انجمن زنان صدر مشروطه؛ دستها و دسیسه‌ها


مرحوم علی ابوالحسنی (منذر)
2937 بازدید

جنبش مشروطیت ایران، به لحاظ تأثیرات شگرفی که بر سیاست و فرهنگ کشورمان گذاشت، نقطه عطفی در تاریخ این سرزمین به‌شمار می‌رود. این جنبش تاریخ‌ساز، انرژیِِِِِِِ عظیمِ ملت مسلمان ایران را آزاد و (تحت رهبری روحانیت بیدار و مبارز) به‌طور همزمان،‌ در دو جبهه مبارزه با «استبداد داخلی» و «استعمار خارجی» به جریان انداخت.

  در آن مبارزه حیاتی، به‌ویژه پس از تأسیس مجلس شورای ملی، طبقات مختلف مردم ــ اعم از پیر و جوان، زن و مرد، باسواد و بی‌سواد، و ... ــ ‌شرکت داشتند و هرچند در مشروطه (همچون انقلاب اسلامی بهمن 57) شاهد حضور آشکار و انبوه بانوان مسلمان در تظاهرات اجتماعی و سیاسی نبودیم،‌ اما در ماجراهایی چون طرح تأسیس «بانک ملی» در صدر مشروطه،‌ زنان کشورمان (با تقدیم زیورآلات و حتی اثاثیه منزل خویش برای تأمین سرمایه اولیه بانک) 1 نشان دادند که از شعور و حساسیت بالایی نسبت به اهداف ملی و ضداستعماریِ جنبش برخوردارند. در این شور و شوق ملی، روحانیت نیز شرکت فعال داشت و برای نمونه، آیت‌الله شهید حاج شیخ فضل‌الله نوری از آن طرح کاملاً حمایت و «دویست تومان سهام بانک را خریداری کرد». 2

اسناد تاریخی، حتی از اعلام فداکاری زنان در حمایت از اهداف اصلاحی شیخ نوری در هنگام تحصن او و علمای همرزمش در حضرت عبدالعظیم(ع) خبر می‌دهد. مسعود شهیدی (پسر نماینده قزوین در مجلس شورای اول) در گزارشی می‌نویسد: خود شاهد بوده است که، «حاجی شیخ فضل‌الله آمد و رفت بالای منبر، بعد از شرح مفصلی گریه کردن از برای شریعت، ‌اظهار کرد که: ایها الناس، گمان نکنید که من با مجلس ضدیت دارم، من خودم چهار هزار تومان از برای این کار مایه گذاردم و جانم را بالای این کار گذاشتم. ولی می‌گویم چهار نفرند که اخلال در امر دین می‌کنند،‌ این چهار نفر باید اخراج شوند و من هم امشب را به شما مهمان هستم.
 
قدری مردمی که پای منبرش بودند ــ که تقریباً قُرب هزار و پانصد می‌شد ــ بعضی گریه کردند و زنهایی که پشت سر نشسته بودند اظهار کردند که تمام، جانمان را قربان تو می‌کنیم و نمی‌گذاریم تو از این شهر بروی...». 3
 
مع‌الاسف، در برابر موج گسترده و نیرومند مبارزات ملت به رهبری روحانیت در عصر مشروطه برای دستیابی به ایران آزاد و مستقل و پیشرفته، استکبار جهانی نیز بیکار ننشست. به‌ویژه استعمار بریتانیا ــ که همواره در پی گل‌آلود کردن آب و گرفتن ماهی است ــ این فرصت تاریخی را از دست نداد و با تمام قوا کوشید که ضمن مغشوش کردن اوضاع ایران، به دست افراد «مجذوب» و «مرعوب» خود،‌ خصوصاً عناصر ماسونی و اعضای تشکیلات فرقه ضاله‌ بابی و بهائی، بر امواج خروشان نهضت ملت سوار و آن را به بیراهه‌های خودساخته منحرف سازد. اجرای این «سناریوی شیطانی»، در صورت موفقیت، ‌نهضت عظیم مشروطیت را که از چشمه فرهنگ اصیل اسلامی و منطقِ عاشورایی تشیع جوشیده و برای سوداگران سلطه‌جوی جهانی،‌ در قلب خاورمیانه، «تهدید»ی جدی محسوب می‌شد، تبدیل به «فرصت»ی طلایی می‌کرد ــ که متأسفانه کرد، و زمینه را برای استقرار دیکتاتوری فاسد و وابسته پهلوی (دیکتاتوری بس هولناک‌تر از استبداد قجری) فراهم ساخت....
 
جنبش مشروطیت،‌خواستار اجرای عدالت، آزادی از یوغ ستمگران، ‌و نظارت و دخالت مردم در سرنوشت کشور بود. این آرمان مقدس ــ که راه را بر تأسیس و فعالیت انجمنها، مؤسسات و جرایدِ گوناگون و فراوان کشور بود ــ عملاً محملی برای استعمار و ایادی رنگارنگش شد که به اسم مشروطیت، آزادی و عدالت، به میدان آیند و ضمن نفوذ در انجمنها، مؤسسات و جراید موجود و سَمت‌دهیِ حساب‌شده به کار آنها، انجمنها و جراید و مؤسسات تازه‌ای با عناوین و اهداف نو و فریبننده به وجود آورند و از آنها در جهت پیشبرد اهداف خود بهره جویند.
 
یکی از انجمنها و مؤسساتی که در صدر مشروطه در تهران تأسیس شد، عنوان انجمن نِسوان را داشت، که کاوش در ماهیت و عملکرد «فعالانِ» آن، متأسفانه نشان از استعماری بودند و ضداسلامی بودن آن دارد.
 
«انجمن آزادی زنان» صدر مشروطه،‌ «یکی از نخستین جمعیتهای زنان بود که پس از تصویب قانون اساسی در 30 دسامبر 1906 تشکیل شد و عده‌ای از زنان و مردان صاحب‌نام در جلسه‌های این گروه که دو هفته یک بار» به‌طور مخفی «در باغهای حومه تهران برگزار می‌شد» شرکت می‌کردند. خانم ژانت آفاری، ضمن اشاره به این مطلب، از حضور عناصر سوسیالیست ـ فمینیست‌مآب (نظیر تاج‌السلطنه و افتخارالسلطنه،‌ دختران بی‌بند و بار و عیاش ناصرالدین‌شاه) و نیز زنان پیشگام در جریان کشف حجاب و نهضت بانوان عصر پهلوی (همچون صدیقه دولت‌آبادی) و حتی مبلغان مسیحی کهنه‌کار آمریکایی در انجمن مزبور یاد می‌کند. به نوشته او:
 
              دو نفر از دست‌اندرکاران این انجمن، دختران ناصرالدین‌شاه بودند: یکی تاج‌السلطنه که خاطراتش نشان‌دهنده گرایشهای قوی سوسیالیستی و نیز فمینیستی است، و دیگری خواهرش افتخارالسلطنه. چندین زن که بعداً در دهه 1920/1300ش [دوران حکومت رضاخان] از مدافعان برجسته حقوق زنان شدند، مانند صدیقه دولت‌آبادی و شمس‌الملوک جواهرکلام،‌ نیز عضو این انجمن بودند.
 
یک زن مبلغ پِرِسبیِتری آمریکایی به نام مری پارک جوردن،‌ و بنابه روایتهایی، ‌همکارش انی‌استاکینگ بویس، در جلسه‌های انجمن شرکت می‌کردند. مری پارک جوردن... با ساموئل مارتین جوردن، مبلغ معروف آمریکایی در ایران، ازدواج کرد، و دو نفری کالج البرز پسران را از 1894 تا 1940 اداره کردند. انی وودمن استاکینگ بویس از یک خانواده مبلغ بود که سه نسل در ایران فعالیت [تبلیغی به سود مسیحیت] کرده بودند. او در 1902 از کالج ولزلی در ایالت ماساچوست فارغ‌التحصیل شد، در 1906 به ایران آمد، در 1914 با آرتور کلیفتن بویس ازدواج کرد و تا زمان بازنشستگی‌اش در 1949 [1328ش] در ایران ماند. او مدیر مدرسه دخترانه ایران بِِثِل [مدرسه آمریکایی دختران در تهران] بود و در دهه 1920 [1300ش] سردبیر عالم نسوان شد که با حمایت هیئت امنای ایران بثل به چاپ می‌رسید. 4
 
در برابر چنین محافلی، پیداست که علما و مردم متدین، موضعی منفی داشتند.
برخی از مورخان مشروطه کوشیده‌اند برخورد علمای مشروعه‌خواه با انجمنها و مجامع بانوان در عصر مشروطه را مخالفتی بی‌دلیل و ناشی از (به‌اصطلاح) تاریک‌اندیشی، ریاست‌طلبی و حتی ضدیت بیمارگونه علمای یاد شده با گسترش علم و اخلاق در سطح جامعه و میان خانمها،‌جلوه دهند! چنانکه متقابلاً فعالان انجمنهای یادشده را نیز عناصر و مجامعی صددرصد بی‌نقص،‌ و آراسته به انواع فضایل اخلاقی و عملی! قلمداد شده‌اند که جز اخلاص و فداکاری در راه پیشرفت دانش و ترقی جامعه، مقصدی نداشته‌اند! 5 و این در حالی است که علما هرگز مخالف گسترش دانش و سواد در کشور، و کسب دانشهای لازم و مناسب توسط خانمها نبودند و برای نمونه، همین شیخ فضل‌الله هشت سال پیش از طلوع مشروطه،‌ تشکیل مدارس جدید را رسماً تأیید و تشویق کرده و خود نیز 100 تومان (به پول آن روز) جهت پیشبرد این «خبر معظم»، از کیسه فتوت، تقدیم کرده بود. 6 بلکه مخالفتشان در اصل، متوجه عناصر دین‌گریز بلکه دین‌ستیز و هوسران (و مظنون به وابستگی به بیگانه) بود که در پی استفاده ابزاری از زنان و دختران بودند و شعارهای فریبنده‌ای چون آزادی و حقوق بانوان را بهانه و پوشش دستیبابی به مقاصد سوء خویش قرار داده بودند. اخباری که از پشت پرده افکار و اعمال این‌گونه عناصر به عالمان مشروعه‌خواه می‌رسید، آنان را به شدت، نگران آفات و خطراتی می‌ساخت که از ناحیه این افراد، و مجامع آموزشی و اجتماعیِ تحت نفوذ یا سرپرستی آنان، می‌توانست متوجه اخلاق و فرهنگ جامعه اسلامی گردد.
 
آیت‌الله میرسید احمد طباطبایی (برادر آیت‌الله سید محمد طباطبایی پیشوای معروف مشروطه) از پیشگامان جنبش مشروطیت است که، همپای ستیز با ظلم و استبداد حکام، ‌با گرایشهای منحرف فکری و اعتقادی نیز مخالفت می‌کرد. 7 احمد کسروی، در گزارشی از دیدگاههای انتقادی سید احمد نسبت به روند انحرافی مشروطیت، و عملکرد مخرب و ویرانگر عناصر نفوذی در آن، می‌نویسد: سید احمد طباطبایی که از آغاز کوشش [= جنبش مشروطه] همگام برادرِ خود (شادروان طباطبایی) بوده، و در کوچیدن به عبدالعظیم و قم همراهی نموده، و این زمان کم‌کم از مشروطه دلسرد می‌شده، در نامه‌ای که [در تاریخ 4 ربیع‌الاول 1325] به دختر خود [همسر آقا ضیاءالدین نوری فرزند شیخ فضل‌الله] در نجف نوشته چنین می‌گوید:
 
              از مجلس شورای ملی هم به جز سختگیری بر مردم چیز دیگری ظاهر نشده. 8 چیزی که ظاهر شده اینکه بابیه و طبیعیین 9 قوت گرفته، طلوعی دارند که شاید مسلمین باید از آنها تقیه کنند». می‌گوید: «فعلاً در حیاط شاهی مقابل خانه جناب آقاسید ریحان‌الله زنها مجلس منعقد کردند. رئیس مجلس، یکی خواهر گل و بلبل است که سنه سابق، ملکه ایران را به فرنگستان برده و یکی زن میرزا حسن رشدی معروف و یکی بی‌بی‌ نامی که هر سه از قرار مشهور، محقَّق‌البابیه هستند.
 
در نامه دیگری که [در 17 ربیع‌الثانی 1325] به داماد خود [آقاضیاءالدین نوری] نوشته چنین می‌گوید:
 
نمی‌دانید که این مجلس شورای ملی چقدر ضرر به دین و دنیای مردم می‌زند و چه آثار شریه بر آن مترتب است. مجلسی که بابیه و طبیعیه، داخل در اجزاء و اعضاء‌ آن، بلکه در اجزاء رئیسه آن مجلس باشند بهتر از این نخواهد شد. نمی‌دانید که این فرقه ضاله بابیه و لامذهبها چه قوتی گرفته و چه فتنه و آشوب می‌کنند. خدا لعنت کند سید جمال‌الدین واعظ لامذهب را؛ چقدر مردم را به ضلالت انداخت، به نحوی که مردم از بس که آن خبیث سر منبر گفته که دعا و قرآن نخوانید و روزنامه بخوانید،‌ روزنامه خواندن را جزء‌ضروریات مذهب می‌دانند و دعا و قرآن را موقوف کردند،‌آن هم چه روزنامه[ای] که مشتمل بر کفریات و توهین شرع انور است. البته از روزنامه مجلس و کوکب دُری و ندای وطن به آنجا فرستاده‌اند. 10
 
کسروی خاطرنشان می‌سازد که آنچه در نامه سید احمد آمده است، «به راستی،‌ پندار» و باور قلبی او بوده و چنین نبوده است که صرفاً روی اغراض سیاسی بخواهد به مخالفان خویش اتهام‌ زده و مردم را علیه آنها «برآغالد». 11 در تأیید برداشت کسروی،‌ می‌توان به اظهارات دیگر معاصران استناد جست. عین‌السلطنه، از شخصیتهای مطلع عصر مشروطه و پهلوی، ‌در روزنامه خاطرات خود،‌ مربوط به حوادث اواخر صفر 1326ق، می‌نویسد:
 
              انجمنی از زنها منعقد کرده‌اند در کوچه قاپچی‌باشی محله سنگلج، خانه ناظم دربار،‌ همشیره میرزا فرج‌خان گل و بلبل که قرهًْ‌العین ثانی لقب دارد، با جمع دیگر از همانها مؤسس این کار شده‌اند. از طرف تقی‌زاده که حالا مدیر انجمن آذربایجان است تنخواه برای اثاثیه و ترتیبات دیگر داده می‌شود. ماهی هر قدر هم خرج بشود آنها می‌دهند. جماعتی از زنها را هم برده‌اند. یک روز ملک‌[المتکلمین]، یک روز آقاسید جمال آنجا رفته موعظه می‌کنند. آیه‌های حجاب را تفسیر می‌کنند. از مستوری [حجاب خانمها] و صدمه‌ای که به این واسطه به نسوان وارد می‌شود غصه‌ها می‌خورند. احادیث، اخبار،‌ آنچه لازمه مجلس است بیان می‌دارند.... 12
 
بررسی اندیشه و عملکرد عناصر یادشده، ‌صحت نگرانیها و هشدارهای امثال شهید نوری و سید احمد طباطبایی را مدلل می‌دارد. مع‌الاسف زمانی که پرونده فعالان انجمن آزادی زنان در صدر مشروطه را می‌گشاییم و به سوابق و لواحق ایشان نظر می‌افکنیم، جای‌جای به مواردی از فساد اخلاقی، انحراف اعتقادی و روابط مشکوک استعماری برمی‌خوریم که نشان می‌دهد عالمان دردمند و مسئولیت‌شناس کشورمان، بی‌دلیل نسبت به این‌گونه مجامع،‌ نگران و حساس نبوده‌اند.
 
تاج‌السلطنه،‌ افتخارالسلطنه، صدیقه دولت‌آبادی، نیمتاج خانم،‌ میس جوردن و میس بویس،‌ از افرادی هستند که نامشان به عنوان اعضای انجمن زنان در تواریخ مشروطه آمده و ذیلاً به عنوان نمونه‌ای از فعالان آن انجمن،‌ به معرفی آنان می‌پردازیم:
 
1. تاج‌السلطنه: وی،‌ دختر فتانه ناصرالدین‌شاه و مبلغ کشف حجاب بانوان و اختلاط جوانان دختر و پسر با یکدیگر (پیش از ازدواج) بود و بسیاری از مشکلات ملت ایران را ناشی از حجاب بانوان می‌شمرد! 13 به گفته آفاری: «خاطراتش نشان‌دهنده گرایشهای قوی سوسیالیستی و نیز فمینیستی است». 14 او مبلغ کشف حجاب بانوان و اختلاط جوانان دختر و پسر پیش از ازدواج بود و در خاطرات منسوب به وی می‌خوانیم: «خرابی مملکت و بداخلاقی و بی‌عصمتی و عدم ‌پیشرفت تمام کارها،‌ حجاب زن است!» 15
 
فریدون آدمیت و هما ناطق،‌ بر پایه خاطرات منسوب به تاج‌السلطنه می‌نویسند: «توران تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین ‌شاه در 1301 متولد شده، ‌در حرمخانه شاهی تربیت یافته،‌ معلم سرخانه داشته،‌ زبان فرانسوی آموخته، ‌تاریخ و رُمان فرنگی خوانده،‌ لباس فرنگی پوشیده و زنی آزاداندیش بار آمده بود. هرچه روزبه‌روز در تحصیل پیش می‌رفت از تلقینهای گذشته و مأنوسات ذهنی دست می‌شست. حتی ترک نماز و طاعت کرد و به کلی طبیعی مشرب شد. پس از آن به خیال سفر فرنگ افتاد. به گفته خود: «دیوانه‌وار میل رفتن اروپا را داشتم. همین میل در من قوت گرفت و باعث متارکه من با شوهرم شد». عشق خود را به دیگری هم پوشیده نمی‌دارد: «چشمهای پر از محبت و عشق او که مانند شعله آتشی به من اثر می‌کرد... هیچ‌وقت از نگاه کردن به این جوان،‌ خائف و هراسان نبودم... یک صاعقه و طوفان عظیمی در وجود من ظهور کرده بود.» 16
 
توران خانم همچون بسیاری از فمینیستها،‌ در زندگی با شوهر خویش موفق نبود. وی از همسر اولش (شجاع‌السلطنه) جدا شد و در صفر 1326 (با پادرمیانی انجمن زنان) با قوللر آقاسی (برادرزاده امیربهادر معروف) که دارای همسر بود، ازدواج کرد. 17 با همسر جدید خویش نیز نساخت و قوللر آقاسی او را 4 ماه بعد (در جمادی‌الثانی 1326) طلاق داد. 18 در مشروطه دوم، بهائیان تهران بر آن شدند که توران را به وصال عباس افندی در عکا (مرکز بهائیت در اسرائیل کنونی) برسانند که البته با ممانعت صدراعظم وقت (عین‌الدوله) این امر، ‌ممکن نشد. 19
 
نوشته‌اند که تاج‌السلطنه «در قتل پدر با شادمانی در مراسم تشییع او شرکت جست و از قاتل او میرزا رضا کرمانی و از افکار سوسیالیستی پشتیبانی می‌کرد.» 20 البته، پشتیبانی وی از سوسیالیسم را نباید چندان جدی گرفت،‌ بلکه بایستی آن را، با توجه به پرورش این شازده‌خانم در کاخهای سلطنتی (دربار ناصرالدین ‌شاه) و سپس نیز برخورداریش از زندگی مرفه در خانه رجال بلندپایه و اسم و لقب‌دار وقت (شجاع‌السلطنه و قوللر آقاسی) و بالاخره عیش و عشرت‌طلبی خود او بیشتر یک شوخی تلقی کرد!
 
2. افتخارالسلطنه: وی نیز از دختران ناصرالدین‌شاه بود که تقیدی به احکام شرع نداشت و روزگار را به لهو و لعب می‌گذراند. 21 به همین علت هم مورد سوءظن آشنایان قرار داشت و حتی یک بار اقدام به خودکشی کرد که البته نجاتش دادند. 22
 
افتخار از همسر اولش طلاق گرفت و با نظام‌السلطان خواجه‌نوری ازدواج کرد که به نوشته سعید نفیسی از معروف‌ترین جوانانِ خراج و عیاش و خوشگذران آن دوره بود که بیشتر شبها در باغ جمال‌آباد متعلق به وزیر همایون مجلس عیش و عشرت داشت و پدر نفیسی برای این که وی سرمشق بدی نگیرد اجازه نمی‌داد به این مجالس نزدیک شود،‌ ولی سعید نفیسی یک شب،‌ پنهانی شاهد یکی از این مجالس عیش بود که معروف‌ترین دسته مطرب زنانه تهران در آن تا نزدیک صبح می‌کوبیدند و می‌رقصیدند و مشروب و خوراک گرم و سرد... سبیل بود! 23
 
نظام‌السلطان،‌ خود زن و 5 فرزند داشت اما همه را رها کرد تا به وصال افتخارالسلطنه برسد. 24 او در عصر پهلوی نیز از طریق افتخار با دربار مرتبط بود و به سفارت انگلیس نیز مدد می‌رساند. 25
 
افتخارالسلطنه،‌ دخترش (ایران‌السلطنه) را به عقد نوه عبدالحسین‌خان کُفری درآورد 26 که شهرتش به «کفری»، ناشی از تصنیف کتابی بود که «به نظم و نثر» در «هجو و جسارت» به ساحت «انبیاء سلف و خاتم انبیاء‌ و ائمه اطهار» ‌علیهم‌السلام نوشته بود و به همین علت «علمای تهران او را تکفیر کرده و فتوای وجوب قتل او را نوشته بودند». 27 زمانی هم که عبدالحسین‌خان در نزدیکی قُم مرد،‌ علمای آنجا مانع دفن پیکر او (در قم و اطراف آن) شدند و حتی آخوندی را که (ندانسته) بر پیکر وی نماز خوانده بود سخت ملامت کردند. 28

 

3. صدیقه دولت‌آبادی: وی دختر میرزا هادی دولت‌آبادی و خواهر یحیی دولت‌آبادی است. میرزا هادی،‌ از سران بابیان (ازلی) در عصر قاجار است که پس از مرگش،‌ پسرش (یحیی) این سِمت را به ارث برد و چنانکه شهرت دارد،‌ میرزا یحیی صبح ازل (وصی علی‌محمد باب، ‌و بنیادگذار فرقه ازلی) در اواخر عمر،‌ یحیی دولت‌آبادی را رسماً به عنوان رئیس ازلیان پس از خود برگزید. 29 بدین‌جهت حتی رهبران مذهبی مشروطه (نظیر سیدین طباطبایی و بهبهانی) که اهل تسامح بودند، ‌از دوستی و معاشرت با یحیی دولت‌آبادی پرهیز می‌کردند. 30 یحیی با احکام اسلام میانه‌ای نداشت و در این زمینه،‌ می‌توان به هواداری وی از کشف حجاب رضاخانی 31 و سرودن چکامه در مدح آن 32 و نیز طرفداری او از تز جدایی سیاست از دین و روحانیت 33 اشاره کرد.

  

صدیقه دولت‌آبادی از چنین خانواده‌ای است و خود نیز از پیشگامان و مروجان کشف حجاب در عصر پهلوی به‌شمار می‌رود. وی را «از زمره نخستین زنانی» شمرده‌اند که در زمان رضاخان، «با لباس و آرایش اروپایی و بی‌حجاب در خیابانهای تهران ظاهر شد. وصیتنامه‌اش چکیده مبارزه مادام‌العمری این فمینیست 80 ساله علیه حجاب بود: «زنانی را که با حجاب بر مزارم بیایند نخواهم بخشید»! 34 رد حکم قرآنی «تعدد زوجات» و نیز مخالفت با حق طلاق برای مردان، محتوای برخی از مقالاتی است که صدیقه در سال 1310ش در مجله دختران ایران (مدیر: زندخت شیرازی، انتشار در تهران: مرداد 1310 به بعد) منتشر می‌ساخت. 35
 
مخالفت با اصل اسلامی حجاب،‌ تبلیغ حضور زنان در ادارات و تساوی آنان با مردان در تصدی پست قضاوت و پیشنهاد اعزام برخی از دختران ایرانی به اروپا برای فراگیری تعلیم و تربیت غربی و ترویج آن در بین هموطنان خویش هنگام بازگشت به ایران،‌ از نکات برجسته دیگری است که توسط صدیقه دولت‌آبادی و دیگر نویسندگان سکولار مجله مزبور (نظیر کاظم‌زاده ایرانشهر) طرح می‌شد. ایرانشهر صراحتاً حجاب را یکی از عوامل بدبختی زنان شمرده و مدعی بود که: «مسئله حجاب... یکی از عناصر مهم بدبختی زندگی خانوادگی می‌باشد و بسیاری از مضرات و معایب در زیر همین حجاب پرورش می‌یابد»! 36
 
4. نیمتاج خانم: در نامه سید احمد طباطبایی، به عنوان یکی از رؤسای انجمن زنان،‌ از «خواهرِ گل و بلبل» یادشده که ملکه ایران را (بدون اذن شوهر) به اروپا برده است. مقصود از خواهر گل و بلبل، نیمتاج خانم (زن ناظم دربار) 37 است که خواهر میرزا نصرالله‌خان و میرزا فرج‌الله‌خان بود که به ترتیب: «گل» و «بلبل» نامیده می‌شدند. 38 نصرالله‌خان، منشی سفارت اتریش در عهد ناصری و نیز چاپ‌کننده مخفیانه روزنامه قانون 39 در تهران است که توسط پرنس ملکم‌خان ارمنی (بنیادگذار فراموشخانه فراماسونری در ایران) در لندن چاپ و به ایران ارسال می‌شد. فرج‌الله‌خان نیز پیش از مشروطیت مدتی حاکم آباده (از مناطق بابی / بهائی‌نشین فارس) بود و با فرقه ضاله در آن شهر مغازله می‌کرد. 40
 
نیمتاج خانم به قرهًْ‌العین ثانی شهرت داشت 41 که نشانگر بی‌قیدی او نسبت به احکام شرعی مربوط به زنان،‌ و بدتر از آن،‌ بستگیش به بابیت است. چه،‌ می‌دانیم که قرهًْ‌العین (زرین‌تاج ‌قزوینی)، از پیشگامان بابیت در زمان ناصرالدین ‌شاه بود که عملیات کشف حجاب و رفتن وی با چهره کاملاً بزک شده و عریان به میان مردان بابی و همخوابی‌اش با سران بابیه (که در تاریخ از آن،‌ با عنوان رسوایی بَدَشت یاد می‌شود) 42 ثبت تاریخ است و حتی مورخین بابی و بهائی نیز بدان اشاره دارند. 43 احمد کسروی می‌نویسد: «... داستان قرهًْ‌العین شگفت‌آور است. ولی دلیلی از آن به سود کیشهای بابی و بهائی نتوان درآورد. در کوششها نیز زیان قرهًْ‌العین کمتر از سودش نبوده. در جستنِ 44 او از خانه شوهر و همراهی‌اش با مردان و آن داستان بدشت که خود بهائیان پوشیده نداشته‌اند،‌ دستاویز دشمنان بیشتر گردیده تا دستاویز دوستان. این است در کتابها دیده می‌شود که خواهر عبدالبهاء که بهائیان او را همپای فاطمه زهرای شیعیان می‌شمارند در نامه خود به بهائیان تهران چنین نوشته: «قرهًْ‌العین یک دفعه بی‌حکمتی کرد و هنوز از کله مردم نمی‌توانیم به درآوریم.» 45
 
نیمتاج دو سال پیش از طلوع مشروطیت،‌ فروغ‌الدوله مشهور به ملکه ایران (دختر ناصرالدین ‌شاه و همسر وزیر دربار وی: ظهیرالدوله) را که از بی‌بندوباری او داستانهایی بر سر زبانها بود، 46 «اغوا» کرد که بدون اطلاع و اذن شوهر خویش، به اروپا رود، 47 و این امر،‌ در محیط «بسته» و «محدود» آن روزگار، پیداست که چه لوازم و پیامدهای سوء‌فکری و اخلاقی به همراه داشته و چه حرفها و حدیثهایی ایجاد می‌کرده است؟ به گفته ایرج افشار 48: ملکه ایران (فروغ‌الدوله) «ظاهراً پایبندی چندانی به حفظ عرف و عادات مرسوم و مطلوب نمی‌کرد». افشار در این داوری،‌ به گزارش اعتمادالسلطنه (وزیر انطباعات عصر ناصری) استناد می‌کند که در یادداشت 12 شعبان 1313ق نوشته است: «شنیدم غره این ماه فروغ‌الدوله به وضع غریبی به حضرت عبدالعظیم رفته بود. جواهر زده،‌ بزک کرده داخل حرم شده بود. اتفاقاً ... [یک کلمه ناخوانا،‌ احتمالاً نقیب] السادات آنجا بوده فحش زیادی به او داده بود و مردم تماماً‌ حتی زوار به او لعنت کرده بودند». 49
 
اعتمادالسلطنه در گزارشی دیگر، به مناسبت فرار ظهیرالدوله (همسر فروغ‌الدوله) به سمت روسیه،‌ می‌نویسد: یکی از شایعاتی که درباره علت فرار ظهیرالدوله از تهران به قصد روسیه وجود داشت این بود که: ظهیرالدوله از ارتباط نامشروع همسر خود: فروغ‌الدوله (ملکه ایران) با داماد وی ناراحت و نسبت به این کار، معترض بوده است و یک بار که اوقات تلخی کرده بود، به فرمان فروغ‌الدوله،‌ کنیزها ظهیرالدوله را کتک زده بودند. 50
 
در انجمن زنان صدر مشروطه، چنانکه دیدیم، چند زن مبلغه مسیحی آمریکایی نیز به نامهای میس جوردَن و میس بویس حضور و فعالیت داشتند. حضور چند خانم آمریکایی (آن هم از مبلغان مسیحیت،‌ متعلق به کلیسای فعال پِرِسبیترین) در انجمن یادشده مسئله‌ای بسیار قابل تأمل و دقت است.
 
میس بویس از خانواده یک میسیون تبشیری بود که طی سه نسل در ایران، به سود مسیحیت (و بر ضد اسلام) تبلیغ و فعالیت کرده بودند. 51 میس جوردن هم که همسر و همکار دکتر جوردن مشهور (رئیس کالج آمریکایی البرز) بود، ‌یک مبلغه مسیحی (از میسیون پِرِسبیتری) محسوب می‌شد. «میسیون آمریکایی پرسبیترین (Presbyterian)» در نقاط مختلف ایران، مدرسه و نیز بیمارستان احداث کرده 52 و در پوشش این دو، فعالیت تبلیغی بر ضد اسلام اشتغال داشت. عین‌السلطنه سالور در خاطراتش مربوط به سال 1313ق با اشاره به مدارس، کلیساها و بیمارستانهای متعدد میسیون آمریکایی در تهران و شهرهای مختلف ایران، و رونق بیمارستان‌های آن، می‌نویسد: «غالب ارمنیها، بل [تعدادی از] مسلمانها را پُرُتِستان کرده‌اند... خیلی شیاد و شیطان هستند، خصوصاً زنهای تارک دنیای آنها». 53
 
در خصوص کالج آمریکایی البرز تهران، که سالیان دراز تحت سرپرستی دکتر ساموئل جوردَن و همسرش اداره می‌شد، سخن علی‌اکبر کوثری (از مسئولان فرهنگی بلندپایه کشورمان در عصر پهلوی) در خور دقت است.
 
وی در گفت‌و‌گویی با مجله تاریخ معاصر، اظهار می‌دارد: کالج آمریکایی البرز را «میسیونرهای مذهبی آمریکایی برپا کردند و هزینه آن را هم خودشان می‌پرداختند. میسیونرهای آمریکایی،‌ مدرسه را به منظور ترویج مسیحیت احداث کردند. به خاطر دارم یکی از مؤسسین کالج گفته بود، آن پیرزن آمریکایی که به مدرسه کمک مالی می‌کند دلش به این خوش است که در سال چند نفر به آیین مسیحیت درآیند. به‌طوری که می‌دانم چند نفر از محصلین مانند امیر بیرجندی، جهانگیری یا جهانشاه صالح، مسیحیی شدند، فقط برای آن که بیشتر از امکانات کالج استفاده کنند. وقتی با آنان صحبت می‌کردیم می‌گفتند مسلمان هم هستیم. در واقع این قبیل افراد پایبند به هیج دینی نبودند. البته بعدها جهانشاه صالح آنقدر به آمریکا نزدیک شد که به عضویت سازمان سیا درآمد...». 54
 
مدارس خارجی در ایران عهد قاجار و پهلوی، نوعاً محصلان جوان ایرانی و مسلمان خود را،‌ به اشکال گوناگون،‌ به سمت دوری از فرهنگ ملی و اسلامی خویش سوق می‌داد 55 ، اما به گفته مطلعان،‌ این جریان در مدرسه آمریکایی تهران، 47 شدیدتر بود. 56 مبارزه با اصل اسلامی «حجاب بانوان»، از جمله اموری بود که توسط این مدارس، به شدت تعقیب می‌شد. هانری رنه دالمانی،‌ مأمور فرانسوی که در صدر مشروطه ایران را سیاحت کرده است، ضمن اشاره تنقیدآمیز به پوشش بانوان ایرانی و پرهیز آنان از اختلاط با نامحرمان (که مانع التذاذ جنسی و بوالهوسیهای او و همفکرانش بوده است)، از نقش مدرسه آمریکایی تهران در رفع تدریجی حجاب سخن می‌گوید. 57 محمود تجریشی، از مشروطه‌خواهان دموکرات،‌ نیز در شرح گفت‌و‌گویش با «رئیس مدرسه آمریکایی شمیران که مبلغ به دین مسیحیت بود» نقل می‌کند که مبلغ مزبور (پس از آن که قرار گذاشت هر یک به انتقاد از پیامبر دیگری بپردازند) در آغاز سخن،‌ به عنوان انتقاد از پیامبر اسلام، «تنقید درباره حجاب نمود که مانع از سعادت اجتماعی بشر است». 58
 
تأثیر افکار و القائات ضداسلامیِِ این مدرسه روی دختران و زنان مسلمان ایرانی را می‌توان، از جمله، در مقالات مجله عالَم نسوان مشاهده کرد که از مهر 1298ش‌ (ذی‌حجه 1338ق) تا 1313ش «تحت نظر مجمع فارغ‌التحصیلان مدرسه عالی اناثیه آمریکایی ایران» در پایتخت ایران اسلامی منتشر می‌شد. 59 آراء و نظریاتی که در این مجله منعکس می‌گشت «در طیفی همه‌جانبه و متأثر از تحولات بین‌المللی بود و بیشتر در جهت همسوسازی خانواده ایرانی با الگوی غربی آن تلاش می‌کرد. در اولین شماره از سال هشتم مجله می‌خوانیم: «از آنجایی که تکلیف هر زن متمدن، ‌دقت در طرز لباس و حُسن انتخاب آن می‌باشد، این مجله نهایت سعی و اهتمام را بذل می‌نماید که در هر شماره،‌ یکی دو نمونه با طرزی مطبوع و اسلوبی مرغوب از روزنامجات آمریکا و اروپا اخذ نموده، به ضمیمه دستورهای لازمه مناسب هر فصل، به نظر خانمهای محترمه برساند.
 
ـ اخبار ترقی نسوان و خدمات آنان در کل جهان، خصوصاً‌ ایران...». 60
عالم نسوان، با آب و تاب، از پیشرفت زنان اروپا، ژاپن، و هندوستان و ترکیه و مصرِ زیر سلطه فرهنگی و سیاسی بریتانیا در (به‌اصطلاح) مسیر تمدن و تساوی مطلق با مردان سخن گفته و به زنان ایرانی سرکوفت می‌زد که چرا از قافله ترقی عقب مانده‌اند؟! مبارزه با اصل حجاب نیز یکی از اساسی‌ترین مباحث مجله عالم نسوان را تشکیل می‌داد که با روی کار آمدن رضاشاه و در سایه داغ و درفش او، فضا برای تعقیب جدی این امر باز شده بود.
 
نوروز 1307 شمسی، همسر رضاخان،‌بدون پوشش مناسب، در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام ظاهر شد و اعتراض شدید آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی بافقی (دستیار آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه قم) را برانگیخت و در پی آن، دیکتاتور پهلوی، با چکمه‌پوشانش شتابان به سوی قم حرکت و در حرم مقدس شخصاً به تنبیه وحشیانه مرحوم بافقی و انتقال و حبسش در تهران اقدام کرد. 16 مهر این سال، گزمه‌های رضاخانی به خانه آیت‌الله سید حسن مدرس ریخته و به دستگیری، ضرب و شتم و تبعیدش به خواف (در سرحد افغانستان) پرداختند. و بالاخره ششم دی‌ ماه 1307 نیز قانون «متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله مملکت» در مجلس فرمایشی هفتم تصویب شد و عمال شهربانی به خلع لباس بسیاری از روحانیون (جز کسان اندک‌شماری که تصدیق اجتهاد از مراجع داشتند) دست زدند....
 
در آبان چنین سالی، که باید آن را نقطه عطفی در تاریخ دیکتاتوری پهلوی به‌شمار آورد، مجله عالم نسوان، مقاله‌ای با عنوان «زن مگر بشر نیست؟» به چاپ رساند که سراسر بدگویی و هتاکی به حجاب اسلامی و زنان محجبه بود: «جامعه ایران به واسطه حجاب، نصف هیأت خود را گندانده‌آند، به طوری که به انجام هیچ‌گونه امری قادر نیست و با نصف دیگر (اگرچه این نیم دیگر نیز گندیده است) می‌خواهد جاده پرپیچ‌و‌خم تکامل را بپیماید». مقاله یادشده،‌ حجاب را به عنوان مظهر اسارت و سیه‌روزی زنان، مطرح ساخته، داروی این (به اصطلاح) درد را رفع حجاب پنداشته و از دولت می‌خواست که رسماً مسئولیت کشف حجاب را به‌عهده گیرد. 61 در مقالات دیگری که به صورت محاوره بین زنان درج می‌شد، حجاب به عنوان عاملی در فلج کردن نیمی از افراد جامعه یعنی زنان تلقی می‌شد 62 که آنان را به قهقرا سوق می‌داد و دیکتاتوری پهلوی بهترین فرصتی شمرده می‌شد که برای مبارزه با این سنت ملی و اسلامی پیش آمده است. 63
 
این حرفها و حملات تند به حجاب بانوان، دقیقاً ‌در سالهایی بود که دیکتاتور وابسته،‌ به دستور لندن،‌ هجمه وحشیانه به باورها و سنتهای ملی و اسلامی این دیار، از جمله: حجاب و پوشش بانوان مسلمان، را آغاز کرده و این برنامه استعماری را با آتش و خون پیش می‌برد که شرح جانگداز آن در تواریخ آمده است. 64 سردبیر چنین مجله‌ای، همان میس بویس بود که از وی به عنوان یکی از اعضای انجمن زنان صدر مشروطه یاد شده است. 65
 
ساده‌اندیشی است که مأموریت میسیونهای تبشیری در ایران و سایر ممالک اسلامی و شرقی و حمایت مالی و سیاسی وسیع دول استعماری از آنها را، صرفاً گسترش آیین مسیحیت در بین مردم تلقی کنیم و از اهداف استعماری و سلطه‌جویانه دول غربی در پس پرده این‌گونه امور غفلت ورزیم. سخن صدراعظم انگلیس در تواریخ ثبت شده که گفته است: «تسخیر بلاد و ممالک، بسته به سه چیز است: اول کشیش، دوم سفیر، سوم توپ»! 66 و به قول یک پژوهشگر ایرانی: «بنیان فعالیتهای سیاسی بر ارکان فرهنگی استوار شده است و تنها با عنایت و توجه خاص، می‌توان فرهنگ کشوری را که تصمیم به نفوذ سیاسی در آن وجود دارد، به نفع یا ضرر اهداف سیاسی برانگیخت». 67
 
دکتر فروخ (محقق لبنانی) در کتاب التبشیر و الاستعمار (که با نام نقش کلیسا در ممالک اسلامی توسط مرحوم مصطفی زمانی در ایران ترجمه شده) با استناد به انبوهی از اسناد و مدارک معتبر، به خوبی اهداف سیاسی و استعماری مبشرین و حامیان آنان را نشان داده است. آقای محمد محمود صواف، مورخ و تحلیلگر عراقی، نیز در کتاب خود: نقشه‌های استعمار در راه مبارزه با اسلام (ترجمه و نگارش سید جواد هشترودی) بحث روشنگرانه و مبسوطی درباره همکاری کلیسا با استعمار غرب و پیشینه و کنونه توطئه‌های آن بر ضد مسلمانان و جنبشهای اسلامی در اروپا و مشرق زمین و تلاش آن برای نفوذ در مقدرات کشورهای اسلامی و نابودی اسلام دارد که خواندنی است. 68
 
در خصوص فعالیتهای میسیون آمریکایی در ایران، سخن ویبرت بلوشر، سفیر آلمان در ایران، کوتاه اما کاملاً روشنگر است: «مهم‌ترین عامل از عوامل نفوذ آمریکا... هیأت مبلغین مسیحی آمریکایی بود». 69
 

موضوع زمانی جالب‌تر می‌شود که ببینیم جیمز بیل، تحلیلگر نامدار آمریکایی، از ویلیام داگلاس (قاضی مشهور دیوان عالی آمریکا) نقل می‌کند که گفته است: هیچ‌یک از معلمین و مبلغین آمریکایی در ایران، «به اندازه ’ساموئل جردن‘ به آمریکا در ایران خدمت نکردند». 70 شاید برخی بپندارند که دکتر جوردن، صرفاً یک فرد فرهنگی (و بدون وابستگی سیاسی به دولت آمریکا) بوده است، اما این تصور درست نیست و اسناد موجود، از پیوند وثیق او با دولت آمریکا حکایت دارد. اللهیار صالح، در خاطرات خود مربوط به سالهای پس از شهریور 20، به مسافرت دکتر جوردن از آمریکا به کشورمان اشاره می‌کند که در بحبوحه تشدید مخالفتها در ایران با دکتر میلسپو (مستشار آمریکایی مشهور) صورت گرفت و به عقیده صالح: جوردن «محرمانه از طرف وزارت خارجه آمریکا مأمور [شده] بود که به تهران بیاید و در... [باره] میلسپو از کسانی مثل من ... حقیقت مطالب را به دست بیاورد و در مراجعت، به وزارت خارجه آمریکا اطلاع دهد...». 7

ماهیت «استعماری و ضداسلامی» مدارس آمریکایی در ایران، بر علما مخفی نبود و به همین دلیل، مراجع بزرگ تقلید، همچون آیت‌الله العظمی آقاسید ابوالحسن اصفهانی، در گفت‌و‌گو با مقامات ایران، خواستار تعطیل مدارس خارجی (به‌ویژه مدارس آمریکایی) در ایران بودند و دولت را در صورت تعلل، به برپایی قیام معترضانه ملی تهدید می‌کردند. 72

  

نکته در خور تعمق درباره فعالیت آمریکاییها در ایران عصر قاجار، ارتباط «بودار» و «حساب‌شده»ای است که آنها از سالها پیش از مشروطه، با بابی‌ها و بهائیها در داخل و خارج کشورمان برقرار کرده بودند و با طلوع مشروطه شدت یافت. دکتر جان ویشارد، پزشک سفارت آمریکا در زمان مظفرالدین‌شاه، از آمدن یک گروه آمریکایی به تهران در پگاه مشروطه برای خط‌دهی به جریان بابیت و بهائیت خبر می‌دهد. وی، ضمن اشاره به ماجرای بابیت و انشعاب بهائیت از آن، می‌نویسد: «سر و صدای این قضایا در سراسر ایران پیچید و حتی با تبلیغاتی که در واشنگتن انجام شد، دنیای جدید نیز از جریان امر مطلع گردید. در سال 1906 [1324ق/ 1285ش] یک دسته آمریکایی که گرایشی پیدا کرده بودند،‌ در تهران جمع آمدند، سپس به اصفهان رفتند، تا هم از کم و کیف قضایا سردرآورند و هم حرکت تازه را جهت بخشند». 73
 
سر آرتور هاردینگ، سفیر فراماسون انگلیس در زمان مظفرالدین‌شاه (سالهای 1905-1900م)، زمانی که به دستور وزارت خارجه بریتانیا،‌ جهت دیدار با لرد کرزن (نایب‌السلطنه امپریالیست بریتانیا در هند) در مسقط، از تهران همراه جرج چرچیل (دبیر شرقی سفارت انگلیس) روانه جنوب ایران شد، در آباده فارس،‌ در ضیافتی شبانه شرکت کرد که: «اکثریت مهمانان آن... منتسب به ’فرقه بهائی‘ بودند». به نوشته هاردینگ: آنان همگی «دشمن سرسخت زعمای مذهبی ایران (علمای شیعه) بودند [و] آن شب... موقعی که تشریفات شام و شب‌نشینی تمام شد و مهمانها رفتند و ما نیز برای استراحت وارد بسترهای خود شدیم، تا مدتی از شب رفته صدای صحبت و قیل و قال از اتاق مجاور می‌آمد که بعداً معلوم شد نوکرهای میزبان قسمت عمده ساعات شب را از خواب و استراحت چشم پوشیده و وقت خود را صرف صحبت و مناظره با نوکرها و اسکورتهای هندی ما کرده بودند، به این امید که اینان را به مسلک خود بگروانند...». 74
 
هاردینگ در بخش دیگری از خاطرات خویش می‌نویسد: «مبلغان آمریکایی مقیم ایران عقیده داشتند که آتیه مذهبی این کشور با بابیها است»! 75 و این سخن، به زبان «دیپلماسی»، مفهومی جز لزوم «برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری» برای روی کار آوردن این فرقه استعماری در ایران و اجرای مقاصد شیطانی آمریکا به دست آنان ندارد؛ همان چیزی که در عصر پهلوی، به‌ویژه نیمه دوم سلطنت محمدرضا (زمان نخست‌وزیری هویدا) پیاده شد و صدمات هنگفتی به کیان و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشورمان زد.
 
انجمن زنان صدر مشروطه، از چنین عناصری تشکیل می‌شد و طبیعی است که فعالیت آن، مورد سوءظن و مخالفت شدید دینداران و پاسداران میراث غنی فرهنگ، تمدن و اخلاق اسلامی (روحانیت و مرجعیت شیعه) باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
1. برای شرح ماجرا نیز ر.ک، مستخدمین بلژیکی در خدمت دولت ایران، آنت دستره،‌ ترجمه منصوره اتحادیه،‌ ص ‌156؛ تاریخچه سی ساله بانک ملی ایران، ص 75 به بعد؛ انجمن؛ ارگان انجمن ایالتی آذربایجان، ‌منصوره رفیعی،‌ نشر تاریخ ایران،‌ تهران 1362، صص 134-132 .
2 . تاریخ مشروطه ایران، ‌کسروی، ص 182؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملک‌زاده، ‌ج 2، ص 403 .
3. قزوین در انقلاب مشروطیت (مشتمل بر اسناد و عکس‌های منتشر نشده)، مهدی نورمحمدی،‌ مؤسسه فرهنگی حدیث امروز، ‌قزوین 1382، ص 296 .
4. انقلاب مشروطه ایران، ترجمه رضا رضایی، ‌صص 245-244 .
5. برای نمونه ر.ک، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدی ملک‌زاده،‌ ج 3، صص 598-599؛ انقلاب مشروطیت ایران، ژانت آفاری، ترجمه رضا رضایی، ص 250 .
6. اعلامیه‌ها، مکتوبات... شیخ شهید فضل‌الله نوری، گردآوری محمد ترکمان، ‌ص 123،‌ به نقل از: مجله معارف، ش 10، چهارشنبه 15 ذی‌حجه 1316ق.
7. درباره او و مبارزات سیاسی و فرهنگی‌اش در عصر مشروطه ر.ک، آیت‌الله میرسید احمد طباطبایی، «مؤسس» و «مصحح» مشروطیت،‌ از همین قلم،‌ چاپ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
8. اشاره به افزایش مالیاتها و کسر حقوق و مستمریها توسط مجلس اول، که بدون ملاحظه ظرفیت و تحمل مردم انجام گرفت و همراه با برخی دیگر از مسائل و مشکلات اجتماعی، نهایتاً به بلوای مشهور به واقعه توپخانه (ذی‌قعده 1325) انجامید و دردسرهای بسیاری برای مجلس و مشروطه آفرید. ع ـ منذر.
9. ناتورالیستها، مادیون.
10. تاریخ مشروطه ایران، ‌کسروی، ‌صص 290-289 .
11. همان، ص 289 .
12. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 3، ‌ص 2009. همو در یادداشت 15 ذی‌حجه 1325 می‌نویسد: «از بابت... بی‌حجابی زنها،‌ فروش مسکرات،‌ علی‌الظاهر و باز شدن مهمانخانه‌های متعدد که مشروبات هم آشکارا در روز صرف بشود،‌ تهران آزاد شده؛ معلوم نیست مجتهدین [مشروطه‌خواه] نجف چطور این امورات را صحیح و مطابق شرع می‌دانند. اوضاع غریبی است....»
13. انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری، ترجمه رضا رضایی،‌ صص 260-259 .
14. همان، صص 245-244 .
15. خاطرات تاج‌السلطنه، ‌به کوشش منصوره اتحادیه و ...،‌ صص 101-99. نیز ر.ک، انقلاب مشروطه ایران، ترجمه رضا رضایی،‌ صص 260-259 .
16. افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار،‌ فریدون آدمیت و هما ناطق،‌ انتشارات آگاه،‌ تهران، 1356،‌ ص 156 .
17. روزنامه خاطرات... عزیزالسلطان...، ج 2، ص 1180 .
18. همان، ج 2، ص 1250؛ روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 3، ص 2201 .
19. ر.ک، فلسفه نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان، ‌حسن نیکو، ج 2، ص 4540 .
20. «نگاهی به برخی نوشته‌ها و مبارزات زنان در دوران مشروطیت»، همان ناطق،‌ کتاب جمعه،‌ سال 1، ش 30، 23 اسفند 1358، ص 49 .
21. روزنامه خاطرات... عزیزالسلطان...، ج 3، ‌ص 2098. شعر عارف: افتخار همه آفاقی و محبوب منی، مربوط به اوست.
22. همان،‌ج 2 ص 1347 .
23. خاطرات سیاسی،‌ ادبی،‌ جوانی به روایت سعید نفیسی، به کوشش علیرضا اعتصام،‌صص 544-543 .
24. شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران،‌ باقر عاقلی،‌ج 1، صص 544-543 .
25. سالهای پرآشوب، پژوهشی در تاریخ معاصر ایران بر بنیاد اسناد از طبقه‌بندی خارج شده انگلستان، آمریکا و ایران، ‌بخش چهارم: وضع سیاسی و اجتماعی ایران در دوران اشغال، دکتر انورخامه‌ای، ص 91 .
26. روزنامه خاطرات... عزیزالسلطان...، ج 3،‌ص 2283 .
27. خاطرات و اسناد... نظام‌السلطنه مافی،‌ باب اول، صص 48-47. و نیز ر.ک، خاطرات ظل‌السلطان،‌ ج 2: سرگذشت مسعودی،‌ به اهتمام و تصحیح حسین خدیو جم، انتشارات اساطیر، تهران 1368، صص 512-511 .
28. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 2، صص 1079-1078 .
29. تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم‌الاسلام کرمانی، ‌بخش اول،‌ ج 3،‌ ص 649. نیز ر.ک، تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ص 291؛ بهائیت چگونه پدید آمد،‌ نورالدین چهاردهی، ص 173؛ فتنه باب، اعتضادالسلطنه، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوایی، چ 2: انتشارات بابک،‌ تهران، 1351، صص 228-227 .
30. خاطرات احتشام‌السلطنه، ص 528؛ حیات یحیی،‌ میرزا یحیی دولت‌آبادی، ج 2، ص 110 .
31. ر.ک، حیات یحیی، ج 3، صص 162، 174، 230-229، 253 و ج 4، صص 302، 421-419 و 435-432 .
32. یادگار عمر، دکتر عیسی صدیق، ج 2، صص 317-316 .
33. حیات یحیی،‌ ج 4، صص 268، 288-287، 293-292 و 403 .
34. انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری، ‌ترجمه رضا رضایی، صص 247-246. برای پیشگامی صدیقه دولت‌آبادی در امر کشف حجاب، و مراقبت شهربانی رضاخانی از وی در برابر تعرضات مردم، همچنین ر.ک، خواندنی‌ها، سال 16، ش 46، 16 دی 1334، ص 10؛ «نهادهای فرهنگی در حکومت رضاشاه»، ویدا همراز، تاریخ معاصر ایران، سال 1، ش 1، بهار 76، صص 54-53 .
35. ر.ک، «تکرار ازدواج ـ عدم تساوی حقوق در طلاق»، صدیقه دولت‌آبادی، زنان نامی،‌ سال 1،‌ ش 2،‌صص 7-1 .
36. درباره این مجله و مندرجات آن ر.ک، کانون بانوان...، مریم فتحی، صص 91-89 .
37. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 3، ص 2009 .
38. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 751 .
39. ر.ک، همان: ص 751؛ ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران،‌ فریدون آدمیت، ج 1، ص 28 .
40. ر.ک، اظهارات عین‌السلطنه که در ذی‌حجه 1317ق گذری بر شیراز و آباده داشته است (روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 2، صص 1420-1418 و 1449-1448). برای ارتباط بهائیان آباده با مأموران انگلیس ر.ک،‌ خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ،‌ ترجمه دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، صص 225-224 .
41. همان، ج 3، ص 2009 .
42. برای شرح ماجرا ر.ک، ناسخ‌التواریخ، ‌بخش قاجاریه،‌ لسان‌الملک سپهر، ج 3، صص 220-219 و 239؛ فتنه باب، اعتضادالسلطنه،‌ تعلیقات عبدالحسین نوایی، صص 187-178؛ قرهًْ‌العین،‌ درآمدی بر تاریخ بی‌حجابی در ایران، سینا واحد، ص 13 به بعد.
43. ر.ک، الکواکب‌الدریه، آواره، صص 65-64 (به نقل از اسدالله مازندرانی در کتاب ظهورالحق،‌ج 3)؛ طاهره قرهًْ‌العین. حسام بقایی (به نقل از: عباس افندی)؛ مطالع‌الانوار، عبدالحمید اشراق‌خاوری، چاپ دوم: لجنه نشر آثار امری، 117 بدیع، صص 301-294؛ حضرت بهاء،‌ محمدعلی فیضی، صص 42-41 .
44. بیرون رفتن.
45. بهائی‌گری، ص 85 .
46. ر.ک، مقدمه ایرج افشار بر کتاب: نامه‌های فروغ‌الدوله مشهور به ملکه ایران دختر ناصرالدین‌شاه و همسر ظهیرالدوله، صص دوازده ـ سیزده.
47. روزنامه خاطرات ... عزیزالسلطان...، ج 1، صص 648-647 .
48. نامه‌های فروغ‌الدوله مشهور به ملکه ایران دختر ناصرالدین‌شاه و همسر ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، همان، ‌صص دوازده ـ سیزده.
49. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه،‌ ص 1055 .
50 . همان، ‌ص 928 .
51. انقلاب مشروطه ایران، ژانت آفاری، ترجمه رضا رضایی، ‌ص 245 .
52. سفرنامه گروته،‌ هوگو گروته، ترمه مجید جلیلوند، نشر مرکز،‌ تهران 1369، ص 320 و 323-322 .
53. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 1، صص 866-865 .
54. «وزارت فرهنگ دیروز از زبان علی‌اکبر کوثری»، گفت‌و‌گو: مرتضی رسولی، تاریخ معاصر ایران، ‌س 13، 14، بهار و تابستان 1379، ص 362 .
55. ر.ک، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، ص 303 .
56. سوانح عمر، شمس‌الدین رشدیه، نشر تاریخ ایران، تهران، 1362، ص 132 .
57. سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه و نگارش فره‌وشی (مترجم همایون)، ‌صص 294-293 .
58. روزنامه خاطرات سید محمد کمره‌ای،‌ ج 2، ص 1086 .
59. در اولین شماره مجله، اشتباهاً تاریخ پشت جلد،‌ به جای 1298، 1291 ذکر شده و این اشتباه به کتب دیگر (نظیر کانون بانوان...، مریم فتحی، ص 92) راه یافته است که باید اصلاح شود.
60. «مد لباس و پارچه»، حبیبه مجلل، عالم نسوان، سال 8، ش 1، دی 1306، ص 32 .
61. «زن مگر بشر نیست؟»، سگزی‌زاده بوشهری، عالم نسوان،‌ سال 8، ش 6، آبان 1307، صص 207-204 .
62. ر.ک، عالم نسوان،‌ سال 7، ش 6، خرداد 1306، صص 216-213 و سال 8، ش 3، اردیبهشت 1307، صص ‌118-116 .
63. نامه فاطمه اردشیری از بندرعباس با عنوان «راه ترقی»، مندرج در: عالم نسوان، سال 11، ش 6، آبان 1310، صص 279-278. برای آشنایی بیشتر با جهت‌گیری و مقالات این مجله ر.ک، کانون بانوان...، صص 95-92 .
64. ر.ک، خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانه کشف حجاب (1322-1313)، تدوین: مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش، مرکزی اسناد ملی ایران،‌ تهران 1371؛ واقعه کشف حجاب، اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان، به کوشش: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی، تهران 1371؛ تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران 1378؛ نشست تخصصی کشف حجاب، مجموعه سخنرانیها و ضمیمه،‌ سخنرانان: مهستی ابوذرجمهوری و ...، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران 1384 .
65. انقلاب مشروطه ایران، ترجمه رضا رضایی، صص 245-244 .
66. یادداشتهای ملک‌المورخین، با تصحیح و مقدمه دکتر عبدالحسین نوایی، ص 194 .
67. بررسی مناسبات ایران و آمریکا (1851تا 1925 میلادی)،‌ موجانی، ص 135 .
68. برای «همگامی و همنوایی تنگاتنگ مسیحیگری با برنامه‌های استعماری غرب...» ر.ک: به فصلی با همین عنوان در کتاب: نخستین رویاروییهای اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، نوشته دکتر عبدالهادی حائری، ص 269 به بعد، و نیز مقاله «پیوند تاریخی کیش مسیح با استعمار غرب و نخستین ستیزهای فکری اندیشه‌گران ایران»، از همو، مندرج در: مجله دانشکدة ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال 20، ش 1 و 2، بهار و تابستان 1366، ص 257 به بعد. نیز ر.ک، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، حمیدرضا شاه‌آبادی، ج 1، صص 228-227 .
69. سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص 193 .
70. عقاب و شیر (تراژدی روابط ایران و آمریکا)، جیمز بیل، ترجمه مهوش غلامی، ج 1، ص 29، به نقل از کتاب سرزمینهای غریب و مردم‌دوست، نوشته هارپر و برادران، طبع نیویورک، 1951). راجع به دبیرستان البرز و ارتباط آن با گروههای صلیبی ر.ک: مجله حافظ، ش 16، ص 86 .
71. ر.ک: پرونده صالح (درباره اللهیار صالح)، به کوشش ایرج افشار، صص 81-80 .
72. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج 8، ص 6575 .
73. بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا،‌ مؤسسه انتشارات نوین، تهران، 1363، صص 171-170 .
74. خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ، ترجمه دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، صص 225-224 .
75. خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ، ترجمه دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، ص 216 .


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران