یک جنگ و شش اسم
22 تیرماه 85 یادآور آغاز جنگ تاریخی و سرنوشتساز رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه حزبالله لبنان است. درباره این جنگ تعابیر مختلفی ذکر شده است؛ حزبالله لبنان آن را "وعدالصادق" می داند و بر این نکته تاکید دارد که خداوند متعال به وعده خود مبنی بر پیروزی حق بر باطل هرچند فئه حق از نظر مادی ضعیف باشد و فئه باطل با همه قوا وارد عمل شود، وفا کرده است. رژیم صهیونیستی آن را "نبرد تموز" میخواند و تلاش کرده است تا از بکار بردن عنوان مفهومی که واقعیت شکست اسرائیل و پیروزی حزبالله را منعکس نماید، پرهیز شود. غربیها آن را "نبرد ژولا" نامیدهاند و آنان نیز از ارایه مفهوم شکست و پیروزی درباره این نبرد پرهیز داشتهاند.
بسیاری از مردم عرب به هواداری از حزبالله، آن را "امالمعارک" نام نهاده و از پیروزی حزبالله تجلیل کردهاند. در عین حال مخالفان حزبالله در منطقه که آشکارا از حمایت بعضی از رژیمهای عربی برخوردارند، جنگ 33 روزه را "جنگ نیابتی" لقب دادهاند و از این طریق کوشیدهاند تا حزبالله را نه یک جنبش ملی لبنانی بلکه یک جنبش وارداتی و خارجی معرفی کنند این گروه در تبلیغات خود گفتهاند در جنگ تابستان 2006، اسرائیل به نمایندگی از آمریکا و حزبالله به نیابت از ایران وارد جنگ شدهاند و از این رو اتاقهای اصلی جنگ نه در بیروت و تلآویو بلکه در تهران و واشنگتن تشکیل شده است. در این بین تحلیلگران بیطرف و منصف در جهان عرب و در غرب، جنگ 33 روزه را "جنگ سرنوشت" لقب دادهاند و به درستی به هدف اسرائیل از جنگ _ یعنی محو مقاومت اسلامی از منطقه _ و نیز به غایت آن _ یعنی آغاز فروپاشی رژیم صهیونیستی_ اشاره داشتهاند.
جنگ 33 روزه سومین جنگ عربی در فاصله سالهای 1973 تا 2006 یعنی یک دوره 33 ساله بود که رژیم صهیونیستی، شکست را در آن مزه مزه کرد. اولین بار صهیونیستها در جریان جنگ غافلگیر کننده 1351 ش که انور سادات به قصد واداشتن رژیم صهیونیستی به بازگرداندن "صحرای سینا" و "منطقه تابا"_ که در جریان جنگ سال 1346 ش (1967 م) به تصرف رژیم صهیونیستی در آمده بودند، اولین مزه شکست را از ارتش عربی چشیدند و هرچند توانستند به سرعت مانع پیشروی افسران ارتش آزاد مصر شوند ولی در نهایت به ناچار در کمپ دیوید با پا در میانی جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، پیمان صلحی را با انور سادات امضا کردند. این اولین تلنگری بود که بر پیکره ارتش و سازمان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی وارد شد.
دومین تجربه شکست اسرائیل در جریان جنگ سال 1361 ش (1982 م) علیه لبنان اتفاق افتاد. پیروزی ایران در فتح خرمشهر رژیم صهیونیستی را نگران ساخت و تلاش کرد تا از طریق زدن یک ضربه اساسی به لبنان _ تنها کشور همسایه این رژیم که در آن جمعیت پرشماری از شیعیان وجود داشت _ و به دست آوردن یک پیروزی آسان، بر نگرانی خود از صدور انقلاب ضد صهیونیستی ایران فایق آید.
جنگ البته با موفقیت رژیم اسرائیل همراه بود و نظامیان این رژیم در روز ششم به بیروت رسیدند و همهی لبنان را به تصرف خود در آوردند. در این جنگ اسرائیلیها با تکیه بر اختلافات داخلی جناحهای لبنانی سلطه خود را گسترش دادند. آنان با کنار زدن چهرههای ملی، بشیر جمیل که آشکارا از رژیم تلآویو حمایت میکرد به ریاست جمهوری رساندند و با کشته شدن وی برادرش امین جمیل را جایگزین کردند. همراه با این تحول شاخه نظامی حزب مارونی "کتائب" یعنی فالانژهای لبنان با مخالفان اسرائیل در لبنان درگیر شدند و آنتوان لحد افسر شورشی ارتش لبنان در جنوب به تشکیل "ارتش جنوب" به قصد ایجاد دیوار حایل میان لبنانیهای مبارز و رژیم صهیونیستی تشکیل داد و به طور علنی به نفع اسرائیل وارد عمل شد. اما با این وجود رژیم صهیونیستی ناچار شد که بدون گرفتن امتیاز در سال 1375 به جنوب نهر لیطانی عقب بنشیند و 4 سال بعد منطقهی جنوب را نیز کاملا تخلیه کند.
جنگ 1982 که با پیروزی خیالی اسرائیل انجام شده بود، 18 سال بعد به یک تجربه شکست برای این رژیم تبدیل شد. جنگ سوم اساسا برای جبران شکست جنگ 1982 به راه افتاد نسل دوم اسرائیل با این شعار که میتواند دو شکست تاریخی نسل اول در جنگهای 1973 و 1982 را جبران کند و وجهه امنیتی، اطلاعاتی و نظامی تلآویو را بازسازی نماید، طراحی شد. اسرائیلیها برابر آنچه بعدها در گزارش دوم وینوگراد که در اردیبهشت 1387 منتشر شد، در صدد بودند در سالگرد حادثه 11 سپتامبر 2001 نیویورک، ضربههای ویرانگری بر پیکر مقاومت لبنان وارد نمایند بر همین اساس آمریکاییها به این نبرد به عنوان بازیافت انرژی 11 سپتامبر مینگریستند و آن را مورد حمایت قاطع، فراگیر و بی دریغ خود قرار دادند.
حزبالله لبنان در یک عملیات پیش دستانه، جنگ را در روز 22 تیرماه 85 یعنی حدود دو ماه قبل از اجرایی شدن طرح عملیاتی رژیم صهیونیستی آغاز کرد. این عملیات با یک درگیری محدود در مرز روستای لبنانی "عیتا الشعب" آغاز شد و در آن ضمن انهدام چند تانک و نفربر زرهی رژیم صهیونیستی 12 نظامی این رژیم هلاک شدند و دو نفر از آنان به اسارت در آمدند.
جنگ چند ساعت بعد با ورود جنگندههای رژیم صهیونیستی به آسمان لبنان و انهدام چند نقطه مهم و مواسلاتی شدت گرفت ولی اکثر ناظران آن را واکنش محدود تلقی کردند. اما عملیات نیروهای اسرائیلی با محاصره مرزهای دریایی لبنان در مدیترانه و اعزام حداقل 30 هزار نفر از نیروهای زمینی به مرز جنوبی لبنان اوج گرفت. در روز سوم باورها به سرعت دگرگون شد و چهرهی یک جنگ پر شدت و تمام عیار ظاهر شد.
روز چهارم جنگ ناو ساعر پنج توسط حزبالله لبنان مورد حمله قرار گرفت و به همراه حدود 30 سرنشین آن به قعر آبهای بیروت فرو رفت این در حالی بود که رژیم تلآویو علیرغم بمباران وسیع ساختمانهای متعلق به حزبالله لبنان نتوانسته بود آسیبی به کادر اصلی حزبالله وارد کند و سیدحسن نصرالله فرمانده لبنانی جنگ از شکست قریبالوقوع رژیم صهیونیستی خبر میداد.
از روز پنجم جنگ با برتری نسبی حزبالله ادامه پیدا کرد و چریکهای حزبالله تصویر شکست اسرائیل را به ذهن شهروندان صهیونیستی منعکس کردند. از این روز اسرائیلیها که متقاعد شده بودند که باید بهای ریشهکن کردن حزبالله را بپردازند تا برای همیشه از زندگی توام با وحشت ناشی از موشکهای حزبالله خلاص شوند، آرام آرام به این باور رسیدند که امکان ریشهکن کردن مقاومت را ندارند و ادامه جنگ فقط به ویرانی بیشتر اسرائیل و سرایت جنگ به نقاط حساس این رژیم _ تل آویو و ..._ منجر میشود از این رو از یک سو موج نارضایتی شهروندان یهودی و اعتراض به مسئولان جنگ بالا گرفت و از سوی دیگر رژیم صهیونیستی از شعار انهدام حزبالله فاصله گرفت و به جنگ تا خلع سلاح مقاومت و راندمان آنان از جنوب اکتفا کرد.
در روز نهم جنگ رژیم صهیونیستی که از تاثیرگذاری عملیات هوایی و محاصره دریایی مایوس شده بود، عملیات زمینی را علیه جنوب لبنان شروع کرد. آنان با فرا خواندن هزاران نیروی احتیاط و گسیل تیپ ویژه گولانی به مرزهای فلسطین اشغالی تلاش کردند تا از طریق گرفتن چند سرپل مهم در زمین _ تصرف بنت جبیل که اسرائیل آن را پایتخت حزب الله میخواند _ حزبالله را وادار به پذیرش خلع سلاح نماید. اما برخلاف تصور رژیم صهیونیستی، جنگ زمینی مطلوب حزبالله بود چرا که میتوانست از طریق نبرد نامتقارن ماشین جنگی رژیم صهیونیستی را از کار بیاندازد. در این مقطع اسرائیلیها با صراحت اعلام کردند که سرنوشت جنگ نه در هوا یا دریا بلکه در روی زمین تعیین میشود.
حزبالله نیز اعلام کرد که ما جنوب را به گورستان صهیونیستها تبدیل میکنیم. ارتش رژیم صهیونیستی 9 روز را در این وضعیت سپری کردند و هر روز تلاش کردند تا از طریق نفوذ به نقاط استراتژیک جنوب لبنان به وعدهی خود جامه عمل بپوشاند اما عملیات آنان در مارون الراس در روز دهم متوقف شد و تصرف شهر شیعه نشین بنت جبیل نیز در روز دوازدهم جنگ به بنبست رسید. آنان بعد از این دو شکست در روز سیزدهم نیروهای خود را به سمت شمال شرقی مرز لبنان حرکت دادند ولی نیروهای آنان در منطقه الطیبه نیز نتوانست بیش از سه کیلومتر پیشروی داشته باشد از این رو بار دیگر به جبهه میانی بازگشتند و تلاش کردند تا روستای عیتا الشعب را تصرف کنند که در این نبرد نیز شکست خوردند.
روزهای چهاردهم جنگ توام با پیش گرفتن سیاست هلی برن نیروها در پشت نیروهای حزبالله _ حوالی نهر لیطانی_ بود، اسرائیلیها با استفاده از هلیکوپترهای مدرن خود که مجهز به سیستم پرواز در شب بودند و از آن طرف حزبالله فاقد امکانات لازمه برای هدف قرار دادن این جنگ افزار استراتژیک بود، تلاش کردند تا نیروهای چریک را قیچی کنند. عملیات سنگین آنان توام با گسترش فشار حزبالله به شهرهای رژیم صهیونیستی بود در این مقطع 35 شهر این رژیم تا اعماق 70 کیلومتری در معرض موشکهای بی مهار حزبالله بود و زندگی شهروندان صهیونیستی را به مخاطره جدی انداخته بود از این رو حدود یک میلیون نفر از ساکنان بخش شمالی فلسطین راهی مناطق میانی فلسطین شدند و صدها هزار نفر از آنان نیز فلسطین اشغالی را ترک کردند.
عملیات حزبالله سیستم دفاعی پرطمطراق رژیم صهیونیستی را فلج کرده اصابت موشکهای حزبالله به مراکز حساس شهر بندری حیفا که حداقل 3 میلیارد دلار خرج تاسیسات دفاعی آن شده بود و اصابت موشکهای حزبالله به مهمترین پادگان هوایی این رژیم در شهر صفد که در 35 کیلومتر مرز لبنان قرار دارد و نیز اصابت موشک حزبالله به ناو جنگی ساعر 5 و ساعر 5/4 اعتبار امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل را از میان برد و تردیدهای جدی شهروندان اسرائیلی را نسبت به توانایی سیستم دفاعی این رژیم در مواجهه با نیروی مهاجم سبب شد.
چند ساعت قبل از آنکه قلب قطار شهری حیفا مورد اصابت موشکهای حزبالله قرار گیرد. استاندار حیفا از طریق کانال 10 تلویزیون اسرائیل به شهروندان این شهر اطمینان داد که سیستم دفاعی حیفا هرگونه اقدام تهاجمی یگان موشکی حزبالله را خنثی میکند و لذا مقاومت لبنان علیرغم اعلامهای پی در پی قادر به تهدید این شهر نیست حدود 3 ساعت بعد این استاندار ناچار شد توضیح جدیدی اضافه کند: "سیستم دفاعی حیفا تنها قادر است موشکهای بالستیک را مهار کند و نمیتواند موشکها عادی که از سوی حزبالله شلیک میشود را در کنترل درآورد."
جنگ در هفته سوم با شدت ادامه داشت: یگان دریایی اسرائیل شهرهای ساحلی و بویژه صور را زیر شدیدترین گلوله باران قرار داده بودند بطوریکه روزانه بیش از 30 هزار گلوله به این شهرها شلیک میشد. نیروی هوایی با استفاده از بمبافکنهای فوق مدرن خود بدون آنکه با مانعی مواجه باشند بمبهای سنگین خود را از اعماق 30 هزار پایی به سمت مراکز شیعه شلیک میکردند. شلیک بمبهای پنج تنی به چند نقطه حساس در ضاحیه و برجالبراجنه به گمان اینکه مرکز عملیات حزبالله در این نقاط است نشان داد که اسرائیلیها در عملیات نظامی کاملا آزادی عمل دارند و با هیچ مانعی مواجه نیستند. اما در عین حال عدم موفقیت در عملیات زمینی، قدرت نمایی هوایی و دریایی صهیونیستها را خنثی میکرد.
بعضی از فرماندهان اسرائیلی سختی مواجهه با چریکها را اینگونه تبیین میکردند: "اینجا یک جهنم واقعی است"، "ما در بنت جبیل با اشباح میجنگیم" "باید با نیروهایی بجنگیم که آنان را نمیبینیم" و .... جنگ با سختی تمام در زمینی جریان داشت و دشمن صهیونیستی تلاش میکرد تا به شکلی از این معرکه خارج شود.
حالا دیگر در رژیم تلآویو هیچکس به پیروزی امید نداشت، نظامیان از خدمت میگریختند تظاهرات نظامیان علیه تصمیمات مقامات نظامی که کاملا بیسابقه بود. فشار عجیبی بر دستگاه تصمیمگیری تلآویو تحمیل کرد، شهروندان صهیونیستی که در آغاز جنگ به رهبران خود اطمینان داده بودند برای ریشهکن شدن حزبالله ماهها زندگی سخت را تحمل خواهند کرد، با مشاهده بهم ریختگی اوضاع نظامیان و سیاستمداران هر روز به تظاهرات گستردهای دست زده و خواستار توقف جنگ می شدند. اما این جنگ به مداخله بینالمللی احتیاج داشت به گونهای که ضمانتهایی برای توقف حملات موشکی حزبالله فراهم شود و چشماندازی از منضبط شدن حرکت چریکهای حزبالله ترسیم شود.
در این حال و هوا، نظامیان دست به یک عملیات جنایتکارانه در قانا زدند. قانا نام آشنایی بود، روستایی در نزدیکیهای شهر پرجمعیت صور که پیش از این در سال 1996 شاهد جنایت شرمآور صهیونیستها علیه زنان و بچهها بود، نظامیان این رژیم در روز بیستم جنگ (نهم مرداد 85) به آسایشگاه اطفال و مردان و زنان معلول و سالخورده حمله کردند و دهها نفر از آنان را به خاک و خون کشیدند تا مجامع بینالمللی به سرعت دست به کار شوند و جنگ را پایان دهند. بلافاصله پس از فاجعه شرمآور قانا، کاندولیزا رایس که پیش از این به مقامات نظامی و سیاسی تلاویو گفته بود در این جنگ عقبنشینی دیده نشده است، به تلآویو بازگشت و اعلام کرد: "زمان توقف جنگ فرا رسیده است" جنگ در هفته چهارم در حال و هوای صدور قطعنامه و در عین حال با شدت ادامه پیدا کرد.
انگلیسیها دست اندر کار تهیه قطعنامهای شدند که در آن حزبالله مسئول جنگ شناخته شده و در آن بر تروریسم بودن آن و لزوم خلع سلاح و حتی محاکمه آنان تاکید شده بود. آنان گمان میکردند میتوانند حزبالله را از این طریق از موضع نظامی به موضع سیاسی منتقل کنند. اما حزبالله اعلام کرد که قطعنامه را نمیپذیرد و تداوم جنگ را ترجیح میدهد از این رو قطعنامه انگلیسی دو بار تعدیل گردید و عملا بیخاصیت شد این قطعنامه در اولین ساعت روز 21 مردادماه به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید ولی دو روز طول کشید تا طرفین دست خود را از روی ماشهها بردارند و به آتش بس تن دهند. جالب این بود که اسرائیلیها ناچار شدند از اصرار خود مبنی بر اینکه آخرین شلیک از سوی آنان باشد، دست بردارند و پذیرای 360 موشک در آخرین روز نبرد (23 مردادماه) باشند. جنگ در روز 23 مرداد با آخرین شلیک حزبالله به پایان رسید و رسانههای عربی نوشتند جنگ با عملیات مرزی حزبالله آغاز و با آخرین شلیک از سوی آنان به پایان رسید این موضوع به برانگیختن غرور جهان عرب منتهی شد و خاطره شکستهای قبلی آنان را تا حد زیادی التیام بخشید، اینک دو سال پس از آغاز جنگ 33 روزه سید حسننصرالله هنوز در صدر شخصیتهای عرب قرار دارد و محبوبترین است.
فارس
نظرات