ایران و بازیگران جنگ ظُفار
2661 بازدید
جنگ ظفار بعنوان یکی از مشخصترین نمونههای اجرای دکترین نیکسون - کیسنجر در تاریخ دیپلماسی دنیای معاصر از جنبههای گوناگون قابل بررسی است. در این مقاله علل حضور نظامی ایران در این بحران و دخالت مستقیم نظامی در مسایل داخلی یک کشور که به نیابت از ارتش آمریکا و در راستای منافع غرب صورت گرفته مورد کنکاش و بررسی قرار میگیرد. با توجه به رویکرد فعلی آمریکا به سیاست مداخله مستقمیم در امور کشورهایی مانند افغانستان و عراق و نیز عدم تمکین دولتهای متحد آمریکا در مورد تز منطقهای آن کشور در فضای بینالمللی امروز جهان، موضوع این مقاله در خور تأمل و توجه بیشتری میباشد.
مقدمه
زمانیکه دولت کارگری انگلیس تصمیم گرفت از منطقة خلیجفارس خارج شود، دو کشور ایران و عربستان سعودی بنابر ملاحظات و ویژگیهای خاصی، به عنوان نامزدهای نخستِ پرکردن خلأ ناشی از خروج انگلستان مطرح شدند. ایران در مقام پایة نظامی منطقه و عربستان به عنوان پایة مالی و تأمین اعتبار این سیاست جدید انتخاب گردیدند.(1)
در همین زمان، تحولاتی در منطقه در شرف بروز و ظهور بود که ثبات منطقهای را بیش از پیش دستخوش دگرگونی میکرد؛ از جمله این تحولات میتوان به جنگی اشاره کرد که در ایالات جنوبی کشور عمان - یعنی ظفار- در جریان بود. اوج این درگیری مصادف با سالهایی است که شاه بیشترین درآمد را از محل فروش نفت به دست میآورد.
بدیهی است که این درگیری و گسترش آن به مناطق همجوار میتوانست تهدیدی برای منافع بالفعل و بلندمدت غرب باشد.(2) به علاوه، موضعگیری ایدیولوژیک شورشیان ظفار که برسوسیالیزم تکیه داشتند و نیز برخورداری از حمایت کشورهایی همچون یمن جنوبی چپگرا، شوروی و چین مزید بر علت شده بود و لزوم کنترل و مهار آن را قطعی میساخت. از سوی دیگر، برای ایران فرصتی مناسب بود تا شاه بتواند نقش تازة خود (ژاندارمی منطقه) را به نمایش گذارده و محک بزند.
هدف این نوشتار، پاسخ گویی به این پرسش است که ایران در قبال بحران ظفار چه عکسالعملی نشان داد و این رفتار ناشی از چه عواملی بود؟
گرچه در مورد جنگ ظفار و چگونگی دخالت ایران مطالبی نوشته شده اما تاکنون کتاب و یا مقالة جامعی درباره این موضوع منتشر نشده است. مطالبی هم که وجود دارد بطور عمده در همان سالها توسط رژیم شاه و به منظور توجیه ورود ایران به آن جنگ نوشته شده که در ادامه به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.
موقعیت جغرافیایی - سیاسی ظفار:
ظفار ایالت جنوبی عمان در جنوب شرقی شبه جزیزة عربستان قرار دارد. این ایالت، از مغرب به یمن جنوبی و از مشرق به عمان محدود میشود. دریای عمان نیز بخش جنوبی آنرا فرا گرفته است. مرکز آن شهر صلاله است.
موقعیت استراتژیک عمان یعنی نزدیکی به تنگه هرمز، سواحل یمن و دریای سرخ موجب اهمیت آن گردید. در سالهای آخر قرن 18 م. در مسقط (پایتخت فعلی عمان) سلطان نشینی بوجود آمد که مورد حمایت ویژه انگلستان قرار گرفت. بدین ترتیب در عمان دو حکومت متضاد بوجود آمد.
جنگ اول:
در سال 1958 م. سلطان وقت، «سعید بن تیمور» با انعقاد قراردادی با شرکت نفتی «عراق- انگلیس» نه تنها نفت منطقه مسقط بلکه قسمتی از نفت سرزمین عمان را نیز به انگلستان واگذار کرد. در قبال این عمل «غالب بن علی»(3) استقلال تمامی عمان را اعلام کرد و بلافاصله مورد حمایت عربستان سعودی قرار گرفت. بدین ترتیب جنگ اول عمان آغاز شد(4) و به نفع انگلیسیها به پایان رسید و تمام منطقه زیر نگین «سعید بن تیمور» قرار گرفت.
آغاز جنگ دوم:
جنگ دوم در ظفار درگرفت. ناسیونالیستهای عرب با نام «جبهه آزادیبخش ظفار» آغازگر این جنگ بودند. رهبری این گروه به عهده «امام غالب بن علی» بود. آنها هدف خود را استقلال عمان اعلام کردند.(5) جنگجویان در ظفار از دو امتیاز ویژه برخوردار بودند:
1) شرایط اقلیمی و جغرافیایی مناسب برای جنگهای چریکی (وجود کوهستانها)(6)
2) حمایت و پشتیبانی یمن جنوبی که هممرز ظفار بود.
در سپتامبر سال 1968 در حمرین کنگرهای برگزار شد که در آن ملیگرایان و چپگرایان شبه جزیزة عربستان شرکت داشتند. در این کنگره، استراتژی انقلابیون مشخص شد، آنها تصمیم به تأسیس ارتش منظم و نیروهای چریکی گرفتند و مرام مارکسیستی را نیز پذیرفتند. این اجلاس موجب به رسمیت شناختن قیام گردید. آنها با انتخاب مرام مارکسیستی، مورد حمایت یمن جنوبی، شوروی، مصر و عراق قرار گرفته و موفق شدند مناطقی را متصرف شده و ضرباتی بر دشمن وارد کنند.(7)
بازیگران بحران ظفار:
دو دسته بازیگر منطقهای و فرا منطقهای در این جنگ شرکت داشتند: انگلیس اولین کشوری بود که در این جنگ درگیر شد. پاکستان، هند، اردن، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و سودان از دیگر کشورهای درگیر جنگ بودند. این دولتها به نیروهای سلطان کمک میکردند. اما در این بین ایران و ایالات متحده نقش عمدهای داشتند که هر یک از آنها به طور جداگانه بررسی میشود.
سیاست خارجی آمریکا در اواخر دهة چهل در منطقة خلیج فارس: استراتژی آمریکا در این دوران با توجه به شرایط خاص آن کشور، به دلیل ناکامی در ویتنام براساس بومی کردن جنگ در هر منطقه تعلق گرفته بود؛(8) یعنی جنگ بوسیله نیروهای مردم هر منطقه و نه نیروی نظامی آمریکا. (این استراتژی براساس تز ویتنامی کردن جنگ ویتنام شکل گرفته بود.) در این مقطع، آمریکا دیگر نمیتوانست به اسراییل که خود موجب بحران بود، پشت گرم باشد؛ از اینرو ایران به عنوان جانشین خوبی مطرح گردید. ایران، هم از نظر جمعیت میتوانست نیروی نظامی کارآمدی تشکیل دهد و هم از جنبه مساحت و موقعیت قابل توجه بود همچنین از حیث اقتصادی نیز به واسطه درآمدهای نفتی حایز اهمیت شده بود. از سویی منافع آمریکا با آرمانهای جاهطلبانه شاه انطباق کامل داشت. ژاندارمی ایران به نفع اسراییل هم بود؛ چرا که اعراب مجبور میشدند سهمی از نیروهای خود را در مقابل آن بسیج کنند.
تز نیکسون، مکانیزم جدیدی را در جهت حفظ منافع غرب مطرح کرد.(9) به همین دلیل آمریکاییها در دهه پنجاه سیل تسلیحات خویش را در دهه پنجاه به سمت ایران، به عنوان مجری سیاست مورد نظر گسیل داشتند. عربستان رقیب ایران به شمار میرفت، در مقایسه با ایران قابلیتهای لازم برای رهبری این حرکت را نداشت، بنابراین آمریکا رهبری شاه را در جهت حفظ منافع غرب در چارچوب دکترین نیکسون پذیرفت. با این وصف، ثبات سیاسی مورد نیاز عربستان در منطقه محفوظ میماند و آرامش خاطر آن نیز را فراهم میکرد.
علل دخالت ایران در جنگ ظفار:
وابستگی کشورهای منطقه و فرا منطقهای به نفت، پیوند و ارتباط میان اقتصاد، امنیت و نفت برای کشورهای منطقه و بویژه برای ایران و نیز پیچیدگی روابط بینالملل در دهههای شصت و هفتاد و اثرات ناشی از آن بر تحولات خلیج فارس، کشورهای فرامنطقهای را بر آن داشت تا وظیفه برقراری ثبات، حفظ نظم و امنیت را به خود کشورهای منطقه واگذار نمایند. در این باره، «همایون کاتوزیان» معتقد است که در آن مقطع «نفت متغیر مستقل بود و کل کالبد اجتماعی و اقتصادی، تابع آن». از سوی دیگر، سعی غرب بر این بود که تنگهها و نقاط حساسی را که به «نقاط شرک» معروفند، در اختیار خود داشته باشد. از جمله این نقاط میتوان به تنگه هرمز اشاره کرد(10)
«تنگه هرمز»، هم برای قدرت دریایی در مقابله با قدرت بری و هم برای قدرت بری در مقابله با قدرت دریایی، نقش دفاعی مناسبی دارد.(11) از طرف دیگر قرار داشتن آن در مسیر انتقال نفت مورد نیاز جهان غرب به عنوان نقطه کنترل و اهرم اعمال فشار، به دلیل وابستگی اروپا به نفت منطقه خلیج فارس و بازار مصرف ثروتمند آن، بخش حساسی از شبکه حمل و نقل دریایی اروپا را تشکیل میدهد.(12) از اینرو در فوریه 1972 م. (1351 ه'.ش) در دیدار نمایندگان ایران وعمان، پیمان ورود ایران به عمان امضا شد و براساس آن، دخالت وسیع ایران و حاکمیت عملی آن بر قسمتی از اراضی و آبهای ساحلی عمان آغاز گردید.(13) با ورود گسترده نیروهای ایران، وضعیت نبرد به سود نیروهای حکومتی عمان تغییر کرد. در همین راستا با نزدیکی روابط تهران - پکن(14)، حمایت چین از جنگجویان ظفار کاهش یافت. توافقهای ایران و عراق در مارس 1975، برقراری روابط دیپلماتیک بغداد - مسقط را به دنبال داشت که این عامل نیز منجر به از دست دادن هر چه بیشتر کمکهای خارجی جبهة خلق شد. طبق موافقت نامه سری مارس 1972 بین ایران و انگلیس، مقرر گردید که ایران با همکاری نیروهای انگلیسی که برای آموزش ارتش کوچک عمان در آن کشور حضور داشتند، در این جنگ تشریک مساعی نماید. در این هنگام انگلستان بخش عمده نیروهایش را از شیخنشینهای خلیج فارس خارج کرده و جز 500 افسر و سرباز مزدور کسی در خدمت سلطان عمان باقی نمانده بود.
در 29 آذر 1352 به تقاضای سلطان قابوس، نیروهای ایرانی در «صلاله» پیاده شدند. قسمتی از این نیروها در جزایر «موریان» و «خوریان» پراکنده و مستقر گردیدند. هنگام عزیمت سربازان ایرانی به ظفار، «سیسکو» معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا اظهار کرد: «ما دیگر احتیاجی به دخالت نظامی در این منطقه نداریم، چون سالهاست ایالات متحده برای نوسازی ارتش ایران و عربستان کمکهای گستردهای میکند.»(15) اقدام بعدی ایران ارسال 20 فروند هلکوپتر به اردوگاههای سلطان قابوس و صلاله بود که به وسیله 25 فروند جت جنگنده همراهی میشدند. بقیه نیروهای ایرانی از مراکز فرماندهی خود در «صلاله» دستور میگرفتند. در آن زمان جهت توجیه حرکت نیروهای ایرانی «پیمان سنتو» اعلام کرد که یک مجموعه مانورهای نظامی از 29 آبان ماه 1352 به مدت 12 روز انجام خواهد گرفت. در این مانورها، نیروهای دریایی و هوایی ایران، انگلیس، آمریکا و ترکیه شرکت داشتند. نیروهای ایرانی تحت پوشش مانور سنتو، از پایگاه بزرگ چاهبهار در استان بلوچستان با کشتیهای جنگی به طرف ظفار حرکت کردند. جبهه آزادیبخش که متوجه قدرت رزمی نیروهای مشترک شده بود، استراتژی جنگی خود را تغییر داد. نیروهای چریکی جبهه در یک درگیری بزرگ در آذرماه 1353، تلفات سنگینی به واحدهای ایرانی وارد کردند. شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «هرالدتریبیون» گفت: «این وحشیها که از کمونیستها بدترند، باید قلع و قمع گردند.»(16) سرانجام طی عملیات گسترده نظامی ایران و پس از تسلیم شدن تعدادی از شورشیان به نیروهای دولتی، جنگ ظفار به پایان رسید و سلطان قابوس در 11 دسامبر 1975 بطور رسمی این پیروزی را به مردم عمان اعلام نمود.
دخالت نظامی ایران در جنگ ظفار بازتاب گستردهای در جهان نداشت. تنها سرهنگ قذافی نارضایتی خود را از آن ابراز نمود. در بعد داخلی، تجاوز نظامی ایران به ظفار از سوی مقامات رژیم ایران آشکارا به عنوان پیروزی ملی و موفقیت ارتش تلقی گردید. تصمیم شاه به دخالت در جنگ چریکی ظفار که در آن گروهی ناسیونالیست که از مشی مارکسیسم - لنینیسم برخوردار بودند و علیه رژیم سلطان قابوس میجنگیدند، بر پایه ملاحظات خاصی استوار بود. شاه باید به متحدان بیخود و شیوخ خلیج فارس ثابت میکرد که از انجام تعهداتش به عنوان ژاندارم منطقه و برادر بزرگتر کوتاهی نخواهد کرد. باید به چینیها و دیگرانی که به چریکها کمکهایی میکردند، ثابت میکرد که در منطقه نفوذش خرابکاری را تحمل نخواهد کرد. او باید از شکست چریکها اطمینان حاصل میکرد؛ زیرا در غیر این صورت پایگاه جدیدی در منطقه بوجود میآمد که از لحاظ داخلی و خارجی برای وی مشکل آفرین میشد.(17) پذیرش ژاندارمی شاه توسط غرب و جاهطلبی و غرور بیش از حد شاه که در طول دهه چهل به تحرک سیاسی منطقهای ایران انجامید، او را به فکر توسعه حریم امنیت دریایی ایران انداخت؛ به طوری که در چهلمین سال تأسیس نیروی دریایی در آذرماه 1350 نطقی ایراد کرد و برای نخستین بار اعلام داشت:
«از این پس مرزهای دریایی ایران در آن سوی خلیج فارس و بحر عمان، یعنی در اقیانوس هند قرار دارد. بنابراین دیگر وظیفه نیروی دریایی حفاظت آبادان، خسروآباد، بوشهر، هرمز، بندرعباس و حتی جاسک و چاهبهار نیست، بلکه حفظ حریم امنیت ایران است که بسیار دورتر از این نقاط قرار دارد.»(18)
با پیروزی ظاهری عملیات ضد چریکی ظفار در پایان 1975، انتظار میرفت که ایران نیروهایش را از عمان خارج کند، ولی شاه که تمایلی به این کار نداشت. وی گفت «به محض اینکه سلطان قابوس اراده نماید ما نیروهای ایرانی را از عمان عقب میکشیم ولی سلطان خودش باید بگوید که از این پس به نیروهای ایرانی احتیاجی ندارد.»
با این وجود، واحدهای ایرانی تا بعد از انقلاب در آن کشور ماندند و به ساختن سکوهای رادار در پایگاه «انستون» واقع در شمال غربی عمان پرداختند و از نقل و انتقالات نظامی در یمن جنوبی مراقبت میکردند.
بطور کلی میتوان علل حضور ایران در عمان را به شرح زیر ذکر کرد:
نخست، سپردن نقش ژاندارمی منطقه به شاه از سوی غرب که در واقع نقش برتر منطقهای را به شاه میداد. در شرایطی که ایالات متحده آمریکا در گرداب جنگ ویتنام درگیر بود، ایران میتوانست منافع استراتژیک و اقتصادی غرب بویژه آمریکارا که بشدت به نفت منطقه نیازمند بود حفظ نماید زیرا در شرایط دو قطبی، آمریکا نگران گسترش حضور شورویها در منطقه اقیانوس هند بود. پس از اینکه بریتانیا اعلام کرد نیروهایش را از منطقه خلیج فارس خارج خواهد کرد - اواسط دهه چهل - ایران توجه استراتژیک خود را بر تنگه هرمز، بنادر و جزایر آن متمرکز کرد. در این مقطع زمانی، شاه توانسته بود با سرکوب نیروهای معارض در داخل ثبات مورد نیاز را ایجاد نماید، همچنین با ورود به قراردادهای منطقهای و بینالمللی تا حدودی جایگاه بینالمللی خود را تثبیت کند. ایران در پیمان دفاعی - امنیتی بغداد که از پشتیبانی ایالات متحده برخوردار بود، وارد شده بود که به دنبال آن پیمان سنتو شکل گرفت.(19) همکاریهای دفاعی - امنیتی ایران و آمریکا به مرور زمان شکل جدیدی به خود گرفت. ایران در اسفند 1337 با آمریکا قرارداد دفاعی متقابل امضا کرد که این قراردادBilateral Defence Agreement) ) به دنبال پیمان 1334 بغداد و سنتوی بعدی بود. بعدها آمریکا (هر چند به طور ناقص) به عضویت سنتو درآمد.این کشور عضو کمیته نظامی سنتو بود و در کنفرانسهای سالیانه شورای سنتو شرکت مینمود. ایران برای اطمینان کامل از حمایت آمریکا قرارداد دو جانبه سری نیز با این کشور منعقد کرد که در صورت تجاوز به خاک ایران، بویژه از جانب شوروی، دولت آمریکا مطابق قانون اساسی کشور خود برای رفع تجاوز به ایران کمک نماید.
با این وصف در سایه انعقاد قرارداد دو جانبه، اطمینان شاه به ایالات متحده آمریکا بیشتر شد. شاه به دلیل فقدان پایگاه داخلی و رنجش از بحران مشروعیت، با توسل به چنین پیمانی توانست نگرانیهای ناشی از مرزهای خود را تعدیل کند.چنین پشتوانهای به اغراض منطقهای شاه نیز مساعدت میکرد.
شاه، در اواخر بهمن 1349، هنگام سفر به سوییس در مصاحبهای گفت: «انگلیسیها از خلیج فارس خواهند رفت و میراث استعماری آنها نیز باید رخت برکند.»(20) او که با خبرگزاری آسوشیتدپرس سخن میگفت تاکید کرد که ایران چند جزیرهای را که مشرف به دهانه خلیج فارس است، تصرف خواهد کرد و در صورت لزوم برای انجام این کار به زور متوسل خواهد شد. قبلا «مهدی وکیل»، سفیر ایران در سازمان ملل گفته بود که ایران در خلیج فارس ناچار به رهبری است ولی قصد برتری ندارد.(21)
به دنبال روابط گرم شاه با برخی کشورهای محافظهکار عرب، سیاستهای ایران مورد پذیرش آن دولتها نیز واقع شد؛ از جمله «ملک فیصل» پادشاه عربستان، در جریان سخنرانی خود برای امیران شش کشور عربی در دبی گفت:
«هیچ کس نمیتواند منافع و حقوق حقه ایران را در خلیج فارس نفی کند.»(22)
نکتهای که در اینجا باید یادآور شد آنست که در مقطع زمانی نامبرده ایران، بخشی از حلقة زنجیره دفاعی غرب را تشکیل میداد و ایالات متحده آمریکا عامل اصلی و تعیین کننده سیاست خارجی ایران بود. هنگامی که در جریان مصاحبهای در سال 1974 از شاه سوال گردید چرا ایران ژاندارم خلیج فارس شد؟ وی این گونه پاسخ داد:
«نهایت آمال ما ژاندارمی منطقه بود، ما بارها اعلام داشتیم که مایلیم همکاری منطقهای وجود داشته باشد اما اگر دیگر کشورها علاقه به تضمین ثبات منطقه ندارند ما قادریم آنرا به نحو احسن انجام دهیم. حیات ما بستگی تام به آن دارد، نه تنها حیات ما که حیات آتی اروپا و ژاپن که 60 تا 70 درصد نیازهای نفتی خود را از خلیج فارس تامین میکنند.»(23)
وزیر امور خارجه ایران نیز در سال 1974 م. در سازمان ملل گفت:
«تامین صلح و امنیت در شبه قاره هند یکی از ارکان اساسی سیاست کشور ماست... ایران با انتشار خطوط کلی استراتژی دفاعی خود، اقیانوس هند را حریم امنیتی خلیج فارس میداند.»(24)
این منظور را میتوان در نوشتههای استراتژیستهای نظامی ایران نیز مشاهده کرد:
«مقاصد ایران بطور آشکار، حفظ ثبات و امنیت این منطقه و رهبری آن میباشد و قراین نشان میدهد که این برنامه موفق بوده است.»(25)
شاه مدتها پیش از آنکه انگلیس تصمیم خود را مبنی بر خروج نیروهایش از خلیج فارس اعلام کند، در پی بیشتر کردن نقش و مسوولیت خود در منطقه بود؛ از اینرو بلند پروازیها و جاهطلبیهای او روند میلیتاریستی ایران را تشدید نمود و در ترکیب امنیتی منطقه نقش فعالانهای برگزید؛ از جمله مانورهای نظامی در آبهای خلیج فارس، وساطت در مناقشات افغانستان و پاکستان بر سر مسأله پشتونستان (1962-63) و همچنین وفاداری به آمریکا از طریق عدم شرکت در تحریم نفتی پس از شکست جنگ ژوین 1976 م که البته مجموعه این کوششها در سطح منطقه مورد تحسین ایالات متحده واقع شد. پیش از این، شاه برای کمک به سلطنتطلبان یمن شمالی در جنگ با جمهوری خواهانی که از سوی مصر (عبدالناصر) حمایت میشدند، به آنها اسلحه و مهمات رسانده بود. در آخرین سال جنگ ویتنام، فانتومهای ارتش را برای «وان تیو» رییس جمهوری ویتنام جنوبی، فرستاده بود. حتی به دعوت هنری کیسینجر گروهی از نخبگان نظامی خود را به عنوان پاسدار صلح به ویتنام فرستاد. بعدها او به منظور اعلام همبستگی منطقهای، در سطح منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس گامهای بزرگی برداشت.
جنگ ظفار در نگاه نویسندگان آن عصر
«شهرام چوبین» و «سپهر ذبیح» از نویسندگان طرفدار شاه، تصمیمگیریهای شاه را مستقل برشمرده و برای او سیاست منطقهای با ثبات و قابل استقلالی ترسیم مینمایند:
«تمام تصمیمهای سیاست خارجی کشور، از اواخر دهة سی شمسی همواره توسط شخص شاه اتخاذ شده است.» (26)
گازیوروسکی، استاد علوم سیاسی دانشگاه لویزیانای آمریکا، در کتاب سیاست خارجی آمریکا و شاه معتقد است که اگرچه در فاصله سالهای 1953-1959 (1332-1338 ش) دولت ایران در یک دوره گذرا دست نشانده آمریکا بود و بتدریج در فاصله سالهای 1960-1963 م. (1340-1343 ش) شاه توانست با سرکوب گروههای مخالف قدرت، توانمند شده و دولت خودمختاری ایجاد نماید که سبب ایجاد سیاستی خودمختار شد. اوج این خودمختاری به سالهای 1963-1977 (1343-1356ش) مربوط میشود. وی بر این باور است که شاه با توجه به چنین شرایطی، اولویتهای ویژه خود را دنبال مینماید؛ این اولویتها عبارتند از: تشویق رشد اقتصادی بسیار سریع، حفظ کنترل محکم سیاست داخلی، تقویت نیروهای نظامی ایران، ایجاد تصویری از شکوه، جلال و توانگری امپراطورانه، تشویق به غربی شدن و تبدیل ایران به قدرت مهمی در امور منطقهای و جهانی. این اولویتها در کتاب شاه با عنوان «مأموریت برای وطنم» آمده است.(27) وی در بعد سیاست خارجی معتقد است که عواملی چون سیاست بین المللی از قبیل فعالیتهای ابرقدرتها در منطقه و تغییر سیاستهای خارجی عوامل منطقهای از قبیل عراق، عربستان سعودی، اسراییل و مصر، سیاستهای خارجی او را شکل داده و مقید میکردند.(28) (29)
در تبلیغات رسمی دولت ایران، حضور نیروهای شاه در ظفار قبل از آنکه به عنوان کمک به سلطان عمان و یا طرد نیروهای رادیکال عرب مطرح باشد، به کارایی و توان ارتش ایران پرداخته و میخواست دنیا را متوجه این امر سازد که ارتش ایران از قدرت و صلابت بالایی برخوردار است. در این زمینه ارگان حزب اکثریت شاه مینویسد:
«اگر چه نیروهای ایرانی در اولین نبرد خارجی ارتش مدرن ایران شرکت میکنند، ولی با توجه به ارزشهای کیفی و کارایی فراوان نظامی محقق است که نیروهای ارتش در نهایت آمادگی و قدرت رزمی قرار دارند.»(30)
ارگان اقلیت نیز به بررسی پیشینه اقدامات ایران در خلیج فارس پرداخته و با اشاره به بعضی رخدادهای تاریخی مینویسد:
«شاپور دوم ساسانی نیز در انجام یک چنین ماموریتی به شمال عربستان لشکر کشید و یاغیان را بر جای خود نشاند و خسرو دوم نیز به دادخواهی مردم یمن مهاجمان را درهم شکست، نادرشاه نیز از دریا سپاهی به عمان فرستاد و پوزه یاغیان آن سامان را به خاک مالید و اکنون نیز این سپاه ایرانی است که برای سامان به کار یک کشور همسایه به سرزمین عمان رفته است و تا هر زمان که بخواهند به ایشان یاری میدهند.» (31)
به همین دلیل، شاه مینویسد:
«بر اثر استمداد اضطراری سلطاننشین عمان بود که در سال 1973 به آن دولت کمک نظامی کردم. چون ظفاریها به کمک یمن جنوبی، کمونیستها و چین، سلطان عمان را تهدید میکردند.» (32)
محمود جعفریان، از تعزیه گردانان و تئوریسینهای رژیم شاه، به منظور توجیه عمل وی در مقالهای با عنوان «چرا ارتش ایران به ظفار رفت؟» در یکی از بولتنهای مربوط به حزب رستاخیز در 1355 نوشت:
«... حکومت جوان عمان در این شرایط سهمگین نیروی نظامی ندارد و آنچه دارد برای مواجهه با توطئههایی چنین بزرگ [شورش ظفار] به وسیله سربازان و جنگندگان جمهوری مارکسیستی یمن جنوبی (عدن) کافی نیست. جبهة آزادیبخش ظفار که وضع را درک کرده است، به دستور پشتیبانان نیرومندش اعلامیه تازهای صادر میکند با نام جبهة تودهای آزادیبخش ظفار و خلیج فارس (الجبهه الشعبیه لتحریر عمان و الخلیج عربی!) ایران در منطقه هوشیار است، ایران دوران ناصر را پشت سرگذاشته است. یک سال پیش از این ناصر (جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر) به خطاهای خود درباره ایران اعتراف کرده است.»(33)
«ایران به صراحت اعلام میدارد که ما غرض شخصی با کسی نداریم. این ناصر بود که راهش را تغییر داد و ما دست دوستی او را میفشاریم. کشورهای کوچک خلیج فارس سالهای اندکی را در دوران استقلال گذراندهاند و تازه از زیر سیطره استعمار کهن نجات یافتهاند آیا اینک باید تحت استعماری نو قرار گیرند؟ در این شرایط سلطان جوان عمان متوجه ایران میشود و از رهبری ایران یاری میطلبد. ایران دست رهبر جوان و گرفتار عمان را میفشارد... فاصله تهران تا ظفار فاصله تهران تا نخستین خاک اروپاست. نبرد در چنین فاصلهای برای هر کشوری، هر قدر هم نیرومند باشد نبردی پرافتخار است. اما افتخار ایران پیروزی در مرز نیست، بلکه افتخار ایران بازگرداندن زندگی است به ظفار، به عمان نه خلیج فارس و...حوادث ظفار راباید بیرون ازکوه و دشت ظفاردید..آنچه در ظفار میگذرد گوشه مختصری است ازنقشههای وسیعی که برای منطقه طرح شده است.» (34)
ارتش ایران، در نزدیکی مسقط نقطهای را «باستیون» نام دارد تصویر کاملا روشنی از لشکرکشی نوع آمریکایی را به نمایش گذاشت. بلافاصله این مرکز به صورت قلعهای نظامی درآمد. شاه در جواب خبرنگاران درباره علت حضور ارتش ایران در ظفار گفت:
«این مسوولیت ماست هر چه قویتر باشیم مسوولتریم. بارها گفتهام، خرابکاری در منطقه خلیج فارس را تحمل نمیکنیم.» (35)
دلایل فرعی دخالت ایران در ظفار را میتوان به ترتیب زیر برشمرد. نگرانی شاه از:
الف: توسعه نفوذ شوروی در خلیج فارس به دلیل افزایش حضور ناوگان آن کشور در اقیانوس هند و دریای عمان و نیز تقویت نیروی نظامی شوروی در پایگاهامالقصر عراق .
ب: پیمان مودت و دوستی شوروی و عراق در 1972 که در آن موقع عراق یکی از دشمنان اصلی ایران محسوب میشد. دلیل عمده عراق برای این امر، مخالفت با استرداد جزایر سهگانه ایرانی به ایران بود که به واکنش شدید بعضی از دولتهای رادیکال عرب از جمله لیبی، عراق، الجزایر و یمن جنوبی منجر شده بود. عراق به دنبال وقوع این حادثه، بلافاصله روابط سیاسی خود با ایران و انگلستان را قطع کرد و انگلیس را به زد و بند سیاسی با ایران متهم نمود. به دنبال شکایت عراق و دولتهای متحد او به شورای امنیت، رئیس هیأت نمایندگان ایران در جلسه شورای امنیت اعلام کرد:
«... واژه خلیج عربی که از جانب نماینده عراق مطرح شد غیر واقعی است؛ چرا که از زمانهای بسیار کهن، این منطقه خلیج فارس نامیده میشده است. سیاست ایران در منطقه براساس حفظ صلح و امنیت برای تمام دولتهای ساحلی است که بایستی باهمکاری یکدیگر و با روحیهای دوستانه فعالیت کنند.» (36)
ج: انعقاد عهدنامه دوستی و اتحاد بین هند و شوروی و پیروزی ارتش هند در جنگ 1971 و تجزیه پاکستان. شاه در مصاحبه مطبوعاتی ژانویه 1969 با اشاره به تهدید عراق و جنگ هند و پاکستان گفت:
«اگر فردا عراق به ما حمله کند چه خواهد شد؟ هنگامی که پاکستان در چند کیلومتری لاهور مجبور به درخواست آتش بس شد سنتو چه کرد؟ مابرای دفاع از خودمان نمیتوانیم به دیگران تکیه کنیم.» (37)
شاه بر این باور بود که پیمانهای دفاعی گذشته چون سنتو، پیمان دوجانبه با آمریکا، به احتمال زیاد در مواقع خطر نمیتوانند به کمک ایران بیایند؛ چرا که در آن پیمانها، کمکهای نظامی آمریکا و دیگر متحدین به صورت مشروط قید شده بود و تکیه صددرصد بر آنها خالی از اشتباه نبود.(ناتوانی سنتو در جریان جنگ هند و پاکستان شاهد عینی این مدعا بود.)
عملکرد سالیان بعد نشان داد که بیشتر فعالیتهای سنتو در زمینههای اقتصادی دنبال شد. در اردیبهشت 1352 که ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر پاکستان به ایران آمد، شاه گفت: «یکبار برای همیشه در کنار شما هستیم. ما ناچاریم بگوییم که هر اتفاقی در کشور همسایه شرقی ما یعنی دولت پاکستان روی دهد، جنبه حیاتی دارد و نمیتوانیم تجزیه مجدد این کشور را تحمل کنیم. بنابراین کاملا طبیعی است که چشمان خودمان را در مقابل تجزیهطلبی در کشورتان به هم نگذاریم.»(38)
د: تأسیس حکومت چپ در یمن جنوبی و کمک شورویها، چینیها و کوباییها به آن دولت که از ایدیولوژی ارتجاعی سرمایهداری برخوردار بود.
نتیجه: همزمان با توسعه قدرت شاه و تثبیت حکومت مطلق در داخل که به بهای سرکوبی نیروهای مخالف و ایجاد جو ترور و وحشت از طریق نهادهایی چون ساواک شکل گرفته بود، خوی جاهطلبی شاه را که فردی بی ریشه و ضعیف النفس بود، به خارج از مرزها معطوف داشت. تا اواسط دهه چهل تمام هم وغم شاه، حفظ و تثبیت حکومتش بود که از مجاری حمایت نیروهای قدرتمند خارجی و دستگاه سرکوب داخلی جامه عمل میپوشید. پس از آن او تلاش کرد با حمایت ایالات متحده آمریکا ابتکار عمل را به دست گیرد.
شاه در کشوری حکومت میکرد که مرز طولانی با خلیج فارس داشت، بدون شک حضور همسایگانی که بخواهند امنیت ایران را تهدید کنند برای او مطلوب نبود البته این تهدید درست در نقطه مقابل سیاستهای شاه برای حفظ وضع موجود(Statisquo) قرار داشت. وجود نهضتها و جریانات قوی ناسیونالیستی عربی که با شعار پانعربیسم شکل گرفته بود، در اهداف شاه اختلال ایجاد میکرد. شاه بر آن بود که تا پایان دهه پنجاه، ایران به عنوان یکی از بزرگترین قدرتهای صنعتی - نظامی در جهان مطرح شود. به همین دلیل به دنبال توسعه نفوذ سیاسی و روانی در منطقه بود. با این وجود، ضعف شیوخ عرب نیز بسان قوت برخی کشورهای عربی مطلوب به شمار نمیرفت. از این رو سیاست منطقهای ایران با وجود پارامترهای مذکور شکل گرفت. از نظر رژیم ایران بهتر بود اعراب با توجه به این ادله، سروری شاه را در منطقه بپذیرند.
از سوی دیگر، وضعیت ایران در آن مقطع زمانی در منطقه همانند وضعیت آلمان در اروپا بود که از ضربه پذیری منافع غربی در مقابل دنیای کمونیست جلوگیری میکرد. به اعتقاد آمریکاییها، به ویژه از زمان نیکسون به بعد، ایران میتوانست منافع چندگانه غرب، بهخصوص ایالات متحده آمریکا را که بشدت محتاج نفت منطقه بود، حفظ نماید.
پینوشتها
.1 در ابتدا این سیاست، سیاست دو ستونی لقب داده شد و بعدها با تغییراتی در اوایل دهه 70 م براساس دکترین نیکسون - کسینجر ایران به عنوان ژاندارم یا قدرت منطقهای جهت حفظ ثبات و امنیت منطقهای (که البته باید به حفظ منافع استراتژیک غرب بویژه ایالات متحده میپرداخت)مطرح گردید.
.2 براساس تئوری دومینو
.3 امام عمان
.4 فرد هالیدی، مزدوران انگلیس در خلیج فارس، ترجمة اختر شریعتزاده، تهران، آگاه، 1358، ص 45
.5 ناصرالدین نشاشیبی، در خاورمیانه چه گذشت؟ ترجمة م.ح روحانی، تهران، طوس، 1357، ص 611
.6 فرد هالیدی، همان، ص 49
.7 فرد هالیدی، پیشین، ص 49
.8 کشورهای ژاپن، برزیل، یونان و تایوان نیز براساس تز نیکسون، حافظ منافع آمریکا در مناطق خاص خود بودند.
.9 ریچارد نیکسون، جنگ حقیقی، ترجمة جعفر ثقةالاسلامی، تهران، انتشارات نوین، 1362، ص 328
.10 عزت الله عزتی، ژئواستراتژی، تهران، سمت، 1373، ص 154
.11 محمدرضا حافظنیا، خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگة هرمز، تهران، سمت، 1371، ص 430
.12 همان، ص 429
.13 بهران افراسیابی، ایران و تاریخ، تهران، نشر علم، 1367، صص 285-286
.14 به دنبال دیپلماسی پینگ پنگ در اوایل دهة 70 که به بهبود روابط ایالات متحده آمریکا و چین انجامید، روابط دیگر دولتها با چین نیز بهبود یافت، از جمله این دولتها باید از ایران نام برد.
.15 عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، مؤلف 1368، صص 427-428
1977.-615Herald Trigune, Dec.1
.17 همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1372. .18 کیهان، 7 آذر 1351
.19 نگاه گنبد به 138.157Nikki... P
.20 کیهان، 1/12/1349
.21 همان، 9/2/1349
.22 همان، 9/3/1349
.23 کیهان، 3 نوامبر، 1971 م (1350 ش )
.24 کیهان، 27/7/1353
.25 سپهبد سعید رضوانی، جزوه سیاست امنیت ملی ایران، تهران، بیجا، 1355، ص 13
-6 shahram chubin and sepehre zabih., the oreign Realation of Iran,Berkeley and los2 47910.P.1Angeles,
.27 مارک. ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه، فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1371، ص 329
.28 همان، ص 346
.29 جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه دکتر فروزنده برلیان (جهانشاهی)، تهران، نشر فاخته، 1371 و دانشجویان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط (مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا)، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366
.30 کمیتة فلسطین، همان، ص 57
.31 همان، ص 58
.32 محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، 1371، ص 273
.33 توضیح آنکه روابط ایران با مصر در شهریور 1339 قطع شده بود و از آن به بعد سیاستهای دو دولت در منطقه بطور کامل در نقطه مقابل یکدیگر بود، اما هنوز سیاست نگاه به غرب مصر آغاز نشده بود که روابط دو کشور رو به بهبود گذاشت. حمایتهای ایران از اعراب در مقابل اسراییل پس از جنگ ژوین 1967 م. شرکت در کنفرانس اسلامی که بدنبال آتش سوزی مسجدالاقصی در سپتامبر 1969 م. در رباط تشکیل گردید. ضعف سیاسی مصر و جبهه اعراب، کودتای حزب بعث در عراق و تیرگی روابط مصر و عراق (دشمن وقت ایران) از جمله عوامل بهبود روابط دو کشور بود. بدین ترتیب دو دولت در اواسط 1970 م. اعلامیهای رسمی مبنی بر تجدید مناسبات منتشر کردند.
.34 محمد علی خان سدیدالسلطنه، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، تصحیح و تحشیه و پیوستها از احمد اقتداری، تهران، دنیای کتاب، 1370، ص 377
.35 مسعود بهنود، از سیدضیأ تا بختیار، تهران، انتشارات جاویدان، 1364، ص 587
-6 Office of public Information united Nations, Alre musu. Greater tuid and3 .(179209 (Volume 52,Neul york,p.1lossrtunde,Yearbook of the united nations
.37 غلامرضا نجاتی، تاریخ بیست و پنج ساله ایران،جلد اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 253
-8434 Rohallah. k,Iranis foreign poliey 1491 3791, of Virginia press. 5791.p.3
نشریه زمانه
نظرات