شناخت مطبوعاتی های درباری
علی اصغرامیرانی صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله خواندنی ها
وابستگی به بیگانه در پوشش هیجان سازی خبری در مطبوعات
2816 بازدید
اشاره :
در دوره حکومت پهلوی همانطور که روزنامه نگارانی بودند که تا با تحمل زندان و شکنجه در برابراستبداد وظلم پهلوی ایستادند و حتی درمواردی جان خود را در این راه نثار کردند؛ در مقابل عده ای از روزنامه نگاران و مطبوعاتی هایی هم بودند که با پشت کردن به مردم ، برای بدست آوردن منافع مالی دنیا و کسب شهرت و مقام ، شرافت قلم را زیر پا گذاشته و با دربار ، ساواک و حتی با سرویس های خارجی در ایران همکاری کردند.
در مطلب پیش رو برای نمونه به بررسی زندگی یکی ازاین قلم فروشان یعنی علی اصغر امیرانی که اتفاقا در موردش بسیار مظلوم نمایی شده و می شود پرداخته ایم و نشان دادیم مهم ترین کار او که راه اندازی مجله خواندنی ها بود چگونه به بهانه متجدد کردن ایران در مسیر ترویج غرب زدگی و وابستگی به بیگانگان قرار داشت . امیدوارم این مطلب مورد توجه جوانان این مرز و بوم قرار گیرد.
زندگی نامه :
علی اصغر امیرانی فرزند مظفر در سال 1294 در بیجار متولد شد. ابتدا در گروس به مکتب رفت و در سن ده سالگی به تهران آمد و در منزل ستوان محمودخان اورلین خان در خدمت فرزندانش بود. در دبیرستان شرف تحصیل نمود و از دارالفنون دیپلم گرفت. او با ادامه تحصیل در دانشگاه، موفق به دریافت لیسانس حقوق شد.[1] فعالیت مطبوعاتی خود را از سال 1319 شروع نمود و در نشریاتی چون نسیم صبا، اطلاعات و ایران باستان قلم زد. وی صاحب امتیاز و مدیر مجله خواندنیها بود که تا ایام بعد از انقلاب نیز منتشر میشد. علی اصغر امیرانی از دوستان نزدیک سپهبد زاهدی بود و علیه مصدق با او همکاری میکرد. مجله وی در خدمت رژیم ظالم پهلوی بود و در همین راستا هنگامی که در سال 1338 مجلهاش توقیف شد، با دستور محمدرضا پهلوی از آن رفع توقیف گردید. [2]
ارزیابی ساواک در سال 1339 از مجله خواندنیها بدین شرح میباشد: «یک مجله حرفه ای است تیراژ قابل توجهی دارد. با مصدق مبارزه کرده در سیاست داخلی انتقادی ملایم، در سیاست خارجی با دولت متابعت کرده طرفدار مقام شامخ سلطنت بوده و با دولت سپهبد زاهدی به علت دوستی با وی همکاری نزدیک داشت». [3]
عامل انگلیس و آمریکا در ایران
او با مقامات انگلیسی در ارتباط بود و ضمن جلوگیری از چاپ هرگونه مقاله ای علیه انگلیس و آمریکا درمجله، از چاپ چنین مقالاتی در سایر روزنامهها نیز به شدت ناراحت میشد. وی از طریق دکتر رضا امینی که کارمند سفارت آمریکا در تهران بود، با مقامات سیاسی آمریکا تماس داشت و در انجمن فرهنگی ایران و آمریکا عضو بود. علی اصغر امیرانی در جهت برخورد با اتباع خارجی و ملاقات با نمایندگی مطبوعات سفارتخانهها و کادر سیاسی آنها و کنترل آنها، با ساواک همکاری داشت و از سال 1347 جهت ارتباطگیری سهلالوصول و انتقال به موقع گزارش هایی از طرف آن سازمان دارای بیسیم بود.
همکاری با ساواک
ساواک به دلیل همکاری مفید وی، کمکهای زیادی از مجاری مختلف از جمله دادن آگهی به مجله از طریق وزارت اطلاعات، کمکهای بلاعوض از طریق شرکت نفت و وامهای متعدد با مبالغ زیاد از طریق بانکهای مختلف. به او مینمود. در سال 1344 وی به نمایندگی از طرف مطبوعات ایران به اسرائیل سفر کرد. در دیگر سفرهای خارجی نیز با مسوولین دولتی همراه بود و از جمله سفری نیز با محمد رضا شاه به خارج از کشور داشت. علی اصغر امیرانی با اکثر مسوولین مملکت در دورههای مختلف دارای ارتباط نزدیک بود. در سال 1345 در جلسه ای با حضور نخست وزیر، شرکت نمود و در سال 1355 با فرح ملاقات کرد. وی در سال 1348 دو جلد کتاب با عنوان خواجه تاجدار برای فرح ارسال کرده بود که دفتر فرح ضمن تشکر، سی و هشتمین سال انتشار مجله خواندنیها را به او تبریک گفت. در سال 1357 رییس ساواک نیز طی نامه ای از امیرانی و مجله خواندنیها به دلیل چاپ مقالات میهن پرستانه و مفید تشکر کرد.[4]
اما در واقع مجله خواندنیها به مدیریت علیاصغر امیرانی در طول چهار دهه از عمر خود قصد داشت با زیرکی به واسطه انتشار مطالب جذابی که دیگر نشریات اجازه انتشار آن را نداشتند مخاطبان فراوانی را جذب کند و در لفافه، خط و مشی رژیم پهلوی را تبلیغ کند. همچنین عوامل اجرایی این نشریه به عنوان مهره ساواک در بین دیگر نشریات نفوذ میکردند و برای آن سازمان مخبری میکردند. همین عوامل در کنار حکایت و پشتیبانی سفارتهای انگلیس و آمریکا از مدیر مجله سبب شده بود تا مجله خواندنیها از آزادی عمل بیشتری نسبت به دیگر نشریات برخوردار باشد.
مشارکت در پروژه بدامن (BEDAMN)
مارک گازیوروسکی در رابطه با شبکه مطبوعاتی «بدامن» که از سوی سازمان سیا در ایران ایجاد شده بود، چنین مینویسد:
«بدامن، یک برنامه تبلیغاتی و سیاسی بود که از طریق شبکهای به سرپرستی دو تن ایرانی با نامهای رمز «نرن» و «سیلی» اداره میشد و ظاهراً بودجه سالانهای معادل به یک میلیون دلار داشت. در بخش تبلیغات، «بدامن»، مقالات و کاریکاتورهای ضد کمونیستی تهیه و در اختیار جراید ایران میگذاشت. هم چنین پخش کتب و نشریاتی در انتقاد از اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده ایران و شایعه پراکنی و غیره را انجام میداد. بخش عملیات که به اصطلاح «سیاه» نام داشت، در جهت رو گردانی ایرانیان از حزب توده ایران، وسیله گروههای مزدور خیابانی، برای درهم ریختن تظاهرات توده ایها و کمکهای مالی به سازمانهای راست گرای ضد کمونیست، مانند احزاب «سومکا» و «پان ایرانیسم» که پیوسته در خیابانهای تهران با دستجات تودهای زد و خورد میکردند، رهبری میشد.»[5]
فردوست در کتاب خاطرات خود در مورد نام این دو ایرانی می گوید :«یکی از نخستین پروژههایی که در چارچوب همکاری اینتلجنس سرویس انگلیس و سازمان نوبنیاد «سیا» برمبنای امکانات غنی بومی mi-6 و بودجه کلان «سیا» در ایران آغاز شد و مسئولیت اداره آن به عهده شاپور ریپورتر قرارگرفت که در همکاری با اسدالله علم اجرای پروژه را شروع و اجرا کرد.»[6]
بخشی از فعالیت این شبکه به عملیاتهای تبلیغاتی و فرهنگی در ایران اختصاص داشت که استفاده از طیف وسیعی از روزنامهنگاران و مطبوعات از جملهی آن به حساب میآمد. تعدادی از روزنامهنگاران و صاحبان مجلات، بخشی از این پروژه در جریان کودتای 28 مرداد 1332 محسوب میشدند. برخی از اعضای این شبکه براساس مندرجات کتاب ظهور و سقوط پهلوی عبارت بودند از:
«نصرتالله معینیان، دکترمظفربقایی، علی جواهرکلام، عباس شاهنده، جعفرشاهیده، مصطفی مصباحزاده، عباس مسعودی ، هادی هدایتی، علیاصغرامیرانی، مهدی میراشرافی، عبدالرحمن فرامرزی، رسول پرویزی.» [7]
در تیم عملیات انتشاراتی و دروغپراکنی انگلیسیها در ایران دکتر زنر و خانم لمبتون قرارداشتند که بهویژه برای همکاری با «شرکت نفت ایران و انگلیس» از سوی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا به ایران اعزام شده بودند؛ و در تیم سیا، ریچارد کاتم مسوول جنگ روانی و جعل مدارک سیاسی در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت بود. عملیات بدامن بر دو محور متمرکز بود: عملیات نفوذی – سیاسی و عملیات تبلیغی – فرهنگی.
بخشی از کارکرد شبکه شاپور ریپورتر به جعلیات اختصاص داشت که بر محور بزرگ نمایی خطر کمونیسم استوار بود و بیشتر به منظور تحریک روحانیون ساده اندیش و غیر سیاسی و توده مردم علیه وضع موجود و جلب همدردی آنان با محمدرضا شاه به عنوان تضمین کننده کشور در مقابل سلطه کمونیسم به کار میرفت. یکی از ماهرانهترین و معروفترین جعلیات شاپور ریپورتر، خاطرات مجعول ابوالقاسم لاهوتی است. کتاب فوق توسط شاپورجی تقریر و توسط علی جواهر کلام تحریر شد و دو صفحه اول آن به خط عباس شاهنده نوشته شد و توسط چاپخانه فرمانداری تهران به چاپ رسید. [8]
انتشار مجله خواندنی ها:
سید فرید قاسمی در مورد چگونگی راه اندازی مجله خواندنی ها می نویسد:
« مجله خواندنیها، شهریور ۱۳۱۹ در یک اتاق استیجاری در چهارراه سردر سنگی، دربند دکتر افشار، با اجاره ماهیانه ۱۹۰ ریال آغاز به کار کرد.... جرقه نشر خواندنیها در ذهن امیرانی چنین آغازیدن گرفت که در واپسین سالهای حاکمیت پهلوی اول جمعهها مسابقههای اسبدوانی در تهران برگزار میشد و امیرانی برای روزنامه اطلاعات گزارش مسابقههای یاد شده را تهیه میکرد. استقبال بیش از حد تهراننشینان از آن مسابقهها، امیرانی را واداشت طرحی در اندازد و برای فروش بلیتهای مسابقه ابتکاری به خرج دهد. پس بنگاه زربخش را بنیاد نهاد و به مرور فروش بلیتهای مسابقههای اسبدوانی را به انحصار خود در آورد.
تماشاگران مسابقههای جمعه، بیش از ۲۴ ساعت به انتظار مینشستند تا عصر شنبه نام خریداران برنده بلیتها را در روزنامه اطلاعات بخوانند. امیرانی که شنبهها نظارهگر انتظار مردم در مقابل روزنامهفروشها بود به فکر فرو رفت تا نشریهای انتشار دهد و نامنامه برندگان را خود منتشر کند اما تولید محتوا در سال ۱۳۱۹ نیاز به مجوزهای گوناگون و گذر از سانسور انطباعات و شهربانی داشت. پس به فکر باز چاپ گُلچین چاپ کردههای روزنامهها و مجلهها که در آن روزگار نیازمند مجوز نبود افتاد و با شعار «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» خواندنیها را انتشار داد. خواندنیها هفت سال و شش ماه بدون پروانه انتشار منتشر شد. امیرانی درباره چگونگی گذر از روزگار بیمجوز میگفت: «شهریور ۱۳۱۹ درست ۲۵ سال داشتم و چون سن قانونی و رسمی برای اجازه انتشار و گرفتن امتیاز روزنامه و مجله آن وقتها سی سال بود ناچار شدم سیاست شترمرغی را در پیش بگیرم. مشهور است به شترمرغ گفتند بار ببر، گفت مرغم، گفتند: بپر، گفت شترم، و با اجرای این سیاست هم خود را از زحمت پرواز خلاص کرد و هم از شر باربری.
من هم تا وقتی که سنم به سن قانونی برای تحصیل امتیاز نرسیده بود ناچار بودم برای جلوگیری از هرگونه اشکال و ایراد قانونی مجله را به صورت کتاب بدون تاریخ و شماره و حتی بدون ذکر نام مدیر و محل اداره منتشر کنم تا اگر کسی گفت چرا امتیاز نداری بگویم اینکه من منتشر میکنم مجله نیست بلکه کتاب است که هر چند وقت یک بار چاپ میشود، و اگر میگفتند چاپ کتاب احتیاج به اجازه اداره نگارش وزارت فرهنگ دارد میگفتم این نشریه کتاب نیست بلکه مجموعهای از مطالب چاپ شده سایر روزنامهها و مجلات که یکبار از سانسور اداره نامهنگاری شهربانی گذشته و نیاز به اجازه مجدد ندارد.»
خواندنیها پس از هفت سال و شش ماه انتشار در بهمن ۱۳۲۶ پروانه نشر گرفت. امیرانی، صدور «امتیاز» خواندنیها را مدیون پیگیریهای حسین مکی میدانست و میگفت: «... آقای مکی تا مدت سه هفته همه روزه با اتومبیل خود به اداره خواندنیها واقع در خیابان قوامالسلطنه آمده مرا که به آسانی نمیخواستم از میز کارم جدا شوم به زور برای کار خودم به دیدن یک یک اعضا شورای عالی فرهنگ که صدور امتیاز در دست آنها بود میبُرد و با من بمیرم و تو بمیری از آنها قول میگرفت که روز جلسه شورا غیبت نکنند و امتیاز خواندنیها را بگذرانند تا بالاخره جلسه به ریاست مرحوم ملکالشعرا بهار وزیر فرهنگ وقت تشکیل و به اتفاق آرا امتیاز مجله خواندنیها را که از هفت سال قبل مردم عملا داده بودند صادر کرد و از شماره ۴۲ سال هشتم (ششم بهمن ۱۳۲۶) به بعد خوانندگان نام مرا برای نخستین بار بعد از عنوان (صاحب امتیاز و مدیر مسوول) بر سر لوحه مجله مشاهده کردند. تا آن روز من یگانه و جوانترین روزنامه نگاری بودم که هفت سال قبل از آنکه به سن قانونی برای گرفتن امتیاز برسم به انتشار یک مجله مرتب موفق شدم... .»
به هر روی هرچه زمان میگذشت بر ثروت و قدرت امیرانی افزوده میشد و او نیز با مبارزه قلمی مسقف و شیوههای خود ساخته که تیراژزا بود و نیز با ارتباط وسیع به با نفوذترین مجلهدار ایران از مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ۱۳۵۷ بدل گردید. یکی او را «فیل» و دیگری «کعبالاخبار» مینامید. فردی به واسطه چاپ مطالب برگرفته از مطبوعات، وی را «سارق الجراید» نام مینهاد و شماری بر این باور بودند که تاریخ روزگار پهلوی دوم را با استفاده از خواندنیها میتوان نوشت. این اظهار نظرها به شیوه مرسوم در کشورمان بسته به میزان دوستی و دشمنی با او بود. » [9]
با اینکه نشریه خواندنیها هر هفته دو بار منتشر میگردید فاقد تشکیلات تحریریه به روال دیگر جراید و نشریات بود. هر نشریهای برای انتشار مناسب و مورد پسند و روزآمد از همکاری چندین خبرنگار، نویسنده، عکاس، مترجم سود میبرد اما خواندنیها خود را از این قاعده مستثنی کرده بود. تمام کادر تحریریه مجله خواندنیها از دو نفر تشکیل میشد، یک نفر به عنوان سردبیر و یک نفر به عنوان نویسنده که وظیفه خبرنگاری، تنظیم خبر و نمونهخوانی و تصحیح متنهای چاپی را نیز بهعهده داشت. از آنجا که امیرانی برای انتشار خواندنیها فعالیت تولیدی انجام نمیداد و مقالات دیگر نشریات را نقل میکرد، همکاران مطبوعاتی به او لقب «سارقالجراید» داده بودند. اما به دلیل مطالب جنجالی و پرحاشیه توانسته بود مخاطبان زیادی را جذب کند.[10]
سرانجام کار :
علی اصغر امیرانی، صاحب نشانهای همایون، تاجگذاری و اصلاحات ارضی و عضو کلوپ عصر و باشگاه سوارکاران وابسته به دربار بود، در اواخر اسفندماه 1357 بازداشت و پس از چند ماه از زندان آزاد شد. او در ایران ماند تا اینکه در سال 1359 مجدداً بازداشت گردید و پس از محاکمه به جرم ارتباط مستمر با دربار و انتشار مقالاتی در دفاع از رژیم و همچنین حمایت از زاهدی نخست وزیر کودتا و مخفی کردن او در منزل خود در سال 1332، در دادگاه انقلاب مجرم شناخته شد و به اعدام محکوم گردید.در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ حکم اعدام برای او اجرا شد.
پی نوشت ها :
[1] امیرانی در آینه خواندنیها. زبیده جهانگیری. کتاب نگارستان ، تهران 1383 .
[2] ر. ک: محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 2، ص 875.
[3] مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ مجله خواندنیها، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1381، صص 16-19.
[4] چهره مطبوعات معاصر، سال 1351.
[5] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، ج 2، تهران، انتشارات اطلاعات، ص 180 ـ 181.
[6] همان.
[7] همان، ص 185. مسئولیت اجرایی این پروژه برعهده «شاپور ریپوتر» و «اسدالله علم» بود.
[8] شهبازی ، عبدالله :فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، شماره 23، پائیز 1381، صص 103- 204
[9] خاطرات مطبوعاتی. سیدفرید قاسمی، تهران: نشرآبی، ۱۳۸۳، ص ۱۸۷- ۱۸۸؛ به نقل از خواندنیها، س ۱۶، ش ۱۲۸، ۱۳۳۴، ص ۸-۹.
[10] مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ مجله خواندنیها،تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1381، صص 16-19 .
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
نظرات