خاطرات جواد مقصودی


1878 بازدید

خاطرات جواد مقصودی

خاطرات جواد مقصودی
نویسنده/‌به کوشش: فاطمه نظری کهره
ترجمه:
جلد
ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
چاپ اول
محل چاپ: تهران

مهرنوش کاظمی

 

مرکز اسناد انقلاب اسلامی "خاطرات جواد مقصودی" را در راستای تدوین خاطرات شخصیت های دخیل در وقایع انقلاب اسلامی به چاپ رسانده است.

این اثر اطلاعات سودمندی از وقایع دهه 1330 و فعالیت های "گروه شیعیان" - که راوی خود از اعضای شورای مرکزی آن بوده و تاکنون اطلاعات کمی درباره آن منتشر شده است - را در اختیار پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی می گذارد. این گروه بعد از فوت آیت الله بروجردی و تشکیل هیات موتلفه اسلامی یکی از ارکان موتلفه اسلامی شد. مقصودی در این کتاب خاطرات جامعی را از آغاز نهضت امام خمینی (ره)، فعالیت های مبارزان با رژیم پهلوی در دوران تبعید امام و وقایع مربوط به این دوره ارائه کرده است.

همچنین در این کتاب باتوجه به مسئولیت های راوی در مدرسه رفاه و مدرسه علوی، خاطرات دست اول و جالبی از نخستین روزهای ورود امام و فضای سیاسی سالهای انقلاب در اختیار خواننده قرار گرفته است. نکته قابل ذکر بعدی این است که با عنایت به اداره ستاد نماز جمعه توسط راوی بمدت 27 سال خاطرات منحصر به فردی هم در این حوزه به خواننده ارائه گردیده است.

کتاب حاضر در 8 فصل تنظیم شده است که فصل نخست آن خاطرات راوی از دوران کودکی، تحصیلات، مهاجرت به تهران وهمچنین معرفی خانواده وی را بیان نموده است. جواد مقصودی در یک خانواده روحانی در خوانسار به دنیا آمده است. تحصیلات ابتدایی را در آن شهر سپری نموده و برای تحصیلات حوزوی راهی تهران شده است. همزمان در بازار تهران مشغول به کار شده در آنجا با حاج صادق امانی آشنا گردیده و به دعوت ایشان در جلسات مذهبی مسجد شاهچراغی شرکت نمود.

دومین فصل آغاز فعالیتهای سیاسی جواد مقصودی و ارتباط وی با جمعیت فدائیان اسلام را در بردارد. فعالیت های سیاسی ایشان برمیگردد به سالهای 1328 و 1329 که در جلسات فدائیان اسلام و نواب صفوی شرکت می نمود وی زمانی که نواب صفوی در اختفا به سر می برد با حاج صادق امانی به دولاب می رفته و با ایشان دیدار می نموده.

در فصل سوم از طریق راوی با "گروه شیعیان" و مواضع آن در برابر جریان های سیاسی کشور آشنا میشویم. به گفته ایشان این گروه از حدود سالهای 1328 یا 1329 تشکیل شده بود و ماهیت اولیه گروه صرفا مذهبی بوده و فعالیتهای آن تا سال 1340 بعد از فوت آیت الله بروجردی ادامه داشت. آنطور که راوی می گوید گروه شیعیان به امر امام خمینی با گروه های دیگر ائتلاف کرد و بنابراین یکی از ارکان جمعیت موتلفه اسلامی قرار گرفت. 

در فصل چهارم کتاب، خاطرات جواد مقصودی از دوران شروع نهضت امام خمینی در سال های نخستین دهه 40  به تحریر درآمده است.در این قسمت از این مجلد به مواردی چون لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، حمله به مدرسه فیضیه، تشکیل هیئت های موتلفه اسلامی، تظاهرات 12 محرم 1383 ق،  قیام 15 خرداد 42 و دستگیری امام و حصر در قیطریه و پس از آن به نقش امام در ورود روحانیون به سیاست پرداخته شده است.

شاه زمانی که دید اسدالله علم نمی تواند برنامه ی مورد نظر وی و آمریکا را عملی کند، او را از کار برکنار کرد. چون در آن زمان شاه از طرف آمریکا ژاندارم منطقه خاورمیانه قلمداد می شد لذا تصور می کرد با قدرتی که دارد با استفاده از شهربانی و ساواک می تواند جلوی مردم بایستد. بنابراین لوایح ششگانه و انقلاب سفید را مطرح کرد، اما این لوایح با مخالفت مراجع و روحانیون که در راس آنها امام خمینی قرار داشت مواجه شد. به دستور علما در تهران و قم تظاهراتی علیه این لوایح صورت گرفت که سرانجام واقعه فیضیه را رقم زد. در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) ساواکی ها و کماندوهای شاه طلبه ها را زدند. امام هم از حادثه فیضیه بهره برداری کردند و اعلامیه دادند. امام تا قبل از این حادثه نصیحت میکردند و گاهی به دولت اعتراض می نمودند اما از این زمان به بعد ایشان هدفش مقابله با شاه شده بود که در آن مقطع امر بسیار خطیر و مهمی بود. 

در قسمتهایی از این فصل راوی واقعه 15 خرداد 42 را این چنین بازگو نموده است:

"روز 15 خرداد ساعت 8 صبح به بازار آهنگرها رفتم. به محض ورود به بازار آقای نعیمی به من گفتند که دیشب امام را دستگیر کردند. در این زمان به اتفاق وی راه افتادیم و به طرف بازار رفتیم تا به سر چهار سوق بزرگ رسیدیم. در آنجا جلوی درب مغازه ی نیم بابی قاشق فروشی رفتیم که متعلق به آقای دواتگران از دوستانم بود. آقای نعیمی از ایشان خواست تا چهار پایه ای را به او بدهد. وی چهار پایه را جلوی درب مغازه گذاشت و روی آن رفت و گفت "آقایان چرا در مغازه هایتان را باز می کنید؟ مگر خبر ندارید که امام را دستگیر کرده اند؟ مغازه ها را ببندید و حرکت کنید". گویا اکثر مردم خبر دستگیری امام را شنیده و آماده برای اعتراض بودند. آقای نعیمی یک دفعه شروع به شعاردادن نمود و گفت: "یا مرگ یا خمینی". عده ای دور ایشان جمع شدند و به سمت چهار سوق حرکت کردند. زمانی که به چهارسوق کوچک رسیدیم بازار مملو از جمعیت شده بود و همه مغازه ها را بسته بودند. از آنجا به طرف بازار کفاش ها رفتیم و همگی باهم شعار می دادند: "یا مرگ یا خمینی". تظاهرات همچنان ادامه داشت تا سر بازار رسیدیم و از آنجا به طرف میدان ارگ حرکت کردیم. مردم از سر بازار چوب های زیر چادر دست فروش ها را برداشته بودند و ما جلوی صف حرکت می کردیم. در میدان ارگ به ساختمان رادیو رسیدیم رفتیم داخل ساختمان، اما از آن طرف حدود 400 الی 500 کماندو به ساختمان رادیو حمله کردند و با باتوم جمعیت تظاهر کننده را پس زدند. وقتی که از آنجا بیرون آمدیم، دیدیم که ماشین های ارتشی دائما سرباز پیاده می کند و میدان ارگ را محاصره کردند. ما مجبور شدیم برگردیم به طرف بازار کفاش ها و مسجد امام (شاه سابق). حدود ساعت 10 الی 10:30 صبح بود که جلوی درب مسجد امام مملو از جمعیت شده بود و همگی شعار:" یا مرگ یا خمینی" سر می دادند، اما از آن طرف ارتشی ها جلوی بازار صف ایستاده بودند و اسلحه هایشان را به طرف مردم نشانه گرفته بودند و شروع به تیراندازی با گاز اشک آور کردند. در همین زمان مردم یک ساختمان دو طبقه ای را در خیابان ناصر خسرو آتش زدند و دوسه موتور سوار هم در بازار آتش سوزی به راه انداختند که دود همه جا را گرفت. همه ملتهب بودند و مشت ها را گره میکردند و شعار می دادند:" یامرگ یا خمینی". خود من هم چنین حال و هوایی داشتم، به خاطر گاز اشک آور چشم هایم می سوخت، داخل مسجد می رفتم و آبی به چشم هایم می زدم و برمی گشتم و شعار می دادم. تا ساعت یک بعد از ظهر همین وضعیت ادامه داشت و ماموران هم مرتبا تیراندازی می کردند. جلوی همین سرای چیت ساز که روبه روی درب مسجد امام است، ایستاده بودم که یک دفعه فردی در بغل من افتاد. دستم را در زیر کتفش گرفتم که بلندش کنم اما کتفش آویزان شد و خونریزی می کرد.در این لحظه مردم با موتور می آمدند کسانی که تیر می خوردند را به بیمارستان بازرگانان یا بوذرجمهری می بردند. مردم این فرد تیر خورده را سوار ماشین کردند و به بیمارستان بردند."

"بعد از بازداشت امام در خرداد 1342 براثر فشار افکار عمومی، رژیم امام را آزاد کرد اما در منزلی واقع در قیطریه تهران ایشان را به صورت حصر نگه داشت. در آن زمان روز دوم یا سوم بود که من هم برای دیدن امام به آنجا رفتم، وقتی رسیدم جلوی درب منزل ایشان صف طولانی دیدم. ظاهرا امام در منزل آقای روغنی بود. شاه وقتی این استقبال مردم از امام را دید، وحشت کرد، امام ممنوع الملاقات شدند و من نتوانستم ایشان را ببینم. اما سایر دوستان به دیدار امام رفته بودند. هدف رژیم از آزادی موقت امام این بود که وی دیگر در مسائل سیاسی دخالت نکند اما ایشان همچنان مواضع سخت و محکمی داشتند و اعلام کردند من هرکجا ببینم که وظیفه چیست همان را انجام می دهم و قولی به کسی نداده ام و سندی هم امضا نکرده ام". (ص 89 تا 92)

فصل پنجم با عنوان"دوران تبعید امام"  تبعید امام خمینی به ترکیه، عزیمت آیت الله بهشتی به هامبورگ ، سفر به نجف و دیدار با امام خمینی و همچنین دستگیری و انتقال وی به قزل قلعه در سال 1346 و جشن های 2500 ساله را مورد بحث قرار داده است

ششمین فصل به وقایع آخرین سالهای حکومت پهلوی و اوج گیری انقلاب اسلامی اشاره دارد. در این فصل موضوعاتی چون اوج گیری انقلاب و تکثیر اعلامیه های امام خمینی، نماز جماعت در تپه های قیطریه، تظاهرات عاشورا و تاسوعا در سال 1357، عزیمت امام به فرانسه. تشکیل کمیته استقبال از امام، استقرار در مدرسه علوی، 22 بهمن و دستگیری سران رژیم بیان شده است.

فصل هفتم با عنوان "بامداد جمهوری اسلامی" به وقایع نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است و به مواردی چون انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزیری، ریاست جمهوری بنی صدر و جنگ تحمیلی اشاره دارد.

آخرین فصل کتاب به مشاغل و مناصب مقصودی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اختصاص دارد.

جواد مقصودی پس از تبعید امام در سال 1345 به نجف رفت و با ایشان دیدار کرد و اعلامیه های ایشان را به ایران آورد سال بعد به علت توزیع اعلامیه دستگیر و مدتی زندانی شد. در سال های پایانی رژیم پهلوی نیز شرکت فعال در تظاهرات مهمی مانند تظاهرات پس از نماز عید  فطر و تاسوعا و عاشورای سال 1357 به مبارزان با رژیم پرداخت. با پیروزی انقلاب از همان ابتدای ورود امام به ایران در مدرسه رفاه و علوی به سامان دهی امور انقلاب پرداخت و پس از آن در اداره ستاد برگزاری نماز جمعه، شورای مدیریت سازمان حج و زیارت و موقوفه نوش آفرین فعالیت خود را ادامه داد.

اسناد و تصاویر، کتابنامه و نمایه ها صفحات پایانی کتاب را شامل می باشند.

اثر حاضر توسط فاطمه نظری کهره در 316 صفحه تدوین گردیده و در سال ۱۳۹۲ راهی بازار نشر شده است.


15khordad42.ir