در شب خاطره 21 آذربایجان شرقی مطرح شد:
وقتی صدام، دستور عقبنشینی از خرمشهر را صادر کرد
1556 بازدید
امیر فریور جعفری، در بیستویکمین مراسم شب خاطره حوزه هنری استان آذربایجان شرقی گفت: «با توجه به استراق سمعهایی که داشتیم، صدام در حین فتح خرمشهر توسط نیروهای ایرانی میگفت عقبنشینی کنید. این در حالی است که تا حدود 25 الی 30 روز، صدام تأکید داشت هر کسی عقبنشینی کرد را بزنید. به همه فرماندهانش این قدرت را داده بود. در چنین شرایطی صدام که خود را سردار قادسیه مینامید دستور عقبنشینی صادر کرد.»
به گزارش سایت تاریخ شفاهی، بیستویکمین مراسم شب خاطره، شنبه سوم خرداد 1399 به همت حوزه هنری استان آذربایجان شرقی به صورت برخط در وبسایت آپارات برگزار شد. در این برنامه «امیر فریور جعفری» و «سرهنگ پاسدار یوسف رامجو» به بیان خاطراتی از عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر پرداختند.
ابتدا امیر فریور جعفری با بیان اینکه فتح خرمشهر، فتح یک خاک نیست؛ بلکه فتح ارزشهای والای انسانی و اسلامی است به نحوه شروع حمله عراق به کشورمان پرداخت و اضافه کرد: دولت عراق به واسطه سردرگمیهای پیشآمده در اوایل انقلاب اسلامی احساس میکرد یک سری تزلزلات در نیروهای مسلح وجود دارد. وی ادامه داد: عراق میخواست از این نقطه ضعف استفاده کند و با اقداماتی که در سرتاسر مرز انجام داد نهایتاً تصمیم اولیهاش فتح خرمشهر بود؛ چراکه خرمشهر را کلید فتح استان خوزستان میدانست.
امیر جعفری صحبتهایش را اینچنین ادامه داد که: پس از 34 روز درگیری و مقاومت جانانه اهالی خرمشهر و یگانهای مستقر در آن، بالاخره نیروهای موجود در شهر متأسفانه مجبور شدند با هزاران اندوه و افسوس خبر سقوط خرمشهر را به امام رضوانالله تعالی بدهند و از آن روز، خرمشهر را خونینشهر، شهر خون و قیام نامگذاری کردند. پس از آن دولت جمهوری اسلامی، مجبور به تعیین تکلیف شد که ابتدا ماشین جنگی عراق را متوقف کرده و سپس شروع به پدافند فعال و کسب آمادگی جهت حمله به دشمن کنیم و نهایتاً اجرای عملیات متقابل به منظور انهدام نیروهای دشمن انجام شود.
جعفری در ادامه بیان کرد: یکی از بهترین استراتژیهای جمهوری اسلامی ایران، عملیات فتحالمبین بود که میتوان به آن فتحالفتوح گفت. بلافاصله بعد از عملیات فتحالمبین، همچنان که نیروهای عراقی در تب و تاب و سردرگم از وضعیت پیش آمده بودند و مجبور به فرار از مرزهای ما شدند، تصمیم گرفته شد عملیات آزادسازی خرمشهر بعد از 566 روز به اجرا دربیاید. پس از آنکه تصمیمات گرفته شد، یک سری نواقص در اطلاعات وجود داشت. با توجه به مشکلاتی که دور و بَرِ خرمشهر بود، فرماندهان وقت تصمیم گرفتند که یک عکس هوایی از کل منطقه خرمشهر گرفته شود. از موانع بسیار عمده در آن منطقه میتوان یکی به وجود کرخهکور، دومی کارون، سومی اروند و چهارمی هورالعظیم یا هورالهویزه اشاره کرد.
امیر فریور جعفری اینگونه ادامه داد که: بعد از 566 روز که نیروهای تا بُن دندان مسلح عراقی خرمشهر را اشغال کرده بودند، سنگرهای بسیار مستحکمی با استفاده از تجهیزات و وسایل موجود ما در بنادر و گمرک خرمشهر ساخته بودند. حتی تیرآهنهای موجود در آنجا را به صورت درخت، دور تا دورش کاشته بودند که مبادا نیرویی شبانه در اینجا هلیبُرد شود یا هوابُرد بتواند در آنجا فرود بیاید. اطلاعات و اخبار واصله هم حاکی از این بود که دور تا دور خرمشهر هر چند کیلومتر، سیمخاردارهایی داخل کانالها هست که به برق وصل است و داخل کانالها هم پُر از قیر هست و مینگذاری شده است. این هم یکی از مواردی بود که مقداری، عملیات را به تأخیر میانداخت؛ لذا بچههای خلبان نیروی هوایی بر مبنای تصمیمات اتخاذی، عکس هوایی گرفتند و در تفسیرهای عکس هوایی به این نتیجه رسیدیم که همه این تبلیغات پوچ بوده و چنین چیزی وجود ندارد.
وی ادامه داد: در فاصله هر 3 کیلومتر، مجموعاً سه کانال وجود داشت که داخل این کانالها پُر از سیمهای خاردار حلقوی و مینهای ضد نفر و ضد خودرو و تانک بود. بعد از این مسائل، بالاخره عملیات در قالب 4 قرارگاه فتح، فجر، نصر و قدس، با ترکیبی از رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران، بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شروع شد. میتوانم بگویم هماهنگترین و مناسبترین عملیاتی بود که با ترکیبی از این سه نیروی مردمی آغاز شد. از آنجایی که حضور پدافند در ساحل رودخانه و تصرف سرپل در عملیات تاکتیکی بسیار مهم است، میتوان گفت به ندرت به این نتیجه مثبت منجر میشود، با تمام اینها الحمدلله نیروهای ما توانستند، با گرفتن سرپلهای متعدد از همه این سه - چهار مانع عبور کنند.
امیر جعفری افزود: ما یگان توپخانه بودیم که مأموریت عمل کلی داشتیم تا با یگانهای کاتیوشا، تمام منطقه و هر جا که فرماندهان رده بالا اراده کردند، بکوبیم. با توجه به تمرکز آتش و قدرت آتشی که یگانهای کاتیوشا دارد و خوشبختانه در آن مقطع زمانی هم هیچ نوع محدودیت مهماتی هم وجود نداشت، ما با قدرت تمام به دستور فرماندهان و با آنچه که دیدهبانها اعلام میکردند، اجرای آتش میکردیم. رسیدیم به دو- سه روز آخر که دیگر خستگی، بسیار زیاد بود و بیخوابیهای آنچنانی داشتیم. با توجه به اینکه منطقه کاملاً مسطح بود، دیدهبان ما تقریباً با یگانهای پیاده، پا به پا حرکت میکرد. دیدهبان گزارش کرد که یک نیروی 700 الی 800 نفره از یگانهای خودمان دارند به ما ملحق میشوند. ما با آنها حرکت کردیم و میخواهیم اینجاها را بزنیم. همزمان که ما میزدیم، یکدفعه دیدم بیسیمچی و دیدهبان گفتند: «ما چه کار کنیم؟» وقتی گفت ما چیکار کنیم، من جا خوردم. گفتم که نکند ما به بنبست خوردهایم! گفتم: «واضحتر بگو! چی میخوای بگی؟» گفت: «حقیقت این است که اینها هلیکوپترشان آمده بالای سر ما و اصلاً گیج است. یک سری وسایل، روی سَرِ ما پیاده کرد. ما هم تیراندازی کردیم و در رفت. ولی ما با این بقیه چه کنیم؟» گفتم: «چی شده مگه؟» گفت: «آقا! تا آنجایی که من میبینم، بیش از 10هزار نفر دستهایشان بالاست و میگن: الدّخیل یا خمینی. چیکارکنیم؟ ما تعدادمان کمِ. چهجوری میتونیم اینها رو تخلیه کنیم؟» ما که یک مقداری حواسمان پرت شده بود، از خوشحالی داشیم بال در میآوردیم. با توجه به این همه کثرت نیرو، در مقابل 700-800 نفر، چه فتحالفتوح دیگری نصیب رزمندگان ما شده است.
امیر فریور جعفری صحبتهایش را اینگونه ادامه داد: بعد از این اتفاق که مدتها گذشت و فتح خرمشهر تمام شد، خبر به امام (ره) رسید که نیروهای خودی، الان در داخل خرمشهر مشغول تحکیم مواضع هستند. امام(ره) فرمودند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». این سخن امام(ره) در آنجا، برای من تداعی شد که این قدرت، قدرت لایزال الهی بوده که 700-800 نفر نیرو توانستهاند، در مقابل 35 هزار نفری که بیش از 566 روز برای خودشان مواضع ساخته بودند، پیروز شوند. جالب است، با توجه به استراق سمعهایی که داشتیم، صدام در همین حین میگفت که عقبنشینی کنید. این در حالی است که تا حدود 25 الی 30 روز، صدام تأکید داشت هر کسی عقبنشینی کرد بزنید. به همه فرماندهانش این قدرت را داده بود. در چنین شرایطی صدام گفت عقبنشینی کنید. بعد از این دستور، هیچکسی هم نمیتوانست فرار کند. ما اعلام کردیم که راه فراری وجود ندارد. همه جا را ببندید. بالغ بر 19 هزار و 500 الی20هزار نفر اسیر داشتیم. حالا کشته و زخمیاش چقدر بود که آن هم بعدها آمارهای خیلی جالبی ازشان درآمد. اکثر نیروهای عراقی با بیش از 50درصد و بعضی مخصوصاً یگانهای زرهی و لشکرهایش، با 100درصد صدمات، منهدم شدند. آخرین دستوری که صدام [به قول خودش سردار قادسیه] داد، این بود که «قهرمان کسی است که بتواند عقبنشینی کند».
سپس «سرهنگ پاسدار یوسف رامجو» با یادکردن از عزیزانی که در عملیات غرورآفرین الی بیتالمقدس با وی همراه بودند خاطرات خود را از عملیات بیتالمقدس مرور کرده و بیان داشت: یک ماه از عملیات فتحالمبین نگذشته بود که عملیات بیتالمقدس شروع شد و من هم در گردان شهید مدنی در سوسنگرد با عزیزان تبریزی مستقر بودیم و آماده برای عملیات. زمان موعود که فرا رسید، به طرف روفیّه حرکت کردیم. بنا به دلایلی، عملیات از آنجا شروع نشد و دوباره برگشتیم سوار ماشینها شدیم و به طرف اهواز به راه افتادیم. با نیروهای گردان در آنجا مستقر شدیم و عملیات، بامداد 11 اردیبهشت شروع شد.
وی ادامه داد: ما با عزیزان ارتشی ادغام شدیم و به طرف خرمشهر حرکت کردیم. مأموریت محوله برای گردان ما، در مسیر شلمچه بود که عراقیها دژ مستحکمی در آنجا درست کرده بودند. هر لحظه و هر دقیقه، نیروهای عراقی در صدد این بودند که در جواب عملیات رزمندگان ما، پاتک بزنند. در منطقه نرسیده به شلمچه مستقر بودیم. لحظهای متوجه شدیم که یگان مکانیزه زرهی عراق، مثل مور و ملخ به طرف ما حرکت میکنند. ما روی دژ مستقر بودیم که یکی از رزمندهها که دقیقاً یادم نیست [چه کسی بود] با آرپیجی به طرف آنها رفت و شروع کرد، تک تک تانکهای آنها را منهدم کرد. در این بین بود که عراقیها وضعیت را که دیدند، عقبنشینی کردند و نتوانستند برای تکشان موفق شوند. بعد شبانه از آنجا حرکت کردیم به طرف کانال پرورش ماهی که جلوی ما بود و عملیات را ادامه دادیم؛ مسیر حرکتمان به طرف محور شلمچه و پاسگاه کوتسواری بود.
رامجو صحبتهایش را اینگونه ادامه داد: در گردان ما، عزیزانی بودند که یاد و نامشان را گرامی میداریم: شهید ناصر دستگیرهساز و شهید سید حسن شکوری که جایشان خالی است. فرمانده گروهان ما، شهید سید حسن شکوری، ما را به طرف شلمچه فرماندهی میکرد و پیشرویهایی داشتیم اما نیروهای عراقی هم خیلی فشار میآوردند، ولی از طرفی خدا پشت و پناه رزمندگان اسلام بود که ما توانستیم به مرز شلمچه برسیم. محلی که ما مستقر بودیم، دقیقاً روبروی پاسگاه کوتسورای عراق بود. یک لحظه متوجه شدیم که از پشت سر برای ما تیر میآید. آنجا متوجه شدیم که در محاصره نیروهای عراقی قرار گرفتهایم. فرمانده گردان ما با مدیریتی که داشت، سریع ما را به پشت خطی که همانجا جدیداً زده بودند، انتقال داد. رسیدیم و در آن منطقه مستقر شدیم. چند روزی آنجا مستقر بودیم که بعد از آن، دوباره پیشرویهایی به طرف پتروشیمی عراق مشاهده میشد. چند روزی آنجا بودیم که سوم خرداد، خبر آزادی خرمشهر از رادیو اعلام شد و مارش شادی و پیروزی عملیات بیتالمقدس اعلام شد.
سرهنگ رامجو اضافه کرد: من 20 سال بیشتر نداشتم که در این عملیات شرکت کردم. شلمچه، مسیری بود که رزمندگان گردان شهید مدنی تا اتمام عملیات بیتالمقدس در آنجا مستقر بودند که منتهی الیه دست راست ما که خرمشهر میشد، به دست توانای رزمندگان اسلام فتح شد و از لوث وجود عراقیها پاک شد. با توجه به تعداد زیاد عراقیهایی که اسیر شدند، تا استقرار کامل نیروهای رزمنده، در شلمچه حضور داشتیم.
سایت تاریخ شفاهی ایران 18 خرداد 1399
نظرات