آرا و اندیشه‌های شهید بهشتی در گفت‌وگو با فرشاد مومنی


1618 بازدید

آرا و اندیشه‌های شهید بهشتی در گفت‌وگو با فرشاد مومنی

شهید دکتر محمدحسینی بهشتی با آغاز مبارزات امام خمینی(ره) وارد فعالیت‌های سیاسی شد. در نخستین سال شروع فعالیت سیاسی توسط ساواک دستگیر شد و مورد شکنجه قرار گرفت. بعد از آزادی، ایشان به آلمان سفر کرد و مرکز اسلامی هامبورگ را تاسیس کرد. بهشتی در سال ۵۷ به دیدار امام در پاریس رفت و در همان جا جزو هسته مرکزی شورای انقلاب شد و پس از پیروزی انقلاب، در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ برای حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد. حزب از همان آغاز به محلی برای تربیت مدیران متعهد و متفکران خوشفکر تبدیل شد. در همین اثنا فرشاد مومنی از نخستین دانشجویانی بود که به حزب پیوست و از نزدیک با اندیشه و خلقیات شهید بهشتی آشنا شد. با وی در مورد آرا و اندیشه‌های شهید بهشتی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

شهید بهشتی چه نسبتی میان بنیان‌های فلسفی که نشات‌گرفته از باورهای مذهبی ایشان بود و مسوولیت‌های اجتماعی- سیاسی خویش، ایجاد می‌کرد؟

مرحوم آیت‌الله بهشتی قبل از اینکه یک اسلام‌شناس برجسته باشد، یک فیلسوف علم و یک روش‌شناس بزرگ بود. این صلابت در اندیشه و راهگشایی در عمل بیش از هر چیز تابع این نکته بود که ایشان یک متفکر بامبنا بود. از این منظر شاید بتوانیم ادعا کنیم که بهشتی از شاخص‌ترین اسلام‌شناسان تاریخ معاصر محسوب می‌شود و همیشه تلاش می‌کرد بحث‌های خود را روشمند و با اخذ یک مبنا مطرح کند. به همین خاطر اختلاف و تناقض در اندیشه و عمل ایشان کمتر وجود دارد. شما اندیشمندان زیادی را می‌بینید (چه در علوم اسلامی و چه غیراسلامی) که در حوزه تخصصی خودشان متناقض رفتار می‌کنند و میان قول و فعل آنها شکاف‌های معنی‌داری وجود دارد. صمیمانه می‌توانم شهادت بدهم که یکی از وجوه بزرگ شخصیتی شهید بهشتی نزد من این است که میان رفتار و عمل ایشان هیچ تناقضی ندیدم. از همه جالب‌تر اینکه به قاعده ‌شناختی که قبل و بعد از انقلاب از ایشان داشتیم، هیچ تفاوتی از لحاظ منش و پایبندی به اخلاق، علم و سلوک عارفانه مشاهده نکردیم. باید زمان مناسب‌تری وجود داشته باشد تا من درخصوص وجوه روش‌شناختی ایشان صحبت کنم.

اما در پاسخ به سوالی که شما مطرح کردید، باید بگویم یکی از مختصات ممتاز روش‌شناختی شهید بهشتی این است که ایشان میان «علم و عمل» و «ایمان و عمل صالحه» یک رابطه تمام‌عیار مشاهده می‌کرد. به‌عنوان مثال شما مسلمانان زیادی را می‌شناسید که براساس تصورات و تلقی‌هایی که دارند، دروغ گفتن و ظلم کردن را توجیه می‌کنند و به عمل اهمیت نمی‌دهند و همه چیز را در نیت خلاصه می‌کنند. اما وقتی به آثار بهشتی مراجعه می‌کنید، به اعتبار مبناداری، ایشان یک سلسله اصول موضوعه را در اندیشه اسلامی خود مطرح می‌کند که باعث می‌شود از این سوءهنجارها در نظر و عمل مشاهده نکنیم. این رکن روش‌شناختی که من در این جنبه می‌خواهم بر آن تاکید کنم، این است که ایشان به آیاتی از قرآن مجید استناد می‌کند و به قاعده رهنمودهای قرآن و شأن خلیفه‌اللهی انسان آنها را به برپایی جامعه آرمانی خود تشویق می‌کند. شهید بهشتی بر این باور بود که اگر جامعه ما یک جامعه کوچک در مقیاس خانواده هم باشد، بر حسب سطوح توانایی افراد، انجام آن جزو واجبات می‌شود. ایشان بر این باور بود که برای ساختن جامعه ایده‌آل علاوه‌بر دانش چیستی، به دانش چگونگی هم نیاز داریم و از این منظر زاویه دید شهید بهشتی کم‌نظیر است. ما شنیده‌ایم یا دیده‌ایم که شهید بهشتی را راهگشای عمل خارق‌العاده می‌دانند اما کمتر کسی تلاش کرده بنیان‌های فکری و فلسفی این توانایی را مورد شناسایی قرار دهد. عده‌ای گمان کردند این قابلیت، شخصی است بنابراین غیرقابل تعمیم است در حالی که برداشت من این است که ایشان (به قاعده آثاری که از وی به جا مانده است) چگونگی محقق کردن آرمان‌های اسلامی را هم موضوع شناسایی قرار داده‌ و به همگان عرضه کرد. نظام آموزشی سنتی ما (چه در حوزه علمیه و چه در دانشگاه‌ها) عموما روی دانش چیستی استوار است و به دانش چگونگی چندان نمی‌پردازد. مثلا دیدگاه اسلام راجع به امر به معروف و نهی از منکر این است. اما اگر بخواهیم یک نظام اسلامی برپا کنیم، این اصول و آموزه‌ها را چگونه در دستور کار خود قرار بدهیم؟ در دستور کار مطالعاتی و علمی پژوهشی آنها چیزی وجود ندارد. از این نظر شهید بهشتی مجهز بود و در مقام عمل هرگز درنمی‌ماند. بهشتی می‌دانست چه می‌خواهد و چگونه آن را عملی کند.

دریافت شما از آرای شهید بهشتی با توجه به آثار او چیست؟

وجه دیگر شخصیت شهید بهشتی براساس مطالعاتی بود که بر آثارش داشتم. ایشان سخت بر این باور بود که اسلام را باید به مثابه یک نظام حیات جمعی مورد مطالعه قرار داد. چیزی که ما با اندک تسامح می‌توانیم بگوییم رویکرد سیستمی. کسی که دغدغه دانش چگونگی دارد، ذهنش نسبت به مساله سیستمی حساس می‌شود چون می‌خواهد پیوند هر جز یا عنصر را با سایر اجزا مورد توجه قرار دهد. شهید بهشتی بحث‌های عمومی خود را از حکومت شروع می‌کند یعنی تصور وی این بود که بسیاری از آموزه‌ها و احکام اسلامی فقط در کادر یک نظام اسلامی قابل درک است. بنابراین ایشان از این زاویه روی مساله حکومت متمرکز می‌شود. زمانی که شهید فقید در جمع تعدادی از کارشناسان برجسته کشور (بعد از پیروزی انقلاب) حاضر می‌شد، از ایشان پرسیده شد شما چگونه و با چه منطقی توانستید اعضای خبرگان قانون اساسی را متقاعد کنید که بیمه‌ها باید تحت نظر دولت قرار بگیرد. ایشان در پاسخ فرمود من ۳۰ سال پیش یعنی در سال ۱۳۲۹ زمانی که یک طلبه جوان بودم، یکی از دغدغه‌های مهم فکری و پژوهشی‌ام این شد که راجع به ماهیت موسسه‌های بیمه و جایگاه آنها در نظام اسلامی فکر کنم. زمانی که شخصا به یک موسسه بیمه مراجعه کردم، شگفتی مدیران آنجا را برانگیختم. آنها متعجب بودند که چگونه یک طلبه جوان می‌تواند چنین تسلطی بر یک مساله مدرن داشته باشد. بعد می‌فرماید: پژوهش من درخصوص بیمه سه سال طول کشید. جمع‌بندی من این شد که ماهیت ربوی معامله‌های بیمه اگر بیش از بانک‌های ربوی نباشد، کمتر از آنها هم نیست. از آن زمان به بعد همیشه به روز نگه داشتن ماهیت‌های شرکت‌های بیمه، طرز کارشان و نسبت آنها با اقتضائات آن با جامعه مبتنی‌بر آموزه‌های اسلامی دغدغه من بود. این تبدیل شد به انباشتی از فیش‌های تحقیقاتی و یادداشت‌هایی که در بررسی‌های خود انجام داده بودم. بعد در ادامه می‌فرماید: من وقتی نتایج تحقیقاتم را در مجلس خبرگان با سایر فقها و اسلام‌شناسان مطرح کردم، بدون استثنا پذیرفتند که باید بیمه‌ها تحت کنترل دولت باشد تا بتوان مضمون ربوی آنها را مهار کرد و از طمع سودجویان دور نگه داشت.

بنابراین درنهایت اجمال باید بگویم او به قاعده درکی که از اسلام داشت، هم در سطح نظر و هم عمل خویش را موظف می‌دانست که مستقیما با مسائل سیاسی و اجتماعی درگیر شود و همان گونه که اشاره کردم، به بنیان‌های روش‌شناختی که باور داشت، هیچ تبلیغی را برای اسلام موثرتر و راهگشا‌تر از عمل عالمانه و صادقانه به اسلام نمی‌دانست. از این زاویه کتاب باید‌ها و نباید‌ها از دیدگاه قرآن قابل ارجاع است. شهید فقید به این مقوله در این کتاب از نگاه سنتی می‌گذرد و می‌فرماید: اگر فریضه امر به معروف و نهی از منکر یا نظارت اجتماعی مسلمانان را به ۱۰۰ قسمت تقسیم کنیم، ۹۰ قسمت از آموزه‌های آن، عمل کردن فرد مسلمان به آن احکام است و تنها ۱۰ درصد آن به توصیه‌های زبانی اختصاص پیدا می‌کند. وقتی که می‌بینید یک فیلسوف علم یا یک اسلام‌شناس بامبنا تلاش می‌کند به صورت روشمند به شناخت اسلام دست پیدا کند، چقدر گفته‌هایش دلنشین می‌شود. در این زمان است که رمز محبوبیت، خلاقیت، رواداری و دموکرات بودن بهشتی را بهتر درک می‌کنیم.

در عصر مدرن هر اندیشمندی در دسته و گروه خاصی قرار می‌گیرد. اگر شما بخواهید شهید بهشتی را در یکی از این گروه‌بندی‌ها قرار دهید ایشان را روشنفکر دینی می‌خوانید یا مسلمان متجدد یا انقلابی پیشرو؟

من شهید بهشتی را یک مسلمان نمونه می‌خوانم. ایشان در بحث‌هایی که در حوزه انسان‌شناسی اسلام دارد نکات خارق‌العاده‌ای را مطرح می‌کند که در جای خودش ارزش واکاوی دارد. ایشان در این نگاه یکی از ممیزه‌های یک انسان مسلمان را دورنگری او دانسته و یکی از لوازم این دورنگری را آگاهی فرد مسلمان از شرایط زمانه می‌داند. بنابراین صرف نظر از اینکه بحث‌هایی راجع به سنت و تجدد در عالم بشر وجود داشته باشد ایشان به پویایی‌هایی زندگی اجتماعی انسان وقوف عالمانه داشت. یک مسلمان نمی‌تواند برداشت دقیقی از اسلام داشته باشد مگر اینکه اضطرارهای زمانه خود را بشناسد. به نظر ایشان یک مسلمان واقعی باید درکی از اسلام از منظر اجتماعی داشته باشد.

زمانی مخاطبان شهید فقید از ایشان می‌پرسیدند اگر قرار باشد شما (به‌عنوان یک اسلام‌شناس ممتاز) با یک عبارت کوتاه روح اسلام را معرفی کنید اسلام را چگونه توصیف خواهید کرد که در پاسخ بیان کرد اسلام را مساوی با انصاف می‌دانم. چند سال پیش یکی از روزنامه‌های روشنفکری کشور از من خواست نگاه بهشتی را درباره لیبرالیسم در قالب مقاله‌ای برای آنها توضیح بدهم. این کار برای شخص خودم بسیار آموزنده بود. درست است که من در جوانی این توفیق را داشتم که در زمان حیات شهید بزرگوار چند جلسه‌ای در بحث‌های ایشان درباره لیبرالیسم شرکت کنم، اما کمتر فرصت شده بود به صورت منظم و در قالب برنامه‌ای مطالعاتی دیدگاه ایشان در این خصوص را واکاوی کنم. بنابراین به اعتبار این تقاضا این مقاله را نوشتم. آنها از من خواستند مقاله‌ای را تحت‌عنوان بهشتی منتقد لیبرالیسم بنویسم اما بعد از اینکه آثار شهید بهشتی را خواندم عنوانی که برای این مقاله انتخاب کردم بهشتی متفکر منصف بود. دلیل این انتخاب هم این بود که شهید فقید در جمع‌بندی نهایی آثارشان پنج ویژگی ممتاز لیبرالیسم را از سایر رویکردهای نظری احصا کرد و براساس آموزه‌های اسلامی گفته بود ما با سه رکن از ارکان لیبرالیسم کاملا موافقیم و بر آن صحه می‌گذاریم و خودمان را هم در آن راستا می‌بینیم، اما از دو زاویه نقد جدی بر آن داریم. مثلا متذکر شده بود لیبرال‌ها در مقام عمل و نظر همواره با استبداد و دیکتاتوری مخالفت می‌ورزیدند و ما نیز با این نگاه لیبرال‌ها همراه هستیم. درنهایت برداشتم از نوشته‌های شهید بهشتی این بود که ایشان را شهید منصف بنامم؛ شخصی که حتی در بررسی لیبرالیسم جانب احتیاط را رعایت می‌کرد. کما اینکه در بحث‌های مارکسیستی نیز همین‌طور بود. ایشان مکررا به ما توصیه می‌کرد که اگر انسان مسلمان امانتدار نباشد باید در مسلمانی خودش شک کند. هنگامی که ما دانشجو بودیم رقابت فکری و اصلی ما با مارکسیست‌ها بود. ایشان می‌فرمود حق ندارید برای از میدان به‌درکردن رقیب دست به تحریف مارکسیست بزنید و عنوان می‌کرد مارکس را به‌گونه‌ای معرفی کنید که گویی یک مارکسیست معتقد هستید و باید با این درجه از انصاف مارکسیست‌ها را مورد نقد قرار دهید. باید بر سخنانم این نکته را اضافه کنم که این مرد آنقدر انصاف را در روش و منش خودشان جدی می‌گرفت که من ترجیح می‌دهم درباره ایشان بگویم یک مسلمان تمام‌عیار.

شهید بهشتی با تکیه بر کدام دستگاه فکری به مقابله با اندیشه‌های مارکسیستی و لیبرالی می‌پرداخت؟

کاش زمان بیشتری وجود داشت تا من این سوال را با جزئیات و با ذکر مثال‌هایی توضیح می‌دادم. ایشان در روش‌شناسی بحثی داشت به نام منطق فطرت (این منطق فطرت باید در جای خودش به صورت کافی توضیح داده شود) که خوشبختانه دو یا سه کتاب از ایشان در این خصوص منتشر شده است. کتاب‌هایی با عناوین شناخت از دیدگاه قرآن و شناخت از دیدگاه فطرت. در این آثار به صورت مبسوط در این زمینه بحث کرده است. در این چارچوب ایشان می‌فرمود ابتدا بیایید صرف‌نظر از اینکه مسلمان هستیم (یا تابع اعتقاد دیگری هستیم) هر مساله‌ای را به‌عنوان یک انسان به ماهو انسان بشناسیم و ببینیم این مساله چه طول و عرضی دارد. بعد از اینکه این موضوع را با منطق فطرت دریافتیم بررسی کنیم دیگر ایسم‌های رقیب چه بخش‌های را مورد شناخت قرار داده‌اند و بعد همین کار را از طریق نگرش اسلامی انجام بدهیم. شهید فقید با همین روش مساله مالکیت را مورد شناخت قرار می‌داد و با منطق فطرت پنج منشا را برای مالکیت احصا می‌کرد و می‌گفت طرفداران بازار آزاد به سه وجه آن باور دارند و مارکسیست‌ها هم به دو وجه آن. در حالی که با تکیه بر وحی و نقل اسلامی پنج منشا در اسلام به رسمیت شناخته شده است. با این سبک به نظرم ایشان تقریبا یک قدرت اقناعی بی‌نظیر از خودشان نشان می‌داد. جالب اینجاست که ایشان بحث‌هایی که در حوزه شناخت مطرح می‌کرد با همین اسلوب روش‌شناختی بود.

آیا شهید بهشتی توانست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نظام سیاسی مطلوب خود را در عرصه اجرایی تبیین کند؟

شما وقتی از منظر تجربه‌های قرن بیستم و حرکت‌های آزادی‌بخش به انقلاب ایران نگاه می‌کنید، این انقلاب را در نوع خود بی‌نظیر می‌بینید. ما به فاصله کمتر از یک سال بعد از پیروزی انقلاب، قانون اساسی‌ای را تصویب کردیم که از فرآیند رفراندوم عمومی هم عبور کرده بود. حتما شما می‌دانید امروزه در کشورهای پیشرفته صنعتی موسسه‌های پژوهشی و مطالعاتی‌ای وجود دارد که یکی از زمینه‌های کاری آنها تدوین قانون اساسی برای کشورهای در حال توسعه است. مراد از بیان این حرف این بود که هنوز که هنوز است کشورهای در حال توسعه با این کمبود مواجه هستند. هر کس سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب را درک کرده بود بر این مساله اذعان می‌کرد که تقریبا در غیاب آیت‌الله شهید بهشتی غیرممکن بود که ما به چنین قانون اساسی‌ای دست پیدا کنیم. برای من خیلی جالب بود وقتی در دهه ۶۰ در یکی از اجلاس سالانه سازمان بین‌المللی کار (در مقر اروپایی آن) شرکت کرده بودم وابسته کار ما در ژنو وقتی به علایق پژوهشی‌ام در زمینه اقتصاد و توسعه آگاهی پیدا کرد ابراز تمایل کرد که مرا با تعدادی از کارشناسان ایرانی سازمان بین‌المللی کار آشنا کند. من از این موضوع استقبال کردم. یکی از آن متخصصان خانمی بود که اتفاقا زمینه مطالعاتی‌شان نیز ملاحظات جنسیتی و توسعه بود. وقتی بیشتر با هم صحبت کردیم وی گفت همسرش در یک موسسه پژوهشی در ژنو کار می‌کند (همان‌طور که گفتم یکی از دغدغه‌های این موسسه تدوین قانون اساسی برای کشورهای در حال توسعه بود)، این مساله برای آنها تعجب‌آور بود که یک انقلاب آزادی‌بخش در همان اوایل پیروزی خود بدون اتکا به کشورهای خارجی بتواند تصویری از جامعه آرمانی خود را به نمایش بگذارد و به گواه همگان این موفقیت بیش از هر چیز تابعی از آمادگی شهید بهشتی در این زمینه بود. ایشان با صلابتی که در توانایی‌های مدیریتی از خود نشان داد توانست در مجلس خبرگان قانون اساسی محصولی از برآیند کل دانایی ایرانیان را در چشم‌انداز مطلوب‌ ارائه دهد.

حزب جمهوری اسلامی در تقسیم‌بندی احزاب جمهوری اسلامی در رده برنامه‌دارترین احزاب مذهبی قرار گرفت. آیا این حزب برگرفته از باورهای مذهبی شهید بهشتی (به‌عنوان دبیرکل حزب) بود یا اینکه تجربه زیست در غرب ایشان را متمایل به تاسیس چنین سازمانی کرد؟

توجه شهید بهشتی به مساله تحزب و سازمان‌یابی نیروهای مذهبی ریشه در روش‌شناسی ایشان دارد. وقتی بهشتی به همان اندازه در دانش چیستی حساس است نسبت به دانش چگونگی نیز حساسیت نشان می‌دهد. اگر شما به فعالیت‌های قبل از انقلاب بهشتی نگاه کنید متوجه می‌شوید ایشان در این زمان بحثی را برای دانشجویان مسلمان مقیم اروپا ارائه می‌دهند که در قالب یک کتاب منتشر شده است. یکی از مشخصات این کتاب این است که ایشان قدم‌به‌قدم اهتمام پیامبر اکرم(ص) را برای سازمان‌یابی نیروهای مسلمان به تفصیل توضیح می‌دهد. این بحث را بهشتی در سال ۴۵ مطرح می‌کند یعنی ایشان از آغازین روزهایی که به اروپا وارد شد به اعتبار الگوی روش‌شناختی‌ای که از سیره پیامبر اکرم(ص) دریافت کرده بود به دانش «چگونگی» مجهز بود. در بحث‌هایی که ما توفیق آن را با ایشان داشتیم بهشتی علاوه‌بر بنیان‌های اسلامی ضرورت سازمان‌یابی و تشکل نیروهای مسلمان به شواهد تاریخی ایران هم اشاره می‌کرد. من به‌خاطر دارم مکررا شهید فقید می‌گفت اگر شما به تجربه‌های نهضت‌های رهایی‌بخش (در ایران) نگاه کنید می‌بینید مسلمانان بیشترین سهم را در مجاهدت‌ها در نیمه قرن ۱۹ و ربع پایانی قرن۲۰ برعهده داشتند اما چون از نظر سازماندهی و تحزب ضعف داشتند، همیشه در پیشبرد آرمان‌ها خواسته‌های این افراد دست‌پایین‌تر گرفته می‌شد؛ این بیانات نشان‌دهنده اشراف آگاهانه ایشان بر تحولات جهان و ایران بود.

هنوز مدت زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که به اتفاق برادر شهیدمان حسن اجاره‌دار (شهید حادثه ۷ تیر) به خدمت ایشان رسیدیم و از موضع دانشجویان مسلمان یک سلسله مطالبات را با ایشان در میان گذاشتیم. شهید فقید در واکنش به نکاتی که ما طرح کردیم، بیان کرد اگر بخواهیم این بحث را بارورتر کنیم، شما یک مطالعه در تجربه انقلاب اکتبر صورت بدهید، بعد بیایید با هم صحبت کنیم. من به شخصه چون یقین داشتم آقای بهشتی سخن بی‌حکمتی بر زبان نمی‌آورد حدود سه هزار صفحه مطلب راجع به انقلاب اکتبر روسیه مطالعه کردم. زمانی که به خدمت ایشان رسیدم، پرسیدم چه نسبتی میان آن خواسته‌هایی که ما مطرح کردیم و این ایده که شما به ما دادید وجود دارد که ایشان در پاسخ گفت من می‌خواستم در این تجربه شما به این نکته توجه کنید که ما باید بر صراط مستقیم و در مسیر تعادل حرکت کنیم. همان‌طور که آرمان‌های بی‌تدبیر جامعه را به میرایی می‌کشاند مطالبات زودهنگام یا خارج از توان اجرایی جامعه را از مسیر تعادل خارج می‌کند. این اشراف خارق‌العاده ایشان از جزئیات انقلاب فرانسه، روسیه و آمریکا من را متحیر کرد.

زمانی که مهندس بازرگان می‌خواست وزرای کابینه دولت موقت را انتخاب کند، تخصص افراد را مبنای گزینش قرار داد. شهید بهشتی نخستین کسی بود که به نحوه گزینش بازرگان خدشه وارد کرد و تعهد یک ایدئولوژی اسلامی را برای انتخاب وزرا ارجح‌ می‌دانست. آیا این نحوه گزینش به اقتضای انقلاب بازمی‌گردد؟

من با برداشت شما موافق نیستم. مبنای نظری و سیره عملی شهید بهشتی هرگز میان این دو منافات نمی‌دید آنچه شهید بهشتی را به نقد زنده‌یاد مهندس بازرگان کشاند این نبود که ایشان به تخصص اهمیت نمی‌دهد به باور شهید فقید نباید تنگ‌نظری تشکیلاتی شکل گیرد. بازرگان نباید منحصرا اعضای کابینه خود را از جبهه ملی و نهضت آزادی گزینش کند. بنا براین بحث تخصص در برابر تعهد هرگز مطرح نبود. بحث افراط در هم‌پیمانان خود دیدن و سایر شایستگان را ندیدن بود.

در اینجا می‌توانم یکی از سخنرانی‌های ایشان را گواه بیاورم. شهید بهشتی کابینه رجایی را نماد تجمع برجسته‌ترین متخصصان کشور معرفی می‌کند. در مثال‌های خود نیز به شهید قندی اشاره می‌کند و می‌گوید شهید قندی در معتبر‌ترین دانشگاه جهان در آمریکا بالاترین مدارج علمی را گذرانده و در حوزه تخصص خود یک متخصص منحصربه‌فرد به حساب می‌آید و در عین حال یک اسلام‌شناس ممتاز (در حد خودشان) نیز هست. بنابراین مساله این نبود. ایشان به ترکیب خردمندانه، تعهد و تخصص باور داشت و با کمال تاسف باید بگویم این جنگ روانی غیراخلاقی‌ای بود که بنی‌صدر و باند او علیه شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی به راه انداختند.

اما بسیاری از تاریخ‌نویسان معاصر معتقدند شهید بهشتی به تقدم تعهد بر تخصص باور داشت و برای گواه صدق نوشته‌هایشان به این سخن مرحوم بهشتی استناد می‌کنند که ما می‌توانیم فقدان تخصص، صلاحیت، سابقه و تجربه را با انتصاب یک معاون جبران کنیم آنچه اهمیت دارد اعتقاد به ایدئولوژی اسلامی است.

متاسفانه اینها کلیشه‌های دوقطبی است که بعضی از پژوهشگران تحت‌تاثیر جوسازی‌های بنی‌صدر به آن دامن زدند. در حالی که واقعیت مغایر با آن چیزی است که اینها مطرح می‌کنند، اخیرا یک کتابی از شهید بهشتی تحت‌عنوان اتحادیه‌های انجمن‌های دانشجویان در اروپا به چاپ رسیده است. در این کتاب تلاش‌های ایشان برای سازماندهی نیروهای مسلمان در اروپا به تصویر کشیده شده است. در صفحه ۱۴۰ شهید فقید می‌گوید در سیره مسلمانان واقعی حاکمیت روش عملی باید برجسته و ممتاز باشد. ایشان بحث‌های مهمی راجع به منزلت عقل از دیدگاه اسلامی دارد و در این کتاب توضیح می‌دهد که یک مشابهت حیرت‌انگیزی در تاریخ علم و تاریخ دین وجود دارد به این معنا که هر وقت عقل و روش علمی کنار گذاشته شوند انحطاط آغاز می‌شود و تعبیرشان این است که با تکیه بر عقل‌محوری و عدل‌محوری می‌توانیم تمدن‌سازی کنیم. این بحث را شهید بهشتی در کتاب بایدها و نبایدهای حق و باطل از دیدگاه قرآن بسیار شفاف توضیح می‌دهد و تصریح می‌کند اگر عدالت و عقل به‌عنوان امور فرا دینی نقش ملاک و محک برداشت‌های ذهنی و اقدامات عملی مسلمانان نشود قطعا دچار انحطاط خواهیم شد. می‌خواهم این را عرض کنم که حرفی که شما زدید می‌تواند موضوع و زمینه یک پژوهش واقعی شود تا بتوانیم از تحریف‌های تاریخی که بر مبنای منافع خاصی زده شده است، جلوگیری کنیم.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نظام قضایی کشور نمی‌توانست شکل و محتوای سابق خود را حفظ کند. صفت اسلامی به خوبی بیانگر این نکته بود که نظام قضایی کشور باید اسلامی شود. به همین سبب امام خمینی(ره) شهید بهشتی را به ریاست دیوان عالی کشور منصوب می‌کند. امام چه ویژگی‌هایی در وجود شهید بهشتی دیدند که چنین پستی را به ایشان واگذار کردند؟

چند وجه ممتاز و متمایز شهید بهشتی امام را متقاعد کرد که کسی شایسته‌تر از ایشان نمی‌تواند چنین منصب مهمی را احراز کند؛ یکی اشراف بی‌نظیر ایشان به احکام اسلامی بود. شأن و منزلت امام به‌عنوان یک فقیه، فیلسوف و یک انسان اخلاقی بر کسی پوشیده نیست اما خود امام بسیاری از ارجاعات خود را به شهید بهشتی می‌دادند. امام بعد از شهادت ایشان فرمودند من بهشتی را چندین سال می‌شناختم و مراتب فضل ایشان بر من پوشیده نبود. شخصا بارها از آقای موسوی‌اردبیلی که هم‌دوره آقای بهشتی بودند، شنیدم از همان روزهای اولی که شهید فقید وارد قم شد به خاطر صلاحیت‌های علمی و دقت‌های عمیق عالمانه زبانزد خاص و عام شد. مساله دیگری که امام را برای این انتخاب مجاب کرد، عملکرد بهشتی در جریان تدوین قانون اساسی بود. امام زمانی که توانایی ایشان در عینیت‌بخشی به آموزه‌های اسلامی را به وضوح مشاهده کردند (و از آنجایی که قضاوت در آموزه‌های اسلامی در زمره خطیر‌ترین مسائل است) ایشان را شایسته‌ترین شخص برای استقرار نظم نوین حقوقی در نظر گرفتند.

در انتها دیدگاه‌های شهید بهشتی را درخصوص مفاهیمی چون آزادی بیان، اندیشه و کرامت انسانی توضیح دهید؟

به گمان من شاه‌بیت اندیشه‌های شهید بهشتی نگرشی است که ایشان به آزادی دارند. بهشتی در کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان در صفحه ۱۷ بیان می‌کند نقش خدا به‌عنوان مبدا هستی و آفریدگار فعال لما یرید، نقش پیامبران به‌عنوان رهبران و راهنمایان امت و نقش امامان به‌عنوان زمامدار و مسوول امت نقشی است که نباید به آزادی انسان لطمه وارد آورد و اگر این نقش‌ها بخواهند به آزادی انسان لطمه وارد کنند به خلاف مشیت خدا عمل کرده‌اند.

در جای دیگر همین کتاب بحث دیگری راجع به انسان‌شناسی اسلامی طرح می‌کند و در آنجا مهم‌ترین وجه ممیزه انسان نسبت به سایر موجودات را نه ادراک بلکه اختیار و آزادی او به حساب می‌آورد و تصریح می‌کند این موجود ابتکار خلاقیت و نوآفرینی را از دل آزادی به دست می‌آورد، وقتی این توانایی با قدرت تجزیه و تحلیل در هم می‌آمیزد شایستگی این را پیدا می‌کند که فخر آفرینش به حساب آید. 


فرهیختگان