آشنایی با آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی و خاندان ایشان
2008 بازدید
خاندان محلاتی شیراز
خاندان محلاتی شیراز بالغ بر سیصد سال است که سابقه روحانیت و فقاهت دارد. اصل این خانواده که جمعی از علماء و فقهای بزرگ شیراز را تشکیل دادهاند، شوشتری بوده که از شوشتر به محلات و از آنجا به شیراز نقل مکان نمودهاند. این خانواده چندین نسل بلاانقطاع از علماء و پیشوایان دینی بوده و حتی برخی از آنان به مقام عالی اجتهاد و مرجعیت نیز نائل آمده بودند و با آنکه هر یک از آنان در نبوغ و استعداد سرآمد عصر خود بودهاند ولی هیچگاه از حکام جور و اعوان ظلمه نبوده و روحانیت و قداست خاندان خود را حفظ نمودند.[1]
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در چنین خاندانی قدم به عرصه وجود نهاد. پدرش آیتالله شیخ محمدجعفر محلاتی از علمای مجاهد و ضداستعمار بود که پس از شهادت رئیسعلی دلواری در ذیقعده 1333 هـ .ق در مراسم ختم وی فتوای جهاد علیه نیروهای انگلیسی را صادر کرد، که در همه مساجد شیراز خوانده شد. بیدرنگ صدها داوطلب آمادگی خود را برای رفتن به جبهههای نبرد و کمک به دلیران تنگستانی اعلام کردند. آنها پس از چند روز تمرین و آمادگی نظامی در یک گروه هفتصدنفری که در رأس آنان شیخ محمد جعفر محلاتی قرار داشت در روز 9 ذیقعده 1333 هـ .ق شیراز را به قصد برازجان ترک کردند و در راه کازرون نیز عدهای دیگر به آنان پیوستند.
نیروهای انگلیسی که از شرکت روزافزون مجاهدان در جبهههای نبرد اطلاع یافتند، تصمیم گرفتند پیش از درگیری بوشهر را تخلیه کرده و حکومت آن را به یکی از ایرانیان وابسته واگذار کنند و بدین ترتیب بهانه جنگ را از مجاهدان بگیرند. لذا آنان بوشهر را تخلیه کرده و در چند فرسخی شهر اردو زدند. اما شیخ جعفر محلاتی و همه مجاهدان تنگستانی شرط متارکه جنگ و بازگشت را تخلیه کامل بوشهر و نواحی آن، از نیروهای انگلیسی میدانستند. لذا حدود ده ماه در برازجان اقامت کردند. با پایمردی آنان نیروهای انگلیسی به طور کامل بوشهر را ترک کرده و آیتالله محلاتی نیز پس از ده ماه به شیراز بازگشت.[2]
چند سال بعد که رضاخان به قدرت رسید و پایههای سلطنت استبدادی خود را تحکیم نمود چند بار به فارس رفت و درخواست کرد تا با آیتالله محلاتی دیدار و ملاقات نماید اما وی حاضر به دیدار با او نشد و این امر موجب محبوبیت بیشتر وی در میان مردم گردید.[3]
ولادت
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در آذر 1275 هـ .ش برابر با رجب 1314 هـ .ق در شهر مقدس نجف به دنیا آمد. هنوز چند بهاری از عمرش سپری نشده بود که مادرش به بیماری مبتلا شده و دور از خانواده و دیار خویش از دنیا رفت. پدرش آقا شیخ جعفر به خاطر بیفروغ شدن کاشانهاش بیش از این نتوانست در نجف بماند. درحالی که پسرش شش ساله بود شهر مقدس نجف را به قصد شیراز ترک نمود. ولی برای این که گرد و غبار یتیمی بر سر و صورت فرزندانش ننشیند و کمتر نبود مادر و مهر او را حس نمایند، با خواهر همسرش ازدواج و بار دیگر کانون خانواده خویش را گرم نمود.
تحصیلات
بهاءالدین در مدرسه شریعت[4]شیراز که به سبک مدارس جدید تأسیس شده بود، با لباس روحانی به تحصیل پرداخت. ثبتنام وی در این مدرسه سبب گردید تا اقشار مذهبی نیز از این مدرسه و مدارس جدید که توسط افراد مذهبی ساخته شده بود، استقبال کنند. ادب و هوش فوقالعاده وی به زودی نظر معلمان و مربیان مدرسه را به خود جلب نموده و آنها آینده درخشانی برای وی پیشبینی کردند. وی طی مدت شش سال در این مدرسه مقدمات ادبیات فارسی و عربی را فراگرفت. سپس در مدت هشت سال با شور و شوق و پشتکار زائدالوصفی دروس سطح حوزه را نزد پدر و آیتالله میرزا محمدصادق مجتهد و اساتید دیگر آموخت. حکمت و فلسفه را از استاد بزرگ این فن، حاج سیداسماعیل کازرونی فراگرفت. در حالی که بیست سال بیشتر نداشت، از نظر علمی به مرتبه و موقعیتی دست یافت که مدرسان و علمای حوزه علمیه شیراز پاسخگوی نیازهای علمی وی نبودند، به همین جهت پس از کسب اجازه از پدر آهنگ مهاجرت به نجف اشرف نمود.
قبل از عزیمت به نجف در سال 1340 هـ .ق با خانم صدیقه محلاتی دختر آیتالله آقا میرزاابوالفضل محلاتی (که درواقع از طرف پدر دختر عمو و از طرف مادر دخترخاله بود) ازدواج نمود و در سال 1342 هـ .ق به همراه همسر و دختر خردسال خود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و از محضر درس استادان بزرگی چون آیتالله ضیاءالدین عراقی، آیتالله شیخ محمد حسین نائینی غروی و آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی استفاده کرد و از سوی دو تن از برجستگان حوزه نجف آیتالله ضیاءالدین عراقی و آیتالله شیخ محمدکاظم شیرازی به دریافت اجازه اجتهاد نائل گردید.
بازگشت به شیراز
آیتالله محلاتی پس از نائل شدن به مقام عالی اجتهاد تصمیم گرفت به شیراز مراجعت نماید. برخی از اساتید وی به او توصیه نمودند که در حوزه علمیه نجف بماند و طلاب آن دیار را از فیض وجودش بهرهمند سازد. با وجود آنکه اساتید وی آینده بسیار درخشانی در مسیر رسیدن به مرجعیت شیعیان برای وی پیشبینی مینمودند، ولی ایشان همچون اسلاف و گذشتگانش خدمت به همشهریان خود را بر سایر امور ترجیح داد و در سال 1349 هـ .ق به شیراز بازگشت. وی بعدها به مقام منیع مرجعیت نیز نائل آمد و به درخواست مردم شیراز رساله عملیه خویش را منتشر نمود.
طبقات مختلف مردم فارس اعم از علماء، فرهنگیان، تجار و سایر اقشار استقبال شایانی از ایشان نمودند. از همان بدو ورود به مدرسه مقیمیه به تدریس دروس خارج حوزه پرداخت و از این طریق بر مسند زعامت حوزه علمیه فارس تکیه زد. جذبه معنوی حوزه علمیه نجف و مجاورت بارگاه ملکوتی حضرت امیرالمؤمنین (ع) به گونهای بود که آیتالله محلاتی به راحتی نمیتوانست آن را فراموش کند و از آن جدا شود. به همین جهت پس از یک سال مجدداً به نجف اشرف مراجعت نمود ولی در اثر بیماری و کسالت پدر و نیاز مبرم مردم شیراز به ایشان برای همیشه به آن شهر بازگشت و در آنجا ماندگار شد. اقامت شخصیت برجستهای نظیر ایشان در شیراز به حوزه علمیه فارس رونق فراوانی داد. بسیاری از علاقمندان به یادگیری علوم اسلامی از سایر شهرهای استان به شیراز آمده و از حوزه درسی ایشان بهرهمند گردیدند. اکثر علمای بزرگ استان فارس از حوزه درس ایشان برخاسته و هریک به قدر استعداد و توانایی خویش به ترویج و نشر معارف دینی مشغول و پیشوایی یکی از مساجد مهم منطقه را عهدهدار بودند. با مدیریت و نظارت ایشان طلاب و روحانیون به دهات، قصبات و نقاط محروم استان سفر کرده و اهالی را با فرهنگ و معارف دینی آشنا مینمودند. ایشان علاوه بر تدریس و تربیت طلاب، در مسجد مولای شیراز به اقامه جماعت میپرداخت و به شکل گسترده در خدمت مردم بود. در اثر فعالیتهای ایشان این مسجد به صورت کانون بزرگ علمی – فرهنگی درآمده بود و همه روزه جمعیت عظیمی از مشتاقان فرهنگ و معارف اسلامی در آنجا حضور مییافتند.
جلسات آموزشی برای فرهنگیان
آیتالله محلاتی در کنار تربیت طلاب و دانشمندان مذهبی اقدام به برگزاری جلسات نقد و بررسی اصول عقاید نمود. در همین راستا جلساتی آموزشی برای معلمان و فرهنگیان تشکیل داد که مورد استقبال شدید آنان قرار گرفت و با عشق و علاقه در آن شرکت میکردند.
این جلسات چندین سال ادامه داشت و شرکتکنندگان ضمن فراگیری یک دوره کامل اصول عقاید، پاسخ شبهات و اشکالات خود را مییافتند. سلسله مباحث مطرح شده در این کلاسها به صورت کتابی با عنوان «رهنمای حق» به چاپ رسید و در اختیار عموم مردم قرار گرفت. با راهنمایی و تشویق وی فرهنگیان شیراز «جمعیت دین و دانش» را تشکیل دادند. هدف این جمعیت راهنمایی جوانان تحصیلکرده به حقایق دین مبین اسلام بود. وی براساس شناخت عمیقی که از مبانی دین داشت، سرپرستی و هدایت کلیه جلسات جمعیت را به عهده گرفت. در این جلسات ضمن بیان اصول عقاید اسلامی با زبانی ساده به سؤالات گوناگون نسل جوان پاسخ داده میشد.
سفر حج
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی دوبار به مکه مشرف شدند. اولین بار در سال 1328 هـ .ش به همراه جمع کثیری از علمای سراسر کشور به سرزمین وحی سفر و در مدینه منوره با تعدادی از علمای اهل سنت ملاقات نمود و راجع به وحدت اسلامی به مباحثه پرداخت که از جمله آنها حسنالبنا «مؤسس و رهبر جمعیت اخوانالمسلمین» در مصر بود. وی در راه بازگشت به ایران به نجف اشرف رفت و با مراجع و علمای آنجا دیدار نمود. در این سفر بار دیگر بزرگان حوزه نجف به ویژه آیتالله سیدابوالقاسم خویی اصرار بر ماندن وی در حوزه نجف داشتند که ایشان نپذیرفت. آیتالله محلاتی در سال 1345 مجدداً توفیق یافت به زیارت مکه مکرمه نایل آید.
ویژگیهای اخلاقی
آیتالله حاج شیخبهاءالدین محلاتی از جمله افراد نادر و ، نمونه از نظر اخلاقی بود. در زندگی اسوهی تقوی و نمونه فضیلت بود. اخلاق، رفتار و شیوهی زندگیاش هر انسان بیداری را به شیوه زندگی و اخلاق کریمانه اولیای الهی متوجه میساخت. دارای «سعه صدر» بالایی بود. با افراد زیادی ملاقات داشت که در میان آنها همه اقشار دیده میشدند. با هر کدام از آنها مطابق شأن و جایگاهشان سخن میگفت و از سخنان آنان آزردهخاطر نمیگشت. در عفو و گذشت و بزرگواری زبانزد عام و خاص بود. کینه و عداوت کسی را به دل نمیگرفت. باطنی صاف و ظاهری نظیف داشت. ابداً اهل پیرایه نبود و از تزویر و خودنمایی بری و عاری، در زهد و پارسایی نمونه و به دنیا و امور مادی بیاعتنا بود. تا اواخر عمر صاحب خانه نشد و در خانهای اجارهای به سر میبرد. عشق و علاقهی خاصی به خاندان رسالت داشت و بر مصائب اهلبیت علیهمالسلام بسیار میگریست. خیرخواه و مشکلگشا و نسبت به ایتام و افراد بیسرپرست و بیماران سخت حساس بود و در این راستا مؤسساتی را جهت رسیدگی به مشکلات آنان راهاندازی کرده بود. در نهایت میتوان گفت ایشان در علم و فضیلت، فقه و فقاهت، زهد و وارستگی، وقار و سنگینی، تواضع و فروتنی و سرانجام پیراستگی از هر نوع هوی و هوس، نمونهای آشکار و مثالی راستین بود.
مبارزات و فعالیتهای سیاسی
آیتالله محلاتی گذشته از اینکه منشأ آثار و خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی بسیاری بود. مانند پدرانش همواره پرچمدار قیام بر ضد ظلم و ستم و رهبر مبارزه مستمر با نظامهای استبدادی و پاسدار جنبش عدالتخواهی و آزادی اجتماعی در خطه فارس بود.
نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» درباره ایشان چنین مینویسد:
«از آغاز قیام آقایان مراجع تقلید قم بر ضد رژیم، حضرت آیتالله آقا شیخ بهاءالدین محلاتی که از مراجع عالیقدر معاصر میباشند، و در تمام منطقه فارس و میان عشایر مسلح آن حدود نفوذ زیادی داشته و دارند، با بیانات، فتواها و اعلامیههای خود مردم را در جریان گذاشتند. معظمله همراه پدرشان مرحوم آیتالله آقا شیخ جعفر محلاتی، در زمانی که بیست ساله بودند، در ماجرای قیام دلیران تنگستان شرکت نموده و به دشتستان و تنگستان رفتند تا بوشهر از قوای انگلیس تخلیه شد و پس از ده ماه اقامت در برازجان به شیراز بازگشتند.
آیتالله محلاتی تا آنجا که نویسنده خود اهل فارس است و اطلاع دارد، در ربع قرن اخیر با کمال درایت و متانت در شیراز مرکز استان فارس به عنوان مجتهدی بزرگ و مرجعی دلآگاه و با تدبیر شناخته شده و همیشه پشتیبان مسلمین و مانند پدر بزرگوارشان مخالف رژیم طاغوتی رضاخانی و محمدرضاخانی بودند».[5]
ملی شدن صنعت نفت
در سال 1329 هـ .ش احقاق حق ایران از شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران توسط اقلیت نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که آیتالله حاج سیدابوالقاسم کاشانی نیز جزء آنان بود، در مجلس مطرح شد. منظور اقلیت که با شجاعت از آن طرح دفاع میکرد، این بود که نفت ایران ملی شود و از شرکت غاصب خلع ید گردد و ایرانی مالک نفت خود باشد. بالاخره پس از کشمکشها و مبارزات زیاد این قانون تصویب و فصل نوینی در تاریخ ایران گشوده شد. مرحوم آیتالله کاشانی طی اعلامیهای، کوشش برای ملی شدن صنعت نفت را تکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان ایران اعلام کرد، و به دنبال آن آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، آیتالله شیخ عباسعلی شاهرودی، آیتالله حاج سید محمود روحانی قمی و آیتالله بهاءالدین محلاتی شیرازی و عدهای دیگر از علماء و مراجع تقلید، با صدور فتاوای خود، ضمن تجلیل از آیتالله کاشانی، نظر ایشان را در مورد ملی شدن صنعت نفت قویاً مورد تأیید قرار دادند.[6]
متن اعلامیهی آیتالله محلاتی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«بدیهی است دین مقدس اسلام وظایف واجبه فردی و اجتماعی پیروان خود را طوری مقرر فرموده که اگر مسلمانان به آنها عمل کنند علاوه بر اینکه زبون و زیردست اجانب نمیشوند، بر آنها تفوق مییابند.
چنانکه در صدر اسلام به وسیله عمل به مقررات دین پرچم سیادت و آقایی خود را که پرچم توحید بود بر فراز کاخهای مجلل معمور آن وقت برافراشتند.
یکی از مقررات دینی که برای جلوگیری از رخنه اجانب در حصار عظمت و شوکت اسلام در قرآن مجید مکرراً تأکید شده است ترک دوستی و مراوده با کفار است.
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ[7]، ترجمه (اى گروه مؤمنین دوست صمیمی و مورد اعتماد خود را از دیگران انتخاب نکنید آنها از هیچ کوششی در تباهی کار شما فروگذار نمیکنند و رنج و زحمت شما را دوست دارند، همانا کینه و دشمنی از گفتارشان پیداست و آنچه از کینه در سینههای خود نهان کردهاند بزرگتر است همانا آیاتی که خیر شما در آن است روشن ساختیم. اگر مردمانی خردمند باشید) از این قبیل آیات در نهی مسلمانان از طرح الفت و دوستی با غیرمسلمانان بسیار است. اینک آیات و سایر دستورات اسلامی خاصه آنها که برای تحکیم مبانی عظمت و استقلال ایران و مسلمانان بود پشت سر انداخته شده.
یکی از مظاهر مخالفت با مضمون این آیات شریفه که ضمناً شاهد انحطاط و پستی و بیکفایتی ملل مسلمان است همین واگذار کردن معادن نفت که منابع مهم ثروت و سیادت در جهان امروز است، به دست اجانب میباشد.
پس واضح است که واگذار کردن معادن نفت جنوب به انگلیسیها برای دسایس آنها در این کشور اسلامی و ضعیف ساختن بلکه نابود کردن قوای سیاسی و اقتصادی و دینی این کشور، راه وسیعی باز نموده است.
بنابراین قراردادهای تحمیلی سابق بین کشور ایران و کمپانی نفت چون علاوه بر اینکه به دست حکومتهای جابره که شرعاً و واقعاً ولایتی بر اهالی مسلمان و ملت مظلوم این کشور نداشتهاند و به ضرر فاحش و بر خلافت مصلحت مسلمان بوده لغو و بیاثر است و اکنون هم تهیه وسایل برای کوتاه کردن دست اجانب از سوءمداخله در کار مسلمین و اعاده عظمت و استقلال نام کشور اسلامی ایران عزیز از اهم تکالیف هر مسلمانی است. بنابراین واجب است مسلمانان در انتخابات و برقرار ساختن یک حکومت ملی که مقررات موضوعهاش همین مقررات اسلام باشد سعی و مجاهده کنند تا آن حکومت، معدن نفت را از دست شرکت غاصب و دولت اجنبی مستخلص ساخته و طبق دستورات دینی خود به استخراج و بهرهبرداری آن بپردازد و حیات اهالی این کشور را تجدید نماید.
البته آقای آیتالله کاشانی دامتبرکاته نظر به همین مقدمات معروضه ابقاء معادن نفت در دست شرکت اجنبی، مخالف نظرشان است و به همین دلیل که عرض شد ملی شدن آن را لازم میدانند. بنابراین همکاری و مساعدت با حضرت معظمله در این مقصود شریف و هدف حیاتی فریضه ذمه هر مسلمانی است».
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
هنگامی که مردم ایران به رهبری مراجع بزرگ و روحانیون بیدار، مشروطیت و قانون اساسی را پدید آورند، مهمترین نکتهای که مدنظر قانونگذاران دوراندیش و علمای روشنضمیر بود و با اصرار هرچه تمامتر آن را در قانون اساسی و نظامنامههای قانون انتخابات مجلس و انجمنهای ایالتی و ولایتی آوردند، حفظ دین مقدس اسلام و قرآن مجید بود.
در اصول 91 و 92 متمم قانون اساسی تشکیل انجمنهای ایالتی پیشبینی و شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان در موارد 7 و 9 نظامنامه انجمن مصوب دوره اول مجلس شده بود، که امور زیر را در بر داشت:
1- باید متدین به دین حنیف اسلام باشند و فساد عقیده نداشته باشند.
2- هنگام سوگند، باید به قرآن مجید سوگند یاد کنند.
مطبوعات روز شانزدهم مهر ماه 1341 اعلام داشتند که دولت متن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی جدید را تصویب نمود. در متن مصوب، قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف و به جای سوگند به قرآن به کتاب آسمانی، قید شده بود و به زنان حق رأی داده بودند. این لایحه که از سوی دولت اسدالله علم به مجلس ارائه شده بود به مثابه اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی شد و علماء و مراجع و مردم متدین، مبارزه با آن را یک تکلیف شرعی دانستند. امام خمینی (ره) با دعوت از سایر علماء پرچمدار این مبارزه شد. آنان تصمیم گرفتندکه اولاً طی تلگرافی از شاه بخواهند، در لغو تصویبنامه اقدام نماید و ثانیاً به علمای مرکز و شهرستانها اعلام خطر و آنان را برای مبارزه و مقابله با تصویبنامه دعوت نمایند. با انتشار این مطلب، سیل تلگراف به طرف قم و تهران سرازیر گردید. علمای طراز اول شهرستانها، وعاظ، تجار و هیئتهای دینی با ارسال نامه، تلگراف و طومار مراتب انزجار و نگرانی خود را اعلام داشته، خواهان لغو تصویبنامه شدند. آیتالله محلاتی نیز به همراه جمعی از علمای استان فارس اعلامیهای منتشر نمود.[8] متن این اعلامیه به شرح زیر است:
« ما جامعه روحانیت فارس بدین وسیله پشتیبانی کامل و بدون شرط خود را از آقایان مراجع تقلید مخصوصاً حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دامت برکاتهم اعلام داشته و متذکر میشویم که حکم و فرمایش آقایان عین آراء و منویات ماست و اهانت به ایشان به همه ماست و نیز یادآور میشویم به هیچ نحو از مساعدت مالی و جانی در حق آقایان خودداری نخواهیم کرد و اگر خدای نخواسته کوچکترین جسارت نسبت به ساحت مقدس آقایات گردد با عکسالعمل شدید ما روبرو خواهد شد و پنهان نیست که قیام روحانیون با قیام قاطبهی ملت مسلمان همراه است».[9]
رفراندوم لوایح ششگانه
در کمتر از دو ماه پس از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، در 19 دی ماه 1341، شاه اصول ششگانه ای را اعلام کرد به «انقلاب سفید» مشهور بود و بعدها اصول دیگری نیز به آن اضافه شد. دولت روز 6 بهمن همان سال را برای برگزاری همهپرسی اصول مذکور تعیین کرد. اما به دنبال صدور اعلامیه امام خمینی در روز 2 بهمن 1341 در مورد تحریم رفراندوم و پخش اعلامیه مذکور در تهران، موج جمعیت معترض در خیابانهای پایتخت به راه افتاد و مخالفت جدی خود را با رفراندوم دربارهی همهپرسی به صورت علنی نشان میدادند. روحانیون و وعاظ شهرستانها در مساجد و مجامع مذهبی اعلامیههای امام خمینی و دیگر مراجع را برای مردم قرائت میکردند. این مخالفت محدود به تهران نبود، بلکه در بسیاری از شهرستانها مردم با بستن مغازهها و برپایی تظاهرات، مخالفت خود را نسبت به ماهیت لوایح و رفراندوم اعلام میکردند. سرانجام رفراندوم در 6 بهمن با تمام مخالفتها و اعتصابها برگزار شد و ایستگاه تبلیغاتی رژیم به دروغ اعلام داشت که اصول پیشنهادی شاه با استقبال پرشور و بینظیر روبرو گردید.[10]در این خصوص علمای استان فارس با برپایی مجالس متعدد به شیوههای مختلف مخالفت خود را با اقدامات دستگاه حاکمه ابراز داشتند. گزارش یکی از این جلسات به شرح ذیل است:
«... اطلاع موثق در دست که آقای شیخبهاءالدینی محلاتی محرک اصلی سیدعبدالحسین دستغیب بوده و حتی مینوت قطع نامهای که ذیلاً به استحضار میرسد به آقای دستغیب داده که روی منبر قرائت نماید و مشار الیه نیز در ساعت 19 روز 18/1/42 با حضورِ درحدود دوهزار نفر در مسجد جامع شیراز به منبر رفته و ضمن تنقید از وضع جاری و نفرین به مسببین آن مردم را به جهاد علیه وضع حاضر تشویق و ترغیب مینماید. سپس قطعنامهای به شرح ذیل از طرف علمای شیراز روی منبر قرائت کرد که مورد تأیید مستعمین قرار میگیرد.
1- لغو تصویبنامه مورخه 11/12/41 هیأت دولت مبنی بر حذف کلمه ذکور را شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان.[11]
2- برقراری حکومت ملی که صددرصد متکی به مبانی اسلامی و افکار عمومی بوده باشد.
3- تسریع در شروع انتخابات مجلسین شورا و سنا با اصول آزادی و خاتمه دادن به دوران فترت.[12]
4- شرکت دادن پنج نفر از علمای طراز اول در نظارت به امور قانونگذاری مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی[13] و ...
فاجعه حمله به مدرسه فیضیه
در آخرین روزهای اسفند سال 1341، امام خمینی گویندگان مذهبی قم را به حضور طلبید و از آنان خواست در مجالسی که به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) تشکیل میشود، مردم را از اوضاع کشور آگاه کنند. در روز دوم فروردین 42 در مدرسه فیضیه مجلس سوگواری امام صادق (ع) از سوی آیتالله گلپایگانی برگزار گردید. عوامل رژیم که در مجلس حاضر بودند با انجام اقداماتی مجلس را به هم زدند. با به هم خوردن مجلس، نیروهای پلیس که با لباس مبدل در میان جمعیت حضور داشتند به مردم حمله کردند و پس از زد و خوردی که بین آنان صورت گرفت، کماندوهای رژیم وارد عرصه شدند و به جمعیت که متشکل از مردم عادی و روحانیون و وعاظ و طلاب بودند حمله کرده، به ضرب و شتم آنان پرداختند. در اعتراض به این واقعه، مراجع و علمای قم، اقامه نماز جماعت را تعطیل کردند. در شیراز آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب برگزاری مجالس وعظ و نماز جماعت در مساجد شیراز را به مدت سه روز تعطیل اعلام کرد. در همین رابطه آیتالله محلاتی به همراه بیست و چهار تن از علمای فارس در تاریخ 30/1/42 طی یک اعلامیه حمایت خود را از امام خمینی و سایر مراجع قم اعلام داشتند.[14]
پانزده خرداد و بازداشت آیتالله محلاتی
پس از ماجرای حمله کماندوهای رژیم شاه به طلاب مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز و مخالفت و اعتراض روحانیون و علمای شهرهای مختلف به این رفتار وحشیانه عوامل رژیم پهلوی، استاندار فارس به منظور کنترل اوضاع به ملاقات آیتالله محلاتی رفت و ضمن تذکر به ایشان، برپایی هرگونه جلسه و اجتماعی را ممنوع اعلام داشت. برخلاف دستور استاندار، علماء و روحانیون شیراز تصمیم به برگزاری تجمعاتی گرفته، برهمین اساس شبهای جمعه در مسجد جامع شیراز گرد هم میآمدند و شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب به ایراد سخن میپرداخت. در شب جمعهای که مصادف با شب عاشورا بود، به دعوت علماء مراسم در مسجد نو شیراز که از فضای وسیعتری برخوردار بود، برقرار شد. آیتالله دستغیب در سخنان خود ضمن انتقاد به عملکرد رژیم در ماجرای مدرسه فیضیه، به حملات و اتهامات شاه به روحانیت پاسخ داد. چندین هزار نفر جمعیت در این مجلس شرکت کرده بودند و اخبار آن به سرعت منتشر گردید. سرلشکر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک سه مرتبه به شیراز رفت و ضمن ملاقات با آیتالله محلاتی نگرانی دولت را از اقدامات روحانیت ابراز داشت و تشویش دستگاه حاکمه را از وضع استان فارس و جنبش عشایر آن منطقه مطرح و از ایشان تقاضای وساطت بین دولت و مراجع قم و ساکت نمودن عشایر را نمود، ولی نتیجهای نگرفت.[15]نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» در این باره مینویسد:
«دولت به واسطه جنبش عشایر فارس که درگیر جنگ با آنها بود، دیگر قادر به اعمال خشونت بیشتر در شیراز نبود تا اینکه روز عاشورا فرا رسید. آیتالله محلاتی در منزل خودشان که مجلس روضه برقرار بود، روزهای عاشورا منبر میرفتند. در آن سال نیز روز عاشورا منبر رفتند و به مناسبت اوضاع و احوال روز به شدت دولت را مورد حمله قرار داده و با قرائت آیه شریفه « وَ اَعِدُّوا لَهُم مَااسْتَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رُباطِ الخَیلِ تُرهُبونَ بِهِ عَدُوِّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم؛ یعنی مسلمانان تا آنجا که میتوانید برای پیکار با دشمن نیرو بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خود را عقب برانید) سپس در شرح و تفسیر آن گفتند: «مسلمانان باید علیه دستگاه جبار حاکم به سلاح روز مجهز شوند و قیام مسلحانه نمایند و این تنها راه ایجاد زندگی و جامعه آزاد میباشد. باید جواب این دولت طاغی و پست و نوکر اجانب را با اسلحه داد. مسلمانان! برای نجات شریعت پیغمبر اکرم (ص) قیام کنید و این متجاسرین را سر جای خود بنشانید...» آن روز واقعاً در شیراز عاشورا بود».[16]
مؤلف کتاب «نهضت روحانیون ایران» پس از شرح وقایع روز عاشورا در شیراز به توضیح آنچه دو روز بعد یعنی پانزدهم خرداد 1342 در شیراز به وقوع پیوست میپردازد:
«همینکه خبر دستگیری امام خمینی به شهر مبارز شیراز میرسد، شهر تکان میخورد. به دستور آیتالله محلاتی فردا را تعطیل عمومی اعلام میکنند و از عموم روحانیون و مردم میخواهند که در مسجد نو اجتماع نمایند تا حقایقی به اطلاع مردم برسد. این خبر توسط آقای سیدمجدالدین مصباحی واعظ در مسجد نو به اطلاع مردم میرسد.
آقای مصباحی خبر دستگیری امام خمینی را شرح میدهند و مردم سخت به هیجان میآیند به طور ی که پس از ختم مجلس دها هزارنفر مرد و زن، پیر و جوان به خیابانها میریزند و به دنبال آن قوای نظامی هم که مراقب بودند، آماده مقابله میشوند.
در شب شانزدهم خرداد، هیجان مردم به اوج خود میرسد و تظاهرات بیسابقه ای برپا میشود.
نیمههای شب مأمورین ساواک به منظور جلوگیری از گسترش جریان انقلاب، با همکاری رنجرهای ارتش و شهربانی به منازل آقایان علماء ریختند و آیتالله محلاتی و برادر ایشان، آقای جلالالدین آیتالله زاده و فرزندشان آقای مجدالدین محلاتی، و آقای سیدهاشم دستغیب، فرزند حجتالاسلام آقای سیدعبدالحسین دستغیب و آقای مصباحی واعظ را دستگیر ساخته، و با هواپیمای ارتشی به تهران میآورند و در فرودگاه «قلعه مرغی» پیاده میکنند. آقایان را از آنجا به شهربانی برده و پس از ده دقیقه به زندان «قزل قلعه» میبرند و همگی را چهارده روز در سلولهای انفرادی که فاقد هوای سالم بود، زندانی میکنند.[17]
انعکاس بازداشت آیتالله محلاتی
مردم متدین شیراز پس از اطلاع از دستگیری آیتالله محلاتی و سایر روحانیون، درحالی که از فجایع رژیم در قم و تهران نیز آگاه شده، خشمگین و ناراحت در روز شانزده خرداد به خیابانها ریخته، تظاهراتی وسیع در محکومیت اقدامات رژیم انجام دادند.
تظاهرات تا پاسی از شب ادامه داشت. پلیس عدهی زیادی را دستگیر و بازداشت نمود. به نوشتهی مطبوعات، تعداد دستگیرشدگان نزدیک به پانصد نفر بودند که تعدادی از آنان در روزهای بعد محاکمه شدند. خبر دستگیری و بازداشت امام خمینی، آیتالله محلاتی و برخی از علماء و وعاظ دیگر تمام مجامع و مقامات روحانی را حیرتزده کرد. بخصوص اینکه صحبت از محاکمه و اعدام هم در میان بود. انعکاسی از ناراحتی و بهت حاصله از این حرکت رژیم را میتوان در اطلاعیهها و اعلامیههایی مشاهده نمود که از سوی شخصیتهای روحانی و جمعیتهای مذهبی انتشار یافته بود.
آیتالله گلپایگانی در اعلامیهای که به همین مناسبت صادر کرد، چنین نوشت:
«... مصائب جبرانناپذیر این دو روزه که باعث هتک احترام به مقدسات اسلام و مذهب شیعه گردید بینهایت موجب تأثر و تأسف است. اقدام هیأت حاکمه به توقیف شخصیت بارزی مثل حضرتآیتالله خمینی و آیتالله محلاتی و سایر آیات و علماء و مبلغین محترم و قتل جمع کثیری از مردم مسلمان بیگناه قلب مبارک حضرت ولیعصر ارواحنا فداه را جریحهدار و ملت شیعه را عزادار ساخت[18]...».
آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی در پایان اعلامیهای که به همین منظور صادر نمود چنین نوشت:
«... ما علاوه بر گرفتاری حضرت آیتالله خمینی از پیشآمد ناگوار گرفتاری آیتالله محلاتی و حججالاسلام آقای استرآبادی، آقای خلخالی، آقای خندقآبادی و آقای فلسفی واعظ شهیر و سایر خطبای عظام از تهران و حجج اسلام آقای دستغیب و آقای مجدالدین محلاتی از شیراز بسیار متأسفیم[19]...».
آیات عظام سیدمحمدهادی میلانی، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی، سیداحمد خوانساری، محمدتقی آملی، میرزااحمد آشتیانی هریک به نوبهی خود با صدور اعلامیهای از این اقدام رژیم اعلام تنفر و انزجار نموده و خواستار آزادی فوری آقایان گردیدند. علمای شهرستانهای مختلف نیز در اعلامیههایی که به همین منظور صادر نمودند، خواستار آزادی امام و سایر روحانیون گردیدند.
از سوی دیگر مراجع عظام تقلید، مجتهدین و علمای مشهور و انقلابی سراسر کشور در اقدامی هماهنگ به تهران مهاجرت کرده و یک اجتماع بینظیر تاریخی را به وجود آوردند. آنان برای جلوگیری از سوءقصد به جان امام خمینی و آزادی ایشان و سایر دستگیرشدگان به شور و تبادلنظر پرداختند.
زمزمهی تبعید آیتالله محلاتی
سرلشکر حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک در تاریخ 3/5/42 با ارسال نامهای به ساواک شیراز، دستور تبعید آیتالله محلاتی را صادر نمود:
«دستور دهید روز شنبه 5 ماه جاری کمیسیون امنیت تشکیل و نسبت به تبعید آیتالله محلاتی اقدام قانونی معمول دارند. ضمناً محل تبعید متعاقباً اعلام خواهد شد».[20]
در مکاتبات بعدی که بین ساواک شیراز و مرکز صورت گرفت، محل تبعید، شهرستان تربت حیدریه عنوان گردید.[21]کمیسیون به اصطلاح «حفظ امنیت اجتماعی» شیراز که درواقع آلت دست ساواک برای تبعید مبارزان بود با یک روز تأخیر در تاریخ 6 مرداد تشکیل جلسه داد:
«... در بدو امر رئیس دادگاههای شهرستان شیراز و معاون دادسرا مخالفت میکردند ولی جناب آقای استاندار آنها را در جریان روز گذارده و با دلایل و براهین آنها را آماده رأی نمودند. در نتیجه کمیسیون چنین رأی داد. چون آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مساجد و منابر اهالی شیراز را به ضدیت با یکدیگر تحریک نموده که منجر به اخلال در نظم و آرامش عمومی و بالنتیجه حوادث 15 خرداد 42 گردید. طبق محتویات پرونده و به استناد سخنرانیها و نطقهای ایشان منطبق با بند الف از ماده 2 لایحه قانون حفظ امنیت اجتماعی مصوبه اسفندماه 1335 میباشد. لذا با اجازه ماده سه همین قانون نامبرده را به مدت 6 ماه اقامت اجباری در شهرستان تربت حیدریه محکوم مینماید. سپس آقای استاندار رأی مزبور را تأیید نمودند.»[22]
طرح تبعید امام و آیتالله محلاتی با مخالفت جدی بزرگان حوزه روبرو گردید. آیتالله میلانی با صدور اعلامیهای از توطئه رژیم برای تبعید امام و دوستانش چنین پرده برداشت:
«... چنین به نظر میرسد که حکومت فردی درصدد تبعید کردن حضرت آیتالله خمینی، آیتالله قمی و آیتالله محلاتی بوده و تصمیم دارد به حبس و شکنجه رجال ملی و جوانان مسلمان مملکت ادامه دهد.
ملت ایران به هیچ وجه با تبعید شخصیتی مثل آیتالله خمینی و دیگر علمای بزرگ موافقت نخواهد کرد و اجازهی چنین تجاوزی را نمیدهد ...».[23]
علیرغم تمهیدات فوق، رژیم شاه با ارزیابی اوضاع و درنظر گرفتن جوانب امر، بر آن شد که از تبعید امام و آیتالله محلاتی که طوفانی از خشم و نفرت مردم را به دنبال داشت، صرفنظر کرده، به شیوهای دیگر آنان را تحت نظر و دور از مردم نگه دارد.[24]
آزادی نسبی آیتالله محلاتی
در 29 تیرماه سال 1342 اکثر روحانیون و افرادی که در قیام پانزده خرداد دستگیر و زندانی شده بودند، آزاد گردیدند. ولی امام خمینی و آیتالله محلاتی و آیتالله قمی همچنان بازداشت بودند. اجتماع مراجع عظام و علمای اعلام در تهران و فشار افکار عمومی، رژیم را ناگزیر ساخت که در تاریخ 11 مرداد 1342 آیات عظام نامبرده را نیز آزاد کند. آقایان نخست به منزل آقای عباس نجاتی در محله داودیه در شمال تهران انتقال یافتند. همین که خبر آزادی آقایان و محل اقامت آنان به اطلاع مردم تهران رسید، سیل جمعیت به طرف آنجا سرازیر شد. مأموران رژیم با مشاهده احساسات پرشور مردم از رفت و آمد آنها جلوگیری و بار دیگر آقایان را ممنوعالملاقات نمودند.
چند روز بعد مجدداً محل سکونت آقایان را تغییر داده و آقای محلاتی را به منزلی در خیابان دولت در محله قلهک تهران انتقال دادند. آیتالله محلاتی بیش از دو ماه در این منزل سکونت داشت و کاملاً تحت نظر بود. رژیم شاه پس از آزادی نسبی آقایان با صدور اعلامیهای مرموز، نقشهای جدید را طراحی نمود. این نقشه جدید در روزنامههای عصر روز شنبه 12 مرداد ماه 1342 به شرح زیر منعکس شد:
«طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردیده است، چون بین مقامات انتظامی و حضرات آقایان خمینی، قمی و محلاتی تفاهم حاصل شد که در امور سیاسی مداخله نخواهند داد. علیهذا آقایان به منازل خصوصی منتقل شدند».
رژیم شاه خیال میکرد که با این نقشه میتواند مردم را از راه امام باز دارد و در دل مردم وسوسه کند که علماء در وظیفه و روش خود تجدیدنظر کرده و تغییر رأی دادهاند و از این رهگذر مردم را دچار تردید و تزلزل سازند، لیکن علیرغم این پندار، رشد فکری مردم به درجهای رسیده بود که اینگونه غلطاندازیهای شاهانه نمیتوانست آنان را فریب دهد. واکنش برخی از علماء و روحانیون مهاجر در برابر این ترفند رژیم شاه، نیز سریع و قاطع بود. آنان در اعلامیهای که بر ضد این اطلاعیه ساواک دادند، بر تزلزل ناپذیری راه و موضع امام تأکید کردند و نادرستی و دروغ بودن آن اطلاعیه را اعلام و محکوم کردند.[25]
جشن آزادی
سرانجام رئیس شعبه 10 بازپرسی ارتش سرهنگ ستاد مصحفالله اختراعی در تاریخ 23/6/42 قرار منع پیگرد برای آیتالله محلاتی صادر و اجازه مراجعت به شیراز به ایشان داده شد[26]. آیتالله محلاتی در تاریخ 17/7/42 وارد شیراز شد.
اداره کل سوم ساواک به ساواک شیراز مأموریت داد از هرگونه مراسم استقبال و تظاهرات به نفع آیتالله محلاتی جلوگیری به عمل آورد. ساواک شیراز در پاسخ طی تلگرافی اعلام داشت:
«شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی ساعت 30: 17 روز 17 جاری به شیراز وارد، مردم تصمیم داشتند با زن و مرد و راه انداختن دسته از وی استقبال نمایند؛ منتهی کوشش شد که استقبالی از وی به عمل نیاید، تا حدی موفقیت حاصل ولی باز هم چون قبلاً ورود نامبردگان اعلام و ساعت ورود آنان معلوم بود، مردم هم در خارج شهر و هم در داخل شهر از وی استقبال نمودند[27]...».
با وجود استقبال پرشور و کمسابقه مردم از آیتالله محلاتی، رئیس ساواک شیراز به جهت خوشآمد رؤسای خود و برای اینکه خود را مسلط بر اوضاع نشان بدهد، در گزارش ارسالی برای مرکز به نوشتن همین چند خط بسنده کرده و ماجرا را بسیار کمرنگ بیان نمود.
واقعیت ماجرا یعنی کثرت جمعیت استقبالکننده و اقداماتی نظیر چراغانی معابر و خیابانها و نصب پرچم و پخش نقل و شیرینی توسط مردم در یکی از گزارشهای تهیه شده توسط ساواک شیراز به خوبی نمایان است.[28]. البته این گزارش هیچگاه برای مرکز ارسال نگردید. در بخشی از این گزارش چنین آمده است:
«... جمعیت برای دستبوسی دست و پا میزدند. آقایان در حلقه آهستهآهسته حرکت میکردند. کسی از خود اختیاری نداشت؛ از جلو فلکه نقلها و شکرپنیرها و شیرینی روی سر آقایان میریختند. این عمل لاینقطع از دو طرف خیابان صورت میگرفت. بنده که درست پشت سر آقایان قرار داشتم، از فشار بدنم خرد و لباس و کفش از بین رفت. در این مسیر چند تا کفش و گیوه گم شد. این فشار هر آن زیادتر میشد. شعارهای مختلف زندهباد آیتالله، زنده و یپروز باد آیتالله خمینی، مرگ بر ستمگران، مرده باد دشمن قرآن، مرگ بر دیکتاتوری و حکومت ظلم و غیره مرتب داده میشد. از پشتبامها عطر و گلاب ریخته میشد. نقلها نثار میکردند[29]...».
در پایان مراسم استقبال، آیتالله محلاتی با ایراد سخنرانی از حضور مردم و اتحاد و همدلی آنان تشکر نمودند. همچنین با اعلام این مطلب که «آیتالله خمینی هنوز گرفتارند» ضمن اطلاعرسانی به جمعیت حاضر به آنان هشدار دادند که کار را تمامشده تلقی نکنند و تا آزادی کامل ایشان از حصر، همچنان در صحنه حاضر باشند.[30]
در همین راستا آیتالله محلاتی، طلاب علوم دینی را از برگزاری هرگونه مراسم جشن و شادمانی در مناسبتهای مذهبی منع نمودند:
«روز 10/9/42 که مصادف با تولد حضرت امیر (ع) بود، به دستور شیخ بهاءالدین محلاتی به علت زندانی بودن آیتالله خمینی به طلاب علوم دینیه مدرسه خان و همچنین شهرستانهای لار، فسا، جهرم، اردکان دستور داده شده است جشن گرفته نشود[31]».
حمایت از مبارزان
رژیم شاه در 22 خرداد 1342 آیتالله سیدمحمود طالقانی را به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی و ضدیت با سلطنت مشروطه دستگیر و روانه زندان قصر نمود. پس از محاکمه دادگاه بدوی وی را به همراه مهندس بازرگان به ده سال حبس محکوم نمود. با اعتراض متهمین، دادگاه تجدیدنظر به ریاست سرتیپ عباس قرهباغی در اسفند سال 1342 تشکیل گردید.
این بیدادگاه پس از جلسات متعدد، همان احکام بدوی را تأیید نمود.[32]آیتالله محلاتی قبل از صدور حکم دادگاه تجدیدنظر اعلامیهای خطاب به ریاست این دادگاه منتشر کرد. ساواک شیراز در گزارشی چنین آورده:
«در تاریخ 15/4/43 اعلامیهای به امضای شیخ بهاءالدین محلاتی خطاب به رئیس دادگاه تجدیدنظر ویژه اداره دادرسی ارتش به طور خیلی محدود و پراکنده و به صورت مخفیانه در بازار توزیع گردید...».[33]
آیتالله محلاتی در این اعلامیه با استناد به آیهای از قرآن کریم که در آن حاکمان را به رعایت عدالت، امر کرده و با اشاره به حکم ظالمانه علیه سقراط حکیم که به عنوان نقطه سیاه و لکه ننگی برای همیشه بر دامن تاریخ نشسته است، به رئیس دادگاه متذکر شد که در جریان محاکمه و قضاوت از جاده حق و عدالت خارج نشود.[34]
تبعید امام خمینی
در سوم مرداد 1343 قانون اجازهی برخورداری مستشاران نظامی آمریکا از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین (لایحه کاپیتولاسیون) در مجلس سنا تصویب شد و در جلسه سهشنبه 21 مهرماه نیز قانون مذکور به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید. به دنبال پخش خبر تصویب این لایحه موجی از مخالفت و ابراز نارضایتی در مجامع مذهبی ایجاد شد. امام خمینی در سخنرانی چهارم آبان 1343 به شدت علیه کاپیتولاسیون موضع گرفت و پس از آن نیز پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد و پرده از ماهیت این لایحه اسارتبار برداشت. رژیم شاه در واکنش به موضعگیری امام، در سیزده آبان 1343 ایشان را به ترکیه تبعید نمود.[35]
دستگیری و تبعید امام، موجی از خشم و نگرانی در مجامع مذهبی و روحانی پدید آورد. فردای تبعید امام، منزل آیتالله محلاتی در شیراز پایگاه و مکانی جهت نشست و برخاست علماء و تصمیمگیری در خصوص این واقعه شد.[36]به دستور آیتالله محلاتی ائمه جماعات مساجد شیراز به عنوان اعتراض به تبعید غیرقانونی امام از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند.
این اقدام در برخی شهرستانهای دیگر نیز اتفاق افتاد. همزمان سه تن از طلاب حوزه علمیه شیراز را به منظور کسب خبر و اطلاع از چگونگی واقعه و تصمیمات اتخاذ شده از سوی بزرگان حوزه علمیه، به شهرستان قم فرستادند. آیتالله محلاتی پیشنهاد نمودند در اعتراض به تبعید امام، علمای شیراز در شاهچراغ، علمای تهران در حضرت عبدالعظیم و علمای قم در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) متحصن گردند.
درهمین خصوص سیل تلگرافها و اعلامیهها و طومارها از سرتاسر کشور مبنی بر تأثر و تأسف از تبعید امام و تقبیح این عمل به سوی قم و ترکیه سرازیر شد. آیتالله محلاتی به همراه جمعی از علمای شیراز اعلامیهای به بدین شرح منتشر نمودند:
بسمالله الرحمن الرحیم
«پوشیده نیست که اختناق و خفقانی که حکومت پلیسی و غیرقانونی ایران به وسیله سرنیزه در این کشور به وجود آورده جای هیچگونه اظهار عقیده حتی به زبان خیرخواهی و نصیحت به اولیای امور هم باقی نگذاشته ولیکن حسب وظیفهای که علماء و روحانیون در حفظ و حراست احکام قرآن عزیز و مصالح کشور برعهده دارند هماهنگی خود را با مقاصد حضرت آیتاللهالعظمی مرجع عالیقدر عالم تشیع آقای خمینی دامتبرکاته اظهار داشته و از تبعید حضرت معظمله به خارج از کشور که برخلاف اصول و مقررات عموم ملل مترقی جهان به اقدام دولت ایران انجام شده اظهار تنفر شدید مینماید. امید است اولیای کشور به سوءاثر اعمال خود متنبه شده و به عوض این رفتارهای نابخردانه در فراهم ساختن وسایل و آسایش و رفاه مردم کوشش نمایند و محترمینی را که به جرم حقگویی به زندان افکندهاند آزاد و حضرت آیتالله خمینی را هرچه زودتر عودت دهند و بدین وسیله قلوب مردم مسلمان را آرامش دهند والسلام علی من اتبع الهدی.»[37]
در همین رابطه ایشان نامهای برای امام خمینی ارسال نمودند که متن آن بدین شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
« وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ». (سوره ابراهیم آیه 13).
حضرت آیتالله آقای خمینی من این نامه را با جوشش خون در دل و جریان اشک از چشم به حضور شما مینویسم. ملاحظه مضمون این آیه شریفه و امثال آنکه احساسات اهل ایمان را تحریک و دل را حیات تازه میبخشد و انطباقش بر جریان روز از یک طرف حزن انسان را تهییج و از طرفی روح را به اهتزاز میآورد. به هرحال موفقیتی که در پیروی انبیاء و رسل الهی نصیب آن جناب شد و مواجه شدن با مثل این خطاب، لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا از طرف معاندین دین را به شما تبریک عرض کرده و با اطمینان به اینکه حق پیروز است تعجیل در نصرت مسلمین و هلاک ظالمین را که آیه شریفه بدان پایان مییابد و همچنین مزید قوت و سلامتی حضرتت را از خداوند متعال مسئلت مینمایم. شهر رجب 1384.
بهاءالدین محلاتی[38]
عالمان وارسته در اطراف و اکناف ایران و برخی از کشورهای دیگر با پشتیبانی قاطع از امام و آرمانهای او، رسالت تاریخی خود را به انجام رسانیدند. گویندگان مذهبی، وعاظ و خطبا در سخنرانیهای خود به نکوهش رژیم پرداختند. آیتالله محلاتی طی سخنان در مسجد مولای شیراز به انتقاد از عملکرد کارگزاران رژیم پرداخت:
«... در زمان حضرت علی علیهالسلام منافقین قرآن را سرنیزه کرده و علی را کافر میدانستند و این منافقین همیشه بوده[اند] و امروز زمامداران، علماء و روحانیون را تبعید و اذیت و آزار مینمایند و خود را دیندار به جامعه معرفی مینمایند ... این گردنکلفتها که بر سر مردم مسلط شدهاند، قانونی که وضع مینمایند به درد مردم نمیخورد. قانونی که مجلس وضع میکند، قانون نیست، زهر مار است. میگویند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. این درست نیست. فرمان یزدان صحیح است و باید از آن اطاعت نمود، بایستی از قرآن اطاعت نمود، نه مجلس زهرمار دولتهای شرق و غرب به وسیله ایادی خود در ایران قانون وضع مینمایند و این قوانین که تصویب میشود نماینده افکار آنها است، هیچکدام صحیح نیست جز قانون قرآن که شما باید از آن اطاعت کنید ...».[39]
اداره کل سوم ساواک با ارسال نامهای به مقامات و دفتر ویژه اطلاعات، پس از نقل قسمتهایی از سخنان آیتالله محلاتی، پیشنهاد تبعید ایشان را مطرح نمود:
«آیتالله محلاتی مدتی است ساواک و مقامات انتظامی را فریب میدهد. درحالی که ظاهراً خود را فردی آرام جلوهگر ساخته و به مقامات ساواک اطمینان میدهد که عمل خلافی ننماید، باطناً تحریکات مضره خود را ادامه میدهد.
بعد از طرد آیتالله خمینی همهروزه عده زیادی از روحانیون شیراز در منزل او جمع میشدند و منتظر دستور او بودند تا خط مشی خود را معلوم سازند. و چنانچه مقامات انتظامی در سرکوب نمودن اخلالگران تردیدی به خود راه داده بودند ایجاد آشوب و هوچیگری از طرف او قطعی بود. سخنرانی اخیر این روحانی دلیل دیگری بر ناراحتی او است و چنانچه عکسالعمل شدیدی در این مورد انجام نشود باید باز هم منتظر سخنرانیهای مشابه دیگری از طرف او بود. علیهذا با عرض مراتب فوق تبعید مشارالیه از فارس ضروری به نظر میرسد».[40]
پیشنهاد تبعید ایشان مورد موافقت مقامات ساواک قرار نگرفت. ساواک شیراز توسط یکی از دوستان ایشان به وی درخصوص سخنانش تذکر داد.[41]
آیتالله محلاتی بدون توجه به تذکر مقامات ساواک مجدداً در تاریخ 4/11/43 در مسجد مولای شیراز به سخنرانی پرداخته و اعتراض خود را به تبعید امام خمینی اعلام داشت:
«شیخ بهاءالدین محلاتی ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار نمود ای مسلمانان مملکت، مملکت بدی است. مملکت سرنیزه است، خدا طومارشان را بکند، نمیگذارند ما حرفهای حق را به گوش مردم برسانیم. خمینی را از شهر و مملکتش تبعید میکنند. بدانید این دستگاه پابرجا نخواهد ماند. همانطور که سلسله معاویه منقرض گردید، امیدوارم که خدا دست خائنین را از مملکت کوتاه کند. برای خمینی دعا کنید. شبها جلسه بگیرید، گریه کنید. در پایان نسبت به برچیده شدن دستگاه ظلم دعا کرد و حضار آمین گفتند ...».[42]
ایشان همچنین به طلاب و فضلایی که برای تبلیغ و سخنرانی در ماه رمضان به شهرها و روستاهای استان فارس آمده و قصد مراجعت به حوزه علمیه قم را داشتند، توصیه نمودند که در مراجعت آنچه را که از فشارها و تهدیدات رژیم مشاهده نمودهاند برای علمای قم بازگو نموده و آنان را در جریان امر قرار دهند.[43]
آیتالله محلاتی در ادامه سلسله مخالفتهای خود با اقدامات رژیم به ویژه تبعید امام خمینی به ترکیه در کلاس تفسیر قرآن در مسجد مولای شیراز ضمن تشبیه شاه به فرعون اظهار داشت:
«موقعی که حضرت موسی عصای خود را به طرف فرعون انداخت و اژدها شد، به فرعون گفت: اعلیحضرت بیا پایین، تو یکی از بندگان ضعیف و جزئی خدا هستی».[44]
اداره کل نهم ساواک در اواخر اسفند 1343 طی تلگرافی به ریاست ساواک شیراز تصمیم جدید آیتالله محلاتی خبر داد:
«آیتالله محلاتی که با روحانیون قم و خمینی ارتباط دارد و با اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی در شیراز نیز مربوط است در نظر دارد اعلامیهای منتشر و در آن اعلام نماید که امسال به علت تبعید خمینی عید ندارند و باید از اقدام نامبرده، در این مورد جلوگیری به عمل آید»[45].
لایحه حمایت از خانواده
دولت هویدا در پانزده اسفند 1345 لایحه به اصلاح حمایت از خانواده را برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه کرد و مجلس نیز آن را تصویب نمود. این قانون که در ظاهر داعیه حمایت از زنان را داشت با برخی از مسلمات فقهی در تناقض بود و درواقع برای متلاشی کردن کیان خانواده طراحی شده بود تا با تشویق زنان به زندگی به سبک غربی، آنان را به گرفتن طلاق از شوهر ترغیب نماید و درنتیجه با از بین رفتن خانواده، زنان و کودکان بیسرپرستی که مشکلات فراوانی را از نظر اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی بر جامعه تحمیل میکنند، رو به فزونی گذارند. علماء و روحانیون که بین رواج عمومی بیبندوباری زنان در جامعه و شعارهای حکومت در حمایت از جایگاه زن و خانواده تضاد آشکاری را شاهد بودند، در مقابل این قانون به مقابله برخاسته، با آن مخالفت نمودند.
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم ربانی شیرازی از علمای مجاهد و نستوه حوزه علمیه قم با ارسال نامهای برای علمای شیراز از جمله آیتالله محلاتی، آنان را از محتوای لایحه حمایت از خانواده آگاه کرد.[46] ساواک شیراز با ارسال گزارشی به ساواک مرکز از فعالیتهای آیتالله محلاتی و فرزندش مجدالدین محلاتی علیه این لایحه خبر داد و اذعان داشت: «کلیه جلساتی که در شرایط موجود در پوشش مذهب در شیراز تشکیل میشود به اشاره محلاتیها میباشد».[47] در همین رابطه ایشان جلسات متعددی را با علمای شیراز برگزار نمود:
«مورخه 17/4/46 جلسهای با شرکت شیخبهاءالدین محلاتی، سیدمجدالدین مصباحی، سیدعبدالحسین دستغیب، سیدمحمدباقر عالم، حاج علمالهدی فضایلی، سیدمحمود علوی، سیدمحمدطاهری، شیخ صدرالدین حائری، سیدشمسالدین آیتاللهی و شیخ عبدالرسول ملک کازرونی در منزل سیدحسین یزدی تشکیل و در مورد لایحه حمایت از خانواده بحث و گفتگو گردید...».[48]
به دنبال تشکیل جلسات مذکور و تبادلنظر و مشورت با سایر علماء، آیتالله محلاتی نامهای خطاب به نخستوزیر وقت نوشت. در این نامه ایشان با اشاره به این لایحه، مواردی از آن را که با شرع مقدس اسلام مغایرت داشت، تذکر داده و خواستار حذف آن گردیدند.
جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل
اشغالگران صهیونیسم در 6 خرداد 1346 از زمین، هوا و دریا به کشورهای مجاور فلسطین یورش برده به اشغال سرزمینهای عربی دست زدند خاورمیانه را در پرتگاه جنگی فراگیر و خانمانسوز قرار دادند. در پی این یورش، رژیم شاه جنگ روانی شدیدی بر ضد اعراب و مسلمانان به راه انداخت و همه توان تبلیغاتی خود را به کار گرفت. رسانههای گروهی ایران شبانهروز پیرامون شکست عربها و پیروزی صهیونیستها تبلیغات میکردند. ساواک طی بخشنامهای هرگونه سخن گفتن پیرامون جنگ اعراب و اسرائیل را برای گویندگان مذهبی و وعاظ ممنوع اعلام نمود. همچنین طی بخشنامهای به کلیه دوایر ساواک در استانها و شهرستانها اعلام کرد:
«قرار است از طرف روحانیون مخالف و عناصر افراطی اعلامیهای علیه اسرائیل مبنی بر پشتیبانی از مسلمانان چاپ و منتشر گردد. دستور فرمایید ضمن مراقبتهای لازم جهت شناسایی عاملین اصلی قویاً از انتشار هرگونه اعلامیهای در این زمینه جلوگیری و نتیجه را سریعاً اعلام دارند».[49]
امام خمینی به عنوان سردمدار مبارزه با رژیم صهیونیستی در آن مقطع زمانی طی اعلامیهای بار دیگر ملت اسلام را به اتحاد و نبرد سرنوشتساز برای ریشهکن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند.[50] بسیاری از علماء و روحانیون بر فراز منابر به جانبداری از مردم فلسطین و محکومیت اشغالگران صهیونیسم سخنرانی کردند. آیتالله محلاتی نیز در این رابطه فعال بود. ساواک در گزارشی در اینخصوص چنین مینویسد:
«در این مجلس آقای قربانی گزارش مفصلی از وضعیت جبهه جنگ بین اسرائیل و اعراب به استناد به اخبار رادیوهای قاهره، سوریه و سایر کشورهای عربی به آقای محلاتی داد. وضع را برایشان تشریح کرد. آقای محلاتی دستور دادند در منبر سعی شود تعصب و توجه مردم را متوجه موضوع روز نمایید و احساسات آنان را با اعلام همدردی و پشتیبانی برانگیزید».[51]
بسیاری از علمای ایران و عراق و آزادیخواهان مسلمان طی اعلامیهها و مصاحبههایی از تجاوز و جنگافروزی صهیونیستها اعلام انزجار کرده، مسلمانان جهان را به پشتیبانی از رزمندگان عرب و جنگزدگان مسلمان فراخواندند. آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی با چاپ و انتشار اعلامیهای هرگونه ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی را حرام و محکوم دانست. متن این اعلامیه که در برخی از شهرها پخش شد بدین شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
به شهادت تاریخ و آیات کریمه قرآن مجید از آنگاه که دین مقدس اسلام ظاهر گشت و با تأیید خداوند متعال به دست بنیانگذار مقدسش پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم میرفت نضج بگیرد قوم یهود با رسول اکرم آغاز دشمنی کرد. و با تمام قوا در راه پیشرفت این دین مقدس اخلال و کارشکنی میکردند لیکن خداوند متعال پیغمبر اکرم و مجاهدین در راه حق را یاری فرمود. یهود و سایر دشمنان این دین را سرکوب کردند. پس از دفع غائله یهود و مشرکین اسلام همیشه راه اعتلا را پیمود. بالمآل که در غالب کشورهای معمور آن زمان گسترش یافت.
اکنون هم به انگیزه همان دشمنی دیرینه به تحریک و تقویت سایر دشمنان اسلام یهود اسرائیل غاصب دست تعدی و تجاوز به سوی مسلمین و کشورهای عرب مسلمان دراز کرد. برادران اسلامی ما را به خاک و خون میکشد. لذا بر همه مسلمانان جهان واجب است که از هرگونه مساعدت مادی و معنوی نسبت به اعراب مسلمان دریغ ندارند و هر نوع معامله و ارتباطی که منشأ و تقویت اسرائیل بشود یا در آمادگی آنها برای مبارزه و پیکار با کشورهای عربی دخالت داشته باشد حرام و در حکم مبارزه با اسلام است و همچنین تأسیس روابط حسنه با دشمنان اسلام و مسلمانان محکوم به حرمت و مخالفت با خداوند متعال محسوب است – یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء و تلقون إلیهم بالمودة الی آخر... آیه شریفه والسلام علی من اتبع الهدی 14 ربیعالاول 1387 مطابق با 2 تیر 1346 بهاءالدین محلاتی».[52]
جشنهای 2500 ساله
از سلسله جشنهای دولتی و درباری، جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران بود که باید آن را از نکبتبارترین و خیانتآمیزترین جشنها و عیش و نوشهای رژیم شاه به شمار آورد. برای برپایی آن سالها نقشهکشی و برنامهریزی کردند و سرسختترین و شناختهشدهترین چهرههای ضد اسلامی درونمرزی و برونمرزی برای برپایی آن بسیج شدند. خبر و اندیشه برگزاری این جشن در سال 1337 برای نخستین بار از سوی روزنامهها و مطبوعات ایران اعلام شد و هنگام برگزاری آن را سال 1340 دانستند. برگزاری این جشن چندین بار به تعویق افتاد. سرانجام در تاریخ 26/5/1347 وزارت دربار در اطلاعیهای زمان برگزاری آن را تاریخ 20 مهرماه 1350 اعلام نمود. امام خمینی در 6 خرداد 1350 در یک سخنرانی، برپایی جشن یاد شده را به شدت نکوهش و محکوم نمود.[53] حدود سه ماه پیش از آغاز جشنها گزارشهایی به دست ساواک رسید که: روحانیون مخالف حکومت درنظر دارند، اقداماتی در جهت مخالفت با برگزاری جشنها انجام دهند. به همین جهت اداره کل سوم ساواک طی نامهای به ساواکهای تابعه اعلام نمود:
«... نظر به اهمیت و حساسیت موضوع ضروری است به منظور پیشگیری از بروز حوادث ناگوار و احیاناً غیرقابل جبران در خلال برگزاری جشنهای مذکور از هماکنون اقدامات سریع در جهت پوشاندن اهداف و نفوذ در بین عناصر افراطی مذهبی و کسب اطلاع از تصمیمات و نیات آنان معمول گردد. خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه اقدامات این اداره کل را آگاه سازند».[54]
در همین ارتباط ساواک مرکز با ارسال نامهای به ساواک شیراز دستور کنترل و مراقبت بیشتر از آیتالله محلاتی را صادر نمود:
«... با در نظرگرفتن سوابق نامبرده بالا و احتمال شرکت وی در اینگونه فعالیتها خواهشمند است دستور فرمایید با استفاده از تمام امکانات (کنترل مکاتبات و تلفن –درصورت لزوم تعقیب و مراقبت) نسبت به شناسایی مجدد و تعیین محل سکونت و کار وی و تهیه یک قطعه آخرین عکس نامبرده و همچنین روشن نمودن نحوه فعالیتهای کنونی و شناسایی دوستان و همفکران او اقدام و به محض مشاهده عمل مشکوکی و یا تردد به هر منطقه از کشور مراتب را سریعاً اعلام نمایند».[55]
آیتالله محلاتی در پایان کلاس درس خود در تاریخ 25/5/50 طی سخنانی مخالفت خود را با برگزاری جشنها و شخص شاه اعلام نمود.
«... وقتی هر فرد مسلمان یا غیرمسلمان حتی مأمورین آنها حساب کند که با این همه فقر و بدبختی این همه پول صرف جشن شود و مخالف این عمل باشند، من مخالف نخواهم بود؟ خدا شاهد است من با تمام این اوضاع مخالف بوده و سخت نگرانم. لیکن کاری نمیتوانم بکنم. من با این [شاه] مخالفم و او را مسلمان نمیدانم ...».[56]
وی همچنین ده روز مانده به برگزاری جشنها در تاریخ 10/7/50 طی سخنانی بار دیگر به مبالغ هنگفتی که خرج برگزاری جشنها میشود، اعتراض نمود:
«ساعت 00: 9 صبح نامبرده بالا در منزل خود اظهار داشت: اصلاً دستگاه از دستگاه بنیامیه، معاویه و یزید هم بدتر است. این همه مخارج غیرمعقول و ثروت را به هدر دادن جز پستی و بیرحمی مفهومی ندارد. او گفت [این جشنها] احتمال سر و صدا خواهد داشت که درنتیجه به سود ملت و علیه دستگاه است ...».[57]
با انعکاس سخنان محلاتی به ساواک مرکز، اداره کل سوم طی دستوری بر مراقبت بیشتر از ایشان تأکید نمود:
«ساواک فارس دقیقاً ، خاصه در ایام جشن شاهنشاهی از نامبرده مراقبت، نتایج حاصله را در بولتن گزارش نماید و فعالیت و تماس و ارتباطات او را منعکس نماید. به هر نقطهای هم که او مسافرت نمود، مراتب را اطلاع دهید».[58]
حمایت از امام خمینی
در تاریخ 20 دیماه 1350 یکی از مهرههای ماسونی و وابسته به دربار، به نام جمشید اعلم در نطق قبل از دستور خود در مجلس سنا، امام را با دستاویز این که «علیه فجایع حکومت یعنی عراق، یک کلمه حرف از حلقوم این مرد بیرون نمیآید» مورد تاخت و تاز قرار داد و با ناسزاگویی و پیرایه بستن، کوشید امام را در دیدِ ملت ایران خوار کند و از نفوذ، نیرو و توان مردمی او بکاهد. اظهارات وی توسط محمدعلی علامه وحیدی که وی نیز یکی از مهرههای خود فروش و چاپلوس درباری بود، مورد تأیید و تصدیق قرار گرفت. این اظهارات موجی از خشم و نفرت را در میان مردم پدید آورد. پیشنمازهای قم از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند. بازار قم یکپارچه تعطیل شد. طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه تجمع کردند و دست به تظاهرات زدند.[59] روحانی مجاهد آیتالله محلاتی در مقابل این بیادبی و هتاکی سرسپردگان رژیم آرام ننشست. تلگراف وی خطاب به جعفر شریف امامی به زودی منتشر و بر در و دیوار مدرسه فیضیه نصب گردید:[60]
«جناب آقای مهندس شریفامامی رئیس محترم مجلس سنا، از مجلس شیوخ انتظار میرفت که اگر دیگران آتش فتنه و نفاق را دامن میزنند این مجلس در خاموش کردن آتش فساد و التیام بین طبقات بکوشد. متأسفانه برخلاف انتظار دو نفر از اعضاء و سناتورها با اهانت به یک شخصیت روحانی بزرگ که از مراجع مهم شناخته شده است، قلوب قاطبه روحانیون مسلمین را جریحهدار ساخته و ایجاد تنفر شدید نمودهاند. و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون».[61]
همزمان حجةالاسلام محمدتقی فلسفی در مراسم بزرگداشت آیتالله چهلستونی در تاریخ 25/10/50، سخنان تند و شدیدی را علیه یاوهگوییهای سناتورهای مجلس سنا ایراد نمود. وی همچنین یورش و حمله پلیس به طلاب حوزه علمیه قم را نکوهش نمود.
رژیم شاه در عکسالعملی شتابزده آقای فلسفی را ممنوعالمنبر نمود. سخنرانی وی در میان مردم و روحانیون بازتاب گسترده و پرباری داشت. مردم با تلفن، نامه، تلگرام و ... موضع او را ستودند و پشتیبانی خویش را از سخنرانی نامبرده اعلام داشتند. آیتالله محلاتی به همراه پانزده تن از علمای شیراز تلگرامی در پشتیبانی از آقای فلسفی مخابره نمودند.[62]
«تهران – حجتالاسلام والمسلمین آقای فلسفی – دامت برکاته
جامعه روحانیت و عموم متدینین شیراز از مجاهدات مخلصانه جنابعالی مستحضر و نیز از ناملایمات وارده مطلع و موجب تأثر شدید. از خداوند قادر متعال تأیید وجود شریف را در خدمت به دیانت مقدسه و ساحت مبارک امام عصر – عجلالله تعالی فرجه – و مزید اجر خواستارند...».[63]
در واکنش به مجموعه اقدامات و فعالیتهای روحانیون شیراز، اداره کل سوم ساواک با ارسال نامهای به ساواک شیراز ضمن گلایه از بیتوجهی آنان، دستوراتی را درباره مراقبت و کنترل بیشتر آیتالله محلاتی صادر نمود:
«با توجه به اینکه کراراً دستورالعملهایی در مورد روحانیون افراطی فارس بخصوص نامبرده بالا و پسرش مجدالدین محلاتی داده شده است. معهذا آن ساواک بدون توجه به این موضوع هیچگونه اقدامی در این مورد به عمل نیاورده است. لذا میبایست آن ساواک ترتیبی اتخاذ نماید که از تحریکات یاد شده بالا و همچنین مجدالدین محلاتی و روحانیونی که مبادرت به مخابره تلگراف جهت فلسفی واعظ نمودهاند با ایجاد محدودیتهای لازم جهت آنان و جلب و جذب و تحبیب و توجیه و هدایت این قبیل روحانیون از اقدامات آتی آنان علیه مصالح مملکت جلوگیری نماید ...».[64]
نامه به مراجع تقلید
ساواک در اول شهریورماه 1350، با برنامهای پیچیده و حساب شده، ضربه خود را به سازمان مجاهدین خلق فرود آورد. اغلب خانههای تیمی سازمان که در مناطق مختلف تهران پراکنده بود، مورد حمله قرار گرفت. در روز نخست 30 نفر و به تدریج، تا یکی دو ماه بعد، قریب 120 نفر از اعضای سازمان به دام افتادند.
رژیم شاه در 26 بهمن 1350 محاکمه یازده تن از اعضای اصلی سازمان را آغاز نمود. واکنشهای متعددی درخصوص دستگیری و محاکمه این افراد در داخل و خارج از کشور نشان داده شد. از آنجا که ماهیت واقعی افراد سازمان و اقدامات آنان در پردهای از ابهام قرار داشت و مبارزان از آنان ارزیابی مثبتی داشتند، برخی از روحانیون به جهت جلوگیری از اعدام دستگیرشدگان سازمان نامهنگاریهایی انجام دادند.[65] آیتالله محلاتی از جمله افرادی بود که در این زمینه تلاشی پیگیر داشت. ساواک شیراز در گزارشی به مدیریت اداره کل سوم ساواک از تجمع علمای شیراز و سخنان آیتالله محلاتی خبر داد:
«... در این محل بهاءالدین محلاتی ضمن صحبت اظهار داشته: عدهای از جوانهای متدین و مسلمان محکوم به اعدام شدهاند و باید تا میتوانیم برای حفظ آنها اقداماتی انجام گردد تا لااقل تخفیفی در مجازات داده شود. و به همین علت توصیه مینماید نامهای به آقایان مراجع تقلید نوشته شود تا آنها که در رأس هستند اقدام نمایند. متعاقباً متن نامه را شیخ مجدالدین فرزند بهاءالدین محلاتی تهیه و برای حاضرین قرائت و به امضاء میرساند تا به آدرس آیات میلانی، گلپایگانی، شریعتمداری، خوانساری و مرعشی ارسال و ...».[66]
نامه مزبور که امضای آیتالله محلاتی و نه نفر دیگر از علمای شیراز در ذیل آن بود ضمن ارسال برای مراجع مزبور در سطح وسیعی انتشار یافته و توزیع شد.[67]در بخشی از این نامه آمده بود:
«... لابد خاطر مبارک مستحضر است که عدهای از جوانان مسلمان مجاهد که جز انگیزه دینی آنها و جهاد در راه اسلام عزیز داعی دیگری نداشتند به عناوینی در محاکم نظامی محاکمه و حکم اعدام درباره آنها صادر شده است. اینها حافظ و قاری قرآن هستند و در این روزگار تاریک مبلغ اسلاماند. همه جوانند، اهل نماز هستند، آیا در این حکم غیرعادلانه حضرتعالی اقدامی تاکنون فرمودهاید یا نه ...»[68]
این اقدام آیتالله محلاتی و علمای شیراز عکسالعمل تند سپهبد نصیری ریاست وقت ساواک را به دنبال داشت. وی در ذیل یکی از گزارشهای مربوطه چنین نوشت:
«... امضاءکنندگان زیر در شیراز چه کسانی هستند و چگونه جرأت کردهاند چنین نامهای را بنویسند. چه اقدامی ساواک شیراز در مورد آنها نموده؟ و اکنون کمیته مشترک شیراز چه تصمیمی درمورد آنها اتخاذ کرده ...».[69]
از سوی دیگر اداره کل سوم به ساواک شیراز مأموریت داد تا با آیتالله محلاتی تماس گرفته و وی را تهدید نمایند در صورت ادامه دادن به تحریکات خود به عنوان یکی از همفکران و طرفداران سازمان معرفی و با وی برخورد میگردد.[70]همزمان ساواک شیراز طرحی را جهت تضعیف آیتالله محلاتی تهیه و جهت تصویب به اداره کل سوم ارسال نمود.[71]
ساواک شیراز به منظور تحت فشار قراردادن آیتالله محلاتی در اوایل سال 1351 فرزند ایشان آیتالله مجدالدین محلاتی را به اتهام ایراد سخنرانی علیه رژیم به سه سال تبعید در شهرستان ایرانشهر تبعید نمود. روحانیون شیراز به رهبری شهید آیتالله دستغیب در اعتراض به این اقدام تصمیم به عدم اقامه نماز جماعت در مساجد شیراز گرفتند که این تصمیم با مخالفت آیتالله محلاتی روبهرو شد.[72]وی در پاسخ به پیشنهاد یکی از روحانیون شیراز مبنی بر اینکه: «چنان چه شما از مقامات انتظامی خواهش نمایید ممکن است از ادامه تبعید فرزندتان چشمپوشی نمایند» قاطعانه و با صلابت پاسخ داد:
«اگر صد سال هم مدت تبعید او را تمدید کنند من از این دستگاه خواهشی نخواهم کرد و ترجیح میدهم در تبعید بماند».[73]
حمایت از شیعیان لبنان
استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل به منظور تضعیف و درهم کوبیدن مبارزان فلسطینی، دسیسه و توطئه جدیدی را به دست برخی گروههای لبنانی در اوایل سال 1354 ش آغاز نمود. براساس این نقشه «فالانژهای لبنانی» در 24 فروردین 1354 سرنشینان فلسطینی یک اتوبوس را در محله مسیحینشین «عینالرمان» به طور ناگهانی به رگبار بسته و 26 تن از آنان را کشته و شماری را زخمی نمودند. این اقدام جرقهای بود که بر خرمن باروت لبنان زده شده و آتش جنگ تمامعیار درونی را در آن کشور شعلهور ساخت. در پی این اقدام، سنگربندی خیابانی میان گروههای دستراستی نظیر «حزب کتائب»، «فالانژیستهای لبنانی» و «حزب ملیون احرار» از سویی و سازمانها و گروههای چپی- ملی – لبنانی – فلسطینی از سوی دیگر آغاز شد. این درگیریها منجر به آوارگی و بیخانمانی بسیاری از شیعیان لبنانی گردید.[74]امام خمینی در پیامی در تاریخ دوم بهمن 1355 ضمن اشاره به این موضوع خواستار کمک به آنان شد.[75]
در همین راستا آیتالله محلاتی در سخنرانیهای خود در ایام ماه مبارک رمضان، پس از تشریح اوضاع لبنان و وضعیت اسفبار شیعیان آنجا، بر لزوم هرچه بیشتر کمک به آنان تأکید نمود:
«از طرف شیخبهاءالدین محلاتی حسابی به شماره500 در بانک صادرات شیراز افتتاح تا مسلمانان فطریه خود را به حساب فوقالذکر واریز و وجوه جمعآوری شده زیرنظر شیخ نامبرده به لبنان ارسال گردد...».[76]
ایشان همچنین چند تن از علمای لبنان را که به ایران سفر کرده بودند، ملاقات و از آنان دعوت نمود که به شیراز بیایند. در شیراز ضمن پذیرایی، مبالغی پول جمعآوری و برای کمک به شیعیان لبنان در اختیار آنان قرار داد[77].
جشن هنر شیراز
یکی از اقداماتی که رژیم پهلوی در جهت احیای فرهنگ غیردینی و نابودی ارزشهای اسلامی به عمل آورد، برقراری جشنهای هنر شیراز بود. این جشن زائیده فکر غربیها و به نام فرح پهلوی بود. پیشینهی این جنش به سال 1345 ش میرسد. براساس این جشن که به اصطلاح با پوشش ایجاد نزدیکی بین ایران و سایر کشورها برپا میشد، هرساله هنرمندان ایرانی و سایر کشورها در شیراز اجتماع کرده و به ارائه آثار خود میپرداختند.
طبق اساسنامهی سازمان جشن هنر شیراز، این سازمان برای به اصطلاح «بالا بردن سطح هنر در ایران و بزرگداشت هنر هنرمندان ایران و شناساندن هنر و هنرمندان خارجی در ایران» تأسیس شد و فرح پهلوی ریاست عالیه آن را به عهده گرفت. این سازمان هر سال جشنهای خود را در اوایل شهریور در شیراز برقرار میکرد. هر سال که از جشن هنر شیراز میگذشت، اهداف ضداسلامی آن آشکارتر میشد تا جایی که تصمیم گرفتند «برنامه اذان مغرب را از بلندگوی مسجد بازار شیراز که قرار بود تئاتری در نزدیکی آن در داخل بازار اجرا شود قطع کنند تا صدای اذان مزاحم برنامهای که یک گروه خارجی اجرا میکرد نشود». اوج ابتذال در دهمین و یازدهمین دوره جشنهای هنر شیراز در سال 1355 و 1356 بود. در یازدهمین جشن هنر شیراز که در سال 1356 برپا گردید، نمایشی با عنوان «خوک – بچه – آتش» اجرا شد که در آن اعمال منافی عفت به شکل علنی نمایش داده شد.[78] جدیترین اعتراض از سوی علمای شیراز صورت گرفت. ساواک شیراز در گزارشی به مرکز چنین نوشت:
«روز چهارشنبه اول ماه رمضان بعد از نماز جماعت آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مسجد مولا در خلال موعظه میگوید که من دعا میکنم شماها بگویید (آمین) ایشان بعد از دعا کردن میگوید، خدا لعنت کند مسببین جشن هنر را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکتکنندگان جشن هنر را و همه با صدای بلند آمین میگویند ...».[79]
سایر علمای شیراز به ویژه آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب موضعگیری کرده، خواستار جلوگیری از ادامه برنامههای جشن شدند. گزارش ساواک درخصوص ادامه فعالیتها و تحرکات آیتالله محلاتی چنین است:
«...نامبرده بالا به روحانیون و وعاظ پیشنهاد نمود که در این باره انتقاد و از روز شنبه پنجم شهریور جاری از حضور در مساجد و منابر خودداری نمایند. 2- ساعت 45: 14 روز 4/6/36 یاد شده ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار داشته: قرار بود ما امروز نماز مسجد را تعطیل نماییم به خاطر اینکه این خانم هر سال عدهای رقاصه را دعوت و جشن هنر را برپا مینماید و این برنامه کثیف و منحرف را نمایش میدهد و اضافه نموده: امروز چهار نفر از اولیای استان به من قول دادهاند که برنامه را از امشب تعطیل کنند و اگر دروغ باشد نماز مسجد را تعطیل خواهیم کرد و تلگرافی را که برای جناب آقای نخستوزیر نوشته بود برای مردم قرائت نموده است ...».[80]
با انتشار خبر برگزاری نمایش مذکور و رسیدن آن به نجف اشرف حضرت امام خمینی (ره) به شدت برآشفتند و موضعگیری بسیار تند و شدیدی اتخاذ فرمودند.[81] رژیم شاه مجبور شد در سال 1357 جشن هنر شیراز را تعطیل کند.
شهادت حاج آقا مصطفی خمینی
شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی در اول آبان 1356 نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. هرچند فقدان ایشان – به عنوان یاور و مشاور رهبری نهضت و کسی که نقش فراوانی در پیشبرد نهضت و نیل به آن اهداف والای انقلاب داشت – باعث تأثر امام خمینی و طرفداران نهضت اسلامی گردید، اما از دیگر سو، برگزاری مراسم بزرگداشت ایشان، باعث معرفی بیش از پیش نام و آرمانهای والای امام خمینی در میان مردم شد؛ یعنی موضوعی که حکومت پهلوی از آن در وحشت بود و سعی میکرد به هر قیمت ممکن از طرح نام امام خمینی در میان آحاد جامعه جلوگیری شود. سیل تلگرافهای تسلیت علماء و روحانیون به امام خمینی در نجف سرازیر گردید.[82]آیتالله محلاتی نیز با ارسال تلگرافی به امام خمینی این ضایعه جبرانناپذیر را تسلیت گفت. امام خمینی در پاسخ طی تلگرافی فرمودند:
« به عرض عالی میرساند: از قرار معلوم حضرتعالی در این حادثه تلگراف فرمودید. از عواطف عالیه تشکر و سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. محتمل است از قبل سایر آقایان هم ابراز لطفی شده باشد. به یکی از ملازمان امر فرمایید تشکر اینجانب را به همه ابلاغ نمایند و چون نمیدانم چه اشخاصی تلگراف نمودهاند و نرسیده است، لهذا از تشکر تفضیلی معذورم. خدمت آقازاده مکرم دامت افاضاته سلام میرسانم دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله – روحالله الموسوی الخمینی».[83]
مجالس ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی برای ادامه نهضت و تداوم مخالفت با حکومت پهلوی، عرصه جدیدی از مبارزه را پیش روی علماء، روحانیون و وعاظ گشود. این مجالس در بسیاری از شهرهای ایران برگزار گردید. سخنرانان این مجالس که غالباً از علماء و فضلای انقلابی و مبارز بودند، با اشاره به فقدان فرزند بزرگوار امام، انگشت اتهام را متوجه رژیم و عوامل آن ساخته و به انتقاد از آنان میپرداختند. در دومین روز از آبان سال 1356 مسجد مولای شیراز شاهد برگزاری مراسم باشکوهی برای حاجآقا مصطفی بود. این مجلس از سوی آیتالله محلاتی برگزار و از سوی قاطبه علمای شیراز و مردم با استقبال فراوان مواجه شد. نمازگزاران مساجد مختلف شیراز شامل کسبه، دانشجویان، فرهنگیان، کارمندان و سایر اقشار مردم درحالی که ائمه جماعات پیشاپیش آنان در حرکت بودند، پس از نماز مغرب و عشاء وارد مسجد مولا شدند. داخل شبستان مسجد، صحن و کوچههای اطراف مملوء از جمعیت گردید. سخنران مجلس طی سخنانی یاد و خاطره فرزند برومند امام خمینی را گرامی داشت و مراتب همدردی علماء و مردم شیراز را با امام خمینی اعلام نمود. اظهارات وی علیه رژیم پهلوی باعث تحریک احساسات مردم گردید. پس از اتمام مراسم، سیل جمعیت شرکتکننده هنگام خروج از مسجد یکصدا علیه رژیم شعار سر دادند. مأمورین انتظامی از خروج آنها جلوگیری کرده، همین امر منجر به درگیری بین آنان شد.
پلیس با دستگیری چند تن از عوامل اصلی شعاردهنده و ضرب و شتم مردم به تصور خود به ماجرا خاتمه داد.[84] ساواک شیراز اسامی تمامی علماء و روحانیون شرکتکننده در این مراسم را به مرکز اعلام داشت.[85] در پایان همین مراسم، زمان و مکان برگزاری مراسم بعدی اعلام گردید، ساواک شیراز در نامهای به مرکز، چگونگی برگزاری این مجلس را شرح داد:
«از ساعت 6 بعدازظهر روز پنجشنبه 5/8/36 طبقات مختلف مردم جهت شرکت در مراسم ختم ترحیم آقای سیدمصطفی خمینی فرزند آیتالله خمینی اعم از بازاری، فرهنگی، روحانی، کسبه و تعداد بیشماری خانمها به مسجد جامع شیراز آمدند. بعد از برگزاری نماز جماعت آقای سید ابوالحسن دستغیب به منبر رفت بعد از ذکر مقدمه و موعظه اظهار داشت که امشب مجلس تعلق به مجلس ترحیم شخص بزرگواری دارد و آیتالله حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر خواهند رفت. من دعای کمیل را زودتر میخوانم. دعای کمیل را خواند. در این مدت که دعای کمیل خوانده میشد آقایان روحانیون و طلاب و آن دسته روحانیون که در مساجد نماز جماعت داشتند بعد از خواندن نماز با مریدان خو به مسجد آمدند. آقایان شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی هم به تناوب به مسجد آمدند. پس از خاتمه دعای کمیل آقای حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر رفت. بعد از خواندن سوره (والعصر) اظهار داشت که تمام مذاهب زرتشتی، مسیحی، یهودی، مسلمان، دین یعنی اعتقاد به توحید و معاد و اگر غیر از این باشد کسی دیندار نیست. در این مورد و مسلمانان ظاهری و توضیحات مفصلی دادند. در خلال این مطلب اظهار داشت که امشب مجلس اختصاص به مجلس ترحیم (یک آقازاده، یک آقازاده بزرگوار، یک آقازاده مرجع شیعیان و یک آقازاده با کمال و با جمال و مجتهد واجد شرایط) دارد. در این موقع که نام آقای خمینی آمد با هیجان فراوان صلوات فرستادند. مأمورین انتظامی مرتب در رفت و آمد و بر کنترل مردم افزودند. بعد از اشاره به اصل مجلس ترحیم ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر و برپا داشتن نماز جماعت بخصوص نماز جماعت و ارشاد جوانان به علاقمند شدن به دین و دوری از فساد و تباهی و تبهکاری و راهنمایی به درستکاری و راهنمایی خانمها و دختران به روی آوردن به دین و عفت و درستکاری مجدد اظهار داشتند که آقای سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد و متقی و مجتهد حضرت آیتالله خمینی شخصی بود جامع جمیع کمالات بارها با پای برهنه از نجف به کربلا برای زیارت تربت امام حسین علیهالسلام حرکت کرد و مراسم زیارت را به جای آورد. او بینهایت به امور مذهبی و اصلاح جامعه شیعیان علاقمند و در این راه زحماتی متحمل شده (برای شادی روانش سه صلوات بفرستید) مردم از روی احساسات و هیجان آنچه صدا داشتند صلوات فرستادند. ایشان به حوزه علمیه نجف و حوزه علمیه قم تسلیت گفتند و اظهار داشتند که یکی از فرزندان پیغمبر اکرم از دنیا رفته تعزیت ما را خداوندا بپذیر. بعداً درباره صفات و کمالات ایشان به تفصیل سخن راند و تسلیت جامعه روحانیت را به آقای آیتالله خمینی ابلاغ کرد و برای سلامتی آن دعا نمود. مردم وقتی که نام آیتالله خمینی به میان میآمد صلوات را بلندتر میفرستادند».[86]
در چهلمین روز شهادت حاج آقا مصطفی خمینی بار دیگر شهر شیراز شاهد برگزاری مراسم بزرگداشت فرزند برومند حضرت امام بود. بنا به گزارش ساواک مجلس مزبور تحت نظارت و سرپرستی آیتالله محلاتی برگزار گردید. در این مراسم که در مسجد جامع شیراز برپا شد، آیتالله محمدعلی گرامی از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم به ایراد سخن پرداخت.
وی ضمن اشاره به مراتب فضل و عظمت امام خمینی و فرزندش حاج آقا مصطفی جهت سلامت و مراجعت ایشان به وطن دعا نمود. این مجلس در محاصره کامل نیروهای امنیتی و پلیس قرار داشته و کلیه رفتوآمدها کنترل میشد.[87]
چهلم شهدای قم
رژیم پهلوی با هدف درهم شکستن اعتبار امام خمینی و هتک حرمت ایشان در هفدهم دی ماه 1356 مقالهی توهینآمیزی به تحریک شاه و همکاری داریوش همایون در مورد شخصیت امام خمینی در روزنامه اطلاعات نوشت. انتشار این مقاله موج سهمگینی از خشم و نفرت در میان مجامع مذهبی ایجاد کرد. در روزهای 18 و 19 دیماه، طلاب حوزههای علمیه به ویژه در قم با مراجعه به مراجع و اجتماع در بیوت آنها، اعتراض خود نسبت به هتاکی به یک مرجع تقلید را نشان دادند. در بعدازظهر 19 دی، عدهی زیادی از طلاب و مردم قم در منزل آیتالله حسین نوری همدانی و کوچههای اطراف آن اجتماع کردند. پس از سخنرانی علماء و روحانیون در این اجتماع و سایر تجمعات، طلاب و مردم به صورت دستهجمعی به طرف حرم حضرت معصومه (س) رفتند. نیروهای پلیس که پیش از رسیدن مردم در خیابانهای اطراف حرم مستقر شده بودند، به مردم حمله کرده و آنها را به رگبار گلوله بستند و تعدادی از آنها را شهید کردند و به این شکل، قیام مردم قم به خون شهیدان آن دیار رقم خورد.[88]
این اقدام رژیم به شکلی همهجانبه از طرف علماء و مجامع مذهبی محکوم گردید. برگزاری مراسم سوم، هفتم و چهلم شهدای قیام 19 دی قم در سراسر کشور در گسترش روح قیام در سطح کشور نقش زیادی داشت. در چهلمین روز این فاجعه آیتالله محلاتی و فرزندش با انتشار اعلامیهای مشترک عاملین این حادثه را محکوم نمودند:
«از طرف بهاءالدین و مجدالدین محلاتی اعلامیهای درمورد حادثه قم تهیه و روز شنبه 29/11/36 را تعطیل و عزای عمومی اعلام نمودهاند و قرار است ظرف روز جاری پس از نماز ظهر و مغرب اعلامیه مورد بحث را در مساجد قرائت و توزیع نمایند».[89]
ایشان اعلامیهای نیز به صورت منفرد منتشر نمود. متن این اعلامیه که در سطح شهر شیراز توزیع نموده، بدین شرح است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
وَ سَیَعلَمُ الَّذین ظَلَموا اَیُّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون
فاجعه خونین حوزه علمیه تشییع، کشته شدن عدهای از جوانان عزیز در شهرستان مقدس «قم» فراموش شدنی نیست. این مصیبت بزرگ عالم اسلام را به عموم علماء اعلام و مراجع عظام دامت برکاتهم و همه مسلمانان تسلیت میگوییم و چون روز شنبه دهم ربیعالاول 1398 مصادف با چهلمین روز این فاجعه مؤلمه میباشد. لازم است مسلمانان به همدردی برادران عزیز و داغدیده به پا خاسته و بدین وسیله تعطیل و عزای عمومی اعلام میداریم. از خداوند قادر منتغم متعال نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت مینمایم.[90]
إنّا لله وَ إنّا إلیه راجِعون بهاءالدین محلاتی شیرازی – هشتم ربیعالاول 1398.
دو روز بعد از صدور اعلامیه مذکور، آیتالله محلاتی سخنرانی نسبتاً طولانیای در مسجد مولای شیراز ایراد فرمودند. ایشان در این سخنرانی که متن کامل آن توسط منابع ساواک تهیه و به ساواک ارسال گردید، ضمن تقدیر و تشکر از مردم شیراز به جهت همدردی و همراهیشان با داغدیدگان حادثه 19 دی قم به ضرورت آمادگی و مجهز شدن مردم به سلاح برای مقابله با عوامل رژیم تأکید نمود».[91]
کمک به شیعیان لبنان
در 23 اسفند 1356 برابر با 14 مارس 1978 م ارتش رژیم صهیونیستی به بهانه عملیات رزمندگان مبارز فلسطینی در حومه تلآویو، تجاوز وحشیانهای را به جنوب لبنان آغاز کرد. آنها توانستند جنوب لبنان را تا رودخانه لیتانی اشغال کنند. بر اثر این هجوم ناجوانمردانه که با حمایت قدرتهای امپریالیستی صورت پذیرفت، بسیاری از مردم لبنان به خاک و خون کشیده شدند و خانههای آنها ویران گشت.[92] ملت ایران اگرچه خود داغدار جنایات رژیم پهلوی بود، ولی هیچگاه از مظلومیت و بیپناهی شیعیان لبنان غافل نشد. با دستور مراجع عظام تقلید، سیل کمکهای نقدی روانه لبنان گردید. آیتالله محلاتی شیرازی همچون گذشته با اعلام شماره حسابی در بانک بازرگانی از مردم خواست کمکهای خود را به آن حساب واریز نمایند.[93] ایشان همچنین در سخنرانیهای خود به جنایات صهیونیستهای اشغالگر اشاره کرده و خواستار کمک به آوارگان لبنانی شد. وی این تجاوز را با چراغ سبز آمریکاییها دانست و آنان را منشأ فساد در منطقه و جهان معرفی نمود.[94]
صدور اعلامیهای در همین رابطه از سوی آیتالله محلاتی، حساسیت ساواک را برانگیخت. متن اعلامیه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
«والذین یجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»
هنوز ماتم و اندوه مرگ شهدای مجاهد قم و تبریز که به گناه حقگویی در خون خود آغشته شدند از دلهای مسلمانان زدوده نشده که باز اسرائیل (این پایگاه امپریالیسم) با حمله سبعانه خود عده کثیری از برادران مجاهد و شیعیان لبنانی و فلسطینی ما را به خاک و خون کشیده و بسیاری از آنان را آواره و بیخانمان نموده است. بدیهی است این حمله وحشیانه و ناجوانمردانه که با مساعدت سایر معاندین اسلام صورت گرفته قلوب عالم انسانیت به ویژه مسلمین جهان را جریحهدار ساخته است.
اکنون بر عموم مسلمین واجب است به یاری مظلومان شجاع و مبارز لبنانی شتافته و خاصه با بذل مال بار دیگر همبستگی خود را که مظهری از نیروی عالمگیری اتحاد اسلامی است به منصه ظهور رسانند. به همین منظور حسابی به شماره 13740 در بانک بازرگانی شیراز، افتتاح گردیده است. اکیداً از برادران مسلمان خواستارم با ارسال کمک به این مصیبتزدگان وظیفه مذهبی و انسانی خود را انجام داده و در پیشگاه خداوند متعال خود را از مسئولیت بری سازند. إن الله لا یضیع اجر المحسنین. به تاریخ شانزدهم ربیعالثانی.
1398 فارس – بهاءالدین محلاتی».
واقعه 29 بهمن تبریز
مردم مسلمان و غیور تبریز به منظور بزرگداشت چهلمین روز شهدای واقعه 19 دی ماه قم، به دعوت شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و دیگر علمای تبریز، در یکی از مساجد بزرگ این شهر اجتماع کردند. این اجتماع بر اثر رفتار خشونتآمیز مأموران رژیم شاه به قیامی عمومی در سراسر شهر تبدیل شد. نیروهای نظامی با تانک و نفربر به مردم بیدفاع یورش برده و به سرکوب و کشتار آنان پرداختند. تبریز در این روز به صورت شهر جنگزده درآمد. امام خمینی و سایر مراجع عظام با صدور اعلامیههایی مراتب تأسف و تأثر خود را از این واقعه اعلام و آن را محکوم نمودند.[95] با فرارسیدن چهلم شهدای تبریز آیتالله محلاتی اعلامیهای به همین مناسبت صادر نمود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
فَضَّل اللهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عظیما
فرارسیدن چهلمین روز فاجعه تبریز را بار دیگر به عموم شیعیان و بخصوص به خانوادههای داغدار تسلیت میگویم و به پاس جانبازیهای ارزنده این قهرمانان و همدردی با مصیبتزدگان روز پنجشنبه بیستم ربیعالثانی 1398 اربعین آنان را عزای عمومی اعلام میدارم و تا ملتهای زنده و آزاد از اوضاعی که بر جهان اسلام میگذرد مطلع گردند. خداوند متعال به همه بازماندگان اجر جزیل عنایت فرماید.
به تاریخ چهارم شهر ربیعالاول – بهاءالدین محلاتی».
ساواک شیراز از طریق شهربانی اقدام به جمعآوری اعلامیه مذکور از سطح شیراز نمود و دو تن از توزیعکنندگان آن را نیز دستگیر نمود.[96]
قیام مردم یزد
در چهلم شهدای واقعه 29 بهمن تبریز مردم چندین شهر دست به تظاهرات و راهپیمایی زدند. مردم یزد از هشتم فروردین تظاهرات خود را آغاز نمودند. این اعتراضات در روزهای بعد ابعاد وسیعتری یافت. به دعوت آیتالله محمد صدوقی بازار یزد تعطیل و مردم در مسجد جامع تجمع کردند. این تجمع که با سخنرانی یکی از انقلابیون همراه بود، با تظاهرات مردم در خیابانها ادامه یافت و درنهایت منجر به درگیری بین نیروهای پلیس و مردم گردید. در این حادثه تعدادی از مردم یزد مجروح یا به شهادت رسیدند و جمعی نیز بازداشت و روانه زندان گردیدند.
این واقعه از سوی علما و مجامع مذهبی محکوم شد و بازتاب بسیار وسیعی در سطح کشور داشت. آیتالله محلاتی با ارسال تلگرافی برای شهید آیتالله محمد صدوقی ضمن عرض تسلیت به ایشان و بازماندگان شهدای یزد از خداوند متعال انتقام خون شهیدان را مسئلت نمود.[97]
تعطیلی جشن هنر شیراز
با نزدیک شدن به شهریورماه سال 57 زمان برگزاری هرساله جشن هنر شیراز فرا رسید. اگرچه با توجه به وضعیت بحرانی کشور برپایی جشن از سوی رژیم در هالهای از ابهام قرار داشت، ولی زمزمههایی به گوش میرسید که حاکی از برگزاری آن بود. آیتالله محلاتی طی سخنانی در مسجد مولا در تاریخ 22/4/57 در مخالفت با این برنامه اظهار داشت:
«... باز آقایان خیال دارند امسال برنامه جشن هنر را از سالهای گذشته مجللتر برگزار نمایند. از هماکنون اعلام میکنم، اگر جلوی جشن هنر را بگیرند که بسیار خوب در غیر این صورت ما مجبوریم اینجا را ترک کنیم. خودتان میدانید و جشن هنر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر فرد مسلمان میباشد و شما باید از جشن هنر جلوگیری کنید. البته علمای شیراز تصمیم گرفتهاند از اول ماه رمضان در مساجد برای جلوگیری از این برنامه تلاشی کنند ...».[98]
در همین رابطه وی به همراه جمعی از علمای شیراز نامهای خطاب به جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت نوشت بخشی از این نامه بدین شرح است:
«خاطر آقایان مستحضر است که چند سال است در شهریور ماه اموری به نام جشن هنر که اکثر برنامههای آن مخالف موازین دین مقدس اسلام و مبانی اخلاقی میباشد در این شهرستان برپا میدارند، و در سال گذشته بعضی از برنامههای آن به اوج فضاحت رسید، به حدی که در روزنامههای رسمی کشور فریاد اعتراض مردم بلند شد. اکنون با توجه به وضع روز و هیجان و احساسات مذهبی مردم ما وظیفه خود میدانیم به هیئت دولت تذکر دهیم که از این کار که مورد تنفر عموم مردم مسلمان ایرانی بخصوص مردم شیراز است خودداری نمایند...».[99]
با تلاش و پیگیری آیتالله محلاتی و سایر علمای مبارز شیراز و مخالفتهایی که از سوی اقشار مختلف مردم شیراز صورت پذیرفت، رژیم شاه که در وضعیت چندان مناسبی نیز قرار نداشت، جشن هنر را در آن سال برگزار نکرد و طومار آن برای همیشه در هم پیچیده شد.
حمله به مسجد جامع شیراز
با فرارسیدن رمضان سال 57، امام خمینی با صدور اعلامیهای وظیفه اصلی گویندگان و وعاظ دینی را افشای اقدامات ضدمردمی و ضد اسلامی رژیم دانست. مساجد کشور همچون همیشه به پایگاههایی جهت افشاگری علیه جنایات رژیم تبدیل شد. برهمین اساس عمال رژیم حمله به مساجد را در برنامه کاری خود قرار دادند. هنوز بیش از پنج روز از ماه رمضان سپری نشده بود که مسجد جامع نو شیراز مورد هجوم وحشیانه پلیس قرار گرفت. آیتالله محلاتی با صدور اعلامیهای به تشریح این واقعه پرداخت:
«بار دیگر رژیم سفاک ایران در شهر مذهبی شیراز دست به جنایت دیگری زد. عصر پنجشنبه، پنجم رمضان 98، هنگامی که مردم بیدفاع و بیسلاح در مسجد جامع نو مشغول انجام فریضه مذهبی بودند، مورد هجوم ناجوانمردانه و بیشرمانه افراد مسلح پلیس و نظامی قرار گرفتند. این حمله در مدت کوتاهی دهها کشته و صدها زخمی به جای گذاشت...».[100]
ایشان در اعلامیهای دیگر که با امضای جمعی از علمای شیراز انتشار یافت، ضمن عرض تسلیت به خانوادههای داغدار فاجعه مسجد جامع شیراز، روز هفتم ماه رمضان را عزا و تعطیل عمومی اعلام نمود.[101] خبرنگار یکی از روزنامههای فرانسوی که در آن ایام برای تهیه گزارش از حادثه مسجد جامع شیراز به این شهر وارد شده بود، مشاهدات خود را اینگونه شرح داده است:
«ایام ماه رمضان بود که برای تحقیق پیرامون «مسجد نو» به شیراز آمدم. روز هجدهم ماه رمضان بود که به «مسجد مولا» واقع در مرکز شهر رفتم در محاصره شدید قوای نظامی بود. جمعیت متجاوز از شش هزار به منظور ادای نماز جماعت و استماع سخنان امام مسجد که یکی از مراجع بزرگ جهان تشیع است به نام آیتالله محلاتی فراهم آمده بودند. جمعیت در کوچههای اطراف مسجد نیز پراکنده بودند. پس از اداء نماز آیتالله که پیری سالخورده است به منبر رفت. فضای مسجد را غریو صلوات بر محمد (ص) فرا گرفته بود، آیتالله محلاتی سخنان خو را با آیهای از قرآن که مسلمین را به تجهیز و بسیج بر ضد کفار فرامیخواند، شروع نمود (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ...)
درحالی که میگریست از واقعهی مسجد نو یاد نمود و بر قاتلین آن بیگناهان لعنت فرستاد. آنگاه گفت که مردم باید برای مقابله با سپاه خونخوار شاه به سلاح روز مجهز شوند و گلوله را با گلوله پاسخ دهند.
ضمناً به وقایع دیگری از قبیل حمله به بانکها و مؤسسات فرهنگی اشاره نمود و گفت که تمامی این اعمال ناشایست کار دستگاه است که به منظور بدنام کردن انقلاب اسلامی ایران انجام میدهند وگرنه ما هیچگونه مخالفتی نه با سینمای سالم و نه بانکها و مؤسسات فرهنگی که اشاعهدهنده اخلاق اسلامی در جامعه ماست نداریم».[102]
حمایت از قیام مردم اصفهان
در اواخر مرداد ماه 1357 رژیم شاه اقدام به دستگیری آیتالله سیدجلالالدین طاهری که به تازگی از تبعید بازگشته بود، نمود. مردم اصفهان پس از اطلاع از این موضوع به خیابانها ریختند و تظاهرات وسیع و گستردهای در اصفهان به وجود آمد. در مقابله مأموران رژیم با تظاهرکنندگان تعدادی از مردم زخمی و شهید شدند.
بازار اصفهان تعطیل و مردم و علماء در منزل آیتالله سیدحسین خادمی رئیس حوزه علمیه اصفهان متحصن شدند. همزمان قیام مردم مسلمان و انقلابی کازرون نیز به خاک و خون کشیده شد.[103] آیتالله محلاتی با صدور اعلامیهای تنفر و انزجار خود را از جنایات دستگاه حاکمه اعلام و با مردم این شهرها اعلام همدردی نمود.
«... چون طبق اطلاع واصله اهالی محترم اصفهان به خاطر بازداشت یکی از مبلغین ارزنده دینی به نام حجةالاسلام آقای طاهری تعطیل عمومی اعلام و در این راه از خودگذشتگی نشان دادند و همچنین اخیراً اهالی مسلمان و شجاع کازرون در راه احقاق حقوق حقه و گرفتن اجساد مقتولین از دست عمال حکومت مجاهداتی نموده و مورد تجاوز و ستم واقع شده اینجانب به سهم خود تنفر و انزجار شید خود را از تجاوزات وحشیانه مأموران دولت به مردم و پشتیبانی از مبارزات دلیرانه اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام و انتظار دارم مردم مسلمان شیراز که از بدو قیام شرافتمندانه ملت ایران از همکاری و همفکری دریغ نداشته با ابراز تنفر و انزجار از تجاوزات دولت پشتیبانی و همدردی خود را با اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام دارند».[104]
فاجعه سینما رکس آبادان
در 28 مرداد 1357 سینما رکس آبادان دچار آتشسوزی شد. در این فاجعه که از سوی ساواک و عوامل رژیم پهلوی جهت بدنام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست. 377 نفر به طرز فجیعی کشته شدند. در جریان این آتشسوزی، تماشاگران سینما که در آن روز، حدود 700 نفر بودند برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند.[105]
امام خمینی بلافاصله از نجف اعلام کرد که به آتش کشیدن مردم در سینما رکس کار خود رژیم است.[106] ساواک شیراز در گزارشی نظر آیتالله محلاتی درباره این فاجعه را چنین اعلام داشتند:
«طبق اطلاعاتی که پیدا کردیم و شهوادی که بازگو کردهاند، این عمل کار دولتیها است که ما روحانیون و گروههایی که به حق در ایران مبارزه میکنند را خراب و بدنام نمایند و بدون دخالت دولت این عمل اتفاق نمیافتاد».[107]
ایشان همچنین در تاریخ 30 مرداد 1357 اعلامیهای در این خصوص منتشر نمودند که بدین شرح است:
«با بروز فاجعه مؤلمه آبادان بار دیگر ملت عزیز ایران داغدار شد، خانوادههای دیگری به مصیبتدیدگان پیوستند و آنها نیز به سوگ عزیزان خود نشستند ما با ابراز انزجار و تنفر شدید از اعمال وحشیانه کسانی که این حادثه دلخراش و حوادث دیگری که کشتار مردمان بیگناه را موجب شدهاند به جهان انسانیت تسلیت میگوییم و رسوایی بیش از پیش کسانی که فجایع ضدانسانی را برای لوث نمودن مبارزات حقه و آزادیخواهانه ملت مسلمان ایران مرتکب میشوند از حضرت احدیت مسئلت داریم».[108]
اعلام عزا و تعطیل عمومی
به دنبال اقدامات جنایتکارانه رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم شهرهای مختلف کشور آیتالله محلاتی علیرغم ممنوعیت از سخنرانی در تاریخ 11 شهریور 57 بعد از نماز ظهر در مسجد مولا به منبر رفت و روز 12 شهریور را عزای عمومی و تعطیل اعلام نمود. ایشان در ادامه چنین اظهار داشت:
«... 50 سال خون مردم را توی شیشه کردهاند، اذیت کردهاند، هر کاری خواستند کردند، دروغ گفتند، وعدههای دروغ دادند و حالا به عوض شدن دولت میخواهند اتحاد ما مسلمانان را از هم بپاشند و تظاهرات ما را متوقف کنند. اینها دروغ میگویند. ما بایستی به تظاهرات خود ادامه بدهیم. این تظاهرات با سایر تظاهرات فرق میکند. این تظاهرات به خاطر دین و شرف ما هست ...».[109]
در همین رابطه از سوی ایشان اعلامیهای نیز انتشار یافت که متن آن بدین شرح است:
«اهریمن خونآشام استبداد باز جمعی از عزیزان وطن را به خاک و خون کشید و بدینسان مهیب آتش خشم خود را از مبارزات حقه و آزادیخواهانه ملت مسلمان ایران لحظهای فروکش ننمود. بار دیگر از دست دادن جمعی از فرزندان دلاور ایران را در مشهد، تهران، شوشتر، قم و ... به ملت شجاع ایران تسلیت میگویم و به خاطر از خودگذشتگی آنان فردا یکشنبه 29 رمضان المبارک را روز عزا و تعطیل عمومی اعلام میدارم».[110]
ساواک شیراز در نامهای به اداره کل سوم واکنش مردم نسبت به اعلامیه آیتالله محلاتی را چنین اعلام داشت:
«با توجه به اعلامیهای که اخیراً بهاءالدین محلاتی صادر و روز 12/6/37 را تعطیل عمومی اعلام نموده، روز جاری بازار و مغازههای شیراز و شهرستانهای کازرون، جهرم، فسا و داراب تا این ساعت تعطیل میباشد. وضعیت آرام و اتفاق قابل عرضی تا این ساعت رخ نداده است».[111]
مخالفت با دولت شریفامامی
روز چهاردهم شهریور 1357 به ظاهر بر اثر استیضاح مجلس فرمایشی شورای ملی از نخستوزیر وقت جمشید آموزگار درخصوص حادثه سینما رکس آبادان، کابینه وی پس از یک سال که بر سر کار بود سقوط کرد و جعفر شریفامامی از رجال مشهور و وابسته که 15 سال رئیس مجلس سنا بود به جای وی منصوب شد. وی دولت به اصطلاح «آشتی ملی» تشکیل داد و برخی از خواستههای انقلابیون را عملی ساخت و وعدههایی نیز داد. وی درصدد بود مردم را خام و خود را به جامعه و روحانیت نزدیک کند و پیرو نظر مراجع معرفی نماید. ولی مردم مسلمان و مراجع عظام تقلید از پیشینه کاملاً وابسته او به مراکز استعماری و پیوندش با لژهای فراماسونری اطلاع داشتند و هیچگاه فریب دغلکاریهای او را نخوردند.[112] جمعی از مسلمانان شیراز در تاریخ 11/6/57 با نوشتن نامه به آیتالله محلاتی، نظر معظم له را راجع به وظیفه خود در قبال وعدههای شریفامامی جویا شدند:
«... با توجه به جوّ فعلی و اوضاع و احوال ایران و با تغییر دولت و وعده وعیدهایی که به ملت مسلمان ایران میدهند خواهشمندیم نظر قاطع خویش را در مورد مسائل جاری مملکتی به طور صریح جهت اطلاع و انجام وظیفه عموم مسلمانان ایران مرقوم فرمایید».
بسمه تعالی
نظر حقیر به طوری که تاکنون در اعلامیهها و سخنرانیها متذکر شدهام ادامه مبارزه مشروح و منطقی ملت مسلمان و آزاده ایران با رژیم کنونی تا نیل به پیروزی یعنی سرنگون شدن رژیم استبدادی و خودکامگی و استقرار حکومتی آزاد منطبق بر موازین شریعت مقدسه اسلام و نظر حضرت آیتالله خمینی و سایر مراجع عظام دامت برکاتهم نیز همین است».[113]
29 شهر رمضان 1398- بهاءالدین محلاتی
اعلامیه تاریخی آیتالله محلاتی
در اوج مبارزات و راهپیماییها و اعتصابات ملت ستمدیده ایران به رهبری روحانیت و درست یک روز پیش از فاجعه 17 شهریور (جمعه سیاه) اعلامیهی تاریخی زیر با محتوایی در سطح جهانی، از طرف حضرت آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی منتشر گردید و به زبانهای آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی در سراسر دنیا ترجمه و پخش شد.
مضمون اعلامیه، آن هم به زبانهای خارجی در خارج، دولت فرمایشی شریفامامی را بر سر خشم آورد و در جرائد نسبت به آن عکسالعمل نشان داد، ولی چون اوضاع مملکت در هم ریخته و آشفته بود، متعرض خود آیتالله محلاتی نشدند[114]، بخشی از اعلامیه معظم له بدین شرح است:
«در این روزهای حساس که ملت ایران با شهامت و قاطعیت بیمانندی برای به دست گرفتن حاکمیت ملی خود مبارزه میکند و جهان خارج بر آنچه که در کشورهای اسلامی ما میگذرد با دقت و کنجکاوی نظاره میکنند برحسب مسئولیتی که در قبال دین و انسانیت دارم لازم میدانم به اطلاع جهانیان برسانم که جنبش اخیر روحانیت شیعه و تمامی طبقات و قشرهای مردم ناشی از عدم رضایت از حکومت فردی و نفرتانگیز رژیم استبدادی است که از سال 1304 تاکنون بر ایران سایه افکنده و سرطانوار در اعمال پیکر ملت ایران ریشه دوانده است.
حکومتهای ایران از هیچگونه تجاوز و جنایت و هتک حکرمت نسبت به حقوق فردی و جمعی ملت ایران و مقدسات مذهبی و سنن اخلاقی آن خودداری نکرده و چه بسیار افراد برجسته و جوانان ارزنده کشور را به جرم آزادیخواهی کشته و یا در زندانهای مخوف مورد شکنجه قرار داده و میدهند ...
اینجانب به عنوان یکی از پاسداران دین مبین اسلام و خادمین به شریعت، در شرایطی که تبعید دو ناراضی از رژیم شوروی عکسالعمل شدیدی در دنیای غرب ایجاد نمود، توجه عالمیان را به روش ظالمانه و غیرانسانی رژیم ایران با 35 میلیون جمعیت مخالف خود از طریق کشتار دستهجمعی، تبعید و زندان اعمال مینماید، جلب نموده و از وجدانهای بیدار جوامع بشری، رهایی ملت ایران را از چنگال ظلم و استبداد استمداد مینمایم».
17 شهریور 57
هنوز 15 روز از تشکیل دولت آشتی ملی شریفامامی نگذشته بود که یکی از بزرگترین جنایات رژیم پهلوی در میدان ژالهی تهران که پس از انقلاب، شهداء نام گرفت، روی داد. نیروهای مسلح رژیم به روی مردم بیدفاع تهران آتش گشودند و بسیاری از آنان را کشته و زخمی نمودند.
جمعه 17 شهریور را خبرنگاران خارجی «جمعه سیاه» نامیدند. به دنبال این فاجعه و قتل عام مردم و اعلام حکومت نظامی در تهران، آیتالله محلاتی اطلاعیه کوتاهی صادر نمودند.[115]
«... به برادران ایمانی از کسبه و تجار محترم اطلاع داده شود همچنان که امروز بازار و خیابانها به عنوان عزای عمومی تعطیل نمودهاند، این تعطیلی تا اطلاع ثانوی برقرار باشد، انشاءالله».[116]
با صدور این اعلامیه تعطیلی بازار و مغازههای استان به مدت پنج روز ادامه یافت. ساواک تمام تلاش خود را برای ممانعت از این اقدام و باز شدن مغازهها به کار بست ولی بیفایده بود. نهایتاً آیتالله محلاتی در تاریخ 21/6/57 با صدور اعلامیهای از کسبه درخواست نمود به جهت رفع و تأمین احتیاجات عمومی مردم به سر کار خود رفته، مغازهها را باز نمایند.[117] با فرارسیدن چهلمین روز شهادت شهدای فاجعه 17 شهریور نیز ایشان اطلاعیهای صادر نمود:
«فرارسیدن چهلمین روز کشتار فجیع و وحشیانه هزاران مسلمان آزاده را در جمعه خونین 17 شهریور توسط عمال بیگانه و شهادت جمعی دیگر از فرزندان دلاور وطن را که به گناه حقگویی در شهرهای بابل، آمل، کرمانشاه، سنندج و اراک ... به خون آغشته شدهاند و همچنین یکمین سال وفات حجةالاسلام آقای سیدمصطفی خمینی را بار دیگر به عموم ملت مسلمان به ویژه خانوادههای داغدیده تسلیت میگویم و به خاطر فداکاریها و مبارزات تاریخی آنان بر علیه ظلم و استبداد روز دوشنبه 24 مهرماه را عزا و تعطیل عمومی اعلام میدارم».[118]
اعلامیه علیه دولت نظامی
در اواسط آبان 1357 دولت جعفر شریفامامی سقوط کرد و مهره دیگر رژیم ارتشبد غلامرضا ازهاری به اتفاق جمعی دیگر کابینه جدید را تشکیل داد. رژیم میخواست از این طریق زهرچشمی به مردم مسلمان و انقلابی نشان دهد که دیگر حسابتان علاوه بر حکومت نظامی، با ژنرالهاست. اما درواقع این اقدام در راستای دیگر اقدامات نسنجیده و حسابنشده رژیم بود که تنها موجب تسریع در روند اضمحلال و سقوط حکومت پهلوی گردید.[119] آیتالله محلاتی در تاریخ 22/8/57 اعلامیهای در اعتراض به اقدامات غیرانسانی و سبعانه دولت نظامی رژیم شاه صادر نمودند که بخشی از آن بدین شرح است:
«چون پیوسته طبقات مختلف مردم، نظر اینجانب را نسبت به دولت نظامی سؤال میکنند، لزوماً اعلام میدارم که با سوابق تاریکی که از دولت و حکومت پنجاهساله کشتار زندانیها و شکنجه و غارت اموال عمومی مشهود است، دولت نظامی حاضر که پس از تشکیل، عامل کشتارهای فجیع در سطح کشور بوده، محکوم و مردود است...».[120]
تعطیلی و اعتصاب
به دنبال روی کار آمدن دولت نظامی، موج اعتراضات و اعتصابات سراسر کشور را فراگرفت، به گونهای که رژیم را سردرگم نمود. مهمترین اعتصابات مربوط به کارگران صنعت نفت و فرهنگیان بود. امام خمینی و سایر مراجع عظام بر ادامه اعتصابات تأکید داشتند. آیتالله محلاتی در همین رابطه اطلاعیهای را صادر نمودند:
«نظر به اینکه از طرف دولت غیرقانونی اتهامات بیموردی درباره اعتصابات به علمای اسلام وارد آمده لازم دانستم صریحاً اعلام نمایم که کلیه اعتصابات مخصوصاً اعتصاب صنعت نفت و اعتصاب فرهنگیان که در پیشبرد نهضت اسلام و عقب راندن دشمنان اسلام مؤثر است، مورد تأیید کامل میباشد. از کلیه اعتصابکنندگان به نفع اسلام و ایران تشکر مینمایم».[121]
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، آیتالله محلاتی همچون گذشته در تمامی جریانات سیاسی و اجتماعی حضوری فعال داشته و با صدور اعلامیهها و اطلاعیههای مختلف تأثیر بسزایی در به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان اگرچه از نظر جسمی ضعیف و ناتوان شده بود، ولی در مواقع ضروری و آنجا که به وجود ایشان نیاز بود، حضوری فعال و پرتلاش داشت. آیتالله محلاتی از جمله مردان با فضیلت و باتقوایی بود که در تمام مراحل زندگی و در دوران مرجعیت با قناعت و زهدی مثالزدنی زندگی کرد.
ایشان در اواسط اسفند 1359 دچار حمله قلبی شد. بلافاصله پس از انتقال به یکی از بیمارستانهای شیراز، تحت معالجه قرار گرفتند. سپس به توصیه و سفارش رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) ایشان را با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان قلب تهران بستری نمودند. امام خمینی پس از اطلاع از بیماری و نقاهت ایشان طی پیامی مراتب تأثر و تأسف خود را اعلام و صحت و سلامت کامل ایشان را از خداوند متعال مسئلت نمودند.[122]ایشان مدت سه ماه در تهران تحت معالجه بودند. پس از آن به شیراز رفته و علیرغم تلاش و سعی پزشکان معالج سرانجام در نیمه شب سوم مرداد 1360 در سن 84 سالگی به رحمت حق پیوستند.
با انتشار خبر رحلت ایشان مردم استان فارس به ویژه شیراز راهی منزل ایشان شدند و شهر شیراز یکپارچه تعطیل و عزادار شد. پیکر مطهر ایشان را به مسجد مولا انتقال داده و مردم گروهگروه در غالب دستههای عزاداری برای تودیع با ایشان روانه مسجد مولا شده در آنجا به نوحه و عزاداری پرداختند. با شرکت جمع کثیری از علما و روحانیون و مردم داغدار استان فارس نماز میت توسط فرزند ایشان حجةالاسلام مجدالدین محلاتی اقامه و پس از تشییعی باشکوه در جوار مرقد مطهر حضرت علیبن حمزه (ع) در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
تلگرافهای زیادی از داخل و خارج کشور برای عرض تسلیت جهت فرزندانشان و سایر بازماندگانشان مخابره گردید که مهمترین آنها پیام تسلیت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود:
جناب مستطاب حجةالاسلام آقای مجدالدین محلاتی دامت افاضاته
خبر تأسفانگیز و بسیار ناگوار رحلت آیتالله محلاتی رضوانالله علیه موجب تأثر گردید. آن بزرگوار در طول زندگی پربرکت خود یکی از اسطورههای روحانیت و پشتوانههای نهضت اسلامی بودند و در خدمت به اسلام و مسلمین و پیشرفت انقلاب اسلامی پیشقدم و در رژیم منحط سابق شاهد حبس و رنج و همچون سایر علمای اعلام متعهد مورد اهانت و در راه اسلام و اهداف مقدس آن کوشا بودند. معالاسف در این موقع که ایران احتیاج به این شخصیتهای مؤثر دارد، شاهد فقدان این شخصیت محترم شدیم.
اینجانب به جنابعالی و فامیل محترم و اهالی محترم فارس تسلیت عرض نموده و سلامت وسعادت عموم مسلمین و فامیل محترم را خواستاریم.
والسلام علیکم و رحمةالله
روحالله الموسوی الخمینی -27 مرداد 1360
طوبی له و حسن مآب
[1] دانشمندان و سخنسرایان فارسی، رکنزاده، ج2، ص 91.
[2] علمای مجاهد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد حسن رجبی، ص 446.
[3] آیتالله شیخ جعفر محلاتی پس از سالها مبارزه و مجاهدت، سرانجام در 7 ربیعالاول 1358 هـ .ق در هفتادو دو سالگی در شیراز درگذشت. پیکر او با احترام فراوان در میان اندوه و ماتم مردم شیراز تشییع و در کنار امامزاده علیبن حمزه به خاک سپرده شد.
[4] مدرسه شریعت یا دبیرستان حیات فعلی، از نخستین مدارسی بود که به سبک جدید در سال 1325 هـ . ق در شیراز تأسیس گردید. این مدرسه به وسیله شیخ محمدحسین حیات و با کمک و راهنمایی آیتالله میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی تأسیس گردیده و مدیریت آن تا سال 1299 شمسی بر عهده مرحوم حیات بود
[5] نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ج4، ص 381.
[6] همان، ج2، صص 456 و 462.
[7] سوره آل عمران/ آیه 118
[8] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات عروج، ج1، صص 163-239.
[9] نهضت روحانیون ایران، همان، ج3، ص 125.
[10] نهضت امام خمینی، همان، ج1، صص 247-275.
[11] دولت در تاریخ 11/12/41 در راستای قانون اصلاح انتخابات، قانونی را به تصویب رساند که براساس آن قید ذکور از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان حذف گردید (هفت هزار روز، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج1، ص 127).
[12] شاه در تاریخ 19/2/40 طی فرمانی مجلسین را منحل نمود. شاه در فرمان خود چنین گفت: «نظربه لزوم اقدام به یک سلسله اقدامات عمیق و قاطع در تمام شئون کشور و به منظور رفع مشکلات روزافزونی که کشور با آن مواجه است، و برای آنکه هیچ گونه مانعی نباید راه اقدامات اساسی و اصلاحی دولت را بگیرد، انحلال مجلسین، اعلام و دولت با اصلاح قانون انتخابات، اقدام به تجدید انتخابات بنماید». تعطیلی مجلسین دو سال و چهار ماه طول کشید (هفت هزار روز، همان، ص 58).
[13] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 32.
[14] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 285.
[15] نهضت روحانیون ایران، همان، ج4، ص 382.
[16] همان، ص 283.
[17] همان
[18] همان، ص 404.
[19] همان، ص 409.
[20] سند شماره 13880/333 تاریخ 3/5/42
[21] سند شماره 17679/333 تاریخ 5/5/42
[22] سند شماره 5046 تاریخ 6/5/42.
[23] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 158.
[24] درخصوص علت صرفنظر کردن رژیم شاه از تبعید علماء دلایل و احتمالاتی مطرح است که جهت اطلاع از آن به کتاب نهضت امام خمینی، جلد اول مراجعه نمایید.
[25] نهضت امام خمینی، همان، ج اول، ص 717.
[26] سند شماره 377 تاریخ 23/6/42
[27] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42
[28] سند شماره 10486/ د / ف 8 تاریخ 18/7/42
[29] همان.
[30] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42
[31] سند شماره 14042/ ف 8 تاریخ 12/9/42
[32] آیتالله سیدمحمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج2، ص شانزده.
[33] سند بدون شماره تاریخ 17/4/43
[34] سند شماره 305/ م تاریخ 16/4/43
[35] نهضت امام خمینی، همان، ج 1، ص 1012
[36] سند شماره 5339 تاریخ 17/8/43.
[37] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 5، ص 47.
[38] مردی بزرگ از خطه فارس، مطبوعاتی هدف – قم، ص 173.
[39] سند بدون شماره تاریخ 24/ 9/ 43
[40] سند شماره 581 تاریخ 19/9/43
[41] سند شماره 587 تاریخ 24/9/43
[42] سند شماره 619 تاریخ 4/11/ 43
[43] سند شماره 10949/7/هـ تاریخ 27/11/43
[44] سند شماره 11550/7/ هـ تاریخ 19/12/43
[45] سند شماره 966/902 تاریخ 19/12/43
[46] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالکریم ربانی شیرازی، کتاب شانزدهم، ص 99.
[47] سند شماره 8844/ هـ تاریخ 23/12/45
[48] سند شماره 5148، هـ تاریخ 19/1/46
[49] نهضت امام خمینی، همان، ج2، ص 329.
[50] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج2، ص 139.
[51] سند شماره 2259/ هـ تاریخ 21/3/46.
[52] نهضت روحانیون ایران، همان، ج5، ص 196.
[53] نهضت امام خمینی، همان، ج3، صص 780-820.
[54] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، حشمتاله سلیمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 394.
[55] سند شماره 3598/ 312 تاریخ 27/4/50
[56] سند شماره 11556/ هـ تاریخ 1/6/50
[57] سند شماره 12676/ هـ تاریخ 10/7/50
[58] همان.
[59] نهضت امام خمینی، همان، ج 3، ص 706.
[60] سند شماره 1006، تاریخ 30/11/50
[61] سند شماره 16562/ هـ تاریخ 4/11/50
[62] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 715.
[63] سند شماره 141153/ 20 هـ 12 تاریخ 28/11/50
[64] سند شماره 11022/ 312 تاریخ 17/12/50
[65] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج1، صص 425-450.
[66] سند شماره 14752/ هـ تاریخ 4/7/51.
[67] سند شماره 1240/343 تاریخ 25/12/50
[68] سند شماره 5682/21 تاریخ 10/12/50
[69] سند شماره 3590/312 تاریخ 6/4/51
[70] سند شماره 11152/312 تاریخ 21/12/50
[71] سند شماره 1177/312 تاریخ 3/2/51
[72] سند شماره 11401/ هـ تاریخ 22/3/51
[73] سند شماره 16857/ هـ تاریخ 9/9/51
[74] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 765
[75] صحیفه امام خمینی، همان، ج2، ص 192
[76] سند شماره 11280/ هـ 1 تاریخ 8/7/35
[77] سند شماره 2497/20 هـ 12 تاریخ 28/9/35
[78] چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، روحاله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 423.
[79] سند شماره 12000/ هـ 1 تاریخ 3/6/36
[80] سند شماره 12051/هـ 1 تاریخ 10/6/36
[81] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 229.
[82] مبارزات روحانیون و وعاظ به روایت اسناد، همان، ص 135.
[83] سند شماره 20933/ هـ 1 تاریخ 29/9/36
[84] سند شماره 12808/ هـ 1 تاریخ 8/8/36
[85] سند شماره 12809/ هـ 1 تاریخ 8/8/36
[86] سند شماره 12896/ هـ 1 تاریخ 15/8/36
[87] سند شماره 20435/ هـ 1 تاریخ 12/9/36
[88] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، همان، ص 138.
[89] سند بدون شماره، تاریخ 28/11/36
[90] سند شماره 2710/ هـ 1 تاریخ 14/12/46
[91] همان.
[92] روزشماری میلادی، علی حائری و همکاران، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ص 135.
[93] سند شماره 10605/ هـ 1 تاریخ 14/1/37
[94] سند شماره 10607/ هـ 1 تاریخ 14/1/37
[95] حماسه 29 بهمن تبریز، علی شیرخانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[96]سند شماره 10512/ هـ 1 تاریخ 10/1/37
[97] سند شماره 3153/ 26 هـ تاریخ 30/1/57
[98] سند شماره 1006 تاریخ 24/4/57
[99] سند شماره 6184/ م تاریخ 5/5/57
[100] نهضت روحانیون ایران، همان، ج7، ص 207.
[101] نهضت روحانیون ایران، همان.
[102] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 208.
[103] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 7، ص 205.
[104] سند شماره 13366/ هـ 1 تاریخ 19/5/57
[105] هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج2، ص 883.
[106] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 445.
[107] سند شماره 1006، تاریخ 31/5/57
[108] سند شماره 1006 تاریخ 3/6/57
[109] سند شماره 1006 تاریخ 12/6/57
[110] همان.
[111] سند شماره 12712/ هـ 1/ تاریخ 12/6/57
[112] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 253.
[113] همان.
[114] همان، ج8، ص 287.
[115] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 294.
[116] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص 354.
[117] سند شماره 12901/ 7 هـ تاریخ 21/6/57
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی
برگرفته از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک
انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات - پاییز 1390
خاندان محلاتی شیراز
خاندان محلاتی شیراز بالغ بر سیصد سال است که سابقه روحانیت و فقاهت دارد. اصل این خانواده که جمعی از علماء و فقهای بزرگ شیراز را تشکیل دادهاند، شوشتری بوده که از شوشتر به محلات و از آنجا به شیراز نقل مکان نمودهاند. این خانواده چندین نسل بلاانقطاع از علماء و پیشوایان دینی بوده و حتی برخی از آنان به مقام عالی اجتهاد و مرجعیت نیز نائل آمده بودند و با آنکه هر یک از آنان در نبوغ و استعداد سرآمد عصر خود بودهاند ولی هیچگاه از حکام جور و اعوان ظلمه نبوده و روحانیت و قداست خاندان خود را حفظ نمودند.[1]
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در چنین خاندانی قدم به عرصه وجود نهاد. پدرش آیتالله شیخ محمدجعفر محلاتی از علمای مجاهد و ضداستعمار بود که پس از شهادت رئیسعلی دلواری در ذیقعده 1333 هـ .ق در مراسم ختم وی فتوای جهاد علیه نیروهای انگلیسی را صادر کرد، که در همه مساجد شیراز خوانده شد. بیدرنگ صدها داوطلب آمادگی خود را برای رفتن به جبهههای نبرد و کمک به دلیران تنگستانی اعلام کردند. آنها پس از چند روز تمرین و آمادگی نظامی در یک گروه هفتصدنفری که در رأس آنان شیخ محمد جعفر محلاتی قرار داشت در روز 9 ذیقعده 1333 هـ .ق شیراز را به قصد برازجان ترک کردند و در راه کازرون نیز عدهای دیگر به آنان پیوستند.
نیروهای انگلیسی که از شرکت روزافزون مجاهدان در جبهههای نبرد اطلاع یافتند، تصمیم گرفتند پیش از درگیری بوشهر را تخلیه کرده و حکومت آن را به یکی از ایرانیان وابسته واگذار کنند و بدین ترتیب بهانه جنگ را از مجاهدان بگیرند. لذا آنان بوشهر را تخلیه کرده و در چند فرسخی شهر اردو زدند. اما شیخ جعفر محلاتی و همه مجاهدان تنگستانی شرط متارکه جنگ و بازگشت را تخلیه کامل بوشهر و نواحی آن، از نیروهای انگلیسی میدانستند. لذا حدود ده ماه در برازجان اقامت کردند. با پایمردی آنان نیروهای انگلیسی به طور کامل بوشهر را ترک کرده و آیتالله محلاتی نیز پس از ده ماه به شیراز بازگشت.[2]
چند سال بعد که رضاخان به قدرت رسید و پایههای سلطنت استبدادی خود را تحکیم نمود چند بار به فارس رفت و درخواست کرد تا با آیتالله محلاتی دیدار و ملاقات نماید اما وی حاضر به دیدار با او نشد و این امر موجب محبوبیت بیشتر وی در میان مردم گردید.[3]
ولادت
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی در آذر 1275 هـ .ش برابر با رجب 1314 هـ .ق در شهر مقدس نجف به دنیا آمد. هنوز چند بهاری از عمرش سپری نشده بود که مادرش به بیماری مبتلا شده و دور از خانواده و دیار خویش از دنیا رفت. پدرش آقا شیخ جعفر به خاطر بیفروغ شدن کاشانهاش بیش از این نتوانست در نجف بماند. درحالی که پسرش شش ساله بود شهر مقدس نجف را به قصد شیراز ترک نمود. ولی برای این که گرد و غبار یتیمی بر سر و صورت فرزندانش ننشیند و کمتر نبود مادر و مهر او را حس نمایند، با خواهر همسرش ازدواج و بار دیگر کانون خانواده خویش را گرم نمود.
تحصیلات
بهاءالدین در مدرسه شریعت[4]شیراز که به سبک مدارس جدید تأسیس شده بود، با لباس روحانی به تحصیل پرداخت. ثبتنام وی در این مدرسه سبب گردید تا اقشار مذهبی نیز از این مدرسه و مدارس جدید که توسط افراد مذهبی ساخته شده بود، استقبال کنند. ادب و هوش فوقالعاده وی به زودی نظر معلمان و مربیان مدرسه را به خود جلب نموده و آنها آینده درخشانی برای وی پیشبینی کردند. وی طی مدت شش سال در این مدرسه مقدمات ادبیات فارسی و عربی را فراگرفت. سپس در مدت هشت سال با شور و شوق و پشتکار زائدالوصفی دروس سطح حوزه را نزد پدر و آیتالله میرزا محمدصادق مجتهد و اساتید دیگر آموخت. حکمت و فلسفه را از استاد بزرگ این فن، حاج سیداسماعیل کازرونی فراگرفت. در حالی که بیست سال بیشتر نداشت، از نظر علمی به مرتبه و موقعیتی دست یافت که مدرسان و علمای حوزه علمیه شیراز پاسخگوی نیازهای علمی وی نبودند، به همین جهت پس از کسب اجازه از پدر آهنگ مهاجرت به نجف اشرف نمود.
قبل از عزیمت به نجف در سال 1340 هـ .ق با خانم صدیقه محلاتی دختر آیتالله آقا میرزاابوالفضل محلاتی (که درواقع از طرف پدر دختر عمو و از طرف مادر دخترخاله بود) ازدواج نمود و در سال 1342 هـ .ق به همراه همسر و دختر خردسال خود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و از محضر درس استادان بزرگی چون آیتالله ضیاءالدین عراقی، آیتالله شیخ محمد حسین نائینی غروی و آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی استفاده کرد و از سوی دو تن از برجستگان حوزه نجف آیتالله ضیاءالدین عراقی و آیتالله شیخ محمدکاظم شیرازی به دریافت اجازه اجتهاد نائل گردید.
بازگشت به شیراز
آیتالله محلاتی پس از نائل شدن به مقام عالی اجتهاد تصمیم گرفت به شیراز مراجعت نماید. برخی از اساتید وی به او توصیه نمودند که در حوزه علمیه نجف بماند و طلاب آن دیار را از فیض وجودش بهرهمند سازد. با وجود آنکه اساتید وی آینده بسیار درخشانی در مسیر رسیدن به مرجعیت شیعیان برای وی پیشبینی مینمودند، ولی ایشان همچون اسلاف و گذشتگانش خدمت به همشهریان خود را بر سایر امور ترجیح داد و در سال 1349 هـ .ق به شیراز بازگشت. وی بعدها به مقام منیع مرجعیت نیز نائل آمد و به درخواست مردم شیراز رساله عملیه خویش را منتشر نمود.
طبقات مختلف مردم فارس اعم از علماء، فرهنگیان، تجار و سایر اقشار استقبال شایانی از ایشان نمودند. از همان بدو ورود به مدرسه مقیمیه به تدریس دروس خارج حوزه پرداخت و از این طریق بر مسند زعامت حوزه علمیه فارس تکیه زد. جذبه معنوی حوزه علمیه نجف و مجاورت بارگاه ملکوتی حضرت امیرالمؤمنین (ع) به گونهای بود که آیتالله محلاتی به راحتی نمیتوانست آن را فراموش کند و از آن جدا شود. به همین جهت پس از یک سال مجدداً به نجف اشرف مراجعت نمود ولی در اثر بیماری و کسالت پدر و نیاز مبرم مردم شیراز به ایشان برای همیشه به آن شهر بازگشت و در آنجا ماندگار شد. اقامت شخصیت برجستهای نظیر ایشان در شیراز به حوزه علمیه فارس رونق فراوانی داد. بسیاری از علاقمندان به یادگیری علوم اسلامی از سایر شهرهای استان به شیراز آمده و از حوزه درسی ایشان بهرهمند گردیدند. اکثر علمای بزرگ استان فارس از حوزه درس ایشان برخاسته و هریک به قدر استعداد و توانایی خویش به ترویج و نشر معارف دینی مشغول و پیشوایی یکی از مساجد مهم منطقه را عهدهدار بودند. با مدیریت و نظارت ایشان طلاب و روحانیون به دهات، قصبات و نقاط محروم استان سفر کرده و اهالی را با فرهنگ و معارف دینی آشنا مینمودند. ایشان علاوه بر تدریس و تربیت طلاب، در مسجد مولای شیراز به اقامه جماعت میپرداخت و به شکل گسترده در خدمت مردم بود. در اثر فعالیتهای ایشان این مسجد به صورت کانون بزرگ علمی – فرهنگی درآمده بود و همه روزه جمعیت عظیمی از مشتاقان فرهنگ و معارف اسلامی در آنجا حضور مییافتند.
جلسات آموزشی برای فرهنگیان
آیتالله محلاتی در کنار تربیت طلاب و دانشمندان مذهبی اقدام به برگزاری جلسات نقد و بررسی اصول عقاید نمود. در همین راستا جلساتی آموزشی برای معلمان و فرهنگیان تشکیل داد که مورد استقبال شدید آنان قرار گرفت و با عشق و علاقه در آن شرکت میکردند.
این جلسات چندین سال ادامه داشت و شرکتکنندگان ضمن فراگیری یک دوره کامل اصول عقاید، پاسخ شبهات و اشکالات خود را مییافتند. سلسله مباحث مطرح شده در این کلاسها به صورت کتابی با عنوان «رهنمای حق» به چاپ رسید و در اختیار عموم مردم قرار گرفت. با راهنمایی و تشویق وی فرهنگیان شیراز «جمعیت دین و دانش» را تشکیل دادند. هدف این جمعیت راهنمایی جوانان تحصیلکرده به حقایق دین مبین اسلام بود. وی براساس شناخت عمیقی که از مبانی دین داشت، سرپرستی و هدایت کلیه جلسات جمعیت را به عهده گرفت. در این جلسات ضمن بیان اصول عقاید اسلامی با زبانی ساده به سؤالات گوناگون نسل جوان پاسخ داده میشد.
سفر حج
آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی دوبار به مکه مشرف شدند. اولین بار در سال 1328 هـ .ش به همراه جمع کثیری از علمای سراسر کشور به سرزمین وحی سفر و در مدینه منوره با تعدادی از علمای اهل سنت ملاقات نمود و راجع به وحدت اسلامی به مباحثه پرداخت که از جمله آنها حسنالبنا «مؤسس و رهبر جمعیت اخوانالمسلمین» در مصر بود. وی در راه بازگشت به ایران به نجف اشرف رفت و با مراجع و علمای آنجا دیدار نمود. در این سفر بار دیگر بزرگان حوزه نجف به ویژه آیتالله سیدابوالقاسم خویی اصرار بر ماندن وی در حوزه نجف داشتند که ایشان نپذیرفت. آیتالله محلاتی در سال 1345 مجدداً توفیق یافت به زیارت مکه مکرمه نایل آید.
ویژگیهای اخلاقی
آیتالله حاج شیخبهاءالدین محلاتی از جمله افراد نادر و ، نمونه از نظر اخلاقی بود. در زندگی اسوهی تقوی و نمونه فضیلت بود. اخلاق، رفتار و شیوهی زندگیاش هر انسان بیداری را به شیوه زندگی و اخلاق کریمانه اولیای الهی متوجه میساخت. دارای «سعه صدر» بالایی بود. با افراد زیادی ملاقات داشت که در میان آنها همه اقشار دیده میشدند. با هر کدام از آنها مطابق شأن و جایگاهشان سخن میگفت و از سخنان آنان آزردهخاطر نمیگشت. در عفو و گذشت و بزرگواری زبانزد عام و خاص بود. کینه و عداوت کسی را به دل نمیگرفت. باطنی صاف و ظاهری نظیف داشت. ابداً اهل پیرایه نبود و از تزویر و خودنمایی بری و عاری، در زهد و پارسایی نمونه و به دنیا و امور مادی بیاعتنا بود. تا اواخر عمر صاحب خانه نشد و در خانهای اجارهای به سر میبرد. عشق و علاقهی خاصی به خاندان رسالت داشت و بر مصائب اهلبیت علیهمالسلام بسیار میگریست. خیرخواه و مشکلگشا و نسبت به ایتام و افراد بیسرپرست و بیماران سخت حساس بود و در این راستا مؤسساتی را جهت رسیدگی به مشکلات آنان راهاندازی کرده بود. در نهایت میتوان گفت ایشان در علم و فضیلت، فقه و فقاهت، زهد و وارستگی، وقار و سنگینی، تواضع و فروتنی و سرانجام پیراستگی از هر نوع هوی و هوس، نمونهای آشکار و مثالی راستین بود.
مبارزات و فعالیتهای سیاسی
آیتالله محلاتی گذشته از اینکه منشأ آثار و خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی بسیاری بود. مانند پدرانش همواره پرچمدار قیام بر ضد ظلم و ستم و رهبر مبارزه مستمر با نظامهای استبدادی و پاسدار جنبش عدالتخواهی و آزادی اجتماعی در خطه فارس بود.
نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» درباره ایشان چنین مینویسد:
«از آغاز قیام آقایان مراجع تقلید قم بر ضد رژیم، حضرت آیتالله آقا شیخ بهاءالدین محلاتی که از مراجع عالیقدر معاصر میباشند، و در تمام منطقه فارس و میان عشایر مسلح آن حدود نفوذ زیادی داشته و دارند، با بیانات، فتواها و اعلامیههای خود مردم را در جریان گذاشتند. معظمله همراه پدرشان مرحوم آیتالله آقا شیخ جعفر محلاتی، در زمانی که بیست ساله بودند، در ماجرای قیام دلیران تنگستان شرکت نموده و به دشتستان و تنگستان رفتند تا بوشهر از قوای انگلیس تخلیه شد و پس از ده ماه اقامت در برازجان به شیراز بازگشتند.
آیتالله محلاتی تا آنجا که نویسنده خود اهل فارس است و اطلاع دارد، در ربع قرن اخیر با کمال درایت و متانت در شیراز مرکز استان فارس به عنوان مجتهدی بزرگ و مرجعی دلآگاه و با تدبیر شناخته شده و همیشه پشتیبان مسلمین و مانند پدر بزرگوارشان مخالف رژیم طاغوتی رضاخانی و محمدرضاخانی بودند».[5]
ملی شدن صنعت نفت
در سال 1329 هـ .ش احقاق حق ایران از شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران توسط اقلیت نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی که آیتالله حاج سیدابوالقاسم کاشانی نیز جزء آنان بود، در مجلس مطرح شد. منظور اقلیت که با شجاعت از آن طرح دفاع میکرد، این بود که نفت ایران ملی شود و از شرکت غاصب خلع ید گردد و ایرانی مالک نفت خود باشد. بالاخره پس از کشمکشها و مبارزات زیاد این قانون تصویب و فصل نوینی در تاریخ ایران گشوده شد. مرحوم آیتالله کاشانی طی اعلامیهای، کوشش برای ملی شدن صنعت نفت را تکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان ایران اعلام کرد، و به دنبال آن آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، آیتالله شیخ عباسعلی شاهرودی، آیتالله حاج سید محمود روحانی قمی و آیتالله بهاءالدین محلاتی شیرازی و عدهای دیگر از علماء و مراجع تقلید، با صدور فتاوای خود، ضمن تجلیل از آیتالله کاشانی، نظر ایشان را در مورد ملی شدن صنعت نفت قویاً مورد تأیید قرار دادند.[6]
متن اعلامیهی آیتالله محلاتی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«بدیهی است دین مقدس اسلام وظایف واجبه فردی و اجتماعی پیروان خود را طوری مقرر فرموده که اگر مسلمانان به آنها عمل کنند علاوه بر اینکه زبون و زیردست اجانب نمیشوند، بر آنها تفوق مییابند.
چنانکه در صدر اسلام به وسیله عمل به مقررات دین پرچم سیادت و آقایی خود را که پرچم توحید بود بر فراز کاخهای مجلل معمور آن وقت برافراشتند.
یکی از مقررات دینی که برای جلوگیری از رخنه اجانب در حصار عظمت و شوکت اسلام در قرآن مجید مکرراً تأکید شده است ترک دوستی و مراوده با کفار است.
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ[7]، ترجمه (اى گروه مؤمنین دوست صمیمی و مورد اعتماد خود را از دیگران انتخاب نکنید آنها از هیچ کوششی در تباهی کار شما فروگذار نمیکنند و رنج و زحمت شما را دوست دارند، همانا کینه و دشمنی از گفتارشان پیداست و آنچه از کینه در سینههای خود نهان کردهاند بزرگتر است همانا آیاتی که خیر شما در آن است روشن ساختیم. اگر مردمانی خردمند باشید) از این قبیل آیات در نهی مسلمانان از طرح الفت و دوستی با غیرمسلمانان بسیار است. اینک آیات و سایر دستورات اسلامی خاصه آنها که برای تحکیم مبانی عظمت و استقلال ایران و مسلمانان بود پشت سر انداخته شده.
یکی از مظاهر مخالفت با مضمون این آیات شریفه که ضمناً شاهد انحطاط و پستی و بیکفایتی ملل مسلمان است همین واگذار کردن معادن نفت که منابع مهم ثروت و سیادت در جهان امروز است، به دست اجانب میباشد.
پس واضح است که واگذار کردن معادن نفت جنوب به انگلیسیها برای دسایس آنها در این کشور اسلامی و ضعیف ساختن بلکه نابود کردن قوای سیاسی و اقتصادی و دینی این کشور، راه وسیعی باز نموده است.
بنابراین قراردادهای تحمیلی سابق بین کشور ایران و کمپانی نفت چون علاوه بر اینکه به دست حکومتهای جابره که شرعاً و واقعاً ولایتی بر اهالی مسلمان و ملت مظلوم این کشور نداشتهاند و به ضرر فاحش و بر خلافت مصلحت مسلمان بوده لغو و بیاثر است و اکنون هم تهیه وسایل برای کوتاه کردن دست اجانب از سوءمداخله در کار مسلمین و اعاده عظمت و استقلال نام کشور اسلامی ایران عزیز از اهم تکالیف هر مسلمانی است. بنابراین واجب است مسلمانان در انتخابات و برقرار ساختن یک حکومت ملی که مقررات موضوعهاش همین مقررات اسلام باشد سعی و مجاهده کنند تا آن حکومت، معدن نفت را از دست شرکت غاصب و دولت اجنبی مستخلص ساخته و طبق دستورات دینی خود به استخراج و بهرهبرداری آن بپردازد و حیات اهالی این کشور را تجدید نماید.
البته آقای آیتالله کاشانی دامتبرکاته نظر به همین مقدمات معروضه ابقاء معادن نفت در دست شرکت اجنبی، مخالف نظرشان است و به همین دلیل که عرض شد ملی شدن آن را لازم میدانند. بنابراین همکاری و مساعدت با حضرت معظمله در این مقصود شریف و هدف حیاتی فریضه ذمه هر مسلمانی است».
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
هنگامی که مردم ایران به رهبری مراجع بزرگ و روحانیون بیدار، مشروطیت و قانون اساسی را پدید آورند، مهمترین نکتهای که مدنظر قانونگذاران دوراندیش و علمای روشنضمیر بود و با اصرار هرچه تمامتر آن را در قانون اساسی و نظامنامههای قانون انتخابات مجلس و انجمنهای ایالتی و ولایتی آوردند، حفظ دین مقدس اسلام و قرآن مجید بود.
در اصول 91 و 92 متمم قانون اساسی تشکیل انجمنهای ایالتی پیشبینی و شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان در موارد 7 و 9 نظامنامه انجمن مصوب دوره اول مجلس شده بود، که امور زیر را در بر داشت:
1- باید متدین به دین حنیف اسلام باشند و فساد عقیده نداشته باشند.
2- هنگام سوگند، باید به قرآن مجید سوگند یاد کنند.
مطبوعات روز شانزدهم مهر ماه 1341 اعلام داشتند که دولت متن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی جدید را تصویب نمود. در متن مصوب، قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان حذف و به جای سوگند به قرآن به کتاب آسمانی، قید شده بود و به زنان حق رأی داده بودند. این لایحه که از سوی دولت اسدالله علم به مجلس ارائه شده بود به مثابه اعلام جنگ علیه اسلام و قرآن تلقی شد و علماء و مراجع و مردم متدین، مبارزه با آن را یک تکلیف شرعی دانستند. امام خمینی (ره) با دعوت از سایر علماء پرچمدار این مبارزه شد. آنان تصمیم گرفتندکه اولاً طی تلگرافی از شاه بخواهند، در لغو تصویبنامه اقدام نماید و ثانیاً به علمای مرکز و شهرستانها اعلام خطر و آنان را برای مبارزه و مقابله با تصویبنامه دعوت نمایند. با انتشار این مطلب، سیل تلگراف به طرف قم و تهران سرازیر گردید. علمای طراز اول شهرستانها، وعاظ، تجار و هیئتهای دینی با ارسال نامه، تلگراف و طومار مراتب انزجار و نگرانی خود را اعلام داشته، خواهان لغو تصویبنامه شدند. آیتالله محلاتی نیز به همراه جمعی از علمای استان فارس اعلامیهای منتشر نمود.[8] متن این اعلامیه به شرح زیر است:
« ما جامعه روحانیت فارس بدین وسیله پشتیبانی کامل و بدون شرط خود را از آقایان مراجع تقلید مخصوصاً حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دامت برکاتهم اعلام داشته و متذکر میشویم که حکم و فرمایش آقایان عین آراء و منویات ماست و اهانت به ایشان به همه ماست و نیز یادآور میشویم به هیچ نحو از مساعدت مالی و جانی در حق آقایان خودداری نخواهیم کرد و اگر خدای نخواسته کوچکترین جسارت نسبت به ساحت مقدس آقایات گردد با عکسالعمل شدید ما روبرو خواهد شد و پنهان نیست که قیام روحانیون با قیام قاطبهی ملت مسلمان همراه است».[9]
رفراندوم لوایح ششگانه
در کمتر از دو ماه پس از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، در 19 دی ماه 1341، شاه اصول ششگانه ای را اعلام کرد به «انقلاب سفید» مشهور بود و بعدها اصول دیگری نیز به آن اضافه شد. دولت روز 6 بهمن همان سال را برای برگزاری همهپرسی اصول مذکور تعیین کرد. اما به دنبال صدور اعلامیه امام خمینی در روز 2 بهمن 1341 در مورد تحریم رفراندوم و پخش اعلامیه مذکور در تهران، موج جمعیت معترض در خیابانهای پایتخت به راه افتاد و مخالفت جدی خود را با رفراندوم دربارهی همهپرسی به صورت علنی نشان میدادند. روحانیون و وعاظ شهرستانها در مساجد و مجامع مذهبی اعلامیههای امام خمینی و دیگر مراجع را برای مردم قرائت میکردند. این مخالفت محدود به تهران نبود، بلکه در بسیاری از شهرستانها مردم با بستن مغازهها و برپایی تظاهرات، مخالفت خود را نسبت به ماهیت لوایح و رفراندوم اعلام میکردند. سرانجام رفراندوم در 6 بهمن با تمام مخالفتها و اعتصابها برگزار شد و ایستگاه تبلیغاتی رژیم به دروغ اعلام داشت که اصول پیشنهادی شاه با استقبال پرشور و بینظیر روبرو گردید.[10]در این خصوص علمای استان فارس با برپایی مجالس متعدد به شیوههای مختلف مخالفت خود را با اقدامات دستگاه حاکمه ابراز داشتند. گزارش یکی از این جلسات به شرح ذیل است:
«... اطلاع موثق در دست که آقای شیخبهاءالدینی محلاتی محرک اصلی سیدعبدالحسین دستغیب بوده و حتی مینوت قطع نامهای که ذیلاً به استحضار میرسد به آقای دستغیب داده که روی منبر قرائت نماید و مشار الیه نیز در ساعت 19 روز 18/1/42 با حضورِ درحدود دوهزار نفر در مسجد جامع شیراز به منبر رفته و ضمن تنقید از وضع جاری و نفرین به مسببین آن مردم را به جهاد علیه وضع حاضر تشویق و ترغیب مینماید. سپس قطعنامهای به شرح ذیل از طرف علمای شیراز روی منبر قرائت کرد که مورد تأیید مستعمین قرار میگیرد.
1- لغو تصویبنامه مورخه 11/12/41 هیأت دولت مبنی بر حذف کلمه ذکور را شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان.[11]
2- برقراری حکومت ملی که صددرصد متکی به مبانی اسلامی و افکار عمومی بوده باشد.
3- تسریع در شروع انتخابات مجلسین شورا و سنا با اصول آزادی و خاتمه دادن به دوران فترت.[12]
4- شرکت دادن پنج نفر از علمای طراز اول در نظارت به امور قانونگذاری مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی[13] و ...
فاجعه حمله به مدرسه فیضیه
در آخرین روزهای اسفند سال 1341، امام خمینی گویندگان مذهبی قم را به حضور طلبید و از آنان خواست در مجالسی که به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) تشکیل میشود، مردم را از اوضاع کشور آگاه کنند. در روز دوم فروردین 42 در مدرسه فیضیه مجلس سوگواری امام صادق (ع) از سوی آیتالله گلپایگانی برگزار گردید. عوامل رژیم که در مجلس حاضر بودند با انجام اقداماتی مجلس را به هم زدند. با به هم خوردن مجلس، نیروهای پلیس که با لباس مبدل در میان جمعیت حضور داشتند به مردم حمله کردند و پس از زد و خوردی که بین آنان صورت گرفت، کماندوهای رژیم وارد عرصه شدند و به جمعیت که متشکل از مردم عادی و روحانیون و وعاظ و طلاب بودند حمله کرده، به ضرب و شتم آنان پرداختند. در اعتراض به این واقعه، مراجع و علمای قم، اقامه نماز جماعت را تعطیل کردند. در شیراز آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب برگزاری مجالس وعظ و نماز جماعت در مساجد شیراز را به مدت سه روز تعطیل اعلام کرد. در همین رابطه آیتالله محلاتی به همراه بیست و چهار تن از علمای فارس در تاریخ 30/1/42 طی یک اعلامیه حمایت خود را از امام خمینی و سایر مراجع قم اعلام داشتند.[14]
پانزده خرداد و بازداشت آیتالله محلاتی
پس از ماجرای حمله کماندوهای رژیم شاه به طلاب مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز و مخالفت و اعتراض روحانیون و علمای شهرهای مختلف به این رفتار وحشیانه عوامل رژیم پهلوی، استاندار فارس به منظور کنترل اوضاع به ملاقات آیتالله محلاتی رفت و ضمن تذکر به ایشان، برپایی هرگونه جلسه و اجتماعی را ممنوع اعلام داشت. برخلاف دستور استاندار، علماء و روحانیون شیراز تصمیم به برگزاری تجمعاتی گرفته، برهمین اساس شبهای جمعه در مسجد جامع شیراز گرد هم میآمدند و شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب به ایراد سخن میپرداخت. در شب جمعهای که مصادف با شب عاشورا بود، به دعوت علماء مراسم در مسجد نو شیراز که از فضای وسیعتری برخوردار بود، برقرار شد. آیتالله دستغیب در سخنان خود ضمن انتقاد به عملکرد رژیم در ماجرای مدرسه فیضیه، به حملات و اتهامات شاه به روحانیت پاسخ داد. چندین هزار نفر جمعیت در این مجلس شرکت کرده بودند و اخبار آن به سرعت منتشر گردید. سرلشکر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک سه مرتبه به شیراز رفت و ضمن ملاقات با آیتالله محلاتی نگرانی دولت را از اقدامات روحانیت ابراز داشت و تشویش دستگاه حاکمه را از وضع استان فارس و جنبش عشایر آن منطقه مطرح و از ایشان تقاضای وساطت بین دولت و مراجع قم و ساکت نمودن عشایر را نمود، ولی نتیجهای نگرفت.[15]نویسنده کتاب «نهضت روحانیون ایران» در این باره مینویسد:
«دولت به واسطه جنبش عشایر فارس که درگیر جنگ با آنها بود، دیگر قادر به اعمال خشونت بیشتر در شیراز نبود تا اینکه روز عاشورا فرا رسید. آیتالله محلاتی در منزل خودشان که مجلس روضه برقرار بود، روزهای عاشورا منبر میرفتند. در آن سال نیز روز عاشورا منبر رفتند و به مناسبت اوضاع و احوال روز به شدت دولت را مورد حمله قرار داده و با قرائت آیه شریفه « وَ اَعِدُّوا لَهُم مَااسْتَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رُباطِ الخَیلِ تُرهُبونَ بِهِ عَدُوِّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم؛ یعنی مسلمانان تا آنجا که میتوانید برای پیکار با دشمن نیرو بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خود را عقب برانید) سپس در شرح و تفسیر آن گفتند: «مسلمانان باید علیه دستگاه جبار حاکم به سلاح روز مجهز شوند و قیام مسلحانه نمایند و این تنها راه ایجاد زندگی و جامعه آزاد میباشد. باید جواب این دولت طاغی و پست و نوکر اجانب را با اسلحه داد. مسلمانان! برای نجات شریعت پیغمبر اکرم (ص) قیام کنید و این متجاسرین را سر جای خود بنشانید...» آن روز واقعاً در شیراز عاشورا بود».[16]
مؤلف کتاب «نهضت روحانیون ایران» پس از شرح وقایع روز عاشورا در شیراز به توضیح آنچه دو روز بعد یعنی پانزدهم خرداد 1342 در شیراز به وقوع پیوست میپردازد:
«همینکه خبر دستگیری امام خمینی به شهر مبارز شیراز میرسد، شهر تکان میخورد. به دستور آیتالله محلاتی فردا را تعطیل عمومی اعلام میکنند و از عموم روحانیون و مردم میخواهند که در مسجد نو اجتماع نمایند تا حقایقی به اطلاع مردم برسد. این خبر توسط آقای سیدمجدالدین مصباحی واعظ در مسجد نو به اطلاع مردم میرسد.
آقای مصباحی خبر دستگیری امام خمینی را شرح میدهند و مردم سخت به هیجان میآیند به طور ی که پس از ختم مجلس دها هزارنفر مرد و زن، پیر و جوان به خیابانها میریزند و به دنبال آن قوای نظامی هم که مراقب بودند، آماده مقابله میشوند.
در شب شانزدهم خرداد، هیجان مردم به اوج خود میرسد و تظاهرات بیسابقه ای برپا میشود.
نیمههای شب مأمورین ساواک به منظور جلوگیری از گسترش جریان انقلاب، با همکاری رنجرهای ارتش و شهربانی به منازل آقایان علماء ریختند و آیتالله محلاتی و برادر ایشان، آقای جلالالدین آیتالله زاده و فرزندشان آقای مجدالدین محلاتی، و آقای سیدهاشم دستغیب، فرزند حجتالاسلام آقای سیدعبدالحسین دستغیب و آقای مصباحی واعظ را دستگیر ساخته، و با هواپیمای ارتشی به تهران میآورند و در فرودگاه «قلعه مرغی» پیاده میکنند. آقایان را از آنجا به شهربانی برده و پس از ده دقیقه به زندان «قزل قلعه» میبرند و همگی را چهارده روز در سلولهای انفرادی که فاقد هوای سالم بود، زندانی میکنند.[17]
انعکاس بازداشت آیتالله محلاتی
مردم متدین شیراز پس از اطلاع از دستگیری آیتالله محلاتی و سایر روحانیون، درحالی که از فجایع رژیم در قم و تهران نیز آگاه شده، خشمگین و ناراحت در روز شانزده خرداد به خیابانها ریخته، تظاهراتی وسیع در محکومیت اقدامات رژیم انجام دادند.
تظاهرات تا پاسی از شب ادامه داشت. پلیس عدهی زیادی را دستگیر و بازداشت نمود. به نوشتهی مطبوعات، تعداد دستگیرشدگان نزدیک به پانصد نفر بودند که تعدادی از آنان در روزهای بعد محاکمه شدند. خبر دستگیری و بازداشت امام خمینی، آیتالله محلاتی و برخی از علماء و وعاظ دیگر تمام مجامع و مقامات روحانی را حیرتزده کرد. بخصوص اینکه صحبت از محاکمه و اعدام هم در میان بود. انعکاسی از ناراحتی و بهت حاصله از این حرکت رژیم را میتوان در اطلاعیهها و اعلامیههایی مشاهده نمود که از سوی شخصیتهای روحانی و جمعیتهای مذهبی انتشار یافته بود.
آیتالله گلپایگانی در اعلامیهای که به همین مناسبت صادر کرد، چنین نوشت:
«... مصائب جبرانناپذیر این دو روزه که باعث هتک احترام به مقدسات اسلام و مذهب شیعه گردید بینهایت موجب تأثر و تأسف است. اقدام هیأت حاکمه به توقیف شخصیت بارزی مثل حضرتآیتالله خمینی و آیتالله محلاتی و سایر آیات و علماء و مبلغین محترم و قتل جمع کثیری از مردم مسلمان بیگناه قلب مبارک حضرت ولیعصر ارواحنا فداه را جریحهدار و ملت شیعه را عزادار ساخت[18]...».
آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی در پایان اعلامیهای که به همین منظور صادر نمود چنین نوشت:
«... ما علاوه بر گرفتاری حضرت آیتالله خمینی از پیشآمد ناگوار گرفتاری آیتالله محلاتی و حججالاسلام آقای استرآبادی، آقای خلخالی، آقای خندقآبادی و آقای فلسفی واعظ شهیر و سایر خطبای عظام از تهران و حجج اسلام آقای دستغیب و آقای مجدالدین محلاتی از شیراز بسیار متأسفیم[19]...».
آیات عظام سیدمحمدهادی میلانی، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی، سیداحمد خوانساری، محمدتقی آملی، میرزااحمد آشتیانی هریک به نوبهی خود با صدور اعلامیهای از این اقدام رژیم اعلام تنفر و انزجار نموده و خواستار آزادی فوری آقایان گردیدند. علمای شهرستانهای مختلف نیز در اعلامیههایی که به همین منظور صادر نمودند، خواستار آزادی امام و سایر روحانیون گردیدند.
از سوی دیگر مراجع عظام تقلید، مجتهدین و علمای مشهور و انقلابی سراسر کشور در اقدامی هماهنگ به تهران مهاجرت کرده و یک اجتماع بینظیر تاریخی را به وجود آوردند. آنان برای جلوگیری از سوءقصد به جان امام خمینی و آزادی ایشان و سایر دستگیرشدگان به شور و تبادلنظر پرداختند.
زمزمهی تبعید آیتالله محلاتی
سرلشکر حسن پاکروان، رئیس وقت ساواک در تاریخ 3/5/42 با ارسال نامهای به ساواک شیراز، دستور تبعید آیتالله محلاتی را صادر نمود:
«دستور دهید روز شنبه 5 ماه جاری کمیسیون امنیت تشکیل و نسبت به تبعید آیتالله محلاتی اقدام قانونی معمول دارند. ضمناً محل تبعید متعاقباً اعلام خواهد شد».[20]
در مکاتبات بعدی که بین ساواک شیراز و مرکز صورت گرفت، محل تبعید، شهرستان تربت حیدریه عنوان گردید.[21]کمیسیون به اصطلاح «حفظ امنیت اجتماعی» شیراز که درواقع آلت دست ساواک برای تبعید مبارزان بود با یک روز تأخیر در تاریخ 6 مرداد تشکیل جلسه داد:
«... در بدو امر رئیس دادگاههای شهرستان شیراز و معاون دادسرا مخالفت میکردند ولی جناب آقای استاندار آنها را در جریان روز گذارده و با دلایل و براهین آنها را آماده رأی نمودند. در نتیجه کمیسیون چنین رأی داد. چون آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مساجد و منابر اهالی شیراز را به ضدیت با یکدیگر تحریک نموده که منجر به اخلال در نظم و آرامش عمومی و بالنتیجه حوادث 15 خرداد 42 گردید. طبق محتویات پرونده و به استناد سخنرانیها و نطقهای ایشان منطبق با بند الف از ماده 2 لایحه قانون حفظ امنیت اجتماعی مصوبه اسفندماه 1335 میباشد. لذا با اجازه ماده سه همین قانون نامبرده را به مدت 6 ماه اقامت اجباری در شهرستان تربت حیدریه محکوم مینماید. سپس آقای استاندار رأی مزبور را تأیید نمودند.»[22]
طرح تبعید امام و آیتالله محلاتی با مخالفت جدی بزرگان حوزه روبرو گردید. آیتالله میلانی با صدور اعلامیهای از توطئه رژیم برای تبعید امام و دوستانش چنین پرده برداشت:
«... چنین به نظر میرسد که حکومت فردی درصدد تبعید کردن حضرت آیتالله خمینی، آیتالله قمی و آیتالله محلاتی بوده و تصمیم دارد به حبس و شکنجه رجال ملی و جوانان مسلمان مملکت ادامه دهد.
ملت ایران به هیچ وجه با تبعید شخصیتی مثل آیتالله خمینی و دیگر علمای بزرگ موافقت نخواهد کرد و اجازهی چنین تجاوزی را نمیدهد ...».[23]
علیرغم تمهیدات فوق، رژیم شاه با ارزیابی اوضاع و درنظر گرفتن جوانب امر، بر آن شد که از تبعید امام و آیتالله محلاتی که طوفانی از خشم و نفرت مردم را به دنبال داشت، صرفنظر کرده، به شیوهای دیگر آنان را تحت نظر و دور از مردم نگه دارد.[24]
آزادی نسبی آیتالله محلاتی
در 29 تیرماه سال 1342 اکثر روحانیون و افرادی که در قیام پانزده خرداد دستگیر و زندانی شده بودند، آزاد گردیدند. ولی امام خمینی و آیتالله محلاتی و آیتالله قمی همچنان بازداشت بودند. اجتماع مراجع عظام و علمای اعلام در تهران و فشار افکار عمومی، رژیم را ناگزیر ساخت که در تاریخ 11 مرداد 1342 آیات عظام نامبرده را نیز آزاد کند. آقایان نخست به منزل آقای عباس نجاتی در محله داودیه در شمال تهران انتقال یافتند. همین که خبر آزادی آقایان و محل اقامت آنان به اطلاع مردم تهران رسید، سیل جمعیت به طرف آنجا سرازیر شد. مأموران رژیم با مشاهده احساسات پرشور مردم از رفت و آمد آنها جلوگیری و بار دیگر آقایان را ممنوعالملاقات نمودند.
چند روز بعد مجدداً محل سکونت آقایان را تغییر داده و آقای محلاتی را به منزلی در خیابان دولت در محله قلهک تهران انتقال دادند. آیتالله محلاتی بیش از دو ماه در این منزل سکونت داشت و کاملاً تحت نظر بود. رژیم شاه پس از آزادی نسبی آقایان با صدور اعلامیهای مرموز، نقشهای جدید را طراحی نمود. این نقشه جدید در روزنامههای عصر روز شنبه 12 مرداد ماه 1342 به شرح زیر منعکس شد:
«طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردیده است، چون بین مقامات انتظامی و حضرات آقایان خمینی، قمی و محلاتی تفاهم حاصل شد که در امور سیاسی مداخله نخواهند داد. علیهذا آقایان به منازل خصوصی منتقل شدند».
رژیم شاه خیال میکرد که با این نقشه میتواند مردم را از راه امام باز دارد و در دل مردم وسوسه کند که علماء در وظیفه و روش خود تجدیدنظر کرده و تغییر رأی دادهاند و از این رهگذر مردم را دچار تردید و تزلزل سازند، لیکن علیرغم این پندار، رشد فکری مردم به درجهای رسیده بود که اینگونه غلطاندازیهای شاهانه نمیتوانست آنان را فریب دهد. واکنش برخی از علماء و روحانیون مهاجر در برابر این ترفند رژیم شاه، نیز سریع و قاطع بود. آنان در اعلامیهای که بر ضد این اطلاعیه ساواک دادند، بر تزلزل ناپذیری راه و موضع امام تأکید کردند و نادرستی و دروغ بودن آن اطلاعیه را اعلام و محکوم کردند.[25]
جشن آزادی
سرانجام رئیس شعبه 10 بازپرسی ارتش سرهنگ ستاد مصحفالله اختراعی در تاریخ 23/6/42 قرار منع پیگرد برای آیتالله محلاتی صادر و اجازه مراجعت به شیراز به ایشان داده شد[26]. آیتالله محلاتی در تاریخ 17/7/42 وارد شیراز شد.
اداره کل سوم ساواک به ساواک شیراز مأموریت داد از هرگونه مراسم استقبال و تظاهرات به نفع آیتالله محلاتی جلوگیری به عمل آورد. ساواک شیراز در پاسخ طی تلگرافی اعلام داشت:
«شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی ساعت 30: 17 روز 17 جاری به شیراز وارد، مردم تصمیم داشتند با زن و مرد و راه انداختن دسته از وی استقبال نمایند؛ منتهی کوشش شد که استقبالی از وی به عمل نیاید، تا حدی موفقیت حاصل ولی باز هم چون قبلاً ورود نامبردگان اعلام و ساعت ورود آنان معلوم بود، مردم هم در خارج شهر و هم در داخل شهر از وی استقبال نمودند[27]...».
با وجود استقبال پرشور و کمسابقه مردم از آیتالله محلاتی، رئیس ساواک شیراز به جهت خوشآمد رؤسای خود و برای اینکه خود را مسلط بر اوضاع نشان بدهد، در گزارش ارسالی برای مرکز به نوشتن همین چند خط بسنده کرده و ماجرا را بسیار کمرنگ بیان نمود.
واقعیت ماجرا یعنی کثرت جمعیت استقبالکننده و اقداماتی نظیر چراغانی معابر و خیابانها و نصب پرچم و پخش نقل و شیرینی توسط مردم در یکی از گزارشهای تهیه شده توسط ساواک شیراز به خوبی نمایان است.[28]. البته این گزارش هیچگاه برای مرکز ارسال نگردید. در بخشی از این گزارش چنین آمده است:
«... جمعیت برای دستبوسی دست و پا میزدند. آقایان در حلقه آهستهآهسته حرکت میکردند. کسی از خود اختیاری نداشت؛ از جلو فلکه نقلها و شکرپنیرها و شیرینی روی سر آقایان میریختند. این عمل لاینقطع از دو طرف خیابان صورت میگرفت. بنده که درست پشت سر آقایان قرار داشتم، از فشار بدنم خرد و لباس و کفش از بین رفت. در این مسیر چند تا کفش و گیوه گم شد. این فشار هر آن زیادتر میشد. شعارهای مختلف زندهباد آیتالله، زنده و یپروز باد آیتالله خمینی، مرگ بر ستمگران، مرده باد دشمن قرآن، مرگ بر دیکتاتوری و حکومت ظلم و غیره مرتب داده میشد. از پشتبامها عطر و گلاب ریخته میشد. نقلها نثار میکردند[29]...».
در پایان مراسم استقبال، آیتالله محلاتی با ایراد سخنرانی از حضور مردم و اتحاد و همدلی آنان تشکر نمودند. همچنین با اعلام این مطلب که «آیتالله خمینی هنوز گرفتارند» ضمن اطلاعرسانی به جمعیت حاضر به آنان هشدار دادند که کار را تمامشده تلقی نکنند و تا آزادی کامل ایشان از حصر، همچنان در صحنه حاضر باشند.[30]
در همین راستا آیتالله محلاتی، طلاب علوم دینی را از برگزاری هرگونه مراسم جشن و شادمانی در مناسبتهای مذهبی منع نمودند:
«روز 10/9/42 که مصادف با تولد حضرت امیر (ع) بود، به دستور شیخ بهاءالدین محلاتی به علت زندانی بودن آیتالله خمینی به طلاب علوم دینیه مدرسه خان و همچنین شهرستانهای لار، فسا، جهرم، اردکان دستور داده شده است جشن گرفته نشود[31]».
حمایت از مبارزان
رژیم شاه در 22 خرداد 1342 آیتالله سیدمحمود طالقانی را به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی و ضدیت با سلطنت مشروطه دستگیر و روانه زندان قصر نمود. پس از محاکمه دادگاه بدوی وی را به همراه مهندس بازرگان به ده سال حبس محکوم نمود. با اعتراض متهمین، دادگاه تجدیدنظر به ریاست سرتیپ عباس قرهباغی در اسفند سال 1342 تشکیل گردید.
این بیدادگاه پس از جلسات متعدد، همان احکام بدوی را تأیید نمود.[32]آیتالله محلاتی قبل از صدور حکم دادگاه تجدیدنظر اعلامیهای خطاب به ریاست این دادگاه منتشر کرد. ساواک شیراز در گزارشی چنین آورده:
«در تاریخ 15/4/43 اعلامیهای به امضای شیخ بهاءالدین محلاتی خطاب به رئیس دادگاه تجدیدنظر ویژه اداره دادرسی ارتش به طور خیلی محدود و پراکنده و به صورت مخفیانه در بازار توزیع گردید...».[33]
آیتالله محلاتی در این اعلامیه با استناد به آیهای از قرآن کریم که در آن حاکمان را به رعایت عدالت، امر کرده و با اشاره به حکم ظالمانه علیه سقراط حکیم که به عنوان نقطه سیاه و لکه ننگی برای همیشه بر دامن تاریخ نشسته است، به رئیس دادگاه متذکر شد که در جریان محاکمه و قضاوت از جاده حق و عدالت خارج نشود.[34]
تبعید امام خمینی
در سوم مرداد 1343 قانون اجازهی برخورداری مستشاران نظامی آمریکا از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین (لایحه کاپیتولاسیون) در مجلس سنا تصویب شد و در جلسه سهشنبه 21 مهرماه نیز قانون مذکور به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید. به دنبال پخش خبر تصویب این لایحه موجی از مخالفت و ابراز نارضایتی در مجامع مذهبی ایجاد شد. امام خمینی در سخنرانی چهارم آبان 1343 به شدت علیه کاپیتولاسیون موضع گرفت و پس از آن نیز پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد و پرده از ماهیت این لایحه اسارتبار برداشت. رژیم شاه در واکنش به موضعگیری امام، در سیزده آبان 1343 ایشان را به ترکیه تبعید نمود.[35]
دستگیری و تبعید امام، موجی از خشم و نگرانی در مجامع مذهبی و روحانی پدید آورد. فردای تبعید امام، منزل آیتالله محلاتی در شیراز پایگاه و مکانی جهت نشست و برخاست علماء و تصمیمگیری در خصوص این واقعه شد.[36]به دستور آیتالله محلاتی ائمه جماعات مساجد شیراز به عنوان اعتراض به تبعید غیرقانونی امام از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند.
این اقدام در برخی شهرستانهای دیگر نیز اتفاق افتاد. همزمان سه تن از طلاب حوزه علمیه شیراز را به منظور کسب خبر و اطلاع از چگونگی واقعه و تصمیمات اتخاذ شده از سوی بزرگان حوزه علمیه، به شهرستان قم فرستادند. آیتالله محلاتی پیشنهاد نمودند در اعتراض به تبعید امام، علمای شیراز در شاهچراغ، علمای تهران در حضرت عبدالعظیم و علمای قم در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) متحصن گردند.
درهمین خصوص سیل تلگرافها و اعلامیهها و طومارها از سرتاسر کشور مبنی بر تأثر و تأسف از تبعید امام و تقبیح این عمل به سوی قم و ترکیه سرازیر شد. آیتالله محلاتی به همراه جمعی از علمای شیراز اعلامیهای به بدین شرح منتشر نمودند:
بسمالله الرحمن الرحیم
«پوشیده نیست که اختناق و خفقانی که حکومت پلیسی و غیرقانونی ایران به وسیله سرنیزه در این کشور به وجود آورده جای هیچگونه اظهار عقیده حتی به زبان خیرخواهی و نصیحت به اولیای امور هم باقی نگذاشته ولیکن حسب وظیفهای که علماء و روحانیون در حفظ و حراست احکام قرآن عزیز و مصالح کشور برعهده دارند هماهنگی خود را با مقاصد حضرت آیتاللهالعظمی مرجع عالیقدر عالم تشیع آقای خمینی دامتبرکاته اظهار داشته و از تبعید حضرت معظمله به خارج از کشور که برخلاف اصول و مقررات عموم ملل مترقی جهان به اقدام دولت ایران انجام شده اظهار تنفر شدید مینماید. امید است اولیای کشور به سوءاثر اعمال خود متنبه شده و به عوض این رفتارهای نابخردانه در فراهم ساختن وسایل و آسایش و رفاه مردم کوشش نمایند و محترمینی را که به جرم حقگویی به زندان افکندهاند آزاد و حضرت آیتالله خمینی را هرچه زودتر عودت دهند و بدین وسیله قلوب مردم مسلمان را آرامش دهند والسلام علی من اتبع الهدی.»[37]
در همین رابطه ایشان نامهای برای امام خمینی ارسال نمودند که متن آن بدین شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
« وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ». (سوره ابراهیم آیه 13).
حضرت آیتالله آقای خمینی من این نامه را با جوشش خون در دل و جریان اشک از چشم به حضور شما مینویسم. ملاحظه مضمون این آیه شریفه و امثال آنکه احساسات اهل ایمان را تحریک و دل را حیات تازه میبخشد و انطباقش بر جریان روز از یک طرف حزن انسان را تهییج و از طرفی روح را به اهتزاز میآورد. به هرحال موفقیتی که در پیروی انبیاء و رسل الهی نصیب آن جناب شد و مواجه شدن با مثل این خطاب، لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا از طرف معاندین دین را به شما تبریک عرض کرده و با اطمینان به اینکه حق پیروز است تعجیل در نصرت مسلمین و هلاک ظالمین را که آیه شریفه بدان پایان مییابد و همچنین مزید قوت و سلامتی حضرتت را از خداوند متعال مسئلت مینمایم. شهر رجب 1384.
بهاءالدین محلاتی[38]
عالمان وارسته در اطراف و اکناف ایران و برخی از کشورهای دیگر با پشتیبانی قاطع از امام و آرمانهای او، رسالت تاریخی خود را به انجام رسانیدند. گویندگان مذهبی، وعاظ و خطبا در سخنرانیهای خود به نکوهش رژیم پرداختند. آیتالله محلاتی طی سخنان در مسجد مولای شیراز به انتقاد از عملکرد کارگزاران رژیم پرداخت:
«... در زمان حضرت علی علیهالسلام منافقین قرآن را سرنیزه کرده و علی را کافر میدانستند و این منافقین همیشه بوده[اند] و امروز زمامداران، علماء و روحانیون را تبعید و اذیت و آزار مینمایند و خود را دیندار به جامعه معرفی مینمایند ... این گردنکلفتها که بر سر مردم مسلط شدهاند، قانونی که وضع مینمایند به درد مردم نمیخورد. قانونی که مجلس وضع میکند، قانون نیست، زهر مار است. میگویند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. این درست نیست. فرمان یزدان صحیح است و باید از آن اطاعت نمود، بایستی از قرآن اطاعت نمود، نه مجلس زهرمار دولتهای شرق و غرب به وسیله ایادی خود در ایران قانون وضع مینمایند و این قوانین که تصویب میشود نماینده افکار آنها است، هیچکدام صحیح نیست جز قانون قرآن که شما باید از آن اطاعت کنید ...».[39]
اداره کل سوم ساواک با ارسال نامهای به مقامات و دفتر ویژه اطلاعات، پس از نقل قسمتهایی از سخنان آیتالله محلاتی، پیشنهاد تبعید ایشان را مطرح نمود:
«آیتالله محلاتی مدتی است ساواک و مقامات انتظامی را فریب میدهد. درحالی که ظاهراً خود را فردی آرام جلوهگر ساخته و به مقامات ساواک اطمینان میدهد که عمل خلافی ننماید، باطناً تحریکات مضره خود را ادامه میدهد.
بعد از طرد آیتالله خمینی همهروزه عده زیادی از روحانیون شیراز در منزل او جمع میشدند و منتظر دستور او بودند تا خط مشی خود را معلوم سازند. و چنانچه مقامات انتظامی در سرکوب نمودن اخلالگران تردیدی به خود راه داده بودند ایجاد آشوب و هوچیگری از طرف او قطعی بود. سخنرانی اخیر این روحانی دلیل دیگری بر ناراحتی او است و چنانچه عکسالعمل شدیدی در این مورد انجام نشود باید باز هم منتظر سخنرانیهای مشابه دیگری از طرف او بود. علیهذا با عرض مراتب فوق تبعید مشارالیه از فارس ضروری به نظر میرسد».[40]
پیشنهاد تبعید ایشان مورد موافقت مقامات ساواک قرار نگرفت. ساواک شیراز توسط یکی از دوستان ایشان به وی درخصوص سخنانش تذکر داد.[41]
آیتالله محلاتی بدون توجه به تذکر مقامات ساواک مجدداً در تاریخ 4/11/43 در مسجد مولای شیراز به سخنرانی پرداخته و اعتراض خود را به تبعید امام خمینی اعلام داشت:
«شیخ بهاءالدین محلاتی ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار نمود ای مسلمانان مملکت، مملکت بدی است. مملکت سرنیزه است، خدا طومارشان را بکند، نمیگذارند ما حرفهای حق را به گوش مردم برسانیم. خمینی را از شهر و مملکتش تبعید میکنند. بدانید این دستگاه پابرجا نخواهد ماند. همانطور که سلسله معاویه منقرض گردید، امیدوارم که خدا دست خائنین را از مملکت کوتاه کند. برای خمینی دعا کنید. شبها جلسه بگیرید، گریه کنید. در پایان نسبت به برچیده شدن دستگاه ظلم دعا کرد و حضار آمین گفتند ...».[42]
ایشان همچنین به طلاب و فضلایی که برای تبلیغ و سخنرانی در ماه رمضان به شهرها و روستاهای استان فارس آمده و قصد مراجعت به حوزه علمیه قم را داشتند، توصیه نمودند که در مراجعت آنچه را که از فشارها و تهدیدات رژیم مشاهده نمودهاند برای علمای قم بازگو نموده و آنان را در جریان امر قرار دهند.[43]
آیتالله محلاتی در ادامه سلسله مخالفتهای خود با اقدامات رژیم به ویژه تبعید امام خمینی به ترکیه در کلاس تفسیر قرآن در مسجد مولای شیراز ضمن تشبیه شاه به فرعون اظهار داشت:
«موقعی که حضرت موسی عصای خود را به طرف فرعون انداخت و اژدها شد، به فرعون گفت: اعلیحضرت بیا پایین، تو یکی از بندگان ضعیف و جزئی خدا هستی».[44]
اداره کل نهم ساواک در اواخر اسفند 1343 طی تلگرافی به ریاست ساواک شیراز تصمیم جدید آیتالله محلاتی خبر داد:
«آیتالله محلاتی که با روحانیون قم و خمینی ارتباط دارد و با اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی در شیراز نیز مربوط است در نظر دارد اعلامیهای منتشر و در آن اعلام نماید که امسال به علت تبعید خمینی عید ندارند و باید از اقدام نامبرده، در این مورد جلوگیری به عمل آید»[45].
لایحه حمایت از خانواده
دولت هویدا در پانزده اسفند 1345 لایحه به اصلاح حمایت از خانواده را برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه کرد و مجلس نیز آن را تصویب نمود. این قانون که در ظاهر داعیه حمایت از زنان را داشت با برخی از مسلمات فقهی در تناقض بود و درواقع برای متلاشی کردن کیان خانواده طراحی شده بود تا با تشویق زنان به زندگی به سبک غربی، آنان را به گرفتن طلاق از شوهر ترغیب نماید و درنتیجه با از بین رفتن خانواده، زنان و کودکان بیسرپرستی که مشکلات فراوانی را از نظر اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی بر جامعه تحمیل میکنند، رو به فزونی گذارند. علماء و روحانیون که بین رواج عمومی بیبندوباری زنان در جامعه و شعارهای حکومت در حمایت از جایگاه زن و خانواده تضاد آشکاری را شاهد بودند، در مقابل این قانون به مقابله برخاسته، با آن مخالفت نمودند.
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم ربانی شیرازی از علمای مجاهد و نستوه حوزه علمیه قم با ارسال نامهای برای علمای شیراز از جمله آیتالله محلاتی، آنان را از محتوای لایحه حمایت از خانواده آگاه کرد.[46] ساواک شیراز با ارسال گزارشی به ساواک مرکز از فعالیتهای آیتالله محلاتی و فرزندش مجدالدین محلاتی علیه این لایحه خبر داد و اذعان داشت: «کلیه جلساتی که در شرایط موجود در پوشش مذهب در شیراز تشکیل میشود به اشاره محلاتیها میباشد».[47] در همین رابطه ایشان جلسات متعددی را با علمای شیراز برگزار نمود:
«مورخه 17/4/46 جلسهای با شرکت شیخبهاءالدین محلاتی، سیدمجدالدین مصباحی، سیدعبدالحسین دستغیب، سیدمحمدباقر عالم، حاج علمالهدی فضایلی، سیدمحمود علوی، سیدمحمدطاهری، شیخ صدرالدین حائری، سیدشمسالدین آیتاللهی و شیخ عبدالرسول ملک کازرونی در منزل سیدحسین یزدی تشکیل و در مورد لایحه حمایت از خانواده بحث و گفتگو گردید...».[48]
به دنبال تشکیل جلسات مذکور و تبادلنظر و مشورت با سایر علماء، آیتالله محلاتی نامهای خطاب به نخستوزیر وقت نوشت. در این نامه ایشان با اشاره به این لایحه، مواردی از آن را که با شرع مقدس اسلام مغایرت داشت، تذکر داده و خواستار حذف آن گردیدند.
جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل
اشغالگران صهیونیسم در 6 خرداد 1346 از زمین، هوا و دریا به کشورهای مجاور فلسطین یورش برده به اشغال سرزمینهای عربی دست زدند خاورمیانه را در پرتگاه جنگی فراگیر و خانمانسوز قرار دادند. در پی این یورش، رژیم شاه جنگ روانی شدیدی بر ضد اعراب و مسلمانان به راه انداخت و همه توان تبلیغاتی خود را به کار گرفت. رسانههای گروهی ایران شبانهروز پیرامون شکست عربها و پیروزی صهیونیستها تبلیغات میکردند. ساواک طی بخشنامهای هرگونه سخن گفتن پیرامون جنگ اعراب و اسرائیل را برای گویندگان مذهبی و وعاظ ممنوع اعلام نمود. همچنین طی بخشنامهای به کلیه دوایر ساواک در استانها و شهرستانها اعلام کرد:
«قرار است از طرف روحانیون مخالف و عناصر افراطی اعلامیهای علیه اسرائیل مبنی بر پشتیبانی از مسلمانان چاپ و منتشر گردد. دستور فرمایید ضمن مراقبتهای لازم جهت شناسایی عاملین اصلی قویاً از انتشار هرگونه اعلامیهای در این زمینه جلوگیری و نتیجه را سریعاً اعلام دارند».[49]
امام خمینی به عنوان سردمدار مبارزه با رژیم صهیونیستی در آن مقطع زمانی طی اعلامیهای بار دیگر ملت اسلام را به اتحاد و نبرد سرنوشتساز برای ریشهکن ساختن صهیونیسم و آزادی فلسطین فراخواند.[50] بسیاری از علماء و روحانیون بر فراز منابر به جانبداری از مردم فلسطین و محکومیت اشغالگران صهیونیسم سخنرانی کردند. آیتالله محلاتی نیز در این رابطه فعال بود. ساواک در گزارشی در اینخصوص چنین مینویسد:
«در این مجلس آقای قربانی گزارش مفصلی از وضعیت جبهه جنگ بین اسرائیل و اعراب به استناد به اخبار رادیوهای قاهره، سوریه و سایر کشورهای عربی به آقای محلاتی داد. وضع را برایشان تشریح کرد. آقای محلاتی دستور دادند در منبر سعی شود تعصب و توجه مردم را متوجه موضوع روز نمایید و احساسات آنان را با اعلام همدردی و پشتیبانی برانگیزید».[51]
بسیاری از علمای ایران و عراق و آزادیخواهان مسلمان طی اعلامیهها و مصاحبههایی از تجاوز و جنگافروزی صهیونیستها اعلام انزجار کرده، مسلمانان جهان را به پشتیبانی از رزمندگان عرب و جنگزدگان مسلمان فراخواندند. آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی با چاپ و انتشار اعلامیهای هرگونه ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی را حرام و محکوم دانست. متن این اعلامیه که در برخی از شهرها پخش شد بدین شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
به شهادت تاریخ و آیات کریمه قرآن مجید از آنگاه که دین مقدس اسلام ظاهر گشت و با تأیید خداوند متعال به دست بنیانگذار مقدسش پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم میرفت نضج بگیرد قوم یهود با رسول اکرم آغاز دشمنی کرد. و با تمام قوا در راه پیشرفت این دین مقدس اخلال و کارشکنی میکردند لیکن خداوند متعال پیغمبر اکرم و مجاهدین در راه حق را یاری فرمود. یهود و سایر دشمنان این دین را سرکوب کردند. پس از دفع غائله یهود و مشرکین اسلام همیشه راه اعتلا را پیمود. بالمآل که در غالب کشورهای معمور آن زمان گسترش یافت.
اکنون هم به انگیزه همان دشمنی دیرینه به تحریک و تقویت سایر دشمنان اسلام یهود اسرائیل غاصب دست تعدی و تجاوز به سوی مسلمین و کشورهای عرب مسلمان دراز کرد. برادران اسلامی ما را به خاک و خون میکشد. لذا بر همه مسلمانان جهان واجب است که از هرگونه مساعدت مادی و معنوی نسبت به اعراب مسلمان دریغ ندارند و هر نوع معامله و ارتباطی که منشأ و تقویت اسرائیل بشود یا در آمادگی آنها برای مبارزه و پیکار با کشورهای عربی دخالت داشته باشد حرام و در حکم مبارزه با اسلام است و همچنین تأسیس روابط حسنه با دشمنان اسلام و مسلمانان محکوم به حرمت و مخالفت با خداوند متعال محسوب است – یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء و تلقون إلیهم بالمودة الی آخر... آیه شریفه والسلام علی من اتبع الهدی 14 ربیعالاول 1387 مطابق با 2 تیر 1346 بهاءالدین محلاتی».[52]
جشنهای 2500 ساله
از سلسله جشنهای دولتی و درباری، جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران بود که باید آن را از نکبتبارترین و خیانتآمیزترین جشنها و عیش و نوشهای رژیم شاه به شمار آورد. برای برپایی آن سالها نقشهکشی و برنامهریزی کردند و سرسختترین و شناختهشدهترین چهرههای ضد اسلامی درونمرزی و برونمرزی برای برپایی آن بسیج شدند. خبر و اندیشه برگزاری این جشن در سال 1337 برای نخستین بار از سوی روزنامهها و مطبوعات ایران اعلام شد و هنگام برگزاری آن را سال 1340 دانستند. برگزاری این جشن چندین بار به تعویق افتاد. سرانجام در تاریخ 26/5/1347 وزارت دربار در اطلاعیهای زمان برگزاری آن را تاریخ 20 مهرماه 1350 اعلام نمود. امام خمینی در 6 خرداد 1350 در یک سخنرانی، برپایی جشن یاد شده را به شدت نکوهش و محکوم نمود.[53] حدود سه ماه پیش از آغاز جشنها گزارشهایی به دست ساواک رسید که: روحانیون مخالف حکومت درنظر دارند، اقداماتی در جهت مخالفت با برگزاری جشنها انجام دهند. به همین جهت اداره کل سوم ساواک طی نامهای به ساواکهای تابعه اعلام نمود:
«... نظر به اهمیت و حساسیت موضوع ضروری است به منظور پیشگیری از بروز حوادث ناگوار و احیاناً غیرقابل جبران در خلال برگزاری جشنهای مذکور از هماکنون اقدامات سریع در جهت پوشاندن اهداف و نفوذ در بین عناصر افراطی مذهبی و کسب اطلاع از تصمیمات و نیات آنان معمول گردد. خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه اقدامات این اداره کل را آگاه سازند».[54]
در همین ارتباط ساواک مرکز با ارسال نامهای به ساواک شیراز دستور کنترل و مراقبت بیشتر از آیتالله محلاتی را صادر نمود:
«... با در نظرگرفتن سوابق نامبرده بالا و احتمال شرکت وی در اینگونه فعالیتها خواهشمند است دستور فرمایید با استفاده از تمام امکانات (کنترل مکاتبات و تلفن –درصورت لزوم تعقیب و مراقبت) نسبت به شناسایی مجدد و تعیین محل سکونت و کار وی و تهیه یک قطعه آخرین عکس نامبرده و همچنین روشن نمودن نحوه فعالیتهای کنونی و شناسایی دوستان و همفکران او اقدام و به محض مشاهده عمل مشکوکی و یا تردد به هر منطقه از کشور مراتب را سریعاً اعلام نمایند».[55]
آیتالله محلاتی در پایان کلاس درس خود در تاریخ 25/5/50 طی سخنانی مخالفت خود را با برگزاری جشنها و شخص شاه اعلام نمود.
«... وقتی هر فرد مسلمان یا غیرمسلمان حتی مأمورین آنها حساب کند که با این همه فقر و بدبختی این همه پول صرف جشن شود و مخالف این عمل باشند، من مخالف نخواهم بود؟ خدا شاهد است من با تمام این اوضاع مخالف بوده و سخت نگرانم. لیکن کاری نمیتوانم بکنم. من با این [شاه] مخالفم و او را مسلمان نمیدانم ...».[56]
وی همچنین ده روز مانده به برگزاری جشنها در تاریخ 10/7/50 طی سخنانی بار دیگر به مبالغ هنگفتی که خرج برگزاری جشنها میشود، اعتراض نمود:
«ساعت 00: 9 صبح نامبرده بالا در منزل خود اظهار داشت: اصلاً دستگاه از دستگاه بنیامیه، معاویه و یزید هم بدتر است. این همه مخارج غیرمعقول و ثروت را به هدر دادن جز پستی و بیرحمی مفهومی ندارد. او گفت [این جشنها] احتمال سر و صدا خواهد داشت که درنتیجه به سود ملت و علیه دستگاه است ...».[57]
با انعکاس سخنان محلاتی به ساواک مرکز، اداره کل سوم طی دستوری بر مراقبت بیشتر از ایشان تأکید نمود:
«ساواک فارس دقیقاً ، خاصه در ایام جشن شاهنشاهی از نامبرده مراقبت، نتایج حاصله را در بولتن گزارش نماید و فعالیت و تماس و ارتباطات او را منعکس نماید. به هر نقطهای هم که او مسافرت نمود، مراتب را اطلاع دهید».[58]
حمایت از امام خمینی
در تاریخ 20 دیماه 1350 یکی از مهرههای ماسونی و وابسته به دربار، به نام جمشید اعلم در نطق قبل از دستور خود در مجلس سنا، امام را با دستاویز این که «علیه فجایع حکومت یعنی عراق، یک کلمه حرف از حلقوم این مرد بیرون نمیآید» مورد تاخت و تاز قرار داد و با ناسزاگویی و پیرایه بستن، کوشید امام را در دیدِ ملت ایران خوار کند و از نفوذ، نیرو و توان مردمی او بکاهد. اظهارات وی توسط محمدعلی علامه وحیدی که وی نیز یکی از مهرههای خود فروش و چاپلوس درباری بود، مورد تأیید و تصدیق قرار گرفت. این اظهارات موجی از خشم و نفرت را در میان مردم پدید آورد. پیشنمازهای قم از برگزاری نماز جماعت خودداری کردند. بازار قم یکپارچه تعطیل شد. طلاب علوم دینی در مدرسه فیضیه تجمع کردند و دست به تظاهرات زدند.[59] روحانی مجاهد آیتالله محلاتی در مقابل این بیادبی و هتاکی سرسپردگان رژیم آرام ننشست. تلگراف وی خطاب به جعفر شریف امامی به زودی منتشر و بر در و دیوار مدرسه فیضیه نصب گردید:[60]
«جناب آقای مهندس شریفامامی رئیس محترم مجلس سنا، از مجلس شیوخ انتظار میرفت که اگر دیگران آتش فتنه و نفاق را دامن میزنند این مجلس در خاموش کردن آتش فساد و التیام بین طبقات بکوشد. متأسفانه برخلاف انتظار دو نفر از اعضاء و سناتورها با اهانت به یک شخصیت روحانی بزرگ که از مراجع مهم شناخته شده است، قلوب قاطبه روحانیون مسلمین را جریحهدار ساخته و ایجاد تنفر شدید نمودهاند. و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون».[61]
همزمان حجةالاسلام محمدتقی فلسفی در مراسم بزرگداشت آیتالله چهلستونی در تاریخ 25/10/50، سخنان تند و شدیدی را علیه یاوهگوییهای سناتورهای مجلس سنا ایراد نمود. وی همچنین یورش و حمله پلیس به طلاب حوزه علمیه قم را نکوهش نمود.
رژیم شاه در عکسالعملی شتابزده آقای فلسفی را ممنوعالمنبر نمود. سخنرانی وی در میان مردم و روحانیون بازتاب گسترده و پرباری داشت. مردم با تلفن، نامه، تلگرام و ... موضع او را ستودند و پشتیبانی خویش را از سخنرانی نامبرده اعلام داشتند. آیتالله محلاتی به همراه پانزده تن از علمای شیراز تلگرامی در پشتیبانی از آقای فلسفی مخابره نمودند.[62]
«تهران – حجتالاسلام والمسلمین آقای فلسفی – دامت برکاته
جامعه روحانیت و عموم متدینین شیراز از مجاهدات مخلصانه جنابعالی مستحضر و نیز از ناملایمات وارده مطلع و موجب تأثر شدید. از خداوند قادر متعال تأیید وجود شریف را در خدمت به دیانت مقدسه و ساحت مبارک امام عصر – عجلالله تعالی فرجه – و مزید اجر خواستارند...».[63]
در واکنش به مجموعه اقدامات و فعالیتهای روحانیون شیراز، اداره کل سوم ساواک با ارسال نامهای به ساواک شیراز ضمن گلایه از بیتوجهی آنان، دستوراتی را درباره مراقبت و کنترل بیشتر آیتالله محلاتی صادر نمود:
«با توجه به اینکه کراراً دستورالعملهایی در مورد روحانیون افراطی فارس بخصوص نامبرده بالا و پسرش مجدالدین محلاتی داده شده است. معهذا آن ساواک بدون توجه به این موضوع هیچگونه اقدامی در این مورد به عمل نیاورده است. لذا میبایست آن ساواک ترتیبی اتخاذ نماید که از تحریکات یاد شده بالا و همچنین مجدالدین محلاتی و روحانیونی که مبادرت به مخابره تلگراف جهت فلسفی واعظ نمودهاند با ایجاد محدودیتهای لازم جهت آنان و جلب و جذب و تحبیب و توجیه و هدایت این قبیل روحانیون از اقدامات آتی آنان علیه مصالح مملکت جلوگیری نماید ...».[64]
نامه به مراجع تقلید
ساواک در اول شهریورماه 1350، با برنامهای پیچیده و حساب شده، ضربه خود را به سازمان مجاهدین خلق فرود آورد. اغلب خانههای تیمی سازمان که در مناطق مختلف تهران پراکنده بود، مورد حمله قرار گرفت. در روز نخست 30 نفر و به تدریج، تا یکی دو ماه بعد، قریب 120 نفر از اعضای سازمان به دام افتادند.
رژیم شاه در 26 بهمن 1350 محاکمه یازده تن از اعضای اصلی سازمان را آغاز نمود. واکنشهای متعددی درخصوص دستگیری و محاکمه این افراد در داخل و خارج از کشور نشان داده شد. از آنجا که ماهیت واقعی افراد سازمان و اقدامات آنان در پردهای از ابهام قرار داشت و مبارزان از آنان ارزیابی مثبتی داشتند، برخی از روحانیون به جهت جلوگیری از اعدام دستگیرشدگان سازمان نامهنگاریهایی انجام دادند.[65] آیتالله محلاتی از جمله افرادی بود که در این زمینه تلاشی پیگیر داشت. ساواک شیراز در گزارشی به مدیریت اداره کل سوم ساواک از تجمع علمای شیراز و سخنان آیتالله محلاتی خبر داد:
«... در این محل بهاءالدین محلاتی ضمن صحبت اظهار داشته: عدهای از جوانهای متدین و مسلمان محکوم به اعدام شدهاند و باید تا میتوانیم برای حفظ آنها اقداماتی انجام گردد تا لااقل تخفیفی در مجازات داده شود. و به همین علت توصیه مینماید نامهای به آقایان مراجع تقلید نوشته شود تا آنها که در رأس هستند اقدام نمایند. متعاقباً متن نامه را شیخ مجدالدین فرزند بهاءالدین محلاتی تهیه و برای حاضرین قرائت و به امضاء میرساند تا به آدرس آیات میلانی، گلپایگانی، شریعتمداری، خوانساری و مرعشی ارسال و ...».[66]
نامه مزبور که امضای آیتالله محلاتی و نه نفر دیگر از علمای شیراز در ذیل آن بود ضمن ارسال برای مراجع مزبور در سطح وسیعی انتشار یافته و توزیع شد.[67]در بخشی از این نامه آمده بود:
«... لابد خاطر مبارک مستحضر است که عدهای از جوانان مسلمان مجاهد که جز انگیزه دینی آنها و جهاد در راه اسلام عزیز داعی دیگری نداشتند به عناوینی در محاکم نظامی محاکمه و حکم اعدام درباره آنها صادر شده است. اینها حافظ و قاری قرآن هستند و در این روزگار تاریک مبلغ اسلاماند. همه جوانند، اهل نماز هستند، آیا در این حکم غیرعادلانه حضرتعالی اقدامی تاکنون فرمودهاید یا نه ...»[68]
این اقدام آیتالله محلاتی و علمای شیراز عکسالعمل تند سپهبد نصیری ریاست وقت ساواک را به دنبال داشت. وی در ذیل یکی از گزارشهای مربوطه چنین نوشت:
«... امضاءکنندگان زیر در شیراز چه کسانی هستند و چگونه جرأت کردهاند چنین نامهای را بنویسند. چه اقدامی ساواک شیراز در مورد آنها نموده؟ و اکنون کمیته مشترک شیراز چه تصمیمی درمورد آنها اتخاذ کرده ...».[69]
از سوی دیگر اداره کل سوم به ساواک شیراز مأموریت داد تا با آیتالله محلاتی تماس گرفته و وی را تهدید نمایند در صورت ادامه دادن به تحریکات خود به عنوان یکی از همفکران و طرفداران سازمان معرفی و با وی برخورد میگردد.[70]همزمان ساواک شیراز طرحی را جهت تضعیف آیتالله محلاتی تهیه و جهت تصویب به اداره کل سوم ارسال نمود.[71]
ساواک شیراز به منظور تحت فشار قراردادن آیتالله محلاتی در اوایل سال 1351 فرزند ایشان آیتالله مجدالدین محلاتی را به اتهام ایراد سخنرانی علیه رژیم به سه سال تبعید در شهرستان ایرانشهر تبعید نمود. روحانیون شیراز به رهبری شهید آیتالله دستغیب در اعتراض به این اقدام تصمیم به عدم اقامه نماز جماعت در مساجد شیراز گرفتند که این تصمیم با مخالفت آیتالله محلاتی روبهرو شد.[72]وی در پاسخ به پیشنهاد یکی از روحانیون شیراز مبنی بر اینکه: «چنان چه شما از مقامات انتظامی خواهش نمایید ممکن است از ادامه تبعید فرزندتان چشمپوشی نمایند» قاطعانه و با صلابت پاسخ داد:
«اگر صد سال هم مدت تبعید او را تمدید کنند من از این دستگاه خواهشی نخواهم کرد و ترجیح میدهم در تبعید بماند».[73]
حمایت از شیعیان لبنان
استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل به منظور تضعیف و درهم کوبیدن مبارزان فلسطینی، دسیسه و توطئه جدیدی را به دست برخی گروههای لبنانی در اوایل سال 1354 ش آغاز نمود. براساس این نقشه «فالانژهای لبنانی» در 24 فروردین 1354 سرنشینان فلسطینی یک اتوبوس را در محله مسیحینشین «عینالرمان» به طور ناگهانی به رگبار بسته و 26 تن از آنان را کشته و شماری را زخمی نمودند. این اقدام جرقهای بود که بر خرمن باروت لبنان زده شده و آتش جنگ تمامعیار درونی را در آن کشور شعلهور ساخت. در پی این اقدام، سنگربندی خیابانی میان گروههای دستراستی نظیر «حزب کتائب»، «فالانژیستهای لبنانی» و «حزب ملیون احرار» از سویی و سازمانها و گروههای چپی- ملی – لبنانی – فلسطینی از سوی دیگر آغاز شد. این درگیریها منجر به آوارگی و بیخانمانی بسیاری از شیعیان لبنانی گردید.[74]امام خمینی در پیامی در تاریخ دوم بهمن 1355 ضمن اشاره به این موضوع خواستار کمک به آنان شد.[75]
در همین راستا آیتالله محلاتی در سخنرانیهای خود در ایام ماه مبارک رمضان، پس از تشریح اوضاع لبنان و وضعیت اسفبار شیعیان آنجا، بر لزوم هرچه بیشتر کمک به آنان تأکید نمود:
«از طرف شیخبهاءالدین محلاتی حسابی به شماره500 در بانک صادرات شیراز افتتاح تا مسلمانان فطریه خود را به حساب فوقالذکر واریز و وجوه جمعآوری شده زیرنظر شیخ نامبرده به لبنان ارسال گردد...».[76]
ایشان همچنین چند تن از علمای لبنان را که به ایران سفر کرده بودند، ملاقات و از آنان دعوت نمود که به شیراز بیایند. در شیراز ضمن پذیرایی، مبالغی پول جمعآوری و برای کمک به شیعیان لبنان در اختیار آنان قرار داد[77].
جشن هنر شیراز
یکی از اقداماتی که رژیم پهلوی در جهت احیای فرهنگ غیردینی و نابودی ارزشهای اسلامی به عمل آورد، برقراری جشنهای هنر شیراز بود. این جشن زائیده فکر غربیها و به نام فرح پهلوی بود. پیشینهی این جنش به سال 1345 ش میرسد. براساس این جشن که به اصطلاح با پوشش ایجاد نزدیکی بین ایران و سایر کشورها برپا میشد، هرساله هنرمندان ایرانی و سایر کشورها در شیراز اجتماع کرده و به ارائه آثار خود میپرداختند.
طبق اساسنامهی سازمان جشن هنر شیراز، این سازمان برای به اصطلاح «بالا بردن سطح هنر در ایران و بزرگداشت هنر هنرمندان ایران و شناساندن هنر و هنرمندان خارجی در ایران» تأسیس شد و فرح پهلوی ریاست عالیه آن را به عهده گرفت. این سازمان هر سال جشنهای خود را در اوایل شهریور در شیراز برقرار میکرد. هر سال که از جشن هنر شیراز میگذشت، اهداف ضداسلامی آن آشکارتر میشد تا جایی که تصمیم گرفتند «برنامه اذان مغرب را از بلندگوی مسجد بازار شیراز که قرار بود تئاتری در نزدیکی آن در داخل بازار اجرا شود قطع کنند تا صدای اذان مزاحم برنامهای که یک گروه خارجی اجرا میکرد نشود». اوج ابتذال در دهمین و یازدهمین دوره جشنهای هنر شیراز در سال 1355 و 1356 بود. در یازدهمین جشن هنر شیراز که در سال 1356 برپا گردید، نمایشی با عنوان «خوک – بچه – آتش» اجرا شد که در آن اعمال منافی عفت به شکل علنی نمایش داده شد.[78] جدیترین اعتراض از سوی علمای شیراز صورت گرفت. ساواک شیراز در گزارشی به مرکز چنین نوشت:
«روز چهارشنبه اول ماه رمضان بعد از نماز جماعت آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در مسجد مولا در خلال موعظه میگوید که من دعا میکنم شماها بگویید (آمین) ایشان بعد از دعا کردن میگوید، خدا لعنت کند مسببین جشن هنر را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکتکنندگان جشن هنر را و همه با صدای بلند آمین میگویند ...».[79]
سایر علمای شیراز به ویژه آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب موضعگیری کرده، خواستار جلوگیری از ادامه برنامههای جشن شدند. گزارش ساواک درخصوص ادامه فعالیتها و تحرکات آیتالله محلاتی چنین است:
«...نامبرده بالا به روحانیون و وعاظ پیشنهاد نمود که در این باره انتقاد و از روز شنبه پنجم شهریور جاری از حضور در مساجد و منابر خودداری نمایند. 2- ساعت 45: 14 روز 4/6/36 یاد شده ضمن وعظ در مسجد مولا اظهار داشته: قرار بود ما امروز نماز مسجد را تعطیل نماییم به خاطر اینکه این خانم هر سال عدهای رقاصه را دعوت و جشن هنر را برپا مینماید و این برنامه کثیف و منحرف را نمایش میدهد و اضافه نموده: امروز چهار نفر از اولیای استان به من قول دادهاند که برنامه را از امشب تعطیل کنند و اگر دروغ باشد نماز مسجد را تعطیل خواهیم کرد و تلگرافی را که برای جناب آقای نخستوزیر نوشته بود برای مردم قرائت نموده است ...».[80]
با انتشار خبر برگزاری نمایش مذکور و رسیدن آن به نجف اشرف حضرت امام خمینی (ره) به شدت برآشفتند و موضعگیری بسیار تند و شدیدی اتخاذ فرمودند.[81] رژیم شاه مجبور شد در سال 1357 جشن هنر شیراز را تعطیل کند.
شهادت حاج آقا مصطفی خمینی
شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی در اول آبان 1356 نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. هرچند فقدان ایشان – به عنوان یاور و مشاور رهبری نهضت و کسی که نقش فراوانی در پیشبرد نهضت و نیل به آن اهداف والای انقلاب داشت – باعث تأثر امام خمینی و طرفداران نهضت اسلامی گردید، اما از دیگر سو، برگزاری مراسم بزرگداشت ایشان، باعث معرفی بیش از پیش نام و آرمانهای والای امام خمینی در میان مردم شد؛ یعنی موضوعی که حکومت پهلوی از آن در وحشت بود و سعی میکرد به هر قیمت ممکن از طرح نام امام خمینی در میان آحاد جامعه جلوگیری شود. سیل تلگرافهای تسلیت علماء و روحانیون به امام خمینی در نجف سرازیر گردید.[82]آیتالله محلاتی نیز با ارسال تلگرافی به امام خمینی این ضایعه جبرانناپذیر را تسلیت گفت. امام خمینی در پاسخ طی تلگرافی فرمودند:
« به عرض عالی میرساند: از قرار معلوم حضرتعالی در این حادثه تلگراف فرمودید. از عواطف عالیه تشکر و سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. محتمل است از قبل سایر آقایان هم ابراز لطفی شده باشد. به یکی از ملازمان امر فرمایید تشکر اینجانب را به همه ابلاغ نمایند و چون نمیدانم چه اشخاصی تلگراف نمودهاند و نرسیده است، لهذا از تشکر تفضیلی معذورم. خدمت آقازاده مکرم دامت افاضاته سلام میرسانم دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله – روحالله الموسوی الخمینی».[83]
مجالس ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی برای ادامه نهضت و تداوم مخالفت با حکومت پهلوی، عرصه جدیدی از مبارزه را پیش روی علماء، روحانیون و وعاظ گشود. این مجالس در بسیاری از شهرهای ایران برگزار گردید. سخنرانان این مجالس که غالباً از علماء و فضلای انقلابی و مبارز بودند، با اشاره به فقدان فرزند بزرگوار امام، انگشت اتهام را متوجه رژیم و عوامل آن ساخته و به انتقاد از آنان میپرداختند. در دومین روز از آبان سال 1356 مسجد مولای شیراز شاهد برگزاری مراسم باشکوهی برای حاجآقا مصطفی بود. این مجلس از سوی آیتالله محلاتی برگزار و از سوی قاطبه علمای شیراز و مردم با استقبال فراوان مواجه شد. نمازگزاران مساجد مختلف شیراز شامل کسبه، دانشجویان، فرهنگیان، کارمندان و سایر اقشار مردم درحالی که ائمه جماعات پیشاپیش آنان در حرکت بودند، پس از نماز مغرب و عشاء وارد مسجد مولا شدند. داخل شبستان مسجد، صحن و کوچههای اطراف مملوء از جمعیت گردید. سخنران مجلس طی سخنانی یاد و خاطره فرزند برومند امام خمینی را گرامی داشت و مراتب همدردی علماء و مردم شیراز را با امام خمینی اعلام نمود. اظهارات وی علیه رژیم پهلوی باعث تحریک احساسات مردم گردید. پس از اتمام مراسم، سیل جمعیت شرکتکننده هنگام خروج از مسجد یکصدا علیه رژیم شعار سر دادند. مأمورین انتظامی از خروج آنها جلوگیری کرده، همین امر منجر به درگیری بین آنان شد.
پلیس با دستگیری چند تن از عوامل اصلی شعاردهنده و ضرب و شتم مردم به تصور خود به ماجرا خاتمه داد.[84] ساواک شیراز اسامی تمامی علماء و روحانیون شرکتکننده در این مراسم را به مرکز اعلام داشت.[85] در پایان همین مراسم، زمان و مکان برگزاری مراسم بعدی اعلام گردید، ساواک شیراز در نامهای به مرکز، چگونگی برگزاری این مجلس را شرح داد:
«از ساعت 6 بعدازظهر روز پنجشنبه 5/8/36 طبقات مختلف مردم جهت شرکت در مراسم ختم ترحیم آقای سیدمصطفی خمینی فرزند آیتالله خمینی اعم از بازاری، فرهنگی، روحانی، کسبه و تعداد بیشماری خانمها به مسجد جامع شیراز آمدند. بعد از برگزاری نماز جماعت آقای سید ابوالحسن دستغیب به منبر رفت بعد از ذکر مقدمه و موعظه اظهار داشت که امشب مجلس تعلق به مجلس ترحیم شخص بزرگواری دارد و آیتالله حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر خواهند رفت. من دعای کمیل را زودتر میخوانم. دعای کمیل را خواند. در این مدت که دعای کمیل خوانده میشد آقایان روحانیون و طلاب و آن دسته روحانیون که در مساجد نماز جماعت داشتند بعد از خواندن نماز با مریدان خو به مسجد آمدند. آقایان شیخ بهاءالدین محلاتی و مجدالدین محلاتی هم به تناوب به مسجد آمدند. پس از خاتمه دعای کمیل آقای حاج سیدعبدالحسین دستغیب به منبر رفت. بعد از خواندن سوره (والعصر) اظهار داشت که تمام مذاهب زرتشتی، مسیحی، یهودی، مسلمان، دین یعنی اعتقاد به توحید و معاد و اگر غیر از این باشد کسی دیندار نیست. در این مورد و مسلمانان ظاهری و توضیحات مفصلی دادند. در خلال این مطلب اظهار داشت که امشب مجلس اختصاص به مجلس ترحیم (یک آقازاده، یک آقازاده بزرگوار، یک آقازاده مرجع شیعیان و یک آقازاده با کمال و با جمال و مجتهد واجد شرایط) دارد. در این موقع که نام آقای خمینی آمد با هیجان فراوان صلوات فرستادند. مأمورین انتظامی مرتب در رفت و آمد و بر کنترل مردم افزودند. بعد از اشاره به اصل مجلس ترحیم ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر و برپا داشتن نماز جماعت بخصوص نماز جماعت و ارشاد جوانان به علاقمند شدن به دین و دوری از فساد و تباهی و تبهکاری و راهنمایی به درستکاری و راهنمایی خانمها و دختران به روی آوردن به دین و عفت و درستکاری مجدد اظهار داشتند که آقای سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد و متقی و مجتهد حضرت آیتالله خمینی شخصی بود جامع جمیع کمالات بارها با پای برهنه از نجف به کربلا برای زیارت تربت امام حسین علیهالسلام حرکت کرد و مراسم زیارت را به جای آورد. او بینهایت به امور مذهبی و اصلاح جامعه شیعیان علاقمند و در این راه زحماتی متحمل شده (برای شادی روانش سه صلوات بفرستید) مردم از روی احساسات و هیجان آنچه صدا داشتند صلوات فرستادند. ایشان به حوزه علمیه نجف و حوزه علمیه قم تسلیت گفتند و اظهار داشتند که یکی از فرزندان پیغمبر اکرم از دنیا رفته تعزیت ما را خداوندا بپذیر. بعداً درباره صفات و کمالات ایشان به تفصیل سخن راند و تسلیت جامعه روحانیت را به آقای آیتالله خمینی ابلاغ کرد و برای سلامتی آن دعا نمود. مردم وقتی که نام آیتالله خمینی به میان میآمد صلوات را بلندتر میفرستادند».[86]
در چهلمین روز شهادت حاج آقا مصطفی خمینی بار دیگر شهر شیراز شاهد برگزاری مراسم بزرگداشت فرزند برومند حضرت امام بود. بنا به گزارش ساواک مجلس مزبور تحت نظارت و سرپرستی آیتالله محلاتی برگزار گردید. در این مراسم که در مسجد جامع شیراز برپا شد، آیتالله محمدعلی گرامی از فضلاء و مدرسین حوزه علمیه قم به ایراد سخن پرداخت.
وی ضمن اشاره به مراتب فضل و عظمت امام خمینی و فرزندش حاج آقا مصطفی جهت سلامت و مراجعت ایشان به وطن دعا نمود. این مجلس در محاصره کامل نیروهای امنیتی و پلیس قرار داشته و کلیه رفتوآمدها کنترل میشد.[87]
چهلم شهدای قم
رژیم پهلوی با هدف درهم شکستن اعتبار امام خمینی و هتک حرمت ایشان در هفدهم دی ماه 1356 مقالهی توهینآمیزی به تحریک شاه و همکاری داریوش همایون در مورد شخصیت امام خمینی در روزنامه اطلاعات نوشت. انتشار این مقاله موج سهمگینی از خشم و نفرت در میان مجامع مذهبی ایجاد کرد. در روزهای 18 و 19 دیماه، طلاب حوزههای علمیه به ویژه در قم با مراجعه به مراجع و اجتماع در بیوت آنها، اعتراض خود نسبت به هتاکی به یک مرجع تقلید را نشان دادند. در بعدازظهر 19 دی، عدهی زیادی از طلاب و مردم قم در منزل آیتالله حسین نوری همدانی و کوچههای اطراف آن اجتماع کردند. پس از سخنرانی علماء و روحانیون در این اجتماع و سایر تجمعات، طلاب و مردم به صورت دستهجمعی به طرف حرم حضرت معصومه (س) رفتند. نیروهای پلیس که پیش از رسیدن مردم در خیابانهای اطراف حرم مستقر شده بودند، به مردم حمله کرده و آنها را به رگبار گلوله بستند و تعدادی از آنها را شهید کردند و به این شکل، قیام مردم قم به خون شهیدان آن دیار رقم خورد.[88]
این اقدام رژیم به شکلی همهجانبه از طرف علماء و مجامع مذهبی محکوم گردید. برگزاری مراسم سوم، هفتم و چهلم شهدای قیام 19 دی قم در سراسر کشور در گسترش روح قیام در سطح کشور نقش زیادی داشت. در چهلمین روز این فاجعه آیتالله محلاتی و فرزندش با انتشار اعلامیهای مشترک عاملین این حادثه را محکوم نمودند:
«از طرف بهاءالدین و مجدالدین محلاتی اعلامیهای درمورد حادثه قم تهیه و روز شنبه 29/11/36 را تعطیل و عزای عمومی اعلام نمودهاند و قرار است ظرف روز جاری پس از نماز ظهر و مغرب اعلامیه مورد بحث را در مساجد قرائت و توزیع نمایند».[89]
ایشان اعلامیهای نیز به صورت منفرد منتشر نمود. متن این اعلامیه که در سطح شهر شیراز توزیع نموده، بدین شرح است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
وَ سَیَعلَمُ الَّذین ظَلَموا اَیُّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون
فاجعه خونین حوزه علمیه تشییع، کشته شدن عدهای از جوانان عزیز در شهرستان مقدس «قم» فراموش شدنی نیست. این مصیبت بزرگ عالم اسلام را به عموم علماء اعلام و مراجع عظام دامت برکاتهم و همه مسلمانان تسلیت میگوییم و چون روز شنبه دهم ربیعالاول 1398 مصادف با چهلمین روز این فاجعه مؤلمه میباشد. لازم است مسلمانان به همدردی برادران عزیز و داغدیده به پا خاسته و بدین وسیله تعطیل و عزای عمومی اعلام میداریم. از خداوند قادر منتغم متعال نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت مینمایم.[90]
إنّا لله وَ إنّا إلیه راجِعون بهاءالدین محلاتی شیرازی – هشتم ربیعالاول 1398.
دو روز بعد از صدور اعلامیه مذکور، آیتالله محلاتی سخنرانی نسبتاً طولانیای در مسجد مولای شیراز ایراد فرمودند. ایشان در این سخنرانی که متن کامل آن توسط منابع ساواک تهیه و به ساواک ارسال گردید، ضمن تقدیر و تشکر از مردم شیراز به جهت همدردی و همراهیشان با داغدیدگان حادثه 19 دی قم به ضرورت آمادگی و مجهز شدن مردم به سلاح برای مقابله با عوامل رژیم تأکید نمود».[91]
کمک به شیعیان لبنان
در 23 اسفند 1356 برابر با 14 مارس 1978 م ارتش رژیم صهیونیستی به بهانه عملیات رزمندگان مبارز فلسطینی در حومه تلآویو، تجاوز وحشیانهای را به جنوب لبنان آغاز کرد. آنها توانستند جنوب لبنان را تا رودخانه لیتانی اشغال کنند. بر اثر این هجوم ناجوانمردانه که با حمایت قدرتهای امپریالیستی صورت پذیرفت، بسیاری از مردم لبنان به خاک و خون کشیده شدند و خانههای آنها ویران گشت.[92] ملت ایران اگرچه خود داغدار جنایات رژیم پهلوی بود، ولی هیچگاه از مظلومیت و بیپناهی شیعیان لبنان غافل نشد. با دستور مراجع عظام تقلید، سیل کمکهای نقدی روانه لبنان گردید. آیتالله محلاتی شیرازی همچون گذشته با اعلام شماره حسابی در بانک بازرگانی از مردم خواست کمکهای خود را به آن حساب واریز نمایند.[93] ایشان همچنین در سخنرانیهای خود به جنایات صهیونیستهای اشغالگر اشاره کرده و خواستار کمک به آوارگان لبنانی شد. وی این تجاوز را با چراغ سبز آمریکاییها دانست و آنان را منشأ فساد در منطقه و جهان معرفی نمود.[94]
صدور اعلامیهای در همین رابطه از سوی آیتالله محلاتی، حساسیت ساواک را برانگیخت. متن اعلامیه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
«والذین یجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»
هنوز ماتم و اندوه مرگ شهدای مجاهد قم و تبریز که به گناه حقگویی در خون خود آغشته شدند از دلهای مسلمانان زدوده نشده که باز اسرائیل (این پایگاه امپریالیسم) با حمله سبعانه خود عده کثیری از برادران مجاهد و شیعیان لبنانی و فلسطینی ما را به خاک و خون کشیده و بسیاری از آنان را آواره و بیخانمان نموده است. بدیهی است این حمله وحشیانه و ناجوانمردانه که با مساعدت سایر معاندین اسلام صورت گرفته قلوب عالم انسانیت به ویژه مسلمین جهان را جریحهدار ساخته است.
اکنون بر عموم مسلمین واجب است به یاری مظلومان شجاع و مبارز لبنانی شتافته و خاصه با بذل مال بار دیگر همبستگی خود را که مظهری از نیروی عالمگیری اتحاد اسلامی است به منصه ظهور رسانند. به همین منظور حسابی به شماره 13740 در بانک بازرگانی شیراز، افتتاح گردیده است. اکیداً از برادران مسلمان خواستارم با ارسال کمک به این مصیبتزدگان وظیفه مذهبی و انسانی خود را انجام داده و در پیشگاه خداوند متعال خود را از مسئولیت بری سازند. إن الله لا یضیع اجر المحسنین. به تاریخ شانزدهم ربیعالثانی.
1398 فارس – بهاءالدین محلاتی».
واقعه 29 بهمن تبریز
مردم مسلمان و غیور تبریز به منظور بزرگداشت چهلمین روز شهدای واقعه 19 دی ماه قم، به دعوت شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و دیگر علمای تبریز، در یکی از مساجد بزرگ این شهر اجتماع کردند. این اجتماع بر اثر رفتار خشونتآمیز مأموران رژیم شاه به قیامی عمومی در سراسر شهر تبدیل شد. نیروهای نظامی با تانک و نفربر به مردم بیدفاع یورش برده و به سرکوب و کشتار آنان پرداختند. تبریز در این روز به صورت شهر جنگزده درآمد. امام خمینی و سایر مراجع عظام با صدور اعلامیههایی مراتب تأسف و تأثر خود را از این واقعه اعلام و آن را محکوم نمودند.[95] با فرارسیدن چهلم شهدای تبریز آیتالله محلاتی اعلامیهای به همین مناسبت صادر نمود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
فَضَّل اللهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عظیما
فرارسیدن چهلمین روز فاجعه تبریز را بار دیگر به عموم شیعیان و بخصوص به خانوادههای داغدار تسلیت میگویم و به پاس جانبازیهای ارزنده این قهرمانان و همدردی با مصیبتزدگان روز پنجشنبه بیستم ربیعالثانی 1398 اربعین آنان را عزای عمومی اعلام میدارم و تا ملتهای زنده و آزاد از اوضاعی که بر جهان اسلام میگذرد مطلع گردند. خداوند متعال به همه بازماندگان اجر جزیل عنایت فرماید.
به تاریخ چهارم شهر ربیعالاول – بهاءالدین محلاتی».
ساواک شیراز از طریق شهربانی اقدام به جمعآوری اعلامیه مذکور از سطح شیراز نمود و دو تن از توزیعکنندگان آن را نیز دستگیر نمود.[96]
قیام مردم یزد
در چهلم شهدای واقعه 29 بهمن تبریز مردم چندین شهر دست به تظاهرات و راهپیمایی زدند. مردم یزد از هشتم فروردین تظاهرات خود را آغاز نمودند. این اعتراضات در روزهای بعد ابعاد وسیعتری یافت. به دعوت آیتالله محمد صدوقی بازار یزد تعطیل و مردم در مسجد جامع تجمع کردند. این تجمع که با سخنرانی یکی از انقلابیون همراه بود، با تظاهرات مردم در خیابانها ادامه یافت و درنهایت منجر به درگیری بین نیروهای پلیس و مردم گردید. در این حادثه تعدادی از مردم یزد مجروح یا به شهادت رسیدند و جمعی نیز بازداشت و روانه زندان گردیدند.
این واقعه از سوی علما و مجامع مذهبی محکوم شد و بازتاب بسیار وسیعی در سطح کشور داشت. آیتالله محلاتی با ارسال تلگرافی برای شهید آیتالله محمد صدوقی ضمن عرض تسلیت به ایشان و بازماندگان شهدای یزد از خداوند متعال انتقام خون شهیدان را مسئلت نمود.[97]
تعطیلی جشن هنر شیراز
با نزدیک شدن به شهریورماه سال 57 زمان برگزاری هرساله جشن هنر شیراز فرا رسید. اگرچه با توجه به وضعیت بحرانی کشور برپایی جشن از سوی رژیم در هالهای از ابهام قرار داشت، ولی زمزمههایی به گوش میرسید که حاکی از برگزاری آن بود. آیتالله محلاتی طی سخنانی در مسجد مولا در تاریخ 22/4/57 در مخالفت با این برنامه اظهار داشت:
«... باز آقایان خیال دارند امسال برنامه جشن هنر را از سالهای گذشته مجللتر برگزار نمایند. از هماکنون اعلام میکنم، اگر جلوی جشن هنر را بگیرند که بسیار خوب در غیر این صورت ما مجبوریم اینجا را ترک کنیم. خودتان میدانید و جشن هنر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر فرد مسلمان میباشد و شما باید از جشن هنر جلوگیری کنید. البته علمای شیراز تصمیم گرفتهاند از اول ماه رمضان در مساجد برای جلوگیری از این برنامه تلاشی کنند ...».[98]
در همین رابطه وی به همراه جمعی از علمای شیراز نامهای خطاب به جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت نوشت بخشی از این نامه بدین شرح است:
«خاطر آقایان مستحضر است که چند سال است در شهریور ماه اموری به نام جشن هنر که اکثر برنامههای آن مخالف موازین دین مقدس اسلام و مبانی اخلاقی میباشد در این شهرستان برپا میدارند، و در سال گذشته بعضی از برنامههای آن به اوج فضاحت رسید، به حدی که در روزنامههای رسمی کشور فریاد اعتراض مردم بلند شد. اکنون با توجه به وضع روز و هیجان و احساسات مذهبی مردم ما وظیفه خود میدانیم به هیئت دولت تذکر دهیم که از این کار که مورد تنفر عموم مردم مسلمان ایرانی بخصوص مردم شیراز است خودداری نمایند...».[99]
با تلاش و پیگیری آیتالله محلاتی و سایر علمای مبارز شیراز و مخالفتهایی که از سوی اقشار مختلف مردم شیراز صورت پذیرفت، رژیم شاه که در وضعیت چندان مناسبی نیز قرار نداشت، جشن هنر را در آن سال برگزار نکرد و طومار آن برای همیشه در هم پیچیده شد.
حمله به مسجد جامع شیراز
با فرارسیدن رمضان سال 57، امام خمینی با صدور اعلامیهای وظیفه اصلی گویندگان و وعاظ دینی را افشای اقدامات ضدمردمی و ضد اسلامی رژیم دانست. مساجد کشور همچون همیشه به پایگاههایی جهت افشاگری علیه جنایات رژیم تبدیل شد. برهمین اساس عمال رژیم حمله به مساجد را در برنامه کاری خود قرار دادند. هنوز بیش از پنج روز از ماه رمضان سپری نشده بود که مسجد جامع نو شیراز مورد هجوم وحشیانه پلیس قرار گرفت. آیتالله محلاتی با صدور اعلامیهای به تشریح این واقعه پرداخت:
«بار دیگر رژیم سفاک ایران در شهر مذهبی شیراز دست به جنایت دیگری زد. عصر پنجشنبه، پنجم رمضان 98، هنگامی که مردم بیدفاع و بیسلاح در مسجد جامع نو مشغول انجام فریضه مذهبی بودند، مورد هجوم ناجوانمردانه و بیشرمانه افراد مسلح پلیس و نظامی قرار گرفتند. این حمله در مدت کوتاهی دهها کشته و صدها زخمی به جای گذاشت...».[100]
ایشان در اعلامیهای دیگر که با امضای جمعی از علمای شیراز انتشار یافت، ضمن عرض تسلیت به خانوادههای داغدار فاجعه مسجد جامع شیراز، روز هفتم ماه رمضان را عزا و تعطیل عمومی اعلام نمود.[101] خبرنگار یکی از روزنامههای فرانسوی که در آن ایام برای تهیه گزارش از حادثه مسجد جامع شیراز به این شهر وارد شده بود، مشاهدات خود را اینگونه شرح داده است:
«ایام ماه رمضان بود که برای تحقیق پیرامون «مسجد نو» به شیراز آمدم. روز هجدهم ماه رمضان بود که به «مسجد مولا» واقع در مرکز شهر رفتم در محاصره شدید قوای نظامی بود. جمعیت متجاوز از شش هزار به منظور ادای نماز جماعت و استماع سخنان امام مسجد که یکی از مراجع بزرگ جهان تشیع است به نام آیتالله محلاتی فراهم آمده بودند. جمعیت در کوچههای اطراف مسجد نیز پراکنده بودند. پس از اداء نماز آیتالله که پیری سالخورده است به منبر رفت. فضای مسجد را غریو صلوات بر محمد (ص) فرا گرفته بود، آیتالله محلاتی سخنان خو را با آیهای از قرآن که مسلمین را به تجهیز و بسیج بر ضد کفار فرامیخواند، شروع نمود (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ...)
درحالی که میگریست از واقعهی مسجد نو یاد نمود و بر قاتلین آن بیگناهان لعنت فرستاد. آنگاه گفت که مردم باید برای مقابله با سپاه خونخوار شاه به سلاح روز مجهز شوند و گلوله را با گلوله پاسخ دهند.
ضمناً به وقایع دیگری از قبیل حمله به بانکها و مؤسسات فرهنگی اشاره نمود و گفت که تمامی این اعمال ناشایست کار دستگاه است که به منظور بدنام کردن انقلاب اسلامی ایران انجام میدهند وگرنه ما هیچگونه مخالفتی نه با سینمای سالم و نه بانکها و مؤسسات فرهنگی که اشاعهدهنده اخلاق اسلامی در جامعه ماست نداریم».[102]
حمایت از قیام مردم اصفهان
در اواخر مرداد ماه 1357 رژیم شاه اقدام به دستگیری آیتالله سیدجلالالدین طاهری که به تازگی از تبعید بازگشته بود، نمود. مردم اصفهان پس از اطلاع از این موضوع به خیابانها ریختند و تظاهرات وسیع و گستردهای در اصفهان به وجود آمد. در مقابله مأموران رژیم با تظاهرکنندگان تعدادی از مردم زخمی و شهید شدند.
بازار اصفهان تعطیل و مردم و علماء در منزل آیتالله سیدحسین خادمی رئیس حوزه علمیه اصفهان متحصن شدند. همزمان قیام مردم مسلمان و انقلابی کازرون نیز به خاک و خون کشیده شد.[103] آیتالله محلاتی با صدور اعلامیهای تنفر و انزجار خود را از جنایات دستگاه حاکمه اعلام و با مردم این شهرها اعلام همدردی نمود.
«... چون طبق اطلاع واصله اهالی محترم اصفهان به خاطر بازداشت یکی از مبلغین ارزنده دینی به نام حجةالاسلام آقای طاهری تعطیل عمومی اعلام و در این راه از خودگذشتگی نشان دادند و همچنین اخیراً اهالی مسلمان و شجاع کازرون در راه احقاق حقوق حقه و گرفتن اجساد مقتولین از دست عمال حکومت مجاهداتی نموده و مورد تجاوز و ستم واقع شده اینجانب به سهم خود تنفر و انزجار شید خود را از تجاوزات وحشیانه مأموران دولت به مردم و پشتیبانی از مبارزات دلیرانه اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام و انتظار دارم مردم مسلمان شیراز که از بدو قیام شرافتمندانه ملت ایران از همکاری و همفکری دریغ نداشته با ابراز تنفر و انزجار از تجاوزات دولت پشتیبانی و همدردی خود را با اهالی محترم کازرون و اصفهان اعلام دارند».[104]
فاجعه سینما رکس آبادان
در 28 مرداد 1357 سینما رکس آبادان دچار آتشسوزی شد. در این فاجعه که از سوی ساواک و عوامل رژیم پهلوی جهت بدنام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست. 377 نفر به طرز فجیعی کشته شدند. در جریان این آتشسوزی، تماشاگران سینما که در آن روز، حدود 700 نفر بودند برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند.[105]
امام خمینی بلافاصله از نجف اعلام کرد که به آتش کشیدن مردم در سینما رکس کار خود رژیم است.[106] ساواک شیراز در گزارشی نظر آیتالله محلاتی درباره این فاجعه را چنین اعلام داشتند:
«طبق اطلاعاتی که پیدا کردیم و شهوادی که بازگو کردهاند، این عمل کار دولتیها است که ما روحانیون و گروههایی که به حق در ایران مبارزه میکنند را خراب و بدنام نمایند و بدون دخالت دولت این عمل اتفاق نمیافتاد».[107]
ایشان همچنین در تاریخ 30 مرداد 1357 اعلامیهای در این خصوص منتشر نمودند که بدین شرح است:
«با بروز فاجعه مؤلمه آبادان بار دیگر ملت عزیز ایران داغدار شد، خانوادههای دیگری به مصیبتدیدگان پیوستند و آنها نیز به سوگ عزیزان خود نشستند ما با ابراز انزجار و تنفر شدید از اعمال وحشیانه کسانی که این حادثه دلخراش و حوادث دیگری که کشتار مردمان بیگناه را موجب شدهاند به جهان انسانیت تسلیت میگوییم و رسوایی بیش از پیش کسانی که فجایع ضدانسانی را برای لوث نمودن مبارزات حقه و آزادیخواهانه ملت مسلمان ایران مرتکب میشوند از حضرت احدیت مسئلت داریم».[108]
اعلام عزا و تعطیل عمومی
به دنبال اقدامات جنایتکارانه رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم شهرهای مختلف کشور آیتالله محلاتی علیرغم ممنوعیت از سخنرانی در تاریخ 11 شهریور 57 بعد از نماز ظهر در مسجد مولا به منبر رفت و روز 12 شهریور را عزای عمومی و تعطیل اعلام نمود. ایشان در ادامه چنین اظهار داشت:
«... 50 سال خون مردم را توی شیشه کردهاند، اذیت کردهاند، هر کاری خواستند کردند، دروغ گفتند، وعدههای دروغ دادند و حالا به عوض شدن دولت میخواهند اتحاد ما مسلمانان را از هم بپاشند و تظاهرات ما را متوقف کنند. اینها دروغ میگویند. ما بایستی به تظاهرات خود ادامه بدهیم. این تظاهرات با سایر تظاهرات فرق میکند. این تظاهرات به خاطر دین و شرف ما هست ...».[109]
در همین رابطه از سوی ایشان اعلامیهای نیز انتشار یافت که متن آن بدین شرح است:
«اهریمن خونآشام استبداد باز جمعی از عزیزان وطن را به خاک و خون کشید و بدینسان مهیب آتش خشم خود را از مبارزات حقه و آزادیخواهانه ملت مسلمان ایران لحظهای فروکش ننمود. بار دیگر از دست دادن جمعی از فرزندان دلاور ایران را در مشهد، تهران، شوشتر، قم و ... به ملت شجاع ایران تسلیت میگویم و به خاطر از خودگذشتگی آنان فردا یکشنبه 29 رمضان المبارک را روز عزا و تعطیل عمومی اعلام میدارم».[110]
ساواک شیراز در نامهای به اداره کل سوم واکنش مردم نسبت به اعلامیه آیتالله محلاتی را چنین اعلام داشت:
«با توجه به اعلامیهای که اخیراً بهاءالدین محلاتی صادر و روز 12/6/37 را تعطیل عمومی اعلام نموده، روز جاری بازار و مغازههای شیراز و شهرستانهای کازرون، جهرم، فسا و داراب تا این ساعت تعطیل میباشد. وضعیت آرام و اتفاق قابل عرضی تا این ساعت رخ نداده است».[111]
مخالفت با دولت شریفامامی
روز چهاردهم شهریور 1357 به ظاهر بر اثر استیضاح مجلس فرمایشی شورای ملی از نخستوزیر وقت جمشید آموزگار درخصوص حادثه سینما رکس آبادان، کابینه وی پس از یک سال که بر سر کار بود سقوط کرد و جعفر شریفامامی از رجال مشهور و وابسته که 15 سال رئیس مجلس سنا بود به جای وی منصوب شد. وی دولت به اصطلاح «آشتی ملی» تشکیل داد و برخی از خواستههای انقلابیون را عملی ساخت و وعدههایی نیز داد. وی درصدد بود مردم را خام و خود را به جامعه و روحانیت نزدیک کند و پیرو نظر مراجع معرفی نماید. ولی مردم مسلمان و مراجع عظام تقلید از پیشینه کاملاً وابسته او به مراکز استعماری و پیوندش با لژهای فراماسونری اطلاع داشتند و هیچگاه فریب دغلکاریهای او را نخوردند.[112] جمعی از مسلمانان شیراز در تاریخ 11/6/57 با نوشتن نامه به آیتالله محلاتی، نظر معظم له را راجع به وظیفه خود در قبال وعدههای شریفامامی جویا شدند:
«... با توجه به جوّ فعلی و اوضاع و احوال ایران و با تغییر دولت و وعده وعیدهایی که به ملت مسلمان ایران میدهند خواهشمندیم نظر قاطع خویش را در مورد مسائل جاری مملکتی به طور صریح جهت اطلاع و انجام وظیفه عموم مسلمانان ایران مرقوم فرمایید».
بسمه تعالی
نظر حقیر به طوری که تاکنون در اعلامیهها و سخنرانیها متذکر شدهام ادامه مبارزه مشروح و منطقی ملت مسلمان و آزاده ایران با رژیم کنونی تا نیل به پیروزی یعنی سرنگون شدن رژیم استبدادی و خودکامگی و استقرار حکومتی آزاد منطبق بر موازین شریعت مقدسه اسلام و نظر حضرت آیتالله خمینی و سایر مراجع عظام دامت برکاتهم نیز همین است».[113]
29 شهر رمضان 1398- بهاءالدین محلاتی
اعلامیه تاریخی آیتالله محلاتی
در اوج مبارزات و راهپیماییها و اعتصابات ملت ستمدیده ایران به رهبری روحانیت و درست یک روز پیش از فاجعه 17 شهریور (جمعه سیاه) اعلامیهی تاریخی زیر با محتوایی در سطح جهانی، از طرف حضرت آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی منتشر گردید و به زبانهای آلمانی، فرانسه، انگلیسی و عربی در سراسر دنیا ترجمه و پخش شد.
مضمون اعلامیه، آن هم به زبانهای خارجی در خارج، دولت فرمایشی شریفامامی را بر سر خشم آورد و در جرائد نسبت به آن عکسالعمل نشان داد، ولی چون اوضاع مملکت در هم ریخته و آشفته بود، متعرض خود آیتالله محلاتی نشدند[114]، بخشی از اعلامیه معظم له بدین شرح است:
«در این روزهای حساس که ملت ایران با شهامت و قاطعیت بیمانندی برای به دست گرفتن حاکمیت ملی خود مبارزه میکند و جهان خارج بر آنچه که در کشورهای اسلامی ما میگذرد با دقت و کنجکاوی نظاره میکنند برحسب مسئولیتی که در قبال دین و انسانیت دارم لازم میدانم به اطلاع جهانیان برسانم که جنبش اخیر روحانیت شیعه و تمامی طبقات و قشرهای مردم ناشی از عدم رضایت از حکومت فردی و نفرتانگیز رژیم استبدادی است که از سال 1304 تاکنون بر ایران سایه افکنده و سرطانوار در اعمال پیکر ملت ایران ریشه دوانده است.
حکومتهای ایران از هیچگونه تجاوز و جنایت و هتک حکرمت نسبت به حقوق فردی و جمعی ملت ایران و مقدسات مذهبی و سنن اخلاقی آن خودداری نکرده و چه بسیار افراد برجسته و جوانان ارزنده کشور را به جرم آزادیخواهی کشته و یا در زندانهای مخوف مورد شکنجه قرار داده و میدهند ...
اینجانب به عنوان یکی از پاسداران دین مبین اسلام و خادمین به شریعت، در شرایطی که تبعید دو ناراضی از رژیم شوروی عکسالعمل شدیدی در دنیای غرب ایجاد نمود، توجه عالمیان را به روش ظالمانه و غیرانسانی رژیم ایران با 35 میلیون جمعیت مخالف خود از طریق کشتار دستهجمعی، تبعید و زندان اعمال مینماید، جلب نموده و از وجدانهای بیدار جوامع بشری، رهایی ملت ایران را از چنگال ظلم و استبداد استمداد مینمایم».
17 شهریور 57
هنوز 15 روز از تشکیل دولت آشتی ملی شریفامامی نگذشته بود که یکی از بزرگترین جنایات رژیم پهلوی در میدان ژالهی تهران که پس از انقلاب، شهداء نام گرفت، روی داد. نیروهای مسلح رژیم به روی مردم بیدفاع تهران آتش گشودند و بسیاری از آنان را کشته و زخمی نمودند.
جمعه 17 شهریور را خبرنگاران خارجی «جمعه سیاه» نامیدند. به دنبال این فاجعه و قتل عام مردم و اعلام حکومت نظامی در تهران، آیتالله محلاتی اطلاعیه کوتاهی صادر نمودند.[115]
«... به برادران ایمانی از کسبه و تجار محترم اطلاع داده شود همچنان که امروز بازار و خیابانها به عنوان عزای عمومی تعطیل نمودهاند، این تعطیلی تا اطلاع ثانوی برقرار باشد، انشاءالله».[116]
با صدور این اعلامیه تعطیلی بازار و مغازههای استان به مدت پنج روز ادامه یافت. ساواک تمام تلاش خود را برای ممانعت از این اقدام و باز شدن مغازهها به کار بست ولی بیفایده بود. نهایتاً آیتالله محلاتی در تاریخ 21/6/57 با صدور اعلامیهای از کسبه درخواست نمود به جهت رفع و تأمین احتیاجات عمومی مردم به سر کار خود رفته، مغازهها را باز نمایند.[117] با فرارسیدن چهلمین روز شهادت شهدای فاجعه 17 شهریور نیز ایشان اطلاعیهای صادر نمود:
«فرارسیدن چهلمین روز کشتار فجیع و وحشیانه هزاران مسلمان آزاده را در جمعه خونین 17 شهریور توسط عمال بیگانه و شهادت جمعی دیگر از فرزندان دلاور وطن را که به گناه حقگویی در شهرهای بابل، آمل، کرمانشاه، سنندج و اراک ... به خون آغشته شدهاند و همچنین یکمین سال وفات حجةالاسلام آقای سیدمصطفی خمینی را بار دیگر به عموم ملت مسلمان به ویژه خانوادههای داغدیده تسلیت میگویم و به خاطر فداکاریها و مبارزات تاریخی آنان بر علیه ظلم و استبداد روز دوشنبه 24 مهرماه را عزا و تعطیل عمومی اعلام میدارم».[118]
اعلامیه علیه دولت نظامی
در اواسط آبان 1357 دولت جعفر شریفامامی سقوط کرد و مهره دیگر رژیم ارتشبد غلامرضا ازهاری به اتفاق جمعی دیگر کابینه جدید را تشکیل داد. رژیم میخواست از این طریق زهرچشمی به مردم مسلمان و انقلابی نشان دهد که دیگر حسابتان علاوه بر حکومت نظامی، با ژنرالهاست. اما درواقع این اقدام در راستای دیگر اقدامات نسنجیده و حسابنشده رژیم بود که تنها موجب تسریع در روند اضمحلال و سقوط حکومت پهلوی گردید.[119] آیتالله محلاتی در تاریخ 22/8/57 اعلامیهای در اعتراض به اقدامات غیرانسانی و سبعانه دولت نظامی رژیم شاه صادر نمودند که بخشی از آن بدین شرح است:
«چون پیوسته طبقات مختلف مردم، نظر اینجانب را نسبت به دولت نظامی سؤال میکنند، لزوماً اعلام میدارم که با سوابق تاریکی که از دولت و حکومت پنجاهساله کشتار زندانیها و شکنجه و غارت اموال عمومی مشهود است، دولت نظامی حاضر که پس از تشکیل، عامل کشتارهای فجیع در سطح کشور بوده، محکوم و مردود است...».[120]
تعطیلی و اعتصاب
به دنبال روی کار آمدن دولت نظامی، موج اعتراضات و اعتصابات سراسر کشور را فراگرفت، به گونهای که رژیم را سردرگم نمود. مهمترین اعتصابات مربوط به کارگران صنعت نفت و فرهنگیان بود. امام خمینی و سایر مراجع عظام بر ادامه اعتصابات تأکید داشتند. آیتالله محلاتی در همین رابطه اطلاعیهای را صادر نمودند:
«نظر به اینکه از طرف دولت غیرقانونی اتهامات بیموردی درباره اعتصابات به علمای اسلام وارد آمده لازم دانستم صریحاً اعلام نمایم که کلیه اعتصابات مخصوصاً اعتصاب صنعت نفت و اعتصاب فرهنگیان که در پیشبرد نهضت اسلام و عقب راندن دشمنان اسلام مؤثر است، مورد تأیید کامل میباشد. از کلیه اعتصابکنندگان به نفع اسلام و ایران تشکر مینمایم».[121]
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، آیتالله محلاتی همچون گذشته در تمامی جریانات سیاسی و اجتماعی حضوری فعال داشته و با صدور اعلامیهها و اطلاعیههای مختلف تأثیر بسزایی در به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان اگرچه از نظر جسمی ضعیف و ناتوان شده بود، ولی در مواقع ضروری و آنجا که به وجود ایشان نیاز بود، حضوری فعال و پرتلاش داشت. آیتالله محلاتی از جمله مردان با فضیلت و باتقوایی بود که در تمام مراحل زندگی و در دوران مرجعیت با قناعت و زهدی مثالزدنی زندگی کرد.
ایشان در اواسط اسفند 1359 دچار حمله قلبی شد. بلافاصله پس از انتقال به یکی از بیمارستانهای شیراز، تحت معالجه قرار گرفتند. سپس به توصیه و سفارش رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) ایشان را با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان قلب تهران بستری نمودند. امام خمینی پس از اطلاع از بیماری و نقاهت ایشان طی پیامی مراتب تأثر و تأسف خود را اعلام و صحت و سلامت کامل ایشان را از خداوند متعال مسئلت نمودند.[122]ایشان مدت سه ماه در تهران تحت معالجه بودند. پس از آن به شیراز رفته و علیرغم تلاش و سعی پزشکان معالج سرانجام در نیمه شب سوم مرداد 1360 در سن 84 سالگی به رحمت حق پیوستند.
با انتشار خبر رحلت ایشان مردم استان فارس به ویژه شیراز راهی منزل ایشان شدند و شهر شیراز یکپارچه تعطیل و عزادار شد. پیکر مطهر ایشان را به مسجد مولا انتقال داده و مردم گروهگروه در غالب دستههای عزاداری برای تودیع با ایشان روانه مسجد مولا شده در آنجا به نوحه و عزاداری پرداختند. با شرکت جمع کثیری از علما و روحانیون و مردم داغدار استان فارس نماز میت توسط فرزند ایشان حجةالاسلام مجدالدین محلاتی اقامه و پس از تشییعی باشکوه در جوار مرقد مطهر حضرت علیبن حمزه (ع) در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
تلگرافهای زیادی از داخل و خارج کشور برای عرض تسلیت جهت فرزندانشان و سایر بازماندگانشان مخابره گردید که مهمترین آنها پیام تسلیت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) بود:
جناب مستطاب حجةالاسلام آقای مجدالدین محلاتی دامت افاضاته
خبر تأسفانگیز و بسیار ناگوار رحلت آیتالله محلاتی رضوانالله علیه موجب تأثر گردید. آن بزرگوار در طول زندگی پربرکت خود یکی از اسطورههای روحانیت و پشتوانههای نهضت اسلامی بودند و در خدمت به اسلام و مسلمین و پیشرفت انقلاب اسلامی پیشقدم و در رژیم منحط سابق شاهد حبس و رنج و همچون سایر علمای اعلام متعهد مورد اهانت و در راه اسلام و اهداف مقدس آن کوشا بودند. معالاسف در این موقع که ایران احتیاج به این شخصیتهای مؤثر دارد، شاهد فقدان این شخصیت محترم شدیم.
اینجانب به جنابعالی و فامیل محترم و اهالی محترم فارس تسلیت عرض نموده و سلامت وسعادت عموم مسلمین و فامیل محترم را خواستاریم.
والسلام علیکم و رحمةالله
روحالله الموسوی الخمینی -27 مرداد 1360
طوبی له و حسن مآب
[1] دانشمندان و سخنسرایان فارسی، رکنزاده، ج2، ص 91.
[2] علمای مجاهد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد حسن رجبی، ص 446.
[3] آیتالله شیخ جعفر محلاتی پس از سالها مبارزه و مجاهدت، سرانجام در 7 ربیعالاول 1358 هـ .ق در هفتادو دو سالگی در شیراز درگذشت. پیکر او با احترام فراوان در میان اندوه و ماتم مردم شیراز تشییع و در کنار امامزاده علیبن حمزه به خاک سپرده شد.
[4] مدرسه شریعت یا دبیرستان حیات فعلی، از نخستین مدارسی بود که به سبک جدید در سال 1325 هـ . ق در شیراز تأسیس گردید. این مدرسه به وسیله شیخ محمدحسین حیات و با کمک و راهنمایی آیتالله میرزا ابراهیم مجتهد محلاتی تأسیس گردیده و مدیریت آن تا سال 1299 شمسی بر عهده مرحوم حیات بود
[5] نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ج4، ص 381.
[6] همان، ج2، صص 456 و 462.
[7] سوره آل عمران/ آیه 118
[8] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات عروج، ج1، صص 163-239.
[9] نهضت روحانیون ایران، همان، ج3، ص 125.
[10] نهضت امام خمینی، همان، ج1، صص 247-275.
[11] دولت در تاریخ 11/12/41 در راستای قانون اصلاح انتخابات، قانونی را به تصویب رساند که براساس آن قید ذکور از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان حذف گردید (هفت هزار روز، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج1، ص 127).
[12] شاه در تاریخ 19/2/40 طی فرمانی مجلسین را منحل نمود. شاه در فرمان خود چنین گفت: «نظربه لزوم اقدام به یک سلسله اقدامات عمیق و قاطع در تمام شئون کشور و به منظور رفع مشکلات روزافزونی که کشور با آن مواجه است، و برای آنکه هیچ گونه مانعی نباید راه اقدامات اساسی و اصلاحی دولت را بگیرد، انحلال مجلسین، اعلام و دولت با اصلاح قانون انتخابات، اقدام به تجدید انتخابات بنماید». تعطیلی مجلسین دو سال و چهار ماه طول کشید (هفت هزار روز، همان، ص 58).
[13] یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 32.
[14] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 285.
[15] نهضت روحانیون ایران، همان، ج4، ص 382.
[16] همان، ص 283.
[17] همان
[18] همان، ص 404.
[19] همان، ص 409.
[20] سند شماره 13880/333 تاریخ 3/5/42
[21] سند شماره 17679/333 تاریخ 5/5/42
[22] سند شماره 5046 تاریخ 6/5/42.
[23] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 158.
[24] درخصوص علت صرفنظر کردن رژیم شاه از تبعید علماء دلایل و احتمالاتی مطرح است که جهت اطلاع از آن به کتاب نهضت امام خمینی، جلد اول مراجعه نمایید.
[25] نهضت امام خمینی، همان، ج اول، ص 717.
[26] سند شماره 377 تاریخ 23/6/42
[27] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42
[28] سند شماره 10486/ د / ف 8 تاریخ 18/7/42
[29] همان.
[30] سند شماره 10478 تاریخ 18/7/42
[31] سند شماره 14042/ ف 8 تاریخ 12/9/42
[32] آیتالله سیدمحمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج2، ص شانزده.
[33] سند بدون شماره تاریخ 17/4/43
[34] سند شماره 305/ م تاریخ 16/4/43
[35] نهضت امام خمینی، همان، ج 1، ص 1012
[36] سند شماره 5339 تاریخ 17/8/43.
[37] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 5، ص 47.
[38] مردی بزرگ از خطه فارس، مطبوعاتی هدف – قم، ص 173.
[39] سند بدون شماره تاریخ 24/ 9/ 43
[40] سند شماره 581 تاریخ 19/9/43
[41] سند شماره 587 تاریخ 24/9/43
[42] سند شماره 619 تاریخ 4/11/ 43
[43] سند شماره 10949/7/هـ تاریخ 27/11/43
[44] سند شماره 11550/7/ هـ تاریخ 19/12/43
[45] سند شماره 966/902 تاریخ 19/12/43
[46] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله عبدالکریم ربانی شیرازی، کتاب شانزدهم، ص 99.
[47] سند شماره 8844/ هـ تاریخ 23/12/45
[48] سند شماره 5148، هـ تاریخ 19/1/46
[49] نهضت امام خمینی، همان، ج2، ص 329.
[50] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج2، ص 139.
[51] سند شماره 2259/ هـ تاریخ 21/3/46.
[52] نهضت روحانیون ایران، همان، ج5، ص 196.
[53] نهضت امام خمینی، همان، ج3، صص 780-820.
[54] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، حشمتاله سلیمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 394.
[55] سند شماره 3598/ 312 تاریخ 27/4/50
[56] سند شماره 11556/ هـ تاریخ 1/6/50
[57] سند شماره 12676/ هـ تاریخ 10/7/50
[58] همان.
[59] نهضت امام خمینی، همان، ج 3، ص 706.
[60] سند شماره 1006، تاریخ 30/11/50
[61] سند شماره 16562/ هـ تاریخ 4/11/50
[62] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 715.
[63] سند شماره 141153/ 20 هـ 12 تاریخ 28/11/50
[64] سند شماره 11022/ 312 تاریخ 17/12/50
[65] سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج1، صص 425-450.
[66] سند شماره 14752/ هـ تاریخ 4/7/51.
[67] سند شماره 1240/343 تاریخ 25/12/50
[68] سند شماره 5682/21 تاریخ 10/12/50
[69] سند شماره 3590/312 تاریخ 6/4/51
[70] سند شماره 11152/312 تاریخ 21/12/50
[71] سند شماره 1177/312 تاریخ 3/2/51
[72] سند شماره 11401/ هـ تاریخ 22/3/51
[73] سند شماره 16857/ هـ تاریخ 9/9/51
[74] نهضت امام خمینی، همان، ج3، ص 765
[75] صحیفه امام خمینی، همان، ج2، ص 192
[76] سند شماره 11280/ هـ 1 تاریخ 8/7/35
[77] سند شماره 2497/20 هـ 12 تاریخ 28/9/35
[78] چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، روحاله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 423.
[79] سند شماره 12000/ هـ 1 تاریخ 3/6/36
[80] سند شماره 12051/هـ 1 تاریخ 10/6/36
[81] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 229.
[82] مبارزات روحانیون و وعاظ به روایت اسناد، همان، ص 135.
[83] سند شماره 20933/ هـ 1 تاریخ 29/9/36
[84] سند شماره 12808/ هـ 1 تاریخ 8/8/36
[85] سند شماره 12809/ هـ 1 تاریخ 8/8/36
[86] سند شماره 12896/ هـ 1 تاریخ 15/8/36
[87] سند شماره 20435/ هـ 1 تاریخ 12/9/36
[88] مبارزات روحانیون و وعاظ مساجد به روایت اسناد، همان، ص 138.
[89] سند بدون شماره، تاریخ 28/11/36
[90] سند شماره 2710/ هـ 1 تاریخ 14/12/46
[91] همان.
[92] روزشماری میلادی، علی حائری و همکاران، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ص 135.
[93] سند شماره 10605/ هـ 1 تاریخ 14/1/37
[94] سند شماره 10607/ هـ 1 تاریخ 14/1/37
[95] حماسه 29 بهمن تبریز، علی شیرخانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[96]سند شماره 10512/ هـ 1 تاریخ 10/1/37
[97] سند شماره 3153/ 26 هـ تاریخ 30/1/57
[98] سند شماره 1006 تاریخ 24/4/57
[99] سند شماره 6184/ م تاریخ 5/5/57
[100] نهضت روحانیون ایران، همان، ج7، ص 207.
[101] نهضت روحانیون ایران، همان.
[102] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 208.
[103] نهضت روحانیون ایران، همان، ج 7، ص 205.
[104] سند شماره 13366/ هـ 1 تاریخ 19/5/57
[105] هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج2، ص 883.
[106] صحیفه امام خمینی، همان، ج3، ص 445.
[107] سند شماره 1006، تاریخ 31/5/57
[108] سند شماره 1006 تاریخ 3/6/57
[109] سند شماره 1006 تاریخ 12/6/57
[110] همان.
[111] سند شماره 12712/ هـ 1/ تاریخ 12/6/57
[112] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 253.
[113] همان.
[114] همان، ج8، ص 287.
[115] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 294.
[116] اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص 354.
[117] سند شماره 12901/ 7 هـ تاریخ 21/6/57
[118] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 395.
[119] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 474.
[120] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 445.
[121] مردی بزرگ از خطه فارس، همان، ص 199.
[122] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ج 14، ص 195.
8] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 395.
[119] نهضت روحانیون ایران، همان، ص 474.
[120] اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 445.
[121] مردی بزرگ از خطه فارس، همان، ص 199.
[122] صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ج 14، ص 195.
برگرفته از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات - پاییز 1390
نظرات