قلب مردم پر از محبت آقای خمینی است


2303 بازدید

قلب مردم پر از محبت آقای خمینی است
متن قسمتی از سخنرانی شیخ غلامحسین جعفری در تاریخ 13/10/45 در مسجد جامع‌



همیشه آنهایی که بدعت می‌خواهند بگذارند یک مقداری از حق و مقداری از باطل به صورت ظاهر می‌گیرند و آن وقت به مردم نشان می‌دهند و می‌گویند که من برای خدمت به خدا و پیغمبر و احکام دین حرف‌ها را می‌زنم. در این خبر می‌فرماید مخلوط کردند مقداری از باطل و یک مقداری از حق. آن وقت می‌فرماید که در آن صورت شیطان بر اولیاء امور غلبه می‌کند و آنهایی که خوب هستند خدا نجاتشان می‌دهد. این را خواهش می‌کنم همه توجه داشته باشید و عرض می‌کنم این خبریست که اظهار گردید این قسمت را من نقل می‌کنم از مجله خواندنی‌ها سنه 1335 شمسی در روز عید قدیر [غدیر] بیانات اعلیحضرت همایونی خطاب به آقایان علماء و حجج اسلام در روز عید قدیر[غدیر] این‌ها فرمایشات شاه1است : «من خوشبختم که می‌بینم یک روح وحدتی در بین مردم پیدا شده است و رفته رفته به حقوق خود آشنا شده‌اند بیانات آقایان نیز گواه این موضوع است آقایان بهتر می‌دانند (جمله غیر مفهوم‌) تدابیر خوب تدابیر بد دسته اخیر هم دو تیره بوده‌اند آنهایی که بدی کرده‌اند و آنهایی که موفق به بدی نشده‌اند به نظر من مسئولیت آن دسته که بدی کرده‌اند بیشتر متوجه ملت و مردم است که اجازه بدی به زمامداران داده‌اند زیرا ملت نباید نسبت به اعمال زمامداران خود بی طرف بمانند ولی اگر دید دولت‌ها حقوق او را پایمال کرده و قوانین را نقص [نقض] می‌نمایند باید قیام بکند و به زمام‌داران اجازه ندهد که به حدود و حقوق وی تجاوز کنند آری ملت باید به حقوق خود آشنا باشد تا در هنگام تجاوز بتواند از آن جلوگیری کند یکی از وظایف عمده آقایان حجج اسلام هم بیدار کردن مردم و آشنا کردن آنان به حقوق قانونی خویش است تا در نتیجه دولت‌ها و زمام‌داران نتوانند به اعمال بی‌رویه و خلاف قانون مبادرت کنند توفیق آقایان را در این وظیفه ملی و سعادت ملت ایران را خواستارم‌.»

این هم فرمایش شاه مملکت خوب پس وظیفه ما این است که (نامفهوم‌) حالا من این معنی را عرض می‌کنم که من دلم می‌خواست عرایض من به نظر شاه برسد و مطلب معلوم شود که چیست آقای خمینی عزیز ما مگر برای چه بود غیر از این که می‌گفت آقا خود اعلیحضرت اجازه داده که اهل علم صحبت بکنند که اهل علم مردم را ارشاد بکنند. اهل علم مردم را متوجه بکنند و مردم هم نباید اجازه بدهند هر طور هر کاری بخواهند بکنند خوب آقای خمینی مگر چه گفته بود غیر از این که می‌فرمود باید خلاف آیه قرآن رفتار نشود خلاف قانون اساسی رفتار نشود در دفعه اول که انجمن ایالتی و ولایتی بود (نامفهوم‌) بعد هم دوباره در قضیه‌ای که تبعیدش کردند در آن وقت هم به عنوان این که بابا «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه‌» اسلام به راه کفر نبایستی برود. کفر نباید مسلط بر اسلام شود در نتیجه کاپیتولاسیون قضیه مصونیت آمریکائی‌ها (نامفهوم‌) چه معنی دارد؟ خوب همین معنی را در زمان شاه سابق اجرا کرد و گفت کاپیتولاسیون نباید اجرا بشود خوب پس چطور شد آقایان کاپیتولاسیون درست می‌شود و یک مرجع بزرگوار همت می‌کند قد علم می‌کند این مرد به مردم می‌گوید.

بابا گفته خود اعلیحضرت همایونی است این حرفها را باید اهل منبر بگویند آن خبری که گفتم اگر من بخواهم صحبت نکنم می‌فرماید لعنت خدا بر آنها که ساکت بشوند و حرف نزنند و ببینند حقوق مردم دارد پایمال می‌شود و از بین می‌رود هیچ حرف نزنند آقایان ما از خودمان صحبت نمی‌کنیم ما گفته‌های خدا و پیغمبر را عرض می‌کنیم آیا من بر ضد اسلام و مملکت حرفی زده بودم خدا لعنت کند بر من اگر بخواهم بر ضد دین و صلاح مملکت صحبت بکنم یک ذره‌ای خدا می‌داند خدا شاهد است اگر من متوجه بشوم بر ضرر ملت و دین است اقدام نمی‌کنم لکن من به حسب نظر خودم چنین تشخیص داده‌ام وظیفه خود می‌دانم باید اهل علم صحبت بکنند اهل علم بگویند چون شاه مملکت که خودش می‌گوید دین هم که می‌گوید امام هم که می‌فرماید خدا و پیغمبر هم دستور می‌دهند آن وقت بنده نگویم (نامفهوم‌) روز قیامت همین شاه مرا در حضور پیغمبر محاکمه می‌کند آقا پس شما چرا نگفتید ـ چرا نگفتید می‌خواستید بگید عمل می‌شد.

حالا اگر بنده عرض می‌کنم صحبت می‌کنم بیان می‌کنم خدا را شاهد می‌گیرم فقط برای ادای وظیفه است بنده عقیده‌ام این است که اگر این مأمورین که گزارش می‌دهند مخصوصاً دستور داده‌ام این معنا را آورده‌ام یعنی ضبط صوت آورده‌اند حرف‌های من ضبط بشود و بعد دلم می‌خواهد این حرف‌های بنده را در حضور خود شاه گفته بشود متوجه بشود که افراد ملتش این طوری هستند آقا اعلیحضرتا ملت در ناراحتی به سر می‌برد ملت ناراضی هستند من نمی‌دانم نمی‌دانید شما؟ اگر نمی‌دانید منفکید شما چرا نباید بدانید اگر می‌دانید و با دانستن شما این کار می‌شود ظلم می‌گردد چطور باید دردمان را بگوییم ای امام زمان خودت به درد ما دوا بکن خودت به داد ما برس ما در نهایت سختی و فشار بر (نامفهوم‌) هستیم و چاره‌ای هم نداریم دادرسی هم نداریم بابا خدا می‌داند واقعاً (یک جمله عربی‌)

این آقای خندق‌آبادی2 که مرحوم شده است ساعت 5/4 به من خبر دادند ناراحتم چرا به جهت این که یک مرد شجاع با شهامت خدمتگزار به دین و دیانت و قرآن و ملت و به آقای خمینی خیلی ارادت داشت این آدم‌، واقعاً هی دارد کم می‌شود هی پر و بال ماها بریده می‌شود آقایان (نامفهوم‌) دین خدا را نگذارید به دین خدا تجاوز بشود نگذارید زمام گسیخته‌ها افسار گسیختگی به خرج بدهند و هرطور دلشان بخواهد بکنند که آنها می‌گویند که باید بگید اگر نگید مسئولیت دارید من عرض می‌کنم ای اعلیحضرت امروز معنا ندارد که مملکت ایران مملکت جعفر ابن محمد الصادق سازمان زن‌ها رسمیت زن‌ها و هر چه دلشان بخواهد و بر خلاف قانون قرآن قانون و نظر [وضع] کند مگر آن روز عرض نکردم مملکت سوئیس مملکتی است بسیارمتمدن ما همه دیدیم در روز اول آذر خودم دیدم در چی‌؟ کیهان این نوشته بود که اکثریت آراء رفراندم [رفراندوم] کردند اکثریت آراء زن حق رأی دادن ندارند خوب نمی‌دونم دیگه چه بایستی بگیم ما می‌گوییم آقا زن‌ها را نبایستی این قدر هم افسارگسیخته کرد هر طوری که دلشان می‌خواهد به لجن بکشند ملت و مملکت را بیچاره می‌کنند زن عقلش ناقص است به فرض این که دخترها چند کلمه انگلیسی و یا مثلاً زبان دانسته ور و ور می‌کنند مگر دانا می‌شوند مگر او فهمیده می‌شود این از قرآن خبر ندارد از دین خبر ندارد از خدا خبر ندارد از پیغمبر خبر ندارد.

ای امیرالمؤمنین ای بزرگوار ای صاحب تقوا و فضیلت ای آقایی که برای تقوا و فضیلت کشته شدی برای احیاء عدالت اجتماعی کشته شدی آقا امروز این طوری شده است که این زن‌ها این طور می‌خواهند بر خلاف قانون قرآن می‌خواهند قانون جعل کنند معنا ندارد تساوی در ارث خدا می‌فرماید تساوی در ارث نیست شما می‌خواهید تساوی در ارث درست کنید؟ معنا ندارد وقتی قرآن می‌گوید در مقابل زن مرد ارث ببرد روی چه اصلی کدام از قوانین دین که تا به حال مغزهای فهمیده متفکر درست کرده‌اند و درست در آمده است حالا شما (نامفهوم‌) بر خلاف قانون قرآن قانون جعل می‌کنید ـ ای خدا صدای مرا به گوش شاه برسان بلکه متوجه بشود بنده را بخواهد بگوید چه دردی داری می‌گویم آقا اعلیحضرتا مردم ناراضی‌اند، گرفتارند، مردم صدایشان به گوش شما نمی‌رسد به درد مردم اگر می‌توانی برس بابا این رسمش نیست که چه‌. معنا ندارد در مملکت جعفربن محمد الصادق چند تا زن پتیاره حکومت بکنند این آیا دور از انصاف و وجدان و عقل نیست باری علی‌ ای حال این هم عرایضم بنده متوجه باشید و من هم این (نامفهوم‌) بزرگتر ندارند کسی را که به بزرگان توهین کند هیچ‌وقت متوجه باشید مأمورین هم متوجه باشند گزارش‌دهنده هم متوجه باشد من به مقام سلطنت توهین هیچ‌وقت نمی‌کنم مقام سلطنت را محترم می‌دانم ولکن این حرفها را به اعلیحضرت عرض کنید می‌گم باید متوجه بشود این قدری که در زمان او دارد بی‌دینی حکومت می‌کند به واسطه این که (نامفهوم‌) و اینها مسلط بر ما شده‌اند هر چه دلشان می‌خواهد می‌کنند آقا به انواع و اقسام می‌خواهند پول جیب بکنند من یه چیزی یادم آمد چون (نامفهوم‌) هستم روی منبر نمی‌توانم مرتب صحبت بکنم من می‌گفتم که آقا، آقای خمینی محبوبیت داشت مردم دوستش دارند دوست دارند آقا این قلب مردم پر از محبت آقای خمینی است این را به زور که نمی‌توان از تو دل مردم در آورد حالا فرض بفرمایید که مثلاً قدغن کرده شد دیگر کسی نام خمینی را نبرد مگر به نبردن اسمش، اسمش محو می‌شود من یک چیزی می‌خواستم عرض کنم من می‌گفتم که امروز روز بیست و یکم است این معنا را عرض می‌کنم به گوششان برسد.

می‌خواهم عوض این خدمتی را که به پیکار بی‌سوادی می‌کنند پول جمع کردند به عنوان این که می‌خواهند خدمت بکنند این را اجازه بدهند از هر رساله آقای خمینی ده تومان مردم بپردازند اجازه بدهند عکس و رساله آقای خمینی آزاد بشود مردم می‌خواهند استفاده بکنند این چه مانعی دارد که این پول آقای خمینی گرفته شود از آن طرف هم رساله‌اش ترویج پیدا کند آقا ما ملت باید ذوق بکنیم که یک هم‌چنین موجود عرضه‌داری پیدا شده است یک فرزند برومند امیرالمومنین (نامفهوم‌) آقا انتقاد بد نیست که خودتون هم می‌کنید باید انتقاد کرد بدون انتقاد معنا ندارد آقا من از طرف تمام این جمعیت بلکه از طرف تمام تهران بلکه از طرف تمام ایران من خواستارم خود بنده اما این را عرض می‌کنم بعدها ـ بنده خودم دلم می‌خواهد آقای خمینی فوق‌العاده غضبناک است چون می‌داند شماها فقط دلتان (نامفهوم‌) بنده از قبل تمام این مردم (گریه حضار)

اعلیحضرتا دستور بدهید اسباب تشریف آوردن آیت‌اله خمینی فراهم بشود و آیت‌اله خمینی تشریف بیاورد ایران، خدمتگزار است خدمت می‌کند یک هم‌چنین وجود را شما باید حفظ کنید خدمتگزار را باید پاداش بدهید نه این که خدمتگزار را بدهند از مملکت بیرون کنند چرا به واسطه این که به قول خودتان اعلیحضرتا باید مردم را بیدار بکند من نگم اون نگه اون نگه باید خود اعلیحضرت همایونی فردا در روز قیامت بگوید که چرا نگفتید مسئولیت داشته باشم خدا شاهد است من احساس مسئولیت کردم برای خودم مسئولیت دارد برای من. بار خدایا امیدوارم انشااله که خدا به قلب اعلیحضرت بیاندازد که به زودی دستور بدهد این محبوب مردم آقای خمینی (گریه حضار) اسباب تشریف آوردنشان را فراهم بکند و ایشان تشریف بیاورند. (آمین جمعیت‌).















1. آقای عزت‌شاهی در خاطرات خود می‌گوید: « من یکی از شماره‌های مجله خواندنیها را پیدا کردم که تاریخش مربوط به زمان اشغال ایران توسط قوای متفقین بود. در این مجله سخنی از محمدرضا پهلوی درج شده بود که از روحانیت تجلیل کرده بود گفته بود که روحانیت طرفدار استقلال مملکت است، هر وقت مملکت در معرض خطر و در لب پرتگاه قرار گرفته است این روحانیون آن را نجات داده‌اند حالا هم که من از روحانیت می‌خواهم که اولیاء امور را نصحیت کنند، تذکر بدهند.

متن سخنرانی شاه را کپی گرفتم و در اختیار آقای جعفری قرار دادم. او خواند و برایش جالب بود» ... «روز بیست و یکم او با یک بقچه زیر بغل وارد مسجد شد. به پای منبر که رسید گفت: « بالاخره اگر ما بخواهیم داخل آب برویم خیس می‌شویم، من هم الان کفنم را آورده‌ام چراکه می‌خواهم حرف‌هایی بگویم که شاید سوزمانیها [آیت‌‌الله جعفری برای شکستن تکبر و نخوت مأموران ساواک به عمد آنها را به این نام می‌خواند] را خوش نیاید و بخواهند مرا بزنند.» بعد سینه‌اش را باز کرد و گفت: « اگر می‌خواهید بزنید، به همین‌جا بزنید، تا لااقل در جا در همین مسجد بمیرم، من مجبورم که به نصیحت شاه عمل کنم چراکه می‌ترسم در روز آخرت یقه‌ام را بگیرد و بگوید من که گفته بودم نصیحت کنید، پس چرا نکردید.» سپس آقای جعفری شروع به خواندن متن سخنرانی شاه کرد و گفت: «حالا من می‌گویم شاه زمانی که این حرف‌ها را زد، دستمال ابریشمی در دست داشت. آن موقع ضعیف بود. نه تانکی داشت نه ارتشی، نه امریکا پشت سرش بود و ... اما الان قدرت دارد. ارتش دارد. توپ و تانک دارد. امریکا از او حمایت می‌کند. پس دیگر روحانیت به درد نمی‌خورد و باید خفه شود. خمینی تبعید شود. در مملکت تمام قوانین ضد اسلامی پیاده شود؟ ... خدایا تو شاهد باش که من تکلیفم را انجام دادم و آنچه شرط بلاغ است گفتم تا در روز قیامت گیر نباشم.» (خاطرات عزت‌شاهی، تدوین و تحقیق محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، صفحه 37 و 38، چاپ اول، سال 1385)

2. حجت‌الاسلام حاج شیخ محمد حسین خندق‌آبادی: سومین فرزند حجت‌الاسلام و المسلمین حاج محمد خندق‌آبادی‌، از وعاظ نامور تهران‌، متولد 1338 ﻫ ق در تهران‌. وی پس از طی مدارج تحصیلی در حوزه علمیه قم به تهران مراجعت و در سنگر تبلیغ به فعالیت مشغول شد و بارها مورد تعقیب و اذیت ساواک قرار گرفته و بازداشت گردید. وی یک بار مبتلا به سکته مغزی می‌شود و اطباء او را از منبر منع می‌کنند و او نمی‌پذیرد و می‌گوید آرزو دارم در سنگر نوکری امام حسین‌(ع‌) جان دهم و بالاخره نیز چنین شد وی در شب 21 ماه رمضان سال 1345 ش شب شهادت مولای متقیان هنگام قرآن به سر گرفتن در مسجد خندق‌آباد با اولین جمله مراسم احیاء (بک‌َ یا الله) سکته کرد و از منبر به زیر افتاد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.