جایگاه جلال آل احمد در میان روشنفکران
نامه جلال آلاحمد به امام خمینی
2095 بازدید
اشاره:
به مناسبت سالروز درگذشت روشنفکر نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی ، "جلال آل احمد" در هجدهم شهریور 1348 مقاله پیش رو که بصورت اختصاصی برای سایت موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی توسط استاد قاسم تبریزی نوشته شده است، تقدیم خوانندگان ارجمند می شود.
*******
این روزها که هنوز در هوای نورانی ـ و امشب بارانی ـ مکه مکرمه نفس میکشم به اقتضای فضا و کار، خیلی به جلال فکر میکنم بخصوص اینکه اگر سفرنامه «خسی در میقات» او را بارها هم بخوانی، برایت تازگی و جذابیت دارد.
من اما امروز به یاد نامه جلال به امام خمینی افتادم که در سفر حج به ایشان نوشته بود. شاید این نامه را خیلیها ندیده و یا چیزی از آن نشنیده باشند. جست و جوی من برای پیداکردن این نامه خیلی طول کشید. البته من این نامه را دو بار در کیهان استفاده کردم که یکی در ویژهنامه جلال بود و یک بار هم در ویژهنامه سالگرد ارتحال امام. اما متأسفانه سیستم آرشیو اینترنتی کیهان فقط تا یک سال قبل را داردو طبیعتاً امکان دسترسی به آن از این طریق ممکن نبود، اما بالاخره آن را یافتم که امشب به عنوان تحفه ارزندهای به دوستانم تقدیم میکنم.
اما نکتهای که قبل از آوردن این نامه، دوست دارم به آن اشاره کنم خاطرهای است که از این نامه دارم. خاطرهای که همیشه برای من همراه با این نامه جلال، زنده میشود:
کسانی که عالم بزرگوار حضرت آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی ـ که خداوند عمر و توفیق طولانی به ایشان عنایت کند ـ را میشناسد، میدانند که ایشان اصرار عجیبی دارند که در جلسات خود، به شدت از ذکر اسامی خاص و شخصیتها ـ چه قدیم و چه جدید ـ البته به جز استاد بزرگوارشان حضرت امام، خودداری کنند. اما من در طول سالهای طولانی که توفیق داشتهام در محضر ایشان حاضر شوم مشخصاً نام سه تن را از زبان ایشان شنیدم:
یک بار ایشان از استاد شهید مرتضی مطهری که با ایشان هممباحثهای و ظاهراً همحجرهای بودهاند نام بردند که آن ذکر خیر را انشاءالله در موقعیت مناسبی ذکر خواهم کرد.
دمین بار ایشان از آیتالله شهید سیداسدالله مدنی یاد و به خاطرهای از ایشان در کربلا و در روز اربعین اشاره کردند که آن را هم به خاطر طولانی نشدن این مطلب به وقت دیگری وا میگذارم.
اما سومین باری که ایشان از کسی غیر از امام نام برد و من در آن مجلس بودم، جلسهای بود که در ایام محرم چند سال پیش ناگهان و در میان بهت و حیرت تمامی کسانی که نشسته بودند از جلال آلاحمد یاد کردند. طبیعتاً به دلیل سوابق تودهای بودن جلال و احتیاط هایی که اکثر علما بعد از تدین ثانوی افراد به خرج میدهند خیلی بعید میدانستیم که ایشان از جلال آن هم به نیکی آن هم به آن شدت یاد کنند.
ایشان به همین نامه جلال که از سفر حج به امام نوشته، اشاره کردند و شاید حدود پنج تا ده دقیقه در تجلیل از این نامه سخن گفتند و فرمودند: شما در کجا میتوانید نمونهای پیدا کنید که یک مرید به مراد خودش چنین سخن بگوید و آنگاه بخشهایی از آن را نمونه میآوردند.
من بیشتر از این، شما را منتظر نمیگذارم و توجه شما را به متن این نامه مریدانه و عاشقانه که در ایام حج سال 43 نوشته شده است، جلب میکنم:
ساواک در سال 1347 کتابخانه امام خمینی(ره) در قم که در حقیقت منزل حضرت امام تبدیل به کتابخانه شده بود. نامه جلال به امام را به دست میآورد. اداره کل سوم ساواک طی گزارشی به ریاست ساواک تهران مینویسد: در بررسی مدارک مکشوفه از منزل آیتالله خمینی(ره) نامهای به دست آمده که توسط نامبرده بالا [جلال آلاحمد] به عنوان خمینی نوشته شده و مبین وجود ارتباط نزدیک نامبردگان در آن ساواک موجود است خلاصه آن را به این اداره کل اعلام نمایند. حتماً اعمال و رفتار جلالاحمد را از طریق عوامل و منابع موجود کماکان تحت مراقبت قرار داده و اخبار مکتسبه را به موقع اشعار دارند. [1]
ساواک تهران پس از جستجو و تحقیق سند و گزارشی از این ارتباط بدست نیاورده، اما تحقیق ادامه دارد. اخبار مکتسبه بعدی به موقع ایفاد خواهد گردید.[2] و خبر انتشار رساله امام به زبان عربی و فارسی ... که در منزل جلال آلاحمد موجود است.[3] سئوال بعدی ساواک مرکز از ساواک تهران این است که آیا بین جلال آلاحمد از سال 1340 با امام ارتباطی وجود داشته، که پاسخ مثبت است و این سند درست مربوط به اول مهر 1347 میباشد.[4] در پیگیری بعدی سئوال این میشود که: نحوه فعالیت آلاحمد به نفع روحانیون مخالف به خصوص امام روشن و سریعاً نتیجه ارسال گردد.[5] منبع ساواک که متخصص است با آلاحمد مرتبط بوده، مأموریت دارد رساله امام را از ایشان بگیرد که به دلیل عدم دسترسی گزارش میدهد این هفته ملاقات دست ندارد.[6] کتاب «جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک» گونهای از حساسیت سیستم ایمنی را نسبت به آثار و جایگاه و تأثیر کلام، قلم جلال نشان میدهد.
«مکه ـ روز شنبه 31 فروردین 1343 ـ 8 ذیحجه 1383»
این نامه از مدارک مکشوفه از منزل خمینی به دست آمده در پرونده جلال آلاحمد بایگانی شود. جواد صالحی 23/12/46
همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم حقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. ؟؟؟ گاهی اعلامیهها و نشریاتی اسم و عنوان حضرات در میآمد که شایستگی و وقار نداشت.
نشانی حقیر را که حضرت حدودی میداند در اینجا مینویسم: تجریش آخر کوچه فردوسی. والسلام
آیتاللها!
وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز(!) بودند به سمت بیتالله. این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد.
اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی بد نیست.
اول این که مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء ـ جنوب غربی خلیجفارس، حوالی کویت و طهران ـ میگفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شعیهاند و از اخبار آن واقعه مولمه پازنده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود همجا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیتالله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودیها دوتایش را که پذیرفتهاند داشتن محرابی برای شیعیان در بیتالله و تجدید بنای مقایر بقیع و اما سوم که نپذیرفتهاند حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیئتی را فرستادهاند گویا به ریاست پسر خود.
خواستم این دو خبر را داده باشم.
دیگر این که گویا فقط دو سال است که شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند، پیش از آن حق نداشتهاند.
دیگر اینکه [کتاب] «غربزدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای شر شما.
دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غربزدگی» ناقض چاپ اول آمد.
دیگر این که امیدوارم موفق باشید والسلام جلال آلاحمد
بعد التحریر: «همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید، دیده شد که گاهی اعلامیهها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در میآمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت «همه» میداند و هم اینجا مینویسم:
تجریش ـ آخر کوچه فردوسی.
والسلام
***
کسانی که امکان دسترسی به آرشیو روزنامه کیهان داشته باشند میتوانند این نامه را در این روزنامه به تاریخ 7/8/1378 ملاحظه کنند. این نامه در روزنامههای دیگر هم به چاپ رسیده است اما من فقط به تاریخ درج آن کیهان دسترسی داشتم.
(نامه فوق در اسناد ساواک بدست آمده است)
امام خمینی در دیدار با شمس آلاحمد:
من با خانواده شما [آلاحمد] سابقه دارم. با مرحوم پدر شما آقا سیداحمد، و با مرحوم آقا سیدمحمدنقی ـ خدا رحمتش کند که در خدمت اسلام فوت شد ـ سوابقی دارم.
منتها آقای جلال آلاحمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیدهام. اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشستهاند و کتاب ایشان ـ غربزدگی ـ جلو من بود.
ایشان به من گفتند: چطور این چرت و پرتها پیش آمده است. یک همچنین تعبیری ـ فهمیدم که ایشان جلال آلاحمد است، معالاسف دیگر او را ندیدم. خدا رحمتش کند.
زندگی جلال در یک نگاه شتابزده
سیدجلال آلاحمد فرزند آیتالله سیداحمد طالقانی مشهور به آلاحمد در سال 1302 در محله سیدنصیرالدین تهران متولد شد. تحصیلات اولیه را در تهران به پایان برد. سپس راهی نجف اشرف و در سلک روحانیت درآمد. کتاب «عزاداریهای نامشروع» اثر عالم مجاهد فقیه برجسته آیتالله سیدشرفالدین جبلعاملی را ترجمه و منتشر نمود. در سال 1333 به ایران بازگشت و اندکی بعد به حزب توده ایران پیوست. در حزب به سرعت رشد نمود. کتاب «زیارت» مجموعه داستن را نشر داد که اولین قصهی او بود. در سال 1325 دانشسرای عالی را به پایان برد و سال بعد کتاب «رنجی که میبریم» را انتشار داد. با حیانت و وابستگی حزب توده، جریان فضاحتبار حکومت پوشالی پیشهوری، تظاهرات حزب در تهران با پشتیبانی سربازان روسی همه انگیزۀ جداشدن جلال از حزب شد. در سال 1327 «سه تار» را منتشر کرد. با تشکیل حزب زحمتکشان ملّت ایران به آن پیوست و کار حزبی را ادامه داد. در سال 1330 با شروع اختلافات درون حزب، حزببازی را رها و به عنوان یک ادیب و فعال سیاسی به صورت مستقل کارش را ادامه داد. در سال 1327 ـ 1329 که دهکده اجدادی در طالقان بود به دست نشر سپرد و در همین سال کتاب «بازگشت از شوروی» نوشته آندرژپد را ترکه نمود. «تاتنشینهای بلوک زهرا» و در همین زمان «مائدههای زمینی» در سال 1336 سفری به اروپا داشت و سال بعد «مدیر مدرسه» و «سرگذشتکندوها» را نوشت و این دو کتاب اجتماعی، سیاسی تاریخی است. خصوصاً سرگذشت کندوها که به حزب توده و ... میباشد. سال 1340 کتاب «نون و قلم» بخشی از غربزدگی را انتشار داد. و سال بعد متن کامل غربزدگی. کتاب غربزدگی جلال را باید یکی از مهمترین کتابهای دهههای 40 ـ 50 دانست که تأثیر وسیع و عمیق بر روی نسلهای متوالی گذاشت اگرچه چهرههای غربگرا و لائیک امثال: داریوش آشوری، فریدون آدمیت، باقر مؤمنی ... علیه جلال موضعگیری نمودند و حتی عنوان کتاب را، نادرست و نابجا پنداشتند و همین نسل از کانون نویسندگان و بعدها جریانات چپ و چپ نوین تاکنون علیه جلال انواع و اقسام اتهامات و نقدهای مارکسیستی! لیبرالیستی! ... را نمودند.
حجم مقالات و کتبی که علیه جلال منتشر شده، خود گویای تأثیر روش و خطمشی جلال بود. خصوصاً در سالهای 1344 تدوین کتاب، «در خدمت و خیانت روشنفکران» را آغزا و تا زمان حیات سه بار آن را ویرایش نمود. اگرچه در کتابهای: سه مقاله، کارنامهی سه سال، هفت مقاله، سفرنامه آمریکا، سفرنامه اروپا، سفرنامه روس ... مجموعهای از نقد و بررسی غرب، غربگرایی، غربزدگی، تشتت جریان روشنفکری است.
جلال در سال 1343 بار سفر حج بست به قصد زیارت خانه خدا و انجام وظیفه، سفرنامه حج جلال به لحاظ سیاسی، ادبی، معنوی دارای محتوای غنی است. و از آن جمله نامهای که از مدینه خدمت حضرت امام خمینی ارسال میدارد.
پیدایی نامه جللال به امام:
در ادامه تحقیقات ساواک تهران در 14/7/47، وجود کتاب در منزل جلال آلاحمد صحت دارد[7] و پیگیری برای نحوه تکثیر آن [8]در گزارش 11/8/1347، پس از تحقیق مأمور گزارش میکند:
شیخ اعجایز ضمن اظهار داشت: شیخ گمنامی به نام سیدجلال آلاحمد در شهرری میباشد که حتی بیشتر اهل علم او را نمیشناسند و از قرار کتب [امام] خمینی را که به نام التحریر معروف است توسط یک شیخ همدانی ساکن مدرسه فیضیه قم که بهطور قاچاق از عراق میآورد به فروش میرساند. وی شاگرد مکتب لالهزاری است.[9] از جمله تحقیقات و پیگیریهای ساواک از طریق پنهان متوجه میشود که: «جلال آلاحمد» با سیدمحمود طالقانی تماس گرفت. طالقانی اظهار داشت اگر وقت دارید بیائید اینجا با هم صحبت کنیم. ... آلاحمد پاسخ داد خواستم خودم بیایم و نتیجه آن جریان را خدمتتان بگویم و قرار شد بلافاصله به ملاقات طالقانی برود.[10] وقتی صحبت خلیل ملکی و عقاید انحرافی وی، ارتباط با اسرائیل به میان میآید، جلال به آیتالله طالقانی میگوید: من با عقاید و هدفهای ملکی چندان میانه خوشی ندارم ولی روی شخص ایشان حساسیت دارم. ... جلال در پاسخ آیتالله طالقانی گفت: من با هدفهایش مرابطه ندارم. ولی با خودش دوستم[11] اما برای ساواک مسئله ارتباط جلال با امام خمینی و بدست آوردن آثار امام مهم بود. در دوم خرداد 1347 توسط منبع نفوذی؟! گزارش از اداره کل ساواک به ریاست ساواک تهران میشود که: «در بررسی مدارک مکشوفه از منزل جلال در آثارش نسبت به رجال معاصر، رجال صالح و خادم، رجال وابسته و خائن قضاوتهایی دارد که درخور توجه است. از آن جمله در مورد شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری هم در غربزدگی اشاره دارد و هم در کتاب: در خدمت و خیانت روشنفکران.
نگرش و تحلیل جلال نسبت به مشروطیت، جریان روشنفکری وابسته به غرب و تشکیلات فراماسونری علل انحراف و شکست مشروطیت و حاصل آن مینویسد:
در غربزدگی به سرعت اشاره کردهام که اعدام شیخ فضلالله نوری علامت استیلای غربزدگی بود برای این مملکت. و اینجا میخواهمن بیفزایم که گرچه ظاهراً اعدام آن بزرگوار علامت پیروزی مشروطیت به حساب آمد، اما به علت قضایای بعدی و کودتای 1299 و دیگر اتفاقات چهل و چند سالۀ اخیر، آن واقعه، بزرگترین نشانۀ شکست مشروطیت هم از آب درآمد و در عین حال، بزرگترین علامت شکست روشنفکران، چون اگر بپذیریم که در نهضت مشروطه فکر و اندیشه را روشنفکر غربزده داده بود و حرکت اجتماعی را روحانیت عمل به دست نیامد ـ یعنی که طبقۀ جدیدی جایگزین طبقه حاکم وقت نشد.[12]
ماهیت حکومت پهلوی:
از نظر سیاسی ما زیر لوای یک حکومت خودکامه و در عین حال بیبندوبار به سر میبریم. با همۀ ظواهر نیم بندی که از آزادی در آن هست به عنوان زینتالمجالس خودکامه از این نظر که هیچ مفری در مقابلش نیست و هیچ امیدی و هیچ آزادی و حقی. و بیبندوبار از این نظر که با این همه میتوان نفسکی کشید و بیسر و صدا فریادی در چاه زد. همچنین که میبینید. چون هر مرد عادی توی کوچه گرچه به لباس خادم مسلح حکومت هم، درآمده هباشد یا سانسورچی شده باشد، در عمق دلش هنوز همان آدم بیاعتنا و خالی از تعصب و «این نیز بگذرد» ؟؟؟ است. و هنوز به جبر ماشین خشک و متحجر و پیچ و مهرۀ تنها در دست تشکیلات نشده است. و وای به روزی که این آخرین رجحان عقبماندگی و بدویت را نیز از دست بدهیم.[13]
از ویژگیهای خاص شادروان جلال آلاحمد علاوه بر ادبیات، داستاننویسی، بینش و نگرش سیاسی ایشان بود که جریانات، وقایع، رجال را حد بالائی به درستی میشناخت. آنچه امروز با اسناد و مأخد دست اول میشناسیم و مستند نقد و بررسی میکنیم. وی با درک، فهم، دوراندیشی و زیرکی در دهههای بیست تا چهل در مییافت. و این نشانگر ژرفاندیشی، شناخت و آگاهی عمیق و وسیع جلال است. علاوه برآنچه درد و کتاب ماندگار ... «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» نگاشت، دو دیگر آثارش میتوان به مصادیقی رسید. آن چه میآید، مستند به آثار جلال است، امید است در زمان دیگر این متن را بتوانیم کاملتر ارائه دهیم. چه گذر زمان بخش قابل توجهی از آثار آلاحمد را نه تنها سست و کهنه نکرده است که، گذر زمان آن را درخشندهتر و ضروریتر نموده.
رجالشناسی جلال:
رجال مشروطۀ دوم
من به صراحت و دور از آدابدانی در این جا تمام رجال مشروطۀ دوم و تمام روشنفکرانی را که به تغییر رژیم[14] رضایت دادند و به آن دورۀ بیست سالۀ پیش از شهریور ساختند. یا به سکوت یا به پذیرش تلویحی یا به شرکت درامر، همه ایشان را در این بیرمقی بعدی روشنفکری مقصد میدانم ـ که چرا پیش روی ایشان بود و حضور ایشان و یا به سکوت یا شرکت ایشان بود که به عنوان جانشینی برای روشنفکرانی و روحانیت که هر دو در صدر مشروطه، چنان زنده و فعال عمل میکردند و برای گرفتن این زندگی و فعالیت از آن هر دو، چه بازیها که به راه انداخته شد. از زردشتی بازی بگیر تا فردوسی بازی و کسرویبازی، بهایی بازی هم که سابقه طولانیتر دانست ... کمخونی روشنفکری ... میکروبهای اصلیاش در سوپ بیرمق دورۀ نظامی بیست سالۀ پیش از شهریور بیست گشت شد.[15]
جلال نمونهای از این غربزدگان و فراماسون را سیدحسن تقیزاده میداند که در گسترش فرهنگ، سلطه سیاسی، اقتصادی غرب از اوان مشروطه تا مرگ نقش برجستهای داشت او مینویسد:
در سال 1311 خودمان 1932 کمکم مدت امتیاز دادرسی از نیمه گذاشته است و دارد به سوی تمامی میرود. ناچار صاحب امتیاز اصلی ـ درپاداری یعنی دولت انگلیسی ـ باید از چنان قدرت متمرکزی که هست و همۀ حرفهایش را از مجلس و هیأت وزرا تا قشون و امنیت عمومی ـ یک نفر میزند استفاده کرد و تا تنور داغ است مدت امتیاز را تجدید کرد. این است که تقیزاده از نو «آلت فعل» میشود و مجلس خیمه شببازی رای میدهد و امتیاز دادرسی را اول طغو میکنند و بعد از نو میبندند و با چنان بوق و کرنایی که حتی پیرمردهای خواجو نبردند که چه کاسهای زیر نیمکاسه است! یا اگر بردند لب تر نکردند. چرا که ندیدیم هیچ کدامشان نالهای از آن داستان سرکنند و محکومیت تاریخ را از پیشانی سرنوشت خود بردارند. مگر بعد که آب اسز آسیاب افتاد و سر پل سالهای پس از شهریور 20 ـ افسار هر خری را گرفتند. [16]
نقش سیدضیاءالدین طباطبایی چهرهی دیگری که وابسته به سیاست انگلیس بوده و حتی خود بدین وابستگی افتخار! و آن را تحلیل میکرد! جلال در داستان نفرین زمین علاوه بر نقد سیاست امریکا در تحول و تغییر ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی جامعه، به نقش سیدضیاء در پس کودتای انگلیسی 1299 و مأموریت دوّم او اشاره میکند و مینویسد:
«پسر جان تو مو میبینی و من پیچش مو. همین مزرعه مرغداری را میبینی؟ مگر صاحبش یهودی نیست؟ تو میگویی این جا چکار میکنند؟ یهودی جماعت را چه به کشت و کار؟ قضیۀ این بابا عین قضیۀ «آقا سید» خودمان است که انگلیسیها برش داشتند و بردند فلسطین که زمینهای اعراب را بخرد و بفروشد به یهودیها، آره جانم. حال اینجا عکسش شده، آنوقت تو چه خیال میکردی؟ خیال میکردی «آقا سید» کودتا را که کرد دید حکومت اَهی است و ول کرد و رفت و شد مرغدار و ماستبند؟ و همین؟ نه جانم سیاست کار هزار سوداست. سرنخ همۀ این کارها هنوز دست خود «آقا سید» است.[17]
ماهیت رضاخان امروز نه تنها براساس خاطرات رجال سیاسی روشن گردیده، که انتشار هزاران اسناد از دربار و درباریان، از لژهای ماسونی تا پلیس مخفی دوران بیست ساله و ... بیش از پیش بر همگان روشن شد که حکومت دستنشانده انگلیس چه مأموریتی داشت آلاحمد مینویسد:
در سال 1320 خودمان (1941 میلادی) باز جنگ اروپا است و خطر رشید عالی گیلانی و لاسی که حکومت وقت ایران به عنوان علامت بلوغی، اما سر پیری، با محور رُم ـ برلن میزند. آخر گاوهای یک طویله اگر هم خر نشوند، هم بو که میشوند. و البته دیگر شوخیبردار نیست و همه دیدیم که چه وضعی پیش آمد. آن همه قدرت و جبروت و ارتش و رکن دو و شهربانی یک روزه از هم پاشید و البته وقتی ناپلئون که یک سردار فرانسوی به جزیز سنت هلن رضایت داد، پیداست که یک سردار ایرانی به جزیره موریس خواهد ساخت.[18]
صنعتیزاده
از دیگر شخصیتهای به اصلاح سیاسی فرهنگی یا به تعبیر جلال «چاپار» همایون صنعتی زده بود که برایش نه فرهنگ ملی و نه اقتدار ملی مطرح بود. او مثل سوداگران دورهگرد به دنبال و صاحب قدرت، شهرت، ثروت، ریاست میرفت. خواه حزب توده باشد یا سفارتهای انگلیس، امریکا، اسرائیل! یا برای رسیدن به اهداف مادی و شاید هم ... ؟ همواره نقش واسطه را بازی میکرد، بدون توجه به حریم و حرمت فرد و جامعه و این بود که در طی سی و پنج سال به دریوزگی قدرت دوید ... و سالهای آخر با ادعای محقق! مترجم! نویسنده! خیّر! زندگی را به پایان برد و جلال هم او را خوب شناخت و هم با وی گلاویز شد.
اگرچه دیگران که همایون را میشناختند و با وی دورانی همراه، همراز، همکار ... یا زیردستش بودن به دلیل نمکشناسی! قدردانی! و شاید دیون خاص سکوت کردند، ولی به هر صورت روزگاری که طشت وی هم از بام خواهد افتاد، فعلاً بگذاریم جمعی مجیزگو و ثناخوان او باشند و بر مرده وی بگریند، اگرچه در پشت آن اهداف باشد یا حداقل «سادهلوحی» و «سطحینگری» جلال که او را بخوبی میشناخت و مدتی با او زندگی و شاید در حزب توده، زیردست جلال بود، مینویسد:
چاه تجربۀ با همایون صنعتیزاده بود. مباشر بنگاه فرانکلین. این آدم را از سال 1324 میشناسم. وقتی منشی تشکیلات کل حزب توده بودیم و من و صاحب این قلمها وردست کامبخش.[19]
و او چاپار حزب بود میان تهران و اصفهان و شیراز. شاید هم یزد و کرمان. درست به خاطرمان نیست ناچار همدیگر را میشناختیم. او جوانی بود پرحرکت و باهوش و ناچار بیآرام.
مجموعۀ مشخصات یک چاپار که اگر به شهر میآید باید دلال بشود و شد و بدتر این بود که او در علیآباد این اباطیل، شهری سراغ کرده بود و ناچار دلبستگی و از این حرفها، و سور و دیگر قضایا. و پولدار بود و صفحات کتاب را میخرید و مادرش که بانویی بود و مادر ما دو تن آواره و بیخانمان در یک تن. و تازه همان سالها از خانه پدری گریخته بارها با دکتر اپریم سر سفرهای بودیم که مادر او ترتیب میداد. و این دکتر اپریم بیش از همۀ ما او را شناخته بود. و این ما هم دیگر همان است که در اواخر 1326 از حزب توده انشعاب کرد و دیگر قضایا ... تا سال 28 ـ 29 که دوباره همایون را گذرا میدیدیم دکانی گرفته بود در سبزه میدان مدعی بود که شده است دلال نشردهندۀ کارهای سیدمحمدعلی جمالزاده، که با پدرش در جوانی همپالگی بود. .... اما جسته گریخته شنیده که او رفت آمریکا یا انگلیس .... [20] و نیز شنیدیم که برادرش در آمریکا خودکشی کرد ... [و پس از کودتای 28 مرداد 1332] ... سر و کلۀ همایون از نو پیدا شد. با انگی از بوی دلار بر پیشانی[21] مباشر بنگاه فرانکلین. تلفن و دعوت و رفت و آمد و کار سیاسی ... و به دنبال مترجم میگشت ... همایون از مرغداری تقیزاده درآمده است تا بعدها حالیش کردم ... همایون خوابی برای این قلم دید ... و مربع همایون ـ یار شاطر[22] خانلری[23] خواجه نوری[24] ... و جلال شرح سلطه فراکلین بر کتابهای درسی، و فرهنگ ایران و این که چگونه عدهای از خوان فرانکلین برای خود توشهای بر میداشتند ... اگرچه در اواسط دهه 1340 اصغر مهاجر جای صنعتی را گرفت و او با مشارکت اسرائیلیها به کارهای دیگری تن درداد و این جلال بود که ههم ماهیت این دست افراد را میشناخت و هم در برابر شاه موضعگیری میکرد[25]
ساواک توسط «منبع» خود که در اطراف آلاحمد به جمعآوری مواضع، دیدگاهها، ارتباطات وی پرداخت در 31/6/1347 منبع گزارش میدهد:
اخیراً آیتالله خمینی رسالهای منتشر نموده و در آن به جای نماز و روزه نه اصل انقلابی به زبان عربی و فارسی در مورد مبارزه نوشته است و از بغداد جهت جلال آلاحمد ارسال شده است و اینک در منزل جلال آلاحمد موجود است و امکان دارد تا چند روز دیگر در بین دستجات اپوزیسیون و مخالف دولت و بازاریها توزیع گردد.[26]
مسئول موضوع «جریان مذهبی» در ساواک به نام صالحی در ذیل گزارش مینویسد:
به یقین تحریرالوسیله میباشد که [آیتالله سیدمحمدرضا] چاپ کرده و آن را وسیله نمایندگی و بخش 3 ساواک تهران نسبت به تعیین صحت و سقم موضوع اقدام شود[27] عطارپور رئیس بخش موضوع درخواست میکند:
خواهشمند است دستور فرمائید باتوجه به خبر مورخ 31/6/47 ساواک تهران هرگونه اطلاعی در مورد ارسال رساله مزبور جهت جلال آلاحمد و روابط این دو نفر موجود است، به این بخش اعلام و با توجه به این که جلال آلاحمد از سال 40 با [امام] خمینی دارای رابطه بوده و نتیجه اقدامات معموله در مورد گزارش مورد بحث را جهت بهرهبرداری از این بخش نیز اشعار دارند.[28]
بار دیگر مسئول بخش، صالحی مینویسد:
پاسخ داده شود به احتمال قریب به یقین رساله موصوف همان تحریرالوسیله میباشد که چندی پیش در عراق چاپ و توزیع شده شماری از آنها تهران و پارهای از شهرستانها ارسال گردیده و اخیراً به وسیلۀ محمدرضا سعیدی اما جماعت مسجد موسیبن جعفر جزوهای که مستخرجه از رساله مزبور میباشد و قسمتی از آن عربی و قسمتی فارسی است چاپ و بین طرفداران [امام] خمینی توزیع شده. معهذا وسیله نمایندگی و بخش 3 ساواک تهران نسبت به صحت و سقم موضوع اقداماتی در جریان است که به محض حصول نتیجه مراتب به آن بخش اعلام خواهد شد.[29]
از آنجا که موضوع برای ساواک مهم و ضرورت پیگیری دارد، در تاریخ 1/7/1347 از مرکز گزارش میشود:
طبق اطلاع واصله اخیراً آیتالله خمینی رسالهای در زمینه مبارزه نُه اصل انقلابی به زبانهای عربی و فارسی انتشار و جهت پارهای از طرفداران خود به ماه ارسال داشته است دستور فرمائید سریعاً صحت و سقم موضوع تحقیق و نتایج حاصله را مستمراً اعلام دارند.[30]
رهبر علملیات صالحی . ازغندی.
از سوی رئیس بخش 316 ازغندی طی نامهای به ریاست بخش 312 مینویسد:
عطف به نامه 1/7/47 با اعلام این که به احتمال قریب به یقین رساله اشاره شده در گزارش خبر 31/6/47 همان کتاب تحریرالوسیله نوشته [امام] خمینی است که چندی قبل در عراق چاپ و توزیع گردیده و تعدادی از آنها هم به تهران و پارهای از شهرستانها ارسال شده است، معهذا نسبت به تعیین صحت و سقم موضوع وسیله نمایندگی ساواک در عراق و بخش 3 ساواک تهران اقداماتی در جریان است که در صورت حصول نتیجه مراتب به آن بخش اعلام خواهد شد.
ضمناً در مورد روابط جلال آلاحمد با [امام] خمینی غیر از سوابق موجود در پرونده وی سابقه دیگری در بخش 316 موجود نمیباشد.[31]
اما ساواک همچنان پیگیر موضوع است که ساواک تهران، مرکز، نمایندگیها به دنبال جمعآوری اطلاعات هستند و از این رهگذر پیگیر حرکت خاص آیتالله سعیدی گردید[32] و این که تعداد آنچه مقدار و چگونه پخش شده[33] و ارزیابی رساله جدید که در منزل جلال آلاحمد و تکثیر آن توسط عناصر افراطی و بازاریان و نیروهای اپوزه[اپوزیسیون] موجود است[34] و آنچه ساواک به تهران تذکر میدهد: ضمن مراقبت کامل از جلال آلاحمد چگونگی و نحوه فعالیت کنونی وی را به نفع روحانیون مخالف به ویژه [امام] خمینی روشن و هرگونه سوابقی دال بر ارتباط یادشده با [امام] خمینی موجود است سریعاً منعکس نمایند.[35]
جلال آلاحمد در میان روشنفکران زمان خود
در میان روشنفکران، نظریهپردازان، چهرههای سیاسی فکری معاصر شادروان جلال آلاحمد از ویژگیهای خاصی برخوردار و دوران زندگی علمی، سیاسی، اجتماعی وی فراز و نشیبهای داشته و در عرصهی فکری انقلابی جامعه ما نقش برجستهای داشته و دارد. و امروز پس از چهل سال از مرگ «مشکوک» وی و سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی دارای «دوستان» و «دشمنان» جدی است. آنچه مهم است، او در حساسترین دوران تاریخ معاصر به نظریهپردازی پرداخت که «جامۀ عمل» پوشید. لذا برای شناخت جلال میتوان محورهای زیر را درنظر داشت:
1ـ جلال آلاحمد به عنوان یک عنصر سیاسی کارآمد.
2ـ جلال به عنوان یک ادیب و دارای سبک خاص.
3ـ جلال به عنوان یک مدیر تشکیلاتی و توانمند.
4ـ جلال به عنوان یک انسانی که همواره درحال «شدن» ، تحول، رشد، کمال و تعالی بود.
5ـ جلال به عنوان یک نظریهپرداز انقلابی با «هویت» ایران اسلامی در دهه پایانی عمرش (1338 ـ 1348)
لذا او در سیر زندگی خود ده مرحله را گذرانید:
1ـ جلال در دوران تحصیل و طلبگی
2ـ جلال در تشکیلات اصلاح دینی و عقاید و فعالیتهای اسلامی (1320 ـ 1321)
3ـ جلال به عنوان یک عضو فعال حزب توده که در اندک مدت رشد نمود و در سطوح نویسندگان برجستهی حزب توده درآمد و در کنار افرادی چون علینقی منزوی، احسان طبری ... قرار گرفت. (1331 ـ 1325)
4ـ نقش جلال در انشعاب حزب توده و برشی از درون روشنفکران و اهل قلم حزب به همراه خلیل ملکی. ...
5ـ تلاش درتأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران (1328 ـ 1330) به همراه خلیل ملکی، دکتر بقائی ...
6ـ نقش جلال در دوران نهضت ملی شدن نفت و به عنوان یک فعال سیاسی (1328 ـ 1331)
7ـ انشعاب از حزب زحمتکشان و تأسیس حزب نیروی سوم ـ و فعالیت سیاسی از متن به حاشیه (1331 ـ 1332) و خسته از بازیهای سیاسی و کسب تجربه.
8ـ جلال پس از کودتای امریکائی 28 مرداد، همکاری با نهضت سوسیالیستهای ملی و حضور حاشیهای (1334 ـ 1336)
9ـ نقش جلال در نقد شرقزدگی، مارکسیمزدگی، کارنامه شوروی در جامعۀ سوسیالیستها(1336 ـ 1339) در حاشیه و فعال شدن در ترجمه و تألیف.
10ـ جلال و نظریهپردازی غربزدگی به عنوان بزرگترین فاجعه ملی، نقد حکومت، فرهنگ، سیاست و برخی چهرههای سیاسی فکری معاصر.
که این بزرگترین ضربه به حکومت، احزاب، سیاستبازان، اهل قلم فریبخورده بود و نهایت جریان روشنفکری را مورد نقد و بررسی قرار داد.
11ـ بازگشت به اسلام به عنوان رهائی از:
ـ سلطنت
ـ باستانگرائی
ـ غربگرائی
ـ چپگرائی
و طرح «در خدمت و خیانت روشنفکران» به عنوان ابزار «استعمار» و «استبداد» که تنها راه رهائی «بازگشت به هویت اسلامی» است.
و در این دوران (1340 ـ 1348) جذب نهضت امام خمینی میشود و تنها راه سعادت فرد و جمع، خاصه اهل قلم و هنر را « در مسیر امام» قرارگرفتن اعلام میکند. چه در نهضت امام او ماهیت: ضداستبدادی، ضداستعماری، ضداستحماری، ضداشتهاری مییابد و در همین دوران است که «سفری به حج» میکند و در آنجا، میان سیل جمعیت «خود را خس» مییابد که به میقات آمده است «نه کسی که در میعاد» است. و به قول خودش «با اسلام و پیامبر (ص) آشتی میکند» و از آن پس به دامان قرآن و دین پناهنده میشود.
و راه نجات جامعه را در حرکت به سوی:
ـ بازگشت به اسلام
ـ امام خمینی
ـ حوزههای علمیه
ـ روحانیت
میشمارد. با ارائه این طرح در میان منورالفکران سه دسته موضعگیری مینمایند:
1ـ جمع اندک مرید جلال میشوند.
2ـ جمع کثیری مبهوت و مات که قطب راه را عوض نموده.
3ـ عدهای با اشاره حکومت یا از سر لجاج و عناد به جلال حمله میکنند.
و او را «مرتجع» ! «بیسواد» ! «هزیانگو» و «فاقد درک و فهم سیاسی تاریخی» میشمارند!!
و حتی مینویسند: منظور جلال از «بازگشت به خویشتن» در حقیقت «بازگشت به خیش» است! و یا جلال 250 سال از جامعه و فرهنگ خود عقب است»![36] مجله فردوسی نیز علیه جلال موضعگیری نمود! و داریوش آشوری نوشت «غربزدگی جلال عمق ندارد»[37] و دکتر وثوقی نیز نقدی نگاشت![38] و حتی آشوری عربزدگی ! البته روند کینهورزی و دشمنی با جلال پس از انقلاب اسلامی وسیع و گسترده میشود. تا آنجا که همسرش دانشور علیه جلال موضع میگیرد! و برخی سعی میکنند با تجلیل از سیمین جلال را بکوبند! حجم کتب، مقالات، تحلیلها علیه جلال در داخل و خارج همچنان ادامه دارد.
15ـ تلاش جلال برای منظمکردن یک لشکر علیه رژیم:
پاتوق جلال کانون نویسندگان شد که عمرش کفاف نداد. اگرچه اعضای کانون بیش از آنکه اهل «رزم» باشند طرفدار «بزم» بودند!
اما این لشکر هم نه توان، نه انگیزه، نه امکان مبارزه داشت ... مضافاً آن که جلال را نمیپسندید و شاید از روی ترس یا طمع ظاهراً تائیدش میکردند.
حرکت برخی از اعضاء یا به تقلید یا رسیدن دنبالهرو جلال شدند مثل رضا براهنی، جواد مجابی، شمس آلاحمد، علیاصغر حاج سیدجوادی، طاهره صفارزاده ... که در این میان خانم صفارزاده و شمس بر عهد خود پایدار ماندند و به انقلاب اسلامی پیوستند.
16ـ مخالفان جدی جلال پس از مرگش: باقر مؤمنی، داریوش آشوری، رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، بهآذین فریدون آدمیت و ... که هر کدام به دلایلی علیه جلال موضع گرفتند.
17ـ تکفیر جلال پس از انقلاب اسلامی: که جلال را مقصر! آسیبرسان به روشنفکران، شکستن ابهت روشنفکران ... و نهایتاً مدافع اسلام، تشیع، روحانیت ... و بازگشت به گذشته و انکار کمالات و درخشندگی که او را نقد و رد کردند تا علیه اسلامی، تشیع، روحانیت، انقلاب بتوانند حرف بزنند.
غربزدگی از نگاه جلال
نکته اول: اگرچه کتابهای جلال، داستانی، تحلیلی، سفرنامه «از نظر ساواک» تلقی میشد، اما نسبت به کتاب «غربزدگی» حساسیت بیشتری داشت. چه جلال در این کتاب ماهیت، رسالت، اهداف، کارنامه رژیم پهلوی، درباریان، جریان متصل به غرب را مورد نقد و تحلیل قرار داده بود. گزارش اداره کل سوم، به ریاست ساواک تهران در مورد «جلال آلاحمد» و مندرجات کتاب «غربزدگی» آمده است: «تحقیقات لازم از نامبرده به عمل آورده نتیجه را سریعاً به این اداره کل اعلام نمایند»
[39] گزارش مربوط به 23/3/1343 میباشد. آنچه در مرحله اول برای ساواک مهم بود موضوع شیخ فضلالله نوری است که جلال در ص 35 قید شده: و من با دکتر تندرکیا موافقم که نوشت شیخ شیهد نوری نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافع آن بوده بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود ... آنهم در زمانی که پیشوای روشنفکران غربزده ما ملکمخان مسیحی و طالباوف قفقازی! و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار هم چون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.[40]
نکته دوم که برای ساواک مهم است، قضیهی قرارد نفت یا تجدید قرارداد استعماری 1311 میباشد که در دوره رضاخان، تقیزاده عاقد آن بود. ساواک مینویسد در صفحه 40 غربزدگی نوشته شده است:
«در سال 1311 کمکم مدت امتیاز دارسی از نیمه گذشته و دارد تمام میشود. ناچار باید از چنان قدرت متمرکزی که وجود دارد استفاده کرد. این است که تقیزاده آلت فعل میشود و مجلس خیمهشببازی رأی میدهد و امتیاز دارسی را اول لغو میکند و بعد از نو میبندد و با چنان بوق و کرنائی که حتی پیرمردهای قوم بو نبرند که چه کاسهای زیر نیمکاسه است.»
3. سومین نکته دارای اهمیت از منظر ساواک در کتاب، موضوع و وابستگی به غرب است که مینویسد: ص 42 کتاب چنین درج گردیده: به این طریق است که صنعت غرب ما را غارت میکند و به ما حکم میراند و سرنوش را در دست دارد. پیداست که وقتی اختیار اقتصاد و سیاست مملکت را به دست کمپانیهای خارجی دادی او میداند که به تو بفروشد.[41]
4ـ جلال سلطۀ مطلق غرب را در سیستم حکومت پهلوی مطرح میکند که: «غرب که دولتهای ما را میآورد و میبرد. ما را سر پا نگه میدارد و پینرر لای بالانمان میگذارد.[42]
5ـ ساواک اصل موضوع را توجه میکند که جلال نوشته:[43] «از شخص اول مملکت تا دیگران همه در فکر تقسیم املاکند و این کار را به دروغ کلید حل مشکلات هم خارج پرواز میکند ... اما از نظر سیاسی ما در لوای یک حکومت خودکامه و در عین حال بیبندوبار به سر میبریم ... به هر صورت در این ولایت قشون بر تمام قضایا مسلط است و تعیین کننده آخر همه اوضاع است و استفاده برنده از تمام مزایای مملکت»[44] ساواک در یک تحلیل مفصل دیگر از غربزدگی که چاپ دوم آن منتشر شده مینویسد:
«سراسر کتاب انتقاد از وضع فرهنگ، سیاست و اصلاحات انجام شده میباشد. در مقدمه مینویسد: اکنون متن کتاب غربزدگی پیشروی شماست و میبخشید اگر قلم کمی گستاخ است و امیدوارم حفظ کنیدش از دستبرد الخناس روزگار که اعوان شیطاناند»[45]
و امروز بار دیگر باید بحث «غربزدگی» غربگرایی، غربشیدایی، غربخواهی، غربپرستی، غربمزدوری، ... مطرح و در این میان «در خدمت و خیانت» روشنفکران، بحثی جامع صورت گیرد که جریان روشنفکری ما میان دو راهی است:
1ـ بطرف غرب، حتی شرقگرایان و مارکسیستها و کمونیستها.
2ـ بطرف اسلام و انقلاب اسلامی.
که در طی چهار دهه اخیر صفوف مشخصتر شده است و باید در طلیعۀ قرن پانزدهم هجری شمسی که آن را باید قرن دینگرایی، حاکمیت دین دانست، باز روشنفکران جهان اسلام و خاصه ایران به کجا میروند؟
پی نوشت ها :
[1]. جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک، ص 167.
[2]. همان، ص 176.
[3]. همان، ص 195.
[4]. همان، ص 196.
[5]. همان، ص 198.
[6]. همان، ص 199.
[7]. همان، ص 406.
[8]. همان.
[9]. همان، 408.
[10]. آیتالله طالقانی به روایت اسناد ساواک، جلد 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 262.
[11]. همان، ص 313.
[12]. در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آلاحمد، تهران، مجید، 1378، 399.
[13]. غربزدگی، ص 166.
[14]. مقصود رضاخان پهلوی است.
[15]. در خدمت خیانت روشنفکران، 322.
[16]. غربزدگی، 85.
[17]. نفرین زمین، 266 ـ 267.
[18]. غربزدگی، 86.
[19]. از کمونیستها سالهای 1310 ـ مؤسسات حزبت توده و ... !
[20]. همایون پس از کنارهگیری از حزب توده، با انگلیسها رابطهای دوستانه برقرار کرد!!
[21]. صنعتیزاده، از اواخر سالهای 1331 به امریکاییها وصل شد و پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی با تأسیس مؤسسه فرانکلین امریکاییها او را اولین رئیس این مرکز نمودند!
[22]. احسانالله یارشاطر نویسنده و سیاستمدار فراماسون و عضو حزب بهائیت.
[23]. پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ در دولت امیراسدالله علم، دبیر کل حزب مردم. ناطق زبردست در عصر 15 خرداد که باید مخالفان قتلعام شوند!
[24]. ابراهیم خواجهنوری از مؤسسان حزب عدالت در کنار علی دشتی و احمد هومن در دهه 1320 و بعدها ... ! عضو مؤسس بنگاه نشر و ترجمه در کنار تقیزاده، یارشاطر، ... .
[25]. یک چاه و دو چاله، جلال آلاحمد، تهران، رواق، ص 10 ـ 20.
[26]. سیری در مبارزات امام خمینی در آئینه اسناد به روایت اسناد ساواک، جلد 18، تهران، مؤسسه نشر آثار امام خمینی، ص 400.
[27]. همان، ص 401.
[28]. همان.
[29]. همان.
[30]. همان، صص 402 ـ 403.
[31]. همان، ص 403.
[32]. ر. ک: آیتالله شهید محمدرضا سعیدی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[33]. همان ص 181.
[34]. جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 195.
[35]. همان، ص 196.
[36]. باقر مؤمنی، نوسینده کمونیست در مصاحبه با روزنامه آیندگان!
[37]. نقدی بر غربزدگی آلاحمد، ص 3.
[38]. مجله اندیشه و هنر، ویژهنامه جلال آلاحمد.
[39]. جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 42.
[40]. همان، صص 42 ـ 43.
[41]. همان، ص 43.
[42]. همان، ص 43.
[43]. همان، ص 43.
[44]. همان، ص 45.
[45]. همان، ص 292.
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
نظرات