز یکی از مسائل مطروحه «اعتراضات علماء و خواسته‌های آنها» بود و گفته می‌شد: «در قم. مشهد. تبریز. اصفهان و غیره هر روز اعتصاب و تلگراف‌های متعدد به شاه و نخست‌وزیری جریان دارد و همه می‌خواهند که تصویبنامه دولت لغو شود.» و حتی تلگراف امام خمینی به اسدالله علم در بین حضار توزیع می‌گردید،[232] اللهیار صالح حتی اجازه فعالیت‌های صنفی در رابطه با آزاد نمودن چهار نفر از دانشجویانی که دستگیر شده بودند را نمی‌داد و به اعضای شورای مرکزی جبهه ملی می‌گفت:

 

«چون فعلاً درحال مذاکره با دولت هستیم، بهتر است دانشگاه سکوت کند و در مورد اخراجیون فعالیت نکند؛ یعنی تظاهرات ننمایند.»[233]جبهه ملی با صراحت با حرکت امام خمینی(ره) و دیگر مراجع تقلید، مخالفت نمود:«تاکنون آقایان علماء چندین مرتبه با رهبران جبهه ملی تماس حاصل نموده ولی از طرف شورای مرکزی به آنها تفهیم شده مبارزه آنها با این ترتیب به نتیجه کلی نمی‌رسد و جبهه ملی نمی‌تواند با آنها هماهنگی داشته باشد.»[234]

پس از یک دوره تلاش و مجاهدت و مقاومتی که از سوی علماء و مراجع معظم تقلید صورت گرفت، در نهایت هیئت دولت در جلسه مورخه 8 آذر ماه سال 1341، تصویبنامه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را ملغی کرد. حجت‌الاسلام و المسلمین فلسفی در سخنرانی روز 13 / 9 / 41 در مسجد ارک، ضمن اشاره به این موفقیت، گفت:

«دین مال ملت است و باید در حفظ آن بکوشد و نگذارد که کسی دست تجاوز به سوی آن دراز نماید ... همه مسلمانان چه در ایران و چه در خارج از جمله عراق، دست اتحاد و برادری به هم داده و همه با هم زحمت کشیدند... کلیه طبقات با خرج شخصی خود اعلامیه چاپ کردند، خرج کاغذ دادند، خرج ماشین دادند، سیم‌کشی کردند، بلندگو کشیدند، با وضع خفقان زیاد، این اعلامیه‌ها را به دست مردم مسلمان و علماء و روحانیون و هیئت حاکمه رساندند و بالاخره ملاحظه فرمودید در اثر اتحاد و یگانگی چگونه خواسته خود را عملی ساختند.»[235]

هیئت اجرائیه جبهه ملی که این پیروزی به رهبری امام خمینی را برنمی‌تابید، به طور محرمانه به برخی از گویندگان حوزه‌ها که با جبهه ملی روابطی داشتند دستور داد:

«بحث و مذاکرات حوزه‌ها به طوری انجام شود که از آمریکا و سیاست‌های آن کشور در زمینه‌های مختلف انتقاد نشود.»[236]

در این فرصت سران جبهه ملی تصمیم به برگزاری کنگره گرفتند که پس از برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته این کنگره با موافقت ساواک[237] در روز سه‌شنبه مورخ 4 / 10 / 1341 که مصادف با روز بعثت حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلّم بود، با پیام دکتر مصدق و سخنرانی اللهیار صالح که به ریاست کنگره انتخاب شده بود، در منزل حسن قاسمیه آغاز به کار نمود که از همان ابتدا مسئله اختلافات بین تعدادی از سران، خودنمائی کرد:

«در اولین جلسه این کنگره اختلافاتی بین پاره‌ای از سران جبهه ملی وجود داشته و محتمل است کنگره روز جمعه پایان یابد.»[238]اختلافی که چگونگیِ آن حدود 20 روز بعد اینگونه گزارش شد:

«بر اثر بروز اختلافات بین دکتر کریم سنجابی و علی اردلان(رئیس کمیسیون‌های مالیاتی وزارت دارائی و برادر دکتر سنجابی) اعضاء حزب ایران و شورای مرکزی جبهه ملی از یک طرف و دکتر محمدعلی خنجی و دکتر شاهپور بختیار اعضاء حزب ایران و شورای مرکزی جبهه ملی از طرف دیگر، سنجابی و اردلان از حزب ایران کناره‌گیری نموده‌اند و باقر کاظمی هم به علت انتخاب نشدن به سمت هیئت رئیسه شورای جبهه به حال قهر به شیراز مسافرت نموده است. ضمناً نمایندگان خراسان. آذربایجان و اصفهان از عدم توفیق و توجه مطالب و خواسته‌های آنان در جریان کار کنگره ناراضی شده و کنار کشیده‌اند.»[239]

با وجود اینکه جلسات کنگره جبهه ملی حدود یک هفته ادامه داشت درخصوص برگزاری و مقایسه‌ی آن با اجتماع مردم در مسجد سید عزیزالله بازار تهران به نقل از آقای محمدحسن توسلی گفته شد:

«روزی که علماء خواستند مردم در مسجد سید عزیزالله جمع بشوند، تمام بازار تهران تعطیل شد ولی جبهه ملی برای تشکیل کنگره با آن همه فعالیت، همه‌اش 198 نفر از تهران و شهرستانها در منزل قاسمیه جمع شدند. چنانچه جبهه ملی بخواهد موضوع زنان را عملی کند همان بلائی که سر علم آمد، بلکه شدیدتر، سر حکومت جبهه ملی خواهد آمد.»[240]

در زمانی که جبهه ملی به ریاست اللهیار صالح در حال برگزاری انتخاب اعضای شورای مرکزی بود،[241]محمدرضا پهلوی که در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی شکست سنگینی را متحمل شده بود، در روز هفدهم دی ماه 1341 در اجتماعی که به عنوان «کنگره عظیم دهقانان» معرفی شد، اصول ششگانه‌ای را که موسوم به «انقلاب سفید» شد، به رفراندوم گذاشت.

اصلاحات ارضی شاهانه مورد موافقت صریح اللهیار صالح قرار داشت[242] ولی در این موقعیت که امام خمینی طی اعلامیه‌ای حکم به تحریم رفراندوم داده بود در بین رهبران جبهه ملی نیز درخصوص شرکت در فراندوم اختلاف نظر به وجود آمد و برای حفظ وجهه‌ی مردمی باز هم راه نفاق و دوروئی پیش گرفته شد:

«بین رهبران جبهه ملی در مورد شرکت و یا عدم شرکت طرفداران جبهه ملی در رفراندوم مورد نظر اعلیحضرت همایونی اختلاف نظر وجود دارد و نظر اکثریت بر این است که طرفداران جبهه ملی در این مورد اصولاً سکوت نموده و از هر نوع اظهار نظر مثبت یا منفی خودداری کنند.»[243]

با وجود اینکه شورای مرکزی جبهه ملی به رهبری اللهیار صالح در حال برنامه‌ریزی برگزاری میتینگی در میدان جلالیه تهران بود،[244] جریانِ برکناری «آقایان کشاورز صدر و دکتر شاهپور بختیار از هیئت اجرائیه جبهه ملی» به فعالیت شدید اللهیار صالح نسبت داده شد[245] و یک روز پس از آن نیز گزارش گردید:«بعد از کنگره در اولین جلسه شورایعالی جبهه ملی دکتر صدیقی گفته است: باید سعی کنیم برای هیئت اجرائیه جبهه ملی اشخاص وارد و خوشنام انتخاب شوند و به دنبال این بحث بین آقایان دکتر صدیقی و اللهیار صالح مشاجره لفظی شدیدی روی داده و دکتر صدیقی، آقای اللهیار صالح را سازشکار خوانده است.»[246]و بلافاصله خبر دستگیری اللهیار صالح نیز توسط اعلامیه‌ای که از طرف هیئت اجرائیه صادر گردید، اعلام شد:

«هم‌میهنان شرافتمند! استقرار حکومت قانونی هدف جبهه ملی ایران است. حکومت غیرقانونی که مقدمات رفراندوم پیشنهادی را با شتابزدگی تهیه می‌کند و دم از آزادی برای دادن رأی می‌زند، جناب آقای اللهیار صالح رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی ایران، مردی را که مردم این کشور و جهانیان به مراتب آزادیخواهی و میهن دوستی و تقوای سیاسی او ایمان دارند، از ساعت 19 دیروز بازداشت کرده است. هیئت اجرائی جبهه ملی ایران. سوم بهمن ماه 1341»[247]

به نظر می‌رسد دستگیری اللهیار صالح در این زمان که علماء و روحانیونی چون آیت‌الله طالقانی و حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی به علت فعالیت گسترده و سخنرانی علیه اصول ششگانه و رفراندم دستگیر شده بودند، حرکتی کاملاً برنامه‌ریزی شده و در راستای اهداف از پیش تعیین شده بود؛ کما اینکه خلیل ملکی نیز در جلسه مورخه 12 / 10 / 41 جامعه سوسیالیست‌ها، با اشاره به برگزاری کنگره جبهه ملی و هماهنگی آن با ساواک گفت:

«تا آن جائی که خبر رسیده، چند روز پیش دومین کنگره جبهه ملی با اجازه و موافقت تیمسار پاکروان تشکیل گردید ولی مرتباً افراد ما را به سازمان امنیت احضار می‌کنند و از آنها تعهد می‌گیرند.»[248]

محلِ نگهداری اللهیار صالح در زندان نیز یکی از مواردی بود که مورد حساسیت برخی از اعضای دستگیر شده جبهه ملی درخصوص ارتباط وی با دستگاه قرار گرفت:

«محل بازداشت اولیه آقای اللهیار صالح در باشگاه ساواک بوده، این تفاهم[توهم] برای همکاران وی به وجود آمده که ارتباط نامبرده با اولیای امور به غیر از ما می‌باشد. به همین سبب نامبرده نیز پس از استحضار از انتشار این افکار سخت به دست و پا افتاده تا با سایر عوامل جبهه ملی در یکجا زندانی باشد. پیرو خبر فوق اکنون شایع است که مجدداً نامبرده را روی جهاتی از زندان قصر به باشگاه ساواک آورده‌اند و به علاوه چند نفر دیگر از زندانیان جبهه ملی را به زندان دژبان منتقل نموده‌اند که تولید ابهامات تازه‌ای برای متمایلین به جبهه ملی نموده است.»[249]

پی‌نوشت‌ها:

[1]. در برخی از نوشته‌ها، سال تولد وی 1275 نوشته شده است.

[2]. مدرسه علمیه توسط پدرش مبصرالممالک در اختیار فرهنگ کاشان گذاشته شده بود. خاطرات اللهیار صالح، دکتر سید مرتضی مشیر، انتشارات وحید، چاپ اول، 1364 ش، ص 72.

[3]. همان، ص 227 ـ 228.

[4]. سند بیوگرافی سال 1339، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[5]. سند بیوگرافی سال 1335، همان.

[6]. ر.ک: پایگاه اینترنتی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

[7]. سند شماره 15391 / 20 ﻫ 2- 31 / 4 / 47، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[8]. سند شماره: 1418 / 21- 15 / 4 / 49، همان، جلد دوم.

[9]. سند مورخه 24 / 8 / 1335، همان، جلد اول.

[10]. مجله خواندنیها، شماره 2-154، مورخه 10 / 6 / 1324.

[11]. سند شماره 30781 / 20 ﻫ 12- 5 / 11 / 54، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[12]. سند شماره: 30407 / 20 ﻫ 2- 30 / 6 / 48، همان، جلد دوم.

[13]. سند شماره: 261- 20 / 9 / 39، همان، جلد اول.

[14]. سند بیوگرافی مورخه [28 / 10 / 39]، همان.

[15]. سند شماره: 1281 / س ت- 20 / 1 / 41 و سند شماره: 5405 / س ت- 24 / 4 / 41، همان.

[16]. مجله خواندنیها، شماره 51- 99، مورخه 21 / 5 / 1323.

[17]. در اصل: خواسته.

[18]. سند شماره: 2 / 3 / 1728- 11 / 5 / 37، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[19]. سند بیوگرافی سال 1339، ص 214، همان.

[20]. مجله خواندنیها، شماره 72- 579، مورخه 2 / 3 / 1329.

[21]. سند شماره: 1063 / 21- 21 / 3 / 46، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[22]. سند شماره 21273 / 20 ﻫ 2 – 13 / 9 / 45، همان، جلد دوم.

[23]. گزارش مورخه 1 / 5 / 39، همان، جلد اول.

[24]. سند شماره: 4827 / 27- 15 / 5 / 39، همان.

[25]. سند شماره: 1612 / س ت- 8 / 4 / 40 و سند شماره: 598 / س ت / 3- 29 / 3 / 41، همان.

[26]. سند شماره: 14813 / 331- 21 / 3 / 40، همان.

[27]. سند گزارش مورخه 7 / 4 / 40، همان.

[28]. سند گزارش مورخه 30 / 10 / 40، همان.

[29]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، ج 1، ص 163، گزارش مورخه 28 / 10 / 40.

[30]. سند شماره: 86848- 23 / 12 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[31]. سند شماره: 740- 16 / 9 / 40، همان.

[32]. سند شماره: 3884 / 312- 11 / 10 / 41، همان.

[33]. سند شماره: 7501 / س ت- 2 / 12 / 40، همان.

[34]. سند شماره: 7919 / س ت- 22 / 12 / 40، همان.

[35]. سند شماره: 6614 / س ت- 11 / 5 / 41، همان.

[36]. سند شماره: 6402 / 1- 13 / 7 / 39، همان.

[37]. سند شماره: 578- 26 / 3 / 41، همان.

[38]. سند شماره: 26160 / 20 ﻫ 2- 29 / 8 / 46، همان، جلد دوم.

[39]. خاطرات اللهیار صالح، ص 15 و 16.

[40]. مجله خواندنیها، ش 39- 139 مورخه 29 / 2 / 1324.

[41]. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره 14، جلسه 43.

[42]. مجله خواندنیها، شماره 51- 99 مورخه 21 / 5 / 1323.

[43]. خاطرات اللهیار صالح، ص 186.

[44]. مجله خواندنیها، شماره 2- 154، مورخه 10 / 6 / 1324.

[45]. سند بیوگرافی سال 1339، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[46]. خاطرات اللهیار صالح، ص 60.

[47]. مجله خواندنیها، شماره 51- 202، مورخه 19 / 5 / 1325.

[48]. سند مورخه 27 / 1 / 29، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[49]. روحانی مبارز آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 95 و 97.

[50]. همان ص 94.

[51]. سند مورخه 16 / 3 / 1329، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[52]. روحانی مبارز آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 102 تا 107.

[53]. همان، ص 126.

[54]. سند مورخه 26 خرداد 1329، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[55]. روحانی مبارز آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 168.

[56]. خاطرات اللهیار صالح، ص 31 و 32.

[57]. همان، ص 265

[58]. همان، ص 267.

[59]. روزشمار تاریخ ایران، ج 1، ص 441.

[60]. سند بیوگرافی سال 1339، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[61]. سند مورخه 16 آذر 1329، همان.

[62]. روحانی مبارز آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 337.

[63]. همان، ص 363.

 [64]. سند مورخه 6 / 1 / 1330، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[65]. روحانی مبارز آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 376.

[66]. همان.

[67]. روزشمار تاریخ ایران، ج 1، ص 461.

[68]. همان، ص 466.

[69]. همان، ص 471.

[70]. پایگاه اینترنتی ویکی فقه، به نقل از تاریخ معاصر ایران، کتاب اول، ص 184، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی، تهران 1368.

[71]. خاطرات اللهیار صالح، ص 38.

[72]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 10.

[73]. خاطرات اللهیار صالح، ص 38.

[74]. فهرست سفیران ایران در آمریکا.

[75]. روحانی مبارز آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 632.

[76]. سند شماره: 72324 / 5- 28 / 10 / 32، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[77]. خاطرات اللهیار صالح، ص 203.

[78]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 44.

[79]. سند بدون تاریخ و شماره، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[80]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 52.

[81]. سند شماره: 1888 / 2- 22 / 1 / 35، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی. ماجرای تحصن در مجلس شورای ملی به نقل از اللهیار صالح چنین است: «ساعت ده صبح بیست و دوم فروردین ماه جاری[1335] به مجلس شورای ملی رفته... تصمیم خود را به استحضار آقای سردار فاخر حکمت رئیس مجلس رساندم و مرا در یکی از اطاق‌های عمارت شماره 5 جای دادند.» این تحصن که به علت آزاد نبودن انتخابات صورت گرفته بود، توسط نیروهای نظامی که به مجلس رفتند و اللهیار صالح به خانه‌اش منتقل و تحت کنترل قرار دادند، شکسته شد. پرونده صالح، ایرج افشار، نشر آبی 1383، ص 115 و 167

[82]. سند مورخه 5 / 10 / 1335، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[83]. سند مورخه 8 / 9 / 1335، همان.

[84]. سند مورخه 13 / 9 / 1335، همان.

[85]. سند مورخه 2 / 11 / 1335، همان.

[86]. سند مورخه دوم بهمن ماه 35، همان.

[87]. پایگاه اینترنتی پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام، مقاله خانم سعیده سلطانی مقدم

[88]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 73.

[89]. سند مورخه 23 / 11 / 1335، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[90]. سند بیوگرافی سال 1339، همان.

[91]. سند شماره: الف 143- 21 بهمن ماه 35، همان.

[92]. سند شماره: 77- 15 / 11 / 35، همان.

[93]. سند شماره: الف 104- 16 بهمن ماه 35، همان.

[94]. سند مورخه 27 / 11 / 35، همان.

[95]. سند مورخه 21 / 1 / 1336، همان.

[96]. سند مورخه 1 / 1 / 36، همان.

[97]. سند شماره: 369 / الف- 7 اردیبهشت ماه 36، همان.

[98]. سند شماره: 424 / الف- 9 اردیبهشت ماه 36، همان.

[99]. همان.

[100]. سند شماره: 852 / الف- 8 خرداد ماه 36، همان.

[101]. سند شماره: 1228 / الف- 5 تیرماه 36، همان.

[102]. سند مورخه 2 مردادماه 36، همان.

[103]. سند شماره: 2237 / الف- 20 شهریور ماه 26[36]، همان.

[104]. سند بازجوئی مورخه 5 / 9 / 36، همان.

[105]. سند مورخه 5 / 1 / 37، همان.

[106]. سند شماره: 19 / ج- 9 / 1 / 37 و سند شماره: 2 / 3 / 688- 1 / 3 / 37، همان.

[107]. سند شماره: 2 / 3 / 364- 10 / 2 / 37، همان.

[108]. سند شماره: 2 / 3 / 1801- 13 / 5 / 37، همان.

[109]. سند شماره: 2 / 3 / 2214- 6 / 6 / 37، همان.

[110]. سند شماره: 2 / 3 / 2526- 25 / 6 / 37، همان.

[111]. سند شماره: 1332 / ج / س- 5 / 7 / 37، همان.

[112]. سند شماره: 2 / 3 / 2778- 6 / 7 / 37، همان.

[113]. سند شماره: 2 / 3 / 4009- 15 / 9 / 37، همان.

[114]. همان.

[115]. سند شماره: 2 / 3 / 4105- 19 / 9 / 37، همان.

[116]. سند شماره: 2 / 3 / 4248- 27 / 9 / 37، همان.

[117]. سند شماره: 2 / 3 / 4761- 28 / 10 / 37، همان.

[118]. سند شماره: 2 / 3 / 5102-: 14 / 11 / 37، همان.

[119]. سند شماره: 2 / 3 / 5205- 29 / 11 / 37، همان.

[120]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 97.

[121]. سند شماره: 2 / 3 / 132- 21 / 1 / 38، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[122]. سند شماره: 2 / 3 / 535- 11 / 2 / 38، همان.

[123]. سند شماره: 781 / م، د- 22 / 4 / 38، همان.

[124]. سند شماره: 2 / 3 / 144- 16 / 1 / 39، همان.

[125]. سند شماره: 2 / 3 / 478- 4 / 2 / 39، همان.

[126]. سند شماره: 2 / 3 / 1857- 9 / 4 / 39، همان.

[127]. سند شماره: 4143 / 25- 20 / 4 / 39، همان.

[128]. سند شماره: 4053 / 22- 15 / 4 / 39 و سند شماره: 1683 /  د، 3- 25 / 4 / 39، همان.

[129]. سند شماره: 1709- 19 / 4 / 39، همان.

[130]. روزشمار تاریخ ایران، ج2، ص 109.

 

[131]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 31، سند شماره 2 / 3 / 1684- 31 / 3 / 39.

[132]. سند شماره: 4198 / 2- 22 / 4 / 39 و سند مورخه 5 / 6 / 39، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[133]. سند مورخه 1 / 5 / 39، همان.

[134]. روزشمار تاریخ ایران، ج2، ص 109.

[135]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی، ص 100.

[136]. سند شماره: 4567 / 22- 5 / 5 / 39، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[137]. سند شماره: 4827 / 45- 15 / 5 / 39، همان.

[138]. سند شماره: 2 / 3 / 2721- 22 / 5 / 39، همان.

[139]. سند شماره: 6906 / 9- 3 / 8 / 39، همان.

[140]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 35، سند شماره 2 / 3 / 4182- 19 / 8 / 39.

[141]. سند شماره: 2 / 3 / 3988- 5 / 8 / 39، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[142]. سند شماره: 3507 /  س، ن- 25 / 8 / 39، همان.

[143]. سند شماره: 2 / 3 / 4355- 29 / 8 / 39، همان.

[144]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 38، سند شماره 8839- 5 / 9 / 39.

[145]. همان، ص 40، سند شماره: 214  / س، ب- 27 / 9 / 39.

[146]. سند شماره: 8148 / 9- 29 / 9 / 39، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

147]. سند شماره: 8454 / 6- 13 / 10 / 39، همان.

[148]. سند شماره: 2 / 3 / 5509- 10 / 11 / 39، همان.

[149]. سند شماره: 560 /  س ت- 16 / 11 / 39، همان.

[150]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 43، سند شماره: 2 / 3 / 5580- 16 / 11 / 39.

[151]. سند شماره: 576 /  س ت- 18 / 11 / 39، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[152]. سند شماره: 4370- 1 / 12 / 39، همان.

[153]. سند مورخه: [3 / 12 / 39]، همان.

[154]. سند شماره: 2 / 3 / 6104- 25 / 12 / 39، همان.

[155]. سند شماره: 42 / 4- 7 / 1 / 40 و سند شماره: 4772- 9 / 1 / 40، همان.

[156]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 121.

[157]. سند شماره: 194 س ت- 27 / 1 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[158]. سند شماره: 344 / 316- 2 / 2 / 40، همان.

[159]. سند شماره: 334 / س ت- 4 / 2 / 40، همان.

[160]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 123.

[161]. سند شماره: 388 / 316- 4 / 2 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[162]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 49، سند شماره 414 / 316- 5 / 2 / 40.

[163]. سند شماره: 2555- 18 / 2 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[164]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 52، سند شماره 1032- 16 / 2 / 40.

[165]. سند شماره: 427 / س ت- 10 / 2 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

 

[166]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 123 – 126.

[167]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 56، سند شماره 653 س ت- 20 / 2 / 40.

[168]. اسناد مورخه 11 / 3 / 40 و 27 / 3 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[169]. سند شماره: 962 / س ت- 8 / 3 / 40 و شماره 1636 – 8 / 3 / 40 و شماره: 1625 / 2- 14 / 3 / 40، همان.

[170]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 68، سند شماره 1762- 3 / 3 / 40.

[171]. سند شماره: 1138 / 721- 20 / 3 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[172]. سند شماره: 1211 / 316- 22 / 3 / 40، همان.

[173]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 77، سند شماره 1436 / 316- 6 / 4 / 40.

[174]. سند شماره: 4182 / 9- 3 / 5 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[175]. سند شماره: 2100 / س ت- 1 / 5 / 40، همان.

[176]. سند شماره 2118- 1 / 5 / 40، همان.

 [177]. سند شماره: 1957 / 316- 7 / 5 / 40، همان.

[178]. سند شماره: 3454 / 16- 15 / 5 / 40، همان.

[179]. سند شماره: 2343 - 16 / 5 / 40، همان.

[180]. سند شماره: 1615 / 311- 18 / 5 / 40، همان.

[181]. سند شماره: 3815 / 6 – 26 / 5 / 40، همان.

[182]. سند شماره: 2140 / 316- 23 / 5 / 40، همان.

[183]. سند شماره: 3515 / 17- 26 / 5 / 40، همان.

[184]. سند شماره: 2628 / س ت- 31 / 5 / 40 و سند شماره 2724 / س ت - 5 / 6 / 40 و تعدادی سند دیگر، همان.

[185]. سند مورخه: 11 / 6 / 40، همان.

[186]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 84، سند شماره: 3023 / 312- 12 / 7 / 40.

[187]. سند شماره: 1392- 29 / 7 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[188]. سند شماره: 3417 / 312- 7 / 8 / 40، همان.

[189]. سند شماره: 1672- 7 / 9 / 40، همان.

[190]. سند شماره: 4263 / س ت- 11 / 8 / 40، همان.

[191]. سند شماره: 80205 / 37- 24 / 8 / 40، همان.

[192].آیت‌الله طالقانی به روایت اسناد ، ج 1،ص 140،سند شماره:79853 / 37- 23 / 8 / 40.

[193]. سند شماره: 2779- 29 / 9 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[194]. سند شماره: 3315- 7 / 11 / 40، همان.

[195]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 133.

[196]. سند شماره: 4012 / 312- 16 / 9 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[197]. سند شماره: 3315- 7 / 11 / 40، همان.

[198]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 136.

[199]. سند شماره: 7106 /  س ت- 17 / 11 / 40، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[200]. سند شماره: 5371 / 332- 19 / 11 / 40، همان.

[201]. روزشمار روابط ایران و امریکا، غلامرضا کرباسچی، ص 141.

[202]. سند شماره: 6709 / س ت- 16 / 5 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[203]. سند شماره: 7584 /  س ت- 20 / 12 / 40، همان.

[204]. سند شماره: 6006  / 312- 22 / 12 / 40، همان.

[205]. سید ضیاءالدین طباطبائی به روایت اسناد ساواک، ص 223، سند شماره 101 / 311د م- 25 / 1 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیارصالح، جلد اول،مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[206]. سند شماره: 582 / س ت- 16 / 1 / 41، همان.

[207]. سند شماره: 266- 6 / 2 / 42، همان، جلد دوم.

[208]. سند شماره: 2574 / س ت- 20 / 2 / 41، همان.

[209]. سند شماره: 1646- 17 / 4 / 41، همان.

[210]. سند شماره 374 / 311د2- 17 / 4 / 41، همان.

[211]. سند شماره: 300 / 311 / ک- 28 / 3 / 41، همان.

[212]. در گزارش‌های تهیه شده، از این جلسات عموماً به عنوانِ «پیک‌‌نیک در باغ اللهیار صالح» یاد شده است. سند شماره: 5780 / س ت- 25 / 4 / 41، همان.

[213]. سند گزارش اطلاعات داخلی مورخه 30 / 3 / 41، همان.

[214]. سند شماره: 4424 / س ت- 4 / 4 / 41، همان.

[215]. سند شماره: 4417 / س ت- 4 / 4 / 41، همان.

[216]. سند شماره: 4858 / س ت- 4 / 4 / 41، همان.

[217]. سند شماره: 5382 / س ت- 21 / 4 / 41، همان.

[218]. سند شماره: 1171 / 19- 11 / 5 / 41، همان.

[219]. سند گزارش اطلاعات داخلی مورخه 13 / 5 / 41، همان.

[220]. سند شماره: 2214 / 312- 6 / 6 / 41، همان.

[221]. سند شماره: 11043 / س ت- 14 / 6 / 41، همان.

[222]. سند شماره: 11087 / س ت- 20 / 6 / 41، همان.

[223]. سند شماره: 16948 / س ت- 24 / 6 / 41، همان.

[224]. سند شماره: 11108 / س ت- 22 / 6 / 41، همان.

[225]. سند شماره: 11197 / س ت- 31 / 6 / 41، همان.

[226]. سند شماره: 2823 / 312- 17 / 7 / 41، همان.

[227]. سند شماره: 1539 / س ت3- 24 / 7 / 41، همان.

[228]. سند شماره: 1556 / س ت / 3- 26 / 7 / 41، همان.

[229]. سند اطلاعیه مورخه 30 / 7 / 41، همان.

[230]. سند شماره: 5707- 2 / 8 / 41، همان.

[231]. سند شماره: 13421 / س ت- 15 / 8 / 41، همان.

[232]. سند گزارش اطلاعات داخلی مورخه 19 / 8 / 41، همان.

[233]. سند شماره: 14072 / س ت- 20 / 8 / 41، همان.

[234]. سند شماره: 14087 / س ت- 22 / 8 / 41، همان.

[235]. حجت‌الاسلام و المسلمین محدتقی فلسفی به روایت اسناد ساواک، ص 163.

[236]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 96، سند شماره 358 / 332- 17 / 9 / 41.

[237]. سند شماره: 16690 / س ت- 3 / 10 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[238]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 98.

[239]. همان، ص 156، سند شماره 4030 / 312 - 25 / 10 / 41.

[240]. همان، ص 146، سند شماره 1387 / 311 - 15 / 10 / 41.

[241]. سند شماره: 17849 / س ت- 19 / 10 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[242]. سند شماره: 18290 / س ت- 27 / 10 / 41، همان.

[243]. جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، ص 157. سند شماره 4063 / 312- 29 / 10 / 41.

[244]. سند شماره: 1428 / 311 / ر3- 2 / 11 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[245]. سند شماره 5024 - 3 / 11 / 41، همان.

[246]. سند شماره 5025 - 3 / 11 / 41، همان.

[247]. سند شماره: 18680 / س ت- 4 / 11 / 41، همان.

[248]. خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک، ص 164، سند شماره: 3917 / 312- 13 / 10 / 41.

[249]. سند شماره: 1769 / س ت- 4 / 12 / 41، رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.


مرکز بررسی اسناد تاریخی