«خرمشهر؛ کو جهانآرا»؛ روایتی از قهرمان خرمشهر
2647 بازدید
کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا» به ابعاد شخصیتی و حضور فعال شهید جهانآرا به عنوان قهرمان خرمشهر در جبهههای جنگ میپردازد و در نهایت، شهادت وی را بیان میکند.
کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا» جلد پنجم از مجموعه «بانوی ماه»، به گفتوگوی انجام شده توسط مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی با صغری اکبرنژاد، همسر شهید جهانآرا میپردازد.
افراد زیادی درباره شهدا به صحبت میپردازند و خاطراتشان را درباره آنها بیان میکنند، اما امکان دارد همیشه این بیانات و خاطرات مجذوب کننده نباشد؛ در صورتی که وقتی یکی از نزدیکان شهید روایتگر زندگی وی باشد، مرور خاطراتش، جذابتر، خواندنیتر و شیواتر میشود.
اکبرنژاد در این گفتوگو از خاطرات آشنایی تا ازدواجشان با این سردار نامدار صحبت کرده و با اشاره به فعالیتهای قبل از انقلاب خویش، تجربههای زندان و آشنایی با جهانآرا، ابعاد شخصیتی، فعالیتها، دلمشغولیهای حضور جهانآرا در جبهههای جنگ و در نهایت، شهادت وی را بیان میکند.
همسر جهانآرا درباره دیدگاههای سیاسی همسرش، واکنشهایش در برابر رفتارها و خواستههای بنیصدر، نگاهش به جنگ و جانفشانیهایش هم حرف میزند. «خرمشهر کو جهانآرا» به صورت یک مصاحبه منتشر شده و سؤالات موشکافانه مصاحبهکنندگان، ریزبینی آنها نسبت به مسائل مختلف و پاسخهای دقیق مصاحبه شونده این کتاب را تبدیل به اثری موفق و خواندنی کرده است. در پایان این اثر زندگینامه جهانآرا به طور کامل بیان شده است.
کتاب حاضر با نگارش ساده، صمیمی و بیتکلفاش موجب شده تا مخاطب بتواند روایت یک زندگی را در قالب مصاحبه دنبال کند و با آن جلو برود.
در بخشی از کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا» میخوانیم: «شهید محمدعلی جهانآرا در سال 1333 در خرمشهر متولد شد. شهری زیبا با مردمی خونگرم و دوست داشتنی که خاطره دلاوریهایشان برای همیشه در تاریخ کشور ما باقی خواهد ماند. نوجوان بود، حدوداً سیزدهساله، که پایش به فعالیتهای دینی در مساجد و هیئتهای مذهبی باز شد. به مسجد میرفت، در کلاسهای آموزش و تفسیر قرآن شرکت میکرد و عضو ثابت جلسات هفتگی هیئتهای مذهبی بود. در تمام این کارها برادر بزرگش، علی، مشوق و راهنمایش بود. یک سال بعد برادرش او را با یک گروه مبارز مخفی به نام «حزبالله خرمشهر» آشنا کرد و محمد بیدرنگ وارد آن شد. دو سال بعد، یعنی در سال 1351، گروه حزبالله توسط عوامل ساواک شناسایی شد و تمام اعضایش، از جمله محمد، دستگیر و زندانی شدند. محمد به همراه دیگر اعضای گروه در دادگاه نظامی محاکمه شد و به خاطر سن کمش او را به یک سال زندان محکوم کردند. سال بعد وقتی که از زندان آزاد شد از او تعهد گرفتند و تهدیدش کردند که اگر بار دیگر وارد فعالیتهای سیاسی شود به شدت با او برخورد خواهند کرد. اما این تعهد و این تهدید نتیجهای جز مخفی شدن فعالیت سیاسی او نداشت.
در سال 1354 محمد دیپلمش را گرفت. در کنکور دانشگاه قبول شد و برای ادامه تحصیل راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد. در دانشگاه، فعالیتهای سیاسی او همچنان ادامه داشت. او به همراه دوستانش انجمن اسلامی مدرسه عالی بازرگانی را پایهگذاری کرد. اعلامیههای انقلابی و جزوهها و بیانیههای ضد رژیم توسط این انجمن اسلامی میان دانشجویان توزیع میشد.
در سال 1355 محمد به عضویت گروه «منصورون»، که یک گروه مذهبی معتقد به مبارزه مسلحانه بود، پیوست. از جمله فعالیتهایش در این گروه حمل مقداری اسلحه از تهران به اهواز در سال 1356 بود که بهرغم باخبر شدن ساواک از این کار آن را با زیرکی و مهارت انجام داد و نگذاشت که اسلحهها به دست مأموران ساواک بیفتد.»
کتاب «خرمشهر؛ کو جهانآرا»، تألیف مرتضی سرهنگی و هدایت الله بهبودی در 40 صفحه، شمارگان 1000 نسخه از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
نظرات