یازدهم تیرماه سالگرد عروج چهارمین شهید محراب، آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی


یازدهم تیرماه سالگرد عروج چهارمین شهید محراب، آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی

در جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی، نهضت امام خمینی به سبب حضور جمعی از عالمان برجسته و مجاهدان راه حق هرگز از مسیر اصلی اهداف و آرمان‌های خود دور نیفتاد. این عالمان فرزانه با مجاهدتی ستودنی به هدایت مردم پرداختند و از هیچ تلاشی جهت افشای چهره استبدادی و ضد دین حکومت پهلوی فروگذاری نکردند. مسلماً این مهم بدون رهبری داهیانه امام خمینی و بازوان اصلی حرکت انقلاب اسلامی از جمله شهید آیت‌الله شیخ محمد صدوقی رخ نمی‌داد. ایشان با اطلاع دقیق از محیط و زمان خود و به دلیل تاثیرگذاری فراوان در جریان انقلاب اسلامی به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت، به طوری که توسط رژیم دائماً تحت مراقبت بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز چندین بار مورد سوء قصد معاندین با نظام اسلامی قرار گرفت و سرانجام نیز در محراب عبادت به دست منافقین به شهادت رسید. شهید آیت‌الله صدوقی چهارمین امام جمعه منسوب امام بودند که پس از شهدای گرانقدر محراب یعنی شهید آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی‌طباطبائی (شهادت10 / 8 / 1358(، شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی (شهادت20 / 6 / 1360)، شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب (شهادت 20 / 9 / 1360)، در تاریخ 11 / 4 / 1361 در محراب نماز جمعه به خیل علمای شهید پیوست.

***************

 ولادت یک اسطوره

شهید آیت‌الله حاج شیخ‌ محمد صدوقی از یاران امام خمینی و امام جمعه  یزد، سال 1287 شمسی در خانواده‌ای روحانی در یزد متولد شد. پدرش، مرحوم آقامیرزا ابوطالب، از عالمان وارسته یزد به شمار می‌رفت و در مسجد روضه محمدیه معروف به حظیره اقامه جماعت می‌کرد و محل رجوع مردم بود. وی به جهت خط خوشی که داشت، به تنظیم اسناد عقود و معاملات مردم می‌پرداخت. پدر بزرگشان میرزا محمدرضا کرمانشاهی نیز مرجع حل مشکلات مردم و از روحانیون زمان خود محسوب می‌شد. او نیز خود، فرزند آخوند ملامحمد مهدی کرمانشاهی بود که توسط فتحعلی شاه قاجار به یزد تبعید شد و سال 1297 شمسی در آن شهر دار فانی را وداع گفت. نسب شریف صدوقی براساس آنچه که بر سنگ مزار آخوند ملامهدی کرمانشاهی حک شده است، به چهره والای شیعه، شیخ جلیل فقیه، ابوجعفر، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق رضوان‌الله تعالی علیه می‌رسد.

 

تحصیل و تدریس علوم دینی

شهید محمد صدوقی در هفت سالگی، پدر و در سن نه سالگی مادر خود را از دست داد و در سایه سرپرستی مرحوم میرزا محمد کرمانشاهی پسر عموی خود به تحصیل علم پرداخت و شرح لمعه و قوانین را در مدرسه عبدالرحیم خان یزد نزد اساتید آن مدرسه فرا گرفت. وی در بیست سالگی با دختر عموی خود ازدواج کرد و سال 1307 شمسی برای ادامه تحصیل راهی حوزه اصفهان شد و در مدرسه چهار باغ (امام صادق علیه السلام  فعلی) - که از مدارس باقی مانده عصر صفوی بود - سکنی گزید. او سپس به یزد مراجعت کرد و پس از یک سال اقامت در وطن، راهی حوزه قم شد. ایشان تاریخ عزیمت خود را به قم سال 1309 شمسی و مدت اقامت خود را در این شهر،  بیست و یک سال ذکر کرده است. 

اقامت وی در قم مصادف با سال‌های سلطنت رضاخان و اوج حملات وی به روحانیت بود. آیت‌الله صدوقی در قم پس از مدتی به درس آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری راه یافت و مورد لطف و توجه خاص ایشان قرار گرفت و بر اثر اعتماد ایشان، محل رجوع طلاب و حلال مشکلات آنان شد. سال 1315 شمسی آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم درگذشت و رضاخان با استفاده از این خلأ مرجعیت، اوضاع را بر اهل علم و روحانیت سخت‌تر کرد‌، به گونه‌ای که همگان با نا امیدی تنها به توسل و تضرع روی آوردند‌. شهید صدوقی خود می‌گوید‌:

 »اوضاع بر اهل علم سخت شد که بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد. تحصیل در آن دوره خیلی سخت بود. به جهت این که قم مرجعی نداشت، چرا که مرجع تقلید‌، مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند‌.«[1]

آیات ثلاثه آن روزگار قم، آقایان سید محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و سیدمحمد حجت کوه کمره‌ای پس از ارتحال مؤسس حوزه علمیه قم، سال‌های نفس‌گیری را پشت سر گذاشته‌، مشترکاً به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در این راه آیت‌الله صدوقی نیز با همتی بلند و عزمی استوار به یاری آنان شتافت:

«پس از فوت مرحوم آیت‌الله حائری قسمت عمده‌ای از کارهای حوزه به دوش ما افتاد و علاوه بر تولیت مدارس، تقسیم شهریه‌های طلاب نیز زیر نظر بنده بود.«[2]

 همزمان با تدبیر امور حوزه و تحصیل در محضر آیات ثلاثه، خود نیز به تدریس دروس سطح مشغول شد و به جهت برخورداری از بیان شیوا و حافظه قوی، تدریس وی مورد استقبال طلاب جوان قرار گرفت.[3]

شروع جنگ جهانی دوم در سال 1319-1318 شمسی و به دنبال آن کنار رفتن رضاخان موجب شد تا در این سال‌ها حوزه علمیه قم رونق گذشته خود را باز یابد و بر اثر سعی و تلاش آیات عظام قم تعداد طلاب افزایش یافت. در این میان آیت‌الله صدوقی که از بدو ورود به قم به دوستی و هم صحبتی با امام خمینی (ره) دل بسته بود، در جلسات و محفل انس ایشان شرکت می‌کرد. امام نیز متقابلاً در جلسات بحث وی حضور می‌یافت.

»بنده در سال 1349 هـ ق که وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با امام خمینی آشنا شدم و کم‌کم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانه‌روز با ایشان بودم.«[4]

در همین سال‌ها آیت‌الله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی روز 14 محرم سال 1364 هـ ق مطابق با 9 دی ماه 1323 شمسی در میان استقبال پرشور و زایدالوصف صدها تن از علمای بزرگ و مردم مشتاق وارد قم شد.

»وقتی که مرحوم آیت‌الله بروجردی به علت کسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند، در همین خلال، بعضی از اهل علم و مدرسین به فکر افتادند که ایشان را به قم بیاورند و به همین خاطر نامه‌هایی از قم به خدمتشان ارسال شد و اشخاصی به نمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند. بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد به همراه مرحوم آیت‌الله بروجردی به قم آمدیم. عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت‌الله خمینی بود. ایشان خیلی اصرار داشتند که این کار انجام شود.«[5]

همکاری با فدائیان اسلام

موج توفنده جریان فدائیان اسلام و شور و هیجانی که در حوزه ایجاد کرده بودند، شیخ محمد صدوقی را نیز به سوی خود کشاند. او از جمله عالمانی بود که با حمایت از این نهضت به مبارزه پرداخت و در هنگام خطر خانه خود را پناهگاه امن آنان کرد.

»زمان فدائیان اسلام، ایشان با آنان تماس نزدیک داشتند. حتی نواب صفوی در آن زمان خفقان، تنها جایی که به عنوان پناهگاه اختیار می‌کرد، منزل پدرم بود. شبانگاه در می‌زند، وارد می‌شود و می‌گوید‌: «من تحت تعقیب هستم و به شما پناه آورده‌ام و ایشان با روی گشاده در را به روی ایشان باز می‌کند و او چند روز در منزل ما مخفی بود.«[6]

«ایشان در شب وارد کردن جنازه منحوس پهلوی (رضاخان) فعالیت چشمگیری داشتند که کسی برای جنازه او در قم نماز نخواند و تظاهراتی که در مدرسه فیضیه، علیه ورود جنازه حین وارد کردن آن به صحن صورت گرفت، زیر نظر و هدایت چند نفر من جمله آیت‌الله صدوقی بود. در سال 1330 – 1329 فدائیان اسلام، از جمله مرد شماره دو آن، آقای سید محمد واحدی، مورد تعقیب رکن دو و شهربانی قم قرار گرفت و ایشان به منزل آیت‌الله صدوقی پناه آوردند. ایشان آقای واحدی را در دولابچه پشت آینه بزرگ جا داده بودند و دو مرتبه، مأمورین شهربانی و رکن دو، نصف شب به منزل هجوم آوردند تا آقای واحدی را در آن خانه دستگیر کنند. ولی با شیوه‌ای که آیت‌الله صدوقی به کار بسته بودند به مقصود خود نرسیدند و با عذرخواهی خانه را ترک کردند. من خود نیز جریان را می‌دانستم و آقای واحدی در محوطه حیاط کوچک خانه‌، شب و سحر ورزش می‌کردند تا در اثر نشستن در دولابچه خسته و رنجور نشوند.«[7]

بازگشت به یزد

آیت‌الله صدوقی تا سال 1330 شمسی در محضر زعیم حوزه به تدریس و تحصیل و خدمت به طلاب سرگرم بود و در ایام فراغت نیز برای امرار معاش از دسترنج خویش به کار کشاورزی در منطقه عباس‌آباد قم می‌پرداخت‌. سرانجام در پی اصرار مردم و علمای یزد، به ویژه مرحوم سیدعلی‌محمد وزیری و ارسال تلگراف‌های گوناگون به خدمت آیت‌الله بروجردی و سایر مراجع و علی‌رغم داشتن موقعیت ممتاز در شهر قم، به یزد مراجعت کرد و مورد استقبال بی‌نظیر مردم آن دیار قرار گرفت.

 »تقریباً هشت کیلومتر مردم ایشان را روی دست آوردند و به هر شهر و دهی که می‌رسیدند‌، مردم‌، گاو و گوسفند قربانی می‌کردند.«[8]

کوشش‌های علمی و فرهنگی در یزد

با ورود به یزد، آیت‌الله صدوقی حوزه درس تشکیل داد و خدمات عمرانی و فرهنگی خویش را آغاز کرد. میزان و نحوه خدمت‌رسانی او به گونه‌ای بود که او را به حضرت خضر نبی تشبیه کرده‌اند. چرا که گفته‌اند حضرت خضر (ع) هرکجا که می‌نشست، آن جا سبز و خرم می‌شد و آیت‌الله صدوقی نیز به هر دیار که قدم می‌گذاشت، از خودش آثار خیر و باقیات صالحات به یادگار می‌گذاشت. از جمله این یادگارها می‌توان به مساجد شاه طهماسب، ملا اسماعیل، صاحب ‌الزمان (عج)، ولی عصر (عج)، اتابکی، سرجمع، امام جعفر صادق (ع) و مدارسی مانند خان بزرگ و خان کوچک، شفیعیه، عبدالرحیم خان و... اشاره کرد.

شهید آیت‌الله صدوقی و نهضت امام خمینی

در پی غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی در مهرماه سال ۱۳۴۱ شمسی و تصویب آن توسط رژیم پهلوی مبنی بر حذف قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان و حذف کلمه قرآن و جایگزین کردن کتاب آسمانی در مراسم سوگند و اعطای حق رأی به زنان که با هدف سنجش نحوه‌ واکنش روحانیت، آماده کردن زمینه‌ تجاوز به اساس قرآن و الغای مذهب و دستبرد به قانون اساسی ایران در جهت تغییر بعضی مواد آن و ایجاد زمینه‌ فعالیت و سپردن پست‌های حساس به دست غیر مسلمانان[9]  انجام شد، موضع‌گیری روحانیت به رهبری امام خمینی آغاز شد و آیت‌الله صدوقی نیز با حمایت از اقدامات امام دست به افشای توطئه و سازماندهی روحانیت منطقه جهت مقابله با این توطئه زد:

»در سال 1341 که قضیه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی شروع شد، من با امام خمینی تماس مستقیم داشتم و خیلی‌ها این‌جا رفت و آمد می‌کردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن[10] راجع به این انجمن‌ها، تقریباً زیر نظر بنده بود. مجالس فوق‌العاده‌ای هم بود و تقریباً هر روز و هر شب، یک اجتماع روحانی تشکیل می‌شد و الحمدلله در اثر سعی و کوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند.«

گزارشگر ساواک نیز موضوع را بدین شرح به مرکز منعکس کرد:

»در روز پنج شنبه ۲۵ آبان، عده‌ای از علما و وعاظ در منزل جناب آقای صدوقی اجتماع نموده و قرار گذاشتند که موضوع فوق را بر سر منابر با مردم در میان گذاسته و افکار عمومی را به نفع خود تحریک نمایند. در روز جمعه ۲۶ آبان که در مسجد حضیره روضه‌خوانی بود و جمعیت انبوهی حضور داشتند، چند نفر از وعاظ بالای منبر رفته و اول متن تلگراف آقای آیت‌الله خمینی که به عنوان نخست‌وزیر مخابره شده را برای مردم خواندند«...[11]

به دنبال فراگیر شدن حرکت اعتراض‌آمیز روحانیت و پیروی مردم و تداوم فشار بی‌امان امام خمینی، سرانجام در دهم دی‌ماه همان سال روزنامه‌ها با تیتر درشت، غیر قابل اجرا بودن تصویب‌نامه‌ را از طرف دولت اعلام کردند.[12] با تصویب رفراندوم قلابی طرح آمریکایی انقلاب سفید تحت عنوان لوایح شش‌گانه در تاریخ نوزدهم دی‌ماه 1341 [13] و انجام آن در ششم بهمن‌ماه همان سال و موضع‌گیری قاطع علما و مراجع بزرگ، آیت‌الله صدوقی در یزد نقش هماهنگ‌کننده خود را در بسیج مردم و روحانیت علیه انقلاب سفید آغاز کرد:

»قضیه آن شش ماده پیش آمد که از طرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند که این بدتر از آن قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی است و کسی هم که از اول مخالفت کرد، آقای خمینی بود. بعضی از آقایان هم از اول حاضر به همکاری نبودند، ولی کم‌کم کار به جایی رسید که آنها هم ناچار شدند و از گوشه و کنار تلگرافاتی می‌زدند و اعلامیه‌هایی می‌دادند و از این جا (یزد) روحانیت تلگرافاتی شد و اطلاعیه‌هایی صادر گردید. در آن موقع از طرف ساواک یک کسی پیش ما آمد و گفت که مأمور مراقبت شما هستیم، شما چه نقشی دارید؟ ما هم علناً نقش خود را گفتیم و کارهایی را هم که انجام داده بودیم و اطلاعیه‌ها، تلگرافات را همه را نشانش دادیم و گفتیم در این راه تا آخر هم هستیم. هر اقدامی که قرار است از طرف ساواک نسبت به ما بشود، زودتر انجام بدهید، ولی چون بهانه‌ای نداشتند، نخوانستند ما را تعقیب کنند.«[14]

رژیم شاه در یک اقدام غیر انسانی در روز دوم فروردین‌ماه سال 1342 که مصادف با شهادت حضرت امام صادق (ع) بود، مأمورین خود را در لباس مبدل به مدرسه فیضیه فرستاد و به مجلس عزاداری حمله کرد و عده‌ کثیری از مردم و طلاب حوزه را مورد ضرب و شتم قرار داد و در و پنجره‌ مدرسه را شکست. علمای یزد به رهبری آیت‌الله صدوقی، با ارسال پیامی خطاب به امام خمینی (ره) این فاجعه را محکوم کردند.

پس از سخنرانی آتشین و تاریخی امام در عصر عاشورای خردادماه 1342 در مدرسه فیضیه، مأموران رژیم در ساعت 3 بامداد روز 15 خرداد، با بسیج نیروی مسلح و امکانات نظامی، اقدام به بازداشت ایشان کرده و ایشان را به پادگان عشرت‌آباد تهران منتقل کردند. در پی خبر دستگیری امام خمینی که در اندک ‌مدتی در تمام کشور پخش شد، مردم به تظاهرات عظیمی دست زدند که به واقعه پانزدهم خرداد انجامید.[15]

 از حرکت‌های سرنوشت‌ساز و عمده‌ای که به هنگام بازداشت امام خمینی (ره) صورت گرفت، مهاجرت دسته‌جمعی مراجع و علمای طراز اول قم و شهرستان‌ها به تهران بود. این عده رسماً از رژیم شاه، آزادی بی قید و شرط امام را خواستار شدند. آیت‌الله صدوقی نیز در میان مهاجران قرار داشت. به همین دلیل ساواک اصفهان طی چند نامه دستورالعمل به یزد مکرراً پیگیر بازگشت آیت‌الله صدوقی از تهران بود و دستور داد که به محض ورود ایشان به یزد، تمام اعمال و رفتار وی تحت مراقبت شدید قرار گیرد. سرانجام هم، شهربانی یزد در تاریخ 5 / 6 / 1342 در نامه‌ای به ریاست ساواک اصفهان، خبر ورود آیت‌الله صدوقی به یزد را اعلام کرد. این در حالی بود که باقیمانده‌ علمای مهاجر در تهران که علی‌رغم فشار و تهدیدات رژیم پهلوی تا اوایل شهریورماه در تهران ماندگار شده بودند، در روز 31 / 5 / 1342 اقدام به صدور قطعنامه‌ای با عنوان «جامعه روحانیت ایران شرکت در انتخابات فرمایشی را جایز نمی‌داند» کرده و ضمن تحریم انتخابات دوره‌ بیست و یکم نسبت به ادامه بازداشت حضرت امام و جو خفقان و اختناق حاکم بر کشور اعتراض کردند. آیت‌الله صدوقی از جمله امضاءکنندگان این بیانیه کم‌نظیر بود.

تمام این تلاش‌ها موجب شد تا ده ماه بعد، رژیم پهلوی امام خمینی را به صورت مخفیانه در ساعت 10 شب 18 فروردین سال 1343 به قم برده و در مقابل بیمارستان فاطمی پیاده کند. با انتشار خبر آزادی امام، جشن و شادی همه ‌جا را فرا گرفت و مردم دسته‌دسته به سوی قم حرکت کردند و به دیدن ایشان ‌شتافتند و علمای شهرهای مختلف همراه با اهالی هر شهر یکی پس از دیگری به قم وارد می‌شدند.

در 21 مهرماه سال 1343 که لایحه مصونیت مستشاران و اتباع آمریکایی مورد تصویب نمایندگان مجلس شاهانه قرار گرفت و خبر تصویب آن به بیرون درز کرد و از طریقی به گوش امام رسید، رهبر انقلاب در چهار آبان ‌ماه 1343 با نطقی مهیج و کوبنده در مقابل کاپیتولاسیون، موضع‌گیری نمود و طشت رسوایی رژیم را از بام بر زمین انداخت و در پی این سخنرانی بیانیه‌ امام در تعداد بیش از نیم میلیون نسخه در سراسر کشور به طور هم‌زمان توزیع شد و رژیم شاه در یک موضع‌ انفعالی در شب سیزدهم آبان‌ماه با عجله و دزدانه و دستپاچه به بیت امام هجوم برده و ایشان را ربود و به ترکیه تبعید کرد. آیت‌الله صدوقی با شنیدن خبر دردناک تبعید امام خمینی، بر سر و صورت زده و ناله‌کنان در خانه به سوگ نشست و از اقامه نماز جماعت خودداری نمود و دیگران را نیز منع کرد. همچنین اذان‌گویان را امر کرد که اذان نگویند.

این وضعیت ادامه داشت تا این که به دنبال ورود امام در سیزدهم مهرماه سال 1344 به نجف و آسان‌تر شدن تماس با ایشان، آیت‌الله صدوقی با ارسال تلگرافی ورود ایشان را به نجف تبریک گفت. وی در هر فرصتی از طرق مختلف ضمن برقراری تماس با امام، وجوهات شرعی و کمک‌های مالی مؤمنین را برای امام می‌فرستاد.

«وقتی که امام از ترکیه به نجف حرکت کردند، مراسلات و تلگرافات ما شروع شد. ماهیانه هم یک کمک مالی مستمر می‌شد و گاهی هم کمک فوق‌العاده‌ای انجام می‌گرفت.» [16]

تصویب »قانون حمایت از خانواده» در تاریخ بیست و چهار تیرماه 1346 که به اسم حمایت از حقوق زن به مقابله با قوانین اسلام پرداخته بود بازتاب گسترده‌ای در بین عالمان دینی داشت[17] و آیت‌الله صدوقی نیز با آن به شدت مخالفت کرد. وی در این دوران، مبارزه‌ای منفی را علیه رژیم آغاز کرد و ضمن سر و سامان دادن به حوزه علمیه‌ یزد، در هر فرصتی مخالفت خود را با ارکان رژیم آشکار کرد.

ایشان به شدت مانع شرکت روحانیون در مجالس و مراسم شاهانه می‌شد و کسانی را که در این مراسم و مجالس شرکت می‌کردند، افشا‌ و طرد می‌کرد. به همین دلیل، ساواک نسبت به وی هشیارتر شده بود و اقداماتی ایذایی را علیه وی به عمل می‌آورد و دستور کنترل مکاتبات و اعمال و رفتار وی را صادر کرد بود. با شروع جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی و تبلیغات گسترده‌ رژیم و ولخرجی‌ها بی حد و حساب، محمدرضا پهلوی در کنار برگزاری این جشن‌ها مدارس و مراکزی را به این مناسبت افتتاح کرد که بیشتر جنبه نمایشی داشت. آیت‌الله صدوقی با آگاهی از این ترفند رژیم، از ساخت و بنای مدرسه‌ای که امکان سوء‌ استفاده در افتتاح آن می‌رفت، جلوگیری کرد. برای مثال در همان زمان، یکی از روحانیون یزد از او در خصوص بنای دبستانی در محل اکبرآباد یزد کسب تکلیف کرد که ایشان در پاسخ به وی گفته بود:

»هیچ صلاح نیست اقدام کنی. چون به نام جشن‌های 2500 ساله نام‌گذاری می‌شود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپری شدن ایام جشن‌ها، مدرسه‌ای که زیر نظر خودم باشد، خواهم ساخت.«[18]

ساواک نیز اعلام در این باره می‌دارد که:

»به آقای صدوقی تذکر دهند؛ چنانچه در آینده نسبت به جشن‌های شاهنشاهی اظهار نظر منفی کند، از منطقه طرد خواهد شد.«[19]

با تشکیل «سپاه دین» توسط رژیم پهلوی در سال 1350 آیت‌الله صدوقی علی‌رغم اطلاع از برخورد ساواک با وی، در این باره موضع‌گیری نموده و در یک سخنرانی تند، چنین گفت:

»مردم، وای بر شما که معلمین بچه‌های شما در اداره آموزش و پرورش، بهایی و زرتشتی هستند و این‌ها می‌خواهند درس دین و اخلاق، به بچه‌های شما بدهند.«[20]

همچنین در پی اخراج گروه کثیری از مردم عراق توسط رژیم بعث در زمستان سال 1350، آیت‌الله صدوقی اطلاعیه‌ای صادر کرد و در آن ضمن محکوم کردن اعمال بعثیون عراقی از مردم خواست که به کمک برادران خود بشتابند و خود نیز با تشکیل ستادی اقدام به کمک‌رسانی به آنان کرد. این فعالیت‌های وی در حالی انجام می‌شد که شنودها و سانسور نامه‌های ارسالی برای  او در این سال‌ها از سوی ساواک گسترده‌تر شد و تمام تحرکات وی تحت مراقبت شدیدتر قرار گرفت. به طوری که ساواک با قراردادن منبع اطلاعاتی در کنار ایشان حتی در مسافرت‌ها، ایشان را به دقت زیر نظر داشت.[21]

سال 1352 رئیس اوقاف یزد از ایشان جهت شرکت در مجلس نیایش و دعا برای سلامت شاه دعوت کرد، اما او از رفتن به این مراسم تحمیلی امتناع کرد و «مروجین مذهبی سازمان اوقاف را مشرک و کافر ‌خواند.«[22]

در مورد دیگری نیز، ساواک گزارش داد که چون فردی به عنوان مباشر به مکه مشرف شده، آقای صدوقی گفته: «آقای خمینی جایز نمی‌داند با کسی که با اوقاف ارتباط دارد، نماز بخوانند.«[23] و این مطلب موجب تعویض روحانی مزبور شده بود.

 ثابتی، مدیرکل سوم ساواک از مواضع آیت‌الله صدوقی به شدت نگران بود و به ساواک یزد اعلام کرده بود:

«برای آخرین‌بار نامبرده احضار و به وی تفهیم شود که ادامه رویه کنونی او به صلاح مشارالیه نمی‌باشد و در صورت تکرار مطالب خلاف، تصمیمات شدیدی در مورد وی اتخاذ خواهد شد.» [24]

در پی دستور ثابتی، ساواک یزد که از میزان محبوبیت وی در نزد مردم آگاه بود، جرأت احضار او را به خود نداد و مأموریت احضار را به گردن شهربانی انداخت و البته طبق اسناد موجود سندی از اقدام شهربانی یافت نشد.

به‌ رغم مراقبت‌های ویژه ساواک، آیت‌الله صدوقی با زیرکی خاصی ارسال کمک‌های مالی و وجوه شرعیه را به دفتر امام در نجف افزایش داد و تمام تلاش‌های ساواک را ناکام گذاشت. در سال ۱۳۵۴ ساواک نه تنها از ادامه کار بنای ساختمان مؤسسه عظیم صدوق که توسط ایشان در دست احداث بود جلوگیری کرد، بلکه در پی تصمیم آیت‌الله صدوقی مبنی به سفر به عراق، وی را ممنوع‌الخروج نمود. در خرداد سال ۱۳۵۶ نیز ساواک از تشکیل سپاه اسلام در استان یزد توسط آیت‌الله صدوقی خبر داد و به مقابله با این حرکت تبلیغی پرداخت.[25] هدف آیت‌الله صدوقی از تشکیل این سپاه، اعزام روحانیون به مناطق مختلف استان اعم از شهرها و روستاها بود. حساسیت ساواک نسبت به ایشان به قدری شدت یافته بود که در یک مورد که روزنامه اطلاعات اقدام به درج خبری تازه در مورد ایشان نموده و در آن تنها به ذکر عدم رویت هلال ماه در یزد بسنده کرده بود، عکس‌العمل نشان داده و این موضوع را موجب تقویت جایگاه وی قلمداد کرد.[26]

آیت‌الله صدوقی در سال 1356 به قصد سفر به مکه درخواست صدور اجازه خروج از کشور می‌نماید، اما ساواک مرکز طی دستورالعملی از ساواک یزد خواست که «به نحو مقتضی با نامبرده بالا تماس حاصل، ضمن توجیه و تذکر به سوابق وی چنانچه حاضر شد در آینده اعمالی مغایر با مصالح کشور مرتکب نشود و تعهد اخلاقی و عملی بسپارد با صدور گذرنامه مشارالیه موافقت در غیر این صورت مخالفت به عمل آید.«[27]

ساواک یزد نیز در ادامه در این رابطه طی برگ خبری اعلام می‌کند:

»یاد شده اظهار داشت حاضر به سپردن تعهد نبوده و به این ترتیب از رفتن به عربستان سعودی صرف نظر می‌نماید.«[28]

با شهادت آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان سال ۱۳۵۶ و اوج‌گیری نهضت امام خمینی، آیت‌الله صدوقی فصل جدیدی از مبارزه خود را آغاز کرد و ضمن برپایی مجالس ترحیم با شکوه برای ایشان در استان یزد، به سازمان دادن مبارزات در بخش وسیعی از کشور دست زد. در همین سال که تعداد زیادی از روحانیون و علما در تبعید به سر می‌بردند، وی با عده‌ای از یارانش درصدد برآمد تا با پیمودن راه‌های طولانی به دیدن همه تبعیدی‌هایی که در شهرهای مختلف بودند، برود. طبیعی بود که این اقدام ایشان و سرکشی‌ و کمکشان به خانواده تبعیدی‌ها بسیار اثرگذار بود.[29]

وی همچنین در برگزاری مراسم شهدای ۱۹ دی 1356، سفر به قم و دیدار با مراجع حوزه برای کسب تکلیف و تشجیع آنان در جهت تعطیل عمومی و اعتراض به کشتار ۱۹ دی و تعطیل نمازهای جماعت نقش به سزایی داشت. علاوه بر این آیت‌الله صدوقی با صدور اطلاعیه‌ای جشن‌های نوروز سال ۵۷ را تحریم و اعلام کرد:

»مردم از برگزاری مراسم نوروز خوداری نموده و در سوگ و ماتم شهیدان قم، تبریز و لبنان بنشینند.«[30]

آیت‌الله خامنه‌ای در مورد نقش محوری ایشان چنین می‌فرماید:

»در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب، مرحوم آیت‌الله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیت‌های نه فقط یزد، بلکه سراسر کشور، و این به خاطر این بود که آیت‌الله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود که نظرات و پیشنهادهای ایشان در امور شهرستان‌های دیگر هم اثر گذاشت. غالباً مورد مشاوره قرار می‌گرفت و طبق نظر ایشان حتی در تهران عمل می‌شد.«[31]

آیت‌الله شیخ محمد صدوقی طی بیانیه‌ای به پاس بزرگداشت شهدای بهمن 1356 تبریز در روز پنجشنبه 10 فروردین 1357، مردم یزد را به اجتماع در مسجد روضه محمدیه (حظیره) و برگزاری مراسم فراخواند. مردم از این دعوت استقبال کرده، هزاران نفر در مسجد و خیابان‌های اطراف اجتماع کردند و پس از سخنرانی، به آرامی به سوی منازل و مقاصد خود رهسپار بودند که ناگهان با کمین نیروهای پلیس و آتش گلوله‌های آنان مواجه شدند. با کشتار اهالی یزد، روز دهم فرودین سال 1357 سلسله چله‌هایی شهادت مردم در شهرهای مختلف و از جمله یزد ادامه یافتو  به سقوط حکومت پهلوی‌ها انجامید.

 در پی کشتار مردم مسلمان و مبارز یزد، پرویز ثابتی مدیرکل اداره سوم ساواک، نوشت:

»در یزد، دو نفر به اسامی شیخ محمد صدوقی و کاظم راشدی‌پور، محرک حوادث بعدازظهر روز 9 / 1 / 37 و پیش از ظهر روز 10 / 1 / 37 بوده‌اند که در مورد کاظم راشدی‌پور دستور داده‌اند با تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی به یکی از مناطق سنی‌نشین کُرد، تبعید شود. شیخ محمد صدوقی از علمای سرشناس کشور بوده و در یزد و قم و کاشان و اصفهان دارای طرفداران قابل توجهی است و موقعیتی نظیر قاضی طباطبایی در تبریز را دارد. چنانچه تبعید شود امکان دارد طرفداران او دست به تحریکاتی بزنند.«[32]

پس از ماجرای دهم فروردین 1357 آیت‌الله صدوقی در هر فرصتی اقدام به صدور اعلامیه‌ها و بیانیه‌های افشاگرانه می‌کرد که تفصیل آنها از لابه لای اسناد ساواک جمع‌آوری شده است.

رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت‌الله خامنه‌ای در این باره می‌فرماید: «از جمله  نشانه‌های همین خصلت عالی ایشان یعنی شجاعت ایشان، آن بود که در یزد، اعلامیه‌های آیت‌الله صدوقی، اعلامیه‌هایی بود که اولاً در سطح ایران منتشرمی‌شد و ثانیاً مضامین تند و راهگشایی داشت و در هر قضیه‌ای خیلی زود عکس‌العمل نشان می‌دادند.«[33]

وی با هشیاری کامل و پرهیز از دادن تلفات در طول این دوران، مسجد حظیره را به پایگاهی مستحکم برای انقلاب تبدیل کرد:

»بنده از تبعید برمی‌گشتم. از طریق یزد آمدم مسجد ایشان. وقتی رفتم، دیدم که این جا مثل این که جزو محیط اختناق کشور ایران نیست. توی مسجد ایشان اعلامیه‌هایی زده بودند خیلی آزاد. همه می‌آمدند و می‌خواندند. در این اعلامیه‌ها، مضامین فوق‌العاده تحریک‌آمیزی وجود داشت... یا طریقه ساخت کوکتل مولوتف فرض کنید یا نارنجک دستی را آن جا زده بودند«...[34]

وی در تلاشی وسیع مراجع عظام قم را برای برگزاری چهلم شهدای یزد تشویق کرد و روز 19 / 2 / 1357 از سوی مراجع قم در سراسر کشور عزای عمومی اعلام شد:

«آیات ثلاثه قم که تحت فشار متعصبین مذهبی و به خصوص آیت‌الله صدوقی یزدی قرار گرفته بودند، ناگزیر شدند که جلسه‌ای تشکیل و متفقاً اعلامیه‌ای بدهند و اعلام مجلس ختم بکنند.» [35]

«آیت‌الله شیرازی مورخ 2 / 2 نامه‌ای به آیت‌الله صدوقی نوشته و به مناسبت حوادث اخیر یزد به نامبرده تسلیت گفته و در آخر نامه اضافه نموده، روز 19 / 2 روز چهلم کشته‌شدگان (یزد)، مجلس یادبودی در مشهد برگزارخواهیم کرد.«[36] دراواخر اردیبهشت ماه سال 1357 نیز، ساواک به شهربانی یزد اعلام کرد:«دستور فرمایید به نامبرده بالا تذکر داده شود چنانچه دست از رویه خود دست برنداشته و کماکان به صدور اعلامیه و ذکر مطالب خلاف مصالح مملکت در روی منبر به رویه گذشته خود ادامه دهد، تصمیمات مقتضی در باره وی اتخاذ خواهد شد.» [37]

نفوذ و تأثیر شهید صدوقی در استان یزد و در سطح کشور آن چنان بود که عوامل رژیم مترصد از بین بردن ایشان بودند ولی هیچگاه موفق به اجرای نقشه شوم خود نشدند. مقام معظم رهبری می‌فرماید: «همان اوقات در یزد گفته می‌شد عوامل دستگاه قصد ایشان را دارند، ایشان بدون هیچگونه محافظ و مراقبتی راه می‌رفتند و حرکت می‌کردند و به مسجد می‌رفتند و می‌آمدند و اجتماعات بسیار بزرگ در مسجد ایشان تشکیل شد.«[38]

در تاریخ 1 / 3 / 1357 ساواک قم به مرکز چنین گزارش داد:

»طبق اطلاع آیت‌الله صدوقی، شب گذشته به قم آمده و در منزل فرزندش اقامت نموده است. وی اظهار داشته جهت مشورت با آیات و تعیین تکلیف در مورد حوادث اخیر به قم آمده است.«[39]

از شنود تلفنی منزل آقای شریعتمداری، سفر آیت‌الله صدوقی به قم تایید می‌شود و بعد از بازگشت آیت‌الله صدوقی از قم، ساواک یزد، پیشنهاد تبعید وی را به مرکز ارسال می‌کند. 

»حاج شیخ محمد صدوقی - نماینده خمینی- که رهبری و گردانندگی کلیه اقدامات خلاف در این استان را به عهده داشته و کلیه اقدامات خلاف وی طی گزارشات متعددی به استحضار رسیده، شایسته است از یزد به منطقه دیگری تبعید شود«...[40]

رژیم برای تعدیل مواضع آیت‌الله شیخ محمد صدوقی دست به کار شد و در یک اقدام کم سابقه، استاندار یزد به ملاقات آقای صدوقی رفت. در این ملاقات، آیت‌الله صدوقی ضمن تشریح قضایای ۱۹ دی ماه و مقاله احمد رشیدی مطلق، به عملکرد رژیم در کشتار مردم در روز دهم فروردین در یزد انتقاد کرد.

ساواک ذیل این گزارش چنین نوشت:

«به نظرمی‌رسد که شیخ محمد صدوقی پس از تبعید آیت‌الله پسندیده ومحدود شدن سیدصادق روحانی درمنزلش،مرعوب شده وموقع آن است که سازمان یزد به نحومقتضی با وی رابطه برقرارکند واگر رابطه پنهانی میسر نبود،به طورعلنی با وی مراوده برقرار تا مردم به مروراز وی سلب اعتماد کنند.»[41] رئیس ساواک نیز ذیل گزارش نوشت:  «چه طرحی برای جلب این شخص و برکنار نگاه داشتن وی از فعالیت مضره دارید.» [42] شهربانی یزد در پی دستور ساواک، آیت‌الله صدوقی را تلفنی تهدید می‌کند و بلافاصله او نیز در سخنرانی یازدهم خرداد 1357 در مسجد حظیره چنین گفت:

»از شهربانی به من تلفن شده که مطالبی را عنوان نکنم. چهار حالت دارد: یا می‌گیرند یا زندانی یا تبعید می‌کنند و یا می‌کشند. اگر بکشند قطره قطره خون من، صدوقی‌ها خواهد شد. فعلاً شما شعاری ندهید و اقدامی نکنید تا ببینیم با ما کنار می‌آیند یا نه.«[43]

همزمان با سایر مراجع، آقای صدوقی روز ۱۵ خرداد همان سال را عزای عمومی اعلام کرد و از مردم خواست که از خانه‌های خود بیرون نیایند و مغازه‌های خود را تعطیل کنند.

«روز 15 / 3 / 37 بعد از نماز شب نامبرده بالا در مسجد حظیره در روی منبر در حضور بیش از 1000 نفر افراد حاضر در مسجد اظهار نمود که از همکاری کسبه در تعطیل کردن مغازه‌های خود متشکرم.» [44] ساواک یزد طی نامه‌ای در این باره چنین اعلام نظر کرد:

«در اجرای اوامر صادره به شهربانی یزد اعلام گردید که به نامبرده بالا تذکر داده شود تا از ذکر غیر واقع در روی منبر خودداری نماید. اینک  برابر اعلام شهربانی مذکور مشارالیه در پاسخ اظهار نموده: هر تصمیمی می‌خواهید در باره بنده بگیرید.«[45]

به دنبال پخش شایعه صلح و آشتی بین روحانیت و دولت توسط عوامل رژیم شاه و صدور اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی از سوی علمای قم و سایر بلاد، آیت‌الله صدوقی نیز در اعلامیه فراخوان چهارمین اربعین شهدای ایران در 27 / 4 / 1357 را صادر کرد و در آن خاطرنشان نمود:

»ضمناً بدین وسیله تمام اظهاراتی که رادیوهای ایران و خارج می‌نمایند که روحانیت در حال صلح است، تکذیب می‌شود و بزرگترین دلیل دروغ بودن گفتار آنها همین اعلامیه اخیر[46]آقایان در باره تعطیلی عمومی است.«[47]

در تیرماه همان سال، اداره کل سوم جهت اطلاع ریاست ساواک، خبرنامه‌ای از فعالیت‌ها و اقدامات و سخنان آیت‌الله صدوقی تهیه می‌کند و به وی ارائه می‌دهد و رئیس ساواک، ذیل این گزارش می‌نویسد:

»مسئول امر چه طرحی برای خنثی کردن فعالیت‌های او و بالاخره برگردانیدن او از جبهه مخالف دارد؟«

ثابتی در حاشیه همان گزارش چنین نگاشته است:

»محترماً در صورت تصویب، خلاصه‌ای از اظهارات و تحریکات وی به اطلاع آیات قم برسد که خود آنها به او توصیه نمایند از تحریک دست بردارد؛ در غیر این صورت، دولت ناگزیر خواهد بود فکری در باره وی کند.«[48]

با تحریم جشن‌های نیمه شعبان از سوی امام خمینی، آیت‌الله صدوقی نیز اقدام به صدور بیانیه‌ای شدیداللحن کرد:«ما به صدای بلند فریاد می‌زنیم این تعطیلی جشن‌ها به منظور رسوا کردن ستمگران به امر حضرت آیت‌الله العظمی نائب الامام الامام خمینی، آن مرجع محبوب ملت ایران و سایر مراجع عظام می‌باشد و ما عید نداریم.» [49]

همچون گذشته اعلامیه‌های امام از نجف تلفنی به منزل ایشان مخابره و پس از ضبط و پیاده شدن زیر نظر ایشان تکثیر و به سایر نقاط ایران پخش می‌شد. در این دوران، تحرکات آیت‌الله صدوقی چنان اوج گرفت که رئیس ساواک اصفهان طی گزارشی برای مرکز، افکار او را حادتر از امام خمینی دانست و پیشنهاد کرد که اطراف منزل او محاصره و ارتباطات و تلفن وی قطع شود.[50]

او در واقعه هولناک آتش‌سوزی سینما رکس آبادان هم،اولین کسی بود که با صدور بیانیه‌ای شدیداللحن موضع‌گیری کرد و با انتساب این حادثه دهشت‌انگیز به دولت، رژیم شاهنشاهی را مقصر اصلی این آتش‌سوزی خواند و تبلیغات رسانه‌های رژیم را نوعی سالوس و نفاق دانست و مواضع سران آن دولت را اشک تمساح نامید:

»نهضت مقدس و انسان‌دوست اسلامی ایران که به رهبری مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله العظمی الخمینی دام‌ظله در جریان است، امثال این فجایع را محکوم کرده و حاضر نیست در رسالت حیاتبخش خود به فرد و جامعه ایران، هیچ ذیحیاتی ولو حیوان و گیاه، تا چه رسد انسان‌های مسلمان را از هستی ساقط کند و یا مال مسلمانی به هدر رود.«[51]

وی در جریان روی کار آمدن دولت شریف امامی با صدور اعلامیه‌ای به افشای توطئه دولت آشتی ملی دست زده و ادعای روحانی زاده بودن شریف امامی فراماسونر را به تمسخر گرفت. ناصر مقدم، رئیس تازه منصوب شده ساواک با اطلاع از فراگیرشدن مبارزات آیت‌الله صدوقی عاجزانه از نماینده خود در یزد خواست که با او ملاقات‌های پی‌در‌پی داشته باشند و مواضع او را تعدیل کنند اما این حرکت‌ها با هوشیاری آیت‌الله صدوقی ناکام ماند و کمترین سودی عاید آنان نشد.

در مماشات و عقب‌نشینی جریانات ملی‌گرا در مقابله با رژیم سلطنتی و اکتفا به مبارزه قانونی و امید به جدال پارلمانی که به قول بازرگان لاجرم می‌بایست به دنبال مردم حرکت می‌کردند، آیت‌الله شیخ محمد صدوقی با ارسال پیام و مذاکرات گوناگون آنان را به پیروی از خط رهبری فرا ‌می‌خواند.[52]

وی کشتار جمعه خونین ۱۷ شهریور 1357 را در اعلامیه‌ای چنین تحلیل کرده است:

»همه حناها رنگ خود را باخته است و مانورهای دمکراتیک هیأت حاکمه ایران با ریشخند ملت شجاع ایران مواجه گردیده است .تبعیت از قانون مقدس اسلام و احترام به شرع مبین که عاجزانه سپر خشم مردم قرار گرفته بود، در تهران، چهره واقعی خود را نشان داد. هزاران مسلمان بی‌دفاع که بزرگترین جرم آنها اعلام خواسته‌های قانونی و شرعی خود در فضای باز سیاسی بود، در محاصره تانک‌های سنگین و به دست دژخیمان رژیم به رگبار مسلسل بسته شدند و خون مقدس آنها روی آسفالت خیابان‌های تهران جاری شد، همه الفاظ و کلمات مزورانه و دروغین از قبیل اسلام، قانون اساسی، عدالت اجتماعی و غیره را از لوح دل‌های خوش‌باوران داخلی و خارجی شستشو داد. و این خون با قرمزی درخشانی که هرگز محو نخواهد شد بر جبین عمال حکومت فاشیستی ایران، یک جمله ابدی نگاشت: «آدمکش رسوا» و جمله دیگری هم بر پرچم نهضت مقدس ایران نوشت: «شجاع پیروز«[53]

استاندار جدید یزد در پی بالاگرفتن تب انقلاب در یزد به رهبری آیت‌الله صدوقی در پیامی، ایشان را تهدید کرد که من مانند استاندار قبلی نیستم و فردی ورزیده و ورزشکارم و روزانه ده‌ها کیلو شیر می‌نوشم و صد کیلو وزنه برمی‌دارم و... که آیت‌الله صدوقی به منبر رفت و این تهدید را به استهزا گرفت و به مردم ماجرای تهدید را گزارش کرد و سپس گفت: «کاش به جای این آقا دولت برای ما یک گاو فرستاده بود تا از شیر و پنیر آن مردم بهره بیشتری می‌بردند.»

در همین ایام، رژیم در یک اقدام انفعالی، اقدام به بستن مسجد حظیره کرد و آن را به محاصره تانک‌ها در‌آورد، آیت‌الله صدوقی نیز شجاعانه و بدون اعتنا به خیل نیرو و تجهیزات نظامی به سمت مسجد حرکت کرد و وقتی با ممانعت مأموران روبرو شد، گفت:

 »من باید به مسجد بروم و تو هم اگر باید بکشی، بیا این سینه من. هدف بگیر، بزن«

مأموران که از شجاعت و ابهت وی دستپاچه شده بودند، راه را باز کردند و او خود شخصاً درب مسجد را باز کرد و نماز را اقامه نمود.

همچنین در جریان زلزله طبس و اقدامات گسترده و بی‌نظیر آیت‌الله صدوقی، در خبر سانسور شده یکی از خبرنگاران چنین مخابره شده بود:

»با وجود نیاز شدیدی که مردم به کمک دارند، چندان تمایلی به قبول کمک‌های دولت نشان نمی‌دهند، اما وجود آیت‌الله صدوقی که از سوی امام خمینی به منطقه آمده است، آنقدر مؤثر است که مردم تمام خواست‌های خود را با ایشان مطرح می‌کنند.«

در طبس، آیت‌الله صدوقی اردوگاهی برای کمک به زلزله‌زدگان تحت عنوان (اردوگاه امام خمینی) تشکیل داد و اظهار داشت که تمام کمک‌ها حتی هواپیما و وسایل ارتشی به دستور خمینی به این منطقه آمده و کوچکترین کمک خود را به دستور خمینی می‌داند. کلیه تابلوهای (انقلاب سفید) که در مسیر خیابان طبس نصب گردیده بود، شکسته شده و الاغی را که مطالب زننده‌ای روی آن نوشته شده بود، در طبس به گردش درآوردند.«[54]

محاصره منزل امام در نجف در مهرماه سال 1357، آیت‌الله صدوقی را به تلاطم واداشت و موجب شد تا وی با تشجیع و ترغیب علما و مراجع، در جهت شکستن حصر منزل امام، اقدامات مؤثری به عمل ‌آورد: «آیت‌الله صدوقی ضمن تماس با شریعتمداری اظهار نموده مجدداً منزل خمینی محاصره ولی به شدت محاصره قبلی نیست و خوب است یک روز، تعطیل عمومی اعلام و تلگرافی هم مخابره شود. شریعتمداری اعلام تعطیل عمومی را ضروری ندانسته و قرار شد با سایر آیات مشورتی بنماید.«[55]

ساواک که از اقدامات آیت‌الله صدوقی به ستوه آمده بود، دست به دامن بعضی از مراجع از قبیل آیت‌الله شریعتمداری شد و از آنان خواست که این «کارگزار جدی خمینی» را تعدیل کنند. آنان هم اعلام کردند که با در نظر گرفتن اوضاع و احوال محل و نفوذ مشار الیه اصلح است فعلاً تلفن او قطع و منزلش مورد محدودیت قرارگیرد... و در صورتی که لازم بود، تصمیمات جدی‌تری در مورد او اتخاذ شود. ساواک با کسب نظر آقای شریعتمداری طی گزارشی برای شاه پیشنهاد کرد:

 »در صورت تصویب با پیش‌بینی‌های قبلی و تقویت واحدهای انتظامی یزد و شهرهای تابع آن استان ارتباطات نامبرده قطع و با گماردن مأمورین از برقراری تماس او با خارج از منزلش جلوگیری شود. مستندعی است اراده سنیه مبارک ملوکانه را ابلاغ فرمایند.«

بر همین اساس ثابتی طی تلگرافی در تاریخ 11 / 7 / 1357 به یزد اعلام کرد:

»به فرموده مقرر است در حال حاضر «شیخ محمد صدوقی» شدیداً تحت مراقبت باشد.«[56]

با وجود این مراقبت‌ها، سرانجام پیگیری آیت‌الله صدوقی موجب می‌شود که در روز یکشنبه ۲۹ شوال مصادف با 10 مهرماه سال 1357 و در اعتراض به محاصره بیت امام در نجف، در سراسر ایران اعتصاب عمومی اعلام شود. با هجرت امام به پاریس میزان فعالیت آیت‌الله صدوقی گسترده‌تر شد و وی عهده‌دار هماهنگ کردن فعالیت‌ها بود و در عین حال، یزد و مسجد حظیره و بیت ایشان به کانال مطمئن پیام‌رسانی ستاد هماهنگ‌کننده مبارزات تبدیل شد.

»امام که به پاریس تشریف بردند، اوضاع بهتر شد و جنبش مردم هم زیادتر شد. مراوده و مراسلات و تلفن نیز بین ما شدت بیشتری پیدا کرد و اعلامیه‌هایی راکه امام در پاریس صادر می‌کردند، این جا به وسیله تلفن ضبط می‌شد و ما آن را به اطلاع علمای مشهد و تبریز و شیراز و استان‌های دیگر می‌رساندیم و آنها هم تلفنی ضبط می‌کردند و در یزد هم به مقدار کافی چاپ و پخش می‌شد.«[57]

اقدامات کنترلی ساواک و مراقبت شدید آنان، در مهار فعالیت‌های او ثمری نبخشید، به طوری که رئیس ساواک اصفهان را نیز وادار کرد که طی گزارشی از مرکز کسب تکلیف کند.«نامبرده بالا دست از تحریکات خود برنداشته و کماکان مبادرت به صدور اعلامیه نموده و به وسیله عوامل خود به اصفهان ارسال و مخفیانه توزیع می‌نماید که نتیجه‌اش تحریک افکار و احساسات مردم و به دنبال آن، آشوب و تشنج می‌باشد. مراتب جهت استحضار و هرگونه اقدام لازم اعلام می‌گردد.«[58]

در تاریخ 24 / 7 / 1357 ساواک یزد خبر از قصد مسافرت وی به پاریس داد،[59]اما این مسافرت انجام نشد.[60] تا این که در تاریخ 10 / 8 / 1357 حاج سیداحمد خمینی طی تماس تلفنی از پاریس علت تاخیر را جویا شد.

»در تاریخ 10 / 8 / 57 احمد خمینی از پاریس با محمد صدوقی تماس گرفت و گفت»: «منتظر بودیم، شما نیامدید؟» صدوقی گفت: «ترسیدم صورت سیاسی به خود بگیرد.« احمد گفت: «نسبت به شما این حرفا نیست و آقای خمینی دلش می‌خواهد شما و آقای خامنه‌ای را ملاقات کند.«[61]

اما در همین اثنا و پیش از عزیمت آیت‌الله صدوقی به پاریس، ساواک خبر از توزیع اسلحه توسط وی داد:

 »شب گذشته در مسجد حظیره توسط شیخ محمد صدوقی تعدادی در حدود 50 قبضه اسلحه کمری بین چند گروه تقسیم و اظهار داشته عده‌ای که اسلحه ندارند، قمه و کارد در زیر لباس‌های خود پنهان نموده و در صورت لزوم از آنها استفاده شود.«[62]

با وجود پیگیری‌های ساواک، وی در تاریخ 13 / 8 / 1357 عازم پاریس شد.

»بعد برای زیارت امام به پاریس رفتیم و در حدود ۱۲ روزی که در پاریس بودیم، صحبت‌هایی بین ما و ایشان انجام گرفت.«[63]

در تاریخ 18 آبان همان سال، ساواک قم در مورد سفر آیت‌الله صدوقی به پاریس این خبر را به مرکز مخابره کرد:

»قرار است آیت‌الله صدوقی، ساکن شهرستان یزد، به اتفاق حدود ۸ نفر از روحانیون افراطی و مخالفین در این شهرستان، بنا به دعوتی که از پاریس از ایشان شده، به پاریس عزیمت و پس از پیوستن به آیت‌الله خمینی، ترتیب تشکیل و اعلام حکومت جمهوری اسلامی ایران در پاریس داده شود و در مقر آن در پاریس و تحت نظر خمینی برنامه‌های آینده را تنظیم نمایند.«[64]

طبق گزارش نمایندگی ساواک در فرانسه، محور مذاکرات آیت‌الله صدوقی با امام خمینی در مورد اعتصابات بازار و چگونگی ساماندهی مبارزات مردم و جلوگیری از فشار بیش از حد به کسبه بوده است.

با فرارسیدن محرم سال ۵۷ که امام، ماه پیروزی خون بر شمشیر به آن لقب داده بود، دامنه مبارزات مردم گسترش یافت. رژیم، شرط برگزاری مجالس عزاداری سالار شهیدان را منوط به کسب اجازه از شهربانی و کلانتری‌ها کرده بود و در رسانه‌های گروهی خویش بر این مطلب اصرار می‌ورزید. امام طی پیامی به عموم توصیه کردند به ‌رغم این خواسته رژیم در برگزاری مجالس خویش از شهربانی و ساواک اجازه نگیرند. آیت‌الله صدوقی نیز طی سخنانی در مسجد حظیره در این باره گفت:

 »به مبارزه خود ادامه دهید. هیچکس حق ندارد برای مجالس و غیره از شهربانی اجازه بگیرد. اگر شهربانی مجلس را به علت اجازه نگرفتن تعطیل کرد، بلافاصله مطلب را درشت بنویسید و بالای محل الصاق و نصب کنید.«

در پی انعکاس این نظر بین مردم، به اعتراف شهربانی یزد، هیچکس برای برقراری مجلس عزاداری به آنان مراجعه نکرد. چنانچه در اسناد موجود است، آیت‌الله صدوقی در تمامی جریانات با صدور اعلامیه و دستورهای تلفنی و شفاهی، نقش سرنوشت‌سازی در اعتصابات و اعتراضات و راهپیمایی‌های مختلف علیه رژیم داشت. مانند اعلام همبستگی با اعتصابات کارکنان صنعت نفت، کشتار محرم در سرچشمه تهران، تهدید استاندار یزد و راهپیمایی 140 هزار نفری تاسوعای حسینی که از جمله نقش‌آفرینی‌های وی به شمار می‌رفت.

 به دنبال حرکت انفعالی مأمورین ژاندارمری در جمع‌آوری عکس‌های امام خمینی از میان مغازه‌ها، وی اعلام اعتصاب کرد. پس از این اعلام رژیم به گونه‌ای سراسیمه تصمیم به تشکیل شورای تأمین استان گرفت و به صورتی آشکارا عقب نشینی نمود. آیت‌الله صدوقی همچنین با تشکیل «کانون معلمان» در یزد، به سازماندهی معلمان و فرهنگیان پرداخت و اعتصاب بزرگ فرهنگیان را به راه انداخت. به دنبال تشدید فشارهای مردم یزد به رهبری آیت‌الله صدوقی در تاریخ 17 / 10 / 57 رئیس ساواک یزد طی گزارشی به مرکز، در واقع مراتب انحلال ساواک را اعلام کرد و از عدم امنیت برای خبرچینان و نیروهای ساواک خبر داد و پرونده‌ها و مدارک مربوطه را به شهربانی منتقل کرد.[65]

از این تاریخ به بعد، سندی از فعالیت‌های آقای صدوقی به دست نیامده، اما بر اساس سایر منابع و اسناد موجود، به ویژه کتاب «مجموعه اطلاعیه‌های سومین شهید محراب حضرت آیت‌الله صدوقی قبل از انقلاب اسلامی تا زمان شهادت» ایشان تا پیروزی انقلاب همچنان به صدور اعلامیه و بیانیه در مقاطع مختلف اقدام کرده است. به دنبال تحصن روحانیت مبارز در دانشگاه تهران، آیت‌الله صدوقی نیز به جمع آنان پیوست و در پی بازگشت پیروزمندانه امام خمینی  در روز ۱۲ بهمن، آیت‌الله صدوقی پس از دیدار با رهبر و مراد خود، روز ۱۳ بهمن به یزد باز‌گشت و مورد استقبال مردم یزد قرار گرفت.

حضور فعال در صحنه‌های بعد از انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی آیت‌الله صدوقی برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، از یزد راهی مجلس خبرگان شد و در این مجلس، بُعد دیگری از شهامت و رشادت خود را در تدوین اصل ولایت فقیه به منصه ظهور رساند. با بروز زلزله خراسان او علی‌رغم کبر سن، به دستور امام برای کمک‌رسانی به آسیب دیدگان به آن سامان رفت.

امامت جمعه و نمایندگی امام خمینی (ره)

وی پس از انقلاب به عنوان نماینده امام خمینی در یزد به فعالیت پرداخت و امامت جماعت این شهر را بر عهده گرفت و در راستای حل مشکلات مردم، تعدیل تندروی‌ها، تحریض مردم به بازسازی استان، و کمک به محرومان و مستضعفان خدمت‌رسانی نمود. او با درایت و کاردانی و مدیریت بالای خود به گونه‌ای عمل کرد که در طول سال‌های بحرانی اول انقلاب اسلامی، استان یزد از کمند توطئه‌های گوناگون در امان ماند. در روزهای آغازین بعد از پیروزی، مراکز توطئه و فساد گروهک‌های چپ و راست را تعطیل و هر حرکت خزنده دشمن را در نطفه خفه کرد. با شروع جنگ تحمیلی هم سیل کمک‌های مردمی و نیروی انسانی را از یزد راهی جبهه‌های نبرد نمود و خود نیز در بعضی از عملیات‌های افتخارآفرینی مانند بیت‌المقدس حضور یافت و گرمابخش فضای جبهه‌ها به ویژه در فتح خرمشهر شد. او در شهادت دومین شهید محراب، آیت‌الله سید اسدالله مدنی را «اسوه» خواند و قاتلان او را دشمنان کوردل و فریب خوردگان ابرقدرت ها نامید و نوشت:

«مکتبی که با خون علی‌ها پایه‌گذاری شده ، باید با خون امثال مدنی‌ها آبیاری شود»...[66]

در شهادت سومین رفیق راه خود آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب  نیز بیان داشت:

« و ای امام! ملت ما در مکتب حسین علیه‌السلام این مسأله را به خوبی دریافته که مرگ در بستر برای شخصیتی چون آیت‌الله دستغیب کم بود.»

همچنین نوشت:

«و همه ما آمادگی برای این چنین مسائل داشته و داریم»[67]

شهادت

سرانجام این عالم مبارز و یار دیرین امام خمینی ساعت یک ‌و نیم بعدازظهر روز جمعه یازدهم تیرماه 1361 با دهان روزه در محراب نماز جمعه به دست منافقین به شهادت رسید و بدین ترتیب دفتر عمر سراسر زهد و تلاش و خدمت و جهاد و مبارزه وی بسته ‌ و حیات جاودان و ابدی در جوار رحمت الهی نصیبش شد. در پی این حادثه برخی از رادیوهای بیگانه اعلام کردند که «مرد شماره دو ایران ترور شد.» امام خمینی (ره) نیز به دنبال شهادت این مجاهد خستگی‌ناپذیر فرمودند:

«چه کسی اولی به شهادت است در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزیز را تهدید می‌کنند از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقی عزیز رضوان‌الله علیه. شهید بزرگی که در تمام صحنه‌های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار مستمندان بود و وقت عزیزش را صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می‌کرد و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی‌شناخت.»

پی‌نوشت‌ها:

[1] . مجموعه اطلاعیه‌های سومین شهید محراب آیت‌الله صدوقی، گردآوری مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1362، ص 28.

[2] . همان منبع، ص 29.

[3] . همان، پیشین.

[4] . مجموعه اطلاعیه‌های سومین شهید محراب، همان، ص 29.

[5] . همان، ص 29.

[6] . مصاحبه حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدعلی صدوقی فرزند ایشان.

[7] . مصاحبه با حجت‌‌الاسلام خلخالی، کیهان، 20 / 5 / 1361.

[8] . مصاحبه حجت‌الاسلام وحیدی از شاگردان آیت‌الله صدوقی.

[9] . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، تهران: انتشارات‌ دف‍ت‍ر ان‍ت‍ش‍ارات‌ اس‍لام‍ی‌، ج اول، 1361، ص ۱۴۲.

[10] . برای مطالعه تلگراف شماره ۲ علمای یزد به رهبری آیت‌الله صدوقی خطاب به شاه، رجوع کنید به: نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، 1394.

[11] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377، بخش اسناد، سند بدون شماره، مورخ 26 / 8 / 41، ص 2.

[12] . انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، عباسعلی عمید زنجانی، تهران: نشر کتاب سیاسی، 1369، ص 444.

[13] . نهضت امام خمینی، همان، ص ۲۱۷ به بعد.

[14] . مصاحبه آیت‌الله صدوقی با مجله پیام انقلاب، شماره ۵۵.

[15] . کوثر (مجموعه سخنرانی‌های حضرت امام خمینی (ره) همراه به شرح وقایع انقلاب اسلامی)، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1371، ج اول، ص ۸.

[16] . مصاحبه آیت‌الله صدوقی با مجله پیام انقلاب شماره ۵۵

[17] . نهضت امام خمینی، همان، ج ۲، ص ۱۹۲ به بعد.

[18] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند مورخ 19 / 3 / 1350، ص 26.

[19] . همان، سند بدون شماره، مورخ 5 / 4 / 1350، ص 27.

[20] . همان، سند بدون شماره، مورخ 20 / 8 / 1350، ص 28.

[21] . همان، سند بدون شماره، مورخ 6 و5 /  4 / 1352، ص 40.

[22] . همان، سند بدون شماره، مورخ 28 / 1 / 1352، 34.

[23] . همان، سند بدون شماره، مورخ 25 / 1 / 1352، ص 33.

[24] . همان، سند بدون شماره، مورخ 18 / 2 / 1352، ص 37.

[25] . همان، سند بدون شماره، مورخ 12 / 3 / 36، ص 78.

[26] . همان، سند بدون شماره، مورخ 25 / 5 / 36، ص 80.

[27] . همان، سند بدون شماره، مورخ 2 / 7 / 36، ص 81.

[28] . همان، سند بدون شماره، مورخ 18 / 7 / 36، ص 82.

[29] . مصاحبه با آیت‌الله خامنه‌ای.

[30] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند بدون شماره، مورخ 29 / 12 / 36، ص 98.

[31] . مصاحبه با آیت‌الله خامنه‌ای.

[32] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند ص 117.

[33] . مصاحبه با آیت‌الله خامنه‌ای.

[34] . همان، پیشین.

[35] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند ص 149.

[36] . همان، سند بدون شماره، مورخ 16 / 2 / 37، ص 152.

[37] . همان، سند بدون شماره، مورخ 30 / 2 / 37، ص 166.

[38] . مصاحبه با آیت‌الله خامنه‌ای.

[39] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند بدون شماره، مورخ 1 / 3 / 37، ص 169.

[40] . همان، سند شماره 3400 /  26 هـ، مورخ 11 / 3 / 37، ص 182.

[41] . همان، سند بدون شماره، مورخ 13 / 3 / 37، ص 194.

[42] . همان سند، پیشین.

[43] . همان، سند بدون شماره، مورخ 14 / 3 / 37، ص 199.

[44] . همان، سند بدون شماره، مورخ 15 / 3 / 37، ص 200.

[45] . همان، سند بدون شماره، مورخ 18 / 3 / 37، ص 204.

[46] . اسناد انقلاب‌ اسلامی، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامی، 1374، ص 364.

[47] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند ص 209.

[48] . همان، سند ص 214.

[49] . همان، سند بدون شماره، مورخ 28 / 4 / 37، ص 247.

[50] . همان، سند بدون شماره، مورخ 23 / 5 / 57، ص 291.

[51] . همان، اعلامیه مورخ 30 / 5 / 57، ص 312.

[52] . همان، سند بدون شماره، مورخ 16 / 6 / 57، ص 338.

[53] . همان، بیانیه درباره واقعه 17 شهریور 57، مورخ 19 / 6 / 57، ص 341.

[54] . همان، سند بدون شماره، مورخ 4 / 7 / 57 از مشهد، ص 377.

[55] . همان، سند بدون شماره، مورخ 4 / 7 / 57 از قم، ص 373.

[56] . همان، سند بدون شماره، مورخ 11 / 7 / 57، ص 398.

[57] . مصاحبه آیت‌الله صدوقی با پیام انقلاب، شماره ۵۵.

[58] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند بدون شماره، مورخ 19 / 7 / 57، ص 414.

[59] . همان، سند مورخ 24 / 7 / 57 ، ص 420.

[60] . روزنامه رسالت، یکشنبه 10 / 4 / 1357.

[61] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند بدون شماره، مورخ 10 / 8 /  57، ص 431.

[62] . همان، سند بدون شماره، مورخ 14 / 8 / 57، ص 434.

[63] . مصاحبه با پیام انقلاب، شماره  55.

[64] . کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک (2) شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی، همان، سند بدون شماره، مورخ 18 / 8 / 57، ص 440.

[65] . همان، سند بدون تاریخ، مورخ 17 / 10 / 57، ص 498.

[66] . پیام به آیت‌الله مشکینی در باره شهادت آیت‌الله مدنی.

[67] . همان منبع.


مرکز بررسی اسناد تاریخی