رفتارشناسی مصدق پس از قیام 30 تیر
امروز سالروز قیام تاریخی 30 تیر به رهبری آیتالله کاشانی است. قیام تاریخی 30 تیر 1331 یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات ملت در نهضت ملی شدن نفت محسوب میشود. روزی که روحانیت و نیروهای ملی قدرت خود را به رخ استبداد داخلی و استعمار خارجی کشیدند. مجلس هفدهم، روز 22 تیر 1331 به نخستوزیری مجدد مصدق رای اعتماد داد. اما سه روز بعد یعنی در 25 تیر 1331 در حالیکه همه جا بحث از معرفی دولت و اعضای کابینه بود، او استعفا داد. بهانه او برای استعفا، عدم موافقت شاه در مورد وزیر جنگ بود. مصدق در این استعفا با هیچ یک از رهبران نهضت ملی مشورت نکرده بود.
مجلس هفدهم در حالی که نصاب لازم را نداشت پس از استعفای مصدق به نخست وزیری قوام رای داد. قوام 28 تیر درخواست اختیارات فوقالعاده از شاه کرد، 29 تیر هم از شاه خواست مجلس را منحل کند. قوام به درشتگویی روی آورد و اعلامیه معروف "کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و سیاست از دین بعد از این جدا خواهد بود" را صادر کرد. آیتالله کاشانی در مقابل تهدید قوام ایستاد و حمله را به طور مستقیم متوجه شاه کرد و در نامه به علاء صریحا قید کرد؛ "اگر مصدق به قدرت بازنگردد انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد."
قوام حکم دستگیری آیتالله کاشانی را گرفته بود. آیتالله کاشانی در حالی که در محاصره کامیونهای سربازان حکومت نظامی بود طی مصاحبهای اعلام کرد؛ "به خدای لایزال اگر قوام نرود، اعلام جهاد میکنم و خودم کفن میپوشم و با ملت در این پیکار شرکت مینمایم."
بازار تهران از 26 تیر به دنبال اولین مخالفت کاشانی، تعطیل بود.
29 تیر تعطیلی وسعت بیشتری پیدا کرد و فریادهای مرگ بر قوام و زندهباد کاشانی، بهارستان و دیگر خیابانها را فرا گرفت. تانکها در روز 30 تیر در شهر به گردش درآمدند، زدوخوردهای خونین رخ داد اما قبل از ساعت 12 ظهر قوام سقوط کرد. ارتش به پادگانها برگشت و مردم اداره تهران را به عهده گرفتند و اعلامیه پیروزی قاطع ملت را غروب 30 تیر، آیتالله کاشانی صادر کرد. همان شب رای دادگاه لاهه به نفع ایران صادر شد و خوشحالی مردم را مضاعف نمود.
مجلس شورای ملی روز 30 تیر را روز "قیام مقدس ملی" نامید و احمد قوام را به علت کشتار دستهجمعی و قیام مسلحانه علیه ملت ایران، "مفسدفیالارض" شناخت و کلیه اموال و داراییهای او را مشمول مصادره دانست. مجلس روز 31 تیر و روز بعد مجلس سنا دوباره به نخستوزیری دکتر مصدق رای تمایل داد.
رفتارشناسی مصدق قبل از 30 تیر و بعد از 30 تیر 1331 خیلی مهم است. رفتار مصدق قبل از 30 تیر از حوصله بررسی این مقال خارج است و فرصتی دیگر را میطلبد اما پس از 30 تیر جالب است وجای دقت دارد؛
1- بیتردید عقلانیت سیاسی حکم میکرد مصدق پس از بازگشت به قدرت از آیتالله کاشانی به عنوان رهبر نهضت ملی که تا پای جان در قیام 30 تیر پیش رفته بود، تجلیل نماید و این نقش را ارج نهد. اما رویدادهای تلخ بعدی نشان داد که نه تنها چنین تمایلی وجود ندارد بلکه ضدیت با روحانیت بویژه فداییان اسلام و آیتالله کاشانی در دستور کار مصدق بود و از هرکسی دستور میگرفت الا جریان صحیح و سالم انقلابی آن روز یعنی جریان مذهبی! او پروژه جدایی دین از سیاست قوام را عملیاتی کرد و مصمم بود آیتالله کاشانی را خانهنشین کند و این پروژه را تا آخر به پیش ببرد.
2- مصدق در 4 مرداد کابینه خود را به شاه معرفی کرد و وزارت جنگ را به خود اختصاص داد و کفالت این وزارتخانه را به سرلشکر وثوق سپرد. سرلشکر وثوق همان کسی بود که به دستور قوام در کاروانسراسنگی در روز 30 تیر با کامیونهای سرباز، راه را بر جمعیتهایی که از همدان و کرمانشاه میآمدند بست و آنها را سرکوب کرد. سرلشکر وثوق آن هنگام رئیس کل ژاندارمری بود.
قاعدتا با مصوبه مجلس باید او محاکمه و مجازات میشد اما مصدق، او را ترفیع درجه داد و به معاونت خود در وزارت جنگ منصوب کرد. او با این اقدام صدای نمایندگان مجلس را درآورد اما او کسی نبود که به این صداها گوش کند و جالب است وقتی کودتای 28 مرداد رخ میدهدسرلشکر وثوق در همین سمت به کابینه زاهدی راه مییابد!
3- قرار بود براساس مصوبه مجلس، قوام به عنوان مفسدفیالارض به اعدام محکوم شود. اما او تا سه سال بعد از قیام 30 تیر بیآنکه کسی متعرض او شود به زندگی خود ادامه داد تا به مرگ طبیعی مرد.
مصدق اختیارات شش ماهه از مجلس گرفت و در حالی که مجلس مطیع او بود طرح توقیف قوام و اموال او از جانب جمعی از نمایندگان با قید سه فوریت مطرح شد. اما دولت از اجرای مجازات مفسدین فیالارض در قیام 30تیر سر باز زد. مسببین 30 تیر نه تنها مجازات نشدند بلکه در راس مناصب دولتی باقی ماندند.
4- کلیدیترین مناصب و مشاغل در دولت مصدق به واسطه
ملی شدن صنعت نفت، اداره شرکت ملی نفت بود. مصدق این صنعت را به دست کسانی سپرد که نوکر انگلیسیها بودند. سهامالسلطان بیات و رضا فلاح بر دستگاه نفت مسلط شدند، کسانی که در خیانت آنها تردیدی وجود نداشت. به همین دلیل پس از کودتای 28 مرداد این دو سمتهای خود را در شرکت ملی نفت حفظ کردند و بزرگترین خیانت را به ملت و بیشترین خدمت را به غارتگران بینالمللی کردند.
5- مصدق با آنکه اختیارات وسیعی از مجلس گرفت، مجلس را منحل کرد. مجلس هفدهم و مجلس قبل از این دوره کانون اصلی مبارزه با شاه و استعمار خارجی انگلیس بود. او از مجلس اختیارات شش ماهه گرفته بود. در پایان دوره شش ماهه با قید دو فوریت از مجلس خواست این اختیارات را یک سال دیگر تمدید کند.
این درست در زمانی بود که مذاکرات دولت با آمریکا و انگلیس در مورد نفت در جریان بود و هندرسون سفیر آمریکا هفت ساعت با مصدق گفتگو کرده بود. او از حمایت مجلس برخوردار بود. نیازی نبود اختیارات مطلق از مجلس برای یک سال دیگر بگیرد اما
در صدد این کار برآمد. رفتار او نشان میداد که ارزشی برای تفکیک قوا قائل نیست و به قدرت مطلقه فکر میکند. با آنکه مصدق مدعی بود که 80 درصد اعضای مجلس هفدهم ملی هستند با یک رفراندوم رسوا آن را منحل نمود و بزرگترین پشتوانه ملت در مبارزات را از بین برد.
6- آیتالله کاشانی از ظرفیت پدید آمده در قیام 30 تیر میخواست با برپایی کنگره ملل اسلامی این قدرت را فراتر از مرزهای ملی توسعه دهد. او نسبت به سیاستهای آمریکا و انگلیس و نیز پدیده صهیونیسم در منطقه حساس بود. قرار بود کنگره وحدت ملل اسلامی در تهران با شرکت نمایندگان و علمای اسلام شکل بگیرد. کاشانی پیامی هم به زبان عربی خطاب به کشورهای اسلامی صادر کرد و آنها را دعوت به مبارزه علیه استبداد و استعمار نمود و از ملتهای اسلامی خواست نمایندگان خود را به تهران بفرستند. قرار بود این کنگره در پاییز 1332 در تهران برگزار شود. اما بساط نهضت ملی را در 28 مرداد 1332 با کودتایی که از داخل نهضت مدیریت شد، برچیدند. با چراغ سبز دولت، مطبوعات چپ بنای حمله به آیتالله کاشانی و روحانیت که بار اصلی نهضت به دوش این جماعت بود، گذاشتند تا جایی که شعار "کاشانی جاسوس است - مصدق پیروز است" را در رادیوی تحت کنترل دولت گذاشتند. نشریات زنجیرهای چلنگر، خروش، حکیمباشی، نیروی سوم، جبهه آزادی، پرخاش، شورش
و ... در زیر سایه دولت، توپخانه روانی خود را علیه آیتالله کاشانی هر روز روشن نگه میداشتند.او که در تدارک برگزاری کنگره ملل اسلامی بود چهرهاش را ملکوک کردند.
مصدق به کمک حزب توده در میتینگ سالگرد قیام تاریخی 30 تیر خواستار انحلال مجلس هفدهم شد و در نطق رادیویی 5 مرداد وی نیز رجوع به آرای عمومی برای انحلال مجلس عملیاتی شد. اگر به این لاتبازیهای سیاسی مصدق، بازداشت 18 ماهه رهبر فداییان اسلام، سنگباران خانه کاشانی و زندانی کردن یاران او در اواخر دولتاش را اضافه کنیم، کارنامه سیاه او برای تمهید بازگشت استبداد و استعمار روشنتر میشود.
با همه این بیمهریها آیتالله کاشانی نامه تاریخی خود را در 27 مرداد به مصدق مینویسد و او را از وقوع کودتا باخبر میکند. اما مصدق پاسخ تاریخپسندی به او نمیدهد و در طراحی کودتا، این دسیسه نهفته بود که او به صورت یک قهرمان از صحنه بیرون برود. علت اینکه اسناد کودتای 28 مرداد 1332 پس از گذشت 60 سال از وقوع آن هنوز از سوی وزارتخارجه انگلیس و نیز سازمان اطلاعاتی آمریکا به طور کامل منتشر نشده همین است. غرب نیاز داشت او به صورت قهرمان باقی بماند و در دورههای بعد هم نقشآفرینی کند.
رفتارشناسی مصدق در قبل و بعد از واقعه 30 تیر و حتی بعد از کودتا نشان میدهد که اوبخشی از نقشه غرب برای به شکست انجامیدن نهضت ملی بوده است.
قرار بود کارهایی را که او بعد از قیام 30 تیر انجام داد قوام آن را انجام دهد و پروژه جدایی دین از سیاست و ملکوک کردن چهرههای انقلابی و مذهبی را قوام، اجرا کند. اما قوام با قیام 30 تیر سرنگون شد و مصدق در پوشش نهضت ملی، این نقش را خوب انجام داد و همین نقش برای جریان روشنفکری و ملیون هنوز تعریف شده باقی است.
***
خدا رحمت کند جلال آلاحمد را، یک وقتی میفرمود:"روشنفکر جماعت فکر میکند اگر قضایایی را ندید، آن قضایا اصلا نیست غافل از اینکه قضایا خارج از حوزه ترس و آرامش روشنفکر همچنان است که بود یا همچنان بود که هست." (خدمت و خیانت روشنفکران، جلد 2) به تعبیر جلال؛ "روشنفکران ایرانی را هر دسته به یک آخور فرنگی و یا فرهنگی بسته بودند." همین آخورها کار خود را کرد و از پشت به نهضت ملی خنجر زد و هنوز زخم این خنجر وجود دارد و دیدیم در جریان انقلاب اسلامی هرازچندی سر باز میکند و فتنهای را تدارک میبیند.
هرکس که اندک سوادی داشته باشد و بتواند تاریخ معاصر را خوب بخواند و موارد 6گانهای را که ذکر کردم در کنار هم بگذارد، بیتردید مصدق را یک قهرمان نمیداند، اگر هم بداند ناچار است او را قهرمان خیانت به ملت بشناسد. چون اونقش خود را در تاریخ معاصر به نفع انگلیس و آمریکا در قضیه ملی شدن نفت خوب ایفا کرد و کمر مصلح دینی ملی یعنی آیتالله کاشانی را که در برابر استعمار انگلیس ایستاده بود، شکست. این کاری بود که نه شاه توان آن را داشت و نه استعمار انگلیس! نخست وزیران قلابی شاه هم چنین قدرتی را نداشتند.
اما مصدق با رخنه در جریان نهضت ملی که از سوی غرب مدیریت میشد این خیانت را مرتکب شد. نام مصدق در لژ جامع آدمیت در کنار فروغی و سیدنصرالله تقوی مطرح بود و قسمنامه داشت (فراماسونری در ایران صفحه 640- اسماعیل رایین) این لژ در شکست مشروطیت و نهضت ملی نقش تعیینکنندهای بازی کرد.
اگر رهبران نهضت ملی هوشمندی نشان میدادند و پرونده سیاسی مصدق را بازبینی میکردند، هرگز اجازه نمیدادند او چنین نقشی را در تاریخ نهضت ملی ایفا کند. نقش او یک نقش "ملی" نبود. این را تاریخ سوابق و رفتارهای سیاسی او گواهی میدهد.
سرمقاله روزنامه رسالت 30 تیر 1393
نظرات