حزب توده در دوران بعد از کودتای 28 مرداد1332
تا سال 1333، فعالیت حزب توده از داخل ایران رهبری میشد. هر چند بخش عمده رهبری حزب از ایران گریخته بود، ولی تا مدتی پس از کودتای 28 مرداد 1332، به دلیل بحران درونی کشور از سوئی و وجود سازمان متشکل مخفی و سازمان نظامی از سوی دیگر، حزب توده توانست بخشی از رهبری خود را در داخل کشور حفظ کند. با در هم شکسته شدن سازمان نظامی حزب توده بقایای کمیته مرکزی، که به چنگ «فرمانداری نظامی تهران» نیفتاده بودند، از ایران گریختند و به شوروی پناه بردند. آخرین بقایای رهبری دکتر حسین جودت و دکتر نورالدین کیانوری بود. بنا به اعترافات کیانوری، سرهنگ دولین (افسر جی. آر. یو)، معاون وابسته نظامی شوروی در تهران و رابط کیانوری با مقامات اطلاعاتی شوروی، نامه رادمنش، دبیرکل حزب، مبنی بر دستور خروج از کشور را به او داد و در نتیجه این دو نیز در زمستان 1334 از طریق بغداد ـ رم ـ پراگ به مسکو رفتند.
در پی کودتای 28 مرداد، بحران عمیقی بقایای حزب توده در خارج از کشور را فرا گرفت و رهبران حزب توده هر یک کوشیدند تا علل شکست را به گردن دیگری اندازند. تا 4 سال بعد از کودتا این تنازع شدید ادامه یافت تا بالاخره مقامات شوروی، که به احیاء سازمان وابستة خود در ایران نیاز داشتند، تصمیم گرفتند به سازماندهی بقایای آن بپردازند. لذا، بدستور آنها، برای بررسی علل شکست حزب و پایان بخشیدن به بحران درونی، و احیاء مجدد سازمان های حزب، پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب توده، نخستین پلنوم کمیته مرکزی در خارج از کشور، برگزار شد.
پلنوم چهارم: اوج اختلافات درونی
از 5 تا 26 تیر ماه 1336، پس از قریب به نه سال که از پلنوم سوم میگذشت، پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب توده بدستور و با نظارت شعبه بینالمللی حزب کمونیست شوروی، در مسکو برگزار شد. در این پلنوم، 15 نفر اعضای کمیته مرکزی با رأی قطعی شرکت جستند. این افراد عبارت بودند از: 1ـ دکتر رضا رادمنش (دبیر کل منتخب کنگره دوم)، 2ـ ایرج اسکندری، 3ـ رضا روستا، 4ـ حسین جودت، 5ـ محمود بقراطی، 6ـ بابازاده، 7ـ فریدون کشاورز، 8ـ عبدالصمد کامبخش، 9ـ نورالدین کیانوری، 10ـ احمد قاسمی، 11ـ دکتر فروتن، 12ـ علیامیرخیزی، 13ـ صمد حکیمی، 14ـ احسان طبری، 15ـ عبدالحسین نوشین.
کمیته مرکزی به دو فراکسیون متخصام تقسیم میشد: 7 نفر اول یک جناح و 5 نفر دوم جناح دیگر را تشکیل میدادند. احسان طبری و عبدالحسین نوشین به اصطلاح «وسط» بودند، ولی بیشتر به جناح دوم تمایل داشتند.
در این پلنوم جناح رادمنشـ اسکندری و ... ، جناح کامبخش ـ کیانوری و ... را به ماجراجویی و خیانت متهم میکرد و شکست حزب را به گردن آنها میانداخت. اتهامات قتل و ترور (ترور شاه، قتل محمد مسعود، قتلهای درون حزبی) را فریدون کشاورز علیه کامبخش ـ کیانوری مطرح ساخت. جناح کامبخش ـکیانوری متقابلاً جناح رادمنش ـ اسکندری را به راست روی و جاهطلبی و دنبالهروی از بورژوازی ملی (مصدق) متهم ساخت. در پشت این عبارات، انگیزههای واقعی این اختلافات نهفته بود که از خودخواهیها و مقام طلبیها و قدرتجوییهای رهبران حزب توده ناشی میشد. سیر 25 ساله فعالیت رهبری حزب توده در سالهای بعد در خارج از کشور بیانگر این نبرد مداوم بر سر احراز مقامات و مناصب بالاتر و تنازع خودخواهیهای رهبری حزب است، که بالاخره با پیروزی کامل «باند کیانوری» به پایان راه حزب توده رسید.
به دلیل بحران شدید درون حزبی، در این پلنوم علاوه بر اعضای اصلی کمیته مرکزی، برای آن که کادرها و مسئولین حزبی ـ که خود نیز شدیداً درگیر بودند ـ بتوانند نظراتشان را بیان کنند، 59 تن از آنان با حق رأی مشورتی، بعنوان «ناظر» در پلنوم شرکت داده شدند. از اینروست که پلنوم فوق «پلنوم وسیع» نامیده شد. تشکیل «پلنوم وسیع» در اساسنامه حزب توده وجود ندارد و اولین بار در پلنوم چهارم ابداع شد. از جمله کادرهائی که در پلنوم فوق شرکت جستند عبارت بودند از داود نوروزی، خسرو (بابک) امیر خسروی، اکبر شاندرمنی و فریدون آذرنور.
به علت اختلافات، خطر انشعاب حزب را تهدید میکرد. برای اینکه این خطر رفع شود و کار حزب سر و سامانی بگیرد، میان دو جناح سازش صورت گرفت و هیئت اجرائیهای مرکب از رادمنش (دبیر اول)، ایرج اسکندری (دبیر دوم)، عبدالصمد کامبخش (دبیر)، احسان طبری، فروتن، احمد قاسمی و نورالدین کیانوری برای رهبری حزب در فاصله دو پلنوم کمیته مرکزی تعیین شد. این ائتلاف به ضرر جناح اول و بنفع باند کامبخش ـ کیانوری بود و تنها دو نفر از جناح اول در ترکیب جدید رهبری حزب راه یافتند. رادمنش و اسکندری بعنوان اعتراض استعفاء دادند، ولی به توصیة شورویها استعفای خود را پس گرفتند.
نتایج این پلنوم، در مجموع، نگرش مثبتتر شورویها به کیانوری را در پی داشت و به وی پیشنهاد شد که در مدرسه عالی حزبی به تحصیل بپردازد.
پس از پلنوم چهارم، هیئت اجرائیه منتخب پلنوم فوق به کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی فراخوانده شدند و کوئوسینین، کمونیست معروف فنلاندی و عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی، به آنان اطلاع داد که از این پس مرکز فعالیت حزب توده را در آلمان شرقی قرار دهند.
پلنوم پنجم کمیته مرکزی، 8 ماه پس از پلنوم چهارم، در تاریخ چهارشنبه 7/12/1336 مطابق با 26 فوریه 1958، با حضور اعضای اصلی و مشاور کمیته مرکزی، که برای شرکت در کنفرانس 16 ـ 19 نوامبر 1957 احزاب کمونیست و کارگری جهان به مسکو رفته بودند، برگزار شد و 14/12/1336 بکار خود پایان داد. این پلنوم با صدور قطعنامهها و پیامهائی تبعیت کامل خود را از اسناد کنفرانس مسکو اعلام داشت.
در مرکز جدید کمیته مرکزی حزب ـ شهر لایپزیک در آلمان شرقی ـ اختلافات ادامه یافت. بر سر شیوة کار در ایران، میان رادمنش و کیانوری اختلافات و درگیری شدیدی پدید آمد. از سوی دیگر، احمد قاسمی و عدة دیگری معتقد بودند که نباید کار و فعالیت مجدد را با نام «حزب توده» آغاز کرد. به علت بدنامی حزب، باید زیر پوشش وسیعتری کارکرد تا بتوان عده بیشتری را جذب کرد. تحت تأثیر این نظریه برای مدتی بجای روزنامه مردم، نشریه صبح امید منتشر شد. ولی پس از چندی عملاً مشخص شد که این تاکتیک ثمری ندارد و در نتیجه نامه مردم مجدداً منتشر گردید. مدتی بعد، در سال 1337 دولت آلمان شرقی، که در آن زمان در چارچوب اختلاف منافع دو ابرقدرت، روابط تیرهای با رژیم شاه داشت، امکان پخش برنامه فارسی را از رادیو برلین شرقی در اختیار حزب توده قرار داد. از طرف حزب، منوچهر بهزادی و داوود نوروزی این برنامه را اداره میکردند.
در همین زمان، کودتای عبدالکریم قاسم در عراق رخ داد و اوضاع منطقه دستخوش تغییر شد. سقوط رژیم سلطنتی در عراق به معنای تحکیم مواضع شوروی تلقی میشد و ظاهراً توازن نیروها در منطقه بنفع شوروی به هم خورده بود. برای جبران این شکست غرب، رژیم شاه به انعقاد قرارداد دو جانبة نظامی با آمریکا دست زد و روابط او با شوروی بسیار تیره شد. در نتیجه شوروی در سال 1339 ش. رادیوی «صدای ملی ایران» را علیه رژیم شاه براه انداخت. در چنین شرایطی، فعالیت حزب توده در ایرن دشوارتر میشد، ولی در عوض، عراق به پایگاه مناسبی برای فعالیت بدل شده بود. از طرف کمیته مرکزی، دکتر فریدون کشاورز به عراق رفت و با رادیو بغداد به همکاری پرداخت. او سپس به سوئیس و از آنجا به الجزایر رفت. دکتر کشاورز مواضع شدید علیه رهبری حزب اتخاذ نمود. نقطه نظرات او در کتاب «من متهم میکنم» توسط کمیته مرکزی حزب تودة ایران انتشار یافته است.
پلنوم ششم کمیته مرکزی در تاریخ 12 تا 26 شهریور 1338 تشکیل شد. در این پلنوم مقدمات وحدت با فرقه دمکرات آذربایجان ریخته شد و فریدون کشاورز از حزب اخراج گردید.
طرح کودتا در ایران
پس از خروج دکتر نورالدین کیانوری از کشور در سال 1334، رابطة مقامات اطلاعاتی شوروی با او پس از ورود به آلمان شرقی، مجدداً برقرار گردید. سرهنگ دولین تماس گرفت و کیانوری به مسکو خواسته شد. او، بدون اطلاع سایر اعضا کمیته مرکزی، به مسکو رفت و در نشستی با شرکت میلووانف، ( از مسئولین شعبه بینالمللی حزب کمونیست شوروی)، سرهنگ دولین ( مقام اطلاعاتی) و نیکلای پاولویچ ...(از وزارت امور خارجه) حضور یافت. به کیانوری گفته شد که نیروهای معینی ـ ظاهراً از «جبهه ملی» ـ به سفارت شوروی در تهران مراجعه کرده و گفتهاند که امکان یک کودتا علیه رژیم شاه موجود است و خواستار کمک و حمایت اتحاد شوروی شدهاند. از کیانوری خواسته شد تا به اروپای غربی سفر کند و دربارة این مسئله تحقیق نماید. کیانوری باتفاق همسرش ، مریم فیروز، به اروپای غربی رفت و با دکتر شمسالدین امیرعلائی، از سران «جبهه ملی» و نزدیکان مصدق، خسرو قشقایی و سرتیپ امینی، رئیس ژاندارمری دولت مصدق، ملاقات کرد، ولی به نتیجهای نرسید. پس از چندی شورویها اعلام کردند که جریان فوق منتفی است.
وحدت حزب توده با «فرقه دمکرات آذربایجان»
در این زمان شورویها ضرورت ادغام حزب توده و فرقه دمکرات آذربایجان را برای هموار ساختن راه فعالیت آتی در ایران توصیه کردند. از دیدگاه مارکسیستی، در یک کشور تنها باید یک حزب کمونیست موجود باشد و تقسیم «طبقه کارگر» و «حزب پیشاهنگ آن»! بر مبنای تقسیمات قومی نادرست است. ولی سیاست شوروی، بر خلاف این نص مارکسیستی ایجاب کرد تا در سال 1324 جریانی برای تجزیه ایران به راه انداخته شود و لذا «فرقه دمکرات» تشکیل شد. چنانکه گفتیم، بدون اطلاع رهبری حزب توده، سازمان حزب در آذرباریجان منحل گردید و بدان پیوست و بدین ترتیب حکومت پوشالی یک ساله پیشهوری بوجود آمد. ولی در پی سازش شوروی با متفقین غربی و گرفتن امتیازاتی در اروپای شرقی توسط استالین، حکومت دستنشانده «فرقه» فروریخت. این زد و بند و بازی سیاسی ابرقدرتها به بهای خون هزاران نفر از مردم بیگناه آذربایجان تمام شد، که رژیم شاه برای «قدرتنمائی» به قتل عام آنها دست زد. سران «فرقه» در سال 1325 بهمراه عده کثیری از «فدائی»ها و مردم عادی به شوروی گریختند. اکنون سیاست شوروی ایجاب میکرد که «سازمان سراسری مارکسیستی» در ایران تحکیم شود و به این دوگانگی سازمانی پایان داده شود.
در سالهای پیش از پلنوم چهارم، مسئله وحدت حزب توده و «فرقه» چندین بار مطرح شده بود، ولی بدلیل بیتفاوتی یا مخالفت شوروی به نتیجه نرسیده بود. ولی اکنون چون شوروی خود این وحدت را توصیه میکرد، مسئله در دستور روز قرار گرفت. از طرف رهبری حزب چند بار با سران فرقه تماس گرفته شد و چندین جلسه برای مذاکره دربارة وحدت تشکیل شد. در آن زمان صدر فرقه دمکرات، چشمآذر بود. او با وحدت مخالفت میکرد. رفت و آمدها عملاً به نتیجه نرسید. تا اینکه در باکو کنفرانس فرقه تشکیل شد و غلام یحیی دانشیان، به جای چشمآذر، صدر فرقه شد. این امر نشانة علاقمندی و موافقت روسها با وحدت بود. دانشیان نسبت به «وحدت» روی خوش نشان داد.
با این مقدمات و پس از جلسات مکرر و مذاکره و تبادل نظر میان حزب و فرقه، قرار وحدت گذاشته شد و تصمیم گرفته شد که، حزب و فرقه هر کدام جداگانه مسئله را در جلسات خود تصویب کنند و سپس در یک کنفرانس مشترک آن را عملی سازند.
در 28 تیر تا 7 مرداد 1339 (19 تا 29 ژوئیه 1960) پلنوم هفتم (وسیع) کمیته مرکزی در مسکو تشکیل شد. علاوه بر تصویب طرح برنامه و اساسنامه جدید، که در آن مارکسیسم ـ لنینیسم بعنوان ایدئولوژی حزب مطرح شده بود، در این پلنوم مسئله وحدت با فرقه تصویب شده و اسناد آن تنظیم گردید. قرار شد که اعضای رهبری حزب افزایش یابد و عدهای از کادرهای حزبی به عضویت اصلی و مشاور کمیته مرکزی درآیند تا در صورت ورود فرقویها به کمیته مرکزی بین تعداد حزبیها و فرقویها توازن برقرار باشد. در پایان، انتخابات کمیته مرکزی انجام شد و داوود نوروزی، اردشیر آوانسیان، محمد رضا قدوه و ... به عضویت کمیته مرکزی و بابک امیرخسروی (خسرو)، فرجا لله میزانی، اکبر شاندرمنی و ... به عضویت مشاور کمیته مرکزی انتخاب شدند. پس از انتخابات، نمایندگان فرقه دمکرات آذربایجان وارد جلسه شدند و یک جلسة وسیع، که «کنفرانس وحدت» نامیده شد، تشکیل گردید و در آن وحدت به تصویب نهایی رسید.
از همین کنفرانس، نطفه اختلافات آینده منعقد شد. طبق قرار قبلی، باید از طرف فرقه چند نفر به عضویت کمیته مرکزی انتخاب میشدند و یکنفر از آنها عضو هیئت اجرائیه میشد. پذیرش به کمیته مرکزی صورت گرفت و از رهبران فرقه، غلام یحیی دانشیان، آذراوغلی، پیشنمازی، حمید صفری، امیر علی لاهرودی و دیگران به کمیته مرکزی حزب توده افزوده شدند. غلام یحیی دانشیان به عضویت هیئت اجرائیه نیز انتخاب گردید، ولی او توضیح داد که چون در باکو کار دارد و نمیتواند به لایپزیک بیاید، لذا، علاوه بر خود او باید یک نفر دیگر به عضویت مشاور هیئت اجرائیه انتخاب شود تا در لایپزیک مستقر گردد و نمایندة فرقه در مرکز حزب باشد! او لاهرودی را پیشنهاد کرد. این پیشنهاد ـ که قبلاً بررسی نشده بود ـ با مخالفت شدید سران حزب توده روبرو شد، ولی بالاخره غلام یحیی حرف خود را به کرسی نشاند و لاهرودی به عضویت مشاور هیئت اجرائیه انتخاب گردید. ترکیب هیئت اجرائیه جدید عبارت بود از: رادمنش، اسکندری، کامبخش، طبری، فروتن، قاسمی، کیانوری، دانشیان و لاهرودی.
از میان فرقهایهای عضو کمیته مرکزی، آذراوغلی و پیش نمازی به باند اسکندری پیوستند و بقیه در باند دانشیان ماندند. شورویها در پلنوم فوق شرکت مستقیم نداشتند، ولی مانند پلنوم چهارم، که در مسکو تشکیل شد، در این پلنوم نیز میزبان بودند و در جزئیات کار و مذاکره قرار داشتند. مذاکرات ضبط میشد و در اتاق ضبط توسط مقامات شوروی کنترل و پیگیری میگردید. جریان پلنوم دقیقاً زیر نظر شعبه بینالمللی حزب کمونیست اتحاد شوروی قرار داشت. بلافاصله پس از پایان «کنفرانس وحدت»، پلنوم هشتم کمیته مرکزی با ترکیب جدید در روز 11 مرداد 1339 تشکیل شد و همان روز به کار خود پایان داد.
از 19 تا 25 شهریور 1340 نیز پلنوم نهم با شرکت 32 تن عضو اصلی و مشاور کمیته مرکزی برگزار شد.
نظرات