بررسی علل و عوامل پیروزی نهضت اسلامی


2927 بازدید

بررسی علل و عوامل پیروزی نهضت اسلامی

گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ، به مناسبت سالگرد دهه فجر انقلاب اسلامی، در نظر دارد، طی چند یادداشت متوالی، به بررسی ریشه‌ها و علل و عوامل زمینه‌ساز انقلاب اسلامی ایران در سال 57 بپردازد.

بخش نخست این یادداشت طی روزهای گذشته با عنوان "مروری بر چند نظریه اندیشمندان غربی درباره انقلاب اسلامی و نگاهی بر لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی" و بخش دوم با عنوان "از مقابله علنی شاه با روحانیت تا شکل‌گیری قیام 15 خرداد" بر روی خروجی خبرگزاری تسنیم قرار گرفت و اینک بخش سوم این مقاله تحلیلی به شرح ذیل ارائه می‌شود:

بخش سوم : بررسی علل و عوامل در تداوم و پیروزی نهضت اسلامی
در این قسمت به بررسی تداوم نهضت می‌پردازیم در شرایطی که اگر چه رهبری نهضت در تبعید به سر می‌برند و لکن مردم مومن و انقلابی ایران با هوشیاری تمام تحت هدایت‌های زعیم خویش نهضت را ادامه تا با سرنگونی رژیم مستبد و تحت سلطه استعمار به مرحله دیگری از نهضت اسلامی ورود نماید.

نهضتی را که امام خمینی در سال 1341 آغاز کرد، در سال 1357 به اوج خود رسید و به یک انقلاب تمام عیار تبدیل شد عاملی که موجب شد که در سال 1357 مردم ایران شهری و روستایی، طبقه متوسط و مستضعف، دانشگاهی و حوزوی کارگر و کشاورز، بازاری و کارمند، مرد و زن، پسر و دختر، پیر وجوان و همه اقشار ایران به ندای امام‌خمینی پاسخ گفتند و یکپارچه شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را فریاد کردند در غالب سه عامل قابل بررسی می‌باشد:
1- فساد و ناکارآمدی رژیم
2- ظهور ایدئولوژی‌های رقیب و پیروزی ایدئولوژی توانمندتر
3- موقعیت امام خمینی به عنوان ایدئولوگ، رهبر و معمار انقلاب

عامل اول : فساد و ناکارآمدی دربار

الف) فساد اخلاقی دربار:
یکی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بی حد و حصر دربار بود فساد اخلاقی اشرافیت دربار، تکبر و تفرعن، بروکراسی طبقاتی، فساد جنسی، بی‌اعتنایی به مردم، فساد مالی و فساد دینی، تحقیر زیردستان، چاپلوسی و تملق، مشروب‌خواری، قماربازی، سگ‌بازی ، استعمال مواد مخدرو بی‌دینی تمام تار و پود دربار را نوردیده  بود.

فساد با ظهور رژیم پهلوی در دربار هم زاد بود، ولی در پایان عمر رژیم، فساد به صورت یک فرهنگ حاکم در آمده بود. در ابتدا رژیم سعی می کرد فساد دربار را به دلیل فرهنگی مردم مخفی نگه‌ دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان نمایند و کم کم رابطه‌ی باریک خود را با مردم قطع کنند و دربار به یک  اشرافیت و طبقه‌ای تبدیل شود که هیچ چیز بین آنان و مردم را پیوند نزند. فساد دربار نه تنها در چهار دیواری کاخ‌های پهلوی نماید، بلکه در تمام ارکان رژیم ریشه زده نهادهای رژیم هرچه به دربار نزدیک‌تر بودند، بیشتر به مظهر فساد تبدیل می‌شدند و کم کم از درون می‌پوسیدند و ناگهان فرو می‌ریختند.

در هر رژیمی ممکن است فسادی رخ دهد، اما آن چه منجر به بی‌اعتمادی مردم می‌شود دو موضوع است:
1- برخورد نکردن نظام و نهادهای آن با فساد
2- رخنه کردن فساد در بدنه و در راس نظام که در این مدت فساد نهادینه خواهد شد.
فساد در رژیم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئی از ماهیت آن شده بود تا جایی که فساد دربار کم کم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ایران را سخت به عکس‌العمل واداشت.

ب) فساد مالی دربار:
یکی از عوامل بی‌اعتمادی مضاعف مردم نسبت به خاندان پهلوی، فساد مالی آنها بود.
«در دهه‌ی سال‌های 1970(1350) علاوه بر سرمایه‌های عظیم رو‌به‌ رشد شاه ، فساد مالی در دربار خاندان پهلوی و طبقه ممتاز جامعه به حدی زیاد بود که سهم عمده‌ای در افزایش مخالفت‌ توده‌های عظیم مردم داشت.» (رجوع شود به نیکی آرکدی، ریشه‌های انقلاب، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، ص 298)

شاه در مهر 1357 دستور داد تا خانواده‌ی سلطنتی در معاملات دخالت نکنند و این خود نشانه‌ی فساد مالی دربار و ناخشنودی مردم بود.

دولت‌ هر سال معادل 15 میلیون دلار بودجه در اختیار وزارت دربار قرار می‌داد و تمامی آن صرف خوشگذرانی‌های خانواده شاه می‌شد ، البته این غیر از بودجه‌ی سری دولت بود که به دستور شاه به مصرف ولخرجی‌های بی‌مورد می‌رسید. فساد مالی دربار پهلوی در اشکال مختلف تکاثر، تجمل، حیف ومیل ، قاچاق، حاتم بخشی‌های بی‌مورد و رانت‌خواری بروز می‌کرد.

ج) فساد سیاسی رژیم :
استبداد و وابستگی از عناصر تشکیل دهند‌ه‌ی ماهیت رژیم محمدرضا بود. فقدان مشروعیت، ریشه‌ی اصلی فساد سیاسی دربار پهلوی بود که رژیم همواره از آن در رنج بود. تزلزل ناشی از فقدان مشروعیت شاه را به مستبدی سرکوب‌گر، قدرت‌طلب و وابسته تبدیل کرده بود شاه با ابزاری کردن تمام نهادهای دولت، مجلس، دادگستری و قانون اساسی، همه چیز را در خدمت منافع شخصی و ماندگاری رژیمش قرار داده بود. به همین دلیل ابتکار عمل را از کارگزاران رژیم سلب و همه آنها را به مهره‌های بی‌اراده و چاپلوس تبدیل کرده بود.

از سوی دیگر، مردم چون خود را بی‌تأثیر در نظام سیاسی و تصمیم‌گیری می‌دانستند ، خود را از هرگونه مسئولیت پذیری مبرا و هر روز فاصله‌ی خود را با رژیم بیشتر می‌کردند. شاه همه تلاش خویش را به کار می‌برد تا ایجاد یا تقویت نهادهای امنیتی، رژیم همواره در معرض خطر خود را، ثبات بخشد؛ اما نهادهای سرکوبگر وی نه تنها عامل ثبات رژیمش نشدند. بلکه با دامن زدن بر فساد مزمن سیاسی، عامل تزلزل آن گشتند. شاه به دلیل فقدان پایگاه مردمی، ناچار به دنبال تکیه‌گاهی در خارج از مرزها می‌گشت و سرانجام همین سیاست، او را به عنصری وابسته به غرب تبدیل کرد که خود عاملی در سقوط رژیمش گردید.

از موضوعاتی که می‌توان در این بخش به آنها صرفاً اشاره نمود عبارتند از:
- استبداد (خودکامگی روانی، فقدان مشروعیت)
- رژیم سرکوب محور(ساواک، هدایت و حمایت سازمان‌های جاسوسی بیگانه، ایجاد رعب و وحشت، شکنجه و قتل)
- ارتش(حفاظت تخت و تاج، بزرگترین خریدار سلاح‌های آمریکایی)
- سانسور شدید(محدودیت گفتار، سانسور کتاب، مطبوعات سربه‌زیر)
- رژیمی تک پایه(کابینه بی‌اختیار، پارلمانی  تایید‌گر، نظام سیاسی غیر مستقل، قانون اساسی بازیچه شاه)
-  احزاب شاه ساخته(نظام دو حزبی، حزب مردم، حزب میلیون، شکست اولین انتخابات حزبی، حزب ایران نوین، حزب واحد رستاخیز)
-  وابستگی خارجی(غرب‌زدگی شاه، تبلیغات خارجی، روند وابستگی استراتژی نگرش نوین، دکترین نیکسون و ژاندارمی منطقه دکترین کارتر قربانی منافع آمریکا)
- روابط نیمه پنهانی با رژیم صهیونیستی (سعی در مخفی نگه‌داشتن روابط، سیاستی منافقانه، مناسبات اقتصادی، همکاری رژیم شاه با اسرائیل)
(رجوع شود به مجموعه پنج جلدی انقلاب  اسلامی مرکز اسناد انقلاب  اسلامی روح‌الله حسینیان جلد چهارم)

د)ناکارآمدی اقتصادی
ناکارآمدی اقتصادی در رژیم  شاه چنان روشن و برجسته بود که بسیاری از جامعه‌شناسان، محققین و نویسندگان آن را علت اصلی سقوط رژیم پهلوی دانسته‌اند. حتی کسانی که ناکارآمدی اقتصادی را علت اصلی سقوط رژیم ندانسته، لااقل آن را به عنوان یکی از عوامل و زمینه‌های سقوط مورد بررسی قرار داده‌اند.

رژیم شاه برای تغییرات اجتماعی و اقتصادی برنامه‌ریزی عمده‌ را در پیش گرفت. در سال 42 با برنامه‌ی انقلاب سفید دست به تغییرات عمده‌ای زد؛ ولی  پس از چندی مشخص شد که برنامه او موفق نبوده و اصلاحات وی موجب اضمحلال کشاورزی، مهاجرت روستائیان به شهرهای بزرگ، حاشیه‌نشینی در شهرها، بیکاری بسیار و رشد بسیار کم سواد و بهداشت شده است. برنامه‌ی دیگر شاه برنامه‌های چند ساله‌ی اقتصادی وی بود.

این برنامه  برنامه‌ای کارشناسانه نبود که برپایه واقعیت‌ها، توان و نیروی موجود در کشور تدوین یافته باشد، بلکه برمبنای جاه طلبی‌های مالیخولیایی  شاه، به کشور تحمیل شد و با انفجار قیمت نفت که  نتیجه‌ آن تورم، اقتصادی تک پایه، وارداتی کردن نیازمند‌ی‌های کشور، وابستگی کشور به غرب، اختلاف شدید طبقاتی و رشد ناموزون بود، همراه شد.

هـ) مفاسد اقتصادی رژیم شاه
مفاسد اقتصادی رژیم به ناکارآمدی اقتصاد دامن می‌زد، سوء‌استفاده و رانت‌خواری‌ از بیت‌المال، اسراف و تبذیر در مصرف بیت‌المال، حاتم بخشی‌های شاه، هزینه‌ی خرید و نگه‌داری انواع‌ هواپیما، بالگرد، اتومبیل‌های لوکس، هزینه خرید و نگه‌داری کاخ‌های متعدد در سراسر جهان، هزینه ساخت و نگهداری کاخ‌های متعدد در سراسرکشور، رشوه‌های شاه و درباریان به رسانه‌های غربی، بذل و بخشش شاه به پادشاهان معزول و معشوقه‌هایش و ولخرجی‌های شاه و دربار بویژه اشرف ، مسافرت‌های پرهزینه شاه و درباریان، ریخت‌ و پاش‌های دستگاه‌های دولتی و ... هزینه‌هایی بود که بر اقتصاد کشور تحمیل می‌شد.

( بسیاری از نزدیکان شاه از معاملات نظامی صاحب  میلیون‌ها دلار شدند. شاپور ریپورتر چون خود را به خاطر به تاج و تخت نشاندن پهلوی‌ها صاحب حق می‌دانست از دلالی قراردادهای نظامی موشک‌های ضدهوایی، خرید تانک‌های اسکورپین و نصب بی‌سیم در ‌آنها، تغییر سیستم موشک‌های راپیر به بلانیر فایرو خرید جرثقیل‌های شنی‌دار از انگلیس، ده میلیون دلار بر ثروت خود افزود.)(رجوع شود به کتاب پهلوی‌ها، ج3، صفحات 270 الی 310)

ابوالفتح محوی پای قمار شاه در دلالی فروش نفت و خرید صنایع  نظامی صاحب ده‌ها میلیون دلار حق دلالی شد. (رابرت گراهام، ایران سراب قدرت، ص 188)

مجید اعلم  از دوستان شاه از طریق خرید سیمان دولتی سودی کلان به جیب زد. (حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ص 267)

رانت‌خواری علاوه بر تحمیل خسارت بر اقتصاد کشور به شدت موجب فاصله‌ی طبقاتی شده بود فاصله‌ طبقاتی که در راس آنها خانواده‌ی شاه و نزدیکان دربار بودند و در حالی که مردم بسیاری از جشن‌های پرخرج نیز، بخشی از بر باد دادن اقتصادی کشور بود.

عامل دوم : طرح و تقابل ایدئولوژی‌ها

رژیم شاه به دلیل فقدان مشروعیت، فساد اخلاقی، فساد سیاسی و ناکارآمدی اقتصادی همواره در معرض هجوم اندیشه‌‌های محدود کننده، اصلاح‌گر یا سرنگون کننده وانقلابی بود. بعد از  قیام 15 خرداد ایدئولوژی‌های گوناگون رژیم شاه را به چالش فراخواندند.

به طور خلاصه در تعریف ایدئولوژی می‌توان گفت: ایدئولوژی به معنای شناخت و طبقه‌بندی ایده‌های مختلف و ماهیت آنهاست که در اینجا منظور، دکترین یا آموزه‌ یا طرح اداره‌ی یک جامعه در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی است که از پشتوانه‌ی علمی تجربی و تاریخی برخوردار  است.

ایدئولوژی چپ‌ گرایانه و ایدئولوژی‌های التقاطی، ایدئولوژی‌هایی بودند که هم با یکدیگر و هم با رژیم شاهنشاهی، رقابت می‌کردند. چپ‌گرایان بیشتر با برگزیدن شیوه مسلحانه و راست گرایان با شیوه‌ی داد و ستدهای سیاستمداران و اسلام گرایان با فرهنگ سازی دین محورانه به مصاف رژیم شاه آمده بودند.

شاه نیز چون خود را در معرض تهاجم می‌دید با روش رفع و دفع علاوه بر تضعیف و حمله بر ایدئولوژی‌های رقیب به ایدئولوژی‌ سازی نیز می‌پرداخت . در این مصاف رقابت‌آمیز ایدئولوژی‌های چپ و راست به گوشه‌ای رانده شدند، ایدئولوژی پادشاهی محمدرضا از تاریخ ایران رخت بربست و تنها ایدئولوژی اسلام شیعی با پیشی گرفتن از رقبای خود به پیروزی نهایی رسید.

الف) ایدئولوژی سازی رژیم شاه
شاه همواره از دو موضوع رنج می‌برد، فقدان مشروعیت و فقدان اصالت خانوادگی پدرش رضاشاه نه از یک خانواده اصیل بود و نه فرزانگی داشت، او نظامی جسوری بود که با کمک نیروهای انگلیسی دست به کودتا زد و با حیله و نیرنگ به پادشاهی رسید رضا شاه برای فرار از فقدان اصلالت خانوادگی نام پهلوی را بر خاندان خود گذاشت پهلوی منسوب به پهلو یا همان پارت‌هاست که شعبه‌ای از قوم آریایی بودند که در شمال شرقی ایران می‌زیستند و بعداً سلسله اشکانیان را قبل از اسلام(250 قبل) تاسیس کردند.

رضا شاه با برگزیدن چنین نامی به دنبال عظمت خواهی بود واز طرف دیگر چون در مقابل اسلام ناتوان بود و می‌دانست نمی‌تواند قدرت اسلام را در قدرت حکومت خویش هضم کند، دست به اسلام‌زدایی و بزرگ‌نمایی ایران قبل از اسلام زد و همواره تلاش می‌کرد برای حکومت خود ایدئولوژی خلق کند.

ایدئولوژی رضاشاهی شوونیسم یا ناسیونالیسم افراطی بود که سعی می‌کرد با تجلیل و زیبا سازی ایران قبل از اسلام از عظمت تاثیرات اسلام بکاهد به همین جهت سعی کرد تا کتاب‌های ایران قدیم را منتشر نماید. (احسان طبری، اوضاع  ایران در دوران معاصر، بی‌جا،‌1356، ص 100)

شاه نیز درست مانند پدرش هر دو مشکل را تجربه کرده بود، خصوصاً با نداشتن جربزه‌ی پدر احساس کمبود بیشتری می‌کرد. رضا شاه هرچه بود خود به هوشیاری، جسارت، خدعه و فریب به مناصب قدرت راه یافت و حکومت را از قاجار تصاحب کرد. ولی شاه فاقد این خصلت‌ها بود. پادشاهی را از پدر و به کمک خارجیان به ارث برده بود. لذا شاه بیشتر از فقدان اصالت خانوادگی و فقدان مشروعیت رنج می‌برد.

رژیم محمدرضا نیز برای جبران فقدان مشروعیت مانند پدرش دست به دامان القاب شد. در جلسه مشترک مجلس سنا و شورای ملی در بیست وچهارم شهریور 1344 به شاه لقب آریامهر دادند، یعنی خورشید آریا وملت ایران(اطلاعات 25/6/1344) او خود را شاهنشاه می‌نامید. شاهنشاه یعنی شاه شاهان و این لقب کوروش بود. کوروش از این جهت شاهنشاه لقب گرفت که توانست سرزمین‌های گسسته‌ی ملوک الطوایفی ایران را متحد کند و خود به عنوادن قدرت مرکزی، همه‌ی پادشاهان محلی را تحت سیطره خویش گرفت ولی در زمان محمدرضا هیچ شاهی در ایران حکومت نداشت تا او شاه شاهان باشد.

شاه نیز مانند پدرش تلاش می‌کرد تا ایران قبل از اسلام را بیش از حد بزرگ کند؛ اما بیشتر تلاش شاه در این بود که ریشه و سابقه‌ی سلطنت و پادشاهی خودش را به هخامنشیان برساند و برای این کار از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرد.

شاه در مهرماه 1344 دستور داد تا کتابخانه‌ای به نام پهلوی تاسیس کنند. وی  هدف از تاسیس این کتابخانه را جمع‌آوری کتاب در مورد فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام اعلام کرد. (روزنامه اطلاعات 26/4/1344)

سپس فرمان داد تا کمیته‌ای برای تحقیق و تالیف تاریخ ایران تشکیل شود تا تاریخ ایران را از قدیمی‌ترین زمان‌ها تا دوران پادشاهی‌اش بنویسند.(روزنامه اطلاعات 16/9/1344)

همچنین شاه در مرداد 1347 دستور داد تا بنیاد شاهنشاهی فرهنگستان ایران با هدف شناسایی کامل فرهنگ باستانی و درخشان ملی ایران تشکیل گردد.(روزنامه اطلاعات 30/5/1347)

وزارت دربار نیز به رهبری شجاع‌الدین شفا ایدئولوگ دربارشاه، دایرة المعارفی سی‌هزار صفحه‌ای به نام جهان ایران شناسی در سرتاسر جهان منتشر کند.(روزنامه اطلاعات 7/5/1379)

در آستانه‌ی جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی و بعد از آن صدها جلد  کتاب در مورد شاهان قبل از اسلام، هخامنشیان، کوروش، فرهنگ و تمدن قبل از اسلام با کاغذهای نفیس و هزینه‌ هنگفت چاپ و منتشر شد. بسیاری از این کتاب‌ها بی‌محتوا بود و سودجویان مانند ذبیح‌الله قدیمی مدیر سالنامه‌ی آریان سرهم بندی می‌کردند و از دربار پول می‌گرفتند.

شاه در مقابل ایدئولوژی‌های مخالف برای خلع سلاح کردن آنها گاه دست به نوآوری می‌زد و مفاهیم جدیدی خلق می‌کرد، در مقابل ناسیونالیسم راست گرایان، ناسیونالیسم مثبت را مطرح کرد. قید مثبت متهم کردن ناسیونالیست‌ها به منفی گرایی و منفی عمل کردن بود. شاه ناسیونالیسم را به «حقیقی و ناسیونالیسم غیر حقیقی» تقسیم می کرد وناسیونالیست‌ها را دو نوع می‌دانست:
«میهن پرستان واقعی و آنهایی که به دروغ خود را وطن‌پرست جلوه می دهند».
(محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 204)

شاه با طرح ناسیونالیسم مثبت خود دو هدف را دنبال می‌کرد، نفی  وطرد ناسیونالیسم ملی‌گرایان و توجیه روابط حقارت‌آمیز خود با بیگانگان . شاه در مقابل چپ‌گرایان بیشتر به سرکوب متوسل می‌شد تا مفهوم سازی، در عین حال همواره آنان را به عنوان مرتجعین سرخ مورد حمله قرار می‌داد و در هر موقعیتی از آنان اعلام بیزاری می‌کرد.

در واقع مشکل اساسی شاه در برابر اسلام‌گرایان بود. اسلام مکتب بزرگی بود که شاه به راحتی نمی‌توانست مستقیماً  آن را مورد حمله قرار دهد به همین جهت روش‌های غیر مستقیمی را انتخاب کرده بود که اسلام را تضیف کند. شاه با ترویج ایرانگرایی قبل از اسلام، زرتشت گرایی و حمایت از بهایت و فراماسونری وحمایت بی‌بند و باری سعی در تضعیف ارزش‌های اسلامی و منزوی کردن آن دانست، شاه با راه‌اندازی جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی تغییر تاریخ هجری پیامبر به تاریخ شاهنشاهی کوروش، تلاش می‌کرد تا ضمن کاستن از اهمیت اسلام به ایدئولوژی سازی شاهنشاهی نیز دست یابد. تمام تلاش شاه از این اقدامات بود که :«به دوران قبل از اسلام رجوع کند. او می‌خواست با نسبت دادن و مرتبط کردن خود به کوروش»، «مسلمان بودن ملت ایران را کمرنگ کند.»(احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ص65)

شاه و دربار سعی می‌کردند با احیای شعارهای زرتشتی‌گری ارزش‌های اسلام را کمرنگ کنند، شاه در مرداد 1344 با پیامی به اردوی بین‌المللی پیشاهنگی اعلام کرد:«اجداد و نیاکان ما ایرانیان در چند هزار سال پیش منش مقدس پیشاهنگی را شعار ملی خود می‌دانستند که خلاصه آن پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک است» (روزنامه اطلاعات، 7/5/1344)

فرح کوشید تا زرتشتی‌گری را در مقابل اسلام احیا کند. وی کنگره‌ی زرتشتیان جهان  را در وسط ماه رمضان برپا کرد و با شامپانی از میهمانان پذیرایی کرد.(سرآنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ص 49)

پس از احیای مجدد اسلام سیاسی توسط امام خمینی، شاه بیشتر احساس وحشت کرد، وی بدون حمله به اصل اسلام، با ارائه ‌ی قرائتی دیگر از اسلام به مصاف اسلام ناب امام خمینی آمد در مقابل اسلام غیر سیاسی را مطرح کرد و پدرش را بنیانگذار چنین مکتبی معرفی کرد. او گفت: پدرم نخستین کسی است که مطابق اوضاع عصر جدید به ترتیب عملی، دولت و مذهب را از یکدیگر تفکیک کرد»

وی ضمن برشمردن ترتیب عملی رضا شاه در تفکیک دین و دولت گفت: «روحانیون را مجبور ساخت که هم و غم خود را منحصراً به امور مذهبی که مفهوم واقعی وظیفه‌ی روحانی است مصروف نمایند.» شاه مدعی است وظیفه‌ی واقعی روحانی، تنها امور مذهبی است و منظور او از امور مذهبی امور فردی است. نه آنچه به اجماع مربوط می‌شود. وی حتی تعلیم و تربیت مداخله در امور قضایی را خارج از حیطه و وظیفه روحانیون می‌دانست. (محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 322-323)

شاه پس از دست یافتن به قدرت کامل، به صراحت جایگاه دین در امور کشور را نفی می‌کرد وی در پاسخ به این سوال که آیا دین در کشور جایی دارد. گفت: «آری و نه، برای اینکه از یک سو مومن محافظ و پاسدار مذهب شیعه خودمان هستیم و به آن سوگند وفاداری یاد کردیم و از سوی دیگر مذهب به هیچ وجه دخلی به امور کشور ندارد.» (اولیویه وارن، شیرو خورشید، ص 68)

شاه برای ترویج اسلام غیر سیاسی و خالی از محتوا دست به اقداماتی زد، از جمله این اقدامات می‌توان به طرح ایجاد دانشکده‌ی علوم اسلامی توسط ساواک(رجوع کنید به تقی نجاری راد، ساواک، ص 168) و تاسیس آن و تاسیس سپاه دین(روزنامه کیهان 1/8/1350 ) و فرمان تشکیل سپاه دین توسط شاه دین در 24/5/1350 و چاپ قرآن نفیس آرامهر اشاره کرد.(فصلنامه 15 خرداد شماره 25 ص 166) اینها اقداماتی بود که شاه در عین تظاهر به مسلمان بودن از یک اسلام بی‌خطر تبلیغ می‌کرد.

شاه پس از سال‌ها تلاش در جهت نفی ایدئولوژی‌های رقیب و ایدئولوژی‌ سازی، مدعی شد که ایدئولوژی شاهنشاهی سرآمد ایدئولوژی‌هاست. وی در کتاب «به سوی تمدن بزرگ»‌نوشت: «آرمان شاهنشاهی ایران قابل قیاس با ایدئولوژیهای هیچ سازمان حکومتی و سیاسی دیگر نیست و در تمام تاریخ جهان از این حیث وضعی استثنایی دارد.(محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، ص 267)

ب) ایدئولوژی‌های رقیب
- ملی‌گرایی
ملی‌گرایان به معنای تاکید بر مصالح و منافع ملت در مقابل حکومت‌های مستبد ویا بیگانه به دلایل سنت استبدادی و مطامع بیگانگان همواره در ایران در فراز و نشیب بوده است. ملی‌گرایی مورد بحث از سال 1328به رهبری مصدق در دربار ایران شکل گرفت. مصدق و همراهانش در اعتراض به دخالت دولت در امر انتخابات نحله‌ای را پایه‌گذاری کردند که بر حقوق ملت و حق تعیین سرنوشت در مقابل دربار تاکید داشت.

در آن زمان هیچ سخنی از بیگانه ستیزی و حقوق ملت در مقابل بیگانه به میان نیامد. این نحله فکری که شمایی از ناسیونالیسم لیبرال بود و در جبهه‌ی ملی تجلی یافت. در سال 1329 به دنبال اوج اندیشه‌ی ملی شدن صنعت نفت ملی‌گرایان نیز به این نهضت پیوسته و از این پس برحقوق ملت ایران در برابر بیگانه یعنی شرکت ملی نفت انگلیس و ایران تاکید کردند. این نوع ناسیونالیسم هرگز بیگانه ستیزی یا بیگانه هراسی  نبود. چه اینکه تلاش می‌کرد تا آمریکا را جانشین انگلیس کند،  بلکه بیگانه ستیزی این ناسیونالیسم تنها به حقوق ملت در نفت ایران در مقابل انگلیس تاکید می‌کرد.

این ناسیونالیسم به اسلام نه به عنوان یک  دین آسمانی و یک ایدئولوژی بلکه به عنوان بخشی از فرهنگ ایرانی که علقه‌ی مشترکی بین ایرانیان به وجود آورده نگاه می‌کرد به  همین جهت نگرش به مذهب، نقطه‌ی اختلاف بین اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان قرار گرفت.

جبهه ملی:
جبهه ملی تنها سازمان بازمانده دوران مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت بود حزب توده شدیداً سرکوب شده بود. سازمان‌های سیاسی مذهبی مانند فدائیان  اسلام، مجاهدین اسلام و حزب برادران فارس به دلیل سرکوب شدید رژیم پیمان شکنی همرزمان ملی‌گرا و مرگ رهبرانشان، منحل شده بودند. تنها سازمان متشکلی که نه رهبر خود را از دست داده بودند و نه اعضای خود را و نه سرکوب شدید شده بود و هنوز آمریکاییان وجودشان را ضروری می‌دانستند و گهگاهی از آنان حمایت می‌کردند. جبهه ملی درصدد بازسازی، تزریق عناصر جوان و انقلابی‌تر و  توسعه‌ی جبهه ملی افتادند. اعلام رسمی موجودیت سازمان به نام جبهه ملی سوم، در مرداد 1344 پاسخی به این ضرورت بود.

جبهه ملی دارای سه حوزه فعالیت می‌باشد. تاسیس یا جبهه ملی اول در سال 1328 در برهه انتخابات حوزه شانزدهم مجلس شورای ملی در مهر ماه 1328 پایه‌ریزی شد. در آن هنگام که جبهه ملی تشکیل شد، مسئله نفت در برنامه آن نبود. جبهه تنها خواستار تجدید نظر در قانون انتخابات، قانون مطبوعات و اصول حکومت نظامی بود.(محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، تهران کارنامه، 1387 ص 99)

با آمدن آیت‌الله کاشانی از تبعید در لبنان، به تهران و به واسطه انتخاب شدن در انتخابات یک جنبش ضداستعماری برای ملی کردن صنعت نفت در ایران بوجود آمد. جبهه ملی نیز در تابستان 1329 به این جنبش پیوست و با نخست وزیری مصدق در اردیبهشت 1330 جبهه ملی به یک قدرت تبدیل شد.

پس از تشکیل جبهه ملی، علاوه بر هیئت موسس، احزاب ایران، ملت ایران، زحمت‌کشان ملت ایران، مردم ایران و مجمع مسلمانان مجاهد به جبهه ملی پیوستند و یک جبهه واحدی را در مقابل دربار بوجود آوردند.

بعداز نخست‌وزیری مصدق اختلاف درونی جبهه ملی آغاز شد و نیروهای موثر مانندحسین مکی، حائری زاده و بقایی از جبهه ملی فاصله گرفتند و از مخالفین سرسخت آن شدند.

برخورد ناشایست مصدق وجبهه ملی با نیروهای مذهبی موجب انزوا و بدبینی مردم متدین به جبهه ملی شد و این جبهه قدرتمند چنان ضعیف شد که در 28مرداد نتوانست از شورش عده‌ای از الواط و فواحش جلوگیری کند و در نتیجه طراحان شکست خورده‌ی کودتای 25 مرداد ، از فرصت استفاده کردند و دولت مصدق را سرنگون کردند. سرانجام جبهه ملی اول با سرنگونی دولت مصدق و دستگیری بعضی از عناصر آن از هم‌پاشیده وعملاً تعطیل گردید.

جبهه ملی دوم در سال 1339 با یک جمع‌بندی از اوضاع بحرانی، سیاسی ایران و رهبران به این نتیجه رسیدند که ایالات متحده‌ی امریکا و متحدین غربی او در صدد تغییراتی در استراتژی سیاسی خود نسبت به کشورهای جهان سوم می‌باشند و در نظر دارند برای دفاع در مقابل کمونیسم و مقابله با خطر انفجار انقلابی ناشی از ادامه سیاست سرکوب و خفقان در این کشورها برنامه‌ رفورم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی را با دادن نوعی ازادی محدود مورد اجرا بگذارند بر همین اساس تصمیم گرفتند تا برای تجدید فعالیت، جبهه ملی را مجدداً سازماندهی کنند(غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله‌ی ایران، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 145)

ایشان در 30 تیر 1339 با انتشار بیانیه‌ای وجود خود را اعلام کردند. جبهه ملی دوم از همان آغاز سرمسائل اساسی دچار اختلاف شد و از آنجائی که اکثریت آنان را عناصر محافظه کار تشکیل داده بود و از پذیرش جامعه‌ی سوسیالیست و نهضت آزادی که بعداً تاسیس شد و از نظر آنها تندرو بودند خودداری کردند.و علاوه بر آن اختلاف نظر مصدق و اعضای جبهه ملی دوم موجب انحلال این جبهه ملی و تشکیل جبهه ملی سوم گردید.

جبهه ملی در مقابل انقلاب سفید، شعار اصلاحات آری، دیکتاتوری نه»‌ را انتخاب کرد این شعار دو پهلو نه تکلیف هواداران خود را روشن می‌کرد و نه موجب رضایت روحانیون شد و علت آن ضعف ایدئولوژیک، ماهیت معادله کارانه و جنگ قدرت بود که نتوانست موضع‌گیری مناسبی داشته باشد  و موجب سرخوردگی هوادارانش شد. انقلاب سفید و سرکوب قیام 15 خرداد آزمون بسیار مهمی بود که ناتوانی ماهوی جبهه ملی را بیش از پیش روشن ساخت و بی‌موضعی جبهه ملی و مصدق در قیام 15 خرداد که حرکتی مذهبی توسط روحانیون بود ازچشم سیاسیون، روحانیون و مردم مذهبی دورنماند. و موجب تردید جدی نیروهای مذهبی نسبت به جبهه ملی گردید.

جبهه ملی سوم
بعداز انحلال جبهه ملی دوم جبهه ملی  به رهبری باقرکاظمی اساسنامه‌ای را تنظیم کرد و نزد دکتر مصدق فرستاد به روایت ساواک مصدق هم برای باقر کاظمی پیامی فرستاد که من اساسنامه جدید جبهه ملی را ملاحظه و با آن موافقت کردم»
جبهه ملی سوم حتی نتوانست در برابر تصویب قانون کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی تصمیم بگیرد و اعلام موضع کند(کریم بسنجابی، امیدها و ناامیدی‌ها، لندن، انتشارات ملیون، 1368)

به گزارش ساواک سران جبهه ملی پس از تبعید آقای خمینی تصمیم گرفته‌اند تا مدتی جلسات خود را تعطیل کنند. تا تشکیل این جلسات به موضوع تبعید آقای خمینی تعبیر و تغییر نشود که البته علت اصلی آن ضعف ایدئولوژی بود چرا که هیچ مرام و عقیده‌ای در مقابل استعمار آمریکا نداشت.

سرانجام جبهه ملی سوم نیز عملاً تعطیل شد واعضای آن یا به خارج  رفتند و به زندگی شخصی خود پرداختند یا جذب دستگاه‌های دولتی شدند و در لابه‌لای چرخ‌های بروکراتیک نظام شاهنشاهی مفقود شدند.

در دوره‌ای که روحانیت به رهبری امام خمینی لحظه‌ای دست از مبارزه علیه رژیم نکشید. جبهه ملی به کلی از صحنه غایب بود و در حالی که شدیدترین و صریح‌ترین مقاومت از سوی حضرت امام نشان داده شد. که در نتیجه رهبری تمام جنبش را به دست گرفت و مظهر آن شد رهبری جبهه ملی در خارج و داخل ایران بی دغدغه به زندگی خود مشغول بود.

علت اصلی بی‌خاصیتی جبهه ملی را باید در نداشتن ایدئولوژی و مکتب راهنما و ماهیت اصلی عناصر جبهه ملی جستجو کرد.

-مارکسیسم
به طور خلاصه مارکسیسم مکتب کارل‌مارکس فیلسوف و اقتصاددان آلمانی(1818 -1883م.) است. مکتب مارکسیسم دارای جهان بینی و ایدئولوژی سازمان یافته‌ای است که بر مبنای فلسفه دیالکتیک هگل‌ استوار گردیده است. فلسفه دیالکتیک همه پدیده‌های طبیعی اجتماعی سیاسی و اقتصادی را با دیدی دینامیکی تفسیر می‌کند. این دیدگاه می‌گوید جهان پیوسته در حال شدن است و علت این شدن درون اشیاء است ونه بیرون. هر پدیده‌ای (تز) ضد خود(آنتی‌تز) را درون خود می‌پروراند و چیزی دیگر را به نام (سنتز) به وجود می‌آورد مارکس تاریخ را بر همین اساس تفسیر کرد و برای تاریخ سه مرحله قائل شد: 1- جامعه اشتراکی اولیه 2- برده‌داری 3- فئودالیسته یا نظام ارباب رعیتی4-نظام سرمایه‌درای 5- نظام سوسیالیستی و 6- سرانجام نظام کمونیستی.

مارکس زیر بنای تغییر جوامع را تغییر ابزار تولید می‌دانست که با تغییر آن موجب تغییر روابط تولید می‌شود و تغییر روابط تولید موجب تغییر نظام‌های اجتماعی می‌گردد. مارکس حرکت نظام اجتماعی را حرکتی دو ضلعی می‌دانست:
مارکس حرکت تاریخ را یک ضرورت تاریخی می‌دانست که همه جوامع بشری این دوران را طی  می‌کنند و سپس سرمایه‌داری به سوسیالیستی یعنی نظام بی‌طبقه و تساوی مطلق تبدیل می‌شود و در نهایت با آغاز نظام کمونیستی، جامعه به آخرین مرحله تکامل اجتماعی می‌رسد و مردم در جامعه‌ای بدون طبقه و دولت زندگی می‌کنند هر کس مطابق استعدادش کار می‌کند و به اندازه نیازش مصرف می‌کند.

مارکسیسم تنها یک مکتب تئوریک نبود بلکه همراه با پراتیک و عمل بود. از این رو یک ایدئولوژی انقلابی را بنیان گذاشت. مارکسیسم هواداران مکتبی خود را به عمل دعوت می‌کرد و مدعی بود گرچه حرکت تاریخی یک ضرورت است ولی مارکسیست‌های واقعی و پیشتازان باید با مبارزه‌ی خود خصوصاً در جامعه‌ی سرمایه‌داری به این حرکت تاریخی سرعت ببخشند و جهان را به سوی یک انقلاب سوسیالیستی به پیش‌ برند. اینجا بود که مارکسیسم از یک مکتب فلسفی به یک مکتب سیاسی و مبارزه تبدیل می‌شد مارکسیسم توانست تغییرات انقلابی مهمی را در روسیه تزاری، چین و کشورهای آمریکای لاتین و آسیا به وجود آورد.

حزب توده :
پس از کودتای مرداد 1332 و دستگیری اعضای شبکه نظامی حزب توده، بیشتر عناصر حزب توده به شوروی و کشورهای وابسته به آن متواری شدند. ایدئولوژی  حزب توده را یک ایدئولوژی التقاطی یا تحریف شده‌ی مارکسیسم یا آنچه اعلام می‌شد را مواضع  منافقانه‌ی حزب می بایست دانست، ضعف ایدئولوژی  و نداشتن مکتب راهنما، دائماً حزب توده را با اشتباهات عملی مواجه‌ میکرد و همین اشتباهات موجب سردرگمی هواداران، دلسردی و بریدگی آنان یا انشعاب و تجدید نظر در استراتژی و تاکتیک حزب می‌شد.

حزب توده به دلیل وابستگی شدید به شوروی و سیاست منفعت طلبانه وغیرقابل اعتماد آن و زندگی  مرفه اعضا در خارج  کشور، کم کاری، اشتباهات پی در پی و  جنگ قدرت تمام جاذبه‌های خود را از دست داده بود و به همین جهت نتوانست نقش اثرگذاری را در داخل ایران ایفا کند.

در مجموع سازمان‌های مارکسیتی نتوانستند تاثیری در تحولات دهه‌ی 1340  و 1350 بوجود آورند. مشکل اسامی آنها ناآگاهی از فرهنگ مردم ایران و تحلیل مسائل اجتماعی ایران برمبنای نظریات قالبی مارکسیستی بود.بیژن جزنی مغز متفکر مارکسیست‌های ایران و همفکرانش چنان در چنگال نظرات مارکسیستی ودر چنبره مارکسیسم گرفتار بودند که چاره‌ای جز این نداشتند که عامل حرکتی را اقتصاد و هر تحرکی را با عامل طبقاتی توجیه کند.ایشان هیچ گاه نخواستند قدرت حرکت آفرینی مذهبی را درک  کنند و از این رو در اقداماتی بی‌نتیجه جدا از مردم مذهبی در افکاری بیگانه محو و نابود شدند و مردم مسلمان نیز در مرگشان ماتمی نگرفتندن و اشکی نثار نکردند.

عامل سوم : امام خمینی و راهبردهای انقلابی
امام خمینی در سیزدهم آبان 1343 به ترکیه  تبعید شد و پس از یک هفته اقامت در آنکارا در 21 ابان به بورسا واقع در چهارصد و شصت کیلومتری آنکارا منتقل شد.پس از قتل حسنعلی منصور و نقشه قتل شاه توسط نیروهای مذهبی هوادار امام خمینی، رژیم شاه به این نتیجه رسید که نگه‌داری امام خمینی در تبعید به مصلحت رژیم نیست، لذا تصمیم گرفت امام خمینی را به نجف منتقل نماید. امام خمینی و حاج‌آقا مصطفی در سیزدهم مهر 1344 تحت الحفظ تا فرودگاه بغداد، همراهی و از آنجا رها شدند. امام خمینی برای زیارت امامان شیعه به کاظمین  و سامرا و سپس به کربلا عزیمت نمودند و شکوهمندانه مورد استقبال مردم و حوزه‌ها قرار گرفتند و سرانجام در بیست و  وسوم مهرماه با استقبال بی‌نظیر علما و مردم وارد نجف شدند.

رژیم شاه در این مدت با فشار و سختگیری‌های فراوان در پی محدود کردن آرمان امام خمینی بود و حتی بردن نام وی را در نقل فتوا ممنوع کرده بود.ساواک برای قطع شهریه امام خمینی به طلاب از هیچ عملی دریغ نمی‌کرد و از چاپ و توزیع رساله امام به شدت جلوگیری می‌کرد و دارنده آن را به 6 ماه تا 2 سال زندان محکوم می‌کرد.

شاه در هر موقعیتی درصدد تحقیر امام بود. وی در پاسخ به اولیویه‌ وران در مورد آیت‌الله خمینی گفت: من اورا بیرون انداختم.(اولیویه واردنف شیروخورشید، ص70)

شاه بارها سعی کرد امام خمینی را با اتهام ارتجاع، کوچک کند، اما با همه‌ این سخت‌گیری‌ها، محدودیت‌ها و تحقیرها، عظمت امام روز به روز در حال گسترش بود؛ زیرا «مخالفت آشتی‌ناپذیر او در تبعید و تقوای شخصی، سبک عادی زندگی او، و فراست سیاستش» از وی رهبری بلامنازع ساخت.(جان فوران، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران ص544)

تاجایی که دشمنان اعتراف کردند که «بدون رهبری او یا انقلاب به ثمر نمی‌رسید یا اینکه جهت دیگری می‌گرفت و نتایج متفاوت به بار می‌آمد» چرا که او از همه مخالفان شاه«شجاع‌تر، به خویشتن‌ متکی‌تر، مصمم‌تر، سازش‌ناپذیرتر و هوشمند‌تر بود و هیچ یک از چهره‌های دیگر مخالف، واجد بخشش کوچکی از این صفات هم نبودند» ( جهانگیر آموزگار ، فراز و فرود دودمان پهلوی ، ص 465 )

امام خمینی در مدت تبعید در نجف تمام اقدامات لازم را برای زمینه سازی و بسیج مردم برای یک انقلاب تمام عیار انجام دادند. کادرسازی، تربیت نیروی انقلابی، آگاهی بخشی و تبیین ایدئولوژی بخشی از اقدامات اساسی امام خمینی درنجف بود. امام خمینی در این مدت در مقابل تمام اقدامات مهم رژیم موضع گیری‌ کردند و مردم ایران را از اهداف رژیم آگاه ساختند.

امام خمینی علاوه بر تربیت شاگردان در حوزه نجف با حوزه قم و علمای ایران رابطه برقرار کردند و با طرح مسائل مهم، سعی در پرورش روحانیون کارآمد، صالح و مبارز نمودند. امام خمینی در درس، پیام‌ها و نامه‌ها خط مشی روحانیون را به این شرح  ترسیم نمود که در این تحقیق ضمن اشاره به موضوعات تنها نمونه‌ای از مصادیق آن را گزارش می‌نمایم.

الف) تهذیب نفس
امام خمینی در اوایل ورود به نجف طی پیامی به حوزه علمیه قم نوشتند:« چشم امیدم به آتیه طبقه‌ی جوان متدین ممالک اسلامی و خصوص محصلین ارجمند حوزه‌های دینی دوخته شده است» ایشان دراین پیام تاکید کردند که: «طبقه جوان حوزه‌های علمیه با مجاهدت نفسانیه و خلوات باخدای تعالی خود را برای دفاع از احکام مقدسه‌ی اسلام و مصالح مسلمین تجهیز  فرموده تا در آیته‌ی نزدیکی که عهده‌دار و پاسداری از قرآن مجید و احکام آسمانی به آنها محول می‌شود، مهیا برای خدمت بوده و از بذل هیچ چیز در راه حراست آن مضایقه ننمایند.»(صحیفه‌ی امام خمینی، ج2، ص 60)

ب)دعوت براستقامت
حضرت امام لازمه پیروزی را صبر و استقامت در برابر ناملایمات می‌دانستند. حضرت امام در پیامی به روحانیون شیرازی مقیم حوزه قم نوشتند: «شما آقایان محترم که در آتیه وظیفه سنگینی به خواست خداوند تعالی خواهید داشت، لازم است خود را مجهز نمایید و برای اعتلای کلمه حق مهیای ناملایمات و سختی‌ها شوید تا موجب سرافرازی ملت مسلمان را فراهم نمایید»(همان ص59)

ج) متحد سازی
رهبر نهضت لازمه پیروزی را وحدت علما دانستند ومی فرمودند:
«باهم صلح و صفا داشته باشید. دسته‌بندی و اختلاف‌ها را کنار بگذارید. با هم برادر باشید با روح واحد و صفای باطن برای اسلام کار کنید. شما اهل علم همیشه اهل علم باشید و همه از یک ریشه و ورق یک شجره می‌باشید و اگر شما به عهد خود وفا کنید خدای تعالی هم وفای به عهد خواهد کرد.»(همان ص 411)

د) امید بخشی:
بعداز تبعید امام غبار یاس بر سرتاسر حوزه‌ها پاشیده شد حوزه‌ی قم به این نتیجه رسید که مبارزه در غیاب رهبر نهضت بی‌فایده است. فشارهای رژیم بعثی عراق برحوزه نجف و سرکوب و اختناق رژیم شاه برحوزه‌ی قم امید به آینده و بقای حوزه‌ها را از بین برد. امام نه تنها بقای حوزه‌های علمیه شیعه را نوید می‌داد. بلکه در ظلماتی از ناامدی بشارت به پیروزی می‌داد. حضرت امام در نامه‌ای به آیت‌الله گرامی در خرداد 1346 که شاه در اوج اقتدار جشن‌‌های تاج‌گذاری را به اتمام رسانده بود و در حال آماده شدن برای مراسم جشن‌های شاهنشاهی بود و امام در تبعیدگاه خود تنها مسجدی داشت که درسی در آن برقرار می‌کرد، فضلای قم را به پیروزی قطعی امیدوار ساختند و نوشتند: «من به شماها اطمینان پیروزی می‌دهم، اطمینان غلبه حق بر باطل» در نمونه‌های قبل هم روح امید به آینده در روح‌الله و روح خدا به صراحت مشاهده می‌شود.

هـ) مبارز پروری:
امام خمینی اسلام را ماهیتاً دین سیاسی می‌دانستند و عالمان شیعی را به عنوان پاسداران تشییع مکلف به دخالت در امور سیاسی کردند و استدلال آوردند:‌ از اول تاریخ بشر تا حالا دولت‌های جابر را  مقابلشان انبیاء ایستاده بودند و علما ایستاده بودند.(صحیفه نور، جد2، ص370)
امام با تمسک به قرآن و داستان موسی فرمودند: داستان موسی در قرآن تکرار شده است تا توهم مثل موسی باشی نسبت به فرعون عصرت توهم عصایت را بردار و مخالفت کن با این مردک(شاه). (همان ، ص339-338)

و)  سازماندهی:
امام از آغاز نهضت روی سازماندهی روحانیت تاکید داشتند، جلسات مشورتی مراجع و علمای طراز اول قم، جلسات مشترک علمای شهر‌ها در شب‌های یک شنبه از ابتکارات امام  خمینی بود.
امام طبق لیستی که خود تهیه کردند در مدت تبعید در نجف به 531 نفر از روحانیون نمایندگی دادند(صحیفه امام خمینی ج1، ص 512-448) نمایندگی مرجع، تفویض نوعی وکالت ولایتی در منطقه‌ی مورد نظر است. شبکه وکلا، شبکه ی بسیار وسیعی بود که بین مومنان، روحانیون و امام پیوند برقرار می‌کرد. همین شبکه در رساندن پیام امام به مردم نقش اساسی را ایفا کرد. شبکه‌ای که در سال 57-1356  بابرقراری تماس تلفنی در سرتاسر کشور، پیام حضرت امام را به اطلاع مردم می‌رساندند.

ز)پاسداری از حریم
حضرت امام با درک جایگاه روحانیت درتحولات اجتماعی علاوه بر سازماندهی و تبیین استراتژی و تشریح خط مشی، به شدت از حریم روحانیت دفاع می‌کردند و اجازه نمی‌دادند بیگانه‌ای به این حریم نفوذ کند و اگر چنین اتفاقی افتاد بلافاصله وی را طرد می‌کردند حضرت امام در سال 1347 در اولین واکنش به روحانی نمایانی که از رژیم شاه حمایت می‌کردند فتوایی را بدین شرح صادر کردند:
«کسانی که از دستگاه ظالم تایید کرده‌اند یا می‌کنند و برخلاف شرع مطهر عمل می‌کنند اگر اجازه‌ای از این جانب دارند از درجه‌ی اعتبار ساقط است. مؤمنین به ‌آنها از وجوه شرعیه خصوصاً سهم مبارک امام(ع) ندهند اعاذالله تعالی من شرو و انفسنا. روح‌الله الموسوی الخمینی»(همان ج2، ص 174)

ح) جهت‌دهی دانشجویان
یکی از اقدامات حساب شده امام در دوران تبعید برقراری رابطه با دانشجویان مسلمان بود. امام در مناسبت‌های مختلف مبارزات دانشجویان را مورد حمایت و رژیم شاه را به خاطر سرکوب دانشگاه مورد سرزنش قرار می‌داد. امام برای دانشجویان به دلیل حمایت از مذهب و شور و شادابی جوانی و مبارزاتی جایگاهی بزرگ قائل بودند. چرا که هم سرنوشت آینده کشور در دست آنها بود و هم نیروی توانایی برای نقش آفرینی در زمینه سازی انقلاب بودند.(همان ج3، ص249)

حضرت امام خطاب به روحانیون فرمودند: «شما دانشگاه‌ را دور نکنید، از خودتان، فردا مقررات مملکت دست اینها است. تو که وزیر نمی‌شوی. من و تو که وزیر نمی‌شویم فردا مقررات این مملکت دست این دانشگاهی‌هاست.» از طرف دیگر به دانشجویان تذکر می‌دادند که پس از طی کردن. دوران دانشجویی نباید به غفلت و فراموشی مبتلا شوند دانشجویان باید متحداً به مبارزات خود ادامه دهند و مردم ستمدیده ایران و آنچه بر آنان می‌گذرد را فراموش نکنند. آینده مملکت به دست جوانان سپرده می‌شود و در حفظ و حراست آن نباید غفلت کنند.»(همان ج2، ص 87)

ط) اسلام محوری:
حضرت امام در مبارزات جز به  اسلام خالص به هیچ چیز دیگر معتقد نبودند. ایشان به دانشجویان تصریح می‌کردند که «هدف خود را اسلام که تنها مکتب نجات بخش بشر است و یگانه کفیل. آزادی و استقلال ملت‌های مستضعف است. قرار دهند و تنها اسلام را ضامن«پیروزی» خود بدانند.(همان  ج3، ص318)

ی) اسلام شناسی
یکی از سفارشات حضرت امام در پیام‌ها علی‌الخصوص به دانشجویان شناخت صحیح اسلام ناب بود.
«قوانین آسمانی اسلام را که برای تمام شئون زندگی از مبدأ وحی نازل شده است و عملی‌تر و سودمند‌تر از تمام فریضه‌هاست، مطالعه کنید» حضرت  امام مطالعه‌ی اسلام را عاملی می‌دانستند که دانشجویان «تحت تأثیر تبلیغات مغرضانه ی اجانب واقع نشوند» ایشان معتقد بودند که اجانب و دستگاه‌های مرموز آنها«نگذاشته‌اند طبقه تحصیل کرده به احکام مقدسه‌ی اسلام به خصوص قوانین تشکیلاتی و اجتماعی و اقتصادی آن توجه کنند و با تبلیغات گوناگون وانمود کرده‌اند که اسلام جز احکام عبادی مطلبی ندارد. در صورتی که قواعد سیاسی و اجتماعی آن بیشتر از مطالب عبادی آن است»(همان ج2، ص255)

ک) مبارزه برمدار حکومت اسلامی
بعداز اینکه امام خمینی در نجف مبانی حکومت اسلامی را  ارائه کردند، تلاش وافری نمودند تا مباحث حکومت اسلامی در جوامع اسلامی طرح شود. از جمله در بسیاری از پیام‌های خود به دانشجویان تاکید داشتند تا آنان نیز به ترویج اندیشه‌‌های حکومت اسلامی بپردازند: «تاجوامع بشری بدانند اسلام چه نحو حکومتی می‌ خواهد، تا افکار غلطی که به واسطه عمال استعمار به جوان‌های ما تحمیل شده است. تغییر کند.»(همان ج2، ص288)

ل) اتحاد با روحانیت
یکی از تلاش‌های حضرت امام این بود که بین روحانیت و اقشار مختلف جامعه علی‌الخصوص دانشجویان پیوند برقرار کند. ذهنیت‌های منفی را برطرف و آنها را در مقابل رژیم در صفی واحد سازماندهی کند. امام در اولین پیام خود به دهمین اجلاس اتحادیه‌ انجمن‌اسلامی اروپا اعلام نمودند: «از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم(طلاب) و دانشگاه‌ها و همکاری آنها و سایر طبقات بیدار در این نهضت مقدس اسلامی که به خواست خداوند متعال منتهی به قطع ایادی اجانب و استعمارگران و هدم بنیان استعمار خواهان و غرب‌زدگان خواهد شد، احساس مسرت و سربلندی می‌کنم»

حضرت امام در این پیام این پیوستگی را قدم اول معرفی کردند که اساس آن بر پایه وحدت اسلامی، شکل گرفته است وچنان عظمتی بر این وحدت قائل بودند. که افزودند: چون این پیوستگی را می‌بینم به خود نویدی می‌دهم که به خواست خدای  بزرگ آتیه‌ درخشان نزدیکی در انتظار ملل مظلوم است.(همان جلد 2، ص142)

م) بسیج مردم
اعتقاد به قدرت و تدین مردم جزئی از فلسفه سیاسی حضرت امام بوده است. امام در اوج قدرت رژیم و بی‌تفاوتی و سکوت اکثریت، اعتقادی عمیق به مردم داشتند. امام در مورد جایگاه  وقدرت مردم فرمودند: آنچه ملت‌ها پیشتیبانی آن باشند، دولت‌ها نمی‌توانند با آن مبارزه کنند. دولت‌ ها زودگذر و عمرشان کوتاه است.(همان ج2، ص 411)

امام شرط اصلی فعلیت یافتن قدرت مردم را بیداری و رشد ملت می‌دانستند و در آغاز نهضت به بعضی از وعاظ نامه‌ی نوشتند که «بایستی منبر بروی که مردم بیدار شوند، (همان ج2، ص 83)

امام خمینی با اهمیتی که بر بیداری مردم قائل بودند آن را سرمایه‌ گران‌بهایی می‌دانستند و می‌فرمودند: بیداری ملت مایه‌ی امید است. امام براساس اعتقاد به مردم و اثر بیدار سازی آنها، در طول زمان تبعید در نجف، لحظه‌ای از آگاه سازی مردم دریغ نکردند، ایشان درهر حادثه یا برنامه‌ای که رژیم دست به اقدام می‌زد، با ارسال پیام یا ایراد سخنرانی با صدور فتوا به افشاگری علیه رژیم و بیدار سازی مردم می‌پرداختند.

برای نمونه خوانندگان محترم را به نامه سرگشاده امام و هویدا، پیام به زائران بیت‌الحرام و تحریم جشن‌های شاهنشاهی، پیام 21/12/53 ، پیام امام در تحریم حزب رستاخیز، پیام عید فطر 1393قمری مطابق مهر 1355 به مردم ایران و دانشجویان در واکنش به تاریخ شاهنشاهی و سخنرانی امام در اعتراض به جشن هنرشیراز(صحفه امام ج3، ص 230 ارجاع می دهم)

ن) وابستگی شاه و استقلال خواهی امام خمینی:
امام در طول مبارزه‌اش ، پیوسته وابستگی سیاسی و اقتصادی شاه را به آمریکا و اسرائیل مورد نکوهش قرار می‌دادند و مردم را به رای استقلال خواهی فرا می‌خواهند.امام در  طول مبارزات خود به روحانیت دانشگاهیان و مردم آموخته بودند که تا دست استعمار قطع نشود، استبداد با حمایت او همچنان بر پا خواهد ماند و از آزادی خبری نخواهد بود اولین مرحله اجرای دکترین کندی لایحه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود که با مخالفت شدید مرجعیت شیعه مواجه شد. امام دراعلامیه در این باره تصریح کرد: کراراً تذکر داده شد که روحانیون نظری جز اصلاح حال ملت و بقای استقلال مملکت ندارند. (همان ج1، ص180)

در صحیفه حضرت امام جلد اول صفحات 113،121، 157،162 نمونه‌هایی است از سخنرانی‌های امام در رد وابستگی رژیم به نیروی انسانی خارجی و واکنش به استعمار در مرحله دوم اصلاحات کندی در ایران یعنی رفراندوم انقلاب سفید در آخرین روز تحصیلی سال 1341 آمده است که فرمودند:( در این سال‌ استعمار توطئه‌هایی را علیه اسلام تدارک دید، عمال پلید استعمار به قرآن جسارت کردند، برای پایمال کردن احکام نورانی در آن نقشه کشیدند، برنامه‌ها ریختند. ) .(همان ج2، ص72)

این نمونه‌ای از مواضع ضدآمریکایی امام بعد از دکترین نیکسون و سیاست‌پذیرش ژاندارمی منطقه و سرکوب جنبش‌های ضداستعماری توسط شاه است که امام خمینی بارها رژیم را مورد انتقاد قرار دادند

شاه این طلای سیاه(نفت) را می فروشد و خزانه‌ی ایران وملت را تهی می‌کند و در آمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید به اربابان استعمارگرش وام می‌دهد و یا اسلحه‌های خانمان سوز و مخرب می‌خرد تا از منافع و مطاع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند و به خون ریزی‌ و سرکوب جنبش‌های ضد استعماری ادامه دهد.(همان)

امام علاوه بر ضدیت با آمریکا مبارزه علیه اسرائیل را در صدر برنامه‌های خود داشتند چرا که یک رهبر مذهبی بودند و هم می‌بایست از اسلام دفاع کنند و هم از منافع مسلمانان، بی‌شک اسرائیل کشور غصبی یهودیان ضد اسلام و ضدمسلمان بود به همین جهت امام از ابتدای نهضت تا پایان عمر یک لحظه در مواضع ضد صهیونیستی خود تردید نکردند.


تسنیم