آیت الله سید اسدالله مدنی در یک نگاه
ولادت: شهید آیت الله سید اسدالله مدنی در سال 1293 هـ. ش.(1323هـ.ق.) در آذرشهر دیده به جهان گشود. پدر ایشان ،مرحوم آقا میر علی، در بازارچه ی آذرشهر، شغل بزازی داشت.شهید مدنی در چهار سالگی ، مادر و در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و سختی به پایان رساند.وی در عنفوان جوانی،به قصد کسب علم وکمال،به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به تحصیل علوم دینی مشغول شد.
مبارزات : آغاز مبارزه در شهر قم، مبارزه با بهائیت در آذرشهر، کمک به شهید نواب صفوی، سفر به مصر برای افشای رژیم طاغوتی ایران، مبارزه با افکار مارکسیستی حکومت عبدالکریم قاسم درعراق ، تعطیلی کلاس در نجف اشرف در لبیک به مبارزه امام در 1342 ،شروع حرکت تبلیغی از ده مراد بیک همدان، سخنرانی تند در 9 آذر 1341 علیه انتخابات ایالتی و ولایتی درمسجد جامع همدان، طرح مرجعیت حضرت امام پس از 15 خرداد، ممنوعیت سخنرانی و تبلیغ پس از سال 42 ،اوایل دهه 50 انتقال به بروجرد و ادامه ی تبلیغ مرجعیت حضرت امام در این شهر،3 سال تبعید به نورآباد ممسنی ،ممنوع الخروج شدن از کشور در سال 1354 ،تغییر محل تبعید به گنبد کاووس به علت ادامه ی مبارزات در سال 1356، در سال 1357 تغییر محل تبعید به بندر کنگان، 3 ماه بعد تبعید به مهاباد ، حضور در تبریز پس از اتمام تبعید، دستگیری و تبعید از تبریز به علت فعالیتهای انقلابی، حضور مجدد در همدان :1/10/1357در جریان 22 بهمن، جلوگیری از حرکت لشگر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به همراه همدانیها ،انتخاب مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی ،امامت جمعه همدان به فرمان امام خمینی (ره)،عزیمت به تبریز جهت خواباندن فتنه ی حزب خلق مسلمان ،امامت جمعه تبریز پس از شهادت آیت الله سید محمد علی قاضی طبا طبائی،
حضور در جبهه و همراهی و تشویق رزمندگان اسلام
آقای بهاء الدینی در این زمینه خاطره ای نقل می کند: عده ای می خواستند بروند جبهه. بچه ها که رفتند، دیدم حاج آقا آمدند خانه وسخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است .گفتم: حاج آقا چرا ناراحتید؟ گفتند: تلفن بزنیر به دفتر امام واجازه بگیرید از امام که من با این بچه ها به جبهه بروم. پرسیدیم: چرا حاج آقا ؟ گفتند: آخر من نمی توانم ببینم این بچه ها می روند جبهه، آنجا می جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده ام ،اگر من گذشت این بچه ها را نداشته باشم، ایثار این بچه ها را نداشته باشم ،و ای بر حال من ! اما خوب معلوم بودکه حضرت امام هیچ وقت اجازه نمی دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت وانقطاع ایشان بود از دنیا.
شهادت: پس از 69 سال زندگی سراسر درد و رنج و مبارزه در نیمروز جمعه 20/6/60 در محراب عبادت در میدان نماز تبریز به دست منافقی شقی بر اثر انفجار نارنجک به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود رسید.
http://313golenarges.parsiblog.com
نظرات