دوم فروردین 1342 حمله ماموران امنیتی شاه به مدرسه فیضیه قم


حسین رضوانی
3275 بازدید
امام خمینی فیضیه سرکوب طلاب

دوم فروردین 1342 حمله ماموران امنیتی شاه به مدرسه فیضیه قم

درآمد:

حمله ماموران امنیتی شاه به مدرسه فیضیه قم حادثه‌ای است که سرآغاز نهضت اسلامی بود که به پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران انجامید. ماموران امنیتی شاه  در روز جمعه دوم فروردین 1342 مصادف با 25 شوال 1382 قمری سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) با برهم زدن مراسم سوگواری شهادت این امام همام ؛ به ضرب و شتم طلاب و مردم شرکت کننده در این مراسم پرداختند.

پیشینه و زمینه‌های واقعه دوم فرودین 1342 مدرسه فیضه قم

پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی زعیم حوزه علمیه و مرجع تقلید شیعیان، دردهم فروردین سال ۱۳۴۰ش، روند مبارزات حوزویان و مردم با طاغوت و حکومت پهلوی، وارد دوره‌ جدیدی شد و شکل علنی یافت.ارائه «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی»،از سوی دولت اسدالله علم نخست وزیر وقت و نیز اعلام اصول شش گانه به اصطلاح انقلاب سفید و دادن «حق رأی به زنان»، «قسم به کتاب آسمانی به جای قرآن» از مواردی بود که هر کدام به دلایل و انگیزه‌هایی گوناگون موجب شد روحانیت و در رأس آنها،آیت الله سید روح الله خمینی راکه اکنون شخصیت طراز اول حوزه به شمار می‌رفت فراهم آورد.

در ماههای پایانی سال 1341 شاه در حالی که زخم شکست طرح انجمن‌های ایالتی و ولایتی را بر پیکر خود و حکومت خویش احساس می‌کرد، تصمیم گرفت اصولی را به رفراندوم بگذارد که از طرف هیأت حاکمه جدید امریکا در قالب «اصلاحات» به وی دیکته شده بود. این اصول که در 6 ماده تدوین و تنظیم شده و اجرای آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» یا «انقلاب سفید» مشهور شده بود، همان برنامه‌ای بود که پیش از این تحت عناوین دیگردر بعضی کشورهای آمریکای لاتین توسط دولت‌های وابسته به آمریکا اجرا شده بود. در این میان احزاب ملی‌گرا با شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری هرگز» به آنچه که دستگاه حکومتی شاه از ‌آن به عنوان «اصلاحات» یاد می‌کرد، چراغ سبز نشان دادند.

کمونیستها نیز با این تحلیل که «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالکتیکی نظام فئودالی به نظام سلطنتی و سرمایه‌داری را تسریع می‌کند.» با موضع رادیو مسکو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفید» را مترقی خواندند چنانکه همین‌ها قیام 15 خرداد 42 را نیز حرکتی ارتجاعی و در حمایت از فئودالها لقب دادند. 

اما طیف مذهبی و طرفدار امام خمینی با گسترش اعتراض های خود در روزهای دوم و سوم بهمن 1341 درشهرهای تهران و قم ، شرایط را برای شاه و حامیانش دشورا ساختند.  امام خمینی در واکنش به سرکوب مردم در شهرهای تهران و قم طی پیامی در روز چهارشنبه سوم بهمن ۱۳۴۱ش (۲۶ شعبان ۱۳۸۲ق) به رفتار سرکوب‌گرانه پهلوی دوم و حمله ساواک و نیروهای شهربانی و ژاندارمری به مردم اعتراض کرد. در پیام امام خمینی آمده بود:

«انالله و انا الیه راجعون. بعد از نصایح بسیار و ادای وظیفۀ روحانیت، نتیجه این شد که امروز ـ که 26 شهر‌‎ ‎‌شعبان است ـ از اوایل روز عده ای رجّاله‎‌ با مأمورین دولت در شهر مقدس قم به راه‌‎ ‎‌افتادند و به مردم بی پناه قم و طلاب و روحانیون حمله کرده و اهانت نمودند و بسیاری را‌‎ ‎‌کتک زدند و به زندان بردند. جمعی از مأمورین و رجاله به مدرسۀ فیضیه، مجاور حرم‌‎ ‎‌مطهر، ریخته و تیراندازی کردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را کتک زدند؛ و به‌‎ ‎‌بازار و خیابان قم ریخته و بعضی دکانها را غارت کردند و درب و پنجره و شیشۀ مغازه ها‌‎ ‎‌را شکستند؛ هیچ کس پیدا نشد که به داد مردم متدین و روحانیت برسد. این است حال ما‌‎ ‎‌در این ساعت که ظهر است. و عاقبت امر معلوم نیست چه خواهد شد. این است معنای‌‎ ‎‌طرفداری دولت از دیانت. و این است معنای آزادی رأی و رأی دهندگان. ما این وضع را‌‎ ‎‌در شهر مذهبی قم و در جوار حرم مطهر و در حوزۀ علمیۀ قم به قضاوت افکار عمومی‌‎ ‎‌می گذاریم. و از خداوند تعالی اسلام و استقلال مملکت را خواهانیم. خداوند تعالی ان‌‎ ‎‌شاءالله اسلام و قرآن را حفظ کند.‌ ‌‌روح الله الموسوی الخمینی‌.»[1]

مهم‌ترین خواسته  طیف مذهبی و روحانیت در این مقطع، عزل اسدالله عَلم از مقام نخست‌وزیری به عنوان مجرم اصلی بود. این خواسته  در شرایطی مطرح شد که قرار بود  شاه به قم بیاید و با علما دیدار کند. در این ارتباط امام در سخنرانی خود می گوید:

« ‎‌... با یورش وحشیانۀ دیروز مأمورین دولت به علما و مردم شریف تهران و هتک‌‎ ‎‌مقام مقدس روحانیت پایتخت، و نیز رفتار غیر انسانی امروز مأمورین دولت با اهالی‌‎ ‎‌محترم قم و جامعۀ روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزۀ مقدسه، دیگر جای‌‎ ‎‌هیچ گونه تفاهم و حُسن مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده است و هیچ راهی جهت‌‎ ‎‌ملاقات با شاه وجود ندارد مگر آنکه شاه برای جبران اهانت و تجاوزی که به حریم‌‎ ‎‌مقدس روحانیت شده، آقای عَلم را به عنوان مجرم اصلی از مقام نخست وزیری عزل‌‎ ‎‌نماید و به این بگیر وببندها و اعمال پلیسی پایان بخشد تا راه برای ملاقات و مذاکره با او‌‎ ‎‌هموار گردد.‌» [2]

امام خمینی(ره) با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمایت اسرائیل و آمریکا و شوروی از روند اجرائی آن، بار دیگر احساس خطر کردند و مراجع و علمای قم را به قیامی دوباره فراخواندند. با آنکه از نظر امام خمینی هدفهای پشت پرده رژیم از اصلاحات و رفراندوم آشکار، و رویارویی با آن غیر قابل اجتناب بود، اما در این نشست تصمیم جمعی بر این شد که با شاه مذاکر‌ه‌ای صورت گیرد و انگیزه او را جویا شوند. پیغام‌های طرفین بوسیله اعزام نمایندگانی برای مذاکره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آیت‌الله «کمالوند» تهدید کرده بود که اصلاحات به هر قیمتی ولو با خونریزی و خراب کردن مساجد انجام خواهد شد.

 درنشست بعدی علمای قم، حضرت امام(ره) خواستار تحریم رسمی رفراندوم شاه بود ولی محافظه‌کاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطی را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بی‌ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینی قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شرکت در آن را تحریم کنند. حضرت امام(ره) بیانیه‌ای کوبنده در دوم بهمن 1341 صادر کرد و طی آن نظرخواهی شاه را «رفراندوم اجباری» نامید. 

دو روز بعد شاه درچهارم بهمن 1341 تنها با استقبال مأموران دولتی وارد قم شد و نتوانست عصبانیت خود را ازاستقبال نکردن مردم وشخصیت های اصلی  روحانیت،پنهان کند.محمدرضا پهلوی در صحن حرم حضرت معصومه و درجمعی معدود، سخنرانی کرد و روحانیت را ارتجاع سیاه نامید.

سرانجام  در ششم  بهمن ۱۳۴۱ش «لوایح ششگانه» شاه با حمایت «کندی»، رئیس جمهور اسبق آمریکا به همه پرسی عمومی  گذاشته شد که این مساله به آتش اعتراض‌ها و انتقادات، دامن زد. در ادامه مسیر مبارزه امام خمینی با ارسال نامه‌ها و پیام‌هایی به مراجع، علما و متدینین، جشن عید نوروز ۱۳۴۲را تحریم کرده و در روز 22 اسفند 1341 در پیامی تاریخی نوشت:

« بسم الله الرحمن الرحیم‌ ، ‌‌إِنَّا لله ِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ‌ ، دستگاه حاکمۀ ایران به احکام مقدسۀ اسلام تجاوز کرد، و به احکام مسلمۀ قرآن‌‎ ‎‌قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شُرُفِ هتک است. و دستگاه جابره با‌‎ ‎‌تصویبنامه های خلاف شرع و قانون اساسی می خواهد زنهای عفیف را ننگین و ملت‌‎ ‎‌ایران را سرافکنده کند.‌ دستگاه جابره در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند. یعنی‌‎ ‎‌احکام ضروریۀ اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هجده ساله را به‌‎ ‎‌نظام اجباری ببرد و به سربازخانه ها بکشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف‌‎ ‎‌مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد.‌هدف اجانب قرآن و روحانیت است. دستهای ناپاک اجانب با دست این قبیل دولتها‌‎ ‎‌قصد دارد قرآن را از میان بردارد، و روحانیت را پایمال کند. ما باید به نفع یهود، امریکا،‌‎ ‎‌و فلسطین هتک شویم، به زندان برویم، معدوم گردیم، فدای اغراض شُوم اجانب شویم.‌ ‌‌آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می دانند. این سد باید به‌‎ ‎‌دست دولتهای مستبد شکسته شود. موجودیت دستگاهْ رهین شکستن این سد است.‌‎ ‎‌قرآن و روحانیت باید سرکوب شود. من این عید را برای جامعۀ مسلمین عزا اعلام‌‎ ‎‌می کنم، تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.‌ من به دستگاه جابره اعلام خطر می کنم. من به خدای تعالی، از انقلاب سیاه و انقلاب‌ از پایین نگران هستم. دستگاهها با سوءتدبیر و با سوءنیت گویی مقدمات آن را فراهم‌‎ ‎‌می کنند. من چاره در این می بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و‌‎ ‎‌تجاوز به قانون اساسی کنار برود؛ و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران‌‎ ‎‌باشد بیاید.‌ بارالها! من تکلیف فعلی خود را ادا کردم؛ الّلهُمَّ قَد بَلَّغتُ‌‎[1]‎‌. و اگر زنده ماندم تکلیف‌‎ ‎‌بعدی خود را به خواست خداوند ادا خواهم کرد. خداوندا! قرآن کریم و ناموس مسلمین‌‎ ‎‌را از شرّ اجانب نجات بده.‌ ‌روح الله الموسوی الخمینی‌ [‌‎.[3 »

شاه در اقدام بعدی فردای همان روزدر پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۴۱ش طی سخنانی در «پایگاه وحدتی» دزفول، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و وعده داد اعتراضات را سرکوب خواهد کرد.

امام خمینی بدون ترس از تهدیدهای شاه در سخنرانی مهم دیگری در 29 اسفند 1341 فرمودند:

« امسال‌‎ ما عید نداریم و این عید را عزای ملی اعلام می کنیم، نه به خاطر اینکه‌‎ ‎‌مصادف است با شهادت حضرت صادق ـ سلام الله علیه؛ آن حضرت مقامش عالی و بلند‌‎ ‎‌است، ولادت و شهادتش موجب تحکیم و پیشرفت اسلام است. به قول سیدبن طاووس‌‎ ‎‌ـ علیه الرحمه ـ برای شهادت ‌‌[‌‌مثل‌‌]‌‌ امام صادق باید جشن گرفت.‌‎‌‌ما در این عید عزاداریم برای مصیبتها و لطمه هایی که در این سال‎‌ به اسلام وارد‌‎ ‎‌شد، این سال، سال خوشی برای مسلمین نبود، سال خوبی برای روحانیت نبود. در این‌‎ ‎‌سال به اسلام تجاوز شد. علمای دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند، هتک شدند.‌‎ ‎‌در این سال استعمار توطئه هایی را علیه اسلام تدارک دید، عمال پلید استعمار به قرآن‌‎ ‎‌جسارت کردند، برای پایمال کردن احکام نورانی قرآن نقشه ها کشیدند،برنامه ها‌‎ ‎‌ریختند، طرحها دادند.اگرمسلمین بدانند که چه توطئه ها و نقشه هایی علیه عزت اسلام،‌ ‎‌سعادت ملتهای مسلمان و استقلال ممالک اسلامی در دست اقدام است، دیگر هیچ وقت‌‎ ‎‌عید نمی گیرند بلکه قیام می کنند به وظایف دینی که برعهده دارند. وظیفۀ علمای دین،‌‎ ‎‌وظیفۀ ملتهای مسلمان سنگین است.همه وظیفه دارند که از اسلام دفاع کنند. در برابر‌‎ ‎‌توطئه ها بایستند وبا آن مقابله کنند. آنها که در برابر خطرهایی که متوجه اسلام شده است‌‎ ‎‌قیام نکنند،مقابله نکنند و به دفاع برنخیزند،آنها در عداد مردگانند....‌» [4]

درواکنش انفعالی  شاه  به موضع گیری قاطع و افشاگرانه امام خمینی ، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران و سرهنگ عبدالعلی بدره‌ای از فرماندهان وقت گارد شاهنشاهی را مأمور کرد با نیروهای خود برای زهر چشم گرفتن از طلاب ومردم قم  روانه این شهر شوند.

روز واقعه

عصرجمعه دوم فروردین سال ۱۳۴۲ مصادف با (۲۵ شوال ۱۳۸۲ق) سالروز شهادت امام جعفرصادق علیه‌السلام، قرار بود سه جلسه مهم در بیت امام خمینی، مدرسه حجتیه و مدرسه فیضیه برقرار شود.[5]

با توجه به تعطیلی نوروز و اعلام عزای عمومی و صدور اعلامیه علما، ده‌ها هزار نفر مردم از سراسر کشور به قم سرازیر شدند و در مراسم تاریخی شهادت امام صادق علیه‌السلام در مدرسه فیضیه شرکت کردند. ازدحام چنان بود که تمام صحن و ایوان‌های طبقه دوم پر از جمعیت بود.[6]

تلاش ساواک در به هم ریختن جلسه بیت امام و مدرسه حجتیه بی‌نتیجه ماند.[7] اما جلسه مدرسه فیضیه به گونه‌ای دیگر رقم خورد. مجلس سوگواری در این مدرسه از سوی آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی برپا شده بود. بخشی از مأموران با لباس مبدل به قم آمده و بین جمعیت در فیضیه نشسته بودند.[8] بخش عمده نیروهای گارد شاهنشاهی نیز بیرون مدرسه و در میدان آستانه مستقر شده بودند.[9]

سخنران نخست این مراسم،سید محمد آل طه بود و منبری بعدی حاج شیخ مرتضی انصاری قمی بود [10] که در مراسم صبح مدرسه حجتیه نیز سخنرانی کرده بود. وی درباره زندگی امام صادق علیه‌السلام و کوشش‌های دامنه‌دار آن حضرت در آگاه ساختن مردم به حقایق قرآن و مکتب تشیع و کارشکنی‌های شدید مخالفین و معاندین به سخنرانی پرداخت. آن گاه از حوزه علمیه قم به عنوان «دانشگاه امام صادق علیه‌السلام» و «سربازخانه امام زمان(عج)» سخن به میان آورد. در میانه سخن، ناگهان صدای پر مهیب صلوات در فضای مدرسه پیچید. شیخ مرتضی انصاری سخت کوشش می‌کرد آرامش مجلس به هم نخورد و با لحنی ملایم اظهار داشت: «ما با کسی سر جنگ نداریم، ما در اینجا جمع شده‌ایم تا برای ششمین پیشوای شیعیان ذکرمصیبتی بکنیم و اگر حرفی می‌زنیم، سخنی می‌گوییم جز نصیحت مشفقانه منظوری نداریم،...» که ناگهان بار دیگرصدای صلوات طنین افکند و یکی از همان افراد از منبر بالا آمد تا بلندگو را بردارد، آقای انصاری هم یک پله پایین آمد و بلندگو را از دست او کشید و فریاد برآورد: «آی مردم!‌ای مسلمان‌هایی که صدها فرسخ راه به این شهر مقدس آمده‌اید، به شهر و دیار خود که بازگشتید به همه برسانید که دیگر به روحانیت اجازه ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری هم نمی‌دهند...» صدای صلوات‌ها قطع نشد و مجلس به هم خورد.[11]

در این هنگام، صدها کماندوی گاردی و نیروهای امنیتی  به دستور سرهنگ مولوی به مردم و روحانیون حاضر در مجلس عزاداری در فیضیه حمله‌ور شدند و به ضرب و شتم عزاداران پرداختند. این رفتار وحشیانه تا پاسی از شب ادامه داشت. در این رویداد اصلی ترین نیروی عمل کننده گارد جاویدان شاه بود که با قساوت وصف نشدنی به جان مردم افتادندازجمله بعضی از مردم و روحانیون را از بالای ایوان مدرسه به پایین پرتاب کردند.

در میان این زد و خوردها، طلاب،‌ آیت الله گلپایگانی و آقای انصاری سخنران جلسه را به اتاق دوم سمت شرقی مدرسه فیضیه ‌برند. کماندوهای شاه در و پنجره اتاق را درهم شکسته و وارد اتاق شدند.[12] دراین درگیری حجت‌الاسلام علوی، داماد آیت‌الله گلپایگانی به سختی مجروح شد و در بیمارستان بستری گردید. همچنین حاج آقا علی صافی گلپایگانی (۱۳۸۸ش) مصدوم شد. پس از خروج آیت اللّه گلپایگانی و مردم و روحانیون از مدرسه فیضیه، آقای انصاری هم از طریق رودخانه (مسیل) متواری شد و تا ۴۰ روز مخفیانه زندگی می‌کرد.[13]

آیت‌الله گلپایگانی بعدها درباره آن روز چنین نوشت: «... حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به منظور عزاداری تشکیل شده بود پیش آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأمورین جنایتکار بی‌جهت به طلاب و علماء و مسلمانان بی‌دفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند...»[14]

امام خمینی در واکنش به این جنایت خطاب به طلاب گفتند:

« ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید.‌‎ ‎‌شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایعْ صبر و استقامت کردند، که آنچه ما‌‎ ‎‌امروز می بینیم نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا‌‎ ‎‌و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دین خدا یک چنان مصایبی را‌‎ ‎‌تحمل کرده اند. شما امروز چه می گویید؟ از چه می ترسید؟ برای چه مضطربید؟ عیب‌‎ ‎‌است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و امام‌‎ ‎‌حسین ـ علیه السلام ـ را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه‌‎ ‎‌حاکمه، خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح‌‎ ‎‌ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این‌‎ ‎‌فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی  ساخت. ما پیروز شدیم؛ ما از خدا می خواستیم‌‎ ‎‌که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.‌

‌‌بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند،‌‎ ‎‌فداکاریها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز‌‎ ‎‌وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می باشد، برای تحمل‌‎ ‎‌هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو‌‎ ‎‌اغراض و مطامع آنها را بگیریم » [15]

فردای واقعه

یک روز پس از واقعه اصلی فیضیه که مجلس عزای امام صادق(ع) با زد و خورد مأموران به هم خورد، روزشنبه  سوم فروردین 1343، مدرسه فیضیه در محاصره کامل نیروهای نظامی و ساواک قرارگرفت و ورود غیر روحانی به مدرسه ممنوع شد. عصر روز سوم، بعضی از طلاب برای جمع آوری کتاب‌ها و وسایل و گروهی نیز برای دیدن وضعیت خونریزی‌ها، غارتگری‌ها و کتاب‌ها و قرآن‌های سوخته در فیضیه، گردآمده بودند که بار دیگر هجوم وحشیانه دژخیمان شاه آغاز شد. به گفته شاهدان، این بار «فیضیه» حمام خون شد، هیچ کس را سالم نگذاشتند، طلاب جوان را به خاک وخون کشیدند و کهنسالان را، چنانچه شعار جاویدشاه سرمی‌دادند، با کتک بیرون می‌انداختند وگرنه مجروح می‌ساختند.[16]طلبه هایی که توانایی داشتند نیز در مقابل مهاجمان از خود دفاع می‌کردند و برخی از آنان توانستد از مدرسه بگریزند.

واکنش‌ها

فاجعه هجوم به مدرسه فیضیه به دست نیروهای امنیتی شاه نقش مهمی در افشای ماهیت حکومت پهلوی و شکل‌گیری نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی داشت. در پی هتک حرمت مراسم سوگواری امام صادق علیه‌السلام، سربازان امام زمان(عج) و مدرسه مبارکه فیضیه، مراجع بزرگ شیعه از داخل و خارج کشور برای امام خمینی پیام تسلیت فرستادند و اقدام شاه و دست‌اندرکاران آن جنایت را محکوم کردند. در منبرها و مجالس نیز تا نام فیضیه برده می‌شد صدای شیون و گریه مستمعین بلند می‌شد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند. امام خمینی در همین زمینه پیامی خطاب به علمای تهران، صادر کرد و از پیامدهای این فاجعه خبر داد.

«...حمله کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبان‌ها به مرکز روحانیت خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند، و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بی‌پناه. در روز وفات امام صادق- علیه‌السلام- با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حمله ناگهانی کردند؛ و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان صلوات اللَّه و سلامه علیه را با وضع فجیعی، در محضر قریب بیست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و درب‌های تمام حجرات و شیشه‌ها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بام‌ها به زمین افکندند. دست‌ها و سرها شکسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذریه پیغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌های شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتاب‌ها و قرآن‌ها را- چنانکه گفته شده- پاره کردند. اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید می‌کنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمی‌آوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباس‌های روحانیت را تبدیل نموده‌اند. دستور داده‌اند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون- عموماً- و به بعضی افراد- به اسم- ناسزا می‌گویند و فحش‌های بسیار رکیک می‌دهند. شبها پاسبانها ورقه های‌‎ ‎‌فجیع با امضای مجهول پخش می کنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی‌‎ ‎‌اهانت می کنند. «شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و‌‎ ‎‌تجاوز به مراکز علم و دانش؛ «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام،‌‎ ‎‌سوزاندن نشانه های اسلام و محو آثار اسلامیت؛ «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و‌‎ ‎‌اضمحلال آثار رسالت.‌حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در‌‎ ‎‌مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ مَا بَلَغَ».‌اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و ادارۀ این مملکت‌‎ ‎‌به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخست وزیری،‌‎ ‎‌استیضاح می کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای‌‎ ‎‌اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوزعلما وسایر طبقات را‌‎ ‎‌به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی بودجۀ مملکت‌‎ ‎‌را خرج رفراندم معلوم الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه‌‎ ‎‌بود ـ و بحمدالله ایشان از غنی ترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت را که‌‎ ‎‌از بودجۀ ملت حقوق می گیرند برای رفراندم شخصی التزاماً به خدمت واداشتند؟ با چه‌‎ ‎‌مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسۀ فیضیه تجاوز نمودید و‌‎ ‎‌طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام‌‎ ‎‌صادقـسلام الله علیهـکماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به‌‎ ‎‌مدرسۀ فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟‌ من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول‌‎ ‎‌زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا‌‎ ‎‌احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کارهای‌‎ ‎‌مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود، و چشم‌‎ ‎‌دیگرشان بر دین خود گریان است. و حکومت چند ماهۀ شما با کارهایی که می کنید‌‎ ‎‌اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته، و مملکت از هر‌‎ ‎‌جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ‌‎ ‎‌فرماید.‌‌‌روح الله الموسوی الخمینی‌ » [17] در پی این ماجرا دولت وقت ، یکشنبه اول اردیبهشت ۱۳۴۲ فرمان اعزام اجباری روحانیان به سربازی را اعلام کرد.

پیامدها

در ادامه نهضت، امام خمینی تصمیم گرفت دوشنبه عصر عاشورای ۱۳۸۳ (۱۳ خرداد سال ۴۲) عازم فیضیه شده و میان جمعیت چند هزارنفری،شاه و اسرائیل را اساس گرفتاری‌های ملت،اعلام کند :

«الآن عصرعاشوراست...گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می‌گذرانم، این سؤال برایم پیش می‌آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی‌پناه و اطفال بی‌گناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، بنی هاشم را نمی‌خواستند، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی‌خواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچه‌های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟... لکن این فکر پیش می‌آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی‌خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد...اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،مدرسه را کوبید. ما را می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند... روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می‌کند...آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه‌های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه‌ انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه‌ها و اراذل را راه‌انداختند؛ در اتومبیل‌ها نشاندند و در کوچه‌ها گرداندند؛گفتند: مفتخوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می‌گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟... ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریممان وقتی که فوت میشود، آقازاده‌های آن... همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای بروجردیمان، وقتی که از دنیا می‌رود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفتخورند؟...ای آقای شاه!‌ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها.... آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟... آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار]...آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را می‌خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟... به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید... آن مردکه آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه‌ای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره‌ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می‌گوید: اعلیحضرت فرموده...آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور... همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره!... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟... [18]

این سخنرانی تاریخی و صریح امام خمینی باعث شد فردا شب ساعت ۲:۳۰ بامداد دستگیر و به زندان قصر تهران منتقل شود. در پی این اقدام شاه، مردم به پا خاستند و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (۱۲ محرم ۱۳۸۳) روی داد. با اعتراض علما و مردم، امام ۱۵ فروردین ۴۳ آزاد شده و به قم بازگشت و مردم قم به شادمانی پرداختند. محفل جشن باشکوهی نیز چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۴۳ش (۲۹ محرم ۱۳۸۴ق) در مدرسه فیضیه برگزار شد.

امام خمینی مبارزه را ادامه داد و پس از سخنرانی تاریخی در ۴ آبان علیه کاپتولاسیون، چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ش (۲۹ جمادی الثانی۱۳۸۴ق) به ترکیه و سپس عراق، تبعید شد.

پی نوشت ها :

[1] صحیفه امام خمینی (ره)،ج۱، ص۱۴۲

[2] همان،ص 143

[3] همان، ص۱۵۳ و ۱۵۴

[4] همان ص 157و 158

[5] روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴؛ ۱۳۵۸ش.

[6] روایت یک افسر ارتشی از فاجعه خونین فیضیه

[7] روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۴؛ ۱۳۵۸ش.

[8] روح الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (۱۳۴۳ - ۱۳۴۱)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴

[9] زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص۹۹.

[10] حسینیان، روح الله؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص۲۵۱؛ ۱۳۸۴ش.

[11] روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج ۱، ص۳۳۷ تا ۳۳۹.

[12] نهضت روحانیون ایران، ج ۳، ص۲۶۵ و ۲۶۶، از فیضیه ۴۲ تا فیضیه ۵۷، ص۷۸ و ۷۹ و خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص۸۵.

[13] ناصرالدین انصاری، ستارگان حرم، ج، ۸، ص، ۱۴۱

[14] زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص۱۸۴.

[15] صحیفه امام ، جلد 1 ، صفحه 166

[16] بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۶۹.

[17] صحیفه امام خمینی (ره)، ج ۱، ص177 تا 179

[18] همان، ص۲۴۳ تا ۲۴۸

منابع:

1- حسینیان، روح الله؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص۲۵۱؛ ۱۳۸۴ش.

2- روحانی،‌ سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج ۱، ص۳۳۷ تا ۳۳۹.

3-  نهضت روحانیون ایران، ج ۳، ص۲۶۵ و ۲۶۶، از فیضیه ۴۲ تا فیضیه ۵۷، ص۷۸ و ۷۹ و

4- خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص۸۵.

5- ناصرالدین انصاری، ستارگان حرم، ج، ۸، ص، ۱۴۱

6- زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص۱۸۴.

 7- بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج۱، ص۳۶۹.


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی