نقدی بر شیوه های ارجاع در نگارش
مهم ترین هدف از «نوشتن»، رساندن پیام به مخاطب از ساده ترین راه ممکن است.
اگر بنا باشد این ابلاغ و افهام، با انواع مغلق گویی ها یا سردرگم کردن ها همراه شود، رسا نخواهد بود. بی تردید برای تدوین یک کتاب یا مقاله ی علمی رعایت مسائل لازم است که به عنوان((شیوه)) شهرت دارد و اغلب مراکز یا مجلات علمی، برای خود شیوه نامه ای تدوین و تنظیم می کنند تا نویسندگان مرتبط با آن ها، شیوه ی خاص آنان را رعایت کنند. لیکن از آن جا که این روش ها استاندارد خاصی ندارند معمولاً سلیقه ای است، خود با مشکلاتی روبرو است و به همین علت بسیاری از آن ها به طور جدی قابل نقد هستند.
در این نوشتار بنا داریم درباره ی این شیوه ها و برخی اشکالات آن ها سخن بگوییم. هدف آن است که اولاً باب نقد و بررسی و اظهار نظر و در نتیجه تعالی وتکمیل این روش ها گشوده شود. طبیعی است طرف مقابل هم درباره ی شیوه مورد نظر خود دلایلی دارد که به آن استدلال می کند. این نوشتار می تواند باب نقد و بررسی نظریات مختلف را بگشاید. هدف دوم، توجه دادن به این نکته است که صاحبان یک شیوه، روش خود را وحی منزل ندانند و دیگران را به عملِ به آن الزام نکنند. این نوشتار سعی دارد که اگر نتواند شیوه ی مورد نظر خود را ترجیح دهد دست کم آن را در کنار شیوه های دیگر رسمیت بخشد.
آن چه در این جا مورد نظر است نقد موضوعات زیر است:
نخست، ارجاع به مؤلف
دوم، چگونگی ثبت جلد و صفحه
سوم، ارجاع در متن
چهارم، تکرار مشخصات کتابنامه ای در پاورقی
پنجم، ارجاع در پی نوشت
ششم، ارجاعات مکرر
نقد نخست: ارجاع به مؤلف
موضوع شیوه ی آدرس دهی(ارجاع) در تحقیق و پژوهش، شاید موضوعی بی اهمیت و جزیی به شمار آید، اما اهل مطالعه و تحقیق، پیوسته با آن روبرو هستند و محافل علمی و مجلات تخصصی درچگونگی اعمال آن اختلاف نظر دارند.گروهی از نویسندگان یا شیوه ی برخی مجلات از گذشته چنین بود که برای بیان منبع و مرجع خود تنها به نام کتاب وذکر جلد و صفحه ی آن اکتفا می کردند و در پایان نوشته یا کتاب، تفصیل منابع خود را با مشخصات می آوردند. سال هایی است که روش دیگری ابداع شده ودر جزئیات آن هم اختلاف نظر است.اجمالاً در این شیوه ابتدا نام نویسنده ی اثری که به آن ارجاع می شود، ذکر می کنند و آن گاه جلد و صفحه ی کتاب او را و البته برخی پس از نام مؤلف، نام اثر را هم می افزایند.
متأسفانه این اختلاف نظر سبب می شود گاه نویسنده ی مقاله یا کتاب برای انتشار اثر خود در مجله یا مرکزی که از نظر شیوه با یکدیگر اختلاف نظر دارند به رغم نظر خود، تغییرات بسیاری را در نوشته اش ایجاد کند یا این تغییرات توسط ویراستاران آن مجموعه اعمال می شود و مشکلاتی مانند اشتباه در ذکر نام مؤلف پدید آید. آن چه درباره ی ترجیح این روش استدلال می شود یا به نظر می رسد گفته شود، چند دلیل است:
1. ارجاع به مؤلف، روشی عام و بین المللی است و باید شیوه های یکسان را رعایت کرد و به سمت اتحاد روش ها پیش رفت.
2. در ارجاع به کتاب، اشکالاتی است که در ارجاع به مؤلف نیست؛ مانند تشابه نام کتاب ها که با ارجاع به مؤلف برطرف می شود.
3.درارجاع به مؤلف، گوینده ی مطلب هم روشن می شود و درمباحث علمی،شناختن نظریه پرداز مهمتر ازنام کتاب اوست. به عبارتی، گوینده ی سخن هم معین می شود تا بتوان نظرات افراد را تشخیص داد.
به نظر می رسد مهم ترین استدلال طرفداران این شیوه، سه نکته پیش گفته و در میان آن ها مورد دوم باشد.درباره ی دلیل اول باید گفت:
اولاً چنین نیست که این روش، شیوه ای بین المللی و عام باشد؛ بلکه حتی درمیان نویسندگان غیر ایرانی همیشه این گونه نیست که ابتدا ارجاع به مؤلف باشد.
ثانیاً هیچ الزامی در تقلید از دیگران یا ضرورتی در یک دستی افراطی در روش ها تا این اندازه وجود ندارد.اگر نویسندگان غیر ایرانی و غیر فارسی ترجیح دهند ارجاعات خود را با نام مؤلف آغاز کنند یا برای نویسنده بیش از اثرش ارزش قائل باشند ما می توانیم روش دیگری و البته معقول و قابل دفاع داشته باشیم.
حقیقت این است که شیوه ی ارجاع به مؤلف، ارمغان غرب است. ما بنا نداریم هر چه را که از غرب آمده است نادرست بدانیم؛ اما این هم درست نیست که هر چه در میان آنان رواج یافت وبه اصطلاح بین المللی شد، بی چون و چرا عمل کنیم.
گذشته از آن که این روش به صورت کامل و آن گونه که درمیان آنان انجام می شود درمقالات و کتاب های ما اعمال نمی گردد.
روش های تحقیقات غربی در علوم انسانی، روش هایی کارآمد و اغلب پسندیده است، اما این بدان معنا نیست که روش ارجاع دهی را هم از آنان بگیریم؛ زیرا محدودیت هایی که درارجاع به منابع فارسی و عربی وجود دارد در میان آنان نیست و نباید آن ها را نادیده گرفت.
از طرفی گفته می شود مبدعان این روش یا نویسندگان غیر ایرانی برای یک طرز تفکر بیشتر از یک کتاب و اثر، ارزش و اهمیت قائلند؛ لذا به هنگام بیان یک مطلب، ابتدا نام گوینده ی آن را ذکر می کنند. آیا این هدف با ارجاع به کتاب حاصل نمی شود؟هنگامی که در متن از صاحب نظریه ای نام برده شد یا سخنی از یک شخص نظریه پرداز نقل شد سپس در ارجاعات، نام کتاب او آمد، چه تفاوتی با ارجاع به مؤلف دارد؟ ضمن این که در بسیاری از موارد، گوینده ی اثر تنها یک ناقل است و خود هیچ نظریه ای درموضوع ندارد. پس این جا چه اهمیتی درگوینده ی سخن نهفته است؟
ازسوی دیگر ارجاع به مؤلف، با آن چه درمعارف دینی ما گفته شده است که اُنظُر الی ما قال ولاتنظر الی ما قال1معارض است.روش مورد انتقاد ما مبتنی بر بخش منفی و نهی شده این سخن امیر بیان است.
درباره دلیل سوم هم باید گفت، اگر شناخت گوینده ی کلام، لازم باشد هیچ محظوری از نام بردن او در متن وجود ندارد؛ اما اگر بر عکس باشد و نگارنده نخواهد به راحتی نام گوینده مطلب را در دسترس مخاطب و خواننده قرار دهد چنین امری امکان نخواهد داشت و ناچار است نام مؤلف را بیاورد. روشن است که نگارنده کتاب یا مقاله در موارد بسیاری در صدد نقد و ردّ مطالب دیگران است و به هر دلیلی بنا ندارد در پایین صفحه یا پی نوشت نام افراد را به مخاطب اعلام کند.
اما درباره دلیل دوم که گفته می شود برای رفع تشابه نام کتاب ها، لازم است نام مؤلف پیش از نام کتاب بیاید، به تفصیل بیشتری پرداخته،می گوییم:
1. همین اشکال و بلکه اشکالاتی متعدد و شدیدتر به روش ارجاع به مؤلف وارد است؛ زیرا اگر تشابه نام کتاب در یک رشته علمی ممکن است، تشابه نام نویسنده در همان رشته و بلکه علوم دیگر بیشتر امکان دارد. اگر ذکر نام کتاب تا حدود زیادی خواننده را به نام کتاب مورد نظر هدایت می کند قطعاً نام نویسنده ای چون شیخ صدوق یا شهید مطهری نیازمند ذکر نام کتاب او هم هست و هیچ گاه برای مخاطب فقط ذکر نام مؤلف کفایت نمی کند.
2. اشکال دیگر این روش مربوط به نام خانوادگی است که ارجاع با آن شروع می شود. از مبدعان این شیوه می پرسیم نام خانوادگی افرادی مانند راغب اصفهانی، خطیب بغدادی، ابن ابی الحدید مدائنی، ابن بابویه صدوق و متقی هندی چیست؟ نام خانوادگی عنوانی واضح نیست تا بتوان آن را ملاک قرار داد.2 بلکه در زبان های غیر فارسی تشخیص نام خانوادگی با مشکل یا اختلاف رو به رو است.حتی در زبان فارسی افراد فراوانی هستند که درباره ی شروع با نام خانوادگی آنان نمی توان اظهار نظر قطعی کرد. در زبان عربی این مسئله جدی است که چون افراد با سه نام شناخته می شوند کدام یک را ابتدا ذکر کنیم؟ نام هایی مانند: مقدسی سلمی شافعی، عبدالعظیم عبدالعلیم، ریاض محمد حبیب الناصری، حسن ابراهیم حسن. همچنین در زبان های دیگر مانند فان فلوتن، اتان کولبرک، جولیوس کرینستون.
برای نمونه در مجله ای علمی- ترویجی3 در ردیف الف کتابنامه آمده است: (( ابن نعمان معروف به شیخ مفید، اوائل المقالات... )) در حالی که شیخ مفید هیچ گاه به این عنوان معرفی نشده و نمی شود.
3. در کنار این اشکال، القاب و عناوین تشریفاتی واحترامی وجود دارد که پیش از نام می آید مانند: علامه، آیت الله، شیخ، استاد، دکتر و ... . اکنون مجله ای تخصصی از یکی از دانشگاه ها4 دربرابر نگارنده است که«علامه حلی» را در ردیف الف با عنوان« العلامه الحلی» و«قطب الدین شیرازی» را در ردیف قاف آورده است. بنابراین قطب الدین لقب یا نام خانوادگی محسوب شده است نه شیرازی. در حالی که اغلب می نویسند:«راوندی، قطب الدین» یا«طبرسی، فضل» و»طوسی، محمد بن حسن».
پس باید گفت: قطعاً مراد صاحبان این شیوه، نام خانوادگی نیست؛ چون مفید، طوسی، صدوق، ابن حزم، عیاشی و ... نام خانوادگی به شمار نمی روند بلکه هر یک عنوانی است مانند نام محل یا نام جد یا یکی ازاجداد یا نسبت یا شهرت. بنابراین لازم است نگارنده ای که بنا دارد کتاب یا مقاله ای برای صاحبان این شیوه ارائه دهد درمرحله ی اول بررسی کند که چگونه نام و نام خانوادگی را بیاورد وکدام یک را انتخاب کند. در عین حال ممکن است ویراستار محترم، بخشی از آن چه را مؤلف تنظیم کرده تغییردهد و مثلاً کلمه شیخ را در کنار نام مفید و صدوق یا علامه را در کنار نام طباطبایی بیاورد. مشکل بعدی، مربوط به خواننده است که نمی داند روش آن مرکز یا پژوهشگاه یا دانشگاه یا مجله بر این قرار دارد که کلمه علامه و امثال آن را در ردیف خودش یعنی مثلاً«ع» و مثلاَ پیش از نام خانوادگی«علوی» می آورد. ولی در نوشته دیگری نام علامه طباطبایی را در ردیف «ط» باید جستجو کند.
حال اگر برای مؤلفانی بتوان چند نام توجیه کرد مثلاَ: ابن سعد زهری، ابن حزم اندلسی، ابن خیاط عصفری و... باز هم نگارنده و ویراستار و خواننده هر سه در تکاپو خواهند بود که کدام یک نام خانوادگی و کدام مشهورتر است؟ اگر متخصصان رشته ای خاص، مؤلفی را با نامی بشناسندکه غیر متخصصان آن رشته او را با دیگر شهرتش می شناسند چه باید کرد؟ مثلاَ در کتابی5« قاضی عبدالجبار معتزلی» به همین شکل در ردیف قاف آمده است در حالی که این چنین معمول نیست.
جالب است به نمونه دیگری از آشفتگی ارجاع درمجله ای علمی- پژوهشی6 که در کتابنامه مقاله و به ترتیب زیر آمده است، توجه کنیم:
ابن بابویه قمی، ابوجعفر محمد بن علی[شیخ صدوق]
جبعی عاملی، زین الدین[شهید الثانی]
شیخ بهایی، بهاء الدین حارثی عاملی
علم الهدی،[سید مرتضی]
مفید، محمد بن نعمان
موسوی خمینی، سید روح الله[امام خمینی]
در همه ی موارد این آدرس دهی، اشکالاتی به چشم می خورد:
الف) شیخ صدوق غیر از ابن بابویه و فرزند او است و با این که ممکن است به اولی هم ابن بابویه اطلاق شود، لیکن مشهور و معمول نیست.
ب) در مورد شهید ثانی این که با کدام عنوان( جبعی یا عاملی یا حتی شهید ثانی) آغاز کنیم، محل تأمل و سردرگمی است.
ج) نام شیخ بهایی نباید به اعتبار عنوان((شیخ)) در ردیف شین قرار گیرد.
د) لقب علم الهدی گرچه برای سید مرتضی درست است، اما چه ترجیحی هست که آن را با لقب مشهورترین یعنی مرتضی شروع نکنیم؟
هـ)چرا عنوان((شیخ)) برای مفید که به یقین مقام او کمتر از شیخ بهایی نیست و اغلب برای او اطلاق می شود، نیامده است؟
و) تردیدی نیست که لقب خمینی شناخته شده تراز نام خانوادگی موسوی است و این نام بایستی با افزودن کلمه امام در ابتدایش، در ردیف خ بیاید. جای خوشوقتی نیست که در مجله ای علمی- پژوهشی که در مهم ترین مرکز دانشگاهی کشور منتشر می شود چنین اشکالاتی وجود داشته باشد.
4. اشکال دیگر درمواردی است که خالق یک اثر نوشتاری، بیش از یک نفر است.اگر نام آنان در کتاب ارجاعی مشخص باشد در این روش گفته می شود از نفر اول نام برده شود و به جای نفرات بعدی، کلمه ی(( و دیگران)) بیاید. به فرض آن که این توجیه پذیرفته شود در موردی که روی کتاب نام یکایک افراد نوشته نشده و به عنوان نمونه(( جمعی از نویسندگان)) آمده است، چه باید کرد؟ آیا معقول است عنوان(( جمعی از نویسندگان)) در ردیف حرف جیم و مثلاً پس از نام ((جعفری)) بیاید؟ چنان که برخی مراکز این روش را انجام می دهند و خواننده را سردرگم می کنند.7 راه دیگری که به آن عمل شده است، این که نام کتاب را بدون نام نویسندگان، در ردیف حرف آغازین کتاب بیاوریم. نگارنده ی این سطور، نمونه این کار شگفت انگیز را در اختیار دارد و به نظر نمی رسد که این کار هیچ توجیه معقولی داشته باشد. از طرفی کتاب هایی که نویسندگان آن متعددند و عنوانی شبیه ((جمعی از نویسندگان)) روی آن آمده است، کم نیست.
نمونه دیگر جایی است که کتاب به مجموعه یا مرکز علمی منسوب باشد. مثلاَ در کتابنامه ی کتابی8 ارجاع به دو اثر با عنوان((بخش...))و((پژوهشگاه)) آمده است:
«13. بحرانی،شیخ یوسف، الحدائق الناضره...
14. بخش فرهنگی جامعه مدرسین، ربا، چاپ اول...
15. بهرامی،...
18.پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پول درنگاه...
19. توحیدی،...»
5. مشکل سازتر از آن ها جایی است که نویسنده ی اثر، شناخته شده نیست. از مبدعان شیوه ی ارجاع به مؤلف می پرسم در چنین مواردی به جای نام نویسنده چه واژه ای قرار می دهیم؟ نگارنده ی این سطور مواردی را سراغ دارد که در چنین مواردی، جای نام مؤلف خالی است و نام کتاب در ابتدا قرار گرفته است. چنان که درکتابی9 عنوان اخبار الدوله العباسیه که مجهول المؤلف است، با نام کتاب آغاز شده اما در بقیه موارد با نام مؤلف آغاز شده است.
6. در همین جا باید به آثاری اشاره کنیم که منسوب به یک نویسنده است و نام بردن از او به عنوان صاحب قطعی اثر، عالمانه نیست و ارجاع دهنده نمی خواهد از کلمه((منسوب)) درباره ی آن صرف نظر کند؛ بلکه لازم می داند این مطلب را به خواننده توجه دهد.
7. درباره ی مجموعه آثار یک شخص، به خصوص اگر ترجمه شده باشد، نام چه کسی می آید؟ نام نویسنده ی اصلی یا تنظیم کننده( جمع آوری کننده) و مترجم؟ مجموعه آثار افلاطون به نام خود اوست یا لطفی؟ دردائرة المعارف ها شیوه ی واحدی وجود ندارد.گاه به نویسنده و گاه به مسئول اصلی یا سر ویراستار ارجاع می شود.
8. برخی کتا ب ها یا مجلات که مقید به ذکر مترجمان قرآن و کتاب مقدس هستند، در این موضوع دچارتناقض شده اند. در مجله ای تخصصی در موضوع فلسفه10 که کتابنامه به شیوه ی نام مؤلف است در خصوص قرآن و نهج البلاغه به نام مترجمان و مشخصات نشر، اشاره شده و طبق معمول، این دو کتاب در ابتدا و بدون رعایت ترتیب الفبایی- که البته باید چنین باشد- آمده است؛ سپس ادامه کتابنامه به شیوه دیگر انجام شده است. بنابراین، در روش دوگانگی پدید آمده است. حال آن که تأکید می شود در این امور- حتی اگر روش نادرست است- یک دستی از بین نرود.
9. اشکال دیگری که زائیده ی شیوه ی ارجاع به مؤلف است، آن که برخی از ویراستاران هنگامی که نام نویسنده ی یک اثرهمراه آن اثر می آید، نسبت به دیگر ارجاعات استثناء قائل می شوند و دراین موارد از ذکر نام مؤلف، پیش از اثرش خودداری می کنند. به عنوان نمونه به جای ((طوسی، رجال طوسی))، فقط می نویسند: (( رجال طوسی))، یا به جای (( یعقوبی، تاریخ یعقوبی))، می گویند: (( تاریخ یعقوبی)). هر چند به نظر می رسد این استثنا برای پرهیز از تکرار نام مؤلف پسندیده است، اما کافی نیست. ضمن آن که با اصل یک دستی مخالف است. بهترآن است که این روش فراگیر باشد نه آن که به عنوان استثنایی در شیوه ی ارجاع به مؤلف به کار رود. بی تردید مشکلاتی که گفته آمد در شیوه ی ارجاع به کتاب وجود ندارد ولی در شیوه ارجاع به نویسنده، حل شدنی نیست.
تنها اشکالی که در آغازکردن به نام کتاب ممکن است پدید آید- و آن هم شایع نیست- این است که گفته می شود نام برخی کتاب ها اختلافی است یا دو گونه نام گذاری دارد.به نظر می رسد در این موارد- که به اندازه ی اشکالات ارجاع به مؤلف نیست- به نام مشهورکتاب بسنده شود. مانند((من لا یحضره الفقیه)) به جای(( کتاب من لایحضره الفقیه)) یا((أنساب الأشراف)) به جای((جُمل من أنساب الأشراف)). چنان که کافی است درباره منابع کهن که گاه کلمه((کتاب)) در کنار نام اثر آمده است، به نام مشهور ارجاع دهیم وکلمه((کتاب)) را در نظر نگیریم، مانند((الفهرست)) به جای ((کتاب الفهرست)). راه دیگر آن است که به کمک نشانه ای مانند فلش به نام اصلی و غیر مشهور کتاب ارجاع دهیم؛ مثلاً در حرف میم بنویسیم: ((الملاحم یا ملاحم ابن طاووس التشریف بالمنن)) ودرردیف تامشخصات کتاب را ذکر کنیم.
از طرفی لازم نیست برای فرار از این اشکال در محظور دیگری قرار بگیریم. مثلاً در مجله ای علمی – پژوهشی11 نام کتا ب نجاشی((فهرست أسماء مصنفی الشیعه)) ذکر شده است؛ در حالی که بر روی جلد و عطف این کتاب عنوان((رجال النجاشی)) وجود دارد و همین نام هم شهرت دارد. ارجاع دهنده خود را به زحمت انداخته و به جای نام مشهور از عنوان((فهرست)) استفاده کرده است. البته این کتاب، در حقیقت فهرست است، اما به غلط نام((رجال)) بر آن غلبه کرده و این نام برای خواننده کافی است. اشاره با توجه دادن به چنین مطلبی اختصاص به مباحث تخصصی و بررسی های کتاب شناسانه دارد و نباید در کتابنامه و پی نوشت تأثیر گذارد.
نقد دوم: تکرار مشخصات منابع
یکی از روش هایی که امروزه انجام آن درکتاب ها و به خصوص پایان نامه ها الزامی است، این که در اولین ارجاع به هر اثر، مشخصات کامل اثر بیاید و در ارجاعات بعدی با کلمه همو و همان به هر دو مورد برگشت داده شود. طبیعی است مشخصات کامل اثر علاوه بر اولین پاورقی، در کتابنامه تکرار خواهد شد. روشن نیست وقتی قرار است در کتابنامه مطلبی به وضوح بیان شود چرا در اولین پاورقی تکرارآن بیاید؟ نگارنده توجیهاتی درباره ی این روش شنیده ام که قانع کننده نیست.پاورقی برای آن است که خواننده ی محقق به اجمال از منبع مطلب آگاه شود؛ اگر بناست از مشخصات نشر نیز مطلع شود زحمتی نیست که آخر کتاب یا مقاله را بنگرد و بر آن دست یابد. بی شک، این زحمت نسبت به شلوغی ناشی از تکرار مشخصات اثر، کمتراست. در این روش حجم زیادی از اطلاعات- که به نظر می رسد برای آن تعجیلی نیست- در یک پاورقی جمع شود. این موضوع در پاورقی های اولیه و صفحات نخست کتاب یا مقاله آشفتگی و شلوغی بیشتری ایجاد می کند و یافتن ارجاعات اصلی را برای خواننده دشوار می سازد. اگر فرض کنیم کتابی 200 صفحه ای، حدود 100 مأخذ داشته باشد و به طور میانگین در هر دو صفحه یک منبع با مشخصات کامل( حدود یک سطر) ذکر شود؛ آن گاه همان یک سطر در آخر اثر هم تکرار شود، حجمی قابل توجه بر نوشته افزوده خواهد شد. چه ضرورتی است جز آن که در پاورقی میان جلد و صفحه و میان نام کتاب با مشخصاتی تکراری، آن همه فاصله ایجاد شود؟!
نقد سوم: استفاده از همو و همان
یکی از شیوه های معمول، استفاده از کلمات((همو)) یا ((همان)) به جای تکرار نام نویسنده یا کتاب است. این کار گرچه در هر دو شیوه(ارجاع به مؤلف یا کتاب) می تواند اجرا شود، لیکن عملاَ در شیوه ارجاع به مؤلف بیشتر و معمول تر و اشکالات آن جدی تر است. اولین اشکال زمانی است که نویسنده، آدرسی را نوشته است و به هر دلیل هنگام چاپ یا اصلاح، شماره ی ارجاع تغییر کند یا جابجا شود و به تبع آن(( همو)) یا((همان)) اشتباه می شود.
از این مورد- که در حقیقت قصور ناشر یا ویراستار یا نمونه خوان است- که بگذریم آن چه برای خواننده مشکل جدّی ایجاد می کند، زمانی است که پس از چندین صفحه، ناگهان کلمه همان یا همو،خواننده را به تکاپو می اندازد که مقصود از آن، کدام نویسنده یا چه کتابی است؟ در این جا به نمونه ای از یک مجله تخصصی12 توجه می کنیم:
در صفحه 101 این مجله پی نوشت شماره 49 چنین آمده است: (49. ابن عذاری، همان، ج2، ص 34)).خواننده برای یافتن نام کتاب ابن عذاری(فرض آن که آن را نداند) یک یک پی نوشت های پیشین را بررسی می کند. از آن جا که برخی از این پی نوشت ها چندین سطر است و حجم زیادی از نام مؤلفان و کتاب ها را در بردارد فرصت بسیاری لازم است تا همه ی آن ها بررسی شود. تا آن که به پی نوشت شماره 33 در صفحه ی100 می رسیم: (( 33. ابن عذاری، همان، ج1، ص 34)). باز هم نا امید از این مرحله، ادامه می دهیم و چشمانمان را در پی کلمه ابن عذاری دیگری می چرخانیم. در ص 98 بار دیگر در پی نوشت22 آمده است: (( 22. ر.ک: ابن عذاری، همان، ج1، ص99-160)). ادامه می دهیم تا پی نوشت شماره 19 که ((ابن عذاری؛ همان)) تکرار شده است. پس ازآن به صفحه ی اول از پی نوشت ها می رسیم(صفحه 97 مجله) که درارجاع شماره 8 باز هم آمده است:«ابن عذاری، همان، ج1، ص80». سرانجام قدری بالاتر در پی نوشت شماره 2 می یابیم که ابن عذاری چه کتابی است: ((2. ابن عذاری، البیان المغرب)).
بنابراین برای آن که چند کلمه نام کتاب را نیاوریم خواننده ی بیچاره را مجبور کردیم چندین صفحه را اجمالاً مطالعه کند. فاصله ی پی نوشت دوم تا آخرین موردی که در آن آمده است: ((ابن عذاری، همان))(یعنی پی نوشت شماره 83)، هشت صفحه است یعنی اگر خواننده، مطلب مربوط به ارجاع شماره 83 را پی گیری کند و از نام کتاب ابن عذاری آگاه نباشد بایستی هشت صفحه را نگاه کند!!
با این حال اگر دقت شود و تنها در یک یا دو پاورقی پیوسته، با واژه ی همو یا همان از تکرار مخلّ جلوگیری شود، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه پسندیده خواهد بود. اما مشکل در جایی است که این روش برای ارجاع به مؤلف به کار گرفته شود یا در ارجاع به کتاب، فاصله بیش از چند صفحه شود.
نقد چهارم: محل آدرس دهی(متن، پاورقی یا پی نوشت؟)
یکی از موارد اختلافی میان آثار و مجلات علمی، محلی است که مشخصات اثر را در برمی گیرد. غالب مجلات و حتی مواردی از کتاب ها، ارجاعات را به انتهای مقاله یا کتاب می برند که از آن به پی نوشت تعبیر می کنیم. اکثر قریب به اتفاق کتب و دسته ای از مجلات، ارجاعات را در پاورقی می آورند. در برابر این دو شیوه، ارجاع در متن است که خواننده را خسته می کند و پرانتزی های بسیاری را مقابل او قرار می دهد. با وجود آن که شیوه ی پی نوشت، امروزه در بسیاری ازمجله ها معمول است این اشکال متوجه آن است که در حقیقت ذکر منبع را ازدسترس خواننده دور می دارند. ارجاع در متن نیز افراط در دسترس قرار دادن آدرس است. به نظر می رسد اگر شیوه ی پاورقی انتخاب شود (همان گونه که در اکثر کتاب ها معمول است) از این افراط و تفریط بی نیاز خواهیم بود. روشن است که در روش پاورقی، همانند کتاب، فهرست منابع در پایان مقاله می آید.
ارجاع در پی نوشت در جایی که خواننده بخواهد یکایک ارجاعات مقاله را ببیند- و فرض ما نیز همین است؛ زیرا سخن از مجلات تخصصی و خوانندگان خاص است- باید از متن دور شده، انتهای مقاله را بیابد، آن گاه شماره ی پی نوشت را تطبیق دهد تا به ارجاع مورد نظرش برسد. به خصوص که متن مقاله طولانی باشد. اشکال دیگر آن، در جایی است که به هر دلیل شماره ای از ارجاعات آن با متن سازگار نیست و مشخص است که در شماره آن ها اشتباهی رخ داده است.
به متن زیر که از نشریه ای علمی پژوهشی است13 توجه کنید: آن گاه همان جنس را به قیمتی کمتر، ولی به نقد از او می خرد تا بدین وسیله بدهکار، دینش را ادا کند( ابن ادریس، سلسلـة الینابیع، و 4/393 و 394؛ بحرانی، 20/93؛ ابو حبیب، 270؛ زحیلی، 4/ 476) طلبکار نیز به سود مورد نظر خود دست یابد(شوکانی، 5/207؛ زحیلی، 4/467). از این رو، به نظر شیخ طوسی هرگاه طلبکار در انجام معامله مزبور شرط بازخرید نکند و مدیون بتواند مال را به دیگری بفروشد تا قرضش را ادا کند، اشکالی ندارد. (طوسی، الاستبصار، 3/80). به هر حال همان گونه که محقق کرکی(4/ 262) گفته است ...
ارجاعات متن بالا بیش از مطالب آن است. شکی نیست که ارجاع، لازم و نشانگر علمی بودن کار است؛ اما آیا به قیمت منحرف کردن مخاطب از مطلب؟ آیا نمی توان این ارجاع را به پایین صفحه یا پی نوشت برد تا خواننده،ابتدا مطلب را بدون وقف و هرگونه مانع، مطالعه و درک کند و در صورت نیاز به منابع و مآخذ آن، مراجعه کند؟ می پذیریم که در دائرة المعارف ها از چنین روشی گریز نیست و آن را استثنا می کنیم. نمونه دیگر، با این تفاوت که روش آدرس دهی قبلی به مؤلف بود و بعدی به کتاب است.14
جغرافی دانان، این شهر را یا((قاسان)) نام کرده اند(سفر نامه، ص 114؛ جهان نامه، ص 57؛ الانساب، ج3، ص 31و 32 و ج4، ص 426؛ معجم البلدان، ج4، ص 295؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج2، ص 11 و ج3، ص 7؛ توضیح المشتبه، ج7، ص 26؛ تبصیر المنتبه، ج3، ص 1147) یا((کاشان)) (اشکال العالم؛ همان؛ جهان نامه، ص 62 و 63؛آثار البلاد و اخبار العباد، ص 452؛ حدود العالم من المشرق الی المغرب، ص 392) و یا- عمدتاً و در بیشتر موارد- ((قاشان))(الروض العطار، همان؛ الانساب، ج4، ص 427؛ مسالک و ممالک، ص 201، 204، 203و 209؛ حدود العالم من المشرق الی المغرب، ص 169؛ آثار البلاد و اخبار العباد، ص 432 و 433؛ احسن التقاسیم، ص385؛ معجم البلدان، همان، ص 296 و ج3، ص 19).
این متن که نزدیک 9 سطر از مجله را اشغال می کند، فقط یک جمله است: ((جغرافی دانان، این شهر را یا قاسان نام کرده اند یا کاشان و یا – عمدتاَ در بیشتر موارد- قاشان)) بنابراین حدود 7 سطر ارجاع داخل متن آمده است. این درصورتی است که مقاله، پی نوشت هم دارد و عدد 2 روی کلمه کاشان مربوط به پی نوشت است که یک سطر توضیح دربر دارد.
چه می شد که همه ی ارجاعات در پی نوشت و بهتر از آن در پاورقی می آمد و خواننده برای گرفتن پیام دو سطری مجبور نبود در لابلای 9 سطر جستجو کند!؟ ضمن آن که امروزه قلم پاورقی ریزتر نوشته می شود و زیباتر از ایجاد این آشفتگی است.
نمونه ای دیگر با ارجاع به مؤلف و شلوغی بیشتر با کلمات لاتین.15
... اکنون این اکثریت سنی، حدود 85 درصد جمعیت مسلمانان و اقلیت شیعی، حدود15 درصد آن را تشکیل می دهد( برای این ارقام قس: مقاله((اسلام))، در Ei2، فقرات آخر مقاله)؛ لذا توجه غربیان معطوف اکثریت بوده (طباطبایی، 1،Ch، دونالدسن، فصل16، دائرة المعارف اکسفورد جهان اسلام معاصر، 247، Vo12 بویژه مقاله(( اسلام)) و آن اکثریت نیز خود را نمانیده ی اسلام دانسته اند(دائرة المعارف جهان اسلام pp.-64 ، Vo 1.1دیگر این که از زمینه تاریخی روابط میان شرق و غرب به ویژه شرق اسلام و غرب مسیحی نیز نباید غافل بود؛ (در این باره بنگرید به: نامه فرهنگ، سال چهارم، شماره چهارم، ویژه نامه اسلام و غرب)... .
از طرفداران این شیوه ها می پرسیم این همه شلوغی متن با ارجاعات فارسی و لاتین برای چیست؟ ضمن آن که علاوه بر این ارجاعات، پی نوشت هم درکار هست.
نقد پنجم: شیوه ثبت جلد و صفحه
دیگر موضوع مورد نقد این نوشتار، اختلاف در شکل بیان جلد و صفحه ی یک اثر است. زمانی تفکیک بین جلد و صفحه بااین علامت(/) معمول بود و به جای(( ج5، ص 17)) نوشته می شد: ((5/17)). اما امروزه اصرار بر این است که حروف جیم و صاد جای آن را بگیرد. ماهم اصراری بر ردّ این روش نداریم، لیکن اگر نویسنده ای آن را انتخاب نکرد و با روش دیگر، آدرس دهی کرد آن را نادرست ندانیم.
دلیل نادرستی را این می دانند که علامت(/) به معنای تساوی طرفین است. مثلاَ می نویسیم: (( 1358/ 1427)). ولی به نظر نمی رسد این دلیل کافی باشد؛ زیرا اولاَ علامت ممیز همیشه به معنی مساوی نیست و ثانیاَ همین روش امروزه در برخی کتب و مجلات علمی و تقریباَ در تمامی دایرة المعارف ها انجام می شود.
نقد ششم
روش دیگر که بیشتر شبیه روش قدماست، استفاده از رموز است. این شیوه امروزه معمول نیست و بیش تر و پیش تر در نسخه های خطی و چاپ های سنگی از آن استفاده می شد.
نمونه ای از اعمال این روش کهن در یک مجله دانشگاهی:16 قاضی جمال الدین محمد بن الحسن بن محمد بن القریب(الغریب خ ل- بح، ص 281؛ محمد الغروی خ1 – فهرست چم)... منتجب الدین کتابی را به وی نسبت داده است؛ با عنوان(( العبقه))(فهرست چ ط، ص 176- چ م، ص 115- بح، ص 281)
این روش در صفحاتی از این مقاله تکرار شده و متأسفانه نویسنده از آغاز تا انجام مقاله توضیحی درباره ی این رموز نداده است و این گونه نیست که این روش در جای دیگر این مجله انجام شده و برای خواننده شناخته شده باشد. رمز(( خ ل)) روشن است، هر چند امروزه آن هم در مقاله ای علمی و در مجله ای دانشگاهی رایج نیست، اما مقصود از (( چ ط، چ م)) به سختی روشن می شود؛ زیرا شیوه شناخته شده ای نیست.گویا مراد نویسنده چنین است که: فهرست ((چاپ طباطبایی)) ( فهرست منتجب الدین، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی) و(( چاپ محدث ارموی)) و(( بحارالانوار))، مراد از(( خ ل)) هم نسخه بدل است که علی القاعده همه ی این ها در پاورقی یا پی نوشت می آمد.
شیوه ی پیشنهادی
اکنون که روش های مذکور نقد شد شایسته است نگارنده و جمعی که هم عقیده او هستند روش مورد پسند خود را ارائه نمایند تا مقبول جامعه علمی قرار گیرد یا نقد و بررسی شود و یا دست کم به عنوان روشی در کنار دیگر روش ها رسمیت یابد به گونه ای که اگر بر آن عمل شد ومقاله و کتابی نوشته شد به دست جراحی ویراستاران روش مخالف پاره پاره نشود. در عین حال تعیین چگونگی ارجاع به عنوان شیوه ای هماهنگ، البته با در نظر گرفتن همه ی جوانب و پس از نقد و بررسی کامل، بر عهده ی نهادی مانند فرهنگستان است.
روش های پیشنهادی را می توان در قسمت هایی ارائه کرد:
الف) در اصل ارجاع و چگونگی ابتدا به کتاب یا نویسنده؛
ب) در محل ارجاع که پاورقی یا پی نوشت باشد؛
ج) در شیوه ی جزئیات مشخصات اثر.
الف) پیشنهاد می شود ارجاع به یک منبع بدون هرگونه تکلف تنها به نام کتاب با ذکر شماره جلد و صفحه باشد. درباره ی نام کتاب، اگر نام اختلافی است یا دو گونه از آن نام برده می شود، نام مشهور ذکر شود. درباره ی شماره جلد وصفحه نباید اصرار در علائم ((ج، ص)) یا تکرار ویرگول باشد، بلکه علامت (/) صحیح به نظر می رسد.
ب) شایسته است محل ارجاع به جای آن که در متن باشد و خواننده را سردرگم کند و روانی متن را ازاو بگیرد و هر لحظه به دست انداز پرانتز و ارجاع بسپارد، پاورقی در نظر گرفته شود. البته اگر مجله ای یا مرکزی علمی اصرار بر بردن ارجاعات به پی نوشت داشت و خواننده هم مایل بود صفحات متعدد مقاله را ورق بزند تا هر پی نوشت را مطالعه کند، اصراری بر پاورقی نیست!
ج) درباره ی شیوه ی بخش های ریز و مشخصات اثر چنین پیشنهاد می شود: نام کتاب، نام نویسنده؛ نام محقق یا مترجم؛ محل نشر: نام انتشارات،زمان نشر.( به علائم سجاوندی از ویرگول و نقطه ویرگول و دو نقطه و نقطه توجه شود.)
پی نوشت ها:
1. غررالحکم، آمدی، قم: دفتر تبلیغات، 1366، ص 438.
2. در دو اثر زیر به نبود ضابطه ی واحد برای نام مؤلفان و مشکل تشخیص نام خانوادگی و لزوم بررسی درباره ی آن ها اشاره شده است: فهرست مستند مشاهیر و مؤلفان، ویراسته فرشته مولوی تهران، کتابخانه ملی، ص یازده، 1376؛ کتابشناخت، محمد اسفندیاری، قم، خرم، ص 18، 1386.
3. پژوهش های فلسفی کلامی، دانشگاه قم، ش19، ص 58.
4. آینه معرفت، فصلنامه پژوهش های فلسفه و کلام، ش7، ص 40.
5. ایمان گروی، رضا اکبری، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1384، ص 272.
6. مقالات و بررسی ها، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دفتر79، ص 125 و 126.
7. چالش سیاست دینی، نجف لک زایی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385، ص 393.
8. حقوق مال زوجه، فرج الله هدایت، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385، ص 236.
9. تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، مصطفی صادقی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385، ص245.
10. حکمت و فلسفه، دانشگاه علامه طباطبایی،ش7، ص21و 53.
11. مقالات و بررسی ها، دفتر 79، ص 127.
12. تاریخ اسلام، فصلنامه ی علمی تخصصی دانشگاه باقرالعلوم، ش3، صفحه 97 به بعد.
13. نشریه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، ش51و52، ص 136.
14. کاشان شناخت، مجله دانشگاه کاشان، ش اول، ص 129.
15. مقالات و بررسی ها، دفتر 63، ص 161.
16. کاشان شناخت، ش اول ، ص 23.
دو ماهنامه آئینه پژوهش آذر و اسفند 1386 - شماره 107 و 108 صفحات 39 تا 45
نظرات