آشنایی با آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی و خاندان ایشان


آشنایی با آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی و خاندان ایشان

خاندان محلاتی شیراز

خاندان محلاتی شیراز بالغ بر سیصد سال است که سابقه روحانیت و فقاهت دارد. اصل این خانواده که جمعی از علماء و فقهای بزرگ شیراز را تشکیل داده­اند، شوشتری بوده که از شوشتر به محلات و از آنجا به شیراز نقل مکان نموده­اند. این خانواده چندین نسل بلاانقطاع از علماء و پیشوایان دینی بوده و حتی برخی از آنان به مقام عالی اجتهاد و مرجعیت نیز نائل آمده بودند و با آنکه هر یک از آنان در نبوغ و استعداد سرآمد عصر خود بوده­اند ولی هیچ­گاه از حکام جور و اعوان ظلمه نبوده و روحانیت و قداست خاندان خود را حفظ نمودند.[1]

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در چنین خاندانی قدم به عرصه وجود نهاد. پدرش آیت­الله شیخ محمدجعفر محلاتی از علمای مجاهد و ضداستعمار بود که پس از شهادت رئیس­علی دلواری در ذیقعده 1333 هـ .ق در مراسم ختم وی فتوای جهاد علیه نیروهای انگلیسی را صادر کرد، که در همه مساجد شیراز خوانده شد. بی­درنگ صدها داوطلب آمادگی خود را برای رفتن به جبهه­های نبرد و کمک به دلیران تنگستانی اعلام کردند. آنها پس از چند روز تمرین و آمادگی نظامی در یک گروه هفتصدنفری که در رأس آنان شیخ محمد جعفر محلاتی قرار داشت در روز 9 ذیقعده 1333 هـ .ق شیراز را به قصد برازجان ترک کردند و در راه کازرون نیز عده­ای دیگر به آنان پیوستند.

نیروهای انگلیسی که از شرکت روزافزون مجاهدان در جبهه­های نبرد اطلاع یافتند، تصمیم گرفتند پیش از درگیری بوشهر را تخلیه کرده و حکومت آن را به یکی از ایرانیان وابسته واگذار کنند و بدین ترتیب بهانه جنگ را از مجاهدان بگیرند. لذا آنان بوشهر را تخلیه کرده و در چند فرسخی شهر اردو زدند. اما شیخ جعفر محلاتی و همه مجاهدان تنگستانی شرط متارکه جنگ و بازگشت را تخلیه کامل بوشهر و نواحی آن، از نیروهای انگلیسی می­دانستند. لذا حدود ده ماه در برازجان اقامت کردند. با پایمردی آنان نیروهای انگلیسی به طور کامل بوشهر را ترک کرده و آیت­الله محلاتی نیز پس از ده ماه به شیراز بازگشت.[2]

چند سال بعد که رضاخان به قدرت رسید و پایه­های سلطنت استبدادی خود را تحکیم نمود چند بار به فارس رفت و درخواست کرد تا با آیت­الله محلاتی دیدار و ملاقات نماید اما وی حاضر به دیدار با او نشد و این امر موجب محبوبیت بیشتر وی در میان مردم گردید.[3]

ولادت

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در آذر 1275 هـ .ش برابر با رجب 1314 هـ .ق در شهر مقدس نجف به دنیا آمد. هنوز چند بهاری از عمرش سپری نشده بود که مادرش به بیماری مبتلا شده و دور از خانواده و دیار خویش از دنیا رفت. پدرش آقا شیخ جعفر به خاطر بی­فروغ شدن کاشانه­اش بیش از این نتوانست در نجف بماند. درحالی که پسرش شش ساله بود شهر مقدس نجف را به قصد شیراز ترک نمود. ولی برای این که گرد و غبار یتیمی بر سر و صورت فرزندانش ننشیند و کمتر نبود مادر و مهر او را حس نمایند، با خواهر همسرش ازدواج و بار دیگر کانون خانواده خویش را گرم نمود.

تحصیلات

بهاءالدین در مدرسه شریعت[4]شیراز که به سبک مدارس جدید تأسیس شده بود، با لباس روحانی به تحصیل پرداخت. ثبت­نام وی در این مدرسه سبب گردید تا اقشار مذهبی نیز از این مدرسه و مدارس جدید که توسط افراد مذهبی ساخته شده بود، استقبال کنند. ادب و هوش فوق­العاده وی به زودی نظر معلمان و مربیان مدرسه را به خود جلب نموده و آنها آینده درخشانی برای وی پیش­بینی کردند. وی طی مدت شش سال در این مدرسه مقدمات ادبیات فارسی و عربی را فراگرفت. سپس در مدت هشت سال با شور و شوق و پشتکار زائدالوصفی دروس سطح حوزه را نزد پدر و آیت­الله میرزا محمدصادق مجتهد و اساتید دیگر آموخت. حکمت و فلسفه را از استاد بزرگ این فن، حاج سیداسماعیل کازرونی فراگرفت. در حالی که بیست سال بیشتر نداشت، از نظر علمی به مرتبه و موقعیتی دست یافت که مدرسان و علمای حوزه علمیه شیراز پاسخگوی نیازهای علمی وی نبودند، به همین جهت پس از کسب اجازه از پدر آهنگ مهاجرت به نجف اشرف نمود.

قبل از عزیمت به نجف در سال 1340 هـ .ق با خانم صدیقه محلاتی دختر آیت­الله آقا میرزاابوالفضل محلاتی (که درواقع از طرف پدر دختر عمو و از طرف مادر دخترخاله بود) ازدواج نمود و در سال 1342 هـ .ق به همراه همسر و دختر خردسال خود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و از محضر درس استادان بزرگی چون آیت­الله ضیاءالدین عراقی، آیت­الله شیخ محمد حسین نائینی غروی و آیت­الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی استفاده کرد و از سوی دو تن از برجستگان حوزه نجف آیت­الله ضیاءالدین عراقی و آیت­الله شیخ محمدکاظم شیرازی به دریافت اجازه اجتهاد نائل گردید.

بازگشت به شیراز

آیت­الله محلاتی پس از نائل شدن به مقام عالی اجتهاد تصمیم گرفت به شیراز مراجعت نماید. برخی از اساتید وی به او توصیه نمودند که در حوزه علمیه نجف بماند و طلاب آن دیار را از فیض وجودش بهره­مند سازد. با وجود آنکه اساتید وی آینده بسیار درخشانی در مسیر رسیدن به مرجعیت شیعیان برای وی پیش­بینی می­نمودند، ولی ایشان همچون اسلاف و گذشتگانش خدمت به همشهریان خود را بر سایر امور ترجیح داد و در سال 1349 هـ .ق به شیراز بازگشت. وی بعدها به مقام منیع مرجعیت نیز نائل آمد و به درخواست مردم شیراز رساله عملیه خویش را منتشر نمود.

طبقات مختلف مردم فارس اعم از علماء، فرهنگیان، تجار و سایر اقشار استقبال شایانی از ایشان نمودند. از همان بدو ورود به مدرسه مقیمیه به تدریس دروس خارج حوزه پرداخت و از این طریق بر مسند زعامت حوزه علمیه فارس تکیه زد. جذبه معنوی حوزه علمیه نجف و مجاورت بارگاه ملکوتی حضرت امیرالمؤمنین (ع) به گونه­ای بود که آیت­الله محلاتی به راحتی نمی­توانست آن را فراموش کند و از آن جدا شود. به همین جهت پس از یک سال مجدداً به نجف اشرف مراجعت نمود ولی در اثر بیماری و کسالت پدر و نیاز مبرم مردم شیراز به ایشان برای همیشه به آن شهر بازگشت و در آنجا ماندگار شد. اقامت شخصیت برجسته­ای نظیر ایشان در شیراز به حوزه علمیه فارس رونق فراوانی داد. بسیاری از علاقمندان به یادگیری علوم اسلامی از سایر شهرهای استان به شیراز آمده و از حوزه درسی ایشان بهره­مند گردیدند. اکثر علمای بزرگ استان فارس از حوزه درس ایشان برخاسته و هریک به قدر استعداد و توانایی خویش به ترویج و نشر معارف دینی مشغول و پیشوایی یکی از مساجد مهم منطقه را عهده­دار بودند. با مدیریت و نظارت ایشان طلاب و روحانیون به دهات، قصبات و نقاط محروم استان سفر کرده و اهالی را با فرهنگ و معارف دینی آشنا می­نمودند. ایشان علاوه بر تدریس و تربیت طلاب، در مسجد مولای شیراز به اقامه جماعت می­پرداخت و به شکل گسترده در خدمت مردم بود. در اثر فعالیت­های ایشان این مسجد به صورت کانون بزرگ علمی – فرهنگی درآمده بود و همه روزه جمعیت عظیمی از مشتاقان فرهنگ و معارف اسلامی در آنجا حضور می­یافتند.

جلسات آموزشی برای فرهنگیان

آیت­الله محلاتی در کنار تربیت طلاب و دانشمندان مذهبی اقدام به برگزاری جلسات نقد و بررسی اصول عقاید نمود. در همین راستا جلساتی آموزشی برای معلمان و فرهنگیان تشکیل داد که مورد استقبال شدید آنان قرار گرفت و با عشق و علاقه در آن شرکت می­کردند.

این جلسات چندین سال ادامه داشت و شرکت­کنندگان ضمن فراگیری یک دوره کامل اصول عقاید، پاسخ شبهات و اشکالات خود را می­یافتند. سلسله مباحث مطرح شده در این کلاس­ها به صورت کتابی با عنوان «رهنمای حق» به چاپ رسید و در اختیار عموم مردم قرار گرفت. با راهنمایی و تشویق وی فرهنگیان شیراز «جمعیت دین و دانش» را تشکیل دادند. هدف این جمعیت راهنمایی جوانان تحصیل­کرده به حقایق دین مبین اسلام بود. وی براساس شناخت عمیقی که از مبانی دین داشت، سرپرستی و هدایت کلیه جلسات جمعیت را به عهده گرفت. در این جلسات ضمن بیان اصول عقاید اسلامی با زبانی ساده به سؤالات گوناگون نسل جوان پاسخ داده می­شد.

سفر حج

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی دوبار به مکه مشرف شدند. اولین بار در سال 1328 هـ .ش به همراه جمع کثیری از علمای سراسر کشور به سرزمین وحی سفر و در مدینه منوره با تعدادی از علمای اهل سنت ملاقات نمود و راجع به وحدت اسلامی به مباحثه پرداخت که از جمله آنها حسن­البنا «مؤسس و رهبر جمعیت اخوان­المسلمین» در مصر بود. وی در راه بازگشت به ایران به نجف اشرف رفت و با مراجع و علمای آنجا دیدار نمود. در این سفر بار دیگر بزرگان حوزه نجف به ویژه آیت­الله سیدابوالقاسم خویی اصرار بر ماندن وی در حوزه نجف داشتند که ایشان نپذیرفت. آیت­الله محلاتی در سال 1345 مجدداً توفیق یافت به زیارت مکه مکرمه نایل آید.

ویژگی­های اخلاقی

آیت­الله حاج شیخ­بهاءالدین محلاتی از جمله افراد نادر و ، نمونه از نظر اخلاقی بود. در زندگی اسوه­ی تقوی و نمونه فضیلت بود. اخلاق، رفتار و شیوه­ی زندگی­اش هر انسان بیداری را به شیوه زندگی و اخلاق کریمانه اولیای الهی متوجه می­ساخت. دارای «سعه صدر» بالایی بود. با افراد زیادی ملاقات داشت که در میان آنها همه اقشار دیده می­شدند. با هر کدام از آنها مطابق شأن و جایگاه­شان سخن می­گفت و از سخنان آنان آزرده­خاطر نمی­گشت. در عفو و گذشت و بزرگواری زبانزد عام و خاص بود. کینه و عداوت کسی را به دل نمی­گرفت. باطنی صاف و ظاهری نظیف داشت. ابداً اهل پیرایه نبود و از تزویر و خودنمایی بری و عاری، در زهد و پارسایی نمونه و به دنیا و امور مادی بی­اعتنا بود. تا اواخر عمر صاحب خانه نشد و در خانه­ای اجاره­ای به سر می­برد. عشق و علاقه­ی خاصی به خاندان رسالت داشت و بر مصائب اهل­بیت علیهم­السلام بسیار می­گریست. خیرخواه و مشکل­گشا و نسبت به ایتام و افراد بی­سرپرست و بیماران سخت حساس بود و در این راستا مؤسساتی را جهت رسیدگی به مشکلات آنان راه­اندازی کرده بود. در نهایت می­توان گفت ایشان در علم و فضیلت، فقه و فقاهت، زهد و وارستگی، وقار و سنگینی، تواضع و فروتنی و سرانجام پیراستگی از هر نوع هوی و هوس، نمونه­ای آشکار و مثالی راستین بود.

 

 

 

مبارزات و فعالیت­های سیاسی

آیت­الله محلاتی گذشته از اینکه منشأ آثار و خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی بسیاری بود. مانند پدرانش همواره پرچم­دار قیام بر ضد ظلم و ستم و رهبر مبارزه مستمر با نظام­های استبدادی و پاسدار جنبش عدالت­خواهی و آزادی اجتماعی در خطه فارس بود.

نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» درباره ایشان چنین می­نویسد:

«از آغاز قیام آقایان مراجع تقلید قم بر ضد رژیم، حضرت آیت­الله آقا شیخ بهاءالدین محلاتی که از مراجع عالیقدر معاصر می­باشند، و در تمام منطقه فارس و میان عشایر مسلح آن حدود نفوذ زیادی داشته و دارند، با بیانات، فتواها و اعلامیه­های خود مردم را در جریان گذاشتند. معظم­له همراه پدرشان مرحوم آیت­الله آقا شیخ جعفر محلاتی، در زمانی که بیست ساله بودند، در ماجرای قیام دلیران تنگستان شرکت نموده و به دشتستان و تنگستان رفتند تا بوشهر از قوای انگلیس تخلیه شد و پس از ده ماه اقامت در برازجان به شیراز بازگشتند.

آیت­الله محلاتی تا آنجا که نویسنده خود اهل فارس است و اطلاع دارد، در ربع قرن اخیر با کمال درایت و متانت در شیراز مرکز استان فارس به عنوان مجتهدی بزرگ و مرجعی دل­آگاه و با تدبیر شناخته شده و همیشه پشتیبان مسلمین و مانند پدر بزرگوارشان مخالف رژیم طاغوتی رضاخانی و محمدرضاخانی بودند».[5]

ملی شدن صنعت نفت

در سال 1329 هـ .ش احقاق حق ایران از شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران توسط اقلیت نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که آیت­الله حاج سیدابوالقاسم کاشانی نیز جزء آنان بود، در مجلس مطرح شد. منظور اقلیت که با شجاعت از آن طرح دفاع می­کرد، این بود که نفت ایران ملی شود و از شرکت غاصب خلع ید گردد و ایرانی مالک نفت خود باشد. بالاخره پس از کشمکش­ها و مبارزات زیاد این قانون تصویب و فصل نوینی در تاریخ ایران گشوده شد. مرحوم آیت­الله کاشانی طی اعلامیه­ای، کوشش برای ملی شدن صنعت نفت را تکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان ایران اعلام کرد، و به دنبال آن آیت­الله سیدمحمدتقی خوانساری، آیت­الله شیخ عباسعلی شاهرودی، آیت­الله حاج سید محمود روحانی قمی و آیت­الله بهاءالدین محلاتی شیرازی و عده­ای دیگر از علماء و مراجع تقلید، با صدور فتاوای خود، ضمن تجلیل از آیت­الله کاشانی، نظر ایشان را در مورد ملی شدن صنعت نفت قویاً مورد تأیید قرار دادند.[6]

متن اعلامیه­ی آیت­الله محلاتی بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

«بدیهی است دین مقدس اسلام وظایف واجبه فردی و اجتماعی پیروان خود را طوری مقرر فرموده که اگر مسلمانان به آنها عمل کنند علاوه بر اینکه زبون و زیردست اجانب نمی­شوند، بر آنها تفوق می­یابند.

چنانکه در صدر اسلام به وسیله عمل به مقررات دین پرچم سیادت و آقایی خود را که پرچم توحید بود بر فراز کاخ­های مجلل معمور آن وقت برافراشتند.

یکی از مقررات دینی که برای جلوگیری از رخنه اجانب در حصار عظمت و شوکت اسلام در قرآن مجید مکرراً تأکید شده است ترک دوستی و مراوده با کفار است.

« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ[7]، ترجمه (اى گروه مؤمنین دوست صمیمی و مورد اعتماد خود را از دیگران انتخاب نکنید آنها از هیچ کوششی در تباهی کار شما فروگذار نمی­کنند و رنج و زحمت شما را دوست دارند، همانا کینه و دشمنی از گفتارشان پیداست و آنچه از کینه در سینه­های خود نهان کرده­اند بزرگتر است همانا آیاتی که خیر شما در آن است روشن ساختیم. اگر مردمانی خردمند باشید) از این قبیل آیات در نهی مسلمانان از طرح الفت و دوستی با غیرمسلمانان بسیار است. اینک آیات و سایر دستورات اسلامی خاصه آنها که برای تحکیم مبانی عظمت و استقلال ایران و مسلمانان بود پشت سر انداخته شده.

یکی از مظاهر مخالفت با مضمون این آیات شریفه که ضمناً شاهد انحطاط و پستی و بی­کفایتی ملل مسلمان است همین واگذار کردن معادن نفت که منابع مهم ثروت و سیادت در جهان امروز است، به دست اجانب می­باشد.

پس واضح است که واگذار کردن معادن نفت جنوب به انگلیسی­ها برای دسایس آنها در این کشور اسلامی و ضعیف ساختن بلکه نابود کردن قوای سیاسی و اقتصادی و دینی این کشور، راه وسیعی باز نموده است.

بنابراین قراردادهای تحمیلی سابق بین کشور ایران و کمپانی نفت چون علاوه بر اینکه به دست حکومت­های جابره که شرعاً و واقعاً ولایتی بر اهالی مسلمان و ملت مظلوم این کشور نداشته­اند و به ضرر فاحش و بر خلافت مصلحت مسلمان بوده لغو و بی­اثر است و اکنون هم تهیه وسایل برای کوتاه کردن دست اجانب از سوءمداخله در کار مسلمین و اعاده عظمت و استقلال نام کشور اسلامی ایران عزیز از اهم تکالیف هر مسلمانی است. بنابراین واجب است مسلمانان در انتخابات و برقرار ساختن یک حکومت ملی که مقررات موضوعه­اش همین مقررات اسلام باشد سعی و مجاهده کنند تا آن حکومت، معدن نفت را از دست شرکت غاصب و دولت اجنبی مستخلص ساخته و طبق دستورات دینی خود به استخراج و بهره­برداری آن بپردازد و حیات اهالی این کشور را تجدید نماید.

البته آقای آیت­الله کاشانی دامت­برکاته نظر به همین مقدمات معروضه ابقاء معادن نفت در دست شرکت اجنبی، مخالف نظرشان است و به همین دلیل که عرض شد ملی شدن آن را لازم می­دانند. بنابراین همکاری و مساعدت با حضرت معظم­له در این مقصود شریف و هدف حیاتی فریضه ذمه هر مسلمانی است».

لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی

هنگامی که مردم ایران به رهبری مراجع بزرگ و روحانیون بیدار، مشروطیت و قانون اساسی را پدید آورند، مهم­ترین نکته­ای که مدنظر قانون­گذاران دوراندیش و علمای روشن­ضمیر بود و با اصرار هرچه تمام­تر آن را در قانون اساسی و نظامنامه­های قانون انتخابات مجلس و انجمن­های ایالتی و ولایتی آوردند، حفظ دین مقدس اسلام و قرآن مجید بود.

در اصول 91 و 92 متمم قانون اساسی تشکیل انجمن­های ایالتی پیش­بینی و شرایط انتخاب­کنندگان و انتخاب­شوندگان در موارد 7 و 9 نظامنامه انجمن مصوب دوره اول مجلس شده بود، که امور زیر را در بر داشت:

1- باید متدین به دین حنیف اسلام باشند و فساد عقیده نداشته باشند.

2- هنگام سوگند، باید به قرآن مجید سوگند یاد کنند.

مطبوعات روز شانزدهم مهر ماه 1341 اعلام داشتند که دولت متن لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی جدید را تصویب نمود. در متن مصوب، قید اسلام از شرایط انتخاب­کنندگان و انتخاب­شوندگان حذف و به جای سوگند به قرآن به کتاب آسمانی، قید شده بود و به زنان حق رأی داده بودند. این لایحه که از سوی دولت اسد­الله علم به مجلس ارائه شده بود به مثابه اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی شد و علماء و مراجع و مردم متدین، مبارزه با آن را یک تکلیف شرعی دانستند. امام خمینی (ره) با دعوت از سایر علماء پرچم­دار این مبارزه شد. آنان تصمیم گرفتندکه اولاً طی تلگرافی از شاه بخواهند، در لغو تصویب­نامه اقدام نماید و ثانیاً به علمای مرکز و شهرستان­ها اعلام خطر و آنان را برای مبارزه و مقابله با تصویب­نامه دعوت نمایند. با انتشار این مطلب، سیل تلگراف به طرف قم و تهران سرازیر گردید. علمای طراز اول شهرستان­ها، وعاظ، تجار و هیئت­های دینی با ارسال نامه، تلگراف و طومار مراتب انزجار و نگرانی خود را اعلام داشته، خواهان لغو تصویب­نامه شدند. آیت­الله محلاتی نیز به همراه جمعی از علمای استان فارس اعلامیه­ای منتشر نمود.[8] متن این اعلامیه به شرح زیر است:

« ما جامعه روحانیت فارس بدین وسیله پشتیبانی کامل و بدون شرط خود را از آقایان مراجع تقلید مخصوصاً حضرت آیت­الله العظمی آقای خمینی دامت برکاتهم اعلام داشته و متذکر می­­شویم که حکم و فرمایش آقایان عین آراء و منویات ماست و اهانت به ایشان به همه ماست و نیز یادآور می­شویم به هیچ نحو از مساعدت مالی و جانی در حق آقایان خودداری نخواهیم کرد و اگر خدای نخواسته کوچکترین جسارت نسبت به ساحت مقدس آقایات گردد با عکس­العمل شدید ما روبرو خواهد شد و پنهان نیست که قیام روحانیون با قیام قاطبه­ی ملت مسلمان همراه است».[9]

رفراندوم لوایح ششگانه

در کمتر از دو ماه پس از لغو لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی، در 19 دی ماه 1341، شاه اصول ششگانه ای را اعلام کرد به «انقلاب سفید» مشهور بود و بعدها اصول دیگری نیز به آن اضافه شد. دولت روز 6 بهمن همان سال را برای برگزاری همه­پرسی اصول مذکور تعیین کرد. اما به دنبال صدور اعلامیه امام خمینی در روز 2 بهمن 1341 در مورد تحریم رفراندوم و پخش اعلامیه مذکور در تهران، موج جمعیت معترض در خیابان­های پایتخت به راه افتاد و مخالفت جدی خود را با رفراندوم درباره­ی همه­پرسی به صورت علنی نشان می­دادند. روحانیون و وعاظ شهرستان­ها در مساجد و مجامع مذهبی اعلامیه­های امام خمینی و دیگر مراجع را برای مردم قرائت می­کردند. این مخالفت محدود به تهران نبود، بلکه در بسیاری از شهرستان­ها مردم با بستن مغازه­ها و برپایی تظاهرات، مخالفت خود را نسبت به ماهیت لوایح و رفراندوم اعلام می­کردند. سرانجام رفراندوم در 6 بهمن با تمام مخالفت­ها و اعتصاب­ها برگزار شد و ایستگاه تبلیغاتی رژیم به دروغ اعلام داشت که اصول پیشنهادی شاه با استقبال پرشور و بی­نظیر روبرو گردید.[10]در این خصوص علمای استان فارس با برپایی مجالس متعدد به شیوه­های مختلف مخالفت خود را با اقدامات دستگاه حاکمه ابراز داشتند. گزارش یکی از این جلسات به شرح ذیل است:

«... اطلاع موثق در دست که آقای شیخ­بهاءالدینی محلاتی محرک اصلی سیدعبدالحسین دستغیب بوده و حتی مینوت قطع نامه­ای که ذیلاً به استحضار می­رسد به آقای دستغیب داده که روی منبر قرائت نماید و مشار الیه نیز در ساعت 19 روز 18/1/42 با حضورِ درحدود دوهزار نفر در مسجد جامع شیراز به منبر رفته و ضمن تنقید از وضع جاری و نفرین به مسببین آن مردم را به جهاد علیه وضع حاضر تشویق و ترغیب می­نماید. سپس قطعنامه­ای به شرح ذیل از طرف علمای شیراز روی منبر قرائت کرد که مورد تأیید مستعمین قرار می­گیرد.

1- لغو تصویب­نامه مورخه 11/12/41 هیأت دولت مبنی بر حذف کلمه ذکور را شرایط انتخاب­شوندگان و انتخاب­کنندگان.[11]

2- برقراری حکومت ملی که صددرصد متکی به مبانی اسلامی و افکار عمومی بوده باشد.

3- تسریع در شروع انتخابات مجلسین شورا و سنا با اصول آزادی و خاتمه دادن به دوران فترت.[12]

4- شرکت دادن پنج نفر از علمای طراز اول در نظارت به امور قانون­گذاری مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی[13] و ...

فاجعه حمله به مدرسه فیضیه

در آخرین روزهای اسفند سال 1341، امام خمینی گویندگان مذهبی قم را به حضور طلبید و از آنان خواست در مجالسی که به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) تشکیل می­شود، مردم را از اوضاع کشور آگاه کنند. در روز دوم فروردین 42 در مدرسه فیضیه مجلس سوگواری امام صادق (ع) از سوی آیت­الله گلپایگانی برگزار گردید. عوامل رژیم که در مجلس حاضر بودند با انجام اقداماتی مجلس را به هم زدند. با به هم خوردن مجلس، نیروهای پلیس که با لباس مبدل در میان جمعیت حضور داشتند به مردم حمله کردند و پس از زد و خوردی که بین آنان صورت گرفت، کماندوهای رژیم وارد عرصه شدند و به جمعیت که متشکل از مردم عادی و روحانیون و وعاظ و طلاب بودند حمله کرده، به ضرب و شتم آنان پرداختند. در اعتراض به این واقعه، مراجع و علمای قم، اقامه نماز جماعت را تعطیل کردند. در شیراز آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب برگزاری مجالس وعظ و نماز جماعت در مساجد شیراز را به مدت سه روز تعطیل اعلام کرد. در همین رابطه آیت­الله محلاتی به همراه بیست و چهار تن از علمای فارس در تاریخ 30/1/42 طی یک اعلامیه حمایت خود را از امام خمینی و سایر مراجع قم اعلام داشتند.[14]

پانزده خرداد و بازداشت آیت­الله محلاتی

پس از ماجرای حمله کماندوهای رژیم شاه به طلاب مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز و مخالفت و اعتراض روحانیون و علمای شهرهای مختلف به این رفتار وحشیانه عوامل رژیم پهلوی، استاندار فارس به منظور کنترل اوضاع به ملاقات آیت­الله محلاتی رفت و ضمن تذکر به ایشان، برپایی هرگونه جلسه و اجتماعی را ممنوع اعلام داشت. برخلاف دستور استاندار، علماء و روحانیون شیراز تصمیم به برگزاری تجمعاتی گرفته، برهمین اساس شب­های جمعه در مسجد جامع شیراز گرد هم می­آمدند و شهید آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب به ایراد سخن می­پرداخت. در شب جمعه­ای که مصادف با شب عاشورا بود، به دعوت علماء مراسم در مسجد نو شیراز که از فضای وسیع­تری برخوردار بود، برقرار شد. آیت­الله دستغیب در سخنان خود ضمن انتقاد به عملکرد رژیم در ماجرای مدرسه فیضیه، به حملات و اتهامات شاه به روحانیت پاسخ داد. چندین هزار نفر جمعیت در این مجلس شرکت کرده بودند و اخبار آن به سرعت منتشر گردید. سرلشکر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک سه مرتبه به شیراز رفت و ضمن ملاقات با آیت­الله محلاتی نگرانی دولت را از اقدامات روحانیت ابراز داشت و تشویش دستگاه حاکمه را از وضع استان فارس و جنبش عشایر آن منطقه مطرح و از ایشان تقاضای وساطت بین دولت و مراجع قم و ساکت نمودن عشایر را نمود، ولی نتیجه­ای نگرفت.[15]نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» در این باره می­نویسد:

«دولت به واسطه جنبش عشایر فارس که درگیر جنگ با آنها بود، دیگر قادر به اعمال خشونت بیشتر در شیراز نبود تا اینکه روز عاشورا فرا رسید. آیت­الله محلاتی در منزل خودشان که مجلس روضه برقرار بود، روزهای عاشورا منبر می­رفتند. در آن سال نیز روز عاشورا منبر رفتند و به مناسبت اوضاع و احوال روز به شدت دولت را مورد حمله قرار داده و با قرائت آیه شریفه « وَ اَعِدُّوا لَهُم مَااسْتَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رُباطِ الخَیلِ تُرهُبونَ بِهِ عَدُوِّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم؛ یعنی مسلمانان تا آنجا که می­توانید برای پیکار با دشمن نیرو بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خود را عقب برانید) سپس در شرح و تفسیر آن گفتند: «مسلمانان باید علیه دستگاه جبار حاکم به سلاح روز مجهز شوند و قیام مسلحانه نمایند و این تنها راه ایجاد زندگی و جامعه آزاد می­باشد. باید جواب این دولت طاغی و پست و نوکر اجانب را با اسلحه داد. مسلمانان! برای نجات شریعت پیغمبر اکرم (ص) قیام کنید و این متجاسرین را سر جای خود بنشانید...» آن روز واقعاً در شیراز عاشورا بود».[16]

مؤلف کتاب «نهضت روحانیون ایران» پس از شرح وقایع روز عاشورا در شیراز به توضیح آنچه دو روز بعد یعنی پانزدهم خرداد 1342 در شیراز به وقوع پیوست می­پردازد:

«همین­که خبر دستگیری امام خمینی به شهر مبارز شیراز می­رسد، شهر تکان می­خورد. به دستور آیت­الله محلاتی فردا را تعطیل عمومی اعلام می­کنند و از عموم روحانیون و مردم می­خواهند که در مسجد نو اجتماع نمایند تا حقایقی به اطلاع مردم برسد. این خبر توسط آقای سیدمجدالدین مصباحی واعظ در مسجد نو به اطلاع مردم می­رسد.

آقای مصباحی خبر دستگیری امام خمینی را شرح می­دهند و مردم سخت به هیجان می­آیند به طور ی که پس از ختم مجلس دها هزارنفر مرد و زن، پیر و جوان به خیابان­ها می­ریزند و به دنبال آن قوای نظامی هم که مراقب بودند، آماده مقابله می­شوند.

در شب شانزدهم خرداد، هیجان مردم به اوج خود می­رسد و تظاهرات بی­سابقه­ ای برپا می­شود.

نیمه­های شب مأمورین ساواک به منظور جلوگیری از گسترش جریان انقلاب، با همکاری رنجرهای ارتش و شهربانی به منازل آقایان علماء ریختند و آیت­الله محلاتی و برادر ایشان، آقای جلال­الدین آیت­الله زاده و فرزندشان آقای مجدالدین محلاتی، و آقای سیدهاشم دستغیب، فرزند حجت­الاسلام آقای سیدعبدالحسین دستغیب و آقای مصباحی واعظ را دستگیر ساخته، و با هواپیمای ارتشی به تهران می­آورند و در فرودگاه «قلعه مرغی» پیاده می­کنند. آقایان را از آنجا به شهربانی برده و پس از ده دقیقه به زندان «قزل قلعه» می­برند و همگی را چهارده روز در سلول­های انفرادی که فاقد هوای سالم بود، زندانی می­کنند.[17]

انعکاس بازداشت آیت­الله محلاتی

مردم متدین شیراز پس از اطلاع از دستگیری آیت­الله محلاتی و سایر روحانیون، درحالی که از فجایع رژیم در قم و تهران نیز آگاه شده، خشمگین و ناراحت در روز شانزده خرداد به خیابان­ها ریخته، تظاهراتی وسیع در محکومیت اقدامات رژیم انجام دادند.

تظاهرات تا پاسی از شب ادامه داشت. پلیس عده­ی زیادی را دستگیر و بازداشت نمود. به نوشته­ی مطبوعات، تعداد دستگیرشدگان نزدیک به پانصد نفر بودند که تعدادی از آنان در روزهای بعد محاکمه شدند. خبر دستگیری و بازداشت امام خمینی، آیت­الله محلاتی و برخی از علماء و وعاظ دیگر تمام مجامع و مقامات روحانی را حیرت­زده کرد. بخصوص اینکه صحبت از محاکمه و اعدام هم در میان بود. انعکاسی از ناراحتی و بهت حاصله از این حرکت رژیم را می­توان در اطلاعیه­ها و اعلامیه­هایی مشاهده نمود که از سوی شخصیت­های روحانی و جمعیت­های مذهبی انتشار یافته بود.

آیت­الله گلپایگانی در اعلامیه­ای که به همین مناسبت صادر کرد، چنین نوشت:

«... مصائب جبران­ناپذیر این دو روزه که باعث هتک احترام به مقدسات اسلام و مذهب شیعه گردید بی­نهایت موجب تأثر و تأسف است. اقدام هیأت حاکمه به توقیف شخصیت بارزی مثل حضرت­آیت­الله خمینی و آیت­الله محلاتی و سایر آیات و علماء و مبلغین محترم و قتل جمع کثیری از مردم مسلمان بی­گناه قلب مبارک حضرت ولی­عصر ارواحنا فداه را جریحه­دار و ملت شیعه را عزادار ساخت[18]...».

آیت­الله شهاب­الدین مرعشی نجفی در پایان اعلامیه­ای که به همین منظور صادر نمود چنین نوشت:

«... ما علاوه بر گرفتاری حضرت آیت­الله خمینی از پیش­آمد ناگوار گرفتاری آیت­الله محلاتی و حجج­الاسلام آقای استرآبادی، آقای خلخالی، آقای خندق­آبادی و آقای فلسفی واعظ شهیر و سایر خطبای عظام از تهران و حجج اسلام آقای دستغیب و آقای مجدالدین محلاتی از شیراز بسیار متأسفیم[19]...».

آیات عظام سیدمحمدهادی میلانی، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی، سیداحمد خوانساری، محمدتقی آملی، میرزااحمد آشتیانی هریک به نوبه­ی خود با صدور اعلامیه­ای از این اقدام رژیم اعلام تنفر و انزجار نموده و خواستار آزادی فوری آقایان گردیدند. علمای شهرستان­های مختلف نیز در اعلامیه­هایی که به همین منظور صادر نمودند، خواستار آزادی امام و سایر روحانیون گردیدند.

از سوی دیگر مراجع عظام تقلید، مجتهدین و علمای مشهور و انقلابی سراسر کشور در اقدامی هماهنگ به تهران مهاجرت کرده و یک اجتماع بی­نظیر تاریخی را به وجود آوردند. آنان برای جلوگیری از سوءقصد به جان امام خمینی و آزادی ایشان و سایر دستگیر­شدگان به شور و تبادل­نظر پرداختند.

زمزمه­ی تبعید آیت­الله محلاتی

سرلشکر حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک در تاریخ 3/5/42 با ارسال نامه­ای به ساواک شیراز، دستور تبعید آیت­الله محلاتی را صادر نمود:

«دستور دهید روز شنبه 5 ماه جاری کمیسیون امنیت تشکیل و نسبت به تبعید آیت­الله محلاتی اقدام قانونی معمول دارند. ضمناً محل تبعید متعاقباً اعلام خواهد شد».[20]

در مکاتبات بعدی که بین ساواک شیراز و مرکز صورت گرفت، محل تبعید، شهرستان تربت حیدریه عنوان گردید.[21]کمیسیون به اصطلاح «حفظ امنیت اجتماعی» شیراز که درواقع آلت دست ساواک برای تبعید مبارزان بود با یک روز تأخیر در تاریخ 6 مرداد تشکیل جلسه داد:

«... در بدو امر رئیس دادگاه­های شهرستان شیراز و معاون دادسرا مخالفت می­کردند ولی جناب آقای استاندار آنها را در جریان روز گذارده و با دلایل و براهین آنها را آماده رأی نمودند. در نتیجه کمیسیون چنین رأی داد. چون آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مساجد و منابر اهالی شیراز را به ضدیت با یکدیگر تحریک نموده که منجر به اخلال در نظم و آرامش عمومی و بالنتیجه حوادث 15 خرداد 42 گردید. طبق محتویات پرونده و به استناد سخنرانی­ها و نطق­های ایشان منطبق با بند الف از ماده 2 لایحه قانون حفظ امنیت اجتماعی مصوبه اسفندماه 1335 می­باشد. لذا با اجازه ماده سه همین قانون نامبرده را به مدت 6 ماه اقامت اجباری در شهرستان تربت حیدریه محکوم می­نماید. سپس آقای استاندار رأی مزبور را تأیید نمودند.»[22]

طرح تبعید امام و آیت­الله محلاتی با مخالفت جدی بزرگان حوزه روبرو گردید. آیت­الله میلانی با صدور اعلامیه­ای از توطئه رژیم برای تبعید امام و دوستانش چنین پرده برداشت:

«... چنین به نظر می­رسد که حکومت فردی درصدد تبعید کردن حضرت آیت­الله خمینی، آیت­الله قمی و آیت­الله محلاتی بوده و تصمیم دارد به حبس و شکنجه رجال ملی و جوانان مسلمان مملکت ادامه دهد.

ملت ایران به هیچ وجه با تبعید شخصیتی مثل آیت­الله خمینی و دیگر علمای بزرگ موافقت نخواهد کرد و اجازه­ی چنین تجاوزی را نمی­دهد ...».[23]

علیرغم تمهیدات فوق، رژیم شاه با ارزیابی اوضاع و درنظر گرفتن جوانب امر، بر آن شد که از تبعید امام و آیت­الله محلاتی که طوفانی از خشم و نفرت مردم را به دنبال داشت، صرف­نظر کرده، به شیوه­ای دیگر آنان را تحت نظر و دور از مردم نگه دارد.[24]

آزادی نسبی آیت­الله محلاتی

در 29 تیرماه سال 1342 اکثر روحانیون و افرادی که در قیام پانزده خرداد دستگیر و زندانی شده بودند، آزاد گردیدند. ولی امام خمینی و آیت­الله محلاتی و آیت­الله قمی همچنان بازداشت بودند. اجتماع مراجع عظام و علمای اعلام در تهران و فشار افکار عمومی، رژیم را ناگزیر ساخت که در تاریخ 11 مرداد 1342 آیات عظام نامبرده را نیز آزاد کند. آقایان نخست به منزل آقای عباس نجاتی در محله داودیه در شمال تهران انتقال یافتند. همین که خبر آزادی آقایان و محل اقامت آنان به اطلاع مردم تهران رسید، سیل جمعیت به طرف آنجا سرازیر شد. مأموران رژیم با مشاهده احساسات پرشور مردم از رفت و آمد آنها جلوگیری و بار دیگر آقایان را ممنوع­الملاقات نمودند.

چند روز بعد مجدداً محل سکونت آقایان را تغییر داده و آقای محلاتی را به منزلی در خیابان دولت در محله قلهک تهران انتقال دادند. آیت­الله محلاتی بیش از دو ماه در این منزل سکونت داشت و کاملاً تحت نظر بود. رژیم شاه پس از آزادی نسبی آقایان با صدور اعلامیه­ای مرموز، نقشه­ای جدید را طراحی نمود. این نقشه جدید در روزنامه­های عصر روز شنبه 12 مرداد ماه 1342 به شرح زیر منعکس شد:

«طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردیده است، چون بین مقامات انتظامی و حضرات آقایان خمینی، قمی و محلاتی تفاهم حاصل شد که در امور سیاسی مداخله نخواهند داد. علی­هذا آقایان به منازل خصوصی منتقل شدند».

رژیم شاه خیال می­کرد که با این نقشه می­تواند مردم را از راه امام باز دارد و در دل مردم وسوسه کند که علماء در وظیفه و روش خود تجدیدنظر کرده و تغییر رأی داده­اند و از این رهگذر مردم را دچار تردید و تزلزل سازند، لیکن علیرغم این پندار، رشد فکری مردم به درجه­ای رسیده بود که این­گونه غلط­اندازی­های شاهانه نمی­توانست آنان را فریب دهد. واکنش برخی از علماء و روحانیون مهاجر در برابر این ترفند رژیم شاه، نیز سریع و قاطع بود. آنان در اعلامیه­ای که بر ضد این اطلاعیه ساواک دادند، بر تزلزل ناپذیری راه و موضع امام تأکید کردند و نادرستی و دروغ بودن آن اطلاعیه را اعلام و محکوم کردند.[25]

جشن آزادی

سرانجام رئیس شعبه 10 بازپرسی ارتش سرهنگ ستاد مصحف­الله اختراعی در تاریخ 23/6/42 قرار منع پیگرد برای آیت­الله محلاتی صادر و اجازه مراجعت به شیراز به ایشان داده شد[26]. آیت­الله محلاتی در تاریخ 17/7/42 وارد شیراز شد.

اداره کل سوم ساواک به ساواک شیراز مأموریت داد از هرگونه مراسم استقبال و تظاهرات به نفع آیت­الله محلاتی جلوگیری به عمل آورد. ساواک شیراز در پاسخ طی تلگرافی اعلام داشت:

«شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی ساعت 30: 17 روز 17 جاری به شیراز وارد، مردم تصمیم داشتند با زن و مرد و راه انداختن دسته از وی استقبال نمایند؛ منتهی کوشش شد که استقبالی از وی به عمل نیاید، تا حدی موفقیت حاصل ولی باز هم چون قبلاً ورود نامبردگان اعلام و ساعت ورود آنان معلوم بود، مردم هم در خارج شهر و هم در داخل شهر از وی استقبال نمودند[27]...».

با وجود استقبال پرشور و کم­سابقه مردم از آیت­الله محلاتی، رئیس ساواک شیراز به جهت خوش­آمد رؤسای خود و برای اینکه خود را مسلط بر اوضاع نشان بدهد، در گزارش ارسالی برای مرکز به نوشتن همین چند خط بسنده کرده و ماجرا را بسیار کمرنگ بیان نمود.

واقعیت ماجرا یعنی کثرت جمعیت استقبال­کننده و اقداماتی نظیر چراغانی معابر و خیابان­ها و نصب پرچم و پخش نقل و شیرینی توسط مردم در یکی از گزارش­های تهیه شده توسط ساواک شیراز به خوبی نمایان است.[28]. البته این گزارش هیچ­گاه برای مرکز ارسال نگردید. در بخشی از این گزارش چنین آمده است:

«... جمعیت برای دست­بوسی دست و پا می­زدند. آقایان در حلقه آهسته­آهسته حرکت می­کردند. کسی از خود اختیاری نداشت؛ از جلو فلکه نقل­ها و شکرپنیرها و شیرینی روی سر آقایان می­ریختند. این عمل لاینقطع از دو طرف خیابان صورت می­گرفت. بنده که درست پشت سر آقایان قرار داشتم، از فشار بدنم خرد و لباس و کفش از بین رفت. در این مسیر چند تا کفش و گیوه گم شد. این فشار هر آن زیادتر می­شد. شعارهای مختلف زنده­باد آیت­الله، زنده و یپروز باد آیت­الله خمینی، مرگ بر ستمگران، مرده باد دشمن قرآن، مرگ بر دیکتاتوری و حکومت ظلم و غیره مرتب داده می­شد. از پشت­بام­ها عطر و گلاب ریخته می­شد. نقل­ها نثار می­کردند[29]...».

در پایان مراسم استقبال، آیت­الله محلاتی با ایراد سخنرانی از حضور مردم و اتحاد و همدلی آنان تشکر نمودند. همچنین با اعلام این مطلب که «آیت­الله خمینی هنوز گرفتارند» ضمن اطلاع­رسانی به جمعیت حاضر به آنان هشدار دادند که کار را تمام­شده تلقی نکنند و تا آزادی کامل ایشان از حصر، همچنان در صحنه حاضر باشند.[30]

در همین راستا آیت­الله محلاتی، طلاب علوم دینی را از برگزاری هرگونه مراسم جشن و شادمانی در مناسبت­های مذهبی منع نمودند:

«روز 10/9/42 که مصادف با تولد حضرت امیر (ع) بود، به دستور شیخ بهاءالدین محلاتی به علت زندانی بودن آیت­الله خمینی به طلاب علوم دینیه مدرسه خان و همچنین شهرستان­های لار، فسا، جهرم، اردکان دستور داده شده است جشن گرفته نشود[31]».

حمایت از مبارزان

رژیم شاه در 22 خرداد 1342 آیت­الله سیدمحمود طالقانی را به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی و ضدیت با سلطنت مشروطه دستگیر و روانه زندان قصر نمود. پس از محاکمه دادگاه بدوی وی را به همراه مهندس بازرگان به ده سال حبس محکوم نمود. با اعتراض متهمین، دادگاه تجدیدنظر به ریاست سرتیپ عباس قره­باغی در اسفند سال 1342 تشکیل گردید.

این بیدادگاه پس از جلسات متعدد، همان احکام بدوی را تأیید نمود.[32]آیت­الله محلاتی قبل از صدور حکم دادگاه تجدیدنظر اعلامیه­ای خطاب به ریاست این دادگاه منتشر کرد. ساواک شیراز در گزارشی چنین آورده:

«در تاریخ 15/4/43 اعلامیه­ای به امضای شیخ بهاءالدین محلاتی خطاب به رئیس دادگاه تجدیدنظر ویژه اداره دادرسی ارتش به طور خیلی محدود و پراکنده و به صورت مخفیانه در بازار توزیع گردید...».[33]

آیت­الله محلاتی در این اعلامیه با استناد به آیه­ای از قرآن کریم که در آن حاکمان را به رعایت عدالت، امر کرده و با اشاره به حکم ظالمانه علیه سقراط حکیم که به عنوان نقطه سیاه و لکه ننگی برای همیشه بر دامن تاریخ نشسته است، به رئیس دادگاه متذکر شد که در جریان محاکمه و قضاوت از جاده حق و عدالت خارج نشود.[34]

تبعید امام خمینی

در سوم مرداد 1343 قانون اجازه­ی برخورداری مستشاران نظامی آمریکا از مصونیت­ها و معافیت­های قرارداد وین (لایحه کاپیتولاسیون) در مجلس سنا تصویب شد و در جلسه سه­شنبه 21 مهرماه نیز قانون مذکور به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید. به دنبال پخش خبر تصویب این لایحه موجی از مخالفت و ابراز نارضایتی در مجامع مذهبی ایجاد شد. امام خمینی در سخنرانی چهارم آبان 1343 به شدت علیه کاپیتولاسیون موضع گرفت و پس از آن نیز پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد و پرده از ماهیت این لایحه اسارت­بار برداشت. رژیم شاه در واکنش به موضع­گیری امام، در سیزده آبان 1343 ایشان را به ترکیه تبعید نمود.[35]

دستگیری و تبعید امام، موجی از خشم و نگرانی در مجامع مذهبی و روحانی پدید آورد. فردای تبعید امام، منزل آیت­الله محلاتی در شیراز پایگاه و مکانی جهت نشست و برخاست علماء و تصمیم­گیری در خصوص این واقعه شد.[36]به دستور آیت­الله محلاتی ائمه جماعات مساجد شیراز به عنوان اعتراض به تبعید غیرقانونی امام از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند.

این اقدام در برخی شهرستان­های دیگر نیز اتفاق افتاد. همزمان سه تن از طلاب حوزه علمیه شیراز را به منظور کسب خبر و اطلاع از چگونگی واقعه و تصمیمات اتخاذ شده از سوی بزرگان حوزه علمیه، به شهرستان قم فرستادند. آیت­الله محلاتی پیشنهاد نمودند در اعتراض به تبعید امام، علمای شیراز در شاهچراغ، علمای تهران در حضرت عبدالعظیم و علمای قم در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) متحصن گردند.

درهمین خصوص سیل تلگراف­ها و اعلامیه­ها و طومارها از سرتاسر کشور مبنی بر تأثر و تأسف از تبعید امام و تقبیح این عمل به سوی قم و ترکیه سرازیر شد. آیت­الله محلاتی به همراه جمعی از علمای شیراز اعلامیه­ای به بدین شرح منتشر نمودند:

بسم­الله الرحمن الرحیم

«پوشیده نیست که اختناق و خفقانی که حکومت پلیسی و غیرقانونی ایران به وسیله سرنیزه در این کشور به وجود آورده جای هیچ­گونه اظهار عقیده حتی به زبان خیرخواهی و نصیحت به اولیای امور هم باقی نگذاشته ولیکن حسب وظیفه­ای که علماء و روحانیون در حفظ و حراست احکام قرآن عزیز و مصالح کشور برعهده دارند هماهنگی خود را با مقاصد حضرت آیت­الله­العظمی مرجع عالیقدر عالم تشیع آقای خمینی دامت­برکاته اظهار داشته و از تبعید حضرت معظم­له به خارج از کشور که برخلاف اصول و مقررات عموم ملل مترقی جهان به اقدام دولت ایران انجام شده اظهار تنفر شدید می­نماید. امید است اولیای کشور به سوءاثر اعمال خود متنبه شده و به عوض این رفتارهای نابخردانه در فراهم ساختن وسایل و آسایش و رفاه مردم کوشش نمایند و محترمینی را که به جرم حق­گویی به زندان افکنده­اند آزاد و حضرت آیت­الله خمینی را هرچه زودتر عودت دهند و بدین وسیله قلوب مردم مسلمان را آرامش دهند والسلام علی من اتبع الهدی.»[37]

در همین رابطه ایشان نامه­ای برای امام خمینی ارسال نمودند که متن آن بدین شرح است:

بسم­الله الرحمن الرحیم

« وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ». (سوره ابراهیم آیه 13).

حضرت آیت­الله آقای خمینی من این نامه را با جوشش خون در دل و جریان اشک از چشم به حضور شما می­نویسم. ملاحظه مضمون این آیه شریفه و امثال آنکه احساسات اهل ایمان را تحریک و دل را حیات تازه می­بخشد و انطباقش بر جریان روز از یک طرف حزن انسان را تهییج و از طرفی روح را به اهتزاز می­آورد. به هرحال موفقیتی که در پیروی انبیاء و رسل الهی نصیب آن جناب شد و مواجه شدن با مثل این خطاب، لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا از طرف معاندین دین را به شما تبریک عرض کرده و با اطمینان به اینکه حق پیروز است تعجیل در نصرت مسلمین و هلاک ظالمین را که آیه شریفه بدان پایان می­یابد و همچنین مزید قوت و سلامتی حضرتت را از خداوند متعال مسئلت می­نمایم. شهر رجب 1384.

                      بهاءالدین محلاتی[38]

عالمان وارسته در اطراف و اکناف ایران و برخی از کشورهای دیگر با پشتیبانی قاطع از امام و آرمان­های او، رسالت تاریخی خود را به انجام رسانیدند. گویندگان مذهبی، وعاظ و خطبا در سخنرانی­های خود به نکوهش رژیم پرداختند. آیت­الله محلاتی طی سخنان در مسجد مولای شیراز به انتقاد از عملکرد کارگزاران رژیم پرداخت:

«... در زمان حضرت علی علیه­السلام منافقین قرآن را سرنیزه کرده و علی را کافر می­دانستند و این منافقین همیشه بوده[اند] و امروز زمامداران، علماء و روحانیون را تبعید و اذیت و آزار می­نمایند و خود را دیندار به جامعه معرفی می­نمایند ... این گردن­کلفت­ها که بر سر مردم مسلط شده­اند، قانونی که وضع می­نمایند به درد مردم نمی­خورد. قانونی که مجلس وضع می­کند، قانون نیست، زهر مار است. می­گویند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. این درست نیست. فرمان یزدان صحیح است و باید از آن اطاعت نمود، بایستی از قرآن اطاعت نمود، نه مجلس زهرمار دولت­های شرق و غرب به وسیله ایادی خود در ایران قانون وضع می­نمایند و این قوانین که تصویب می­شود نماینده افکار آنها است، هیچ­کدام صحیح نیست جز قانون قرآن که شما باید از آن اطاعت کنید ...».[39]

اداره کل سوم ساواک با ارسال نامه­ای به مقامات و دفتر ویژه اطلاعات، پس از نقل قسمت­هایی از سخنان آیت­الله محلاتی، پیشنهاد تبعید ایشان را مطرح نمود:

«آیت­الله محلاتی مدتی است ساواک و مقامات انتظامی را فریب می­دهد. درحالی که ظاهراً خود را فردی آرام جلوه­گر ساخته و به مقامات ساواک اطمینان می­دهد که عمل خلافی ننماید، باطناً تحریکات مضره خود را ادامه می­دهد.

بعد از طرد آیت­الله خمینی همه­روزه عده زیادی از روحانیون شیراز در منزل او جمع می­شدند و منتظر دستور او بودند تا خط مشی خود را معلوم سازند. و چنان­چه مقامات انتظامی در سرکوب نمودن اخلال­گران تردیدی به خود راه داده بودند ایجاد آشوب و هوچیگری از طرف او قطعی بود. سخنرانی اخیر این روحانی دلیل دیگری بر ناراحتی او است و چنان­چه عکس­العمل شدیدی در این مورد انجام نشود باید باز هم منتظر سخنرانی­های مشابه دیگری از طرف او بود. علیهذا با عرض مراتب فوق تبعید مشارالیه از فارس ضروری به نظر می­رسد».[40]

پیشنهاد تبعید ایشان مورد موافقت مقامات ساواک قرار نگرفت. ساواک شیراز توسط یکی از دوستان ایشان به وی درخصوص سخنانش تذکر داد.[41]

آیت­الله محلاتی بدون توجه به تذکر مقامات ساواک مجدداً در تاریخ 4/11/43 در مسجد مولای شیراز به سخنرانی پرداخته و اعتراض خود را به تبعید امام خمینی اعلام داشت:

«شیخ بهاءالدین محلاتی ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار نمود ای مسلمانان مملکت، مملکت بدی است. مملکت سرنیزه است، خدا طومارشان را بکند، نمی­­گذارند ما حرف­های حق را به گوش مردم برسانیم. خمینی را از شهر و مملکتش تبعید می­کنند. بدانید این دستگاه پابرجا نخواهد ماند. همان­طور که سلسله معاویه منقرض گردید، امیدوارم که خدا دست خائنین را از مملکت کوتاه کند. برای خمینی دعا کنید. شب­ها جلسه بگیرید، گریه کنید. در پایان نسبت به برچیده شدن دستگاه ظلم دعا کرد و حضار آمین گفتند ...».[42]

ایشان همچنین به طلاب و فضلایی که برای تبلیغ و سخنرانی در ماه رمضان به شهرها و روستاهای استان فارس آمده و قصد مراجعت به حوزه علمیه قم را داشتند، توصیه نمودند که در مراجعت آنچه را که از فشارها و تهدیدات رژیم مشاهده نموده­اند برای علمای قم بازگو نموده و آنان را در جریان امر قرار دهند.[43]

آیت­الله محلاتی در ادامه سلسله مخالفت­های خود با اقدامات رژیم به ویژه تبعید امام خمینی به ترکیه در کلاس تفسیر قرآن در مسجد مولای شیراز ضمن تشبیه شاه به فرعون اظهار داشت:

«موقعی که حضرت موسی عصای خود را به طرف فرعون انداخت و اژدها شد، به فرعون گفت: اعلی­حضرت بیا پایین، تو یکی از بندگان ضعیف و جزئی خدا هستی».[44]

اداره کل نهم ساواک در اواخر اسفند 1343 طی تلگرافی به ریاست ساواک شیراز تصمیم جدید آیت­الله محلاتی خبر داد:

«آیت­الله محلاتی که با روحانیون قم و خمینی ارتباط دارد و با اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی در شیراز نیز مربوط است در نظر دارد اعلامیه­ای منتشر و در آن اعلام نماید که امسال به علت تبعید خمینی عید ندارند و باید از اقدام نامبرده، در این مورد جلوگیری به عمل آید»[45].

لایحه حمایت از خانواده

دولت هویدا در پانزده اسفند 1345 لایحه به اصلاح حمایت از خانواده را برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه کرد و مجلس نیز آن را تصویب نمود. این قانون که در ظاهر داعیه حمایت از زنان را داشت با برخی از مسلمات فقهی در تناقض بود و درواقع برای متلاشی کردن کیان خانواده طراحی شده بود تا با تشویق زنان به زندگی به سبک غربی، آنان را به گرفتن طلاق از شوهر ترغیب نماید و درنتیجه با از بین رفتن خانواده، زنان و کودکان بی­سرپرستی که مشکلات فراوانی را از نظر اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی بر جامعه تحمیل می­کنند، رو به فزونی گذارند. علماء و روحانیون که بین رواج عمومی بی­بندوباری زنان در جامعه و شعارهای حکومت در حمایت از جایگاه زن و خانواده تضاد آشکاری را شاهد بودند، در مقابل این قانون به مقابله برخاسته، با آن مخالفت نمودند.

آیت­الله حاج شیخ عبدالکریم ربانی شیرازی از علمای مجاهد و نستوه حوزه علمیه قم با ارسال نامه­ای برای علمای شیراز از جمله آیت­الله محلاتی، آنان را از محتوای لایحه حمایت از خانواده آگاه کرد.[46] ساواک شیراز با ارسال گزارشی به ساواک مرکز از فعالیت­های آیت­الله محلاتی و فرزندش مجدالدین محلاتی علیه این لایحه خبر داد و اذعان داشت: «کلیه جلساتی که در شرایط موجود در پوشش مذهب در شیراز تشکیل می­شود به اشاره محلاتی­ها می­باشد».[47] در همین رابطه ایشان جلسات متعددی را با علمای شیراز برگزار نمود:

«مورخه 17/4/46 جلسه­ای با شرکت شیخ­بهاءالدین محلاتی، سیدمجدالدین مصباحی، سیدعبدالحسین دستغیب، سیدمحمدباقر عالم، حاج علم­الهدی فضایلی، سیدمحمود علوی، سیدمحمدطاهری، شیخ صدرالدین حائری، سیدشمس­الدین آیت­اللهی و شیخ عبدالرسول ملک کازرونی در منزل سیدحسین یزدی تشکیل و در مورد لایحه حمایت از خانواده بحث و گفتگو گردید...».[48]

به دنبال تشکیل جلسات مذکور و تبادل­نظر و مشورت با سایر علماء، آیت­الله محلاتی نامه­ای خطاب به نخست­وزیر وقت نوشت. در این نامه ایشان با اشاره به این لایحه، مواردی از آن را که با شرع مقدس اسلام مغایرت داشت، تذکر داده و خواستار حذف آن گردیدند.

جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل

اشغالگران صهیونیسم در 6 خرداد 1346 از زمین، هوا و دریا به کشورهای مجاور فلسطین یورش برده به اشغال سرزمین­های عربی دست زدند خاورمیانه را در پرتگاه جنگی فراگیر و خانمان­سوز قرار دادند. در پی این یورش، رژیم شاه جنگ روانی شدیدی بر ضد اعراب و مسلمانان به راه انداخت و همه توان تبلیغاتی خود را به کار گرفت. رسانه­های گروهی ایران شبانه­روز پیرامون شکست عرب­ها و پیروزی صهیونیست­ها تبلیغات می­کردند. ساواک طی بخشنامه­ای هرگونه سخن گفتن پیرامون جنگ اعراب و اسرائیل را برای گویندگان مذهبی و وعاظ ممنوع اعلام نمود. همچنین طی بخشنامه­ای به کلیه دوایر ساواک در استان­ها و شهرستان­ها اعلام کرد:

«قرار است از طرف روحانیون مخالف و عناصر افراطی اعلامیه­ای علیه اسرائیل مبنی بر پشتیبانی از مسلمانان چاپ و منتشر گردد. دستور فرمایید ضمن مراقبت­های لازم جهت شناسایی عاملین اصلی قویاً از انتشار هرگونه اعلامیه­ای در این زمینه جلوگیری و نتیجه را سریعاً اعلام دارند».[49]

امام خمینی به عنوان سردمدار مبارزه با رژیم صهیونیستی در آن مقطع زمانی طی اعلامیه­ای بار دیگر ملت اسلام را به اتحاد و نبرد سرنوشت­ساز برای ریشه­کن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند.[50] بسیاری از علماء و روحانیون بر فراز منابر به جانب­داری از مردم فلسطین و محکومیت اشغالگران صهیونیسم سخنرانی کردند. آیت­الله محلاتی نیز در این رابطه فعال بود. ساواک در گزارشی در این­­خصوص چنین می­نویسد:

«در این مجلس آقای قربانی گزارش مفصلی از وضعیت جبهه جنگ بین اسرائیل و اعراب به استناد به اخبار رادیوهای قاهره، سوریه و سایر کشورهای عربی به آقای محلاتی داد. وضع را برایشان تشریح کرد. آقای محلاتی دستور دادند در منبر سعی شود تعصب و توجه مردم را متوجه موضوع روز نمایید و احساسات آنان را با اعلام هم­دردی و پشتیبانی برانگیزید».[51]

بسیاری از علمای ایران و عراق و آزادی­خواهان مسلمان طی اعلامیه­ها و مصاحبه­هایی از تجاوز و جنگ­افروزی صهیونیست­ها اعلام انزجار کرده، مسلمانان جهان را به پشتیبانی از رزمندگان عرب و جنگ­زدگان مسلمان فراخواندند. آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی با چاپ و انتشار اعلامیه­ای هرگونه ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی را حرام و محکوم دانست. متن این اعلامیه که در برخی از شهرها پخش شد بدین شرح است:

بسم­الله الرحمن الرحیم

به شهادت تاریخ و آیات کریمه قرآن مجید از آنگاه که دین مقدس اسلام ظاهر گشت و با تأیید خداوند متعال به دست بنیانگذار مقدسش پیامبر اکرم صلی­الله علیه وآله وسلم می­رفت نضج بگیرد قوم یهود با رسول اکرم آغاز دشمنی کرد. و با تمام قوا در راه پیشرفت این دین مقدس اخلال و کارشکنی می­کردند لیکن خداوند متعال پیغمبر اکرم و مجاهدین در راه حق را یاری فرمود. یهود و سایر دشمنان این دین را سرکوب کردند. پس از دفع غائله یهود و مشرکین اسلام همیشه راه اعتلا را پیمود. بالمآل که در غالب کشورهای معمور آن زمان گسترش یافت.

اکنون هم به انگیزه همان دشمنی دیرینه به تحریک و تقویت سایر دشمنان اسلام یهود اسرائیل غاصب دست تعدی و تجاوز به سوی مسلمین و کشورهای عرب مسلمان دراز کرد. برادران اسلامی ما را به خاک و خون می­کشد. لذا بر همه مسلمانان جهان واجب است که از هرگونه مساعدت مادی و معنوی نسبت به اعراب مسلمان دریغ ندارند و هر نوع معامله و ارتباطی که منشأ و تقویت اسرائیل بشود یا در آمادگی آنها برای مبارزه و پیکار با کشورهای عربی دخالت داشته باشد حرام و در حکم مبارزه با اسلام است و همچنین تأسیس روابط حسنه با دشمنان اسلام و مسلمانان محکوم به حرمت و مخالفت با خداوند متعال محسوب است – یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء و تلقون إلیهم بالمودة الی آخر... آیه شریفه والسلام علی من اتبع الهدی 14 ربیع­الاول 1387 مطابق با 2 تیر 1346 بهاءالدین محلاتی».[52]

جشن­های 2500 ساله

از سلسله جشن­های دولتی و درباری، جشن­های دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران بود که باید آن را از نکبت­بارترین و خیانت­آمیزترین جشن­ها و عیش و نوش­های رژیم شاه به شمار آورد. برای برپایی آن سال­ها نقشه­کشی و برنامه­ریزی کردند و سرسخت­ترین و شناخته­شده­ترین چهره­های ضد اسلامی درون­مرزی و برون­مرزی برای برپایی آن بسیج شدند. خبر و اندیشه برگزاری این جشن در سال 1337 برای نخستین بار از سوی روزنامه­ها و مطبوعات ایران اعلام شد و هنگام برگزاری آن را سال 1340 دانستند. برگزاری این جشن چندین بار به تعویق افتاد. سرانجام در تاریخ 26/5/1347 وزارت دربار در اطلاعیه­ای زمان برگزاری آن را تاریخ 20 مهرماه 1350 اعلام نمود. امام خمینی در 6 خرداد 1350 در یک سخنرانی، برپایی جشن یاد شده را به شدت نکوهش و محکوم نمود.[53] حدود سه ماه پیش از آغاز جشن­ها گزارش­هایی به دست ساواک رسید که: روحانیون مخالف حکومت درنظر دارند، اقداماتی در جهت مخالفت با برگزاری جشن­ها انجام دهند. به همین جهت اداره کل سوم ساواک طی نامه­ای به ساواک­های تابعه اعلام نمود:

«... نظر به اهمیت و حساسیت موضوع ضروری است به منظور پیشگیری از بروز حوادث ناگوار و احیاناً غیرقابل جبران در خلال برگزاری جشن­های مذکور از هم­اکنون اقدامات سریع در جهت پوشاندن اهداف و نفوذ در بین عناصر افراطی مذهبی و کسب اطلاع از تصمیمات و نیات آنان معمول گردد. خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه اقدامات این اداره کل را آگاه سازند».[54]

در همین ارتباط ساواک مرکز با ارسال نامه­ای به ساواک شیراز دستور کنترل و مراقبت بیشتر از آیت­الله محلاتی را صادر نمود:

«... با در نظرگرفتن سوابق نامبرده بالا و احتمال شرکت وی در این­گونه فعالیت­ها خواهشمند است دستور فرمایید با استفاده از تمام امکانات (کنترل مکاتبات و تلفن –درصورت لزوم تعقیب و مراقبت) نسبت به شناسایی مجدد و تعیین محل سکونت و کار وی و تهیه یک قطعه آخرین عکس نامبرده و همچنین روشن نمودن نحوه فعالیت­های کنونی و شناسایی دوستان و همفکران او اقدام و به محض مشاهده عمل مشکوکی و یا تردد به هر منطقه از کشور مراتب را سریعاً اعلام نمایند».[55]

آیت­الله محلاتی در پایان کلاس درس خود در تاریخ 25/5/50 طی سخنانی مخالفت خود را با برگزاری جشن­ها و شخص شاه اعلام نمود.

«... وقتی هر فرد مسلمان یا غیرمسلمان حتی مأمورین آنها حساب کند که با این همه فقر و بدبختی این همه پول صرف جشن شود و مخالف این عمل باشند، من مخالف نخواهم بود؟ خدا شاهد است من با تمام این اوضاع مخالف بوده و سخت نگرانم. لیکن کاری نمی­توانم بکنم. من با این [شاه] مخالفم و او را مسلمان نمی­دانم ...».[56]

وی همچنین ده روز مانده به برگزاری جشن­ها در تاریخ 10/7/50 طی سخنانی بار دیگر به مبالغ هنگفتی که خرج برگزاری جشن­ها می­شود، اعتراض نمود:

«ساعت 00: 9 صبح نامبرده بالا در منزل خود اظهار داشت: اصلاً دستگاه از دستگاه بنی­امیه، معاویه و یزید هم بدتر است. این همه مخارج غیرمعقول و ثروت را به هدر دادن جز پستی و بی­رحمی مفهومی ندارد. او گفت [این جشن­ها] احتمال سر و صدا خواهد داشت که درنتیجه به سود ملت و علیه دستگاه است ...».[57]

با انعکاس سخنان محلاتی به ساواک مرکز، اداره کل سوم طی دستوری بر مراقبت بیشتر از ایشان تأکید نمود:

«ساواک فارس دقیقاً ، خاصه در ایام جشن شاهنشاهی از نامبرده مراقبت، نتایج حاصله را در بولتن گزارش نماید و فعالیت و تماس و ارتباطات او را منعکس نماید. به هر نقطه­ای هم که او مسافرت نمود، مراتب را اطلاع دهید».[58]

 

حمایت از امام خمینی

در تاریخ 20 دیماه 1350 یکی از مهره­های ماسونی و وابسته به دربار، به نام جمشید اعلم در نطق قبل از دستور خود در مجلس سنا، امام را با دستاویز این که «علیه فجایع حکومت یعنی عراق، یک کلمه حرف از حلقوم این مرد بیرون نمی­آید» مورد تاخت و تاز قرار داد و با ناسزاگویی و پیرایه بستن، کوشید امام را در دیدِ ملت ایران خوار کند و از نفوذ، نیرو و توان مردمی او بکاهد. اظهارات وی توسط محمدعلی علامه وحیدی که وی نیز یکی از مهره­های خود فروش و چاپلوس درباری بود، مورد تأیید و تصدیق قرار گرفت. این اظهارات موجی از خشم و نفرت را در میان مردم پدید آورد. پیش­نمازهای قم از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند. بازار قم یکپارچه تعطیل شد. طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه تجمع کردند و دست به تظاهرات زدند.[59] روحانی مجاهد آیت­الله محلاتی در مقابل این بی­ادبی و هتاکی سرسپردگان رژیم آرام ننشست. تلگراف وی خطاب به جعفر شریف امامی به زودی منتشر و بر در و دیوار مدرسه فیضیه نصب گردید:[60]

«جناب آقای مهندس شریف­امامی رئیس محترم مجلس سنا، از مجلس شیوخ انتظار می­رفت که اگر دیگران آتش فتنه و نفاق را دامن می­زنند این مجلس در خاموش کردن آتش فساد و التیام بین طبقات بکوشد. متأسفانه برخلاف انتظار دو نفر از اعضاء و سناتورها با اهانت به یک شخصیت روحانی بزرگ که از مراجع مهم شناخته شده است، قلوب قاطبه روحانیون مسلمین را جریحه­دار ساخته و ایجاد تنفر شدید نموده­اند. و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون».[61]

همزمان حجةالاسلام محمدتقی فلسفی در مراسم بزرگداشت آیت­الله چهل­ستونی در تاریخ 25/10/50، سخنان تند و شدیدی را علیه یاوه­گویی­های سناتورهای مجلس سنا ایراد نمود. وی همچنین یورش و حمله پلیس به طلاب حوزه علمیه قم را نکوهش نمود.

رژیم شاه در عکس­العملی شتاب­زده آقای فلسفی را ممنوع­المنبر نمود. سخنرانی وی در میان مردم و روحانیون بازتاب گسترده و پرباری داشت. مردم با تلفن، نامه، تلگرام و ... موضع او را ستودند و پشتیبانی خویش را از سخنرانی نامبرده اعلام داشتند. آیت­الله محلاتی به همراه پانزده تن از علمای شیراز تلگرامی در پشتیبانی از آقای فلسفی مخابره نمودند.[62]

«تهران – حجت­الاسلام والمسلمین آقای فلسفی – دامت برکاته

جامعه روحانیت و عموم متدینین شیراز از مجاهدات مخلصانه جنابعالی مستحضر و نیز از ناملایمات وارده مطلع و موجب تأثر شدید. از خداوند قادر متعال تأیید وجود شریف را در خدمت به دیانت مقدسه و ساحت مبارک امام عصر – عجل­الله تعالی فرجه – و مزید اجر خواستارند...».[63]

در واکنش به مجموعه اقدامات و فعالیت­های روحانیون شیراز، اداره کل سوم ساواک با ارسال نامه­ای به ساواک شیراز ضمن گلایه از بی­توجهی آنان، دستوراتی را درباره مراقبت و کنترل بیشتر آیت­الله محلاتی صادر نمود:

«با توجه به اینکه کراراً دستورالعمل­هایی در مورد روحانیون افراطی فارس بخصوص نامبرده بالا و پسرش مجدالدین محلاتی داده شده است. مع­هذا آن ساواک بدون توجه به این موضوع هیچ­گونه اقدامی در این مورد به عمل نیاورده است. لذا می­بایست آن ساواک ترتیبی اتخاذ نماید که از تحریکات یاد شده بالا و همچنین مجدالدین محلاتی و روحانیونی که مبادرت به مخابره تلگراف جهت فلسفی واعظ نموده­اند با ایجاد محدودیت­های لازم جهت آنان و جلب و جذب و تحبیب و توجیه و هدایت این قبیل روحانیون از اقدامات آتی آنان علیه مصالح مملکت جلوگیری نماید ...».[64]

نامه به مراجع تقلید

ساواک در اول شهریورماه 1350، با برنامه­ای پیچیده و حساب شده، ضربه خود را به سازمان مجاهدین خلق فرود آورد. اغلب خانه­های تیمی سازمان که در مناطق مختلف تهران پراکنده بود، مورد حمله قرار گرفت. در روز نخست 30 نفر و به تدریج، تا یکی دو ماه بعد، قریب 120 نفر از اعضای سازمان به دام افتادند.

رژیم شاه در 26 بهمن 1350 محاکمه یازده تن از اعضای اصلی سازمان را آغاز نمود. واکنش­های متعددی درخصوص دستگیری و محاکمه این افراد در داخل و خارج از کشور نشان داده شد. از آنجا که ماهیت واقعی افراد سازمان و اقدامات آنان در پرده­ای از ابهام قرار داشت و مبارزان از آنان ارزیابی مثبتی داشتند، برخی از روحانیون به جهت جلوگیری از اعدام دستگیرشدگان سازمان نامه­نگاری­هایی انجام دادند.[65] آیت­الله محلاتی از جمله افرادی بود که در این زمینه تلاشی پیگیر داشت. ساواک شیراز در گزارشی به مدیریت اداره کل سوم ساواک از تجمع علمای شیراز و سخنان آیت­الله محلاتی خبر داد:

«... در این محل بهاءالدین محلاتی ضمن صحبت اظهار داشته: عده­ای از جوان­های متدین و مسلمان محکوم به اعدام شده­اند و باید تا می­توانیم برای حفظ آنها اقداماتی انجام گردد تا لااقل تخفیفی در مجازات داده شود. و به همین علت توصیه می­نماید نامه­ای به آقایان مراجع تقلید نوشته شود تا آنها که در رأس هستند اقدام نمایند. متعاقباً متن نامه را شیخ مجدالدین فرزند بهاءالدین محلاتی تهیه و برای حاضرین قرائت و به امضاء می­رساند تا به آدرس آیات میلانی، گلپایگانی، شریعتمداری، خوانساری و مرعشی ارسال و ...».[66]

نامه مزبور که امضای آیت­الله محلاتی و نه نفر دیگر از علمای شیراز در ذیل آن بود ضمن ارسال برای مراجع مزبور در سطح وسیعی انتشار یافته و توزیع شد.[67]در بخشی از این نامه آمده بود:

«... لابد خاطر مبارک مستحضر است که عده­ای از جوانان مسلمان مجاهد که جز انگیزه دینی آنها و جهاد در راه اسلام عزیز داعی دیگری نداشتند به عناوینی در محاکم نظامی محاکمه و حکم اعدام درباره آنها صادر شده است. اینها حافظ و قاری قرآن هستند و در این روزگار تاریک مبلغ اسلام­اند. همه جوانند، اهل نماز هستند، آیا در این حکم غیرعادلانه حضرتعالی اقدامی تاکنون فرموده­اید یا نه ...»[68]

این اقدام آیت­الله محلاتی و علمای شیراز عکس­العمل تند سپهبد نصیری ریاست وقت ساواک را به دنبال داشت. وی در ذیل یکی از گزارش­های مربوطه چنین نوشت:

«... امضاءکنندگان زیر در شیراز چه کسانی هستند و چگونه جرأت کرده­اند چنین نامه­ای را بنویسند. چه اقدامی ساواک شیراز در مورد آنها نموده؟ و اکنون کمیته مشترک شیراز چه تصمیمی درمورد آنها اتخاذ کرده ...».[69]

از سوی دیگر اداره کل سوم به ساواک شیراز مأموریت داد تا با آیت­الله محلاتی تماس گرفته و وی را تهدید نمایند در صورت ادامه دادن به تحریکات خود به عنوان یکی از همفکران و طرفداران سازمان معرفی و با وی برخورد می­گردد.[70]همزمان ساواک شیراز طرحی را جهت تضعیف آیت­الله محلاتی تهیه و جهت تصویب به اداره کل سوم ارسال نمود.[71]

ساواک شیراز به منظور تحت فشار قراردادن آیت­الله محلاتی در اوایل سال 1351 فرزند ایشان آیت­الله مجدالدین محلاتی را به اتهام ایراد سخنرانی علیه رژیم به سه سال تبعید در شهرستان ایرانشهر تبعید نمود. روحانیون شیراز به رهبری شهید آیت­الله دستغیب در اعتراض به این اقدام تصمیم به عدم اقامه نماز جماعت در مساجد شیراز گرفتند که این تصمیم با مخالفت آیت­الله محلاتی روبه­رو شد.[72]وی در پاسخ به پیشنهاد یکی از روحانیون شیراز مبنی بر اینکه: «چنان چه شما از مقامات انتظامی خواهش نمایید ممکن است از ادامه تبعید فرزندتان چشم­پوشی نمایند» قاطعانه و با صلابت پاسخ داد:

«اگر صد سال هم مدت تبعید او را تمدید کنند من از این دستگاه خواهشی نخواهم کرد و ترجیح می­دهم در تبعید بماند».[73]

حمایت از شیعیان لبنان

استکبار جهانی و صهیونیسم بین­الملل به منظور تضعیف و درهم کوبیدن مبارزان فلسطینی، دسیسه و توطئه جدیدی را به دست برخی گروه­های لبنانی در اوایل سال 1354 ش آغاز نمود. براساس این نقشه «فالانژهای لبنانی» در 24 فروردین 1354 سرنشینان فلسطینی یک اتوبوس را در محله مسیحی­نشین «عین­الرمان» به طور ناگهانی به رگبار بسته و 26 تن از آنان را کشته و شماری را زخمی نمودند. این اقدام جرقه­ای بود که بر خرمن باروت لبنان زده شده و آتش جنگ تمام­عیار درونی را در آن کشور شعله­ور ساخت. در پی این اقدام، سنگربندی خیابانی میان گروه­های دست­راستی نظیر «حزب کتائب»، «فالانژیست­های لبنانی» و «حزب ملیون احرار» از سویی و سازمان­ها و گروه­های چپی- ملی – لبنانی – فلسطینی از سوی دیگر آغاز شد. این درگیری­ها منجر به آوارگی و بی­خانمانی بسیاری از شیعیان لبنانی گردید.[74]امام خمینی در پیامی در تاریخ دوم بهمن 1355 ضمن اشاره به این موضوع خواستار کمک به آنان شد.[75]

در همین راستا آیت­الله محلاتی در سخنرانی­های خود در ایام ماه مبارک رمضان، پس از تشریح اوضاع لبنان و وضعیت اسف­بار شیعیان آنجا، بر لزوم هرچه بیشتر کمک به آنان تأکید نمود:

«از طرف شیخ­بهاءالدین محلاتی حسابی به شماره500 در بانک صادرات شیراز افتتاح تا مسلمانان فطریه خود را به حساب فوق­الذکر واریز و وجوه جمع­آوری شده زیرنظر شیخ نامبرده به لبنان ارسال گردد...».[76]

ایشان همچنین چند تن از علمای لبنان را که به ایران سفر کرده بودند، ملاقات و از آنان دعوت نمود که به شیراز بیایند. در شیراز ضمن پذیرایی، مبالغی پول جمع­آوری و برای کمک به شیعیان لبنان در اختیار آنان قرار داد[77].

جشن هنر شیراز

یکی از اقداماتی که رژیم پهلوی در جهت احیای فرهنگ غیردینی و نابودی ارزش­های اسلامی به عمل آورد، برقراری جشن­های هنر شیراز بود. این جشن زائیده فکر غربی­ها و به نام فرح پهلوی بود. پیشینه­­ی این جنش به سال 1345 ش می­رسد. براساس این جشن که به اصطلاح با پوشش ایجاد نزدیکی بین ایران و سایر کشورها برپا می­شد، هرساله هنرمندان ایرانی و سایر کشورها در شیراز اجتماع کرده و به ارائه آثار خود می­پرداختند.

طبق اساسنامه­ی سازمان جشن هنر شیراز، این سازمان برای به اصطلاح «بالا بردن سطح هنر در ایران و بزرگداشت هنر هنرمندان ایران و شناساندن هنر و هنرمندان خارجی در ایران» تأسیس شد و فرح پهلوی ریاست عالیه آن را به عهده گرفت. این سازمان هر سال جشن­های خود را در اوایل شهریور در شیراز برقرار می­کرد. هر سال که از جشن هنر شیراز می­گذشت، اهداف ضداسلامی آن آشکارتر می­شد تا جایی که تصمیم گرفتند «برنامه اذان مغرب را از بلندگوی مسجد بازار شیراز که قرار بود تئاتری در نزدیکی آن در داخل بازار اجرا شود قطع کنند تا صدای اذان مزاحم برنامه­ای که یک گروه خارجی اجرا می­کرد نشود». اوج ابتذال در دهمین و یازدهمین دوره جشن­های هنر شیراز در سال 1355 و 1356 بود. در یازدهمین جشن هنر شیراز که در سال 1356 برپا گردید، نمایشی با عنوان «خوک – بچه – آتش» اجرا شد که در آن اعمال منافی عفت به شکل علنی نمایش داده شد.[78] جدی­ترین اعتراض از سوی علمای شیراز صورت گرفت. ساواک شیراز در گزارشی به مرکز چنین نوشت:

«روز چهارشنبه اول ماه رمضان بعد از نماز جماعت آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مسجد مولا در خلال موعظه می­گوید که من دعا می­کنم شماها بگویید (آمین) ایشان بعد از دعا کردن می­گوید، خدا لعنت کند مسببین جشن هنر را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکت­کنندگان جشن هنر را و همه با صدای بلند آمین می­گویند ...».[79]

سایر علمای شیراز به ویژه آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب موضع­گیری کرده، خواستار جلوگیری از ادامه برنامه­های جشن شدند. گزارش ساواک درخصوص ادامه فعالیت­ها و تحرکات آیت­الله محلاتی چنین است:

«...نامبرده بالا به روحانیون و وعاظ پیشنهاد نمود که در این باره انتقاد و از روز شنبه پنجم شهریور جاری از حضور در مساجد و منابر خودداری نمایند. 2- ساعت 45: 14 روز 4/6/36 یاد شده ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار داشته: قرار بود ما امروز نماز مسجد را تعطیل نماییم به خاطر اینکه این خانم هر سال عده­ای رقاصه را دعوت و جشن هنر را برپا می­نماید و این برنامه کثیف و منحرف را نمایش می­دهد و اضافه نموده: امروز چهار نفر از اولیای استان به من قول داده­اند که برنامه را از امشب تعطیل کنند و اگر دروغ باشد نماز مسجد را تعطیل خواهیم کرد و تلگرافی را که برای جناب آقای نخست­وزیر نوشته بود برای مردم قرائت نموده است ...».[80]

با انتشار خبر برگزاری نمایش مذکور و رسیدن آن به نجف اشرف حضرت امام خمینی (ره) به شدت برآشفتند و موضع­گیری بسیار تند و شدیدی اتخاذ فرمودند.[81] رژیم شاه مجبور شد در سال 1357 جشن هنر شیراز را تعطیل کند.

شهادت حاج آقا مصطفی خمینی

شهادت آیت­الله حاج سیدمصطفی خمینی در اول آبان 1356 نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. هرچند فقدان ایشان – به عنوان یاور و مشاور رهبری نهضت و کسی که نقش فراوانی در پیشبرد نهضت و نیل به آن اهداف والای انقلاب داشت – باعث تأثر امام خمینی و طرفداران نهضت اسلامی گردید، اما از دیگر سو، برگزاری مراسم بزرگداشت ایشان، باعث معرفی بیش از پیش نام و آرمان­های والای امام خمینی در میان مردم شد؛ یعنی موضوعی که حکومت پهلوی از آن در وحشت بود و سعی می­کرد به هر قیمت ممکن از طرح نام امام خمینی در میان آحاد جامعه جلوگیری شود. سیل تلگراف­های تسلیت علماء و روحانیون به امام خمینی در نجف سرازیر گردید.[82]آیت­الله محلاتی نیز با ارسال تلگرافی به امام خمینی این ضایعه جبران­ناپذیر را تسلیت گفت. امام خمینی در پاسخ طی تلگرافی فرمودند:

« به عرض عالی می­رساند: از قرار معلوم حضرتعالی در این حادثه تلگراف فرمودید. از عواطف عالیه تشکر و سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. محتمل است از قبل سایر آقایان هم ابراز لطفی شده باشد. به یکی از ملازمان امر فرمایید تشکر اینجانب را به همه ابلاغ نمایند و چون نمی­دانم چه اشخاصی تلگراف نموده­اند و نرسیده است، لهذا از تشکر تفضیلی معذورم. خدمت آقازاده مکرم دامت افاضاته سلام می­رسانم دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله – روح­الله الموسوی الخمینی».[83]

مجالس ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی برای ادامه نهضت و تداوم مخالفت با حکومت پهلوی، عرصه جدیدی از مبارزه را پیش روی علماء، روحانیون و وعاظ گشود. این مجالس در بسیاری از شهرهای ایران برگزار گردید. سخنرانان این مجالس که غالباً از علماء و فضلای انقلابی و مبارز بودند، با اشاره به فقدان فرزند بزرگوار امام، انگشت اتهام را متوجه رژیم و عوامل آن ساخته و به انتقاد از آنان می­پرداختند. در دومین روز از آبان سال 1356 مسجد مولای شیراز شاهد برگزاری مراسم باشکوهی برای حاج­آقا مصطفی بود. این مجلس از سوی آیت­الله محلاتی برگزار و از سوی قاطبه علمای شیراز و مردم با استقبال فراوان مواجه شد. نمازگزاران مساجد مختلف شیراز شامل کسبه، دانشجویان، فرهنگیان، کارمندان و سایر اقشار مردم درحالی که ائمه جماعات پیشاپیش آنان در حرکت بودند، پس از نماز مغرب و عشاء وارد مسجد مولا شدند. داخل شبستان مسجد، صحن و کوچه­های اطراف مملوء از جمعیت گردید. سخنران مجلس طی سخنانی یاد و خاطره فرزند برومند امام خمینی را گرامی داشت و مراتب همدردی علماء و مردم شیراز را با امام خمینی اعلام نمود. اظهارات وی علیه رژیم پهلوی باعث تحریک احساسات مردم گردید. پس از اتمام مراسم، سیل جمعیت شرکت­کننده هنگام خروج از مسجد یک­صدا علیه رژیم شعار سر دادند. مأمورین انتظامی از خروج آنها جلوگیری کرده، همین امر منجر به درگیری بین آنان شد.

پلیس با دستگیری چند تن از عوامل اصلی شعاردهنده و ضرب و شتم مردم به تصور خود به ماجرا خاتمه داد.[84] ساواک شیراز اسامی تمامی علماء و روحانیون شرکت­کننده در این مراسم را به مرکز اعلام داشت.[85] در پایان همین مراسم، زمان و مکان برگزاری مراسم بعدی اعلام گردید، ساواک شیراز در نامه­ای به مرکز، چگونگی برگزاری این مجلس را شرح داد:

«از ساعت 6 بعدازظهر روز پنجشنبه 5/8/36 طبقات مختلف مردم جهت شرکت در مراسم ختم ترحیم آقای سیدمصطفی خمینی فرزند آیت­الله خمینی اعم از بازاری، فرهنگی، روحانی، کسبه و تعداد بی­شماری خانم­ها به مسجد جامع شیراز آمدند. بعد از برگزاری نماز جماعت آقای سید ابوالحسن دستغیب به منبر رفت بعد از ذکر مقدمه و موعظه اظهار داشت که امشب مجلس تعلق به مجلس ترحیم شخص بزرگواری دارد و آیت­الله حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر خواهند رفت. من دعای کمیل را زودتر می­خوانم. دعای کمیل را خواند. در این مدت که دعای کمیل خوانده می­شد آقایان روحانیون و طلاب و آن دسته روحانیون که در مساجد نماز جماعت داشتند بعد از خواندن نماز با مریدان خو به مسجد آمدند. آقایان شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی هم به تناوب به مسجد آمدند. پس از خاتمه دعای کمیل آقای حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر رفت. بعد از خواندن سوره (والعصر) اظهار داشت که تمام مذاهب زرتشتی، مسیحی، یهودی، مسلمان، دین یعنی اعتقاد به توحید و معاد و اگر غیر از این باشد کسی دین­دار نیست. در این مورد و مسلمانان ظاهری و توضیحات مفصلی دادند. در خلال این مطلب اظهار داشت که امشب مجلس اختصاص به مجلس ترحیم (یک آقازاده، یک آقازاده بزرگوار، یک آقازاده مرجع شیعیان و یک آقازاده با کمال و با جمال و مجتهد واجد شرایط) دارد. در این موقع که نام آقای خمینی آمد با هیجان فراوان صلوات فرستادند. مأمورین انتظامی مرتب در رفت و آمد و بر کنترل مردم افزودند. بعد از اشاره به اصل مجلس ترحیم ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر و برپا داشتن نماز جماعت بخصوص نماز جماعت و ارشاد جوانان به علاقمند شدن به دین و دوری از فساد و تباهی و تبهکاری و راهنمایی به درستکاری و راهنمایی خانم­ها و دختران به روی آوردن به دین و عفت و درستکاری مجدد اظهار داشتند که آقای سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد و متقی و مجتهد حضرت آیت­الله خمینی شخصی بود جامع جمیع کمالات بارها با پای برهنه از نجف به کربلا برای زیارت تربت امام حسین علیه­السلام حرکت کرد و مراسم زیارت را به جای آورد. او بی­نهایت به امور مذهبی و اصلاح جامعه شیعیان علاقمند و در این راه زحماتی متحمل شده (برای شادی روانش سه صلوات بفرستید) مردم از روی احساسات و هیجان آنچه صدا داشتند صلوات فرستادند. ایشان به حوزه علمیه نجف و حوزه علمیه قم تسلیت گفتند و اظهار داشتند که یکی از فرزندان پیغمبر اکرم از دنیا رفته تعزیت ما را خداوندا بپذیر. بعداً درباره صفات و کمالات ایشان به تفصیل سخن راند و تسلیت جامعه روحانیت را به آقای آیت­الله خمینی ابلاغ کرد و برای سلامتی آن دعا نمود. مردم وقتی که نام آیت­الله خمینی به میان می­آمد صلوات را بلندتر می­فرستادند».[86]

در چهلمین روز شهادت حاج آقا مصطفی خمینی بار دیگر شهر شیراز شاهد برگزاری مراسم بزرگداشت فرزند برومند حضرت امام بود. بنا به گزارش ساواک مجلس مزبور تحت نظارت و سرپرستی آیت­الله محلاتی برگزار گردید. در این مراسم که در مسجد جامع شیراز برپا شد، آیت­الله محمدعلی گرامی از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم به ایراد سخن پرداخت.

وی ضمن اشاره به مراتب فضل و عظمت امام خمینی و فرزندش حاج آقا مصطفی جهت سلامت و مراجعت ایشان به وطن دعا نمود. این مجلس در محاصره کامل نیروهای امنیتی و پلیس قرار داشته و کلیه رفت­و­آمدها کنترل می­شد.[87]

چهلم شهدای قم

رژیم پهلوی با هدف درهم شکستن اعتبار امام خمینی و هتک حرمت ایشان در هفدهم دی ماه 1356 مقاله­ی توهین­آمیزی به تحریک شاه و همکاری داریوش همایون در مورد شخصیت امام خمینی در روزنامه اطلاعات نوشت. انتشار این مقاله موج سهمگینی از خشم و نفرت در میان مجامع مذهبی ایجاد کرد. در روزهای 18 و 19 دی­ماه، طلاب حوزه­های علمیه به ویژه در قم با مراجعه به مراجع و اجتماع در بیوت آنها، اعتراض خود نسبت به هتاکی به یک مرجع تقلید را نشان دادند. در بعدازظهر 19 دی، عده­ی زیادی از طلاب و مردم قم در منزل آیت­الله حسین نوری همدانی و کوچه­های اطراف آن اجتماع کردند. پس از سخنرانی علماء و روحانیون در این اجتماع و سایر تجمعات، طلاب و مردم به صورت دسته­جمعی به طرف حرم حضرت معصومه (س) رفتند. نیروهای پلیس که پیش از رسیدن مردم در خیابان­های اطراف حرم مستقر شده بودند، به مردم حمله کرده و آنها را به رگبار گلوله بستند و تعدادی از آنها را شهید کردند و به این شکل، قیام مردم قم به خون شهیدان آن دیار رقم خورد.[88]

این اقدام رژیم به شکلی همه­جانبه از طرف علماء و مجامع مذهبی محکوم گردید. برگزاری مراسم سوم، هفتم و چهلم شهدای قیام 19 دی قم در سراسر کشور در گسترش روح قیام در سطح کشور نقش زیادی داشت. در چهلمین روز این فاجعه آیت­الله محلاتی و فرزندش با انتشار اعلامیه­ای مشترک عاملین این حادثه را محکوم نمودند:

«از طرف بهاءالدین و مجدالدین محلاتی اعلامیه­ای درمورد حادثه قم تهیه و روز شنبه 29/11/36 را تعطیل و عزای عمومی اعلام نموده­اند و قرار است ظرف روز جاری پس از نماز ظهر و مغرب اعلامیه مورد بحث را در مساجد قرائت و توزیع نمایند».[89]

ایشان اعلامیه­ای نیز به صورت منفرد منتشر نمود. متن این اعلامیه که در سطح شهر شیراز توزیع نموده، بدین شرح است:

«بسم­الله الرحمن الرحیم

وَ سَیَعلَمُ الَّذین ظَلَموا اَیُّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون

فاجعه خونین حوزه علمیه تشییع، کشته شدن عده­ای از جوانان عزیز در شهرستان مقدس «قم» فراموش شدنی نیست. این مصیبت بزرگ عالم اسلام را به عموم علماء اعلام و مراجع عظام دامت برکاتهم و همه مسلمانان تسلیت می­گوییم و چون روز شنبه دهم ربیع­الاول 1398 مصادف با چهلمین روز این فاجعه مؤلمه می­باشد. لازم است مسلمانان به همدردی برادران عزیز و داغ­دیده­ به پا خاسته و بدین وسیله تعطیل و عزای عمومی اعلام می­داریم. از خداوند قادر منتغم متعال نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت می­نمایم.[90]

إنّا لله وَ إنّا إلیه راجِعون بهاءالدین محلاتی شیرازی – هشتم ربیع­الاول 1398.

دو روز بعد از صدور اعلامیه مذکور، آیت­الله محلاتی سخنرانی نسبتاً طولانی­ای در مسجد مولای شیراز ایراد فرمودند. ایشان در این سخنرانی که متن کامل آن توسط منابع ساواک تهیه و به ساواک ارسال گردید، ضمن تقدیر و تشکر از مردم شیراز به جهت همدردی و همراهی­شان با داغ­دیدگان حادثه 19 دی قم به ضرورت آمادگی و مجهز شدن مردم به سلاح برای مقابله با عوامل رژیم تأکید نمود».[91]

کمک به شیعیان لبنان

در 23 اسفند 1356 برابر با 14 مارس 1978 م ارتش رژیم صهیونیستی به بهانه عملیات رزمندگان مبارز فلسطینی در حومه تل­آویو، تجاوز وحشیانه­ای را به جنوب لبنان آغاز کرد. آنها توانستند جنوب لبنان را تا رودخانه لیتانی اشغال کنند. بر اثر این هجوم ناجوانمردانه که با حمایت قدرت­های امپریالیستی صورت پذیرفت، بسیاری از مردم لبنان به خاک و خون کشیده شدند و خانه­های آنها ویران گشت.[92] ملت ایران اگرچه خود داغدار جنایات رژیم پهلوی بود، ولی هیچ­گاه از مظلومیت و بی­پناهی شیعیان لبنان غافل نشد. با دستور مراجع عظام تقلید، سیل کمک­های نقدی روانه لبنان گردید. آیت­الله محلاتی شیرازی همچون گذشته با اعلام شماره حسابی در بانک بازرگانی از مردم خواست کمک­های خود را به آن حساب واریز نمایند.[93] ایشان همچنین در سخنرانی­های خود به جنایات صهیونیست­های اشغالگر اشاره کرده و خواستار کمک به آوارگان لبنانی شد. وی این تجاوز را با چراغ سبز آمریکایی­ها دانست و آنان را منشأ فساد در منطقه و جهان معرفی نمود.[94]

صدور اعلامیه­ای در همین رابطه از سوی آیت­الله محلاتی، حساسیت ساواک را برانگیخت. متن اعلامیه به شرح زیر است:

بسمه تعالی

«والذین یجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»

هنوز ماتم و اندوه مرگ شهدای مجاهد قم و تبریز که به گناه حق­گویی در خون خود آغشته شدند از دل­های مسلمانان زدوده نشده که باز اسرائیل (این پایگاه امپریالیسم) با حمله سبعانه خود عده کثیری از برادران مجاهد و شیعیان لبنانی و فلسطینی ما را به خاک و خون کشیده و بسیاری از آنان را آواره و بی­خانمان نموده است. بدیهی است این حمله وحشیانه و ناجوانمردانه که با مساعدت سایر معاندین اسلام صورت گرفته قلوب عالم انسانیت به ویژه مسلمین جهان را جریحه­دار ساخته است.

اکنون بر عموم مسلمین واجب است به یاری مظلومان شجاع و مبارز لبنانی شتافته و خاصه با بذل مال بار دیگر همبستگی خود را که مظهری از نیروی عالمگیری اتحاد اسلامی است به منصه ظهور رسانند. به همین منظور حسابی به شماره 13740 در بانک بازرگانی شیراز، افتتاح گردیده است. اکیداً از برادران مسلمان خواستارم با ارسال کمک به این مصیبت­زدگان وظیفه مذهبی و انسانی خود را انجام داده و در پیشگاه خداوند متعال خود را از مسئولیت بری سازند. إن الله لا یضیع اجر المحسنین. به تاریخ شانزدهم ربیع­الثانی.

1398 فارس – بهاءالدین محلاتی».

واقعه 29 بهمن تبریز

مردم مسلمان و غیور تبریز به منظور بزرگداشت چهلمین روز شهدای واقعه 19 دی ماه قم، به دعوت شهید آیت­الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و دیگر علمای تبریز، در یکی از مساجد بزرگ این شهر اجتماع کردند. این اجتماع بر اثر رفتار خشونت­آمیز مأموران رژیم شاه به قیامی عمومی در سراسر شهر تبدیل شد. نیروهای نظامی با تانک و نفربر به مردم بی­دفاع یورش برده و به سرکوب و کشتار آنان پرداختند. تبریز در این روز به صورت شهر جنگ­زده درآمد. امام خمینی و سایر مراجع عظام با صدور اعلامیه­هایی مراتب تأسف و تأثر خود را از این واقعه اعلام و آن را محکوم نمودند.[95] با فرارسیدن چهلم شهدای تبریز آیت­الله محلاتی اعلامیه­ای به همین مناسبت صادر نمود:

«بسم الله الرحمن الرحیم

فَضَّل اللهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عظیما

فرارسیدن چهلمین روز فاجعه تبریز را بار دیگر به عموم شیعیان و بخصوص به خانواده­های داغدار تسلیت می­گویم و به پاس جانبازی­های ارزنده این قهرمانان و همدردی با مصیبت­زدگان روز پنج­شنبه بیستم ربیع­الثانی 1398 اربعین آنان را عزای عمومی اعلام می­دارم و تا ملت­های زنده و آزاد از اوضاعی که بر جهان اسلام می­گذرد مطلع گردند. خداوند متعال به همه بازماندگان اجر جزیل عنایت فرماید.

به تاریخ چهارم شهر ربیع­الاول – بهاءالدین محلاتی».

ساواک شیراز از طریق شهربانی اقدام به جمع­آوری اعلامیه مذکور از سطح شیراز نمود و دو تن از توزیع­کنندگان آن را نیز دستگیر نمود.[96]

قیام مردم یزد

در چهلم شهدای واقعه 29 بهمن تبریز مردم چندین شهر دست به تظاهرات و راهپیمایی زدند. مردم یزد از هشتم فروردین تظاهرات خود را آغاز نمودند. این اعتراضات در روزهای بعد ابعاد وسیع­تری یافت. به دعوت آیت­الله محمد صدوقی بازار یزد تعطیل و مردم در مسجد جامع تجمع کردند. این تجمع که با سخنرانی یکی از انقلابیون همراه بود، با تظاهرات مردم در خیابان­ها ادامه یافت و درنهایت منجر به درگیری بین نیروهای پلیس و مردم گردید. در این حادثه تعدادی از مردم یزد مجروح یا به شهادت رسیدند و جمعی نیز بازداشت و روانه زندان گردیدند.

این واقعه از سوی علما و مجامع مذهبی محکوم شد و بازتاب بسیار وسیعی در سطح کشور داشت. آیت­الله محلاتی با ارسال تلگرافی برای شهید آیت­الله محمد صدوقی ضمن عرض تسلیت به ایشان و بازماندگان شهدای یزد از خداوند متعال انتقام خون شهیدان را مسئلت نمود.[97]

تعطیلی جشن هنر شیراز

با نزدیک شدن به شهریورماه سال 57 زمان برگزاری هرساله جشن هنر شیراز فرا رسید. اگرچه با توجه به وضعیت بحرانی کشور برپایی جشن از سوی رژیم در هاله­ای از ابهام قرار داشت، ولی زمزمه­هایی به گوش می­رسید که حاکی از برگزاری آن بود. آیت­الله محلاتی طی سخنانی در مسجد مولا در تاریخ 22/4/57 در مخالفت با این برنامه اظهار داشت:

«... باز آقایان خیال دارند امسال برنامه­ جشن هنر را از سال­های گذشته مجلل­تر برگزار نمایند. از هم­اکنون اعلام می­کنم، اگر جلوی جشن هنر را بگیرند که بسیار خوب در غیر این صورت ما مجبوریم اینجا را ترک کنیم. خودتان می­دانید و جشن هنر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر فرد مسلمان می­باشد و شما باید از جشن هنر جلوگیری کنید. البته علمای شیراز تصمیم گرفته­اند از اول ماه رمضان در مساجد برای جلوگیری از این برنامه تلاشی کنند ...».[98]

در همین رابطه وی به همراه جمعی از علمای شیراز نامه­ای خطاب به جمشید آموزگار، نخست­وزیر وقت نوشت بخشی از این نامه بدین شرح است:

«خاطر آقایان مستحضر است که چند سال است در شهریور ماه اموری به نام جشن هنر که اکثر برنامه­های آن مخالف موازین دین مقدس اسلام و مبانی اخلاقی می­باشد در این شهرستان برپا می­دارند، و در سال گذشته بعضی از برنامه­های آن به اوج فضاحت رسید، به حدی که در روزنامه­های رسمی کشور فریاد اعتراض مردم بلند شد. اکنون با توجه به وضع روز و هیجان و احساسات مذهبی مردم ما وظیفه خود می­دانیم به هیئت دولت تذکر دهیم که از این کار که مورد تنفر عموم مردم مسلمان ایرانی بخصوص مردم شیراز است خودداری نمایند...».[99]

با تلاش و پیگیری آیت­الله محلاتی و سایر علمای مبارز شیراز و مخالفت­هایی که از سوی اقشار مختلف مردم شیراز صورت پذیرفت، رژیم شاه که در وضعیت چندان مناسبی نیز قرار نداشت، جشن هنر را در آن سال برگزار نکرد و طومار آن برای همیشه در هم پیچیده شد.

حمله به مسجد جامع شیراز

با فرارسیدن رمضان سال 57، امام خمینی با صدور اعلامیه­ای وظیفه اصلی گویندگان و وعاظ دینی را افشای اقدامات ضدمردمی و ضد اسلامی رژیم دانست. مساجد کشور همچون همیشه به پایگاه­هایی جهت افشاگری علیه جنایات رژیم تبدیل شد. برهمین اساس عمال رژیم حمله به مساجد را در برنامه کاری خود قرار دادند. هنوز بیش از پنج روز از ماه رمضان سپری نشده بود که مسجد جامع نو شیراز مورد هجوم وحشیانه پلیس قرار گرفت. آیت­الله محلاتی با صدور اعلامیه­ای به تشریح این واقعه پرداخت:

«بار دیگر رژیم سفاک ایران در شهر مذهبی شیراز دست به جنایت دیگری زد. عصر پنج­شنبه، پنجم رمضان 98، هنگامی که مردم بی­دفاع و بی­سلاح در مسجد جامع نو مشغول انجام فریضه مذهبی بودند، مورد هجوم ناجوانمردانه و بی­شرمانه افراد مسلح پلیس و نظامی قرار گرفتند. این حمله در مدت کوتاهی ده­ها کشته و صدها زخمی به جای گذاشت...».[100]

ایشان در اعلامیه­ای دیگر که با امضای جمعی از علمای شیراز انتشار یافت، ضمن عرض تسلیت به خانواده­های داغدار فاجعه مسجد جامع شیراز، روز هفتم ماه رمضان را عزا و تعطیل عمومی اعلام نمود.[101] خبرنگار یکی از روزنامه­های فرانسوی که در آن ایام برای تهیه گزارش از حادثه مسجد جامع شیراز به این شهر وارد شده بود، مشاهدات خود را این­گونه شرح داده است:

«ایام ماه رمضان بود که برای تحقیق پیرامون «مسجد نو» به شیراز آمدم. روز هجدهم ماه رمضان بود که به «مسجد مولا» واقع در مرکز شهر رفتم در محاصره شدید قوای نظامی بود. جمعیت متجاوز از شش هزار به منظور ادای نماز جماعت و استماع سخنان امام مسجد که یکی از مراجع بزرگ جهان تشیع است به نام آیت­الله محلاتی فراهم آمده بودند. جمعیت در کوچه­های اطراف مسجد نیز پراکنده بودند. پس از اداء نماز آیت­الله که پیری سالخورده است به منبر رفت. فضای مسجد را غریو صلوات بر محمد (ص) فرا گرفته بود، آیت­الله محلاتی سخنان خو را با آیه­ای از قرآن که مسلمین را به تجهیز و بسیج بر ضد کفار فرامی­خواند، شروع نمود (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ...)

درحالی که می­گریست از واقعه­ی مسجد نو یاد نمود و بر قاتلین آن بی­گناهان لعنت فرستاد. آنگاه گفت که مردم باید برای مقابله با سپاه خونخوار شاه به سلاح روز مجهز شوند و گلوله را با گلوله پاسخ دهند.

ضمناً به وقایع دیگری از قبیل حمله به بانک­ها و مؤسسات فرهنگی اشاره نمود و گفت که تمامی این اعمال ناشایست کار دستگاه است که به منظور بدنام کردن انقلاب اسلامی ایران انجام می­دهند وگرنه ما هیچ­گونه مخالفتی نه با سینمای سالم و نه بانک­ها و مؤسسات فرهنگی که اشاعه­دهنده اخلاق اسلامی در جامعه ماست نداریم».[102]

حمایت از قیام مردم اصفهان

در اواخر مرداد ماه 1357 رژیم شاه اقدام به دستگیری آیت­الله سیدجلال­الدین طاهری که به تازگی از تبعید بازگشته بود، نمود. مردم اصفهان پس از اطلاع از این موضوع به خیابان­ها ریختند و تظاهرات وسیع و گسترده­ای در اصفهان به وجود آمد. در مقابله مأموران رژیم با تظاهرکنندگان تعدادی از مردم زخمی و شهید شدند.

بازار اصفهان تعطیل و مردم و علماء در منزل آیت­الله سیدحسین خادمی رئیس حوزه علمیه اصفهان متحصن شدند. همزمان قیام مردم مسلمان و انقلابی کازرون نیز به خاک و خون کشیده شد.[103] آیت­الله محلاتی با صدور اعلامیه­ای تنفر و انزجار خود را از جنایات دستگاه حاکمه اعلام و با مردم این شهرها اعلام همدردی نمود.

«... چون طبق اطلاع واصله اهالی محترم اصفهان به خاطر بازداشت یکی از مبلغین ارزنده دینی به نام حجةالاسلام آقای طاهری تعطیل عمومی اعلام و در این راه از خودگذشتگی نشان دادند و همچنین اخیراً اهالی مسلمان و شجاع کازرون در راه احقاق حقوق حقه و گرفتن اجساد مقتولین از دست عمال حکومت مجاهداتی نموده و مورد تجاوز و ستم واقع شده اینجانب به سهم خود تنفر و انزجار شید خود را از تجاوزات وحشیانه مأموران دولت به مردم و پشتیبانی از مبارزات دلیرانه اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام و انتظار دارم مردم مسلمان شیراز که از بدو قیام شرافتمندانه ملت ایران از همکاری و همفکری دریغ نداشته با ابراز تنفر و انزجار از تجاوزات دولت پشتیبانی و همدردی خود را با اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام دارند».[104]

فاجعه سینما رکس آبادان

در 28 مرداد 1357 سینما رکس آبادان دچار آتش­سوزی شد. در این فاجعه که از سوی ساواک و عوامل رژیم پهلوی جهت بدنام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست. 377 نفر به طرز فجیعی کشته شدند. در جریان این آتش­سوزی، تماشاگران سینما که در آن روز، حدود 700 نفر بودند برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند.[105]

امام خمینی بلافاصله از نجف اعلام کرد که به آتش کشیدن مردم در سینما رکس کار خود رژیم است.[106] ساواک شیراز در گزارشی نظر آیت­الله محلاتی درباره این فاجعه را چنین اعلام داشتند:

«طبق اطلاعاتی که پیدا کردیم و شهوادی که بازگو کرده­اند، این عمل کار دولتی­ها است که ما روحانیون و گروه­هایی که به حق در ایران مبارزه می­کنند را خراب و بدنام نمایند و بدون دخالت دولت این عمل اتفاق نمی­افتاد».[107]

ایشان همچنین در تاریخ 30 مرداد 1357 اعلامیه­ای در این خصوص منتشر نمودند که بدین شرح است:

«با بروز فاجعه مؤلمه آبادان بار دیگر ملت عزیز ایران داغدار شد، خانواده­های دیگری به مصیبت­دیدگان پیوستند و آنها نیز به سوگ عزیزان خود نشستند ما با ابراز انزجار و تنفر شدید از اعمال وحشیانه کسانی که این حادثه دلخراش و حوادث دیگری که کشتار مردمان بی­گناه را موجب شده­اند به جهان انسانیت تسلیت می­گوییم و رسوایی بیش از پیش کسانی که فجایع ضدانسانی را برای لوث نمودن مبارزات حقه و آزادی­خواهانه ملت مسلمان ایران مرتکب می­شوند از حضرت احدیت مسئلت داریم».[108]

اعلام عزا و تعطیل عمومی

به دنبال اقدامات جنایتکارانه رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم شهرهای مختلف کشور آیت­الله محلاتی علیرغم ممنوعیت از سخنرانی در تاریخ 11 شهریور 57 بعد از نماز ظهر در مسجد مولا به منبر رفت و روز 12 شهریور را عزای عمومی و تعطیل اعلام نمود. ایشان در ادامه چنین اظهار داشت:

«... 50 سال خون مردم را توی شیشه کرده­اند، اذیت کرده­اند، هر کاری خواستند کردند، دروغ گفتند، وعده­های دروغ دادند و حالا به عوض شدن دولت می­خواهند اتحاد ما مسلمانان را از هم بپاشند و تظاهرات ما را متوقف کنند. اینها دروغ می­گویند. ما بایستی به تظاهرات خود ادامه بدهیم. این تظاهرات با سایر تظاهرات فرق می­کند. این تظاهرات به خاطر دین و شرف ما هست ...».[109]

در همین رابطه از سوی ایشان اعلامیه­ای نیز انتشار یافت که متن آن بدین شرح است:

«اهریمن خون­آشام استبداد باز جمعی از عزیزان وطن را به خاک و خون کشید و بدین­سان مهیب آتش خشم خود را از مبارزات حقه و آزادی­خواهانه ملت مسلمان ایران لحظه­ای فروکش ننمود. بار دیگر از دست دادن جمعی از فرزندان دلاور ایران را در مشهد، تهران، شوشتر، قم و ... به ملت شجاع ایران تسلیت می­گویم و به خاطر از خودگذشتگی آنان فردا یکشنبه 29 رمضان المبارک را روز عزا و تعطیل عمومی اعلام می­دارم».[110]

ساواک شیراز در نامه­ای به اداره کل سوم واکنش مردم نسبت به اعلامیه آیت­الله محلاتی را چنین اعلام داشت:

«با توجه به اعلامیه­ای که اخیراً بهاءالدین محلاتی صادر و روز 12/6/37 را تعطیل عمومی اعلام نموده، روز جاری بازار و مغازه­های شیراز و شهرستان­های کازرون، جهرم، فسا و داراب تا این ساعت تعطیل می­باشد. وضعیت آرام و اتفاق قابل عرضی تا این ساعت رخ نداده است».[111]

مخالفت با دولت شریف­امامی

روز چهاردهم شهریور 1357 به ظاهر بر اثر استیضاح مجلس فرمایشی شورای ملی از نخست­وزیر وقت جمشید آموزگار درخصوص حادثه سینما رکس آبادان، کابینه وی پس از یک سال که بر سر کار بود سقوط کرد و جعفر شریف­امامی از رجال مشهور و وابسته که 15 سال رئیس مجلس سنا بود به جای وی منصوب شد. وی دولت به اصطلاح «آشتی ملی» تشکیل داد و برخی از خواسته­های انقلابیون را عملی ساخت و وعده­هایی نیز داد. وی درصدد بود مردم را خام و خود را به جامعه و روحانیت نزدیک کند و پیرو نظر مراجع معرفی نماید. ولی مردم مسلمان و مراجع عظام تقلید از پیشینه کاملاً وابسته او به مراکز استعماری و پیوندش با لژهای فراماسونری اطلاع داشتند و هیچ­گاه فریب دغل­کاری­های او را نخوردند.[112] جمعی از مسلمانان شیراز در تاریخ 11/6/57 با نوشتن نامه به آیت­الله محلاتی، نظر معظم له را راجع به وظیفه خود در قبال وعده­های شریف­امامی جویا شدند:

«... با توجه به جوّ فعلی و اوضاع و احوال ایران و با تغییر دولت و وعده وعیدهایی که به ملت مسلمان ایران می­دهند خواهشمندیم نظر قاطع خویش را در مورد مسائل جاری مملکتی به طور صریح جهت اطلاع و انجام وظیفه عموم مسلمانان ایران مرقوم فرمایید».

بسمه تعالی

نظر حقیر به طوری که تاکنون در اعلامیه­ها و سخنرانی­ها متذکر شده­ام ادامه مبارزه مشروح و منطقی ملت مسلمان و آزاده ایران با رژیم کنونی تا نیل به پیروزی یعنی سرنگون شدن رژیم استبدادی و خودکامگی و استقرار حکومتی آزاد منطبق بر موازین شریعت مقدسه اسلام و نظر حضرت آیت­الله خمینی و سایر مراجع عظام دامت برکاتهم نیز همین است».[113]     

29 شهر رمضان 1398- بهاءالدین محلاتی

اعلامیه تاریخی آیت­الله محلاتی

در اوج مبارزات و راه­پیمایی­ها و اعتصابات ملت ستمدیده ایران به رهبری روحانیت و درست یک روز پیش از فاجعه 17 شهریور (جمعه سیاه) اعلامیه­ی تاریخی زیر با محتوایی در سطح جهانی، از طرف حضرت آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی منتشر گردید و به زبان­های آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی در سراسر دنیا ترجمه و پخش شد.

مضمون اعلامیه، آن هم به زبان­های خارجی در خارج، دولت فرمایشی شریف­امامی را بر سر خشم آورد و در جرائد نسبت به آن عکس­العمل نشان داد، ولی چون اوضاع مملکت در هم ریخته و آشفته بود، متعرض خود آیت­الله محلاتی نشدند[114]، بخشی از اعلامیه معظم له بدین شرح است:

«در این روزهای حساس که ملت ایران با شهامت و قاطعیت بی­مانندی برای به دست گرفتن حاکمیت ملی خود مبارزه می­کند و جهان خارج بر آنچه که در کشورهای اسلامی ما می­گذرد با دقت و کنجکاوی نظاره می­کنند برحسب مسئولیتی که در قبال دین و انسانیت دارم لازم می­دانم به اطلاع جهانیان برسانم که جنبش اخیر روحانیت شیعه و تمامی طبقات و قشرهای مردم ناشی از عدم رضایت از حکومت فردی و نفرت­انگیز رژیم استبدادی است که از سال 1304 تاکنون بر ایران سایه افکنده و سرطان­وار در اعمال پیکر ملت ایران ریشه دوانده است.

حکومت­های ایران از هیچ­گونه تجاوز و جنایت و هتک حکرمت نسبت به حقوق فردی و جمعی ملت ایران و مقدسات مذهبی و سنن اخلاقی آن خودداری نکرده و چه بسیار افراد برجسته و جوانان ارزنده کشور را به جرم آزادی­خواهی کشته و یا در زندان­های مخوف مورد شکنجه قرار داده و می­دهند ...

اینجانب به عنوان یکی از پاسداران دین مبین اسلام و خادمین به شریعت، در شرایطی که تبعید دو ناراضی از رژیم شوروی عکس­العمل شدیدی در دنیای غرب ایجاد نمود، توجه عالمیان را به روش ظالمانه و غیرانسانی رژیم ایران با 35 میلیون جمعیت مخالف خود از طریق کشتار دسته­جمعی، تبعید و زندان اعمال می­نماید، جلب نموده و از وجدان­های بیدار جوامع بشری، رهایی ملت ایران را از چنگال ظلم و استبداد استمداد می­نمایم».

17 شهریور 57

هنوز 15 روز از تشکیل دولت آشتی ملی شریف­امامی نگذشته بود که یکی از بزرگترین جنایات رژیم پهلوی در میدان ژاله­ی تهران که پس از انقلاب، شهداء نام گرفت، روی داد. نیروهای مسلح رژیم به روی مردم بی­دفاع تهران آتش گشودند و بسیاری از آنان را کشته و زخمی نمودند.

جمعه 17 شهریور را خبرنگاران خارجی «جمعه سیاه» نامیدند. به دنبال این فاجعه و قتل عام مردم و اعلام حکومت نظامی در تهران، آیت­الله محلاتی اطلاعیه کوتاهی صادر نمودند.[115]

«... به برادران ایمانی از کسبه و تجار محترم اطلاع داده شود همچنان که امروز بازار و خیابان­ها به عنوان عزای عمومی تعطیل نموده­اند، این تعطیلی تا اطلاع ثانوی برقرار باشد، انشاءالله».[116]

با صدور این اعلامیه تعطیلی بازار و مغازه­های استان به مدت پنج روز ادامه یافت. ساواک تمام تلاش خود را برای ممانعت از این اقدام و باز شدن مغازه­ها به کار بست ولی بی­فایده بود. نهایتاً آیت­الله محلاتی در تاریخ 21/6/57 با صدور اعلامیه­ای از کسبه درخواست نمود به جهت رفع و تأمین احتیاجات عمومی مردم به سر کار خود رفته، مغازه­ها را باز نمایند.[117] با فرارسیدن چهلمین روز شهادت شهدای فاجعه 17 شهریور نیز ایشان اطلاعیه­ای صادر نمود:

«فرارسیدن چهلمین روز کشتار فجیع و وحشیانه هزاران مسلمان آزاده را در جمعه خونین 17 شهریور توسط عمال بیگانه و شهادت جمعی دیگر از فرزندان دلاور وطن را که به گناه حق­گویی در شهرهای بابل، آمل، کرمانشاه، سنندج و اراک ... به خون آغشته شده­اند و همچنین یکمین سال وفات حجةالاسلام آقای سیدمصطفی خمینی را بار دیگر به عموم ملت مسلمان به ویژه خانواده­های داغدیده تسلیت می­گویم و به خاطر فداکاری­ها و مبارزات تاریخی آنان بر علیه ظلم و استبداد روز دوشنبه 24 مهرماه را عزا و تعطیل عمومی اعلام می­دارم».[118]

اعلامیه علیه دولت نظامی

در اواسط آبان 1357 دولت جعفر شریف­امامی سقوط کرد و مهره دیگر رژیم ارتشبد غلامرضا ازهاری به اتفاق جمعی دیگر کابینه جدید را تشکیل داد. رژیم می­خواست از این طریق زهرچشمی به مردم مسلمان و انقلابی نشان دهد که دیگر حسابتان علاوه بر حکومت نظامی، با ژنرال­هاست. اما درواقع این اقدام در راستای دیگر اقدامات نسنجیده و حساب­نشده رژیم بود که تنها موجب تسریع در روند اضمحلال و سقوط حکومت پهلوی گردید.[119] آیت­الله محلاتی در تاریخ 22/8/57 اعلامیه­ای در اعتراض به اقدامات غیرانسانی و سبعانه دولت نظامی رژیم شاه صادر نمودند که بخشی از آن بدین شرح است:

«چون پیوسته طبقات مختلف مردم، نظر اینجانب را نسبت به دولت نظامی سؤال می­کنند، لزوماً اعلام می­دارم که با سوابق تاریکی که از دولت و حکومت پنجاه­ساله کشتار زندانی­ها و شکنجه و غارت اموال عمومی مشهود است، دولت نظامی حاضر که پس از تشکیل، عامل کشتارهای فجیع در سطح کشور بوده، محکوم و مردود است...».[120]

تعطیلی و اعتصاب

به دنبال روی کار آمدن دولت نظامی، موج اعتراضات و اعتصابات سراسر کشور را فراگرفت، به گونه­ای که رژیم را سردرگم نمود. مهم­ترین اعتصابات مربوط به کارگران صنعت نفت و فرهنگیان بود. امام خمینی و سایر مراجع عظام بر ادامه اعتصابات تأکید داشتند. آیت­الله محلاتی در همین رابطه اطلاعیه­ای را صادر نمودند:

«نظر به اینکه از طرف دولت غیرقانونی اتهامات بی­موردی درباره اعتصابات به علمای اسلام وارد آمده لازم دانستم صریحاً اعلام نمایم که کلیه اعتصابات مخصوصاً اعتصاب صنعت نفت و اعتصاب فرهنگیان که در پیشبرد نهضت اسلام و عقب راندن دشمنان اسلام مؤثر است، مورد تأیید کامل می­باشد. از کلیه اعتصاب­کنندگان به نفع اسلام و ایران تشکر می­نمایم».[121]

در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، آیت­الله محلاتی همچون گذشته در تمامی جریانات سیاسی و اجتماعی حضوری فعال داشته و با صدور اعلامیه­ها و اطلاعیه­های مختلف تأثیر بسزایی در به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان اگرچه از نظر جسمی ضعیف و ناتوان شده بود، ولی در مواقع ضروری و آنجا که به وجود ایشان نیاز بود، حضوری فعال و پرتلاش داشت. آیت­الله محلاتی از جمله مردان با فضیلت و باتقوایی بود که در تمام مراحل زندگی و در دوران مرجعیت با قناعت و زهدی مثال­زدنی زندگی کرد.

ایشان در اواسط اسفند 1359 دچار حمله قلبی شد. بلافاصله پس از انتقال به یکی از بیمارستان­های شیراز، تحت معالجه قرار گرفتند. سپس به توصیه و سفارش رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) ایشان را با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان قلب تهران بستری نمودند. امام خمینی پس از اطلاع از بیماری و نقاهت ایشان طی پیامی مراتب تأثر و تأسف خود را اعلام و صحت و سلامت کامل ایشان را از خداوند متعال مسئلت نمودند.[122]ایشان مدت سه ماه در تهران تحت معالجه بودند. پس از آن به شیراز رفته و علیرغم تلاش و سعی پزشکان معالج سرانجام در نیمه شب سوم مرداد 1360 در سن 84 سالگی به رحمت حق پیوستند.

با انتشار خبر رحلت ایشان مردم استان فارس به ویژه شیراز راهی منزل ایشان شدند و شهر شیراز یکپارچه تعطیل و عزادار شد. پیکر مطهر ایشان را به مسجد مولا انتقال داده و مردم گروه­گروه در غالب دسته­های عزاداری برای تودیع با ایشان روانه مسجد مولا شده در آنجا به نوحه و عزاداری پرداختند. با شرکت جمع کثیری از علما و روحانیون و مردم داغدار استان فارس نماز میت توسط فرزند ایشان حجةالاسلام مجدالدین محلاتی اقامه و پس از تشییعی باشکوه در جوار مرقد مطهر حضرت علی­بن حمزه (ع) در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.

تلگراف­های زیادی از داخل و خارج کشور برای عرض تسلیت جهت فرزندانشان و سایر بازماندگانشان مخابره گردید که مهم­ترین آنها پیام تسلیت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود:

جناب مستطاب حجةالاسلام آقای مجدالدین محلاتی دامت افاضاته

خبر تأسف­انگیز و بسیار ناگوار رحلت آیت­الله محلاتی رضوان­الله علیه موجب تأثر گردید. آن بزرگوار در طول زندگی پربرکت خود یکی از اسطوره­های روحانیت و پشتوانه­های نهضت اسلامی بودند و در خدمت به اسلام و مسلمین و پیشرفت انقلاب اسلامی پیش­قدم و در رژیم منحط سابق شاهد حبس و رنج و همچون سایر علمای اعلام متعهد مورد اهانت و در راه اسلام و اهداف مقدس آن کوشا بودند. مع­الاسف در این موقع که ایران احتیاج به این شخصیت­های مؤثر دارد، شاهد فقدان این شخصیت محترم شدیم.

اینجانب به جنابعالی و فامیل محترم و اهالی محترم فارس تسلیت عرض نموده و سلامت وسعادت عموم مسلمین و فامیل محترم را خواستاریم.

والسلام علیکم و رحمةالله

روح­الله الموسوی الخمینی -27 مرداد 1360

 

 

طوبی له و حسن مآب

 

 


[1] دانشمندان و سخن­سرایان فارسی، رکن­زاده، ج2، ص 91.

[2] علمای مجاهد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد حسن رجبی، ص 446.

[3] آیت­الله شیخ جعفر محلاتی پس از سال­ها مبارزه و مجاهدت، سرانجام در 7 ربیع­الاول 1358 هـ .ق در هفتادو دو سالگی در شیراز درگذشت. پیکر او با احترام فراوان در میان اندوه و ماتم مردم شیراز تشییع و در کنار امام­زاده علی­بن حمزه به خاک سپرده شد.

[4] مدرسه شریعت یا دبیرستان حیات فعلی، از نخستین مدارسی بود که به سبک جدید در سال 1325 هـ . ق در شیراز تأسیس گردید. این مدرسه به وسیله شیخ محمدحسین حیات و با کمک و راهنمایی آیت­الله میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی تأسیس گردیده و مدیریت آن تا سال 1299 شمسی بر عهده مرحوم حیات بود

[5] نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ج4، ص 381.

[6] همان، ج2، صص 456 و 462.

[7] سوره آل عمران/ آیه 118

[8] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات عروج، ج1، صص 163-239.

[9] نهضت روحانیون ایران، همان، ج3، ص 125.

[10] نهضت امام خمینی، همان، ج1، صص 247-275.

[11] دولت در تاریخ 11/12/41 در راستای قانون اصلاح انتخابات، قانونی را به تصویب رساند که براساس آن قید ذکور از شرایط انتخاب­شوندگان و انتخاب­کنندگان حذف گردید (هفت هزار روز، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج1، ص 127).

[12] شاه در تاریخ 19/2/40 طی فرمانی مجلسین را منحل نمود. شاه در فرمان خود چنین گفت: «نظربه لزوم اقدام به یک سلسله اقدامات عمیق و قاطع در تمام شئون کشور و به منظور رفع مشکلات روزافزونی که کشور با آن مواجه است، و برای آنکه هیچ گونه مانعی نباید راه اقدامات اساسی و اصلاحی دولت را بگیرد، انحلال مجلسین، اعلام و دولت با اصلاح قانون انتخابات، اقدام به تجدید انتخابات بنماید». تعطیلی مجلسین دو سال و چهار ماه طول کشید (هفت هزار روز، همان، ص 58).

[13] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 32.

[14] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 285.

[15] نهضت روحانیون ایران، همان، ج4، ص 382.

[16] همان، ص 283.

[17] همان

[18] همان، ص 404.

[19] همان، ص 409.

[20] سند شماره 13880/333 تاریخ 3/5/42

[21] سند شماره 17679/333 تاریخ 5/5/42

[22] سند شماره 5046 تاریخ 6/5/42.

[23] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 158.

[24] درخصوص علت صرف­نظر کردن رژیم شاه از تبعید علماء دلایل و احتمالاتی مطرح است که جهت اطلاع از آن به کتاب نهضت امام خمینی، جلد اول مراجعه نمایید.

[25] نهضت امام خمینی، همان، ج اول، ص 717.

[26] سند شماره 377 تاریخ 23/6/42

[27] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42

[28] سند شماره 10486/ د / ف 8 تاریخ 18/7/42

[29] همان.

[30] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42

[31] سند شماره 14042/ ف 8 تاریخ 12/9/42

[32] آیت­الله سیدمحمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج2، ص شانزده.

[33] سند بدون شماره تاریخ 17/4/43

[34] سند شماره 305/ م تاریخ 16/4/43

[35] نهضت امام خمینی، همان، ج 1، ص 1012

[36] سند شماره 5339 تاریخ 17/8/43.

[37] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 5، ص 47.

[38] مردی بزرگ از خطه فارس، مطبوعاتی هدف – قم، ص 173.

[39] سند بدون شماره تاریخ 24/ 9/ 43

[40] سند شماره 581 تاریخ 19/9/43

[41] سند شماره 587 تاریخ 24/9/43

[42] سند شماره 619 تاریخ 4/11/ 43

[43] سند شماره 10949/7/هـ تاریخ 27/11/43

[44] سند شماره 11550/7/ هـ تاریخ 19/12/43

[45] سند شماره 966/902 تاریخ 19/12/43

[46] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت­الله عبدالکریم ربانی شیرازی، کتاب شانزدهم، ص 99.

[47] سند شماره 8844/ هـ تاریخ 23/12/45

[48] سند شماره 5148، هـ تاریخ 19/1/46

[49] نهضت امام خمینی، همان، ج2، ص 329.

[50] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج2، ص 139.

[51] سند شماره 2259/ هـ تاریخ 21/3/46.

[52] نهضت روحانیون ایران، همان، ج5، ص 196.

[53] نهضت امام خمینی، همان، ج3، صص 780-820.

[54] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، حشمت­اله سلیمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 394.

[55] سند شماره 3598/ 312 تاریخ 27/4/50

[56] سند شماره 11556/ هـ تاریخ 1/6/50

[57] سند شماره 12676/ هـ تاریخ 10/7/50

[58] همان.

[59] نهضت امام خمینی، همان، ج 3، ص 706.

[60] سند شماره 1006، تاریخ 30/11/50

[61] سند شماره 16562/ هـ تاریخ 4/11/50

[62] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 715.

[63] سند شماره 141153/ 20 هـ 12 تاریخ 28/11/50

[64] سند شماره 11022/ 312 تاریخ 17/12/50

[65] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهش­های سیاسی، ج1، صص 425-450.

[66] سند شماره 14752/ هـ تاریخ 4/7/51.

[67] سند شماره 1240/343 تاریخ 25/12/50

[68] سند شماره 5682/21 تاریخ 10/12/50

[69] سند شماره 3590/312 تاریخ 6/4/51

[70] سند شماره 11152/312 تاریخ 21/12/50

[71] سند شماره 1177/312 تاریخ 3/2/51

[72] سند شماره 11401/ هـ تاریخ 22/3/51

[73] سند شماره 16857/ هـ تاریخ 9/9/51

[74] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 765

[75] صحیفه امام خمینی، همان، ج2، ص 192

[76] سند شماره 11280/ هـ 1 تاریخ 8/7/35

[77] سند شماره 2497/20 هـ 12 تاریخ 28/9/35

[78] چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، روح­اله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 423.

[79] سند شماره 12000/ هـ 1 تاریخ 3/6/36

[80] سند شماره 12051/هـ 1 تاریخ 10/6/36

[81] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 229.

 

[82] مبارزات روحانیون و وعاظ به روایت اسناد، همان، ص 135.

[83] سند شماره 20933/ هـ 1 تاریخ 29/9/36

[84] سند شماره 12808/ هـ 1 تاریخ 8/8/36

[85] سند شماره 12809/ هـ 1 تاریخ 8/8/36

[86] سند شماره 12896/ هـ 1 تاریخ 15/8/36

[87] سند شماره 20435/ هـ 1 تاریخ 12/9/36

[88] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، همان، ص 138.

[89] سند بدون شماره، تاریخ 28/11/36

[90] سند شماره 2710/ هـ 1 تاریخ 14/12/46

[91] همان.

[92] روزشماری میلادی، علی حائری و همکاران، مرکز پژوهش­های اسلامی صدا و سیما، ص 135.

[93] سند شماره 10605/ هـ 1 تاریخ 14/1/37

[94] سند شماره 10607/ هـ 1 تاریخ 14/1/37

[95] حماسه 29 بهمن تبریز، علی شیرخانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[96]سند شماره 10512/ هـ 1 تاریخ 10/1/37

[97] سند شماره 3153/ 26 هـ تاریخ 30/1/57

[98] سند شماره 1006 تاریخ 24/4/57

[99] سند شماره 6184/ م تاریخ 5/5/57

[100] نهضت روحانیون ایران، همان، ج7، ص 207.

[101] نهضت روحانیون ایران، همان.

[102] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 208.

[103] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 7، ص 205.

[104] سند شماره 13366/ هـ 1 تاریخ 19/5/57

[105] هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج2، ص 883.

[106] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 445.

[107] سند شماره 1006، تاریخ 31/5/57

[108] سند شماره 1006 تاریخ 3/6/57

[109] سند شماره 1006 تاریخ 12/6/57

[110] همان.

[111] سند شماره 12712/ هـ 1/ تاریخ 12/6/57

[112] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 253.

[113] همان.

[114] همان، ج8، ص 287.

[115] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 294.

[116] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص 354.

[117] سند شماره 12901/ 7 هـ تاریخ 21/6/57

[11

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی

برگرفته از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک

انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات - پاییز 1390

 

خاندان محلاتی شیراز

خاندان محلاتی شیراز بالغ بر سیصد سال است که سابقه روحانیت و فقاهت دارد. اصل این خانواده که جمعی از علماء و فقهای بزرگ شیراز را تشکیل داده­اند، شوشتری بوده که از شوشتر به محلات و از آنجا به شیراز نقل مکان نموده­اند. این خانواده چندین نسل بلاانقطاع از علماء و پیشوایان دینی بوده و حتی برخی از آنان به مقام عالی اجتهاد و مرجعیت نیز نائل آمده بودند و با آنکه هر یک از آنان در نبوغ و استعداد سرآمد عصر خود بوده­اند ولی هیچ­گاه از حکام جور و اعوان ظلمه نبوده و روحانیت و قداست خاندان خود را حفظ نمودند.[1]

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در چنین خاندانی قدم به عرصه وجود نهاد. پدرش آیت­الله شیخ محمدجعفر محلاتی از علمای مجاهد و ضداستعمار بود که پس از شهادت رئیس­علی دلواری در ذیقعده 1333 هـ .ق در مراسم ختم وی فتوای جهاد علیه نیروهای انگلیسی را صادر کرد، که در همه مساجد شیراز خوانده شد. بی­درنگ صدها داوطلب آمادگی خود را برای رفتن به جبهه­های نبرد و کمک به دلیران تنگستانی اعلام کردند. آنها پس از چند روز تمرین و آمادگی نظامی در یک گروه هفتصدنفری که در رأس آنان شیخ محمد جعفر محلاتی قرار داشت در روز 9 ذیقعده 1333 هـ .ق شیراز را به قصد برازجان ترک کردند و در راه کازرون نیز عده­ای دیگر به آنان پیوستند.

نیروهای انگلیسی که از شرکت روزافزون مجاهدان در جبهه­های نبرد اطلاع یافتند، تصمیم گرفتند پیش از درگیری بوشهر را تخلیه کرده و حکومت آن را به یکی از ایرانیان وابسته واگذار کنند و بدین ترتیب بهانه جنگ را از مجاهدان بگیرند. لذا آنان بوشهر را تخلیه کرده و در چند فرسخی شهر اردو زدند. اما شیخ جعفر محلاتی و همه مجاهدان تنگستانی شرط متارکه جنگ و بازگشت را تخلیه کامل بوشهر و نواحی آن، از نیروهای انگلیسی می­دانستند. لذا حدود ده ماه در برازجان اقامت کردند. با پایمردی آنان نیروهای انگلیسی به طور کامل بوشهر را ترک کرده و آیت­الله محلاتی نیز پس از ده ماه به شیراز بازگشت.[2]

چند سال بعد که رضاخان به قدرت رسید و پایه­های سلطنت استبدادی خود را تحکیم نمود چند بار به فارس رفت و درخواست کرد تا با آیت­الله محلاتی دیدار و ملاقات نماید اما وی حاضر به دیدار با او نشد و این امر موجب محبوبیت بیشتر وی در میان مردم گردید.[3]

ولادت

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در آذر 1275 هـ .ش برابر با رجب 1314 هـ .ق در شهر مقدس نجف به دنیا آمد. هنوز چند بهاری از عمرش سپری نشده بود که مادرش به بیماری مبتلا شده و دور از خانواده و دیار خویش از دنیا رفت. پدرش آقا شیخ جعفر به خاطر بی­فروغ شدن کاشانه­اش بیش از این نتوانست در نجف بماند. درحالی که پسرش شش ساله بود شهر مقدس نجف را به قصد شیراز ترک نمود. ولی برای این که گرد و غبار یتیمی بر سر و صورت فرزندانش ننشیند و کمتر نبود مادر و مهر او را حس نمایند، با خواهر همسرش ازدواج و بار دیگر کانون خانواده خویش را گرم نمود.

تحصیلات

بهاءالدین در مدرسه شریعت[4]شیراز که به سبک مدارس جدید تأسیس شده بود، با لباس روحانی به تحصیل پرداخت. ثبت­نام وی در این مدرسه سبب گردید تا اقشار مذهبی نیز از این مدرسه و مدارس جدید که توسط افراد مذهبی ساخته شده بود، استقبال کنند. ادب و هوش فوق­العاده وی به زودی نظر معلمان و مربیان مدرسه را به خود جلب نموده و آنها آینده درخشانی برای وی پیش­بینی کردند. وی طی مدت شش سال در این مدرسه مقدمات ادبیات فارسی و عربی را فراگرفت. سپس در مدت هشت سال با شور و شوق و پشتکار زائدالوصفی دروس سطح حوزه را نزد پدر و آیت­الله میرزا محمدصادق مجتهد و اساتید دیگر آموخت. حکمت و فلسفه را از استاد بزرگ این فن، حاج سیداسماعیل کازرونی فراگرفت. در حالی که بیست سال بیشتر نداشت، از نظر علمی به مرتبه و موقعیتی دست یافت که مدرسان و علمای حوزه علمیه شیراز پاسخگوی نیازهای علمی وی نبودند، به همین جهت پس از کسب اجازه از پدر آهنگ مهاجرت به نجف اشرف نمود.

قبل از عزیمت به نجف در سال 1340 هـ .ق با خانم صدیقه محلاتی دختر آیت­الله آقا میرزاابوالفضل محلاتی (که درواقع از طرف پدر دختر عمو و از طرف مادر دخترخاله بود) ازدواج نمود و در سال 1342 هـ .ق به همراه همسر و دختر خردسال خود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و از محضر درس استادان بزرگی چون آیت­الله ضیاءالدین عراقی، آیت­الله شیخ محمد حسین نائینی غروی و آیت­الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی استفاده کرد و از سوی دو تن از برجستگان حوزه نجف آیت­الله ضیاءالدین عراقی و آیت­الله شیخ محمدکاظم شیرازی به دریافت اجازه اجتهاد نائل گردید.

بازگشت به شیراز

آیت­الله محلاتی پس از نائل شدن به مقام عالی اجتهاد تصمیم گرفت به شیراز مراجعت نماید. برخی از اساتید وی به او توصیه نمودند که در حوزه علمیه نجف بماند و طلاب آن دیار را از فیض وجودش بهره­مند سازد. با وجود آنکه اساتید وی آینده بسیار درخشانی در مسیر رسیدن به مرجعیت شیعیان برای وی پیش­بینی می­نمودند، ولی ایشان همچون اسلاف و گذشتگانش خدمت به همشهریان خود را بر سایر امور ترجیح داد و در سال 1349 هـ .ق به شیراز بازگشت. وی بعدها به مقام منیع مرجعیت نیز نائل آمد و به درخواست مردم شیراز رساله عملیه خویش را منتشر نمود.

طبقات مختلف مردم فارس اعم از علماء، فرهنگیان، تجار و سایر اقشار استقبال شایانی از ایشان نمودند. از همان بدو ورود به مدرسه مقیمیه به تدریس دروس خارج حوزه پرداخت و از این طریق بر مسند زعامت حوزه علمیه فارس تکیه زد. جذبه معنوی حوزه علمیه نجف و مجاورت بارگاه ملکوتی حضرت امیرالمؤمنین (ع) به گونه­ای بود که آیت­الله محلاتی به راحتی نمی­توانست آن را فراموش کند و از آن جدا شود. به همین جهت پس از یک سال مجدداً به نجف اشرف مراجعت نمود ولی در اثر بیماری و کسالت پدر و نیاز مبرم مردم شیراز به ایشان برای همیشه به آن شهر بازگشت و در آنجا ماندگار شد. اقامت شخصیت برجسته­ای نظیر ایشان در شیراز به حوزه علمیه فارس رونق فراوانی داد. بسیاری از علاقمندان به یادگیری علوم اسلامی از سایر شهرهای استان به شیراز آمده و از حوزه درسی ایشان بهره­مند گردیدند. اکثر علمای بزرگ استان فارس از حوزه درس ایشان برخاسته و هریک به قدر استعداد و توانایی خویش به ترویج و نشر معارف دینی مشغول و پیشوایی یکی از مساجد مهم منطقه را عهده­دار بودند. با مدیریت و نظارت ایشان طلاب و روحانیون به دهات، قصبات و نقاط محروم استان سفر کرده و اهالی را با فرهنگ و معارف دینی آشنا می­نمودند. ایشان علاوه بر تدریس و تربیت طلاب، در مسجد مولای شیراز به اقامه جماعت می­پرداخت و به شکل گسترده در خدمت مردم بود. در اثر فعالیت­های ایشان این مسجد به صورت کانون بزرگ علمی – فرهنگی درآمده بود و همه روزه جمعیت عظیمی از مشتاقان فرهنگ و معارف اسلامی در آنجا حضور می­یافتند.

جلسات آموزشی برای فرهنگیان

آیت­الله محلاتی در کنار تربیت طلاب و دانشمندان مذهبی اقدام به برگزاری جلسات نقد و بررسی اصول عقاید نمود. در همین راستا جلساتی آموزشی برای معلمان و فرهنگیان تشکیل داد که مورد استقبال شدید آنان قرار گرفت و با عشق و علاقه در آن شرکت می­کردند.

این جلسات چندین سال ادامه داشت و شرکت­کنندگان ضمن فراگیری یک دوره کامل اصول عقاید، پاسخ شبهات و اشکالات خود را می­یافتند. سلسله مباحث مطرح شده در این کلاس­ها به صورت کتابی با عنوان «رهنمای حق» به چاپ رسید و در اختیار عموم مردم قرار گرفت. با راهنمایی و تشویق وی فرهنگیان شیراز «جمعیت دین و دانش» را تشکیل دادند. هدف این جمعیت راهنمایی جوانان تحصیل­کرده به حقایق دین مبین اسلام بود. وی براساس شناخت عمیقی که از مبانی دین داشت، سرپرستی و هدایت کلیه جلسات جمعیت را به عهده گرفت. در این جلسات ضمن بیان اصول عقاید اسلامی با زبانی ساده به سؤالات گوناگون نسل جوان پاسخ داده می­شد.

سفر حج

آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی دوبار به مکه مشرف شدند. اولین بار در سال 1328 هـ .ش به همراه جمع کثیری از علمای سراسر کشور به سرزمین وحی سفر و در مدینه منوره با تعدادی از علمای اهل سنت ملاقات نمود و راجع به وحدت اسلامی به مباحثه پرداخت که از جمله آنها حسن­البنا «مؤسس و رهبر جمعیت اخوان­المسلمین» در مصر بود. وی در راه بازگشت به ایران به نجف اشرف رفت و با مراجع و علمای آنجا دیدار نمود. در این سفر بار دیگر بزرگان حوزه نجف به ویژه آیت­الله سیدابوالقاسم خویی اصرار بر ماندن وی در حوزه نجف داشتند که ایشان نپذیرفت. آیت­الله محلاتی در سال 1345 مجدداً توفیق یافت به زیارت مکه مکرمه نایل آید.

ویژگی­های اخلاقی

آیت­الله حاج شیخ­بهاءالدین محلاتی از جمله افراد نادر و ، نمونه از نظر اخلاقی بود. در زندگی اسوه­ی تقوی و نمونه فضیلت بود. اخلاق، رفتار و شیوه­ی زندگی­اش هر انسان بیداری را به شیوه زندگی و اخلاق کریمانه اولیای الهی متوجه می­ساخت. دارای «سعه صدر» بالایی بود. با افراد زیادی ملاقات داشت که در میان آنها همه اقشار دیده می­شدند. با هر کدام از آنها مطابق شأن و جایگاه­شان سخن می­گفت و از سخنان آنان آزرده­خاطر نمی­گشت. در عفو و گذشت و بزرگواری زبانزد عام و خاص بود. کینه و عداوت کسی را به دل نمی­گرفت. باطنی صاف و ظاهری نظیف داشت. ابداً اهل پیرایه نبود و از تزویر و خودنمایی بری و عاری، در زهد و پارسایی نمونه و به دنیا و امور مادی بی­اعتنا بود. تا اواخر عمر صاحب خانه نشد و در خانه­ای اجاره­ای به سر می­برد. عشق و علاقه­ی خاصی به خاندان رسالت داشت و بر مصائب اهل­بیت علیهم­السلام بسیار می­گریست. خیرخواه و مشکل­گشا و نسبت به ایتام و افراد بی­سرپرست و بیماران سخت حساس بود و در این راستا مؤسساتی را جهت رسیدگی به مشکلات آنان راه­اندازی کرده بود. در نهایت می­توان گفت ایشان در علم و فضیلت، فقه و فقاهت، زهد و وارستگی، وقار و سنگینی، تواضع و فروتنی و سرانجام پیراستگی از هر نوع هوی و هوس، نمونه­ای آشکار و مثالی راستین بود.

 

 

 

مبارزات و فعالیت­های سیاسی

آیت­الله محلاتی گذشته از اینکه منشأ آثار و خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی بسیاری بود. مانند پدرانش همواره پرچم­دار قیام بر ضد ظلم و ستم و رهبر مبارزه مستمر با نظام­های استبدادی و پاسدار جنبش عدالت­خواهی و آزادی اجتماعی در خطه فارس بود.

نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» درباره ایشان چنین می­نویسد:

«از آغاز قیام آقایان مراجع تقلید قم بر ضد رژیم، حضرت آیت­الله آقا شیخ بهاءالدین محلاتی که از مراجع عالیقدر معاصر می­باشند، و در تمام منطقه فارس و میان عشایر مسلح آن حدود نفوذ زیادی داشته و دارند، با بیانات، فتواها و اعلامیه­های خود مردم را در جریان گذاشتند. معظم­له همراه پدرشان مرحوم آیت­الله آقا شیخ جعفر محلاتی، در زمانی که بیست ساله بودند، در ماجرای قیام دلیران تنگستان شرکت نموده و به دشتستان و تنگستان رفتند تا بوشهر از قوای انگلیس تخلیه شد و پس از ده ماه اقامت در برازجان به شیراز بازگشتند.

آیت­الله محلاتی تا آنجا که نویسنده خود اهل فارس است و اطلاع دارد، در ربع قرن اخیر با کمال درایت و متانت در شیراز مرکز استان فارس به عنوان مجتهدی بزرگ و مرجعی دل­آگاه و با تدبیر شناخته شده و همیشه پشتیبان مسلمین و مانند پدر بزرگوارشان مخالف رژیم طاغوتی رضاخانی و محمدرضاخانی بودند».[5]

ملی شدن صنعت نفت

در سال 1329 هـ .ش احقاق حق ایران از شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران توسط اقلیت نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که آیت­الله حاج سیدابوالقاسم کاشانی نیز جزء آنان بود، در مجلس مطرح شد. منظور اقلیت که با شجاعت از آن طرح دفاع می­کرد، این بود که نفت ایران ملی شود و از شرکت غاصب خلع ید گردد و ایرانی مالک نفت خود باشد. بالاخره پس از کشمکش­ها و مبارزات زیاد این قانون تصویب و فصل نوینی در تاریخ ایران گشوده شد. مرحوم آیت­الله کاشانی طی اعلامیه­ای، کوشش برای ملی شدن صنعت نفت را تکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان ایران اعلام کرد، و به دنبال آن آیت­الله سیدمحمدتقی خوانساری، آیت­الله شیخ عباسعلی شاهرودی، آیت­الله حاج سید محمود روحانی قمی و آیت­الله بهاءالدین محلاتی شیرازی و عده­ای دیگر از علماء و مراجع تقلید، با صدور فتاوای خود، ضمن تجلیل از آیت­الله کاشانی، نظر ایشان را در مورد ملی شدن صنعت نفت قویاً مورد تأیید قرار دادند.[6]

متن اعلامیه­ی آیت­الله محلاتی بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

«بدیهی است دین مقدس اسلام وظایف واجبه فردی و اجتماعی پیروان خود را طوری مقرر فرموده که اگر مسلمانان به آنها عمل کنند علاوه بر اینکه زبون و زیردست اجانب نمی­شوند، بر آنها تفوق می­یابند.

چنانکه در صدر اسلام به وسیله عمل به مقررات دین پرچم سیادت و آقایی خود را که پرچم توحید بود بر فراز کاخ­های مجلل معمور آن وقت برافراشتند.

یکی از مقررات دینی که برای جلوگیری از رخنه اجانب در حصار عظمت و شوکت اسلام در قرآن مجید مکرراً تأکید شده است ترک دوستی و مراوده با کفار است.

« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ[7]، ترجمه (اى گروه مؤمنین دوست صمیمی و مورد اعتماد خود را از دیگران انتخاب نکنید آنها از هیچ کوششی در تباهی کار شما فروگذار نمی­کنند و رنج و زحمت شما را دوست دارند، همانا کینه و دشمنی از گفتارشان پیداست و آنچه از کینه در سینه­های خود نهان کرده­اند بزرگتر است همانا آیاتی که خیر شما در آن است روشن ساختیم. اگر مردمانی خردمند باشید) از این قبیل آیات در نهی مسلمانان از طرح الفت و دوستی با غیرمسلمانان بسیار است. اینک آیات و سایر دستورات اسلامی خاصه آنها که برای تحکیم مبانی عظمت و استقلال ایران و مسلمانان بود پشت سر انداخته شده.

یکی از مظاهر مخالفت با مضمون این آیات شریفه که ضمناً شاهد انحطاط و پستی و بی­کفایتی ملل مسلمان است همین واگذار کردن معادن نفت که منابع مهم ثروت و سیادت در جهان امروز است، به دست اجانب می­باشد.

پس واضح است که واگذار کردن معادن نفت جنوب به انگلیسی­ها برای دسایس آنها در این کشور اسلامی و ضعیف ساختن بلکه نابود کردن قوای سیاسی و اقتصادی و دینی این کشور، راه وسیعی باز نموده است.

بنابراین قراردادهای تحمیلی سابق بین کشور ایران و کمپانی نفت چون علاوه بر اینکه به دست حکومت­های جابره که شرعاً و واقعاً ولایتی بر اهالی مسلمان و ملت مظلوم این کشور نداشته­اند و به ضرر فاحش و بر خلافت مصلحت مسلمان بوده لغو و بی­اثر است و اکنون هم تهیه وسایل برای کوتاه کردن دست اجانب از سوءمداخله در کار مسلمین و اعاده عظمت و استقلال نام کشور اسلامی ایران عزیز از اهم تکالیف هر مسلمانی است. بنابراین واجب است مسلمانان در انتخابات و برقرار ساختن یک حکومت ملی که مقررات موضوعه­اش همین مقررات اسلام باشد سعی و مجاهده کنند تا آن حکومت، معدن نفت را از دست شرکت غاصب و دولت اجنبی مستخلص ساخته و طبق دستورات دینی خود به استخراج و بهره­برداری آن بپردازد و حیات اهالی این کشور را تجدید نماید.

البته آقای آیت­الله کاشانی دامت­برکاته نظر به همین مقدمات معروضه ابقاء معادن نفت در دست شرکت اجنبی، مخالف نظرشان است و به همین دلیل که عرض شد ملی شدن آن را لازم می­دانند. بنابراین همکاری و مساعدت با حضرت معظم­له در این مقصود شریف و هدف حیاتی فریضه ذمه هر مسلمانی است».

لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی

هنگامی که مردم ایران به رهبری مراجع بزرگ و روحانیون بیدار، مشروطیت و قانون اساسی را پدید آورند، مهم­ترین نکته­ای که مدنظر قانون­گذاران دوراندیش و علمای روشن­ضمیر بود و با اصرار هرچه تمام­تر آن را در قانون اساسی و نظامنامه­های قانون انتخابات مجلس و انجمن­های ایالتی و ولایتی آوردند، حفظ دین مقدس اسلام و قرآن مجید بود.

در اصول 91 و 92 متمم قانون اساسی تشکیل انجمن­های ایالتی پیش­بینی و شرایط انتخاب­کنندگان و انتخاب­شوندگان در موارد 7 و 9 نظامنامه انجمن مصوب دوره اول مجلس شده بود، که امور زیر را در بر داشت:

1- باید متدین به دین حنیف اسلام باشند و فساد عقیده نداشته باشند.

2- هنگام سوگند، باید به قرآن مجید سوگند یاد کنند.

مطبوعات روز شانزدهم مهر ماه 1341 اعلام داشتند که دولت متن لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی جدید را تصویب نمود. در متن مصوب، قید اسلام از شرایط انتخاب­کنندگان و انتخاب­شوندگان حذف و به جای سوگند به قرآن به کتاب آسمانی، قید شده بود و به زنان حق رأی داده بودند. این لایحه که از سوی دولت اسد­الله علم به مجلس ارائه شده بود به مثابه اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی شد و علماء و مراجع و مردم متدین، مبارزه با آن را یک تکلیف شرعی دانستند. امام خمینی (ره) با دعوت از سایر علماء پرچم­دار این مبارزه شد. آنان تصمیم گرفتندکه اولاً طی تلگرافی از شاه بخواهند، در لغو تصویب­نامه اقدام نماید و ثانیاً به علمای مرکز و شهرستان­ها اعلام خطر و آنان را برای مبارزه و مقابله با تصویب­نامه دعوت نمایند. با انتشار این مطلب، سیل تلگراف به طرف قم و تهران سرازیر گردید. علمای طراز اول شهرستان­ها، وعاظ، تجار و هیئت­های دینی با ارسال نامه، تلگراف و طومار مراتب انزجار و نگرانی خود را اعلام داشته، خواهان لغو تصویب­نامه شدند. آیت­الله محلاتی نیز به همراه جمعی از علمای استان فارس اعلامیه­ای منتشر نمود.[8] متن این اعلامیه به شرح زیر است:

« ما جامعه روحانیت فارس بدین وسیله پشتیبانی کامل و بدون شرط خود را از آقایان مراجع تقلید مخصوصاً حضرت آیت­الله العظمی آقای خمینی دامت برکاتهم اعلام داشته و متذکر می­­شویم که حکم و فرمایش آقایان عین آراء و منویات ماست و اهانت به ایشان به همه ماست و نیز یادآور می­شویم به هیچ نحو از مساعدت مالی و جانی در حق آقایان خودداری نخواهیم کرد و اگر خدای نخواسته کوچکترین جسارت نسبت به ساحت مقدس آقایات گردد با عکس­العمل شدید ما روبرو خواهد شد و پنهان نیست که قیام روحانیون با قیام قاطبه­ی ملت مسلمان همراه است».[9]

رفراندوم لوایح ششگانه

در کمتر از دو ماه پس از لغو لایحه انجمن­های ایالتی و ولایتی، در 19 دی ماه 1341، شاه اصول ششگانه ای را اعلام کرد به «انقلاب سفید» مشهور بود و بعدها اصول دیگری نیز به آن اضافه شد. دولت روز 6 بهمن همان سال را برای برگزاری همه­پرسی اصول مذکور تعیین کرد. اما به دنبال صدور اعلامیه امام خمینی در روز 2 بهمن 1341 در مورد تحریم رفراندوم و پخش اعلامیه مذکور در تهران، موج جمعیت معترض در خیابان­های پایتخت به راه افتاد و مخالفت جدی خود را با رفراندوم درباره­ی همه­پرسی به صورت علنی نشان می­دادند. روحانیون و وعاظ شهرستان­ها در مساجد و مجامع مذهبی اعلامیه­های امام خمینی و دیگر مراجع را برای مردم قرائت می­کردند. این مخالفت محدود به تهران نبود، بلکه در بسیاری از شهرستان­ها مردم با بستن مغازه­ها و برپایی تظاهرات، مخالفت خود را نسبت به ماهیت لوایح و رفراندوم اعلام می­کردند. سرانجام رفراندوم در 6 بهمن با تمام مخالفت­ها و اعتصاب­ها برگزار شد و ایستگاه تبلیغاتی رژیم به دروغ اعلام داشت که اصول پیشنهادی شاه با استقبال پرشور و بی­نظیر روبرو گردید.[10]در این خصوص علمای استان فارس با برپایی مجالس متعدد به شیوه­های مختلف مخالفت خود را با اقدامات دستگاه حاکمه ابراز داشتند. گزارش یکی از این جلسات به شرح ذیل است:

«... اطلاع موثق در دست که آقای شیخ­بهاءالدینی محلاتی محرک اصلی سیدعبدالحسین دستغیب بوده و حتی مینوت قطع نامه­ای که ذیلاً به استحضار می­رسد به آقای دستغیب داده که روی منبر قرائت نماید و مشار الیه نیز در ساعت 19 روز 18/1/42 با حضورِ درحدود دوهزار نفر در مسجد جامع شیراز به منبر رفته و ضمن تنقید از وضع جاری و نفرین به مسببین آن مردم را به جهاد علیه وضع حاضر تشویق و ترغیب می­نماید. سپس قطعنامه­ای به شرح ذیل از طرف علمای شیراز روی منبر قرائت کرد که مورد تأیید مستعمین قرار می­گیرد.

1- لغو تصویب­نامه مورخه 11/12/41 هیأت دولت مبنی بر حذف کلمه ذکور را شرایط انتخاب­شوندگان و انتخاب­کنندگان.[11]

2- برقراری حکومت ملی که صددرصد متکی به مبانی اسلامی و افکار عمومی بوده باشد.

3- تسریع در شروع انتخابات مجلسین شورا و سنا با اصول آزادی و خاتمه دادن به دوران فترت.[12]

4- شرکت دادن پنج نفر از علمای طراز اول در نظارت به امور قانون­گذاری مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی[13] و ...

فاجعه حمله به مدرسه فیضیه

در آخرین روزهای اسفند سال 1341، امام خمینی گویندگان مذهبی قم را به حضور طلبید و از آنان خواست در مجالسی که به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) تشکیل می­شود، مردم را از اوضاع کشور آگاه کنند. در روز دوم فروردین 42 در مدرسه فیضیه مجلس سوگواری امام صادق (ع) از سوی آیت­الله گلپایگانی برگزار گردید. عوامل رژیم که در مجلس حاضر بودند با انجام اقداماتی مجلس را به هم زدند. با به هم خوردن مجلس، نیروهای پلیس که با لباس مبدل در میان جمعیت حضور داشتند به مردم حمله کردند و پس از زد و خوردی که بین آنان صورت گرفت، کماندوهای رژیم وارد عرصه شدند و به جمعیت که متشکل از مردم عادی و روحانیون و وعاظ و طلاب بودند حمله کرده، به ضرب و شتم آنان پرداختند. در اعتراض به این واقعه، مراجع و علمای قم، اقامه نماز جماعت را تعطیل کردند. در شیراز آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب برگزاری مجالس وعظ و نماز جماعت در مساجد شیراز را به مدت سه روز تعطیل اعلام کرد. در همین رابطه آیت­الله محلاتی به همراه بیست و چهار تن از علمای فارس در تاریخ 30/1/42 طی یک اعلامیه حمایت خود را از امام خمینی و سایر مراجع قم اعلام داشتند.[14]

پانزده خرداد و بازداشت آیت­الله محلاتی

پس از ماجرای حمله کماندوهای رژیم شاه به طلاب مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز و مخالفت و اعتراض روحانیون و علمای شهرهای مختلف به این رفتار وحشیانه عوامل رژیم پهلوی، استاندار فارس به منظور کنترل اوضاع به ملاقات آیت­الله محلاتی رفت و ضمن تذکر به ایشان، برپایی هرگونه جلسه و اجتماعی را ممنوع اعلام داشت. برخلاف دستور استاندار، علماء و روحانیون شیراز تصمیم به برگزاری تجمعاتی گرفته، برهمین اساس شب­های جمعه در مسجد جامع شیراز گرد هم می­آمدند و شهید آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب به ایراد سخن می­پرداخت. در شب جمعه­ای که مصادف با شب عاشورا بود، به دعوت علماء مراسم در مسجد نو شیراز که از فضای وسیع­تری برخوردار بود، برقرار شد. آیت­الله دستغیب در سخنان خود ضمن انتقاد به عملکرد رژیم در ماجرای مدرسه فیضیه، به حملات و اتهامات شاه به روحانیت پاسخ داد. چندین هزار نفر جمعیت در این مجلس شرکت کرده بودند و اخبار آن به سرعت منتشر گردید. سرلشکر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک سه مرتبه به شیراز رفت و ضمن ملاقات با آیت­الله محلاتی نگرانی دولت را از اقدامات روحانیت ابراز داشت و تشویش دستگاه حاکمه را از وضع استان فارس و جنبش عشایر آن منطقه مطرح و از ایشان تقاضای وساطت بین دولت و مراجع قم و ساکت نمودن عشایر را نمود، ولی نتیجه­ای نگرفت.[15]نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» در این باره می­نویسد:

«دولت به واسطه جنبش عشایر فارس که درگیر جنگ با آنها بود، دیگر قادر به اعمال خشونت بیشتر در شیراز نبود تا اینکه روز عاشورا فرا رسید. آیت­الله محلاتی در منزل خودشان که مجلس روضه برقرار بود، روزهای عاشورا منبر می­رفتند. در آن سال نیز روز عاشورا منبر رفتند و به مناسبت اوضاع و احوال روز به شدت دولت را مورد حمله قرار داده و با قرائت آیه شریفه « وَ اَعِدُّوا لَهُم مَااسْتَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رُباطِ الخَیلِ تُرهُبونَ بِهِ عَدُوِّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم؛ یعنی مسلمانان تا آنجا که می­توانید برای پیکار با دشمن نیرو بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خود را عقب برانید) سپس در شرح و تفسیر آن گفتند: «مسلمانان باید علیه دستگاه جبار حاکم به سلاح روز مجهز شوند و قیام مسلحانه نمایند و این تنها راه ایجاد زندگی و جامعه آزاد می­باشد. باید جواب این دولت طاغی و پست و نوکر اجانب را با اسلحه داد. مسلمانان! برای نجات شریعت پیغمبر اکرم (ص) قیام کنید و این متجاسرین را سر جای خود بنشانید...» آن روز واقعاً در شیراز عاشورا بود».[16]

مؤلف کتاب «نهضت روحانیون ایران» پس از شرح وقایع روز عاشورا در شیراز به توضیح آنچه دو روز بعد یعنی پانزدهم خرداد 1342 در شیراز به وقوع پیوست می­پردازد:

«همین­که خبر دستگیری امام خمینی به شهر مبارز شیراز می­رسد، شهر تکان می­خورد. به دستور آیت­الله محلاتی فردا را تعطیل عمومی اعلام می­کنند و از عموم روحانیون و مردم می­خواهند که در مسجد نو اجتماع نمایند تا حقایقی به اطلاع مردم برسد. این خبر توسط آقای سیدمجدالدین مصباحی واعظ در مسجد نو به اطلاع مردم می­رسد.

آقای مصباحی خبر دستگیری امام خمینی را شرح می­دهند و مردم سخت به هیجان می­آیند به طور ی که پس از ختم مجلس دها هزارنفر مرد و زن، پیر و جوان به خیابان­ها می­ریزند و به دنبال آن قوای نظامی هم که مراقب بودند، آماده مقابله می­شوند.

در شب شانزدهم خرداد، هیجان مردم به اوج خود می­رسد و تظاهرات بی­سابقه­ ای برپا می­شود.

نیمه­های شب مأمورین ساواک به منظور جلوگیری از گسترش جریان انقلاب، با همکاری رنجرهای ارتش و شهربانی به منازل آقایان علماء ریختند و آیت­الله محلاتی و برادر ایشان، آقای جلال­الدین آیت­الله زاده و فرزندشان آقای مجدالدین محلاتی، و آقای سیدهاشم دستغیب، فرزند حجت­الاسلام آقای سیدعبدالحسین دستغیب و آقای مصباحی واعظ را دستگیر ساخته، و با هواپیمای ارتشی به تهران می­آورند و در فرودگاه «قلعه مرغی» پیاده می­کنند. آقایان را از آنجا به شهربانی برده و پس از ده دقیقه به زندان «قزل قلعه» می­برند و همگی را چهارده روز در سلول­های انفرادی که فاقد هوای سالم بود، زندانی می­کنند.[17]

انعکاس بازداشت آیت­الله محلاتی

مردم متدین شیراز پس از اطلاع از دستگیری آیت­الله محلاتی و سایر روحانیون، درحالی که از فجایع رژیم در قم و تهران نیز آگاه شده، خشمگین و ناراحت در روز شانزده خرداد به خیابان­ها ریخته، تظاهراتی وسیع در محکومیت اقدامات رژیم انجام دادند.

تظاهرات تا پاسی از شب ادامه داشت. پلیس عده­ی زیادی را دستگیر و بازداشت نمود. به نوشته­ی مطبوعات، تعداد دستگیرشدگان نزدیک به پانصد نفر بودند که تعدادی از آنان در روزهای بعد محاکمه شدند. خبر دستگیری و بازداشت امام خمینی، آیت­الله محلاتی و برخی از علماء و وعاظ دیگر تمام مجامع و مقامات روحانی را حیرت­زده کرد. بخصوص اینکه صحبت از محاکمه و اعدام هم در میان بود. انعکاسی از ناراحتی و بهت حاصله از این حرکت رژیم را می­توان در اطلاعیه­ها و اعلامیه­هایی مشاهده نمود که از سوی شخصیت­های روحانی و جمعیت­های مذهبی انتشار یافته بود.

آیت­الله گلپایگانی در اعلامیه­ای که به همین مناسبت صادر کرد، چنین نوشت:

«... مصائب جبران­ناپذیر این دو روزه که باعث هتک احترام به مقدسات اسلام و مذهب شیعه گردید بی­نهایت موجب تأثر و تأسف است. اقدام هیأت حاکمه به توقیف شخصیت بارزی مثل حضرت­آیت­الله خمینی و آیت­الله محلاتی و سایر آیات و علماء و مبلغین محترم و قتل جمع کثیری از مردم مسلمان بی­گناه قلب مبارک حضرت ولی­عصر ارواحنا فداه را جریحه­دار و ملت شیعه را عزادار ساخت[18]...».

آیت­الله شهاب­الدین مرعشی نجفی در پایان اعلامیه­ای که به همین منظور صادر نمود چنین نوشت:

«... ما علاوه بر گرفتاری حضرت آیت­الله خمینی از پیش­آمد ناگوار گرفتاری آیت­الله محلاتی و حجج­الاسلام آقای استرآبادی، آقای خلخالی، آقای خندق­آبادی و آقای فلسفی واعظ شهیر و سایر خطبای عظام از تهران و حجج اسلام آقای دستغیب و آقای مجدالدین محلاتی از شیراز بسیار متأسفیم[19]...».

آیات عظام سیدمحمدهادی میلانی، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی، سیداحمد خوانساری، محمدتقی آملی، میرزااحمد آشتیانی هریک به نوبه­ی خود با صدور اعلامیه­ای از این اقدام رژیم اعلام تنفر و انزجار نموده و خواستار آزادی فوری آقایان گردیدند. علمای شهرستان­های مختلف نیز در اعلامیه­هایی که به همین منظور صادر نمودند، خواستار آزادی امام و سایر روحانیون گردیدند.

از سوی دیگر مراجع عظام تقلید، مجتهدین و علمای مشهور و انقلابی سراسر کشور در اقدامی هماهنگ به تهران مهاجرت کرده و یک اجتماع بی­نظیر تاریخی را به وجود آوردند. آنان برای جلوگیری از سوءقصد به جان امام خمینی و آزادی ایشان و سایر دستگیر­شدگان به شور و تبادل­نظر پرداختند.

زمزمه­ی تبعید آیت­الله محلاتی

سرلشکر حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک در تاریخ 3/5/42 با ارسال نامه­ای به ساواک شیراز، دستور تبعید آیت­الله محلاتی را صادر نمود:

«دستور دهید روز شنبه 5 ماه جاری کمیسیون امنیت تشکیل و نسبت به تبعید آیت­الله محلاتی اقدام قانونی معمول دارند. ضمناً محل تبعید متعاقباً اعلام خواهد شد».[20]

در مکاتبات بعدی که بین ساواک شیراز و مرکز صورت گرفت، محل تبعید، شهرستان تربت حیدریه عنوان گردید.[21]کمیسیون به اصطلاح «حفظ امنیت اجتماعی» شیراز که درواقع آلت دست ساواک برای تبعید مبارزان بود با یک روز تأخیر در تاریخ 6 مرداد تشکیل جلسه داد:

«... در بدو امر رئیس دادگاه­های شهرستان شیراز و معاون دادسرا مخالفت می­کردند ولی جناب آقای استاندار آنها را در جریان روز گذارده و با دلایل و براهین آنها را آماده رأی نمودند. در نتیجه کمیسیون چنین رأی داد. چون آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مساجد و منابر اهالی شیراز را به ضدیت با یکدیگر تحریک نموده که منجر به اخلال در نظم و آرامش عمومی و بالنتیجه حوادث 15 خرداد 42 گردید. طبق محتویات پرونده و به استناد سخنرانی­ها و نطق­های ایشان منطبق با بند الف از ماده 2 لایحه قانون حفظ امنیت اجتماعی مصوبه اسفندماه 1335 می­باشد. لذا با اجازه ماده سه همین قانون نامبرده را به مدت 6 ماه اقامت اجباری در شهرستان تربت حیدریه محکوم می­نماید. سپس آقای استاندار رأی مزبور را تأیید نمودند.»[22]

طرح تبعید امام و آیت­الله محلاتی با مخالفت جدی بزرگان حوزه روبرو گردید. آیت­الله میلانی با صدور اعلامیه­ای از توطئه رژیم برای تبعید امام و دوستانش چنین پرده برداشت:

«... چنین به نظر می­رسد که حکومت فردی درصدد تبعید کردن حضرت آیت­الله خمینی، آیت­الله قمی و آیت­الله محلاتی بوده و تصمیم دارد به حبس و شکنجه رجال ملی و جوانان مسلمان مملکت ادامه دهد.

ملت ایران به هیچ وجه با تبعید شخصیتی مثل آیت­الله خمینی و دیگر علمای بزرگ موافقت نخواهد کرد و اجازه­ی چنین تجاوزی را نمی­دهد ...».[23]

علیرغم تمهیدات فوق، رژیم شاه با ارزیابی اوضاع و درنظر گرفتن جوانب امر، بر آن شد که از تبعید امام و آیت­الله محلاتی که طوفانی از خشم و نفرت مردم را به دنبال داشت، صرف­نظر کرده، به شیوه­ای دیگر آنان را تحت نظر و دور از مردم نگه دارد.[24]

آزادی نسبی آیت­الله محلاتی

در 29 تیرماه سال 1342 اکثر روحانیون و افرادی که در قیام پانزده خرداد دستگیر و زندانی شده بودند، آزاد گردیدند. ولی امام خمینی و آیت­الله محلاتی و آیت­الله قمی همچنان بازداشت بودند. اجتماع مراجع عظام و علمای اعلام در تهران و فشار افکار عمومی، رژیم را ناگزیر ساخت که در تاریخ 11 مرداد 1342 آیات عظام نامبرده را نیز آزاد کند. آقایان نخست به منزل آقای عباس نجاتی در محله داودیه در شمال تهران انتقال یافتند. همین که خبر آزادی آقایان و محل اقامت آنان به اطلاع مردم تهران رسید، سیل جمعیت به طرف آنجا سرازیر شد. مأموران رژیم با مشاهده احساسات پرشور مردم از رفت و آمد آنها جلوگیری و بار دیگر آقایان را ممنوع­الملاقات نمودند.

چند روز بعد مجدداً محل سکونت آقایان را تغییر داده و آقای محلاتی را به منزلی در خیابان دولت در محله قلهک تهران انتقال دادند. آیت­الله محلاتی بیش از دو ماه در این منزل سکونت داشت و کاملاً تحت نظر بود. رژیم شاه پس از آزادی نسبی آقایان با صدور اعلامیه­ای مرموز، نقشه­ای جدید را طراحی نمود. این نقشه جدید در روزنامه­های عصر روز شنبه 12 مرداد ماه 1342 به شرح زیر منعکس شد:

«طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردیده است، چون بین مقامات انتظامی و حضرات آقایان خمینی، قمی و محلاتی تفاهم حاصل شد که در امور سیاسی مداخله نخواهند داد. علی­هذا آقایان به منازل خصوصی منتقل شدند».

رژیم شاه خیال می­کرد که با این نقشه می­تواند مردم را از راه امام باز دارد و در دل مردم وسوسه کند که علماء در وظیفه و روش خود تجدیدنظر کرده و تغییر رأی داده­اند و از این رهگذر مردم را دچار تردید و تزلزل سازند، لیکن علیرغم این پندار، رشد فکری مردم به درجه­ای رسیده بود که این­گونه غلط­اندازی­های شاهانه نمی­توانست آنان را فریب دهد. واکنش برخی از علماء و روحانیون مهاجر در برابر این ترفند رژیم شاه، نیز سریع و قاطع بود. آنان در اعلامیه­ای که بر ضد این اطلاعیه ساواک دادند، بر تزلزل ناپذیری راه و موضع امام تأکید کردند و نادرستی و دروغ بودن آن اطلاعیه را اعلام و محکوم کردند.[25]

جشن آزادی

سرانجام رئیس شعبه 10 بازپرسی ارتش سرهنگ ستاد مصحف­الله اختراعی در تاریخ 23/6/42 قرار منع پیگرد برای آیت­الله محلاتی صادر و اجازه مراجعت به شیراز به ایشان داده شد[26]. آیت­الله محلاتی در تاریخ 17/7/42 وارد شیراز شد.

اداره کل سوم ساواک به ساواک شیراز مأموریت داد از هرگونه مراسم استقبال و تظاهرات به نفع آیت­الله محلاتی جلوگیری به عمل آورد. ساواک شیراز در پاسخ طی تلگرافی اعلام داشت:

«شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی ساعت 30: 17 روز 17 جاری به شیراز وارد، مردم تصمیم داشتند با زن و مرد و راه انداختن دسته از وی استقبال نمایند؛ منتهی کوشش شد که استقبالی از وی به عمل نیاید، تا حدی موفقیت حاصل ولی باز هم چون قبلاً ورود نامبردگان اعلام و ساعت ورود آنان معلوم بود، مردم هم در خارج شهر و هم در داخل شهر از وی استقبال نمودند[27]...».

با وجود استقبال پرشور و کم­سابقه مردم از آیت­الله محلاتی، رئیس ساواک شیراز به جهت خوش­آمد رؤسای خود و برای اینکه خود را مسلط بر اوضاع نشان بدهد، در گزارش ارسالی برای مرکز به نوشتن همین چند خط بسنده کرده و ماجرا را بسیار کمرنگ بیان نمود.

واقعیت ماجرا یعنی کثرت جمعیت استقبال­کننده و اقداماتی نظیر چراغانی معابر و خیابان­ها و نصب پرچم و پخش نقل و شیرینی توسط مردم در یکی از گزارش­های تهیه شده توسط ساواک شیراز به خوبی نمایان است.[28]. البته این گزارش هیچ­گاه برای مرکز ارسال نگردید. در بخشی از این گزارش چنین آمده است:

«... جمعیت برای دست­بوسی دست و پا می­زدند. آقایان در حلقه آهسته­آهسته حرکت می­کردند. کسی از خود اختیاری نداشت؛ از جلو فلکه نقل­ها و شکرپنیرها و شیرینی روی سر آقایان می­ریختند. این عمل لاینقطع از دو طرف خیابان صورت می­گرفت. بنده که درست پشت سر آقایان قرار داشتم، از فشار بدنم خرد و لباس و کفش از بین رفت. در این مسیر چند تا کفش و گیوه گم شد. این فشار هر آن زیادتر می­شد. شعارهای مختلف زنده­باد آیت­الله، زنده و یپروز باد آیت­الله خمینی، مرگ بر ستمگران، مرده باد دشمن قرآن، مرگ بر دیکتاتوری و حکومت ظلم و غیره مرتب داده می­شد. از پشت­بام­ها عطر و گلاب ریخته می­شد. نقل­ها نثار می­کردند[29]...».

در پایان مراسم استقبال، آیت­الله محلاتی با ایراد سخنرانی از حضور مردم و اتحاد و همدلی آنان تشکر نمودند. همچنین با اعلام این مطلب که «آیت­الله خمینی هنوز گرفتارند» ضمن اطلاع­رسانی به جمعیت حاضر به آنان هشدار دادند که کار را تمام­شده تلقی نکنند و تا آزادی کامل ایشان از حصر، همچنان در صحنه حاضر باشند.[30]

در همین راستا آیت­الله محلاتی، طلاب علوم دینی را از برگزاری هرگونه مراسم جشن و شادمانی در مناسبت­های مذهبی منع نمودند:

«روز 10/9/42 که مصادف با تولد حضرت امیر (ع) بود، به دستور شیخ بهاءالدین محلاتی به علت زندانی بودن آیت­الله خمینی به طلاب علوم دینیه مدرسه خان و همچنین شهرستان­های لار، فسا، جهرم، اردکان دستور داده شده است جشن گرفته نشود[31]».

حمایت از مبارزان

رژیم شاه در 22 خرداد 1342 آیت­الله سیدمحمود طالقانی را به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی و ضدیت با سلطنت مشروطه دستگیر و روانه زندان قصر نمود. پس از محاکمه دادگاه بدوی وی را به همراه مهندس بازرگان به ده سال حبس محکوم نمود. با اعتراض متهمین، دادگاه تجدیدنظر به ریاست سرتیپ عباس قره­باغی در اسفند سال 1342 تشکیل گردید.

این بیدادگاه پس از جلسات متعدد، همان احکام بدوی را تأیید نمود.[32]آیت­الله محلاتی قبل از صدور حکم دادگاه تجدیدنظر اعلامیه­ای خطاب به ریاست این دادگاه منتشر کرد. ساواک شیراز در گزارشی چنین آورده:

«در تاریخ 15/4/43 اعلامیه­ای به امضای شیخ بهاءالدین محلاتی خطاب به رئیس دادگاه تجدیدنظر ویژه اداره دادرسی ارتش به طور خیلی محدود و پراکنده و به صورت مخفیانه در بازار توزیع گردید...».[33]

آیت­الله محلاتی در این اعلامیه با استناد به آیه­ای از قرآن کریم که در آن حاکمان را به رعایت عدالت، امر کرده و با اشاره به حکم ظالمانه علیه سقراط حکیم که به عنوان نقطه سیاه و لکه ننگی برای همیشه بر دامن تاریخ نشسته است، به رئیس دادگاه متذکر شد که در جریان محاکمه و قضاوت از جاده حق و عدالت خارج نشود.[34]

تبعید امام خمینی

در سوم مرداد 1343 قانون اجازه­ی برخورداری مستشاران نظامی آمریکا از مصونیت­ها و معافیت­های قرارداد وین (لایحه کاپیتولاسیون) در مجلس سنا تصویب شد و در جلسه سه­شنبه 21 مهرماه نیز قانون مذکور به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید. به دنبال پخش خبر تصویب این لایحه موجی از مخالفت و ابراز نارضایتی در مجامع مذهبی ایجاد شد. امام خمینی در سخنرانی چهارم آبان 1343 به شدت علیه کاپیتولاسیون موضع گرفت و پس از آن نیز پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد و پرده از ماهیت این لایحه اسارت­بار برداشت. رژیم شاه در واکنش به موضع­گیری امام، در سیزده آبان 1343 ایشان را به ترکیه تبعید نمود.[35]

دستگیری و تبعید امام، موجی از خشم و نگرانی در مجامع مذهبی و روحانی پدید آورد. فردای تبعید امام، منزل آیت­الله محلاتی در شیراز پایگاه و مکانی جهت نشست و برخاست علماء و تصمیم­گیری در خصوص این واقعه شد.[36]به دستور آیت­الله محلاتی ائمه جماعات مساجد شیراز به عنوان اعتراض به تبعید غیرقانونی امام از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند.

این اقدام در برخی شهرستان­های دیگر نیز اتفاق افتاد. همزمان سه تن از طلاب حوزه علمیه شیراز را به منظور کسب خبر و اطلاع از چگونگی واقعه و تصمیمات اتخاذ شده از سوی بزرگان حوزه علمیه، به شهرستان قم فرستادند. آیت­الله محلاتی پیشنهاد نمودند در اعتراض به تبعید امام، علمای شیراز در شاهچراغ، علمای تهران در حضرت عبدالعظیم و علمای قم در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) متحصن گردند.

درهمین خصوص سیل تلگراف­ها و اعلامیه­ها و طومارها از سرتاسر کشور مبنی بر تأثر و تأسف از تبعید امام و تقبیح این عمل به سوی قم و ترکیه سرازیر شد. آیت­الله محلاتی به همراه جمعی از علمای شیراز اعلامیه­ای به بدین شرح منتشر نمودند:

بسم­الله الرحمن الرحیم

«پوشیده نیست که اختناق و خفقانی که حکومت پلیسی و غیرقانونی ایران به وسیله سرنیزه در این کشور به وجود آورده جای هیچ­گونه اظهار عقیده حتی به زبان خیرخواهی و نصیحت به اولیای امور هم باقی نگذاشته ولیکن حسب وظیفه­ای که علماء و روحانیون در حفظ و حراست احکام قرآن عزیز و مصالح کشور برعهده دارند هماهنگی خود را با مقاصد حضرت آیت­الله­العظمی مرجع عالیقدر عالم تشیع آقای خمینی دامت­برکاته اظهار داشته و از تبعید حضرت معظم­له به خارج از کشور که برخلاف اصول و مقررات عموم ملل مترقی جهان به اقدام دولت ایران انجام شده اظهار تنفر شدید می­نماید. امید است اولیای کشور به سوءاثر اعمال خود متنبه شده و به عوض این رفتارهای نابخردانه در فراهم ساختن وسایل و آسایش و رفاه مردم کوشش نمایند و محترمینی را که به جرم حق­گویی به زندان افکنده­اند آزاد و حضرت آیت­الله خمینی را هرچه زودتر عودت دهند و بدین وسیله قلوب مردم مسلمان را آرامش دهند والسلام علی من اتبع الهدی.»[37]

در همین رابطه ایشان نامه­ای برای امام خمینی ارسال نمودند که متن آن بدین شرح است:

بسم­الله الرحمن الرحیم

« وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ». (سوره ابراهیم آیه 13).

حضرت آیت­الله آقای خمینی من این نامه را با جوشش خون در دل و جریان اشک از چشم به حضور شما می­نویسم. ملاحظه مضمون این آیه شریفه و امثال آنکه احساسات اهل ایمان را تحریک و دل را حیات تازه می­بخشد و انطباقش بر جریان روز از یک طرف حزن انسان را تهییج و از طرفی روح را به اهتزاز می­آورد. به هرحال موفقیتی که در پیروی انبیاء و رسل الهی نصیب آن جناب شد و مواجه شدن با مثل این خطاب، لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا از طرف معاندین دین را به شما تبریک عرض کرده و با اطمینان به اینکه حق پیروز است تعجیل در نصرت مسلمین و هلاک ظالمین را که آیه شریفه بدان پایان می­یابد و همچنین مزید قوت و سلامتی حضرتت را از خداوند متعال مسئلت می­نمایم. شهر رجب 1384.

                      بهاءالدین محلاتی[38]

عالمان وارسته در اطراف و اکناف ایران و برخی از کشورهای دیگر با پشتیبانی قاطع از امام و آرمان­های او، رسالت تاریخی خود را به انجام رسانیدند. گویندگان مذهبی، وعاظ و خطبا در سخنرانی­های خود به نکوهش رژیم پرداختند. آیت­الله محلاتی طی سخنان در مسجد مولای شیراز به انتقاد از عملکرد کارگزاران رژیم پرداخت:

«... در زمان حضرت علی علیه­السلام منافقین قرآن را سرنیزه کرده و علی را کافر می­دانستند و این منافقین همیشه بوده[اند] و امروز زمامداران، علماء و روحانیون را تبعید و اذیت و آزار می­نمایند و خود را دیندار به جامعه معرفی می­نمایند ... این گردن­کلفت­ها که بر سر مردم مسلط شده­اند، قانونی که وضع می­نمایند به درد مردم نمی­خورد. قانونی که مجلس وضع می­کند، قانون نیست، زهر مار است. می­گویند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. این درست نیست. فرمان یزدان صحیح است و باید از آن اطاعت نمود، بایستی از قرآن اطاعت نمود، نه مجلس زهرمار دولت­های شرق و غرب به وسیله ایادی خود در ایران قانون وضع می­نمایند و این قوانین که تصویب می­شود نماینده افکار آنها است، هیچ­کدام صحیح نیست جز قانون قرآن که شما باید از آن اطاعت کنید ...».[39]

اداره کل سوم ساواک با ارسال نامه­ای به مقامات و دفتر ویژه اطلاعات، پس از نقل قسمت­هایی از سخنان آیت­الله محلاتی، پیشنهاد تبعید ایشان را مطرح نمود:

«آیت­الله محلاتی مدتی است ساواک و مقامات انتظامی را فریب می­دهد. درحالی که ظاهراً خود را فردی آرام جلوه­گر ساخته و به مقامات ساواک اطمینان می­دهد که عمل خلافی ننماید، باطناً تحریکات مضره خود را ادامه می­دهد.

بعد از طرد آیت­الله خمینی همه­روزه عده زیادی از روحانیون شیراز در منزل او جمع می­شدند و منتظر دستور او بودند تا خط مشی خود را معلوم سازند. و چنان­چه مقامات انتظامی در سرکوب نمودن اخلال­گران تردیدی به خود راه داده بودند ایجاد آشوب و هوچیگری از طرف او قطعی بود. سخنرانی اخیر این روحانی دلیل دیگری بر ناراحتی او است و چنان­چه عکس­العمل شدیدی در این مورد انجام نشود باید باز هم منتظر سخنرانی­های مشابه دیگری از طرف او بود. علیهذا با عرض مراتب فوق تبعید مشارالیه از فارس ضروری به نظر می­رسد».[40]

پیشنهاد تبعید ایشان مورد موافقت مقامات ساواک قرار نگرفت. ساواک شیراز توسط یکی از دوستان ایشان به وی درخصوص سخنانش تذکر داد.[41]

آیت­الله محلاتی بدون توجه به تذکر مقامات ساواک مجدداً در تاریخ 4/11/43 در مسجد مولای شیراز به سخنرانی پرداخته و اعتراض خود را به تبعید امام خمینی اعلام داشت:

«شیخ بهاءالدین محلاتی ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار نمود ای مسلمانان مملکت، مملکت بدی است. مملکت سرنیزه است، خدا طومارشان را بکند، نمی­­گذارند ما حرف­های حق را به گوش مردم برسانیم. خمینی را از شهر و مملکتش تبعید می­کنند. بدانید این دستگاه پابرجا نخواهد ماند. همان­طور که سلسله معاویه منقرض گردید، امیدوارم که خدا دست خائنین را از مملکت کوتاه کند. برای خمینی دعا کنید. شب­ها جلسه بگیرید، گریه کنید. در پایان نسبت به برچیده شدن دستگاه ظلم دعا کرد و حضار آمین گفتند ...».[42]

ایشان همچنین به طلاب و فضلایی که برای تبلیغ و سخنرانی در ماه رمضان به شهرها و روستاهای استان فارس آمده و قصد مراجعت به حوزه علمیه قم را داشتند، توصیه نمودند که در مراجعت آنچه را که از فشارها و تهدیدات رژیم مشاهده نموده­اند برای علمای قم بازگو نموده و آنان را در جریان امر قرار دهند.[43]

آیت­الله محلاتی در ادامه سلسله مخالفت­های خود با اقدامات رژیم به ویژه تبعید امام خمینی به ترکیه در کلاس تفسیر قرآن در مسجد مولای شیراز ضمن تشبیه شاه به فرعون اظهار داشت:

«موقعی که حضرت موسی عصای خود را به طرف فرعون انداخت و اژدها شد، به فرعون گفت: اعلی­حضرت بیا پایین، تو یکی از بندگان ضعیف و جزئی خدا هستی».[44]

اداره کل نهم ساواک در اواخر اسفند 1343 طی تلگرافی به ریاست ساواک شیراز تصمیم جدید آیت­الله محلاتی خبر داد:

«آیت­الله محلاتی که با روحانیون قم و خمینی ارتباط دارد و با اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی در شیراز نیز مربوط است در نظر دارد اعلامیه­ای منتشر و در آن اعلام نماید که امسال به علت تبعید خمینی عید ندارند و باید از اقدام نامبرده، در این مورد جلوگیری به عمل آید»[45].

لایحه حمایت از خانواده

دولت هویدا در پانزده اسفند 1345 لایحه به اصلاح حمایت از خانواده را برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه کرد و مجلس نیز آن را تصویب نمود. این قانون که در ظاهر داعیه حمایت از زنان را داشت با برخی از مسلمات فقهی در تناقض بود و درواقع برای متلاشی کردن کیان خانواده طراحی شده بود تا با تشویق زنان به زندگی به سبک غربی، آنان را به گرفتن طلاق از شوهر ترغیب نماید و درنتیجه با از بین رفتن خانواده، زنان و کودکان بی­سرپرستی که مشکلات فراوانی را از نظر اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی بر جامعه تحمیل می­کنند، رو به فزونی گذارند. علماء و روحانیون که بین رواج عمومی بی­بندوباری زنان در جامعه و شعارهای حکومت در حمایت از جایگاه زن و خانواده تضاد آشکاری را شاهد بودند، در مقابل این قانون به مقابله برخاسته، با آن مخالفت نمودند.

آیت­الله حاج شیخ عبدالکریم ربانی شیرازی از علمای مجاهد و نستوه حوزه علمیه قم با ارسال نامه­ای برای علمای شیراز از جمله آیت­الله محلاتی، آنان را از محتوای لایحه حمایت از خانواده آگاه کرد.[46] ساواک شیراز با ارسال گزارشی به ساواک مرکز از فعالیت­های آیت­الله محلاتی و فرزندش مجدالدین محلاتی علیه این لایحه خبر داد و اذعان داشت: «کلیه جلساتی که در شرایط موجود در پوشش مذهب در شیراز تشکیل می­شود به اشاره محلاتی­ها می­باشد».[47] در همین رابطه ایشان جلسات متعددی را با علمای شیراز برگزار نمود:

«مورخه 17/4/46 جلسه­ای با شرکت شیخ­بهاءالدین محلاتی، سیدمجدالدین مصباحی، سیدعبدالحسین دستغیب، سیدمحمدباقر عالم، حاج علم­الهدی فضایلی، سیدمحمود علوی، سیدمحمدطاهری، شیخ صدرالدین حائری، سیدشمس­الدین آیت­اللهی و شیخ عبدالرسول ملک کازرونی در منزل سیدحسین یزدی تشکیل و در مورد لایحه حمایت از خانواده بحث و گفتگو گردید...».[48]

به دنبال تشکیل جلسات مذکور و تبادل­نظر و مشورت با سایر علماء، آیت­الله محلاتی نامه­ای خطاب به نخست­وزیر وقت نوشت. در این نامه ایشان با اشاره به این لایحه، مواردی از آن را که با شرع مقدس اسلام مغایرت داشت، تذکر داده و خواستار حذف آن گردیدند.

جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل

اشغالگران صهیونیسم در 6 خرداد 1346 از زمین، هوا و دریا به کشورهای مجاور فلسطین یورش برده به اشغال سرزمین­های عربی دست زدند خاورمیانه را در پرتگاه جنگی فراگیر و خانمان­سوز قرار دادند. در پی این یورش، رژیم شاه جنگ روانی شدیدی بر ضد اعراب و مسلمانان به راه انداخت و همه توان تبلیغاتی خود را به کار گرفت. رسانه­های گروهی ایران شبانه­روز پیرامون شکست عرب­ها و پیروزی صهیونیست­ها تبلیغات می­کردند. ساواک طی بخشنامه­ای هرگونه سخن گفتن پیرامون جنگ اعراب و اسرائیل را برای گویندگان مذهبی و وعاظ ممنوع اعلام نمود. همچنین طی بخشنامه­ای به کلیه دوایر ساواک در استان­ها و شهرستان­ها اعلام کرد:

«قرار است از طرف روحانیون مخالف و عناصر افراطی اعلامیه­ای علیه اسرائیل مبنی بر پشتیبانی از مسلمانان چاپ و منتشر گردد. دستور فرمایید ضمن مراقبت­های لازم جهت شناسایی عاملین اصلی قویاً از انتشار هرگونه اعلامیه­ای در این زمینه جلوگیری و نتیجه را سریعاً اعلام دارند».[49]

امام خمینی به عنوان سردمدار مبارزه با رژیم صهیونیستی در آن مقطع زمانی طی اعلامیه­ای بار دیگر ملت اسلام را به اتحاد و نبرد سرنوشت­ساز برای ریشه­کن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند.[50] بسیاری از علماء و روحانیون بر فراز منابر به جانب­داری از مردم فلسطین و محکومیت اشغالگران صهیونیسم سخنرانی کردند. آیت­الله محلاتی نیز در این رابطه فعال بود. ساواک در گزارشی در این­­خصوص چنین می­نویسد:

«در این مجلس آقای قربانی گزارش مفصلی از وضعیت جبهه جنگ بین اسرائیل و اعراب به استناد به اخبار رادیوهای قاهره، سوریه و سایر کشورهای عربی به آقای محلاتی داد. وضع را برایشان تشریح کرد. آقای محلاتی دستور دادند در منبر سعی شود تعصب و توجه مردم را متوجه موضوع روز نمایید و احساسات آنان را با اعلام هم­دردی و پشتیبانی برانگیزید».[51]

بسیاری از علمای ایران و عراق و آزادی­خواهان مسلمان طی اعلامیه­ها و مصاحبه­هایی از تجاوز و جنگ­افروزی صهیونیست­ها اعلام انزجار کرده، مسلمانان جهان را به پشتیبانی از رزمندگان عرب و جنگ­زدگان مسلمان فراخواندند. آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی با چاپ و انتشار اعلامیه­ای هرگونه ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی را حرام و محکوم دانست. متن این اعلامیه که در برخی از شهرها پخش شد بدین شرح است:

بسم­الله الرحمن الرحیم

به شهادت تاریخ و آیات کریمه قرآن مجید از آنگاه که دین مقدس اسلام ظاهر گشت و با تأیید خداوند متعال به دست بنیانگذار مقدسش پیامبر اکرم صلی­الله علیه وآله وسلم می­رفت نضج بگیرد قوم یهود با رسول اکرم آغاز دشمنی کرد. و با تمام قوا در راه پیشرفت این دین مقدس اخلال و کارشکنی می­کردند لیکن خداوند متعال پیغمبر اکرم و مجاهدین در راه حق را یاری فرمود. یهود و سایر دشمنان این دین را سرکوب کردند. پس از دفع غائله یهود و مشرکین اسلام همیشه راه اعتلا را پیمود. بالمآل که در غالب کشورهای معمور آن زمان گسترش یافت.

اکنون هم به انگیزه همان دشمنی دیرینه به تحریک و تقویت سایر دشمنان اسلام یهود اسرائیل غاصب دست تعدی و تجاوز به سوی مسلمین و کشورهای عرب مسلمان دراز کرد. برادران اسلامی ما را به خاک و خون می­کشد. لذا بر همه مسلمانان جهان واجب است که از هرگونه مساعدت مادی و معنوی نسبت به اعراب مسلمان دریغ ندارند و هر نوع معامله و ارتباطی که منشأ و تقویت اسرائیل بشود یا در آمادگی آنها برای مبارزه و پیکار با کشورهای عربی دخالت داشته باشد حرام و در حکم مبارزه با اسلام است و همچنین تأسیس روابط حسنه با دشمنان اسلام و مسلمانان محکوم به حرمت و مخالفت با خداوند متعال محسوب است – یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء و تلقون إلیهم بالمودة الی آخر... آیه شریفه والسلام علی من اتبع الهدی 14 ربیع­الاول 1387 مطابق با 2 تیر 1346 بهاءالدین محلاتی».[52]

جشن­های 2500 ساله

از سلسله جشن­های دولتی و درباری، جشن­های دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران بود که باید آن را از نکبت­بارترین و خیانت­آمیزترین جشن­ها و عیش و نوش­های رژیم شاه به شمار آورد. برای برپایی آن سال­ها نقشه­کشی و برنامه­ریزی کردند و سرسخت­ترین و شناخته­شده­ترین چهره­های ضد اسلامی درون­مرزی و برون­مرزی برای برپایی آن بسیج شدند. خبر و اندیشه برگزاری این جشن در سال 1337 برای نخستین بار از سوی روزنامه­ها و مطبوعات ایران اعلام شد و هنگام برگزاری آن را سال 1340 دانستند. برگزاری این جشن چندین بار به تعویق افتاد. سرانجام در تاریخ 26/5/1347 وزارت دربار در اطلاعیه­ای زمان برگزاری آن را تاریخ 20 مهرماه 1350 اعلام نمود. امام خمینی در 6 خرداد 1350 در یک سخنرانی، برپایی جشن یاد شده را به شدت نکوهش و محکوم نمود.[53] حدود سه ماه پیش از آغاز جشن­ها گزارش­هایی به دست ساواک رسید که: روحانیون مخالف حکومت درنظر دارند، اقداماتی در جهت مخالفت با برگزاری جشن­ها انجام دهند. به همین جهت اداره کل سوم ساواک طی نامه­ای به ساواک­های تابعه اعلام نمود:

«... نظر به اهمیت و حساسیت موضوع ضروری است به منظور پیشگیری از بروز حوادث ناگوار و احیاناً غیرقابل جبران در خلال برگزاری جشن­های مذکور از هم­اکنون اقدامات سریع در جهت پوشاندن اهداف و نفوذ در بین عناصر افراطی مذهبی و کسب اطلاع از تصمیمات و نیات آنان معمول گردد. خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه اقدامات این اداره کل را آگاه سازند».[54]

در همین ارتباط ساواک مرکز با ارسال نامه­ای به ساواک شیراز دستور کنترل و مراقبت بیشتر از آیت­الله محلاتی را صادر نمود:

«... با در نظرگرفتن سوابق نامبرده بالا و احتمال شرکت وی در این­گونه فعالیت­ها خواهشمند است دستور فرمایید با استفاده از تمام امکانات (کنترل مکاتبات و تلفن –درصورت لزوم تعقیب و مراقبت) نسبت به شناسایی مجدد و تعیین محل سکونت و کار وی و تهیه یک قطعه آخرین عکس نامبرده و همچنین روشن نمودن نحوه فعالیت­های کنونی و شناسایی دوستان و همفکران او اقدام و به محض مشاهده عمل مشکوکی و یا تردد به هر منطقه از کشور مراتب را سریعاً اعلام نمایند».[55]

آیت­الله محلاتی در پایان کلاس درس خود در تاریخ 25/5/50 طی سخنانی مخالفت خود را با برگزاری جشن­ها و شخص شاه اعلام نمود.

«... وقتی هر فرد مسلمان یا غیرمسلمان حتی مأمورین آنها حساب کند که با این همه فقر و بدبختی این همه پول صرف جشن شود و مخالف این عمل باشند، من مخالف نخواهم بود؟ خدا شاهد است من با تمام این اوضاع مخالف بوده و سخت نگرانم. لیکن کاری نمی­توانم بکنم. من با این [شاه] مخالفم و او را مسلمان نمی­دانم ...».[56]

وی همچنین ده روز مانده به برگزاری جشن­ها در تاریخ 10/7/50 طی سخنانی بار دیگر به مبالغ هنگفتی که خرج برگزاری جشن­ها می­شود، اعتراض نمود:

«ساعت 00: 9 صبح نامبرده بالا در منزل خود اظهار داشت: اصلاً دستگاه از دستگاه بنی­امیه، معاویه و یزید هم بدتر است. این همه مخارج غیرمعقول و ثروت را به هدر دادن جز پستی و بی­رحمی مفهومی ندارد. او گفت [این جشن­ها] احتمال سر و صدا خواهد داشت که درنتیجه به سود ملت و علیه دستگاه است ...».[57]

با انعکاس سخنان محلاتی به ساواک مرکز، اداره کل سوم طی دستوری بر مراقبت بیشتر از ایشان تأکید نمود:

«ساواک فارس دقیقاً ، خاصه در ایام جشن شاهنشاهی از نامبرده مراقبت، نتایج حاصله را در بولتن گزارش نماید و فعالیت و تماس و ارتباطات او را منعکس نماید. به هر نقطه­ای هم که او مسافرت نمود، مراتب را اطلاع دهید».[58]

 

حمایت از امام خمینی

در تاریخ 20 دیماه 1350 یکی از مهره­های ماسونی و وابسته به دربار، به نام جمشید اعلم در نطق قبل از دستور خود در مجلس سنا، امام را با دستاویز این که «علیه فجایع حکومت یعنی عراق، یک کلمه حرف از حلقوم این مرد بیرون نمی­آید» مورد تاخت و تاز قرار داد و با ناسزاگویی و پیرایه بستن، کوشید امام را در دیدِ ملت ایران خوار کند و از نفوذ، نیرو و توان مردمی او بکاهد. اظهارات وی توسط محمدعلی علامه وحیدی که وی نیز یکی از مهره­های خود فروش و چاپلوس درباری بود، مورد تأیید و تصدیق قرار گرفت. این اظهارات موجی از خشم و نفرت را در میان مردم پدید آورد. پیش­نمازهای قم از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند. بازار قم یکپارچه تعطیل شد. طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه تجمع کردند و دست به تظاهرات زدند.[59] روحانی مجاهد آیت­الله محلاتی در مقابل این بی­ادبی و هتاکی سرسپردگان رژیم آرام ننشست. تلگراف وی خطاب به جعفر شریف امامی به زودی منتشر و بر در و دیوار مدرسه فیضیه نصب گردید:[60]

«جناب آقای مهندس شریف­امامی رئیس محترم مجلس سنا، از مجلس شیوخ انتظار می­رفت که اگر دیگران آتش فتنه و نفاق را دامن می­زنند این مجلس در خاموش کردن آتش فساد و التیام بین طبقات بکوشد. متأسفانه برخلاف انتظار دو نفر از اعضاء و سناتورها با اهانت به یک شخصیت روحانی بزرگ که از مراجع مهم شناخته شده است، قلوب قاطبه روحانیون مسلمین را جریحه­دار ساخته و ایجاد تنفر شدید نموده­اند. و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون».[61]

همزمان حجةالاسلام محمدتقی فلسفی در مراسم بزرگداشت آیت­الله چهل­ستونی در تاریخ 25/10/50، سخنان تند و شدیدی را علیه یاوه­گویی­های سناتورهای مجلس سنا ایراد نمود. وی همچنین یورش و حمله پلیس به طلاب حوزه علمیه قم را نکوهش نمود.

رژیم شاه در عکس­العملی شتاب­زده آقای فلسفی را ممنوع­المنبر نمود. سخنرانی وی در میان مردم و روحانیون بازتاب گسترده و پرباری داشت. مردم با تلفن، نامه، تلگرام و ... موضع او را ستودند و پشتیبانی خویش را از سخنرانی نامبرده اعلام داشتند. آیت­الله محلاتی به همراه پانزده تن از علمای شیراز تلگرامی در پشتیبانی از آقای فلسفی مخابره نمودند.[62]

«تهران – حجت­الاسلام والمسلمین آقای فلسفی – دامت برکاته

جامعه روحانیت و عموم متدینین شیراز از مجاهدات مخلصانه جنابعالی مستحضر و نیز از ناملایمات وارده مطلع و موجب تأثر شدید. از خداوند قادر متعال تأیید وجود شریف را در خدمت به دیانت مقدسه و ساحت مبارک امام عصر – عجل­الله تعالی فرجه – و مزید اجر خواستارند...».[63]

در واکنش به مجموعه اقدامات و فعالیت­های روحانیون شیراز، اداره کل سوم ساواک با ارسال نامه­ای به ساواک شیراز ضمن گلایه از بی­توجهی آنان، دستوراتی را درباره مراقبت و کنترل بیشتر آیت­الله محلاتی صادر نمود:

«با توجه به اینکه کراراً دستورالعمل­هایی در مورد روحانیون افراطی فارس بخصوص نامبرده بالا و پسرش مجدالدین محلاتی داده شده است. مع­هذا آن ساواک بدون توجه به این موضوع هیچ­گونه اقدامی در این مورد به عمل نیاورده است. لذا می­بایست آن ساواک ترتیبی اتخاذ نماید که از تحریکات یاد شده بالا و همچنین مجدالدین محلاتی و روحانیونی که مبادرت به مخابره تلگراف جهت فلسفی واعظ نموده­اند با ایجاد محدودیت­های لازم جهت آنان و جلب و جذب و تحبیب و توجیه و هدایت این قبیل روحانیون از اقدامات آتی آنان علیه مصالح مملکت جلوگیری نماید ...».[64]

نامه به مراجع تقلید

ساواک در اول شهریورماه 1350، با برنامه­ای پیچیده و حساب شده، ضربه خود را به سازمان مجاهدین خلق فرود آورد. اغلب خانه­های تیمی سازمان که در مناطق مختلف تهران پراکنده بود، مورد حمله قرار گرفت. در روز نخست 30 نفر و به تدریج، تا یکی دو ماه بعد، قریب 120 نفر از اعضای سازمان به دام افتادند.

رژیم شاه در 26 بهمن 1350 محاکمه یازده تن از اعضای اصلی سازمان را آغاز نمود. واکنش­های متعددی درخصوص دستگیری و محاکمه این افراد در داخل و خارج از کشور نشان داده شد. از آنجا که ماهیت واقعی افراد سازمان و اقدامات آنان در پرده­ای از ابهام قرار داشت و مبارزان از آنان ارزیابی مثبتی داشتند، برخی از روحانیون به جهت جلوگیری از اعدام دستگیرشدگان سازمان نامه­نگاری­هایی انجام دادند.[65] آیت­الله محلاتی از جمله افرادی بود که در این زمینه تلاشی پیگیر داشت. ساواک شیراز در گزارشی به مدیریت اداره کل سوم ساواک از تجمع علمای شیراز و سخنان آیت­الله محلاتی خبر داد:

«... در این محل بهاءالدین محلاتی ضمن صحبت اظهار داشته: عده­ای از جوان­های متدین و مسلمان محکوم به اعدام شده­اند و باید تا می­توانیم برای حفظ آنها اقداماتی انجام گردد تا لااقل تخفیفی در مجازات داده شود. و به همین علت توصیه می­نماید نامه­ای به آقایان مراجع تقلید نوشته شود تا آنها که در رأس هستند اقدام نمایند. متعاقباً متن نامه را شیخ مجدالدین فرزند بهاءالدین محلاتی تهیه و برای حاضرین قرائت و به امضاء می­رساند تا به آدرس آیات میلانی، گلپایگانی، شریعتمداری، خوانساری و مرعشی ارسال و ...».[66]

نامه مزبور که امضای آیت­الله محلاتی و نه نفر دیگر از علمای شیراز در ذیل آن بود ضمن ارسال برای مراجع مزبور در سطح وسیعی انتشار یافته و توزیع شد.[67]در بخشی از این نامه آمده بود:

«... لابد خاطر مبارک مستحضر است که عده­ای از جوانان مسلمان مجاهد که جز انگیزه دینی آنها و جهاد در راه اسلام عزیز داعی دیگری نداشتند به عناوینی در محاکم نظامی محاکمه و حکم اعدام درباره آنها صادر شده است. اینها حافظ و قاری قرآن هستند و در این روزگار تاریک مبلغ اسلام­اند. همه جوانند، اهل نماز هستند، آیا در این حکم غیرعادلانه حضرتعالی اقدامی تاکنون فرموده­اید یا نه ...»[68]

این اقدام آیت­الله محلاتی و علمای شیراز عکس­العمل تند سپهبد نصیری ریاست وقت ساواک را به دنبال داشت. وی در ذیل یکی از گزارش­های مربوطه چنین نوشت:

«... امضاءکنندگان زیر در شیراز چه کسانی هستند و چگونه جرأت کرده­اند چنین نامه­ای را بنویسند. چه اقدامی ساواک شیراز در مورد آنها نموده؟ و اکنون کمیته مشترک شیراز چه تصمیمی درمورد آنها اتخاذ کرده ...».[69]

از سوی دیگر اداره کل سوم به ساواک شیراز مأموریت داد تا با آیت­الله محلاتی تماس گرفته و وی را تهدید نمایند در صورت ادامه دادن به تحریکات خود به عنوان یکی از همفکران و طرفداران سازمان معرفی و با وی برخورد می­گردد.[70]همزمان ساواک شیراز طرحی را جهت تضعیف آیت­الله محلاتی تهیه و جهت تصویب به اداره کل سوم ارسال نمود.[71]

ساواک شیراز به منظور تحت فشار قراردادن آیت­الله محلاتی در اوایل سال 1351 فرزند ایشان آیت­الله مجدالدین محلاتی را به اتهام ایراد سخنرانی علیه رژیم به سه سال تبعید در شهرستان ایرانشهر تبعید نمود. روحانیون شیراز به رهبری شهید آیت­الله دستغیب در اعتراض به این اقدام تصمیم به عدم اقامه نماز جماعت در مساجد شیراز گرفتند که این تصمیم با مخالفت آیت­الله محلاتی روبه­رو شد.[72]وی در پاسخ به پیشنهاد یکی از روحانیون شیراز مبنی بر اینکه: «چنان چه شما از مقامات انتظامی خواهش نمایید ممکن است از ادامه تبعید فرزندتان چشم­پوشی نمایند» قاطعانه و با صلابت پاسخ داد:

«اگر صد سال هم مدت تبعید او را تمدید کنند من از این دستگاه خواهشی نخواهم کرد و ترجیح می­دهم در تبعید بماند».[73]

حمایت از شیعیان لبنان

استکبار جهانی و صهیونیسم بین­الملل به منظور تضعیف و درهم کوبیدن مبارزان فلسطینی، دسیسه و توطئه جدیدی را به دست برخی گروه­های لبنانی در اوایل سال 1354 ش آغاز نمود. براساس این نقشه «فالانژهای لبنانی» در 24 فروردین 1354 سرنشینان فلسطینی یک اتوبوس را در محله مسیحی­نشین «عین­الرمان» به طور ناگهانی به رگبار بسته و 26 تن از آنان را کشته و شماری را زخمی نمودند. این اقدام جرقه­ای بود که بر خرمن باروت لبنان زده شده و آتش جنگ تمام­عیار درونی را در آن کشور شعله­ور ساخت. در پی این اقدام، سنگربندی خیابانی میان گروه­های دست­راستی نظیر «حزب کتائب»، «فالانژیست­های لبنانی» و «حزب ملیون احرار» از سویی و سازمان­ها و گروه­های چپی- ملی – لبنانی – فلسطینی از سوی دیگر آغاز شد. این درگیری­ها منجر به آوارگی و بی­خانمانی بسیاری از شیعیان لبنانی گردید.[74]امام خمینی در پیامی در تاریخ دوم بهمن 1355 ضمن اشاره به این موضوع خواستار کمک به آنان شد.[75]

در همین راستا آیت­الله محلاتی در سخنرانی­های خود در ایام ماه مبارک رمضان، پس از تشریح اوضاع لبنان و وضعیت اسف­بار شیعیان آنجا، بر لزوم هرچه بیشتر کمک به آنان تأکید نمود:

«از طرف شیخ­بهاءالدین محلاتی حسابی به شماره500 در بانک صادرات شیراز افتتاح تا مسلمانان فطریه خود را به حساب فوق­الذکر واریز و وجوه جمع­آوری شده زیرنظر شیخ نامبرده به لبنان ارسال گردد...».[76]

ایشان همچنین چند تن از علمای لبنان را که به ایران سفر کرده بودند، ملاقات و از آنان دعوت نمود که به شیراز بیایند. در شیراز ضمن پذیرایی، مبالغی پول جمع­آوری و برای کمک به شیعیان لبنان در اختیار آنان قرار داد[77].

جشن هنر شیراز

یکی از اقداماتی که رژیم پهلوی در جهت احیای فرهنگ غیردینی و نابودی ارزش­های اسلامی به عمل آورد، برقراری جشن­های هنر شیراز بود. این جشن زائیده فکر غربی­ها و به نام فرح پهلوی بود. پیشینه­­ی این جنش به سال 1345 ش می­رسد. براساس این جشن که به اصطلاح با پوشش ایجاد نزدیکی بین ایران و سایر کشورها برپا می­شد، هرساله هنرمندان ایرانی و سایر کشورها در شیراز اجتماع کرده و به ارائه آثار خود می­پرداختند.

طبق اساسنامه­ی سازمان جشن هنر شیراز، این سازمان برای به اصطلاح «بالا بردن سطح هنر در ایران و بزرگداشت هنر هنرمندان ایران و شناساندن هنر و هنرمندان خارجی در ایران» تأسیس شد و فرح پهلوی ریاست عالیه آن را به عهده گرفت. این سازمان هر سال جشن­های خود را در اوایل شهریور در شیراز برقرار می­کرد. هر سال که از جشن هنر شیراز می­گذشت، اهداف ضداسلامی آن آشکارتر می­شد تا جایی که تصمیم گرفتند «برنامه اذان مغرب را از بلندگوی مسجد بازار شیراز که قرار بود تئاتری در نزدیکی آن در داخل بازار اجرا شود قطع کنند تا صدای اذان مزاحم برنامه­ای که یک گروه خارجی اجرا می­کرد نشود». اوج ابتذال در دهمین و یازدهمین دوره جشن­های هنر شیراز در سال 1355 و 1356 بود. در یازدهمین جشن هنر شیراز که در سال 1356 برپا گردید، نمایشی با عنوان «خوک – بچه – آتش» اجرا شد که در آن اعمال منافی عفت به شکل علنی نمایش داده شد.[78] جدی­ترین اعتراض از سوی علمای شیراز صورت گرفت. ساواک شیراز در گزارشی به مرکز چنین نوشت:

«روز چهارشنبه اول ماه رمضان بعد از نماز جماعت آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مسجد مولا در خلال موعظه می­گوید که من دعا می­کنم شماها بگویید (آمین) ایشان بعد از دعا کردن می­گوید، خدا لعنت کند مسببین جشن هنر را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکت­کنندگان جشن هنر را و همه با صدای بلند آمین می­گویند ...».[79]

سایر علمای شیراز به ویژه آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب موضع­گیری کرده، خواستار جلوگیری از ادامه برنامه­های جشن شدند. گزارش ساواک درخصوص ادامه فعالیت­ها و تحرکات آیت­الله محلاتی چنین است:

«...نامبرده بالا به روحانیون و وعاظ پیشنهاد نمود که در این باره انتقاد و از روز شنبه پنجم شهریور جاری از حضور در مساجد و منابر خودداری نمایند. 2- ساعت 45: 14 روز 4/6/36 یاد شده ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار داشته: قرار بود ما امروز نماز مسجد را تعطیل نماییم به خاطر اینکه این خانم هر سال عده­ای رقاصه را دعوت و جشن هنر را برپا می­نماید و این برنامه کثیف و منحرف را نمایش می­دهد و اضافه نموده: امروز چهار نفر از اولیای استان به من قول داده­اند که برنامه را از امشب تعطیل کنند و اگر دروغ باشد نماز مسجد را تعطیل خواهیم کرد و تلگرافی را که برای جناب آقای نخست­وزیر نوشته بود برای مردم قرائت نموده است ...».[80]

با انتشار خبر برگزاری نمایش مذکور و رسیدن آن به نجف اشرف حضرت امام خمینی (ره) به شدت برآشفتند و موضع­گیری بسیار تند و شدیدی اتخاذ فرمودند.[81] رژیم شاه مجبور شد در سال 1357 جشن هنر شیراز را تعطیل کند.

شهادت حاج آقا مصطفی خمینی

شهادت آیت­الله حاج سیدمصطفی خمینی در اول آبان 1356 نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. هرچند فقدان ایشان – به عنوان یاور و مشاور رهبری نهضت و کسی که نقش فراوانی در پیشبرد نهضت و نیل به آن اهداف والای انقلاب داشت – باعث تأثر امام خمینی و طرفداران نهضت اسلامی گردید، اما از دیگر سو، برگزاری مراسم بزرگداشت ایشان، باعث معرفی بیش از پیش نام و آرمان­های والای امام خمینی در میان مردم شد؛ یعنی موضوعی که حکومت پهلوی از آن در وحشت بود و سعی می­کرد به هر قیمت ممکن از طرح نام امام خمینی در میان آحاد جامعه جلوگیری شود. سیل تلگراف­های تسلیت علماء و روحانیون به امام خمینی در نجف سرازیر گردید.[82]آیت­الله محلاتی نیز با ارسال تلگرافی به امام خمینی این ضایعه جبران­ناپذیر را تسلیت گفت. امام خمینی در پاسخ طی تلگرافی فرمودند:

« به عرض عالی می­رساند: از قرار معلوم حضرتعالی در این حادثه تلگراف فرمودید. از عواطف عالیه تشکر و سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. محتمل است از قبل سایر آقایان هم ابراز لطفی شده باشد. به یکی از ملازمان امر فرمایید تشکر اینجانب را به همه ابلاغ نمایند و چون نمی­دانم چه اشخاصی تلگراف نموده­اند و نرسیده است، لهذا از تشکر تفضیلی معذورم. خدمت آقازاده مکرم دامت افاضاته سلام می­رسانم دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله – روح­الله الموسوی الخمینی».[83]

مجالس ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی برای ادامه نهضت و تداوم مخالفت با حکومت پهلوی، عرصه جدیدی از مبارزه را پیش روی علماء، روحانیون و وعاظ گشود. این مجالس در بسیاری از شهرهای ایران برگزار گردید. سخنرانان این مجالس که غالباً از علماء و فضلای انقلابی و مبارز بودند، با اشاره به فقدان فرزند بزرگوار امام، انگشت اتهام را متوجه رژیم و عوامل آن ساخته و به انتقاد از آنان می­پرداختند. در دومین روز از آبان سال 1356 مسجد مولای شیراز شاهد برگزاری مراسم باشکوهی برای حاج­آقا مصطفی بود. این مجلس از سوی آیت­الله محلاتی برگزار و از سوی قاطبه علمای شیراز و مردم با استقبال فراوان مواجه شد. نمازگزاران مساجد مختلف شیراز شامل کسبه، دانشجویان، فرهنگیان، کارمندان و سایر اقشار مردم درحالی که ائمه جماعات پیشاپیش آنان در حرکت بودند، پس از نماز مغرب و عشاء وارد مسجد مولا شدند. داخل شبستان مسجد، صحن و کوچه­های اطراف مملوء از جمعیت گردید. سخنران مجلس طی سخنانی یاد و خاطره فرزند برومند امام خمینی را گرامی داشت و مراتب همدردی علماء و مردم شیراز را با امام خمینی اعلام نمود. اظهارات وی علیه رژیم پهلوی باعث تحریک احساسات مردم گردید. پس از اتمام مراسم، سیل جمعیت شرکت­کننده هنگام خروج از مسجد یک­صدا علیه رژیم شعار سر دادند. مأمورین انتظامی از خروج آنها جلوگیری کرده، همین امر منجر به درگیری بین آنان شد.

پلیس با دستگیری چند تن از عوامل اصلی شعاردهنده و ضرب و شتم مردم به تصور خود به ماجرا خاتمه داد.[84] ساواک شیراز اسامی تمامی علماء و روحانیون شرکت­کننده در این مراسم را به مرکز اعلام داشت.[85] در پایان همین مراسم، زمان و مکان برگزاری مراسم بعدی اعلام گردید، ساواک شیراز در نامه­ای به مرکز، چگونگی برگزاری این مجلس را شرح داد:

«از ساعت 6 بعدازظهر روز پنجشنبه 5/8/36 طبقات مختلف مردم جهت شرکت در مراسم ختم ترحیم آقای سیدمصطفی خمینی فرزند آیت­الله خمینی اعم از بازاری، فرهنگی، روحانی، کسبه و تعداد بی­شماری خانم­ها به مسجد جامع شیراز آمدند. بعد از برگزاری نماز جماعت آقای سید ابوالحسن دستغیب به منبر رفت بعد از ذکر مقدمه و موعظه اظهار داشت که امشب مجلس تعلق به مجلس ترحیم شخص بزرگواری دارد و آیت­الله حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر خواهند رفت. من دعای کمیل را زودتر می­خوانم. دعای کمیل را خواند. در این مدت که دعای کمیل خوانده می­شد آقایان روحانیون و طلاب و آن دسته روحانیون که در مساجد نماز جماعت داشتند بعد از خواندن نماز با مریدان خو به مسجد آمدند. آقایان شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی هم به تناوب به مسجد آمدند. پس از خاتمه دعای کمیل آقای حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر رفت. بعد از خواندن سوره (والعصر) اظهار داشت که تمام مذاهب زرتشتی، مسیحی، یهودی، مسلمان، دین یعنی اعتقاد به توحید و معاد و اگر غیر از این باشد کسی دین­دار نیست. در این مورد و مسلمانان ظاهری و توضیحات مفصلی دادند. در خلال این مطلب اظهار داشت که امشب مجلس اختصاص به مجلس ترحیم (یک آقازاده، یک آقازاده بزرگوار، یک آقازاده مرجع شیعیان و یک آقازاده با کمال و با جمال و مجتهد واجد شرایط) دارد. در این موقع که نام آقای خمینی آمد با هیجان فراوان صلوات فرستادند. مأمورین انتظامی مرتب در رفت و آمد و بر کنترل مردم افزودند. بعد از اشاره به اصل مجلس ترحیم ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر و برپا داشتن نماز جماعت بخصوص نماز جماعت و ارشاد جوانان به علاقمند شدن به دین و دوری از فساد و تباهی و تبهکاری و راهنمایی به درستکاری و راهنمایی خانم­ها و دختران به روی آوردن به دین و عفت و درستکاری مجدد اظهار داشتند که آقای سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد و متقی و مجتهد حضرت آیت­الله خمینی شخصی بود جامع جمیع کمالات بارها با پای برهنه از نجف به کربلا برای زیارت تربت امام حسین علیه­السلام حرکت کرد و مراسم زیارت را به جای آورد. او بی­نهایت به امور مذهبی و اصلاح جامعه شیعیان علاقمند و در این راه زحماتی متحمل شده (برای شادی روانش سه صلوات بفرستید) مردم از روی احساسات و هیجان آنچه صدا داشتند صلوات فرستادند. ایشان به حوزه علمیه نجف و حوزه علمیه قم تسلیت گفتند و اظهار داشتند که یکی از فرزندان پیغمبر اکرم از دنیا رفته تعزیت ما را خداوندا بپذیر. بعداً درباره صفات و کمالات ایشان به تفصیل سخن راند و تسلیت جامعه روحانیت را به آقای آیت­الله خمینی ابلاغ کرد و برای سلامتی آن دعا نمود. مردم وقتی که نام آیت­الله خمینی به میان می­آمد صلوات را بلندتر می­فرستادند».[86]

در چهلمین روز شهادت حاج آقا مصطفی خمینی بار دیگر شهر شیراز شاهد برگزاری مراسم بزرگداشت فرزند برومند حضرت امام بود. بنا به گزارش ساواک مجلس مزبور تحت نظارت و سرپرستی آیت­الله محلاتی برگزار گردید. در این مراسم که در مسجد جامع شیراز برپا شد، آیت­الله محمدعلی گرامی از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم به ایراد سخن پرداخت.

وی ضمن اشاره به مراتب فضل و عظمت امام خمینی و فرزندش حاج آقا مصطفی جهت سلامت و مراجعت ایشان به وطن دعا نمود. این مجلس در محاصره کامل نیروهای امنیتی و پلیس قرار داشته و کلیه رفت­و­آمدها کنترل می­شد.[87]

چهلم شهدای قم

رژیم پهلوی با هدف درهم شکستن اعتبار امام خمینی و هتک حرمت ایشان در هفدهم دی ماه 1356 مقاله­ی توهین­آمیزی به تحریک شاه و همکاری داریوش همایون در مورد شخصیت امام خمینی در روزنامه اطلاعات نوشت. انتشار این مقاله موج سهمگینی از خشم و نفرت در میان مجامع مذهبی ایجاد کرد. در روزهای 18 و 19 دی­ماه، طلاب حوزه­های علمیه به ویژه در قم با مراجعه به مراجع و اجتماع در بیوت آنها، اعتراض خود نسبت به هتاکی به یک مرجع تقلید را نشان دادند. در بعدازظهر 19 دی، عده­ی زیادی از طلاب و مردم قم در منزل آیت­الله حسین نوری همدانی و کوچه­های اطراف آن اجتماع کردند. پس از سخنرانی علماء و روحانیون در این اجتماع و سایر تجمعات، طلاب و مردم به صورت دسته­جمعی به طرف حرم حضرت معصومه (س) رفتند. نیروهای پلیس که پیش از رسیدن مردم در خیابان­های اطراف حرم مستقر شده بودند، به مردم حمله کرده و آنها را به رگبار گلوله بستند و تعدادی از آنها را شهید کردند و به این شکل، قیام مردم قم به خون شهیدان آن دیار رقم خورد.[88]

این اقدام رژیم به شکلی همه­جانبه از طرف علماء و مجامع مذهبی محکوم گردید. برگزاری مراسم سوم، هفتم و چهلم شهدای قیام 19 دی قم در سراسر کشور در گسترش روح قیام در سطح کشور نقش زیادی داشت. در چهلمین روز این فاجعه آیت­الله محلاتی و فرزندش با انتشار اعلامیه­ای مشترک عاملین این حادثه را محکوم نمودند:

«از طرف بهاءالدین و مجدالدین محلاتی اعلامیه­ای درمورد حادثه قم تهیه و روز شنبه 29/11/36 را تعطیل و عزای عمومی اعلام نموده­اند و قرار است ظرف روز جاری پس از نماز ظهر و مغرب اعلامیه مورد بحث را در مساجد قرائت و توزیع نمایند».[89]

ایشان اعلامیه­ای نیز به صورت منفرد منتشر نمود. متن این اعلامیه که در سطح شهر شیراز توزیع نموده، بدین شرح است:

«بسم­الله الرحمن الرحیم

وَ سَیَعلَمُ الَّذین ظَلَموا اَیُّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون

فاجعه خونین حوزه علمیه تشییع، کشته شدن عده­ای از جوانان عزیز در شهرستان مقدس «قم» فراموش شدنی نیست. این مصیبت بزرگ عالم اسلام را به عموم علماء اعلام و مراجع عظام دامت برکاتهم و همه مسلمانان تسلیت می­گوییم و چون روز شنبه دهم ربیع­الاول 1398 مصادف با چهلمین روز این فاجعه مؤلمه می­باشد. لازم است مسلمانان به همدردی برادران عزیز و داغ­دیده­ به پا خاسته و بدین وسیله تعطیل و عزای عمومی اعلام می­داریم. از خداوند قادر منتغم متعال نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت می­نمایم.[90]

إنّا لله وَ إنّا إلیه راجِعون بهاءالدین محلاتی شیرازی – هشتم ربیع­الاول 1398.

دو روز بعد از صدور اعلامیه مذکور، آیت­الله محلاتی سخنرانی نسبتاً طولانی­ای در مسجد مولای شیراز ایراد فرمودند. ایشان در این سخنرانی که متن کامل آن توسط منابع ساواک تهیه و به ساواک ارسال گردید، ضمن تقدیر و تشکر از مردم شیراز به جهت همدردی و همراهی­شان با داغ­دیدگان حادثه 19 دی قم به ضرورت آمادگی و مجهز شدن مردم به سلاح برای مقابله با عوامل رژیم تأکید نمود».[91]

کمک به شیعیان لبنان

در 23 اسفند 1356 برابر با 14 مارس 1978 م ارتش رژیم صهیونیستی به بهانه عملیات رزمندگان مبارز فلسطینی در حومه تل­آویو، تجاوز وحشیانه­ای را به جنوب لبنان آغاز کرد. آنها توانستند جنوب لبنان را تا رودخانه لیتانی اشغال کنند. بر اثر این هجوم ناجوانمردانه که با حمایت قدرت­های امپریالیستی صورت پذیرفت، بسیاری از مردم لبنان به خاک و خون کشیده شدند و خانه­های آنها ویران گشت.[92] ملت ایران اگرچه خود داغدار جنایات رژیم پهلوی بود، ولی هیچ­گاه از مظلومیت و بی­پناهی شیعیان لبنان غافل نشد. با دستور مراجع عظام تقلید، سیل کمک­های نقدی روانه لبنان گردید. آیت­الله محلاتی شیرازی همچون گذشته با اعلام شماره حسابی در بانک بازرگانی از مردم خواست کمک­های خود را به آن حساب واریز نمایند.[93] ایشان همچنین در سخنرانی­های خود به جنایات صهیونیست­های اشغالگر اشاره کرده و خواستار کمک به آوارگان لبنانی شد. وی این تجاوز را با چراغ سبز آمریکایی­ها دانست و آنان را منشأ فساد در منطقه و جهان معرفی نمود.[94]

صدور اعلامیه­ای در همین رابطه از سوی آیت­الله محلاتی، حساسیت ساواک را برانگیخت. متن اعلامیه به شرح زیر است:

بسمه تعالی

«والذین یجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»

هنوز ماتم و اندوه مرگ شهدای مجاهد قم و تبریز که به گناه حق­گویی در خون خود آغشته شدند از دل­های مسلمانان زدوده نشده که باز اسرائیل (این پایگاه امپریالیسم) با حمله سبعانه خود عده کثیری از برادران مجاهد و شیعیان لبنانی و فلسطینی ما را به خاک و خون کشیده و بسیاری از آنان را آواره و بی­خانمان نموده است. بدیهی است این حمله وحشیانه و ناجوانمردانه که با مساعدت سایر معاندین اسلام صورت گرفته قلوب عالم انسانیت به ویژه مسلمین جهان را جریحه­دار ساخته است.

اکنون بر عموم مسلمین واجب است به یاری مظلومان شجاع و مبارز لبنانی شتافته و خاصه با بذل مال بار دیگر همبستگی خود را که مظهری از نیروی عالمگیری اتحاد اسلامی است به منصه ظهور رسانند. به همین منظور حسابی به شماره 13740 در بانک بازرگانی شیراز، افتتاح گردیده است. اکیداً از برادران مسلمان خواستارم با ارسال کمک به این مصیبت­زدگان وظیفه مذهبی و انسانی خود را انجام داده و در پیشگاه خداوند متعال خود را از مسئولیت بری سازند. إن الله لا یضیع اجر المحسنین. به تاریخ شانزدهم ربیع­الثانی.

1398 فارس – بهاءالدین محلاتی».

واقعه 29 بهمن تبریز

مردم مسلمان و غیور تبریز به منظور بزرگداشت چهلمین روز شهدای واقعه 19 دی ماه قم، به دعوت شهید آیت­الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و دیگر علمای تبریز، در یکی از مساجد بزرگ این شهر اجتماع کردند. این اجتماع بر اثر رفتار خشونت­آمیز مأموران رژیم شاه به قیامی عمومی در سراسر شهر تبدیل شد. نیروهای نظامی با تانک و نفربر به مردم بی­دفاع یورش برده و به سرکوب و کشتار آنان پرداختند. تبریز در این روز به صورت شهر جنگ­زده درآمد. امام خمینی و سایر مراجع عظام با صدور اعلامیه­هایی مراتب تأسف و تأثر خود را از این واقعه اعلام و آن را محکوم نمودند.[95] با فرارسیدن چهلم شهدای تبریز آیت­الله محلاتی اعلامیه­ای به همین مناسبت صادر نمود:

«بسم الله الرحمن الرحیم

فَضَّل اللهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عظیما

فرارسیدن چهلمین روز فاجعه تبریز را بار دیگر به عموم شیعیان و بخصوص به خانواده­های داغدار تسلیت می­گویم و به پاس جانبازی­های ارزنده این قهرمانان و همدردی با مصیبت­زدگان روز پنج­شنبه بیستم ربیع­الثانی 1398 اربعین آنان را عزای عمومی اعلام می­دارم و تا ملت­های زنده و آزاد از اوضاعی که بر جهان اسلام می­گذرد مطلع گردند. خداوند متعال به همه بازماندگان اجر جزیل عنایت فرماید.

به تاریخ چهارم شهر ربیع­الاول – بهاءالدین محلاتی».

ساواک شیراز از طریق شهربانی اقدام به جمع­آوری اعلامیه مذکور از سطح شیراز نمود و دو تن از توزیع­کنندگان آن را نیز دستگیر نمود.[96]

قیام مردم یزد

در چهلم شهدای واقعه 29 بهمن تبریز مردم چندین شهر دست به تظاهرات و راهپیمایی زدند. مردم یزد از هشتم فروردین تظاهرات خود را آغاز نمودند. این اعتراضات در روزهای بعد ابعاد وسیع­تری یافت. به دعوت آیت­الله محمد صدوقی بازار یزد تعطیل و مردم در مسجد جامع تجمع کردند. این تجمع که با سخنرانی یکی از انقلابیون همراه بود، با تظاهرات مردم در خیابان­ها ادامه یافت و درنهایت منجر به درگیری بین نیروهای پلیس و مردم گردید. در این حادثه تعدادی از مردم یزد مجروح یا به شهادت رسیدند و جمعی نیز بازداشت و روانه زندان گردیدند.

این واقعه از سوی علما و مجامع مذهبی محکوم شد و بازتاب بسیار وسیعی در سطح کشور داشت. آیت­الله محلاتی با ارسال تلگرافی برای شهید آیت­الله محمد صدوقی ضمن عرض تسلیت به ایشان و بازماندگان شهدای یزد از خداوند متعال انتقام خون شهیدان را مسئلت نمود.[97]

تعطیلی جشن هنر شیراز

با نزدیک شدن به شهریورماه سال 57 زمان برگزاری هرساله جشن هنر شیراز فرا رسید. اگرچه با توجه به وضعیت بحرانی کشور برپایی جشن از سوی رژیم در هاله­ای از ابهام قرار داشت، ولی زمزمه­هایی به گوش می­رسید که حاکی از برگزاری آن بود. آیت­الله محلاتی طی سخنانی در مسجد مولا در تاریخ 22/4/57 در مخالفت با این برنامه اظهار داشت:

«... باز آقایان خیال دارند امسال برنامه­ جشن هنر را از سال­های گذشته مجلل­تر برگزار نمایند. از هم­اکنون اعلام می­کنم، اگر جلوی جشن هنر را بگیرند که بسیار خوب در غیر این صورت ما مجبوریم اینجا را ترک کنیم. خودتان می­دانید و جشن هنر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر فرد مسلمان می­باشد و شما باید از جشن هنر جلوگیری کنید. البته علمای شیراز تصمیم گرفته­اند از اول ماه رمضان در مساجد برای جلوگیری از این برنامه تلاشی کنند ...».[98]

در همین رابطه وی به همراه جمعی از علمای شیراز نامه­ای خطاب به جمشید آموزگار، نخست­وزیر وقت نوشت بخشی از این نامه بدین شرح است:

«خاطر آقایان مستحضر است که چند سال است در شهریور ماه اموری به نام جشن هنر که اکثر برنامه­های آن مخالف موازین دین مقدس اسلام و مبانی اخلاقی می­باشد در این شهرستان برپا می­دارند، و در سال گذشته بعضی از برنامه­های آن به اوج فضاحت رسید، به حدی که در روزنامه­های رسمی کشور فریاد اعتراض مردم بلند شد. اکنون با توجه به وضع روز و هیجان و احساسات مذهبی مردم ما وظیفه خود می­دانیم به هیئت دولت تذکر دهیم که از این کار که مورد تنفر عموم مردم مسلمان ایرانی بخصوص مردم شیراز است خودداری نمایند...».[99]

با تلاش و پیگیری آیت­الله محلاتی و سایر علمای مبارز شیراز و مخالفت­هایی که از سوی اقشار مختلف مردم شیراز صورت پذیرفت، رژیم شاه که در وضعیت چندان مناسبی نیز قرار نداشت، جشن هنر را در آن سال برگزار نکرد و طومار آن برای همیشه در هم پیچیده شد.

حمله به مسجد جامع شیراز

با فرارسیدن رمضان سال 57، امام خمینی با صدور اعلامیه­ای وظیفه اصلی گویندگان و وعاظ دینی را افشای اقدامات ضدمردمی و ضد اسلامی رژیم دانست. مساجد کشور همچون همیشه به پایگاه­هایی جهت افشاگری علیه جنایات رژیم تبدیل شد. برهمین اساس عمال رژیم حمله به مساجد را در برنامه کاری خود قرار دادند. هنوز بیش از پنج روز از ماه رمضان سپری نشده بود که مسجد جامع نو شیراز مورد هجوم وحشیانه پلیس قرار گرفت. آیت­الله محلاتی با صدور اعلامیه­ای به تشریح این واقعه پرداخت:

«بار دیگر رژیم سفاک ایران در شهر مذهبی شیراز دست به جنایت دیگری زد. عصر پنج­شنبه، پنجم رمضان 98، هنگامی که مردم بی­دفاع و بی­سلاح در مسجد جامع نو مشغول انجام فریضه مذهبی بودند، مورد هجوم ناجوانمردانه و بی­شرمانه افراد مسلح پلیس و نظامی قرار گرفتند. این حمله در مدت کوتاهی ده­ها کشته و صدها زخمی به جای گذاشت...».[100]

ایشان در اعلامیه­ای دیگر که با امضای جمعی از علمای شیراز انتشار یافت، ضمن عرض تسلیت به خانواده­های داغدار فاجعه مسجد جامع شیراز، روز هفتم ماه رمضان را عزا و تعطیل عمومی اعلام نمود.[101] خبرنگار یکی از روزنامه­های فرانسوی که در آن ایام برای تهیه گزارش از حادثه مسجد جامع شیراز به این شهر وارد شده بود، مشاهدات خود را این­گونه شرح داده است:

«ایام ماه رمضان بود که برای تحقیق پیرامون «مسجد نو» به شیراز آمدم. روز هجدهم ماه رمضان بود که به «مسجد مولا» واقع در مرکز شهر رفتم در محاصره شدید قوای نظامی بود. جمعیت متجاوز از شش هزار به منظور ادای نماز جماعت و استماع سخنان امام مسجد که یکی از مراجع بزرگ جهان تشیع است به نام آیت­الله محلاتی فراهم آمده بودند. جمعیت در کوچه­های اطراف مسجد نیز پراکنده بودند. پس از اداء نماز آیت­الله که پیری سالخورده است به منبر رفت. فضای مسجد را غریو صلوات بر محمد (ص) فرا گرفته بود، آیت­الله محلاتی سخنان خو را با آیه­ای از قرآن که مسلمین را به تجهیز و بسیج بر ضد کفار فرامی­خواند، شروع نمود (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ...)

درحالی که می­گریست از واقعه­ی مسجد نو یاد نمود و بر قاتلین آن بی­گناهان لعنت فرستاد. آنگاه گفت که مردم باید برای مقابله با سپاه خونخوار شاه به سلاح روز مجهز شوند و گلوله را با گلوله پاسخ دهند.

ضمناً به وقایع دیگری از قبیل حمله به بانک­ها و مؤسسات فرهنگی اشاره نمود و گفت که تمامی این اعمال ناشایست کار دستگاه است که به منظور بدنام کردن انقلاب اسلامی ایران انجام می­دهند وگرنه ما هیچ­گونه مخالفتی نه با سینمای سالم و نه بانک­ها و مؤسسات فرهنگی که اشاعه­دهنده اخلاق اسلامی در جامعه ماست نداریم».[102]

حمایت از قیام مردم اصفهان

در اواخر مرداد ماه 1357 رژیم شاه اقدام به دستگیری آیت­الله سیدجلال­الدین طاهری که به تازگی از تبعید بازگشته بود، نمود. مردم اصفهان پس از اطلاع از این موضوع به خیابان­ها ریختند و تظاهرات وسیع و گسترده­ای در اصفهان به وجود آمد. در مقابله مأموران رژیم با تظاهرکنندگان تعدادی از مردم زخمی و شهید شدند.

بازار اصفهان تعطیل و مردم و علماء در منزل آیت­الله سیدحسین خادمی رئیس حوزه علمیه اصفهان متحصن شدند. همزمان قیام مردم مسلمان و انقلابی کازرون نیز به خاک و خون کشیده شد.[103] آیت­الله محلاتی با صدور اعلامیه­ای تنفر و انزجار خود را از جنایات دستگاه حاکمه اعلام و با مردم این شهرها اعلام همدردی نمود.

«... چون طبق اطلاع واصله اهالی محترم اصفهان به خاطر بازداشت یکی از مبلغین ارزنده دینی به نام حجةالاسلام آقای طاهری تعطیل عمومی اعلام و در این راه از خودگذشتگی نشان دادند و همچنین اخیراً اهالی مسلمان و شجاع کازرون در راه احقاق حقوق حقه و گرفتن اجساد مقتولین از دست عمال حکومت مجاهداتی نموده و مورد تجاوز و ستم واقع شده اینجانب به سهم خود تنفر و انزجار شید خود را از تجاوزات وحشیانه مأموران دولت به مردم و پشتیبانی از مبارزات دلیرانه اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام و انتظار دارم مردم مسلمان شیراز که از بدو قیام شرافتمندانه ملت ایران از همکاری و همفکری دریغ نداشته با ابراز تنفر و انزجار از تجاوزات دولت پشتیبانی و همدردی خود را با اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام دارند».[104]

فاجعه سینما رکس آبادان

در 28 مرداد 1357 سینما رکس آبادان دچار آتش­سوزی شد. در این فاجعه که از سوی ساواک و عوامل رژیم پهلوی جهت بدنام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست. 377 نفر به طرز فجیعی کشته شدند. در جریان این آتش­سوزی، تماشاگران سینما که در آن روز، حدود 700 نفر بودند برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند.[105]

امام خمینی بلافاصله از نجف اعلام کرد که به آتش کشیدن مردم در سینما رکس کار خود رژیم است.[106] ساواک شیراز در گزارشی نظر آیت­الله محلاتی درباره این فاجعه را چنین اعلام داشتند:

«طبق اطلاعاتی که پیدا کردیم و شهوادی که بازگو کرده­اند، این عمل کار دولتی­ها است که ما روحانیون و گروه­هایی که به حق در ایران مبارزه می­کنند را خراب و بدنام نمایند و بدون دخالت دولت این عمل اتفاق نمی­افتاد».[107]

ایشان همچنین در تاریخ 30 مرداد 1357 اعلامیه­ای در این خصوص منتشر نمودند که بدین شرح است:

«با بروز فاجعه مؤلمه آبادان بار دیگر ملت عزیز ایران داغدار شد، خانواده­های دیگری به مصیبت­دیدگان پیوستند و آنها نیز به سوگ عزیزان خود نشستند ما با ابراز انزجار و تنفر شدید از اعمال وحشیانه کسانی که این حادثه دلخراش و حوادث دیگری که کشتار مردمان بی­گناه را موجب شده­اند به جهان انسانیت تسلیت می­گوییم و رسوایی بیش از پیش کسانی که فجایع ضدانسانی را برای لوث نمودن مبارزات حقه و آزادی­خواهانه ملت مسلمان ایران مرتکب می­شوند از حضرت احدیت مسئلت داریم».[108]

اعلام عزا و تعطیل عمومی

به دنبال اقدامات جنایتکارانه رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم شهرهای مختلف کشور آیت­الله محلاتی علیرغم ممنوعیت از سخنرانی در تاریخ 11 شهریور 57 بعد از نماز ظهر در مسجد مولا به منبر رفت و روز 12 شهریور را عزای عمومی و تعطیل اعلام نمود. ایشان در ادامه چنین اظهار داشت:

«... 50 سال خون مردم را توی شیشه کرده­اند، اذیت کرده­اند، هر کاری خواستند کردند، دروغ گفتند، وعده­های دروغ دادند و حالا به عوض شدن دولت می­خواهند اتحاد ما مسلمانان را از هم بپاشند و تظاهرات ما را متوقف کنند. اینها دروغ می­گویند. ما بایستی به تظاهرات خود ادامه بدهیم. این تظاهرات با سایر تظاهرات فرق می­کند. این تظاهرات به خاطر دین و شرف ما هست ...».[109]

در همین رابطه از سوی ایشان اعلامیه­ای نیز انتشار یافت که متن آن بدین شرح است:

«اهریمن خون­آشام استبداد باز جمعی از عزیزان وطن را به خاک و خون کشید و بدین­سان مهیب آتش خشم خود را از مبارزات حقه و آزادی­خواهانه ملت مسلمان ایران لحظه­ای فروکش ننمود. بار دیگر از دست دادن جمعی از فرزندان دلاور ایران را در مشهد، تهران، شوشتر، قم و ... به ملت شجاع ایران تسلیت می­گویم و به خاطر از خودگذشتگی آنان فردا یکشنبه 29 رمضان المبارک را روز عزا و تعطیل عمومی اعلام می­دارم».[110]

ساواک شیراز در نامه­ای به اداره کل سوم واکنش مردم نسبت به اعلامیه آیت­الله محلاتی را چنین اعلام داشت:

«با توجه به اعلامیه­ای که اخیراً بهاءالدین محلاتی صادر و روز 12/6/37 را تعطیل عمومی اعلام نموده، روز جاری بازار و مغازه­های شیراز و شهرستان­های کازرون، جهرم، فسا و داراب تا این ساعت تعطیل می­باشد. وضعیت آرام و اتفاق قابل عرضی تا این ساعت رخ نداده است».[111]

مخالفت با دولت شریف­امامی

روز چهاردهم شهریور 1357 به ظاهر بر اثر استیضاح مجلس فرمایشی شورای ملی از نخست­وزیر وقت جمشید آموزگار درخصوص حادثه سینما رکس آبادان، کابینه وی پس از یک سال که بر سر کار بود سقوط کرد و جعفر شریف­امامی از رجال مشهور و وابسته که 15 سال رئیس مجلس سنا بود به جای وی منصوب شد. وی دولت به اصطلاح «آشتی ملی» تشکیل داد و برخی از خواسته­های انقلابیون را عملی ساخت و وعده­هایی نیز داد. وی درصدد بود مردم را خام و خود را به جامعه و روحانیت نزدیک کند و پیرو نظر مراجع معرفی نماید. ولی مردم مسلمان و مراجع عظام تقلید از پیشینه کاملاً وابسته او به مراکز استعماری و پیوندش با لژهای فراماسونری اطلاع داشتند و هیچ­گاه فریب دغل­کاری­های او را نخوردند.[112] جمعی از مسلمانان شیراز در تاریخ 11/6/57 با نوشتن نامه به آیت­الله محلاتی، نظر معظم له را راجع به وظیفه خود در قبال وعده­های شریف­امامی جویا شدند:

«... با توجه به جوّ فعلی و اوضاع و احوال ایران و با تغییر دولت و وعده وعیدهایی که به ملت مسلمان ایران می­دهند خواهشمندیم نظر قاطع خویش را در مورد مسائل جاری مملکتی به طور صریح جهت اطلاع و انجام وظیفه عموم مسلمانان ایران مرقوم فرمایید».

بسمه تعالی

نظر حقیر به طوری که تاکنون در اعلامیه­ها و سخنرانی­ها متذکر شده­ام ادامه مبارزه مشروح و منطقی ملت مسلمان و آزاده ایران با رژیم کنونی تا نیل به پیروزی یعنی سرنگون شدن رژیم استبدادی و خودکامگی و استقرار حکومتی آزاد منطبق بر موازین شریعت مقدسه اسلام و نظر حضرت آیت­الله خمینی و سایر مراجع عظام دامت برکاتهم نیز همین است».[113]     

29 شهر رمضان 1398- بهاءالدین محلاتی

اعلامیه تاریخی آیت­الله محلاتی

در اوج مبارزات و راه­پیمایی­ها و اعتصابات ملت ستمدیده ایران به رهبری روحانیت و درست یک روز پیش از فاجعه 17 شهریور (جمعه سیاه) اعلامیه­ی تاریخی زیر با محتوایی در سطح جهانی، از طرف حضرت آیت­الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی منتشر گردید و به زبان­های آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی در سراسر دنیا ترجمه و پخش شد.

مضمون اعلامیه، آن هم به زبان­های خارجی در خارج، دولت فرمایشی شریف­امامی را بر سر خشم آورد و در جرائد نسبت به آن عکس­العمل نشان داد، ولی چون اوضاع مملکت در هم ریخته و آشفته بود، متعرض خود آیت­الله محلاتی نشدند[114]، بخشی از اعلامیه معظم له بدین شرح است:

«در این روزهای حساس که ملت ایران با شهامت و قاطعیت بی­مانندی برای به دست گرفتن حاکمیت ملی خود مبارزه می­کند و جهان خارج بر آنچه که در کشورهای اسلامی ما می­گذرد با دقت و کنجکاوی نظاره می­کنند برحسب مسئولیتی که در قبال دین و انسانیت دارم لازم می­دانم به اطلاع جهانیان برسانم که جنبش اخیر روحانیت شیعه و تمامی طبقات و قشرهای مردم ناشی از عدم رضایت از حکومت فردی و نفرت­انگیز رژیم استبدادی است که از سال 1304 تاکنون بر ایران سایه افکنده و سرطان­وار در اعمال پیکر ملت ایران ریشه دوانده است.

حکومت­های ایران از هیچ­گونه تجاوز و جنایت و هتک حکرمت نسبت به حقوق فردی و جمعی ملت ایران و مقدسات مذهبی و سنن اخلاقی آن خودداری نکرده و چه بسیار افراد برجسته و جوانان ارزنده کشور را به جرم آزادی­خواهی کشته و یا در زندان­های مخوف مورد شکنجه قرار داده و می­دهند ...

اینجانب به عنوان یکی از پاسداران دین مبین اسلام و خادمین به شریعت، در شرایطی که تبعید دو ناراضی از رژیم شوروی عکس­العمل شدیدی در دنیای غرب ایجاد نمود، توجه عالمیان را به روش ظالمانه و غیرانسانی رژیم ایران با 35 میلیون جمعیت مخالف خود از طریق کشتار دسته­جمعی، تبعید و زندان اعمال می­نماید، جلب نموده و از وجدان­های بیدار جوامع بشری، رهایی ملت ایران را از چنگال ظلم و استبداد استمداد می­نمایم».

17 شهریور 57

هنوز 15 روز از تشکیل دولت آشتی ملی شریف­امامی نگذشته بود که یکی از بزرگترین جنایات رژیم پهلوی در میدان ژاله­ی تهران که پس از انقلاب، شهداء نام گرفت، روی داد. نیروهای مسلح رژیم به روی مردم بی­دفاع تهران آتش گشودند و بسیاری از آنان را کشته و زخمی نمودند.

جمعه 17 شهریور را خبرنگاران خارجی «جمعه سیاه» نامیدند. به دنبال این فاجعه و قتل عام مردم و اعلام حکومت نظامی در تهران، آیت­الله محلاتی اطلاعیه کوتاهی صادر نمودند.[115]

«... به برادران ایمانی از کسبه و تجار محترم اطلاع داده شود همچنان که امروز بازار و خیابان­ها به عنوان عزای عمومی تعطیل نموده­اند، این تعطیلی تا اطلاع ثانوی برقرار باشد، انشاءالله».[116]

با صدور این اعلامیه تعطیلی بازار و مغازه­های استان به مدت پنج روز ادامه یافت. ساواک تمام تلاش خود را برای ممانعت از این اقدام و باز شدن مغازه­ها به کار بست ولی بی­فایده بود. نهایتاً آیت­الله محلاتی در تاریخ 21/6/57 با صدور اعلامیه­ای از کسبه درخواست نمود به جهت رفع و تأمین احتیاجات عمومی مردم به سر کار خود رفته، مغازه­ها را باز نمایند.[117] با فرارسیدن چهلمین روز شهادت شهدای فاجعه 17 شهریور نیز ایشان اطلاعیه­ای صادر نمود:

«فرارسیدن چهلمین روز کشتار فجیع و وحشیانه هزاران مسلمان آزاده را در جمعه خونین 17 شهریور توسط عمال بیگانه و شهادت جمعی دیگر از فرزندان دلاور وطن را که به گناه حق­گویی در شهرهای بابل، آمل، کرمانشاه، سنندج و اراک ... به خون آغشته شده­اند و همچنین یکمین سال وفات حجةالاسلام آقای سیدمصطفی خمینی را بار دیگر به عموم ملت مسلمان به ویژه خانواده­های داغدیده تسلیت می­گویم و به خاطر فداکاری­ها و مبارزات تاریخی آنان بر علیه ظلم و استبداد روز دوشنبه 24 مهرماه را عزا و تعطیل عمومی اعلام می­دارم».[118]

اعلامیه علیه دولت نظامی

در اواسط آبان 1357 دولت جعفر شریف­امامی سقوط کرد و مهره دیگر رژیم ارتشبد غلامرضا ازهاری به اتفاق جمعی دیگر کابینه جدید را تشکیل داد. رژیم می­خواست از این طریق زهرچشمی به مردم مسلمان و انقلابی نشان دهد که دیگر حسابتان علاوه بر حکومت نظامی، با ژنرال­هاست. اما درواقع این اقدام در راستای دیگر اقدامات نسنجیده و حساب­نشده رژیم بود که تنها موجب تسریع در روند اضمحلال و سقوط حکومت پهلوی گردید.[119] آیت­الله محلاتی در تاریخ 22/8/57 اعلامیه­ای در اعتراض به اقدامات غیرانسانی و سبعانه دولت نظامی رژیم شاه صادر نمودند که بخشی از آن بدین شرح است:

«چون پیوسته طبقات مختلف مردم، نظر اینجانب را نسبت به دولت نظامی سؤال می­کنند، لزوماً اعلام می­دارم که با سوابق تاریکی که از دولت و حکومت پنجاه­ساله کشتار زندانی­ها و شکنجه و غارت اموال عمومی مشهود است، دولت نظامی حاضر که پس از تشکیل، عامل کشتارهای فجیع در سطح کشور بوده، محکوم و مردود است...».[120]

تعطیلی و اعتصاب

به دنبال روی کار آمدن دولت نظامی، موج اعتراضات و اعتصابات سراسر کشور را فراگرفت، به گونه­ای که رژیم را سردرگم نمود. مهم­ترین اعتصابات مربوط به کارگران صنعت نفت و فرهنگیان بود. امام خمینی و سایر مراجع عظام بر ادامه اعتصابات تأکید داشتند. آیت­الله محلاتی در همین رابطه اطلاعیه­ای را صادر نمودند:

«نظر به اینکه از طرف دولت غیرقانونی اتهامات بی­موردی درباره اعتصابات به علمای اسلام وارد آمده لازم دانستم صریحاً اعلام نمایم که کلیه اعتصابات مخصوصاً اعتصاب صنعت نفت و اعتصاب فرهنگیان که در پیشبرد نهضت اسلام و عقب راندن دشمنان اسلام مؤثر است، مورد تأیید کامل می­باشد. از کلیه اعتصاب­کنندگان به نفع اسلام و ایران تشکر می­نمایم».[121]

در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، آیت­الله محلاتی همچون گذشته در تمامی جریانات سیاسی و اجتماعی حضوری فعال داشته و با صدور اعلامیه­ها و اطلاعیه­های مختلف تأثیر بسزایی در به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان اگرچه از نظر جسمی ضعیف و ناتوان شده بود، ولی در مواقع ضروری و آنجا که به وجود ایشان نیاز بود، حضوری فعال و پرتلاش داشت. آیت­الله محلاتی از جمله مردان با فضیلت و باتقوایی بود که در تمام مراحل زندگی و در دوران مرجعیت با قناعت و زهدی مثال­زدنی زندگی کرد.

ایشان در اواسط اسفند 1359 دچار حمله قلبی شد. بلافاصله پس از انتقال به یکی از بیمارستان­های شیراز، تحت معالجه قرار گرفتند. سپس به توصیه و سفارش رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) ایشان را با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان قلب تهران بستری نمودند. امام خمینی پس از اطلاع از بیماری و نقاهت ایشان طی پیامی مراتب تأثر و تأسف خود را اعلام و صحت و سلامت کامل ایشان را از خداوند متعال مسئلت نمودند.[122]ایشان مدت سه ماه در تهران تحت معالجه بودند. پس از آن به شیراز رفته و علیرغم تلاش و سعی پزشکان معالج سرانجام در نیمه شب سوم مرداد 1360 در سن 84 سالگی به رحمت حق پیوستند.

با انتشار خبر رحلت ایشان مردم استان فارس به ویژه شیراز راهی منزل ایشان شدند و شهر شیراز یکپارچه تعطیل و عزادار شد. پیکر مطهر ایشان را به مسجد مولا انتقال داده و مردم گروه­گروه در غالب دسته­های عزاداری برای تودیع با ایشان روانه مسجد مولا شده در آنجا به نوحه و عزاداری پرداختند. با شرکت جمع کثیری از علما و روحانیون و مردم داغدار استان فارس نماز میت توسط فرزند ایشان حجةالاسلام مجدالدین محلاتی اقامه و پس از تشییعی باشکوه در جوار مرقد مطهر حضرت علی­بن حمزه (ع) در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.

تلگراف­های زیادی از داخل و خارج کشور برای عرض تسلیت جهت فرزندانشان و سایر بازماندگانشان مخابره گردید که مهم­ترین آنها پیام تسلیت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود:

جناب مستطاب حجةالاسلام آقای مجدالدین محلاتی دامت افاضاته

خبر تأسف­انگیز و بسیار ناگوار رحلت آیت­الله محلاتی رضوان­الله علیه موجب تأثر گردید. آن بزرگوار در طول زندگی پربرکت خود یکی از اسطوره­های روحانیت و پشتوانه­های نهضت اسلامی بودند و در خدمت به اسلام و مسلمین و پیشرفت انقلاب اسلامی پیش­قدم و در رژیم منحط سابق شاهد حبس و رنج و همچون سایر علمای اعلام متعهد مورد اهانت و در راه اسلام و اهداف مقدس آن کوشا بودند. مع­الاسف در این موقع که ایران احتیاج به این شخصیت­های مؤثر دارد، شاهد فقدان این شخصیت محترم شدیم.

اینجانب به جنابعالی و فامیل محترم و اهالی محترم فارس تسلیت عرض نموده و سلامت وسعادت عموم مسلمین و فامیل محترم را خواستاریم.

والسلام علیکم و رحمةالله

روح­الله الموسوی الخمینی -27 مرداد 1360

 

 

طوبی له و حسن مآب

 

 


[1] دانشمندان و سخن­سرایان فارسی، رکن­زاده، ج2، ص 91.

[2] علمای مجاهد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد حسن رجبی، ص 446.

[3] آیت­الله شیخ جعفر محلاتی پس از سال­ها مبارزه و مجاهدت، سرانجام در 7 ربیع­الاول 1358 هـ .ق در هفتادو دو سالگی در شیراز درگذشت. پیکر او با احترام فراوان در میان اندوه و ماتم مردم شیراز تشییع و در کنار امام­زاده علی­بن حمزه به خاک سپرده شد.

[4] مدرسه شریعت یا دبیرستان حیات فعلی، از نخستین مدارسی بود که به سبک جدید در سال 1325 هـ . ق در شیراز تأسیس گردید. این مدرسه به وسیله شیخ محمدحسین حیات و با کمک و راهنمایی آیت­الله میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی تأسیس گردیده و مدیریت آن تا سال 1299 شمسی بر عهده مرحوم حیات بود

[5] نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ج4، ص 381.

[6] همان، ج2، صص 456 و 462.

[7] سوره آل عمران/ آیه 118

[8] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات عروج، ج1، صص 163-239.

[9] نهضت روحانیون ایران، همان، ج3، ص 125.

[10] نهضت امام خمینی، همان، ج1، صص 247-275.

[11] دولت در تاریخ 11/12/41 در راستای قانون اصلاح انتخابات، قانونی را به تصویب رساند که براساس آن قید ذکور از شرایط انتخاب­شوندگان و انتخاب­کنندگان حذف گردید (هفت هزار روز، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج1، ص 127).

[12] شاه در تاریخ 19/2/40 طی فرمانی مجلسین را منحل نمود. شاه در فرمان خود چنین گفت: «نظربه لزوم اقدام به یک سلسله اقدامات عمیق و قاطع در تمام شئون کشور و به منظور رفع مشکلات روزافزونی که کشور با آن مواجه است، و برای آنکه هیچ گونه مانعی نباید راه اقدامات اساسی و اصلاحی دولت را بگیرد، انحلال مجلسین، اعلام و دولت با اصلاح قانون انتخابات، اقدام به تجدید انتخابات بنماید». تعطیلی مجلسین دو سال و چهار ماه طول کشید (هفت هزار روز، همان، ص 58).

[13] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت­الله سیدعبدالحسین دستغیب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 32.

[14] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 285.

[15] نهضت روحانیون ایران، همان، ج4، ص 382.

[16] همان، ص 283.

[17] همان

[18] همان، ص 404.

[19] همان، ص 409.

[20] سند شماره 13880/333 تاریخ 3/5/42

[21] سند شماره 17679/333 تاریخ 5/5/42

[22] سند شماره 5046 تاریخ 6/5/42.

[23] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 158.

[24] درخصوص علت صرف­نظر کردن رژیم شاه از تبعید علماء دلایل و احتمالاتی مطرح است که جهت اطلاع از آن به کتاب نهضت امام خمینی، جلد اول مراجعه نمایید.

[25] نهضت امام خمینی، همان، ج اول، ص 717.

[26] سند شماره 377 تاریخ 23/6/42

[27] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42

[28] سند شماره 10486/ د / ف 8 تاریخ 18/7/42

[29] همان.

[30] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42

[31] سند شماره 14042/ ف 8 تاریخ 12/9/42

[32] آیت­الله سیدمحمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج2، ص شانزده.

[33] سند بدون شماره تاریخ 17/4/43

[34] سند شماره 305/ م تاریخ 16/4/43

[35] نهضت امام خمینی، همان، ج 1، ص 1012

[36] سند شماره 5339 تاریخ 17/8/43.

[37] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 5، ص 47.

[38] مردی بزرگ از خطه فارس، مطبوعاتی هدف – قم، ص 173.

[39] سند بدون شماره تاریخ 24/ 9/ 43

[40] سند شماره 581 تاریخ 19/9/43

[41] سند شماره 587 تاریخ 24/9/43

[42] سند شماره 619 تاریخ 4/11/ 43

[43] سند شماره 10949/7/هـ تاریخ 27/11/43

[44] سند شماره 11550/7/ هـ تاریخ 19/12/43

[45] سند شماره 966/902 تاریخ 19/12/43

[46] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت­الله عبدالکریم ربانی شیرازی، کتاب شانزدهم، ص 99.

[47] سند شماره 8844/ هـ تاریخ 23/12/45

[48] سند شماره 5148، هـ تاریخ 19/1/46

[49] نهضت امام خمینی، همان، ج2، ص 329.

[50] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج2، ص 139.

[51] سند شماره 2259/ هـ تاریخ 21/3/46.

[52] نهضت روحانیون ایران، همان، ج5، ص 196.

[53] نهضت امام خمینی، همان، ج3، صص 780-820.

[54] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، حشمت­اله سلیمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 394.

[55] سند شماره 3598/ 312 تاریخ 27/4/50

[56] سند شماره 11556/ هـ تاریخ 1/6/50

[57] سند شماره 12676/ هـ تاریخ 10/7/50

[58] همان.

[59] نهضت امام خمینی، همان، ج 3، ص 706.

[60] سند شماره 1006، تاریخ 30/11/50

[61] سند شماره 16562/ هـ تاریخ 4/11/50

[62] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 715.

[63] سند شماره 141153/ 20 هـ 12 تاریخ 28/11/50

[64] سند شماره 11022/ 312 تاریخ 17/12/50

[65] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهش­های سیاسی، ج1، صص 425-450.

[66] سند شماره 14752/ هـ تاریخ 4/7/51.

[67] سند شماره 1240/343 تاریخ 25/12/50

[68] سند شماره 5682/21 تاریخ 10/12/50

[69] سند شماره 3590/312 تاریخ 6/4/51

[70] سند شماره 11152/312 تاریخ 21/12/50

[71] سند شماره 1177/312 تاریخ 3/2/51

[72] سند شماره 11401/ هـ تاریخ 22/3/51

[73] سند شماره 16857/ هـ تاریخ 9/9/51

[74] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 765

[75] صحیفه امام خمینی، همان، ج2، ص 192

[76] سند شماره 11280/ هـ 1 تاریخ 8/7/35

[77] سند شماره 2497/20 هـ 12 تاریخ 28/9/35

[78] چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، روح­اله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 423.

[79] سند شماره 12000/ هـ 1 تاریخ 3/6/36

[80] سند شماره 12051/هـ 1 تاریخ 10/6/36

[81] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 229.

 

[82] مبارزات روحانیون و وعاظ به روایت اسناد، همان، ص 135.

[83] سند شماره 20933/ هـ 1 تاریخ 29/9/36

[84] سند شماره 12808/ هـ 1 تاریخ 8/8/36

[85] سند شماره 12809/ هـ 1 تاریخ 8/8/36

[86] سند شماره 12896/ هـ 1 تاریخ 15/8/36

[87] سند شماره 20435/ هـ 1 تاریخ 12/9/36

[88] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، همان، ص 138.

[89] سند بدون شماره، تاریخ 28/11/36

[90] سند شماره 2710/ هـ 1 تاریخ 14/12/46

[91] همان.

[92] روزشماری میلادی، علی حائری و همکاران، مرکز پژوهش­های اسلامی صدا و سیما، ص 135.

[93] سند شماره 10605/ هـ 1 تاریخ 14/1/37

[94] سند شماره 10607/ هـ 1 تاریخ 14/1/37

[95] حماسه 29 بهمن تبریز، علی شیرخانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[96]سند شماره 10512/ هـ 1 تاریخ 10/1/37

[97] سند شماره 3153/ 26 هـ تاریخ 30/1/57

[98] سند شماره 1006 تاریخ 24/4/57

[99] سند شماره 6184/ م تاریخ 5/5/57

[100] نهضت روحانیون ایران، همان، ج7، ص 207.

[101] نهضت روحانیون ایران، همان.

[102] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 208.

[103] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 7، ص 205.

[104] سند شماره 13366/ هـ 1 تاریخ 19/5/57

[105] هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج2، ص 883.

[106] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 445.

[107] سند شماره 1006، تاریخ 31/5/57

[108] سند شماره 1006 تاریخ 3/6/57

[109] سند شماره 1006 تاریخ 12/6/57

[110] همان.

[111] سند شماره 12712/ هـ 1/ تاریخ 12/6/57

[112] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 253.

[113] همان.

[114] همان، ج8، ص 287.

[115] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 294.

[116] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص 354.

[117] سند شماره 12901/ 7 هـ تاریخ 21/6/57

[118] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 395.

[119] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 474.

[120] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 445.

[121] مردی بزرگ از خطه فارس، همان، ص 199.

[122] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ج 14، ص 195.

8] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 395.

[119] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 474.

[120] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 445.

[121] مردی بزرگ از خطه فارس، همان، ص 199.

[122] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ج 14، ص 195.


برگرفته از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات - پاییز 1390