مدرس، زندهِ همیشهِ تاریخ


1100 بازدید

مدرس، زندهِ همیشهِ تاریخ

10 آذر، سالگرد شهادت آیت‌الله سید حسن مدرس است. به این مناسبت مقاله زیر زندگی و زمانه آن زندهِ همیشهِ تاریخ را مورد بررسی قرار داده است:

 چکیده

 آیت‌الله سیدحسن مدرس با این که مجتهدی طراز اول بود اما بیشتر به عنوان یک روحانی مبارز شناخته می‌شود که جانش را فدای حفظ استقلال کشور و مبارزه با استبداد کرده است. وجهۀ سیاسی شخصیت‌مدرس تا حدودی مدارج علمی و شخصیت حوزوی او را تحت‌الشعاع قرار داده است. علت آن هم موقعیت بحرانی عصر وی بود، زمانه‌ای که ایران برای حل بحران‌ها و حفظ استقلالش به سیاستمداران زنده و شجاع نیاز داشت. در این برهه زمانی، وی در برابر استبداد رضاخانی و دخالت بیگانگان در امور کشور سکوت اختیار نکرد و راه مبارزه با آنها را در پیش گرفت. شهید مدرس در تمام دوران مبارزه و مقاومت در مقابل این عوامل، ابتدا به حفظ مبانی اسلام و سپس به فکر منافع توده مردم و دفاع از منافع ملی ایران بود. وی فلسفه سیاسی‌اش را که بر پایه شعار «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما» استوار بود، در تمام ابعاد دوران مبارزه مطمح نظر قرار داد تا کرامت انسانی، آزادی و رفتار سیاسی و اجتماعی مناسب و قانونمندی در جامعه ایجاد شود. در این مقاله سعی شده است با روش گردآوری داده‌های تاریخی و با تکیه بر اسناد به بررسی فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی و مبارزات و مجاهدات شهید سیدحسن مدرس در دو دوره سلطنت قاجار و پهلوی پرداخته شود.

زندگی‌نامه آیت‌الله مدرس

سیدحسن مدرس در سال 1288 ه‍.ق در محله سرابه «کچو» از توابع اردستان چشم به جهان گشود.[1] پدرش سید اسماعیل و پدربزرگش میرعبدالباقی بود. در آن هنگام حدود 20 سال از سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در ایران سپری می‌شد. پدر و جد مدرس که از سادات طباطبایی و اصالتاً زواره‌ای بودند، هنگامی که وی شش ساله بود به قمشه در جنوب اصفهان مهاجرت کردند. مدرس تا سن 14 سالگی از محضر درس و تعلیم جدش میرعبدالباقی که خود از علمای آن روزگار بود بهره فراوان برد. وی در 16 سالگی جهت ادامه تحصیل در علوم دینی و حوزوی به اصفهان مراجعت کرد و از محضر اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی، آخوند کاشانی، جهانگیر قشقایی، شیخ‌مرتضی یزدی و آقا سیدمحمدباقر درچه‌ای کسب علم کرد. مدرس به دنبال واقعه تحریم تنباکو (1890 ـ 1892 م / 1308 ـ 1310 ق) جهت ادامه تحصیل و بهره‌مندی از محضر آیت‌ الله حاج‌میرزا حسن شیرازی (صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو) راهی نجف شد و در آن جا هم از محضر استادانی مانند آخوند خراسانی مؤلف کفایه‌الاصول و آیت‌الله یزدی مؤلف عروه الوثقی بهره گرفت و به درجه اجتهاد رسید. میرزای شیرازی در باره سیدحسن مدرس فرموده: «این سید اولاد رسول الله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی من را به تعجب می‌افکند. در مدتی بسیار کوتاه از تمام همدرسی‌هایش درگذشته و در منطق، فقه و اصول سرآمد همه یارانش می‌باشد و قوه قضاوت او به حد کمال و نهایت درستکاری و تقوا است».[2] آیت‌الله مدرس در سال 1324 ق با چنین جایگاهی از نجف به اصفهان بازگشت و تدریس و مباحثه علوم دینی را در رأس کارهای خویش قرار داد.[3] وی با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و ستم به مبارزه برخاست و در راه باز پس‌گیری اموال موقوفه از غاصبان آنها، ستیزی آشتی‌ناپذیر در پیش گرفت. در زمان مشروطه اوضاع اصفهان دگرگون شد. مدرس در این دوره به حمایت از جنبش مشروطیت برخاست و در کنار حاج آقا نورالله اصفهانی برای تدارک و تقویت مشروطه‌خواهان بسیار کوشید. وی با اوج‌گیری جنبش مشروطه‌خواهی و دوران استبداد صغیر، به همراه حاج آقا نورالله، انجمنی با عنوان انجمن مقدس ملی اصفهان (که بعدها به نام انجمن ولایتی تغییر نام یافت)[4] تشکیل داد و خود به نایب رییسی این انجمن انتخاب شد.

انجمن مقدس ملی اصفهان، اصلی‌ترین نهاد و مهم‌ترین ارگان سیاسی شهر و بیانگر ایده‌ها و تحقق‌بخش آرمان‌های جنبش مشروطیت در اصفهان بود. مذاکرات این انجمن بیانگر این است که مردم تحت ستم و خسته و منزجر از استبداد و استعمار می‌خواهند با برادری و برابری، در محیطی آزاد، با انتخاب خود و به رهبری چهره‌ای محبوب و مجتهد، سرنوشت خویش را به دست بگیرند و مشکلات و دشواری‌ها را به دور از اعمال قدرت‌های خارجی حل سازند و در جامعه‌ای اسلامی بر پایه عدل و داد زندگی کنند.[5]

آیت‌الله مدرس در ابتدا با مشروطه‌خواهان بختیاری نیز به صورت مخفیانه همکاری داشت.[6] با دعوت و همکاری ایشان، نیروهای مشروطه‌خواه بختیاری به رهبری صمصام‌السلطنه به منظور شکست اقبال‌الدوله، حاکم مستبد اصفهان وارد این شهر شدند. مدرس در میدان نقش جهان سخنرانی کرد و پس از آن، به دلیل آن که امکان حمله قشون دولتی به اهالی شهر بسیار بود، مردم مسلح و تفنگداران بختیاری بر بام و گلدسته مساجد و عمارت‌های اطراف میدان موضع گرفتند. با آمدن افراد اقبال‌الدوله، جنگ میان قشون دولتی و مردم آغاز شد. در این جنگ، قشون دولتی به سختی شکست خوردند و شماری متواری و تعدادی اسیر شدند. اقبال الدوله نیز به قنسول خانه انگلیس پناهنده شد. در پی این پیروزی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتی سپرده شد. پس از فتح تهران و پیروزی کامل مشروطه‌خواهان، صمصام‌السلطنه که به‌عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری، نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت، در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت. وی در مقام حاکم اصفهان، مخارج قوا و خسارت‌هایی که در جنگ به نیروهایش وارد آمده بود را به ‌عنوان غرامت از مردم اصفهان مطالبه کرد. از این زمان به بعد، مدرس با وی به مخالفت برخاست و حتی به‌عنوان اعتراض به اعمال او، از جلسه انجمن ولایتی خارج شد. در ماجرایی دیگر، زمانی که به مدرس خبر می‌دهند حاکم اصفهان افرادی را به‌خاطر اخاذی شلاق زده است، ایشان با شنیدن این خبر به‌ شدت ناراحت می‌شود و می‌گوید: «حاکم چنین حقی نداشت؛ اگر شلاق زدن حد شرعی است، پس در صلاحیت مجتهد است. اینها دیروز به نام استبداد و امروز به نام مشروطه مردم را کتک می‌زنند».[7] صمصام‌السلطنه با مشاهده این وضعیت، کینه او را به دل می‌گیرد و دستور توقیف و سپس تبعید وی را صادر می‌کند. سواران بختیاری به آیت الله مدرس اعلام می‌کنند برای خروج از اصفهان و اقامت در خارج از شهر آماده شود و ایشان بدون تأمل کفش‌هایش را درمی‌آورد، زیر بغل می‌گذارد و با پای برهنه پیشاپیش سواران صمصام به راه می‌افتد. در طول مسیر، مردم با مشاهده چنین وضعیتی، با حالتی عصبانی اطراف مدرس و سواران جمع شده و هر لحظه به تعداد جمعیت افزوده می‌شود. آیت الله مدرس با پیش‌بینی درگیری خونین میان مردم و سواران، جمعیت را از درگیری بر حذر می‌دارد و از آنها می‌خواهد پراکنده شوند. در ادامه با انتشار خبر تبعید آیت الله مدرس، مردم کسب و کار خود را رها کرده و در محل انجمن ولایتی تجمع و خواهان تعیین تکلیف قطعی و بازگشت وی می‌شوند. زمانی که خبر به حاکم اصفهان می‌رسد، او با حالتی پریشان به حاج آقا نورالله اصفهانی متوسل می‌شود. حاج آقا نورالله خود را در تخت فولاد به مدرس می‌رساند و از وی می‌خواهد به شهر بازگردد و ایشان در میان فریادهای پرخروش مردم که «زنده باد مدرس» می‌گفتند، به اصفهان بازمی‌گردد. بعد از این اتفاق، صمصام‌السلطنه ناچار می‌شود در وضع مالیات و رفتارهای خود تجدید نظر کند.[8]

آیت‌الله مدرس در ایام تدریس در اصفهان، به وضع طلاب، مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی می‌کرد. او متولیان را تحت فشار قرار می‌داد تا درآمد موقوفات را برای طلاب مصرف کنند. اما این اقدامات بر گروهی سودجو و فرصت‌طلب ناگوار آمد و آنها تصمیم به ترور وی گرفتند. در این ایام دو بار به جان مدرس سوء قصد شد که با شجاعت و رفتار شگفت‌انگیز او، این سوء قصدها نافرجام ماند.

ورود آیت الله مدرس به مجلس شورای ملی با عنوان مجتهد طراز اول

پس از فتح تهران و پیروزی کامل مشروطه‌خواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم و انتخابات به صورت عمومی (نه صنفی) برگزار و مجلس تشکیل شد. بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی، باید پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور می‌داشتند و بر مصوبات مجلس به ‌منظور عدم مغایرت با احکام شرع نظارت می‌کردند. به این منظور، مراجع معظم نجف، 20 نفر از مجتهدان طراز اول از جمله آیت الله مدرس را به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا از این تعداد، پنج نفر انتخاب شود. در میان آنها میرزا زین‌العابدین قمی در همان جلسات اول به اتفاق آرا و شهید مدرس به همراه سه تن دیگر در جلسه هفتم شعبان 1328 ه‍.ق طبق قانون و به قید قرعه انتخاب شدند.[9]

با تشکیل مجلس دوم، آیت‌الله مدرس در تاریخ 28 ذی‌الحجه سال 1328 ه‍.ق در جلسات مجلس شرکت کرد و به‌عنوان مجتهد طراز اول، مشغول دفاع از حریم اسلام و حاکمیت امت مسلمان شد. وی در مجلس شورای ملی با هرگونه خودکامگی، استبداد، قانون شکنی و نفوذ بیگانگان مخالفت و مبارزه می‌کرد. نطق‌های او درباره مسائل و موضوع‌های دینی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و قضایی، بیانگر کثرت معلومات، هوش و ذکاوت، بینش قوی و تیزبینی سیاسی اوست. از جلسه 200 (19 محرم 1329) تا جلسه 326 (30 ذی الحجه 1329) مجلس شورای ملی بیش از 60 نطق ایراد کرد که 15 مورد اقتصادی، 11 مورد سیاسی، 5 مورد در باره امور فرهنگی و 29 نطق راجع به مباحث حقوقی و قضایی بود.[10]

از مخالفت با اولتیماتوم روسیه تا مهاجرت به کرمانشاه

دوره دوم مجلس شورای ملی با تصویب نمایندگان(که مدرس هم از جمله موافقان بود) برای چند ماه تمدید شد. با تصویب مجلس دوم، فردی به نام مورگان شوستر، به مدت سه سال به‌عنوان خزانه‌دار کل کشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد، ولی ازآن جا ‌که ادامه فعالیت وی، مانع منافع، امتیازها و در نتیجه نفوذ سیاسی روس و انگلیس می‌شد،[11] دولت روسیه نتوانست تاب بیاورد. از این‌رو، اولتیماتوم ننگینی را در ذی‌الحجه 1329ه‍.ق با همدستی دولت انگلیس مبنی بر عزل مورگان شوستر صادر کرد.[12] آیت الله مدرس با ایراد نطقی کوتاه، ولی شجاعانه، جسارت نمایندگان در مخالفت با اولتیماتوم را برانگیخت و همین امر منجر به رأی مجلس برضد اولتیماتوم شد. مردم نیز به حمایت از مجلس تظاهرات کردند و در نتیجه دولت نتوانست از طریق مجلس به خواسته نامشروع خود دست یابد.[13] به دنبال این ماجرا، ناصرالملک، نایب السلطنه مجلس را منحل و اولتیماتوم روسیه را پذیرفت. بعد از انحلال مجلس، دولت تمایلی به برگزاری انتخابات سومین دوره قانونگذاری نداشت و چون تعویق انتخابات نیازمند تصویب شورای ملی بود، دولت به ناچار مجلسی با عنوان «مجلس مشاوره عالی» مرکب از نمایندگان دوره اول و دوم مجلس شورای ملی و برخی از شخصیت‌های سیاسی کشور تشکیل داد تا مجوز تعویق انتخابات را به دست آورد. مجلس یاد شده در تاریخ 11 ذی الحجه 1331 ق تشکیل شد اما آیت‌الله مدرس با تصمیم دولت به شدت مخالفت کرد و آن را مغایر قانون اساسی دانست.[14] فاصله بین تعطیلی مجلس دوم تا تشکیل مجلس سوم، دوره اقتدار ناصرالملک بود که تا زمان تاجگذاری احمد شاه به طول انجامید. در این مدت ناصرالملک از برگزاری انتخابات مجلس سوم خودداری کرد. زمانی که احمدشاه پس از تاجگذاری قدرت را به دست گرفت، میرزا حسن خان مستوفی‌الممالک را به عنوان رئیس‌الوزراء انتخاب کرد و او را مأمور برگزاری انتخابات مجلس سوم کرد. این بار آیت‌الله مدرس با رأی مردم تهران به مجلس راه یافت. کمی پس از تشکیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز شد. انگلستان و روسیه از ایران خواستند به متحدین اعلان جنگ دهند اما دولت ایران به خواست آنها تن نداد و اعلام بیطرفی کرد. انگلستان و روسیه نیز که مترصد فرصت بودند با نقض بیطرفی ایران از شمال و جنوب به ایران تاختند. روس‌ها تا قزوین پیش رفتند و با احتمال سقوط تهران، مجلس از اکثریت افتاد و منحل شد و به قول آیت‌الله مدرس مجلس جوانمرگ شد.[15]

در این زمان مدرس و گروهی از ملیون به کرمانشاه مهاجرت کردند و در آن جا به منظور مقابله با اشغالگران، دولت موقت ملی را به ریاست رضاقلی خان نظام‌السلطنه مافی تشکیل دادند. آیت‌الله مدرس به عنوان وزیر عدلیه و اوقاف این دولت انتخاب شد. پس از ناکامی دولت موقت ملی، مهاجران ناگزیر به خاک عثمانی رفتند. مدرس در استانبول ضمن ملاقات با سلطان عثمانی و صدراعظم آن کشور، نسبت به ادعای دولت عثمانی در باره قسمتی از خاک ایران و نیز عدم حسن نیت ترکان نسبت به ایرانیان گلایه و انتقاد کرد. [16]

اوضاع ایران به هنگام بازگشت مهاجرین نابسامان بود. مشکلات ناشی از حضور نیروهای بیگانه در کشور هنوز به قوت خود باقی بود. فقر، گرسنگی، قحطی و نا امنی از جمله مشکلات کشور بود. صمصام‌السلطنه بختیاری، رئیس‌الوزراء نه تنها توان حل مشکلات را نداشت بلکه با سوء مدیریت بر مشکلات افزوده بود. آیت‌الله مدرس که پس از بازگشت به تهران در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول بود به دلیل نابسامانی مملکت، به مخالفت با صمصام‌السلطنه پرداخت و با گروهی از مردم و رجال مملکت به حضرت عبدالعظیم (ع) رفت و متحصن شد. احمد شاه برای جلب نظر آنها ناگزیر صمصام‌السلطنه را از وزارت عزل و کالسکه سلطنتی را برای مراجعت متحصنین به حضرت عبدالعظیم (ع) فرستاد.[17]

مخالفان صمصام‌السلطنه خواهان صدراعظمی قدرتمند بودند که بتواند خرابی‌ها و نابسامانی‌های ناشی از جنگ را برطرف سازد. به همین دلیل از اعطای وزارت به وثوق‌الدوله‌حمایت کردند. او نیز در دوره صدارتش توانست تا حدودی نظم و امنیت را در کشور برقرار کند، اما هنگامی که قرارداد 1919م را با انگلستان منعقد کرد، حامیانش را از دست داد. آیت‌الله مدرس نیز که ابتدا از وزارت او حمایت می‌کرد با انعقاد قرارداد 1919م به صف مخالفان پیوست و رهبری مخالفان وثوق‌الدوله را در دست گرفت. آیت‌الله مدرس قرارداد 1919م را قراردادی ننگین می‌دانست و معتقد بود که «روز انعقاد قرارداد (آگوست 1919 ) یک روز نحس برای ایران بود و یک سیاست مضر برای دیانت اسلام. ایرانی باید خودش ایرانی باشد، سیاستش هم ایرانی باشد. روی ایرانی بودن هم بایستد.»[18] او بعدها درباره این قرارداد در یکی از جلسات رسمی مجلس شورای ملی این گونه گفت: «بنده خیال می‌کنم هر کس، متن قرارداد را مطالعه کرده باشد- چون من اهل سیاست نبودم مرور نمی‌کردم- اگر چه یکی از مخالفین بودم اما هر چه می‌گفتند که این قرارداد کجایش بد است می‌گفتم چیزی که می‌فهمم بد است آن ماده اولش است که ما استقلال ایران را می‌شناسیم...اگر کسی خوب بررسی می‌کرد و روح قرارداد را می‌فهمید دو چیز استنباط می‌کرد و آن این بود که ایران تمامش مال ایرانی است. مالش، خاکش، حیثیتش، چه‌اش، چه‌اش، همه چیزش متعلق به ایرانی است. فقط این قرارداد در دو چیزش دیگری را شرکت می‌داد یکی پولش، یکی قوه‌اش! این روح قرارداد بود...من مخالف بودم، من مخالفت کردم...»[19] بی‌شک، مخالفت‌های مدرس از عوامل مهم شکست قرارداد 1919م وثوق‌الدوله است، به‌گونه‌ای‌ که این واقعیت در تلگراف سرپرسی کاکس انگلیسی به سر لرد کرُزُن، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا کاملاً مشهود است.[20] بدین ترتیب، مدرس با رهبری مبارزات مجلس، بزرگ‌ترین قدرت استعماری زمان خود، یعنی انگلستان را به زانو درآورد و با نهایت تواضع، چنین افتخاری را به ملت ایران نسبت داد.[21]

انگلستان پس از شکست قرارداد، دست از تلاش نکشید و کودتای سوم اسفند 1299ش را طراحی و اجرا کرد. رضاخان میرپنج با حمایت انگلستان و استفاده از نیروهای قزاق در اسفند 1299ش از قزوین راهی تهران شد. حدود نیمه شب سوم اسفند 1299ش رضاخان و نیروهایش توانستند وارد تهران شوند و احمدشاه را وادار کنند که حکم رئیس الوزرائی سیدضیاء‌الدین طباطبایی را صادر کند. کابینه سید ضیاء که بعدها به کابینه سیاه و کابینه کودتا معروف شد، شمار بسیاری از رجال دولت و مجلس را برای جلوگیری از مقاومت و قیام احتمالی دستگیر و زندانی کرد. مدرس نیز در این رستاخیز مخوف و گرداب هولناک گرفتار شد و در شمار زندانیان سیاسی قرار گرفت. او ابتدا در محل قزاقخانه قدیم در همان اتاقی که فرمانفرما حبس بود، برای چند روز زندانی شد، ولی بعدها او را به قزوین تبعید و در آن جا زندانی کردند[22] و تا پایان کار کابینه سید ضیاء در تبعید باقی ماند.[23]

مجلس چهارم و رویارویی با رضاخان

کابینه قوام‌السلطنه که پس از سقوط کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی روی کار آمد، در نخستین اقدام خود، چهارمین دوره مجلس شورای ملی را افتتاح کرد. آیت‌الله مدرس نیز برای دومین بار به نمایندگی از طرف مردم تهران در آن حضور داشت. این مجلس در روز اول تیرماه 1300 به ریاست حسین پیرنیا (مؤتمن الملک) و نایب اولی آیت‌الله مدرس افتتاح شد. با آغاز مجلس چهارم، مدرس با اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919م به ‌شدت مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از آنها شد.[24] از حوادث اسفباری که همزمان با دوران مجلس چهارم اتفاق افتاد، طغیان و سرکشی رضاخان در مقام وزارت جنگ بود. وی که پس از سقوط کابینه سیاه، پست وزارت جنگ را تصاحب کرده بود، در همه امور لشکری، کشوری و مالی، بی‌پروا مداخله می‌کرد و سعی داشت همه شئون حکومتی را به اختیار خود در آورد. مدرس از آن جا که پشتیبان دولت قوام‌السلطنه بود، در آغاز با سردار سپه مدارا کرد، ولی با خودسری و فزون‌خواهی بی‌حد و اندازه رضاخان، سرانجام کاسه صبرش لبریز شد و با قدرت معنوی فوق‌العاده‌ای، مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد.[25]

قدرت‌گیری رضاخان باعث شد تا آیت‌الله مدرس او را تهدیدی علیه استقلال کشور بداند و به این ترتیب حملاتش را متوجه او ساخت و با ایراد سخنرانی در مجلس، نمایندگان را به مبارزه با سردارسپه فراخواند.[26] رضاخان در جلسه ۲۴ مهرماه 1301 مجلس شورای ملی، در حالی که سعی داشت خود را مطیع و تابع مجلس نشان دهد، متعهد شد حکومت نظامی را لغو کند و پذیرفت که اداره مالیات‌های مستقیم، غیر مستقیم و خالصجات را همانند گذشته به وزارت دارایی واگذار کند.[27]

قوام السلطنه در بهمن 1301 استعفا داد و احمدشاه بر حسب ابراز تمایل اکثریت مجلس شورای ملی، فرمان نخست وزیری مستوفی‌الممالک را صادر کرد. آیت‌الله مدرس به رغم اعتقادی که به پاکدامنی، وطن پرستی و درستکاری مستوفی‎‌الممالک داشت؛ برای جلوگیری از قدرت یافتن سردار سپه، دولت مستوفی را استیضاح کرد و مستوفی نیز بی‌آن که پاسخی به استیضاح بدهد، در جلسه 284 مجلس چهارم طی نطقی کوتاه از صدارت کنار رفت. با سقوط دولت مستوفی‌الممالک، هنگامی که مدرس درصدد بود قوام السلطنه را به نخست‌وزیری برساند، مشیرالدوله برای چندمین بار صدارت یافت و در همین هنگام، دوره دو ساله مجلس چهارم به پایان رسید.[28]

مدرس و مجلس پنجم شورای ملی

دولت مشیرالدوله در تابستان 1302 انتخابات پنجمین دوره قانونگذاری را آغازکرد. سردار سپه که به اهمیت و نقش مجلس شورای ملی پی برده بود، درصدد برآمد با حمایت و همکاری نظامیان وفادار به خود، در انتخابات دخالت کرده و هواداران خود را به مجلس بفرستد.[29] این ترفند و نقشه سردار سپه در شهرستان ها به نحو مطلوبی کارساز شد و هنوز انتخابات تمام شهرها به پایان نرسیده بود که دولت مشیرالدوله در آبان 1302 زیر فشار تحریکات و خودسری‌های رضاخان ازکار کناره‌گیری کرد و شاه جوان قاجار نیز در نهایت ضعف و گرفتاری به ناچار فرمان نخست وزیری رضاخان را صادر کرد و برای رهایی از تبعات بحران‌های سیاسی کشور که سردارسپه عامل و منشأ آنها بود، راهی فرنگ شد. دولت رضا خان میرپنج به سرعت کار انتخابات را به نفع خویش به پایان رساند و وکلای فرمایشی یکی پس از دیگری سر از صندوق‌ها درآوردند؛ بدین صورت اکثریت مخالفان سردار سپه در مجلس چهارم، مبدل به اکثریت موافقان او در مجلس پنجم شد. مدرس و عده‌ای دیگر از نمایندگان در بهمن 1302 به دخالت نظامیان در امر انتخابات و سوء استفاده آنها در این حوزه اعتراض کردند. مدرس در مجلس پنجم تلاش کرد از ورود نمایندگان طرفدار رضاخان جلوگیری کند. [30]

مخالفت با جمهوری‌خواهی قلابی!

سردارسپه که پس از کودتای ۱۲۹۹ همواره رؤیای حکومت مطلقه ایران را در سر می‌پروراند، با تصدی پست ریاست وزرا گام بلندی به سوی تحقق آرزوهایش برداشت. اولین طرحی که برای طرد قاجار از صحنه سیاسی ایران به ذهن رضاخان و هواخواهان او خطور کرد و بدون تردید بی ارتباط با حامیان خارجی وی نبود، موضوع تغییر رژیم سلطنت ایران به حکومت جمهوری بود. دگرگونی نظام حکومتی ایران طبیعتاً منجر به خلع خانواده قاجار از مسند قدرت سیاسی ایران می‌شد و رضاخان تردیدی نداشت که در آن شرایط کسی غیر از او نمی‌تواند پست ریاست جمهوری را تصاحب کند. هواخواهان سردار سپه و روزنامه‌های طرفدار وی تبلیغات گسترده‌ای به نفع او و نظام جمهوری به راه انداختند و علیه خاندان قاجار، شخص احمد شاه و نظام سلطنتی شعار می‌دادند. سردار سپه و حامیانش مترصد بودند از طریق مجلس شورای ملی به نیات قدرت طلبانه خود دست یابند. آنان در صدد بودند با تصویب طرحی در مجلس شورای ملی، نظام سلطنت را ملغی و جمهوری را جایگزین آن کنند. تصویب چنین طرحی توسط مجلس شورای ملی هر چند غیرقانونی و مغایر با اصول قانون اساسی بود، اما آسان‌ترین و نزدیک‌ترین راه برای انتقال قدرت از قاجار به پهلوی به نظر می‌آمد.[31] مخالفان رضاخان در اولین حرکت سعی کردند با جلوگیری از تصویب اعتبارنامه‌ها وقت مجلس را بگیرند، مانند اعتبارنامه نوری‌زاده که به تحریک مدرس در شعبه مجلس رد شد. همین اتلاف وقت فرصتی فراهم کرد تا مردم در جریان امر قرار گیرند. البته اعضای فراکسیون تجدد (طرفداران رضاخان) نیز در تصمیمی متقابل تلاش کردند اعتبارنامه‌های مدرس، سلیمان میرزا و نصرت الدوله را رد کنند.[32]

آیت‌الله مدرس که بیشتر هواداران او در مجلس چهارم به اقلیتی انگشت‌شمار در مجلس پنجم تبدیل شده بود، خطر این حرکت را حس کرد و درصدد چاره‌جویی برآمد. ایشان ابتدا به تحریک و تشویق قاجارها همت گماشت، سپس روزنامه‌نگاران را بر ضد جمهوری‌خواهی ترغیب کرد. همچنین برای آگاهی علما از نیت شوم رضاخان، نامه‌های بسیاری درباره ماهیت جمهوری رضاخانی نوشت و به قم فرستاد.[33]

در جلسه هفتم مجلس شورای ملی( 30 اسفند 1302) گروهی از نمایندگان وابسته به دولت سردار سپه طرح سه ماده‌ای زیر را با قید فوریت پیشنهاد کردند: «ماده اول -تبدیل رژیم مشروطیت به جمهوریت. ماده دوم -اختیار دادن به وکلای دوره پنجم که در مواد قانون اساسی موافق مصالح مملکت و رژیم تجدید نظر نمایند. ماده سوم -پس از معلوم شدن نتیجه آرای عمومی تغییر رژیم به وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود.» مدرس درباره این طرح پیشنهادی گفت: «... چون مطلب مهمی است، بنده عرضم این است که باید وکلایی هم که مسافرت کرده‌اند و شاید قریب به ده- پانزده نفرند، آنها هم برگردند و هیئت رئیسه دایمی هم معین شود و این مطلب به این مهمی در حضور تمام وکلا مطرح شود...» مجلس پیشنهاد مدرس را پذیرفت و قرار شد در دوم فروردین1303 مجلس شورای ملی برای تصمیم‌گیری درباره طرح یاد شده تشکیل جلسه دهد.[34] در همین حال نیز مردم در حمایت از سلطنت قاجاریه در اطراف مجلس جمع شدند اما سردار سپه با عده‌ای قزاق به مجلس رفت و شخصاً با مردم درگیر شد. با رسیدن خبر این درگیری به مؤتمن‌الملک، رئیس مجلس و تغیّر او نسبت به سردار سپه، وی ناگزیر از مردم عذرخواهی کرد و اعلام نمود اگر مردم جمهوری نخواهند او نیز صرف نظر خواهد کرد. سردارسپه در پی سفری به قم بنا به خواست علما و مردم، انصراف خود را از جمهوری به صورت رسمی اعلام کرد و در پی آن، اعلامیه‌ای از سوی علمای قم خطاب به ملت ایران صادر شد و بر پایان این ماجرا مهر تأیید زد.[35] در طول این مدت نیز روزنامه‌های طرفدار رضاخان مانند تجدد و حلاج به نقد عملکرد و اقدامات مدرس و همراهانش در مجلس و بیرون مجلس می‌پرداختند. [36]

مدرس پس از شکست طرح جمهوری رضاخانی همچنان با فزون خواهی و برنامه‌های غیر قانونی رضاخان مقابله می‌کرد. به همین خاطر از همفکران خود در شهرهای دیگر نیز استمداد طلبید. وی در سوم مرداد 1303 به علمای اصفهان نامه‌ای نوشت و از آنها تقاضای اتحاد، وحدت و آگاهی مردم نسبت به اقدامات رضاخان و طرفداران وی همانند تهران کرد. علمای اصفهان نیز در پاسخ به نامه وی از تشکیل هیئت علمیه اصفهان و انجام اقدامات لازم جهت مقابله با اهداف و خیالات باطل رضاخان و طرفداران وی خبر دادند.[37] با فراهم کردن این مقدمات، در هفتم مرداد 1303 مدرس و گروهی از همفکرانش دست به استیضاح دولت سردارسپه زدند اما هفدهم مرداد 1303، روز بررسی استیضاح توسط مجلس شورای ملی، صحن مجلس شاهد درگیری سردارسپه و هوادارانش با مدرس و اقلیت استیضاح کننده بود. در همین روز مدرس و برخی از اعضای فراکسیون اقلیت بیرون از ساختمان مجلس شورای ملی مورد ضرب و شتم اوباش طرفدار سردار سپه قرار گرفتند. استیضاح کنندگان در اعتراض به این اقدام‌ها در جلسه بعدازظهر مجلس که طرح استیضاح بررسی شد، شرکت نکردند و در نتیجه دولت سردار سپه هم رأی اعتماد گرفت. [38]

تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی

از این زمان به بعد سیر صعودی اقدامات رضاخان برای کسب قدرت سرعت بیشتری گرفت و او توانست با کمک مزدورانش هر روز پایه‌های قدرتش را مستحکم‌تر و زمینه را برای خلع سلطنت قاجار فراهم سازد. آیت‌الله مدرس نیز تمام تلاش خود را برای هرچه بیشتر آشکار کردن چهره واقعی رضاخان انجام می‌داد. مدرس به همراه نمایندگانی چون ملک الشعراء، مخبرالسلطنه، قوام‌الدوله ،نبیل‌الدوله، مورخ‌الدوله و... علیه تغییر رژیم و سلطنت قاجار در تلاش بودند.[39] مدرس در مجلس به مقایسه دوران حکومت سلسله قاجاریه و دوره رضاخانی می‌پرداخت و اوضاع دوره رضاخانی را بسیار بدتر از دوره قاجار توصیف می‌کرد،[40] مانند سخنانی که در جلسه 76 مجلس شورای ملی به تاریخ 17 آبان 1303 ایراد کرد: « این وضعیت کنونی که سرتاسر مملکت را احاطه نموده از صد و پنجاه سال تا به حال چنین نبوده است.» بعد در ادامه به بررسی اوضاع ایران در طول این برهه از تاریخ می‌پردازد که «هم استبداد بود، هم این که بعضی به فکر مردم بودند، بعضی به فکر عیاشی، گاهی گرانی، گاهی بیماری‌های همه‌گیر، گاهی جنگ عمومی و...» سپس اظهار می‌کند: «با این همه، هیچ وقت اوضاع ایران به شکل امروز نبوده است... با این که زمینه مشروطه حاضر نشده بود بحمدالله تغییر وضع ضرری برای ما ایجاد نکرد؛ در این هفده هیجده سال به یک مشی حرکت شد و همه حرکت کردند و بنده بلا استثنا همه مشروطه طلبان را خوب می‌دانم. ... در ادارات اراده اجتماعی که معنی مشروطه بود کاملاً به جریان نیفتاد...» وی همچنین بیان کرد: «اگر تمام دول دنیا برخلاف من باشند ولی قلوب مردم بالطبیعه با من باشد من به تنهایی مقاومت می‌کنم به جای این که صد نفر وکیل هم عقیده من باشند. پس قوت ما توجه قلوب عامه است.... مقاومت کردیم مملکت را نگاهداری کنیم، اراده اجتماعی را که حقیقت مشروطه است نگاهداری کنیم. کارها را اداره کردیم. اما می‌خواهم عرض کنم، هر چه می‌خواهید بگویید، بگویید، امروز اثری از آن مشروطه نیست...»[41]

وی در عرصه بین المللی نیز ساکت ننشست و رحیم زاده صفوی را به نمایندگی از طرف خود و دربار قاجار به پاریس فرستاد تا ضمن ترغیب احمدشاه به بازگشت به ایران، در صورت امکان روزنامه‌ای به دو زبان فارسی و فرانسوی چاپ و حقایق احوال ایران را به گوش جهانیان برساند.[42] مدرس بر این عقیده بود که هدف انگلستان از طراحی برنامه تغییر حکومت ایران، محو موجودیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ملت ایران و تصاحب ثروت و منابع ملی ایران از طرق و روش‌های جدید بود. وی تولد حکومت پهلوی را معادل از دست رفتن همه چیز ایران می‌دانست. دغدغه خاطر مدرس این بود که با تغییر سلطنت، جامعه ایرانی از هویت دینی و ملی خود ساقط شود، ارزش‌های دینی و سنتی از ذهن و رفتار جامعه محو گردند، استقلال سیاسی و اقتصادی کشور از دست رفته و جامعه‌ای بی هویت، مسخ و مسحور شده و بدون انسجام و با فاصله طبقاتی ره‌آورد این دگرگونی باشد.[43]

بالاخره با مهیا شدن زمینه‌ها در 9 آبان 1304ش، طرفداران رضاخان که در مجلس اکثریت داشتند تصمیم گرفتند کار را یکسره کنند، بنابراین ماده واحده‌ای را که متضمن خلع سلطنت از قاجارها بود تسلیم مجلس شورای ملی کردند. آیت‌الله مدرس و یارانش به استعفای مستوفی‌الممالک، رئیس مجلس استناد جستند و جلسه را غیر رسمی و غیر قانونی خواندند اما اکثریت مجلس در اختیار هواداران رضاخان بود و مخالفت آن اقلیت کاری از پیش نبرد. مخالفان فقط توانستند پس از ایراد سخنرانی و اعلام مخالفت‌شان جلسه مجلس را به عنوان اعتراض ترک کنند و آیت‌الله مدرس نیز با بیان این جمله که «صد هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون اساسی است»، غیر قانونی بودن جلسه را اعلام کرد. مجلس در غیاب شهید مدرس، احمدشاه را از سلطنت خلع کرد و حکومت را تا تشکیل مجلس مؤسسان، به رضاخان سپرد.[44] طولی نکشید نمایندگان مجلس مؤسسان که با اعمال نفوذ و سرنیزه رضاخان انتخاب شده بودند، وی را به ‌عنوان اعلیحضرت رضاشاه کبیر، بر سرنوشت امت مسلمان حاکم ساختند و او در روز چهارم اردیبهشت 1305 به صورت رسمی در کاخ گلستان تاجگذاری کرد.[45]

پس از انتقال سلطنت به رضاخان، آیت‌الله مدرس همچنان در صحنه سیاست ماند و به مبارزات و فعالیت‌های اصلاحگر خود ادامه داد. ایشان در اوایل سلطنت رضاخان تا اندازه‌ای به وی نزدیک شد تا شاید بتواند با پند و اندرز او را از مأموریت خائنانه‌اش منصرف سازد اما گوش رضاشاه به چنین حرف‌هایی بدهکار نبود[46] هر چند اگر مدرس همانند عده‌ای که در آغاز با سلطنت سردار سپه مخالف بودند اما پس از آن مهر سکوت بر لب زدند، سکوت می‌کرد، می‌توانست رضاخان را نسبت به خویش بر سر مهر آورد و حتی حاضر بود در ازای آن نیز امتیازهای زیادی به مدرس بدهد، اما این شهید بزرگوار با مصلحت اندیشی از هر عامل و حادثه‌ای برای مهار دیکتاتوری رضاخان بهره برداری می‌کرد. استقرار کابینه‌ای قوی و معتقد به حکومت قانون می‌توانست حداقل مانعی در برابر اعمال بی رویه و خلاف قانون رضاشاه باشد.[47]

مدرس در مجلس ششم و هفتم

عمر مجلس پنجم به سر آمد و مدرس در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی هم شرکت کرد و به‌ عنوان نفر اول انتخابات تهران وارد مجلس شد.[48] هشت نفر از یاران مدرس نیز موفق شدند به مجلس راه یابند. نخستین اقدام مدرس در مجلس ششم، مخالفت با اعتبارنامه نمایندگانی بود که با مداخله نظامیان انتخاب شده بودند و چون این امر با تأیید و حتی فرمان رضاخان صورت گرفته بود، مخالفت مدرس ضدیت با شاه به شمار می‌آمد.[49] از فعالیت‌های دیگر مدرس در مجلس ششم، دقت فوق‌العاده او بر برنامه‌های فرهنگی،‌ اقتصادی و سیاست خارجی بود.[50] او همیشه مردم و منافع عمومی را بر خود مقدم می‌داشت و مراقب بود تا امتیازی به بیگانگان داده نشود و در امور مملکت دخالت نکنند.[51]

وی جزئیات بودجه سالانه، برنامه‌ها و لوایح اقتصادی را به دقت بررسی می‌کرد تا مبادا منافع ملی آسیب ببیند و اصرار داشت موافقتنامه‌های اقتصادی ایران با کشورهای خارجی پس از تأیید مجلس شورای ملی به اجرا گذاشته شود. مدرس تأمل و اهتمام ویژه‌ای داشت تا طرح‌های انتقال صنایع جدید بهانه‌ای برای حیف و میل ثروت عمومی نشود.[52] پس از دولت مستوفی که بیش از یک سال دوام نیاورد، رضاخان مهره مطیعی چون مهدی‌قلی هدایت را مأمور تشکیل دولت ساخت. مدرس طی نطقی با کابینه هدایت و برنامه‌های او مخالفت کرد و با شجاعت تمام، رئیس‌الوزراء و اعضای کابینه را ترسو، ضعیف و مجری بی‌اراده مقاصد شاه قلمداد کرد که بدون مشورت با مجلس روی کار آمده است.[53]

 آیت‌الله مدرس در هفتم آبان 1305 در راه مدرسه سپهسالار مورد حمله و اصابت چند گلوله از جانب چند نفر از اوباش قرار گرفت که به دست و کتف او خورد. رضا شاه که در مازندران بود به وسیله تلگراف از مدرس احوالپرسی کرد و مدرس در پاسخ او گفت: «به کوری چشم دشمنان نمرده‌ام و هنوز زنده‌ام.» ترور مدرس انعکاس وسیعی در میان مردم بر جای گذاشت و نمایندگان مجلس در دو جلسه به بررسی این موضوع پرداختند. دوستان اندک مدرس در مجلس سوء قصد به مدرس را اقدامی صرفاً سیاسی تلقی کردند و دولت و شخص شاه را در ماجرا دخیل دانستند.[54] همفکران و همراهان مدرس نیز در طول سال‌های 1304 تا 1306 در شهرهای مختلف مانند رشت، اصفهان و... اقدام به تشکیل مجمع‌هایی به نام هیئت علمیه کرده و هر هفته در نقطه‌ای جمع می‌شدند. از طرف مدرس نیز واعظانی جهت سخنرانی کردن برای آنها در مساجد فرستاده می‌شد.[55]

با پایان کار مجلس ششم، رضاخان به عنوان شاه با اقداماتش آن چنان قدرتی پیدا کرده بود که توانست از ورود مخالفینش به مجلس جلوگیری کند. با فرا رسیدن انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال 1307 رضاخان تصمیم گرفت به هر شکل ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیری کند و در همین راستا انتخاباتی کاملاً فرمایشی برگزار کرد، به نحوی که حتی یک رأی هم به اسم آیت‌الله مدرس از صندوق‌ها بیرون نیامد. به همین علت آیت‌الله مدرس در اعتراض به اقدامات رضاشاه، عنوان کرد: «من یک رأی برای خودم نوشتم، آن رأی کجاست.» رضاخان به این اعمال هم اکتفا نکرد و با تهدید به مدرس تکلیف کرد که از سیاست دوری کند. مدرس در جواب گفت «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می‌دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمی‌دارم و هرکجا باشم همین است و بس.»[56]

 مدرسه سپهسالار؛ آخرین سنگر مقاومت

پس از این که از ورود آیت‌الله مدرس به مجلس جلوگیری شد، وی جلسه‌های درس خود را در مدرسه سپهسالار تشکیل داد و آن را به مرکز افشاگری و بیان اعمال خلاف قانون رژیم پهلوی تبدیل کرد. مدرس چنان بی پرده صحبت می‌کرد که خشم رضاخان را برمی‌انگیخت. برای نمونه هنگامی که ایشان در باب «مزدحم» در فقه تدریس می‌کرد، با اشاره به این که اگر کسی در ازدحام کشته شود، خونش هدر است و باید دیه او را حاکم شرع بدهد، گفت: «مثلاً روز دهم حمل (فروردین 1303) که سردار سپه به مجلس آمد و زد و خورد بود، اگر سردارسپه کشته می‌شد، خونش هدر بود.»[57]

مدرس از تبعید تا شهادت

در 16 مهرماه 1307 دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی به دستور رضاخان و رئیس نظمیه وقت محمد درگاهی، به منزل آیت‌الله مدرس یورش بردند و بعد از ضرب و جرح، وی را به خراسان تبعید کردند.[58] مدرس مدت کوتاهی در مشهد مستقر بود اما به دلیل همکاری مریدان مدرس در آن جا و فعالیت آنها (مانند ترتیب ملاقات افراد) با مدرس، اقامت وی در آن جا به صلاح دیده نشد[59] و سید حسن مدرس به سمت شرق تبعید که ابتدا قرار بود در گناباد و قائن سکونت داده شود اما بعداً بنا به ملاحظاتی به خواف تبعید شد.[60]

دوران حبس شهید مدرس در خواف، 9 سال طول کشید؛ اما در این مدت هم ترس و اضطراب رضاخان از مدرس دربند کشیده شده در دور افتاده‌ترین نقطه ایران، کاهش نیافت و حتی تعدادی محافظ دائمی نیز جهت کنترل وی در اطراف منزلش گمارده شد.[61] سرانجام در ۱۳۱۶ ش رضاخان تصمیم گرفت مدرس را به شهادت برساند. دستور قتل به رییس شهربانی خواف ابلاغ شد؛ اما وی سرحدی بودن خواف را بهانه کرد و از قتل مدرس امتناع ورزید. لذا مدرس را به کاشمر منتقل کردند. «اقتدار نظام»، رئیس شهربانی کاشمر نیز از اجرای دستور قتل مدرس خودداری کرد و مجبور به ترک پست خود شد و محمود مستوفیان به سمت رئیس شهربانی کاشمر منصوب شد. اندکی بعد میرزا کاظم جهانسوزی، افسر شهربانی به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و هنگام افطار ۲۶ رمضان ۱۳۵۷ق ( دهم آذرماه ۱۳۱۶ش) آیت‌الله سید حسن مدرس را به شهادت رساندند.[62]

علاوه بر مدرس، اقوام او نیز به مخالفت با رژیم پرداختند که از جمله آنها سیدتقی نوری‌زاده، خواهرزاده مدرس بود که بعد از مدتی که در عراق ساکن بود، با ورود به ایران، شروع به فعالیت بر ضد حکومت پهلوی کرد. جلب نظرعلما علیه قانون متحد الشکل شدن و... در ولایت‌های خوزستان، فارس و لرستان از جمله فعالیت های ایشان بود. وی سرانجام توسط نظمیه دستگیر و زندانی شد.[63]

پی‌نوشت‌ها:

[1] صالحی، نصرالله، گنجینه خواف(مجموعه درس ها و یادداشت های روزانه در تبعید)، تهران، طهوری، 1385، ص 91.

[2] علی مدرسی، مدرس (تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1366، ج1، ص 21ـ 35 و حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358)، ج1، ص 49ـ 52 و سید صدرالدین طاهری، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس (تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا ، 1373) ص 22ـ 23.

[3] امین، سید محسن، 1403هـ.ق، اعیان الشیعة، حققه و أخرجه حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.ج 5، 21؛ دوانی، علی، 1377، نهضت روحانیون ایران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ج 2، ص 398.

[4] گروهی از نویسندگان، 1366، مدرس، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران.ج 1، ص 27.

[5] نجفی، موسی، 1384، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، چاپ سوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص 132.

[6] رجبی، محمدحسن، 1382، علمای مجاهد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 457.

[7] باقی، عبدالعلی، 1370، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، قم، نشر تفکر، ص 29.

[8] مدرسی، 1374: 49و50؛ باقی، 1370، ص 29 و 30.

[9] ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینه مجلس شورای ملی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367 ش، ص 5و6.

[10] همان، ص 1،5 ، 6 و 15

[11] رئیس‌ نیا و ناهید، بی‌تا.

[12] مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358 ج 1،ص 103 و 104.

[13] گروهی از نویسندگان، 1366: ج 1، 34؛ مکی، 1358: ج 1، 103.

[14] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد،تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378: 6-7.

[15] مدرس و مجلس (تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، 1373)

[16] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 7.

[17] مکی، 1357ج 1، ص 148 و مدرسی، ج 1 ، ص 39 و محمد ترکمان ، آراء واندیشه‌ها و ... ، ص 21.

[18] مدرس، تاریخ و سیاست، (تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1375)، ص 25.

[19] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 137.

[20] گروهی از نویسندگان، 1366: ج 1، مقدمه، 27؛ باقی، 1370، ص 46.

[21] ترکمان، 1372: 195ـ197؛ نیکخواه و...، 1368، ص 59.

[22] مکی، 1357: ج1، 241؛ گروهی از نویسندگان، 1366: ج 1، ص 44.

[23] مکی، ج 1، ص157ـ 158 و ترکمان، آراء و اندیشه‌ها ...، ص 21 و علی مدرسی، ج 1، ص 44.

[24] مدرسی، 1374: 96؛ گروهی از نویسندگان، 1366، ج1، ص 49؛ مکی، 1358: ج 1،ص 158.

[25] مکی، 1358: ج 1، ص 162 و 163.

[26] مدرسی، ج 1، ص 45 -46.

[27] مکی، مدرس قهرمان آزادی، ص 175.

[28] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 11-12.

[29] همان، ص 173-174.

[30] همان، ص 35.

[31] همان، ص 12-13.

[32] همان، ص 45.

[33] مکی، 1357: ج 2، ص 453.

[34] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 14-15.

[35] مکی، 1357: ج2 ، ص 546 و 547 و ج3 ، ص 35 و 36.

[36] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 114-118.

[37] همان، ص 90-93.

[38] همان، ص 16-17.

[39] همان، ص 40.

[40] همان، ص 114.

[41] همان، ص 133-139.

[42] رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمد شاه، به کوشش بهمن دهگان، فردوسی، 1362، ص 88-90 و21.

[43] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 18-19.

[44] مکی، 1357: ج 3، ص 503.

[45] همان، ج 3،ص 549.

[46] باقی، 1370:ص 97.

[47] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 21-22.

[48] مکی، 1357: ج 4، ص 108.

[49] مکی، 1358: ج 2، ص 717 ـ 722.

[50] مکی، 1357: ج 4، ص 247 و 248 و 301 و 302.

[51] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 37 و 149-150.

[52] همان، ص 23-24.

[53] ترکمان، 1367: ج 2، ص 401 ـ 412.

[54] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 25.

[55] همان، ص 177.

[56] مکی،1357: ج 5، ص 133 و 135.

[57] مکی، 1358: ج 2، ص 769.

[58] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 179-180.

[59] همان، ص 181 و 187.

[60] همان، ص 182-184.

[61] همان، ص 220.

[62] عبدالباقی،1370: ص 103-104.

[63] شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد، ص 196-209.

منابع:

امین، سید محسن، 1403هـ.ق، اعیان الشیعة، حققه و أخرجه حسن الامین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.

باقی، عبدالعلی، 1370، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، قم، نشر تفکر.

ترکمان، محمد، آراء اندیشه ها و فلسفه سیاسی مدرس ، تهران، نشر هزاران ،1374.

ترکمان، محمد، مدرس در پنج دوره تقنینه مجلس شورای ملی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367.

دوانی، علی، 1377، نهضت روحانیون ایران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

رجبی، محمدحسن، 1382، علمای مجاهد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، به کوشش بهمن دهگان، فردوسی، تهران، 1362.

رئیس‌نیا، رحیم و عبدالحسین ناهید، بی‌تا، دو مبارز جنبش مشروطه، تهران، انتشارات آگاه.

شهید آیت الله مدرس به روایت اسناد،تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.

صالحی، نصرالله، گنجینه خواف(مجموعه درسها و یادداشتهای روزانه در تبعید)، تهران، طهوری، 1385.

طاهری، سید صدرالدین، یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا ، 1373.

گروهی از نویسندگان، 1366، مدرس، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران.

مدرس و مجلس، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی، 1373.

مدرس، تاریخ و سیاست، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی ، 1375.

مدرسی، علی، مدرس، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1366.

مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، امیرکبیر، 1357.

مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358.

نجفی، موسی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، چاپ سوم، تهران، 1383، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.


مرکز بررسی اسناد تاریخی