هویدا و ثابتی از چه نوع بهائی بودند؟


144 بازدید

هویدا و ثابتی از چه نوع بهائی بودند؟جلسه شورای عالی حزب ایران نوین با حضور امیرعباس هویدا و فرخ‌رو پارسا از اعضای بهائی

در سال‌های پایانی حکومت پهلوی، پدیده‌ای پنهان اما پرنفوذ در حال شکل‌گیری بود. بهائیان در لایه‌های مختلف حکومت نفوذ کرده بودند. این نفوذ فقط محدود به مقاماتی مثل امیرعباس هویدا یا پرویز ثابتی نبود و بسیاری از مدیران و مسئولان اجرایی کشور هم عضوی از این این شبکه بودند. این حضور گسترده، برخلاف شعار جدایی دین از سیاست رژیم پهلوی، عملاً سازمانی مذهبی را به یک حلقه قدرت سیاسی تبدیل کرده بود. با آن‌که بهائیت در ایران رسمیت نداشت، اما توانسته بود در ارکان مهم حکومت جایگاهی مهم پیدا کند.

جالب آن‌که، بسیاری از این افراد حتی باور عمیقی به آموزه‌های بهایی هم نداشتند. آن‌چه به آن‌ها هویت می‌داد، ارتباط با تشکیلات بود نه ایمان مذهبی. بهائیان جوان هم بیشتر برای معاشرت در جلسات شرکت می‌کردند و اعتقادات دینی دلیل خوبی برای حضور آن‌ها در این جلسات نبود.

از طرف دیگر نفوذ گسترده بهائیان در حکومت پهلوی در حالی صورت گرفت که دشمنی آن‌ها با تشیع از همه مذاهب دیگر شدیدتر بود. به باور بسیاری از تحلیلگران، حضور افراد بهایی در مناصب عالی کشور، نوعی بی‌احترامی به باورهای دینی مردم ایران تلقی می‌شد؛ مردمی که دین اصلی‌شان اسلام و مذهب‌شان تشیع بود. این تهدیدها چنان جدی بود که در مقاطعی، بخش بزرگی از توان نیروهای مذهبی کشور، از علما و واعظان تا مراجع تقلید، درگیر مقابله با بهاویت شد و هزینه‌های بسیاری برای این مبارزه صرف می‌گردید.

روایت پیش رو، برشی از صفحات 384 تا 390 از کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» است. این کتاب به قلم حمیدرضا اسماعیلی به رشته تحریر درآمده و توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده است.

 

الیگارشی بهائیان

رابطه تشکیلات و هویت بهایی از موضوع‌های مهم حوزه بهائیت است. در اینجا نیز میان توده و طبقه ممتاز بهایی تفاوت هست. سرآمدان تحصیل‌کرده‌ها و الیگارک‌های بهایی اعتقاد چندانی به آموزه‌های بهائیت ندارند و تنها به لحاظ هویتی و تشکیلاتی بهایی هستند.[...] این افراد به لحاظ اعتقادی عموماً بی‌دین هستند، اما به لحاظ تشکیلاتی و هویتی بهایی هستند.

بسیاری از مدیران ارشد دوران پهلوی که به بهایی بودن شهره هستند و خانواده بهایی دارند را باید از این جنس دانست. امیرعباس هویدا و پرویز ثابتی نمونه مهم این افراد هستند. هویدا به خانواده و تباری از بهائیان تعلق داشت که جزو الیگارک‌های بهایی بودند و رابطه نزدیکی با رؤسای بهائیت داشتند. [...]

نکته مهمی که درباره نسل‌هایی از بهائیان و بابیان شبه‌روشنفکر، وجود دارد [...] این است که خاندان‌های اصلی بابیت و بهائیت در نسل‌های بعد با افرادی مواجه بودند که دو ویژگی مهم داشتند؛ نخست این که گرایش به بی‌دینی داشتند و دوم آنکه تعلق و روابط تشکیلاتی خود را تا جای ممکن حفظ می‌کردند [...]

این افراد معجونی از سه عنصر لائیسیته، عمل‌گرایی و بهائیت بودند. یعنی به لحاظ اعتقادی به هیچ‌کدام از آموزه‌های بهائیت به مثابه دین اعتقادی نداشتند و از این جهت لاییک بودند. با همین زمینه، عمل‌گرایی و پراگماتیسم را پیشه خود می‌کردند تا بر اساس منفعت خود اقدام کنند. در نهایت هم چون به دلایل خانوادگی و تاریخی با بهائیت در پیوند بودند و منافع مشترکی داشتند به هویت بهایی وفادار مانده و همسو با منافع سازمان بهائیت رفتار می‌کردند. این گروه از بهائیان دست‌کم در یک عنصر با بهائیان متعصب همسو بودند. مبارزه با اسلام و روحانیت آنها حتی اگر به بهائیت اعتقاد قلبی نداشتند -که البته نداشتند- همسو با آنان در مبارزه با مسلمانان و دین اسلام تردیدی نداشتند:

من اساساً لائیک هستم و به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم. مادر من خانم مقدسه‌ای بوده که قرآن خواندن او ترک نمی‌شده است. پدرم هم هر مذهبی داشته به خودش مربوط بوده است اما من نه مسلمانم نه بهایی و نه پیرو هیچ مذهب دیگری من لائیک هستم و حداکثر پراگماتیست[1].

قرین دیگر هویدا پرویز ثابتی است. او در کتاب «در دامگه حادثه» ضمن پذیرش بهایی بودن خانواده، خود را فراتر از ادیان و مذاهب می‌بیند.[2] افرادی چون ثابتی که در دوران پهلوی به دلیل گرفتن مناصب، بهایی‌بودن خود را پنهان می‌ساختند، پس از آن هم بنا به مصالح دیگری این تعلقات را پنهان ساخته و به طور مثال به مفهومی غیرمرتبط به نام اومانیسم پناه می‌برند و خود را اومانیست می‌نامند.

البته این که ثابتی خود را معتقد به اعتقادهای بهائیت نداند باتوجه‌به مطالبی که پیشتر گفته شد قابل‌فهم است: اولاً بهائیت به لحاظ ماهوی یک دین نیست و سازمانی سیاسی است که تلاش دارد با ایدئولوژی شبه‌دینی منافع خود را تأمین سازد. ثانیاً میان توده و الیگارشی بهائیت تفاوت هست. توده بهایی به سبب جهل، فریب نمادسازی دین‌سازان بهایی را می‌خورد و آن را به‌عنوان یک دین آسمانی می‌پذیرد؛ اما سرآمدان و الیگارک‌های بهایی که از این منازل نازل عبور کرده‌اند، وفاداری‌شان به بهائیت از مقوله اعتقاد و ایمان نیست. ای‌بسا آنان بهتر از دیگران به جعلی بودن این دین پی برده باشند. وفاداری آنها از مقوله هویتی و اغلب از مقوله منفعت جویی و استفاده است. [...]

 

نفوذ زنجیره‌ای در ساختار قدرت

مروری بر فهرستی از مدیران دوران پهلوی نشان می‌دهد که چگونه در اثر این تحولات و فعالیت‌ها، سازمانی با چند ده‌هزار عضو توانستند قریب دو دهه بسیاری از مناصب مهم سیاسی کشور را اشغال سازند. جالب اینکه این فهرست بلندبالا به اعضای سازمانی تعلق دارد که شعار آن جدایی دین از سیاست بوده و درعین‌حال از نخست‌وزیری تا مدیریت‌های پایین‌تر را در اختیار داشته‌اند.

ناگفته پیداست که این انتصاب‌ها زنجیروار به یکدیگر مرتبط بود و بهائیان تا جایی که توانسته‌اند در عزل و نصب‌های خود از افراد هم سازمانی استفاده کرده‌اند. این‌همه در حالی بود که هنوز بهائیت در ایران رسمیت نیافته بود و بهائیان در امور استخدامی و پرسنلی با موانع متعددی مواجه بودند؛ لذا این پرسش مطرح است که اگر تلاش مستمر سازمان بهائیت برای رسمیت یافتن به نتیجه می‌رسید آینده سیاسی ایران چگونه رقم می‌خورد؟ در سند زیر یکی از بهائیان سرشناس شیراز می‌گوید: آقای امیرعباس هویدا به پشتیبانی بیت‌العدل اعظم و کامپالای آفریقا مدت 13 سال در ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت قابل‌توجهی رسید و افراد متنفذ بهایی مهمی را در ایران اشغال و پول‌های مملکت را به خارج فرستادند.[3]

 

کارگزاران بهائی و بازی در حلقه‌های قدرت

در میان سرآمدان و الیگارک‌های بهایی که به سطوح بالای حکومتی نفوذ کردند، ظاهراً ارتباط سازمانی کمتری دیده می‌شود؛ آنها کمتر در نشست‌ها و محافل حضور داشتند. هویت سازمانی و عمل موبه‌مو به فرامین سازمان بیشتر در افرادی که در سطوح پایین‌تر هستند به چشم می‌خورد یک کارگزار حکومتی سطح بالا بیشتر به موقعیت خود در نظام پادشاهی می‌اندیشید تا با خدمت در آن ساختار به قدرت افزون‌تری برسد؛ لذا یک کارگزار حکومتی بهایی میان دو هویت بهایی و کارگزار پهلوی قرار داشت که می‌بایست به هر نحوی میان آن دو هویت جمع می‌بست.

کارگزاران بهایی پهلوی به سازمان سیاسی بهائیت به‌عنوان یک سازمان و حلقه سیاسی حمایتگر می‌نگریستند تا از طریق حمایت آنها بتوانند پله‌های ترقی خود در سیاست را طی کنند. باوجود این آنها برای رشد سیاسی نیاز داشتند که در حلقه‌ها و محافل متعددی نفوذ و سرمایه‌گذاری کنند. آن‌چنان‌که ماروین زونیس نیز می‌نویسد: برای رشد در حکومت پهلوی سرمایه‌گذاری بر روی یک حلقه، دست افراد را می‌بست. این عادت بسیاری از نیروهای سیاسی دوران حکومت پهلوی بود که برای اطمینان در رشد سیاسی در حلقه‌های مختلف سیاسی رفت‌وآمد کنند تا اگر در یکی از این حلقه‌ها بخت یار شد و فردی از آن به وزارت و ریاست رسید آنها نیز به همراه آن خود را بالا بکشند.

در یک نگاه کلی سرآمدان و الیگارک‌های بهایی را باید دارای دو نوع نقش دانست:

1. نقش و رفتار به عنوان یک عضو بهایی که نتیجه آن کمک به رشد و نفوذ بیشتر بهائیت از طریق افزایش تعداد بهائیان در بخش‌های دولتی و حکومتی بود.

2. نقش و رفتار به عنوان یک کارگزار حکومتی که چندان متأثر از وظایف سازمانی بهائیت نبود.

در نقش دوم بود که گاهی اختلاف و رقابت‌هایی میان افرادی چون ثابتی و ایادی که هر دو بهایی بودند دیده می‌شد. ثابتی مدعی بود در سال 1350 علیه فساد افرادی چون عبدالکریم ایادی و اسدالله علم به شاه گزارش داده است. فارغ از ادعای او درباره گزارش علیه ایادی و کیفیت آن گزارش، باید گفت که ثابتی با علم و حلقه سیاسی او رقابت داشت و جزو مخالفان جریان سیاسی علم بود. اکنون باید دید دشمنی احتمالی وی با ایادی سر چه موضوعی است که وی این‌طور علیه او موضع می‌گیرد. آیا این رقابت واقعی بوده یا ادعایی نادرست از جانب ثابتی است؟ به طور اصولی، ثابتی به دلیل هویت بهایی‌اش نباید علیه ایادی اقدامی کرده باشد.

همان طور که وی با دیگر سرآمدان بهایی یعنی هویدا رابطه بسیار گرمی داشت. اساساً بالا آمدن ثابتی در ساواک مصادف است با دولتی که هویدا نخست وزیر آن بود. با آمدن نخست وزیر بهایی در اواخر سال 43، ثابتی بهایی در معاونت امنیت داخلی ساواک رشد کرد و در متن سیاست‌های ساواک قرار گرفت. در این دوره برخورد با نیروهای مذهبی شدت یافت. ثابتی از روابط منفی‌اش با پاکروان و مخالفتش با روش نرم او در ساواک سخن می‌گوید. ثابتی حتی پس از انقلاب هم به وضوح از برخورد تند با نیروهای مذهبی طرفداری می‌کند[4].

ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» تقریباً همه عناصر اصلی حکومت پهلوی از شاه به پایین را مورد نقد قرار می‌دهد و علیه هر کدام با شدت و ضعف سخن می‌گوید؛ به‌جز یک نفر که همان نخست‌وزیر بهایی امیرعباس هویدا است. او در مورد برخی اقدام‌ها و سیاست‌ها به‌صورت دونفره با هویدا به بررسی اوضاع سیاسی می‌پرداخت و حتی به هویدا توصیه کرده بود مقدمات دبیرکلی او بر حزب مردم را فراهم سازد.

پیشنهاد ثابتی برای دبیرکلی حزب مردم برای بازی در نقش مخالف و اپوزیسیون‌سازی ظاهری بود. در قصه ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» تنها دو قهرمان وجود دارد که هر دو نیز بهایی هستند: او و هویدا. او از هویدا یک قهرمان می‌سازد. «مرد خوشنام و باشرفی که دروغ نمی‌گفت توطئه‌گر نبود و دزدی نمی‌کرد».[5]

 

هویت سازمانی به‌جای باور دینی

پدیده هویت بهایی منهای اعتقادهای بهایی در دوران پهلوی به‌تدریج در میان توده و نسل جوان‌تر بهایی نیز در حال مشاهده بود. در این پدیده آنچه به بهائیان هویت می‌دهد، پیوند با تشکیلات است، نه باورهای دینی. این که چرا بهائیان هویتی جای بهائیان معتقد را گرفته‌اند موضوع مهمی است که در ادامه این تحقیق به آن خواهیم پرداخت. اما در این جا به طور اجمال باید به واقعیت سازمانی بهائیت اشاره کرد و ریشه آن را در ساختار تشکیلاتی بهائیت دانست.

نظم اداری یا همان سازمانی بهائیت، هویت واقعی بهائیت را تشکیل می‌دهد و ازاین‌جهت موجب شده است که مباحث اعتقادی آن صرفاً به یک ایدئولوژی تبدیل شود تا برای حفظ و تقویت این سازمان سیاسی به کار رود. توده نیز گرچه به‌زعم رهبران سازمان از هوش لازم برخوردار نیست و فریب‌بازی رهبران را می‌خورد، اما آنها نیز یادگیری‌های خاص خود را دارند و به‌تدریج از برخی تجاربشان بهره می‌برند. در زیر به سندی اشاره می‌شود که نشان می‌دهد پدیده مذکور در همان دوره نیز از جانب رهبران سازمان و نیز مأموران ساواک مورد شناسایی قرار گرفته بود.

پسران و دختران بهایی ایمان و عقیده زیادی به بهائیت ندارند و منظور آنها از شرکت در جلسات بیشتر برای معاشرت و آشنایی با یکدیگر است تا استفاده از دستورات بهائیان؛ لذا کارگردانان مربوطه به‌ویژه بیت‌العدل نیز به این موضوع پی برده و ضمن پیامی که ارسال داشته آنها را از فساد اخلاق برحذر نموده‌اند. روی این اصل در جلسات متشکله به پسران و دختران تأکید می‌شود که در معاشرت با یکدیگر رعایت نزاکت را بنمایند و کاری نکنند که موجب آبروریزی شود.[6]

 

[1] همان، ص سی و هشت

[2] ثابتی، پرویز در دامگه حادثه؛ بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی، لس آنجلس: شرکت کتاب، 2012 م. (1390خ)، ص 21

[3] از 7 ه 3 به 341، بهائیان شیراز، ش 20299، 29/8/1357، خیلی محرمانه، (آ. ا. م. م. و. پ. س).

[4] همان، ص 139

[5] همان، صص 216 - 224

[6] از 5 ه به 321، جلسه احتفال جوانان بهایی کرمانشاه، ش 7266/ ه‌ 16/8/1346، سری (آ. ا. م. م. و. پ.س).