مستشاران نظامی اروپایی و تحولات ارتش ایران در قرن نوزدهم
اولین تماس رسمی ایران با اروپائیان را زمانی ذکر میکنند که جمهوری ونیز به واسطه وضعیت جغرافیایی خود و پیشرفتهای خود در فن دریانوردی و شوق و میل به کشف مناطق جدید، بازرگانان خود را به سوی مشرق زمین گسیل داشت. ولی در آنجا با سد و مانع حکومت عثمانی و سلطانمحمد، فاتح قسطنطنیه، روبرو شد.
به این دلیل و به استناد مصوبه سنای جمهوری ونیز، قرار شد آن جمهوری با حسنبیک روملو که در منطقه غرب ایران حکومت داشت، رابطه سیاسی برقرار و در تقابل با عثمانیان با ایشان معاهدهای امضا نماید. این نقطه را شاید بتوان اولین مرحله تماس ایران با دنیای جدید مغرب زمین تلقی نمود. در نتیجه این مراودات تجار ونیزی انواع کالاها و مصنوعات دنیای جدید را که در ایران وجود نداشت، چون اسلحههای آتشین، مثل تفنگ و خمپارهانداز و شمخال و یا اشیاء دیگری چون عینک، در قالب هدایا و یا به عنوان فروش در ایران عرضه میداشتند. به نظر میرسد انگیزه ونیزیها از این مراودات علاوه بر به دست آوردن پایگاهی در مشرق زمین برای فروش و عرضه کالاهای خود، تضعیف حکومت عثمانی بود که مدتها بر سر راه تجارت ایشان برای آوردن کالاهای گرانبها از شرق، چون ادویه و سنگهای قیمتی و دیگر اقلام و نیز بازارهای فروش کالاهای آن قرار داشته است. درباره به کار بردن اسلحه آتشین به وسیله ایرانیان در برابر رقبای داخلی و نیز عثمانیها، محمود محمود به نقل از کتاب «ایران و مسئله ایران» درباره برادران شرلی چنین نوشته است:
«ایرانیها قبلاً به کار بردن توپ را از پرتغالیها آموخته بودند و در زمان شاه طهماسب عدهای از نظامیان پرتغالی در قشون ایران بودند که با ترکها جنگ کردند و در این جنگ بود که ایرانیها تفنگ را به کار بردند. »
در ابتدای دوره صفویه جنگهایی که با عثمانیان درمیگرفت، به دلیل برتری تسلیحات نظامی ایشان، به نفع عثمانیان پایان مییافت؛ ولی با تکمیل و تجهیز سپاهیان ایران به اسلحههای جدید و استفاده از تاکتیکهای نظامی سرداران بزرگی که در این دوران حضور داشتند، ایران برتری خود را در عرصه نظامی به دست آورد. یکی از نقاط قوت شاهعباس استفاده از امکانات مختلف- داخلی و خارجی- برای هر چه قدرتمندتر کردن حکومت ایران بود. یکی از این وسایل، استفاده از پیشرفتهای تسلیحاتی اروپائیان برای تجهیز سپاهیان بود.
برادران شرلی در دوره شاهعباس اول صفوی به ایران آمدند. رابرت شرلی بازرگانی انگلیسی بود که در جستجوی ثروت افسانهای مشرقزمین به همراه برادرش و هیأتی 26 نفره به ایران آمدند. انگیزه ظاهری سفر وی کمک به تجهیز سپاهیان ایران در برابر عثمانیها بود. شرلی به کمک نفراتی که به همراه خود آورده بود به ساختن توپ، تعلیم توپریزی و نیز استفاده از تفنگ در میان سپاه ایران پرداخت؛ به نحوی که پس از مدتی سپاه صفوی، مجهز به 500 عراده توپ برنجی و 60 هزار تفنگچی شد. سپاه ایران با تجهیزات و تعلیمات جدید نظامی، قدرت ویژهای در برابر عثمانیان یافت.
«نمیتوان آمدن این هیأت را بنابر مقتضیات سیاست انگلستان و دستور آن دولت ندانست و تصور کرد هیأتی مرکب از 26 نفر که اعضای آن غالباً از دانشمندان و کارشناسان فنون مختلف بالاخص فن نظام بودهاند فقط به صرف دستبوسی و فدا کردن جان خود در محاربات شاهانه شاهعباس آمده باشند. بلکه باید یقین داشت اعضای این هیأت مأموریت داشتهاند قوای ایران را به سبک نظام جدید اروپا تربیت نموده به جان عثمانیها بیندازند.»
با آغاز جنگهای ایران و روسیه در عصر فتحعلیشاه قاجار و شکستهای تلخ کشور از همسایه شمالی، فرسودگی نظام سیاسی- اجتماعی کهن ایران و به تبع آن سازمان لشکری آن، بر اقلیتی از دولتمردان آن عصر آشکار گردید و افرادی چون عباسمیرزا نایبالسلطنه و وزیرش قائممقام، درصدد برآمدند با استخدام مربیان و کارشناسان نظامی اروپایی و استفاده از دانش نظامی آنها در سازمان و تشکیلات لشکری کشور، اصلاحات لازم را به عمل آورند. این روند که در زمان عباسمیرزا آغاز شد، بعدها ایران را عرصه رقابتهایی نمود که به دلیل نداشتن برنامه و نداشتن فهم درست از سیاست و روابط خارجی، استقلال و در مرحله بعد تمامیت ارضیاش را دچار خدشه ساخت. «... روسها نظر به قفقاز و سواحل دریای کاسپین داشتند و انگلیسها نفوذ معنوی ایران در هند را که از طریق ارتباط مستقیم بازرگانی و پیشرفت زبان و ادبیات فارسی و اشتراک در سوابق تاریخی و هنر و مذهب، روزبروز در حال توسعه بود به ضرر خود میدانستند و میخواستند با ضعیف گردانیدن ایران خطر بزرگی را از هند دور سازند و فرانسویها میخواستند از راه ایران خود را به هند برسانند... شاید بزرگترین آفت تاریخی ایران مواجه شدن با این سیاست مخالف و متضاد بود که سیاستمداران ایران نخواستند یا نتوانستند به خوبی از عهده آن برآیند... و همین امر در عین حال که موجب خسارات عمده مادی و معنوی برای ایران شد، لزوم پیروی و اخذ تمدن جدید را نیز بیش و کم به سران مملکت فهمانید.»
در زمان فتحعلیشاه و با توجه خاص ناپلئون بناپارت به ایران، عدهای معلم و افسر نظامی فرانسوی برای تعلیم و تجهیز سپاه ایران راهی ایران شدند. در اندک زمانی که تا به هم خوردن روابط سیاسی دو کشور ادامه داشت، نوع خاصی از نظامیگری و ترکیب افواج و مشق نظام را در میان قشون کاملاً عشیرهای ایران پیاده نمودند.
پس از به هم خوردن روابط ایران و فرانسه، افسران فرانسوی جای خود را به افسران انگلیسی دادند که با عهدنامه جدیدی که بین ایران و انگلیس بسته شد به تشکیلات نظامی ایران ملحق شده و تعلیم و تربیت قشون ایران را به عهده گرفتند. سپاهیانی که در زمان فتحعلیشاه قشون ایران را تشکیل میدادند، به دید ژنرال گاردان که همراه با هیأت نظامی فرانسوی و برای ساماندهی به سپاهیان ایران آمده بودند چنین جلوه نمودهاند: «اوضاع نظام ایران قابل اهمیت و اعتبار نیست. پیادهنظام 60000 نفر سرباز دارد و افراد آن نیز چندان به کار نمیخورند. اسلحه آنها خیلی سنگین است، پیادههای آذربایجانی و عراقی، تفنگهای فتیلهای دارند و این تفنگها را بسیار بد سوار کردهاند.» وی اضافه میکند: «توپخانه 2500 نفر بیشتر عده ندارد و برای این صنف ماهرترین افراد را اختیار مینمایند... در مازندران هم گلوله توپ میسازند ولی این گلولهها به قدری بزرگ است و بد ریخته شده که به واسطه سوراخهای کوچک و خرده شن که داخل دارد، لوله توپ را خراب میکند و غالباً در حین بیرون آمدن از دهانه توپ میترکد.» و درباره اردوگاه نظامیان مینویسد: «اردوگاه هیچ نظمی ندارد...» و در خصوص نقشه جنگی: «... میگویند هیج قسم نقشهای در ایران موجود نیست.»
افسران انگلیسی در ایران
حضور انگلیس در ایران از مدتها قبل از دوره قاجار آغاز شده بود که نقطه اوج آن در زمان صفویه و حضور برادران شرلی در ایران بود. ولی در دوره قاجار به مناسبت توجه دنیای آن روزگار به شرق که مرکز این توجه نیز هندوستان بود، انگلیس که به اهمیت این نقطه از آسیا پی برده بود درصدد رفع موانع و دفع مدعیان برای حضور هر چه قویتر خود در این منطقه برآمد. لرد کرزن درباره لزوم توجه بیشتر به این منطقه چنین اظهار میدارد:
«... حتی در نظر کسانی که راجع به سیاست امپراتوری توجه کافی ندارند نیک عیان بوده است که ایران سرزمینی است که بازار وسیع و سودآوری برای تجارت انگلستان و فروش فرآوردههای هندی و انگلیسی است... »
پس شروع به نفوذ در دستگاه فتحعلیشاه قاجار کردند. این موقعیت را عدم پایبندی و تعلل دولت فرانسه در عمل به مفاد عهدنامهای که دوستی متقابل و نیز حمایت از ایران در برابر دشمنانش به عنوان تعهدات فرانسه در آن تضمین شده بود، برای انگلیس فراهم ساخت که دوباره و این بار آسانتر بتواند نفوذ خود را در ایران تثبیت نماید.» «تصمیم دولت فرانسه به عدم مداخله در جنگ ایران و روسیه و عزیمت ژنرال گاردان از ایران وظیفه نمایندگان انگلستان را که مدتها بود مترصد فرصت مناسب بودند آسان کرد و دولت ایران یک بار دیگر در مقابل تجاوزات روسها به انگلستان متوسل گردید. از ماه می 1809 ناوگانی مرکب از چهار کشتی جنگی از طرف لرد مینتو فرماندار کل هندوستان به خلیج فارس اعزام شده و سر جان مالکوم در رأس هیأتی در شیراز منتظر وصول اجازه ورود به تهران بود. اما به واسطه نفوذ ژنرال گاردان، به هیأت انگلیسی اجازه ورود به تهران داده نشده و آنها مدت هشت ماه در شیراز منتظر ماندند. در خلال این مدت دولت ایران به طور محرمانه از سر جان مالکوم شرایطی را که دولت انگلستان برای اتحاد با ایران قائل بود خواستار شد. مالکوم علاوه بر درخواستهایی که دولت انگلیس سابقاً عنوان کرده بود، واگذاری جزیره خارک را هم خواستار شد...». این خواسته با مخالفت ایران روبرو شده و مالکوم به علامت اعتراض ایران را ترک کرد ولی انگلیس برای آن که صحنه را به رقیب نسپرد مأمور دیگری را به ایران گسیل داشت. سر هارفورد جونز با اجازه انعطاف بیشتر از طرف دولت انگلیس به ایران وارد شد.
جونز در اولین مرحله، با دربار شاه قرارداد مودت بست و در آن موادی را گنجانید که ایران در پی دوستی با دشمنان آن کشور برنیاید. روی اصلی این ماده به سمت رقبای انگلیس در آسیا و مشرق زمین، فرانسه و روسیه بود. تعهدات ایران در این قرارداد بسیار صریح و روشن بیان شده بود:
«قطع ارتباط با هر کشوری که انگلیس به عنوان دشمن خود معرفی میکرد و عدم مجوز عبور از خاک ایران برای رسیدن به هندوستان به ایشان. در مقابل، تعهدات انگلیس در برابر ایران بسیار مبهم و قابل تفسیر بود؛ تعهد به اتحاد همیشگی با ایران و کمک به ایران در قالبهای تسلیحات نظامی در صورت حمله یکی از کشورهای فرنگی به ایران. »
در رفت و آمدهای بعدی مأموران انگلیسی به ایران که به سبب برخی دوگانگیهای سیاستهای دربار انگلیس و حکومت مستقر در هندوستان در قالب کمپانی هند شرقی، با اختلافات مأموران اعزامی همراه بود، تعهدات ایران با اخراج مأموران فرانسوی، عملی شد. ولی تعهدات متقابل انگلیس عملی نشد. به هنگام اعزام میرزاابوالحسنخان ایلچی که به سفارت به حکومت هند شرقی در بمبئی رفت؛ و در هنگام مراجعت وی تعدادی افسر نظامی و تسلیحات به ایران تحویل داده شد.
لرد کرزن فاصله گرفتن از روش جنگاوری سنتی در ایران را در مواجهه با حملات ارتشهای روسیه، یکی از دلایل شکستهای ایران از روسیه میداند:
«... پیش از پادشاهی فتحعلیشاه قدرت نظامی ایران بیشتر بر جنگاوری افراد چالاک سوار متکی بود که به حد وفور در همه ایران به وسیله سران طوایف و ایلات فراهم میگردید و این افراد به رسم گذشته از استقلال نسبی برخوردار بودند... این بساط به واسطه سیاست بیم و هراس فتحعلیشاه از ناحیه سران ایلات که در نابودی آن همت گماشته بود از بین رفت و همین که وی آثار نفوذ ایشان را بر باد داد قدری دیر پی برد که پایه قدرت خویش را هم خراب کرده بود. میگویند وقتی که فرمانده روسی ژنرال یرمولوف شنید که عباسمیرزا لشکر مرتبی فراهم میسازد با خشنودی گفت حالا همه را با هم به دام خواهم انداخت که هیچوقت قبلاً نتوانسته بودم. نظر سر جان مالکوم نیز دال بر همین معنی است آنجا که میگوید در سرزمین عقبافتادهای چون ایران که تأسیسات اداری و اخلاق ملی آن به نظر اروپائیان مأنوس نیست نیک بجاست که حفظ و دفاع مملکت به نیروهای چریک واگذار شود... »
هیأت افسران انگلیسی که به همراه میرزاابوالحسنخان ایلچی به بوشهر وارد شدند، تحت ریاست میجر کریستی به سازمانبندی و تعلیم سپاهیان ایران پرداختند.
یکی دیگر از اهداف انگلیس جلوگیری از تسلط بیشتر روسیه بر ایران در عین عدم تقویت کافی نیروهای نظامی ایران جهت نیازمندی همیشگی این کشور به حمایتهای انگلیس بود. به این لحاظ اینگونه تعلیمات، که تقریباً همیشه به انحاء مختلف وجود داشت، هیچگاه زیربنایی و کارآمد نبود. و همچنین از تمام عوامل داخلی چون مخالفتهای رجال و صاحبمنصبان با ایجاد ترتیبات نوین ارتشی و عوامل خارجی چون دولت عثمانی و یا توسعهطلبیهای روسیه برای عدم مقاومت ایران در برابر ایشان و تمکین آنها استفاده میکرد.
مأموران بسیاری، بعد از سر هارفورد جونز به بهانه تجهیز و تعلیم قشون به سمت ایران رهسپار شدند. «سر گور اوزلی جانشین سر هارفورد جونز در سال 1811م به اتفاق چند افسر از انگلستان عزیمت نمود (که یکی از آنها سرگرد دارسی یا دارسی تاد بود). با وی چند تن از گروهبانهای لشکر 47 انگلستان به ایران آمدند تا به پیادهنظام، انضباط نظامی درس بدهند. سرگرد کریستی که از لشکر بمبئی بود به این کار آخری یعنی تعلیم سربازان مأمور شد و ستوان لیندزی از لشکر مدرس (هند) به آموزش گروه توپخانه که خود ترتیب داده بود پرداخت و تحت نظارت عالی عباسمیرزا با شور و علاقه وافر خدمت نمود و حضرت والا علیرغم درخواستهای لیندزی پافشاری میفرمود که ریش توپچیها را نتراشد تا روزی که حسن اتفاق نارنجکی ناگهان در دست یکی از آنها آتش گرفت و ریش سرکار توپچی را سوزاند و از آن پس چانههای صاف فراوان شد.»
همان طور که در قبل آمد پس از آن و تا زمان مظفرالدینشاه، افسران دیگری از انگلستان در صحنه نظامی ایران ظاهر شدند. لیندزی به مدت چهل سال در قشون ایران مشغول بود و حتی به منصب فرماندهی کل رسید.
بر اساس سیاستی که انگلیس همیشه دنبال میکرد، با اتفاق بین انگلیس و روس، مأموریت مأموران آن دولت در ایران نیز تفاوت یافته و عملاً تعهدات ایشان فراموش شد. مطلب جالب این است که افسران انگلیسی که در قشون ایران حضور یافته و حتی در هنگام درگیریها کشته شدند کم نبودند؛ ولی مسئله این است که اثرات این حضور در شکلدهی قشون ایران آیا به نفع یا به ضرر آن بوده است؟
به دلیل جنگهای طولانی مدت بین ایران و روس که به شکست ایران و قراردادهای گلستان و ترکمانچای انجامید، موقعیت دولتهای خارجی و به خصوص دو دولت روس و انگلیس در ایران و مأموران ایشان، هر از چندی تغییر شکل مییافت.
لرد کرزن معتقد است به دلیل عدم ثبات نظر عباسمیرزا بود که بعد از عقد قرارداد گلستان وی از افسران انگلیسی و کمکهای ایشان چشم پوشید. وی این نکته را که یکی از دلایل شکست ایران از روسیه، خودداری انگلیس از عمل به تعهدات خود در مقابل ایران، مبنی بر کمکهای تسلیحاتی و مالی و حمایتهای معنوی در برابر دستاندازیهای روسیه در مناطق متعلق به ایران بوده است، نادیده گرفته و از بیتوجهی عباسمیرزا نسبت به ایشان اظهار تعجب میکند.
با استناد به خاطرات ژنرال سمینو مستشار نظامیای که در زمان فتحعلیشاه و محمدشاه در خدمت قشون ایران بوده (1826 تا 1851م)، سرگردانی سپاه و فرماندهان ایرانی که درگیر جنگ با دشمنان خود در منطقه بودند، به دلیل دخالتها و اعمال نظرات افسران نظامی (روسی، فرانسوی و انگلیسی) که در خدمت ایران بودند و طبیعتاً منافع دولت متبوع خود را در هنگام درگیریها در نظر داشتند، در عملیات تدافعی و تهاجمی به خوبی آشکار است. وی ضمناً اشاره میکند دولتهای صاحبنفوذ در ایران [منظور انگلیس] در آن هنگام به گونهای رفتار میکردند که ضمن حفظ منافع خود به روابط سیاسی خویش با کشور درگیر با ایران (در آن هنگام روسیه) لطمهای وارد نیاید. سمینو در خاطرات خود از تأثیرگذاری خود روی عباسمیرزا که در حال جنگ با روسها در مرزهای شمالی ایران بود؛ نوشته و بر این نکته تأکید دارد که کار وی که به عقبنشینی ایران در آن مناطق انجامید، خدمتی بود که وی به روسها کرد: «... هنگامی که به خدمت عباسمیرزا درآمدم همراه وی در آخرین جنگ علیه روسیه شرکت کردم و آنچنان در خدمتگزاری وفادار بودم که مورد توجه شاهزاده عباسمیرزا قرار گرفتم. من در این جنگ فرصت این را یافتم تا خدمات ارزندهای به روسها بکنم. مثلاً جان دوازده افسر روسی را از گرسنگی و بیماری نجات دادم... در جریان مذاکرات صلح دهخوارقان از سه طرف عباسمیرزا را تحریک میکردند که از صلح دوری جوید، اما من با ایراد سخنرانیهای عمومی شاهزاده را به صلح تشویق کردم. این یک خدمت واقعی بود که به روسها کردم؛ گو این که هدف اصلیام خدمت به شاهزاده عباسمیرزا بود که چند سالی خدمتگزار ایشان بودم.»
سمینو در بخش دیگری از خاطرات خود ادعا میکند علت شکستهای ایران از جمله شکست در جنگ هرات، عوامل داخلی و عزمی از درون دربار بود که ایران را از پیروزیای که مقدمات آن را وی و دیگر افسران روس در خدمت ایران فراهم آورده بودند، محروم ساخت. وی مینویسد:
«در جنگ هرات نمایندگان روسها و انگلیسها دولت ایران را در جهت مخالف هدایت میکردند. در حالی که روسیه ایران را به اشغال هرات تشویق میکرد، انگلیسیها بر عکس محمدشاه را از این کار برحذر میداشتند. از این رو شاه ایران در ادامه محاصره شهر دچار شک و تردید شده بود. محمدشاه منتظر بود تا نمایندگان روس و انگلیس دستورهای قطعی از جانب دولت متبوع خود دریافت کنند و به نحوی بداند در صورت برخورد با انگلیس، روسها تا چه حد حاضر خواهند شد از وی حمایت کنند. »
بنا به نقل سمینو سیاست محمدشاه، راضی نگه داشتن دو دولت انگلیس و روسیه بود. وی ادعا میکند محمدشاه روش عجیب و خاصی به کار میبرد به این معنی که سمینو که به عنوان فرمانده بخشی از سپاه ایران برای حمله به هرات در نظر گرفته شده بود و با همراهی روسها قرار بود این نقطه تأثیرگذار را که به سبب تحریکات انگلیس در معرض جدایی از ایران بود به حاکمیت ایران بازگرداند، به سبب اختلافنظرها و یا شاید تحریکاتی که از چشم وی پنهان بود، آن طور که سمینو نقل میکند عملیات او را خنثی و در بعضی بخشها بیاثر میساخت:
«... حمله آغاز شد اما موفقیتی در پی نداشت و نمیتوانست داشته باشد؛ چرا که اصولاً نمیخواستند ما در این جنگ پیروز بشویم. علاوه بر شتابزدگی زیاد که در تدارک مقدمات جنگ به کار رفته بود، مخفیانه به فرماندهان گردانها دستور داده شده بود که از حمایت ستون خودداری کنند. به هر یک از افراد نخستین گروهان حمله که با شجاعت گامی پیش میرفتند بیش از هفتاد فشنگ داده نشده بود... »
با ورود و خروج مستشاران نظامی روسی، فرانسوی و انگلیسی از تشکیلات نظامی و ترتیباتی که هر کدام در زمان خود به قشون ایران میدادند، بینظمی و آشفتگی قشون ایران پدیدار شد. این آشفتگیها تا پایان دوره محمدشاه ادامه داشت. متن ذیل، گزارشی است از وضعیت قشون ایران در زمان محمدشاه قاجار که به وسیله کلنل استودارت نوشته شده است و بخشی از آن اشاراتی دارد به بیانضباطیهای افراد قشون در آن روزگار:
«... در حال حاضر عمده واحدهای ارتش از تهران و استانهای آذربایجان، عراق، فارس، خراسان و کرمانشاهان تأمین میشوند. چهار هنگ مستقر در تهران که میتوان آنان را پشتیبان قدرت سلطنت دانست اخیراً مواجب و لباس مرتبی دریافت میدارند. سلاحهای آنان وضع رضایتبخشی ندارند ولی میتوان توسط کارگران قورخانه سلاح مزبور را قابل استفاده نمود. سه هنگ آذربایجان و هنگ چهارم از سربازان فراری روس تشکیل شده است. توجه خاص به سان سربازان مزبور توسط افرادی صورت میگیرد که از مشق نظام نه اطلاع درستی دارند و نه از انضباط بویی بردهاند. پادشاه نیز از سربازان سان میبیند و نسبت به آنها علاقه زیادی ابراز میدارد. به واسطه فقدان کاردانی افسران، سربازان از انضباط بیخبرند...»
وی در آخر گزارش اضافه میکند:
«... طبق دستور آن جناب یک سیستم خبررسانی منظم و مرتب توسط کلنل یاسمر برقرار شده تا نماینده دولت بریتانیا را در تهران از وضع حقیقی سربازان و افسران مستحضر سازد... »
این گزارش و تکمله آخر آن، این گمان را که بیشتر این تمهیدات برای اطلاع از توان و امکانات نیروهای نظامی ایران در مرحلهای و شاید ضعیف نگاه داشتن آن بوده تا نیروی بالقوهای در این منطقه مهم در برابر ایشان نباشد، تقویت میکند.
از دیگر افرادی که به نوعی در جریان دگرگونی و تحول در قشون ایران تأثیرگذار بوده و برای سازماندهی آن کوشید، حاجمیرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه بود. کلنل کلمباری که در زمان محمدشاه و برای مربیگری در امر آموزش نظامیان به ایران آمده بود، در خاطرات خود از وی چنین نقل کرده است:
«... حاجمیرزاآقاسی خیلی زود اراده خود را بر همه قشون تحمیل کرد. اصلاحات نظامی این مرد جسور ولی واقعبین برای کشورش بسیار مناسبتر از روشهایی بود که اروپائیان ارائه دادند. در کشوری که تعیین و اخذ مالیات به صورت نامنظم انجام میگرفت، هزینه نگهداری یک قشون دائمی بسیار زیاد میشد. میرزاآقاسی روزی به کلمباری گفته بود که برای داشتن یک ارتش منظم، چهارچوب اصلی قشون را به همین صورتی که هست یعنی با 82 گروهان نگاه خواهم داشت. لیکن به جای این که این تعداد را دائماً به حالت آمادهباش و حاضر در یک جا نگهدارم فقط هر چند وقت یک بار آنها را جمع میکنم تا به تمرینات نظامی بپردازند و بتوانند آمادگی رزمی خود را همیشه حفظ کنند. در نتیجه از آن پس بود که یک قشون منظم، مرکب از پیادهنظام (سرباز) و آتشبار (توپخانه) و یک قشون غیرمنظم شامل تفنگچی (تفنگداران پیاده) و سوارکار (قشون سوار) تشکیل شد و فقط قشون منظم به تناسب درجه، سوابق و خدمات و انتساب خانوادگی و ایلی به شاه، از مواجب و جیره غذایی بهرهمند بود. »
افسران اتریشی نیز هفت فوج از سربازان ایرانی را تحت تعلیم خود قرار دادند (در زمان ناصرالدینشاه) و چون از ایران رفتند، گروه دیگری به جای ایشان آمده و به همان شیوه به کار پرداختند؛ ولی به دلیل عدم توجه حکومت به ایشان، که بیشتر ناشی از تحریکات دولتهای دیگر به خصوص انگلیس درباره ایشان بود، و نیز از بین رفتن انگیزه ادامه کار در آنها، قشون به سبک اتریشی به تدریج مضمحل شد.
پس از این اقدامات، آلمانها که تلاش داشتند در صحنه جهانی حاضر شده با دیگر دول بزرگ نیز به رقابت بپردازند، در سالهای 1299 و 1300ق به ایران وارد شدند. این رویداد در پی مسافرت و اقامت شاهزاده ملکمنصور میرزا پسر دوم ناصرالدینشاه به پروس بود که در هنگام بازگشت، عدهای از افسران آلمانی را برای تجدید تشکیلات و تعلیم قشون ایران به استخدام دولت ایران درآورد. از چگونگی فعالیتهای ایشان اطلاعات چندانی در دست نیست؛ به نظر میرسد تحریکات دولتهای صاحب نفوذ در ایران علیه ایشان، اجازه فعالیت چندانی به آنها نداده است. ناصرالدینشاه حتی زمانی هم با آمریکا برای خرید اسلحه مذاکراتی کرد ولی نتیجهای حاصل نشد. در نامهای که ناصرالدینشاه خطاب به سپهسالار نوشته، درباره ساختن میدان توپخانه جهت سان سپاه و استقرار ارتش مطالبی را یادآور شده، از جمله مسئله مذاکره با آمریکاییها در این مورد.
رفت و آمد افسران و معلمان نظامی از کشورهای مختلف به ایران وضعیتی را در نظام ایران به وجود آورده بود که لرد کرزن به خوبی آن را ترسیم نموده:
«... از شش دولت مختلف اروپایی عدهای افسر و مستشار نظامی در خدمت قشون ایران بودهاند و در حقیقت باید گفت که تهران یک سربازخانه بینالمللی و قشون ایران، یک سپاه بینالمللی است و از هر طرز نظامی در آن دیده میشود. »
وسائل آموزشی نظامی
با حضور افسران و معلمان نظامی اروپایی در ایران و تشکیل مدرسه نظامی در وهله اول در قالب دارالفنون، جزوات و رسائل آموزشیای برای تعلیم سربازان و صاحبمنصبان نظامی در نظر گرفته شده بود که به صورت تألیف و ترجمه تهیه شده بود. درباره کمیت و تعداد آنها و در مقام مقایسه، میتوان ادعا نمود کمترین تعداد متعلق بوده است به دوره احمدشاه و بیشترین آنها در زمان ناصرالدینشاه تدوین شده بود. در واقع در زمان وزارت جنگ و اقتدار رجال صاحبنفوذی چون میرزاتقیخان امیرکبیر، میرزاحسینخان سپهسالار، محمدخان قاجار و امیرنظام گروسی، ما شاهد بیشترین حجم کتابها و رسالههای مختلف در زمینه تألیف یا ترجمه آثار نظامی و یا تعلیمات قشون هستیم.
درباره آثار انگلیسی موضوع مورد اشاره، بعضی از آنها صراحتاً نام نویسنده آن را دارد؛ چون نسخه خطی با عنوان «اصلاحنامه» اثر جیمز هنری مک لین که در 1298ه ق، اسماعیل ولد صحافباشی آن را ترجمه و کتابت کرده است.
ولی در عین حال برخی دیگر از متون ترجمه شده به صورت خطی و چاپ سنگی است که نام و ملیت نویسنده آن به دلایلی ذکر نشده است. علاوه بر این برخی متون ظاهراً تألیفی در اصل ترجمهای است که مترجم به عنوان تألیف خود، آن را تحریر کرده است. بنابراین به استناد نسخههای موجود نمیتوان به درستی از تعداد و ملیت نسخههای گفته شده، اطلاع حاصل نمود. در هر حال معلمان انگلیسی در ایران نظیر کلنل یاسمر، کلنل استوارت، لیندزی، کریستی، کلنل کلمباری و بسیاری دیگر از جزوات و راهنماهایی برای تدریس فنون نظامی استفاده کرده بودند. با در نظر گرفتن این شواهد به آوردن نمونههایی بسنده خواهد شد.همانطور که در قبل آمد «اصلاحنامه» نسخهای است که نام نویسنده آن در کتاب ذکر شده است؛ ولی محتوای اثر بیشتر از آن که آموزشی باشد به صورت توصیههایی برای احتراز از جنگ و عدم درگیری دولتها با یکدیگر است. از اواسط کتاب است که نویسنده با آوردن برخی شواهد، به شیوههای جنگی و انواع تاکتیک و کاربرد برخی از سلاحها در پیشبرد جنگ میپردازد. در مقدمه است:
«اصلاحنامه از تألیفات دکتر جمس هنری مکلین ینکی دنیایی به جمس گوردن بنت مورخ اظهار میدارد چون در اعماق اندیشه و خیال فرو رفتم تصور کردم که جنس انسان داخل هر زمان جدید که میگردد در کمال زرنگی علم و صنعت به کار میبرد و مراوده تجارت و معاشرت را رونق داده است. پس صلح دائمی و غیردائمی و غیرمقطوعی شرط لازمه آن است...»
وی در ادامه آنگاه که به اندازه کافی از اثرات مخرب جنگ مینویسد، شروع میکند به آوردن شواهدی برای مدافعه در برابر دشمن و ساختن استحکامات نظامی. وی از برخی جنگهای خارجی و سربازان و افسران شجاعی که به مقابله با دشمن برخاستند نیز شواهدی برای نظرات خود میآورد. ترجمه این اثر، در 358 صفحه تنظیم شده که ترجمهای است بسیار سخت و دیرفهم و ابتدایی:
«به یک نظر دیده خواهد شد که دکتر جمس هنری مکلین به طور احتیاط و از روی عقل و بصیرت تمام سئوالات خمپاره و نواقص آنها را پوشانده است و میتواند علاج آنها را بنماید. همچنان چه مال صلحکنندگان عجیب را پیدا کرده است. در این جلد کتاب و به عالم پیشکش کرده است...»
یکی دیگر از نمونههای کتابهای آموزشی، رسالهای است ترجمه شده به نام «قانون نظامیه» که در 1270ه ق ترجمه شده است. به سیاق مطالب به نظر میآید از یک جزوه انگلیسی ترجمه شده باشد. در این کتاب نکات خاص و جالبی یافت میشود. این کتاب در 4+100 صفحه، و شمارهگذاری صفحات به لاتین است. کتاب دارای یک مقدمه طولانی است در 22 صفحه که شامل 21 بیان میباشد. در این بیانها مطالبی است درباره لزوم انتظام کارها در جهت رعایت حال مردم، و در بیان 22 فهرست متن کتاب آمده است.
در فصل اول درباره فواید برپایی این مدرسه توضیح میدهد و سپس در مورد انتخاب شاگردان این دستورالعملها را نوشته است. برای مثال در قاعده سیزدهم درباره آداب خوراک متعلمین در مدرسه تأکید دارد میبایست ترتیب آن کاملاً به سبک فرنگی باشد؛ از چیدن میز و صندلی و اشیاء روی آن گرفته تا غذاها و شکل غذا خوردن:
«ظروف چینی طرح فرنگی با اسباب کارد و چنگال و قاشق و دستمال موافق نفری اهالی مدرسه در انبار کارخانه به ناظر سپارند. وقت شام و ناهار ناظر از کارخانه موافق ضابطه نهار را آورده در اتاق معین ناهارخوری به سیاق فرنگستان بچیند و طرح چیدن ناهار بدین سیاق در روی میز در پیش روی هر صندلی یک بشقاب چینی با یک دستمال و یک دست چنگال و کارد و قاشق و یک استکان آبخوری و یک پارچه نان فرنگی گذاشته در وسط میز از سر تا پا از ظروف فرنگی و خورش چیده...»
بقیه مطالب که به آداب مشق نظام و انتظام و انضباط معلمان و متعلمان میپردازد نیز به همین سیاق است. شاید میزان تأثیر این آموزشها را در قشون سنتی و عشیرهای ایران بشود به راحتی حدس زد.
سر هارفورد جونز، میجر کریستی، سر گور اوزلی، سرگرد دارسی، ستوان لیندزی، کلنل یاسمر، کلنل کلمباری و بسیاری دیگر از مستشاران و افسران انگلیسی که هر از چندی به ایران میآمدند و با عنوان نماینده کشور خود اقداماتی را در جهت منافع دولت متبوع خویش انجام میدادند، باعث تغییراتی در ارکان نظامی ایران شدند؛ ولی این تغییرات نه تنها به سمت بهبود اوضاع سپاه ایران نرفت، بلکه آن را از آنچه که بود ناکارآمدتر و ضعیفتر ساخت.
پانوشتها
1. . اقبال آشتیانی در تاریخ تمدن خود با نقل محبوبی اردکانی در ج 1، ص 7.
2. . محمود محمود، تاریخ روابط ایران و انگلیس، ج 5، ص 416، به نقل از لرد کرزن.
3. . جهانگیر قائممقامی، تاریخ تحولات سیاسی نظامی ایران، 1326، ص 7.
4. . محبوبی اردکانی، همان، ص 50.
5. . عهدنامه فینکن اشتاین عهدنامه مودت بین ایران و فرانسه بود که تعهد حمایت ایران در برابر روسیه جزئی از آن بود که بعد از انعقاد قرارداد دوستی بین روسیه و فرانسه (عهدنامه تیلسیت) منقضی شد.
6. . خاطرات مأموریت ژنرال گاردان، همان، ص 64.
7. . همان، ص 66.
8. . همان، ص 68.
9. . جرج ناتیل کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه وحید مازندرانی، ج 1، ص 18.
10. . عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، امیرکبیر، 1364، ص 217.
11. . که در 1809م بسته شد و به قرارداد مجمل در تاریخ معروف است.
12. . همان، ص 218.
13. . جرج ناتیل کرزن، همان، صص 737-736.
14. . جرج ناتانیل کرزن، همان، ص 732.
15. . همان، ص 734.
16. . ژنرال سمینو SEMINO در خدمت ایران و عصر قاجار و جنگ عرات. به کوشش منصوره اتحادیه، نشر تاریخ ایران، 1375.
17. . همان، ص 93.
18. . همان، ص 82.
19. . همان، ص 82.
20. . کلنل استودارت. گزارشی درباره ارتش ایران. ترجمه احسان اشراقی، مجله بررسی تاریخی، ج 5، ش 12، 1349، ص 12.
21. . لین نورنتن، تصاویری از ایران، سفرنامه کلنل ف کلمباری به دربار شاه ایران، ترجمه مینا نوایی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ص 43.
22. . ناصر تکمیل همایون، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1376، ج 1، ص 290.
23. . ابراهیم صفایی، مقاله «تاریخچه میدان توپخانه»، مجله نگین، ج 3، ش 8 (مسلسل 32)، صص 44-43.
24. . منظور کشورهای فرانسه، انگلیس، آلمان، اتریش، روس و لهستان بوده است.
25. . لرد کرزن، به نقل از ناصر تکمیل همایون، همان، ص 91.
26. . در این مقاله به بخشی از مجموعه گردآوری شده، اشاره میشود.
27. . این نسخه خطی به شماره 77 در مجموعه کتابخانه ملی ایران موجود میباشد.
28. . این اطلاعات در کنار اطلاعاتی که در آرشیوهای دیگر نظیر آرشیو ملی انگلستان موجود است، تکمیل خواهد شد.
29. . این نسخه به شماره /ف در مخزن خطی کتابخانه ملی موجود میباشد.
30. . در ابتدا توضیح مترجم و یا محرر است که این اثر به سفارش حسنعلیخان افشار ارومی و به تصحیح و تحریر محمودخان انجام شده است.
31. . احتمالاً منظور آشپزخانه است.
32. . در متن اوطاق.
33. . در متن بوشقاب.
34. . همانطور که یکی از سیاستمداران انگلیسی گفته «انگلیس دوست ابدی یا دشمن همیشگی ندارد. انگلیس منابع دائمی دارد.» این قاعده همیشه نصبالعین سیاستمداران این دولت بوده است.
از مجموعه مقالات ارائه شده در همایش دوم ایران و استعمار انگلیس موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
نظرات