نقش روس و انگلیس در سلطه آمریکا بر ایران عصر پهلوی
اشغال ایران هرچند با هجوم نیروهای روس و بریتانیایی رقم خورد اما منافع میانمدت و درازمدت ناشی از آن به سود ایالات متحده امریکا تمام شد. از شهریور ۱۳۲۰ به بعد، برای نزدیک به چهار دهه، دولت امریکا به نحوی اساسی و جداییناپذیر درگیر امور ایران شد و به تدریج به مهمترین متحد سیاسی و نظامی محمدرضا پهلوی در سالهای سلطنتش بدل شد، هرچند پیش از اشغال ایران و در دوران پهلوی پدر نیز میشد ردی از حضور مستشاران امریکایی را در ایران شناسایی کرد.
نخستین هیات امریکایی در سال ۱۲۹۱ (۱۹۱۲) به سرپرستی مورگان شوستر به ایران آمد و کمی بعد ، در سالهای نخست دهه ۱۹۲۰ گروهی از مستشاران مالی امریکایی تحت سرپرستی دکتر آرتور میلسپو برای اصلاح و کارآمدی سازوکار مالی ایران که به فساد و ناکارآمدی شهرت داشت، به ایران دعوت شدند. در آن سالها پهلوی پدر، رضا شاه، پس از کنار زدن آخرین پادشاه قاجاری، سخت دلبسته نوسازی و صنعتی شدن ایران بود و تلاش داشت با تبدیل خود به چهرهای ملی، از اعتبار سیاسی و حمایت عمومی بیشتری برخوردار شود. گفته شده که هدف دولت ایران از دعوت مستشاران مالی امریکایی هم اصلاح وضعیت مالی ایران بود و هم جلب توجه و سرمایهگذاری قدرت اقتصادی و صنعتی روزافزونی که در ایالات متحده امریکا وجود داشت. علاقهمندی ایران به جذب سرمایهداران و صنعتگران امریکایی به عنوان نیرویی تازه و قابلاعتماد در عرصه جهانی به سرخوردگی و ناامیدی حاکمان ایرانی از انگیزهها و عملکردهای شرکای تجاری قدیمی یعنی شوروی و بریتانیا و تمایل به قطع وابستگی به آنها نیز ارتباط داشت. دکتر میلسپو و گروهی که او سرپرستیشان میکرد، در ابتدای ماموریت خود در زمینه تدارک سازوکارهای جمعآوری مالیاتها که به افزایش درآمدهای دولت منجر شد، موفقیتهایی کسب کردند که البته خوشایند حاکمیت ایران بود. با توصیه دکتر میلسپو جمعی از مهندسان امریکایی برای بررسی طرح احداث راهآهن سراسری استخدام شدند و گروهی از امریکاییانِ به ایران آمده نیز، سرگرم نظارت بر احداث راههای جادهای، ارائه مشاورههایی به منظور بهبود کشت و زرع و توسعه صنایع جهانگردی و فرشبافی شدند. ولی مدتی طول نکشید که تلاشهای اصلاحگرانه دکتر میلسپو و همکارانش با مخالفت و مقاومت جدی محافل صاحب قدرت و به ویژه دربار ایران مواجه شد. معلوم بود که کوشش هیات امریکایی برای پایان دادن به فساد مالی موجود در ارتش و دربار ایران به مذاق رضا شاه نیز خوش نیامد زیرا خود پادشاه نیز از مداخلات نزدیکان پرنفوذش در امور مالی و دستدرازیها به درآمدهای ملی، سود سرشاری میبرد. خواستههای دکتر میلسپو برای برخورداری از اختیارات بیشتر موجب افزایش نارضایتیهای پادشاه و بهرهبرداری فرصتطلبان از همین ناخرسندی شاه شد.(۱)
نزدیکان رضا شاه مدعی بودند که یکی از اهداف دعوتِ ایران از این گروه از مستشاران مالی امریکایی، جلب سرمایهگذاران این کشور در بخشهای مختلف صنعت و معدن ایران بوده اما دکتر میلسپو و یارانش نتوانستهاند در این زمینه توفیق چندانی به دست آورند. به واقع، در آن سالها یک شرکت نفتی امریکایی به نام سینکلر موفق شد امتیاز بهرهبرداری از نفت شمال را به دست آورد ولی با بالا گرفتن مخالفتهای شوروی و بریتانیا و حامیان ایرانیشان و البته دشواریهای موجود برای عملیات اکتشافی، سرمایهگذاران نفتی امریکایی دست از کار شستند. دکتر میلسپو که میدید به تدریج از اقتدار و اختیاراتش کاسته میشود، در سال ۱۹۲۷ استعفا داد و ایران را ترک کرد. دیگر مستشاران مالی امریکایی نیز پس از پایان یافتن مدت قراردادهایشان از ایران خارج شدند.(۲) با خروج هیات مستشاران امریکایی، رضا شاه که هنوز برای دستیابی به رویای نوسازی و توسعه صنعتی ایران به کمک قدرتهای اقتصادی سرآمد نیاز داشت، این بار روی به جانب آلمان برد، تصمیمی که حدود یک دهه بعد به بهای گزافی برای او و سلطنتِ به ظاهر مستحکمش تمام شد. دکتر میلسپو بعدها در کتابی، سقوط رضا شاه را به فساد و سختگیریهای او و افزایش نارضایتیهای عمومی مرتبط دانست و نوشت: «اگر رضا شاه و ارتش او بنای کار را بر غارت و چپاول گسترده نگذاشته بودند، احتمال داشت اعتماد عمومی به دولت که لازمه وحدت ملی است، به تدریج در میان مردم شکل بگیرد.»(۳) بنابراین میشود این طور هم برداشت کرد که فاصله گرفتن هیات حاکمه ایران و در رأس آنها پهلوی پدر از مردم و زیادهرویهای پادشاه در ایجاد رعب و وحشت و سرکوب مخالفان و منتقدانش، بر سرنگونی سهل و زودهنگام او در جریان اشغال ایران تاثیری جدی داشته است. ارتشی که اقتدار رضا شاه وابسته به آن بود و برای تجهیز و آموزش آن هزینههای بسیاری شده بود، با نخستین یورش نیروهای بریتانیا و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ در هم شکست و بیهیچ مقاومت جدی از هم گسیخته شد.
حمله به ایران نمیتوانست بدون حمایت امریکا صورت گرفته باشد. فرانکلین روزولت، رییسجمهوری وقت امریکا میتوانست با تکیه بر جوانب اخلاقی، انسانی و حقوقی و با بهرهگیری از قدرت اقتصادی امریکا مانع تجاوز متفقین به ایران شود اما ترجیح داد تا وقوع حادثه، سکوت کند. هرچند او و دیگر مقامات امریکایی بعدها از اساس، منکر اطلاع از قصد و نیت دولتهای بریتانیا و شوروی در اشغال ایران شدند، اما به نظر میرسد روزولت به صورت محرمانه، حمله به ایران را تایید کرده بود. در شرایطی که بریتانیا زیر ضربات خردکننده نیروی هوایی و دریایی آلمان قرار داشت، کمکرسانی به ارتش درمانده شوروی در جبهه شرقی تنها از عهده ایالات متحده امریکا برمیآمد. روزولت تقاضای شوروی برای دریافت کمکهای تسلیحاتی و نظامی را به کنگره برد و ۱۹ تیر ماه ۱۳۲۰ (۱۰ ژوئیه ۱۹۴۱) آمادگی دولت خود به کمکرسانی به شوروی را به اطلاع سفیر شوروی در امریکا رساند. کمی بعد روزولت، نماینده مخصوص خود، هَری هوپ کینس را نزد استالین فرستاد تا با او درباره نیازهای نظامی شوروی مذاکره کند. از این روست که بیاطلاعی ایالات متحده از حمله به ایران برای ارسال تجهیزات نظامی به شوروی، دور از واقعیت به نظر میرسد.(۴)
ورود ایالات متحده امریکا به جنگ جهانی دوم هرچند دیرهنگام اما موثر بود، هم سرنوشت جنگ را دگرگون ساخت و هم سیاست خارجی این کشور را متحول کرد. تا سال ۱۳۲۰ مقامات امریکایی تحت تاثیر دکترین مونروئه تمایل چندانی به نقشآفرینی در عرصههای مختلف بینالمللی نشان نمیدادند و با تجربههای ناموفقی که از حضور مستشاران مالیشان در ایران و دریافت امتیاز استخراج نفت داشتند، انگیزهای برای فعالیت مجدد در ایران نمیدیدند. اما با ارزیابیهای جدید از موقعیت استراتژیک مناسب و منابع غنی ایران، حساسیتهای امریکا نسبت به ایران کمکم افزایش یافت و امریکاییها این موضوع را دریافتند که فرو افتادن ایران به دامان کمونیسم تا چه حد برای منافع آنها مهلک است.
برقراری تماسهای جدیتر میان ایران و امریکا تنها ناشی از علاقهمندی فزاینده امریکاییها به اثرگذاری بر تحولات جهانی نبود. این گرایش در ایران و بلافاصله پس از حمله شوروی و بریتانیا ظهور کرد، زمانی که رضا شاه به نقش ایالات متحده امریکا به عنوان تنها امکان نجات تاج و تختش پی برد. نخستین تماس سیاسی بین دو کشور در همان نخستین روز اشغال ایران یعنی سوم شهریور ۱۳۲۰ برقرار شد. آن روز رضا شاه تلگرافی به روزولت فرستاد و در آن نوشت که ایران به عنوان کشوری بیطرف و صلحجو که قصدی جز حفظ آسایش و اصلاح امور داخلی خود ندارد، دچار مصائب ناشی از جنگ شده است. او از دولت امریکا میخواهد که به وضعیت پیش آمده برای ایران رسیدگی کند و «با اقدامات موثر و نوعدوستانه خود در رفع این تجاوز، مساعی لازم را مبذول دارد.»(۵) هشت روز بعد، پاسخ روزولت به رضا شاه نوشته شد که در آن به پادشاه ایران اطمینان داده میشود که جای هیچگونه نگرانی از بابت بریتانیاییها و روسها وجود ندارد زیرا مقامات این دو کشور به وی اطمینان دادهاند که نظری به استقلال و تمامیت ارضی ایران ندارند و پس از رفع خطر ناشی از آلمانها، ایران را ترک خواهند کرد.(۶) حمایت امریکا از استقلال سیاسی ایران در مذاکرات کوردل هال، وزیر خارجه امریکا با سفرای شوروی و بریتانیا در واشنگتن مشهود است. هال تاکید میکند که رفتار بریتانیا و شوروی در ایران باید همچون تعهدی نسبت به تمام ملل صلحدوست در سراسر جهان باشد.(۷) با گشوده شدن راه ارسال تدارکات به شوروی از طریق خطوط ارتباطی ایران، حضور نظامی و سیاسی امریکا در ایران هم افزایش چشمگیری یافت. در جریان تصویب پیمان سهجانبه میان ایران، شوروی و بریتانیا در بهمن ماه ۱۳۲۰ (ژانویه ۱۹۴۲) محمدرضا پهلوی که دیگر جایگزین پدر شده بود، با ارسال تلگرافی از روزولت میخواهد که اجرای تعهدات مندرج در این پیمان را تضمین کند. این پیمان پس از مذاکرات طولانی میان تهران، لندن و مسکو به منظور اعلام تعهد دولتهای اشغالگر ایران نسبت به محترم شمردن استقلال و تمامیت ارضی ایران و عقبنشینی تمام نیروهایشان با پایان یافتن جنگ جهانی دوم تهیه و تصویب شد. این بار نیز روزولت پاسخ پهلوی پسر را هشت روز بعد میدهد و همراه با تضمین مفاد پیمان، نسبت به گسترش مناسبات دو کشور ابراز خرسندی میکند.
در دوره اشغال ایران، تماسهای ایران و امریکا افزایش بیسابقهای پیدا کرد، و شاه جوان به تدریج ایالات متحده امریکا را مناسبترین نیروی تعدیلکننده موازنه قدرت میان دو رقیب سنتی در ایران (یعنی بریتانیا و شوروی) و البته قدرتی مطمئن و قابل اتکا یافت. این نگرش مثبت به امریکاییها زمانی به شدت تقویت شد که روسها از عقب کشیدن نیروهای نظامی خود از آذربایجانِ ایران خودداری و در همان حال از تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان در تبریز حمایت کردند، تحولی که نه تنها در تاریخ معاصر ایران بلکه در تاریخ جنگ سرد اهمیتی بسزا داشت و روابط متحدانِ جنگ جهانی دوم را به شدت متاثر ساخت. موضع انعطافناپذیر و هشدار قاطع امریکا به شوروی برای عقب کشیدن نیروهایش از خاکِ ایران باعث شد که برخی تحلیلگران از این مواجهه به عنوان نخستین تجلی جنگ سرد و رویارویی مستقیم دو کشوری یاد کنند که در دهههای بعد به رهبران دو بلوک رقیب تبدیل میشدند.
اشغال ایران هرچند موجب محدودیتهای جدی در روابط و سیاست خارجی ایران شد، اما امریکا را در جایگاه قدرت حامی ایران در مواجهه با تحمیلهای بریتانیا و شوروی نشاند. دعوت ایران از امریکا برای مداخله در مسائل سیاست خارجیاش، تاکیدهای مکرر امریکا مبنی بر حمایت از تمامیت ارضی ایران و موقتی بودن اشغال ایران را به دنبال داشت که در هر حال به سود ایران بود. همین وضعیت، اساسِ همکاری یا به تعبیری نفوذ طولانی مدت امریکا در ایران را پیریزی کرد و تا نزدیک به چهار دهه بعد، دولت امریکا را به نحوی اساسی و جداییناپذیر درگیر امور ایران ساخت.
منابع:
1) Millspaugh, Arthur C. (1946) Americans in Persia, Washington D.C: Brookings Institution, pp. 22-24.
2) Wilber, Donald N. (1975) Riza Shah Pahlavi, Hicksville, N. Y.: Exposition Press, pp. 123-124.
3) Millspaugh, Arthur C. (1946) Americans in Persia, p. 25.
۴) ازغندی، علیرضا (۱۳۸۴) روابط خارجی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، صفحات ۶۸- ۷۰.
5) Foreign Relations of the United States (FRUS) (1941) Vol. III, p. 419.
6) Foreign Relations of the United States (FRUS) (1941) Vol. III, p. 447.
7) Hull, Cordell (1978) The Memories of Cordell Hull, New York & London: Mac Millan, Vol. II, p. 987.
سایت «تاریخ ایرانی»
نظرات